سپس شاه گفت تا ۱۰۰ سد دیبای رنگین و ۱۰۰ سد در خوشاب و ۳سه کنیز را پیش آورند و گفت:
این پیشکشی کسی است که پیامی برای افراسیاب ببرد و پاسخ او را برای من بیاورد.
گرگین دست بلند کرد و شاه به گرگین گفت:
نزد افراسیاب برو و بگو:
ای خونخوار بداندیش که از خون برادرت هم نگذشتی و بسیاری از مردم ایران را نابود کردی و سر نوذر را بریدی وختی سیاووش با رستم به جنگ تو آمد مکر کردی و برای رهایی خود تن به هر کاری دادی مانند گذشتن از ۱۰۰سد تن از بزرگان کشورت و تو سبب شدی که کاووس به رستم بدبین شود و سیاووش زورکی به تو پناه آورد و تو درنهایت سرش را بریدی و پس از آن هم چشم به خون من داشتی.
اگر میخواهی کینه تو را از سر بیرون کنم باید گروی زره و گرسیوز و دمور و سزان را نزد من بفرستی تا من به کین پدرم سرشان را ببرم وگرنه آرام و خواب را به تو ویران میکنم.
گرگین سخنان شاه را شنید و راهی شد.
روزی دیگر رستم با این که زواره و فرامرز هم همراهش بودند نزد شاه آمد و گفت:
در زابلستان شهری بود که تور هم از آن بخشی داشت و منوچهر آنجا را از ترکان گرفت وختی کاووس پیر شد تورانیان آن شهر را گرفتند و اکنون باج آن را توران میگیرد.
آنجا جای خرمی است و بخشی از آن در مرز سند و بخشی در مرز چین است و در آنجا گنج و فیل بسیار است.
باید لشکری را با پهلوانی بزرگ آنجا فرستاد تا آنجا را پس بگیریم.
شاه پاسخ داد: سپاهی بزرگ به فرامرز بسپار و روانه کن. رستم شاد گشت. روز دیگر کوورس جنگ را زدند و شاه آماده شد.
فریبرز پیشرو بود و پشت سرش گودرز بود
و در دست چپ روهام و در دست راست گیو بود و در پس پشت شیدوش و پشت او هزاران سپاهی بودند.
در پشت گودرز گستهم با درفشی ماه پیکر بود و در پشت او اشکش و سپاهی از کوچ و بلوچ هم بودند و در پشت آنها فرهاد و سپاهیانش و به دنبال آنها گرازه و سپاهش سپس زنگه شاوران و پس از او فرامرز با سپاهی جنگجو از کشمیر و کابل و نیمروز بود که شاه وختی او را دید، پندهای زیادی به او داد و گفت:
تو فرزند رستم هستی.؟
من مرز هندوستان و از قنوج تا سیستان را به تو دادم پس مراقب باش . اگر کسی درنبرد تو شرکت نکرد با او نجنگ و اگر جنگ شد دلیرانه بجنگ . درست چشمت را بازکن و دوستدار راستین خود را بشناس.
من میخواهم نام تو در جهان بلند شود و همیشه شادباشی.
تهمتن تا دو فرسنگی او را همراهی کرد و از رفتن او نگران بود و به او گفت: کسی را بیهوده آزار مده و در جنگ نخست با نرمی سخن بگو و اگر نشد درشتی کن و به فرجام کار بیاندیش،
سپس از دلاوریهای نریمان و سام و زال و خودش سخن راند و گفت: اکنون هنگام آسایش من است و جنگ از آن توست.
پس باهم بدرود گفتند.
بازنویسی و ویرایش به پارسی پاک:
به ✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
این پیشکشی کسی است که پیامی برای افراسیاب ببرد و پاسخ او را برای من بیاورد.
گرگین دست بلند کرد و شاه به گرگین گفت:
نزد افراسیاب برو و بگو:
ای خونخوار بداندیش که از خون برادرت هم نگذشتی و بسیاری از مردم ایران را نابود کردی و سر نوذر را بریدی وختی سیاووش با رستم به جنگ تو آمد مکر کردی و برای رهایی خود تن به هر کاری دادی مانند گذشتن از ۱۰۰سد تن از بزرگان کشورت و تو سبب شدی که کاووس به رستم بدبین شود و سیاووش زورکی به تو پناه آورد و تو درنهایت سرش را بریدی و پس از آن هم چشم به خون من داشتی.
اگر میخواهی کینه تو را از سر بیرون کنم باید گروی زره و گرسیوز و دمور و سزان را نزد من بفرستی تا من به کین پدرم سرشان را ببرم وگرنه آرام و خواب را به تو ویران میکنم.
گرگین سخنان شاه را شنید و راهی شد.
روزی دیگر رستم با این که زواره و فرامرز هم همراهش بودند نزد شاه آمد و گفت:
در زابلستان شهری بود که تور هم از آن بخشی داشت و منوچهر آنجا را از ترکان گرفت وختی کاووس پیر شد تورانیان آن شهر را گرفتند و اکنون باج آن را توران میگیرد.
آنجا جای خرمی است و بخشی از آن در مرز سند و بخشی در مرز چین است و در آنجا گنج و فیل بسیار است.
باید لشکری را با پهلوانی بزرگ آنجا فرستاد تا آنجا را پس بگیریم.
شاه پاسخ داد: سپاهی بزرگ به فرامرز بسپار و روانه کن. رستم شاد گشت. روز دیگر کوورس جنگ را زدند و شاه آماده شد.
فریبرز پیشرو بود و پشت سرش گودرز بود
و در دست چپ روهام و در دست راست گیو بود و در پس پشت شیدوش و پشت او هزاران سپاهی بودند.
در پشت گودرز گستهم با درفشی ماه پیکر بود و در پشت او اشکش و سپاهی از کوچ و بلوچ هم بودند و در پشت آنها فرهاد و سپاهیانش و به دنبال آنها گرازه و سپاهش سپس زنگه شاوران و پس از او فرامرز با سپاهی جنگجو از کشمیر و کابل و نیمروز بود که شاه وختی او را دید، پندهای زیادی به او داد و گفت:
تو فرزند رستم هستی.؟
من مرز هندوستان و از قنوج تا سیستان را به تو دادم پس مراقب باش . اگر کسی درنبرد تو شرکت نکرد با او نجنگ و اگر جنگ شد دلیرانه بجنگ . درست چشمت را بازکن و دوستدار راستین خود را بشناس.
من میخواهم نام تو در جهان بلند شود و همیشه شادباشی.
تهمتن تا دو فرسنگی او را همراهی کرد و از رفتن او نگران بود و به او گفت: کسی را بیهوده آزار مده و در جنگ نخست با نرمی سخن بگو و اگر نشد درشتی کن و به فرجام کار بیاندیش،
سپس از دلاوریهای نریمان و سام و زال و خودش سخن راند و گفت: اکنون هنگام آسایش من است و جنگ از آن توست.
پس باهم بدرود گفتند.
بازنویسی و ویرایش به پارسی پاک:
به ✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
📚📘📔📗📕📖🖌
📚📙📗📓📖🖌
#شاهنامه_شاهکار_گرانسنگ_ادب_پارسی:
بخش: (۲۲۹)
داستان کامووس کشانی:
برگ (۸)
ببارید الماس از تیره میغ
همی آتش افروخت از گرز و تیغ
سنانهای رخشان و تیغ سران
درفش از بر و زیر گرز گران
هوا گفتی از گرز و از آهن ست
زمین یکسر از نعل در جوشن ست
چو دریای خون شد همه دشت و راغ
جهان چون شب و تیغها چون چراغ
ز بس نالهی کووس با کرنای
همی کس ندانست سر را ز پای
سپهبد به گودرز گفت آن زمان
که تاریک شد گردش آسمان
مرا گفته بود این ستارهشناس
که امروز تا شب گذشته سه پاس
ز شمشیر گردان چو ابر سیاه
همی خون فشاند به آوردگاه
سرانجام ترسم که پیروزگر
نباشد مگر دشمن کینه ور
چو شیدوش و رهام و گستهم و گیو
زرهدار خراد و برزین نیو
ز سف در میان سپاه آمدند
جگر خسته و کینهخواه آمدند
بابر اندر آمد ز هر سو غریو
بسان شب تار و انبوه دیو
وزان روی هومان بکردار کوه
بیاورد لشکر همه همگروه
وزان پس گزیدند مردان مرد
که بردشت سازند جای نبرد
گرازه سر گیوگان با نهل
دو گرد گرانمایهٔ شیردل
چو رهام گودرز و فرشیدورد
چو شیدوش و لهاک شد هم نبرد
ابا بیژن گیو کلباد را
که بر هم زدی آتش و باد را
ابا شطرخ نامور گیو را
دو گرد گرانمایهٔ نیو را
چو گودرز و پیران و هومان و تووس
نبد هیچ پیدا درنگ و فسوس
چنین گفت هومان که امروز کار
نباید که چون دی بود کارزار
همه جان شیرین بکف برنهید
چو من برخروشم دمید و دهید
تهی کرد باید ازیشان زمین
نباید که آیند زین پس بکین
بپیش اندر آمد سپهدار تووس
پیاده بیاورد و پیلان و کووس
صفی برکشیدند پیش سوار
سپردار و ژوپینور و نیزهدار
مجنبید گفت ایچ از جای خویش
سپر با سنان اندرارید پیش
ببینیم تا این نبرده سران
چگونه گزارند گرز گران
ز ترکان یکی بود بازور نام
بافسوس بهر جای گسترده کام
بیاموخته کژی و جادوی
بدانسته چینی و هم پهلوی
چنین گفت پیران بافسون پژوه
کز ایدر برو تا سر تیغ کوه
یکی برف و سرما و باد دمان
بریشان بیاور هم اندر زمان
هوا تیرهگون بود از تیر ماه
همی گشت بر کوه ابر سیاه
چو بازور در کوه شد در زمان
برآمد یکی برف و باد دمان
همه دست آن نیزهداران ز کار
فروماند از برف در کارزار
ازان رستخیز و دم زمهریر
خروش یلان بود و باران تیر
بفرمود پیران که یکسر سپاه
یکی حمله سازید زین رزمگاه
چو بر نیزه بر دستهاشان فسرد
نیاراست بنمود کس دست برد
وزان پس برآورد هومان غریو
یکی حمله آورد برسان دیو
بکشتند چندان ز ایران سپاه
که دریای خون گشت آوردگاه
در و دشت گشته پر از برف و خون
سواران ایران فتاده نگون
ز کشته نبد جای رفتن بجنگ
ز برف و ز افگنده شد جای تنگ
سیه گشت در دشت شمشیر و دست
بروی اندر افتاده برسان مست
نبد جای گردش دران رزمگاه
شده دست لشکر ز سرما تباه
سپهدار و گردنکشان آن زمان
گرفتند زاری سوی آسمان
که ای برتر از دانش و هوش و رای
نه در جای و بر جای و نه زیر جای
همه بندهی پرگناه توایم
به بیچارگی دادخواه توایم
ز افسون و از جادوی برتری
جهاندار و بر داوران داوری
تو باشی به بیچارگی دستگیر
تواناتر از آتش و زمهریر
ازین برف و سرما تو فریادرس
نداریم فریادرس جز تو کس.
بازنویسی و ویرایش به پارسی پاک:
به ✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
📚📘📔📗📕📖🖌
📚📙📗📓📖🖌
📚📙📗📓📖🖌
#شاهنامه_شاهکار_گرانسنگ_ادب_پارسی:
بخش: (۲۲۹)
داستان کامووس کشانی:
برگ (۸)
ببارید الماس از تیره میغ
همی آتش افروخت از گرز و تیغ
سنانهای رخشان و تیغ سران
درفش از بر و زیر گرز گران
هوا گفتی از گرز و از آهن ست
زمین یکسر از نعل در جوشن ست
چو دریای خون شد همه دشت و راغ
جهان چون شب و تیغها چون چراغ
ز بس نالهی کووس با کرنای
همی کس ندانست سر را ز پای
سپهبد به گودرز گفت آن زمان
که تاریک شد گردش آسمان
مرا گفته بود این ستارهشناس
که امروز تا شب گذشته سه پاس
ز شمشیر گردان چو ابر سیاه
همی خون فشاند به آوردگاه
سرانجام ترسم که پیروزگر
نباشد مگر دشمن کینه ور
چو شیدوش و رهام و گستهم و گیو
زرهدار خراد و برزین نیو
ز سف در میان سپاه آمدند
جگر خسته و کینهخواه آمدند
بابر اندر آمد ز هر سو غریو
بسان شب تار و انبوه دیو
وزان روی هومان بکردار کوه
بیاورد لشکر همه همگروه
وزان پس گزیدند مردان مرد
که بردشت سازند جای نبرد
گرازه سر گیوگان با نهل
دو گرد گرانمایهٔ شیردل
چو رهام گودرز و فرشیدورد
چو شیدوش و لهاک شد هم نبرد
ابا بیژن گیو کلباد را
که بر هم زدی آتش و باد را
ابا شطرخ نامور گیو را
دو گرد گرانمایهٔ نیو را
چو گودرز و پیران و هومان و تووس
نبد هیچ پیدا درنگ و فسوس
چنین گفت هومان که امروز کار
نباید که چون دی بود کارزار
همه جان شیرین بکف برنهید
چو من برخروشم دمید و دهید
تهی کرد باید ازیشان زمین
نباید که آیند زین پس بکین
بپیش اندر آمد سپهدار تووس
پیاده بیاورد و پیلان و کووس
صفی برکشیدند پیش سوار
سپردار و ژوپینور و نیزهدار
مجنبید گفت ایچ از جای خویش
سپر با سنان اندرارید پیش
ببینیم تا این نبرده سران
چگونه گزارند گرز گران
ز ترکان یکی بود بازور نام
بافسوس بهر جای گسترده کام
بیاموخته کژی و جادوی
بدانسته چینی و هم پهلوی
چنین گفت پیران بافسون پژوه
کز ایدر برو تا سر تیغ کوه
یکی برف و سرما و باد دمان
بریشان بیاور هم اندر زمان
هوا تیرهگون بود از تیر ماه
همی گشت بر کوه ابر سیاه
چو بازور در کوه شد در زمان
برآمد یکی برف و باد دمان
همه دست آن نیزهداران ز کار
فروماند از برف در کارزار
ازان رستخیز و دم زمهریر
خروش یلان بود و باران تیر
بفرمود پیران که یکسر سپاه
یکی حمله سازید زین رزمگاه
چو بر نیزه بر دستهاشان فسرد
نیاراست بنمود کس دست برد
وزان پس برآورد هومان غریو
یکی حمله آورد برسان دیو
بکشتند چندان ز ایران سپاه
که دریای خون گشت آوردگاه
در و دشت گشته پر از برف و خون
سواران ایران فتاده نگون
ز کشته نبد جای رفتن بجنگ
ز برف و ز افگنده شد جای تنگ
سیه گشت در دشت شمشیر و دست
بروی اندر افتاده برسان مست
نبد جای گردش دران رزمگاه
شده دست لشکر ز سرما تباه
سپهدار و گردنکشان آن زمان
گرفتند زاری سوی آسمان
که ای برتر از دانش و هوش و رای
نه در جای و بر جای و نه زیر جای
همه بندهی پرگناه توایم
به بیچارگی دادخواه توایم
ز افسون و از جادوی برتری
جهاندار و بر داوران داوری
تو باشی به بیچارگی دستگیر
تواناتر از آتش و زمهریر
ازین برف و سرما تو فریادرس
نداریم فریادرس جز تو کس.
بازنویسی و ویرایش به پارسی پاک:
به ✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
📚📘📔📗📕📖🖌
📚📙📗📓📖🖌
Forwarded from سرای فرزندان ایران. (گندم)
🌾 🦁 🍏 🍇
🍎 🌾 🌻
🔷 امروز؛ 🔆 🕊 🔆
🟣 به☀️روز پیروز و فرخ 🌞روز:
(#اردیبهشت_امشاسپند) و شهریور،
از 🌖ماه #امرداد؛
به سال ۳۷۶۰ 🔥مزدیسنی.
۳۷۶۰ / ۰۵ / ۲۹
🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️
🟡 برابر با🌞روز شنبه: #کیوان_شید:
به☀️روز ۲۹ 🦁#امرداد_ماه 🌖
به سال ۲۵۸۱ 👑شاهنشاهی🇮🇷ایران.
۲۵۸۱ / ۰۵ / ۲۹
🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️
⚪️ برابر با شنبه: #کیوان_شید:
۲۹ #امرداد 🌖 ماه
به سال ۱۴۰۱ 🌞 خورشیدی.
۱۴۰۱ / ۰۵ / ۲۹
🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️
🔴 برابر با🌞 روز: SATURDAY:
روز 20 🌖 ماه #AUGUST
🌲2021 ⛪️ ترسایی.🌲
2022 / 08 / 20
🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️
🧚♀#اردی_بهشت.🧚♀
#اشه_وهیشتا. ⚖بهترین راستی،
پاک و سامان یافته.
شیوهی برگزیده ایرانیان
هرچیز و هرکسی در جای درست
و شایسته خود.
#هنجارهستی⚖ #ترازو_و_همسنگی.
🥀گل #مرزنگوش، نماد اردیبهشت ایزد است.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅
🍎 🌾 🌻
🔷 امروز؛ 🔆 🕊 🔆
🟣 به☀️روز پیروز و فرخ 🌞روز:
(#اردیبهشت_امشاسپند) و شهریور،
از 🌖ماه #امرداد؛
به سال ۳۷۶۰ 🔥مزدیسنی.
۳۷۶۰ / ۰۵ / ۲۹
🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️
🟡 برابر با🌞روز شنبه: #کیوان_شید:
به☀️روز ۲۹ 🦁#امرداد_ماه 🌖
به سال ۲۵۸۱ 👑شاهنشاهی🇮🇷ایران.
۲۵۸۱ / ۰۵ / ۲۹
🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️
⚪️ برابر با شنبه: #کیوان_شید:
۲۹ #امرداد 🌖 ماه
به سال ۱۴۰۱ 🌞 خورشیدی.
۱۴۰۱ / ۰۵ / ۲۹
🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️
🔴 برابر با🌞 روز: SATURDAY:
روز 20 🌖 ماه #AUGUST
🌲2021 ⛪️ ترسایی.🌲
2022 / 08 / 20
🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️
🧚♀#اردی_بهشت.🧚♀
#اشه_وهیشتا. ⚖بهترین راستی،
پاک و سامان یافته.
شیوهی برگزیده ایرانیان
هرچیز و هرکسی در جای درست
و شایسته خود.
#هنجارهستی⚖ #ترازو_و_همسنگی.
🥀گل #مرزنگوش، نماد اردیبهشت ایزد است.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅
🌲🍋🌾🎋🍏🍂🎄🌾🍎
🍏🌾🍇🍎🎋🍂
🌾🍃🍉🎋🍂
🍎🌿🌾🍈
🍂 🌿 🍑
🎋🍅
🌶 ۱۴۰۱ / ۰۵ / ۲۹
شکفتن خورشیدِ نامیرا*
بر چشمتان فَرُخ بادا.
شب که در گُمان و رویا
و آرزوهای دست نیافتنی
پرسه میزند.
گذشت و جای خود را به بامداد سپرد.
بامداد که هنوز در آسمان سرگردان است،
برای جاگیر شدن چارهای میاندیشد.!!
بامداد سرگردانی را دوست ندارد
او چشمبراه ست تا این هنگام نیز بگذرد.
تا همچون پرندهای بر ایوان آسمان بنشیند.
از راهی که شکار تاریکی شب نگردد،
گذر میکند.!!
با شتاب میرود تا بر بلور آبی آسمان بنشیند
که هرگز نمیشکند
زیرا همهی گُلها و گیاهان
در زیر سایه آسمان به گُل مینشینند
و میوه میدهند.
روزی آغاز میگردد که بازوان بلورین
آسمان تیغ بر پرده شب میزند.
زندگی تان باشکوه و
آکنده از شادیهای بی پایان.
* امرداد= نامیرا، بیمَرگی، همیشه زنده، نه مُردَنی.
به ✍
#سیــاه_منـصـور. ...
🌲
🍂 📘 🖌 @FARZANDAN_PARSI.💡
🎋🍑🍂 🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
🌾🍇🍋🍂
🍃🍎🌾🍏🎋🍂
🌲🍃🎋🍇🍂🍎🎄🍏🍂🌾
🍏🌾🍇🍎🎋🍂
🌾🍃🍉🎋🍂
🍎🌿🌾🍈
🍂 🌿 🍑
🎋🍅
🌶 ۱۴۰۱ / ۰۵ / ۲۹
شکفتن خورشیدِ نامیرا*
بر چشمتان فَرُخ بادا.
شب که در گُمان و رویا
و آرزوهای دست نیافتنی
پرسه میزند.
گذشت و جای خود را به بامداد سپرد.
بامداد که هنوز در آسمان سرگردان است،
برای جاگیر شدن چارهای میاندیشد.!!
بامداد سرگردانی را دوست ندارد
او چشمبراه ست تا این هنگام نیز بگذرد.
تا همچون پرندهای بر ایوان آسمان بنشیند.
از راهی که شکار تاریکی شب نگردد،
گذر میکند.!!
با شتاب میرود تا بر بلور آبی آسمان بنشیند
که هرگز نمیشکند
زیرا همهی گُلها و گیاهان
در زیر سایه آسمان به گُل مینشینند
و میوه میدهند.
روزی آغاز میگردد که بازوان بلورین
آسمان تیغ بر پرده شب میزند.
زندگی تان باشکوه و
آکنده از شادیهای بی پایان.
* امرداد= نامیرا، بیمَرگی، همیشه زنده، نه مُردَنی.
به ✍
#سیــاه_منـصـور. ...
🌲
🍂 📘 🖌 @FARZANDAN_PARSI.💡
🎋🍑🍂 🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
🌾🍇🍋🍂
🍃🍎🌾🍏🎋🍂
🌲🍃🎋🍇🍂🍎🎄🍏🍂🌾
Forwarded from سرای فرزندان ایران. (سیاه منصور)
با پیشکش سخنی دیگر از فرزانه توس،
هفتی نو را سراسر شادی و کامروایی
برای گرانمایه یاران آرزو دارم.
مهرورزتان- #سیروس_حامی.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
هفتی نو را سراسر شادی و کامروایی
برای گرانمایه یاران آرزو دارم.
مهرورزتان- #سیروس_حامی.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
🗓 #روزشمار_ایرانی:
☀️ شنبه= #کیوان_شید؛
۲۹ 🦁 امرداد ماه= #زامیاد_روز_زمین؛
🌞 ۲۵۸۱= #هخامنشی.
🌞 ۱۴۱۰۱= #اهورایی.
🌞 ۷۰۴۴= #میترایی_آریایی.
🌞 ۳۷۶۰= #زرتشتی.
☀️ ۱۴۰۱= #خورشیدی. ✴ ۲۹ / ۰۵ / ۱۴۰۱ ✴
🌞 ۱۳۹۰= #یزدگردی.
🌞 ۱۵۹۳= #دیلمی.
🌞 ۲۷۲۱= #کوردی.
📖🖌 امرداد= نامیرا، بی مرگی، جاوید، مانایی.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅
☀️ شنبه= #کیوان_شید؛
۲۹ 🦁 امرداد ماه= #زامیاد_روز_زمین؛
🌞 ۲۵۸۱= #هخامنشی.
🌞 ۱۴۱۰۱= #اهورایی.
🌞 ۷۰۴۴= #میترایی_آریایی.
🌞 ۳۷۶۰= #زرتشتی.
☀️ ۱۴۰۱= #خورشیدی. ✴ ۲۹ / ۰۵ / ۱۴۰۱ ✴
🌞 ۱۳۹۰= #یزدگردی.
🌞 ۱۵۹۳= #دیلمی.
🌞 ۲۷۲۱= #کوردی.
📖🖌 امرداد= نامیرا، بی مرگی، جاوید، مانایی.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅
Forwarded from سرای فرزندان ایران. (سیاه منصور)
چرا پشهها ما را میگزند.!
بیراه نیست اگر گمان میکنید که پشهها شما را بیشتر از دیگران دوست دارند؛
بررسیها نشان میدهد که پشهها ۲۰ درسد از مردم را نیش خواهند زد.
مردم کوچه و خیابان میگویند شما«خونی شیرین» دارید، و این گفته درست نیست.
🟡 رنگ:
خوب است بدانید که پشهها چشمانی توانا دارند و از این ویژگی خود برای انگیزه دادن به پشهگزیدهها بهرهبرداری میکنند.
پژوهشها نشان میدهد پوشیدن رنگهای تیره (سبز، سیاه و قرمز) دیدن شما را برای آنان آسانتر میکند،
پس بهتر است پوششی با رنگهای نام و میانه مانند پاستلی، بژ و سفید را برگزینید.
گروه خونی
پشههای نر بزرگ برای خوراکی از شیرینی بهره میبردن.
و مادهها برای تخمگذاری به توانمندی در خون آدمی خوشبین هستند و شگفتانگیز اینکه برخی از گروههای خونی را بیشتر دوست دارند.
بر پایه گزارش «وری ول هلث»، پژوهشهایی نشان داده است که گونههای گوناگون پشهها،
همهی گروههای خونی را دوست دارند؛
مانند، پشه ببری آسیایی دوستدار گروه خونی O است، بازنویسی اینکه آنوفل گامبیا هوادارگروه AB است.
بازنویسی و ویرایش:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
بیراه نیست اگر گمان میکنید که پشهها شما را بیشتر از دیگران دوست دارند؛
بررسیها نشان میدهد که پشهها ۲۰ درسد از مردم را نیش خواهند زد.
مردم کوچه و خیابان میگویند شما«خونی شیرین» دارید، و این گفته درست نیست.
🟡 رنگ:
خوب است بدانید که پشهها چشمانی توانا دارند و از این ویژگی خود برای انگیزه دادن به پشهگزیدهها بهرهبرداری میکنند.
پژوهشها نشان میدهد پوشیدن رنگهای تیره (سبز، سیاه و قرمز) دیدن شما را برای آنان آسانتر میکند،
پس بهتر است پوششی با رنگهای نام و میانه مانند پاستلی، بژ و سفید را برگزینید.
گروه خونی
پشههای نر بزرگ برای خوراکی از شیرینی بهره میبردن.
و مادهها برای تخمگذاری به توانمندی در خون آدمی خوشبین هستند و شگفتانگیز اینکه برخی از گروههای خونی را بیشتر دوست دارند.
بر پایه گزارش «وری ول هلث»، پژوهشهایی نشان داده است که گونههای گوناگون پشهها،
همهی گروههای خونی را دوست دارند؛
مانند، پشه ببری آسیایی دوستدار گروه خونی O است، بازنویسی اینکه آنوفل گامبیا هوادارگروه AB است.
بازنویسی و ویرایش:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
Forwarded from سرای فرزندان ایران. (سیاه منصور)
🌸🌺🍀
🌺🍀
🍀
به پیشِ زمانه پذیره مشو
به نزدیکِ بدخواه، خیره مشو
مرا مرگ، نامیتر از سرزنش
به هر جای، پیغارهی بدکنش
چنینست گیتی پر از آز و درد
ازو تا توان گِردِ بیشی مگرد
فزونیش یک روز بگزایدت
به بودن زمانی نیفزایدت
#فردوسی
و در این هفته امید دارم که:
به کام تو بادا سپهر بلند
دلت شاد باد و تنت بیگزند
گزینش: #جعفر_جعفرزاده.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
🍀
🌺🍀
🌸🌺🍀
🌺🍀
🍀
به پیشِ زمانه پذیره مشو
به نزدیکِ بدخواه، خیره مشو
مرا مرگ، نامیتر از سرزنش
به هر جای، پیغارهی بدکنش
چنینست گیتی پر از آز و درد
ازو تا توان گِردِ بیشی مگرد
فزونیش یک روز بگزایدت
به بودن زمانی نیفزایدت
#فردوسی
و در این هفته امید دارم که:
به کام تو بادا سپهر بلند
دلت شاد باد و تنت بیگزند
گزینش: #جعفر_جعفرزاده.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
🍀
🌺🍀
🌸🌺🍀
📚📘📔📗📕📖🖌
📙📗📓📖🖌
#شاهنامه_شاهکار_گرانسنگ_ادب_پارسی:
بخش: (۲۳۰)
داستان کامووس کشانی:
برگ: (۹)
بیامد یکی مرد دانش پژوه
برهام بنمود آن تیغ کوه
کجا جای بازور نستوه بود
بر افسون و تنبل بران کوه بود
بجنبید رهام زان رزمگاه
برون تاخت اسپ از میان سپاه
زره دامنش را بزد بر کمر
پیاده برآمد بران کوه سر
چو جادو بدیدش بیامد بجنگ
عمودی ز پولاد چینی بچنگ
چو رهام نزدیک جادو رسید
سبک تیغ تیز از میان برکشید
بیفگند دستش بشمشیر تیز
یکی باد برخاست چون رستخیز
ز روی هوا ابر تیره ببرد
فرود آمد از کوه رهام گرد
یکی دست با زور جادو بدست
بهامون شد و بارگی برنشست
هوا گشت زان سان که از پیش بود
فروزنده خورشید را رخ نمود
پدر را بگفت آنچ جادو چه کرد
چه آورد بر ما بروز نبرد
بدیدند ازان پس دلیران شاه
چو دریای خون گشته آوردگاه
همه دشت کشته ز ایرانیان
تن بیسران سر بیتنان
چنین گفت گودز آنگه بتووس
که نه پیل ماند و نه آوای کووس
همه یکسره تیغها برکشیم
براریم جوش ار کشند ار کشیم
همانا که ما را سر آمد زمان
نه روز نبردست و تیر و کمان
بدو گفت تووس ای جهاندیده مرد
هوا گشت پاک و بشد باد سرد
چرا سر همی داد باید بباد
چو فریادرس فره و زور داد
مکن پیشدستی تو در جنگ ما
کنند این دلیران خود اهنگ ما
بپیش زمانه پذیره مشو
بنزدیک بدخواه خیره مشو
تو در قلب با کاویانی درفش
همی دار در چنگ تیغ بنفش
سوی میمنه گیو و بیژن بهم
نگهبانش بر میسره گستهم
چو رهام و شیدوش بر پیش سف
گرازه بکین برلب آورده کف
شوم برکشم گرز کین از میان
کنم تن فدی پیش ایرانیان
ازین رزمگه برنگردانم اسپ
مگر خاک جایم بود چون زرسپ
اگر من شوم کشته زین رزمگاه
تو برکش سوی شاه ایران سپاه
مرا مرگ نامیتر از سرزنش
بهر جای بیغارهی بدکنش
چنین است گیتی پرآزار و درد
ازو تا توان گرد بیشی مگرد
فزونیش یک روز بگزایدت
ببودن زمانی نیفزایدت
دگر باره بر شد دم کرنای
خروشیدن زنگ و هندی درای
ز بانگ سواران پرخاشخر
درخشیدن تیغ و زخم تبر
ز پیکان و از گرز و ژوپین و تیر
زمین شد بکردار دریای قیر
همه دشت بیتن سر و یال بود
همه گوش پر زخم گوپال بود
چو شد رزم ترکان برین گونه سخت
ندیدند ایرانیان روی بخت
همی تیره شد روی اختر درشت
دلیران بدشمن نمودند پشت
چو تووس و چو گودرز و گیو دلیر
چو شیدوش و بیژن چو رهام شیر
همه برنهادند جان را بکف
همه رزم جستند بر پیش سف
هرآنکس که با تووس در جنگ بود
همه نامدار و کنارنگ بود
بپیش اندرون خون همی ریختند
یلان از پس پشت بگریختند
یکی موبدی تووس یل را بخواند
پس پشت تو گفت جنگی نماند
نباید کت اندر میان آورند
بجان سپهبد زیان آورند
به گیو دلیر آن زمان تووس گفت
که با مغز لشکر خرد نیست جفت
که ما را بدین گونه بگذاشتند
چنین روی از جنگ برگاشتند
برو بازگردان سپه را ز راه
ز بیغارهٔ دشمن و شرم شاه.
بازنویسی و ویرایش به پارسی:
به ✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
📚📘📔📗📕📖🖌
📚📙📗📓📖🖌
📙📗📓📖🖌
#شاهنامه_شاهکار_گرانسنگ_ادب_پارسی:
بخش: (۲۳۰)
داستان کامووس کشانی:
برگ: (۹)
بیامد یکی مرد دانش پژوه
برهام بنمود آن تیغ کوه
کجا جای بازور نستوه بود
بر افسون و تنبل بران کوه بود
بجنبید رهام زان رزمگاه
برون تاخت اسپ از میان سپاه
زره دامنش را بزد بر کمر
پیاده برآمد بران کوه سر
چو جادو بدیدش بیامد بجنگ
عمودی ز پولاد چینی بچنگ
چو رهام نزدیک جادو رسید
سبک تیغ تیز از میان برکشید
بیفگند دستش بشمشیر تیز
یکی باد برخاست چون رستخیز
ز روی هوا ابر تیره ببرد
فرود آمد از کوه رهام گرد
یکی دست با زور جادو بدست
بهامون شد و بارگی برنشست
هوا گشت زان سان که از پیش بود
فروزنده خورشید را رخ نمود
پدر را بگفت آنچ جادو چه کرد
چه آورد بر ما بروز نبرد
بدیدند ازان پس دلیران شاه
چو دریای خون گشته آوردگاه
همه دشت کشته ز ایرانیان
تن بیسران سر بیتنان
چنین گفت گودز آنگه بتووس
که نه پیل ماند و نه آوای کووس
همه یکسره تیغها برکشیم
براریم جوش ار کشند ار کشیم
همانا که ما را سر آمد زمان
نه روز نبردست و تیر و کمان
بدو گفت تووس ای جهاندیده مرد
هوا گشت پاک و بشد باد سرد
چرا سر همی داد باید بباد
چو فریادرس فره و زور داد
مکن پیشدستی تو در جنگ ما
کنند این دلیران خود اهنگ ما
بپیش زمانه پذیره مشو
بنزدیک بدخواه خیره مشو
تو در قلب با کاویانی درفش
همی دار در چنگ تیغ بنفش
سوی میمنه گیو و بیژن بهم
نگهبانش بر میسره گستهم
چو رهام و شیدوش بر پیش سف
گرازه بکین برلب آورده کف
شوم برکشم گرز کین از میان
کنم تن فدی پیش ایرانیان
ازین رزمگه برنگردانم اسپ
مگر خاک جایم بود چون زرسپ
اگر من شوم کشته زین رزمگاه
تو برکش سوی شاه ایران سپاه
مرا مرگ نامیتر از سرزنش
بهر جای بیغارهی بدکنش
چنین است گیتی پرآزار و درد
ازو تا توان گرد بیشی مگرد
فزونیش یک روز بگزایدت
ببودن زمانی نیفزایدت
دگر باره بر شد دم کرنای
خروشیدن زنگ و هندی درای
ز بانگ سواران پرخاشخر
درخشیدن تیغ و زخم تبر
ز پیکان و از گرز و ژوپین و تیر
زمین شد بکردار دریای قیر
همه دشت بیتن سر و یال بود
همه گوش پر زخم گوپال بود
چو شد رزم ترکان برین گونه سخت
ندیدند ایرانیان روی بخت
همی تیره شد روی اختر درشت
دلیران بدشمن نمودند پشت
چو تووس و چو گودرز و گیو دلیر
چو شیدوش و بیژن چو رهام شیر
همه برنهادند جان را بکف
همه رزم جستند بر پیش سف
هرآنکس که با تووس در جنگ بود
همه نامدار و کنارنگ بود
بپیش اندرون خون همی ریختند
یلان از پس پشت بگریختند
یکی موبدی تووس یل را بخواند
پس پشت تو گفت جنگی نماند
نباید کت اندر میان آورند
بجان سپهبد زیان آورند
به گیو دلیر آن زمان تووس گفت
که با مغز لشکر خرد نیست جفت
که ما را بدین گونه بگذاشتند
چنین روی از جنگ برگاشتند
برو بازگردان سپه را ز راه
ز بیغارهٔ دشمن و شرم شاه.
بازنویسی و ویرایش به پارسی:
به ✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
📚📘📔📗📕📖🖌
📚📙📗📓📖🖌
#واژگان_پارسی:
#بخش_چهار_سد_و_نهم؛
۴۰۹
⚠️#فرزندان_ایران؛
زبان هر مردمی بنمایه،
سرچشمه و پایه فرهنگ آن مردم است
گذشته به روشنی نشان میدهد که هرگاه،
زبان مردمی دگرگون شده فرهنگ آن مردم هم دگرگون شده و یا از میان رفته است.
پس برای پاسداری از فرهنگ ایرانی باید از زبان پارسی و گویشهای آن پاسداری کرد.
کوشش در پارسىنویسى كاری تازه نیست.
نزدیک به هزار سال پیش از این،
«ابوریحان بیرونى» و «پورسینا» (ابنسینا)
و پیش از هر دوی آنان دانشمندی به نام «بخارایى»، کوشیدند، نوشتارهای دانشیک خود را تا اندازهای به پارسى بنویسند.
از این رهگذر، واژههای پارسى ساخته یا به هر روی در نوشتههای خود به کار گرفتهاند که تا اندازهای راهگشای پارسىنویسان نیز بوده است.
⚠️از این پس؛
۱- واژه پارسی «خاموش»
بجای واژه تازی «صامت»
۲- واژگان پارسی «آفریننده، سازنده»
بجای واژه تازی «صانع»
۳- واژگان پارسی «بامداد، پگاه»
بجای واژه تازی «صبح»
۴- واژگان پارسی «بردباری، شکیبایی»
بجای واژه تازی «صبر»
۵- واژگان پارسی «بردبار، شکیبا»
بجای واژه تازی «صبور»
۶- واژگان پارسی«گفتگوکردن، سخن گفتن»
بجای واژه تازی «صحبت»
۷- واژگان پارسی «بیابان، دشت»
بجای واژه تازی «صحرا»
۸- واژگان پارسی «درست، راست»
بجای واژه تازی «صحیح»
۹- واژگان پارسی «درستکاری، راستگویی»
بجای واژه تازی «صداقت»
۱۰- واژه پارسی «آسیب»
بجای واژه تازی «صدمه»
۱۱- واژگان پارسی «آشکارا، بروشنی»
بجای واژه تازی «صراحت»
۱۲- واژگان پارسی«آشکارا، روشن، هویدا»
بجای واژه تازی «صریح.»
✍سیاه منصور
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅
#بخش_چهار_سد_و_نهم؛
۴۰۹
⚠️#فرزندان_ایران؛
زبان هر مردمی بنمایه،
سرچشمه و پایه فرهنگ آن مردم است
گذشته به روشنی نشان میدهد که هرگاه،
زبان مردمی دگرگون شده فرهنگ آن مردم هم دگرگون شده و یا از میان رفته است.
پس برای پاسداری از فرهنگ ایرانی باید از زبان پارسی و گویشهای آن پاسداری کرد.
کوشش در پارسىنویسى كاری تازه نیست.
نزدیک به هزار سال پیش از این،
«ابوریحان بیرونى» و «پورسینا» (ابنسینا)
و پیش از هر دوی آنان دانشمندی به نام «بخارایى»، کوشیدند، نوشتارهای دانشیک خود را تا اندازهای به پارسى بنویسند.
از این رهگذر، واژههای پارسى ساخته یا به هر روی در نوشتههای خود به کار گرفتهاند که تا اندازهای راهگشای پارسىنویسان نیز بوده است.
⚠️از این پس؛
۱- واژه پارسی «خاموش»
بجای واژه تازی «صامت»
۲- واژگان پارسی «آفریننده، سازنده»
بجای واژه تازی «صانع»
۳- واژگان پارسی «بامداد، پگاه»
بجای واژه تازی «صبح»
۴- واژگان پارسی «بردباری، شکیبایی»
بجای واژه تازی «صبر»
۵- واژگان پارسی «بردبار، شکیبا»
بجای واژه تازی «صبور»
۶- واژگان پارسی«گفتگوکردن، سخن گفتن»
بجای واژه تازی «صحبت»
۷- واژگان پارسی «بیابان، دشت»
بجای واژه تازی «صحرا»
۸- واژگان پارسی «درست، راست»
بجای واژه تازی «صحیح»
۹- واژگان پارسی «درستکاری، راستگویی»
بجای واژه تازی «صداقت»
۱۰- واژه پارسی «آسیب»
بجای واژه تازی «صدمه»
۱۱- واژگان پارسی «آشکارا، بروشنی»
بجای واژه تازی «صراحت»
۱۲- واژگان پارسی«آشکارا، روشن، هویدا»
بجای واژه تازی «صریح.»
✍سیاه منصور
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅
Forwarded from سرای فرزندان ایران. (گندم)
🌾 🦁 🍏 🍇
🍎 🌾 🌻
🔷 امروز؛ 🔆 🕊 🔆
🟣 به☀️روز پیروز و فرخ 🌞روز:
(#شهریور_امشاسپند) و شهریور،
از 🌖ماه #شهریور؛
به سال ۳۷۶۰ 🔥مزدیسنی.
۳۷۶۰ / ۰۵ / ۳۰
🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️
🟡 برابر با🌞روز یکشنبه: #کیوان_شید:
به☀️روز ۳۰ 🦁#امرداد_ماه 🌖
به سال ۲۵۸۱ 👑شاهنشاهی🇮🇷ایران.
۲۵۸۱ / ۰۵ / ۳۰
🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️
⚪️ برابر با یکشنبه: #مهر_شید:
۳۰ #امرداد 🌖 ماه
به سال ۱۴۰۱ 🌞 خورشیدی.
۱۴۰۱ / ۰۵ / ۳۰
🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️
🔴 برابر با🌞 روز: SUNDAY:
روز 21 🌖 ماه #AUGUST
🌲2021 ⛪️ ترسایی.🌲
2022 / 08 / 21
🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️
🌹 #جشن_شهریورگان
⚖ #شهریور_امشاسپندان.
خشَتره وَییریَه
شهریاری برگزیدنی،
چیرگی بر نفس خویش،
آبادانی و سازندگی.
#چو_شهریورت_باد_پیروزگر
#به_نام_بزرگی_و_فر_و_هنر.
پیوند پادشاهی با خویش را داشته باشیم.
🌺 گل #شااسپرغم(ریحان)
نماد شهریور امشاسپندان است.
🥀گل #مرزنگوش، نماد اردیبهشت ایزد است.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅
🍎 🌾 🌻
🔷 امروز؛ 🔆 🕊 🔆
🟣 به☀️روز پیروز و فرخ 🌞روز:
(#شهریور_امشاسپند) و شهریور،
از 🌖ماه #شهریور؛
به سال ۳۷۶۰ 🔥مزدیسنی.
۳۷۶۰ / ۰۵ / ۳۰
🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️
🟡 برابر با🌞روز یکشنبه: #کیوان_شید:
به☀️روز ۳۰ 🦁#امرداد_ماه 🌖
به سال ۲۵۸۱ 👑شاهنشاهی🇮🇷ایران.
۲۵۸۱ / ۰۵ / ۳۰
🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️
⚪️ برابر با یکشنبه: #مهر_شید:
۳۰ #امرداد 🌖 ماه
به سال ۱۴۰۱ 🌞 خورشیدی.
۱۴۰۱ / ۰۵ / ۳۰
🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️
🔴 برابر با🌞 روز: SUNDAY:
روز 21 🌖 ماه #AUGUST
🌲2021 ⛪️ ترسایی.🌲
2022 / 08 / 21
🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️
🌹 #جشن_شهریورگان
⚖ #شهریور_امشاسپندان.
خشَتره وَییریَه
شهریاری برگزیدنی،
چیرگی بر نفس خویش،
آبادانی و سازندگی.
#چو_شهریورت_باد_پیروزگر
#به_نام_بزرگی_و_فر_و_هنر.
پیوند پادشاهی با خویش را داشته باشیم.
🌺 گل #شااسپرغم(ریحان)
نماد شهریور امشاسپندان است.
🥀گل #مرزنگوش، نماد اردیبهشت ایزد است.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅
🌲🍋🌾🎋🍏🍂🎄🌾🍎
🍏🌾🍇🍎🎋🍂
🌾🍃🍉🎋🍂
🍎🌿🌾🍈
🍂 🌿 🍑
🎋🍅
🌶 ۱۴۰۱ / ۰۵ / ۳۰
شکفتن خورشیدِ نامیرا*
بر چشمتان فَرُخ بادا.
شامگاهان که سَر میزند.!
ستارگان زبان به سخن میگشایند.!
آنان در میدان آسمان میچرخند.
و در پایان شب که سپیدهدمان نمایان میشود.
هر کدام از آنها به گوشهای میخَزَند،
آنگاه هوای چشم آسمان،
اندکی خاکستری رنگ میشود.
انگار که خورشید خواب مانده است
و تابناک مانند همیشه در آسمان نیست.!
که پیوسته از آنجایی که کوهها
سر بر آسمان کشیدهاند.
رگههایی از پرتو خورشید بیرون میزند.
زندگی تان باشکوه و
آکنده از شادیهای بی پایان.
* امرداد= نامیرا، بیمَرگی، همیشه زنده، نه مُردَنی.
به ✍
#سیــاه_منـصـور. ...
🌲
🍂 📘 🖌 @FARZANDAN_PARSI.💡
🎋🍑🍂 🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
🌾🍇🍋🍂
🍃🍎🌾🍏🎋🍂
🌲🍃🎋🍇🍂🍎🎄🍏🍂🌾
🍏🌾🍇🍎🎋🍂
🌾🍃🍉🎋🍂
🍎🌿🌾🍈
🍂 🌿 🍑
🎋🍅
🌶 ۱۴۰۱ / ۰۵ / ۳۰
شکفتن خورشیدِ نامیرا*
بر چشمتان فَرُخ بادا.
شامگاهان که سَر میزند.!
ستارگان زبان به سخن میگشایند.!
آنان در میدان آسمان میچرخند.
و در پایان شب که سپیدهدمان نمایان میشود.
هر کدام از آنها به گوشهای میخَزَند،
آنگاه هوای چشم آسمان،
اندکی خاکستری رنگ میشود.
انگار که خورشید خواب مانده است
و تابناک مانند همیشه در آسمان نیست.!
که پیوسته از آنجایی که کوهها
سر بر آسمان کشیدهاند.
رگههایی از پرتو خورشید بیرون میزند.
زندگی تان باشکوه و
آکنده از شادیهای بی پایان.
* امرداد= نامیرا، بیمَرگی، همیشه زنده، نه مُردَنی.
به ✍
#سیــاه_منـصـور. ...
🌲
🍂 📘 🖌 @FARZANDAN_PARSI.💡
🎋🍑🍂 🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
🌾🍇🍋🍂
🍃🍎🌾🍏🎋🍂
🌲🍃🎋🍇🍂🍎🎄🍏🍂🌾
🗓 #روزشمار_ایرانی:
☀️ یکشنبه= #مهر_شید؛
۳۰ 🦁 امرداد ماه= #انارام_فروغ_و_روشنایی؛
🌞 ۲۵۸۱= #هخامنشی.
🌞 ۱۴۱۰۱= #اهورایی.
🌞 ۷۰۴۴= #میترایی_آریایی.
🌞 ۳۷۶۰= #زرتشتی.
☀️ ۱۴۰۱= #خورشیدی. ✴ ۳۰ / ۰۵ / ۱۴۰۱ ✴
🌞 ۱۳۹۰= #یزدگردی.
🌞 ۱۵۹۳= #دیلمی.
🌞 ۲۷۲۱= #کوردی.
📖🖌 امرداد= نامیرا، بی مرگی، جاوید، مانایی.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅
☀️ یکشنبه= #مهر_شید؛
۳۰ 🦁 امرداد ماه= #انارام_فروغ_و_روشنایی؛
🌞 ۲۵۸۱= #هخامنشی.
🌞 ۱۴۱۰۱= #اهورایی.
🌞 ۷۰۴۴= #میترایی_آریایی.
🌞 ۳۷۶۰= #زرتشتی.
☀️ ۱۴۰۱= #خورشیدی. ✴ ۳۰ / ۰۵ / ۱۴۰۱ ✴
🌞 ۱۳۹۰= #یزدگردی.
🌞 ۱۵۹۳= #دیلمی.
🌞 ۲۷۲۱= #کوردی.
📖🖌 امرداد= نامیرا، بی مرگی، جاوید، مانایی.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅
🔍#نکتههای_ویرایشی؛
🔅پالایش زبان پارسی:
🔷طرز فکر= دیدگاه، بینش، منش، روشِ اندیشه.
🔷طرز فکر خوب= اندیشه نیک.
💥نمونه:
🔷با طرز فکر افراد ثروتمند آشنا شویم= با دیدگاه آدمهای پولدار آشنا شویم.
با منش پولدارها آشنا شویم.
🔷موفقیت در دستیابی به اهداف، با کمک یک طرز فکر خوب حاصل میشود= کامیابی در دستیابی به هدفها، با کمک یک اندیشه نیک بهدست میآید.
#مجید_دری
#پارسی_پاک
آرمان «هر ایرانی نژاده و نیک اندیش» پالایش زبان پارسی و والایش فرهنگ ایرانی ست.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
🔅پالایش زبان پارسی:
🔷طرز فکر= دیدگاه، بینش، منش، روشِ اندیشه.
🔷طرز فکر خوب= اندیشه نیک.
💥نمونه:
🔷با طرز فکر افراد ثروتمند آشنا شویم= با دیدگاه آدمهای پولدار آشنا شویم.
با منش پولدارها آشنا شویم.
🔷موفقیت در دستیابی به اهداف، با کمک یک طرز فکر خوب حاصل میشود= کامیابی در دستیابی به هدفها، با کمک یک اندیشه نیک بهدست میآید.
#مجید_دری
#پارسی_پاک
آرمان «هر ایرانی نژاده و نیک اندیش» پالایش زبان پارسی و والایش فرهنگ ایرانی ست.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
Forwarded from سرای فرزندان ایران. (سیاه منصور)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دیدنی از نبرد شگفتانگیز دو سگ با یک خر،
که با پیروزی خر همراه بود را ببینید.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
که با پیروزی خر همراه بود را ببینید.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
روزی دیگر تووس و سپاهیانش آماده نبرد شدند و از شاه اجازه رفتن گرفتند.
شاه گفت:
در راه کسی را میازارید و اگر کسی با تو نمیجنگد کاری با او نداشته باش و این را بدان که پدرم از دختر پیران پسری داشت به نام فرود که جوان و همسال من بود و هماکنون با مادرش در کلات است و او کسی از ایران را به نام نمیشناسد.
او سپهدار بزرگی است پس شما از راه بیابان بروید که با او روبرو نشوید
تووس پذیرفت و رفت تا به دوراهی رسید که یکسوی بیابان و سوی دیگر کلات بود.
تووس به گودرز گفت:
بهتر است از کلات برویم و بیراه و بیانگیزه به بیابان نرویم.
گودرز گفت:
شاه تو را سپهدار لشکر کرد پس از فرمان شاه سرمپیچ.
تووس گفت:
بُگذر.
پس از راه کلات راه افتادند و درراه همه شهرها را سوزاندند و نابود کردند و فرمانهای خسرو را به جا نیاوردند.
به فرود پیام رسید که سپاهی از سوی برادرش به توران میآید،
او درهای دژ را بست و نزد مادر رفت.
جریره که خود از کشته شدن سیاووش دلی پردرد داشت به فرود گفت:
برادرت پادشاه ایران است و به کینخواهی پدرت سپاه را به اینجا گسیل داشته است پس تو هم باید به کینخواهی پدرت کمر ببندی و با او همراه بشوی.
پس ببین که سالار ایرانیان کیست.؟
پیکی نزدش بفرست و آنها را سازوبرگ بده و خود نیز با سپاهت آنها را یاری کنید.
فروود گفت:
من آنها را نمیشناسم به چه کسی پیام و درود بفرستم.؟
جریره گفت:
از بهرام و زنگهی شاوران که از یاران پدرت بودند کمک بخواه و بی سپاه نزد آنان برو.
فروود پذیرفت و با تخوار به راه افتاد و به تخوار گفت:
هرکس را میشناسی به من بشناسان.
تخوار گفت:
آنکه در پیش سپاه با درفش بزرگ است تووس است و درفش دیگر از آن عموی تو فریبرز است و درفش ماهپیکر از آن گستهم است و دیگری زنگهی شاوران است و در پشت او بیژن است.
درفشی که از ببر است از آن شیدووش است و در پشت او گرازه هست. درفشی که پیکر گاومیش در آن است از آن فرهاد است و درفش گرگ پیکر از آن گیو است و درفش شیر گودرز کشواد است و درفشی که ریخت پلنگ است و ازآنِ ریو است و در پشت او نستوه است و دیگری بهرام است.
تووس وختی آنها را دید بهرام را فرستاد تا ببیند آنها که هستند و برای چه میآیند و گفت: درهر روی آنها را باید کُشت.
بهرام به راه افتاد و از تخوار پرسید کیستید.؟ آنها کمی خموشماندند و بهرام غرید و دوباره پرسش کرد.
فرود گفت:
بیخود فریاد نزن.
نه تو شیر جنگی هستی و نه من گور دشتی هستم.
تو از من چیزی برتر نداری.
پرسشی دارم که اگر پاسخدهی شاد میشوم و آن اینکه سالارتان کیست.؟
بهرام گفت: تووس است و از بزرگان گودرز و رهام و گیو و شیدوش و گرگین و فرهاد و گستهم و گرازه و فریبرز و بیژن و اشکش و زنگه همه با ما هستند.
فروود گفت: چرا از بهرام نام نبردی که ما به او شاد هستیم.
بهرام گفت:
تو از کجا او را میشناسی.؟
فروود گفت:
مادرم گفته که بهرام از دوستان پدرم بود.
بهرام گفت:
تو فرزند سیاووش هستی.؟
فروود به نیکویی پاسخ داد.
بهرام گفت:
نشان سیاووش را بر بازویت ببینم.
فروود نشان را نمایاند...!
بازنویسی و ویرایش به پارسی پاک:
به✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
شاه گفت:
در راه کسی را میازارید و اگر کسی با تو نمیجنگد کاری با او نداشته باش و این را بدان که پدرم از دختر پیران پسری داشت به نام فرود که جوان و همسال من بود و هماکنون با مادرش در کلات است و او کسی از ایران را به نام نمیشناسد.
او سپهدار بزرگی است پس شما از راه بیابان بروید که با او روبرو نشوید
تووس پذیرفت و رفت تا به دوراهی رسید که یکسوی بیابان و سوی دیگر کلات بود.
تووس به گودرز گفت:
بهتر است از کلات برویم و بیراه و بیانگیزه به بیابان نرویم.
گودرز گفت:
شاه تو را سپهدار لشکر کرد پس از فرمان شاه سرمپیچ.
تووس گفت:
بُگذر.
پس از راه کلات راه افتادند و درراه همه شهرها را سوزاندند و نابود کردند و فرمانهای خسرو را به جا نیاوردند.
به فرود پیام رسید که سپاهی از سوی برادرش به توران میآید،
او درهای دژ را بست و نزد مادر رفت.
جریره که خود از کشته شدن سیاووش دلی پردرد داشت به فرود گفت:
برادرت پادشاه ایران است و به کینخواهی پدرت سپاه را به اینجا گسیل داشته است پس تو هم باید به کینخواهی پدرت کمر ببندی و با او همراه بشوی.
پس ببین که سالار ایرانیان کیست.؟
پیکی نزدش بفرست و آنها را سازوبرگ بده و خود نیز با سپاهت آنها را یاری کنید.
فروود گفت:
من آنها را نمیشناسم به چه کسی پیام و درود بفرستم.؟
جریره گفت:
از بهرام و زنگهی شاوران که از یاران پدرت بودند کمک بخواه و بی سپاه نزد آنان برو.
فروود پذیرفت و با تخوار به راه افتاد و به تخوار گفت:
هرکس را میشناسی به من بشناسان.
تخوار گفت:
آنکه در پیش سپاه با درفش بزرگ است تووس است و درفش دیگر از آن عموی تو فریبرز است و درفش ماهپیکر از آن گستهم است و دیگری زنگهی شاوران است و در پشت او بیژن است.
درفشی که از ببر است از آن شیدووش است و در پشت او گرازه هست. درفشی که پیکر گاومیش در آن است از آن فرهاد است و درفش گرگ پیکر از آن گیو است و درفش شیر گودرز کشواد است و درفشی که ریخت پلنگ است و ازآنِ ریو است و در پشت او نستوه است و دیگری بهرام است.
تووس وختی آنها را دید بهرام را فرستاد تا ببیند آنها که هستند و برای چه میآیند و گفت: درهر روی آنها را باید کُشت.
بهرام به راه افتاد و از تخوار پرسید کیستید.؟ آنها کمی خموشماندند و بهرام غرید و دوباره پرسش کرد.
فرود گفت:
بیخود فریاد نزن.
نه تو شیر جنگی هستی و نه من گور دشتی هستم.
تو از من چیزی برتر نداری.
پرسشی دارم که اگر پاسخدهی شاد میشوم و آن اینکه سالارتان کیست.؟
بهرام گفت: تووس است و از بزرگان گودرز و رهام و گیو و شیدوش و گرگین و فرهاد و گستهم و گرازه و فریبرز و بیژن و اشکش و زنگه همه با ما هستند.
فروود گفت: چرا از بهرام نام نبردی که ما به او شاد هستیم.
بهرام گفت:
تو از کجا او را میشناسی.؟
فروود گفت:
مادرم گفته که بهرام از دوستان پدرم بود.
بهرام گفت:
تو فرزند سیاووش هستی.؟
فروود به نیکویی پاسخ داد.
بهرام گفت:
نشان سیاووش را بر بازویت ببینم.
فروود نشان را نمایاند...!
بازنویسی و ویرایش به پارسی پاک:
به✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
Forwarded from سرای فرزندان ایران. (سیاه منصور)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
📚📘📔📗📕📖🖌
📚📙📗📓📖🖌
#شاهنامه_شاهکار_گرانسنگ_ادب_پارسی:
بخش: (۲۳۱)
داستان کامووس کشانی:
برگ (۱۰)
بشد گیو و لشکر همه بازگشت
پر از کشته دیدند هامون و دشت
سپهبد چنین گفت با مهتران
که اینست پیکار جنگآوران
کنون چون رخ روز شد تیرهگون
همه روی کشور چو دریای خون
یکی جای آرام باید گزید
اگر تیره شب خود توان آرمید
مگر کشته یابد بجای مغاک
یکی بستر از ریگ و چادر ز خاک
همه بازگشتند یکسر ز جنگ
ز خویشان روان خسته و سر ز ننگ
سر از کوه برزد همانگاه ماه
چو بر تخت پیروزه، پیروز شاه
سپهدار پیران سپه را بخواند
همی گفت زیشان فراوان نماند
بدانگه که دریای یاقوت زرد
زند موج بر کشور لاژورد
کسی را که زندهست بیجان کنیم
بریشان دل شاه پیچان کنیم
برفتند با شادمانی زجای
نشستند بر پیش پردهسرای
همه شب ز آوای چنگ و رباب
سپه را نیامد بران دشت خواب
وزین روی لشکر همه مستمند
پدر بر پسر سوگوار و نژند
همه دشت پر کشته و خسته بود
بخون بزرگان زمین شسته بود
چپ و راست آوردگه دست و پای
نهادن ندانست کس پا بجای
همه شب همی خسته برداشتند
چو بیگانه بد خوار بگذاشتند
بر خسته آتش همی سوختند
گسسته ببستند و بردوختند
فراوان ز گودرزیان خسته بود
بسی کشته بود و بسی بسته بود
چو بشنید گودرز برزد خرووش
زمین آمد از بانگ اسپان بجووش
همه مهتران جامه کردند چاک
بسربر پراگند گودرز خاک
همی گفت کاندر جهان کس ندید
به پیران سر این بد که بر من رسید
چرا بایدم زنده با پیر سر
بخاک اندر افگنده چندین پسر
ازان روزگاری کجا زادهام
ز خفتان میان هیچ نگشادهام
بفرجام چندین پسر ز انجمن
ببینم چنین کشته در پیش من
جدا گشته از من چو بهرام پور
چنان نامور شیر خودکام پور
ز گودرز چون آگهی شد به تووس
مژه کرد پر خون و رخ سندروس
خروشی برآورد آنگه بزار
فراوان ببارید خون در کنار
همی گفت اگر نوذر پاکتن
نکشتی بن و بیخ من بر چمن
نبودی مرا رنج و تیمار و درد
غم کشته و گرم دشت نبرد
که تا من کمر بر میان بستهام
بدل خستهام گر بجان رستهام
هماکنون تن کشتگان را بخاک
بپوشید جایی که باشد مغاک
سران بریده سوی تن برید
بنه سوی کوه هماون برید
برانیم لشکر همه همگروه
سراپرده و خیمه بر سوی کوه
هیونی فرستیم نزدیک شاه
دلش برفروزد فرستد سپاه
بدین من سواری فرستادهام
ورا پیش ازین آگهی دادهام
مگر رستم زال را با سپاه
سوی ما فرستد بدین رزمگاه
وگرنه ز ما نامداری دلیر
نماند به آوردگه بر چو شیر
سپه برنشاند و بنه برنهاد
وزان کشتنگان کرد بسیار یاد
ازین سان همی رفت روز و شبان
پر از غم دل و ناچریده لبان
همه دیده پر خون و دل پر ز داغ
ز رنج روان گشته چون پر زاغ
چو نزدیک کوه هماون رسید
بران دامن کوه لشکر کشید
چنین گفت تووس سپهبد به گیو
که ای پر خرد نامبردار نیوو
سه روزست تا زین نشان تاختی
بخواب و بخوردن نپرداختی
بیا و بیاسا و چیزی بخور
برامش و جامه بنمای سر
که من بیگمانم که پیران بجنگ
پس ما بیاید کنون بیدرنگ
کسی را که آسودهتر زین گروه
به بیژن بمان و تو برشو بکوه
همه خستگان را سوی که کشید
ز آسودگان لشکری برگزید
چنین گفت کین کوه سر جای ماست
بباید کنون خویشتن کرد راست.
بازنویسی و ویرایش به پارسی:
به ✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
📚📘📔📗📕📖🖌
📚📙📗📓📖🖌
📚📙📗📓📖🖌
#شاهنامه_شاهکار_گرانسنگ_ادب_پارسی:
بخش: (۲۳۱)
داستان کامووس کشانی:
برگ (۱۰)
بشد گیو و لشکر همه بازگشت
پر از کشته دیدند هامون و دشت
سپهبد چنین گفت با مهتران
که اینست پیکار جنگآوران
کنون چون رخ روز شد تیرهگون
همه روی کشور چو دریای خون
یکی جای آرام باید گزید
اگر تیره شب خود توان آرمید
مگر کشته یابد بجای مغاک
یکی بستر از ریگ و چادر ز خاک
همه بازگشتند یکسر ز جنگ
ز خویشان روان خسته و سر ز ننگ
سر از کوه برزد همانگاه ماه
چو بر تخت پیروزه، پیروز شاه
سپهدار پیران سپه را بخواند
همی گفت زیشان فراوان نماند
بدانگه که دریای یاقوت زرد
زند موج بر کشور لاژورد
کسی را که زندهست بیجان کنیم
بریشان دل شاه پیچان کنیم
برفتند با شادمانی زجای
نشستند بر پیش پردهسرای
همه شب ز آوای چنگ و رباب
سپه را نیامد بران دشت خواب
وزین روی لشکر همه مستمند
پدر بر پسر سوگوار و نژند
همه دشت پر کشته و خسته بود
بخون بزرگان زمین شسته بود
چپ و راست آوردگه دست و پای
نهادن ندانست کس پا بجای
همه شب همی خسته برداشتند
چو بیگانه بد خوار بگذاشتند
بر خسته آتش همی سوختند
گسسته ببستند و بردوختند
فراوان ز گودرزیان خسته بود
بسی کشته بود و بسی بسته بود
چو بشنید گودرز برزد خرووش
زمین آمد از بانگ اسپان بجووش
همه مهتران جامه کردند چاک
بسربر پراگند گودرز خاک
همی گفت کاندر جهان کس ندید
به پیران سر این بد که بر من رسید
چرا بایدم زنده با پیر سر
بخاک اندر افگنده چندین پسر
ازان روزگاری کجا زادهام
ز خفتان میان هیچ نگشادهام
بفرجام چندین پسر ز انجمن
ببینم چنین کشته در پیش من
جدا گشته از من چو بهرام پور
چنان نامور شیر خودکام پور
ز گودرز چون آگهی شد به تووس
مژه کرد پر خون و رخ سندروس
خروشی برآورد آنگه بزار
فراوان ببارید خون در کنار
همی گفت اگر نوذر پاکتن
نکشتی بن و بیخ من بر چمن
نبودی مرا رنج و تیمار و درد
غم کشته و گرم دشت نبرد
که تا من کمر بر میان بستهام
بدل خستهام گر بجان رستهام
هماکنون تن کشتگان را بخاک
بپوشید جایی که باشد مغاک
سران بریده سوی تن برید
بنه سوی کوه هماون برید
برانیم لشکر همه همگروه
سراپرده و خیمه بر سوی کوه
هیونی فرستیم نزدیک شاه
دلش برفروزد فرستد سپاه
بدین من سواری فرستادهام
ورا پیش ازین آگهی دادهام
مگر رستم زال را با سپاه
سوی ما فرستد بدین رزمگاه
وگرنه ز ما نامداری دلیر
نماند به آوردگه بر چو شیر
سپه برنشاند و بنه برنهاد
وزان کشتنگان کرد بسیار یاد
ازین سان همی رفت روز و شبان
پر از غم دل و ناچریده لبان
همه دیده پر خون و دل پر ز داغ
ز رنج روان گشته چون پر زاغ
چو نزدیک کوه هماون رسید
بران دامن کوه لشکر کشید
چنین گفت تووس سپهبد به گیو
که ای پر خرد نامبردار نیوو
سه روزست تا زین نشان تاختی
بخواب و بخوردن نپرداختی
بیا و بیاسا و چیزی بخور
برامش و جامه بنمای سر
که من بیگمانم که پیران بجنگ
پس ما بیاید کنون بیدرنگ
کسی را که آسودهتر زین گروه
به بیژن بمان و تو برشو بکوه
همه خستگان را سوی که کشید
ز آسودگان لشکری برگزید
چنین گفت کین کوه سر جای ماست
بباید کنون خویشتن کرد راست.
بازنویسی و ویرایش به پارسی:
به ✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
📚📘📔📗📕📖🖌
📚📙📗📓📖🖌
Forwarded from سرای فرزندان ایران. (گندم)
🌾 🦁 🍏 🍇
🍎 🌾 🌻
🔷 امروز؛ 🔆 🕊 🔆
🟣 به☀️روز پیروز و فرخ 🌞روز:
(#سپندارمز_امشاسپند) و شهریور؛
به سال ۳۷۶۰ 🔥مزدیسنی.
۳۷۶۰ / ۰۵ / ۳۱
🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️
🟡 برابر با🌞روز دوشنبه: #مه_شید:
به☀️روز ۳۱ 🦁#امرداد_ماه 🌖
به سال ۲۵۸۱ 👑شاهنشاهی🇮🇷ایران.
۲۵۸۱ / ۰۵ / ۳۱
🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️
⚪️ برابر با دوشنبه: #مه_شید:
۳۱ #امرداد 🌖 ماه
به سال ۱۴۰۱ 🌞 خورشیدی.
۱۴۰۱ / ۰۵ / ۳۱
🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️
🔴 برابر با🌞 روز: MONDAY:
روز 22 🌖 ماه #AUGUST
🌲2021 ⛪️ ترسایی.🌲
2022 / 08 / 22
🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️
آرامش افزاینده،🌿
باروری و زیست افزایی🌏
فروتنی و مهر پاک🔥
#سپنته، به چم مقدس
#آرمیتی، به چم آرمان و اِشغ پاک
#آرمان_پاک_و_سپنته_را_دراندیشه_پویاکنیم.
سپندارمذ، نامِ عشق است و زن
به فرهنگِ ایران، روان وطن
به امرِ اَمردادِ اَمْشاسپَند.
🥀 گل #بیدمشک
نماد سپندارمذ امشاسپندان است.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅
🍎 🌾 🌻
🔷 امروز؛ 🔆 🕊 🔆
🟣 به☀️روز پیروز و فرخ 🌞روز:
(#سپندارمز_امشاسپند) و شهریور؛
به سال ۳۷۶۰ 🔥مزدیسنی.
۳۷۶۰ / ۰۵ / ۳۱
🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️
🟡 برابر با🌞روز دوشنبه: #مه_شید:
به☀️روز ۳۱ 🦁#امرداد_ماه 🌖
به سال ۲۵۸۱ 👑شاهنشاهی🇮🇷ایران.
۲۵۸۱ / ۰۵ / ۳۱
🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️
⚪️ برابر با دوشنبه: #مه_شید:
۳۱ #امرداد 🌖 ماه
به سال ۱۴۰۱ 🌞 خورشیدی.
۱۴۰۱ / ۰۵ / ۳۱
🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️
🔴 برابر با🌞 روز: MONDAY:
روز 22 🌖 ماه #AUGUST
🌲2021 ⛪️ ترسایی.🌲
2022 / 08 / 22
🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️
آرامش افزاینده،🌿
باروری و زیست افزایی🌏
فروتنی و مهر پاک🔥
#سپنته، به چم مقدس
#آرمیتی، به چم آرمان و اِشغ پاک
#آرمان_پاک_و_سپنته_را_دراندیشه_پویاکنیم.
سپندارمذ، نامِ عشق است و زن
به فرهنگِ ایران، روان وطن
به امرِ اَمردادِ اَمْشاسپَند.
🥀 گل #بیدمشک
نماد سپندارمذ امشاسپندان است.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅
🌲🍋🌾🎋🍏🍂🎄🌾🍎
🍏🌾🍇🍎🎋🍂
🌾🍃🍉🎋🍂
🍎🌿🌾🍈
🍂 🌿 🍑
🎋🍅
🌶 ۱۴۰۱ / ۰۵ / ۳۱
شکفتن خورشیدِ نامیرا*
بر چشمتان فَرُخ بادا.
در بامدادان سپیدهدم که برمیدمد،
رگهها روشن را همچون تیغِ تیز،
بر پرده شب میکِشد.
و روشنایی همچنان آبشاری
در گستره آسمان پخش میشود
و روند روشنی آسمان را فرا میگیرد.
دیگر زمین دلواپس روشنی نیست.؟
چون چراغی در آسمان افروخته است.
زندگی تان باشکوه و
آکنده از شادیهای بی پایان.
* امرداد= نامیرا، بیمَرگی، همیشه زنده، نه مُردَنی.
به ✍
#سیــاه_منـصـور. ...
🌲
🍂 📘 🖌 @FARZANDAN_PARSI.💡
🎋🍑🍂 🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
🌾🍇🍋🍂
🍃🍎🌾🍏🎋🍂
🌲🍃🎋🍇🍂🍎🎄🍏🍂🌾
🍏🌾🍇🍎🎋🍂
🌾🍃🍉🎋🍂
🍎🌿🌾🍈
🍂 🌿 🍑
🎋🍅
🌶 ۱۴۰۱ / ۰۵ / ۳۱
شکفتن خورشیدِ نامیرا*
بر چشمتان فَرُخ بادا.
در بامدادان سپیدهدم که برمیدمد،
رگهها روشن را همچون تیغِ تیز،
بر پرده شب میکِشد.
و روشنایی همچنان آبشاری
در گستره آسمان پخش میشود
و روند روشنی آسمان را فرا میگیرد.
دیگر زمین دلواپس روشنی نیست.؟
چون چراغی در آسمان افروخته است.
زندگی تان باشکوه و
آکنده از شادیهای بی پایان.
* امرداد= نامیرا، بیمَرگی، همیشه زنده، نه مُردَنی.
به ✍
#سیــاه_منـصـور. ...
🌲
🍂 📘 🖌 @FARZANDAN_PARSI.💡
🎋🍑🍂 🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
🌾🍇🍋🍂
🍃🍎🌾🍏🎋🍂
🌲🍃🎋🍇🍂🍎🎄🍏🍂🌾