معرفة الحقّ - احسان الله نیلفروش زاده
717 subscribers
60 photos
221 links
🍃 به مرحمت حقّ تعالی؛ نیّت تأسیس این کانال،ارائۀ دروسی برای «مبناسازی» معارف الهی است.
و پیش از هر قدمی، معترف و مقرّ آنیم که؛آنچه نگاشته میشود اظهارنامۀ عجز ماست.
و عاجزانه؛مستدعی نظر،و مستسقی رحمتِ حضرات آل‌الله علیهم السلام هستیم.

ادمین: @ehsannil
Download Telegram
🔹

📑¦↵ تا بدینجای مطلب ثابت شد که〖نَفْيُ‏ الصِّفَاتِ عَنْه〗در خطبۀ توحیدیه، نفیِ همۀ صفات الهی است.

🔶 حالا سؤال این است :
اینکه بیان شد که همۀ صفاتِ الهی عینِ ذات الهی است (و تنها مَجلایِ ظهورِ آنها متفاوت است)، با دنبالۀ خطبه که می‌فرمایند؛
🔸『 لِشَهَادَةِ کُلِّ صِفَةٍ أَنَّهَا غَيْرُ الْمَوْصُوفِ وَ شَهَادَةِ كُلِّ مَوْصُوفٍ أَنَّهُ غَيْرُ الصِّفَةِ 』🔸
چطور جمع بندی می‌شود؟

ان شاء الله سؤال معلوم شده باشد. چون اگر سؤال، درست معلوم نشود، پاسخ آن به بار نخواهد نشست. توضیح می‌دهم:

🍃▫️عبارت فوق مبیِّن این مطلب است که همۀ صفات همینکه صفت هستند، غیر موصوف می‌باشند. و موصوف همینکه موصوف است، غیر صفت است. و این در حالی است که پیشتر بیان شد که تمام صفاتِ الهی عینِ شخصی ذات الهی است.

این دو مطلب چطور جمع می‌شود؟

🔷✍🏻 پاسخ :

֎✓ در مورد #مقام_جمع_الجمع و #مقام_جمع (خلوت -وحدت) و #مقام_فرق (جلوَت - کثرت) پیشتر اشارات کوتاهی گذشت. و آن، پیش‌نیاز پاسخ است. برای همین با یک مثال با این مقامات آشنا شویم :

🍀 اگر به یک برگِ درخت اشاره کنیم و به تعیّنِ و مختصاتِ این برگ بمانیم، آیا خبری از درخت هست؟!

🌿 خب معلوم است که خیر. این، همان مقامِ فرق است.
این همان است که برگ، غیر از درخت است و هرگز خبر از درخت نمی‌دهد و در نتیجه نشانه و آیه‌ای برای این درخت نیست. چون در تعیّن خویش منظور شده است.

🌳 و نیز درخت هم اگر در تعیّن و مختصاتِ «درخت بودن» نظر شود، غیر از این برگ است.
بنابراین مشخص است که در مختصات و تعیّنی که اشاره به هر کدام از "برگ" و "درخت" می‌کنیم؛ این دو با یکدیگر فرق دارند.
همینطور هر برگی از برگِ دیگر، متمایز است.
این حدود، تعیّنات است. یعنی با این حدود، تعیین و معلوم می‌شود که هر شیئی چه مختصاتی دارد و با اشیاء دیگر تمیز داده می‌شود.

⚠️ (در مبحثِ #عصمت ان شاء الله خواهیم خواند که تمام این تمایزات و تعیّنات، جلواتِ عصمة الله بودنِ حضرات آل الله علیهم السلام است که از تقدّم بر عالَم لا اشاره ، تا ادنیٰ مرتبۀ عالَم اشاره را به حقیقت خویش فراگرفته است)

👈🏻 به عبارت صحیح‌ ؛
برگ در مختصات و تعیّنِ "برگ بودن" شهادت می‌دهد که درخت نیست.
و درخت در مختصات و تعیّنِ "درخت بودن" شهادت می‌دهد که برگ نیست.

🔸✓ این همان چیزی است که در مقامِ فرقِ صفت و موصوف وجود دارد.
با اینکه صفت، صفتِ برایِ موصوف است. و موصوف (اسم مفعول)، بوسیلۀ "صفت"، «موصوف» شده است.
امّا اگر به تعیّنِ صفت بودنِ "صفة" اشاره شود، صفت شهادت می‌دهد که "صفت" است و هرگز موصوف نیست. و همینطور اگر به تعیّنِ موصوف بودنِ "موصوف" اشاره شود، موصوف شهادت می‌دهد که "موصوف" است و هرگز صفت نیست.

♦️✓ و این مقامِ فرقِ نوریِ صفت و موصوف است که در ادامۀ خطبه می‌خوانیم :
🔸『 لِشَهَادَةِ کُلِّ صِفَةٍ أَنَّهَا غَيْرُ الْمَوْصُوفِ وَ شَهَادَةِ كُلِّ مَوْصُوفٍ أَنَّهُ غَيْرُ الصِّفَةِ 』🔸.


🌳 امّا حالا منظَرِ بینش را از تعیّنِ «درخت» و تعیّنِ «برگ» خارج کرده و دقّت بفرمائید:

🌱 اگر درخت تا برگ ، بطور ممدود نظر شود (یعنی همانطور که هست)، و حالا یک برگ را نظر کنیم؛ آیا این برگ نشانه (آیه) از درخت (ذو الآیه) نیست؟! آیا این برگ، نمی‌گوید که من چیزی نیستم جز ظهورِ درخت؟ آیا دائماً خبر از درخت نمی‌دهد؟

🔅 آیه بودنِ موجودات چنین است.
آیه، چیزی نیست جز اینکه «نشانۀ پروردگار» (ذو الآیه) است.
و ذو الآیه آن است که به «آیه» در اشاره است (اشارۀ «بودی»، تا اشارۀ «نمودی» - توضیح می‌خواهد!).

۞🍃(مقامِ جمع را در این مثال نیاوردم. زیرا مقامِ جمع؛ مقامِ "ذات بما هو ذات"ِ باریتعالی است و آن، مقامِ لا اشاره و خلوَت حقّ است)

🔗 نقطۀ اتصال آیه و ذو الآیه اگر بریده شود، نه آیه، «آیه» است و نه ذو الآیه، «ذو الآیه». و در این حالت، هرگز این موجودات، خدا را نشان نمی‌دهند.
این اطلاقِ «اتصال»، واسطۀ مطلقه، یعنی حضرات آل الله علیهم السلام هستند که «آیة الله الکبریٰ» بوده که جان و حقیقتِ طرفین می‌باشند (خالق و مخلوق).
این مقام، مقامِ جمع الجمعِ نوری است که جمعِ لُبّی و حقیقی مقامِ فرق نوری و مقامِ جمع نوری است.


︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻
🆔 @ehsannil3#کانال_معرفة_الحق
︼︼︼︼︼︼︼︼︼︼︼︼︼︼︼
••●🔽 ادامه 🔽●••

🔹
🔹


🔰 حالا در تعاریف دقت بفرمائید :

🔷¦↵ « مقام جمع » ؛
منظور مقامِ جمعِ نوری یا همان مقامِ وحدتِ است. یعنی مقامِ خلوَت و لا اشارۀ باریتعالی که 🔻『 كَانَ اللَّهُ وَ لَمْ يَكُنْ مَعَهُ شَي‏ءٌ』🔺 (📚الفصول المهمة - شیخ حرّ عاملی، ج‏۱، ص: ۱۵۴). که این یک برهۀ زمانی نیست بلکه بودِ الهی، مافوقِ زمان است. و این مقامِ خلوَت حضرت حقّ است که در حدیث قدسی می‌خوانیم:
▫️كُنْتُ كَنْزاً مَخْفِيّاً▫️ (📚بحار الأنوار، ج‏۸۴، ص: ۱۹۹) و آنرا به «#ذات» می‌شناسیم. که تا بیان می‌کنیم "ذات" منظور «ذات بما هو ذات» است که مقام جمع (وحدت - خلوَت) است که به « #مقام_لا_اشاره » نیز از آن یاد می‌شود.

🔷¦↵ « مقام فرق » ؛
منظور مقام کثرت نوری است که عالَم اسماء است. و هر موجودی از موجودِ دیگر در بُعد و دوری و فرق است. و همینطور در تعیّنِ "موجود بودن"، با "وجود" (که حقّ تعالی است) در فرق است.

( و برای آموزش و راحتی در تفهیم اینطور بیان میشود: )
☀️ مقام جمع الجمع = مقام جمع (خلوَت یا وحدت) + مقام فرق (جَلوَت یا کثرت)

♻️ برای تحلیل عرض می‌شود که مقام جمع الجمع ، جامعِ (یعنی جمع کنندهٔ ) دو مقامِ جمع نوری و فرقِ نوری است. امّا بدانیم که این "جمع"، جمعِ حقیقی و شخصی است و نه جمع کردن و «متحّد» کردنِ دو شیء.

إن شاء الله پاسخ معلوم شده باشد.
بیان شد که عبارتِ 🔹『 لِشَهَادَةِ کُلِّ صِفَةٍ أَنَّهَا غَيْرُ الْمَوْصُوفِ وَ شَهَادَةِ كُلِّ مَوْصُوفٍ أَنَّهُ غَيْرُ الصِّفَةِ 』🔹 بیانِ مقامِ فرقِ نوریِ صفت و موصوف است.

💢 اگر به صفت اشاره کنیم؛ صفت همینکه صفت است (صفة بما هي صفة)، به صفتْ بودنش، شهادت می‌دهد که موصوف نیست که حضرت می‌فرمایند؛ «لِشَهَادَةِ كُلِّ صِفَةٍ أَنَّهَا غَيْرُ الْمَوْصُوفِ».

♦️✓ و اگر به موصوف اشاره کنیم؛ موصوف همینکه موصوف است (موصوف بما هو موصوف)، به موصوفْ بودنش، شهادت میدهد که صفت نیست که؛ «شَهَادَةِ كُلِّ مَوْصُوفٍ أَنَّهُ غَيْرُ الصِّفَةِ».

و این قانونِ کلّی عالَم فرق است و برای هر صفت و موصوفی برقرار است.

💠 «الله» ؛ اسمی است که مستجمعِ جمیع صفاتِ کمالیه است (یعنی مستجمعِ صفاتِ جلال و جمال). صفاتی مثل قدرت، علم، حیات، سمع ، بصر ، رحمت، غضب ، رأفت و ...

⚠️ دقّت شود که حقّ تعالی بسیط است و مرکّب نیست و اینکه «مستجمع جمیع صفات کمالیه است»، به نحوِ عینِ شخصی است و نه اینکه جامعِ اجزاء متعدّده باشد.

هر یک از صفات حقّ در تعیّن خود، صفت دیگری نیستند. یعنی "قدرت"، آثاری دارد که "سمع" ندارد. و همینطور بالعکس یعنی "سمع"، آثاری دارد که "قدرت" ندارد. این تعیّنِ صفات است. و مقام فرق نوری است.

🍁␥ و همینطور؛
صفت به صفت بودنش، تعیّنی دارد که موصوف نیست. و موصوف ، به موصوف بودنش، تعیّنی دارد که صفت نیست.
این نیز مقامِ فرق نوری است.



🌿«الْحَمْدُ لِلَّهِ الْوَاحِدِ بِغَيْرِ تَشْبِيهٍ،
الْعَالِمِ بِغَيْرِ تَكْوِينٍ،
الْبَاقِي بِغَيْرِ كُلْفَةٍ،
الْخَالِقِ بِغَيْرِ مَنْصَبَةٍ،
الْمَوْصُوفِ بِغَيْرِ غَايَةٍ
»
📚🌻(الدروع الواقية -سیّد بن طاووس، ص: ۱۸۷)


#ﭘﺎﯾﺎﻥ_سخن_بیست‌ودوم_حقیقة_التوحید
🦋🖊#احسان_الله_نیلفروش_زاده


─═༅࿇༅ 📖 ༅࿇༅═─     
🆔 @ehsannil   ✍🏻
↗️ t.me/ehsannil3 ➣  کانال معرفة الحقّ
↗️ t.me/ehsannil2 ➣  کانال اللطائف الإلهیّة
↗️ instagram.com/ehsan_nil  🦋
‎‌‌‌‌‌‎─═༅࿇༅ 📖 ༅࿇༅═─

.
معرفة الحقّ - احسان الله نیلفروش زاده pinned «. #فهرست_شماره_1_معرفة_الحق 📖 برای دسترسی راحتتر به بیانات، لینک هر بیان را برای دوستان قرار می‌دهم: ─══─┅〰️💠 〰️┅─══─ 🔰فهرست کلّی مطالب تا بدینجا : 🖊 #مقدمه‌‌ ↩️ https://t.me/ehsannil3/53 —---------------— 🖊#پیشگفتار_احسان_الله_نیلفروش_زاده ↩️ https…»
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from Clippy 📎
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.
🔆 #حقیقة_التوحید
🔅#سخن_بیست‌و‌سوم_حقیقة_التوحید :

༺°•𐫱 قاعدۀ سرسلسله 𐫱•°༻

●═•◈•◈•◈❖ 🔅 ❖◈•◈•◈•═●
🖊🦋 احسان الله نیلفروش زاده
https://t.me/ehsannil3/371
●═•◈•◈•◈❖ 🔅 ❖◈•◈•◈•═●

🌐🍃 همه عالم ، آیات حضرت حقّ تعالی است.

👈🏻 چون تمام امور و اشیاء، آیات الله هستند، بنابراین؛ برای بررسی هر مسئلۀ معرفتی، بایستی از سرسلسلۀ هستی - یعنی نفس و شخصِ حضرت حقّ-، به موضوعِ معرفتی منظور، توجّه کنیم که خداوند می‌فرماید:

💎【وَ إِنْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ💎
❈ و هر چه هست، خزينه‌‏هاى آن نزد ماست و ما آن را جز به اندازۀ معين نازل نمی‌‏كنيم.
📘(سورۀ حجر، آیۀ ۲۱)

"إِنْ" نافیه، و "شَيْ‏ءٍ" در معنا و هیئتِ نکره، و نکره در سیاقِ نفی؛ افادۀ عموم می‌کند.
یعنی هیچ امری، هیچ شیئی، هیچ قاعده‌ای در عالم نیست، إلّا اینکه نه تنها خودِ آن، بلکه خزائنش نزد خداست. و خزائن آن، امری در دوئیت با خداوندِ بسیط نیست. بلکه جلواتِ ذاتِ مطلقِ عَلَی الاطلاقِ باریتعالی است.

🔲 دقّت شود :

⇦ ➊ 🔻【ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ】🔺
تنزیل را ذکر فرمود. تنزیل، یعنی آن حقیقت و امر و شیء و قاعده، دقیقاً نزد خداست و از نقطۀ «خَزائِنُهُ» به نحوِ تنزیل، ممدود است. البته چون در باب تفعیل است، پس تدریج دارد و به تدریجِ حقیقی، در عالم کثرت؛ ظاهر شده است.

⇦ ➋ جملۀ استثنائیۀ【ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ】و اداتِ استثنایِ «إِلاَّ» در آن، استثنایِ متصّل است.

⇦ ➌ بیانِ مستثنی مِنه «ما نُنَزِّلُهُ» و مُستثنایِ «بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ» نحوی از تأکید است. و باءِ منظور، باء الصاقِ حقیقی است. یعنی؛ «ما نُنَزِّلُهُ» چیزی جز «قَدَرٍ مَعْلُومٍ» نیست.

🔰 بنابراین؛
شیئی از اشیاء، امری از امور، قاعده‌ای از قواعد، موجودی از موجودات، تعیّنی از تعیّنات، تشخّصی از تشخصّات، اَکمام، اَعراض، ماهیّات، همه و همه؛《عِنْدَنـــا》هستند که 《عِنْدَنـــا》به محوریّتِ『نـــا』شخصِ واسطۀ مطلقه - یعنی حضراتِ آل الله علیهم السلام- می‌باشد، که خلوَتِ «ــهُ» در《خَزائِنُـــهُ》و جلوَت کثرتیِ «شَيْ‏ءٍ» را به وجودِ《جامِعُ الشتّات》ِ خویش، بالحقّ و الحقیقة ، فراگرفته است.

☑️ نتیجه آنکه؛
🔅 ائمۀ اطهار(ع)، خزائنِ مطلق - یعنی «خزائن الله»- بوده، که از اطلاقِ آنها؛ همۀ امور به نحوِ انشاء از حضرتشان؛ مُنشَأ است.

🔰 الغرض؛
شناختِ مطلق، شناختِ شخصِ حقیقیِ عالَم است و از او، و به او، هر امری، شناختنی است و منفک از او، امری موجود نیست که بخواهد شناختنی یا نشناختنی باشد.

🍃⏎ و هر شناختی، بدونِ توجّه و تمسّک و تجسّس و تحقّقِ حقیقی از شخصِ «المعروف»، اصلاً شناخت محسوب نمی‌شود و آن شخصِ حقیقی، نفسِ واحدۀ حضرت باریتعالی، حضرتِ مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام است که به زیارتِ شریفِ او، پرده از جمالِ «لا شریک له»ِ او به تنزیل برداشته شده:

💠〖 السَّلَامُ عَلَى نَفْسِ اللَّهِ تَعَالَى〗💠
✣ سلام بر خودِ حضرت الله تعالی.
📚(بحار الأنوار ، ج۹۷، ص۳۳۱)

همۀ موجودات، به وحدتِ حقیقی، در شخصِ ائمه اطهار(ع) مورد اشاره هستند که در زیارتی از زیارات جامعه‌ی ائمه‌ی اطهار (ع) می‌خوانیم:

💠《كُــنَّا عِنْدَهُ "مَوْسُومِينَ فِيــكُم‏"》 💠
✣ ما نزد خداوند، در شما اسم‌دار شده‌ایم.
📚(بحار الأنوار ،ط - بيروت، ج‏۹۹، ص۱۵۲)

🔅 که حضرت وجه الله مطلق، دینِ مطلقِ الهی، مولی أمیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند:

🔻«﴿يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ﴾ وَ لَمْ يُسَمَّ بِأَسْمَائِهِمْ وَ أَسْمَاءِ آبَائِهِمْ وَ أُمَّهَاتِهِمْ وَ أَمَّا قَوْلُهُ ﴿كُلُّ شَيْ‏ءٍ هالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ﴾ فَإِنَّمَا أُنْزِلَتْ كُلُّ شَيْ‏ءٍ هَالِكٌ إِلَّا دِينَهُ»🔺
✥ "روزى كه هر گروهى را با امامشان فرا می‌خوانيم" و هرگز به اسمائشان و اسماء پدران و مادرانشان خوانده نمی‌شوند و امّا ‏فرمایش باریتعالی است که می‌فرماید؛ «همه چیز نفس هلاکت است الّا وجه خدا» که همانا این آیه نازل شده که هر شیئی، نفس هلاکت است إلّا دینش» .
📚(الإحتجاج، للطبرسي، ج‏۱، ص۲۵۳)


︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻
🆔 @ehsannil3#کانال_معرفة_الحق
︼︼︼︼︼︼︼︼︼︼︼︼︼︼︼
••●🔽 ادامه 🔽●••
.
.

🍃 همۀ نفوس (یعنی «کلّ شیءٍ»)، انشائی از آن والامقامْ نفسِ واحدۀ الهی هستند که قرآن می‌فرماید:

💎 【 وَ هُوَ الَّذي أَنْشَأَكُـــمْ مِنْ《نَفْسٍ واحِدَةٍ》】💎
📘(سورۀ انعام، آیۀ ۹۸)

《نَفْسٍ واحِدَةٍ》؛〖 نَفْسِ اللَّهِ تَعَالَى〗است و «كُــمْ» -که نفس الامر و نفوس هر ذی اشاره و لا اشاره‌ای را در فراگیریِ این مخاطب، قرار دارد-؛ به نحوِ انشاء از《نَفْسٍ واحِدَةٍ》، موجود است و موجودیّت دارد.
که در انشاء؛ مُنشَأ (انشاء شده) در هیچ حیثی از حیثیات، وجودی دونِ «مُنشِئ» خود ندارد و چیزی جز، تجلّی یا مجال شخصِ مُنشِئ خود نیست.

☑️ (واژۀ تجلّی، مختصّ خیرات است و واژۀ مجال، مختصّ شرور⇦إن شاء الله در بیان بعدی نحوۀ آن توضیح داده می‌شود.)


《نَفْسٍ واحِدَةٍ》یعنی〖 نَفْسِ اللَّهِ تَعَالَى〗؛ حضرت مولی امیرالمؤمنین علیه السلام (که دقّت شود؛ "کُلُّهُم -ع- نورٌ واحِدٌ") هستند؛
که به اطلاقِ خود، از «أَعْلَى عِلِّيِّين‏؛📚الكافي،ط - الإسلامية، ج‏۱، ص۳۹۰» تا【 أَسْفَلَ سافِلينَ؛ سورۀ تین، آیه۵ 】را فراگرفته‌اند و قوّت این فراگیری و علوّ را، بعد از حجّ (که «تَمَامُ الْحَجِّ لِقَاءُ الْإِمَامِ؛ 📚 الكافي، ط - الإسلامية،ج‏ ۴، ص۵۴۹») در گودالِ غدیر، بر فرازِ منبری از جهازِ مرکَب‌ها (شرحش در دنباله⇩▣) ،
ظاهر می‌سازند تا مقامِ جمع الجمعِ و «جامع الشتّات» خود را ظاهر سازند و قوّتِ اطلاق خود و سیطرۀ حکومتِ وجودیِ خود - که «لَا يُمْكِنُ الْفِرَارُ مِنْ حُكُومَتِك‏؛📚مصباح المتهجد، ج‏۲، ص۸۴۵» است - را بر نفوسِ عالمیان، بالحقّ و الحقیقة، ظاهر نمایند.

•●•●•●•🔻•●•●•●•

⚠️ ▣ اشاراتی از لطیفۀ غدیر به مناسبت:

⇦❖ گودالِ غدیر؛ به «گودال بودن»، نشانی از «أَسْفَلَ سافِلين» و تعیّن و کثرات است و به «غدیر» (صفتِ مشبّهه از مادۀ «غدر؛ ترک کردن»)؛ نشانی از لاتعیّنی و وحدت است.

⇦❖ بر منبر بالا رفتنِ حضرت مولی(ع) در محلّ گودالِ غدیر؛ نشان از تفوّق، و اعلانی از علوّ مطلقۀ حضرتِ نفس واحدۀ الهی(ع) است که «الْعَالِي فِي دُنُوِّهِ؛ 📚 الصحيفة السجادية ع، دعای ۴۷» که در ابتدایِ خطبۀ غدیریه هم آن حقیقت را به این بیان، هویدا می‌فرمایند؛

🍃«اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی عَلا فی تَوَحُّدِهِ وَ دَنا فی تَفَرُّدِهِ وَجَلَّ فی سُلْطانِهِ وَعَظُمَ فی اَرْکانِهِ، وَاَحاطَ بِکُلِّ شَیءٍ عِلْماً وَ هُوَ فی مَکانِهِ؛📚الإحتجاج‏،ج‏۲، ص۵۸».

👤 نفوس، به فرمایش مولی(ع) مَرکَب آدمی است که «إِنَّ نَفْسَكَ مَطِيَّتُك؛ 📚تصنيف غرر الحكم، ص۲۳۲»، پس؛
این بالا رفتنِ حضرت مولی(ع) بر جهاز مَرکَب‌ها؛ تَفَوُّق و فائقیّتِ مطلقۀ نفس الله تعالی بر تمام نفوسِ انشاء شده از ایشان است که این فائقیّت و سلطه، از آنجایی است که مبدأ انشاءِ نفوس، و بازگشتِ دائمی آنها، به حضرت مولا(ع) است.

⇦❖ سه روز برای جمع شدنِ همۀ مردم در یوم غدیر، سه مرتبۀ وجودیِ ذات و صفات و افعالِ خلائق است که این بازگشت، #توحید_ذاتی، #توحید_صفاتی، و #توحید_افعالی موجودات را رقم می‌زند.
که هرکه بالحقّ و الحقیقة به حقیقتِ توحید، یعنی شخصِ «الْوَحْدَانِيَّةُ الْكُبْرَى؛ 📚بحار الانوار، ج‏۲۵، ص۱۷۲‏» شخصِ «نَفْسُ الله تَعالی»، حضرت مولی الموحّدین(علیه السلام)، نزدیکتر بود؛ از مرتبۀ بالاتری از توحید نیز برخوردار است و سایرین به همین ترتیب، دورترند.


•●•●•●•🔺•●•●•●•


︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻
🆔 @ehsannil3#کانال_معرفة_الحق
︼︼︼︼︼︼︼︼︼︼︼︼︼︼︼
••●🔽 ادامه 🔽●••
.
.

🔆 حضرتِ مولی(ع)، شخصِ «المعروف»ِ مطلق هستند که «الصادق عن الله» حضرتِ امام جعفر صادق(ع) می‌فرمایند:

👈🏻🔹«الْمَعْرُوفُ فِي أَهْلِ السَّمَاءِ الْمَعْرُوفُ فِي أَهْلِ الْأَرْضِ وَ ذَلِكَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ -علیهما السلام-» 🔹
✤ شخصِ «المعروف» در آسمان (لاتعیّنات - عالم لا اشاره) و شخصِ «المعروف» در زمین (تعیّنات - عالَم اشاره) است و آن امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیهما السلام می‌باشد.
(📚بحار الأنوار، ط - بيروت، ج‏۱۰، ص۲۰۸)

نکته :
از خودِ حضرت مولی(ع) بیان می‌شود که الفِ و لامِ «الْمَعْرُوف»، الف و لامِ معرفه‌ای است که جز او، معروفی نیست. او شخصِ خاصّ و مطلق شخص و شخصیّت و هویّتِ مطلقه است که الف و لامِ جنس و الف و لامِ استغراق؛ از جلواتِ اطلاقیۀ اوست.

⬅️ بنابراین؛
اگر کسی بخواهد شیئی از اشیاء یا امری از امور را به درستی و در حقیقتِ «شناخت»، بشناسد؛ بایستی به خود متذکر شود که این شیء [یا امر]، جلوه‌ای از جلواتِ شخصِ حقیقی عالَم است و آیه‌ای از آیاتِ نفسِ باریتعالی، یعنی؛ حضرت مولی امیرالمؤمنین علیه السلام می‌باشد («کُلُّهُم -ع-نورٌ واحدٌ») و از چنین سرسلسله‌ای، تا آن شیء یا امری از امور یا قاعده‌ای از قواعد، پیش بیاید.


🌿۞ حقیقتی که بیان شد، قاعدۀ هستی است و سلسلۀ موجودات، به این قاعده، دائماً قعود دارند و موجود می‌باشند و واحدِ جدایی از آن، به معنایِ معدومیّت و نیستی آنهاست.
اولواالالباب که رهای از قشر و ظاهرند، و صاحبانِ لُبّ می‌باشند، بر این قاعده واقفند و در نتیجه، استدلالِ عالَم غیب را ممدوداً تا عالَم شهود، برقرار می‌دانند که حضرت علی بن موسی الرضا (ع) می‌فرمایند:

🔻«قَدْ عَلِمَ ذَوُو الْأَلْبَابِ أَنَّ الِاسْتِدْلَالَ عَلَى مَا هُنَاكَ لَا يَكُونُ إِلَّا بِمَا هَاهُنَا🔺
همانا اولوالالباب می‌دانند که استدلال به عالم غیب جز به آنچه در اینجا هست، امکان ندارد.
📚(التوحيد، للصدوق، ص۴۳۸)


⦿⇚ برای استفادۀ آسان از نتیجه و شرحِ این بیان و اشاره به آن، این قاعدۀ مطرح شده -که قاعدۀ حقیقیِ عالَم وجود است- را؛ «#قاعد_سرسلسله» می‌خوانیم و در بیان‌ها، صرفاً به نامِ آن اشاره خواهیم کرد.



🍃«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّكِينَ بِوَلَايَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْأَئِمَّةِ علیهم السلام»

📚🌻(إقبال الأعمال، ط - القديمة، ج‏۱، ص۴۶۴)



#ﭘﺎﯾﺎﻥ_سخن_بیست‌وسوم_حقیقة_التوحید
#قاعده_سرسلسله
🦋🖊#احسان_الله_نیلفروش_زاده


‎‌‌‌‌‌‎──═༅࿇༅ 📖 ༅࿇༅═──
🆔 @ehsannil ✍🏻
↗️ t.me/ehsannil3#کانال_معرفة_الحق
↗️ t.me/ehsannil2#کانال_اللطائف_الالهیة
↗️ instagram.com/ehsan_nil
‎‌‌‌‌‌‎──═༅࿇༅ 📖 ༅࿇༅═──


.
.

🔆 #حقیقة_التوحید
🔅#سخن_بیست‌و‌چهارم_حقیقة_التوحید :

༺°•𐫱 نفی حدّی و نفی لبّی 𐫱•°༻

●═•◈•◈•◈❖ 🔅 ❖◈•◈•◈•═●
🖊🦋 احسان الله نیلفروش زاده
https://t.me/ehsannil3/376
●═•◈•◈•◈❖ 🔅 ❖◈•◈•◈•═●

🔘🍃 در سلسله مباحثِ توحید، مبحثِ «نفی» (سَلب) از جمله مباحثِ مهمّ و مبنایی است که در #سخن_بیست‌و‌دوم_حقیقة_التوحید به مناسبتِ درکِ قسمتی از خطبۀ حضرت مولی(ع)🔻『 كَمَالُ الْإِخْلَاصِ لَهُ نَفْيُ‏ الصِّفَاتِ عَنْه‌‏』🔺(📚 نهج البلاغة، خطبۀ ۱)، تبیینی از آن روزی شد.


معرفت صحیح، #معرفة_بالنورانیة است. تا با معیارات عالَم ظلمت و کثرت، کسب معرفت قصد شود؛ حاصل صحیحی نمی‌دهد و جویای معرفت به بیراهه می‌رود.

⦿⇚درکِ مباحثِ ایجابی و اثباتی، در مسیر معارف، آسان‌تر از درکِ مباحث سلبی و نفیی است. بایستی به لطف خدا؛ نفی در عالَم ظلمت (قشر و حدود)، و نفی در عالَم نور (لبّ و بیحدّی) را بشناسیم تا إن شاء الله حیثیتِ سَلبی («نفی») در آیات و روایات مربوط به حقائق نوریه معلوم شود.

🍃 بدین منظور، به مرحمت الهی؛ سعی بر این شد که با حذفِ جزئیات و پرهیز از اطالۀ کلام، و به زبان ساده و در خورِ فضای عمومی، و با مثال‌های عالَم ظاهر که تقریب به ذهن باشد، این مبحث بیان گردد:


🔰 سه مؤلفه و پارامتر کلّی در موضوعِ «نفی» وجود دارد:

➊ نافی (اسم فاعل- به معنای؛ نفی کننده)
➋ مَنفی (اسم مفعول - به معنایِ ؛ نفی شده)
➌ نفی


♦️نفیِ حَدّی (که در عالَم ظلمت و حدود و قشر، بیشتر مطرح است) ➣●•

با این نفی، در عالَم حدود و کثرات سر و کاری داریم و چیزی که از «نفی» در ذهن اکثر افرادی که صرفاً با معیارات عالَم ظلمت و کثرت سر و کار دارند، همین نفیِ حدّی است.
در نفی حدّی؛
هر کدام از سه پارامترِ نفی (یعنی؛ نافی، مَنفی، نفی)، نَفْسُ الأمری مجزّا و مستقل دارند.


♦️نفیِ لبّی و اطلاقی (که در عالَم نور و بیحدّی و لُبّ مطرح است) ➣●•

چون در عالَم نور و حقیقت، شیء واحدِ اطلاقی وجود دارد؛ پس همۀ سه پارامترِ نفی (یعنی؛ نافی، منفی، نفی)؛ جلواتِ یک حقیقت و نفسِ واحده هستند.

با اینکه نفیِ لبّی، نفیِ اطلاقی است و مربوط به عالَم نور و لُبّ می‌باشد، ولی برای تقریب به ذهن، سعی می‌شود مثال‌هایی از عالَمِ حدود بیان شود تا إن شاء الله لااقل با این مثالها، مطلب، متبادر به ذهن شود.

👁‍🗨 پس دقت بفرمائید که بطور کلّی؛ در مثال، مناقشه و بحث نداریم! و اگر از نظر تخصّص پزشکی یا هر تخصّص دیگری این مثالها دقیق نیست، قصد، تفهیم مطلب دیگری است و مثالها به استخدام گرفته می‌شود تا به لطف خدا؛ فهم و معرفت نسبت به نفیِ لبّی حاصل شود.

💠 مثالِ اوّل: نفی انگشتر؛

تصوّر بفرمائید که انگشتری در دست کسی است و به او گفته می‌شود این انگشتر را از خودتان نفی کنید.

⇩ در نفیِ حدّی؛
💍 انگشتر یک شیء محدود است و نَفْسی مجزّا، و تَعَیُّن و تَشَخُّص و ابعاد و حدودِ خاصّ خود را دارد که هیچ ربطی به صاحبِ انگشتر ندارد.

👤 و صاحب انگشتر هم یک شخصِ محدود با تعیّن و تشخّص و نَفسی مجزّای از انگشتر است.

💍⌯≻ بنابراین؛ در نفیِ حدّی انگشتر از این شخص؛ بایستی انگشتر که یک شیءِ «محدود» است، از آن شخص، به نحوِ حدّی، جدا و کنار گذاشته شود. پس؛ انگشتر را از دستش در می‌آورد و کنار می‌گذارید و به این نحو؛ انگشتری که یک شیء «محدود» بود، از این شخصِ «محدود»، نفیِ حدّی شد.

(شخص دارای انگشتر = نافی
انگشتر= منفی )

⇩ در نفیِ لبّی؛
برای نفیِ چنین انگشتری، حدودِ انگشتر، بایستی نفی شود. انگشتر در صورتی به نحوِ لبّی، از این شخص، نفی می‌شود که؛ حیثیتی دونِ این شخص نداشته باشد، و به عبارت ساده؛ جزئی از بدن شخص محسوب شود (هرچند این امر در عالَم ظاهر بعید به نظر میرسد).
یعنی؛
💢 در نفیِ لبّی، بجایِ نفیِ محدود، نفیِ حدود صورت می‌گیرد.

︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻
↗️ t.me/ehsannil3 ➣ کانال_معرفة_الحق
︼︼︼︼︼︼︼︼︼︼︼︼︼︼︼

༺•֎👇🏻ادامه‌ی سخن👇🏻֎•༻

.
.

💠 مثالِ دوّم؛ مویِ سر، تا وقتی متعلّق به بدن است، وقتی روی صورت قرار می‌گیرد، مزاحم نیست. ولی اگر یکی از همین موهای سر، جدا شود و روی صورت بیفتد، شیء خارجی محسوب می‌شود و باعث خارش می‌شود و بایستی کنار گذاشته شود.

👈🏻❖ موی منظور؛ تا وقتی جزئی از بدن است، شیء منفیِ لبّی است و چون شیء مستقل نیست، مزاحمت و خارش ایجاد نمی‌کند که نیاز به کنار گذاشتنِ آن باشد.
امّا وقتی تارِ مویی از گیسوانِ شخص جدا شد دیگر شیء مستقل است، و بایستی به نحوِ نفیِ حدّی کنار گذاشته شود.

💠 مثالِ سوّم؛ خون از نجاسات است. امّا وقتی جزئی از بدن انسان است و هنوز مستقل نشده است، پاک است. چنین خونی به نحوِ نفیِ لبّی، شیء منفی است. امّا اگر همین خون از بدنِ انسان خارج شود، بلافاصله در نقطۀ خروج که شیء مستقل محسوب می‌شود، نجس است و بایستی رفع شود.

💠 مثالِ چهارم؛ روحِ آدمی، حقیقت و علّت پاکیِ بدن است و اعتبارِ بدن، به روح است. تا وقتی که روح در بدن شخص است؛ تماس با این بدن، طهارت را واجب نمی‌کند. امّا وقتی روح از بدن شخص مفارقت کرد بطوریکه آثار روح در او نبود و بدنش سرد شد، لمس‌کنندۀ جسَد (بدنِ بی روحِ سرد شده)، واجب است که غسل میّت انجام دهد.

❂☜ در حقیقت؛
بدنِ دارای روح، چون استقلالی در کنار روح ندارد؛ شیء منفی لبّی است.
امّا جسد؛ چون مستقل از روح است، شیءِ منفیِ حدّی است.

⚠️ تذکّر برای این مثال:
چون روح نسبت به بدن؛ رقیق و لطیف است و غیب، محسوب می‌شود ولی بدن؛ قابل اشاره است و پیدا؛ تصوّر می‌شود که در مفارقتِ روح از بدن؛ بدن، نافی است و روح، منفی. در حالیکه؛ حقیقت این است که روح، اصل است و آورندۀ بدن، می‌باشد و خلقِ بدن، به تبَعِ روح و صِرفُ الاضافۀ به روح است و در عالَم ظاهر؛ روح نزولِ اجلال کرده و به حسب ظاهر، بعد از خلقِ بدن، به آن دَمیده می‌شود. بنابراین در مفارقتِ روح از بدن؛ این بدَن است که دیگر تابِ و توانِ روح را ندارد.

🍃⏎⧈ در نتیجه؛ روح، نافی چنین بدنی است و بدن، منفی روح.

💠 مثالِ پنجم؛ بخیه با نخِ جراحیِ غیر قابل جذب، و نخِ جراحی قابلِ جذب.

◘ در نخِ جراحیِ غیر قابل جذب قابلیّت اضمحلال در بافت بدنِ شخص وجود ندارد یعنی چنین نخی، جذبِ بدن نمی‌شود. پس؛ برای نفیِ چنین نخی از بدنِ بیمار، بایستی نفیِ حدّی صورت بگیرد تا بدن از این شیء خارجی، مبرّا شود.

یعنی نخِ جراحیِ مذکور [که شیئی محدود به حدّ خودش است] را از بافت بدنِ بیماری که بهبود یافته، بیرون می‌کشند.

(بدن بیمار= نافی
نخ جراحی غیر قابل جذب = منفی [به نفیِ حدّی])

🍂 چون نفسِ اختلاطِ دو محدود، خودِ عفونت است و باعثِ عفونت ظاهر هم می‌شود؛ پس بایستی حتماً نخ جراحی غیر قابل جذب از بدن بیمار خارج شود و تا زمانی هم که این خروج و نفی و سلبِ حدّی صورت نگرفته است، بایستی آنتی بیوتیک برای از بین بردن عفونت استفاده شود، و بعضاً در پیوند اعضا و پذیرش عضو جدید (در موارد خاص) بعضی از داروهای سرکوب کننده سیستم ایمنی بدن که باعث کاهش گلبول سفید و پذیرش عضو یا اشیاء خارجی به عنوان عضوی از اعضا یا جزئی از بدن می‌شود، مصرف گردد.

⚠️ دقّت بفرمائید که در مطرح کردنِ عفونت نیز، مدّ نظرمان نکتۀ معرفتی است و نه صرفاً پزشکی! نفسِ دوئیت؛ فساد و عفونت است که رشحه‎ای از آیۀ شریفۀ 💎«﴿لَوْ كانَ فيهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا﴾؛ اگر در زمين و آسمان غير از خداى يگانه خدايان ديگرى می‌‏بود، قطعا زمين و آسمان تباه می‌‏شد؛ انبیاء ؏، آیه ۲۲»💎 است.
عفونتِ ظاهری؛ برخاسته از دوئیت نفوس، و تعارضِ حدودِ شیء خارجی با بدنِ بیمار است.

🦷 مادۀ پر کنندۀ دندان، ایمپلنت‌ها، پلاتین‌‌هایی که به عنوان حامیِ استخوان شکستۀ مضروب، در بدن او کار گذاشته می‌شود، و بطور کلّی عضو یا قطعاتی که به عنوان شیء خارجی به نوعی وارد بدن شخصِ بیمار می‌شود، بخاطرِ حدود این اشیاء و اصطکاکِ حدودی که با حدّ بدن دارند، باعثِ عفونت ظاهری می‌شوند.

❏⇐بعضی از انواعِ داروهای کاهش دهنده گلبول سفید؛ سیستم دفاعی بدن را به نوعی فریب می‌دهد تا حدودِ این اشیاء خارجی را نادیده بگیرد و بعد از مدّتی، عضو پیوندی یا قطعه یا شیء کاشته شده در بدن، به عنوانِ جزئی از بدن تلقّی شود.


︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻
↗️ t.me/ehsannil3 ➣ کانال_معرفة_الحق
︼︼︼︼︼︼︼︼︼︼︼︼︼︼︼

༺•֎👇🏻ادامه‌ی سخن👇🏻֎•༻
.
.

◘ امّا نخِ جراحیِ قابل جذب، نفی‌اش متکّی به نفیِ «حدِّ نخ» است. نخی که حدّ و حدودی دارد، بایستی حدّ و حدودش را از دست بدهد و در بدنِ شخص، جذب و حل شود و جزئی از بدن شخص گردد، تا [نفیی مشابه] نفیِ لبّی پیدا کند.

(بدن بیمار= نافی
نخ جراحی قابل جذب = منفی [به نفیِ لُبّی])

⧉ پس وقتی صحبت از نفیِ لبّیِ نخ جراحی است؛
اگر بدن بخواهد از نخِ غیر قابل جذب، مُنزّه و مُبرّا شود؛ بایستی نخ از بدن بیمار خارج شود.
و اگر بدن بخواهد از نخ قابل جذب، مبرّا شود؛ بایستی نخ، جزئی از بدن شود.

🍃 بنابراین؛
فقط نخِ قابل جذب، امکان تنزیه و سَلب و نفیِ لُبّی را داراست (تأکید می‌شود که مُشابه نفیِ لبّی که مربوط به عالَم نور است).

💠 مثالِ ششم؛ نفی مخلوطها و نفی محلولها:

اگر مقداری سنگریزه که در ظرفی پر از آب هست را از آب در آورند، نفیِ حدّی سنگریزه از آب صورت گرفته است. سنگریزه‌ها بخاطرِ حفظِ حدود و ثغورشان، هیچگاه از آب، نفیِ لبّی نمی‌شوند.

(آب = نافی
سنگریزه = منفی [به نفیِ حدّی])

امّا مثلاً چربیِ دوغ که حالت محلول در دوغ را دارد و حدود و تعیّن آن، مضمحل در دوغ است؛ مشابهِ نفیِ لبّی، نفی شده است که در نظر کردن به دوغ، چیزی جز دوغ را نمی‌بینیم و اگر چربی دوغ را هم ذکر می‌کنیم؛ خصوصیّتی از خودِ دوغ مدّ نظرمان است.

(دوغ = نافی
چربی دوغ = منفی [به نفیِ لبّی])

نفیِ مخلوط شده‌ها، صرفاً نفیِ حدّی است.
نفیِ محلول شده‌ها، مشابه به نفیِ لبّی است.


💠 مثالِ هفتم؛ موج و دریا؛
🌊 موج، نفس و حیثیتی دونِ دریا ندارد. بنابراین؛ نفیِ حدّی و کنار گذاشتنِ موج از دریا، بی معناست.
دریا، نافیِ حدودِ موج است. و از این رو، نفیِ لبّی بین دریا و موج برقرار است.

(دریا = نافی
موج = منفی [به نفیِ لبّی])


💠 مثالِ هشتم؛ شیء و سایۀ آن؛
سایۀ شیء، نفس الامر و حیثیتی دونِ شیء ندارد. پس؛ نمی‌شود سایۀ شیء را از شیء جدا کرد. در نتیجه؛ نفی و سَلب و تنزیهِ حدّی شیء از سایه‌اش ممکن نیست. ولی همینکه گفته شود؛ سایه، مدِّ شیء است و نفس الامری جدا از شیء ندارد، نفیِ لُبّی و اطلاقیِ شیء از سایه‌اش، بیان شده است.

(شیء = نافی
سایۀ شیء = منفی [به نفیِ لبّی])


💠 مثالِ نهم؛ نور و شعاع نور؛
☀️ این مثال هم مانند مثالِ شیء و سایه‌اش می‌باشد. شعاع نور، نفسی مادونِ نور ندارد. اگر خواسته شود که نفیِ شعاع نور از نور صورت بگیرد؛ بایستی این دقیقه درک و بیان شود؛ شعاع نور، جلوۀ خودِ نور است.

(نور = نافی
شعاع نور = منفی [به نفیِ لبّی])


💠 مثالِ دهم؛ اشکالِ فوّاره‌های آب؛
⛲️ فوّاره‌های آب، فَوَرانِ خودِ آب است. پس اَشکالِ فوّاره‌های آب، در حیطۀ وجودی آب، جولان می‌دهد و موجود است، و نفس و حیثیتی، دونِ نفسِ آب ندارد.

( آب = نافی
اشکالِ فوّاره‌های آب = منفی [به نفیِ لبّی])


🍃 برای پرهیز از اطالۀ کلام، به همین مثال‌ها اکتفاء می‌کنیم و با قیاسی بین نفی حدّی و نفی لبّی (اطلاقی)؛ جمع‌بندی می‌نمائیم:

در نفی حدّی؛ شیءِ منفی، مستقلّ از نافی، مورد اشاره است.
امّا در نفی لبّی(اطلاقی)؛ شیءِ منفی، به نافی، مورد اشاره است و مستقلّ از نافی، وجود و حیثیتی ندارد که مورد اشاره باشد.
پس؛
نفی حدّی؛ نفیِ شیءِ [منفیِ] مستقل است، امّا نفیِ لبّی؛ نفیِ استقلالِ شیءِ منفی است.

در نفی حدّی؛ شیء منفی، نَفْسی جدای از نفسِ نافی دارد.
امّا در نفی لبّی(اطلاقی)؛ شیءِ منفی، نَفْس و حیثیتی دونِ نَفْسِ نافی ندارد.

نفیِ حدّی؛ جدا کردن، کنارگذاشتن و نفیِ «خودِ شیءِ محدود» (شیء منفی) است و به بیان مختصر؛ نفیِ حدّی؛ نفیِ «محدود» است.
امّا نفی لبّی(اطلاقی)؛ نفیِ «حدودِ شیءِ منفی»، و دیدنِ آن در صفحۀ وجودیِ «نافی» است و به بیان مختصر؛ نفیِ لُبّی؛ نفیِ «حُدود» است.

[ دقّت: «حَدُّ كُلِّ شَيْ‏ءٍ غَيْرَهُ؛ حدّ هر چیزی(منفی) غیر ذات باریتعالی(نافی) است؛📚تحف العقول،ص۴۲۴»]

در نفی حدّی؛ نفسِ نافی، با طَرد و کنار گذاشتنِ «شیء منفی»، به نوعی خالصِ از «شیء منفی» می‌شود. امّا چون شیءِ منفی؛ هستی و کینونت و نفس الأمری مستقل از نافی دارد و به عبارتی؛ «وجود دارد»، با نفیِ حدّی؛ خلوصِ نافی از «شیء منفی»؛ تامّ و تمام و کمال نیست و اصحّ این است که گفته شود؛ در نفیِ حدّی؛ خلوصِ نافی از «شیء منفی»، اعتباری است و نه حقیقی.

امّا در نفی لبّی(اطلاقی)؛ چون نفسِ «شیء منفی»، در حیطۀ سعۀ نفسِ «نافی» است و نفس مستقلّی ندارد، پس این یگانگی نفوس است که بیانِ خلوصِ «نافی» از «شیء منفی» را می‌کند. بنابراین؛ خلوصِ نافی از «شیء منفی»، در نفیِ لُبّی؛ حقیقی است و نه اعتباری.

⇐(به زبان ساده؛ در نفیِ لبّی؛ «شیء منفی» اصلاً وجودِ خارجی ندارد. بلکه یا جلوۀ نافی است، یا به مجالِ شیء نافی، صرفاً جولان است.)


︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻
↗️ t.me/ehsannil3 ➣ کانال_معرفة_الحق
︼︼︼︼︼︼︼︼︼︼︼︼︼︼︼

༺•֎👇🏻ادامه‌ی سخن👇🏻֎•༻
.
.

⟥➎ در نفی حدّی؛ چون «شیء منفی»، هستی و کینونت و نفس الأمری مستقلّ از نافی دارد و با نفیِ حدّی، باز هم این هستی و کینونَت شیء منفی، وجود دارد و برقرار است و از بین نمی‌رود، و این امر؛ واحدی از تهدید برای نافی محسوب می‌شود، پس در نفیِ حدّی؛ مبرّا شدن، محفوظیّت، و مَصونیّت، و عصمتِ «نافی» از «شیء منفی»؛ نسبی و اعتباری است و بیانِ اصحّ این است که؛ مصونیّت و محفوظیّت و عصمت در نفی حدّی، حقیقی نیست.
امّا در نفی لبّی(اطلاقی)؛
چون «شیء منفی»، هستی و کینونت و نفس الأمری مستقلّ از نافی ندارد، پس در نفیِ لبّی؛ مبرّا بودن، محفوظیّت، مصونیّت، و عصمتِ «نافی» از «شیء منفی»؛ حقیقی است.

برای نفیِ حدّی، دخل و تصرّفی در مرتبۀ ذاتِ «شیء منفی» صورت نمی‌گیرد، و صرفاً در مرتبۀ آثار، افعال، یا نهایتاً صفات می‌باشد. و به بیانِ ساده؛ نفیِ حدّی فقط در ظاهرِ شیء منفی صورت می‌گیرد.
امّا نفی لبّی (اطلاقی)؛ نه تنها در مرتبۀ آثار و افعال و صفات، بلکه در مرتبۀ ذاتِ «شیء منفی» هم قدرت و سلطه دارد. و به بیان ساده؛ نفیِ لبّی هم در باطنِ شیء منفی است و هم در ظاهرِ شیء منفی.

نفی حدّی؛ نیاز به واقع شدن دارد. به عبارتی؛ بایستی فعلِ «نفی» صورت بگیرد و تمام.
امّا نفی لبّی (اطلاقی)؛ حقیقتی زنده و جاری است و نیاز به واقع شدن ندارد. به عبارتی؛ فعلیّتِ «نفی»؛ محقّق است و نیازمند به فعلِ «نفی» نیست. و در مطرح کردنِ آن، صرفاً آن حقیقت و واقعیّتِ محقّق، بیان می‌شود.

⟥➑ نفی حدّی؛ بعد از اثباتِ وجودِ «شیء منفی» واقع می‌شود [و وقوع آن به این صورت است که نفی حدّی بر «شیء منفی»، عارض می‌گردد و وقوع نفی، در فعل صورت میگیرد که در شماره قبل توضیحش گذشت].
امّا نفیِ لبّی (اطلاقی)؛ پیش از اشاره به «شیء منفی»، واقع است [و وقوع آن به این صورت است که نفیِ لبّی، ذاتی است و فعلیّت و شیئیتِ «شیء منفی» است که در شماره قبل توضیحش گذشت].

پس در تحلیل رُتبی؛
⟥➒ نفیِ حدّی؛ متأخّر از وجودِ «شیء منفی» است.
امّا نفی لبّی؛ مقدّم حقّی و حقیقی بر وجودِ «شیء منفی» است.

⟥➓ نفیِ حدّی؛ صرفاً شیء محدود را کنار می‌گذارد.
امّا نفیِ لبّی؛ از آنجا که نفیِ حدودِ شیءِ منفی است، پس به اشدّ وجه، نفیِ شیء محدود است.
بنابراین؛
نفیِ لبّی -که نفیِ حقیقی است -؛ برای نفیِ حدّی، اصل و ریشه است. و نفیِ حدّی؛ رشحه‌ای از رشحاتِ نفیِ لبّی است.

🔲 🔻 «نفی لبّی» - که در جلواتش (که نافی و منفی بودند) آن را شناختیم -؛ همان «نفیِ مطلقه»، به معنای لاتعیّنی و اطلاق است که نفسِ «رهایی» می‌باشد. 🔺

💢 در تحلیل و قیاسِ بینِ مقام جمع الجمع و مقامِ جمعِ نوری(یعنی؛ مقامِ خلوَت که ذات باریتعالی در تعیّنِ خلوَت است)؛ نفیِ حقیقی(یعنی نفیِ لبّی)، مربوط به مقامِ جمع الجمع است.

🍃حیاتِ ذات باریتعالی، حضراتِ «عین الحیاة؛ 📚جمال الأسبوع، ص۳۷»(علیهم السلام) هستند و فارغ از ایشان، مقامِ ذات و خلوَتی وجود ندارد. امّا بسیاری از اهل معرفت، در نهایتِ سیرِ معرفتی خود، متوقّف به تعیّنِ مقامِ خلوَت می‌شوند بطوریکه ذات باریتعالی را مثلاً آنطور منزّه از اسم و صفت می‌دانند، که اسم و صفت را کنار می‌گذارند! تنزیه این گروه نیز، نوع دیگری از نفیِ حدّی است که چون لطیف است، توجّه به باطل بودنِ آن نمی‌شود!

✫☜ اگر اهل کثرتِ حدّی، گرفتارِ نفیِ حدّی در مقامِ کثرت هستند، اهل خلوَتِ حدّی نیز، گرفتارِ نفیِ حدّی در مقامِ وحدت و خلوَتِ حدّی شده‌اند.


✽⏎ إن شاء الله در ادامۀ این بیان؛ مبحثِ مهمّ نفیِ لبّی را در موضوعاتِ شاخصی از مطالب معرفتی، بررسی می‌کنیم تا به لطف خدا؛ ضمنِ روشن شدنِ آن موضوعات؛ درکِ نفیِ لبّی در جانِ خوانندگان محترم مستقر گردد.
و مِن الله التوفیق.



🍃الحمد لله ربّ العالمین.


#ﭘﺎﯾﺎﻥ_سخن_بیست‌وچهارم_حقیقة_التوحید
#نفی_حدی_نفی_لبی
🦋🖊#احسان_الله_نیلفروش_زاده



─═༅࿇༅ 📖 ༅࿇༅═─     
🆔 @ehsannil    ✍🏻
↗️ t.me/ehsannil3#کانال_معرفة_الحق
↗️ t.me/ehsannil2#کانال_اللطائف_الالهیة
↗️ instagram.com/ehsan_nil  🦋
‎‌‌‌‌‌‎─═༅࿇༅ 📖 ༅࿇༅═─
.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.

🔆#حقیقة_التوحید
🔅#سخن_بیست‌و‌پنجم_حقیقة_التوحید :

༺°•𐫱نفی و رفع حدّی و لبّی حجاب𐫱•°༻

●═•◈•◈•◈❖ 🔅 ❖◈•◈•◈•═●
🖊🦋 احسان الله نیلفروش زاده
https://t.me/ehsannil3/384
●═•◈•◈•◈❖ 🔅 ❖◈•◈•◈•═●

🔲 مبحثِ نفیِ حدّی و نفی لبّی، از مبانی مهمّ معرفت است که درکِ صحیح آن، فتحِ بابِ فهمِ بسیاری از دقائقِ معرفتیِ جلالی است.
به اجمال بیان می‌شود که همانطور که همه امورِ مربوط به عالَم نور، حیثیتِ نورانی دارند؛ کلّیه‌ی نفی‌هایی که در عالَم نور مطرح می‌شود، نفیِ نوری و لبّی است که از اطلاق حقیقیِ خویش، تا «نفیِِ حدّی» ظاهر می‌شود و اکثر افراد، همین «نفیِ حدّی» را از آن متوجّه شده و حقیقتِ اطلاقی آن از بینش آنها، مغفول است.

و چون عالَم نور، جزء و ترکیب ندارد بلکه بسیط است، پس اینطور نیست که وقتی «نفی حدّی» مذکور را متوجّه شدند، خرسند از آن باشند که به هر حال بخشی از مطلب را متوجه شده‌اند! بلکه به همان بساطتی که بیان شد، اصلاً مطلب برای این گروه روشن نشده است.

🌀 از خِیلِ مباحثی که به عنوانِ مثال برای نفیِ حدّی و نفیِ لبّی بحمد الله جاری است، عجالتاً مبحثِ حجاب - که از مباحثِ مهمّ و سؤال برانگیز توحیدی است-، در این بیان، شرح داده می‌شود.

⧈ برای رعایتِ فضای عمومی، مبحث تحریر شده، مختصر و مجمل ارائه می‌گردد و إلّا مشروح این مهمّ، به ارائه کتابی مستقل شوق دارد و بیانِ این مهمّ به ایجاز، امری مشکل است.

✾☜ إن شاء الله اشارات این نگارش، مبنایِ نفی لبّی را در جان محبّین آل الله(ع) برقرار و مستقر نماید.

⚠️ ✽☜ و تذکّری قبل از شروع مبحث:

مسلّم است که منظور از«حجاب» در این مبحث، حجاب بانوان نمی‌باشد. حجاب بانوان، حکم و شرعِ الهی، و جلوه‌ی حجابِ نوری است و بحمد الله لطائف آن در مکتوبِ دیگری بیان شده است. حرفِ این مقاله، ابداً در خصوصِ حجاب بانوان نیست.


°•❁🔳🔲🔳❁•°


🔰 در امر #حجاب، سه پارامتر کلّی [که برای بحث ما لازم است] وجود دارد:

♦️۱- محجوب (اسم مفعول - پوشیده شده، به حجاب در آمده)

♦️۲- محجوب لَه (مفعولٌ لَه - پوشیده برای او)

♦️۳- حجاب (موجبِ پوشیدگیِ محجوب است)


🔰 حجاب در عالَم ظلمت؛
تمام پارامترهای محجوب، محجوب لَه، و حجاب، در عالم حدود و ظلمت؛ نفس‌های مجزّا دارند. و پوشیدگی و حجاب، به نحوِ حدّ، بر محجوب، عارض می‌شود. مانند ملحفه یا پرده‌ای که بر جسمی می‌کشند و آن را مستور، و از دید دیگران، مخفی می‌سازند.

⊱⟤ بنابراین؛
همینکه محجوبِ [در عالَم ظلمت]، ذات و نفسی دارد و حجاب آن، به مرتبۀ ذات و نفس او راه ندارد -بلکه بعد از نفسِ محجوب، بر او عارض می‌شود- ؛ پس حجاب‌هایِ عالَم ظلمت، هرگز حجاب در مرتبه‌ی ذات نیستند.

✽☜ و همینکه در یکی از مراتبِ وجودی، حجاب نمی‌توانند باشند، پس؛ حجابِ مطلق نیستند. و چون مطلق نیستند، حجابِ حقیقی نیستند.

🌿⇐بنابراین؛
حجاب‌های عالَم ظلمت و حدود در قیاس با حجاب‌های عالمِ نور، مسامحتاً «حجاب» خوانده می‌شوند.

☑️ «حجاب حدّی»، چون در حدّ و تعیّنِ خاصّ(مثلاً بُعدی از ابعاد محجوب)، محجوب را می‌پوشاند، پس؛ به تعیّنِ «پوشیدگی» متوقّف است.

↩️ یعنی صرفاً در صورتِ ظاهر، شیئی را محجوب می‌نماید و چنین حجابی، مانع حدّی محسوب می‌شود که رسیدن و وصالِ افراد به محجوب را منع می‌نماید.

◧⇦حجاب در عالَم ظلمت (حجاب ظلمتی) تا کنار زده نشود، شیء محجوب، قابل رؤیت و دسترسی نیست. به عبارتی؛ حجابِ ظلمتی، مانع و مزاحمی سر راه شناخت و دسترسی به محجوب است.

⊱⟤🍃(نتیجه:
اگر حجاب خداوند، از نوعِ حجابِ حدّی باشد، حقیقتاً مانعِ شناختِ باریتعالی است)

⧒ اهل ظاهر - که گرفتارِ حدود می‌باشند-، حجاب را صرفاً همین حجاب‌های حدّی تلقّی می‌نمایند.⧑
(«کنار زدن» حجاب، برایِ اهل حدود و قشر؛ فقط به نفیِ حدّی معنا دارد، ولی برای اهل بیحدّی و لبّ؛ به نفی لبّی.)


︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻
↗️ t.me/ehsannil3#کانال_معرفة_الحق
︼︼︼︼︼︼︼︼︼︼︼︼︼︼︼

༺•֎👇🏻ادامه‌ی سخن👇🏻֎•༻
.
.

🔰 حجاب در عالَم نور؛
بعد از سلسله مباحث توحید، بحمد الله معلوم است که حقیقت، عالَم نور است و عالَم کثرات، صرفنظر از نور، حقیقتی ندارد، ولی به نور؛ آیات الهی هستند. بنابراین؛ به تحلیل، عالَم نور را در کنار عالَم ظلمت بررسی می‌نمائیم.

🔅 در عالم نور، شیء واحدِ حقیقی مطرح است که آن، نفسِ حضرت حقّ تعالی است که 🔻أَنَّهُ شَيْ‏ءٌ بِحَقِيقَةِ الشَّيْئِيَّةِ؛📚الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏۱، ص: ۸۱』🔺.
بنابراین؛
❃ نفسِ تمام پارامترهای امرِ حجاب(یعنی؛ محجوب، محجوب لَه، و حجاب) در عالم بی‌حدّی و نور؛ یکی است که آن، نفس واحدِ الهی است.

💢☜ نفس واحد الهی، مطلقِ حقیقی است. بنابراین؛ چون اطلاقش، حقیقی است (یعنی مطلق علی اطلاق است) به جلواتِ #حجاب، محجوب، #محجوب لَه، متجلّی است.

💫 در عالَم نور؛
حجاب؛ بر محجوب، عارض نمی‌شود. بلکه نفسِ اوست. و چون نفسِ اوست، در نتیجه؛ تمام مراتبِ وجودی محجوب را فراگرفته است.

🔅ائمه اطهار(ع)، حجاب مطلق و حقیقی یعنی «حجاب الله» هستند که می‌فرمایند:

🔻مُحَمَّدٌ (ص) حِجَابُ الله تَبَارَک وَ تَعَالَى🔺
📚[الكافي (ط - الإسلامية)، ج۱، ص۱۴۵]

🔅 حضرت مولی امیرالمؤمنین(ع) در مورد امام می‌فرمایند:

🔻الْإِمَامُ کلِمَةُ الله وَ حُجَّةُ الله وَ وَجْهُ الله وَ نُورُ الله وَ "حِجَابُ الله" وَ آيَةُ الله🔺
📚(بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏۲۵، ص۱۶۹)

⧨ و در ادامه می‌فرمایند:

🔻هُمُ الْكَلِمَةُ الْعَلْيَاءُ وَ التَّسْمِيَةُ الْبَيْضَاءُ وَ الْوَحْدَانِيَّةُ الْكُبْرَى الَّتِي أَعْرَضَ عَنْهَا مَنْ أَدْبَرَ وَ تَوَلَّى‏ وَ "حِجَابُ‏ اللهِ‏ الْأَعْظَمُ الْأَعْلَى"🔺
📚(بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏۲۵، ص۱۷۲)

🔆 حضراتِ《حِجَابُ‏ اللهِ‏ الْأَعْظَمُ الْأَعْلَى》(ع)، «مِن دون الله» نبوده بلکه نفس حضرت باریتعالی می‌باشند(«السَّلام عَلَى نَفْسِ‏ الله‏ تَعَالَى؛📚بحار الأنوار،ط - بيروت،ج‏۹۷،ص۳۳۱»)، بنابراین؛ حجابِ باریتعالی، نفس و ذاتِ اوست و نه مادونِ او.

❐⇦از این رو؛ «الْأَعْظَمُ الْأَعْلَى» است و این صفت، قیدِ احترازی است که بیانی از آن است که《حِجَابُ‏ اللهِ‏ الْأَعْظَمُ الْأَعْلَى》، عین شخصیِ محجوب مطلق (عزّوجلّ و العلیّ العظیم) است.

⊱⟤ پس صحیح است که بیان شود؛
خداوند، حجاب حدّی ندارد چنان که در ادعیه می‌خوانیم:

۱.🔹يَا مَنْ لَيْسَ لَهُ‏ حِجَاب🔹
★ ای کسی که برای او حجاب نیست.
📚(مفتاح الفلاح، ص: ۱۵۶)

۲.🔹سُبْحَانَ مَنْ لَيْسَ لَهُ حَاجِبٌ يُغْشَى (يُرْشَى)〗🔹
✿ منزّه است خدایی که حجابی ندارد که پرده بر او باشد.
📚(مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج‏۱، ص۳۰)


💢 پس؛ با «حجاب الله» بودنِ حضرات آل الله(ع)، عبارتِ نورانی فوق، چطور جمع می‌شود؟

❀ نفیِ «لَيْسَ لَهُ‏ حِجَاب» در عالم نور است و نفیِ حدّی نمی‌باشد، بلکه نفیِ لبّی است.

☈ همانطور که در #سخن_بیست‌و‌چهارم_حقیقة_التوحید توضیح داده شد؛
☜ نفیِ حدّی؛ نفیِ «خودِ شیءِ محدود» (شیء منفی) است (و به بیان مختصر؛ نفیِ حدّی؛ نفیِ «محدود» است).
امّا نفی لبّی(اطلاقی)؛ نفیِ «حدودِ شیءِ منفی»، و دیدنِ آن در صفحۀ وجودیِ «نافی» است (و به بیان مختصر؛ نفیِ لُبّی؛ نفیِ «حُدود» است).

◪ حضرت امام سجاد(ع) می‌فرمایند:

🔻لَيْسَ بَيْنَ اللَّهِ وَ بَيْنَ حُجَّتِهِ حِجَابٌ
فَلَا لِلَّهِ دُونَ حُجَّتِهِ سِتْرٌ
🔺
✥ بین خدا و بین حجّت خدا حجابی نیست (چون یک وجودند
پس برای خدا دونِ حجتش پوششی نیست.
📚(التوحيد «للصدوق»، ص۱۸۲)

⧉ به همان قوّت که نفس واحدۀ باریتعالی، حجاب و محجوبِ نوری است؛

🍃 در مقابل؛

◈✓ نفسِ «دوئیت»؛ مخفی‌ترین حجاب حدّی و مخفی‌ترین محجوبِ حدّی است.

☚ هر انیّتِ اعتباری، کنار انیّتِ مطلقۀ باریتعالی، في نفسِهِ؛
◧ بخاطرِ ادعّای استقلالش (که خودِ ظلمت است)؛ حجاب حدّی است؛
◨ و بخاطرِ حاصلِ ادعایِ استقلالش(که او را خدا دور می‌نماید و در ظلمت می‌افکند)؛ محجوب حدّی است.

📌(فتأمّل!)

بعد از آن؛ حاصلش این است که؛
❐⇦دو شیء در کنار هم، به همین اندازه که دو ذات دارند، ذواتشان محجوب از یکدیگر است.

⧈ بیانِ ◣«لَيْسَ بَيْنَ اللَّهِ وَ بَيْنَ حُجَّتِهِ حِجَابٌ»◥؛ نفیِ دوئیت و بیانِ یگانگی و وحدتِ حقیقیِ الله (محجوب) و آل الله علیهم السلام (حجاب الله) است و به عبارتی؛ بیان کننده‌ی «نفس الله» بودنِ ائمه معصومین(ع) است و به همین دلیل؛ 🔻«فَلَا لِلَّهِ دُونَ حُجَّتِهِ سِتْرٌ؛ پس برای خدا دونِ حجتش پوششی نیست»🔺 و به بیانِ دیگر؛ خداوند دونِ خودش، ستر و حجابی ندارد.


︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻
↗️ t.me/ehsannil3 ➣کانال_معرفة_الحق
︼︼︼︼︼︼︼︼︼︼︼︼︼︼︼

༺•֎👇🏻ادامه‌ی سخن👇🏻֎•༻
.
.


❖ معنایِ عبارتِ نورانیِ 🔹«لَيْسَ لَهُ‏ حِجَاب»🔹 در دعا؛

❐ با در نظر گرفتنِ نفیِ حدّی»» خداوند حجاب ندارد که ندارد (در حقیقت؛ نفیِ حجب محدود صورت گرفته است).

❐ با در نظر گرفتنِ نفیِ لبّی»» خداوند، حجابی، غیر از خودش ندارد (در حقیقت؛ نفیِ حدودِ حجاب صورت گرفته است که حجب محدود هم به نحوِ اعلی، در نفیِ لبّی، نفی می‌شوند).

🔆 ائمه اطهار(ع) حجابِ نوری هستند.
ائمه اطهار(ع) نفس و حقیقتِ باریتعالی می‌باشند. محجوب (یعنی؛ حضرت حقّ) به حجابش(یعنی حضراتِ آل الله ع) - که «عین الله» و «نفس الله» و «خالصة الله» هستند-، در عین شخصیِ ظاهر بودن، محجوب است.

⊱⟤ بنابراین؛
ماورایِ حجاب الله، محجوبی نیست.
به عبارتِ صریح؛
ماورایِ ائمه اطهار(ع)، خدایی نیست.

💭☜ آنان که تصوّر می‌نمایند؛ عده‌ای اهل ولایت هستند و مشغولِ آل الله(ع)، و عده‌ای اهل توحید هستند و از آل الله(ع) عبور کردند و مشغولِ الله تعالی می‌باشند؛ در خوابِ گرانی بسر می‌برند!

⧈⇦همانجا که تصوّر می‌نمایند که مشغولِ خداوندی فارغ از ائمه اطهار(ع) هستند -یعنی مشغولِ «نفس الله» می‎باشند-؛ «نفس الله تعالی» ائمه اطهار(ع) هستند.

🔅 البته حضرات آل الله(ع) چون فضلِ مطلق می‌باشند؛ به محبّین خود لطف داشته و همه را خریدارند. ولی مبحثی که بیان شد، معرفت این دقیقه است.

🍃 این است که در واحدِ قصد کردنِ ذات باریتعالی(که شاملِ فکر، اراده، ذکر و یاد، اسم بردن، اشاره کردن و امثالهم)، قصد کننده، حتّی اگر [العیاذ بالله] منکرِ ائمه اطهار(ع)باشد، بخواهد یا نخواهد، متوجّه ائمه اطهار(ع) است که در جامعۀ کبیره می‌خوانیم:

🔸«منْ قَصَدَهُ‏ تَوَجَّهَ‏ بِکم‏» 🔸
✤ یعنی هر کس خداوند را قصد کند ، [بی درنگ] متوّجهِ شما حضرات آل‌الله(ع) شده است.
📚(من لا يحضره الفقيه، ج‏۲، ص۶۱۵)

⇜❖ دقت شود که:
نفرموده‌اند؛ «من قَصَدَهُ فَـلــیَتَوَجَّه بِکُم» به این معنا که هر کس قصدِ خدا را نمود، «باید» اوّل به شما روی آورد! بلکه فرموده‌اند؛ «منْ قَصَدَهُ‏ تَوَجَّهَ‏ بِکم».

❂☜ یعنی؛ دو مرحله و دو مطلب نیست. بلکه «منْ قَصَدَهُ‏ تَوَجَّهَ‏ بِکم‏»؛ بیانِ این حقیقت است که هر کس نفس و ذات خدا را [به هر طریقی] قصد نمود، کسی جز شما آل الله(ع) را قصد ننموده پس بی درنگ و دقیقاً و شخصاً و عیناً؛ متوجّه شما حضراتِ نفس الله تعالی(ع) است [حتّی اگر -العیاذ بالله- منکر شما باشد].

¦↵ مطلب بخاطرِ قصد کننده نیست یعنی صرفاً از نقصان عقول و کوتاهی قامتِ متفّکر و متعقّل نیست که چون ذات الهی در علوّ است، و قصد کننده قاصر از وصول به آن است، پس نهایتاً به حجّت او رسیده!
هرگز اینطور نیست!

☜ ⧰ حقیقتاً ماورایِ حضراتِ وجه الله(ع) -که نفس باریتعالی هستند-، حقیقتی نیست، خدایی نیست، ذاتی نیست.➣●•

💫 حقیقت باریتعالی این است؛
༺ حضراتِ آل الله(ع) از آن مقامی که نفس خدا هستند، «وجه» او و «حجاب» او می‌باشند.༻

💢 پس ذاتِ باریتعالی، نه در پَستو و مخفی‌گاهی است و نه [به قولِ بعضی] خطّ قرمز است!

عالم نور، منزّه از ستر و حُجُبِ حدّی است و می‌فرمایند؛
🔻«لَا حِجَابَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ خَلْقِهِ؛ حجابی بین او و خلقَش نیست؛ 📚الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏۱، ص۱۳۹»🔺.

⧯ ائمه اطهار(ع) که ●«حِجَابُ‏ اللهِ‏ الْأَعْظَمُ الْأَعْلَى»● هستند، نفس حضرت احد(عزّوجلّ) - که نفسِ واحدِ حقیقی(اطلاقی) است- می‌باشند، که خلائق، از آن جدا نشدند، بلکه انشائی از «نفس واحده» هستند و بدینصورت؛ آیات و جلواتِ حقّ می‌باشند که قرآن می‌فرماید:

💎﴿وَ هُوَ الَّذي أَنْشَأَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ﴾💎
📘(انعام ،آیه ۹۸)

⊱⟤ بنابراین؛ خداوند، به خودیّت خود - که ائمه اطهار(ع) نفس و خودیّت باریتعالی هستند- محجوب لبّی از خلائق است. خداوند چون به نفس خویش، حیات و نور و حقیقت و شیئیتِ همۀ خلائق است («هُوَ حَيَاةُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ نُورُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ؛ 📚الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏۱،ص۱۲۹»)، خلائق، چیزی جز آیات و جلواتِ حضرت حقّ نیستند و فرمود:

«💎﴿نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريدِ؛ ما از رگِ حیات، به او نزديك‏تريم؛ ق۱۶»💎؛ پس؛
نه به نحوِ نفیِ حدّی -که کنار گذاشتنِ «بودِ» خداست-، بلکه؛

☜ به نحوِ نفیِ لبّی - که «بود» و کینونتی جز کینونتِ باریتعالی وجود ندارد- محجوب از خلائق است.


︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻
↗️ t.me/ehsannil3 ➣ کانال_معرفة_الحق
︼︼︼︼︼︼︼︼︼︼︼︼︼︼︼

༺•֎👇🏻ادامه‌ی سخن👇🏻֎•༻
.
.

⬚◈نفسِ حضرت حقّ یعنی حضرت مولی امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند:

🔹«فَنَحْنُ رُوحُ اللَّهِ وَ كَلِمَاتُهُ وَ بِنَا احْتَجَبَ عَنْ خَلْقِه‏ِ»🔹
✿ پس ما روح مطلقِ الهی، و کلماتِ مطلقِ اوئیم و به ما خداوند از خلقش، محجوب شده است.
📚[بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏۲۶، ص۲۹۱]

⬚◈که حضرت رسول اکرم(ص) وصفِ حضرت مولی(ع) را چنین می‌فرمایند:

🔸«هُوَ السِّتْرُ وَ الْحِجَابُ فِيمَا بَيْنَ اللَّهِ وَ بَيْنَ خَلْقِهِ»🔸
✥ او (ع) ستر و حجاب مطلق، بین خداوند و خلقِ اوست.
📚[بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏۴۰، ص۹۶]

⬚◈ و در ادعیه دلها را می‌برند؛

🔸«يَا مَنِ احْتَجَبَ بِنُورِهِ عَنْ خَلْقِهِ أَسْأَلُكَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ»🔸
✣ ای خدایی که به نور خود (ائمه اطهار-ع-؛ «نُورَ اللهِ التَّام؛📚كتاب المزار- مناسك المزار(للمفيد)، ص۷۸» هستند) از خلق خود در حجاب هستی، از تو [به همان حقیقت یعنی] به حقّ محمّد و علی و فاطمه و حسن و حسین (علیهم السلام) می‌خواهم.
📚(الدعوات (للراوندي) / سلوة الحزين،ص۲۰)

⬚◈ و در #دعای_احتجاب (#دعای_حجب) حضرت رسول اکرم(ص) می‌فرمایند:

🔸«يَا مَنِ احْتَجَبَ بِشُعَاعِ نُورِهِ عَنْ نَوَاظِرِ خَلْقِه‏»🔸
✤ ای خدایی که به شعاعِ نورت (ائمه اطهار-ع-) از دیدگان خلائق، محجوب هستی.
📚[المصباح للكفعمي (جنة الأمان الواقية)،ص۲۶۵]


◆⎗ اگر «#حجاب_الله»(ع) مانند حجاب‌های ظلمتی بود؛ ⇘

اوّلاً ؛ خداوند محدود به حدّی می‌شد که تا حدودی، خدایِ محجوب وجود داشت، و بعد از آن، «حجاب الله». بنابراین چنین خدایی، محدود به حدّ «حجاب» بود. و همین امر؛ نفیِ صمدیّت باریتعالی (نستجیر بالله) و کفر باللّه است.

ثانیاً ؛ حجاب‌های حدّی - که حجاب‌های ظلمتی هستند-، سدّ و مانع و مزاحمِ رسیدنِ به محبوب می‌باشند.
در این حالَت، [العیاذ بالله] ائمه اطهار(ع)، دیگر معرّفِ حقیقی حضرت حقّ تعالی نبوده و خیل کثیری از روایاتی که در این خصوص است مانند؛
«بــِنا عُــرفَ الله؛ فقط و فقط به ما خدا شناخته شد؛ 📚التوحيد للصدوق، ص۱۲۵»، دیگر [با این فرض]، صحیح نخواهد بود.

ثالثاً ؛ اصلاً خداوند قابل شناخت نبود و نقضِ غرضِ خلقت، صورت گرفته بود چرا که در حدیث است؛ 🔻«أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ الله جَلَّ ذِکرُهُ مَا خَلَقَ الْعِبَادَ إلّا "لِيَعْرِفُــوهُ"؛ اى مردم، حقّ- جلّ ذکره- بندگانش را نيافريده مگر براى آنکه او را بشناسند؛📚علل الشرائع، ج‏۱،ص۹»🔺.

💠 کسانی که ذات باریتعالی را خطّ قرمز می‌دانند، و یا حتّی جسارت کرده و ذات الهی را دور از ائمه اطهار(ع) تصوّر می‌نمایند؛ در به معیارات عالَم حدود مشغولند.

👈🏻 چون ائمه اطهار(ع) چنان حجابی برای خداوند هستند که در عین شخصِ حجاب بودن، «خالصه»، «نفس» و «وجه» باریتعالی می‌باشند؛ بنابراین؛ محجوب بودنِ باریتعالی توسّطِ نفس و خودیّتِ او (یعنی ائمه اطهار ع)، محجوبِ بودنِ نوری و لبّی است. در نتیجه؛ به عینِ شخصیِ ●«لَا حِجَابَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ خَلْقِهِ»●؛ حقیقتِ ◎«بِنَا احْتَجَبَ عَنْ خَلْقِه»◎ و ◎«هُوَ (علی ع) السِّتْرُ وَ الْحِجَابُ فِيمَا بَيْنَ اللَّهِ وَ بَيْنَ خَلْقِهِ»◎ محقّق است.

⎗ در ادعیه می‌فرمایند:

🔸«سُبْحَانَ الْأَعَزِّ الْأَكْرَمِ سُبْحَانَ مَنْ لَبِسَ الْعِزَّ وَ هُوَ لَهُ أَهْل» 🔸
✥ منزّه است خدایی که عزیز و کریم است، منزّه است خدایی که عزّت را در حالیکه عزّت، برای او امر خارجی نیست و اهل است، پوشیده.
📚(مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج‏۲، ص۸۱۷)

🔆 که حضرت امام جعفر صادق(ع) می‌فرمایند: 🔻«نَحْنُ عِـزَّةُ الله؛📚 دلائل الإمامة (ط - الحديثة)، ص۲۷۰»🔺. پس؛ «لَبِسَ الْعِزَّ وَ هُوَ لَهُ أَهْل»؛ پوشیدنِ رداء و لباسِ خارجی نیست، بلکه اهلیّت پوشش است و
☜ این پوشش، فعلیّت محجوب است و نه فعلِ حدّیِ خارج از او.

◕ رفعِ این حجاب، رفعِ حدّی و کنار زدن حدّی آن نیست، بلکه نفی و رفعِ لبّی است.
به عبارتی؛

🔅 رفعِ حجاب نوری؛ به قبولِ رفعتِ حجاب نوری، محقّق است. ➣●•



︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻
↗️ t.me/ehsannil3 ➣کانال_معرفة_الحق
︼︼︼︼︼︼︼︼︼︼︼︼︼︼︼

༺•֎👇🏻ادامه‌ی سخن👇🏻֎•༻
.