سرای فرزندان ایران.
5.04K subscribers
5.02K photos
1.55K videos
57 files
575 links
🖍📖#زبان_پارسی_را_درست_بگوییم.
#زبان_پارسی_را_درست_بنویسیم.
#زبان_پارسی_را_درست_بخوانیم.
#پارسی_سخن_بگوییم، #زیبا_بنویسیم.
زبان پارسی، یکی از زیباترین زبان های‌جهان ست،
این 💎زیبای سخت جان را پاس بداریم.
🦅ب‌ه:
#سیــاه_منـصـور.
Download Telegram
Forwarded from سرای فرزندان ایران. (سیاه منصور)
نگارگری داریوش بزرگ بر روی کوزه‌های یونانی.

کوزه‌ای که نگارگری گروه جنگی داریوش بر روی آن کنده شده‌است.
این کوزه در گنج‌خانه«آلتس» در برلین نگهداری می‌شود.

در سال ۱۸۵۱ زایشی در میان یک گور در شهر «کاتوزا» از استان «اپولین» ایتالیا یک کوزه پیدا شده‌است که پژوهشگران بر این باورند گروه جنگی داریوش را در سال ۵۲۱ پیش از زایش‌مسیح نشان میدهد (بازگو کردن نگاره کوزه یا گلدان)

در این نگاره سه چهره دیده می‌شود.
چهره‌های رده نخست از بالا،
خدایان یونان را نشان می‌دهد.

در رده میانی دوم شاهنشاه ایران داریوش رو تخت نشسته، در دست راست چوب پادشاهی و در دست چپ شمشیری دارد که روی زانو نهاده‌است.
بالای سر داریوش در پیشاپیش پیشانی به واژگان یونانی داریوش نوشته شده‌است.
در رده پایین کلیدار داریوش در پوشش یونانی، روی چارپایه نشسته و خراج جنگ را که از استان‌ها رسیده‌است، دریافت می‌کند.

نگارگر یونانی با کِشیدن این نگاره خواسته بگوید که شاه ایران خود را آماده جنگ با یونان می‌سازد و یونان درسایه پشتیبانی خدایان خود و در پناه جوانان آتن می‌باشد!

آیا ایران هنوز هم در کشورهای دیگر درخورد ستایش هست؟!!

📘 🖌 @FARZANDAN_PARSI.💡
📚📘📔📗📕📖🖌
📚📙📗📓📖🖌

#شاهنامه.
بخش(۵۵)
#پادشاهی_منوچهر
۳
یکایک به شاه آمد این آگهی
که سام آمد از کوه با فرهی

بدان آگهی شد منوچهر شاد
بسی از جهان آفرین کرد یاد

بفرمود تا نوذر نامدار
شود تازیان پیش سام سوار

کند آفرین کیانی براوی
بدان شادمانی که بگشاد روی

بفرمایدش تا سوی شهریار
شود تا سخنها کند خواستار

ببیند یکی روی دستان سام
به دیدار ایشان شود شادکام

وزین جا سوی زابلستان شود
برآیین خسروپرستان شود

چو نوذر بر سام نیرم رسید
یکی نو جهان پهلوان را بدید

فرود آمد از باره سام سوار
گرفتند مر یکدیگر را کنار

ز شاه و ز گردان بپرسید سام
ازیشان بدو داد نوذر پیام

چو بشنید پیغام شاه بزرگ
زمین را ببوسید سام سترگ

دوان سوی درگاه بنهاد روی
چنان کش بفرمود دیهیم جوی

چو آمد به نزدیکی شهریار
سپهبد پذیره شدش از کنار

درفش منوچهر چون دید سام
پیاده شد از باره بگذارد گام

منوچهر فرمود تا برنشست
مر آن پاک‌دل گرد خسروپرست

سوی تخت و ایوان نهادند روی
چه دیهیم دار و چه دیهیم جوی

منوچهر برگاه بنشست شاد
کلاه بزرگی به سر برنهاد

به یک دست قارن به یک دست سام
نشستند روشن‌دل و شادکام

پس آراسته زال را پیش شاه
برزین عمود و برزین کلاه

گرازان بیاورد سالار بار
شگفتی بماند اندرو شهریار

بران بر ز بالای آن خوب چهر
تو گفتی که آرام جانست و مهر

چنین گفت مر سام را شهریار
که از من تو این را به زنهاردار

بخیره میازارش از هیچ روی
به کس شادمانه مشو جز بدوی

که فر کیان دارد و چنگ شیر
دل هوشمندان و آهنگ شیر

پس از کار سیمرغ و کوه بلند
وزان تا چرا خوار شد ارجمند

یکایک همه سام با او بگفت
هم از آشکارا هم اندر نهفت

وز افگندن زال بگشاد راز
که چون گشت با او سپهر از فراز

سرانجام گیتی ز سیمرغ و زال
پر از داستان شد به بسیار سال

برفتم به فرمان گیهان خدای
به البرز کوه اندر آن زشت جای

یکی کوه دیدم سراندر سحاب
سپهری‌ست گفتی ز خارا بر آب

برو بر نشیمی چو کاخ بلند
ز هر سوی برو بسته راه گزند

بدو اندرون بچهٔ مرغ و زال
تو گفتی که هستند هر دو همال

همی بوی مهر آمد از باد اوی
به دل راحت آمد هم از یاد اوی

ابا داور راست گفتم به راز
که ای آفرینندهٔ بی‌نیاز

رسیده بهر جای برهان تو
نگردد فلک جز به فرمان تو

یکی بنده‌ام با تنی پرگناه
به پیش خداوند خورشید و ماه

امیدم به بخشایش تست بس
به چیزی دگر نیستم دسترس

تو این بندهٔ مرغ پرورده را
به خواری و زاری برآورده را

همی پر پوشد بجای حریر
مزد گوشت هنگام پستان شیر

به بد مهری من روانم مسوز
به من باز بخش و دلم برفروز

به فرمان یزدان چو این گفته شد
نیایش همان‌گه پذیرفته شد

بزد پر سیمرغ و بر شد به ابر
همی حلقه زد بر سر مرد گبر

ز کوه اندر آمد چو ابر بهار
گرفته تن زال را بر کنار

به پیش من آورد چون دایه‌ای
که در مهر باشد ورا مایه‌ای

من آوردمش نزد شاه جهان
همه آشکاراش کردم نهان

بفرمود پس شاه با موبدان
ستاره‌شناسان و هم بخردان

که جویند تا اختر زال چیست
بران اختر از بخت سالار کیست

چو گیرد بلندی چه خواهد بدن
همی داستان از چه خواهد زدن

ستاره‌شناسان هم اندر زمان
از اختر گرفتند پیدا نشان

بگفتند باشاه دیهیم دار
که شادان بزی تا بود روزگار

که او پهلوانی بود نامدار
سرافراز و هشیار و گرد و سوار

چو بنشنید شاه این سخن شاد شد
دل پهلوان از غم آزاد شد

یکی خلعتی ساخت شاه زمین
که کردند هر کس بدو آفرین

از اسپان تازی به زرین ستام
ز شمشیر هندی به زرین نیام

ز دینار و خز و ز یاقوت و زر
ز گستردنیهای بسیار مر

غلامان رومی به دیبای روم
همه گوهرش پیکر و زرش بوم

زبرجد طبقها و پیروزه جام
چه از زر سرخ و چه از سیم خام

پر از مشک و کافور و پر زعفران
همه پیش بردند فرمان بران

همان جوشن و ترگ و برگستوان
همان نیزه و تیر و گرز گران

همان تخت پیروزه و تاج زر
همام مهر یاقوت و زرین کمر

وزان پس منوچهر عهدی نوشت
سراسر ستایش بسان بهشت

همه کابل و زابل و مای و هند
ز دریای چین تا به دریای سند

ز زابلستان تا بدان روی بست
به نوی نوشتند عهدی درست

چو این عهد و خلعت بیاراستند
پس اسپ جهان پهلوان خواستند

چو این کرده شد سام بر پای خاست
که ای مهربان مهتر داد و راست

ز ماهی بر اندیشه تا چرخ ماه
چو تو شاه ننهاد بر سر کلاه

به مهر و به داد و به خوی و خرد
زمانه همی از تو رامش برد

همه گنج گیتی به چشم تو خوار
مبادا ز تو نام تو یادگار

فرود آمد و تخت را داد بوس
ببستند بر کوههٔ پیل کوس

سوی زابلستان نهادند روی
نظاره برو بر همه شهر و کوی

چو آمد به نزدیکی نیمروز
خبر شد ز سالار گیتی فروز

بیاراسته سیستان چون بهشت
گلش مشک سارابد و زر خشت .

📘 🖌 @FARZANDAN_PARSI.💡

📚📘📔📗📕📖🖌
📚📙📗📓📖🖌
#نکته‌های_ویرایشی؛

واژه‌ی «عهد» تازی‌ست
و واژگان«تعهد، متعهد، عهدنامه و....»
را با خود به زبان پارسی آورده است.
این واژه کاربردهای گوناگونی دارد.
♻️ مانند:
عهد= پیمان، نوید، سوگند، زمانه، زمان، روزگار.
تعهد= پایبندی، پذیرش، پیمان‌بستن، به‌گردن گرفتن.
تعهدنامه= پیمان‌نامه.
متعهد= پایبند، پذیرنده.
عهد الست= هنگام بی‌آغاز.
عهد بعید= هنگام دور.
عهد قریب= زمان نزدیک.
عهد دقیانوس= زمان دگیانوش، زمان کهن، بسی پیش.
عهد شکن= پیمان‌شکن.
عهد نامه= پیمان‌نامه.

سلسله‌ی قاجاریه به موجب عهدنامه‌های تركمانچای و گلستان، قسمت‌های شمالی نهر ارس را به روس تسلیم كردند=
پادشاهان قاجار، پـِیروِ پیمان‌نامه‌های تركمانچای و گلستان، بخش‌های اپاختری رود ارس را به روس واگذاردند.

او تعهد داد كه دیگر خلافی مرتکب نشود=
او پیمان بست كه دیگر کار ناشایستی انجام ندهد.

ما به متخصص متعهد لازم داریم=
ما به کارشناسِ پایبند نیاز داریم.

به‌عقیده‌ی عوام‌الناس، عهد دقیانوس از قدیمی‌ترین عهود تاریخی است=
به باور مردم، زمان دگیانوش از کهن‌ترین زمان‌های باستانی‌ست.

#پارسی_پاسداشت_زبان_و_فرهنگ_ایرانی_ست.

📘 🖌 @FARZANDAN_PARSI.💡
Forwarded from سرای فرزندان ایران. (گندم)
🍃🌹🍃
🔥#خشنوتره_اهورهه_مزدا 🔥

🔷 امروز؛ ☀️🕊 ☀️

🟢 به روزِ پیروز وفرخ،
روز: «#مانتره_سپند»ازماه #امرداد.
به سال ۳۷۵۹ مزديسنا.
۳۷۵۹ / ۰۵ / ۲۵
🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝

⚪️ برابر با روز دوشنبه: #مه_شید
۲۵ #امرداد ماه
به سالِ ۱۴۰۰ 🌞 خورشيدى.
۱۴۰۰ / ۰۵ / ۲۵
🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝

🔴 برابر با روز 16 #اوت
🌲سال 2021 ⛪️ ترسايى.🎄
2021 / 08 / 16
🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝
🔥#مانتره_سپند.

🟣 (سخنان نغز و افزاینده گاتها)

مذهب زنده دلان
خواب پریشانی نیست
از همین خاک
؛جهان دگری ساختن است.
#اقبال_لاهوری

🥀 گل #کرکم (زعفران)
نماد «مانتره سپند» است.


📘 🖌 @FARZANDAN_PARSI.💡

🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
🌲🍋🌾🎋🍏🍂🎄🌾🍎
🍏🌾🍇🍎🎋🍂
🌾🍃🍉🎋🍂
🍎🌿🌾🍈
🍂 🌿 🍑
🎋🍅
🌶 ۱۴۰۰ / ۰۵ / ۲۵

شکفتن خورشیدِ نامیرا*
بر چشم‌تان فَرُخ بادا.

خورشید بانوی آیینه‌نمای آسمان!
هر روز بی‌هیچ چشمداشتی،
با مهر و دوستی بر زمین می‌تابد.
این بانوی آیینه گَردان می‌سوزد!
تا زمین از روشنای او بهره‌مند گردد.
او خود را در مَرگ‌جامه(کفن) می‌پیچد
تا در پیرامون کلبهِ سنگدلی،
زمین را از آسیب و گَزَندِ نابودی رهایی بخشد
و شرمگاه او در ستمِ روزگار پَرپر نشود.
زیرا ستمِ لگام‌گسیخته ستم‌پیشه‌گانِ سنگ‌دل
زخم‌های کبودی بر سینه آن زده‌اند!
آفتاب تابان را در بندی گرفتار آورده است،
و بی‌تاب نموده که دامانِ خود به دندان گرفته است برای زخم‌های سینه‌سوزی که
هر دَم جهان را به مهمانی مَرگ‌جامه نزدیک‌تر می‌کند.

زندگی تان باشکوه و آکنده
از شادیهای بی پایان.

*نامیرا= بی‌مَرگی، همیشه زنده، نه مُردَنی.

به
#سیــاه_منـصـور. ...

🌲
🍂 📘 🖌 @FARZANDAN_PARSI.💡
🎋🍑🍂
🌾🍇🍋🍂
🍃🍎🌾🍏🎋🍂
🌲🍃🎋🍇🍂🍎🎄🍏🍂🌾
📚📘📔📗📕📖🖌
📚📙📗📓📖🖌

#شاهنامه.
بخش(۵۶)

#پادشاهی_منوچهر،
#بخش ۳

بسی مشک و دینار بر ریختند
بسی زعفران و درم بیختند

یکی شادمانی بُد اندر جهان
سراسر میان کهان و مهان

هر آنجا که بُد مهتری نامجوی
ز گیتی سوی سام بنهاد روی

که فرخنده بادا پی این جوان
برین پاک دل نامور پهلوان

چو بر پهلوان آفرین خواندند
اَبَر زال زر گوهر افشاندند

نشست آنگهی سام با زیب و جام
همی داد چیز و همی راند کام

کسی کو به خلعت سزاوار بود
خردمند بود و جهاندار بود

براندازه‌شان خلعت آراستند
همه پایه‌ی برتری خواستند

جهاندیدگان را ز کشور بخواند
سخن‌های بایسته چندی براند

چنین گفت با نامور بخردان
که ای پاک و بیدار دل موبدان

چنین است فرمان هشیار شاه
که لشکر همی راند باید به راه

سوی گرگساران و مازندران
همی راند خواهم سپاهی گران

بماند به نزد شما این پسر
که همتای جان‌ست و جفت جگر

دل و جانم ایدر بماند همی
مژه خون دل برفشاند همی

بگاه جوانی و کند آوری
یکی بیهده ساختم داوری

پسر داد یزدان بیانداختم
ز بی‌دانشی ارج نشناختم

گرانمایه سیمرغ برداشتش
همان آفریننده بگماشتش

بپرورد او را چو سرو بلند
مرا خوار بد مرغ را ارجمند

چو هنگام بخشایش آمد فراز
جهاندار یزدان بمن داد باز

بدانید کاین زینهار من ست
به نزد شما یادگار من ست

گرامی‌اش دارید و پندش دهید
همه راه و رای بلندش دهید

سوی زال کرد آنگهی سام روی
که داد و دهش گیر و آرام جوی

چنان دان که زابلستان خان تست
جهان سر به سر زیر فرمان تست

ترا خان و مان باید آبادتر
دل دوستداران تو شادتر

کلید در گنجها پیش تُو ست
دلم شاد و غمگین به کم بیش توست

به سام آنگهی گفت زال جوان
که چون زیست خواهم من ایدر نوان

جدا پیشتر زین کجا داشتی
مدارم که آمد گه آشتی

کسی کو ز مادر گنه کار زاد
من آنم سزد گر بنالم ز داد

گهی زیر چنگال مرغ اندرون
چمیدن به خاک و چریدن ز خون

کنون دور ماندم ز پروردگار
چنین پروراند مرا روزگار

ز گل بهره‌ی من بجز خار نیست
بدین با جهاندار پیگار نیست

بدو گفت پرداختن دل سزاست
بپرداز و بر گوی هرچت هواست

ستاره شمر مرد اخترگرای
چنین زد ترا ز اختر نیک رای

که ایدر ترا باشد آرامگاه
هم ایدر سپاه و هم ایدر کلاه

گذر نیست بر حکم گردان سپهر
هم ایدر بگسترد بایدت مهر

کنون گرد خویش اندرآور گروه
سواران و مردان دانش پژوه

بیاموز و بشنو ز هر دانشی
که یابی ز هر دانشی رامشی

ز خورد و ز بخشش میاسای هیچ
همه دانش و داد دادن بسیچ

بگفت این و برخاست آوای کوس
هوا قیرگون شد زمین آبنوس

خروشیدن زنگ و هندی درای
برآمد ز دهلیز پرده سرای

سپهبد سوی جنگ بنهاد روی
یکی لشکری ساخته جنگجوی

بشد زال با او دو منزل براه
بدان تا پدر چون گذارد سپاه

پدر زال را تنگ در برگرفت
شگفتی خروشیدن اندر گرفت

بفرمود تا بازگردد ز راه
شود شادمان سوی تخت و کلاه

بیامد پر اندیشه دستان سام
که تا چون زید تا بود نیک نام

نشست از بر نامور تخت عاج
به سر بر نهاد آن فروزنده تاج

ابا یاره و گرزه‌ی گاو سر
ابا طوق زرین و زرین کمر

ز هر کشوری موبدان‌را بخواند
پژوهید هر کار و هر چیز راند

ستاره شناسان و دین آوران
سواران جنگی و کین‌آوران

شب و روز بودند با او به هم
زدندی همی رای بر بیش و کم

چنان گشت زال از بس آموختن
تو گفتی ستاره‌ست از افروختن

به رای و به دانش به جایی رسید
که چون خویشتن در جهان کس ندید

بدین سان همی گشت گردان سپهر
ابر سام و بر زال گسترده مهر.


📘 🖌 @FARZANDAN_PARSI.💡

📚📘📗📔📕📖🖌
📚📙📗📓📖🖌
Forwarded from سرای فرزندان ایران. (سیاه منصور)
#زنان_نامدار_ایرانی:
بخش(۱۸)

#پوراندخت.

پوران‌دخت یا بوران شهبانوی ایران ساسانی از سال ۶۳۰ تا ۶۳۲ ترسایی با گسستی چندماهه بود.
او دختر خسرو پرویز و مریم، شاهزاده‌ی بیزانسی بود.
وی دومین و یکی از تنها سه زنی در تاریخ ایران است که توانسته بر ایران فرمانروایی کند.
دو زن دیگر موزا، شهبانوی اشکانی، و خواهر بوران، آزرمی‌دخت، هستند.

زادروز:  ۵۹۰ ترسایی.
آرام روز:  ۶۳۲ تیسفون، عراق.
خاندان: خاندان ساسان.
مادر: خسرو پرویز، مریم.
پوراندخت شهبانوی ایران و دختر خسرو پرویز بود.
پوراندخت نخستین پادشاه زن جهان به شمار می آید که سربلندی و برتری برای تاریخ ایران است.
پوران در تاریخ ۱۷ ژوین سال ۶۲۹ ترسایی بر تخت پادشاهی ساسانیان نشست و برپایه آداب شاهنشاهی ایران ساسانی و کارهای دینی انجام پذیرفت و در تیسفون جشن بسیار باشکوهی برپا ساختند که در آن همه بزرگان کشور بودند و تاج کیانی را بر سر پوراندخت گذاشتند و پوراندخت بر تخت نشست پادشاهی پوراندخت در ۱۶ ژوین سال۶۳۰ زایشی پایان یافت.
به گزارش سبیوس، وی در بهار سال ۶۳۰ زایشی پس از آن که فرخان یا همان شهربراز به دست فرخ هرمزد کشته شد بر تخت نشست.

📘 🖌 @FARZANDAN_PARSI.💡
Forwarded from سرای فرزندان ایران. (سیاه منصور)
#زنان_نامدار_ایرانی
#بخش ۱۸

#پوراندخت:

پول‌های فرمانروایی پوراندخت.

📘 🖌 @FARZANDAN_PARSI.💡
Forwarded from سرای فرزندان ایران. (گندم)
🍃🌹🍃
🔥#خشنوتره_اهورهه_مزدا.

🔷 امروز؛ ☀️🕊 ☀️
🟢 به روزِ پیروز وفرخ،
روز: «#انارام_ایزد» ازماه #امرداد
به سال 3759 مزديسنا.
۳۷۵۹ / ۰۵ / ۲۶
🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝

⚪️ برابر با روز سه شنبه: #بهرام_شید
۲۶ #امرداد ماه
به سالِ ۱۴۰۰ 🌞 خورشيدى.
۱۴۰۰ / ۰۵ / ۲۶
🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝

🔴 برابر با روز 17 ماه #اوت
🌲سال 2021 ترسايى.🎄
2021 / 08 / 17
🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝

#انارام_ایزد
#رامش و #آرامش_بیکران🌺

🟣 اهورامزدا این سرزمین را از
دروغ و خشکسالی دور بدارد.🔥
____🏝⛲️🏝____

درود نور میچرخد به کیهان
مدارش بر مدار عشق حیران

انارام جهان پندار نیک است
به بزم نیک رندان"می"بچرخان.
🖌#داتیس_مهرابیان.

🌺 گل #مروارید_شیران
(مرو اردشیران)نماد انارام ایزد است.


📘 🖌 @FARZANDAN_PARSI.💡

🌾🦅🌾🦅🌾🦅🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅
🌲🍋🌾🎋🍏🍂🎄🌾🍎
🍏🌾🍇🍎🎋🍂
🌾🍃🍉🎋🍂
🍎🌿🌾🍈
🍂 🌿 🍑
🎋🍅
🌶 ۱۴۰۰ / ۰۵ / ۲۶

شکفتن خورشیدِ نامیرا*
بر چشم‌تان فَرُخ بادا.

نگاه بامداد به اُفتان و خیزان آسمان ست
و دست‌هایش گُشاینده روز.
آمدن آفتاب نیاز گندمزارانی ست که،
هراسی برجای مانده از داس‌ها بر دل دارند.
تا آرامشی را برایشان بیاورد و رنگ‌های هفت‌گانه
را در زمینه آسمان به نمایش درآورد و لبخندی از
آرامش گرم و شیرین بر لَبِ کودکان بنشاند.

زندگی تان باشکوه و آکنده
از شادیهای بی پایان.

*نامیرا= بی‌مَرگی، همیشه زنده، نه مُردَنی.

به
#سیــاه_منـصـور. ...

🌲
🍂 📘 🖌 @FARZANDAN_PARSI.💡
🎋🍑🍂
🌾🍇🍋🍂
🍃🍎🌾🍏🎋🍂
🌲🍃🎋🍇🍂🍎🎄🍏🍂🌾
Forwarded from سرای فرزندان ایران. (سیاه منصور)
📜 #روزشمارتاریخ

۵۷ سال فرمانروایی ايرانيان بر يمن.


🔘 نمایه کاخ خسروانوشيروان از روی پولی که چاپ زده است.!

🔸يمن از نيمه نخست ژولاي در سال پانسدوهفتادویک ترسایی.
پس از بیرون راندن حبشي‌ها از آن سرزمين در مرز ايران جای گرفت.
تاریخ‌نویسان تُرکیه، آغاز فرمانروایی ايرانيان بر يمن را سال ۵۷۵ دانسته‌اند.
بزرگان يمن به سال ۵۷۰ ترسایی.
از خسروانوشيروان، شاه ساساني ايران، خواسته بودند كه لشكری بفرستد و حبشي‌ها را بيرون راند.
بزرگان یمن با باشندگی در تیسفون (پایتخت ایران به درازای هشت سده) از خسروانوشیروان درخواست فرستادن نیروی ارتشی و جنگی کرده‌بودند.
نیروی فرستاده ايرانی از سربازان سپاه کرمان و سپاه استخر (فارس امروز) گردآوری شده بود كه به فرماندهي اسپهبد «وهرز»ـ سردار ديلمي با كشتي از راه خليج فارس به يمن فرستاده شده بود حبشي ها را بيرون راند.
فرمانروایی ايرانيان بر يمن که به خواست سران دودمان و مردمان این سرزمین بود، ۵۷ سال گذشت در ۶۲۸ ترسایی، پس از مرگ (کشته شدن) خسروپرويز و گسترش «اسلام» در «جزيره العرب» پايان يافت.

🖌📖بن‌مایه: روزشمارتاریخ ایران وجهان،
دكتر: #كيهاني_زاده.


📘 🖌 @FARZANDAN_PARSI.💡
Forwarded from سرای فرزندان ایران. (سیاه منصور)
#زنان_نامدار_ایرانی.
بخش (۱۹)

#آذرمیدخت.

آزرمیدخت، آزرم،(۶۳۰ یا ۶۳۱ زایشی) سی‌ودومین شاهنشاه ساسانی، دختر خسرو پرویز پس از خواهر خویش پوراندخت، لشکریان او را در تیسفون به پادشاهی برداشتند.
آزرمی دخت به چم دختر پیر نشدنی است. فرمانروای خراسان، سپهبد فرخ‌هرمز که یکی از خواستاران پادشاهی بود، شهبانو را به همسری خواست. با این که آزرمی‌دخت آشکارا به او پیوند زناشویی داد، در نهان زمینه کُشتن او را دید (به فرهنگ معین چون آزرمیدخت نمی‌توانست پادورزی کند.)
رستم فرخ هرمز، پسر فرخ‌هرمزد، به خون‌خواهی پدرش، لشکر به پایتخت کشید و پس از سرنگونی آزرمی‌دخت، شهبانوی ساسانی را نابینا کرد و کُشت.
آزرمی‌دخت یا آزرم در شاهنامه، شهبانوی ایران ساسانی از سال ۶۳۰ تا ۶۳۱ زایشی بود. او دختر خسرو پرویز (از ۵۹۰ تا ۶۲۸) ودومین شهبانوی ساسانی بودخواهرش بوران‌دخت پیش و پس از او فرمانروایی کرد. آزرمی‌دخت پس از برکناری پسر عمه‌اش شاپور شهروراز فرزند شهربراز بدست انجمن پارسیگ به رهبری پیروز خسرو، به فرمانروایی رسید. گرچه او یک سال گذشت رستم فرخ‌زاد به تاوان کشته شدن پدرش، کشته شد. سپس خواهرش بوران‌دخت جانشین او شد.


📘 🖌 @FARZANDAN_PARSI.💡
Forwarded from سرای فرزندان ایران. (سیاه منصور)
پول‌های زرینِ فرمانروایی آذرمیدخت.

📘 🖌 @FARZANDAN_PARSI.💡
#نکته‌های_ویرایشی؛

«هیراد» به چم(معنی) «دارای چهره‌ی شاد»
و یک نام پارسی ریشه‌دار است.
از آنجا که نامی خوش‌آهنگ و دارای واگویش(تلفظ) آسان است،
از سوی ایران دوستان و میهن‌پرستان برای نام پسران برگزیده شده است.

🔷 «اصل» واژه‌ای تازی‌ست
و در پارسی کاربردی چندگانه دارد:

🔸اصل= ریشه، بن، خاستگاه، گوهر، نژاد، آسال، مِـهاد (مِه= سر، بزرگ+ پسوند«اد» مانند «چکاد».)

🔸اصلی= هسته‌ای، بنیادین، ریشه‌ای، مِهادین، بُـنیک.

🔸اصلیت= تبار.

🔸اصلا= از بن، از پایه، هرگز.

🔸اصولا= از بن، از پایه.

🔸اصولی= بنیادی، بنیادین، ریشه‌ای، مِهادین.

🔸اصیل= ریشه‌دار، تبارمند، گوهری، نژاده.

🔸اصل بقای انرژی= مهاد پایایی کارمایه.

🔸اصل و فرع= سَره و پایه، سرمایه و بهره (داد و ستد پولی.)

🔸اصول اربعه= آسال‌های چهارگانه.

🔸اصول دین= آسال‌های کیشی.


#پارسی_پاسداشت_زبان_و_فرهنگ_ایرانی_ست.


📘 🖌 @FARZANDAN_PARSI.💡
#واژگان_پارسی:
بخش سی سد و پانزدهم؛

۳۱۵


فرزندان ایران؛
درخت شکوهمندِ زبان پارسی،
در هنگامه‌ای کوتاه و بویژه سخت و توان‌فرسای کنونی،
به یک‌ باره توانمند نخواهد شد.
این بَرماند(میراث) بزرگِ کهن،
در فرآیند سپری‌ شدن،
برگ‌ها و شاخه‌های بسیاری را از دست داده و خواهد داد،
همانند «فردوسی دانای توس».
اَلماست(الماس‌)های درخشنده و شگفت انگیز
نیز هم‌چنان هستند.
هرچه پدیده‌های فرهنگی ارزشمندتر باشد،
هرچه زیباتر و هرچه بزرگ‌تر باشد،
برای رسیدن به «آن‌گونه‌شدن»،
نیاز به سربازان آگاه و ازجان‌گذشته‌ی فرهنگی و شهرمندی(تمدنی) دارد،
که زندگی خود را در این راه بسپارد.
تا این درختِ با فر وُ شکوه روزبه‌روز توانمند گردد و همچنان این بستر و پهنه‌ی فرهنگی را به فرزندان پس از خویش بسپارد.
فرستنده👆 #فریبرز_فرهنگ_فروز.

از این پس؛
۱- واژگان پارسی«بنیاد کردن، ساختن»
بجای واژه تازی، پارسی «تاسیس کردن»

۲- واژگان پارسی «پافشاری»
بجای واژگان تازی «تاکید، اصرار»

۳- واژگان پارسی «اندوه، دردناک»
بجای واژه تازی «تالم»

۴- واژه پارسی «نوشتن»
بجای واژه تازی «تالیف»

۵- واژگان پارسی «اندیشه، درنگ»
بجای واژه تازی «تامل»

۶- واژه پارسی «برآورده کردن»
بجای واژه تازی، پارسی «تامین کردن»

۷- واژگان پارسی «پذیرش، پذیرفته»
بجای واژه تازی «تایید»

۸- واژه پارسی «پذیرش‌نامه»
بجای واژه تازی «تاییدیه»

۹- واژه پارسی «دیرکرد»
بجای واژه تازی «تاخیر»

۱۰- واژگان پارسی «افسوس، دریغ»
بجای واژه تازی «تاسف»

۱۱- واژگان پارسی «کاردان، کارآزموده»
بجای واژه تازی «مُجرب»

۱۲- واژه پارسی «نمایش اندوهناک»
بجای واژه بیگانه(فرانسه) «تراژدی.»

ب‌ه
#سیــاه_منـصـور.

📘 🖌 @FARZANDAN_PARSI.💡


🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅
Forwarded from سرای فرزندان ایران. (گندم)
🍃🌹🍃

🔥#خشنوتره_اهورهه_مزدا.

🔷 امروز؛ ☀️🕊 ☀️

🟢 به روزِ پیروز وفرخ،
روز: «#اورمزد» ازماه #شهریور
🔥به سال ۳۷۵۹ مزديسنا.
۳۷۵۹ / ۰۵ / ۱۷
🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝

⚪️ برابر با روز چهارشنبه: #تیر_شید
۲۷ #امرداد ماه
به سالِ ۱۴۰۰ 🌞 خورشيدى.
۱۴۰۰ / ۰۵ / ۲۷
🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝

🔴 برابر با روز 18 ماه #اوت
🌲سال 2021⛪️ ترسايى.🎄

2021 / 08 / 18
🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝

🔥#اورمزد /#اهورامزدا🔥

🟣خداوند جان وخرد، بن و اوج هستی
آفریدگار نیکی و راستی و اشایی
پشتیبان همه مردم.
#هم_اورمزد_و_هم_ایزدانت_پرستم
#هم_آن_فره_و_فروهر_را_دوستدارم.

🌿گیاه #مورت،
نماد «اورمزدامشاسپندان» است.


📘 🖌 @FARZANDAN_PARSI.💡

🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅
🌲🍋🌾🎋🍏🍂🎄🌾🍎
🍏🌾🍇🍎🎋🍂
🌾🍃🍉🎋🍂
🍎🌿🌾🍈
🍂 🌿 🍑
🎋🍅
🌶 ۱۴۰۰ / ۰۵ / ۲۷

شکفتن خورشیدِ نامیرا*
بر چشم‌تان فَرُخ بادا.

سپیده‌دم از خواب برمی‌خیزد!
انگار پروانه‌ای ست که،
از خوابی نوشین برمی‌خیزد!!
و به کارهای دیوانی و بجای مانده
از آسمان رسیدگی می‌کند.
بامداد این رازمندترین یار رزم‌آور،
در نبردهای دنباله‌دار با تاریکی شب
دل به شیداییِ روشنای آسمان می‌سپارد
و با دلی سرخوش و چشمی شاداب به پیشوازِ
آفتاب می‌رود و زخم‌های تاریکی را درمان می‌کند.

زندگی تان باشکوه و آکنده
از شادیهای بی پایان.

*نامیرا= بی‌مَرگی، همیشه زنده، نه مُردَنی.

به
#سیــاه_منـصـور. ...

🌲
🍂 📘 🖌 @FARZANDAN_PARSI.💡
🎋🍑🍂
🌾🍇🍋🍂
🍃🍎🌾🍏🎋🍂
🌲🍃🎋🍇🍂🍎🎄🍏🍂🌾
Forwarded from سرای فرزندان ایران. (سیاه منصور)
📜 #روزشمارتاریخ_ایران

پیوست شدن سرزمین «جامو و کشمیر» به هندوستان و آغاز تنشِ‌های هند و پاکستان در سال ۱۹۴۷

🔸پس از جدایی پاکستان از هند، ایالت جامو و کشمیر نیز که بیشتر مردمان آن «مسلمان» هستند به پاکستان پیوست شد، پَن فرمانروایان این سرزمین به پشتیبانی و برانگیختن هند و انگلستان و بر ناهماهنگی خواستِ بیشتر مردم، پیوستن به هند را برتر شُمرد و این کار را در ۲۶ اکتبر ۱۹۴۷ ترسایی شدنی نمود.
پس از آگاهی این پیام، ارتش پاکستان به جامو و کشمیر تاخت وبخشی ازآن را به چنگ خود در آورد.
از آنگ هنگام تاکنون، کشورهای هند وپاکستان دوبار بر سَرِ این سرزمین بایک‌دیگر درگیر شده‌اند و تنش‌های سیاسی و جنگ میان این دوکشور به درازا کشیده شدهاست.
از دیگر سو، جدایی‌خواهان کشمیری نیز سالهاست که برای جدایی از هند نبرد می‌کنند،
و باسرکوب و کشتارمردم به دست ارتش هند روبه‌رو می‌شوند..
کِشْمیر سرزمینی است در اَپاختر هند در دامنه کوه‌های هیمالیا است.
که تا پیش از جدایی پاکستان،
امیرنشینی زیر سایه بریتانیابود.
در سال ۱۹۴۷ ترسایی پس از اینکه مهاراجه کشمیر ازپیوستن به پاکستان خودداری کرد،


📘 🖌 @FARZANDAN_PARSI.💡
📜 #روزشمارتاریخ

ساخت دوچرخه و نگاهي كوتاه به تاريخچه آن.

🔹26
ژوین 1819 دوچرخه به پایستگی(ثبت) رسيد. به درستي نمی‌دانیم كه در چه تاريخ و به دست چه کسی، نخستين دوچرخه ساخته شده است. بر پایه برخي از نویسندگان،
نخستين دوچرخه در سال 1790 در فرانسه ساخته شده بود.
بُن‌چاک درست و روشنی از ساخت دوچرخه و بازرگاني شدن اين پدیده (توليد انبوه) در سال 1817 در آلمان و بدست «كارل دريس Karl Drais» نامیده شده است.
دوچرخه‌هاي نخستین داراي زنجير و خودرو نبودند.
زنجير دوچرخه (انتقال نيروي ركاب زن به چرخ) در سال 1885 ساخته شد و شتاب با دوچرخه را آسان و بی دردسر ساخت.
پيش از همگانی شدن بهره‌برداری از خودرو، دوچرخه، سه و يا چهار چرخه،
دو، و سه تن هم ساخته مي‌شد كه دوچرخه سوار مي‌توانست همسرش را همانند نشستن در خودرو (نه روي زين و ترك بند) با خود ببرد و سواري دهد.
برپایه برآوردهای انجام شده، درسال 2005، جهان داراي بيش از يك ميليارد دوچرخه بوده است. پيش بيني شده است كه با گران شدن بهاي بنزين و نيز برای تندرستي (لزوم ورزش روزانه)، بکارگیری از دوچرخه بارديگر افزايش يابد.
يك پیمان میان کشورها، از سال 1968 دوچرخه در شمار ابزارهای جابجایی كه در رده «خودرو» هستند در آمده و کسی که دوچرخه را می‌راند «راننده» يافته.
پس بايد همه آیی‌نامه راهنمايي و رانندگي را بکار ببرد.
افزون بر این، رانندگان خودرو بايد به آسایش دوچرخه سوار در گذرگاه‌ها و خیابان‌ها ارج بگذارند و در رفت و آمدها، برتری و پیشی‌گرفتن را با دوچرخه پایش و پاس بدارند.


📚 بن‌مایه: روزشمار تاریخ ایران و جهان،
دکتر#کیهانی_زاده.

فرتوره پایین نوشتار؛ يك دوچرخه‌ای‌که
با چهار چرخ ساخته شده است و تنها می‌شود
دو تن سوار شوند.
این چرخ در سال ۱۸۸۶ ساخته شده است را به شما نشان مي‌دهد.

🖌 @FARZANDAN_PARSI.💡
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
‍ ‍ 🌟💫🌟💫🌟💫🌟💫🌟💫🌟💫🌟💫

#گنجینه_زبانزدهای_پارسی_و_ریشه‌یابی_آنان.

این بخش: (توپش پر است)

🎹🎹🎹🎹🎹🎹🎹🎹🎹🎹🎹🎹🎹🎹‎‌‌

ترگویه* نوازی در آواز #بیات_ترک

تار: #شباهنگ
تنبک: #عزت‌اله_سرداری

آلبوم: «جان عشق»
‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌
🎼🎼🎼🎼🎼🎼🎼🎼🎼🎼🎼 🎼🎼🎼

گردآوری و خوانش: #محمود_دهقانی

🌟💫🌟💫🌟💫🌟💫🌟💫🌟💫🌟💫

📘 🖌 @FARZANDAN_PARSI.💡

‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تَرگویه= .بداهه*
‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌
📚📘📗📙📕📖🖌
📚📔📗📓📖🖌

#شاهنامه
بخش(۵۷)

#پادشاهی_منوچهر،
#بخش ۴.

چنان بد که روزی چنان کرد رای
که در پادشاهی به جنبد ز جای

برون رفت با ویژه‌گردان خویش
که با او یکی بودشان رای و کیش

سوی کشور هندوان کرد رای
سوی کابل و دنبر و مرغ و مای

به هر جایگاهی بیاراستی
مِی و رُود وُ رامشگران خواستی

گشاده در گنج و افگنده رنج
بر آیین و رسم سرای سپنج

ز زابل به کابل رسید آن زمان
گرازان و خندان و دل شادمان

یکی پادشا بود مهراب نام
زبر دست با گنج و گسترده کام

به بالا به کردار آزاده سَرو
به رخ چون بهار و به رفتن تذرو

دل بخردان داشت و مغز ردان
دو کتف یلان و هش موبدان

ز ضحاک تازی گهر داشتی
به کابل همه بوم و برداشتی

همی داد هر سال مر سام ساو
که با او به رزمش نبود ایچ تاو

چو آگه شد از کار دستان سام
ز کابل بیامد بهنگام بام

ابا گنج و اسپان آراسته
غلامان و هر گونه‌ای خواسته

ز دینار و یاقوت و مشک و عبیر
ز دیبای زربفت و چینی حریر

یکی تاج با گوهر شاهوار
یکی توق زرین زبرجد نگار

چو آمد به دستان سام آگهی
که مهراب آمد بدین فرهی

پذیره شدش زال و بنواختش
به آیین یکی پایگه ساختش

سوی تخت پیروزه باز آمدند
گشاده دل و بزم ساز آمدند

یکی پهلوانی نهادند خوان
نشستند بر خوان با فرخان

گسارنده‌ی مِی می‌آورد و جام
نگه کرد مهراب را پورسام

خوش آمد هماناش دیدار او
دلش تیز تر گشت در کار او

چو مهراب برخاست از خوان زال
نگه کرد زال اندر آن برز و یال

چنین گفت با مهتران زال زر
که زیبنده‌تر زین که بندد کمر

یکی نامدار از میان مَهان
چنین گفت کای پهلوان جهان

پس پردهٔ او یکی دختر ست
که رویش ز خورشید روشن‌تر ست

ز سر تا به پایش به کردار عاج
به رخ چون بهشت و به بالا چو ساج

بران سفت سیمنش مشکین کمند
سرش گشته چون حلقه‌ی پای‌بند

رُخانش چو گلنار و لب ناردان
ز سیمین برش رسته دو ناروان

دو چشمش بسان دو نرگس به باغ
مژه تیرگی برده از پَر زاغ

دو ابرو بسان کمان تراز
برو توز پوشیده از مُشک ناز

بهشتی ست سرتاسر آراسته
پر آرایش و رامش و خواسته

برآورد مر زال را دل به جوش
چنان شد کزو رفت آرام وهوش

شب آمد پر اندیشه به نشست زال
به نادیده برگشت بی‌ خورد و هال

چو زد بر سر کوه بر تیغ شید
چو یاقوت شد روی گیتی سپید

در بار بگشاد دستان سام
برفتند گردان به زرین نیام

در پهلوان را بیاراستند
چو بالای پرمایگان خواستند

برون رفت مهراب کابل خدای
سوی خیمهٔ زال زابل خدای

چو آمد به نزدیکی بارگاه
خروش آمد از در که بگشای راه

بر پهلوان اندرون رفت گو
بسان درختی پر از بار نو

دل زال شد شاد و بنواختش
از آن انجمن سر برافراختش

بپرسید کز من چه خواهی بخواه
ز تخت و ز مهر و ز تیغ و کلاه

بدو گفت مهراب کای پادشا
سرافراز و پیروز و فرمان روا

مرا آرزو در زمانه یکی ست
که آن آرزو بر تو دشوار نیست

که آیی به شادی سوی خان من
چو خورشید روشن کنی جان من

چنین داد پاسخ که این رای نیست
به خان تو اندر مرا جای نیست

نباشد بدین سام هم‌داستان
همان شاه چون بشنود داستان

که ما مِی‌گساریم و مستان شویم
سوی خانه‌ی بُت پرستان شویم

جز آن هر چه گویی تو پاسخ دهم
به دیدار تو رای فرخ نَهم

چو بشنید مهراب کرد آفرین
به دل زال را خواند ناپاک دین

خرامان برفت از بر تخت اوی
همی آفرین خواند بر بخت اوی

چو دستان سام از پسش بنگرید
ستودش فراوان چنان چون سزید

ازآن کو نه هم دین و هم راه بود
زبان از ستودنش کوتاه بود

برو هیچکس چشم نگماشتند
مر او را ز دیوانگان داشتند

چو روشن دل پهلوان را بدوی
چنان گرم دیدند با گفت‌وگوی

مر او را ستودند یک یک مهان
همان کز پس پرده بودش نهان

ز بالا و دیدار و آهستگی
ز بایستگی هم ز شایستگی

دل زال یکباره دیوانه گشت
خرد دور شد عشق فرزانه گشت

سپهدار تازی سر راستان
بگوید برین بر یکی داستان

که تا زنده‌ام چرمه جفت من ست
خم چرخ گردان نهفت من ست

عروسم نباید که رعنا شوم
به نزد خردمند رسوا شوم

از اندیشگان زال شد خسته دل
بر آن کار به نهاد پیوسته دل

همی بود پیچان دل از گفت‌وگوی
مگر تیره گردد ازین آبروی

همی گشت یک چند بر سر سپهر
دل زال آگنده یکسر به مهر.

📘 🖌 @FARZANDAN_PARSI.💡

📚📘📗📔📕📖🖌
📚📙📗📓📖🖌