چهار مضراب نوا
@zabi9090
👆👆👆👆👆👆👆👆
درود گرامیان،
پسیندمان بر شما خوش بادا
آدینه روز خُوشتَر باد.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
درود گرامیان،
پسیندمان بر شما خوش بادا
آدینه روز خُوشتَر باد.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
هموندان و همرهان ارجمند و گرانسنگِ:
سرای #فرزندان_ایران:
پیشاپیش پوزش فراوان ما را پذیرا باشید:
برای آشنایی بیشتر با با #فرهنگ_زیبای_ایرانیان؛
ناگزیر هستیم به گفتن و نوشتن اینگونه پیام ها.
پس:
اندکی از داشتههای #فرهنگ_ایرانیان، بزرگ و خردمندانهی نیاکانمان بگوییم و بیاموزیم.
«شایسته نیست که مردان ایرانی یکدیگر را #ببوسند.!!»
در ایران پیش از اسلام، مردان ایرانی تنها زنان را میبوسیدند و مردان را در آغوش چپ کشیده و یکدله و همدل میشدند!!
[ به داستان اسکندر پلید و گُجَستَک و اَمَردبازی او نمی پردازیم.]
#ایرانیان_بوسیدنِ چهرهی مرد با مرد را بسیار نکوهیده و ناپسند میدانستند.
پس از تازش تازیان به ایران و آغاز بردهداری (بردگان جنسی.!) و همخوابگی با آنان،
و بوسیدنِ روی آنان و همخوابهها،
آرام آرام پردهی آزرم و شرم ایرانیان
دریده شد و روی بوسیِ مردان رواگ(رواج) یافت..
بویژه پس از آمدن بردگان تُرک،
که همگی برده و همخواب بودند این شیوهی زشت، سخت گسترش یافت،
(به همجنس بازیِ ویژهی تُرکان «به ویژه سلطان محمود غزنوی و ایاز» و همچنین واژهی «تُرک» در ادبیک ایران نگاهی بیندازید که اشاره به زیبایی و دلبری دارد.!!)
مردان ایرانی یکدیگر را در آغوش کشیده وسینهی چپ خود(دلشان) را به هم میمالیدند
که با این کار با یکدیگر همدل و یکدله میشدند.!!
این فرهنگ، از ایران به اروپا رفت و.....!
مردان اروپایی و تازیان(اَربها) نیز اکنون یکدیگر را نمیبوسند.
مگر زنان را.!
که بر گرفته از فرهنگ بزرگایران است.
پاینده ایران سر افراز.🌷
خاک پای فرهنگ سُتوار ایران«#آرتاباز»
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
سرای #فرزندان_ایران:
پیشاپیش پوزش فراوان ما را پذیرا باشید:
برای آشنایی بیشتر با با #فرهنگ_زیبای_ایرانیان؛
ناگزیر هستیم به گفتن و نوشتن اینگونه پیام ها.
پس:
اندکی از داشتههای #فرهنگ_ایرانیان، بزرگ و خردمندانهی نیاکانمان بگوییم و بیاموزیم.
«شایسته نیست که مردان ایرانی یکدیگر را #ببوسند.!!»
در ایران پیش از اسلام، مردان ایرانی تنها زنان را میبوسیدند و مردان را در آغوش چپ کشیده و یکدله و همدل میشدند!!
[ به داستان اسکندر پلید و گُجَستَک و اَمَردبازی او نمی پردازیم.]
#ایرانیان_بوسیدنِ چهرهی مرد با مرد را بسیار نکوهیده و ناپسند میدانستند.
پس از تازش تازیان به ایران و آغاز بردهداری (بردگان جنسی.!) و همخوابگی با آنان،
و بوسیدنِ روی آنان و همخوابهها،
آرام آرام پردهی آزرم و شرم ایرانیان
دریده شد و روی بوسیِ مردان رواگ(رواج) یافت..
بویژه پس از آمدن بردگان تُرک،
که همگی برده و همخواب بودند این شیوهی زشت، سخت گسترش یافت،
(به همجنس بازیِ ویژهی تُرکان «به ویژه سلطان محمود غزنوی و ایاز» و همچنین واژهی «تُرک» در ادبیک ایران نگاهی بیندازید که اشاره به زیبایی و دلبری دارد.!!)
مردان ایرانی یکدیگر را در آغوش کشیده وسینهی چپ خود(دلشان) را به هم میمالیدند
که با این کار با یکدیگر همدل و یکدله میشدند.!!
این فرهنگ، از ایران به اروپا رفت و.....!
مردان اروپایی و تازیان(اَربها) نیز اکنون یکدیگر را نمیبوسند.
مگر زنان را.!
که بر گرفته از فرهنگ بزرگایران است.
پاینده ایران سر افراز.🌷
خاک پای فرهنگ سُتوار ایران«#آرتاباز»
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
Forwarded from سرای فرزندان ایران. (گندم)
🧙♀️ 🍀 🧙♂️ ☁️ 🌞
🔷#امروز؛ ☀️ 🕊 ☀️
🟢 به روز فرخ و پیروز:
«#مهر_ایزد» #از 🌖ماه #خورداد:
از 🌖ماه خورداد سال ۳۷۶۰ 🔥زرتشتی.
۳۷۶۰ / ۰۳ / ۱۴
🌳🌹🌿🍎🥬🍑🥦🍓🍀🍇🌱🌻🥒☘🍉🍃🍒
🟡 برابر با روز شنبه: #کیوان_شید
به 🌞 روز ۱۴👫 #خورداد 🌖ماه
به سال ۲۵۸۱👑شاهنشاهی کشور🇮🇷ایران.
۲۵۸۱ / ۰۳ / ۱۴
🌳🌹🌿🍎🥬🍓☘🍇🍀🌻🥒🥦🍉🍃🍒🌱🌹
⚪️ برابر با 🌞روز شنبه: #کیوان_شید
به 🌞روز ۱۴ 👫خرداد 🌖ماه
به سال ۱۴۰۱🌞خورشیدی.
۱۴۰۱ / ۰۳ / ۱۴
🌳🌹🌿🍎🥬🍓🍇🥒🌱🍉🍃🍒🌹🥦🍉🍏🥒
🔴 برابر با☀️روز 04 Saturday 🌖ماه👫june.
با سال 2022 ⛪️ زایشی.
2022 / 06 / 04
🌳🌹🌿🍎🥬🍑🥦🍓☘🍇🌱🌻🥒🍀🍉🍃🍒
روز مهر، روز #زمین.🌏
#مهر را میستاییم که فرمانروای❤️دل است.
ای یار بیا تا که غزل نوش کنیم
آوای خوش چـکاوكان گوش کنیم
برخیز که خورشید طلوع کرد بمهر
هر نکته به جز عشق فراموش کنیم.
🥀 گل #نیلوفرآبی و #همیشه_بهار
نماد مهرایزد است.
#زندگی_تان_گلافشان_باد.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
🔷#امروز؛ ☀️ 🕊 ☀️
🟢 به روز فرخ و پیروز:
«#مهر_ایزد» #از 🌖ماه #خورداد:
از 🌖ماه خورداد سال ۳۷۶۰ 🔥زرتشتی.
۳۷۶۰ / ۰۳ / ۱۴
🌳🌹🌿🍎🥬🍑🥦🍓🍀🍇🌱🌻🥒☘🍉🍃🍒
🟡 برابر با روز شنبه: #کیوان_شید
به 🌞 روز ۱۴👫 #خورداد 🌖ماه
به سال ۲۵۸۱👑شاهنشاهی کشور🇮🇷ایران.
۲۵۸۱ / ۰۳ / ۱۴
🌳🌹🌿🍎🥬🍓☘🍇🍀🌻🥒🥦🍉🍃🍒🌱🌹
⚪️ برابر با 🌞روز شنبه: #کیوان_شید
به 🌞روز ۱۴ 👫خرداد 🌖ماه
به سال ۱۴۰۱🌞خورشیدی.
۱۴۰۱ / ۰۳ / ۱۴
🌳🌹🌿🍎🥬🍓🍇🥒🌱🍉🍃🍒🌹🥦🍉🍏🥒
🔴 برابر با☀️روز 04 Saturday 🌖ماه👫june.
با سال 2022 ⛪️ زایشی.
2022 / 06 / 04
🌳🌹🌿🍎🥬🍑🥦🍓☘🍇🌱🌻🥒🍀🍉🍃🍒
روز مهر، روز #زمین.🌏
#مهر را میستاییم که فرمانروای❤️دل است.
ای یار بیا تا که غزل نوش کنیم
آوای خوش چـکاوكان گوش کنیم
برخیز که خورشید طلوع کرد بمهر
هر نکته به جز عشق فراموش کنیم.
🥀 گل #نیلوفرآبی و #همیشه_بهار
نماد مهرایزد است.
#زندگی_تان_گلافشان_باد.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
🐆💐🌿🍒🍃🌸🍏🌼🐏🪴🍓🍀🌾
🌻🌞🌺☁️🐆🫑☀️🍀🍈🌾
🍃🌼🍎🌱🌩🌹🌶🌾
🌺⛅️🌻🍇🌿🍅🌾
🍃🌸🍀🍑🌷🌾
🌼🍎🫐🥬🌾
🌿🥕🌴🌾
🌻🥦🌾
🐏🌾
🌾
۱۴۰۱ / ۰۳/ ۱۴
#بر_آفتاب_نگاهتان_بیکران_درود:
از آلالههای سرافراز،
از مرزهای زندگی.
در روزهای خاکستری با مردمانی باشکوه،
و پهلوانانی راهگُشای زندگی هستند،
که راهنمای روشنی و واپسین پناهِ
زمین و ما میباشند،
در روزگار اشک و آه و نالهها
و پندارهای خام ما که همواره اشک و آه است.
همیشه در دست آب و آیینه روزگار آکنده از اندوه
و باز پنداری کیش و دین که هنوز دستان ما
زیر ستم چرخه روزگار و زندگی نوین شکسته میشوند،
در چشم کودکانِ کار و گُلفروش بر خوانهای
تهی از آب و نان که هنوز از شگفتی انان
بر خود میبالیم که چهاندازه نابرابری ...
بر دلهای پُر از ناامیدی
در چشمهایی که مانده در راه ما مانده است.
🍀بامداد تان نیکو
چهرههای خورشیدگُونتان همواره تابان.
به: ✍
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
🌾
🌹🌾
🍃🌸🌾
🐏🥬🍏🌾
🌿🌺🍅🍇🌾
🐆🌞🍃🍑🥦🌾
🌼 🪴🌻🌱🐏🌳🌾
🍃🌷🌿🐏🥬🌶🍒🌾
🌺🐆🌹💨🍇☁️🌻🐏🌾
🌞🌷🍃🌥🍒🐏🍄🍑🍀🌾
🌿☁️🍎🐏🌺☀️🍑🐆🥬🌷🍒🌾
🌻🍏🐆💐🌿🐏🍃🌺🍎🌻🍀⛅️🍃🌼🌾
🌻🌞🌺☁️🐆🫑☀️🍀🍈🌾
🍃🌼🍎🌱🌩🌹🌶🌾
🌺⛅️🌻🍇🌿🍅🌾
🍃🌸🍀🍑🌷🌾
🌼🍎🫐🥬🌾
🌿🥕🌴🌾
🌻🥦🌾
🐏🌾
🌾
۱۴۰۱ / ۰۳/ ۱۴
#بر_آفتاب_نگاهتان_بیکران_درود:
از آلالههای سرافراز،
از مرزهای زندگی.
در روزهای خاکستری با مردمانی باشکوه،
و پهلوانانی راهگُشای زندگی هستند،
که راهنمای روشنی و واپسین پناهِ
زمین و ما میباشند،
در روزگار اشک و آه و نالهها
و پندارهای خام ما که همواره اشک و آه است.
همیشه در دست آب و آیینه روزگار آکنده از اندوه
و باز پنداری کیش و دین که هنوز دستان ما
زیر ستم چرخه روزگار و زندگی نوین شکسته میشوند،
در چشم کودکانِ کار و گُلفروش بر خوانهای
تهی از آب و نان که هنوز از شگفتی انان
بر خود میبالیم که چهاندازه نابرابری ...
بر دلهای پُر از ناامیدی
در چشمهایی که مانده در راه ما مانده است.
🍀بامداد تان نیکو
چهرههای خورشیدگُونتان همواره تابان.
به: ✍
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
🌾
🌹🌾
🍃🌸🌾
🐏🥬🍏🌾
🌿🌺🍅🍇🌾
🐆🌞🍃🍑🥦🌾
🌼 🪴🌻🌱🐏🌳🌾
🍃🌷🌿🐏🥬🌶🍒🌾
🌺🐆🌹💨🍇☁️🌻🐏🌾
🌞🌷🍃🌥🍒🐏🍄🍑🍀🌾
🌿☁️🍎🐏🌺☀️🍑🐆🥬🌷🍒🌾
🌻🍏🐆💐🌿🐏🍃🌺🍎🌻🍀⛅️🍃🌼🌾
Forwarded from سرای فرزندان ایران. (سیاه منصور)
هفته نو به یاران خوش.
سخنی دیگر ازفرزانه توس،
#فردوسی_بزرگ:
نوش نگاه و گوش،
شادیتان روزافزون.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
سخنی دیگر ازفرزانه توس،
#فردوسی_بزرگ:
نوش نگاه و گوش،
شادیتان روزافزون.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
Forwarded from سرای فرزندان ایران. (سیاه منصور)
🍀🍀🍀
🍀🍀
🍀
تو را زین جهان شادْمانی بسست
کجا رنج تو بهرِ دیگرکسست
تو رنجی و آسان دگرکس خورد
سوی خاک و تابوت تو ننگرد
بر او نیز شادی سرآیدهمی
سرش زیرِ گَرد اندرآیدهمی
ز روزِ گذرکردن اندیشه کن
پرستیدنِ دادگر پیشه کن.
#فردوسی_بزرگ.
امید دارم آن:
که بر تو نیاید ز بدها گزند
نداند کسی رازِ چرخِ بلند
گزینش: #جعفر_جعفرزاده.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
🍀
🍀🍀
🍀🍀🍀
🍀🍀
🍀
تو را زین جهان شادْمانی بسست
کجا رنج تو بهرِ دیگرکسست
تو رنجی و آسان دگرکس خورد
سوی خاک و تابوت تو ننگرد
بر او نیز شادی سرآیدهمی
سرش زیرِ گَرد اندرآیدهمی
ز روزِ گذرکردن اندیشه کن
پرستیدنِ دادگر پیشه کن.
#فردوسی_بزرگ.
امید دارم آن:
که بر تو نیاید ز بدها گزند
نداند کسی رازِ چرخِ بلند
گزینش: #جعفر_جعفرزاده.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
🍀
🍀🍀
🍀🍀🍀
📚📘📔📗📕📖🖌
📚📙📗📓📖🖌
#شاهنامه_شاهکارگرانسنگ_ادب_پارسی
بخش: (۱۷۶)
داستان رزم#سیاووش:
بخش: (۹) برگ (۸)
چه داند بدو رازها کی گشاد
همانا ز ایرانش آمد بیاد
ز کاووس و ز تخت شاهنشهی
بیاد آمدش روزگار بهی
دل خویش زان گفته خرسند کرد
نه آهنگ رای خردمند کرد
همه راه زین گونه بد گفت و گوی
دل از بودنیها پر از جست و جوی
چو از پشت اسپان فرود آمدند
ز گفتار یکباره دم برزدند
یکی خان زرین بیاراستند
می و رود و رامشگران خواستند
ببودند یک هفته زین گونه شاد
ز شاهان گیتی گرفتند یاد
به هشتم یکی نامه آمد ز شاه
به نزدیک سالار توران سپاه
کزآنجا برو تا به دریای چین
ازآن پس گذر کن به مکران زمین
همی رو چنین تا سر مرز هند
وزانجا گذر کن به دریای سند
همه باژ کشور سراسر بخواه
بگستر به مرز خزر در سپاه
برآمد خروش از در پهلوان
ز بانگ تبیره زمین شد نوان
ز هرسو سپاه انجمن شد به روی
یکی لشکری گشت پرخاش جوی
به نزد سیاووش بسی خواسته
ز دینار و اسپان آراسته
به هنگام پدرود کردن بماند
به فرمان برفت و سپه را براند
هیونی ز نزدیک افراسیاب
چو آتش بیامد به هنگام خواب
یکینامه سوی سیاووش به مهر
نوشته به کردار گردان سپهر
که تا تو برفتی نیم شادمان
از اندیشه بیغم نیم یک زمان
ولیک من اندر خور رای تو
به توران بجستم همی جای تو
گر آنجا که هستی خوش و خرم است
چنان چون بباید دلت بیغم است
به شادی بباش و به نیکی بمان
تو شادان بداندیش تو با غمان
بدان پادشاهی همی بازگرد
سر بدسگال اندرآور به گرد
سیاووش سپه برگرفت و برفت
بدان سو که فرمود سالار تفت
سد شتر ز گنج و درم بار کرد
چهل را همه بار دینار کرد
هزار اشتر بختی سرخ موی
بنه بر نهادند با رنگ و بوی
از ایران و توران گزیده سوار
برفتند شمشیرزن ده هزار
به پیش سپاه اندرون خواسته
عماری و خوبان آراسته
ز یاقوت و زگوهر شاهوار
چه از توق و ز تاج وزگوشوار
چه مشک و چه کافور و عودوعبیر
چه دیبا و چه تختهای حریر
ز مصری و چینی و از پارسی
همی رفت با او شتر بار سی
چو آمد برآن شارستان دست آخت
دوفرسنگ بالا و پهناش ساخت
از ایوان و میدان و کاخ بلند
ز پالیز وز گلشن ارجمند
بیاراست شهری بسان بهشت
به هامون گل وسنبل ولاله کشت
بر ایوان نگارید چندی نگار
ز شاهان وز بزم وز کارزار
نگار سر و تاج و کاووس شاه
نگارید با یاره و گرز و گاه
بر تخت او رستم پیلتن
همان زال و گودرز وآن انجمن
ز دیگر سو افراسیاب و سپاه
چو پیران و گرسیوز کینهخواه
بهر گوشهای گنبدی ساخته
سرش رابه ابراندر افراخته
نشسته سراینده رامشگران
سر اندر ستاره سران سران
سیاووش گردش نهادند نام
همه شهر زان شارستان شادکام
چو پیران بیامد ز هند و ز چین
سخن رفت زان شهر با آفرین
خنیده به توران سیاووش گرد
کز اختر بنش کرده شد روز ارد
از ایوان و کاخ و ز پالیز و باغ
ز کوه و در و رود وز دشت راغ
شتاب آمدش تا ببیند که شاه
چه کرد اندران نامور جایگاه
هرآنکس که او از در کار بود
بدان مرز با او سزاوار بود
هزار از هنرمند گردان گرد
چو هنگامهی رفتن آمد ببرد
چو آمدبه نزدیک آن جایگاه
سیاووش پذیره شدش باسپاه
چو پیران به نزد سیاووش رسید
پیاده شد از دور کاو را بدید
سیاووش فرود آمد از نیل رنگ
مر او را گرفت اندر آغوش تنگ
بگشتند هر دو بدان شارستان
ز هر در زدند از هنر داستان
سراسر همه باغ و میدان و کاخ
همی دید هرسو بنای فراخ
سپهدار پیران ز هر سو براند
بسی آفرین بر سیاووش بخواند
بدو گفت گر فر و برز کیان
نبودیت با دانش اندر جهان
کی آغاز کردی بدین گونه جای
کجا آمدی جای زین سان به پای
بماناد تا رستخیز این نشان
میان دلیران و گردنکشان
پسر بر پسر همچنین شاد باد
جهاندار و پیروز و فرخ نژاد
چو یک بهره از شهر خرم بدید
به ایوان و باغ سیاووش رسید
به کاخ فرنگیس بنهاد روی
چنان شاد و پیروز و دیهیم جوی
پذیره شدش دختر شهریار
به پرسید و دینار کردش نسار
چو بر تخت بنشست و آن جای دید
بران سان بهشتی دلارای دید
بدان نیز چندی ستایش گرفت
جهان آفرین را نیایش گرفت
ازآن پس بخوردن گرفتند کار
می و خوان و رامشگر و میگسار
ببودند یک هفته با می به دست
گهی خرم و شاددل گاه مست
به هشتم رهآورد پیش آورید
همان هدیهی شارستان چون سزید
ز یاقوت و زگوهر شاهوار
ز دینار وز تاج گوهرنگار
ز دیبا و اسپان به زین پلنگ
به زرین ستام و جناغ خدنگ
فرنگیس را افسر و گوشوار
همان یاره و توق گوهرنگار
بداد و بیامد بسوی ختن
همی رای زد شاد با انجمن
چو آمد به شادی به ایوان خویش
همانگاه شد در شبستان خویش
به گلشهر گفت آنک خرم بهشت
ندید و نداند که رضوان چه کشت
چو خورشید بر گاه فرخ سروش
نشسته به آیین و با فر و هوش
به رامش بپیمای لختی زمین
برو شارستان سیاووش ببین
خداوند ازان شهر نیکوترست
تو گویی فروزندهی خاورست
بازنویسی و ویرایش به پارسی پاک:
به✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
📚📘📔📗📕📖🖌
📚📙📗📓📖🖌
📚📙📗📓📖🖌
#شاهنامه_شاهکارگرانسنگ_ادب_پارسی
بخش: (۱۷۶)
داستان رزم#سیاووش:
بخش: (۹) برگ (۸)
چه داند بدو رازها کی گشاد
همانا ز ایرانش آمد بیاد
ز کاووس و ز تخت شاهنشهی
بیاد آمدش روزگار بهی
دل خویش زان گفته خرسند کرد
نه آهنگ رای خردمند کرد
همه راه زین گونه بد گفت و گوی
دل از بودنیها پر از جست و جوی
چو از پشت اسپان فرود آمدند
ز گفتار یکباره دم برزدند
یکی خان زرین بیاراستند
می و رود و رامشگران خواستند
ببودند یک هفته زین گونه شاد
ز شاهان گیتی گرفتند یاد
به هشتم یکی نامه آمد ز شاه
به نزدیک سالار توران سپاه
کزآنجا برو تا به دریای چین
ازآن پس گذر کن به مکران زمین
همی رو چنین تا سر مرز هند
وزانجا گذر کن به دریای سند
همه باژ کشور سراسر بخواه
بگستر به مرز خزر در سپاه
برآمد خروش از در پهلوان
ز بانگ تبیره زمین شد نوان
ز هرسو سپاه انجمن شد به روی
یکی لشکری گشت پرخاش جوی
به نزد سیاووش بسی خواسته
ز دینار و اسپان آراسته
به هنگام پدرود کردن بماند
به فرمان برفت و سپه را براند
هیونی ز نزدیک افراسیاب
چو آتش بیامد به هنگام خواب
یکینامه سوی سیاووش به مهر
نوشته به کردار گردان سپهر
که تا تو برفتی نیم شادمان
از اندیشه بیغم نیم یک زمان
ولیک من اندر خور رای تو
به توران بجستم همی جای تو
گر آنجا که هستی خوش و خرم است
چنان چون بباید دلت بیغم است
به شادی بباش و به نیکی بمان
تو شادان بداندیش تو با غمان
بدان پادشاهی همی بازگرد
سر بدسگال اندرآور به گرد
سیاووش سپه برگرفت و برفت
بدان سو که فرمود سالار تفت
سد شتر ز گنج و درم بار کرد
چهل را همه بار دینار کرد
هزار اشتر بختی سرخ موی
بنه بر نهادند با رنگ و بوی
از ایران و توران گزیده سوار
برفتند شمشیرزن ده هزار
به پیش سپاه اندرون خواسته
عماری و خوبان آراسته
ز یاقوت و زگوهر شاهوار
چه از توق و ز تاج وزگوشوار
چه مشک و چه کافور و عودوعبیر
چه دیبا و چه تختهای حریر
ز مصری و چینی و از پارسی
همی رفت با او شتر بار سی
چو آمد برآن شارستان دست آخت
دوفرسنگ بالا و پهناش ساخت
از ایوان و میدان و کاخ بلند
ز پالیز وز گلشن ارجمند
بیاراست شهری بسان بهشت
به هامون گل وسنبل ولاله کشت
بر ایوان نگارید چندی نگار
ز شاهان وز بزم وز کارزار
نگار سر و تاج و کاووس شاه
نگارید با یاره و گرز و گاه
بر تخت او رستم پیلتن
همان زال و گودرز وآن انجمن
ز دیگر سو افراسیاب و سپاه
چو پیران و گرسیوز کینهخواه
بهر گوشهای گنبدی ساخته
سرش رابه ابراندر افراخته
نشسته سراینده رامشگران
سر اندر ستاره سران سران
سیاووش گردش نهادند نام
همه شهر زان شارستان شادکام
چو پیران بیامد ز هند و ز چین
سخن رفت زان شهر با آفرین
خنیده به توران سیاووش گرد
کز اختر بنش کرده شد روز ارد
از ایوان و کاخ و ز پالیز و باغ
ز کوه و در و رود وز دشت راغ
شتاب آمدش تا ببیند که شاه
چه کرد اندران نامور جایگاه
هرآنکس که او از در کار بود
بدان مرز با او سزاوار بود
هزار از هنرمند گردان گرد
چو هنگامهی رفتن آمد ببرد
چو آمدبه نزدیک آن جایگاه
سیاووش پذیره شدش باسپاه
چو پیران به نزد سیاووش رسید
پیاده شد از دور کاو را بدید
سیاووش فرود آمد از نیل رنگ
مر او را گرفت اندر آغوش تنگ
بگشتند هر دو بدان شارستان
ز هر در زدند از هنر داستان
سراسر همه باغ و میدان و کاخ
همی دید هرسو بنای فراخ
سپهدار پیران ز هر سو براند
بسی آفرین بر سیاووش بخواند
بدو گفت گر فر و برز کیان
نبودیت با دانش اندر جهان
کی آغاز کردی بدین گونه جای
کجا آمدی جای زین سان به پای
بماناد تا رستخیز این نشان
میان دلیران و گردنکشان
پسر بر پسر همچنین شاد باد
جهاندار و پیروز و فرخ نژاد
چو یک بهره از شهر خرم بدید
به ایوان و باغ سیاووش رسید
به کاخ فرنگیس بنهاد روی
چنان شاد و پیروز و دیهیم جوی
پذیره شدش دختر شهریار
به پرسید و دینار کردش نسار
چو بر تخت بنشست و آن جای دید
بران سان بهشتی دلارای دید
بدان نیز چندی ستایش گرفت
جهان آفرین را نیایش گرفت
ازآن پس بخوردن گرفتند کار
می و خوان و رامشگر و میگسار
ببودند یک هفته با می به دست
گهی خرم و شاددل گاه مست
به هشتم رهآورد پیش آورید
همان هدیهی شارستان چون سزید
ز یاقوت و زگوهر شاهوار
ز دینار وز تاج گوهرنگار
ز دیبا و اسپان به زین پلنگ
به زرین ستام و جناغ خدنگ
فرنگیس را افسر و گوشوار
همان یاره و توق گوهرنگار
بداد و بیامد بسوی ختن
همی رای زد شاد با انجمن
چو آمد به شادی به ایوان خویش
همانگاه شد در شبستان خویش
به گلشهر گفت آنک خرم بهشت
ندید و نداند که رضوان چه کشت
چو خورشید بر گاه فرخ سروش
نشسته به آیین و با فر و هوش
به رامش بپیمای لختی زمین
برو شارستان سیاووش ببین
خداوند ازان شهر نیکوترست
تو گویی فروزندهی خاورست
بازنویسی و ویرایش به پارسی پاک:
به✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
📚📘📔📗📕📖🖌
📚📙📗📓📖🖌
📚📘📔📗📕📖🖌
📚📙📗📓📖🖌
#شاهنامه_شاهکارگرانسنگ_ادب_پارسی:
بخش: (۱۷۷)
داستان رزم #سیاووش:
بخش: (۹) برگ (۹)
و از آن جایگه نزد افراسیاب
همی رفت برسان کِشتی بر آب
بیامد بگفت آن کجا کرده بود
همان باژ کشور که آورده بود
بیاورد پیشش همه سربسر
بدادش ز کشور سراسر خبر
که از داد شه کشته آباد بوم
ز دریای چین تا به دریای روم
وزآنجا به کار سیاووش رسید
سراسر همه یاد کرد انچ دید
ز کار سیاووش بپرسید شاه
وزان شهر و آن کشور و جایگاه
بدو گفت پیران که خرم بهشت
کسی کاو نبیند به اردیبهشت
سروش آوریدش همانا خبر
که چونان نگاریدش آن بوم و بر
همانا ندانند ازآن شهر باز
نه خورشید ازان مهتر سرافراز
یکی شهر دیدم که اندر زمین
نبیند دگر کس به توران و چین
ز بس باغ و ایوان و آب روان
برآمیخت گفتی خرد با روان
چو کاخ فرنگیس دیدم ز دور
چو گنج گهر بد به میدان سور
بدان زیب و آیین که داماد تست
ز خوبی به کام دل شاد تست
گله کرد باید به گیتی یله
ترا چون نباشد ز گیتی گله
گر ایدونک آید ز مینو سرووش
نباشد بدان فر اورنگ و هووش
ودیگر دو کشور ز جنگ ز جوش
برآسود چون مهتر آمد به هوش
بماناد برما چنین جاودان
دل هوشمندان و رای ردان
زگفتار او شاد شد شهریار
که دخت برومندش آمد به بار
به گرسیوز این داستان برگشاد
سخنهای پیران همه کرد یاد
پس آنگه به گرسیوز آهسته گفت
نهفته همه برگشاد از نهفت
بدو گفت رو تا سیاووش گرد
ببین تا چه جایست بر گرد گرد
سیاوش به توران زمین دل نهاد
از ایران نگیرد دگر هیچ یاد
مگر کرد پدرود تخت و کلاه
چو گودرز و بهرام و کاووس شاه
بران خرمی بر یکی خارستان
همی بوم و بر سازد و شارستان
فرنگیس را کاخهای بلند
برآورد و دارد همی ارجمند
چو بینی به خوبی فراوان بگوی
به چشم بزرگی نگه کن به روی
چو نخچیر و می باشد و دشت و کوه
نشینند پیشت ز ایران گروه
بدانگه که یاد من آید به دست
چو خوردی به شادی بباید نشست
یکی پیشکش آرای بسیار مر
ز دینار وز اسپ و زرین کمر
همان گوهر و تخت و دیبای چین
همان یاره و گرز و تیغ و نگین
ز گستردنیها و از بوی و رنگ
ببین تا ز گنجت چه آید به چنگ
فرنگیس را هدیه بر همچنین
برو با زبانی پر از آفرین
اگر آب دارد تو را میزبان
بران شهر خرم دو هفته بمان.
بازنویسی و ویرایش به پارسی پاک:
به ✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
📚📘📔📗📕📖🖌
📚📙📗📓📖🖌
📚📙📗📓📖🖌
#شاهنامه_شاهکارگرانسنگ_ادب_پارسی:
بخش: (۱۷۷)
داستان رزم #سیاووش:
بخش: (۹) برگ (۹)
و از آن جایگه نزد افراسیاب
همی رفت برسان کِشتی بر آب
بیامد بگفت آن کجا کرده بود
همان باژ کشور که آورده بود
بیاورد پیشش همه سربسر
بدادش ز کشور سراسر خبر
که از داد شه کشته آباد بوم
ز دریای چین تا به دریای روم
وزآنجا به کار سیاووش رسید
سراسر همه یاد کرد انچ دید
ز کار سیاووش بپرسید شاه
وزان شهر و آن کشور و جایگاه
بدو گفت پیران که خرم بهشت
کسی کاو نبیند به اردیبهشت
سروش آوریدش همانا خبر
که چونان نگاریدش آن بوم و بر
همانا ندانند ازآن شهر باز
نه خورشید ازان مهتر سرافراز
یکی شهر دیدم که اندر زمین
نبیند دگر کس به توران و چین
ز بس باغ و ایوان و آب روان
برآمیخت گفتی خرد با روان
چو کاخ فرنگیس دیدم ز دور
چو گنج گهر بد به میدان سور
بدان زیب و آیین که داماد تست
ز خوبی به کام دل شاد تست
گله کرد باید به گیتی یله
ترا چون نباشد ز گیتی گله
گر ایدونک آید ز مینو سرووش
نباشد بدان فر اورنگ و هووش
ودیگر دو کشور ز جنگ ز جوش
برآسود چون مهتر آمد به هوش
بماناد برما چنین جاودان
دل هوشمندان و رای ردان
زگفتار او شاد شد شهریار
که دخت برومندش آمد به بار
به گرسیوز این داستان برگشاد
سخنهای پیران همه کرد یاد
پس آنگه به گرسیوز آهسته گفت
نهفته همه برگشاد از نهفت
بدو گفت رو تا سیاووش گرد
ببین تا چه جایست بر گرد گرد
سیاوش به توران زمین دل نهاد
از ایران نگیرد دگر هیچ یاد
مگر کرد پدرود تخت و کلاه
چو گودرز و بهرام و کاووس شاه
بران خرمی بر یکی خارستان
همی بوم و بر سازد و شارستان
فرنگیس را کاخهای بلند
برآورد و دارد همی ارجمند
چو بینی به خوبی فراوان بگوی
به چشم بزرگی نگه کن به روی
چو نخچیر و می باشد و دشت و کوه
نشینند پیشت ز ایران گروه
بدانگه که یاد من آید به دست
چو خوردی به شادی بباید نشست
یکی پیشکش آرای بسیار مر
ز دینار وز اسپ و زرین کمر
همان گوهر و تخت و دیبای چین
همان یاره و گرز و تیغ و نگین
ز گستردنیها و از بوی و رنگ
ببین تا ز گنجت چه آید به چنگ
فرنگیس را هدیه بر همچنین
برو با زبانی پر از آفرین
اگر آب دارد تو را میزبان
بران شهر خرم دو هفته بمان.
بازنویسی و ویرایش به پارسی پاک:
به ✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
📚📘📔📗📕📖🖌
📚📙📗📓📖🖌
Forwarded from سرای فرزندان ایران. (سیاه منصور)
بهلول در نزد فرمانروا
روزی بهلول پیش فرمانروا((هارون الرشید)) نشسته بود،
گروه بسیاری از بزرگان نزد پیشوا بودند،
مانند همیشه، پیشوا دوست داشت که سر به سر بهلول بگذارد.
دراین هنگام آوای شیهی اسپی از آغل بلند شد.
پیشوا به ریشخند به بهلول گفت:
برو به بین این جانور(اسپ) چه می گوید،
گویا با تو کار دارد.
بهلول رفت و برگشت و گفت:
این اسپ می گوید:
ای مرد خوب دریغ از تو نیست با این خرها نشستهای.
زودتر از این نشست و انجمن بیرون برو.
شاید که خریت آنها در تو کارساز شود.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
روزی بهلول پیش فرمانروا((هارون الرشید)) نشسته بود،
گروه بسیاری از بزرگان نزد پیشوا بودند،
مانند همیشه، پیشوا دوست داشت که سر به سر بهلول بگذارد.
دراین هنگام آوای شیهی اسپی از آغل بلند شد.
پیشوا به ریشخند به بهلول گفت:
برو به بین این جانور(اسپ) چه می گوید،
گویا با تو کار دارد.
بهلول رفت و برگشت و گفت:
این اسپ می گوید:
ای مرد خوب دریغ از تو نیست با این خرها نشستهای.
زودتر از این نشست و انجمن بیرون برو.
شاید که خریت آنها در تو کارساز شود.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
#واژگان_پارسی؛
#بخش_سیسد_و_نود_و_ششم:
۳۹۶
⚠️#فرزندانِ ایران؛
زبانِ پارسی در گفتار توانمندی بسیار دارد.
💠 در فرهنگ پارسی؛
در گفتار و نوشتار، از نگاه شیوه شناسی،
واژگان و شیوه نگارش، مانند برابری با
انگلیسی، راه درازی دارند.
در پارسی،
واژگانی از راه زبان گفتار به زبان پارسی آمدند:
نمونه«مه» کوتاهشده«ماه» است،
یا اینکه «خور» کوتاه شده «خورشید» است.
⚠️یادآوری:
اگرچه دیدگاهم از«واژگان»، واژگان نیست،
درست مانک(معنای) آوردن این نوشتار برای
درست نویسیِ زبان پارسی این:
💎زیبای سخت جان است.
تا اندازهای درهمهی زبانهای ایرانی و هندوایرانیِ
دیگر، مانند پَشتُو، بلوچ(ها)، تاجیکی، اردو،
و پنجابی، وامواژههای تازی فراوان هست.
این وامواژهها که در نگاه نخست و سَرسَری تازی،
از پارسی به آن زبانها اندر شدهاند.
از دیدگاه کاربردی،
این واژگان فارسی بهشمار میروند،
چون بسیاری از آنها با همان چم تازهای که فارسیزبانان به واژهها دادهاند گسترده شدهاند.
در میان زبانهای ایرانی، لُری و کُردیِ گفتاری
(با همهی زبانها و گویشهایش) در درون مرزهای کشورمان هم این ویژگی را دارند.
⚠️از این پس؛
۱- واژگان پارسی «دوستان، یاران»
بجای واژه تازی «رفیقان»
۲- واژه پارسی «برتری جویی»
بجای واژه تازی «رقابت»
۳- واژگان پارسی «رامشگری، پایکوبی»
بجای واژه تازی «رقص»
۴- واژه پارسی «داستان»
بجای واژه بیگانه فرانسه «رُمان»
۵- واژگان پارسی «بازگوی کردن، داستان»
بجای واژه تازی «روایت»
۶- واژه پارسی «نوارِ رنگی»
بجای واژه بیگانه فرانسه «رُوبان»
۷- واژه پارسی «یکنواخت»
بجای واژه بیگانه فرانسه «روتین»
۸- واژه پارسی «دیدن»
بجای واژه تازی «رویت»
۹- واژگان پارسی «برزگر، کشاورز»
بجای واژگان تازی «زارع، دهقان»
۱۰- واژگان پارسی «گوشه، کُنج»
بجای واژه تازی «زاویه»
۱۱- واژه پارسی «پارسا»
بجای واژه تازی «زاهد»
۱۲- واژگان پارسی «بیش، افزون»
بجای واژگان تازی «زائد زاید»
۱۳- واژگان پارسی «سران، بزرگان»
بجای واژه تازی «روسا.»
به ✍:
#سیــاه_منـصـور.
📖🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅
#بخش_سیسد_و_نود_و_ششم:
۳۹۶
⚠️#فرزندانِ ایران؛
زبانِ پارسی در گفتار توانمندی بسیار دارد.
💠 در فرهنگ پارسی؛
در گفتار و نوشتار، از نگاه شیوه شناسی،
واژگان و شیوه نگارش، مانند برابری با
انگلیسی، راه درازی دارند.
در پارسی،
واژگانی از راه زبان گفتار به زبان پارسی آمدند:
نمونه«مه» کوتاهشده«ماه» است،
یا اینکه «خور» کوتاه شده «خورشید» است.
⚠️یادآوری:
اگرچه دیدگاهم از«واژگان»، واژگان نیست،
درست مانک(معنای) آوردن این نوشتار برای
درست نویسیِ زبان پارسی این:
💎زیبای سخت جان است.
تا اندازهای درهمهی زبانهای ایرانی و هندوایرانیِ
دیگر، مانند پَشتُو، بلوچ(ها)، تاجیکی، اردو،
و پنجابی، وامواژههای تازی فراوان هست.
این وامواژهها که در نگاه نخست و سَرسَری تازی،
از پارسی به آن زبانها اندر شدهاند.
از دیدگاه کاربردی،
این واژگان فارسی بهشمار میروند،
چون بسیاری از آنها با همان چم تازهای که فارسیزبانان به واژهها دادهاند گسترده شدهاند.
در میان زبانهای ایرانی، لُری و کُردیِ گفتاری
(با همهی زبانها و گویشهایش) در درون مرزهای کشورمان هم این ویژگی را دارند.
⚠️از این پس؛
۱- واژگان پارسی «دوستان، یاران»
بجای واژه تازی «رفیقان»
۲- واژه پارسی «برتری جویی»
بجای واژه تازی «رقابت»
۳- واژگان پارسی «رامشگری، پایکوبی»
بجای واژه تازی «رقص»
۴- واژه پارسی «داستان»
بجای واژه بیگانه فرانسه «رُمان»
۵- واژگان پارسی «بازگوی کردن، داستان»
بجای واژه تازی «روایت»
۶- واژه پارسی «نوارِ رنگی»
بجای واژه بیگانه فرانسه «رُوبان»
۷- واژه پارسی «یکنواخت»
بجای واژه بیگانه فرانسه «روتین»
۸- واژه پارسی «دیدن»
بجای واژه تازی «رویت»
۹- واژگان پارسی «برزگر، کشاورز»
بجای واژگان تازی «زارع، دهقان»
۱۰- واژگان پارسی «گوشه، کُنج»
بجای واژه تازی «زاویه»
۱۱- واژه پارسی «پارسا»
بجای واژه تازی «زاهد»
۱۲- واژگان پارسی «بیش، افزون»
بجای واژگان تازی «زائد زاید»
۱۳- واژگان پارسی «سران، بزرگان»
بجای واژه تازی «روسا.»
به ✍:
#سیــاه_منـصـور.
📖🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅
Forwarded from سرای فرزندان ایران. (گندم)
🧙♀️ 🍀 🧙♂️ ☁️ 🌞
🔷 #امروز؛ ☀️ 🕊 ☀️
🟢 به روز فرخ روز و پیروز:
«#سروش_ایزد» #از 🌖ماه #خورداد:
از 🌖ماه خورداد سال ۳۷۶۰ 🔥زرتشتی.
۳۷۶۰ / ۰۳ / ۱۵
🌳🌹🌿🍎🥬🍑🥦🍓🍀🍇🌱🌻🥒☘🍉🍃🍒
🟡 برابر با روز یکشنبه: #مهر_شید
به 🌞 روز ۱۵👫 #خورداد 🌖ماه
به سال ۲۵۸۱👑شاهنشاهی کشور🇮🇷ایران.
۲۵۸۱ / ۰۳ / ۱۵
🌳🌹🌿🍎🥬🍓☘🍇🍀🌻🥒🥦🍉🍃🍒🌱🌹
⚪️ برابر با 🌞روز یکشنبه: #مهر_شید
به 🌞روز ۱۵ 👫خرداد 🌖ماه
به سال ۱۴۰۱🌞خورشیدی.
۱۴۰۱ / ۰۳ / ۱۵
🌳🌹🌿🍎🥬🍓🍇🥒🌱🍉🍃🍒🌹🥦🍉🍏🥒
🔴 برابر با☀️روز 05 Sunday 🌖ماه👫june.
با سال 2022 ⛪️ زایشی.
2022 / 06 / 05
🌳🌹🌿🍎🥬🍑🥦🍓☘🍇🌱🌻🥒🍀🍉🍃🍒
#سروش، فرمانبرداری.
شنیدن آوای درون، ندای وژدان
🪔نگاهبان جان در تاریکی ها.🪔
🏝🎖🏝
تو هم جوشنِ پاک و نیکو بپوش
به جان، سِدره از بالهای سروش
به بهرامی و رامش این جهان
چنان غاسدک باش، آزاده جان.
🖌#داتیس_مهرابیان
🥀گل #خیری_سرخ، نماد سروش ایزد است.
#زندگی_تان_گلافشان_باد.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
🔷 #امروز؛ ☀️ 🕊 ☀️
🟢 به روز فرخ روز و پیروز:
«#سروش_ایزد» #از 🌖ماه #خورداد:
از 🌖ماه خورداد سال ۳۷۶۰ 🔥زرتشتی.
۳۷۶۰ / ۰۳ / ۱۵
🌳🌹🌿🍎🥬🍑🥦🍓🍀🍇🌱🌻🥒☘🍉🍃🍒
🟡 برابر با روز یکشنبه: #مهر_شید
به 🌞 روز ۱۵👫 #خورداد 🌖ماه
به سال ۲۵۸۱👑شاهنشاهی کشور🇮🇷ایران.
۲۵۸۱ / ۰۳ / ۱۵
🌳🌹🌿🍎🥬🍓☘🍇🍀🌻🥒🥦🍉🍃🍒🌱🌹
⚪️ برابر با 🌞روز یکشنبه: #مهر_شید
به 🌞روز ۱۵ 👫خرداد 🌖ماه
به سال ۱۴۰۱🌞خورشیدی.
۱۴۰۱ / ۰۳ / ۱۵
🌳🌹🌿🍎🥬🍓🍇🥒🌱🍉🍃🍒🌹🥦🍉🍏🥒
🔴 برابر با☀️روز 05 Sunday 🌖ماه👫june.
با سال 2022 ⛪️ زایشی.
2022 / 06 / 05
🌳🌹🌿🍎🥬🍑🥦🍓☘🍇🌱🌻🥒🍀🍉🍃🍒
#سروش، فرمانبرداری.
شنیدن آوای درون، ندای وژدان
🪔نگاهبان جان در تاریکی ها.🪔
🏝🎖🏝
تو هم جوشنِ پاک و نیکو بپوش
به جان، سِدره از بالهای سروش
به بهرامی و رامش این جهان
چنان غاسدک باش، آزاده جان.
🖌#داتیس_مهرابیان
🥀گل #خیری_سرخ، نماد سروش ایزد است.
#زندگی_تان_گلافشان_باد.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
🐆💐🌿🍒🍃🌸🍏🌼🐏🪴🍓🍀🌾
🌻🌞🌺☁️🐆🫑☀️🍀🍈🌾
🍃🌼🍎🌱🌩🌹🌶🌾
🌺⛅️🌻🍇🌿🍅🌾
🍃🌸🍀🍑🌷🌾
🌼🍎🫐🥬🌾
🌿🥕🌴🌾
🌻🥦🌾
🐏🌾
🌾
۱۴۰۱ / ۰۳/ ۱۵
#بر_آفتاب_نگاهتان_بیکران_درود:
آسمان برای آرامش زمین،
آغوش خود را به زمین میسپارد.
و همهی دلواپسیهای او را از شانههایش
برمیدارد و همهی توان خویش را برای
بارش ابرها بکار میگیرد.
برای همین،
هنگامی که بامداد بر میدمد،
دل زمین لبریز از شادی میگردد.
و نمنمِ بارانی از رمز و رازهای،
نگاه آسمان تراویدن میگیرد
آیین و آرزوهای دلانگیزی بر پرده آسمان
هوایی پاک به نمایش گذاشته میشود
و در باد رها میگردد همچون پروانهای
سَبُکبال که به برگی میماند در باد،
به پرواز در میآید.....!
🍀بامداد تان نیکو
چهرههای خورشیدگُونتان همواره تابان.
به: ✍
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
🌾
🌹🌾
🍃🌸🌾
🐏🥬🍏🌾
🌿🌺🍅🍇🌾
🐆🌞🍃🍑🥦🌾
🌼 🪴🌻🌱🐏🌳🌾
🍃🌷🌿🐏🥬🌶🍒🌾
🌺🐆🌹💨🍇☁️🌻🐏🌾
🌞🌷🍃🌥🍒🐏🍄🍑🍀🌾
🌿☁️🍎🐏🌺☀️🍑🐆🥬🌷🍒🌾
🌻🍏🐆💐🌿🐏🍃🌺🍎🌻🍀⛅️🍃🌼🌾
🌻🌞🌺☁️🐆🫑☀️🍀🍈🌾
🍃🌼🍎🌱🌩🌹🌶🌾
🌺⛅️🌻🍇🌿🍅🌾
🍃🌸🍀🍑🌷🌾
🌼🍎🫐🥬🌾
🌿🥕🌴🌾
🌻🥦🌾
🐏🌾
🌾
۱۴۰۱ / ۰۳/ ۱۵
#بر_آفتاب_نگاهتان_بیکران_درود:
آسمان برای آرامش زمین،
آغوش خود را به زمین میسپارد.
و همهی دلواپسیهای او را از شانههایش
برمیدارد و همهی توان خویش را برای
بارش ابرها بکار میگیرد.
برای همین،
هنگامی که بامداد بر میدمد،
دل زمین لبریز از شادی میگردد.
و نمنمِ بارانی از رمز و رازهای،
نگاه آسمان تراویدن میگیرد
آیین و آرزوهای دلانگیزی بر پرده آسمان
هوایی پاک به نمایش گذاشته میشود
و در باد رها میگردد همچون پروانهای
سَبُکبال که به برگی میماند در باد،
به پرواز در میآید.....!
🍀بامداد تان نیکو
چهرههای خورشیدگُونتان همواره تابان.
به: ✍
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
🌾
🌹🌾
🍃🌸🌾
🐏🥬🍏🌾
🌿🌺🍅🍇🌾
🐆🌞🍃🍑🥦🌾
🌼 🪴🌻🌱🐏🌳🌾
🍃🌷🌿🐏🥬🌶🍒🌾
🌺🐆🌹💨🍇☁️🌻🐏🌾
🌞🌷🍃🌥🍒🐏🍄🍑🍀🌾
🌿☁️🍎🐏🌺☀️🍑🐆🥬🌷🍒🌾
🌻🍏🐆💐🌿🐏🍃🌺🍎🌻🍀⛅️🍃🌼🌾
#برای_بچهها_نامهای_پارسی_برگزینیم:
🔅آشنایی با نامهای ایرانی:
«پژمان»
«پژمان»واژهای ایرانی است که در این چند دهه برای نامگذاری پسران بهکار میرود،
و به چند مانی(معنی):
«کوهستان، ژاله و شبنم، افسرده، اندوهگین، نومید، نژند، بیزار، پژمرده و پشیمان» است.
«پژمان» همچنین نام بخش بزرگی از سرزمین «دیلمان» است.
⛰ نام «پِژمان» که در گذشته «پَژمان» خوانده میشد،
💠 آمیخته از پَژم+ ان(پسوند وابستگی) است.
🏔 «پَژم» به چم:
«کوه، ژاله، شبنم و دلخستگی و «پَژ» به چم دلچرکین و نژند» است.
«پژمان» و «پژمرده» از یک ریشه هستند.
شماری از نویسندگان نیز واژی«پژمان» را دگرگون شدهی«پشیمان» میدانند.
📚 «پژمان» در ادبسار ایران نیز به چم:
«پژمرده، خسته و نومید» بهکار رفته است:
از این هر زمان نو فرستم کسی
تو با درد «پژمان» مباش اندکی
چنان چون فرستاده «پژمان» شود
ز دیدارتان سخت ترسان شود
#شاهنامه #فردوسی_بزرگ.
در بخارا دلی مدان امروز
که نه در فرقت تو «پژمان» است
#سوزنی
🇮🇷 شماری از نامهای ایرانی دخترانه و پسرانهی همآوا:
👧🏻 «گلمان، هیران، چمان» و...
👦🏻 «سپنتمان، بارمان، روژمان، نریمان، اورامان، آرمان، پیمان» و...
#نام_پسرانه_ایرانی
#پژمان
آرمان «هر ایرانی نژاده و نیک اندیش»
پالایش زبان پارسی و والایش فرهنگ ایرانی ست.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
🔅آشنایی با نامهای ایرانی:
«پژمان»
«پژمان»واژهای ایرانی است که در این چند دهه برای نامگذاری پسران بهکار میرود،
و به چند مانی(معنی):
«کوهستان، ژاله و شبنم، افسرده، اندوهگین، نومید، نژند، بیزار، پژمرده و پشیمان» است.
«پژمان» همچنین نام بخش بزرگی از سرزمین «دیلمان» است.
⛰ نام «پِژمان» که در گذشته «پَژمان» خوانده میشد،
💠 آمیخته از پَژم+ ان(پسوند وابستگی) است.
🏔 «پَژم» به چم:
«کوه، ژاله، شبنم و دلخستگی و «پَژ» به چم دلچرکین و نژند» است.
«پژمان» و «پژمرده» از یک ریشه هستند.
شماری از نویسندگان نیز واژی«پژمان» را دگرگون شدهی«پشیمان» میدانند.
📚 «پژمان» در ادبسار ایران نیز به چم:
«پژمرده، خسته و نومید» بهکار رفته است:
از این هر زمان نو فرستم کسی
تو با درد «پژمان» مباش اندکی
چنان چون فرستاده «پژمان» شود
ز دیدارتان سخت ترسان شود
#شاهنامه #فردوسی_بزرگ.
در بخارا دلی مدان امروز
که نه در فرقت تو «پژمان» است
#سوزنی
🇮🇷 شماری از نامهای ایرانی دخترانه و پسرانهی همآوا:
👧🏻 «گلمان، هیران، چمان» و...
👦🏻 «سپنتمان، بارمان، روژمان، نریمان، اورامان، آرمان، پیمان» و...
#نام_پسرانه_ایرانی
#پژمان
آرمان «هر ایرانی نژاده و نیک اندیش»
پالایش زبان پارسی و والایش فرهنگ ایرانی ست.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
Forwarded from سرای فرزندان ایران. (سیاه منصور)
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
بزم بسیار زیبا و بیادماندی
🎼ترانه زیبای: #آشفته_حالی.
🎤کاری از: شادروان #دلکش.
🎻با هنرنمایی: استاد #تجویدی
در یک بزم ویژهی هنری
با باشندگی:
🎤#استاد_گلپا.
#یادمان_گلها.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
🎼ترانه زیبای: #آشفته_حالی.
🎤کاری از: شادروان #دلکش.
🎻با هنرنمایی: استاد #تجویدی
در یک بزم ویژهی هنری
با باشندگی:
🎤#استاد_گلپا.
#یادمان_گلها.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
🌺🍃🌸#زیبایی_شناسی_زبان_پارسی؛
🔅پالایش زبان پارسی:
کتاب دعا= نیایشنامه.
کتاب فروش= نامهفروش، ماتیکانفروش، نسکفروش.
💥نمونه:
برای ابتیاع کتاب دعا، به کتاب فروش محلهشان مراجعه کرد= برای خرید نیایشنامه، به نامهفروش کوچهشان سر زد.
#مجید_دری
#پارسی_پاک
آرمان «هر ایرانی نژاده و نیک اندیش»
پالایش زبان پارسی
والایش فرهنگ ایرانی ست.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
🔅پالایش زبان پارسی:
کتاب دعا= نیایشنامه.
کتاب فروش= نامهفروش، ماتیکانفروش، نسکفروش.
💥نمونه:
برای ابتیاع کتاب دعا، به کتاب فروش محلهشان مراجعه کرد= برای خرید نیایشنامه، به نامهفروش کوچهشان سر زد.
#مجید_دری
#پارسی_پاک
آرمان «هر ایرانی نژاده و نیک اندیش»
پالایش زبان پارسی
والایش فرهنگ ایرانی ست.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
📚📘📔📗📕📖🖌
📚📙📗📓📖🖌
#شاهنامه_شاهکارگرانسنگ_ادب_پارسی:
بخش(۱۷۸)
داستان رزم#سیاووش:
بخش: (۱۰) برگ ۱
نگه کرد گرسیوز نامدار
سواران ترکان گزیده هزار
خنیده سپاه اندرآورد گرد
بشد شادمان تا سیاووش گرد
سیاووش چو بشنید بسپرد راه
پذیره شدش تازیان با سپاه
گرفتند مر یکدگر را کنار
سیاووش بپرسید از شهریار
به ایوان کشیدند زان جایگاه
سیاووش بیاراست جای سپاه
دگر روز گرسیوز آمد پگاه
بیاورد خلعت ز نزدیک شاه
سیاووش بدان خلعت شهریار
نگه کرد و شد چون گل اندر بهار
نشست از بر بارهٔ گام زن
سواران ایران شدند انجمن
همه شهر و برزن یکایک بدوی
نمود و سوی کاخ بنهاد روی
هم آنگه به نزد سیاووش چو باد
سواری بیامد ورا مژده داد
که از دختر پهلوان سپاه
یکی کودک آمد به مانند شاه
ورا نام کردند فرخ فرود
به تیره شب آمد چو پیران شنود
به زودی مرا با سواری دگر
بگفت اینک شو شاه را مژده بر
همان مادر کودک ارجمند
جریره سر بانوان بلند
بفرمود یکسر به فرمانبران
زدن دست آن خرد بر زَفران
نهادند بر پشت این نامه بر
که پیش سیاووش خودکامه بر
بگویش که هر چند من سالخورد
بدم پاک یزدان مرا شاد کرد
سیاووش بدو گفت گاه مهی
ازین تخمه هرگز مبادا تهی
فرستاده را داد چندان درم
که آرنده گشت از کشیدن دژم
به کاخ فرنگیس رفتند شاد
بدید آن بزرگی فرخ نژاد
پرستار چندی به زرین کلاه
فرنگیس با تاج در پیشگاه
فرود آمد از تخت و بردش نسار
بپرسیدش از شهر و ز شهریار
دل و مغز گرسیوز آمد به جوش
دگرگونهتر شد به آیین و هوش
به دل گفت سالی چنین بگذرد
سیاووش کسی را به کس نشمرد
همش پادشاهی ست و هم تاج و گاه
همش گنج و هم دانش و هم سپاه
نهان دل خویش پیدا نکرد
همی بود پیچان و رخساره زرد
بدو گفت برخوردی از رنج خویش
همه سال شادان دل از گنج خویش
نهادند در کاخ زرین دو تخت
نشستند شادان دل و نیکبخت
نوازندهی رود با میگسار
بیامد بر تخت گوهرنگار
ز نالیدن چنگ و رود و سرود
به شادی همی داد دل را درود
چو خورشید تابنده بگشاد راز
به هرجای بنمود چهر از فراز
سیاووش ز ایوان به میدان گذشت
به بازی همی گرد میدان بگشت
چو گرسیوز آمد بینداخت گوی
سپهبد پس گوی بنهاد روی
چو او گوی در زخم چوگان گرفت
همآورد او خاک میدان گرفت
ز چوگان او گوی شد ناپدید
تو گفتی سپهرش همی برکشید
بفرمود تا تخت زرین نهند
به میدان پرخاش ژوپین نهند
دو مهتر نشستند بر تخت زر
بدان تا کرا برفروزد هنر
بدو گفت گرسیوز ای شهریار
هنرمند وز خسروان یادگار
هنر بر گهر نیز کرده گذر
سزد گر نمایی به ترکان هنر
به نوک سنان و به تیر و کمان
زمین آورد تیرگی یک زمان
به بر زد سیاووش بدان کار دست
به زین اندر آمد ز تخت نشست
زره را به هم بر ببستند پنج
که از یک زره تن رسیدی به رنج
نهادند برخط آوردگاه
نظاره برو بر ز هر سو سپاه
سیاووش یکی نیزهی شاهوار
کجا داشتی از پدر یادگار
که در جنگ مازندران داشتی
به نخچیر بر شیر بگذاشتی
به آوردگه رفت نیزه بدست
عنان را بپیچید چون پیل مست
بزد نیزه و برگرفت آن زره
زره را نماند ایچ بند و گره
از آورد نیزه برآورد راست
زره را بینداخت زان سو که خواست
سواران گرسیوز دام ساز
برفتند با نیزهای دراز
فراوان بگشتند گرد زره
ز میدان نه بر شد زره یک گره
سیاووش سپر خواست گیلی چهار
دو چوبین و دو ز آهن آبدار
کمان خواست با تیرهای خدنگ
شش اندر میان زد سه چوبه به تنگ
یکی در کمان راند و بفشارد ران
نظاره به گردش سپاهی گران
بران چار چوبین و ز آهن سپر
گذر کرد پیکان آن نامور
بزد هم بر آن گونه دو چوبه تیر
برو آفرین کرد برنا و پیر
ازآن ده یکی بیگذاره نماند
برو هر کسی نام یزدان بخواند
بدو گفت گرسیوز ای شهریار
به ایران و توران تو را نیست یار
بیا تا من و تو به آوردگاه
بتازیم هر دو به پیش سپاه
بگیریم هردو دوال کمر
به کردار جنگی دو پرخاشخر
ز ترکان مرا نیست همتاکسی
چو اسپم نبینی ز اسپان بسی
بمیدان کسی نیست همتای تو
همآورد تو گر ببالای تو
گر ایدونک بردارم از پشت زین
ترا ناگهان برزنم بر زمین
چنان دان که از تو دلاورترم
باسپ و به مَردی ز تو برترم
و گر تو مرا برنهی بر زمین
نگردم بجایی که جویند کین
سیاووش بدو گفت کین خود مگوی
که تو مهتری شیر و پرخاشجوی
همان اسپ تو شاه اسپ من ست
کلاه تو آذر گشسپ من ست
جز از خود ز ترکان یکی برگزین
که با من بگردد نه بر راه کین
بدو گفت گرسیوز ای نامجوی
ز بازی نشانی نیاید بروی
سیاووش بدو گفت کین رای نیست
نبرد برادر کنی جای نیست
نبرد دو تن جنگ و میدان بود
پر از خشم دل چهره خندان بود
ز گیتی برادر توی شاه را
همی زیر نعل آوری ماه را
کنم هرچ گویی به فرمان تو
برین نشکنم رای و پیمان تو
ز یاران یکی شیر جنگی بخوان
برین تیزتگ بارگی برنشان.
بازنویسی و ویرایش به پارسی پاک
به✍
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
📚📘📔📗📕📖🖌
📚📙📓📖🖌
📚📙📗📓📖🖌
#شاهنامه_شاهکارگرانسنگ_ادب_پارسی:
بخش(۱۷۸)
داستان رزم#سیاووش:
بخش: (۱۰) برگ ۱
نگه کرد گرسیوز نامدار
سواران ترکان گزیده هزار
خنیده سپاه اندرآورد گرد
بشد شادمان تا سیاووش گرد
سیاووش چو بشنید بسپرد راه
پذیره شدش تازیان با سپاه
گرفتند مر یکدگر را کنار
سیاووش بپرسید از شهریار
به ایوان کشیدند زان جایگاه
سیاووش بیاراست جای سپاه
دگر روز گرسیوز آمد پگاه
بیاورد خلعت ز نزدیک شاه
سیاووش بدان خلعت شهریار
نگه کرد و شد چون گل اندر بهار
نشست از بر بارهٔ گام زن
سواران ایران شدند انجمن
همه شهر و برزن یکایک بدوی
نمود و سوی کاخ بنهاد روی
هم آنگه به نزد سیاووش چو باد
سواری بیامد ورا مژده داد
که از دختر پهلوان سپاه
یکی کودک آمد به مانند شاه
ورا نام کردند فرخ فرود
به تیره شب آمد چو پیران شنود
به زودی مرا با سواری دگر
بگفت اینک شو شاه را مژده بر
همان مادر کودک ارجمند
جریره سر بانوان بلند
بفرمود یکسر به فرمانبران
زدن دست آن خرد بر زَفران
نهادند بر پشت این نامه بر
که پیش سیاووش خودکامه بر
بگویش که هر چند من سالخورد
بدم پاک یزدان مرا شاد کرد
سیاووش بدو گفت گاه مهی
ازین تخمه هرگز مبادا تهی
فرستاده را داد چندان درم
که آرنده گشت از کشیدن دژم
به کاخ فرنگیس رفتند شاد
بدید آن بزرگی فرخ نژاد
پرستار چندی به زرین کلاه
فرنگیس با تاج در پیشگاه
فرود آمد از تخت و بردش نسار
بپرسیدش از شهر و ز شهریار
دل و مغز گرسیوز آمد به جوش
دگرگونهتر شد به آیین و هوش
به دل گفت سالی چنین بگذرد
سیاووش کسی را به کس نشمرد
همش پادشاهی ست و هم تاج و گاه
همش گنج و هم دانش و هم سپاه
نهان دل خویش پیدا نکرد
همی بود پیچان و رخساره زرد
بدو گفت برخوردی از رنج خویش
همه سال شادان دل از گنج خویش
نهادند در کاخ زرین دو تخت
نشستند شادان دل و نیکبخت
نوازندهی رود با میگسار
بیامد بر تخت گوهرنگار
ز نالیدن چنگ و رود و سرود
به شادی همی داد دل را درود
چو خورشید تابنده بگشاد راز
به هرجای بنمود چهر از فراز
سیاووش ز ایوان به میدان گذشت
به بازی همی گرد میدان بگشت
چو گرسیوز آمد بینداخت گوی
سپهبد پس گوی بنهاد روی
چو او گوی در زخم چوگان گرفت
همآورد او خاک میدان گرفت
ز چوگان او گوی شد ناپدید
تو گفتی سپهرش همی برکشید
بفرمود تا تخت زرین نهند
به میدان پرخاش ژوپین نهند
دو مهتر نشستند بر تخت زر
بدان تا کرا برفروزد هنر
بدو گفت گرسیوز ای شهریار
هنرمند وز خسروان یادگار
هنر بر گهر نیز کرده گذر
سزد گر نمایی به ترکان هنر
به نوک سنان و به تیر و کمان
زمین آورد تیرگی یک زمان
به بر زد سیاووش بدان کار دست
به زین اندر آمد ز تخت نشست
زره را به هم بر ببستند پنج
که از یک زره تن رسیدی به رنج
نهادند برخط آوردگاه
نظاره برو بر ز هر سو سپاه
سیاووش یکی نیزهی شاهوار
کجا داشتی از پدر یادگار
که در جنگ مازندران داشتی
به نخچیر بر شیر بگذاشتی
به آوردگه رفت نیزه بدست
عنان را بپیچید چون پیل مست
بزد نیزه و برگرفت آن زره
زره را نماند ایچ بند و گره
از آورد نیزه برآورد راست
زره را بینداخت زان سو که خواست
سواران گرسیوز دام ساز
برفتند با نیزهای دراز
فراوان بگشتند گرد زره
ز میدان نه بر شد زره یک گره
سیاووش سپر خواست گیلی چهار
دو چوبین و دو ز آهن آبدار
کمان خواست با تیرهای خدنگ
شش اندر میان زد سه چوبه به تنگ
یکی در کمان راند و بفشارد ران
نظاره به گردش سپاهی گران
بران چار چوبین و ز آهن سپر
گذر کرد پیکان آن نامور
بزد هم بر آن گونه دو چوبه تیر
برو آفرین کرد برنا و پیر
ازآن ده یکی بیگذاره نماند
برو هر کسی نام یزدان بخواند
بدو گفت گرسیوز ای شهریار
به ایران و توران تو را نیست یار
بیا تا من و تو به آوردگاه
بتازیم هر دو به پیش سپاه
بگیریم هردو دوال کمر
به کردار جنگی دو پرخاشخر
ز ترکان مرا نیست همتاکسی
چو اسپم نبینی ز اسپان بسی
بمیدان کسی نیست همتای تو
همآورد تو گر ببالای تو
گر ایدونک بردارم از پشت زین
ترا ناگهان برزنم بر زمین
چنان دان که از تو دلاورترم
باسپ و به مَردی ز تو برترم
و گر تو مرا برنهی بر زمین
نگردم بجایی که جویند کین
سیاووش بدو گفت کین خود مگوی
که تو مهتری شیر و پرخاشجوی
همان اسپ تو شاه اسپ من ست
کلاه تو آذر گشسپ من ست
جز از خود ز ترکان یکی برگزین
که با من بگردد نه بر راه کین
بدو گفت گرسیوز ای نامجوی
ز بازی نشانی نیاید بروی
سیاووش بدو گفت کین رای نیست
نبرد برادر کنی جای نیست
نبرد دو تن جنگ و میدان بود
پر از خشم دل چهره خندان بود
ز گیتی برادر توی شاه را
همی زیر نعل آوری ماه را
کنم هرچ گویی به فرمان تو
برین نشکنم رای و پیمان تو
ز یاران یکی شیر جنگی بخوان
برین تیزتگ بارگی برنشان.
بازنویسی و ویرایش به پارسی پاک
به✍
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
📚📘📔📗📕📖🖌
📚📙📓📖🖌
Forwarded from سرای فرزندان ایران. (سیاه منصور)
یک روز(عربی) از بازار گذر میکرد،
که چشمش به کارگاه خوراک پزی افتاد،
از بخاری که از سر دیگ بلند میشد خوشش آمد تکه نانی که داشت بر سر آن میگرفت و میخورد هنگام رفتن فروشنده به او گفت تو از بخار دیگ من خوردی وباید پولش را بدهی مردم گرد آمدند
مرد بیچاره که از همه جا درمانده بود بهلول را دید که از آنجا میگذشت از بهلول درخواست داوری کرد،
بهلول به آشپز گفت آیا این مرد از خوراکی تو خورده است.؟
آشپز گفت نه او از بوی آن بهرهبرداری کرده است. بهلول چند پول نقره از جیبش در آورد و به آشپز نشان داد و به زمین ریخت و گفت؟
ای آشپز از آن پول را بگیر.
آشپز با شگفتی گفت:
این چه گونه پول دادن است؟
بهلول گفت برابر رسم و آیین بازار است:
«کسی که بوی خوراکی را بفروشد در برابرش باید آوای پول دریافت کند.»
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
که چشمش به کارگاه خوراک پزی افتاد،
از بخاری که از سر دیگ بلند میشد خوشش آمد تکه نانی که داشت بر سر آن میگرفت و میخورد هنگام رفتن فروشنده به او گفت تو از بخار دیگ من خوردی وباید پولش را بدهی مردم گرد آمدند
مرد بیچاره که از همه جا درمانده بود بهلول را دید که از آنجا میگذشت از بهلول درخواست داوری کرد،
بهلول به آشپز گفت آیا این مرد از خوراکی تو خورده است.؟
آشپز گفت نه او از بوی آن بهرهبرداری کرده است. بهلول چند پول نقره از جیبش در آورد و به آشپز نشان داد و به زمین ریخت و گفت؟
ای آشپز از آن پول را بگیر.
آشپز با شگفتی گفت:
این چه گونه پول دادن است؟
بهلول گفت برابر رسم و آیین بازار است:
«کسی که بوی خوراکی را بفروشد در برابرش باید آوای پول دریافت کند.»
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
Forwarded from سرای فرزندان ایران. (سیاه منصور)
شماری از برنامههای رادیوییِ «درست بنویسیم درست بخوانیم.» ـــ #حمید_حسنی.
👇👇👇👇👇
📻radio
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
👇👇👇👇👇
📻radio
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
Forwarded from سرای فرزندان ایران. (گندم)
🧙♀️ 🍀 🧙♂️ ☁️ 🌞
🔷 #امروز؛ ☀️ 🕊 ☀️
🟢 به روز فرخ روز و پیروز:
«#رشن_ایزد» #از 🌖ماه #خورداد:
از 🌖ماه خورداد سال ۳۷۶۰🔥زرتشتی.
۳۷۶۰ / ۰۳ / ۱۶
🌳🌹🌿🍎🥬🍑🥦🍓🍀🍇🌱🌻🥒☘🍉🍃🍒
🟡 برابر با روز دوشنبه: #مه_شید
به 🌞روز ۱۶👫#خورداد 🌖ماه
به سال ۲۵۸۱👑شاهنشاهی کشور🇮🇷ایران.
۲۵۸۱ / ۰۳ / ۱۶
🌳🌹🌿🍎🥬🍓☘🍇🍀🌻🥒🥦🍉🍃🍒🌱🌹
⚪️ برابر با 🌞روز دوشنبه: #مه_شید
به 🌞روز ۱۶👫خرداد 🌖ماه
به سال ۱۴۰۱🌞خورشیدی.
۱۴۰۱ / ۰۳ / ۱۶
🌳🌹🌿🍎🥬🍓🍇🥒🌱🍉🍃🍒🌹🥦🍉🍏🥒
🔴 برابر با☀️روز 06 Monday 🌖ماه👫june.
با سال 2022 ⛪️ زایشی.
2022 / 06 / 06
🌳🌹🌿🍎🥬🍑🥦🍓☘🍇🌱🌻🥒🍀🍉🍃🍒
#رشن، روشنایی.
⚖#دادگری، ⚖#دادخواهی.
⚖ #بمهر_دادگستر_باشیم.
🏝🎖🏝
⚜️هان تا سر رشته خِرَد گُم نکنی
خود را ز برای نیک و بد گم نکنی
رهرو تویی و راه تویی؛ منزل تو
هشدار که راه، خود به خود گُم نکنی.
🔥#سهروردی.
🥀 گل #نسترن نماد رَشن ایزد است.
#زندگی_تان_گلافشان_باد.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
🔷 #امروز؛ ☀️ 🕊 ☀️
🟢 به روز فرخ روز و پیروز:
«#رشن_ایزد» #از 🌖ماه #خورداد:
از 🌖ماه خورداد سال ۳۷۶۰🔥زرتشتی.
۳۷۶۰ / ۰۳ / ۱۶
🌳🌹🌿🍎🥬🍑🥦🍓🍀🍇🌱🌻🥒☘🍉🍃🍒
🟡 برابر با روز دوشنبه: #مه_شید
به 🌞روز ۱۶👫#خورداد 🌖ماه
به سال ۲۵۸۱👑شاهنشاهی کشور🇮🇷ایران.
۲۵۸۱ / ۰۳ / ۱۶
🌳🌹🌿🍎🥬🍓☘🍇🍀🌻🥒🥦🍉🍃🍒🌱🌹
⚪️ برابر با 🌞روز دوشنبه: #مه_شید
به 🌞روز ۱۶👫خرداد 🌖ماه
به سال ۱۴۰۱🌞خورشیدی.
۱۴۰۱ / ۰۳ / ۱۶
🌳🌹🌿🍎🥬🍓🍇🥒🌱🍉🍃🍒🌹🥦🍉🍏🥒
🔴 برابر با☀️روز 06 Monday 🌖ماه👫june.
با سال 2022 ⛪️ زایشی.
2022 / 06 / 06
🌳🌹🌿🍎🥬🍑🥦🍓☘🍇🌱🌻🥒🍀🍉🍃🍒
#رشن، روشنایی.
⚖#دادگری، ⚖#دادخواهی.
⚖ #بمهر_دادگستر_باشیم.
🏝🎖🏝
⚜️هان تا سر رشته خِرَد گُم نکنی
خود را ز برای نیک و بد گم نکنی
رهرو تویی و راه تویی؛ منزل تو
هشدار که راه، خود به خود گُم نکنی.
🔥#سهروردی.
🥀 گل #نسترن نماد رَشن ایزد است.
#زندگی_تان_گلافشان_باد.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
🐆💐🌿🍒🍃🌸🍏🌼🐏🪴🍓🍀🌾
🌻🌞🌺☁️🐆🫑☀️🍀🍈🌾
🍃🌼🍎🌱🌩🌹🌶🌾
🌺⛅️🌻🍇🌿🍅🌾
🍃🌸🍀🍑🌷🌾
🌼🍎🫐🥬🌾
🌿🥕🌴🌾
🌻🥦🌾
🐏🌾
🌾
۱۴۰۱ / ۰۳/ ۱۶
#بر_آفتاب_نگاهتان_بیکران_درود:
در سپیدهدمی روشن و گُشادهرُخ و به دور از پریشانی.
که بازتابِ آرامش آمدن آفتاب ست.
در پهنه آسمان رها میگردد.
خورشید که بانوی پیر آسمان است،
همچون مهربان دایهای،
همه را زیر پرتو خویش میگیرد.
🙅♂نه در شبها.
در سپیدهدمی روشن،
که بادهای امیدوار بامدادی،
مینوازد زمین را و بُوی خوش #گندمزاران را
در میان گرمای سوزان تابستان بر چارچوبی
سیمین در کنار تندیسی زرین از آرزوهای
خوب که دور از دسترس دیگران ست.
هماهنگ با پروانههای آزاد و رنگینبال
میان دشتها و هامون آرزوها پرواز میکنند
را رها میکند که نه در چشم مینشیند
و نه در کُنجِ آرزوهای بلند او.
تنها در دلش به یادگار میگُذارد.
🍀بامداد تان نیکو
چهرههای خورشیدگُونتان همواره تابان.
به: ✍
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
🌾
🌹🌾
🍃🌸🌾
🐏🥬🍏🌾
🌿🌺🍅🍇🌾
🐆🌞🍃🍑🥦🌾
🌼 🪴🌻🌱🐏🌳🌾
🍃🌷🌿🐏🥬🌶🍒🌾
🌺🐆🌹💨🍇☁️🌻🐏🌾
🌞🌷🍃🌥🍒🐏🍄🍑🍀🌾
🌿☁️🍎🐏🌺☀️🍑🐆🥬🌷🍒🌾
🌻🍏🐆💐🌿🐏🍃🌺🍎🌻🍀⛅️🍃🌼🌾
🌻🌞🌺☁️🐆🫑☀️🍀🍈🌾
🍃🌼🍎🌱🌩🌹🌶🌾
🌺⛅️🌻🍇🌿🍅🌾
🍃🌸🍀🍑🌷🌾
🌼🍎🫐🥬🌾
🌿🥕🌴🌾
🌻🥦🌾
🐏🌾
🌾
۱۴۰۱ / ۰۳/ ۱۶
#بر_آفتاب_نگاهتان_بیکران_درود:
در سپیدهدمی روشن و گُشادهرُخ و به دور از پریشانی.
که بازتابِ آرامش آمدن آفتاب ست.
در پهنه آسمان رها میگردد.
خورشید که بانوی پیر آسمان است،
همچون مهربان دایهای،
همه را زیر پرتو خویش میگیرد.
🙅♂نه در شبها.
در سپیدهدمی روشن،
که بادهای امیدوار بامدادی،
مینوازد زمین را و بُوی خوش #گندمزاران را
در میان گرمای سوزان تابستان بر چارچوبی
سیمین در کنار تندیسی زرین از آرزوهای
خوب که دور از دسترس دیگران ست.
هماهنگ با پروانههای آزاد و رنگینبال
میان دشتها و هامون آرزوها پرواز میکنند
را رها میکند که نه در چشم مینشیند
و نه در کُنجِ آرزوهای بلند او.
تنها در دلش به یادگار میگُذارد.
🍀بامداد تان نیکو
چهرههای خورشیدگُونتان همواره تابان.
به: ✍
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
🌾
🌹🌾
🍃🌸🌾
🐏🥬🍏🌾
🌿🌺🍅🍇🌾
🐆🌞🍃🍑🥦🌾
🌼 🪴🌻🌱🐏🌳🌾
🍃🌷🌿🐏🥬🌶🍒🌾
🌺🐆🌹💨🍇☁️🌻🐏🌾
🌞🌷🍃🌥🍒🐏🍄🍑🍀🌾
🌿☁️🍎🐏🌺☀️🍑🐆🥬🌷🍒🌾
🌻🍏🐆💐🌿🐏🍃🌺🍎🌻🍀⛅️🍃🌼🌾
🔍 #ویرایش_زبان_پارسی؛
🔅پالایش زبان پارسی:
🔻نیت= چیم، مراد، آرمان، آرزو، آهنگ، اندیشه، خواست، خواسته.
🔻نیات= چیمها، آهنگها.
🔻نیتکردن= چیمیدن، کامیستن، آهنگکردن.
🔻حـُسننیت= نیکخواهی، دوستی، دوستانگی.
🔻سوءنیت= دشمنی، دشمنانگی، کژ اندیشی(کجاندیشی)، بد اندیشی، بدسگالی، بدخواهی، بد دلی.
🔻با حسننیت= دوستانه.
🔻با سوءنیت= دشمنانه.
🔻دارای سوءنیت= بد خواه.
🔻خلوص نیت= پاکدلی، یکدلی.
🔻با نیت خالص= با پاکدلی، با دل سپید.
🔻خوشنیت= خوشسِگال، نیکاندیش.
💥 ✍نمونه:
🔺در رسیدن به نیات خبیثش ناموفق ماند= در رسیدن به چیمهای پلیدش ناکام مان
🔺او نسبت به من حُسننیت دارد= او نیکخواه من است.
🔺سوءنیت او معلوم است= بدخواهی او روشن است.
#نظامی_گنجوی. 👇
🔺نیت چون نیک باشد پادشا را
گهر خیزد به جای گل گیا را= اندیشه چون نیک باشد پادشا را.
گهر خیزد به جای گل گیا را.
🔺الاعمال بالنیات= بنیاد کارها بر آرمانش استوار است.
هر کاری به اندیشهاش سنجیده میشود.
#مجید_دری
#پارسی_پاک
آرمان «هر ایرانی نژاده و نیک اندیش»
پالایش زبان پارسی و والایش فرهنگ ایرانی ست.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
🔅پالایش زبان پارسی:
🔻نیت= چیم، مراد، آرمان، آرزو، آهنگ، اندیشه، خواست، خواسته.
🔻نیات= چیمها، آهنگها.
🔻نیتکردن= چیمیدن، کامیستن، آهنگکردن.
🔻حـُسننیت= نیکخواهی، دوستی، دوستانگی.
🔻سوءنیت= دشمنی، دشمنانگی، کژ اندیشی(کجاندیشی)، بد اندیشی، بدسگالی، بدخواهی، بد دلی.
🔻با حسننیت= دوستانه.
🔻با سوءنیت= دشمنانه.
🔻دارای سوءنیت= بد خواه.
🔻خلوص نیت= پاکدلی، یکدلی.
🔻با نیت خالص= با پاکدلی، با دل سپید.
🔻خوشنیت= خوشسِگال، نیکاندیش.
💥 ✍نمونه:
🔺در رسیدن به نیات خبیثش ناموفق ماند= در رسیدن به چیمهای پلیدش ناکام مان
🔺او نسبت به من حُسننیت دارد= او نیکخواه من است.
🔺سوءنیت او معلوم است= بدخواهی او روشن است.
#نظامی_گنجوی. 👇
🔺نیت چون نیک باشد پادشا را
گهر خیزد به جای گل گیا را= اندیشه چون نیک باشد پادشا را.
گهر خیزد به جای گل گیا را.
🔺الاعمال بالنیات= بنیاد کارها بر آرمانش استوار است.
هر کاری به اندیشهاش سنجیده میشود.
#مجید_دری
#پارسی_پاک
آرمان «هر ایرانی نژاده و نیک اندیش»
پالایش زبان پارسی و والایش فرهنگ ایرانی ست.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾