Forwarded from باشگاه روزنامه نگاران ايران
سارقان آموختند،خانواده ها نه
خانم کبری آسوپار خبرنگار سرویس سیاسی روزنامه جوان در توئیتر نوشته:
برای بار سوم در ۶ ماه، ماشینی با کودک دزدیده شد. اول بنیتا قربانی شد؛ بار دوم سارق، دختربچه را رها کرد و بار سوم دیشب سارق به پلیس اطلاع داد ماشین و نوزاد را کجا رها کرده.
الحمدلله دزدها عبرت گرفتهاند، چون خانوادهها که به توصیه پلیس در تنها نگذاشتن کودک در خودرو گوش نمیدهند.
@journalistsclub
خانم کبری آسوپار خبرنگار سرویس سیاسی روزنامه جوان در توئیتر نوشته:
برای بار سوم در ۶ ماه، ماشینی با کودک دزدیده شد. اول بنیتا قربانی شد؛ بار دوم سارق، دختربچه را رها کرد و بار سوم دیشب سارق به پلیس اطلاع داد ماشین و نوزاد را کجا رها کرده.
الحمدلله دزدها عبرت گرفتهاند، چون خانوادهها که به توصیه پلیس در تنها نگذاشتن کودک در خودرو گوش نمیدهند.
@journalistsclub
Forwarded from عکس نگار
#سلامت_روان_کودکان
#تئاتر
چتر سفید
از ۲۰ آذر
تالار هنر
ساعت ۱۷:۳۰
رزرو بلیت:
0990788836
09025454921
🔹 @hsekids🔸
¯\_(ツ)_/¯
#تئاتر
چتر سفید
از ۲۰ آذر
تالار هنر
ساعت ۱۷:۳۰
رزرو بلیت:
0990788836
09025454921
🔹 @hsekids🔸
¯\_(ツ)_/¯
Forwarded from تربیت فردا
🌱🌱🌱
🔥 رنج گریزناپذیر تربیت!
هر کس به فکر این است که بچه خود را محفوظ دارد، ولی این کافی نیست.
باید به او یاد داد موقعی که بزرگ شد خودش را حفظ کند ، مصائب روزگار را تحمل کند. در برابر نعمت و نقمت، تنگدستی و فراوانی، مقاومت نشان دهد و در صورت لزوم روی یخ های ایسلند و سنگ های سوزان جزیره مالت زندگی کند.
امیل/روسو
🌾🌾🌾
@tarbiat_farda
🔥 رنج گریزناپذیر تربیت!
هر کس به فکر این است که بچه خود را محفوظ دارد، ولی این کافی نیست.
باید به او یاد داد موقعی که بزرگ شد خودش را حفظ کند ، مصائب روزگار را تحمل کند. در برابر نعمت و نقمت، تنگدستی و فراوانی، مقاومت نشان دهد و در صورت لزوم روی یخ های ایسلند و سنگ های سوزان جزیره مالت زندگی کند.
امیل/روسو
🌾🌾🌾
@tarbiat_farda
Forwarded from چاپارخونه
شروع کارگاه چهارم دیماه / جهت اطلاعات و ثبت نام
66414036
https://t.me/sarzaminebaranchanel
@chaparkhooneh
66414036
https://t.me/sarzaminebaranchanel
@chaparkhooneh
Forwarded from لاکپشت پرنده
✅ بستهی چهارم: کودکان با نیازهای ویژه
✅ روز دوازدهم آذرماه، روز جهانی معلولان است. بستهی چهارم لاکپشت پرنده با توجه به همین روز آماده شده است. با دانلود فایل ضمیمه میتوانید با کتابهای پنج و چهار لاکپشتی آشنا شوید که به موضوع کودکان با نیازهای ویژه پرداختهاند.
این فهرست شامل کتابهایی است که به افزایش توانمندی و اعتمادبهنفس این کودکان و نوجوانان کمک میکند. علاوه بر این، قدرت درک و همدلی خوانندهی کتاب را افزایش میدهد.
✅ در این فهرست، علاوه بر عناوین کتابها، میتوانید اطلاعات شناسنامهای، گروه سنی، عکس روی جلد و کاربرد ویژهی هر کتاب را ببینید و یادداشتی کوتاه را در مورد هر کتاب بخوانید.
https://goo.gl/BeahCW
🐢 @lakposhtparandeh
✅ روز دوازدهم آذرماه، روز جهانی معلولان است. بستهی چهارم لاکپشت پرنده با توجه به همین روز آماده شده است. با دانلود فایل ضمیمه میتوانید با کتابهای پنج و چهار لاکپشتی آشنا شوید که به موضوع کودکان با نیازهای ویژه پرداختهاند.
این فهرست شامل کتابهایی است که به افزایش توانمندی و اعتمادبهنفس این کودکان و نوجوانان کمک میکند. علاوه بر این، قدرت درک و همدلی خوانندهی کتاب را افزایش میدهد.
✅ در این فهرست، علاوه بر عناوین کتابها، میتوانید اطلاعات شناسنامهای، گروه سنی، عکس روی جلد و کاربرد ویژهی هر کتاب را ببینید و یادداشتی کوتاه را در مورد هر کتاب بخوانید.
https://goo.gl/BeahCW
🐢 @lakposhtparandeh
uupload.ir
بسته چهارم لاکپشت پرنده.pdf - یو آپلود
آپلود عکس، فایل، آهنگ و فیلم رایگان و با لینک مستقیم و ماندگاری دائمی و سرعت بالا در آپلود سنتر عکس و فایل یو آپلود
کودک و فرهنگ
Hamid Jebeli (Www.BestMusik.Org) – Cheshmash Ghashangeh
دختری دارم کس نداره از مجموعه ی سبزه ی ریزه میزه ☘🍀
Forwarded from نشر ایران بان
کتاب کار اعتماد به نفس با عنوان جدید "عزت نفس" تجدید چاپ شد📚📚📚
چاپ دوم/۱۹۲ صفحه/۲۴۰۰۰ تومان
@ibpublication
چاپ دوم/۱۹۲ صفحه/۲۴۰۰۰ تومان
@ibpublication
Forwarded from پیک ادبیات
داستان دهقان فداکار
غروب یکی از روزهای سرد پاییز بود. خورشید در پشت کوه های پربرف یکی از روستاهای آذربایجان فرو رفته بود. کار روزانهی دهقانان پایان یافته بود. ریزعلی هم دست از کار کشیده بود و به ده خود باز میگشت. در آن شب سرد و تاریک، نور لرزان فانوس کوچکی راه او را روشن میکرد. دهی که ریزعلی در آن زندگی میکرد نزدیک راه آهن بود. ریزعلی هر شب از کنار راه آهن می گذشت تا به خانهاش برسد. آن شب، ناگهان صدای غرش ترسناکی از کوه برخاست. سنگهای بسیاری از کوه فرو ریخت و راه آهن را مسدود کرد. ریزعلی میدانست که تا چند دقیقه دیگر، قطار مسافربری به آنجا خواهد رسید. با خود اندیشید که اگر قطار با تودههای سنگ برخورد کند، واژگون خواهد شد. از این اندیشه سخت مضطرب شد. نمیدانست در آن بیابان دور افتاده چگونه رانندهی قطار را از خطر آگاه کند. در همین حال، صدای سوت قطار از پشت کوه شنیده شد که نزدیک شدن آن را خبر داد.
ریزعلی روزهایی را که به تماشای قطار می رفت به یاد آورد. صورت خندان مسافران را به یاد آورد که از درون قطار برای او دست تکان میدادند. از اندیشهی حادثهی خطرناکی که در پیش بود قلبش سخت به تپش افتاد. در جست و جوی چارهای بود تا بتواند جان مسافران را نجات بدهد. ناگهان، چارهای به خاطرش رسید. با وجود سوز و سرمای شدید، به سرعت لباسهای خود را از تن درآورد و بر چوبدست خود بست. نفت فانوس را بر لباسها ریخت و آن را آتش زد. ریزعلی در حالی که مشعل را بالا نگاه داشته بود، به طرف قطار شروع به دویدن کرد. راننده قطار از دیدن آتش دانست که خطری در پیش است. ترمز را کشید. قطار پس از تکانهای شدید، از حرکت باز ایستاد. راننده و مسافران سراسیمه از قطار بیرون ریختند. از دیدن ریزش کوه و مشعل ریزعلی، که با بدن برهنه در آنجا ایستاده بود، دانستند که فداکاری این مرد آنها را از چه خطر بزرگی نجات داده است.
@peykeadabiat
غروب یکی از روزهای سرد پاییز بود. خورشید در پشت کوه های پربرف یکی از روستاهای آذربایجان فرو رفته بود. کار روزانهی دهقانان پایان یافته بود. ریزعلی هم دست از کار کشیده بود و به ده خود باز میگشت. در آن شب سرد و تاریک، نور لرزان فانوس کوچکی راه او را روشن میکرد. دهی که ریزعلی در آن زندگی میکرد نزدیک راه آهن بود. ریزعلی هر شب از کنار راه آهن می گذشت تا به خانهاش برسد. آن شب، ناگهان صدای غرش ترسناکی از کوه برخاست. سنگهای بسیاری از کوه فرو ریخت و راه آهن را مسدود کرد. ریزعلی میدانست که تا چند دقیقه دیگر، قطار مسافربری به آنجا خواهد رسید. با خود اندیشید که اگر قطار با تودههای سنگ برخورد کند، واژگون خواهد شد. از این اندیشه سخت مضطرب شد. نمیدانست در آن بیابان دور افتاده چگونه رانندهی قطار را از خطر آگاه کند. در همین حال، صدای سوت قطار از پشت کوه شنیده شد که نزدیک شدن آن را خبر داد.
ریزعلی روزهایی را که به تماشای قطار می رفت به یاد آورد. صورت خندان مسافران را به یاد آورد که از درون قطار برای او دست تکان میدادند. از اندیشهی حادثهی خطرناکی که در پیش بود قلبش سخت به تپش افتاد. در جست و جوی چارهای بود تا بتواند جان مسافران را نجات بدهد. ناگهان، چارهای به خاطرش رسید. با وجود سوز و سرمای شدید، به سرعت لباسهای خود را از تن درآورد و بر چوبدست خود بست. نفت فانوس را بر لباسها ریخت و آن را آتش زد. ریزعلی در حالی که مشعل را بالا نگاه داشته بود، به طرف قطار شروع به دویدن کرد. راننده قطار از دیدن آتش دانست که خطری در پیش است. ترمز را کشید. قطار پس از تکانهای شدید، از حرکت باز ایستاد. راننده و مسافران سراسیمه از قطار بیرون ریختند. از دیدن ریزش کوه و مشعل ریزعلی، که با بدن برهنه در آنجا ایستاده بود، دانستند که فداکاری این مرد آنها را از چه خطر بزرگی نجات داده است.
@peykeadabiat
کودک و فرهنگ
Photo
یکی از قهرمانان ما دیروز درگذشت .ریز علی خواجوی روحت شاد .
Forwarded from موسسه پژوهشی کودکان دنیا
سیزدهم آذر
روز هدیه ای درست کن
این روز می تواند براى همه کودکان ، نوجوانان و خانواده ها چه در مراکز آموزشی و چه در خانه ها روز هيجان انگیزی باشد.
اين که در کنار هم هديه ای درست کنیم و به عزیزی هدیه بدهیم.
اين روز را فراموش نکنيم. لطفا !
@koodakandonya
روز هدیه ای درست کن
این روز می تواند براى همه کودکان ، نوجوانان و خانواده ها چه در مراکز آموزشی و چه در خانه ها روز هيجان انگیزی باشد.
اين که در کنار هم هديه ای درست کنیم و به عزیزی هدیه بدهیم.
اين روز را فراموش نکنيم. لطفا !
@koodakandonya
Forwarded from Deleted Account
#كلاس_مادر_كودك
خانه فريار (روانشناسي كودك و خانواده)
https://t.me/joinchat/AAAAADx_fDSA026z8JeXDA
تلفن:02166929832
خانه فريار (روانشناسي كودك و خانواده)
https://t.me/joinchat/AAAAADx_fDSA026z8JeXDA
تلفن:02166929832