ارجاعات
1.63K subscribers
319 photos
16 videos
190 links
قسمت‌هایی از کتاب‌ها و مقالاتی که می‌خونم رو این‌جا تایپ می‌کنم. اگر متنی رونوشت (copy) شده از جایی بود بهش ارجاع داده می‌شه.

- t.me/startreatments :کانال اصلی

- t.me/etrazatvapasokh/1530 :کانال‌ها
Download Telegram
ایران به معنای واقعیِ کلمه دیگر دولت-ملت نیست (جای سوال دارد که بشود گفت "بوده"؟) تا بخواهد علیهِ عاملی خارجی بشورد‌. ما در کشور با قبیله‌های متکثرِ قدرت طرفیم که حداقل‌های لازم را برای منجسم تلقی شدن دارا نیستند؛ از این رو، انفعالِ کُلی‌شان عجیب نمی‌نماید.
«منادیانِ احیای تفکرِ اسلامی و بازگشت به خویشتنِ اسلامی و اسلام‌ِ ناب محمدی که نزدِ رسولش هم ناب نبود و آن تجربه‌های آغازینِ سرچشمه‌ای و زلالِ بی‌صورتِ نبوی‌اش که در قاب و قالب و قامتِ تاریخ و فرهنگِ سامی و زبانِ عربیِ او بیان و بازنمود شده بود؛ اینک در میانِ ما نیستند که ببینند با جغرافیای تکه‌تکه و پاره‌پاره‌شدهٔ جامعه‌ها و جمعیت‌های مسلمان چه مدعیانِ عجیب‌الخلقه‌ای از لایه‌های زیرینِ تاریخ خروج کرده.»

- "فصل‌نامهٔ سیاست‌نامه، شمارهٔ ۲۲"، از سرمقاله نوشتهٔ حکمت‌الله مُلاصالحی.
@erjahat
«[از نظرِ فیرحی] مجتهدانِ مشروطه با یک دوراهیِ حصری مواجه بودند؛ "مقابله با دموکراتیک شدنِ سیاست یا گشودنِ راهِ دموکراتیزه شدنِ مذهب" که دو دستهٔ بزرگِ ایشان، هر یک به مسیری رفتند. آنان که در مسیرِ استفاده از "مکانیزمِ تایید"، رفتند، تلاش کردند که ملازمهٔ حکمرانیِ سنتی با شریعت را قطع و در عینِ حال مشروعیتِ حکمرانیِ جدید و قانون برآمده از آن را نشان دهند. قضاوتِ نهاییِ فیرحی در این خصوص، به صراحت این است که برای مشروطه‌خواهان، "مشروعیتِ یا مشروعیتِ حکومتِ قانون، امری خودبنیاد نمی‌نمود و البته به تایید یا رد از جانبِ فقه و دستگاهِ دیانت وابسته بود."»

- همان، از "حقوقِ اساسیِ نانوشته"، نوشتهٔ نویدِ شیدایی.
@erjahat
ارجاعات
«مقاله در موردِ پوزیتیویسم، استعدادِ شگرف و ذاتیِ هگل را در نوشتن به سبکی ساده و روشن و محکم و توأم با تمسخر و طعن، می‌نمایاند. امّا چرا بعد از این مقاله، هگل این نحو و سبکِ نوشتن را ادامه نداد؟ ظاهراً به این سبب که او پذیرفته بود که فلسفهٔ جّدی و محض باید…
«اگرچه هگل با گوته در این مورد که تاریخِ علم، خودِ علم است، سرِ توافق داشت، با کانت نیز در این‌که فلسفه باید روشِ علمی یابد، موافق بود. این موضوع، مانع از تنظیم و ارائهٔ نظریات و فرضیاتِ احتمالی و یا اشاراتِ جسورانه گشت و سبب شد تا از سنجیدنِ این فرضیات با فرضیاتِ مخالف و متضادِ با آن خودداری کند. نظیرِ کانت، هگل نیز علم را با استنتاجِ دقیق، ضرورت، یقین و کمال جمع کرد و در یک‌دیگر باز‌ شناخت؛ هرچه بیش‌تر بر این ادعا پای فشرد، آثارش سخت‌تر شد و ناخواناتر گشت. چه که او نیز فقدانِ دقتِ خود را در پسِ پردهٔ ابهام و تعقید مخفی ساخت.»

- همان.
@erjahat
«در این جهان، چه در اسلام و چه در مسیحیت، یا حتی در آیینِ بودایی دو خُلقِ مذهبی وجود دارد: خُلقِ کسانی که با ترس از نابودیِ دین‌شان زندگی می‌کنند و خُلقِ کسانی که عمدتاً به دنبالِ نوعی منبعِ معنوی برایِ زیستن هستند و این دو با هم ناسازگارند.»

- "فصل‌نامهٔ نقدِ اندیشه، شمارهٔ ۱"، از گفت‌وگوی نازنین احسانی طباطبایی با چارلز تیلور.
@erjahat
ارجاعات
«در این جهان، چه در اسلام و چه در مسیحیت، یا حتی در آیینِ بودایی دو خُلقِ مذهبی وجود دارد: خُلقِ کسانی که با ترس از نابودیِ دین‌شان زندگی می‌کنند و خُلقِ کسانی که عمدتاً به دنبالِ نوعی منبعِ معنوی برایِ زیستن هستند و این دو با هم ناسازگارند.» - "فصل‌نامهٔ…
« • از بینِ علومِ مختلف مانندِ ریاضی، هندسه، نجوم، فلسفه، ادبیات و... که در حدودِ این یک سده آموختید و همچنين دربارهٔ آن‌ها شرح‌ها، ترجمه‌ها، تألیفاتِ گوناگونی دارید، به کدام بیش‌تر دل‌بسته هستید؟
~ ریاضی!
• چرا؟
~ ذهنِ آدم را تکان می‌دهد‌. نبوغ می‌دهد و شاگرد را متحول می‌کند، حتی اگر نتواند مسأله را هم حل کند فکرش را کار می‌اندازد. همان‌طور منطق! شما ببینید هندسهٔ عمومی تمامش منطق است دیگر. بعد هم راجع‌به این مثلاً هندسهٔ اقلیدسی [کتاب] باید بگویم که من هیچ پولی بابتِ آن نگرفتم. البته برای هیچ‌کدام از کتاب‌هایم پول نگرفتم. همیشه گفته‌ام که این کتاب‌ها چاپ شود و نسلِ جوان بخوانند تا اشکالات را آن‌ها بگیرند. حالا هندسهٔ بوعلی هم چاپ می‌شود.
• این‌ها علومِ پایه‌ای است که جویندگانِ اندیشه باید از آن‌ها نه تنها اطلاع داشته باشند، بل‌که بر آن مسلط باشند؟
~ بله. اصلاً تمامِ آن استدلال است و حرفِ زائد ندارد.
• به باورِ شما اگر کسی در کنارِ فلسفه، علومِ ریاضی، هندسه و منطق را نداند، نمی‌تواند کاری سترگ پیش ببرد؟
~ نه نمی‌تواند، اصلِ این‌ها همه ریاضی است. یعنی آن‌ها که ریاضی می‌دانند، می‌توانند کارهای بزرگ کنند. شما به موسیقی نگاه کنید. سه دوم و چهار دوم را با هم جمع می‌کردند و یک دوم می‌زدند. آن‌وقت ما یک راه‌حلِ جدید برای جمع‌شان گذاشتیم. زمانی که نسبتِ دو نغمه دو یکم باشد، دیگر لازم نیست تمامش دو یکم باشد، شش سوم و هشت چهارم هم همان‌طور است‌. وقتی من این‌ها را کشف کردم، باور نمی‌کردند! اکنون چهار سوم و دو سوم را جمع کنیم چه‌قدر می‌ماند؟ نه هشتم می‌شود. اکنون موسیقی را ردیفی کار می‌کنند و اصلاً کاری به این مفاهیم ندارند. همه‌چیز تکنیک شده است.
• بله. موسیقی‌دان نیستند و تکنسین هستند. تفکرِ موسیقایی و فلسفهٔ موسیقی وجود ندارد و همین است که در جامعه تفکرِ زیباشناختی هم رو به زوال گذاشته است.
~ کاملاً. من ندیدم راجع به زیباشناسی صحبت کنند.»

- "همان"، از گفت‌وگو با عبدالله انوار.
@erjahat
«هم‌چنین همیشه نیز گریزی به نحوی به این قضیه وجود داشت که بر اساسِ آن چنین تلقی می‌شد که شاه تاحدودی یک خارجی است. او را در ۶ سالگی به‌دستِ یک [معلم] فرانسوی سپرده بودند و ۱۲ سالش بود که برای تحصیل روانهٔ سوئیس شد. تحصیلات و تجاربِ محمدرضا، فاصلهٔ مشخصی میانِ او و اجتماعِ ایران به‌وجود آورد. در سال ۱۹۵۰ سفیرِ آمریکا در تهران دربارهٔ محمدرضا چنین گوشه‌ زده است: "البته این امر ممکن است صحت داشته باشد که برای یک کشورِ شرقی، او کمی بیش از حدِ معمول غربی است."
این امکان مدتِ چهار دههٔ تمام گریبانِ محمدرضا را رها نکرد.»

- "تاریخِ جهانیِ نفت، جلدِ دوم: از ۱۹۴۵ تا ۱۹۹۱"، نوشتهٔ دانیل یرگین، ترجمهٔ غلامحسین صالحیار.
@erjahat
ارجاعات
«هم‌چنین همیشه نیز گریزی به نحوی به این قضیه وجود داشت که بر اساسِ آن چنین تلقی می‌شد که شاه تاحدودی یک خارجی است. او را در ۶ سالگی به‌دستِ یک [معلم] فرانسوی سپرده بودند و ۱۲ سالش بود که برای تحصیل روانهٔ سوئیس شد. تحصیلات و تجاربِ محمدرضا، فاصلهٔ مشخصی میانِ…
«در خارج از تهران مجموعه‌‌ای از قبایل و عشایرِ مختلف زندگی می‌کردند که به انقیاد و اطاعت از تهران و پهلوی‌ها نفرت می‌ورزیدند. عملاً هیچ‌بخشی از قلمروِ شاه مصون از تحریکات و تحرکاتِ گردن‌کشانه نبود. در پایانِ دههٔ ۱۹۴۰، ملت در چنگالِ فقرِ کمر‌شکن اسیر بود و از سقوطِ اقتصادی رنج می‌برد. یک نومیدیِ مطلق بر همه‌جا سایه افکنده بود.
تنها یک عامل بود که واقعاً کشور را یک‌پارچه نگاه می‌داشت و آن نفرت از خارجی‌ها و به‌ویژه انگلیسی‌ها بود، به‌صورتی که هیچ‌جای دیگری را در جهان نمی‌شد یافت که نسبت به یک قدرتِ درحالِ زوال، چنین بیزاری و بدخواهی نشان داده شود. انگلیسی‌ها تقرییاً به‌عنوانِ شیطانی فوق‌طبیعی مجسم می‌شدند که بر سراسرِ کشور تسلط یافته و با استادی و زرنگی از آن استفاده می‌بردند‌. هر سیاست‌مدارِ ایرانی، در هر کجایِ سلسله‌ مراتبِ سیاسی که قرار داشت، ناگریز بود دشمنان و معاندانِ خود را متهم کند که عاملِ انگلیس هستند.
حتی خشک‌سالی، قطحی و هجومِ ملخ‌ را نیز مربوط به نقشه‌های شیطانیِ انگلیسی‌های مکار می‌کردند. اما این نفرت و بدخواهی، به‌ویژه در یک نقطه‌ تمرکز می‌یافت و این نقطه بزرگ‌ترین کارفرمای صنعتیِ کشور، منبع عمدهٔ کسبِ عایداتِ خارجی و مظهرِ کامل و تمام‌عیارِ مداخلۀ دنیای مدرن در کشور، یعنی کمپانیِ نفتِ انگلیس و ایران بود.»

- "همان".
@erjahat
ارجاعات
«در خارج از تهران مجموعه‌‌ای از قبایل و عشایرِ مختلف زندگی می‌کردند که به انقیاد و اطاعت از تهران و پهلوی‌ها نفرت می‌ورزیدند. عملاً هیچ‌بخشی از قلمروِ شاه مصون از تحریکات و تحرکاتِ گردن‌کشانه نبود. در پایانِ دههٔ ۱۹۴۰، ملت در چنگالِ فقرِ کمر‌شکن اسیر بود و…
«[در فرهنگِ سیاسیِ ایران] فساد و حیاتِ انگلی از شیوه‌های معمولِ زندگی به‌شمار می‌رفت. کاردارِ وقتِ سفارتِ انگلیس در تهران با حداکثرِ صداقت، قوانینِ بازی در مجلس، که پارلمانِ کشور بود و در تهران قرار داشت، به‌سادگی چنین خلاصه می‌کرد: "نمایندگان انتظار دارند که رشوه بگیرند."

...شاه، ژنرال علی رزم‌آرا رئیسِ ستادِ ارتش را به عنوانِ نخست‌وزیرِ جدید منصوب کرد. او مردی بود جوان و باریک‌اندام و یک سرباز به معنای واقعی که آکادمیِ نظامیِ فرانسه "سن‌سیر" را تمام کرده، بلندپرواز، جاه‌طلب و خون‌سرد بود. به‌علاوه دربارهٔ او می‌گفتند کاری کرده که تا آن‌ زمان کسی در ایران نشنیده و بی‌سابقه بوده، به این معنا که یک بار رشوه‌ای را رد کرده بوده است!»

- "همان".
@erjahat
ارجاعات
«[در فرهنگِ سیاسیِ ایران] فساد و حیاتِ انگلی از شیوه‌های معمولِ زندگی به‌شمار می‌رفت. کاردارِ وقتِ سفارتِ انگلیس در تهران با حداکثرِ صداقت، قوانینِ بازی در مجلس، که پارلمانِ کشور بود و در تهران قرار داشت، به‌سادگی چنین خلاصه می‌کرد: "نمایندگان انتظار دارند…
«در واشنگتن، طیِ یک جلسهٔ گرفته و عبوسِ شورای امنیت ملی، دالس وزیرِ خارجه در گزارشِ خود پیش‌بینی کرد ایران به‌زودی به یک دیکتاتوری زیرِ نظرِ مصدق تبدیل خواهد شد و به دنبالِ آن کمونیست‌ها بر کشور مسلط می‌شوند. دالس گفت: "با این ترتیب نه‌تنها دنیای آزاد از داراییِ عظیمی که ناشی از تولیدِ نفتِ ایران و ذخایرِ آن است محروم خواهد شد، بل‌که روس‌ها این دارایی را به چنگ می‌آورند و بدین‌وسیله خاطرشان از جهتِ تأمینِ منابعِ نفتی، آسوده خواهد شد. بدتر آن‌که اگر ایران به دامانِ کمونیسم بیفتد، تردیدِ بسیار کمی وجود دارد که ظرفِ مدتِ کوتاهی، سایرِ نقاطِ خاورميانه، که حدودِ شصت درصد از منابعِ نفتِ خامِ جهان را دارند، تحتِ سلطهٔ کمونیست‌ها قرار نگیرند."
در این‌جا آیزنهاور، رئیسِ جمهوری از دالس پرسید: "آیا یک راه‌حلِ ممکن و عملی وجود دارد که جلویِ این وضع گرفته شود؟" و البته راه‌حل وجود داشت.»

- "همان".
@erjahat
سه تقدیمیه‌ از ترجمه‌های میر شمس‌الدین ادیب‌سلطانی.
در نوعِ خود عجیب و جالب‌توجه.
@erjahat
«[به نقل از یاکوب گریم] "یک بوتهٔ آزمایش را زیرِ هرگونه شعله‌ای بگذارید به جوش می‌آید؛ گیاهانِ تازه کشف شده که نام‌های سردِ لاتین بر خود دارند در اقلیم‌های مشابه، هرجایی که باشند می‌رویند‌. ولی ما از تجربهٔ زدودنِ گردِ کهنگی از یک کلمهٔ آلمانی، که مدت‌ها ناپدید بود، بیش از کشفِ مجددِ یک واژهٔ بیگانه لذت می‌بریم، چرا که می‌توانیم آن را دوباره از آنِ کشورِ خود کنیم؛ در کشفی در تاریخِ سرزمینِ مادری بلاواسطه به آن سود می‌رساند."

روحِ خلق، که مأخذِ نهایی در تمیز بینِ خودی و بیگانه است به ناب‌ترین شکل در شعر خود را متجلی می‌کند. و شعر نیز، به نوبه خود، به گونه‌ای مستقیم با "زبانِ بومی" پیوند دارند. به این ترتيب ظاهراً یاکوب گریم به این پرسش که "به چه چیزی می‌گوییم خلق" به سادگی پاسخ می‌دهد که "خلق گوهرِ آن‌هایی است که به یک زبان سخن می‌گویند." با این حساب، ظاهراً "یک خلق"، که در نگاهِ اول باید یک تعینِ فرهنگی باشد، برحسبِ جوهرِ وجودی تعریف و صورت‌بندی می‌شود.

- "جهانی شدن و آیندهٔ دموکراسی: منظورمهٔ پسامِلّی"، نوشتهٔ یورگن هابرماس، ترجمهٔ کمال پولادی.
@erjahat
وقتی در نقل بینِ بند/پاراگراف‌ها فاصله می‌گذارم، بدین معناست که از قسمتِ دیگری از نوشته (چند خطِ بعد یا فصلی دیگر) آورده شده. اگر از وسطِ بندی شروع می‌شد یک "..." قبلش گذاشته می‌شه.
- "مجلهٔ اندیشه پویا، شمارهٔ ۸۲"، از داستانِ جلد، گفت‌وگوی عباس کاظمی با هفت دههٔ هشتادی.
در بهمن ماهِ سالِ گذشته، یادداشتی نوشتم به نامِ صفحه‌گرام‌های خش‌دار که با این مسئله مرتبط است.
- "چند پیش‌نهاد دربارهٔ روشِ نگارشِ خطِ فارسی"، نوشتهٔ داریوش آشوری.
@erjahat