كانال اشعار فريبا صفري نژاد
1.3K subscribers
202 photos
113 videos
181 links
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دادنامه
« معترضان آسیب دیده چشمی»

با صدای: استاد فریدون فرح اندوز
شاعر: فریبا صفری نژاد

بر اساس طرحی از :رضا نجات

@FereidounFarahandouz
https://t.me/faribasafarinejad
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دادنامه
« ضحاک»

با صدای: استاد فریدون فرح اندوز
شاعر: فریبا صفری نژاد

بر اساس طرحی از :رضا نجات

@FereidounFarahandouz
https://t.me/faribasafarinejad
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
دادنامه
«معترضان اعدام شده»

با صدای: استاد فریدون فرح اندوز
شاعر: فریبا صفری نژاد

بر اساس طرحی از :رضا نجات

@FereidounFarahandouz
https://t.me/faribasafarinejad
هشتاد و پنج سال ز عمر شپش گذشت
زان شهوتی که شد سببِ آن کُنش گذشت

گفتا پدر به مادرِ وی: وا کن ای *خدیج!
هشتاد و پنج سال از آن واکنش گذشت

ای کاش خفته بود و به او نفس سرکش اش
می گفت بهتر است که از این کشش گذشت

می گفت تا ابد همه بدنام میشویم
باید ز خیرِ نطفه ی این ددمنش گذشت

ای کاش خانه خالی و جای طرب نبود
می شد ز کِشتِ تخمه ی این جایْ کش گذشت

بعد از کِش و مکِش که بر آن زوج چیره شد
هشتاد و پنج سال پر از کشمکش گذشت

آن طفل شد معظّم و حمامِ موطنش
گفتا ز شرحِ آنچه به خُردی بهِش گذشت:

ذکر مصیبتی که ز دلاک ها کشید
زانچه بر او ز سِفتیِ هر کیسه کِش گذشت

آن تن تنیده گشت و به شیطان سپرد روح
هشتاد و پنج سال به جنگ و تنش گذشت

هشتاد و پنج سال ز خون ارتزاق کرد
زالو صفت که زندگی اش با گزش گذشت

یارب روا مدار که گوییم سال بعد
زین عمرِ پُر مقاتله هشتاد و شش گذشت!
———

*خدیج:
مخفف خدیجه نام مادر علی خامنه ای

https://t.me/faribasafarinejad
«تقدیم به شیخ اجل»

در من نفسی زنده کن آن روح روان را
تا مرده شمارم نفحاتِ دگران را !

جان و تن و چشم و دل من در دل این دشت
یک گله نیاز است که گم کرده شبان را

یک دم بفکن پرده از آن روی زمینی
تا هیچ ببینم همه ی کون ومکان را

در هیبت شیراز و جهانی که در او هست
حق دارم اگر خوار کنم نصف جهان را!

من با توام از قرن کنون تا سده ی هفت
این قدرت عشق است که پیموده زمان را !

*در صورت و معنی که تو داری چه توان گفت
حسن تو ز تحسین تو بسته ست زبان را

زخمی که من از عشق تو دارم ازلی بود
زخمی که برد تا به ابد تاب و توان را

ور جای جراحت به دوا باز هم آید*
از جای جراحت نتوان برد نشان را!

❤️

*پ ن : بیتی از سعدی

https://t.me/faribasafarinejad
«اندر حکایت خایه مالان»

از برای لقمه نانی، خایه مالی می کنند
در عجب مانی کزین مالِش چه حالی می کنند!

قاریان و والیان این دسته ی پاکار را
دوست می دارند و دائم دستمالی میکنند

کون گشادی شد دلیلی که در این شغل شریف
با فروشِ خویشتن،خودْاِشتغالی میکنند

همرهِ بزم اند و تقسیم غنائم، غالبا
قالبِ خود را به وقتِ رزم خالی میکنند

چون کلاغان، قار قارِ خویش، چهچه دیده اند
شرحِ عالی از شبِ آشفته حالی میکنند

از وفور نعمت و از حالِ خوش دم میزنند
حرفهای مفت خرجِ بیتِ والی میکنند

از گل و بلبل، وَز اوضاعی که شد وفقِ مراد
گفته و تطهیرِ ننگ و خشکسالی میکنند

دَم زدن از دین و آن را صَرفِ دنیا کردن اش
کار‌ِ پر خیری که با شغلِ شغالی میکنند

اندر این راهِ عبث در حسرتِ مال و جلال
رهبرِ بی مایه یی را ذوالجلالی میکنند

چون رسد از خوانِ آن خان، استخوانی، دُم تکان
بنده می گردند و وی را حق تعالي میکنند

کوله باری که برای آخرت اندوختند
در همین دنيای دونِ خویش خالی میکنند

اینچنین انسان ز راهِ دین به شیطان میرسد
آنچه این خیلِ زبون و لاابالی میکنند
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
کو شاعری که در وطن خویش خانه داشت؟
رویای روز بود و به شب آشیانه داشت

آتشفشان روشنِ من رو به خامشی
میرفت، گرچه سرخی داغش زبانه داشت

مویی که بند شد ،که فقط مویه سر دهد
بر گردنی که حسرت ماندن به شانه داشت

کَندند ؛ ریشه ای که از آن خاک سر کشید
-
-در جستجوی نور و امیدِ جوانه داشت

اعجازِ آن خزان که زوال بهاربود
جز برگهای زرد چه اندر خزانه داشت ؟!

گفتند: آنکه تیغ کشید ،آفتاب بود
دیدیم ظلمت است و شبی بیکرانه داشت

تازی شدیم در عطش مهر و رحمت اش
پیغمبری که در کف خود تازیانه داشت !

جادوگری که آینه ها را طلسم کرد
بیگانگی ز خویش ،رخی چندگانه داشت

رو بر کدام فرقه ؟چه فرقی ست در هدف؟!
تیری که چشم روشن ما را نشانه داشت


شد هر درخت ،دار ،چو ماری به گردنی
با کنده ای که لشگری از موریانه داشت

کو آن دلی که خوش به تسلای عشق بود
در امتداد هر طپش خود بهانه داشت ؟

تنها کف اند و موج به ساحل رسیدگان
دریا نمیتوان شد و رو بر کرانه داشت !

یک دست جام باده و یک دست زلف یار
رقصی چنین ،نمی شود اندر میانه داشت


https://t.me/faribasafarinejad
گشت این خاکِ خوبِ خوشنامی
خشک با گفتمانِ اسلامی

متنفّع: فقیه و شیخ و مُحِب
متضرّر: جماعتِ عامی

متهوّع: تملق و تزویر
متشکّر به مزدِ انعامی

متکلّف: تمامی اقشار
متخلف: جوان اعدامی

متعلق به قشر پایین شهر
متنبّه به مرگ و ناکامی

متصدّی: “ولی” به اِذنِ خدا
متفرعن به حکمِ اعلامی

متوهّم به حالِ استعمال
متبرّک به وحیِ الهامی

متقلّب به ریش و عمامه
متولیِّ مردمِ عامی

متبحّر به جنگ و خونریزی
متلاطم به صلح و آرامی

متلاشی نموده خاکِ وطن
مترصّد به خاکِ اسلامی

متجاوز به چشمِ لبنانی
متعفن به شامه ی شامی

متقاضیِ جنگ در غزه
متکدّیِ ننگ و نارامی

متناسب به میلِ اسراییل
متناقض به وقتِ ناکامی

متجدّد به سازمان ملل
مجمعی بی لزوم و الزامی:
متوسل به پایه ی قدرت
با سران، حشر و نشر و همگامی
متظاهر به حلِ مشکلِ خلق
متشخص به کِسوتِ حامی
متشابه به شیخ های خودی
گه کشیشی و گاه خاخامی

عاجزم از نگارشِ این درد
این زبانِ زبونِ ناکامی

متصور نمی شود در ذهن
گلّه را تا کجا بَرَد رامی

متنفر شدم از این گویش
متواری از این همه خامی

https://t.me/faribasafarinejad
پیِ غارتِ خاکِ ایران شدند
زمین خورده ، یکباره ویران شدند

رییسی و هیئت، نخورده ناهار
غذای پلنگان و شیران شدند

—————————
دریغا اوستادِ انگلیسی
دریغا آن سگِ چوپان: رییسی

چه مانده در تهِ این کاسه جز هیچ
پس از یک عمر ننگ و کاسه لیسی

—————————-
خبر آمد ،شد از این غم فسرده
جمیله آن عروسِ شوی مرده

کَنَد موی و زنَد بر روی و گوید:
ابی جانم ناهارش را نخورده!


______



https://t.me/faribasafarinejad
«تلخند ۴۸»

(اندر حکایت سَقَطُ الْإسلام ابراهیم رئیسی)

حکایت کنند که در دیار پارس، یکی از اولادِ پیغمبر بر مرکبی سوار شد با بالی چرخنده؛ و چون “عفیر” الاغِ پیغمبر به آسمان عروج کرد.
لکن به شهادتِ شاهدان، نارسیده به معراج، در حال هبوط، سقوط کرد و سقط شد!
______

خیری نداشت زندگیِ پُرپَکانی ات !
دیدی چه گشت عاقبتِ دُم تکانی ات!؟

رفت این لوکوموتیر به اعماقِ ننگ و مرگ
حالی، خوش است حالتِ آنگوزمانی ات!
———

الاغِ ما که به مکتب نرفت و خط ننوشت
به حکمِ گرگ در این باغ وحش، دکتر شد

چه بود واکنشِ جدّیِ صغیر و کبیر
جز اینکه مایه ی خندیدن و تمسخر شد؟

بنام خالقِ روزی دِهی در این شب تار
به کامِ منجیِ وی، نانِ خلق، آجر شد

به جویِ پَستِ حقیری که روُ به گنداب است
به وَهمِ دیده ی صیاد، سنگ ها دُرّ شد

نهال خواست کتابی شود به شرحِ بهار
درختِ خشکِ خزان، دارِ این تفکّر شد

طویله پر شده از گاو و گوسفند و الاغ
که با تخیّلِ نشخوار ، جذبِ آخور
شد

اگر چه اهل حرم بودی و ز جمع ِ خودی
ببین که عاقبت ات خارج از تصور شد

فدا شدی چو صَلاحِ نظامشان این بود
که چوب خطِ تو در التزامشان پر شد
———

«گلستان بعدی»
#گلستان_سعدی
«تلخند ۴۹»
(مناظره قاسم سلیمانی و ابراهیم
رییسی در جهنم)
______
به داغِ آتشِ دوزخ، دو كتلت و شامی
نشسته اند به تشریحِ این سیه شامی

بگفت روُ به اِبی، قاسم سلیمانی:
که هر دو سوخته ایم از نهایت ِ خامی

چه بود عاقبت ما؟ دو مهره ی باطل
دو یار حذفی از این دورِ ننگ و بدنامی !

به عشقِ خاص شدن، خاصه در نگاهِ «ولی»
شدیم دلخوشِ تشویقِ امتِ عامی

شدی رئیس، رئیسی! ولی به مرئوسی،
شدیم حاکمِ محکومِ حکمِ الزامی!

به شوقِ مکنت و قدرت به رنجِ بی حاصل
به خاک خفته چو ماران به گنجِ ناکامی

بسا که ناله و نفرین شنیدم از این خاک
فغان ز نفرتِ افغان! ز لعنتِ شامی!

به عشق سرداری، بُرده سر فقط سرِ دار
مگر به ننگ کنم نامِ خویش را نامی

شده ست دخترکم جذبِ حزب نصرالله
که هِی جهاد کند با نکاحِ اسلامی

چه صیغه ای ست که شد صیغه ی شیوخِ عرب؟!
به جنگِ سخت، به نرمی، به نازک اندامی!

امان از این همه بی تابی ِ دلِ زینب
که چون پدر شده آرامشش به نآرامی !

پرید مستیِ آن حالِ خوش بدین دوزخ
بُرید نشئگیِ آن بهشتِ اوهامی

به ما چه کرد فلانی به غیر انگشتی؟
ز ما چه ماند جز انگشترانِ انعامی؟!

به شوق ِ برق ِ نگینی، من ِ سلیمانی
شدم چو مورِ حقیری به خوانِ
اِطعامی

*

شنید ابراهیم و به آه پاسخ داد:
مگو به من سخن از داغ ِ بدسرانجامی

منی که لب نگشودم مگر پی ِتصدیق
منی که سر نسپردم مگر بر آن حامی

منی که هیچ نگفتم به جز به همراهی
منی که راه نرفتم مگر به همگامی

منی که با دل و جان، پُرپکانی اش کردم
منی که سجده نمودم به پیکِ پیغامی

منی که چون سگ هاری در آستان بودم
درنده خویِ مطیعی، به درگه از رامی

نکرد رحم به من دستِ ناقص جلاد
به رغم آن همه کشتار و مرگ و اعدامی

ببین چه کرده فلان با وزیرِ خارجه ام،
همان که مادرِ ما را کُنَد، صدا : مامی!

منی که ابراهیم ام شدم چو اسماعیل
فدای راه فلان، محضِ حکمِ اعلامی

شدیم هر دو تلف در تلافی آهی
به کام خویش چو زهری، ز جام
خودکامی

نمانده هیچ مرا با همه مسلمانی
به جز دعایِ سقوطِ نظامِ اسلامی!

———

«گلستان بعدی»
#گلستان_سعدی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
«من زنده با عشقم»
با صدای: دلارام
آهنگ :کیوان رجبی
تنظیم:علی مهراسبی
ترانه : فریبا صفری نژاد
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
«ایران»
خواننده و آهنگساز : مرتضی
ترانه: فریبا صفری نژاد
ویدیو و انیمیشن : مسعود دلجو


#ایران
💚🤍❤️
«تلخند۵۰»
(اندر احوالات طوسی و مجتبی)

در طوسی نامه آورده اند که یارِ غار ِ آقا در طوس - قاریِ منحوس - چون به مقام استادی رسید، برای خویشتن کلاس بگذاشت و شاگردان بسیار برگزید تا به سُنّتِ اسلامی، ایشان را بی تربیت کند!
حکایت کنند که روزی به دربِ بیت رفت به صرفِ چای و خرما و به سبب آموزشِ اصولِ قرابت در قرائت به فرزندِ ذکورِ مقامِ عظما.
دق الباب کرد؛
مجتبی گفت: کیستی؟
طوسی با کبکی که خروسی می خوانْد، زد زیر آواز که :

درُ وا کن عموجون
درُ وا کن عموجون
قربونِ حرف شنفتن ات

تا بشیم غرقِ دعا
بکنیم رو به خدا
قربونِ سجده رفتن ات!

مجتبی فِی الفور در را گشود و با گشاده پُشتی وی را به اندرونی دعوت نمود!
———

و مَکَرو عُظْما في طوسٌ وَ یَدخُلو ذَکَروُ في ماتحتِ الطّوسي*
الْسَعیدُ کاٰنَ پَکَرو*
وَ بَعدَ کُلّی فَکَرو *
یَقْرِبُ بالمجتبی به سببِ الانتقام ٌ والْكَسْبِ الْمَقامٌ *
ألا لَعْنَتُ اللّهِ عَلي الْقُومِ الْفاكِرین * و اللهُ خَيْرُ الْماكِرین*
_____________


«گلستان بعدی»
#گلستان_سعدی
«در سالمرگ خمینی »

بنیانگذار، آخرِ نامش "کبیر" بود
بنیانِ پا گرفتنِ قومی صغیر بود

گفت از بهشت، آتش دوزخ، به رغم ِ خویش !
شیطان ؛ که جبرئیلِ خدایی شریر بود

در ادعای ارث به پیغمبری رسید
میراثِ وی به قیمتِ خون فقیر بود

دریا نبود آن که بر آن دل زدیم و سوخت
آن های و هو ز مستیِ جویی حقیر بود

با معجزاتِ مرگ و عدم، بی بدیل گشت
در انحطاطِ باورِ ما بی نظیر بود

ما اُمّتِ خرافه و جادو و هیأتیم
مولودیِ خری که نژادش “عفیر” بود !

دیگر نه بحث شرقی و غربی، که امّتی
در آرزوی راهِ رهایی، اسیر بود

در آن وطن که خادم و عالِم، غریبه اند
مُهرِ خودی بخورْد هر آنکس دبیر بود!

با حرصِ نان، چگونه توان پهلوان شدن؟
در بیشه ای که موش، قفس بانِ شیر بود!

————-

عفیر : الاغِ پیغمبر
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#دلخوشم
با صدای : داریوش
آهنگ: کیوان رجبی
تنظیم: علی مهراسبی
شعر:فریبا صفری نژاد
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
«کیان»
تقدیم به خداوند زیبای رنگین کمان
تولدت مبارک!
خواننده : یارا
آهنگساز: هادی منافی
تنظیم کننده پوریا حسینی
شاعر: فریبا صفری نژاد

🌈💔🎂🖤🌈

#کیان_پیرفلک #خداوند_رنگین_کمان #تولدت_مبارک