🗓 #روزشمار_ایرانی:
☀️ روز آدینه= #ناهید_شید؛
۱۴ 🦁 امرداد ماه= #تیر_تیشتر؛
🌞 ۲۵۸۱= #هخامنشی.
🌞 ۱۴۱۰۱= #اهورایی.
🌞 ۷۰۴۴= #میترایی_آریایی.
🌞 ۳۷۶۰= #زرتشتی.
☀️ ۱۴۰۱= #خورشیدی. ✴ ۱۴ / ۰۵ / ۱۴۰۱ ✴
🌞 ۱۳۹۰= #یزدگردی.
🌞 ۱۵۹۳= #دیلمی.
🌞 ۲۷۲۱= #کوردی.
📖🖌 امرداد= نامیرا، بی مرگی، جاوید، مانایی.
🗓به آگاهی همگان رسانیدن فرمان مشروطیت.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅
☀️ روز آدینه= #ناهید_شید؛
۱۴ 🦁 امرداد ماه= #تیر_تیشتر؛
🌞 ۲۵۸۱= #هخامنشی.
🌞 ۱۴۱۰۱= #اهورایی.
🌞 ۷۰۴۴= #میترایی_آریایی.
🌞 ۳۷۶۰= #زرتشتی.
☀️ ۱۴۰۱= #خورشیدی. ✴ ۱۴ / ۰۵ / ۱۴۰۱ ✴
🌞 ۱۳۹۰= #یزدگردی.
🌞 ۱۵۹۳= #دیلمی.
🌞 ۲۷۲۱= #کوردی.
📖🖌 امرداد= نامیرا، بی مرگی، جاوید، مانایی.
🗓به آگاهی همگان رسانیدن فرمان مشروطیت.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅
📚📘📔📗📕📖🖌
📚📙📗📓📖🖌
#شاهنامه_شاهکارگرانسنگ_ادب_پارسی:
بخش: (۲۲۰)
گفتار اندر داستان #فرود_سیاوش
برگ ۱۶
همی شد دمان تا رسید اندروی
ز ترگ و ز خفتان پر از آب روی
چو بگرفت هم در زمان برنشست
یکی تیغ هندی گرفته بدست
چو بفشارد ران هیچ نگذارد پی
سوار و تو باره پرخاک و خوی
چنان تنگدل شد بیکبارگی
که شمشیر زد بر پی بارگی
وزان جایگه تا بدین رزمگاه
پیاده بپیمود چون باد راه
سراسر همه دشت پرکشته دید
زمین چون گل ارغوان کشته دید
همی گفت کا کنون چه سازیم روی
برین دشت بی بارگی راه جوی
ازو سرکشان آگهی یافتند
سواری صد از قلب بشتافتند
که او را بگیرند زان رزمگاه
برندش بر پهلوان سپاه
کمان را بزه کرد بهرام شیر
ببارید تیر از کمان دلیر
چو تیری یکی در کمان راندی
بپیرامنش کس کجا ماندی
از ایشان فراوان بخست و بکشت
پیاده نپبچید و ننمود پشت
سواران همه بازگشتند ازوی
بنزدیک پیران نهادند روی
چو لشکر ز بهرام شد ناپدید
ز هر سو بسی تیر گرد آورید
چو لشکر بیامد بر پهلوان
بگفت با او سراسر گوان
فراوان سخن رفت زان رزمساز
ز پیکار او آشکارا و راز
بگفتند کاینت هژبر دلیر
پیاده نگردد خود از جنگ سیر
بپرسید پیران که این مرد کیست؟
ازآن نامداران ورانام چیست؟
یکی گفت بهرام شیراوژن است
که لشکر سراسر بدو روشن است
برویین چنین گفت پیران که خیز
که بهرام را نیست جای گریز
مگر زنده او را بچنگ آوری
زمانه براساید از داوری
ز لشکر کسی را که باید ببر
کجا نامدارست و پرخاشخر
چو بشنید رویین بیامد دمان
نبودش بس اندیشهی بدگمان
بر تیر بنشست بهرام شیر
نهاده سپر بر سر و چرخ زیر
یکی تیرباران برویین بکرد
که شد ماه تابنده چون لاژورد
چو رویین پیران ز تیرش بخست
یلان را همه کند شد پای و دست
بسستی بر پهلوان آمدند
پر از درد و تیرهروان آمدند
که هرگز چنین یک پیاده بجنگ
ز دریا ندیدیم جنگی نهنگ
چو بشنید پیران غمی گشت سخت
بلرزید برسان برگ درخت
نشست از بر بارهی تند تاز
همی رفت با او بسی رزمساز
بیامد بدو گفت کای نامدار
پیاده چرا ساختی کارزار
نه تو با سیاووش بتوران بدی
همانا بپرخاش و سوران بدی
مرا با تو نان و نمک خوردن است
نشستن همان مهر پروردن است
نباید که با این نژاد و گهر
بدین شیرمردی و چندین هنر
ز بالا بخاک اندر آید سرت
بسوزد دل مهربان مادرت
بیا تا بسازیم سوگند و بند
براهی که آید دلت را پسند
ازان پس یکی با تو خویشی کنیم
چو خویشی بود رای بیشی کنیم
پیاده تو با لشکری نامدار
نتابی مخور باتنت زینهار
بدو گفت بهرام کای پهلوان
خردمند و بیناو روشنروان
مرا حاجت از تو یکی بارگیست
وگر نه مرا جنگ یکبارگیست
بدو گفت پیران که ای نامجوی
ندانی که این رای را نیست روی
تو را این به آید که گفتم سخن
دلیری و بر خیره تندی مکن
ببین تا سواران آن انجمن
نهند این چنین ننگ بر خویشتن
که چندین تن از تخمهی مهتران
ز دیهیم داران و کنداوران
ز پیکار تو کشته و خسته شد
چنین رزم ناگاه پیوسته شد
که جوید گذر سوی ایران کنون
مگر آنک جوشد ورا مغز و خون
اگر نیستی رنج افراسیاب
که گردد سرش زین سخن پرشتاب
تو را بارگی دادمی ای جوان
بدان تات بردی بر پهلوان
برفت او و آمد ز لشکر تژاو
سواری که بودیش با شیر تاو
ز پیران بپرسید و پیران بگفت
که بهرام را از یلان نیست جفت
بمهرش بدادم بسی پند خوب
نمودم بدو راه و پیوند خوب
سخن را نبد بر دلش هیچ راه
همی راه جوید بایران سپاه
بپیران چنین گفت جنگی تژاو
که با مهر جان تو را نیست تاو
شوم گر پیاده بچنگ آرمش
سر اندر زمان زیر سنگ آرمش
بیامد شتابان بدان رزمگاه
کجا بود بهرام یل بیسپاه
چو بهرام را دید نیزه بدست
یکی برخروشید چون پیل مست
بدو گفت ازین لشکر نامدار
پیاده یکی مرد و چندین سوار
بایران گرازید خواهی همی
سرت برفرازید خواهی همی
سران را سپردی سر اندر زمان
گه آمد که بر تو سرآید زمان
پس آنگه بفرمود کاندر نهید
بتیر و بگرز و بژوپین دهید
برو انجمن شد یکی لشکری
هرانکس که بد از دلیران سری
کمان را بزه کرد بهرام گرد
بتیر از هوا روشنایی ببرد
چو تیر اسپری شد سوی نیزه گشت
چو دریای خون شد همه کوه و دشت
چو نیزه قلم شد بگرز و بتیغ
همی خون چکانید بر تیره میغ
چو رزمش برین گونه پیوسته شد
به تیرش دلاور بسی خسته شد
چو بهرام یل گشت بیتوش و تاو
پس پشت او اندر آمد تژاو
یکی تیغ زد بر سر کتف اوی
که شیر اندر آمد ز بالا بروی
جدا شد ز تن دست خنجرگزار
فروماند از رزم و برگشت کار
تژاو ستمگاره را دل بسوخت
بکردار آتش رخش برفروخت
بپیچید ازو روی پر درد و شرم
بجوش آمدش در جگر خون گرم
چو خورشید تابنده بنمود پشت
دل گیو گشت از برادر درشت
ببیژن چنین گفت کای رهنمای
برادر نیامد همی باز جای
بباید شدن تا وراکار چیست
نباید که بر رفته باید گریست.
بازنویسی و ویرایش به پارسی:
به ✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
📚📘📔📗📕📖🖌
📚📙📗📓📖🖌
📚📙📗📓📖🖌
#شاهنامه_شاهکارگرانسنگ_ادب_پارسی:
بخش: (۲۲۰)
گفتار اندر داستان #فرود_سیاوش
برگ ۱۶
همی شد دمان تا رسید اندروی
ز ترگ و ز خفتان پر از آب روی
چو بگرفت هم در زمان برنشست
یکی تیغ هندی گرفته بدست
چو بفشارد ران هیچ نگذارد پی
سوار و تو باره پرخاک و خوی
چنان تنگدل شد بیکبارگی
که شمشیر زد بر پی بارگی
وزان جایگه تا بدین رزمگاه
پیاده بپیمود چون باد راه
سراسر همه دشت پرکشته دید
زمین چون گل ارغوان کشته دید
همی گفت کا کنون چه سازیم روی
برین دشت بی بارگی راه جوی
ازو سرکشان آگهی یافتند
سواری صد از قلب بشتافتند
که او را بگیرند زان رزمگاه
برندش بر پهلوان سپاه
کمان را بزه کرد بهرام شیر
ببارید تیر از کمان دلیر
چو تیری یکی در کمان راندی
بپیرامنش کس کجا ماندی
از ایشان فراوان بخست و بکشت
پیاده نپبچید و ننمود پشت
سواران همه بازگشتند ازوی
بنزدیک پیران نهادند روی
چو لشکر ز بهرام شد ناپدید
ز هر سو بسی تیر گرد آورید
چو لشکر بیامد بر پهلوان
بگفت با او سراسر گوان
فراوان سخن رفت زان رزمساز
ز پیکار او آشکارا و راز
بگفتند کاینت هژبر دلیر
پیاده نگردد خود از جنگ سیر
بپرسید پیران که این مرد کیست؟
ازآن نامداران ورانام چیست؟
یکی گفت بهرام شیراوژن است
که لشکر سراسر بدو روشن است
برویین چنین گفت پیران که خیز
که بهرام را نیست جای گریز
مگر زنده او را بچنگ آوری
زمانه براساید از داوری
ز لشکر کسی را که باید ببر
کجا نامدارست و پرخاشخر
چو بشنید رویین بیامد دمان
نبودش بس اندیشهی بدگمان
بر تیر بنشست بهرام شیر
نهاده سپر بر سر و چرخ زیر
یکی تیرباران برویین بکرد
که شد ماه تابنده چون لاژورد
چو رویین پیران ز تیرش بخست
یلان را همه کند شد پای و دست
بسستی بر پهلوان آمدند
پر از درد و تیرهروان آمدند
که هرگز چنین یک پیاده بجنگ
ز دریا ندیدیم جنگی نهنگ
چو بشنید پیران غمی گشت سخت
بلرزید برسان برگ درخت
نشست از بر بارهی تند تاز
همی رفت با او بسی رزمساز
بیامد بدو گفت کای نامدار
پیاده چرا ساختی کارزار
نه تو با سیاووش بتوران بدی
همانا بپرخاش و سوران بدی
مرا با تو نان و نمک خوردن است
نشستن همان مهر پروردن است
نباید که با این نژاد و گهر
بدین شیرمردی و چندین هنر
ز بالا بخاک اندر آید سرت
بسوزد دل مهربان مادرت
بیا تا بسازیم سوگند و بند
براهی که آید دلت را پسند
ازان پس یکی با تو خویشی کنیم
چو خویشی بود رای بیشی کنیم
پیاده تو با لشکری نامدار
نتابی مخور باتنت زینهار
بدو گفت بهرام کای پهلوان
خردمند و بیناو روشنروان
مرا حاجت از تو یکی بارگیست
وگر نه مرا جنگ یکبارگیست
بدو گفت پیران که ای نامجوی
ندانی که این رای را نیست روی
تو را این به آید که گفتم سخن
دلیری و بر خیره تندی مکن
ببین تا سواران آن انجمن
نهند این چنین ننگ بر خویشتن
که چندین تن از تخمهی مهتران
ز دیهیم داران و کنداوران
ز پیکار تو کشته و خسته شد
چنین رزم ناگاه پیوسته شد
که جوید گذر سوی ایران کنون
مگر آنک جوشد ورا مغز و خون
اگر نیستی رنج افراسیاب
که گردد سرش زین سخن پرشتاب
تو را بارگی دادمی ای جوان
بدان تات بردی بر پهلوان
برفت او و آمد ز لشکر تژاو
سواری که بودیش با شیر تاو
ز پیران بپرسید و پیران بگفت
که بهرام را از یلان نیست جفت
بمهرش بدادم بسی پند خوب
نمودم بدو راه و پیوند خوب
سخن را نبد بر دلش هیچ راه
همی راه جوید بایران سپاه
بپیران چنین گفت جنگی تژاو
که با مهر جان تو را نیست تاو
شوم گر پیاده بچنگ آرمش
سر اندر زمان زیر سنگ آرمش
بیامد شتابان بدان رزمگاه
کجا بود بهرام یل بیسپاه
چو بهرام را دید نیزه بدست
یکی برخروشید چون پیل مست
بدو گفت ازین لشکر نامدار
پیاده یکی مرد و چندین سوار
بایران گرازید خواهی همی
سرت برفرازید خواهی همی
سران را سپردی سر اندر زمان
گه آمد که بر تو سرآید زمان
پس آنگه بفرمود کاندر نهید
بتیر و بگرز و بژوپین دهید
برو انجمن شد یکی لشکری
هرانکس که بد از دلیران سری
کمان را بزه کرد بهرام گرد
بتیر از هوا روشنایی ببرد
چو تیر اسپری شد سوی نیزه گشت
چو دریای خون شد همه کوه و دشت
چو نیزه قلم شد بگرز و بتیغ
همی خون چکانید بر تیره میغ
چو رزمش برین گونه پیوسته شد
به تیرش دلاور بسی خسته شد
چو بهرام یل گشت بیتوش و تاو
پس پشت او اندر آمد تژاو
یکی تیغ زد بر سر کتف اوی
که شیر اندر آمد ز بالا بروی
جدا شد ز تن دست خنجرگزار
فروماند از رزم و برگشت کار
تژاو ستمگاره را دل بسوخت
بکردار آتش رخش برفروخت
بپیچید ازو روی پر درد و شرم
بجوش آمدش در جگر خون گرم
چو خورشید تابنده بنمود پشت
دل گیو گشت از برادر درشت
ببیژن چنین گفت کای رهنمای
برادر نیامد همی باز جای
بباید شدن تا وراکار چیست
نباید که بر رفته باید گریست.
بازنویسی و ویرایش به پارسی:
به ✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
📚📘📔📗📕📖🖌
📚📙📗📓📖🖌
Forwarded from سرای فرزندان ایران. (گندم)
🌾 🦁 🍏 🍇
🍎 🌾 🌻
🔷 امروز؛ 🔆 🕊 🔆
🟣 به☀️روز پیروز و فرخ 🌞روز:
(#فروردین_ایزد) از 🌖ماه #امرداد؛
به سال ۳۷۶۰ 🔥مزدیسنی.
۳۷۶۰ / ۰۵ / ۱۵
🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️
🟡 برابر با🌞روز شنبه: #کیوان_شید:
به☀️روز ۱۵ 🦁#امرداد_ماه 🌖
به سال ۲۵۸۱ 👑شاهنشاهی🇮🇷ایران.
۲۵۸۱ / ۰۵ / ۱۵
🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️
⚪️ برابر با روزشنبه: #کیوان_شید:
۱۵ #امرداد 🌖 ماه
به سال ۱۴۰۱ 🌞 خورشیدی.
۱۴۰۱ / ۰۵ / ۱۵
🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️
🔴 برابر با🌞Saturday🌖 ماه:
برابر با روز 06 #AUGUST
🌲2021 ⛪️ ترسایی.🌲
2022 / 08 / 06
🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️
🔥دیدار پیرنارکی
🔥#فروردین، #فروهر.
🪔 نیروی پیشرفت.
خِرَد گر کند شهریاری به جان
بسازد بهشتی به نفس و روان
شود جان و تن، همگرا با اَشا
خودِ فروَهر، جامِ گیتی نما.
🖌#داتیس_مهرابیان
🥀 گل #تاج_خروس،
نماد #فروردین_ایزد است.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅
🍎 🌾 🌻
🔷 امروز؛ 🔆 🕊 🔆
🟣 به☀️روز پیروز و فرخ 🌞روز:
(#فروردین_ایزد) از 🌖ماه #امرداد؛
به سال ۳۷۶۰ 🔥مزدیسنی.
۳۷۶۰ / ۰۵ / ۱۵
🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️
🟡 برابر با🌞روز شنبه: #کیوان_شید:
به☀️روز ۱۵ 🦁#امرداد_ماه 🌖
به سال ۲۵۸۱ 👑شاهنشاهی🇮🇷ایران.
۲۵۸۱ / ۰۵ / ۱۵
🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️
⚪️ برابر با روزشنبه: #کیوان_شید:
۱۵ #امرداد 🌖 ماه
به سال ۱۴۰۱ 🌞 خورشیدی.
۱۴۰۱ / ۰۵ / ۱۵
🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️
🔴 برابر با🌞Saturday🌖 ماه:
برابر با روز 06 #AUGUST
🌲2021 ⛪️ ترسایی.🌲
2022 / 08 / 06
🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️
🔥دیدار پیرنارکی
🔥#فروردین، #فروهر.
🪔 نیروی پیشرفت.
خِرَد گر کند شهریاری به جان
بسازد بهشتی به نفس و روان
شود جان و تن، همگرا با اَشا
خودِ فروَهر، جامِ گیتی نما.
🖌#داتیس_مهرابیان
🥀 گل #تاج_خروس،
نماد #فروردین_ایزد است.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅
🌲🍋🌾🎋🍏🍂🎄🌾🍎
🍏🌾🍇🍎🎋🍂
🌾🍃🍉🎋🍂
🍎🌿🌾🍈
🍂 🌿 🍑
🎋🍅
🌶 ۱۴۰۱ / ۰۵ / ۱۵
شکفتن خورشیدِ نامیرا*
بر چشمتان فَرُخ بادا.
در بامدادان آسمان جامهای با رنگ روشن بَرتَن میپوشاند،
و با شتاب مرزهای تاریکِ شب را درمینوردد.
سپس پارگیهای زمین را که همچون بال و پَرهای
پرندهای توی لَک رفته میدوزد.
و با فرو فرستادنِ روشنایی آنان را میپوشد.
بامداد روشن که میآید تاریکی شب آواره میگردد
و در دشتِ آبی آسمان چراغی میافروزد،
در آتش تنورهی آتشینِ خورشید گاهی از فراز و نشیب کوهها و گاهی در میان دشتها و درهها
با گذشتن از رودخانههای تندآب به جستجوی
تاریکی میپردازد و با درختان سالخورده سرگرم گفتگو میگردد و زودتر زبان روشنای بامداد را به سخن گفتن میگشاید....!!!
زندگی تان باشکوه و
آکنده از شادیهای بی پایان.
* امرداد= نامیرا، بیمَرگی، همیشه زنده، نه مُردَنی.
به ✍
#سیــاه_منـصـور. ...
🌲
🍂 📘 🖌 @FARZANDAN_PARSI.💡
🎋🍑🍂 🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
🌾🍇🍋🍂
🍃🍎🌾🍏🎋🍂
🌲🍃🎋🍇🍂🍎🎄🍏🍂🌾
🍏🌾🍇🍎🎋🍂
🌾🍃🍉🎋🍂
🍎🌿🌾🍈
🍂 🌿 🍑
🎋🍅
🌶 ۱۴۰۱ / ۰۵ / ۱۵
شکفتن خورشیدِ نامیرا*
بر چشمتان فَرُخ بادا.
در بامدادان آسمان جامهای با رنگ روشن بَرتَن میپوشاند،
و با شتاب مرزهای تاریکِ شب را درمینوردد.
سپس پارگیهای زمین را که همچون بال و پَرهای
پرندهای توی لَک رفته میدوزد.
و با فرو فرستادنِ روشنایی آنان را میپوشد.
بامداد روشن که میآید تاریکی شب آواره میگردد
و در دشتِ آبی آسمان چراغی میافروزد،
در آتش تنورهی آتشینِ خورشید گاهی از فراز و نشیب کوهها و گاهی در میان دشتها و درهها
با گذشتن از رودخانههای تندآب به جستجوی
تاریکی میپردازد و با درختان سالخورده سرگرم گفتگو میگردد و زودتر زبان روشنای بامداد را به سخن گفتن میگشاید....!!!
زندگی تان باشکوه و
آکنده از شادیهای بی پایان.
* امرداد= نامیرا، بیمَرگی، همیشه زنده، نه مُردَنی.
به ✍
#سیــاه_منـصـور. ...
🌲
🍂 📘 🖌 @FARZANDAN_PARSI.💡
🎋🍑🍂 🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
🌾🍇🍋🍂
🍃🍎🌾🍏🎋🍂
🌲🍃🎋🍇🍂🍎🎄🍏🍂🌾
Forwarded from سرای فرزندان ایران. (سیاه منصور)
پیشکش هفته:
فرازی دیگر از شاهنامه،
سخن سخته فرزانه توس.!
همراه با بهترین آرزوها،
برای همه هممیهنان، بویژه یاران همراه.!
مهرورزتان: #سیروس_حامی.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
فرازی دیگر از شاهنامه،
سخن سخته فرزانه توس.!
همراه با بهترین آرزوها،
برای همه هممیهنان، بویژه یاران همراه.!
مهرورزتان: #سیروس_حامی.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
Forwarded from سرای فرزندان ایران. (سیاه منصور)
🌼🌸🍀
🌸🍀
🍀
چنینست رسمِ جهانِ جهان
که کردار خویش از تو دارد نهان
همی با تو در پرده بازی کند
ز پُرّی و از بینیازی کند
به رنجِ درازیم در چنگِ آز
چه دانیم باز آشکارا ز راز؟
ز باد آمدی، رفت خواهی به گَرد
چه دانی که با تو چه خواهند کرد؟
#فردوسی
و در این هفته امیدوارم:
که بر گاه
تا مشک بوید
ببوی.
گزینش: #جعفر_جعفرزاده.
#چکامه_پارسی.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
🍀
🌸🍀
🌼🌸🍀
🌸🍀
🍀
چنینست رسمِ جهانِ جهان
که کردار خویش از تو دارد نهان
همی با تو در پرده بازی کند
ز پُرّی و از بینیازی کند
به رنجِ درازیم در چنگِ آز
چه دانیم باز آشکارا ز راز؟
ز باد آمدی، رفت خواهی به گَرد
چه دانی که با تو چه خواهند کرد؟
#فردوسی
و در این هفته امیدوارم:
که بر گاه
تا مشک بوید
ببوی.
گزینش: #جعفر_جعفرزاده.
#چکامه_پارسی.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
🍀
🌸🍀
🌼🌸🍀
🗓 #روزشمار_ایرانی:
☀️ روز شنبه= #کیوان_شید؛
۱۵ 🦁 امرداد ماه= #دی_به_دیبامهر_روزآفریدگار؛
🌞 ۲۵۸۱= #هخامنشی.
🌞 ۱۴۱۰۱= #اهورایی.
🌞 ۷۰۴۴= #میترایی_آریایی.
🌞 ۳۷۶۰= #زرتشتی.
☀️ ۱۴۰۱= #خورشیدی. ✴ ۱۵ / ۰۵ / ۱۴۰۱ ✴
🌞 ۱۳۹۰= #یزدگردی.
🌞 ۱۵۹۳= #دیلمی.
🌞 ۲۷۲۱= #کوردی.
📖🖌 امرداد= نامیرا، بی مرگی، جاوید، مانایی.
🗓 گاهنبار میدیوشِم، جشن میانهی تابستان.!
🗓 پرتاب بمب اتمی آمریکا در هیروشیما با بیش از ۱۶۰ هزار کشته و زخمی. (۱۹۴۵ زایشی.)
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅
☀️ روز شنبه= #کیوان_شید؛
۱۵ 🦁 امرداد ماه= #دی_به_دیبامهر_روزآفریدگار؛
🌞 ۲۵۸۱= #هخامنشی.
🌞 ۱۴۱۰۱= #اهورایی.
🌞 ۷۰۴۴= #میترایی_آریایی.
🌞 ۳۷۶۰= #زرتشتی.
☀️ ۱۴۰۱= #خورشیدی. ✴ ۱۵ / ۰۵ / ۱۴۰۱ ✴
🌞 ۱۳۹۰= #یزدگردی.
🌞 ۱۵۹۳= #دیلمی.
🌞 ۲۷۲۱= #کوردی.
📖🖌 امرداد= نامیرا، بی مرگی، جاوید، مانایی.
🗓 گاهنبار میدیوشِم، جشن میانهی تابستان.!
🗓 پرتاب بمب اتمی آمریکا در هیروشیما با بیش از ۱۶۰ هزار کشته و زخمی. (۱۹۴۵ زایشی.)
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅
🔍#نکتههای_ویرایشی:
🔅پالایش زبان پارسی؛
🔻تعداد= شمار، شماره، شمار شمارگان، شمارگان، شمارش.
🔻به تعداد= به شماره.
🔻پر تعداد= پرشمار.
🔻تعداد محدودی= شمار اندکی.
🔻تعدادی= شماری، چندی.
🔻تَعدُد= بسیاری، بیشماری، بیشمارشدن، بَسماری.
🔻تَعدُد زوجات= چندهمسری، چند زنی.
🔻متعدد= انبوه، فراوان، بیشمار، پُرشمار، بسیار، چندین، گوناگون، رنگارنگ.
🔻معدود= شُمُرده، اندکشمار، انگشتشمار، اندک، اند، نایافته.
🔻معدودات= شُمُردگان، اندکان.
🔻معدوده= شُمُرده، اند، اندک.
🔻معدودی= شماری.
💥✍نمونه:
🔺به تعداد آدما راه برای رسیدن به خدا هست.= به شُمار آدمها راه برای رسیدن به خدا است.
🔺تعدادشان بیشتر از ما بود.= شمارشان بیشتر از ما بود.
🔺تعداد تلفات و مجروحین زلزله، بالغ بر صد نفر بود.= شمارِ کشتگان و زخمیان زمینلرزه، به سد تن رسید.
شمارِ جانباختگان و زخمدیدگان بومَهَن، در مرز سد تن بود.
🔺تعدادی دایره متحدالمرکز در شکل داریم =
چند پرهونِ همآژگاه در نگاره داریم
🔺محرومین دنیا متعددند =
بیبهرگان جهان پُرشمارند
🔺مـُحـَسَنات متعددی در این عمل خیر هست= خوبیهای فراوانی در این کار نیک است.
🔺در چه تعداد چاپ شده؟= در چه شمارگانی چاپ شده است.؟
🔺معنی معدودی از کلمات را نفهمیدم.= چمار شماری از واژهها را درنیافتم.
🔺آیا با تعدد زوجات موافقید.؟= آیا با چند زنی هَمداستانید.؟
#مجید_دری
#پارسی_پاک
#تعداد #تعدد #متعدد #معدود
آرمان «هر ایرانی نژاده و نیک اندیش» پالایش زبان پارسی و والایش فرهنگ ایرانی ست.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
🔅پالایش زبان پارسی؛
🔻تعداد= شمار، شماره، شمار شمارگان، شمارگان، شمارش.
🔻به تعداد= به شماره.
🔻پر تعداد= پرشمار.
🔻تعداد محدودی= شمار اندکی.
🔻تعدادی= شماری، چندی.
🔻تَعدُد= بسیاری، بیشماری، بیشمارشدن، بَسماری.
🔻تَعدُد زوجات= چندهمسری، چند زنی.
🔻متعدد= انبوه، فراوان، بیشمار، پُرشمار، بسیار، چندین، گوناگون، رنگارنگ.
🔻معدود= شُمُرده، اندکشمار، انگشتشمار، اندک، اند، نایافته.
🔻معدودات= شُمُردگان، اندکان.
🔻معدوده= شُمُرده، اند، اندک.
🔻معدودی= شماری.
💥✍نمونه:
🔺به تعداد آدما راه برای رسیدن به خدا هست.= به شُمار آدمها راه برای رسیدن به خدا است.
🔺تعدادشان بیشتر از ما بود.= شمارشان بیشتر از ما بود.
🔺تعداد تلفات و مجروحین زلزله، بالغ بر صد نفر بود.= شمارِ کشتگان و زخمیان زمینلرزه، به سد تن رسید.
شمارِ جانباختگان و زخمدیدگان بومَهَن، در مرز سد تن بود.
🔺تعدادی دایره متحدالمرکز در شکل داریم =
چند پرهونِ همآژگاه در نگاره داریم
🔺محرومین دنیا متعددند =
بیبهرگان جهان پُرشمارند
🔺مـُحـَسَنات متعددی در این عمل خیر هست= خوبیهای فراوانی در این کار نیک است.
🔺در چه تعداد چاپ شده؟= در چه شمارگانی چاپ شده است.؟
🔺معنی معدودی از کلمات را نفهمیدم.= چمار شماری از واژهها را درنیافتم.
🔺آیا با تعدد زوجات موافقید.؟= آیا با چند زنی هَمداستانید.؟
#مجید_دری
#پارسی_پاک
#تعداد #تعدد #متعدد #معدود
آرمان «هر ایرانی نژاده و نیک اندیش» پالایش زبان پارسی و والایش فرهنگ ایرانی ست.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
🌸🍃#زیباییهای_زبان_پارسی:
واژه حقوق های نجومی:
حقوقهای نجومی= دستمزدهای کیهانی.
*دینفرمایان؛ نگران #دستمزدهای_کیهانی؛
و میهندزدی(اختلاس) هستند.
چون این نابسامانیها همچون خدنگهای.
کشندهای باورهای مردم را نشانه گرفتهاند.
*دین فرمایان= مراجع تقلید.
#پارسی_را_درست_بگوییم_و_بنویسیم.
به ✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
واژه حقوق های نجومی:
حقوقهای نجومی= دستمزدهای کیهانی.
*دینفرمایان؛ نگران #دستمزدهای_کیهانی؛
و میهندزدی(اختلاس) هستند.
چون این نابسامانیها همچون خدنگهای.
کشندهای باورهای مردم را نشانه گرفتهاند.
*دین فرمایان= مراجع تقلید.
#پارسی_را_درست_بگوییم_و_بنویسیم.
به ✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
📚📘📔📗📕📖🖌
📚📙📗📓📖🖌
#شاهنامه_شاهکارگرانسنگ_ادب_پارسی:
بخش: (۲۲۱)
گفتار اندر داستان #فروود سیاووش:
برگ (۱۷)
دلیران برفتند هر دو چو گرد
بدان جای پرخاش و ننگ و نبرد
بدیدار بهرامشان بد نیاز
همی خسته و کشته جستند باز
همه دشت پرخسته و کشته بود
جهانی بخون اندر آغشته بود
دلیران چو بهرام را یافتند
پر از آب و خون دیده بشتافتند
بخاک و بخون اندر افکند خوار
فتاده ازو دست و برگشته کار
همی ریخت آب از بر چهراوی
پر از خون دو تن دیده از مهر اوی
چو باز آمدش هوش بگشاد چشم
تنش پر ز خون بود و دل پر ز خشم
چنین گفت با گیو کای نامجوی
مرا چون بپوشی به تابوت روی
تو کین برادر بخواه از تژاو
ندارد مگر گاو با شیر تاو
مرا دید پیران ویسه نخست
که با من بدش روزگاری نشست
همه نامداران و گردان چین
بجستند با من بغاز کین
تن من تژاو جفاپیشه خست
نکرد ایچ یاد از نژاد و نشست
چو بهرام گر این سخن یاد کرد
ببارید گیو از مژه آب زرد
بدادار دارنده سوگند خورد
بروز سپهبد و شب لاژورد
که جز ترگ رومی نبیند سرم
مگر کین بهرام بازآورم
پر از درد و پر کین بزین برنشست
یکی تیغ هندی گرفته بدست
بدانگه که شد روی گیتی سیاه
تژاد از تلایه برآمد براه
چو از دور گیو دلیرش بدید
عنان را بپیچید و دم درکشید
چو دانست کز لشکر اندر گذشت
ز گردان و گردنکشان دور گشت
سوی او بیفکند پیچان کمند
میان تژاو اندر آمد به بند
بران اندر آورد و برگشت زود
پس آسانش از پشت زین در ربود
بخاک اندر افگند خوار و نژند
فرود آمد و دست کردش به بند
نشست از بر اسپ و او را کشان
پس اندر همی برد چون بیهشان
چنین گفت با او بخواهش تژاو
که با من نماند ای دلیر ایچ تاو
چه کردم کزین بیشمار انجمن
شب تیره دوزخ نمودی بمن
بزد بر سرش تازیانه دویست
بدو گفت کین جای گفتار نیست
ندانی همی ای بد شور بخت
که در باغ کین تازه کشتی درخت
که بالاش با چرخ همبر بود
تنش خون خورد بار او سر بود
شکار تو بهرام باید بجنگ
ببینی کنون زخم کام نهنگ
چنین گفت با گیو جنگی تژاو
که تو چون عقابی و من چون چکاو
ز بهرام بر بد نبردم گمان
نه او را بدست من آمد زمان
که من چون رسیدم سواران چین
ورا کشته بودند بر دشت کین
بران بد که بهرام بیجان شدست
ز دردش دل گیو پیچان شدست
کشانش بیارد گیو دلیر
بپیش جگر خسته بهرام شیر
بدو گفت کاینک سر بیوفا
مکافات سازم جفا را جفا
سپاس از جهانآفرین کردگار
که چندان زمان دیدم از روزگار
که تیرهروان بداندیش تو
بپردازم اکنون من از پیش تو
همی کرد خواهش بریشان تژاو
همی خواست از کشتن خویش تاو
همی گفت ار ایدونک این کار بود
سر من بخنجر بریدن چه سود
یکی بنده باشم روان تو را
پرستش کنم گوربان تو را
چنین گفت با گیو بهرام شیر
که ای نامور نامدار دلیر
گر ایدونک از وی بمن بد رسید
همان روز مرگش نباید چشید
سر پر گناهش روان داد من
بمان تا کند در جهان یاد من
برادر چو بهرام را خسته دید
تژاو جفا پیشه را بسته دید
خروشید و بگرفت ریش تژاو
بریدش سر از تن بسان چکاو
دل گیو زان پس بریشان بسوخت
روانش ز غم آتشی برفروخت
خروشی برآورد کاندر جهان
که دید این شگفت آشکار و نهان
که گر من کشم ور کشی پیش من
برادر بود گر کسی خویش من
بگفت این و بهرام یل جان بداد
جهان را چنین است ساز ونهاد
عنان بزرگی هرآنکو بجست
نخستین بباید بخون دست شست
اگر خود کشد گر کشندش بدرد
بگرد جهان تا توانی مگرد
خروشان بر اسپ تژاوش به بست
به بیژن سپرد آنگهی برنشست
بیاوردش از جایگاه تژاو
بنزدیک ایران دلش پر ز تاو
چو شد دور زان جایگاه نبرد
بکردار ایوان یکی دخمه کرد
بیاگند مغزش بمشک و عبیر
تنش را بپوشید چینی حریر
برآیین شاهانش بر تخت عاج
بخوابید و آویخت بر سرش تاج
سر دخمه کردند سرخ و کبود
تو گفتی که بهرام هرگز نبود
شد آن لشکر نامور سوگوار
ز بهرام وز گردش روزگار
چو برزد سر از کوه تابنده شید
برآمد سر تاج روز سپید
سپاه پراگنده گردآمدند
همی هر کسی داستانها زدند
که چندین ز ایرانیان کشته شد
سربخت سالار برگشته شد
چنین چیره دست ترکان بجنگ
سپه را کنون نیست جای درنگ
بر شاه باید شدن بیگمان
ببینیم تا بر چه گردد زمان
اگر شاه را دل پر از جنگ نیست
مرا و تو را جای آهنگ نیست
پسر بیپدر شد پدر بیپسر
بشد کشته و زنده خسته جگر
اگر جنگ فرمان دهد شهریار
بسازد یکی لشکر نامدار
بیاییم و دلها پر از کین و جنگ
کنیم این جهان بر بداندیش تنگ
برین رای زان مرز گشتند باز
همه دل پر از خون و جان پر گداز
برادر ز خون برادر به درد
زبانشان ز خویشان پر از یاد کرد
برفتند یکسر سوی کاسه رود
روانشان ازان کشتگان پر درود
تلایه بیامد بپیش سپاه
کسی را ندید اندران جایگاه
به پیران فرستاد زود آگهی
کز ایرانیان گشت گیتی تهی
چو بشنید پیران هم اندر زمان
بهر سو فرستاد کارآگهان.
بازنویسی و ویرایش به پارسی:
به ✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
📚📘📔📗📕📖🖌
📚📙📗📓📖🖌
📚📙📗📓📖🖌
#شاهنامه_شاهکارگرانسنگ_ادب_پارسی:
بخش: (۲۲۱)
گفتار اندر داستان #فروود سیاووش:
برگ (۱۷)
دلیران برفتند هر دو چو گرد
بدان جای پرخاش و ننگ و نبرد
بدیدار بهرامشان بد نیاز
همی خسته و کشته جستند باز
همه دشت پرخسته و کشته بود
جهانی بخون اندر آغشته بود
دلیران چو بهرام را یافتند
پر از آب و خون دیده بشتافتند
بخاک و بخون اندر افکند خوار
فتاده ازو دست و برگشته کار
همی ریخت آب از بر چهراوی
پر از خون دو تن دیده از مهر اوی
چو باز آمدش هوش بگشاد چشم
تنش پر ز خون بود و دل پر ز خشم
چنین گفت با گیو کای نامجوی
مرا چون بپوشی به تابوت روی
تو کین برادر بخواه از تژاو
ندارد مگر گاو با شیر تاو
مرا دید پیران ویسه نخست
که با من بدش روزگاری نشست
همه نامداران و گردان چین
بجستند با من بغاز کین
تن من تژاو جفاپیشه خست
نکرد ایچ یاد از نژاد و نشست
چو بهرام گر این سخن یاد کرد
ببارید گیو از مژه آب زرد
بدادار دارنده سوگند خورد
بروز سپهبد و شب لاژورد
که جز ترگ رومی نبیند سرم
مگر کین بهرام بازآورم
پر از درد و پر کین بزین برنشست
یکی تیغ هندی گرفته بدست
بدانگه که شد روی گیتی سیاه
تژاد از تلایه برآمد براه
چو از دور گیو دلیرش بدید
عنان را بپیچید و دم درکشید
چو دانست کز لشکر اندر گذشت
ز گردان و گردنکشان دور گشت
سوی او بیفکند پیچان کمند
میان تژاو اندر آمد به بند
بران اندر آورد و برگشت زود
پس آسانش از پشت زین در ربود
بخاک اندر افگند خوار و نژند
فرود آمد و دست کردش به بند
نشست از بر اسپ و او را کشان
پس اندر همی برد چون بیهشان
چنین گفت با او بخواهش تژاو
که با من نماند ای دلیر ایچ تاو
چه کردم کزین بیشمار انجمن
شب تیره دوزخ نمودی بمن
بزد بر سرش تازیانه دویست
بدو گفت کین جای گفتار نیست
ندانی همی ای بد شور بخت
که در باغ کین تازه کشتی درخت
که بالاش با چرخ همبر بود
تنش خون خورد بار او سر بود
شکار تو بهرام باید بجنگ
ببینی کنون زخم کام نهنگ
چنین گفت با گیو جنگی تژاو
که تو چون عقابی و من چون چکاو
ز بهرام بر بد نبردم گمان
نه او را بدست من آمد زمان
که من چون رسیدم سواران چین
ورا کشته بودند بر دشت کین
بران بد که بهرام بیجان شدست
ز دردش دل گیو پیچان شدست
کشانش بیارد گیو دلیر
بپیش جگر خسته بهرام شیر
بدو گفت کاینک سر بیوفا
مکافات سازم جفا را جفا
سپاس از جهانآفرین کردگار
که چندان زمان دیدم از روزگار
که تیرهروان بداندیش تو
بپردازم اکنون من از پیش تو
همی کرد خواهش بریشان تژاو
همی خواست از کشتن خویش تاو
همی گفت ار ایدونک این کار بود
سر من بخنجر بریدن چه سود
یکی بنده باشم روان تو را
پرستش کنم گوربان تو را
چنین گفت با گیو بهرام شیر
که ای نامور نامدار دلیر
گر ایدونک از وی بمن بد رسید
همان روز مرگش نباید چشید
سر پر گناهش روان داد من
بمان تا کند در جهان یاد من
برادر چو بهرام را خسته دید
تژاو جفا پیشه را بسته دید
خروشید و بگرفت ریش تژاو
بریدش سر از تن بسان چکاو
دل گیو زان پس بریشان بسوخت
روانش ز غم آتشی برفروخت
خروشی برآورد کاندر جهان
که دید این شگفت آشکار و نهان
که گر من کشم ور کشی پیش من
برادر بود گر کسی خویش من
بگفت این و بهرام یل جان بداد
جهان را چنین است ساز ونهاد
عنان بزرگی هرآنکو بجست
نخستین بباید بخون دست شست
اگر خود کشد گر کشندش بدرد
بگرد جهان تا توانی مگرد
خروشان بر اسپ تژاوش به بست
به بیژن سپرد آنگهی برنشست
بیاوردش از جایگاه تژاو
بنزدیک ایران دلش پر ز تاو
چو شد دور زان جایگاه نبرد
بکردار ایوان یکی دخمه کرد
بیاگند مغزش بمشک و عبیر
تنش را بپوشید چینی حریر
برآیین شاهانش بر تخت عاج
بخوابید و آویخت بر سرش تاج
سر دخمه کردند سرخ و کبود
تو گفتی که بهرام هرگز نبود
شد آن لشکر نامور سوگوار
ز بهرام وز گردش روزگار
چو برزد سر از کوه تابنده شید
برآمد سر تاج روز سپید
سپاه پراگنده گردآمدند
همی هر کسی داستانها زدند
که چندین ز ایرانیان کشته شد
سربخت سالار برگشته شد
چنین چیره دست ترکان بجنگ
سپه را کنون نیست جای درنگ
بر شاه باید شدن بیگمان
ببینیم تا بر چه گردد زمان
اگر شاه را دل پر از جنگ نیست
مرا و تو را جای آهنگ نیست
پسر بیپدر شد پدر بیپسر
بشد کشته و زنده خسته جگر
اگر جنگ فرمان دهد شهریار
بسازد یکی لشکر نامدار
بیاییم و دلها پر از کین و جنگ
کنیم این جهان بر بداندیش تنگ
برین رای زان مرز گشتند باز
همه دل پر از خون و جان پر گداز
برادر ز خون برادر به درد
زبانشان ز خویشان پر از یاد کرد
برفتند یکسر سوی کاسه رود
روانشان ازان کشتگان پر درود
تلایه بیامد بپیش سپاه
کسی را ندید اندران جایگاه
به پیران فرستاد زود آگهی
کز ایرانیان گشت گیتی تهی
چو بشنید پیران هم اندر زمان
بهر سو فرستاد کارآگهان.
بازنویسی و ویرایش به پارسی:
به ✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
📚📘📔📗📕📖🖌
📚📙📗📓📖🖌
#واژگان_پارسی:
#بخش_چهار_سد_و_ششم؛
۴۰۶
⚠️#فرزندان_ایران؛
ساده، زیبا، و گویا بنویسیم و بگوییم.
چرا واژگان دشوار و سخت را بکار بریم؟
فرهنگ زیبای پارسی در گفتار و نوشتار از سادگی سرچشمه میگیرد.
ساده و زیبا و درست بنویسیم تا نشان دهیم
که به خودمان و دیگران ارج میگذاریم.
نگارش درست دریافتن مانک(معنی) را برای
فراگیری خوانندگان آسانتر میگرداند.
این زبان پارسی است که ما را به ما میشناساند
و بالاتر از این برتر چیزی نداریم.
اگر پارسی نبود هیچ نشانی از ما نبود. کشورهایی هستند که تمدنی کهن داشتند مانند: مصر و روم و. …
کجاست این زبان رومی.؟
کجاست زبان مصری.؟
این از توانمندی زبان پارسی و ایرانی است
که از اندیشیدن و چاره جستن بازنایستاده است.
چون که کمتر زبانی مانند پارسی از پشتوانههای توانا برخوردار است و این ماییم که به زبان، رودکی و سنایی و فردوسی
امروز پس از سدهها سخن میگوییم.
ما در سرزمینی زندگی میکنیم که پارسی زبان آیینی، دیوانی و سازمانی ست،
اگر بخواهیم فرهنگ و گذشتهی خودمان را بشناسیم باید به بُنمایههای پارسی برگردیم.
⚠️شوربختانه و با اندوه فراوان:
❗️اینکه زبان ما این گوهر یگانهی بیهمتا،
اکنون دارد تیکهپاره و نابود میشود.⚠️
⚠️از این پس؛
۱- واژگان پارسی «بزرگواری، وارستگی»
بجای واژه تازی «شرافت»
۲- واژگان پارسی «بازگوکردن، آشکارکردن»
بجای واژه تازی «شرح»
۳- واژه پارسی «کیش»
بجای واژه عربی «شرع»
۴- واژه پارسی «آبرو»
بجای واژه تازی «شرف»
۵- واژه پارسی «آغاز»
بجای واژه تازی «شروع»
۶- واژه پارسی «سرخرگ»
بجای واژه تازی «شریان»
۷- واژگان پارسی «کیش، آیین»
بجای واژه عربی «شریعت»
۸- واژگان پارسی «پاک نژاد، بزرگوار»
بجای واژه تازی «شریف»
۹- واژه پارسی «همکار»
بجای واژه تازی «شریک»
۱۰- واژه پارسی «پرتو»
بجای واژه تازی «شعاع»
۱۱- واژگان پارسی «تردستی، چشم بندی»
بجای واژه تازی «شعبده»
۱۲- واژگان پارسی «چامه، سروده»
بجای واژه تازی«شعر»
به ✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅
#بخش_چهار_سد_و_ششم؛
۴۰۶
⚠️#فرزندان_ایران؛
ساده، زیبا، و گویا بنویسیم و بگوییم.
چرا واژگان دشوار و سخت را بکار بریم؟
فرهنگ زیبای پارسی در گفتار و نوشتار از سادگی سرچشمه میگیرد.
ساده و زیبا و درست بنویسیم تا نشان دهیم
که به خودمان و دیگران ارج میگذاریم.
نگارش درست دریافتن مانک(معنی) را برای
فراگیری خوانندگان آسانتر میگرداند.
این زبان پارسی است که ما را به ما میشناساند
و بالاتر از این برتر چیزی نداریم.
اگر پارسی نبود هیچ نشانی از ما نبود. کشورهایی هستند که تمدنی کهن داشتند مانند: مصر و روم و. …
کجاست این زبان رومی.؟
کجاست زبان مصری.؟
این از توانمندی زبان پارسی و ایرانی است
که از اندیشیدن و چاره جستن بازنایستاده است.
چون که کمتر زبانی مانند پارسی از پشتوانههای توانا برخوردار است و این ماییم که به زبان، رودکی و سنایی و فردوسی
امروز پس از سدهها سخن میگوییم.
ما در سرزمینی زندگی میکنیم که پارسی زبان آیینی، دیوانی و سازمانی ست،
اگر بخواهیم فرهنگ و گذشتهی خودمان را بشناسیم باید به بُنمایههای پارسی برگردیم.
⚠️شوربختانه و با اندوه فراوان:
❗️اینکه زبان ما این گوهر یگانهی بیهمتا،
اکنون دارد تیکهپاره و نابود میشود.⚠️
⚠️از این پس؛
۱- واژگان پارسی «بزرگواری، وارستگی»
بجای واژه تازی «شرافت»
۲- واژگان پارسی «بازگوکردن، آشکارکردن»
بجای واژه تازی «شرح»
۳- واژه پارسی «کیش»
بجای واژه عربی «شرع»
۴- واژه پارسی «آبرو»
بجای واژه تازی «شرف»
۵- واژه پارسی «آغاز»
بجای واژه تازی «شروع»
۶- واژه پارسی «سرخرگ»
بجای واژه تازی «شریان»
۷- واژگان پارسی «کیش، آیین»
بجای واژه عربی «شریعت»
۸- واژگان پارسی «پاک نژاد، بزرگوار»
بجای واژه تازی «شریف»
۹- واژه پارسی «همکار»
بجای واژه تازی «شریک»
۱۰- واژه پارسی «پرتو»
بجای واژه تازی «شعاع»
۱۱- واژگان پارسی «تردستی، چشم بندی»
بجای واژه تازی «شعبده»
۱۲- واژگان پارسی «چامه، سروده»
بجای واژه تازی«شعر»
به ✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅
Forwarded from سرای فرزندان ایران. (گندم)
🌾 🦁 🍏 🍇
🍎 🌾 🌻
🔷 امروز؛ 🔆 🕊 🔆
🟣 به☀️روز پیروز و فرخ 🌞روز:
(#ورهرام_ایزد) از 🌖ماه #امرداد؛
به سال ۳۷۶۰ 🔥مزدیسنی.
۳۷۶۰ / ۰۵ / ۱۶
🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️
🟡 برابر با🌞روز یکشنبه: #مهر_شید:
به☀️روز ۱۶ 🦁#امرداد_ماه 🌖
به سال ۲۵۸۱ 👑شاهنشاهی🇮🇷ایران.
۲۵۸۱ / ۰۵ / ۱۶
🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️
⚪️ برابر با روزیکشنبه: #مهر_شید:
۱۶ #امرداد 🌖 ماه
به سال ۱۴۰۱ 🌞 خورشیدی.
۱۴۰۱ / ۰۵ / ۱۶
🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️
🔴 برابر با🌞Sunday 🌖 ماه:
برابر با روز 07 #AUGUST
🌲2021 ⛪️ ترسایی.🌲
2022 / 08 / 07
🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️
دیدار پیرنارکی.
#ورهرام_ایزد، ایزد بهرام.
🏝🎖🏝
اگر دادگر باشدی شهریار
بماند به گیتی بسی پایدار
نبد دادگرتر ز نوشینروان
که بادا همیشه روانش جوان.
🖌#فردوسی_پاکزاد.
آرمان داریم که #ورهرام_ایزد در
باور نیاکانمان نماد تندرستی و پیروزی است.
🥀 گل #غاسدک نماد #ورهرام_ایزد است.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅
🍎 🌾 🌻
🔷 امروز؛ 🔆 🕊 🔆
🟣 به☀️روز پیروز و فرخ 🌞روز:
(#ورهرام_ایزد) از 🌖ماه #امرداد؛
به سال ۳۷۶۰ 🔥مزدیسنی.
۳۷۶۰ / ۰۵ / ۱۶
🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️
🟡 برابر با🌞روز یکشنبه: #مهر_شید:
به☀️روز ۱۶ 🦁#امرداد_ماه 🌖
به سال ۲۵۸۱ 👑شاهنشاهی🇮🇷ایران.
۲۵۸۱ / ۰۵ / ۱۶
🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️
⚪️ برابر با روزیکشنبه: #مهر_شید:
۱۶ #امرداد 🌖 ماه
به سال ۱۴۰۱ 🌞 خورشیدی.
۱۴۰۱ / ۰۵ / ۱۶
🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️
🔴 برابر با🌞Sunday 🌖 ماه:
برابر با روز 07 #AUGUST
🌲2021 ⛪️ ترسایی.🌲
2022 / 08 / 07
🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️
دیدار پیرنارکی.
#ورهرام_ایزد، ایزد بهرام.
🏝🎖🏝
اگر دادگر باشدی شهریار
بماند به گیتی بسی پایدار
نبد دادگرتر ز نوشینروان
که بادا همیشه روانش جوان.
🖌#فردوسی_پاکزاد.
آرمان داریم که #ورهرام_ایزد در
باور نیاکانمان نماد تندرستی و پیروزی است.
🥀 گل #غاسدک نماد #ورهرام_ایزد است.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅
🌲🍋🌾🎋🍏🍂🎄🌾🍎
🍏🌾🍇🍎🎋🍂
🌾🍃🍉🎋🍂
🍎🌿🌾🍈
🍂 🌿 🍑
🎋🍅
🌶 ۱۴۰۱ / ۰۵ / ۱۶
شکفتن خورشیدِ نامیرا*
بر چشمتان فَرُخ بادا.
مهتاب در پشت جنگلهای انبوه کاج،
آشیانهسازی کرده ست.!!
در سپیدهدم ماه چه باید کرد.؟
از کدامین راه باید پهنهی آسمان را بپیماید.؟
روزی روشن در راه ست،
ستارگان سرخورده شدند واماندهاند
در پهنه آسمان بامداد در پیش ست
در همین نزدیکی.!!
بامداد از کدامین سوی آسمان،
گریبان جامه چاک میکند.؟
که هیچ کسی بیهوده به دنبال روشنایی نگردد.؟
از پس آن کوههای بلند و دور دست جنگلها،
خورشید درمیان باغ آسمان کلبهای دارد.
خروس بانگ برآورد که یک روز دیگر،
از ستیغِ کوه سیاه پیدا شد.!
رگههای خاکستریِ روشن بامداد در آسمان نمایان
شدند هنگامی که آفتاب به دور دستها
چشم میدوزد و گذر از آرزوهای بربادرفتهی
شب را پیگیری مینماید. .....
زندگی تان باشکوه و
آکنده از شادیهای بی پایان.
* امرداد= نامیرا، بیمَرگی، همیشه زنده، نه مُردَنی.
به ✍
#سیــاه_منـصـور. ...
🌲
🍂 📘 🖌 @FARZANDAN_PARSI.💡
🎋🍑🍂 🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
🌾🍇🍋🍂
🍃🍎🌾🍏🎋🍂
🌲🍃🎋🍇🍂🍎🎄🍏🍂🌾
🍏🌾🍇🍎🎋🍂
🌾🍃🍉🎋🍂
🍎🌿🌾🍈
🍂 🌿 🍑
🎋🍅
🌶 ۱۴۰۱ / ۰۵ / ۱۶
شکفتن خورشیدِ نامیرا*
بر چشمتان فَرُخ بادا.
مهتاب در پشت جنگلهای انبوه کاج،
آشیانهسازی کرده ست.!!
در سپیدهدم ماه چه باید کرد.؟
از کدامین راه باید پهنهی آسمان را بپیماید.؟
روزی روشن در راه ست،
ستارگان سرخورده شدند واماندهاند
در پهنه آسمان بامداد در پیش ست
در همین نزدیکی.!!
بامداد از کدامین سوی آسمان،
گریبان جامه چاک میکند.؟
که هیچ کسی بیهوده به دنبال روشنایی نگردد.؟
از پس آن کوههای بلند و دور دست جنگلها،
خورشید درمیان باغ آسمان کلبهای دارد.
خروس بانگ برآورد که یک روز دیگر،
از ستیغِ کوه سیاه پیدا شد.!
رگههای خاکستریِ روشن بامداد در آسمان نمایان
شدند هنگامی که آفتاب به دور دستها
چشم میدوزد و گذر از آرزوهای بربادرفتهی
شب را پیگیری مینماید. .....
زندگی تان باشکوه و
آکنده از شادیهای بی پایان.
* امرداد= نامیرا، بیمَرگی، همیشه زنده، نه مُردَنی.
به ✍
#سیــاه_منـصـور. ...
🌲
🍂 📘 🖌 @FARZANDAN_PARSI.💡
🎋🍑🍂 🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
🌾🍇🍋🍂
🍃🍎🌾🍏🎋🍂
🌲🍃🎋🍇🍂🍎🎄🍏🍂🌾
Forwarded from سرای فرزندان ایران. (سیاه منصور)
برترینها: در این رسانه روند راهگشایی لافاوهای چند روز پیش را در سازههای آبی شوشتر میبینید که شاهکاری از مهندسى هخامنشیان
و ساسانیان است که در بیش از ۳ هزار سال پابرجاست و هنوز کارآیی دارند....!!!!
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
و ساسانیان است که در بیش از ۳ هزار سال پابرجاست و هنوز کارآیی دارند....!!!!
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
🗓 #روزشمار_ایرانی:
☀️ روز یکشنبه= #مهر_شید؛
۱۶ 🦁 امرداد ماه= #دی_به_دیبامهر_روز؛
🌞 ۲۵۸۱= #هخامنشی.
🌞 ۱۴۱۰۱= #اهورایی.
🌞 ۷۰۴۴= #میترایی_آریایی.
🌞 ۳۷۶۰= #زرتشتی.
☀️ ۱۴۰۱= #خورشیدی. ✴ ۱۶ / ۰۵ / ۱۴۰۱ ✴
🌞 ۱۳۹۰= #یزدگردی.
🌞 ۱۵۹۳= #دیلمی.
🌞 ۲۷۲۱= #کوردی.
📖🖌 امرداد= نامیرا، بی مرگی، جاوید، مانایی.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅
☀️ روز یکشنبه= #مهر_شید؛
۱۶ 🦁 امرداد ماه= #دی_به_دیبامهر_روز؛
🌞 ۲۵۸۱= #هخامنشی.
🌞 ۱۴۱۰۱= #اهورایی.
🌞 ۷۰۴۴= #میترایی_آریایی.
🌞 ۳۷۶۰= #زرتشتی.
☀️ ۱۴۰۱= #خورشیدی. ✴ ۱۶ / ۰۵ / ۱۴۰۱ ✴
🌞 ۱۳۹۰= #یزدگردی.
🌞 ۱۵۹۳= #دیلمی.
🌞 ۲۷۲۱= #کوردی.
📖🖌 امرداد= نامیرا، بی مرگی، جاوید، مانایی.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅
@sedaybehesht
کنسرت نوبت عاشقی - شجریان & مشکاتیان
از هرچه میرود سخن دوست خوشتر است
پیغام آشنا نفس روه پرور است،☘
🌷هرگز وجود حاضر و غایب شنیده ای؟
من در میان جمع و، دلم جای دیگر است
کاش آن به خشم رفتهی ما، آشتی کنان
باز آمدی که دیدهی مشتاق بر در است.☘
«سعدی»
شاهنشاه خُنیای ایران استادشجریان.🌹
فرستنده: #آرتاباز از هموندان ارجمند سرای فرزندان ایران.....
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
پیغام آشنا نفس روه پرور است،☘
🌷هرگز وجود حاضر و غایب شنیده ای؟
من در میان جمع و، دلم جای دیگر است
کاش آن به خشم رفتهی ما، آشتی کنان
باز آمدی که دیدهی مشتاق بر در است.☘
«سعدی»
شاهنشاه خُنیای ایران استادشجریان.🌹
فرستنده: #آرتاباز از هموندان ارجمند سرای فرزندان ایران.....
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
#نکتههای_ویرایشی:
🔅پالایش زبان پارسی؛
🔻آمین= ایدون باد، چُنین باد، بِشباش، بِشباد، بَرآوَر، بپذیر.
🔴آمین ثم آمین= چنین باد و چنینتر باد، همچنین باد و همچنینتر باد.
🔴آمین یا ربالعالمین= چُنین باد ایپروردگار دو جهان.
🚩 برخی«آمین» را واژهای«اِبری»(عبری)
و برگرفته از«آمُن» نام خدای مِسریان(مصریان) دانستهاند.
برخی نیز آن را پارسی و برگرفته از«همین» میدانند.
آرمان «هر ایرانی نژاده و نیک اندیش» پالایش زبان پارسی و والایش فرهنگ ایرانی ست.
💠با ما در #سرای_فرزندان_ایران؛ همراه باشید.!!
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
🔅پالایش زبان پارسی؛
🔻آمین= ایدون باد، چُنین باد، بِشباش، بِشباد، بَرآوَر، بپذیر.
🔴آمین ثم آمین= چنین باد و چنینتر باد، همچنین باد و همچنینتر باد.
🔴آمین یا ربالعالمین= چُنین باد ایپروردگار دو جهان.
🚩 برخی«آمین» را واژهای«اِبری»(عبری)
و برگرفته از«آمُن» نام خدای مِسریان(مصریان) دانستهاند.
برخی نیز آن را پارسی و برگرفته از«همین» میدانند.
آرمان «هر ایرانی نژاده و نیک اندیش» پالایش زبان پارسی و والایش فرهنگ ایرانی ست.
💠با ما در #سرای_فرزندان_ایران؛ همراه باشید.!!
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
Forwarded from سرای فرزندان ایران. (سیاه منصور)
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎥داستان #سیاوش (سیاوش و سودابه)
بخش چهارم
📺 سیاوش و سودابه؛
ساخت: سال ۱۹۷۶.
🎞 کارگردان: بوریس کیمیاگرف.
📼 از تاجیک فیلم.
#باشگاه_فیلم_شاهنامه.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
بخش چهارم
📺 سیاوش و سودابه؛
ساخت: سال ۱۹۷۶.
🎞 کارگردان: بوریس کیمیاگرف.
📼 از تاجیک فیلم.
#باشگاه_فیلم_شاهنامه.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
🔍#نکتههای_ویرایشی:
🔅پالایش زبان پارسی؛
🔻عدد= شماره، شمارک، شمار، شمار واژه، تا، اُشمار، اندازه.
🔻اعداد، عددها= شمارهها، شمارَکان.
🔻عداد= شمار، رَدِه.
🔻عداد محدودی= شمار اندکی.
🔻عدد اصلی= شمارهی بُنیک.
🔻عدد اصمّ= شمارهی گنگ.
🔻عدد اول= نخستشمارک، شمارکنخست، شمارهی نخست.
🔻عدد تام= شمارهی هام.
🔻عدد ترتیبی= شمارهی دَهنادی.
🔻عدد توزیعی= شمارهی بَخشیک.
🔻عدد جبری= شمارهی فُزودی.
🔻عدد جذری= شمارهی ریشهای.
🔻عدد حسابی= شمارهی هَماری.
🔻عدد ذَهَبی= شمارهی زرین.
🔻عدد زوج= شمارهی جُفت.
🔻عدد صحیح= شمارهی درست.
🔻عدد غیرجذری= شمارهی گُنگ.
🔻عدد فرد= شمارهی تک.
🔻عدد کسری= شمارهی فَرایوت.
🔻عدد مجرد(عدد غیر مقید)= شمارهی آزاد.
🔻عدد مقید= شمارهی نیوَند.
🔻عدد نویسی= شمارهنویسی.
🔻عدد وَتَری= شمارهی تک.
🔻عدد وصفی(عدد ترتیبی)= شمارهی دَهنادی.
🔻عددهای مشترک= شمارههای هَنباز.
🔻عددهای متعالی= شمارکان ترارونده.
🔻علم اعداد= دانش شمارش.
🔻عدید= شُمُرده، بهره، همتا، هَمال، بانگِ کَمان، شمار، شماره.
🔻عدیده= بهره، بسیار، بیشمار.
💥✍نمونه:
🔺چند عدد پیچ لازم داریم.؟= چند دانه پیچ نیاز داریم.؟
🔺صد عدد پیچ احتیاج داریم= سَد تا پیچ نیاز داریم.
🔺عدد ۵ را با ۶ جمع ببندید= شمارک ۵ را با ۶ گرد آورید.
🔺تا عدد هجده بشمار= تا شماره ی هژده بشمار
🔺با مشکلات عدیده ای روبرو بود= با گرفتاری های بسیاری روبرو بود
🔺راههای رسیدن به خدا، به عدد آدمهاست= راههای رسیدن به خدا، به شمار آدمهاست.
راههای رسیدن به خدا، به اندازهی آدمهاست.
🔺آتشنشانان حادثه«پلاسکو» در عداد شهدا محسوب میشوند=
آتشنشانان رخداد«پلاسکو» در ردهی جانگواهان به شمار میآیند.
#مجید_دری
#پارسی_پاک
#عدد #عدیده #عداد
آرمان «هر ایرانی نژاده و نیک اندیش» پالایش زبان پارسی و والایش فرهنگ ایرانی ست.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
🔅پالایش زبان پارسی؛
🔻عدد= شماره، شمارک، شمار، شمار واژه، تا، اُشمار، اندازه.
🔻اعداد، عددها= شمارهها، شمارَکان.
🔻عداد= شمار، رَدِه.
🔻عداد محدودی= شمار اندکی.
🔻عدد اصلی= شمارهی بُنیک.
🔻عدد اصمّ= شمارهی گنگ.
🔻عدد اول= نخستشمارک، شمارکنخست، شمارهی نخست.
🔻عدد تام= شمارهی هام.
🔻عدد ترتیبی= شمارهی دَهنادی.
🔻عدد توزیعی= شمارهی بَخشیک.
🔻عدد جبری= شمارهی فُزودی.
🔻عدد جذری= شمارهی ریشهای.
🔻عدد حسابی= شمارهی هَماری.
🔻عدد ذَهَبی= شمارهی زرین.
🔻عدد زوج= شمارهی جُفت.
🔻عدد صحیح= شمارهی درست.
🔻عدد غیرجذری= شمارهی گُنگ.
🔻عدد فرد= شمارهی تک.
🔻عدد کسری= شمارهی فَرایوت.
🔻عدد مجرد(عدد غیر مقید)= شمارهی آزاد.
🔻عدد مقید= شمارهی نیوَند.
🔻عدد نویسی= شمارهنویسی.
🔻عدد وَتَری= شمارهی تک.
🔻عدد وصفی(عدد ترتیبی)= شمارهی دَهنادی.
🔻عددهای مشترک= شمارههای هَنباز.
🔻عددهای متعالی= شمارکان ترارونده.
🔻علم اعداد= دانش شمارش.
🔻عدید= شُمُرده، بهره، همتا، هَمال، بانگِ کَمان، شمار، شماره.
🔻عدیده= بهره، بسیار، بیشمار.
💥✍نمونه:
🔺چند عدد پیچ لازم داریم.؟= چند دانه پیچ نیاز داریم.؟
🔺صد عدد پیچ احتیاج داریم= سَد تا پیچ نیاز داریم.
🔺عدد ۵ را با ۶ جمع ببندید= شمارک ۵ را با ۶ گرد آورید.
🔺تا عدد هجده بشمار= تا شماره ی هژده بشمار
🔺با مشکلات عدیده ای روبرو بود= با گرفتاری های بسیاری روبرو بود
🔺راههای رسیدن به خدا، به عدد آدمهاست= راههای رسیدن به خدا، به شمار آدمهاست.
راههای رسیدن به خدا، به اندازهی آدمهاست.
🔺آتشنشانان حادثه«پلاسکو» در عداد شهدا محسوب میشوند=
آتشنشانان رخداد«پلاسکو» در ردهی جانگواهان به شمار میآیند.
#مجید_دری
#پارسی_پاک
#عدد #عدیده #عداد
آرمان «هر ایرانی نژاده و نیک اندیش» پالایش زبان پارسی و والایش فرهنگ ایرانی ست.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
Forwarded from سرای فرزندان ایران. (سیاه منصور)
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
برای یادگیری زبان #پارسی:
📣 آیا «تشدید» در زبان پارسی هست.؟
#میرجلال_الدین_کزازی، پاسخ میدهد.!
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
📣 آیا «تشدید» در زبان پارسی هست.؟
#میرجلال_الدین_کزازی، پاسخ میدهد.!
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾