گاهنامه فرهیزش
199 subscribers
123 photos
12 videos
22 files
441 links
Download Telegram
مهدی بهلولی از زبان خودش
گاهنامه فرهیزش_تیرماه ۱۴۰۰_شماره ۵
ویژه نامه یادبود مهدی بهلولی

توضیح: دبیرستان فیروز بهرام منطقه 12 تهران یکی از آموزشگاه های خوشنام و با پیشینه ای درخشان در آموزش کشور است. بهلولی سال ها در این دبیرستان کار کرد و بارها به حضور خویش در آن می بالید. این دبیرستان دو هفته نامه ای با نام خود دبیرستان دارد که در یکی از شماره هایش دبیران را با قلم خودشان معرفی کرده است. متن زیر یادداشتی است که بهلولی در آن به معرفی خود پرداخته است.
زادروز من، هشتم دی ماه ۱۳۵۰ است. در شهرستان بروجرد به دنیا آمدم و تا دبیرستان در این شهرستان درس خواندم. در دبیرستان، رشته تحصیلی‌ام، ریاضی بود. پس از دیپلم، به سربازی رفتم، نزدیک به ۲۷ ماه خدمت کردم که بیش از یک سال واپسین آن در منطقه سومار، در استان کرمانشاه، مرز میان ایران و عراق سپری شد. پس از سربازی، در دانشگاه رازی کرمانشاه در رشته دبیری ریاضی پذیرفته‌شدم. لیسانس ریاضی گرفتم و پس‌از آن به عنوان دبیر ریاضی به استان ایلام، منطقه هلیلان رفتم. ۶ سال در آن منطقه بودم و در سال ۸۲ به تهران منتقل شدم و از آن زمان تاکنون در منطقه ۱۲ مشغول تدریس هستم. فکر می‌کنم حدود ۸ سال است در دبیرستان فیروزبهرام هستم و ریاضی درس می‌دهم. واپسین مدرک دانشگاهی‌ام، کارشناسی‌ارشد رشته تحقیقات آموزشی از دانشگاه پیام نور کرج است. از سال ۸۲ که به تهران آمدم وارد کارهای صنفی آموزگاران شدم. پس از چندی دریافتم که جنبش صنفی فرهنگیان، برای پویایی خود، نیاز دارد که با آن چه در جهان امروزین آموزش می‌گذرد آشنا باشد. بنابراین با تقویت زبان انگلیسی‌ام، به برگردان برخی یادداشت‌ها و جستارهایی پرداختم که در زمینه آموزش‌شناسی و آموزش‌گری (پداگوژی) در تارنماهای انگلیسی زبان منتشر می‌شدند. بسیاری از این برگردان‌ها در روزنامه‌ها و دیگر نشریه‌های کشور چاپ شدند و هم‌اکنون در اندیشه این هستم که برخی از آنها را در چارچوب یک کتاب، منتشر کنم. سال گذشته و با آغاز بیماری سراسرگیر کووید- ۱۹ و تعطیل‌شدن مدرسه‌ها، فرصتی دست داد تا به‌همراه دوست و همکارم محمدرضا نیک‌نژاد و هم‌چنین آرمان، پسرم که دانشجوی مهندسی مکانیک دانشگاه امیرکبیر است به‌سراغ ترجمه یکی از تازه‌ترین کتاب‌هایی برویم که در زمینه آموزش‌وپرورش آمریکا منتشر شده‌است. نام کتاب "کشتن جالوت، ایستادگی پرشور در برابر خصوصی‌سازی و نبرد برای نجات مدرسه‌های دولتی آمریکا" و نویسنده آن تاریخ‌نگار و منتقد آموزشی سرشناس آمریکایی خانم دایان رویچ می‌باشد. امیدوارم به زودی برگردان فارسی این کتاب منتشر شود و در دسترس همگان قرار گیرد. هم‌اکنون نیز مشغول ترجمه کتابی هستیم در نقد آموزش‌وپرورش چین. نویسنده آن بانگ ژائو است. ژائو، زاده چین است و تا دوره کارشناسی زبان انگلیسی در چین بوده‌است اما هم‌اکنون سال‌هاست که در آمریکا زندگی می‌کند و استاد دانشگاه ایالت کانزاس است. تاکنون از او ۳۰ کتاب منتشر شده‌است؛ کتابی که ما از ایشان در دست ترجمه داریم در سال ۲۰۱۵ منتشر گردیده‌است. اما در مورد کارهای خودم، افزون بر این‌ها یادداشت‌های فراوانی با نگاهی سنجش‌گرانه انتقادی درباره آموزش‌وپرورش ایران نوشته‌ام که بیش‌تر آن‌ها در روزنامه‌ها و نشریه‌های ایران منتشر شده‌اند باری، من براین باورم که ما در راه پیشرفت ایران و رسیدن به آزادی و عدالت و دموکراسی به ناگزیر سروکارمان به بهسازی آموزش‌وپرورش می‌افتد و ایرانی پیشرفته بدون آموزش‌وپرورشی پیشرفته نمی‌تواند به خیال و تصور آید.
* Slaying Goliath : the passionate resistance to privatization and the fight to save America's public schools / Diane Ravitch.

https://t.me/farhizesh_mag

🆔 @farhizesh_mag
مهدی بهلولی از زبان خودش
گاهنامه فرهیزش_تیرماه ۱۴۰۰_شماره ۵
ویژه نامه یادبود مهدی بهلولی

💢توضیح: دبیرستان فیروز بهرام منطقه 12 تهران یکی از آموزشگاه های خوشنام و با پیشینه ای درخشان در آموزش کشور است. بهلولی سال ها در این دبیرستان کار کرد و بارها به حضور خویش در آن می بالید. این دبیرستان دو هفته نامه ای با نام خود دبیرستان دارد که در یکی از شماره هایش دبیران را با قلم خودشان معرفی کرده است. متن زیر یادداشتی است که بهلولی در آن به معرفی خود پرداخته است.

زادروز من، هشتم دی ماه ۱۳۵۰ است. در شهرستان بروجرد به دنیا آمدم و تا دبیرستان در این شهرستان درس خواندم. در دبیرستان، رشته تحصیلی‌ام، ریاضی بود. پس از دیپلم، به سربازی رفتم، نزدیک به ۲۷ ماه خدمت کردم که بیش از یک سال واپسین آن در منطقه سومار، در استان کرمانشاه، مرز میان ایران و عراق سپری شد. پس از سربازی، در دانشگاه رازی کرمانشاه در رشته دبیری ریاضی پذیرفته‌شدم.

📌ادامه یادداشت را در لینک زیر بخوانید.

🔗
https://t.me/farhizesh_mag/245

🆔
@farhizesh_mag
بهلولی از نگاه همسر_مهناز معظمی گودرزی

گاهنامه فرهیزش_تیر ماه ۱۴۰۰_شماره ۵
ویژه نامه یادبود مهدی بهلولی


نوشتن از مرگی که نه خیالش را می کردی نه خیالش را می کردم بسیار سخت و طاقت فرساست. تویی که وجودت با مرگ و سکون همسو نبود، تو هر لحظه آغازگر فکر جدیدی بودی و افکارت در ژرفای موضوعات گوناگون می تاخت و جلو می رفت هر چند گاهی بیتی، شعری نثری ورد زبانت بود:

ابریق مرا چرا شکستی ربی
برمن در عیش ببستی ربی

حالا چندگاهی‌ ست بجایت صدها بار در روز این شعر را می خوانم!
همسرم نماد اخلاق مداری، انسانیت، از خودگذشتگی و عاشق آموزش و تحقیق و کارهای گروهی و اعتماد به نفس بخشیدن به دیگران برای کارهای گروهی بود. هرگز نمی خواست خودش به تنهایی اوج بگیرد بلکه بقیه را هم با خود به اوج می رساند. یقینا همکاران و افراد رسانه‌های گوناگون بر این باورند که او جزء انگشت شمار افرادی بود که بدون کوچکترین توقعی به تمامی درخواست‌های پژوهشی و تحقیقاتی جواب مثبت می‌داد و حتی در اوج مشغله کاری در کمترین زمان بخاطر تسلطش بر علم آموزش، مطالعات وسیع و چیره دستیش در نویسندگی، مطلب پرباری را برای اهل رسانه عزیزم، مهدی! چه زود رفتی، حیف از تو، حیف از تو! همیشه می‌گویند که نوابغ زود می‌روند. ای کاش می ماندی ما به کنار، یقینا تحولی ژرف در آموزش و توسعه عدالت آموزشی در کشورمان ایجاد می‌کردی.
ای کاش مسئولین مملکت، مسئولیت پذیری را از تو یاد می‌گرفتند و در برابر این ویروس دهشتناک این قدر بی تفاوتی پیشه نمی کردند؛ تا مردمان کشورمان چون تو عزیزی را از دست نمی دادند؛ و کسانی همچو ما به چنین غم جانکاهی گرفتار نمی شدند؛ و خانه ای را چنین سوت و کور، که از دیوارهایش نیز غم فراق تو می‌بارد را باعث نمی شدند.
چگونه باور کنم مرگ کسی که وجودش سرشار از زندگی بود و شروع و تولد فکرهای چالش برانگیز. کوهی بودی سترگ که با لغزش و از پای درآمدن فاصله ای بس دور داشت.
چگونه غم و رنج از دست دادنت را تحمل کنم؟ آن هم بخاطر بی کفایتی مسئولینی که کرونا را در ابتدا انکار و از وارد کردن واکسن های انگلیسی و آمریکایی ممانعت کردند؛ ولی خود و اطرافیانشان از همان واکسن‌های بقول خودشان منحوس استفاده کردند. لعنت خدا بر آنان؛ آنهایی که باعث گرفتن وجود عزیزت از من، فرزندمان و جامعه شدند.
مهدی جان تمام وجودمان سرشار از ای کاش، ای کاش گفتن شده! اگر می‌شد زمان به عقب برگردد شاید اکنون تو را داشتیم وبا این غم جانکاه روز و شبمان را سر نمی کردیم. مهدی جان حیف از تو، حیف از تو که رفتی. خیلی زود بود که بار سفر ناخواسته را بربندی و ما را با چنین اندوه وفراقی تنها بگذاری.
بزرگ مرد زندگیم، صدای تو را (که صد البته نه به رسایی صدای تو) همگی سر خواهیم داد و راه تو را ادامه می دهیم ...
در پایان قدردان تمامی دوستان و عزیزانی هستیم که در غم ما شریک بودند و ما را یاری رساندند.

https://yun.ir/lxcpzd
کنشگری اصیل و صادق_نجات بهرامی
گاهنامه فرهیزش_تیرماه ۱۴۰۰_شماره ۵
ویژه نامه یادبود مهدی بهلولی


مهدی بهلولی یکی از روزنامه نگاران اصیل حوزه آموزش بود. کلمه "اصیل" را عامدانه و از روی حساب و کتاب به کار بردم تا شیوه بهلولی یعنی پرهیز از قرار دادن نویسندگی در خدمت منافع شخصی را یادآوری کنم. او دغدغه مندی واقعی و صادق بود که از دیدن کلاس های پرجمعیت و امکانات آموزشی ضعیف غمگین می شد و دست به قلم می برد. نه سودای شهرت داشت و نه دربندِ تمجید دیگران بود.
با مهدی فقید اختلاف فکری داشتیم ولی به شدت در نظرم محبوب و دوست داشتنی بود. هم او و هم دوست وفادار و هم فکرش محمدرضا نیک نیک نژاد. بارها بحث و جدل کردیم و در موقعیت های مختلف با هم گفتگو کردیم و عمده اختلاف ما بر سر حضورِ بخش خصوصی در آموزش بود. من بر این باور بودم که دولت موظف به تامین آموزش رایگان برای همگان است اما این امر نباید به معنی مخالفت و تعطیلی بخش خصوصی باشد و آنها معتقد بودند که حضور اینچنینیِ بخش خصوصی و با این شرایط به معنای نابودی آموزش رایگان است.
این اختلاف دیدگاهها هیچ گاه از احترامم نسبت به مهدی نکاست. حتی وقتی مشاهده کردم که چگونه در نوشته های پیاپی آموزش و پرورش مارکسیستی را به نقد کشید، متوجه شدم که وی نگاهی فرا ایدئولوژیک به مقوله آموزش دارد و حضور و فعالیتش برای برپایی یک آموزش و پرورش مدرن و نرمال، بسیار واجب و ضروری است. اگر من و دوستان دیگری چون من در برهه ای از زمان به تحلیلی اشتباه مبنی بر ضرورت ورود به حوزه اجرایی با هدف ایجاد تغییرات مثبت رسیدیم، مهدی بهلولی مرتکب چنین خطایی نشد و به خاطر همان برهه هم هیچگاه ما را شماتت نکرد و در دوران بازداشت و خانه نشینی من از دستاوردهایمان در وزارت آموزش و پرورش گفت. اینها نشان از بزرگی او بود و دلیلی بر ضمیر پاکش.
مرگ غم انگیز مهدی بهلولی همه ما را در بهت و اندوه فرو برد. اتفاقی دیگر بود برای تداوم افسردگی و سردی حالمان در سالهای وبا!


https://yun.ir/m63vl2
برای دوستم مهدی بهلولی_علی بهشتی نیا
گاهنامه فرهیزش_تیرماه ۱۴۰۰_شماره ۵
ویژه نامه یادبود مهدی بهلولی



آدم ها خیلی عجیب و غریب هستند و نمی شود با متر، دوستی شان را اندازه گرفت و برای پیدا کردن میزان مهر و محبتشان، آن ها را در ترازو قرار داد. هیچ ابزار اندازه گیری مانند قلب نمی تواند میزان عشق و دوستی افراد را اندازه گیری کند. قلب تنها جایی است که می شود آدم ها را هر قدر کوچک و بزرگ، چاق و لاغر در آن جا کرد. قلب آشیانه آدم های خوب و بزرگ است؛ اما هرکسی هم نمی تواند در قلب آدمی لانه کند و آشیانه بسازد. برای همین است که می گویم آدم ها خیلی عجیب و غریب هستند. خیلی آدم ها به قلب آدم می آیند، چند روزی و ساعتی در آن می مانند و می روند و بعضی ها هم تلاش می کنند با ادا و اطوار به قلب آدم بروند، اما برای همیشه پشت در قلب آدم می مانند و می مانند و می مانند. بعضی آدم ها هم آرام در گوشه ی قلب آدم لانه می کنند در گوشه جغرافیای قلب آدم برای همیشه می مانند. بعضی آدم ها هم همین طوری یک هو پرت می شوند وسطِ وسطِ قلب آدم. درست مثل مهدی که پرت شد وسط قلب همه ما و برای همیشه در قلبمان لانه کرد. راستش را بخواهید مهدی را با هر متر و ابزار که اندازه می گرفتی و معادله دوست داشتنش را حل می کردی بازهم به همان نقطه مرکزی قلب آدم ها می رسیدی، یعنی همان جایی که مهدی به آن پرت شده بود.
مهدی، همیشه دور و نزدیکش متفاوت بود. مهدیِ با سبیل های درشت و هیکل ستبر و صدای خش دارِ از دور، با مهدی نازک دلی که جنس قلبش از طلا بود فرق می کرد؛ آنقدر فرق می کرد که وقتی به مهدی نزدیک می شدی ناخواسته به خودت اجازه می دادی مانند بچه ها که از سر و کول پدرشان بالا می روند، از سر و کولش بالا بروی و از سبیلش آویزان شوی. مهدی آنقدر به آدم ها نزدیک بود که فکرش را هم نمی کردی یک روز، آن تصویر دور و نزدیک مهدی دیگر نباشد و آن سبیل های درشت و صدای متفاوت و خاصش در خاطره ها بماند. مهدی جان حالا که نیستی و در قلبمان برای همیشه لانه کردی سخن نادر ابراهیمی را برایت تکرار می کنم که "قلب، مهمانخانه نیست که آدم ها بیایند دو سه ساعت یا دو سه روز توی آن بمانند و بعد بروند. قلب لانه گنجشک نیست که در بهار ساخته شود و در پاییز باد آن را با خودش ببرد ... قلب راستش نمی دانم چیست اما این را می دانم که فقط جای آدم های خیلی خیلی خوب است؛ برای همیشه ..."
روانش شاد باشد و در آرامش ابدی


yun.ir/1ybl14

🆔 @farhizesh_mag
آموزگاری که زندگی فردی و اجتماعی ام را ساخت_محمد حسینی
گاهنامه فرهیزش_تیرماه ۱۴۰۰_شماره ۵
ویژه نامه یادبود مهدی بهلولی


چنان با شور و شوق از خوانش کتاب های علی شریعتی می‌گفت، تو گویی دری از معرفت بر رویش گشوده شده باشد. من که یک دبیرستانی درس نخون و بی تفاوت بودم مثل همیشه جذب او و گفته هایش شدم. پس از شروع مطالعه آثار شریعتی با خودم عهد کردم دکترای جامعه شناسی بخوانم. زندگی من اندک اندک تغییر می کرد. هدفمند و درس خوان شدم (سال آخر هنرستان در رشته برق قدرت) دیر استارت زدم، اما با تمام توان این کار را کردم! به دلیل عقب ماندگی دوران تحصیلم (تنبلی) باید صد چندان تلاش می کردم. چه کسی باید جبران ریاضیات ضعیف من را بکند؟ مانند همیشه کانون خانواده ما یعنی دایی مهدی!
آن زمانها خودش دانشجوی دبیری ریاضیات دانشگاه رازی کرمانشاه بود. وقت هایی که بروجرد می آمد، آسوده اش نمی‌گذاشتم. جبران عقب افتادگی درسم را با حضور صبورانه اش ( در درس دادن بمن صبور بود حتی یکبار پس گردنی که از شگردهای خاصش بود بمن نزد!) شاید چون من شده بودم شاگرد خصوصی و دردانه ی مکتب فکری اش! یا شاید به علت عمق دوست داشتنهای دو طرفه ی ابراز نشده مان بود، این همه صبوری! فقط یکبار بمن گفت: بابا! محمد من خودم درس دارم تو کشتی منو، همین فقط! من هم با پررویی تمام می گفتم من تا ریاضی را جبران نکنم همین آش و همین کاسه است دایی. حتی برای اینکه عقب نیوفتم چند باری رفتم خانه مجردی اش در محله مَسکَنِ کرمانشاه.
بالاخره موفق شدم و در رشته فوق دیپلم برق قدرت دانشگاه ملی قبول شدم، منِ درس نخون و تنبل حالا دانشجو شده بودم و نمی‌دانید مهدی چه ذوقی می کرد! باهم رفتیم کرمانشاه و ثبت نامم را انجام دادیم. یار شفیق و مراد فکری و همراه پر جَنبه ی من شده بود دایی مهدی خوش‌فکرم.چپ می رفتم دایی مهدی، راست می رفتم دایی مهدی!
به یادم دارم با تشویق های او در شهر زادگاهمان بروجرد و میان دوستان مشترکمان جلسات سخنرانی و کنفرانس ترتیب می داد. هر کسی کتابی بخواند و بصورت هفتگی آن کتاب یا موضوع تحقیق را بیاید برای دیگران بازگو کند.
چندین ماه این ابتکار مهدی ادامه دار بود. او همیشه مانند یک پیشران، ما را به دنبال دنیای فکری خویش می کشاند (همیشه با تشویق).
من به شخصه مفتخرم به این همراهی با او. اندک اندک دیدگاه او نسبت به مباحث طرح شده شریعتی تغییر کرد و اسلام را مانند دکتر سروش می‌فهمید، چند سالی پیگیر سفت و سخت افکار سروش بود تا اینکه از این روشنفکر دینی هم، با ظرافت و هوشمندی ذاتی و خاص خودش، عبور کرد و من را هم مانند همیشه به دنبال خویش کشانید. همیشه در مهمانی ها من و دایی، جیک تو جیک هم فارغ از موضوع مهمانی می‌نشستیم و او از آخرین یافته هایش می گفت و من می شدم سراپا گوش!
به خوبی یادم هست اولین باری که برخی از آموزه های دینی را به پرسش گرفت، من که حدود نیم ساعت شنونده یافته های جدید و با اهمیتش بودم با تعجب پرسیدم: میخواهی بگویی این چیزهایی که سال ها باور داشتیم ممکن است درست نباشند؟ سری تکان داد و ابرویی مانند همیشه بالا داد با حالت خاص و مخصوص خودش دست زیر چانه و چشم در چشم مخاطبش، گفت اوهوووم! انگار انفجاری فکری برایم رخ داده بود! این جرقه شد پایه و بنای مطالعات ۱۵ ساله ی اخیر من در خصوص اسلام شناسی با پشتوانه کتب مورخین و منابع تاریخی ناب و درجه اول اسلام، مانند واقدی ها و طبری و مسعودی و ابن هاشم و ابن اثیر و ...مهدی بهلولی شد نامی که من با او قد کشیدم و رشد کردم و آموختم و پرورش یافتم. او برای من بتی شده بود، بسیار دوست داشتنی. شاید باید برای اولین بار بگویم که حتی من حالت و طرز دویدن او را هم تقلید می کردم و حالا من مانند او از نظر فیزیکی می دوم، تا به این حد شیفته!
سال های اعتراض معلمان (بگمانم قبل از سال ۸۸) من با او و دوست مشترکمان محمدرضا نیک نژاد از روی شدت علاقه و دلبستگی جلوی مجلس می‌رفتیم و به حقوق حقه معلمان بدون ترس و واهمه اعتراض می‌کردیم. در همین دوران بود که او چند باری با صدای آمریکا و بی بی سی مصاحبه کرد و این شد مایه و پایه پرونده سازی برایش. بگذریم!
در وقایع سال ۸۸ و اعتراضات به نتایج انتخابات با او بودم، گام به گام و نفس به نفس با هم خسروی آواز ایران را گوش می دادیم، تفنگت را زمین بگذار! بسیار این تصنیف استاد شجریان را دوست می داشت، این را یادم نرود که بگویم کاست مورد علاقه او و البته من، آستان جانان استاد بود. حالا من باید در تنهایی هایم این کاست سوزناک را گوش بدهم و اشک بریزم.

https://s4.uupload.ir/files/img_20210714_220325_592_bdqd.jpg

📌متن کامل یادداشت را در لینک زیر بخوانید
🔗https://yun.ir/1hyi3d
تبیین ویژگی هایی مطلوب وزیر آموزش و پرورش؛ با تحلیل برخی از ویژگی های وزرای قبلی آ. پ

علیرضا صادقی، دانشیار دانشگاه علامه طباطبایی

❇️ تحلیل تاریخ یک سازمان، سوابق مدیران و ارکان اصلی آن، تا حدود زیادی می تواند، پیش بینی وضعیت آینده آن سازمان را واقعی تر سازد. در آستانه انتخاب وزرای دولت سیزدهم، به ویژه انتخاب وزیر وزارتخانه مهم آموزش و پرورش هستیم. در خصوص انتخاب وزراء و نیز کاندیدهایی که برای وزارت آموزش و پرورش مطرح است، می شود جداگانه بحث کرد، اما در این فرصت مایلم، توجه خود را معطوف ویژگی های مطلوب وزیر آموزش و پرورش کرده و با تاکید و تحلیل ویژگی های وزرای قبلی، پیشنهادی را ارائه کنم.

با بررسی ویژگی های وزرای آ. پ بعد از انقلاب، وزیران آ. پ در مجموع دارای چهار ویژگی زیر بوده اند:

الف) برخی ایده‌مند و متخصص در حوزه آموزش
ب) برخی دارای محبوبیت و مقبولیت در میان بطن و متن اهالی حوزه آموزش
ج) برخی صاحب جایگاه و نفوذ در مجموعه هیات دولت و به ویژه در نزد رییس جمهور
د) برخی هم اهل تعامل و همراهی نخبگان

پس از انقلاب وزارتخانه آ. پ، ۱۴ وزیر را تجربه کرده است. شاید تنها وزیری که هر چهار ویژگی فوق را دارا بود،استاد غلامحسین شکوهی بودند. هم صاحب ایده و نظر در حوزه آموزش، دارای محبوبیت نسبتا بالا در میان اهالی علم و آموزش آن دوره، صاحب رای و نظر در هیات دولت و نزد نخست وزیر وقت و نیز اهل تعامل با نخبگان و مقبولین حوزه آموزش به طور همزمان بودند. با سقوط دولت مهندس بازرگان، بسیاری از این حرکت های بخردانه ایشان در این وزارتخانه ناکام و ناتمام ماند.

در ادامه و در میان ۱۳ وزیر بعدی آ. پ هر کدام، یک و یا حداکثر دو ویژگی یاد شده از این چهار ویژگی را برخوردار بودند؛ برخی از اهالی آموزش بودند ولی متاسفانه صاحب اثر و جایگاه مناسب در هیات دولت نبودند، ضمن اینکه اهل تعامل با اهالی دانش هم نبودند و خود را مافوق جامعه نخبگانی می دانستند.

برخی از نزدیکان و مقبولین رییس جمهور بودند، اما کارایی لازم را در مقام عمل نداشتند.

برخی هم نمایندگان تشکل های تعلیم و تربیت با نگاه های خاص سیاسی و مذهبی بودند، ولی در مقام اجرا، موفق عمل نکردند.

تعداد اندکی هم فقط یکی از این ویژگی های یاد شده را برخوردار بودند و شاید یک یا دو نفر هم از این مجموعه می توان پیدا کرد که فاقد هر چهار ویژگی مذکور بودند.

دو وزیر، در میان این ۱۴ وزیر نه اهل حوزه آموزش و نه اهل ایده، اما دو ویژگی بارز داشتند، صاحب رای در هیات دولت و نیز اهل همراه کردن نخبگان آموزش با خود بودند. با قدرت تاثیر گذاری که در هیات دولت داشتند و نیز با هنر همراهی جامعه نخبگانی حوزه آموزش، توانستند، فرصت های کمیاب و طلایی را در وزارتخانه آ. پ رقم زدند که بعدها چنین فرصت هایی کمتر پدیدار گشت.

سخن آخر
بسیاری از وزاری قبلی آموزش و پرورش معتقدند، هیچ وقت وزارت آموزش و پرورش، وزارتخانه مهمی برای رییس جمهور و دولت نبوده است، هیچ وقت جزء اولویت های اول جامعه نبوده است. اما انتظار می رود در دولت جدید، این وضعیت به نفع آموزش و پرورش تغییر کرده و این وزارتخانه مهم و آینده ساز جامعه، جز اولویت های دولت سیزدهم قرار گیرد. با انتخاب وزیری که هر چهار ویژگی مطلوب یاد شده را داشته باشد، شاید بتوان دوره طلایی وزارتخانه آموزش و پرورش را مجددا بازآفرینی کرد. اگر انتخاب چنین فردی با چنین ویژگی هایی، برای دولت دشوار باشد، انتظار فردی که هم نزدیک به رییس جمهور و هم اهل تعامل با خردمندان حوزه آموزش باشد، انتظار زیادی نیست. امیدوار است رییس جمهور منتخب در دولت سیزدهم این امکان را برای حوزه آموزش فراهم آورد.

#وزیر
#هیات_دولت
#رییسی
#آموزش_و_پرورش

🆔 @cacpc

https://s4.uupload.ir/files/img_20210715_122851_298_32d8.jpg
گاهنامه فرهیزش_تیرماه ۱۴۰۰_شماره ۵
ویژه نامه یادبود مهدی بهلولی


برای مهدی بهلولی_محمد روزبهانی

🔸سالها پیش از بروجرد انتقالی گرفتم و به تهران آمدم. بعد چند سال دوری، محمدرضا نیک نژاد عزیز دوست و همکار قدیمی را که در بخش اشترینان شهرستان بروجرد با هم معلم بودیم را در فیس بوک پیدا کردم. کم کم ارتباط ما بیشتر شد و از طریق محمدرضا با مهدی بهلولی آشنا و سپس دوست شدم. به دلیل دغدغه های مشترکی که داشتیم پیوند ما مستحکم تر شد و من هم با کمک این دو دوست عزیز در مطبوعات فعالیتم را دوباره و بعد از چند سال دوری شروع کردم. نزدیکی ما در نهایت باعث شد که یک ایده مشترک را پیگیری کنیم و آن هم ایجاد یک انجمن یا تشکلی بود که صرفا به مسائل حوزه آموزش و پرورش بپردازد.

🔸از اوایل سال ۹۱ جلساتی را با چند نفر از دوستان دیگر (محمدرضا نیک نژاد، مهدی بهلولی، محمد روزبهانی، کامران رحیمی، منصور موسوی، آقای مهدوی و آقای حجازی) شروع کردیم. این جلسات که به صورت چند هفته یکبار برگزار می شد در خصوص موضوعات تخصصی آموزش و پرورش بود. نتیجه برگزاری این جلسات، بعدِ یکی دوسال تشکیل "انجمن کارشناسان آموزش و پرورش" بود. با مخالفت وزارت کشور کار را رها کردیم و باعث شد من و چند نفر از دوستان تقریبا از فعالیت در این حوزه کنار بکشیم و به راه دیگر برویم، اما مهدی بهلولی و محمدرضا نیک نژاد همان مسیر را که از قبل هم دنبال می کردند ادامه داند و در زمینه مسائل آموزش و پرورش به تولید محتوا در قالب یاداشت، مصاحبه، ترجمه و کتاب به صورت نقد، تحلیل و ارائه راهکار پرداختند و تا به امروز هم ادامه دارد و انصافا هم سنگ تمام گذاشتند.

🔸اما پس از این مقدمه کمی در خصوص مهدی بهلولی بگویم. من از همان روز اولی که با مهدی بهلولی برخورد کردم رفاقتمان شروع شد. بهلولی برای دوستی اصل جنس بود. صادق، شوخ، خاکی، رک و دوست داشتنی. از آن جنس آدمهایی بود که همان بار اول که او را می دیدی دیگر نمی توانستی فراموشش کنی. من بعد اولین بار که مهدی را دیدم به دلم نشست. انگار خودم را در او می دیدم. کلی با هم می خندیدیم. موقعی که موضوع بحث جدی بود یک آدم دیگری می شد، محکم، اهل بحث جدی و منطقی و در مواقع دیگه شوخ و اهل بذله گویی و خنده.

🔸از مهدی بهلولی بسیار یاد گرفتم اما خیلی هایشان را به کار نگرفتم. در کار بسیار پیگیر و جدی بود و هر هدفی که داشت به جد پیگیرش می شد، حتی اگر کاری بود به ظاهر کوچک و پیش پا افتاده. بسیار دل نازکی داشت و با دیدن بی عدالتی ها ناراحت می شد. در تمام این سالها که کم و بیش دور و نزدیک ارتباط داشتیم، ندیدم یا نشنیدم که در پی منافع شخصی و بهره برداری از جایگاهی که داشت باشد. آرزوهای بزرگی برای جامعه و بهتر شدنش در سر داشت و بیشتر از توانش می کوشید.

🔸آخرین یادگاری ارزشمندی که به جا گذاشت نشریه الکترونیکی و وزین فرهیزش است. در چند شماره ابتدایی اطلاع داد که برای این نشریه یاداشت بنویسم و من کوتاهی کردم و امروز ناراحتم از این کوتاهی. افسوس که امروز برای گرامیداشتش می نویسم و چقدر هم غم انگیز است.
🔸روزی که شنیدم که از میان ما رفته، هر کاری کردم به یار دیرینه اش محمدرضا نیک نژاد عزیز زنگ بزنم و تسلیت بگویم نتوانستم، بغض اجازه نمی داد و در نهایت با گریه چند کلمه در واتساب ویس برایش فرستادم و تسلیتی گفتم. می دانستم که مهدی بهلولی و محمدرضا نیک نژاد یک روح هستند در دو بدن، و رفتن او چه غم سنگینی بر شانه های محمدرضای عزیز می گذارد.
مهدی بهلولی برای من یک انسان شریف بود. یک معلم واقعی، نویسنده ای توانمند و دوستی قابل اعتماد، کسی که بیشتر به فکر دیگران بود تا خودش. انسانی پاک، با صفا و پر از انرژی زندگی. نبود او اما واقعیتی دردناک و غمناک است.
یادش گرامی باد.

https://s4.uupload.ir/files/img_20210716_104448_948_vst2.jpg
گاهنامه فرهیزش_تیرماه ۱۴۰۰_شماره ۵
ویژه نامه یادبود مهدی بهلولی

خلاقیت همان آب حیات است
کامران فریدونی


🔸نخستین باری که مرگ برایم از یک واژه به یک تجربه تبدیل شد زمانی بود که پدر بزرگم (پدرِ مادرم) درگذشت. کسی که در دوران کودکی دست‌کم هفته‌ای یک‌بار او را می‌دیدم. با پدرم، که داماد بزرگ او بود، پسینِ هر جمعه مشاعره می‌کردند. به یاد ندارم چه کسی و چه‌گونه آن خبر را داد اما آن‌زمان با ماهیت نبودن ابدیِ یک انسان بسیار نزدیک در زندگیم آشنا شدم. ‌پس‌از غیبت همیشگیِ پدربزرگ مشاعرۀ جمعه‌ها نیز تعطیل شد.

🔸مادرِ پدرم کمی کم‌تر از یک سالِ پایانیِ زندگیش را نزد ما گذراند. انگاری برای آخرین دیدار آمده‌باشد. آمد تا برای همیشه برود. او به‌فاصله کوتاهی ‌از مرگ پدرِ مادرم رخت بربست و داستان زندگی پرماجرای خود را به‌پایان رساند. مادربزرگ هم آن‌چنان رفت که گویی هرگز نزیسته است.

🔸 اما مرگ سوم بسیار متفاوت و شوکه‌کننده بود. نبودِ این سومین، دماری از روزگارم درآورد که مدت‌ها گیج و منگش بودم؛ پدرم. او نیز به جمع رفتگان پیوست. یکی از دو خالق زمینیِ من! هم او که وقتی در آیینه نگاه می‌کنم انگاری او دگر باره زنده شده است.

🔸اما این آخرین مرگ جان‌سوز تا مدت‌های مدید دست از جگرسوزیم برنداشت که نداشت! آخر او مادرم بود که در پی پدر سراسیمه شتافت تا به او بپیوندد. پس‌از شنیدن مرگش اشک که هیچ، عربده‌های کَرکننده‌ای سر کشیدم، آن‌چنان که قلبم هم داشت از سینه بیرون می‌زد.

🔸اما همۀ این‌ها از آن نخستین تا این پایانی، رفته‌رفته به خاطره‌ای بدل شدند. اکنون پس‌از سال‌ها و آن داغ‌ها ‌پیش خودم می‌پندارم که آیا من بی‌وفا هستم؟ آیا بی‌رگم؟ آیا عاطفه ندارم؟ اما نه، این‌ها نیست. تجربه مرگ هرچه که بیش‌تر پیش می‌آید دورۀ شوک و ناباوریش کم‌تر می‌شود و تبدیل به خردی غلیظ‌، ژرف‌ و باکیفیت‌ می‌شود. آن‌چنان که شادترین لحظات باعث نمی‌شود که دیگر دست از پا نشناسی و جان‌سوزترین روی‌دادها نیز نمی‌تواند تو را به چاه بی‌پایان اندوه ‌ببرد!
🔸برخی با یادشان و برخی با آثارشان پس‌از رفتنِ دم‌ و بازنگشتنِ بازدم هم‌چنان به زندگی ادامه می‌دهند. عزیزان ما جزو نخستین دسته هستند که در یاد نزدیکان‌شان زنده مانده ‌و هم‌چنان به زندگی ادامه می‌دهند. اما برخی دیگر که در درازای زندگی‌شان فراتر از زندگی و خواسته‌های شخصی رفته‌اند، و روزهایی را برای جامعۀ خویش خرج کرده‌اند، بدیهی است که در یادهای بیش‌تری زنده می‌مانند. انگاری که در تناسخی عجیب روح‌شان در آثارشان حلول پیدا کرده و در آن‌ها هم‌چنان به زندگی در زمان‌های دیگر ادامه می‌دهند.

🔸مهدی بهلولی پس‌از رفتن روح از تنش در یاد نزدیکان و در صفحات مطالب ماندگار و کتاب‌های نگاشته‌اش به زندگی ابدی خود ادامه می‌دهد. به‌راستی باور دارم هر بار که کسی کتابش را ورق می‌زند و می‌خواند انگاری روان او با تنِ کتاب دوباره نفس می‌کشد و جان دیگری می‌گیرد. مهدی در سیر تکاملی خود هم‌چنان مانند جوان‌های پر شوروشوق از موضوع‌های موردپسندش داد سخن سر می‌دهد و در میان واژه‌ها و برگ‌های کتاب و مقالاتش تناسخ پیداکرده و این بار این‌گونه زیستن را تجربه می‌کند. هر چه بیش‌تر او را بخوانیم عمری درازتر خواهد داشت، حتی شاید تا ابدیت!

🔸کسانی که در زندگی زمینی خود تنها مصرف‌کننده نیستند و ارزشی به سفرۀ این دنیا می‌افزایند با آفریده‌های خویش زندگی ابدی خود را تضمین می‌کنند.

https://s4.uupload.ir/files/img_20210718_160024_374_h25z.jpg
گاهنامه فرهیزش_تیرماه ۱۴۰۰_شماره ۵
ویژه نامه یادبود مهدی بهلولی

مهدی بهلولی _همکار فرهنگی
فاطمه رحمانی


همه می میرند ... این خیلی غم انگیزه ... همه چیز
ولی اون لحظه ی زندگی شده دیگه نمی میره
اون چیزی که شما داشتین و به دست آوردید نمی میره که
من و تو از این لحظه به بعد میخواییم ارتباط مون رو قطع کنیم
خیلی خب
مرد ارتباطمون ...
ولی قبلش که نمرده که
همون چیزیه که سیمون دوبوار در کتاب همه می میرند میگه .
همه می میرند ولی قبل ازمردن همه زندگی کرده اند ...
"مهدی بهلولی" همکار فرهنگی، یکی از ستاره های درخشان نظام آموزش و پرورش ایران، پژوهشگرعرصه ی تعلیم و تربیت، مترجمی برجسته، مقاله نویسی توانا بعد از برگزاری جلسه ی سوم نقد و بررسی کتاب «درضیافت آموختن » و بعد از ابتلا به ویروس سیاه کرونا کمر خم کرد و راهی بیمارستان ارتش شد. این خبر هولناک و باورنکردنی برای هر ساعتی که این معلم فقید دربیمارستان به سر می‌برد روحمان را قبضه می کرد و نفس در سینه ی ماحبس می نمود ... ازطریق بسیاری از همکاران به ویژه یار دیرینه اش «محمد رضا نیک نژاد » جویای حالش بودیم ... روزی امیدوار و روزی ناامید از بهبودیش می شدیم ... او را به خواب مصنوعی بردند تا بتوانند عملیات نجات و پاکسازی ریه اش را از سیاهی هیولای کرونا نجات دهند ... مهدی به خوابی شیرین رفت ... او برای همیشه به ابدیت پیوست و جاودانه شد ... ما توان بدرقه ی او را نداشتیم و هیج مرحمی نتوانست الیتام بخش زخم دلمان شود ... این بلای سهمگین ... این غم فرهادوار که بر توران خانم زمان گذشت ... برقامت من معلم، برهمسرش، فرزندانش آرمان و آرین بسی دشوار و نفسگیر شد ... من به یقین می دانم که مهدی درخواب مصنوعی اش نادیده ها و ناشنیده های زیادی را داشت ... تجربه های فراوانی را کسب کرد که قرار بود برای ما تقریر کند ... خیلی قول ها داده بود ... خیلی برنامه ها چیده بود ... خیلی عجله ها داشت که کارهایش را تمام کند

اما چرخ نامرد فلک این عزیز وارسته را برای همیشه از ما جدا کرد ... تمام دغدغه ها و حسرت ها را با دل دردمندش برد ...
مهدی بهلولی معلم تمام عیاربود ... با همه ی شایستگی، دانایی و ژرف اندیشی اش جایی درپشت میز مسئولیت نداشت ... سراسر دوران زندگی و کارش پر از آموزهاست ... جای پایش ... جای دستان توانمندش و جای اندیشه ی پویایش در ستون های روزنامه های شهر، درفیسبوک، درصفحات شخصی اش ... در کانال اندیشکده ی آموزش ... همه جا دیده می شود، از هر دری می نوشت از هر مشکلی به آسانی چشم پوشی نمی کرد ... جزئی از مردم بود ... به مردمی ترین شکل زیست و با درد مردمی که در روزگار کرونایی به سر می بردند، جان داد ... برای آموزشی دغدغه داشت که هزاران ناکارآمدی برآن متحمل بود از آموزشی دفاع می کرد که درنظام آموزشی این کشور قرنطینه و زندانی بود ... مهدی عزیز برای سیستمی قلم می زد که میانه ای با با پژوهشگران و اندیشه وران راستین آموزشی این کشور نداشت ... روزی به جرم مطالبه گری صنفی بازداشتش کردند ... برگردن و پاهایش کوبیدند ... زندانش کرد و حکم های ناعادلانه ای را برایش صادر نمودند و روزی که برای همیشه جاودانه شد...
چهل روز از این فراق جانکاه گذشت ... بهلوی دیگر درمیان ما نیست تا از مشکلات آموزش و پرورش بنویسد ... بهلولی دیگر نیست تا از خشخاشی، کنکوزهی، میرزاحسن رشدیه، توران میرهادی، بهمن ایل بیگی بگوید ... اونیست تا مقالات روز صاحب نظران اروپا و آمریکا را برای ما به رایگان ترجمه کند و دراختیارمان قرارد دهد ما به آرین، آرمان و همسرش قول می دهیم هرکدام مان یک بهلولی شویم تا عدالت آموزشی را فریاد بزنیم ... مطالبه گری کنیم ... فعالیت های صنفی را ازسر میگیریم ... بهلولی می شویم تا بگوییم علاوه بر معلمی مطالعه ی اثربخش خواهیم داشت ... کتابها را بررسی می کنیم ... تحلیل خواهیم کرد ... باشد که فاطمه رحمانی
همه می میرند ... این خیلی غم انگیزه ... همه چیز
ولی اون لحظه ی زندگی شده دیگه نمی میره
اون چیزی که شما داشتین و به دست آوردید نمی میره که
من و تو از این لحظه به بعد میخواییم ارتباط مون رو قطع کنیم
خیلی خب
مرد ارتباطمون ...
ولی قبلش که نمرده
https://s4.uupload.ir/files/img_20210718_165442_826_frxc.jpg

📌متن کامل یادداشت را در لینک زیر بخوانید .
https://yun.ir/2ucrc3
گاهنامه فرهیزش_تیرماه ۱۴۰۰_شماره ۵
ویژه نامه یادبود مهدی بهلولی


واژه ی رفیق مقدس است
مظفر مجدی



دوستی شاخه گلی ست
که به یک غفلت خواهدپژمرد
می شودآیا غفلت نکنیم؟
(فریدون مشیری)
واژه ی رفیق مقدس است و هر کسی را نمی توان به این حریم منزه راه داد. برای هریک از ما کم و بیش اتفاقات مثبتی روی داده از جمله داشتن تکیه گاهی به نام دوست.
شادروان مهدی بهلولی ازآن دوستانی بود که هیچگاه فراموشش نخواهم کرد. گرچه طول رفاقت ما کم بود اما تقارب فکری باعث شد در نزدیک به سه سال، مهرش به دلم نشست و مرا مجذوب خودش کرد. اولین دیدار ما برمی گردد به سه یا چهارسال قبل. امتحانات دی ماه بود. طبعا سرم فوق العاده شلوغ بود. گاهی برای رفع خستگی و تجدید قوا هدفون را گوشم می گذاشتم و ازشنیدن موسیقی، آرامش نابی را تجربه کرده و مکیف می شدم. هدفون درگوش با چشمانی بسته غرق در ترانه ی غوغای ستارگان پروین بودم. حالتی بین زمین و هوا ... یا گذشته و آینده ... مزید برعلت آنکه درفضای اتاق بوی خوشی پیچید! به هرحال دراوج لذت بودم که سنگینی دستی را برشانه ی چپم حس کردم. برای اولین بار بود که می دیدمش؛ و براین باور ایمان کامل دارم که هماره نخستین دیدار اگر تاثیر مثبت داشته باشد نمی توان ازکنار آن بی تفاوت رد شد. بلافاصله چشم گشودم. با چشمانی شاداب و لبخندی برلب:
- درود آقای مجد
البته کمی دستپاچه شدم، نگران از این که نکند از کارکنان حراست بوده که این چنین وارد شده؛ ولی اندکی بعد به این فکر احمقانه ی خودم خندیدم. صدای ترانه دراوج و من کاملا فرو رفته درناکجا آباد!
-بفرمائید ... مجدی هستم
در صورت مردانه اش طراوت موج می زد اما اگر با زیرکی نگاهش می کردی متوجه می شدی که در پس آن سیما خطوط نگرانی و غم کم و بیش خودنمایی می کند. به احترامش قصد برخاستن از صندلی را داشتم که دوباره با همان دست مرا در جای خود نشاند.
-معذرت میخوام احتمالا آقای رمضان نسب کامل نگفته یا من اشتباه شنیدم. من بهلولی هستم، دبیر ریاضی.
در کلامش و نگاهش آتش محبت شعله ور بود.
- خواهش می کنم آقای بهلولی ... درخدمتم استاد.
-لیست کلاس دوم ریاضی رو می خواستم.
خود را درصندلی جابجا کرده و بلافاصله سیم هدفون را که هنوز صدایش به گوش می رسید ازدستگاه کامپیوتر جدا کرده و سپس ولوم آن را کم نمودم.
-آقای مجد بذار بخونه ... راستی عجب سلیقه ای داری ...
-شما احتمالا این ترانه رو خیلی دوست داری!
-مگه کسی هم هست که ازغوغای ستارگان خوشش نیاد؟
وقتی لیست نمرات کلاس را تحویلش دادم حس خوبی داشتم؛ خیلی زیرکانه و عمدی لیست دیگری به او داده بودم تا به بهانه ای از رفتنش جلوگیری کرده باشم. درآن لحظه اصلا دوست داشتم بیشتر معطلش کنم! حضورش آرامبخش بود.
- عِه آقای مجد!!!! این لیست کلاس من نیست!
با خنده اسم مرا تکرار کرد آقای مجدی.
-آقای بهلولی مهم نیس بیشترهمکارا منو به همین اسم صدا میزنن ... هرکسی هم می تونه اشتباه کنه ... مثل الان که من لیست کلاس دیگه ای رو به شما دادم ... به هرحال آدمی، جایزالخطاست ...
-البته به نظرم ممکن الخطا درست ترباشه!

https://yun.ir/ms8gfe

📌متن کامل این یادداشت را در لینک زیر بخوانید.
https://yun.ir/rxjl0a
گاهنامه فرهیزش_تیرماه ۱۴۰۰_شماره ۵
ویژه نامه یادبود مهدی بهلولی


بهلولی مردی که زمان را تسخیر کرده بود
حفیظ اله مشهور



حدود ۶ سال پیش به واسطه یکی از دوستان در گروهی تلگرامی به نام آموزش و اندیشه عضو شدم. گروهی که نه قبل و نه بعد از آن مانندش را ندیده بودم. گروهی با بحث‌های تخصصی و داغ پیرامون مسائل آموزش و پرورش.
تحلیل‌های تخصصی، پاسخگویی محترمانه و دائمی مدیران این گروه به تک‌تک نظرات و در عین حال تلاش وافر در نگاه داشتن گروه درمسیر اصلی خود که توسط دو آموزگار اندیشمند، مهدی بهلولی و محمدرضا نیک نژاد انجام می‌شد.
یادم هست روزی که خبر پایان فعالیت گروه توسط آقای بهلولی و نیک‌نژاد اعلام شد تقریبا تمامی اعضای گروه با هر گرایش فکری و جناحی ابراز ناراحتی کردند و اذعان داشتند که تا بحال این گونه فضایی برای بحث و تحلیل‌های تخصصی بر سر مسائل آموزش و پرورش فراهم نبوده است.
پایان فعالیت گروه آموزش و اندیشه همراه شد با عضویت من در گروهی دوستانه و با تعداد اعضایی محدود که باز هم شیرازه آن را گفت‌و‌گوهای آموزشی تشکیل می‌داد. گروهی کوچک از آموزگارانی اندیشمند که من در بین‌شان خودم را دارای کمترین سواد و اطلاعات تخصصی می‌دانستم. راستش را بخواهید در روزهای ابتدایی حضورم تمام سعیم بر این بود که در گفت و‌ گوهای گروه حرفی نزنم یا جمله‌ای ننویسم که حضورم در میان این جمع زیر سوال برود. اما هر روز که گذشت بیشتر متوجه شدم در جمعی قرار گرفته‌ام که صمیمیت و احترام نشانه بارز آن است و چنان به گرمی پذیرفته شدم که دیگر دغدغه اطلاعات اندک خود را نداشتم چرا که حضور در این جمع و مرور گفت‌وگوهای‌ پر تعدادی که با انرژی و وقت گذاری همه اعضا و به خصوص آقای بهلولی و نیک نژاد انجام می‌شد خود یک کلاس درس بود. کلاسی که عاشقانه دوستش داشتم. کلاسی که، نه خشک و رسمی و بی ‌روح بود و نه فرصت سوز و بی فایده.

تا قبل از حضور در این گروه و تا زمانی که یادداشت‌ها و تحلیل های آقای بهلولی را میخواندم یا ویدئوهای مصاحبه‌اش در خصوص آموزش و پرورش را می‌دیدم که آنچنان به ریز مسائل می‌پردازد و برای هر گفته‌اش پشتوانه علمی و تجربی می‌آورد اصلا فکر نمی‌کردم خیلی اهل شوخی و مزاح باشد اما بدون شک آقای بهلولی با آن هیبت و تحکم در گفتار و نوشتار، یکی از شوخ طبع‌ترین و در عین حال با ظرفیت‌ترین آدمهایی بود که دیده بودم.
نگاهی به آمار نوشته‌‌ها، ترجمه‌ها، تلاش‌های صنفی و مدنی مهدی بهلولی که در درجه نخست و حتی در مقایسه با افرادی که دستی در مسائل صنفی و مدنی دارند شگفت انگیز می نماید، نشان می‌دهد که خواندن و خواندن هدفمند و تلاش‌های فرهنگی به بخشی از وجود و زندگی‌اش بدل شده بود. در زمانه‌ای که هر کس به فکر کشیدن گلیم خویش از آب است، اما بهلولی آرام و قرار نداشت. بارها صدایش را در مسیر رفتن به مدرسه یا در حال انجام کارهای روزانه شنیده بودم که نفس زنان در حال پیاده روی موضوعی را نقد یا تحلیل می‌کرد . شاید بهلولی می‌دانست که زمان زیادی ندارد و گاهِ رفتنش نزدیک است اما با این حال او بیشتر از یک عمر شناسنامه‌ای خواند و نوشت و تلاش کرد. او از حق آموزگاران و دانش‌آموزانی گفت که در نقطه صفر مرزی بدون کمترین امکانات از حقوق حقه خود محروم بودند. از آموزگارانی چون بهمن‌بیگی و توران میرهادی نوشت تا نسل امروز بداند الگوهای وطنی اما گمنام و فراموش شده کم نداریم، نوشته ها و نظرات کارشناسان برجسته آموزش دنیا چون پاسی‌سالبرگ و دایان‌رویچ را به فارسی برگرداند تا اگر مسئول و برنامه ریزی به دنبال الگوهای موفق جهانیست از آن بهره برد. شاید بهتر باشد بگویم او مردی بود که در نبرد با زمان، آن را به تسخیر درآورد و هر آنچه توانست و در وجود داشت از این زمان اندک استفاده کرد و استفاده رساند بی آن که بخواهد خودنمایی کند یا به بیراهه برود.

https://s4.uupload.ir/files/img_20210721_123120_126_rq9.jpg
گاهنامه فرهیزش_تیرماه ۱۴۰۰_شماره ۵
ویژه نامه یادبود مهدی بهلولی

بماند به یادگار
نرگس ملک زاده


🔸وﻗﺘﯽ ﻣﺼﯿﺒﺘﯽ ﺑﺮای دﯾﮕﺮان ﭘﯿﺶ ﻣﯽ‌آﯾﺪ، ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﺣﺎدﺛﻪ ﮐﻮﭼﮑﯽ ﻣﯽ‌رﺳﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ آﺳﺎﻧﯽ ﻣﯽﺗﻮان دﻓﻌﺶ ﮐﺮد و ﺑﺮ آن ﭼﯿﺮه ﺷﺪ. اﻣﺎ وﻗﺘﯽ ﺑﺮای ﺧﻮدﻣﺎن ﭘﯿﺶ ﻣﯽ‌آﯾﺪ، ﺧﻮد را ﺑﻪ ﺗﻤﺎﻣﯽ تنها اﺣﺴﺎس ﻣﯽ‌ﮐﻨﯿﻢ، ﺗﺠﺮﺑﻪ‌ای ﺳﺮﮔﯿﺠﻪ آور اﺳﺖ ﮐﻪ از عهده ھﯿﭻ ﺗﺨﯿﻠﯽ ﺑﺮ نمی‌آﯾد، چهل روز از باورناپذیر ترین رخداد این چند سال اخیر روزگار بی قرار برای من گذشت و هنوز چهره ی مردی را در ذهن دارم ایستاده‌ و هر روز مرا یک قدم به جلو می‌خواند. گاهی مقاومت می‌کردم اما او صبورانه همراهی می‌کرد.

🔸چند سالی بود که در فضای فعالیت های صنفی دور و نزدیک با او در ارتباط بودم، شاید اولین دیدار بر می‌گشت به جشن آزادی رسول بداقی. من کمی دیر رسیده بودم و تقریبا دور از جمع و در گوشه ای دنج تماشاگر حال خوب همکارانم در آن مراسم بودم. فرصتی پیش آمد تا دقایقی را با او به گفتگو بگذرانیم. نه، اشتباه کردم اولین بار او را شبی دیدم که از سرازیری اوین با لبخند به پایین می آمد و همسرش را گرم در آغوش کشید، آن شب فرصت نشد تا صحبتی کنیم و خاطره آن شب فقط عکسی شد در تاریکی اما پر از شور خوش آزادی.

🔸روزها گذشت و آنچه جمع مان کرد، شد بهانه حلقه ای کوچک و خودمانی برای فعالیت های صنفی، جمعی سه نفره که به دنبال رسیدن به خواسته هایمان "آموزش و اندیشه" را آغاز کردیم. برایش مهم بود که کار را به بهترین شکل پیش ببرد. ما را هم مجاب کرده بود تا همراهش باشیم. سخت بود و زمان‌بر. در مدت چهار ماه، نزدیک به ۲۰ گفتگو را مدیریت کردیم و در روزنامه های سراسری منتشر، همکاران زیادی از همین طریق وارد عرصه نوشتن شدند، گاهی پیش می‌آمد که زمان زیادی را صرف ویرایش مطالب همکاران می‌کرد تا آنها امیدوارانه تر این راه را ادامه دهند. بگذریم که اختلافی کوچک نگذاشت تا این شروع پایان خوبی داشته باشد، اگر امکان برگشت وجود داشت متواضعانه در برابر آن اختلاف سکوت می‌کردم.

🔸روزها گذشت و آرام و آرام سعی کردیم با گفت و گو آن چه گسست را دوباره پیوند دهیم؛ عجیب اهل گفتگو بود. این بار هم جمعی سه نفره اراده کردند تا بار دیگر همکارانی که به صورت پراکنده و مقطعي در رسانه ها می‌نوشتند را گرد هم آوریم. شروع عالی، تداوم مسیر، همراهی با وجود يک اختلاف نظر، اما هر چه بود باز هم ماند کنارمان و نگذاشت این کار نیز ابتر بماند.
ایده ای جدید به سراغش آمد. بسیار مصمم تر از قبل، همیشه می‌گفت جای یک نشریه با شالوده و اساس معلم ها در فعالیت های صنفی و اجتماعی خالیست، مثل همیشه آغاز کننده بود و ما همراه، آنقدر خوب استارت کار را زد که من با افتخار همراهش شدم، این بار جمع سه نفره‌مان روی فرهیزش متمرکز شد. کار سختی که دوستی‌ها را قوت بخشید این بار به بلوغ رفاقت رسیده بودم. نه توقعی بود و نه دلخوری. هر چه بود گذشت بود و درس گرفتن، آموختن از همچون اویی که روزی منتقدانه رفتارهایش را حلاجی می‌کردم اما دوستی هایمان می‌ماند. یادش به خیر روزی که او را :چرتکه انداز" صنف خواندم. چقدر صبورانه نوشته ام را خودش باز نشر کرد تا شاید نشان دهد که تغییر کرده است.
🔸یک، دو، سه، و چهارمین شماره از فرهیزش هم آمد، خوب بودیم در کنار هم؛ عزممان جزم‌تر شده بود، ایده های نوگرایانه به سراغمان آمده بود، هر روز راهی جدید و به تبع امیداواریمان بیشتر، کوتاه نمی‌آمد مصمم بود. قول داده بودم این شماره را خودم طراحی کنم اما به یک باره همه چیز به هم ریخت! چند روزی نبود. گفتم باز گلایه دارد از نبودن در کنارش، پرسیدم و گفت بیمار شده است. چند روزی گذشت؛ این روزها طولانی تر شد هر روز امیدواری و ناامیدی مان در جنگ با هم بودن، اما من امیدوارانه منتظر بلند شدنش از تخت بودم، اما نشد ... تهوع آور است این همه بی معرفتی از دنیایی که دوستی ها را شروع می‌کند، عمیق می‌کند و یکباره در اوج رفاقت مجبورت می‌کند که بغضت را فرو ببری.

🔸می‌گویند مرگ آنهایی را که می‌برد، زیبایی و حُسن‌هایشان را دوچندان می‌کند، اما باید گفت که معمولا این زندگی بوده که به آنان لطمه زده بود. مرگ، این شاهد پارسا و پاکدامن، بر اساس حقیقت و پاکدامنی به ما می‌آموزد که در هر انسانی معمولا خوبی ها بیشتر از بدی هاست. او نیز از این قاعده دور نبود، نبودنش خوبی‌هایش را پررنگ تر کرد و تحمل نبودنش را سخت تر. بماند به یادگار از او برای من که تا کسی هست بودنش را قدر بدانم.

https://s4.uupload.ir/files/img_20210722_135117_867_3aew.jpg
گاهنامه فرهیزش_تیرماه ۱۴۰۰_شماره ۵
ویژه نامه یادبود مهدی بهلولی

#ادبیات_داستانی ثبت نام_فرزانه ناظران پور

صدای مرد توی راهرو پیچیده بود. از آنهایی بود که فکر می کرد اگر بلندتر فریاد بکشد کارش زودتر راه میفتد ... توی سالن ثبت نام همه منتظر تایید و امضای مدیر بودند. معاون مدرسه به دانش آموز گفت: به بابات بگو قلدری نکنه. برو پیش معاون اجرایی شاید بشه درستش کرد.
پسر با عصبانیت دست پدرش را کشید: بابا ... بسه! بیا بریم شاید دفترداری درستش کنه.
میز معاون اجرایی پایین همان سالن بود.
پدر با تندی به معاون اجرایی گفت: چرا ثبت نام پسرم انجام نمیشه؟ یه کسر نمره داره، درستش کنید دیگه ...
معاون اجرایی سرش را بالا آورد ... پسر دید که پدرش کمی عقب رفت و بعد آرام و متین گفت: میخوام پسرم ثبت نام بشه ...‌‌ نمیدونم مدیرتون چرا مخالفت می کنه!
معاون لبخند زد و از بالای عینک به پدر نگاه کرد: پسرتون اخراج شده جناب ...‌ خودش می‌دونه چرا.
پدر گفت: تهمت قند و نباته ... بچه من تقصیر نداشته ... الانم صدتا مدرسه اسمش رو می‌نویسن ... خودش میگه فقط اینجا!
معاون با همان لبخند به پسر نگاه کرد: دیزآبادی؟ کی گل می‌فروخت به بچه ها؟؟
دیزآبادی سرش پایین بود!
پدر گفت: از من بپرس ... میدونم کار اون نیست.
معاون هنوز به پسر نگاه می کرد: وقتی سرت پایینه یعنی می‌دونی کارت غلطه ... نمی‌خوام یه بچه از مدرسه و کلاس عقب بیفته ... می نویسم اسمت رو به یک شرط ... در هفته دو ساعت کمک من هستی ... میای اینجا می‌شینی کنار دستم .
پدر خواست حرفی بزند، معاون با تندی به طرفش برگشت. پدر ساکت شد .
معاون دوباره به پسر نگاه کرد: چی میگی ؟؟؟ تعهد بدم امضا کنی ؟؟؟
پسر به نگاه مهربان معاون خیره شد: بله آقا ... چشم!
معاون برگه را به پسر داد: برو تو راهرو بنویس بیا ...
پسر دور شد پدر گفت: حق نداشتی که ...
معاون توی حرفش پرید: پسرت میدونه بازجوی اوین هستی اقای تدین ؟؟؟
یا فکر می‌کنه همیشه دیزآبادی هستی ...
پدر سعی کرد خودش را جمع کند: احتمالا ...
معاون سرش را جلو آورد: زیرش نزن تدین .... اگه بهترین معلم ریاضی مدرسه الان تو دفترداری لیست می‌نویسه تقصیر یک نفره ... اونم تویی ... من صدایی که تو صد روز انفرادی هر روز شنیدم یادم نمی‌ره ...
معاون سرش را عقب برد و با صدای بلند گفت: آقای هاشمی ...
در آن شلوغی ثبت نام مدیر از پشت میزش بلند و رو به معاون گفت: جانم اقا؟
تدین هول شد: چه خبرته ... میخوای همه رو خبر کنی؟؟
معاون دوباره از بالای عینک به تدین نگاه کرد و لبخند زد: نترس ...
و خطاب به مدیر گفت: با اجازتون دیزآبادی رو من متعهد میشم ثبت نام کنید ...
مدیر گفت: ریش و قیچی دست خودت ... شما بگی، به روی چشم.
معاون به تدین نگاه کرد: می‌بینی؟ اعتبار گرفتنی نیست ...
تدین به تندی گفت: فکر نکن خبریه ... میدونی که موقته همه چی ...
معاون با ارامش گفت: همه ی دغدغه من این بچه‌ها هستن ... حیف که تو سرت جای دیگه بنده ... نمی فهمی تو خونه ات چه خبره
پسر دستش را دراز کرد: بفرمایید اقا ...
تدین به پسرش نگاه کرد ... اما پسر شیفته وار محو معلمش بود.
معاون گفت: افرین جوون ... به آقای هاشمی گفتم ... مدارک بده امضا می کنن تمومه.
پسر گفت: چشم.
خواست برود اما دوباره برگشت: .. آقاااا ؟؟؟ شما دیگه اینجایین ؟؟؟ درس نمیدین ...
معاون به تدین نگاه کرد و گفت: من همیشه درس می‌دم پسر ... فقط شکلش فرق داره ...
تدین اما به پسرش خیره مانده بود!

📌تقدیم به روح پاک و شخصیت هوشمند مهدی بهلولی ... معلم پرتوان و فقید که داغش بر جان فرهنگیان نشست.

https://s4.uupload.ir/files/img_20210725_130410_221_v2mu.jpg
گاهنامه فرهیزش_تیرماه ۱۴۰۰_شماره ۵
ویژه نامه یادبود مهدی بهلولی


گفت و گو
عمل اجتماعی مهمترین یادگار بهلولی
گفت و گو با دکتر علی رضا صادقی


#فرهیزش: پیش از طرح پرسش ها درباره زنده یاد مهدی بهلولی لطفا خودتان با برای خوانندگان فرهیزش معرفی بفرمایید.

#دکتر_صادقی: علیرضا صادقی هستم، عضو هیات علمی گروه مطالعات برنامه درسی دانشگاه علامه طباطبایی، حوزه فعالیت و مطالعات بنده در خصوص مطالعات چند فرهنگی، صلح و عدالت اجتماعی است. هم اکنون هم مسئولیت گروه آموزشی مزبور را بر عهده دارم. چند سالی است که عضو هیات مدیره انجمن مطالعات برنامه درسی ایران هستم و به طور پراکنده مطالبی را هم در خصوص مسایل آموزشی و اجتماعی – سیاسی روز ایران می نویسم.

ف: زمینه آشنایی شما با بهلولی چیست؟

ص: مدت ها بود، اسم محمدرضا نیک نژاد و مهدی بهلولی را شنیده بودم و دورا دور کارهای مدنی و علمی شان را هم پیگیری می کردم. ولی هیچ وقت فرصت نشده بود از نزدیک ملاقات شان کنم. تا اینکه به صورت اتفاقی در یک جلسه ای، ایشان صحبت کردند و بعد از جلسه با اشتیاق تمام خدمت شان شتافتم و شماره تلفن ها رد و بدل شد، در ادامه، تعامل مان اغلب از طریق شبکه های اجتماعی و تماس های تلفنی بود. تا اینکه این خبر دردناک را دریافت کردم و افسوس عجیبی به سراغم آمد. این افسوس از چند جهت بود؛ هم ویژگی های شخصی خود و هم احساس می کردم یک انسان شریف، آزاده و مشتاق تلاش برای هم نوعان خود، ما را ترک می کند. خدایش بیامرزد. حال عجیبی است!

ف: به نظر شما شاخص ترین ویژگی شخصیتی ایشان چه بود؟

ص: متاسفانه مدت آشنایی ما دست کم به صورت حضوری بسیار کوتاه بود، همان طوری که عرض کردم اغلب ارتباطات ما از طریق شبکه های اجتماعی بود. معرفی کتاب، فیلم، مقاله و مواردی از این دست. اما احساس نزدیکی عمیقی به ایشان داشتم. آن چه که ابتدا من تصور می کردم اصلا نبود. بسیار آدم عمیق و دغدغه مندی بودند. در گفتگوهای روزانه، دوستانه و به قول امروزی ها داش مشتی منش و دوست داشتنی و وقتی روی یک موضوع علمی با هم گفتگویی داشتیم بسیار جدی و عمیق. این برایم بسیار جذاب بود.

ف: به لحاظ فکری و عملی چه ویژگی هایی در ایشان برجسته بود؟

ص: من عاشق نظریه بازسازی گرایی هستم. به ویژه بخش "عمل اجتماعی" آن. این نظریه از "نیومن "است. ایشان معتقد است، معلمان صرفا نباید خود را محصور در کلاس بکنند. باید دست به عمل اجتماعی بزنند. کاندید شوراها شوند، کاندید مجلس و ریاست جمهوری شوند، کارهای مدنی و اجتماعی کنند. معلمان را تشویق می کند فعالیت های سیاسی بازسازی گرایانه بکنند. به نظرم مکتبی که این زوج همشهری و دو دوست قدیمی (بهلولی – نیک نژاد) تاسیس کردند، در راستای همین تفکر است.
لذا کارهای عملی و جنبشی ایشان را بسیار می پسندیدم. هرچند فضای دشوار فعالیت های اینچنینی را هم می توانم درک کنم ولی شجاعت و شرافت این دو در کنار سایر همکارانشان را بسیار دوست داشتم. بعدها هم که به کارهای علمی و نویسندگی و فعالیت های رسانه ای روی آوردند، در نوع خودش بی نظیر بود. تلاش های مدنی و عملی ایشان در کنار فعالیت های علمی، به ویژه با تمرکز بر حوزه عدالت آموزشی که در سالهای پایانی عمر خود شروع کرده بودند، بسیار مغتنم بود. واقعا امید است، این مهم از طریق دوستان و همکارانش پیگیری بشود. ولی در هر حال من کار "فریره ای" را می پسندم. فعالیت میدانی و عملی در کنارش فعالیت علمی.

ف: شما خود در گسترهای دانشگاهی و مدنی و تا اندازه ای رسانه ای فعال هستید بهلولی را از این زوایا چگونه ارزیابی می کنید؟

ص: همانطور که می دانید، امروزه هر کار میدانی بدون رسانه واقعا ابتر و بدون نتیجه خواهد ماند. هوشمندی آقای بهلولی و نیک نژاد این بود که فضای عملی و علمی خود را وارد فضای رسانه ای کردند. لذا به نظرم آنچه که باعث شد، امروزه معلمان مختلفی دست به قلم شده اند و انصافا هم مطالب خوبی هم می نویسند، شاید بخش عمده اش مرهون تلاش های ایشان است.

ف: با کنش های صنفی-رسانه ای ایشان آشنایی دارید؟ چه جنبه ای از این کنش ها برای شما جذابیت داشته است؟

ص: همان طوری که قبلا هم عرض کردم، بنده ایشان را از طریق رسانه ها پیگیری می کردم و از این طریق ایشان را شناختم. اما "عمل اجتماعی" ایشان برایم بسیار ارزشمند بود. فردی که به خاطر حق همکاران و هم صنف های خود از لذت شخصی، از کنار خانواده بودن و از آزادی خویش می گذرد تا صدایی را به گوش مسئولی برساند، کار بسیار سترگی است که بهلولی و نیک نژاد به خوبی انجامش داد. این به هیچ وجه به معنی این نیست که فعالیت های علمی ایشان را نادیده بگیرم، ابدا. اما در برهه های که ایشان فعالیت های مدنی را شروع کردند، یک خون تازه ای را به رگ های تشکیلاتی معلمان تزریق کردند، که خوشبختانه تا به امروز هم ادامه داشته است.

https://yun.ir/4edlob
مهدی بهلولی،آموزگار_سنجشگر_کنشگر
شهرام اقبال زاده
گاهنامه فرهیزش_تیرماه ۱۴۰۰_شماره ۵
یادبود مهدی بهلولی


پس از چیرگی سرمایه داری و شیوه ی تولید صنعتی بر نظام زمین داری و به حاشیه راندن شیوه ی تولید کشاورزی و پاگیری دموکراسی و برقراری نظم نوین دموکراتیک و صاحب آرا شدن مردم ، جامعه ی مدرن گذشته از تفکیک قوای سه گانه ی قانونگذاری و قضایی و اجرایی، بر سه رکن استوار شد: نهاد ، نظریه و کنش اجتماعی و منش مدنی.
در واقع برای اولین بار مردم در سپهر همگانی حضور یافتند و با برخورداری از حق تشکل در نهادهای مدنی و سازمان های صنفی و سیاسی، توان تأثیرگذاری بر حاکمیت و تعیین سرنوشت خود را پیدا کردند و نظریه پردازان این حقوق را در آثار خود جلوه گر ساختند.
برای اولین بار در تاریخ، انسان ها آگاهانه دست به کنش زدند و در جنبش های اجتماعی و فرهنگی و سیاسی به فردیت و منش مدنی دست یافتند.
در چنین شرایطی دولت ها، و به طور کلی حاکمیت ، از حالت مطلق العنانی و فعال مایشا بودن خارج شدند و نهادهای میانجی و مدنی حق نظارت و کنترل بر آن ها را یافتند تا در برنامه ریزی ها و قانونگذاری ها نقش آفرینی کنند.
بدین ترتیب نهادهای میانجی توانستند از حق نظارت، مشورت و مشارکت بر دولت و در قدرت را بیابند.
چنین چیزی ممکن نمی شد و نمی شود مگر آنکه در سه سطح به هم پیوسته ی نهاد و نظریه و کنش، بتوان به صورت سنجشگرانه و پرسشگرانه اعمال روزمره ی نهاد قدرت را ارزیابی کرد و به نقد کشید.
در ایران نیز از جنبش مشروطه تا کنون چنین کشاکش و کشمکشی ، با فراز و فرود های بسیار، جریان داشته است.
شرایط پیچیده ی تاریخی و اجتماعی و فرهنگی و سیاسی ایران چنین کنش جمعی و مدنی را برای دست یابی به عدالت اجتماعی و قانونمداری بسیار دشوارتر از غرب کرده ، چون حاکمیت چندان به پیدایش و بالش نهادهای مدنی، نه تنها بها نمی داده و نداده است ، بلکه به شدت آن ها را سرکوب و حذف می کرده است. به عنوان مثال وقتی ناصرالدین شاه قاجار در می یابد که گروهی از منورالفکر های ایرانی به صورت جمعی رایزنی می کنند، به صدراعظم وقت می نویسد « شنیده ام گروهی منورالفکر کلوپ تشکیل داده اند، آن ها را بگیرید و پدرشان را بسوزانید»!!
از همین رو نقش افراد اهل نظر و سازمانده و نهادساز و سنجشگر پرسشگر و کنشگر بیشتر برجسته و نمایان می شود ؛ افرادی که بتوانند با ارزیابی درست لحظه به لحظه ی اوضاع و عملکرد دولت در زمینه های معین، با روشنگری خود، راه و روش درست و بهنگام را مشخص کنند و به کنش های مدنی در راستای برقراری عدالت آموزشی و آموزش رایگان و همگانی جهت بدهند.
بهلولی به صورتی پیگیر و خستگی‌ناپذیر منتقد سرسخت کالایی سازی آموزش و تجاری سازی نهاد آموزش و تبعیض طبقاتی در این قلمرو بود و در نظر و عمل با پایمال شدن حقوق همگانی حق برخورداری از آموزش رایگان مخالف بود و با تمام توان خود در برابر آن ایستاد و لحظه ای فکرکردن درباره ی کودکان محروم و مناطق محروم را ، فرو ننهاد.
او یکی از افرادی بود، با بینشی انتقادی و منشی مدنی، که در راستای برقراری عدالت آموزشی ، سر از پا نمی شناخت.
بهلولی از آموزگاران پیشرو و آگاهی بود که با دغدغه‌های درونی شده ی خود توانست در هر سه عرصه ی به هم پیوسته ی نهاد و نظریه و کنش اجتماعی تأثیرگذار باشد.
در واقع، نظریه فشرده ی تجربه های انباشته و تعمیم تجارب میدانی و کنش اجتماعی طبقات و اقشار مختلف در فرایندی تاریخی ، و در روند تحولات اجتماعی و نهاد تجمیع کننده توان بالقوه و بالفعل کردن ظرفیت های نهفته و به حاشیه رانده شده افراد و هم افزایی چنین توان و انرژی جوشانی است.
می دانیم در گذار به جامعه ی مدرن کانت در مقاله ی کوتاه و بسیار مهم « روشنگری چیست؟» داشتن نظریه ی انتقادی و سنجشگرانه نسبت به نهاد قدرت و کلیسا و داشتن استقلال رأی در برابر آن ها و بیان شجاعانه ی آن را در سپهر عمومی شرط خروج از صغارت و حقارت تقلید و تقید و قیمومت و شیخویت می شمرد.
مهدی بهلولی به بهترین صورت ممکن با نوشته های انتقادی و سنجشگرانه و با ترجمه های روشنگرانه خود و کنش و منش جسورانه و بیان شجاعانه خود، دست در دست یار یگانه ی خود، محمد رضا نیک نژاد - و همراهان راستین خود در کانون صنفی معلمان - به صورتی سزاوار نشان داد که صاحب نظر و استقلال رأی است و تاوان آن را نیز با بازداشت و زندان داد.
او پس از آشنایی با اندیشه ی آموزش خلاق کودک مدار و مشارکتی زنده یاد توران میرهادی و شورای کتاب کودک، گویی پرومته وار، آتش گرمابخش آموزش رهایی بخش و روش دموکراتیک هم اندیشی و هم آموزی کار با کودکان را فراگرفت و در مقاله هایش، ارشمیدس وار، فریاد بلند « یافتم یافتم » را سر داد که « یار در خانه و ما گرد جهان می گردیم!»

https://s4.uupload.ir/files/img_20210731_093053_572_lph.jpg
📌متن کامل یادداشت را در لینک زیر بخوانید
🔗https://yun.ir/rmin17
مهدی بهلولی و عمومی سازی مسئله آموزش و پرورش
ابوالفضل رحیمی شاد
گاهنامه فرهیزش_تیرماه ۱۴۰۰_شماره ۵
ویژه یادبود مهدی بهلولی


عمومی شدن یا عمومی سازی ( generalizationیا popularization ) روشی است که از طریق آن امکان حل مسائل به دلیل افزایش مطالبه گری، بالا رفتن فشار افکار عمومی و اجبار متخصصین و مسئولین در پرداختن به مسئله بیشتر می‌شود.
گاهی برخی مسائل و موضوعات به دلیل عینی بودن و درگیر ساختن همگان به سرعت به یک مسئله عمومی تبدیل می‌شود. مثل بیماری کرونا در یک و نیم سال اخیر. اما برخی مسائل با وجود عینی بودن، چون سرعت فراگیری و همه گیری کمتری دارند دیرتر عمومی می‌شوند. مثل مشکلات زیست محیطی در چند دهه اخیر. گزافه نیست اگر بگوییم هیچ مسئله ای تا جنبه عمومی پیدا نکند حل نمی‌شود و عمومی سازی یکی از شرطهای لازم و اساسی حل هر مسئله است. آموزش و پرورش نیز از این قاعده مستثنی نیست و تا زمانی که مانند سایر موضوعات مربوط به انسان جنبه عمومی پیدا نکند و مسائل و مشکلات آن در معرض افکار عمومی قرار نگیرد و ضرورت پرداختن و حل مسائل آن به مطالبه عمومی تبدیل نشود، دستخوش هیچ تغییر مثبتی قرار نخواهد گرفت؛ و اگر هم تغییر یا اراده ای برای تغییر دیده شود بیشتر یک حادثه و اتفاق و یک پدیده ناپایدار خواهد بود.
مهمترین ابزار عمومی سازی رسانه است. هر چه تعداد رسانه ها، انواع رسانه ها، شکل های پرداختن به موضوع، تعداد افرادی که به موضوع می پردازند و میزان پرداختن به یک موضوع بیشتر باشد به همان میزان عمومی می‌شود.
مهدی بهلولی اگر نگویم اثرگذارترین اما قطعا یکی از پرتلاش ترین و اثرگذارترین کنش گران عرصه عمومی سازی مسائل آموزش و پرورش در یک دهه اخیر بود. وی از جمله معدود معلمانی بود که هم به اهمیت موضوع عمومی سازی پی برده بود و هم برای تحقق این مهم هر آنچه در توان داشت بکار می‌گرفت. در یک دهه اخیر کمتر مسئله ای مربوط به آموزش و پرورش بود که از نگاه و قلم مهدی جا مانده باشد و یا او در مورد آن حرفی نزده باشد. یکی از آرزوهایش ایجاد یک برنامه تلویزیونی مستقل و مستمر درباره آموزش و پرورش بود او به خوبی تشخیص داده بود که تا زمانی که آموزش و پرورش و مسائل آن به دغدغه ذهنی و اصلی همه فرهنگیان، دانش آموزان و خانواده آنها، روشنفکران، اهالی رسانه و سیاستمداران و مدیران تبدیل نشود این مسائل حل ناشده خواهند ماند
شاید خیلی از ما رویای معلمی در نظام های آموزشی همچون فنلاند، هلند، ژاپن، دانمارک، انگیس و آمریکا و نظایر آنها را داشته باشیم اما این رویا تا زمانی که دو سه دهه و بیش از صدها نفر مانند مهدی بهلولی در روزنامه، رادیو، تلویزیون، شبکه های ماهواره‌ای و رسانه های مجازی بطور حرفه ای و مستمر در جهت عمومی سازی مسائل آموزش و پرورش اقدام نکنند تعبیر نخواهد شد. امروز مهدی در میان ما نیست اما هستند کسانی که شبیه او و یا به اشکال دیگر در جهت عمومی سازی مسائل آموزش و پرورش تلاش می‌کنند. گرامی داشت نام و تلاش های پرثمر مهدی خوب، لازم و ضروری است اما نباید این گرامی داشت ها فقط بعد از مرگ این عزیزان صورت پذیرد. نکوداشت و بزرگداشت همکاران فهیم، شجاع و اندیشمند و سایر کسانی که دیروز و امروز در هر جا برای این مهم تلاش کرده و می‌کنند موجب ترویج بیشتر فرهنگ سپاس و قدرشناسی و توجه بیشتر همگان و بخصوص معلم های جوان به این حوزه خواهد شد. شیرزاد عبداللهی به عنوان پیشکسوت این عرصه، محمود بهشتی، اکبرباغانی، طاهره نقی ائی، محمدرضا نیک‌نژاد، اسماعیل عبدی، علی پورسلیمان و ده ها نفر دیگر که هر کدام به روش‌های مختلفی در جهت عمومی سازی مسائل آموزش و پرورش تلاش کرده اند، با وجود همه اختلاف نظر ها و روشها بین ما، شایسته سپاس و تقدیرند.

https://s4.uupload.ir/files/۲۱۰۸۰۳۱۰۴۸۴۳_b8j.jpg
شماره 128 دو ماهنامه چشم انداز ایران منتشر شد.

این شماره پرونده‌ای با عنوان "میراث آموزگار؛ نگاهی به آرا و اندیشه‌های معلم و فعال صنفی، مهدی بهلولی" دارد که در بخش جامعه آن منتشر شده است.

🔻این بخش با طرحی از چهره‌ی زنده یاد بهلولی با هنرنمایی علی پیروز، فعال صنفی-مدنی معلمان آغاز می‌شود و با یادداشت‌هایی زیر ادامه می‌یابد:
🔻معلم، به‌مثابه روشنفکر آموزشی/ شهرام جمالی

🔻ویژگی‌های آموزش و پرورش مطلوب از نگاه مهدی بهلولی/ ابولفضل رحیمی‌شاد

🔻عدالت جنسیتی در گفتار و بازتاب آن در رفتار مهدی بهلولی/ نرگس ملک‌زاده

🔻عدالت آموزشی از نگاه مهدی بهلولی/ عزت‌اله مهدوی
🔻"برشی از زندگی" مهدی بهلولی/ محمدرضا نیک نژاد
گاهنامه فرهیزش_تیرماه ۱۴۰۰_شماره ۵
ویژه نامه یادبود مهدی بهلولی
مهدی بهلولی،معلم خوب من
زهرا علی اکبری


پس از دوران كودكي و به پايان رساندن مدرسه ابتدايي با ورود به دوران نوجواني بخشي از زندگي هر فرد به اين اختصاص پيدا مي كند كه با هدفمندي و برنامه ريزي، آينده خود را ترسيم و پيگير حرفه مورد علاقه خود و مهارت هاي لازم آن باشد. بطور معمول در همين دوران علاقمندي به معلمي، پزشكي، صنعتگري و ...شكل مي گيرد. فردي كه پس از دوران تحصيل تصميم به يادگيري اصول تعليم و تربيت و معلمي مي گيرد، جدا از آنكه به فكر تامين اقتصادي و امور مالي خود است (هرچند روزگاران مديدي است كه پرداختي هاي حقوقي در اين حرفه كفايت حال موظفان را ندارد)، عاشقانه وارد اين حرفه مي شود. در اين ادعا شك نكنيد، به گذران زندگي معلمان كه توجه كنيد به اين دست خواهيد يافت كه معلم صرفا با علاقه وارد اين حرفه مي شود؛ نه با نگاه تجاري. چه بسا افراد مستعد و بانگيزه اي بودند كه اين مسير را انتخاب كردند و در آن، نشان موفقيت را براي خود به همراه آوردند. مهدي بهلولي -يادش گرامي- از آن دسته معلمان باهوش و ذكاوتي بود كه در حرفه خود توانسته بود علاوه بر كسب افتخارات معلمي، صاحب نظري خبره و منبع و مرجع باشد. وقتي سخن از افتخارات معلمي مي شود منظورم اين يكي دو نشانِ معلمِ نمونه شدن و معلمِ پژوهشگر شدن نيست. افتخار معلمي زماني به دست مي آيد كه درجامعه همكاران خود و كلاس درس بتواني حرفي براي گفتن داشته باشي و دانش آموزان باري به هر جهت در كلاس درس تو ننشينند و انگيزه داشته باشند. در صداقت، دانش، مهارت و اميد بخشي الگو باشي و سرزنده براي حق طلبي.
با وجود آنكه نظام آموزشي در كشور از هميشه فشل تر و بي برنامه تر شده است، بهلولي هميشه اميدوار بود و با تمام توان پيگير مطالبات آموزشي و صنفي بود. با جان و دل چالشهاي آموزش و پرورش را مي شناخت و به همين دليل هر زمان از آن سخن مي گفت بر ذهن خواننده و شنونده اثر خود را مي گذاشت. كمي و كاستي هاي بودجه نظام آموزشي را آنچنان كارشناسانه بررسي و پيگير پاسخ مي بود كه مسئول ترين مسئول ها در آموزش و پرورش نمي توانستند بياني به آن رواني و مستدل ارائه دهند - تعدادي فعالان مدني و رسانه اي هستند كه در باب بودجه و چالش هاي حقوقي معلمان فعاليت مي كنند كه اميد است آنها نيز بتوانند با الگو برداري از صداقت و حقانيت علمي و مدني بهلولي ادامه راه وي باشند. بهلولي عزيز مسايل معلمي را درك كرده بود و برايش فرقي نمي كرد كه معلم رسمي باشي و يا خريد خدمتي. براي همين بود كه بارها در مصاحبه ها و يادداشت هايش مي خواندم كه از معلمان خريد خدمت سخن به ميان آورده و بدون ترديد زنده نگه داشتن ياد و خاطره حميد كنگوزهي گواه اين ادعاست. بزرگان صاحب سبك و نظر نظام آموزشي ايران را مي شناخت و معرفي آنان و آثارشان را در مسير حرفه اي خود قرار داده بود.
براي بنده كه خود را شاگرد بهلولي و دوست و همراه هميشگي اش- محمدرضا نيك نژاد – مي دانم، درخشان بودن و مانا بودن بهلولي در ترجمه آثار زنده صاحبنظران ديگر كشورها تجلي دارد. متن هایی را كه ترجمه مي كرد در راستای صريح و روشن شدن آنها برای خوانندگان بارها بارها مرورشان مي كرد، واژه ها را مناسب كنارهم مي نشاند و تجارب آنان را بخوبي و ملموس بيان مي كرد. كتاب فاخر و ارزشمند «مقاومت در برابر خصوصي سازي و نجات مدارس دولتي» برگردان توسط آرمان و مهدی بهلولي و محمدرضا نيك نژاد را كه خاطره بسيار خوشي از اهداي آن دارم، خوانده ام؛ يكبار براي خوانش و يك بار براي يادگيري. در حاشيه صفحات هر كتابي كه دوست دارم با مداد يادگيري هایم و جملات خوب كتاب را مي نويسم و اين كتاب چقدر براي من حاشيه نويسي داشت
عنوان «بررسی آموزش دینی در فنلاند از چشم انداز حقوق بشری» در شماره 125 دوماهنامه چشم انداز ايران، از جمله متوني است كه افتخار همراهي و همكاري با بهلولي عزيز و همكاران ديگر را داشتم و هزاران حيف از آن آخرين متني كه شروع كرديم و ناتمام مانده است.
اكنون كه حدود چهل روز از رفتن مهدي بهلولي عزيز مي گذرد، خواندن پيام هايي كه از وي داشتم؛ چه در صفحه شخصي و چه در گروه ترجمه مان؛ يكي از روزمرگي هاي من شده است كه هر چند وقت دلم ياد مهرباني هايش را مي كند، مي خوانم و مرور مي كنم. اميدوارم بتوانم شاگردي را بخوبي در حق «گرامي ياد مهدي بهلولي» ادا كنم و در مسيري كه براي توسعه نظام آموزشي ترسيم كرد، موثر و مفيد حضور داشته باشم.
https://s4.uupload.ir/files/img_20210807_063432_092_fd58.jpg
میراث اندیشگی مهدی بهلولی در منابع ، در علم و در روش

عزت اله مهدوی

گاهنامه فرهیزش_تیرماه ۱۴۰۰_شماره ۵
ویژه نامه یادبود مهدی بهلولی

تقارن یادبود وتجلیل از خدمات قلمی و اندیشگی مهدی بهلولی با تولد صمد بهرنگی، احساسی خاص را در من ایجاد و خاطراتی را زنده کرد. قرار بود در شماره پنجم نشریه فرهیزش که با همت او و یارانش شکل گرفته بود راجع به عناصر، فرم و جایگاه داستان نویسی صمد بهرنگی مقاله ای بنویسم. در ضمنِ گفتگوهایی که در این باره با بهلولی داشتم به او گفتم تو خودت ماهی سیاه کوچولو هستی؛ و او خندید.
میراث قلمی و اندیشگی بهلولی را می توان از ابعاد مختلفی بررسی کرد. جهت طرح نقشه مطالعاتی آثار بجا مانده از او به اختصار به مواردی اشاره می کنم. ابتدا به بُعد منابع می پردازم.  
منابع اندیشگی
بخش زیادی از نوشته های مهدی بهلولی در باره مسائل مرتبط با آموزش و پرورش است. روح نوشته هایش سرشاربود از مشکلات معیشتی معلمان، ناکارامدی نظام تعلیم و تربیت کنونی ایران در پرورش انسانهای پرسشگر و بی عدالتی سازمان یافته در این نهاد و ایجاد پیوند و همبستگی با سایر اقشاری مثل کارگران و کودکان بازمانده از تحصیل و از همه مهمتر سعی کرد با ترجمه هایش مخاطبان را آشنا کند با آنچه در نقاط مختلف جهان پیشرفته در مورد آموزش و نحوه اداره مدارس می گذرد. او نشان می داد که در مواجهه با "دیگری"، دوگانه دوست و دشمن گره مشکلات ما را نمی گشاید بلکه باید از تجارب موفق آنها خیلی چیزها بیاموزیم. اصولا در رفتار اندیشگی او نوعی مدرن بودن نمودار بود. او توانسته بود از خصلت های قومی و بومی سنتی و بعضاً خرافی فراتر فکر کند و از فانتزی خصلت های آسیایی و برداشت های ناسیونالیسم خصمانه عبور کند. او هیچوقت دلبسته نظام لگام گسیخته و مصرف گرای سرمایه داری نبود و روش های آنها را در رقابت بی اخلاق و فاسد بازار آزاد تأیید نمی کرد. با نظرات بازاری کسانی که می خواستند خصوصی سازی مدارس را به این تفسیر منحرفانه تعبیر کنند و مدرسه را به فروشگاه عرضه خدمات آموزشی و خانواده ها و دانش آموزان را هم به مشتریان این کالا ها تقلیل بدهند مخالفت جدی داشت. البته دولتها هم نشان داده اند که متولیان صالحی برای تعلیم و تربیت نیستند و در اندک مدتی ورشکستگی آنها نمایان می شود. او در جستجوی چاره بود. دراین راه به فلسفه هم روی آورد. اما در عین حال، فلسفه برایش پلی بود تا بتواند مفاهیم بنیادی را فهم کرده و در طرح و تحلیل مسائل، عمیق ترباشد. استفاده اش از مفاهیم فلسفی عمدتاً در موضوعاتِ انضمامی بود و کمتر خود را درگیر امور انتزاعی محض می کرد. من معتقدم کتاب "کندو کاو در مسائل تربیتی ایران" تأثیر زیادی بر مهدی بهلولی داشته است. البته این تأثیر عمدتاً در روش و جسارت پرداختن به موضوعات بوده نه در مفردات و سازو کار فکری مؤلف. او خیلی زود به این نتیجه رسید که تمرکز فعالان صنفی بر وضعیت معیشتی معلمان کافی نیست و تبدیل شدن به یک نِق نِق کننده صِرف نمی تواند در دراز مدت انسداد موجود را بشکند و جایگاه وزینی پیدا کند لذا به فعالیت خود در زمینه مطالعات تئوریک در آموزش و پرورش تطبیقی جهت داد و تشکیل هسته های ترجمه و کتاب خوانی را توصیه کرد.
https://s4.uupload.ir/files/img_20210813_074059_753_rz25.jpg

📌متن کامل یادداشت را در لینک زیر بخوانید

https://yun.ir/qmmg1c