الهه فاخته | شعر، دلنوشته، خدا
205 subscribers
282 photos
49 videos
17 files
310 links
یا الله

اینجا کنج منست

کپی با #الهه_فاخته
.
.
:اینستاگرام
Instagram.com/elahe_fakhteh
سایت رسمی الهه فاخته
Www.eajoorloo.rozblog.com
Download Telegram
وقتی میخواهید به کسی خوبی کنید ، دو حالت دارد
به او بگویید اما نه با منت بلکه به منظور آگاهی مثلا اینقدر تخفیف دادم و البته که به نیت خوبی کردن باشد.
یا ...
بدون آنکه کسی بفهمد در حقش خوبی کردید بگویید : خدایا با تو معامله کردم.
اما ... سکوت نکنید !
نیت کارها از خود کارها مهم تر است
یاحق
@elahe_fakhteh
خدایا شکرت
دوست دارم به آسمانها سفر کنم
پا برهنه از ابری به ابری دیگر قدم بردارم.
قطره های سبک مِه را بر گونه هایم ، احساس کنم .
نزدیکتر از هر صبح، به خورشید نگاه کنم و در گرمای باطنیش غرق شوم.
دوست دارم به عالم بالا سفر کنم، مقابل خداوند بایستم، به او دست دهم مثلا برای سلام و احوالپرسی، و دیگر دستش را رها نکنم ، همانجا بمانم ، تا ابد ، تا همیشه!
دوست دارم ، بالاتر از هرچه ، و حتی خارج از جو زمین ، میان میلیون میلیون ستاره ، قدم بزنم ، اما زمین را رها نکنم، زمین زیباست، زمین فوق العاده زیباست!
دوست دارم مثل همین چند روز پیش، گاهی به عالم بالاتر بروم ، رها شده از دنیا ، غرق در سکوت و گرما!
گاهی آدم باید ، از این دنیا قطع شود و به دنیایی دیگر متصل شود .
آیا تو میتوانی؟
از کار و درامد و غم و خیال و غصه ها و نهار و شام و خستگی و ذوق و جشن و .... دست بکشی ، انگار که وجود ندارند ، و به دنیایی بالاتر با فرکانسی آرام تر ، وصل شوی!

من چگونه توانستم؟؟؟!
فکر میکنم آن لحظه با خدا گفتگو میکردم ، ولی کاملا متفاوت! همیشه در آگاهی کامل با خداوند حرف میزدم اما آن لحظه ، در هاله ای از گرما، نور و آرامشی بی سابقه ، که مرا از خود بیخود کرد، بودم !
چیزی ورای خواب ، ورای آگاهی !
و یادم نیست چه گفتم!
فقط یادم هست که خود خدا را بی آنکه از او چیزی بخواهم خواستم !
فقط یادم هست که گفتم : خدایا من تو را نه برای دلم که شکست ، نه برای جیب خالی ام، نه برای کارم و نه برای آدمهای اطرافام میخوانم، من تو را همین الان میخواهم ، نگذار بین من با تو هاله ای باشد که مرا از تو دور کند، تو مرا قوی میخوانی و من هاله ای میان خودم با تو ساخته ام و نمیشنوم!
من تو را اکنون و این لحظه خواسته ام ، چون به تو محتاجم و این دنیا و زندگی را بدون تو نمیخواهم!
اما کمی بعد مجبور شدم از آن حال بیرون بیایم، سر کلاسی آموزشی بودم ! باید بیشتر میماندم اما دنیایش یک چیز کاملا متفاوت بود و چون در آگاهی کامل اتفاق نیافتاد ، قادر به توصیف نیستم!
وصل شدن به زندگی را بعد از آن حالت ،کاملا فهمیدم ، زندگی برایم معنای دیگری گرفت، و کاملا برایم تفکیک شد!

و این روزها دوباره هوای آن حاااااال را کرده ام !
بعدش نه دلتنگ بودم، نه غم داشتم و نه حال خرابی!
فکر نمیکنم با نماز هم بشود به این حال رسید!
چقدر عالی بود.
خدایا دوباره کی پرواز کنم!
اینکه باید از کل امور دنیا بگذری و از هر تعلقی دست بکشی و فقط خدا را بخوانی ، شاید راه رسیدن به آن حال ، این باشد.

خدایا مرسی که مرا به خودت وصل کردی ، گرچه تمامی جانداران به تو وصل هستند ، اما مرا یاری ده تا خودم نیز به تو وصل باشم.
یا حق
#الهه_فاخته
@elahe_fakhteh
خدایا خیلے نیاز به آرامش دارم
کمکم کن
یا رب
یا رب
یا رب
یا رب
یا رب
یا رب
یا رب العالمین
براے خودم، بخاطر عوض شدن حالم، یڪ فنجان کاپوچینو با سس شکلات سفارش دادم، کنار خیابون واستادم ، باران هم نم نم میبارید، به درختان نگاه میکردم، و به آسمانے چنین زیبا ! قطره هاے بارون صورتم رو نوازش میده!
چشام رو بستم، نفس کشیدم .... نففففففس کشیدم ، جرعه اے از آن نوشیدم ، چقدر چسبید !
چقددددددر چسبید ، آخ اے خدا! چشمهام به آسمون مونده بود تا بارون بباره!
آخ خدا ، آخخخ خدا شکرت، مرسے که هستی.
مرسے که تو خدایی.
#الهه_فاخته
آخرین روز آبان ۱۴۰۲
@elahe_fakhteh


اگر حال دلت مثل دل من خوش نیست! بلند شو لباساتو بپوس، یڪ لیوان قهوه سفارش بده، بایست کنار خیابان، هوا را نفس بکش ، چشم هایت را ببند و یڪ جرعه قهوه بنوش، و به هیچ چیز فکر نکن!
خیلے داره بهم سخت میگذره
دارم تحمل میکنم
همش شکست، ناکامے ، روبرو شدن با آدمهایے که در گذشته ازشون فرار میکردم، ولے باید واستم و مواجه بشم باهاشون ، چون وادار شدم.
خیلے سخته، خیلے ....
دارم صبر میکنم، صبر میکنم، تحمل میکنم
خدایا آخر این داستان چجوریه ؟
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
جوانیمان با نگاه کردن به آرزوهایمان گذشت.

تا آمدیم کودکے کنیم، زندگے چنان سبقتے گرفت که به خود آمده ، دیدیم جوان شده ایم !
ما موے خود به قیمت جوانی، سپیده کرده ایم ! "
جوانیمان با نگاه کردن به آرزوهایمان گذشت.

تا آمدیم کودکے کنیم، زندگے چنان سبقتے گرفت که به خود آمده ، دیدیم جوان شده ایم !
" ما موے خود به قیمت جوانی، سپیده کرده ایم ! "
آرزوهاے کوچڪ و بزرگ که همیشه یڪ جاے کارش میلنگید تا بشود آنچه میخواستیم بشود ! یا پول نبود، یا وقتش نبود یا در مکان درست نبوده ایم ! ساختیم و گذشتیم و رویاها یمان را باختیم!
جوانان اخیر، چه قشنگ رویا میبافند، رویا میچینند و به رویاهایشان جان دوباره میبخشند؟!
اما .... من حسرت گذشته را نخواهم خورد، درست است گاهے با اشتباهے دست آورد خود را از دست داده ام اما جوانے به همین خطاهایش هست !
بے آرزو نمیشود که زندگے کرد، زندگے بے آرزو سیاه و سفید است ! اما زیادے هم نمیشود به رویاها دل بست، زندگے یڪ چیز عملیست ! تا درونش نرفته باشے نمیتوانے قضاوت کسے را بکنی، هر کسے یڪ مدل زندگے دارد.
به جرعت میگویم هر کسے معنے زندگے را نمیفهمد، آنها که فهمیده اند ، زندگے را در یڪ گلدان پتوس هم یافته اند ! لحظه لحظه زندگیشان سرتاسر رنگ است و نور! کسے که خوب ببینید، با نور ببیند، حسرت رفته ها را نمیخورد! آن چه دارد را میبیند!
قدردان تمام آنچه اکنون دارم، هستم ، خدایا تو را شکر میگویم که مرا از خود در خود رها نکرده ای، دستم را گرفته ای، نجاتم داده ای!

با هر جمله اے شروع کنم ، آخرش به تو میرسم چه بس که اول با نام تو آغاز میشود.
خدایا به تمام کسانیکه این متن را میخوانند اشکِ شوقے از پس معجزه اے عطا فرما که شکرش را من میگویم 🙏
خدایا تو را صدهزاران بار سپاس میگویم .
یا حق
#الهه_فاخته
@elahe_fakhteh
تا حالا از پایین ابرها به آدما نگاه کردی؟
چقدر ریز و کوچڪ و .... این موجود ریز و کوچڪ در اقیانوسے از خلقت خداوند است!
اما .... پیچیده! یکے از یکے متفاوت تر !
ازون بالا، خنده ات میگیره ، آخه این ریزا چے میگن؟! هے غر میزنن ! اما .... خودتم جز اون ریزا هستے 🙂

اگر تا پایین ابرها رفتے احتمالا بالاے ابرها هم رفتی!؟
اونجا دیگه یه معجزه ست، آدما رو ببین ، میتونن خیلے جاها برن و شگفتے هاے آفرینش رو ببینن!
بالاے ابرها .... یه چییییییز دیگه س!
اصلا یڪ دنیاے دیگه است ، به به ، سکوووووت !
اگر ے روز بتونم پرواز کنم ، عباداتم رو بالاے ابرها به جا میارم، جون تو! خیلیییے قشنگِ
تو فکر کن فرش زیر پات ، ابرها باشه!
آفتاب هم دلبرے کنه !
تو باشے و سکوت و خدا !
میشه خلوت
این سکوت مطلق رو تو قله کوه هم میتونے پیدا کنی!
گاهی بخودم میگم آخه این آدم چی میگه و چی میدونه درباره خدا ! آخه ریزه میزه، بالاسرتو ببین ! بیا این بالا، خودتو پیدا کن!
خودت ، تا برسی به خدا
خودتو پیدا کن تا برسی به خدا !
خطا نرو !
عالم معنا ، حقیقتی در حقِ !
عزیزم یه چیز میگم خوب بهش فکر کن !
تو اگه به اشراق هم برسی ، باز هم برای زندگیت ، خواسته ها و آرزوهات، باید باز هم از خودِ خدا بخوای!
بخواه تا به تو داده شود!
بخوااااه تا به تو داده شود اما .... آیا از کسی که میخوای، باورش کردی؟ از اعماق وجودت؟
اگر باورش نکردی، و باز خواسته ات اجابت شده، این ی معجزه س که بهت نظر کرده ، خوب فکر کن!
یاحق
#الهه_فاخته
@elahe_fakhteh
عجب ذهن برانداز است قدرت!
به کسے که درامد نداشته و ناگهان پر درامد میشود ، صاحب قدرت میشود ، نگاه کن!
فکر میکند همه چیز را با پول میشود خرید!
معذرت خواهے اش پولکیست !

به کسے که جایگاه آنچنانے نداشته و صاحب جایگاه میشود ، نگاه کن! قدرت، انسانیت و شرفش را مے گیرد، به واسطه جایگاهش ، میخواهد پایش را روے همه بگذارد و لهشان کند ، یا هر کسے را میخواهد بدست آورد!

قدرت ! کثیف است؟ یا لیاقت میخواهد؟
آنچنان رم میکنند که هرکه میان راهشان باشد، از سر راه کنار میرود یا زیر سم هاے رم کرده اش ، لگد مال و خسته میشود !

روزے که حقوقم ناگهانے زیاد شد، شروع کردم به بخشیدن! بخشیدن بدون منت!
به راننده هاے اسنپ بیشتر میدادم ، گاهے به زور!
به نیازمندان میبخشیدم ۱۰۰، ۲۰۰
بعد از مدتے گرانے شد و حسابے کم آوردم!
الان گاه گاهے میبخشم ، به همان دستفروش و کارتون خواب و جوراب فروش از پا افتاده !

دفعه پیش براے کارتون خوابے که داشت جنس میفروخت، آب هویج خریدم، نمیدانم چرا ،دیدم بالاخره دارد کاسبے میکند ، گفتم یڪ لیوان آب هویج بنوشد!

مدتے قبل، به جوراب فروش ، ۱۰۰ تومان دادم و فقط دو جفت جوراب خریدم ، گفتم بیشتر سود کند ! گرچه الان پول خرید چندجوراب را هم ندارم !

به من پول رسید انقدر بخشیدم که داشت به تهش میرسید ! چطور بعضے ها ، کور میشوند ، کر میشوند، رم میکنند و فکر میکنند دل شکستن با پول خریدنیست!

به من قدرت رسید، سه نفر کنارم را قهرمان کردم، چطور قدرت به بقیه میرسد، تهمت میزنند، و با دروغ میخواهند نان و روزے ببرند و آبرو ببرند !
خسته شدم خدا، مرا با این جماعت چکار است؟
گره خورده زندگے وو کارم بهشان!
آزاد کن مرا ، که تو حقے و الحق، به حق آگاهے ، تو خالقِ حق هستی!
پناه بده این بنده غمگینت را ، یا حق
#الهه_فاخته
@elahe_fakhteh
آه اے درخت نارون !
دوستت دارم خدا
شده تا حالا انقدر پر از غم بشے که رفیقت که همیشه پاے درد دلات میشست و آرومت میکرد و حرفتو میفهمید، نتونه حرفتو بفهمه؟

شده تا حالا انقدر دلت محبت خدا رو بخواد که از روے زمین بودن خسته بشی؟

شده تا حالا چندتا درد باهم تو رو به خفگے برسونه و یه جمله کوچیڪ بشه تیر خلاصِ بغضت؟

شده تا حالا تو کل مسیر خونه چشمهات خیس بشه ولے بغضت نشکنه و رسیدے خونه نتونے بغضتو بترکونے و .... بخوابی؟

شده تا حالا بخدا بگے دیدے چے شد! دیدے چیکار کردن؟ صبرم تموم شده خدا، کجا برم ؟! که کسے چیزے ،حرفے بهم نزنه؟

شده تا حالا انقدر غم تو گلوت گیر کنه که فکت قفل کنه نتونے جواب خداحافظیشونو بدے و صدات کور شده باشه؟
.

من امشب تو این حال و هوا هستم رفیق!
دلم آغوش خدا رو میخواد
برام دعا کن رفیق
نفس بکش !
نفس بکش اے جانم !
و بیخیال شو از تمام لحظاتے که آشفته ات میکند ....
این نیز بگذرد ، دستهایم را بگیر اے جانم، اے جانِ خسته من ، قدم بردار ، زندگے هنوز در جریان است جانم !
و بخودت نزدیڪ شو، نترس ! این تو هستے ، خودِ واقعیِ تو !
با خودت آشتے کن، کسے نیست که براے شاعرانگے نگاهت ، ناز کشے کند ، گاهے براے درڪ شدن، نیاز است که به عمق خود ، فرو بروے ، و این را هر کسے درڪ نمیکند ، پس دلگیر نشو اگر کسے تو را درڪ نمیکند!

تو زخمے شده ے یڪ عممممر هستی، شکے نیست که خسته اے اما تحمل کن، ادامه بده ، جانم، بخدا ، خدا میبیند ! بخدااااا خدا میبیند !
تو فقط به خودت برگرد!
کمے به خودت برس !
تئاتر کمدے برو!
کافه برو ، یڪ فنجان بزرگ کاپوچینو با یڪ اسلاید کیڪ شکلاتے سفارش بده، فقط وقتے خواستے قهوه را بنوشی، اول بویش کن، نفس عمیق بکش ، چشمهایت را ببند و یڪ جرعه بنوش ! وقتے چشم هایت را باز کنے ، نور را خواهے دید که چون ستاره ها به تو چشمڪ خواهند زد!
و دوباره نفس بکش!
معجزه در نفس کشیدن است!
بالا و پایین رفتن سینه ات را ببین، و خودت را ، و این دل نازنینت را که به تنگ آمده !
آه .... و دوباره ، نفس بکش !
خدا دارد میبیند، خدا برایم معجزه کرده، خدا براے تو هم معجزه میکند ، باور کن !
و باور کن شروع معجزه از خودِ توست !
اے جان اندوهناڪ من ، نفس بکش!
نفس بکش....
یڪ نفس عمیق ، و به صداے نفست گوش کن!
اشکالے ندارد اگر اشڪ بریزی....
اشکالے ندارد اگر فریاد بزنے ....
اشکالے ندارد اگر آشفته قدم بزنے ....
با آسمان یکے شو، و با صداے آبِ حوض در کافه اے نه چندان خلوت ، و با نور سبز گیاهان ، آمیخته شو ....
خدا
خدا
خدا
خدا

صدا کن خدا را تا آرام بگیرد جان ، جان ،جان خسته ات .
لحظه هایت از درڪ خداوند سرشار شود ؛ آمین !
#الهه_فاخته
@elahe_fakhteh
امروز یڪ کاپ اسپرسو سینگل سفارش دادم که ناگهان مردے را دیدم ، حدودا ۱۷ سال پیش ، قصد زدنم را داشت و بارها تنم را لرزانده بود ، زخم زبانش تند و زننده ، آن زمانها یڪ دختر ۱۸،۱۹ ساله بودم.
من را دید ، از پشت شیشه مغازه قهوه فروشی، همانجا ایستاد، به من نگاه کرد ، دوباره ایستاد دقیقا وسط کوچه، اما من ، آنے او را دیدم، نمیدانم چرا یهو یادم افتاد که چقدر تنم را لرزانده بود. خدا خدا کردم برود و سد راهم نشود. تا قهوه را گرفتم ، دیدم نیست و با نفسے راحت رفتم، درونم از نگاه و طعنه هایش به شدت زخمیست، فراموش کرده بودم، اما دیدن چندباره اش نمڪ است که به زخمم پاشیده شده، تازه میشود و انگار میشوم همان دختر جوان ساکت بے سرزبان !
یکبار به خودم گفتم من دیگر بزرگ شدم، اجازه نمیدهم دوباره مثل قدیم آزارم دهد یا به من تهمت بزند.

دوسه هفته اے میشود ، شنیدم سرطان دارد.
انگار نمیتوانند بیهوشش کنند!
وگرنه با عمل، خوب میشد !

نمیدانم الان که داماد دارد و شخصیت پیدا کرده و پدر نوعروس است، دل دارد لرزیدن دخترش را ببیند؟
از خودش میپرسد که بعد از رفتنش، سر دخترانش چه مے آید؟ اگر کسے وجودشان را لرزاند با چه سمتی، و با چه قدرتے میتواند شاخ و شونه براے دامادهایش بکشد؟

نمیدانم، حکمت خدا بر چه اساسے هست که همه جوانب را در بر میگیرد!
جز به جز آنچه شده!
من از آخرین بارے که نفرین کردم و گرفت، دیگر کسے را نفرین نکردم.
حتے به خدا هم واگذار نکردم، فقط درد کشیدم و به خدا پناه آوردم!

اما .... انگار وقتش رسیده ! وقت همه چیز !
او بزرگ است، خودش میداند چه کند که هم عدالت باشد هم انصاف!
یاحق
در این روزهاے اخیر ، فهمیده ام هر چقدر هم برنامه بچینے و طبق یڪ روال درست پیش بروی، باز هم نمیشود اعتماد ۱۰۰ درصد کرد !
انسان که موجودے فراموش کار هست و هرازچندگاهے باید به او یادآورے کرد ، این کن و آن کن و آینده را ببین و عاقبت اندیش باش !
باور کن نمیشود با خیال راحت چیزے را رها کنے که مطمئن هستے همه چیزش جور و درست است!
من امروز اعتماد کردن به خدا را دیدم، باورت میشود؟
یڪ نفر که آزارم داده بود ، نفرین نکردم، دعا هم نکردم فقط گفتم خدایا تو، دیدی! تو شنواے آگاه هستی، خودت حکم بده ... من دیدم ، او به من خندید و تمسخر کرد اما بدتر از آن سر خودش آمد، سرش پایین بود !
آنجا بود که گفتم کاااااش دیگرے را هم به خودش میسپردم!
این حس رهایی، بدون قضاوت ، بدون محاکمه شخصے و سپردن صد در صدے اش به خدا ، باعث شد، مسیر براے حکم و قضاوت خدا باز شود.
من احساس میکنم این همان چیزیست که هر انسانی باید بدستش بیاورد. حس رهایی از آنچه به تو وصل میشود تا سنگینت کند، رها کن تا پرواز کنی.
یاحق
#الهه_فاخته
@elahe_fakhteh
یلداتون مبارک رفقا🫶
🍉
مخواه كه هر دو يك آواز را بپسنديم، يك ساز را، يك كتاب را، يك طعم را، يك رنگ را، و يك شيوه نگاه كردن را.
مخواه كه انتخاب مان يكے باشد، سليقه مان يكی، و روياهامان يكی.
همسفر بودن و هم هدف بودن، ابدا به معناے شبيه بودن و شيبه شدن نيست.
و شبيه شدن، دال بر كمال نيست، بلکه دليلِ توقف است...

#نادر_ابراهيمی

@elahe_fakhteh کانال