ارجاعات
1.63K subscribers
319 photos
16 videos
190 links
قسمت‌هایی از کتاب‌ها و مقالاتی که می‌خونم رو این‌جا تایپ می‌کنم. اگر متنی رونوشت (copy) شده از جایی بود بهش ارجاع داده می‌شه.

- t.me/startreatments :کانال اصلی

- t.me/etrazatvapasokh/1530 :کانال‌ها
Download Telegram
«رضاشاه برخلافِ ظاهرِ پُرهیبتش صدایی نرم و نازک داشت. اگر چشم‌‌ها را بسته و فقط صدای سخنش را شنیده بودم، گمان می‌کردم که زنِ جوانی، هیجده-نوزده ساله، حرف می‌زند. شنیده‌ام که بیسمارک و ولینگتون هم صدایِ نازکی داشته‌اند. هیچ تصور نمی‌کردم که اعلی‌حضرت رضاشاه که پیش‌تر سردارِ لشکری بامهابت بود و -سران و سربازانِ- قوایِ سه‌گانه را تشویق یا توبیخ می‌کرد صدایی چنین نرم و نازک داشته باشد.»

- "سفرنامۀ کازاما: سفرنامه و خاطراتِ آکی‌ئو کازاما"، ترجمهٔ هاشم رجب‌زاده (با همکاریِ گروهی از دانش‌جویان).
@erjahat
ارجاعات
«من به‌خصوص شایق بودم بدانم متفکرِ مستقلی هم‌چون [محمدعلی] فروغی نسبت به این مسائل چه نظری دارد و چه وضعی اتخاذ می‌کند. از صحبت‌های خصوصی که با وی داشتم به این نتیجه رسیدم که او علی‌رغمِ تمعق و مطالعه‌ای که در افکارِ فلسفیِ اروپایی دارد، باز یک شیعهٔ معتقد…
«آقای فروغی به وضوحِ تمام در این گفت‌وگو برایم روشن کرد که آزادیِ مطبوعات از جمله آن امورِ بدیهی و متعارفِ اروپایی است که در ایران موردِ قبول نیست و دیگر این‌که اصلی را ارائه داد که طبقِ آن هر تاج‌داری هم‌چون شاه باید به‌خصوص نسبت به هتکِ حیثیت از خود سخت حساس و سخت‌گیر باشد.
من نمونه‌ای کاملاً مخالفِ این اصل از تاریخِ آلمان برای او مثال زدم: فردریشِ کبیر روزی دید که مردم برای دیدنِ کاریکاتورِ او که بر دیوار نصب شده بود هجوم آوردند. اما چون این کاریکاتور در جایی بلند قرار داشت و مردم به‌ زحمت می‌توانستند آن را ببینند، این شاهِ بزرگ دستور داد آن را قدری پایین‌تر بیاورند تا همه خوب آن را ببینند.
آقای فروغی با لبخندی به من پاسخ داد و یادآور شد که برداشت‌ها تا این اندازه با هم تفاوت دارند.»

- همان.
@erjahat
ارجاعات
۲۷/۰۵/۱۹۸۸ غزاله می‌گفت اگر کسی از من خوشش بیاد لاغر می‌شم. گفتم خوب، من از تو خوشم می‌آد، چرا لاغر نمی‌شی؟ با ناز و اعتراض گفت پدر! خودت می‌دونی‌ چی می‌گم. گفتم نه؛ گفت یعنی مَرو دوست داشته باشه. گفتم من خیلی دوستت دارم. خندید و گفت پدر اذیت نکن. ماتیلد هم…
۲۰/۰۴/۱۹۸۸
«برگشته‌ام به زندگیِ عادیِ روزانه یعنی نگرانی‌های ایران، بیماریِ اخبار، اسرائیل و فلسطینی‌ها، انتخاباتِ فرانسه، جریان‌های شوروی و راست‌ودروغ‌های درهمِ دیگر به اضافهٔ گرفتاری‌های خصوصیِ خانوادگی و عمری که مثلِ سرب در باطلاقِ زمان فرو می‌رود.»

- همان.
@erjahat
ارجاعات
۲۰/۰۴/۱۹۸۸ «برگشته‌ام به زندگیِ عادیِ روزانه یعنی نگرانی‌های ایران، بیماریِ اخبار، اسرائیل و فلسطینی‌ها، انتخاباتِ فرانسه، جریان‌های شوروی و راست‌ودروغ‌های درهمِ دیگر به اضافهٔ گرفتاری‌های خصوصیِ خانوادگی و عمری که مثلِ سرب در باطلاقِ زمان فرو می‌رود.» -…
۲۷/۱۲/۱۹۸۸
«...حالی که دارم برایِ خودم هم چندان شناخته نیست. گیتا خیال می‌کند از ناخوشی اوقاتم تلخ است، یا اخم‌ کرده‌ام و با کسی حرف نمی‌زنم و..‌. اما هیچ‌کدامِ این‌ها نیست. از همه‌چیز خالی شده‌ام. نه خوش‌حالم نه بدحال، نه شاد نه غمگین و نه امیدوار یا نومید. رخوتی اندروا، بی‌گذشته و آینده، سکونی بی‌زمان و مکان، معلق در هیچ، همراه با نوعی آگاهیِ خواب‌زده به وجودِ خود، خوابی بدونِ رؤیا، با چشم‌های باز.»

- همان.
@erjahat
شخصاً خیلی روی گزاره‌های "ایرانیان چنین و چنانند" و "هیچ‌جای جهان این‌طور نیست" حساسم و معمولاً با ذکرِ مثال‌های نقض با آن‌ها مخالفت می‌کنم.
اما تمنا می‌کنم یک جایی را نشان دهید که کاربرانِ توئیترش خیلی جدی -جدا از شوخی‌های زننده- شروع به تمسخرِ رشتهٔ مطالعاتیِ یکی از مهم‌ترین‌ همسایه‌های کشورشان کنند.
آدم از این حجمِ بلاهت شرم می‌کند.
«سیمون وی می‌نویسد: "تواناییِ مراقبت و توجه کردن به انسانی دردمند امری بسیار دشوار و نادر است؛ تا حدِ معجزه نادر است. خودِ معجزه است." از نگاهِ سیمون وی انتظاری که ما در جوارِ فردِ دردمند می‌کشیم فقط و فقط از جنسِ انتظار است. چنین انتظاری به زعمِ وی جوهر است، نه کنش. جوهرِ نفس است، نه کنشِ آن. این همان جوهری است که فردِ باورمند، هم‌او که مؤمنانه چشم‌انتظارِ خداوند است و هویتش چیزی به‌جز انتظارش نیست تسلیم داشته است. این انتظاری است که فرد به انسانِ دردمند عرضه می‌دارد. به گفتهٔ وی، در این حالت، فردِ دردمند نیازی ندارد که کاری برایش انجام دهند، بل‌که می‌خواهد کسی کنارش باشد. نیازِ انسانِ دردمند بیش از هر چیزِ دیگری حضور و هم‌جواریِ دیگری است. انتظارِ فردِ همراه درونِ "زمانِ عمیقِ" برگسونی است. زمانِ عمیقی که به نوشتهٔ لویناس، فیلسوفِ فرانسوی، "به مانندِ رابطه‌ای با دیگری و با خداوند تأویل می‌شود":
"[در این] دیرند، امرِ مادی قابلِ فروکاستن به رخدادی از جنسِ معرفت نیست، بل‌که استعلایِ رابطه با کسی دیگر است: عشق، دوستی و هم‌دردی با دیگری. قرابتی که نمی‌توان آن را به مقولاتِ فضایی یا وجوهِ مضمون‌سازی و عینیت‌بخشی فروکاست."»

- "در بابِ انتظار"، نوشتهٔ هارولد شوایتزر، ترجمهٔ مهیار آقایی.
@erjahat
ارجاعات
«سیمون وی می‌نویسد: "تواناییِ مراقبت و توجه کردن به انسانی دردمند امری بسیار دشوار و نادر است؛ تا حدِ معجزه نادر است. خودِ معجزه است." از نگاهِ سیمون وی انتظاری که ما در جوارِ فردِ دردمند می‌کشیم فقط و فقط از جنسِ انتظار است. چنین انتظاری به زعمِ وی جوهر است،…
«امید را همانندِ درماندگی -که معمولاً باهم تفاوتِ ناچیزی دارند- باید تاب آورد؛ در اعماقِ نفسِ آدمی، همان‌جایی که هوارد می‌خواهد "کمی تنها باشد تا مدتی مجبور نباشد حرف بزند یا نگرانی‌اش را با کسی در میان بگذارد..." نشانه‌های زمانی مثلِ "کمی" یا "مدتی" که در آغازِ سقوطِ هوارد به درونِ نفسِ خودش ذکر می‌شوند، به زمانی اشاره دارند که آشکارا بیرون از او و بدونِ او به سیرِ خود ادامه می‌دهد، درست همانندِ قطره‌های آبی که از شکافِ سنگِ درونِ غارِ نیاد می‌چکند، یا فشار و کششِ امواجِ اقیانوس در ساحل‌ هوارد در طولِ غیبتِ کوتاهش از مختصاتِ رسمیِ زمانی، که درونِ آن پزشکان به بیمار سر می‌زنند و می‌روند و انسان‌ها در انتظارِ چیزها هستند، تنها تاب می‌آورد و به همان زمانی که می‌گذرد تبدیل می‌شود.»

- همان.
@erjahat
«[لویناس]: ضعف در واقع بی‌حجاب است، -حتی می‌گویم- برهنه است. برهنگی‌ای است که آشکار می‌شود: enthullüng، "افشا"، حالتی است فاقدِ شرم‌؛ در چهرهٔ انسان نمودی وجود دارد که برهنه‌ترین و عریان‌ترین حالتِ تجربهٔ انسانی است‌. هستی همیشه در معرضِ آگاهی است‌: این‌جا میرا است که نشان داده می‌شود. فرمانی، حکمِ لازم‌الاجرا، به وجهی گریز‌ناپذیر با آن هم‌راه است: مرا تنها راه نکن. تو نمی‌توانی آن شخصِ دیگری را رها کنی. در عبری اصطلاحی وجود دارد: "من این‌جا هستم"؛ این گفتهٔ ابراهیم است. خلاصهٔ این جای‌گیری مسئولیت است.»

- "مکالماتِ فرانسوی"، نوشتهٔ رائول مورتلی، ترجمهٔ شیوا مقانلو، از گفت‌وگو با امانوئل لویناس.
@erjahat
ارجاعات
«[لویناس]: ضعف در واقع بی‌حجاب است، -حتی می‌گویم- برهنه است. برهنگی‌ای است که آشکار می‌شود: enthullüng، "افشا"، حالتی است فاقدِ شرم‌؛ در چهرهٔ انسان نمودی وجود دارد که برهنه‌ترین و عریان‌ترین حالتِ تجربهٔ انسانی است‌. هستی همیشه در معرضِ آگاهی است‌: این‌جا…
«[لویناس]: من اغلب می‌گویم -اگرچه اظهارش در ملاء عام خطرناک است- که بشریت از کتابِ مقدس و یونانیان متشکل شده است. مابقی را می‌توان ترجمه کرد: مابقی -همهٔ چیزهای عجیب‌ و غریب- ادا و اطوار است.»

-همان.
@erjahat
«...چون به آن عده از شما که حقیقتاً مبتدی هستید کمک خواهد کرد آزادانه انتخاب کنید که می‌خواهید جامعه‌شناسی، به‌خصوص به‌عنوانِ رشتهٔ اصلی‌تان، بخوانید یا نه. باید بگویم که چشم‌اندازِ کاریِ جامعه‌شناسان خوب نیست. چشم‌پوشی بر این حقیقت بسیار گمراه‌کننده است. انتظار می‌رفت این چشم‌انداز‌ها به‌تر شوند، اما در واقع بدتر شده‌اند. یک دلیل، افزایشِ آهسته اما مداومِ فارغ‌التحصیلان است؛ دلیلِ دیگر این است که در اوضاعِ اقتصادیِ فعلی، قابلیتِ این حرفه برای جذبِ فارغ‌التحصیلان کاهش یافته است‌. باید در این‌جا به نکته‌ای اشاره کنم که پیش از این، از آن آگاه نبودم و صرفاً به این دلیل که درگیرِ این مسئله شده‌ام متوجهِ آن شدم. حتی در آمریکا، که گاهی به آن بهشتِ جامعه‌شناسی می‌گویند و جایی است که جامعه‌شناسی دست‌کم در جمهوریِ آموزش از حقوقِ برابر برخوردار است، به‌هیچ‌وجه این‌گونه نیست که فارغ‌التحصیلان بدونِ زحمت هرجایی کار پیدا کنند. بنابراین اگر قرار باشد آلمان از این بابت، آن‌طور که من ده سالِ قبل پیش‌بینی کرده بودم، در همان جهتی توسعه یابد که آمریکا یافته، تفاوتِ چندانی ایجاد نخواهد شد.»

- "مقدمه‌ای بر جامعه‌شناسی"، نوشتهٔ تئودور آدورنو، ترجمهٔ سایرا رفیقی.
@erjahat
پیوندِ توئیتِ اول‌.
پیوندِ توئیتِ دوم.
ابتدا بگویم گورِ پدرِ نوری و دراویش و قلیان و هرکه متجاوز است و متجاوز نیست و قص‌علی‌هذا.
و اما بعد، اگر یادتان باشید در جریانِ لو رفتنِ ادعاهای تجاوزهای سریالیِ سینماگرانِ ایرانی که پارسال رخ داد، امثالِ رائفی‌پور و بعضی از اصول‌گرایانِ دستِ راستی شروع کردند به گفتنِ جملاتی کُلی با این مضمون که "سینماگران انگار فقط به ما تجاوز نکردند" و غیره و تسویه‌حساب‌هایی را انجام دادند که از زخم‌های برداشته شده در ۸۸ و ۹۲ و ۹۶ نشأت می‌گرفت.
دستِ راستی‌های به اصطلاح مشروطه‌خواه -و در واقع سلطنت‌طلبِ- ایرانی اکثراً از همین قماش‌اند. برای لجن‌مال کردنِ خصمِ خود دست‌ به هرگونه توهین و افترا و مغالطه‌ای می‌زنند.
تصویرِ دوم تزئینی‌ست و نمودی از پیش‌بینی‌های آکادمیک.
"کجای دنیا مقبولیتِ حاکمیت به همه‌پرسی گذاشته می‌شود؟"
یکی از برگ‌های ناخوانده و گم‌گشتهٔ تاریخِ قرنِ بیستم، تنها همه‌پرسیِ (رفراندوم) برگزار شده در طولِ حیاتِ اتحادِ جماهیرِ شورویِ سوسیالیستی‌ست.
در ۱۷ مارسِ ۱۹۹۱، این همه‌پرسی با مشارکتِ هشتاد درصدیِ مردمِ اکثرِ جمهوری‌ها -سرانِ جمهوری‌های ارمنستان، استونی گرجستان، لتونی، لیتوانی و مولداوی همه‌پرسی را تحریم کرده و از برگزاری‌اش ممانعت به‌عمل آوردند- با سوالی که ترجمه‌اش (از انگلیسیِ ویکی‌پدیا) در ادامه خواهد آمد صورت گرفت:
"آیا حفظِ اتحادیه جماهیرِ شورویِ سوسیالیستی به عنوانِ فدراسیونی از جمهوری‌های برابرِ مستقل که در آن حقوق و آزادیِ افراد از هر ملیتی کاملاً تضمین می‌شود را ضروری می‌دانید؟"
نتایجِ آن در تصاویرِ بالا قابلِ مشاهده است.
در ادامه و طیِ جریاناتی و با بی‌کفایتی و خیانتِ بسیاری از سران و نظامیان، در پایانِ همین سال و برخلافِ خواستِ اکثریتِ جامعه، تجزیهٔ شوروی صورت گرفت.
@erjahat
ارجاعات
Photo
البته جملهٔ آخر نباید این‌‌طور فهمیده شود که "مردمِ شوروی حتی در زمانِ فروپاشی با آن همراه نبودند"، بل‌که در طیِ آن ماه‌ها و با فروپاشیِ آخرین مرزِ مقاومتِ دولت -یعنی ایجادِ امنیتِ نظامی- که با کودتا و درگیری‌های مسلحانهٔ داخلی نابود گشت، نسخهٔ اتحادیه نیز برای همیشه پیچیده شد.
در برخی از جمهوری‌ها پس از این دوره، همه‌پرسی‌هایی برگذار شد که حکایت از رأیِ قاطع به استقلال داشت.