"کجای دنیا مقبولیتِ حاکمیت به همهپرسی گذاشته میشود؟"
یکی از برگهای ناخوانده و گمگشتهٔ تاریخِ قرنِ بیستم، تنها همهپرسیِ (رفراندوم) برگزار شده در طولِ حیاتِ اتحادِ جماهیرِ شورویِ سوسیالیستیست.
در ۱۷ مارسِ ۱۹۹۱، این همهپرسی با مشارکتِ هشتاد درصدیِ مردمِ اکثرِ جمهوریها -سرانِ جمهوریهای ارمنستان، استونی گرجستان، لتونی، لیتوانی و مولداوی همهپرسی را تحریم کرده و از برگزاریاش ممانعت بهعمل آوردند- با سوالی که ترجمهاش (از انگلیسیِ ویکیپدیا) در ادامه خواهد آمد صورت گرفت:
"آیا حفظِ اتحادیه جماهیرِ شورویِ سوسیالیستی به عنوانِ فدراسیونی از جمهوریهای برابرِ مستقل که در آن حقوق و آزادیِ افراد از هر ملیتی کاملاً تضمین میشود را ضروری میدانید؟"
نتایجِ آن در تصاویرِ بالا قابلِ مشاهده است.
در ادامه و طیِ جریاناتی و با بیکفایتی و خیانتِ بسیاری از سران و نظامیان، در پایانِ همین سال و برخلافِ خواستِ اکثریتِ جامعه، تجزیهٔ شوروی صورت گرفت.
@erjahat
یکی از برگهای ناخوانده و گمگشتهٔ تاریخِ قرنِ بیستم، تنها همهپرسیِ (رفراندوم) برگزار شده در طولِ حیاتِ اتحادِ جماهیرِ شورویِ سوسیالیستیست.
در ۱۷ مارسِ ۱۹۹۱، این همهپرسی با مشارکتِ هشتاد درصدیِ مردمِ اکثرِ جمهوریها -سرانِ جمهوریهای ارمنستان، استونی گرجستان، لتونی، لیتوانی و مولداوی همهپرسی را تحریم کرده و از برگزاریاش ممانعت بهعمل آوردند- با سوالی که ترجمهاش (از انگلیسیِ ویکیپدیا) در ادامه خواهد آمد صورت گرفت:
"آیا حفظِ اتحادیه جماهیرِ شورویِ سوسیالیستی به عنوانِ فدراسیونی از جمهوریهای برابرِ مستقل که در آن حقوق و آزادیِ افراد از هر ملیتی کاملاً تضمین میشود را ضروری میدانید؟"
نتایجِ آن در تصاویرِ بالا قابلِ مشاهده است.
در ادامه و طیِ جریاناتی و با بیکفایتی و خیانتِ بسیاری از سران و نظامیان، در پایانِ همین سال و برخلافِ خواستِ اکثریتِ جامعه، تجزیهٔ شوروی صورت گرفت.
@erjahat
ارجاعات
Photo
البته جملهٔ آخر نباید اینطور فهمیده شود که "مردمِ شوروی حتی در زمانِ فروپاشی با آن همراه نبودند"، بلکه در طیِ آن ماهها و با فروپاشیِ آخرین مرزِ مقاومتِ دولت -یعنی ایجادِ امنیتِ نظامی- که با کودتا و درگیریهای مسلحانهٔ داخلی نابود گشت، نسخهٔ اتحادیه نیز برای همیشه پیچیده شد.
در برخی از جمهوریها پس از این دوره، همهپرسیهایی برگذار شد که حکایت از رأیِ قاطع به استقلال داشت.
در برخی از جمهوریها پس از این دوره، همهپرسیهایی برگذار شد که حکایت از رأیِ قاطع به استقلال داشت.
ارجاعات
«نقد در ایران زبانِ محافظهکارانه دارد. محافظهکاریِ نقد در ایران دو مسئله را کاملاً آشکار میکند: الف) اگر هوایِ هم را داشته باشیم بهتر از آن است که هوایِ حقیقت را داشته باشیم. ب) چون همه میانمایه هستیم همیشه در هراس به سر میبریم؛ نکند دیگری بیشتر از…
«در نگاهِ کُربن سکولاریسم نه با جدا کردنِ دین از سیاست، که با وارد کردنِ دین در سیاست اتفاق میافتد. بر پایهٔ این نگرش ورودِ دین به تاریخ همانا عرفی شدنِ آن است. کربن تشیع را دوست میداشت چون جایگاهِ آن را تاریخِ قدسی میدید و دور از عرفی و سکولار شدن.»
- همان، از گفتوگو با محمدمنصور هاشمی.
@erjahat
- همان، از گفتوگو با محمدمنصور هاشمی.
@erjahat
• اگر از شاهنامه دو بیت برای شرایطِ امروزِ ایران انتخاب کنید، کدامها را انتخاب میکنید؟
دو بیت اگه قرار باشد انتخاب کنم، این دو بیت را انتخاب میکنم:
"که ایران چو باغیست خُرّم بهار
شکفته همیشه گُلِ کامکار"
یکی این بیت است که در مدحِ ایران میگوید، و بیتِ دوم سفارشی است که هنوز باید به آن عمل کرد:
"دریغ است ایران که ویران شود
کُنامِ پلنگان و شیران شود"»
- از گفتوگوی شبکهٔ ایران اینترنشنال با جلالِ خالقی مطلق، انتشار یافته در ۱۴۰۲/۰۲/۲۵.
@erjahat
دو بیت اگه قرار باشد انتخاب کنم، این دو بیت را انتخاب میکنم:
"که ایران چو باغیست خُرّم بهار
شکفته همیشه گُلِ کامکار"
یکی این بیت است که در مدحِ ایران میگوید، و بیتِ دوم سفارشی است که هنوز باید به آن عمل کرد:
"دریغ است ایران که ویران شود
کُنامِ پلنگان و شیران شود"»
- از گفتوگوی شبکهٔ ایران اینترنشنال با جلالِ خالقی مطلق، انتشار یافته در ۱۴۰۲/۰۲/۲۵.
@erjahat
ارجاعات
• اگر از شاهنامه دو بیت برای شرایطِ امروزِ ایران انتخاب کنید، کدامها را انتخاب میکنید؟ دو بیت اگه قرار باشد انتخاب کنم، این دو بیت را انتخاب میکنم: "که ایران چو باغیست خُرّم بهار شکفته همیشه گُلِ کامکار" یکی این بیت است که در مدحِ ایران میگوید، و بیتِ…
Telegram
νοῦς
قصد داشتم در ادامه مطلب قبل پستی دربارهٔ کتاب معیارالاشعار خواجه نصیر طوسی بنویسم که در کنار بوطیقای اساس الاقتباس مهمترین نظرات خواجه نصیر و جمع بندی او از سنت تحلیل شعر را تشکیل میدهد اما این پست در کانال استاد جلال خالقی مطلق، و این تابلو خط از استاد بختیاری…
«پیش از هیتلر نفوذِ یهودیت در جهان عمدتاً عنصری به سودِ آلمان بود، حقیقتی که مخالفانِ آلمان در جنگِ جهانیِ اول بهخوبی از آن آگاه بودند. نفوذِ یهودیت در آمریکا، به جانبداری از حسنِ روابطِ دو کشور، مخالفتِ طولانی و مؤثری با ورودِ کشور به جنگ کرده بود. در روسیه نقشِ مهمی در انقلاب علیهِ امپراتوریِ تزاری بازی کرده بود که با موفقیت از آلمان اداره میشد. هیتلر با یهودیستیزیاش نهتنها به عبث دشمنانِ زیادی در سراسرِ جهان تراشید، بلکه از دوست دشمن ساخت و وزنهای را که قبلاً در کفهٔ آلمانیِ ترازو بود به کفهٔ دیگرِ آن هُل داد. بازیِ دو سر باخت.»
- "پیشوا: به رنگِ خشم و خون"، نوشتهٔ زباستیان هافنر، ترجمهٔ ژیلا فرهادی.
@erjahat
- "پیشوا: به رنگِ خشم و خون"، نوشتهٔ زباستیان هافنر، ترجمهٔ ژیلا فرهادی.
@erjahat
"کتاب قاچاق نخر"
این یک فراخوان است برای آگاهیِ کتاب نخریدن از بساط/دستفروشیها/دکههای کتابفروشیای که تولیداتِ "ناشرانِ کتابساز" را به فروش میرسانند.
این کتابها عمدتاً دربارهٔ روانشناسیِ موفقیت، تاریخ و آثارِ مشهورِ ادبیاتِ جهان (داستایفسکی، دیکنز، کامو و...) استند.
آنها با ترجمههای گوگلترنسلیتی و دزدی، کیفیتِ چاپِ نامرغوب و طراحیِ زمخت و قیمتِ کم شناخته میشوند.
شما با خریدِ چنین کتابهایی، جدا از حمایت نکردن از ناشرانِ واقعیِ داخلی، درحالِ خواندن یک نوشتهٔ بد ترکیب و جعلشدهاید که اصلاً امکانِ نظردهی دربارهاش وجود ندارد. نامِ مترجم و ایضاً گاهی خودِ متن جعلیست و شما فقط وقت تلف کردید.
تشخیصشان کارِ سختی نیست؛ صرفاً باید از غرفههای قاچاقفروشی در متروها و دستفروشهایی که با آن دزدها در ارتباطند خرید نکنید. نباید دستفروشهایی که کتبِ اُفسِت و یا دستِ دوم میفروشند را با این افراد یکی کنید. آن کتبِ دست دوم جدا از کیفیت، چاپ و نشر و ترجمهٔ رسمی دارند.
جلدهای اگزجره و بیکیفیت و نو بودگیِ کتاب مهمترین رکنِ تشخیص است.
عکسها از کاربران امیرحسین خداپرست، یاسین نمکچیان و آیتالله بورژوا.
این یک فراخوان است برای آگاهیِ کتاب نخریدن از بساط/دستفروشیها/دکههای کتابفروشیای که تولیداتِ "ناشرانِ کتابساز" را به فروش میرسانند.
این کتابها عمدتاً دربارهٔ روانشناسیِ موفقیت، تاریخ و آثارِ مشهورِ ادبیاتِ جهان (داستایفسکی، دیکنز، کامو و...) استند.
آنها با ترجمههای گوگلترنسلیتی و دزدی، کیفیتِ چاپِ نامرغوب و طراحیِ زمخت و قیمتِ کم شناخته میشوند.
شما با خریدِ چنین کتابهایی، جدا از حمایت نکردن از ناشرانِ واقعیِ داخلی، درحالِ خواندن یک نوشتهٔ بد ترکیب و جعلشدهاید که اصلاً امکانِ نظردهی دربارهاش وجود ندارد. نامِ مترجم و ایضاً گاهی خودِ متن جعلیست و شما فقط وقت تلف کردید.
تشخیصشان کارِ سختی نیست؛ صرفاً باید از غرفههای قاچاقفروشی در متروها و دستفروشهایی که با آن دزدها در ارتباطند خرید نکنید. نباید دستفروشهایی که کتبِ اُفسِت و یا دستِ دوم میفروشند را با این افراد یکی کنید. آن کتبِ دست دوم جدا از کیفیت، چاپ و نشر و ترجمهٔ رسمی دارند.
جلدهای اگزجره و بیکیفیت و نو بودگیِ کتاب مهمترین رکنِ تشخیص است.
عکسها از کاربران امیرحسین خداپرست، یاسین نمکچیان و آیتالله بورژوا.
ارجاعات
Photo
لازم به ذکر است که دیجیکالا نیز با کلاشیِ تمام از این ناشران حمایت کرده و کتابهایشان را به فروش میرساند و آنها به دلیلِ قیمتِ پایین، همیشه در فهرستِ پرفروشترینها قرار دارند.
شبهناشرانی مانندِ آتیسا، نیکفرجام، آزرمیدخت، آسو، پرثوآ، داریوش، زرینکلک، ندای معاصر، راز معاصر، سپهر ادب و...
شبهناشرانی مانندِ آتیسا، نیکفرجام، آزرمیدخت، آسو، پرثوآ، داریوش، زرینکلک، ندای معاصر، راز معاصر، سپهر ادب و...
«ادعایِ اینکه دیدگاهِ فلسفهٔ ایرانی دربارهٔ طبیعت عینِ نظرِ یک هندو و بودایی است، نشان از این دارد که اگر هم شایگان تصوری از "نظرِ یک هندو و بودایی" پیدا کرده بود، اما به هر حال نمیدانست که "نظرِ متفکرانِ اسلامی دربارهٔ طبیعت" چه ویژگیهایی دارد. در این باره پژوهشهای اساسی بسی بیشاز از آن است که بتوان اینجا به آنها اشاره کرد. اینجا، شایگان، که آشناییِ او با فلسفهٔ دورهٔ اسلامی از محدودهٔ نوشتههای هانری کربن فراتر نمیرفت و آن آشنایی نیز سخت نادرست و نامنسجم بود، بارِ دیگران، نظراتِ کربن را تکرار و آن دیدگاه را با دانستههایِ خود دربارهٔ ادیانِ هندی ترکیب کرده است. او میتوانست، به عنوانِ مثال، کتابِ ارنست بلوخ را تورقی بکند و بدیهی است تصورِ دیگری از ابن سینا پیدا میکرد. ابن سینا، چنانکه بلوخ در رسالهای با عنوانِ "ابن سینا و نهضتِ چپِ ارسطویی" نشان داده است، در ادامهٔ علومِ اوایلِ یونانی، به شیوهٔ اندیشیدنِ علمیِ اروپایی نزدیکتر بود تا به فرزانگیِ هندوان، و البته ابن سینا تنها یکی از فیلسوفانِ دورهٔ اسلامی است.»
- "ملّت، دولت و حکومتِ قانون: جستار در بیانِ نصّ و سنّت"، نوشتهٔ جواد طباطبایی.
@erjahat
- "ملّت، دولت و حکومتِ قانون: جستار در بیانِ نصّ و سنّت"، نوشتهٔ جواد طباطبایی.
@erjahat
ارجاعات
۳۱ شهریور، ۱۴۰۲
یک پنجرهست که شخصی لبهاش قرار داره و بیرون رو نگاه میکنه.
«به نظرِ ما، هرگونه تئوریِ مبتنی بر توطئه، عواملِ خارجی و تغییرات و دگرگونیهای سیاستِ خارجی، نه میتواند انقلابِ ایران را در پیچیدگیهایِ آن توضیح دهد و نه اصولاً قادر است تاریکیهایِ تاریخِ شکستِ تجدد و بازگشت به نظمِ قبل از اتقلابِ مشروطیت را روشن کند. به نظرِ ما، انقلابِ ایران انقلابی مردمی بود که نتوانست و نه میتوانست به تأسیسِ آزادی بپردازد. انقلابِ ایران دقیقاً به این علت شکست خورد که انقلابی مردمی بود.
برای اینکه مقصودِ خود را از انقلابِ مردمی توضیح داده باشیم باید در استدلالِ خود کمی جلو رویم و به اساسیترین مطلبی که در این گفتار طرح خواهیم کرد، اشاره کنیم. انقلابِ مردمی به معنایی که در اینجا مُراد خواهیم کرد، صرفاً بهمعنایِ حضورِ وسیعِ مردم در میدانِ مبارزۀ انقلابی نیست. از این دیدگاه همۀ انقلابها مردمی هستند. اگرچه وسعتِ ابعادِ حضورِ مردم در انقلابِ ایران با بسیاری از انقلابها قابلِ مقایسه نبود. فرضِ ما از انقلابِ مردمی همانا اشاره بهامواجِ بلند و بنیانکنِ ذهنیاتِ آشفته و مهآلودِ تودههایِ شرکتکننده در انقلاب است. اگر در انقلابِ مشروطیت، پیشروانِ نهضت، مردانِ آزادیخواه، واقعبین، نیکاندیش، و روشنرای بودند و نیروهایِ انقلابی را به سویِ هدفِ واحدِ تأسیسِ آزادی سوق دادند در انقلابِ ایران، طلایهدارانِ انقلاب نه آزادیخواه بودند و نه تصورِ روشنی از ماهیتِ نظامی که میبایست مستقر شود داشتند.
در حقیقت دو تصور، یا بهتر بگوییم، دو توهم، باعث شد که پیشروانِ انقلاب خیلی زود به دنبالهروانِ تودههایی تبدیل شوند که در نهایت، چنانکه اشاره کردیم، موجی بنیانکن میتوانست باشد. مبنا و شالودۀ آن دو توهم، سوءتفسیری بود که از یکسو از امّت و ناس در اسلامِ راستین انجام میگرفت و از سویِ دیگر، استنباط از تودههایِ زحمتکش در مارکسیسمِ مبتذلی بود که از طریقِ ادبیاتِ حزبِ توده به سازمانهایِ چپ القاء شده بود. این دو توهم مبین دو عقبماندگیِ بنیادینِ جامعۀ ایرانی بود که عدمِ وجودِ حیاتِ سیاسیِ آزاد و فضایِ بازِ سیاسی و سرکوبِ پلیسیِ بیامان، تعطیل و تصفیۀ کلیۀ نهادهایِ دمکراتیک و از بین رفتنِ حاکمیتِ ملت که مخصوصاً بهدنبالِ ایجاد حزبِ رستاخیز که بنا به الگویِ احزابِ توتالیتر ایجاد شده بود، آن دو عقبماندگی را بهبیماریِ مزمن جامعۀ ایرانی مبدل ساخت.»
- "انقلاب و آزادی¹"، نوشتهٔ جواد طباطبایی.
1: منتشر شده در هفتهنامهٔ ایران و جهان، اسفند ماهِ ۱۳۶۲، شمارهٔ ۱۸۳.
@erjahat
برای اینکه مقصودِ خود را از انقلابِ مردمی توضیح داده باشیم باید در استدلالِ خود کمی جلو رویم و به اساسیترین مطلبی که در این گفتار طرح خواهیم کرد، اشاره کنیم. انقلابِ مردمی به معنایی که در اینجا مُراد خواهیم کرد، صرفاً بهمعنایِ حضورِ وسیعِ مردم در میدانِ مبارزۀ انقلابی نیست. از این دیدگاه همۀ انقلابها مردمی هستند. اگرچه وسعتِ ابعادِ حضورِ مردم در انقلابِ ایران با بسیاری از انقلابها قابلِ مقایسه نبود. فرضِ ما از انقلابِ مردمی همانا اشاره بهامواجِ بلند و بنیانکنِ ذهنیاتِ آشفته و مهآلودِ تودههایِ شرکتکننده در انقلاب است. اگر در انقلابِ مشروطیت، پیشروانِ نهضت، مردانِ آزادیخواه، واقعبین، نیکاندیش، و روشنرای بودند و نیروهایِ انقلابی را به سویِ هدفِ واحدِ تأسیسِ آزادی سوق دادند در انقلابِ ایران، طلایهدارانِ انقلاب نه آزادیخواه بودند و نه تصورِ روشنی از ماهیتِ نظامی که میبایست مستقر شود داشتند.
در حقیقت دو تصور، یا بهتر بگوییم، دو توهم، باعث شد که پیشروانِ انقلاب خیلی زود به دنبالهروانِ تودههایی تبدیل شوند که در نهایت، چنانکه اشاره کردیم، موجی بنیانکن میتوانست باشد. مبنا و شالودۀ آن دو توهم، سوءتفسیری بود که از یکسو از امّت و ناس در اسلامِ راستین انجام میگرفت و از سویِ دیگر، استنباط از تودههایِ زحمتکش در مارکسیسمِ مبتذلی بود که از طریقِ ادبیاتِ حزبِ توده به سازمانهایِ چپ القاء شده بود. این دو توهم مبین دو عقبماندگیِ بنیادینِ جامعۀ ایرانی بود که عدمِ وجودِ حیاتِ سیاسیِ آزاد و فضایِ بازِ سیاسی و سرکوبِ پلیسیِ بیامان، تعطیل و تصفیۀ کلیۀ نهادهایِ دمکراتیک و از بین رفتنِ حاکمیتِ ملت که مخصوصاً بهدنبالِ ایجاد حزبِ رستاخیز که بنا به الگویِ احزابِ توتالیتر ایجاد شده بود، آن دو عقبماندگی را بهبیماریِ مزمن جامعۀ ایرانی مبدل ساخت.»
- "انقلاب و آزادی¹"، نوشتهٔ جواد طباطبایی.
1: منتشر شده در هفتهنامهٔ ایران و جهان، اسفند ماهِ ۱۳۶۲، شمارهٔ ۱۸۳.
@erjahat
«نیچه مسیحیت را شکلی از انحطاط -شکلی از روانرنجوری- میدانست و رد میکرد، ولی در عینِ حال دلالتهای رادیکالِ معادشناسیِ مسیحی را تصدیق میکرد. او همچنین به این مطلب آگاه بود که آموزهٔ مدرنِ پیشرفت (و احتمالاً روایتِ داروینیستیِ ایدهٔ پیشرفت) روایتهای سکولار شدهٔ دیدگاهِ مسیحی دربارهٔ تاریخ -صعودِ مؤمنان به ملکوتِ خداوند- است. به نزدِ نیچه، بازگشتِ ابدی و پیامبرِ آن دیونوسوس مؤلفهای مهم در تلاشِ او برای پدیدآوردنِ ارزشیابیِ مجددِ ارزشهاست. نیچه بازگشتِ ابدی را "فلسفهٔ آریگویِ" خوداثباتی در مقابلِ آموزهٔ مسیحیِ خلقِ واحد تلقی میکند. مع هذا، همانطور که لویت اشاره میکند، نیچه انسانی مدرن است، که پذیرشِ بیقید و شرطِ جهانبینیِ کلاسیک را مسئلهساز مییابد. بنابراین، "تلاشِ عظیمِ" نیچه "برای پیوند دادنِ تقدیرِ انسان به سرنوشتِ کیهانی یا 'بازگرداندنِ انسان به سوی طبیعت' به منزلهٔ متنِ آغازین، به جایی نرسید و عقیم ماند." (283 :1945 löwith).»
- "ماکس وبر و کارل مارکس"، نوشتهٔ کارل لوویت، از مقدمهٔ برایان ترنر، ترجمهٔ شهناز مسمیپرست.
@erjahat
- "ماکس وبر و کارل مارکس"، نوشتهٔ کارل لوویت، از مقدمهٔ برایان ترنر، ترجمهٔ شهناز مسمیپرست.
@erjahat
ارجاعات
«نیچه مسیحیت را شکلی از انحطاط -شکلی از روانرنجوری- میدانست و رد میکرد، ولی در عینِ حال دلالتهای رادیکالِ معادشناسیِ مسیحی را تصدیق میکرد. او همچنین به این مطلب آگاه بود که آموزهٔ مدرنِ پیشرفت (و احتمالاً روایتِ داروینیستیِ ایدهٔ پیشرفت) روایتهای…
«وبر این گفتهٔ نیچه را میپذیرفت که شناخت ("حقیقت") همیشه شناخت از دیدگاهی خاص است، یعنی از موضعِ نظامی از ارزشها. از آنجا که خدا مرده است، هیچ مبنایی وجود ندارد که با آن دیدگاهی بتواند نسبت به دیدگاههای دیگر حقانیت و اعتباری داشته باشد. به این ترتیب "حقیقت" امری موقت (مشروط) است و عملی است از این لحاظ که به اهداف و مقاصدِ خاص مربوط است.»
- همان.
@erjahat
- همان.
@erjahat