سرای فرزندان ایران.
5.04K subscribers
5.02K photos
1.55K videos
57 files
575 links
🖍📖#زبان_پارسی_را_درست_بگوییم.
#زبان_پارسی_را_درست_بنویسیم.
#زبان_پارسی_را_درست_بخوانیم.
#پارسی_سخن_بگوییم، #زیبا_بنویسیم.
زبان پارسی، یکی از زیباترین زبان های‌جهان ست،
این 💎زیبای سخت جان را پاس بداریم.
🦅ب‌ه:
#سیــاه_منـصـور.
Download Telegram
Forwarded from سرای فرزندان ایران. (سیاه منصور)
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊


🍃🌺🍃 ارغوان این چه رازیست که هر بار بهار
با عزای دلِ ما می‌آید...

متأسفانه استاد اسلامی نُدوشن درگذشتند.

🍃🌺🍃 سیمرغِ فرهنگِ ایران اندوهگین گشت.

🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊


📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
Forwarded from سرای فرزندان ایران. (گندم)
🍃🌹🍃

🔷 امروز؛ ☀️ 🕊 ☀️

🟢 به روز پیروز و فرخ روز:
( #دی_به_آذر) از 🌖ماه 🐃#اردیبهشت
به سال ۳۷۶۰ 🔥فروهری 🔥مزدیسنا.

۳۷۶۰ / ۰۲ / ۰۷
🌳 🌷🌳🌷🌳🌷🌳🌷🌳🌷🌳🌷🌳🌷🌳🌷

🟡 برابر با ☀️روز چهارشنبه:
به سال ۲۵۸۱ 👑 شاهنشاهی 🇮🇷 ایران

۲۵۸۱ / ۰۲ / ۰۷
🌳 🌷🌳🌷🌳🌷🌳🌷🌳🌷🌳🌷🌳🌷🌳🌷

⚪️ برابر با ☀️روز چهارشنبه: #تیر_شید
۰۷ 🐃 #اردیبهشت 🌖 ماه
به سال ۱۴۰۱🌞خورشیدی.

۱۴۰۱ / ۰۲ / ۰۷
🌳 🌷🌳🌷🌳🌷🌳🌷🌳🌷🌳🌷🌳🌷🌳🌷


🔴 برابر با ☀️ روز چهارشنبه:
به🌞 روز 27 🌖 ماه 🐃 #آوریل
🌲به سال 2022 ⛪️ ترسایی.🌲

2022 / 04 / 27
🌳 🌷🌳🌷🌳🌷🌳🌷🌳🌷🌳🌷🌳🌷🌳🌷


🔥#دی_به_آذر

🟣 آفریدگار را:
🔥فروغ و💡روشنایی،
شکوفایی و امید را برای همگان آرزو داریم.
باشد که 🔥آذرِ مزدا.
باشد که:
ایران‌زمین و جهان را #شهریاری‌اهورایی،
آرامش، شادی و مهر جاودان فرا گیرد.
#ایدون_باد.

🔥#افروخته_باد_پیوسته_دراین_خانه.

🗓 روز ایمنی ترابری

🗓 روز جهانی #گرافیک

🗓 براندازی حزب دموکراتیک خلق افغانستان،
(۱۳۵۷ خورشیدی.)


📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
🍃🌺🌿🌸🍃🍄🍀🌻🍒
🌻🍃🌸🍀🌺🍃🍓
🌲🌷🍃🌼🍏
🌞🌿🌺🍒
🍃🍄🫑
🌺🍏
🌻
۱۴۰۱ / ۰۲ / ۰۷

#اردیبهشت زندگی‌تان گل ارغوان باد.
بلند بامدادتان‌ نیکو.

میان بوته‌های باران خورده
و درهم‌تنیده‌ی مُورت نسیم‌های بامدادی
می‌پیچید.
از دوردست‌های دورو از بیراهه‌های سخت،
کوهستان و از پشت کوهساران بلند و سیاه،
با شاخه گلی در دست بامدادی باران خورده
و خُنَک بردمید و به گوشه‌ای فیروزه‌ای
از آسمان نشسته.
اندکی آن‌سوتر در فراسوی درختان بید
می‌درخشید چشمه‌ای جوشان بَرمی‌جَست غوکی،
در آب‌گیری پرندگان آب می‌نوشیدند،
در بامدادی خُنک بسیار ستارگانی دُرُشت
و بی‌شمار شانه به شانه‌ی هم،
ماه را به نهان‌خانه آسمان می‌بُردند.
و اندکی آن سوترها این ستاره‌ها
خودشان به کام مرگ می‌رفتند.
در رودخانه‌ها ماهی‌هایی سردرگُم،
میان خیزابه‌های گِل‌آلوده بی‌تاب مانده
بودند تا خود را به آبگیرهای روشن و پاک برسانند
آن‌جا که سارها می‌پَرَند و هَزاره‌ها آواز می‌خوانند.

باغچه زندگی‌تان پُرگُل،
جان و جهان‌تان جاودان باد.

ب‌ه :
#سیــاه_منـصـور.


🌲 📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌳🌺 🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
🌻🍒🍏
🌿🌼🍅🥦
🌷🌹🍏🍊
🍃🌼🌿🍄🍎🌹
🌕🍃🌸🍀🌻🍒🌼
🍃🌺🌳🌷🌿🌸🍃🌹🥭🎋
Forwarded from سرای فرزندان ایران. (سیاه منصور)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ببینید زیباست و پندآموز.؛

#زبان‌زد_و_پندواژه_پارسی:

«کار نیک کردن از پُر کردن است.»

📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
Forwarded from سرای فرزندان ایران. (سیاه منصور)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
کمترین آوازی از یک آرزو این است

آدمی را آب و نانی باید و آنگاه آوازی...
اگر آوازی نباشد،
شوق پروازی نخواهد بود...
«محمدرضاشفیعی کدکنی»


«محمدسعیدی ابواسحاقی» آموزگار و هنرمند لردگانی که آشنا به ردیف های آوازی خنیای سنتی نیز می‌باشد این بار نوای«مرغ سحر»
را در آموزشگاه دبستان خواند.
از این آموزگار کارهای نوآورانه‌ی دیگری در راستای بازشناسی آواز ایرانی به دانش آموزان، پیشتر دیده‌ایم.

تکه‌هایی از کار ایشان و دانش آموزا آن را می‌بینید. ...

📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
💠 نزدیکی چماری(معنایی(
🍃🌸🍃🌺🍃
گوهر منش آدمی ارزشمند است.
آن را پاس بداریم.!
🍃🌺🍃🌸🍃
🔹دود اگر بالا نشيند کسر شان شعله نيست
جاي چشم ابرو نگيرد گرچه او بالا تر است.
🍃🌸🍃🌺🍃
🔸 من از روييدن خار سر ديوار دانستم
که ناکس کس نمي گردد بدين بالا نشيني ها.
🍃🌺🍃🌸🍃
🔹 کس نيايد به زير سايه ي بوم
گر هماي از جهان شود معدوم.
🍃🌸🍃🌺🍃
🔸 نه هرکه بالا نشين شد اَزيز شد که غبار
اگر به ديده فتد توتيا نخواهد شد.
🍃🌺🍃🌸🍃


📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
بازشناسی ۱۹ شیرزن و دلیر ایران باستان.
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
۱- #یوتاب:
سردار زن ایرانی که همشیره آریو برزن سردار نامدار ارتش شاهنشاهی داریوش سوم بوده است.
از او به جای شاه آتروپاتان(آذربایجان)در سال‌های۲۰ زایشی تا ۲۰ پس از زایش مسیح یاد شده است.
وی در راه میهن کشته شد و نامی جاوید از خود برجای گذاشت.

۲- #آرتمیز:
نخستین و تنها زن دریا سالار جهان تا به امروز،
او به سال ۴۸۰ پیش زایش مسیح به جایگاه دریاسالاری ارتش شاهنشاهی خشایارشا رسید و در نبرد ایران و یونان ارتش شاهنشاهی ایران را از مرزهای دریایی راهبری می‌کرد.
تاریخ نویسان یونان اورا در زیبایی،
و فروتنی سرآمد همه زنان آن روزگار نامیده‌اند.
ناگفته‌نماند که، #آرتمیس نیز درست می‌باشد.

۳- #آتوسا:
شهبانوی بیش از ۲۸ کشور آسیایی در هنگام پادشاهی و فرمانروایی داریوش.
در لشگر کشی های داریوش یاور پنداری و اندیشه‌های وی بوده است.

۴- #آرتادخت:
وزیر خزانه داری و دارایی پادشاهی ایران در زمان شاهنشاهی #اردوان_چهارم_اشکانی.

۵- #آزرمی_دخت:
شاهنشاه زن ایرانی در سال ۶۳۱ زایشی.
او دخت خسرو پرویز بود که پس از گشتاسب بنده،
بر چندین کشور آسیایی پادشاهی می‌کرد.
سی و دومین پادشاه ساسانی بود.

۶- #آذرآناهید:
سَروَرِ شهبانوهای فرمانروایی ایران در هنگام شاهنشاهی شاپور یکم.
نام این شهبانوی بزرگ و کارهای دولتی او در مرز ایران در سنگ‌نوشته‌های خانه زرتشت در استان فارس بارها آمده و او را ستایش کرده است.

۷- #پرین:
بانوی دانشمند ایرانی.
او دختر کی‌غَباد بود که در سال ۹۲۴ یزدگردی هزاران برگ از نوشته‌های اوستا را به زبان پهلوی برای آیندگان از گوشه و کنار کشورهای آریایی گردآوری نمودو یکبار همه‌ی آن را نوشت.

۸- #زر_بانو:
سردار جنگجوی ایرانی.
دخت رستم و همشیره بانوگشسب.
او سوارکاری چیره‌دست بود که در نبردهای دلاوری بسیاری از خود نشان داده است.

۹- #فرح_رو:
نام او به نخستین بانوی وزیر در تاریخ ایران نوشته شده است.
وی از مردم ساده کشوری به جایگاه وزیری فرمانروایی کشور ایران رسید.

۱۰- #کاساندان:
پس از شاهنشاه ایران او نخستین کسی که در کشور ایران توانمند بوده است.
کاساندان با نام شهبانوی ۲۸ کشور آسیایی در کنار همسرش کورش بزرگ فرمانروایی می‌کرده است.

۱۱- #گرد_آفرید:
یکی دیگر از پهلونان سرزمین ایران.
تاریخ از او به دخت گژدهم یاد می‌کند که با پوششی مردانه با سهراب زور آزمایی کرد.
فردوسی بزرگ از او به نام زنی جنگجو و دلیر از سرزمین پاکان یاد می‌کند.

۱۲- #آریاتس:
یکی از سرداران جنگجو و رزمنده هخامنشی ایران در سال‌های پیش زایش مسیح.

۱۳- #گردیه:
بانوی جنگجوی ایرانی.
او همشیره بهرام چوبینه بود.
فردوسی از او به همسر خسرو پرویز یاد کرده که در چند نبرد در کنار شاهنشاه ایستاده بود
دلاوری بسیار از خود نشان داده است.

۱۴- #هلاله:
از او به هفتمین پادشاه کیانی یاد شده که نامش را «همایچهر آزاد»نیز گفته‌اند.
او مادر داراب بودو پس از«وهومن سپندداتان»
بر تخت شاهنشاهی ایران نشست.

۱۵- #پوران_دخت:
شاهنشاه ایران هنگام پادشاهی ساسانی.
او پس از اردشیر شیرویه به بیست و پنجمین پادشاه ساسانی بر تخت شاهنشاهی ایران نشست و بر بیش از ۱۰ کشور آسیایی پادشاهی می‌کرد.

۱۶- #شیرین:
شاهزاده ارمنی.
ارمنستان یکی از شهرهای کوچک ایران بود و شاه ارمنستان در فرمانروایی ایران بود.
خسرو پرویز و شیرین رزمی از خود ساختند که همیشه در تاریخ ماندگار ماند.
شیرین از خسرو ۴ فرزند زایید که هر چهار فرزند در زندان کشته شدند.
او سر بر پیکر بی جان خسرو گذاشت و با خوردن زهر اِشغ‌اش به خسرو راجاودانه ساخت و هر دو جان باختند.

۱۷- #بانو_گشتسب:
دخت دیگر رستم، همشیره زربانوی دلیر.
او بانویی جنگجو بود.
پُرآوازه‌ترین داستان او نبرد سه گانه فرامرز، رستم و بانو گشتسب است.
او سروده‌ای بنام خود دارد که نوشته‌ای از آن در کتاب خانه ملی پاریس و کتاب خانه ملی بریتانیا نگهداری می‌شود.

۱۸- #بى‌بى_قدم_خير_بختيارى:
که فرماندهى ارتش بختيارى در برابر ارتش انگليس را در دست داشت.

۱۹- #بى‌بى_مريم_بختيارى:
که بر تهران پیروز شد و فرماندهى ارتش پيش‌گامان سپاه پیروزی بر تهران را در دست داشت و پیروزی بر تهران به نام برادر بزرگ‌ترش سردار #اسعد_بختيارى نوشته شده است.

ویرایش و بازنویسی #سیــاه_منـصـور.

📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
Forwarded from سرای فرزندان ایران. (گندم)
🍃🌹🍃
🔷 امروز؛ ☀️ 🕊 ☀️

🟢به روز پیروز و فرخ روز:
(#آذر_ایزد) از ماه #اردیبهشت
به سال ۳۷۶۰ فروهری مزدیسنا.

۳۷۶۰ / ۰۲ / ۰۸
🌳🌷🌳🌷🌳🌷🌳🌷🌳🌷🌳🌷🌳🌷🌳


🟡 برابر با ☀️ روز پنجشنبه:
به ☀️ روز ۰۸ از 🌖 ماه 🐃 #اردیبهشت
به سال ۲۵۸۱ 👑شاهنشاهی 🇮🇷 ایران.

۲۵۸۱ / ۰۲ / ۰۸
🌳🌷🌳🌷🌳🌷🌳🌷🌳🌷🌳🌷🌳🌷🌳

⚪️ برابر با ☀️روز پنج شنبه: #اورمزد_شید
به 🌞روز ۰۸ 🌖 ماه 🐃 #اردیبهشت
به سال ۱۴۰۱🌞خورشیدی

۱۴۰۱ / ۰۲ / ۰۸
🌳🌷🌳🌷🌳🌷🌳🌷🌳🌷🌳🌷🌳🌷🌳

🔴برابر با ☀️ روز پنجشنبه:
28🌖 ماه 🐃#آوریل
🌲به سال 2022 ⛪️ ترسایی.🌲

2022 / 04 / 28
🌳🌷🌳🌷🌳🌷🌳🌷🌳🌷🌳🌷🌳🌷🌳
🔥دیدار پیر مراد

🔥 #آذر_ایزد. #نماداشه.

🟣 فروغ و روشنایی
نیرو و انرژی
گرمای جانبخش.

پیوسته فروزان باش
تا روشن کنی جان‌ها را.


🌻گل #آفتابگردان؛
(آذرگون) نماد آذر ایزد است.🌻

🗓 روز جهانی #روانشناسی_و_رایزنان_بهداشتی،
گرامی باد.


📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
🍃🌺🌿🌸🍃🍄🍀🌻🍒
🌻🍃🌸🍀🌺🍃🍓
🌲🌷🍃🌼🍏
🌞🌿🌺🍒
🍃🍄🫑
🌺🍏
🌻
۱۴۰۱ / ۰۲ / ۰۸

#اردیبهشت زندگی‌تان گل ارغوان باد.
بلند بامدادتان‌ نیکو.

در تاریک و روشنای بامداد،
نسیمی نرم می‌پیچید در میان گندمزار،
و بوته‌های گندم را به این سو و آن سو می‌بُرد.
بارانی نرم بر زمین فرود می‌آمد،
چکه‌ای باران نرم می‌تراوید و بر تاج شمشادها
می‌نشست
آن‌گاه پرندگان از لابلای شاخسار درختانِ
تازه سبز و جوان شده به پرواز در می‌آمدند.
خورشید از دور دست‌ها،
سراسر زمین را فراگرفته بود.
در این هنگام پرندگان از برگ درختان
برای خود چتری می‌ساختند
و بر تاج درختان سالخورده
آشیانه سازی می‌کردند.
بارانِ بامداد که بر زمین فرود آمد،
زندگی روند دیگری به خود گرفت،
و بهار در کُنج باغ‌ها و دشت‌ها،
خوانی از چمن آراسته بود
و زیبایی را به خانه‌ی زمین پیشکش نمود.

باغچه زندگی‌تان پُرگُل،
جان و جهان‌تان جاودان باد.

ب‌ه :
#سیــاه_منـصـور.


🌲 📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌳🌺 🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
🌻🍒🍏
🌿🌼🍅🥦
🌷🌹🍏🍊
🍃🌼🌿🍄🍎🌹
🌕🍃🌸🍀🌻🍒🌼
🍃🌺🌳🌷🌿🌸🍃🌹🥭🎋
Forwarded from سرای فرزندان ایران. (سیاه منصور)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شغال جانور کوچکی است که کوچک‌تر از یک گرگ و بزرگ‌تر از یک روباه است.
در یک نگاه سَرسَری بیننده، بسیار به یک گرگ می‌ماند و بسیار کوچک شده است.
درازای پیکر او درازتر از یک شغال کوچک و بی دُم است و به ۸۰ هشتاد سانتی متر می‌رسد و بلندی در شانه‌ها از ۵۰ سانتی متر بالاتر نمی‌رود
و بیشتر به ۴۲ - ۴۵ سانتی متر است.
سنگینی آن ۷ - ۱۰ کیلوگرم است،
که کمتر دیده می‌شود که بیشتر از این باشد.


📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
مرغان نمادین #عطار در #منطق‌الطیر.


📕#منطق‌الطیر:
🕊 #هدهد: در فارسی پویک و شانه سر را گویند. (برهان) مرغی‌ست بدبو که بر پسماندها آشیان سازد، بر بدنش رگه‌ها و رنگهای فراوان است و «کنیه او ابوالاخبار و ابوثمامه و ابوالربیع و ابوروح و ابوسجاد و ابوعیاد است.»
گویند که از بالای آسمان آب را در زیر زمین ببیند همان‌گونه که آدمی آن را در شیشه ببیند.
(دمیری)
گفته‌اند که هدهد راهنمای سلیمان بود بر آب و آن چنان بود که سلیمان هرگاه که خواستی نماز گزارد هدهد او را ره نمودی به آب و در بیابان زمین را می کَندند و به آب می‌رسیدند تا سلیمان با آن دست‌نماز و خود را شستشو می کرد.

🕊#بلبل:
👈نمونه مردمان زیور پرست و آشغ پیشه است.


🦜#توتی: جانوری ست گیرایی بسیار دارد و نرم خو که توان یادگیری و پذیرفتن برداشت یادگیری را بسیار داراست.
«ارسطا طالیس» گوید:
برای آموزش توتی او را روبروی آیینه نهید و از پس آن گفتگو کنید تا او خوب یادگیری کند.
(دمیری ذیل ببغاء) در اینجا نمونه آن دسته از مردمانی ست که توانا به یادگیری ست،
که به جهان جاویدان و زندگی جاوید باور دارند و به آن سخت پایبندند.

🦚#تاووس:
پرنده ای‌ست دوست داشتنی و زیبا و پا.ک سِرِشت نهادی نیکو و دارای ناز و کرشمه است و بر خویش سخت شیفته است.
(دمیری) در مسنوی نمونه‌ای از مردم دورو و دو رنگ است که برای نام و ننگ جلوه گری می‌کند
و توان خود را برای ساختن و شکار آنها می‌نماید و از بازتاب کردار خود نیز بی خبر است.
ولی در این جا نموه مردم دارای جلوه‌گری است که خویشکاری دین را به امید مزد و به آرزوی بهشت و رهایی از رنج دوزخ انجام می‌دهد.


🦆#مرغابی:
مرغی آبزی ست و این واژه بط عربی نیست و تازی شده بَت است (آنندراج) در واکاوی و بررسی قرآن آن را در چهار مرغ ورجاوند نام برده اند و در مثنوی کنایه است از او آز که یکی از دوستان اهریمن رانده شده (شیطان رجیم) و فرجام سوز است.
در اینجا نمونه مردمان پاک و خداپرست است که همه زندگی گرفتار وسواس پاکی و شستشواند.

🐦#کبک:
نمونه مردم زر دوست که همه زندگی خود را برای گردآوری گونه‌های گوهرها و سنگ‌های گران‌بهاست و یا چیزهای گران و ناب می‌نمایند.

🐧#همای:
مرغی‌ست افسانه‌ای که گویند استخوان خورد و جانوری نیازارد و بر سر هر کس سایه افکند پادشاه شود (انندراج) و در افسانه ها بسیار از او نام برده اند مانند باین چهره‌ها که در شهرها و کشورها هنگام گزینش پادشاه این مرغ را به پرواز می آورده‌اند و بر هر کس که می‌نشست او را شاه می‌کردند.
در اینجا نمونه‌ای ست از مردان فزون‌خواه که از دین و پرستش برای بدست آوردن نیازهای این جهان بهره‌برداری می‌کنند و از راه گوشه‌نشینی و خداپرستی این جهان به کوشش بر می‌آیند که پادشاه کشور و سیاست را بخود درگیر می‌نمایند و برای خود دستگاهی داشته باشند.
رند شیراز این‌گونه زهاد را «واعظ شحنه شناس» درست کرده است:
▫️واعظ شحنه شناس این عظمت گو مفروش
  زان‌که منزلگه سلطان دل مسکین من است.
(حافظ)

📕🦉#کوف:
پرنده‌ای‌ست که به شُومی پُرآوازه ست و آن دو گونه می‌باشد کوچک و بزرگ؛ کوچک را جغد و بزرگ را بوم خوانند(برهان)
این پرنده را که به نام‌های جغد و بوم و کوف و بوف و مانند آن خوانند در فرهنگ زرتشتی بهمن مرغ نامیده شده است و مرغی‌ست اهورایی و بی هیچ شُومی ست،
نیاکان و بزرگان او در فرهنگ تازیان،
«ام الخراب و ام الصیبان و غراب اللیل» است. مرغی‌ست که شب نمی‌خوابد و پرهایش بد بُو ست.
پرنده‌ای ست گوشه‌گیر و تنها و گوشت او خوردنی نیست.
(دمیری ذیل بوم) قدما برای این مرغ فرمان و ویژگی‌هایی یاد کرده‌اند که بازگفت آن همه در اینجا نمی‌گنجد در اینجا کنایه است از مردم خداپرست و گوشه‌نشین که گنج دیدگاه را در گوشه گیری و بریدن از مردم و گروه‌ آدم‌ها می‌جویند.

🦅 #باز:
مردم در گذشته باز را جانوری باشکوه و خودستای و تنگ خو می‌پنداشتند
(دمیری ذیل البازی) در اینجا نمونه مردم درباری و نویسندگان را که برای نزدیکی به شاه همیشه بر دیگران برتری می‌نمایند و بر خود می‌بالیدند و از سپهداری و گَله‌داری خویش بد برداشت می‌نمایند.

🦩 #بوتیمار:
نام مرغی‌ست که بر لب آب نشیند و آب نخورد و گویند تشنه است و آب نخورد مبادا آب کاسته شود آن‌را مرغ «غم خوراک» گفته‌اند(آنندراج)- آن را به عربی«یمام» گویند.
(برهان) و با آن‌که «یمام» در عربی به کبوتر دشتی (منتهی الارب) یا کبوتر چای گفته می‌شود (دمیری) – در اینجا نمونه ای از آن دسته از مردم پول‌پرست است که خوبی‌های زندگانی را از خود و دیگران دریغ می‌دارند، نه خود از آن بهره‌مند می‌شوند و نه می‌توانند از دادن به دیگران شاد بشوند.

📗آماده‌سازی و ویرایش به‌پارسی پاک:
ب‌ه:
#سیــاه_منـصـور.


📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
Forwarded from سرای فرزندان ایران. (سیاه منصور)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#تماشاخانه_شاهنامه:

🎵چکامه و 🎤 آوا: #علیرضا_شجاع_پور.

🇮🇷انوشه است ایران و پاینده است
زبان دری تا ابد زنده است.


📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
«زبان فارسی بر‌خلاف زبان‌های انگلیسی و فرانسه یا حتی عربی و ترکی به زور شمشیر جایی نرفته، آنهایی که این زبان را برگزیدند به دل خودشان چنین کردند. فارسی‌زبانان هرگز در بنگال و بالکان حضور نداشتند، اگر داشتند این حضور فرهنگی بود نه سیاسی.
در پاره‌ای جمهوری‌هایی که در گذشته در تصرف روسیه بودند زبان اول روسی است، بعد از آن زبان ملی خودشان. دلیل آن کاملاً روشن است. اگر حیدر دوغلات کاشغری در کاشغر تاریخش را به فارسی نوشته به واسطه آن نبود که فارسی‌زبانان کاشغر را تسخیر کرده بودند، بلکه غلبه فرهنگی داشتند. می‌بینم که زبان فارسی زبان عشق و دل است نه زبان شمشیر.
اینکه کسانی امروزه می‌کوشند تا در میان سخن واژه‌های فرنگی بیاورند، البته یکی به این دلیل است که ملت‌هایی مثل انگلیس و فرانسوی خواه ناخواه غلبه فرهنگی دارند. دیگر اینکه زبانی مثل زبان انگلیسی دیگر زبان زور نیست، یک جور زبان میانجی است و به اصطلاح لینگوافرانکا است، چنان که روزگاری زبان فارسی یا اردو چنین نقشی داشتند. ابن بطوطه می‌گوید وقتی به دربار سریلانکا رفت نه پادشاه سریلانکا عربی می‌دانست و نه او زبان سریلانکایی، اما هر دو فارسی می‌دانستند و با این زبان با یکدیگر سخن گفتند.
دیگر آنکه آنهایی می‌کوشند بی‌بهانه واژه‌های اروپایی در میان سخن بیاورند مردمان هویت باخته و بی‌ریشه و در واقع ترس خورده و مرعوب هستند وگرنه ما چیزی کم از دیگران نداریم. واژه‌های فارسی را در میان کلمات انگلیسی نیز می‌توان پیدا کرد، چنان که واژه‌های عربی هم در این زبان کم نیستند؛ یعنی هرکه زبان فارسی یاد گرفت به خاطر جاذبه این زبان بوده و به خاطر پیامی که در آثار بزرگان گویندگان این زبان وجود داشت.»

🟡 انوشه، حسن؛ «ماندیم و درجا زدیم، زبان فارسی محدود ماند»؛
گفتگو با حمیدرضا محمدی؛
روزنامه ایران؛ ۱۶ آبان ۱۳۹۴.

📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
📚📘📔📗📕📖🖌
📚📙📗📓📖🖌


#شاهنامه_شاهکارگرانسنگ_ادب_پارسی؛
بخش: (۱۵۳)

#رزم_سهراب:
بخش: (۱۷)

چو خورشید تابان برآورد پر
سیه زاغ پران فرو برد سر

تهمتن بپوشید ببر بیان
نشست از بر ژنده پیل ژیان

کمندی به فتراک بر بست شست
یکی تیغ هندی گرفته بدست

بیامد بران دشت آوردگاه
نهاده به سر بر ز آهن کلاه

همه تلخی از بهر بیشی بود
مبادا که با آز خویشی بود

وزان روی سهراب با انجمن
همی می گسارید با رود زن

به هومان چنین گفت کاین شیر مرد
که با من همی گردد اندر نبرد

ز بالای من نیست بالاش کم
برزم اندرون دل ندارد دژم

بر و کتف و یالش همانند من
تو گویی که داننده بر زد رسن

نشانهای مادر بیابم همی
بدان نیز لختی بتابم همی

گمانی برم من که او رستم ست
که چون او بگیتی نبرده کم ست

نباید که من با پدر جنگ جوی
شوم خیره روی اندر آرم بروی

بدو گفت هومان که در کارزار
رسیدست رستم به من اند بار

شنیدم که در جنگ مازندران
چه کرد آن دلاور به گرز گران

بدین رخش ماند همی رخش اوی
ولیکن ندارد پی و پخش اوی

به شبگیر چون بردمید آفتاب
سر جنگ جویان برآمد ز خواب

بپوشید سهراب خفتان رزم
سرش پر ز رزم و دلش پر ز بزم

بیامد خروشان بران دشت جنگ
به چنگ اندرون گرزهٔ گاورنگ

ز رستم بپرسید خندان دو لب
تو گفتی که با او به هم بود شب

که شب چون بدت روز چون خاستی
ز پیگار بر دل چه آراستی

ز کف بفگن این گرز و شمشیر کین
بزن جنگ و بیداد را بر زمین

نشنیم هر دو پیاده به هم
به می تازه داریم روی دژم

به پیش جهاندار پیمان کنیم
دل از جنگ جستن پشیمان کنیم

همان تا کسی دیگر آید به رزم
تو با من بساز و بیارای بزم

دل من همی با تو مهر آورد
همی آب شرمم به چهر آورد

همانا که داری ز گردان نژاد
کنی پیش من گوهر خویش یاد

بدو گفت رستم که‌ای نامجوی
نبودیم هرگز بدین گفت‌وگوی

ز کشتی گرفتن سخن بود دوش
نگیرم فریب تو زین در مکوش

نه من کودکم گر تو هستی جوان
به کشتی کمر بسته‌ام بر میان

بکوشیم و فرجام کار آن بود
که فرمان و رای جهانبان بود

بسی گشته‌ام در فراز و نشیب
نیم مرد گفتار و بند و فریب

بدو گفت سهراب کز مرد پیر
نباشد سخن زین نشان دلپذیر

مرا آرزو بد که در بسترست
برآید به هنگام هوش از برت

کسی کز تو ماند ستودان کند
بپرد روان تن به زندان کند

اگر هوش تو زیر دست منست
به فرمان یزدان بساییم دست

از اسپان جنگی فرود آمدند
هشیوار با گبر و خود آمدند

ببستند بر سنگ اسپ نبرد
برفتند هر دو روان پر ز گرد

بکشتی گرفتن برآویختند
ز تن خون و خوی را فرو ریختند

بزد دست سهراب چون پیل مست
برآوردش از جای و بنهاد پست

به کردار شیری که بر گور نر
زند چنگ و گور اندر آید به سر

نشست از بر سینه‌ی پیلتن
پر از خاک چنگال و روی و دهن

یکی خنجری آبگون برکشید
همی خواست از تن سرش را برید

به سهراب گفت ای یل شیرگیر
کمندافگن و گرد و شمشیرگیر

دگرگونه‌تر باشد آیین ما
جزین باشد آرایش دین ما

کسی کاو بکشتی نبرد آورد
سر مهتری زیر گرد آورد

نخستین که پشتش نهد بر زمین
نبرد سرش گرچه باشد به کین

گرش بار دیگر به زیر آورد
ز افگندنش نام شیر آورد

بدان چاره از چنگ آن اژدها
همی خواست کاید ز کشتن رها

دلیر جوان سر به گفتار پیر
بداد و ببود این سخن دلپذیر

یکی از دلی و دوم از زمان
سوم از جوانمردیش بی‌گمان

رها کرد زو دست و آمد به دشت
چو شیری که بر پیش آهو گذشت

همی کرد نخچیر و یادش نبود
ازان کس که با او نبرد آزمود

همی دیر شد تا که هومان چو گرد
بیامد بپرسیدش از هم نبرد

به هومان بگفت آن کجا رفته بود
سخن هرچه رستم بدو گفته بود

بدو گفت هومان گرد ای جوان
به سیری رسیدی همانا ز جان

دریغ این بر و بازو و یال تو
میان یلی چنگ و گوپال تو

هژبری که آورده بودی بدام
رها کردی از دام و شد کار خام

نگه کن کزین بیهوده کار کرد
چه آرد به پیشت به دیگر نبرد

بگفت و دل از جان او برگرفت
پرانده همی ماند ازو در شگفت

به لشکرگه خویش بنهاد روی
به خشم و دل از غم پر از کار اوی

یکی داستان زد برین شهریار
که دشمن مدار ارچه خردست خوار

چو رستم ز دست وی آزاد شد
بسان یکی تیغ پولاد شد

خرامان بشد سوی آب روان
چنان چون شده باز یابد روان

بخورد آب و روی و سر و تن بشست
به پیش جهان آفرین شد نخست

همی خواست پیروزی و دستگاه
نبود آگه از بخشش هور و ماه

که چون رفت خواهد سپهر از برش
بخواهد ربودن کلاه از سرش

وزان آبخور شد به جای نبرد
پراندیشه بودش دل و روی زرد

همی تاخت سهراب چون پیل مست
کمندی به بازو کمانی به دست

گرازان و بر گور نعره‌ زنان
سمندش جهان و جهان راکنان.


📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾


📚📘📔📗📕📖🖌
📚📙📗📓📖🖌
🔸پادشاهی منوچهر
🔹(بخش سی و دوم)

(زادن رستم)
ماهی چند می‌گذرد و رودابه آن سرو خوشخرام،
از بار گران که در شکم دارد خمیده و رُخسار چون برگ گُلَش پژمرده می‌شود،
نه روز آرام دارد و نه شب آسایش.
رنجور و بی‌تاب می‌گردد و از خورد و خواب می‌افتد.
از سختی درد مرگ را به چشم می‌بیند..
سیندخت به بالین دختر می‌آید،
ولی کاری از کسی ساخته نیست.
زن باردار چنان می‌شود که از هوش می‌رود و همگان بر او زاری می‌کنند و گریان می‌شوند.

پیام به زال می‌رسد.
بر بالین همسر می‌آید،
از رنجوری و دردمندی او آشفته می‌شود.
ناگاه سخن سیمرغ و پر او را به یاد می‌آورد آتشی می‌افروزد و آن پَر را در آتش می‌افکند.
در زمان سیمرغ فراز می‌آید و از روزگار او می‌پرسد.
زال از دردمندی رودابه و رنج جانکاه او سخن می‌گوید.
سیمرغ دستور می‌دهد که او را به مِی مست کنند و پزشکی کاردان پَهلُوی او را بشکافد و بچه را از پَهلُوی مادر بیرون آورد،
سپس گیاهی را که او نشان خواهد داد در شیر به خیسانند و در سایه خشک کنند و بر زخم مادر بگذارند آنگاه پَر سیمرغ را بر آن بگذارند تا زخم بهبود یابد و مادر از آن درد سخت برهد.

📚دنباله دارد ....

📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾

برگردان داستان‌گونه شاهنامه فردوسی،
به زبان ساده.
دکتر: سید #محمد_دبیرسیاقی.
چاپ و پخش: #قطره.
#نکته‌های_ویرایشی؛

🔅پالایش زبان پارسی:
صبح= بام، بامداد، بامگاه، پگاه، چاشت، سپیده‌دَم، آفتابدَم، آغاز روز.

💥 نمونه:
از صبح پیشش بودم= از بامگاه پیشش بودم.

هر صبح به ملاقاتش می‌رفت= هر بامداد به دیدارش می‌رفت.

تا صبح نتوانست بخوابد= تا سپیده‌دَم نتوانست بخوابد.

از صبح فقط به او فکر می‌کرد= از آغاز روز تنها به او می‌اندیشید.

صبح راه می‌افتیم= آفتابدَم راه می‌افتیم.

🔗*دنباله دارد

آرمان «هر ایرانی نژاده و نیک اندیش» پالایش زبان پارسی و والایش فرهنگ ایرانی ست.


📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
Forwarded from سرای فرزندان ایران. (سیاه منصور)
Forwarded from سرای فرزندان ایران. (سیاه منصور)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نوک زین آفریکایی هوادارا آرامش پ هستند،
. شما می‌توانید آواهای بلندی که نرها از خود نشان می‌دهند تنها و تنها در هنگام جفت‌گیری بشنوید.
این روزها نمایندگان توانای این گونه بازی‌های آوازی برگزار می‌کنند.
پس، آن‌ها برای جای و برگزیدن ماده‌ها نبرد می‌کنند.
دومی به پُر هیاهوترین و «هنرمندان» برتری می‌دهد.


📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
📚📘📔📗📕📖🖌
📚📙📗📓📖🖌


#شاهنامه_شاهکارگرانسنگ_ادب_پارسی؛
بخش: (۱۵۴)

#رزم_سهراب:
بخش: (۱۸)

همی ماند رستم ازو در شگفت
ز پیگارش اندازه‌ها برگرفت

چو سهراب شیراوژن او را بدید
ز باد جوانی دلش بردمید

چنین گفت کای رسته از چنگ شیر
جدا مانده از زخم شیر دلیر

دگر باره اسپان ببستند سخت
به سر بر همی گشت بدخواه بخت

به کشتی گرفتن نهادند سر
گرفتند هر دو دوال کمر

هرآنگه که خشم آورد بخت شوم
کند سنگ خارا به کردار موم

سرافراز سهراب با زور دست
تو گفتی سپهر بلندش ببست

غمی بود رستم ببازید چنگ
گرفت آن بر و یال جنگی پلنگ

خم آورد پشت دلیر جوان
زمانه بیامد نبودش توان

زدش بر زمین بر به کردار شیر
بدانست کاو هم نماند به زیر

سبک تیغ تیز از میان برکشید
بر شیر بیدار دل بردرید

بپیچید زانپس یکی آه کرد
ز نیک و بد اندیشه کوتاه کرد

بدو گفت کاین بر من از من رسید
زمانه به دست تو دادم کلید

تو زین بیگناهی که این کوژپشت
مرابرکشید و به زودی بکشت

به بازی بکویند همسال من
به خاک اندر آمد چنین یال من

نشان داد مادر مرا از پدر
ز مهر اندر آمد روانم بسر

هرآنگه که تشنه شدستی به خون
بیالودی آن خنجر آبگون

زمانه به خون تو تشنه شود
براندام تو موی دشنه شود

کنون گر تو در آب ماهی شوی
و گر چون شب اندر سیاهی شوی

وگر چون ستاره شوی بر سپهر
ببری ز روی زمین پاک مهر

بخواهد هم از تو پدر کین من
چو بیند که خاک ست بالین من

ازین نامداران گردنکشان
کسی هم برد سوی رستم نشان

که سهراب کشت ست و افگنده خوار
تو را خواست کردن همی خواستار

چو بشنید رستم سرش خیره گشت
جهان پیش چشم اندرش تیره گشت

بپرسید زان پس که آمد به هوش
بدو گفت با ناله و با خروش

که اکنون چه داری ز رستم نشان
که کم باد نامش ز گردنکشان

بدو گفت ار ایدونکه رستم تویی
بکشتی مرا خیره از بدخویی

ز هر گونه‌ای بودمت رهنمای
نجنبید یک ذره مهرت ز جای

چو برخاست آواز کوس از درم
بیامد پر از خون دو رخ مادرم

همی جانش از رفتن من بخست
یکی مهره بر بازوی من ببست

مرا گفت کاین از پدر یادگار
بدار و ببین تا کی آید به کار

کنون کارگر شد که بیکار گشت
پسر پیش چشم پدر خوار گشت

همان نیز مادر به روشن روان
فرستاد با من یکی پهلوان

بدان تا پدر را نماید به من
سخن برگشاید به هر انجمن

چو آن نامور پهلوان کشته شد
مرا نیز هم روز برگشته شد

کنون بند بگشای از جوشنم
برهنه نگه کن تن روشنم

چو بگشاد خفتان و آن مهره دید
همه جامه بر خویشتن بردرید

همی گفت کای کشته بر دست من
دلیر و ستوده به هر انجمن

همی ریخت خون و همی کند موی
سرش پر ز خاک و پر از آب روی

بدو گفت سهراب کین بدتری ست
به آب دو دیده نباید گریست

ازین خویشتن کشتن اکنون چه سود
چنین رفت و این بودنی کار بود

چو خورشید تابان ز گنبد بگشت
تهمتن نیامد به لشکر ز دشت

ز لشکر بیامد هشیوار بیست
که تا اندر آوردگه کار چیست

دو اسپ اندر آن دشت برپای بود
پر از گرد رستم دگر جای بود

گو پیلتن را چو بر پشت زین
ندیدند گردان بران دشت کین

گمانشان چنان بد که او کشته شد
سرنامداران همه گشته شد

به کاووس کی تاختند آگهی
که تخت مهی شد ز رستم تهی

ز لشکر برآمد سراسر خروش
زمانه یکایک برآمد به جوش

بفرمود کاووس تا بوق و کوس
دمیدند و آمد سپهدار توس

ازان پس بدو گفت کاووس شاه
کز ایدر هیونی سوی رزمگاه

بتازید تا کار سهراب چیست
که بر شهر ایران بباید گریست

اگر کشته شد رستم جنگجوی
از ایران که یارد شدن پیش اوی

به انبوه زخمی بباید زدن
برین رزمگه بر نشاید بدن

چو آشوب برخاست از انجمن
چنین گفت سهراب با پیلتن

که اکنون که روز من اندر گذشت
همه کار ترکان دگرگونه گشت

همه مهربانی بران کن که شاه
سوی جنگ ترکان نراند سپاه

که ایشان ز بهر مرا جنگجوی
سوی مرز ایران نهادند روی

بسی روز را داده بودم نوید
بسی کرده بودم ز هر در امید

نباید که بینند رنجی به راه
مکن جز به نیکی بر ایشان نگاه

نشست از بر رخش رستم چو گرد
پر از خون رخ و لب پر از باد سرد

بیامد به پیش سپه با خروش
دل از کردهٔ خویش با درد و جوش

چو دیدند ایرانیان روی اوی
همه برنهادند بر خاک روی

ستایش گرفتند بر کردگار
که او زنده باز آمد از کارزار

چو زان گونه دیدند بر خاک سر
دریده برو جامه و خسته بر

به پرسش گرفتند کاین کار چیست
ترادل برین گونه از بهر کیست

بگفت آن شگفتی که خود کرده بود
گرامی‌تر خود بیازرده بود

همه برگرفتند با او خروش
زمین پر خروش و هوا پر ز جوش

چنین گفت با سرفرازان که من
نه دل دارم امروز گویی نه تن

شما جنگ ترکان مجویید کس
همین بد که من کردم امروز بس

چو برگشت ازان جایگه پهلوان
بیامد بر پور خسته روان.


📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾


📚📘📔📗📕📖🖌
📚📙📗📓📖🖌
Forwarded from سرای فرزندان ایران. (سیاه منصور)
دریغ است ایران که ویران شود
کنام پلنگان و شیران شود

همه جای جنگی سواران بدی
نشستنگه شهریاران بدی

کنون جای سختی و جای بلاست
نشستنگه تیزچنگ اژدها ست.


📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾