کودک و فرهنگ
1.31K subscribers
5.52K photos
807 videos
112 files
1.5K links
تجربه های مادری روزنامه نگار و تسهیلگر فرهنگی. ریحانه قاسم رشیدی هستم .

ارتباط

@rb1105
Download Telegram
من، درخت «عرعر» و انتخاب‌های دخترم



🔸نبرد دایمی من و مادرم با جوانه‌های «عرعر» نمی‌دانم از چه سالی شروع شد. مامان تا وقتی به باغچه رسیدگی می‌کرد، علاقه‌ی عجیبی به درختان میوه و گیاهان گلدار داشت.احتمالاً، از نظر او درخت بی‌ثمر، درخت به‌حساب نمی‌آمد. نمی‌دانم، شاید هم بیش از میوه، شکوفه‌ها را می‌خواست.
آن روزها، در حیاط ما و حیاط‌های دور و بر، چندین درخت زیبای میوه زندگی می‌کردند؛ زردآلوی حیاط منیژه اینها، گردوی حیاط فرانک اینها، توت منزل حاج آقا و درخت‌های مو و سیب و گلابی جوانتر ما.

اول از همه گردو که برای خودش ابهتی داشت، قطع شد تا آپارتمان زشتی بسازند. توت بلند و کهنسال هم فکر می‌کنم خشکید. زردآلوی قشنگ هم که بهار پیراهن سفید می‌پوشید و هیچ‌ سالی بیش از یکی دو میوه نمی‌داد، وقتی منیژه‌اینها خانه را فروختند، قطع شد و من که باردار بودم، آن روز کلی گریستم.
انگار کودکی‌ام را تکه‌تکه کرده‌بودند.


همسایه‌های قدیمی یا از دنیا رفتند و یا از محله. و ما ماندیم و باغچه‌های خالی آنها که میزبان انواع کاشته‌های باد می‌شد. «عرعر» مهمان حیاط پشتی شد. به باغچه‌ی ما تقریباً دور بود ولی دانه‌های زبل او که تسلیم فاصله نمی‌شدند. باد مدام پرتشان می‌کرد به باغچه‌ی ما و ما از ریشه درشان می آوردیم.

مادرم هر وقت می‌خواست به من بگوید بی‌ثمر و پرادعا و آزاردهنده نباشم، می‌گفت: مثل درخت «عرعر» نباش که فقط قد، دراز می‌کند.
اینطوری بود که جناب «عرعر» شد نماد بی‌فایدگی برای من.

هنوز در نبرد با جوانه‌های «عرعر» هستم. اگر مراقبت نکنم، این گونه‌ی غیربومی و مهاجم تمام باغچه‌ را می‌گیرد. اما مدتیست که دیگر او را مزاحم نمی‌بینم. «عرعر» انتخاب من نبود. اگر می‌شد، درختی سفارش بدهم، مطمئناً سرو می‌خواستم یا حتی همان توت با آنهمه برگریز همیشگی. اما او هست. اختیاری در انتخابش نداشته‌ام. درست مثل ویژگی‌ها و توانایی‌ها و آرزوهای فرزندم. خوشحالم که پس از سال‌ها، می‌توانم خوبی‌هایش را درک کنم. سایه‌ی خنکش، پرنده‌هایی که روی شاخه‌هایش لانه کرده‌اند، حفاظی که برای دیده نشدن ساخته و حتی صدای قشنگ پیچیدن باد لای
برگ‌هایش و حس خوب دیدن بچه‌گربه‌هایی که از تنه‌ی نه چندان محکمش بالا می‌روند.

به درخت «عرعر» نگاه می‌کنم. متعجب می‌شوم از حضور مرغ مینایی که جا خوش کرده و آواز می‌خواند. اینجا با نزدیک‌ترین محوطه‌ی سبز، کیلومترها فاصله‌دارد. مرغ مینا چطور به اینجا رسیده؟

به فرزندم که لحظه‌ای انتخاب‌رشته‌اش از ذهنم خارج نمی‌شود، فکر می‌کنم. شاید، انتخاب‌های او، مطلوب من و پیش‌فرض‌هایم نباشد اما این زندگی اوست.و من فقط، فرصت همراهی در این مسیر و پذیرش وجودش را دارم. البته، می‌توانم از دیدن آرزوهایهای متفاوت او و هم‌نسل‌هایش، که از نظر من، چندان منطقی نیستند، غمگین و ناامید شوم یا آنهارا همینطور که هستند بپذیرم و کوشش کنم تا در حد توانم یارشان باشم تا به بهترین خودشان تبدیل شوند و روزی مثل درخت «عرعر» به جایگاهی برای آسودن پرنده‌های آرزو.

#ریحانه_قاسم‌رشیدی
#فرزندپروری
#انتخاب_رشته
#انتخاب
#تجربه‌ی_زیسته
#نوجوان

@farhangkoodak
#تخفیف_ویژه

به مناسبت هفته‌ی معلم و نمایشگاه کتاب تهران

#نشر_افق

@farhangkoodak
سال ۱۳۴۱ آل‌احمد در سفر به هلند با زنی فرنگی آشنا می‌شود. این آشنایی به آنجا می‌انجامد که آل‌احمد برای خانم در یک هتل اتاقی کرایه می‌کند. اتاقی مشترک. خبر به گوش دانشور می‌رسد. نامه‌ای به جلال می‌نویسد پر از ناز و نیاز و خشم و عتاب و رنجش. نامه‌ای خواندنی و مفصل ‌است (نامه‌های سیمین دانشور و جلال آل‌احمد، به کوشش مسعود جعفری، کتاب سوم، صص۳۴۴- ۳۵۱).

دانشور نوشته که ماجرا را اول به خلیل ملکی و همسرش که از دوستان نزدیک او و جلال بودند، اطلاع داده. خانم ملکی با جیغ و گریه گفته: تو که حق طلاق داری برو طلاقت را بگیر. خلیل ملکی هم «تبسمی کرد و گفت پس جلال از شما هم انشعاب کرد. بعد گفت جلال غربزدگی نوشته، اما در غرب به یک زن غربی پناه برده. آقای ملکی هم زد به گریه». سخن ملکی مهم است.

خانم دانشور در پایان نوشته: «من از تو جدا می‌شوم. من ممکن است آدم کوچکی باشم، اما آنقدر حقیر نیستم که به حقارت تن بدهم. چقدر روی من سرمایه‌گذاری شده تا به این مرحله رسیده‌ام؟ چندهزار صفحه کتاب خوانده‌ام؟ چند هزار ورق یادداشت برداشته‌ام؟ چند صد ساعت کلاس را تحمل کرده‌ام؟ و ادعاها و غرورم هم يقينا از تو کمتر نیست. من ادعا می کنم که طرفدار اعتلای زن ایرانی و احقاق حقوق او هستم. هر کس هر حرفی می‌زند اول خودش باید عمل بکند. من می‌توانم و باید الگوی زن ایرانی باشم و اگر الگو هم نباشم، این الگو را در برابر چشمان زن ایرانی قرار می‌دهم. نشانشان می‌دهم که آن زندگی که به شما تحمیل شده غلط است. این تن دادن‌ها به ستم، این زجرها که شما می‌کشید، این وابستگی‌ها همه‌اش غلط‌‌اندرغلط است. شاید سیلی از سر من گذشته باشد. از این سیل شسته‌ورفته بیرون می‌آیم و در این مرز تازه آدم نوی، زن نوی می‌شوم و به زن ایرانی هم تفهیم خواهم کرد که بایستی زن نوی بشود».

اما سیمین دانشور با همۀ رنجیدگی و خشم و خروش از همسرش جدا نشد. راه توجیه و اعتذار و بازگشت را برایش باز گذاشت. درنهایت هم او را بخشید.با طلاق نگرفتن آنچه را که در این نامه موجب اعتلای زن ایرانی و احقاق حقوق زنان نامیده بود، البته محقق نکرد. شاید سخن ملکی را پذیرفت که:«حالا موقع دادن شعار زنان پیشرو نیست».

دانشور به خانم ملکی گفته بود:« درست است که من هر آن می‌توانم طلاق بگیرم، اما غلبه عقل بر عشق زمان می‌خواهد. بایستی با دقت و بررسی همه جانبه فصل آخر این کتاب را بنویسم».

اگر مبنا نوشته‌ها و گفته‌های سیمین دانشور باشد او تا آخر عاشق آل‌احمد ماند.

✍️میلاد عظیمی

امروز زادروز سیمین دانشور است
@sahandiranmehr
سیمین دانشور و دری که به روی زنان ایرانی گشود


🔸دنیای ادبیات داستانی جدید فارسی، برای من به دو دوره‌ی مشخص تبدیل شده. پیش از سیمین و بعد از او که نخستین زن رمان‌نویس ایران شد و اولین رمانش سووشون، یکی از پرخواننده‌ترین آثار.

🔸سیمین خانم، منحصر به فرد بود و منحصر به فرد ماند. شاید به خاطر روحیه و زندگی خاص خودش و شاید به دلیل زمانه‌ای که در آن می‌زیست.

🔸قلم سحرآمیز او هنوز جذاب است و نوشته‌های چندلایه‌اش به خواننده‌ای که به دنبال چیزی ورای سرگرمی و وقت‌گذرانیست، از تاریخ، افسانه و اسطوره، شخصیت‌های مهم و رویدادهای بی‌نظیر تاریخ معاصر می‌گوید و زنان و دختران را قهرمان کنشگر زندگی می‌کند.

🔸زری و هستی نوریان سال‌هاست در خاطره‌ی جمعی کتابخوان‌های ایرانی، به‌ویژه زنان، زندگی می‌کنند. قهرمان‌هایی در بند رویدادهای زمانی مهیب، یکی اشغال ایران در جنگ دوم جهانی و دیگری انقلاب اسلامی. با هویت، زنانگی و فکر و احساس و عمل منحصر به‌فرد و تصمیمات خلاف عرف خود.

🔸سیمین خانم، ایران را با نیمه‌ی پنهانش به تصویر کشید. زنانی که پیش‌تر یا در قالب مادر ظاهر می‌شدند یا معشوق و یا لکاته، از سایه در آمدند. هویت و شخصیت انسانی یافتند و تردیدها و چالش‌های کوچک و بزرگ‌شان را نشان دادند.

🔸هر زمان خسته یا ناامید هستیم، سیمین خانم مثل مادربزرگی مهربان، برای‌مان قصه‌ها می‌گوید و دست‌های‌مان را می‌گیرد تا بدانیم زن بودن، هرگز آسان نبوده و نیست. اما زیباست. عظمت دارد و پر از لحظه‌های یگانه‌ایست که به‌تصویر کشیدن هنرمندانه‌شان هم، کار هر کسی نیست.


🔸سیمین خانم در بهار شیراز متولد شد و دنیای ادبیات فارسی را به شکوفه و گل نشاند. باشد که نوادگانش، در این مسیر، بکوشند و جهان و لحظه‌های زنان ایران را با طلسم واژه‌ها، در یادها نگه‌دارند. و نسل‌های متوالی بدانند مادران‌شان، چگونه چراغ عشق را در خانه‌ها روشن‌نگه‌داشته‌اند.

در سال‌های گذشته، چند بار رمان سووشون را در گروه‌های مختلف همخوانی کردیم. اگر دوست داشتید می توانید با جستجوی کلیدواژه، مطالب را ببینید.
امیدوارم امسال بتوانیم راهی «جزیره‌ی سرگردانی» شویم.


#سیمین_دانشور
#سووشون
#جزیره‌ی_سرگردانی
#باشگاه_کتابخوانی_مجازی_کودک_و_فرهنگ
#ریحانه_قاسم‌رشیدی

@farhangkoodak
@sokhanranihaa
@sokhanranihaa
🔊فایل صوتی

زندگینامه سعدی شیرازی : استاد سخن

▪️بر اساس کتاب حدیث خوش سعدی مرحوم عبدالحسین زرین کوب
▪️روز اول اردیبهشت در تقویم شمسی روز بزرگداشت مقام سعدی است.


.
🆔 @sokhanranihaa


#سعدی
#استاد_زرین‌کوب

@farhangkoodak
معجزه‌های خواربارفروشی نامیا و رویاهای بچه‌های ما

🔸پایان دوره‌ی متوسطه‌ی اول، زمان انتخاب رشته است. متاسفانه در کشور ما افراد خیلی زودتر از آن که بتوانند خود و دنیا را بشناسند، مجبور به گزینش می‌شوند. بدون آن‌که از پیچیدگی‌های انتخاب اطلاع داشته باشند.

منظورم، مسایل و محدودیت‌های قانونی تغییر رشته نیست. از تجربه‌های انسانی و تأثیر انتخاب بر سرنوشت فرد و خانواده می‌گویم.

🔸«نغمه‌های غمناک شبانه» فرصتی داد برای گفتگو درمورد این موضوع بسیار مهم که در هیاهوی کنکور و رتبه و امتحان تقریباً در هیچ مدرسه‌ای درباره‌اش صحبت نمی‌شود.

🔸کاتسورو تنها پسر خانواده،‌ عاشق گیتار است و دوست دارد خواننده شود. برای همین، تحصیل در رشته‌ی اقتصاد دانشگاه توکیو را ترک می‌کند. پدر و مادر که هزینه‌ی سنگین تحصیل او را داده و انتظار داشتند تا مغازه‌ی ماهی‌فروشی‌شان را مدیریت کند با دلشکستگی این تصمیم را می‌پذیرند.

کاتسورو در امتحان‌های مختلف شرکت می‌کند اما هیچ کدام از کمپانی‌ها او را نمی‌خواهند.

🔸سه سال بعد از این ماجرا، او به خواربارفروشی نامیا نامه می‌نویسد و جوابی که می‌گیرد تکان‌دهنده است؛ برگرد به خانه و ماهی‌ها را خرد کن.

❤️با بچه‌ها درباره‌ی فرق بین استعداد و نبوغ حرف زدیم. و این که استعداد به تنهایی، باعث موفقیت نمی‌شود. امید، پشتکار، شبکه‌سازی و ارتباطات کاری و استفاده از فرصت‌ها را مهم دیدیم. و درک کردیم که انتخاب‌های ما، می‌تواند رنج زیادی به خودمان و عزیزان‌مان وارد کند و این که شکست و برخورد عاقلانه با آن را همیشه باید درنظر بگیریم.

🔸کاتسورو هیچ‌وقت به آرزویش نرسید ولی با تک‌آهنگی که در پرورشگاهی خواند و نجات جان کودکی، به زندگی‌اش معنا بخشید.

کتاب «معجزه‌های خواربارفروشی نامیا» درمورد معنای زندگی و تأثیر زندگی انسان‌ها بر همدیگر است.

🔸ما کمی هم درباره‌ی انیمه‌ها و فیلم‌های رمانتیک حرف زدیم تا مشخص شود، همانطور که فیلم‌های اکشن ربطی به دنیای واقعی ندارند، این داستا‌ن‌ها هم با تجربیات روزمره مشابه نیستند. متأثر شدم از ناراحتی بعضی از بچه‌هایم ولی فکر می‌کنم لازم بود بدانند.

پانویس: لینک دو قطعه‌ی جی‌پاپ ۲۰۲۴ را می‌گذارم. برای من میانسال جذاب بودند، بچه‌ها را بابت شیدایی‌شان ملامت نمی‌کنم.

https://m.youtube.com/watch?v=G-LdNMa99oQ&list=PLm7wnjUQm_FDROL7G1n9iB7sbA8J8K5wd&index=2


https://m.youtube.com/watch?v=-wb2PAx6aEs&list=PLm7wnjUQm_FDROL7G1n9iB7sbA8J8K5wd&pp=iAQB8AUB

#معجزه‌های_خواربارفروشی_نامیا
#باشگاه_کتابخوانی_مجازی_کودک_و_فرهنگ
#انتخاب_رشته
#انتخاب
#نوجوان
#موسیقی
#شکست
#ریحانه_قاسم‌رشیدی


@farhangkoodak
روز «خلیج فارس» فرخنده‌باد.

دهم اردیبهشت، روز بیرون راندن پرتغالی‌ها از سرزمین‌های زیبای ماست.


شاید همسایگان تازه‌تأسیس جنوبی، اسم دیگری بر این پهنه‌ی آبی بدهند، اما تاریخ و اسنادش از هزاران سال پیش این خطه را به دامن پر چین و شکن وطن ما، پیوند زده‌اند.
#خلیج_فارس
#ایران
#هویت
@farhangkoodak
نمایش آکادمی موسیقی پرندگان در تالار هنر

این‌ نمایش را دوست عزیزی دیده و توصیه کرده‌است. انشالله بتوانم به‌تماشایش بروم.

امیدوارم شما و بچه‌های عزیز کمتر از دوازده‌سال لذت ببرید از آن.

#نمایش_کودک
#تالار_هنر
#آکادمی_موسیقی_پرندگان

@farhangkoodak
🔸تیزر تریلر رسمی Mufasa; The Lion King انیمیشن تحسین‌شده‌ی امسال، پخش شد.

🔸پوستر و تریلر گویای روایت اصلی این داستان انسانی، لطیف و زیباست؛ تولد، کودکی و تمام دشواری‌های رسیدن به بزرگسالی و پختگی.

🔸ما نسخه‌های قبلی این انیمیشن را با بچه‌های عزیز، دیده و تحلیل کرده‌ایم. توان یادگیری در بستر زندگی، قدرتیست که ما مادرها در کنار تسهیلگرهای باحوصله به بچه‌ها هدیه می‌کنیم.


و چه هدیه‌ای برتر از توان روبه‌رو‌شدن با تلخی‌ها و شیرینی‌های رندگی و ساختن آن؟


🔸این فیلم ۳۰ آذر اکران خواهد شد.


منبع: کانال مجله‌ی فیلم امروز

@farhangkoodak

#Mufasa
#انیمیشن
#اسکار
#دیزنی
#مهارت‌های_زندگی
#آموزش_در_بستر_زندگی
#تحلیل_انیمیشن
#باشگاه_کتابخوانی_مجازی_کودک_و_فرهنگ
#ریحانه_قاسم‌رشیدی

@farhangkoodak
تغییر قوانین شرکت در آزمون‌های هوم‌اسکول


🔸نحوه‌ی شرکت در آزمون‌های مخصوص دانش‌آموزان هوم‌اسکول مقطع متوسطه اول به‌تازگی عوض شده و بچه‌ها دیگر نمی‌توانند، بدون گذراندن امتحانات دو پایه‌ی قبل، در امتحان نهایی نهم شرکت کنند.

🔸امسال، بچه‌های هوم‌اسکول، پایه‌ی نهم، مجبورند در خرداد امتحان هفتم و هشتم را بدهند و در صورت کسب شرایط خاص، در شهریور در آزمون نهم شرکت کنند. این موضوع، مستلزم یافتن مدرسه‌ایست که حاضر به انجام چنین فرآیندی باشد.

🔸 تغییر قوانین را پیگیری کنید تا دچار مشکل نشوید.

#هوم_اسکول
#آزمون
#متوسطه‌ی_اول

@farhangkoodak
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
آنچه می‌بینید، انیمیشن سیمرغ، اثر برگزیده‌ی دیجیتال آرت ساخته‌ی آقای صبا علیزاده است که روایتی امروزی از منطق‌الطیر را ارائه می‌کند.



وقتی فرهنگ و ادبیات و هنر ایرانی دستمایه‌ی هنرمندان می‌شود، جهان به تماشا و مرحبا می‌ایستد.

این انیمیشن که در سال ۲۰۱۴ تولید شده، داستان سیمرغ عطار را به شکلی بدیع و امروزی شرح می‌دهد.

چندین جایزه‌‌ی معتبر و نمایش در موزه‌های مهم دنیا، نصیب تیم سازنده شده.

آقای صبا علیزاده، فرزند جناب حسین علیزاده، استاد موسیقی سنتی هستند. تشکر ایشان از همسرشان در پایانبندی، قابل تقدیر است به‌ویژه که در سنت جامعه‌ی هنری ما، چنین چیزهایی چندان مرسوم نیست.

@farhangkoodak

#سیمرغ
#دیجیتال_آرت
#صبا_علیزاده
#عطار_نیشابوری
#موسیقی_ایرانی
🔸همسرم؛ بهمن بیگی می‌گفت: موقعی که فارغ التحصیل شده بودم، کتاب بوف کور صادق هدایت را خواندم. همیشه دلم می‌خواست صادق هدایت را ببینم. شنیده بودم که روزهای جمعه با عده‌ای از دوستانش مثل بزرگ‌علوی، نیمایوشیج و چند نفر دیگر در کافه نادری شمیران جمع می شوند.
روز جمعه سوار درشکه شدم و به کافه نادری شمیران رفتم. در گوشه کافه، دیدم که میزی گذاشته اند و عده‌ای دورش نشسته‌اند.

پرسیدم صادق هدایت کدام یک از آنهاست؟گفتند: آن فرد عینکی. رفتم و سلام کردم و گفتم آمده‌ام شما را ببینم. کتاب بوف کور را خوانده ام. کمی با هم حرف زدیم. گفت: اهل کجا هستی؟ گفتم : قشقایی هستم و تازه لیسانس حقوق گرفته‌ام. از من پرسید: خوب حالا که قشقایی هستی، تفنگ هم داری؟
گفتم : بله تفنگ هم دارم. گفت: آهو هم می‌زنی؟ گفتم : بله آهو هم می زنم. گفت: تفنگ دست آهو هم می‌دهی؟!

فهمیدم که چه می‌گوید. چون صادق‌هدایت گیاهخوار بود و مخالف شکار و کشتن حیوانات. گفتم فهمیدم چه گفتی؟! سپس خداحافظی کردم. بعد از مدتی که از تهران به ایل بازگشتم، دو تا تفنگ داشتم که گفتم آنها را آوردند. هردو تا را به پارک بمو بخشیدم. ( پارک بمو منطقه حفاظت شده در نزدیکی شیراز بالای دروازه قرآن) بعد از تعطیلات به تهران برگشتم.‌ باز به کافه نادری رفتم و کتاب عرف و عادت در عشایر فارس را به او تقدیم کردم و گفتم من تفنگ‌هایم را بخشیدم و هرگز شکار نخواهم کرد. بعد از این ملاقات، مورد لطف و تشویق او قرار گرفتم و با هم دوست شدیم

✔️منبع:
بانوی ایل /گفتگوی فرح نيازکار با «سکينه کياني»، همسر محمد بهمن بيگی، نویسنده و بنیان‌گذار آموزش و پرورش عشایری در ایران.
سالگرد درگذشت محمد بهمن‌بیگی

@sahandiranmehr
کودک و فرهنگ
🔸همسرم؛ بهمن بیگی می‌گفت: موقعی که فارغ التحصیل شده بودم، کتاب بوف کور صادق هدایت را خواندم. همیشه دلم می‌خواست صادق هدایت را ببینم. شنیده بودم که روزهای جمعه با عده‌ای از دوستانش مثل بزرگ‌علوی، نیمایوشیج و چند نفر دیگر در کافه نادری شمیران جمع می شوند.…
البته که کافه‌ نادری در شمیران نبوده‌است و احتمالاً خانم بهمن‌بیگی در بیان مکان ملاقات دچار اشتباه شده‌اند.

کافه نادری در خیابان نادری سابق - بین چهارراه حافظ و استانبول خیابان جمهوری فعلی-قرار دارد و قنادی بسیار قدیمی‌اش هم مجدداً شروع به کار کرده.

شیرینی‌های اصیل طهران دوست‌داشتنی را در آنجا می‌توانید نوش‌جان کنید.

#کافه_نادری
#طهرانگردی_با_بچه‌ها

@farhangkoodak
تعظیم در برابر تمام معلمانی که به کودکان، عشق را می‌آموزند


https://t.me/farhangkoodak/10085

#ریحانه_قاسم‌رشیدی
#روز_معلم
#تجربه‌ی_زیسته

@farhangkoodak