معرفة الحقّ - احسان الله نیلفروش زاده
717 subscribers
60 photos
221 links
🍃 به مرحمت حقّ تعالی؛ نیّت تأسیس این کانال،ارائۀ دروسی برای «مبناسازی» معارف الهی است.
و پیش از هر قدمی، معترف و مقرّ آنیم که؛آنچه نگاشته میشود اظهارنامۀ عجز ماست.
و عاجزانه؛مستدعی نظر،و مستسقی رحمتِ حضرات آل‌الله علیهم السلام هستیم.

ادمین: @ehsannil
Download Telegram
.

💠 #جبر_و_تفویض_و_اختیار

https://t.me/ehsannil3/152
•┄┅┅┄┅❁•🔅•❁┅┄┅┅┄•

🔶 مطلب هفتم ذیل بیان نوزدهم:
🔸 چند کلمه راجع به #جبر_و_اختیار :

🔹 جبر، دو طرف می‌خواهد. در جبر، یک «مجبور کننده» می‌خواهیم و یک «مجبور». بنابراین جبر همانطور که عرض شد، فرع بر دوئیت است.

🔹 اما در مباحث توحید بحمد الله مطرح می‌شود که الله است و همهٔ اشیاء، تجلیات او هستند. بنابراین در اصل، دوئیتی در کار نیست که در امور الهی، جبر را تصوّر کنیم.

🔹 « #اختیار »، از ریشۀ "خــَـیَر" و باب افتعال است. باب افتعال، مطاوعه و پذیرش را می‌رساند. وقتی گفته می‌شود که انسان موجودی مختار است، بدین معناست که انسان، به انسان بودنش، خیر را می‌پذیرد.

🔸اما خَیر چیست؟

🔅 حضرات آل الله (علیهم السّلآم) می فرمایند:
💫نحْنُ أَصْلُ كُلِّ خَيْر💫
✤ یعنی ما اصل هر خیری هستیم.
📚(الكافي، ج۸، ص: ۲۴۲)

🔷 اصالتِ خیر، از حضرات آل الله (ع) است.
🔹انسان، وقتی انسان است که اصل خیر، یعنی حضرات آل الله (ع) و ولایتشان را بپذیرد وگرنه طبق آیات قرآن و روایات معصومین (ع) از حیوان پست‌تر است که در آیهٔ ۱۷۹ از سورهٔ اعراف فرمود:

💎﴿و لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ﴾💎

❃ همانا بسيارى از جنيان و آدميان را [گويى] براى دوزخ آفريده‌ايم؛ [چرا كه] دلهايى دارند كه با آن فهم نمى‌كنند، و چشمهايى دارند كه با آن نمى‌بينند، و گوشهايى دارند كه با آن نمى‌شنوند. آنها چون چهارپايانند بلكه گمراه‌ترند، و آنان غافلانند.

◈✓ خداوند قلب و چشم و گوش و هر نعمتی را عنایت فرموده است تا به معرفت او برسیم؛ که معرفت او، معرفت به ولیّ او یعنی حضرات محمّد و آل محمّد (صلوات الله علیهم اجمعین) است.

☑️ بنابراین انسان، به انسان بودنش، مختار است؛ یعنی پذیرندۀ خیر است. وگرنه، از حیطۀ انسان بودن خارج است و مختار نیز نمی‌باشد.

نکتۀ مهمّ برای اهل دقّت ( #مراتب_اختیار ) :
مختار بودن در سه مرتبۀ کلّی فعل، صفت و ذات باید دیده شود که ؛

💢 مختار بودن در فعل ، همان "اختیار کردن" است.
💢 مختار بودن در صفت ، صفتِ مختاریّت است.
💢 مختار بودن در ذات، "مختار بودن" است.

֎⇦فهمِ "مختار بودن" یعنی اختیار در ذات، برای بسیاری از دقایق معرفتی در عالمِ لااشاره، مهمّ است. در این قسمت از بیانها ، وارد بر آن نمی‌شویم ولی در مطالب آتی، به لطف خدا ان شاء الله آثار این نکتۀ مهمّ هویدا میشود.

👈🏻 مطلب بعدی در دنباله این است که به محض اینکه خیر پذیرفته نشود، شرّ جولان می‌دهد.

🍃⏎⧈ پس نمی‌گوئیم که انسان مختار است که خیر را بپذیرد یا شرّ را بپذیرد. بلکه «انسان مختار است» یعنی خیر را می‌پذیرد. و اگر خیر را نپذیرفت، از حیطۀ انسانیّت خارج است و خود به خود شرور است.

دقت می‌خواهد! ➠


🦋🖊#احسان_الله_نیلفروش_زاده


─═༅࿇༅ 📖 ༅࿇༅═─     
🆔 @ehsannil    ✍🏻
↗️ t.me/ehsannil3#کانال_معرفة_الحق
↗️ t.me/ehsannil2#کانال_اللطائف_الالهیة
↗️ instagram.com/ehsan_nil  🦋
‎‌‌‌‌‌‎─═༅࿇༅ 📖 ༅࿇༅═─

.
.

🔷 #حقیقة_الولایة
🔹#ﺑﯿﺎﻥ_بیستم_حقیقة_الولایة :
༺°•𐫱 در هیچ سَری نیست که سـِرّی ز
خدا نیست!𐫱•°༻



●═•◈•◈•◈❖ 🔅 ❖◈•◈•◈•═●
🖊🦋 احسان الله نیلفروش زاده
https://t.me/ehsannil3/154
●═•◈•◈•◈❖ 🔅 ❖◈•◈•◈•═●

💎 بِسْمِ اللهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِيْم
💎 كلُّ مَنْ عَلَيهَا فَانٍ
💎 و يَبْقَى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الجْلَالِ وَ الْاكْرَامِ
💎 فبِأَىِّ ءَالَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ
💎 يــَسْئَلُهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ في شَأْن

❈ هر آن كس كه بر روى زمين است فانی است.
❈ و تنها ذات با شكوه و ارجمند پروردگارت باقى است.
❈ پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى‌كنيد؟
❈ هر كه در آسمانها و زمين است، او را مى‌خواهد و او هر روز در شأنی ست.
📘(الرّحمن، آیات ۲۹-۲۶)

💎﴿يسْئَلُهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْض﴾💎
❈ این مسئلت، همه را گرفته است و هیچ چیزی خارج از این سؤال و در خواست نیست.

🔶چند پرسش:

🔸اگر کسی معدوم باشد یعنی اصلا نباشد، آیا سؤالی دارد؟
🔹خیر، نیست که سؤالی داشته باشد.
نتیجه:
👈🏻 پس سؤال، فرع بر بودن است؛ یعنی باید "باشد"، تا سؤال داشته باشد.

🔸اگر چیزی «صد در صد» برای کسی معلوم باشد، آیا سؤال دارد؟
🔹خیر.

🔸اگر چیزی «صد در صد» برای کسی مجهول باشد، یعنی اصلا خبری از آن نداشته باشد، آیا سؤال در موردش دارد؟
🔹خیر.

👈🏻 پس سؤال وقتی است که اولا "باشیم" و ثانیا مطلب از جهتی معلوم و از جهتی نامعلوم باشد.

☀️ پس سؤال، فرع بر بودن و فرع بر یک دانستن و یک ندانستن است.
این سؤال، سؤال حقیقی است.

🔷 حالا دقت بفرما که خداوند، ابتدا با 🔻"كلُّ مَنْ عَلَيهْا فَانٍ"🔺، سفرۀ همه چیز را جمع کرد؛ که همه، فی نفسه فانی هستند.
🔹"فان" اسم فاعلی است که بدون قید زمان آمده که بنابراین یعنی همین الآن فانی هستند. نه اینکه الان هستند و بعداً فانی میشوند.

🔸پس حالا که همه چیز فانی است، سؤال کردن برای چیست که فرمود 🔻"«يَسْــئـَلُهُ» مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ"🔺؟

🔹«يَسْــئـَلُهُ» یعنی از 🔸"وجه ربـّک"🔸 سؤال کننده هستند. یعنی وجه، مورد سؤال و مسئلت واقع می‌شود.

🔸مگر اینها فانی نبودند، پس چه شد که در سؤال کردن آمدند؟
🔹خود خداوند در ادامه، جواب می‌دهد که:
💎﴿كلَّ يَوْمٍ هُوَ في شَأْن﴾💎

🔹یعنی هر روزی، نه! بلکه دقیقتر؛ هر شخصی. نه! بلکه دقیقتر؛ هر نفــَسی. نه! باز هم دقیقتر؛ هر ذره‌ای: "هُوَ في شَأْن ٍ".

🔹یعنی اینجا شأن است که هر ذره‌ای را به سؤال کردن کشانده است. ذرهء فانی که نمی‌تواند سائل باشد، ولی سائل است، چون شأن اینجاست.

🔹و "هو" به "شأن"، در متن این کثرت حاضر است. و "هو" در شأنِ سائل بودن قرار دارد، یعنی سائل است. و نیز "هو" در شأنِ "مجیب" بودن قرار دارد، یعنی "مُجیب" است.
و نیز "هو" در شأنِ مورد سوال هم قرار دارد.

پس خداوند است که "هو" است، هم در شأنِ سائل است و هم در شأنِ مُجیب و هم در شأنِ "ما یُسئلُ" یعنی آنچه سوال میشود.

🔹الله اکبر🔹

🔸حالا این شأن چی هست؟ کی هست؟
🔹در جامعۀ کبیره می‌خوانیم:

💠【و وَ لَكُمُ الْمَوَدَّةُ الْوَاجِبَةُ وَ الدَّرَجَاتُ الرَّفِيعَةُ وَ الْمَقَامُ الْمَحْمُودُ وَ الْمَقَامُ الْمَعْلُومُ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ الْجَاهُ الْعَظِيمُ وَ «الشَّـــأْنُ» الْكَبِيرُ وَ الشَّفَاعَةُ الْمَقْبُولَة】.

«شأن» را یافتی؟
شأن خداوند، حضرات آل الله (ع) هستند.
سائل و مجیب و موردِ سوال، وجودِ «مطلق» حضرات آل الله (ع) است که به اطلاق، همۀ قیود و شئون را در برگرفته‌اند.

🔷 لذا تمام کثرات از اینجاست که حمد و تسبیح خدا می‌کنند که فرمود:

💎 ﴿تسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فيهِنَّ وَ إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلاَّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾💎
❈ هفت آسمان و زمين و هر چه كه در آنهاست، همه به ستايش و تنزيه خدا مشغولند و موجودى نيست جز آنكه ذكرش تسبيح و ستايش اوست.
📘(سورۀ اسراء، آیۀ ۴۴)

هیچ کسی به خویشتن ره نبــرَد به سوی او
بلکـــه به پـــای او روَد هرکــــه روَد به کوی او



🌱ﻭ اﻟﺤﻤﺪ ﻟﻠﻪ ﺭﺏّ ﺍﻟﻌﺎﻟﻤﯿﻦ.


#ﭘﺎﯾﺎﻥ_ﺑﯿﺎﻥ_بیستم_حقیقة_الولایة
🦋🖊#احسان_الله_نیلفروش_زاده


─═༅࿇༅ 📖 ༅࿇༅═─     
🆔 @ehsannil    ✍🏻
↗️ t.me/ehsannil3#کانال_معرفة_الحق
↗️ t.me/ehsannil2#کانال_اللطائف_الالهیة
↗️ instagram.com/ehsan_nil  🦋
‎‌‌‌‌‌‎─═༅࿇༅ 📖 ༅࿇༅═─

.
.

💠 #وجه_رب_چیست ؟

https://t.me/ehsannil3/155
•┄┅┅┄┅❁•🔅•❁┅┄┅┅┄•

🔶 در پی بیان بیستم ذکر نکات و سؤالات زیر به نظر ضروری می‌آید:

🔸۱- #وجه_رب_چیست ؟
🔹وجه هر شیء، آن است که در معرض است؛ یعنی وجه ربّ، محلّ پیدایی ربّ است.

🔹همه چیز ِ اشیاء هالک است الا آن چیزی از آن شیء که خودش نفس بقاست و آن وجه ربّ است که قرآن می‌فرماید:

💎﴿لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ كُلُّ شَيْءٍ هالِكٌ إِلاَّ وَجْهَهُ لَهُ الْحُكْمُ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ﴾💎
❃ نیست خدایی جز او ، جز وجه او همه چيز فانى است. فرمان از آن اوست و به سوى او بازگردانده مى‌شويد.
📘(قصص، آیۀ ۸۸)

֎🍃⇦ذاتِ اشیاء هم شیء است یعنی چیزی است. بنابراین "کلّ شیء" شیئیتِ اشیاء یعنی ذاتِ اشیاء را هم می‌گیرد. پس این اشیاء که می‌بینیم چیست؟ قرآن که فرمود "کلّ شیء" فی نفسِهِ هالک است یعنی همین الان هالک است و نیست که نیست!
جواب فرمود "وجهه". یعنی وجه اوست که می‌بینید.

🌿۞ در مباحث توحید این مهمّ به لطف الهی مفصلاً مطرح شده و بیان میگردد.

🔸۲- چه چیز اشیاء است که باعث رجوع آن به مبدأش می شود؟
🔹همین وجه ربّ که در تمام اشیاء به صورت "شأن" خدا ظاهر شده است.

🔸۳- حالا این رجوع به خدا چگونه است؟ باید اشیاء بمیرند تا به سوی خدا بروند؟
🔹خیر! آن به آن وجه خدا در حال بازگشت به سوی خداست. اشیاء به این بازگشت، به سوی خدا باز می‌گردند و شیئیت اشیاء، همین وجه است.
🔹هر شیئی هم که می‌خواهد متوجه خدا باشد، به وجه خدا متوجه است. و گر نه ذات الهی اصلا به اشاره هم نمی‌آید، چه برسد به توجه. برای همین در جامعۀ کبیره میخوانیم 🔻"منْ قَصَدَهُ‏ تَوَجَّهَ‏ بِكُم‏"🔺یعنی هر کس قصد خدا را کرد، متوجه شما حضرات آل الله (ع) شد.

🍃۞ چه بداند و چه نداند، همینکه کوچکترین قصد و اشاره‌ای به خدا داشت، «متوجّه» آل الله (ع) شده است.

«توّجُه» باب تفعّل از ریشۀ"وجه" است. توجّه کردن به شیئی یعنی به وجهِ آن رو کردن.
پس هرکس قصد خدا را بکند، [چه بداند و چه نداند] به "وجه الله" رو کرده است. و "وجه الله" ، حضرات آل الله(ع) هستند.

🔸۴- چرا نفرمود ربّ را مسئلت می کنند و فرمود "وجه ربّ" را مسئلت می‌کنند؟

🔹اوّلاً که هیچ فرقی نمی‌کند. وجه ربّ همان ربّ است. منتها در مواجهه با ربّ، به وجهش مواجه میشوی.

🔹و گر نه جدایی بین ربّ و وجه ربّ نیست. هر طور که بخواهی متوجه ربّ شوی، در وجه ربّ هستی که در مطلب قبلی به عبارتِ "مَن قصده توجّه بکم" اشاره شد.

📖 و قرآن می‌فرماید :

💎﴿فأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ﴾💎
❈ پس به هر سو رو كنيد، همان جا وجه خداست.
📘(بقره،آیه۱۱۵)

🔹یعنی هرجا سر بگردانی، وجه خداست. این مَلـَـئیـّـت و صمدیت و پُری خداست که به وجهش ظاهر می‌شود.
حضرات آل الله (ع) که وجه الله هستند، صمدیّت حقّ تعالی هستند.

🔸۵- این جملۀ در متن یعنی چه؟
"شان، هر ذره ای را به سؤال کردن کشانده است"

🔹به خاطر اینکه مطلب طولانی نشود، روزی نشد که جاه را توضیح بدهم.

📚در جامعۀ کبیره می‌خوانیم:
💠 و لكم المودة الواجبة و الدرجات الرفيع و المقام المحمود و المكان المعلوم عند اللَّه عز و جل و «الجاه العظيم» و «الشأن الكبير»

🔹"الجاه"، بودن حضرات آل الله (ع) در مقام خلوت "لی مع الله"ی است. و "الشأن" بسط این وجود است که به یُمن شأنشان، کثرات به اشاره می‌آیند. پس "الجاه" مقامِ خلوَت است و "الشأن" مقامِ جَلوَت.

🔹"الجاه" مقام "ممسوس فی ذات الله" است. و "الشأن"، "مدّ الظل"ِ جاه و "ممسوسٌ فی ذات الله" بودنِ حضرات آل الله (ع) است.

📖قرآن می‌فرماید:

💎﴿ألَمْ تَرَ إِلى رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ﴾
✥ آيا پروردگارت را ندیدی که چگونه سايه را مى‌گسترد.
📘(فرقان، آیۀ ۴۵)

🔅 حضرات آل الله (ع) شاخصی هستند که سایه به وجودشان منتسَب است. خلایق، سایۀ وجود آل الله (ع) هستند. برای همین حضرات (ع)، ذی ظلّ اند و کائنات، ظلّ این وجودند.

🔸آیا سایه بدون صاحب سایه، اصلا ً وجود دارد؟
🔹خیر. موجودیت سایه به آن ذی ظلّ است.

🔹اگر آل الله (ع) صرفاً به "الجاه" بمانند یعنی به همان خلوت، دیگر صحبت از مخلوقات نیست.

و اگر صرفاً در "الشأن" یعنی در عالم جَلوت و ظاهر بوده و صرفاً در مخلوقات باشند و از عالم غیبْ منقطع ، پس دیگر حجت خدا نیستند و واسطه نمی‌باشند.

🍃⏎⧈ پس وجودِ مطلقشان در قید نیست. با وجودِ یکپارچه و مطلق خویش، هم در خلوت هستند و سرّ الله اند و صاحب مقام ممسوسیّت و لاهوتیّت. و هم تا نهایتِ عالم ظاهر و کثرات حضور دارند یعنی بصورتِ بشر که دارای "بشره" و پوست است، ظاهر می‌شوند.

☑️ پس جاه و شأن را یکباره و در یک نقطه در وجودِ آل الله (ع) ببین.

🔹و اصلا عالم ظاهر به آل الله(ع) پیدا می‌شود و اینکه تمام ذرات عالم در جای خود قرار دارند، به خاطر همین شأن خداست که تمام ذرات عالم را گرفته است.


︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻
🆔 @ehsannil3#کانال_معرفة_الحق
︼︼︼︼︼︼︼︼︼︼︼︼︼︼︼
••●🔽 ادامه 🔽●••

.
.


🔷 با این مقدمه، سه پرسشی که در بیان مطرح کردم را به یاد آورید.

🍃۞ ۳ نتیجه حاصل آن بود:

🔹سؤال وقتی است که باشیم و مطلب از جهتی معلوم و از جهتی نا معلوم باشد. پس سوال، فرع بر بودن و فرع بر یک دانستن و یک ندانستن است. این سؤال، سؤال حقیقی است.

♦️ تفکیک شده باز می‌کنم:
۱- سؤال وقتی است که "باشیم" »» بودن هر شیء، به بودن و بقای وجه خدا در شیء است. و گر نه هر شئی فی نفسِهِ فانی است و آن وجه خدا که به صورت شأن خدا در اشیاء است و باقی است.

۲- و مطلب، از جهتی معلوم باشد»» بخاطر وجود وجه خدا به صورت شأن در اشیاء، قسمت معلوم بودن وجود دارد.

۳- و از جهتی نامعلوم باشد»» نامعلوم بودن این است که حقیقت شأن، جاه است که از عظمتی که دارد نامعلوم است و در خفاست.

🍃 پس شأن است که خودش، حقیقت خودش را مسئلت دارد و سؤال می‌کند و می‌طلبد.

🔹و به همین طلب و مسئلت که در شیئیت اشیاء است، همۀ اشیاء تکویناً رجوع به حق می‌کنند و حقّ جو هستند🔹
امّا در تشریع بایستی مختاراً نیز حقّ خواه و حقّ جو باشند.


🦋🖊#احسان_الله_نیلفروش_زاده


─═༅࿇༅ 📖 ༅࿇༅═─     
🆔 @ehsannil    ✍🏻
↗️ t.me/ehsannil3#کانال_معرفة_الحق
↗️ t.me/ehsannil2#کانال_اللطائف_الالهیة
↗️ instagram.com/ehsan_nil  🦋
‎‌‌‌‌‌‎─═༅࿇༅ 📖 ༅࿇༅═─

.
.

🔷 #حقیقة_الولایة
🔹#ﺑﯿﺎﻥ_بیستم_و_یکم_حقیقة_الولایة :

༺°•𐫱 وحی؛ خارج از وجود نازنینِ
حضرات معصومین(علیهم السّلام)نیست 𐫱•°༻

●═•◈•◈•◈❖ 🔅 ❖◈•◈•◈•═●
🖊🦋 احسان الله نیلفروش زاده
https://t.me/ehsannil3/158
●═•◈•◈•◈❖ 🔅 ❖◈•◈•◈•═●

📖 قرآن می‌فرماید:
💎﴿قلْ إِنَّما أَتَّبِعُ ما يُوحى إِلَيَّ مِنْ رَبِّي﴾💎
❈ من فقط از چيزى پيروى مى‌كنم كه از پروردگارم به من وحى مى‌شود.
📘(اعراف، آیۀ ۲۰۳)

🔸من از شما می‌پرسم اگر حضرت پیامبر (صلی الله علیه و آله) از چیزی تبعیت کنند، آیا آن چیز بالاتر از پیامبر (ص) نیست؟
🔹بله هست.

🔸پس آن چیز چیست؟ خداوند است؟ ولایت خداوند است؟ یا چیز دیگر؟

🔹اگر بگوئید خداوند است که وحی می‌شود، [چون سائل در مقام وحدت نباشد، با معتقداتِ او می‌گوئیم] خدا به اشاره هم نمی‌آید، چطور چنین حرفی می‌فرمائید که خداست که وحی میشود؟

🔹اگر بگوئید ولایت خداوند است، می‌گوئیم ولایت را چطور فهمیده‌ای؟ ولایت، خود خداوندست یا غیر اوست؟
با اینکه در مقام باز کردن ولایت نیستم و این بیانات در مقدماتِ معارف عنوان می‌شود، پس چون شما می‌فرمایید وحی غیر خداوند است و آن سلطه و حضور خداوند می‌باشد، می‌گوییم:

عزیز من!
🔸پس چطور حضرات (علیهم السّلآم) فرمودند:
🔻نحْنُ أَصْلُ كُلِّ خَيْر🔺
ما اصل تمام خوبیها هستیم.
📚(الكافي، ج۸، ص: ۲۴۲)

🔹این طور که دیگر اصل خیر نیستند!

🔷 اگر #وحی را (که الآن موضوع بحث ماست) خارج از وجود حضرات آل الله (علیهم السّلام) تصوّر بفرمائید، حضرات آل الله (ع) را "أصل کلّ خیر" ندانستی، که در این حالت کفر ورزیدی.
و یا یک اصلِ خیری جدای از حضرات (ع) در نظر گرفتی که وحی در آن است و از آن است، که در این حالی که هستی، دچار شرک شده‌ای که منبع خیری خارج از وجود حضرات (ع) در نظر گرفته‌ای.

🔹✍🏻 و امّا پاسخ:

🌕 مقام حضرات (علیهم السّلام)، مقام نور است. مقام نور، بی حدّ است. و در ضمن، سکون در نور معنا ندارد که نور ساکن یعنی عدم نور.

🔆 این مقام به خودش جوششی دارد که آن جوشش، همان تجلّی است.
او در تجلّی، به ورطۀ تنزیل پا می‌گذارد. خودش به خودش تنزیل می‌شود؛ چرا که خودش اصل تمام خیر است. از خودش به خودش تجلّی می‌کند تا عالمیان بهره ببرند.

🔸پس وحی را کجا بیابیم؟
🔹با من بیائید...

💫منْ عَرَفَ حَقَّهُمْ فَقَدْ عَرَفَ حَقَّ الله، هُمْ وُلَاةُ أَمْرِ الله وَ «خُزَّانُ وَحْيِ الله»💫
✪ کسی که حقّ ایشان را شناخت، حقّ خدا را شناخت. ایشان ولاة امر خدایند و خزائن وحی الهی هستند.
📚(بحار الأنوار، ط - بيروت، ج ۲۶، ص: ۲۵۱)

یا در زیارت حضرت خاتم الانبیاء (ص) اینطور محضرشان سلام میدهیم:

💠السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا مَعْدِنَ الْوَحْيِ وَ التَّنْزِيل‏💠
📚(إقبال الأعمال، ط - القديمة، ج‏۲، ص: ۶۰۴)

هم #معدن_وحی و #خزان_وحی، و هم مرتبۀ #نزول_وحی ، خودِ حضرات آل الله علیهم السلام هستند.

🔷از این جهت است که قرآن فرمود:

💎﴿و ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى﴾
💎﴿إنْ هُوَ إِلَّا وَحْىٌ يُوحَى﴾
❈ و از روى هوس سخن نمى‌گويد.
❈ نيست او جز وحی اى كه نازل مى‌شود.
📘(سورۀ نجم، آیات ۳ و ۴)

🔷 و در آیات فوق، "ینطق" بر "یوحی" پیش انداخته شده است؛ یعنی نه اینکه او وحی می‌فرماید،
خیر!
🔹بلکه هر چه او می‌فرماید، به نام "وحی" رقم می‌خورد و هر چه او می‌کند به نام "وحی" اسم گذاری می‌شود.

🔷 اگر معصوم (علیه السّلام) بخواهد کلامش را با چیزی تطبیق بدهد، و از چیزی تبعیت کند که آن چیز در وجودش نیست، آن چیز، امام ِ معصوم و "أصل کلّ خیر" می‌شود و معصوم، مأموم اوست و العیاذ بالله "أصل کلّ خیر" نیست.
🔹برای همین اگر معصوم (علیه السّلآم) از گذشته خبر می‌دهد، نه اینکه در تطبیق است و خبر می‌دهد،
خیر!
🔹او از احاطه‌اش بر گذشته است که خبر می‌دهد. و بلکه خبر او، انشاء است.

🔷 که فرمود:
💠سَبَقَ الأوقاتَ كَونُهُ، و العَدَمَ وُجودُهُ
بودِ او سابق بر اوقات است و وجودش سابق بر عدم است.
📚 (الكافي، ج ۱، ص: ۱۳۹)

🔅 و مولی علی (ع) می‌فرماید:

💠أنا الّذی سالف الزمان

🍃۞ دور نشویم. دقّت بفرمائید!

💎إنْ هُـــــوَ إِلَّا وَحْىٌ يُوحَى』:

🔹فرمود: "هُــــوَ"
🔸کدام "هُــــوَ"؟

🔷 ذات پیامبر (ص) "وحی" است و به فعل و صفاتش، "يُوحَى"یعنی وحی می‌شود.
🔹و فعل و صفات ایشان تابع آن ذات است.

🔹باز دقّت بفرمائید که اینها همه تجلّی هستند.
باز نفرمائید که ذاتی هست و صفاتی و فعلی، و اینها جدای از هم اند.

🔸حالا حضرت جبرئیل کجای کار است؟
🔹ایشان در مقام تنزیل آن وجود مبارک برای عالمیان دخیل است.
نه اینکه پیامبر اکرم (ص) معطّـل جبرئیل باشند.



︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻
🆔 @ehsannil3#کانال_معرفة_الحق
︼︼︼︼︼︼︼︼︼︼︼︼︼︼︼
••●🔽 ادامه 🔽●••

.
.


🍃⏎۞ دقّت بفرما که راجع به مطلب فوق، آیات و ادلّه بسیار است؛

🔹از جمله حضرت مولی علی (علیه السّلآم) قبل از اینکه به حسب ظاهر اسلامی در کار باشد، در گهواره سورۀ مؤمنون را تلاوت فرمودند.

🔷 و یا به آیات ذیل را دقّت بفرما:

💎 لا تحُرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ
💎 إنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَ قُرْءَانَهُ
💎 فإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْءَانَهُ
💎 ثمُّ إِنَّ عَلَيْنَا بَيَانَهُ


🔹زبانت را به قرآن [پيش از تمام شدن وحي اش] حركت مده كه به [قرائت] آن شتاب كنی (»» که تو می دانی و خودت وحی هستی).
🔹چرا كه جمع آورى و قرائت آن بر [عهدهء] ماست.
🔹پس چون آن را قرائت كرديم، تو آن قرائت را پيروى كن.
🔹سپس توضيح آن [نيز] بر عهدۀ ماست.
(آیات ۱۹-۱۶ قیامت)


🌿ﻭ اﻟﺤﻤﺪ ﻟﻠﻪ ﺭﺏّ ﺍﻟﻌﺎﻟﻤﯿﻦ.



#ﭘﺎﯾﺎﻥ_ﺑﯿﺎﻥ_بیستم_و_یکم_حقیقة_الولایة
🦋🖊#احسان_الله_نیلفروش_زاده



─═༅࿇༅ 📖 ༅࿇༅═─     
🆔 @ehsannil    ✍🏻
↗️ t.me/ehsannil3#کانال_معرفة_الحق
↗️ t.me/ehsannil2#کانال_اللطائف_الالهیة
↗️ instagram.com/ehsan_nil  🦋
‎‌‌‌‌‌‎─═༅࿇༅ 📖 ༅࿇༅═─

.
.

🔶 در پی مطلب فوق، ذکر نکات ذیل به نظر ضروری می‌آید:

🔷 ۱- وحی، خَیر است و در جامعۀ کبیره می‌خوانیم:

💠إنْ ذُكِرَ الْخَيْرُ كُنْتُمْ أَوَّلَهُ وَ أَصْلَهُ وَ فَرْعَهُ وَ مَعْدِنَهُ وَ مَأْوَاهُ وَ مُنْتَهَاه.💠
✣ هر گاه خیر و خوبی ها یاد شود، شما اول و اصل و فرع ها و معدن و جایگاه و سر حدّ نهایی‌اش هستید.
(زیارت جامعۀ کبیره - 📚من لا يحضره الفقيه، ج‏۲، ص۶١۶)

🔷 ۲- فهم عالم نور، مستلزم شکستن و خارج شدن عالم تعیّنات و حدود است که عالم نور، عالم بی‌حدّی است.

🌐 ما چون در عالم حدود زندگی می کنیم، درک بعضی از مفاهیم بی‌حدّی برایمان بسیار مشکل شده است. ولی حضرت مولی علی (علیه السّلآم) فرموده اند که معرفت ایشان را به نورانیّت باید یافت :

🔻معْرِفَتِي بِالنُّورَانِيَّةِ مَعْرِفَةُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ وَ مَعْرِفَةُ الله عَزَّ وَ جَلَّ مَعْرِفَتِي بِالنُّورَانِيَّةِ وَ هُوَ الدِّينُ الْخَالِصُ الَّذِي قَالَ الله تَعَالَى‏🔺

📚(حدیث #معرفة_بالنورانیة مولی علی علیه السّلآم، بحارالأنوار، ج ۲۶، حدیث ۱)

❂☜ پس بایستی حتما حتما از تمام این تعیّنات و حدودی که دورمان تنیده شده است، خارج شویم تا مغلقات روایات و آیات و معارف به لطف خود حضرات آل الله (علیهم السّلآم) بر ما گشوده شود ان شاء الله.


🦋🖊#احسان_الله_نیلفروش_زاده


─═༅࿇༅ 📖 ༅࿇༅═─     
🆔 @ehsannil    ✍🏻
↗️ t.me/ehsannil3#کانال_معرفة_الحق
↗️ t.me/ehsannil2#کانال_اللطائف_الالهیة
↗️ instagram.com/ehsan_nil  🦋
‎‌‌‌‌‌‎─═༅࿇༅ 📖 ༅࿇༅═─

.
.

https://t.me/ehsannil3/161
•┄┅┅┄┅❁•🔅•❁┅┄┅┅┄•

🔶 سؤال اوّل ذیل بیان بیست و یکم :

🔸آیا در مقام تجلّی که پاگذاشتن به ورطۀ تنزیل است، آن "خود"ِ دوّم ، عینِ "خودِ" اول خواهد بود؟ (اشاره به جملهء "تجلی یا تنزیل از خود به خود" در متن بیان ۲۱)
🔸اگر بله پس تنزیل به چه معناست؟

🔷 در دوئیت نروید.
🔹تجلّی غیر از تخلیه است. در تخلیه، یک جسم از جایی به جایی دیگر می‌رود و دیگر در جای قبلی نیست. در تجلّی، تمام متجلّی در متجلّا به تجلّی می‌آید.

تنزیل نوعی تجلّی است. البته که از مادۀ "نزل" و پایین آمدن است، اما این طور نیست که آنچه پائین است، آن نباشد که بالاست.

🔅 حضرات آل الله (علیهم السّلآم) دو وجود ندارند. در عین پائین بودن، بالا و در عین بالا بودن، پایین هستند:
💠 عالی فی دُنــُوّه و دانی فی عُلوّه

🔹در عین ظاهر بودن، باطنند و در عین باطن بودن، ظاهر.
در عین اول بودن، آخرند و در عین آخر بودن، اول.
و اینها همه در حقیقتِ وجود آل الله (علیهم السّلآم) به یک وحدت می‌باشد.

🍃۞ پس او که به خودش تنزیل می‌شود، دو وجود ندارد. یک وجود بسیط است که برای اینکه عالمیان را مستفیض کند، خود بر خود در قالب تنزیل، متجلّی میگردد.

💫قبلا خداوند لطف کرد و روزیمان شد که حضرت موسی ابن جعفر امام کاظم (علیه السّلآم) در وصف حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) و حضرت مولی علی (علیه السّلآم) فرموده اند:

💠ظاهِرُهُمَا «بَشَرِيَّةٌ» وَ بَاطِنُهُمَا لَاهُوتِيَّةٌ ظَهَرَا لِلْخَلْقِ عَلَى «هَيَاكِلِ النَّاسُوتِيَّةِ» حَتَّى يُطِيقُوا رُؤْيَتَهُمَا💠

✤ ظاهر آن دو (حضرت رسول ص و مولی علی ع) بشری و باطنشان لاهوتی است. در میان مردم به «شکل مردمان» این عالم ظاهر می شدند تا تحمل دیدن آنها را داشته باشند.
📚(تفسیر روایی برهان، ج ۴، ص: ۱۹۲)

🔻
حالا امامی که حقیقتاً لاهوتی است و "قدرت الله" و "ید الله" است، در کسوَت بشری ظاهر می‌شود و برای هدف خلقت -که همانا شناخت خداوندست- در دنیایِ دَنی به بدترین شکل ممکن در معرض شهادت واقع می‌گردد، بدون اینکه بخواهد گوشه‌ای از قدرت لاهوتی خود را نشان بدهد. تا هم مایۀ امتحان خلائق شود و هم دستگیر دوستانش باشد (و مطالب دیگر!)
🔺

🍃⏎⧈ این تنزیل است.
نه اینکه امام به حالت بشری شد و دیگر لاهوتی نیست. در یک وجود، در وحدت، هم لاهوتی است و هم بشری و بشری بودنش، همان تنزیل اوست.

شکر و حمد خدا هم همین طور است. در زیارت نامهء مولایمان امام رضا (علیه السّلآم) آمده است:

💠و مِنْ شُكْرِكَ يَشْكُرُ الشَّاكِرُونَ💠
✥ و از شکر تو، شاکرین مستفیض به نعمت شکر کردن شدند.

🔷 القصّه ؛
🔹از تنزیل "الکتاب" که خودِ حضرات آل الله (علیهم السّلآم) هستند، قرآن مجعول می‌شود تا عالمیان بهره ببرند.



🦋🖊#احسان_الله_نیلفروش_زاده



─═༅࿇༅ 📖 ༅࿇༅═─     
🆔 @ehsannil    ✍🏻
↗️ t.me/ehsannil3#کانال_معرفة_الحق
↗️ t.me/ehsannil2#کانال_اللطائف_الالهیة
↗️ instagram.com/ehsan_nil  🦋
‎‌‌‌‌‌‎─═༅࿇༅ 📖 ༅࿇༅═─

.


#حرکت_سکون_توحید

https://t.me/ehsannil3/162
•┄┅┅┄┅❁•🔅•❁┅┄┅┅┄•

❗️ صرفاً جهت اطلاع - برای اهل دقّت بیشتر :

🔶 سؤال دوّم ذیل بیان بیست و یکم :

👈🏻 اینکه در بیان بیست و یکم اشاره شد "نور، سکون ندارد و نور ساکن یعنی عدم نور" را کمی شرح می‌دهیم:

🔷 ✍🏻پاسخ:

در مورد #حرکت_خلئی_و_حرکت_ملئی در دنبالۀ #ﺑﯿﺎﻥ_پانزدهم_حقیقة_الولایة چند کلمه نگاشته شد که مطالعۀ آن، مطلوب است (رجوع شود به این لینک 👈🏻 https://t.me/ehsannil3/123 ).

🔅 #حرکت ؛ ظهورِ حیات است و وجود.
◼️ #سکون ؛ مفهومِ مرگ است و عدم.

سکون، جُمود است و نیستی.

🍃 برای تقریب به ذهن به آیۀ قرآن اشاره می‌شود:

💎﴿وَ تَرَى الْجِبالَ تَحْسَبُها جامِدَةً وَ هِيَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ صُنْعَ اللَّهِ الَّذي أَتْقَنَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ إِنَّهُ خَبيرٌ بِما تَفْعَلُونَ﴾💎
❃ و كوه‏ها را مى‌‏بينى و آنها را ساكن مى‏‌انگارى در حالى كه مانند ابر در حركتند. اين صنع خداست كه هر چيزى را در كمال استوارى پديد آورده. و او به آنچه مى‏‌كنيد مسلما آگاه است.
📘(سورۀ نمل، آیۀ ۸۸)

◼️ "جامِدَةً" همان سکون است.
🔅"هِيَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ" همان حرکت است.

💠 حالا جبال چیست؟
فرموده‌اند "المومن کالجبل الراسخ" یعنی مومن مانند کوه نفوذ ناپذیر است.

📖 که قرآن میفرماید 🔻"وَ الْجِبالَ أَوْتاداً (سورۀ نبأ آیۀ ۷)"🔺 یعنی کوهها میخهای زمین هستند.

❂☜ پس با این مقدمه، آیۀ 🔸"وَ تَرَى الْجِبالَ تَحْسَبُها جامِدَةً وَ هِيَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ"🔸 اشاره به مؤمن است.

🔹امّا مؤمن به چه چیزی مؤمن است ؟
به ایمان.

🔹 ایمان چیست ؟
نور است که ظلمت در آن نیست.

ایمان حقیقتِ حقّ تعالی است.

⬅️ پس رسیدیم به نور.
پس جبالِ آیه، از آنجایی جبل الراسخ است که نور می‌باشد.

پس نور ، جامد نیست و سکون ندارد.

🍃 امّا این مطلب آیا به این معناست که حرکتی مثلِ محرّکهای موجود در عالم حدود را دارد؟!
خیر. اینطور هم نیست.

پس باید حرکت را در عالم حدود و عالم نور بشناسیم تا معلوم شود که حرکتِ نور که عینِ حیاتش است چگونه است:

♦️◆ حرکت در عالم حدود ؛ حرکتِ خلئی است.
در حرکتِ خلئی، محرّک (حرکت کننده) جایی را خالی میکند و به جای دیگر میرود. به بیانی به آن حرکتِ تجافی هم میگویند. که جوف یعنی خالی. در حقیقت محرّکِ حرکتِ تجافی، جایی را خالی میکند و به جای دیگر میرود.
بنابراین جا و مکان چیزی است و محرّک نیز چیزی. و به نوعی؛ محرّک، مظروفِ ظرفِ مکان است.
ان شاء الله دوئیت در این نوع حرکت برایتان معلوم است.

♦️◆ حرکت در عالم نور ؛ حرکتِ مَلَئی است.
در حرکتِ ملئی، مُحرِّک، نفْسِ مَلئیت است (نفسِ پُری).
عرض نمی‌کنم که محرّک یک شیء پُر است. بلکه خودِ پُر بودن است (دقت و تأمّل میخواهد!).

بنابراین، چیزی بیرون از محرّک نیست. در نتیجه مکانی وجود ندارد که محرّک در آن نباشد. بلکه جانِ هر مکانی، همان محرّک است که حرفش را میزنیم.

❂☜ اینطور که شد، در حرکتِ ملئی؛ محرِّک جایی را خالی نمیکند تا به جای دیگر برود. بلکه حرکتش؛ حرکتِ خود به خود، و از خود، و در خود، و بسوی خود است.
دقت کنیم که مثلِ حرکت امواج گرداب در دریا تصوّر نشود که باز این حرکت، خَلئی و تجافی است.

🍃۞ این حرکت ، نَفْسِ حرکت است یعنی حرکت از جایی به جای دیگر نیست که بَدوْ و ختمی بیرون از خودش داشته باشد. بلکه بَدْوَش به عین ختمش است و ختمش به عین بدوَش است.

به حرکتِ مَلئی ، حرکتِ تجلّی هم می‌گویند. که مربوط به حقّ تعالی است که وجود است.

🔅 وجود، نَفْسِ حرکت است. #نفس_حرکت یعنی #حرکت_مطلق . که به قیدِ هیچ مکانی و چیزی نیست. از این رو مطلق ، یعنی بی قید است.
این حرکت، تجلّی است و نه تجافی.

🍃 در ذات واجب حرکت و سکون به چه صورت است؟

🌿۞ سکون نقص است و نقص در واجب معنا ندارد. واجب ثابت است ولی سکون ندارد که حضرت امام محمّد باقر علیه السلام "ه" در "هو"یِ «قل هو الله احد» را 🔻"فَالْهَاءُ تَثْبِيتٌ لِلثَّابِتِ"🔺 می‌فرمایند.
📚(التوحيد للصدوق، ص: ۸۸)

❂☜ از طرفی اگر بگوییم ذات واجب دارای حرکت است و حرکت را از نقصان به کمال معنا کنیم (حرکت خلئی) ، این تغــیّر در ذات را لازم دارد، این نیز نیست. بنابراین حرکت در ذات اینطور است که ذات در جوشش است ، ساکن نیست و در استکمال نیز نیست.

این، وجود و حیات و زنده بودن محض است. و سکون، مُردگی است. منتها دقت کنیم که این حیات ، به معنای از نبودن حیات به حیات نیست. بلکه از حیات به حیات ، در حیات ، تا حیات است و خودش حیات است (رجوع شود به 👈🏻 https://t.me/ehsannil3/121).


︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻
🆔 @ehsannil3#کانال_معرفة_الحق
︼︼︼︼︼︼︼︼︼︼︼︼︼︼︼
••●🔽 ادامه 🔽●••

.
.

🍃⇯⇦او از «بود» ، در «بود» است . نه از «نبود»، در «بود».

❂☜ و «بود»ِ او ، بود متوقفی نیست که دیگر نشود از بود بیایی در بود. که تمام اینها، حدّ قائل شدن است. بلکه در «بود»ِ نامحدود، که در «بود»ِ دیگری بیاید که آن بود دیگر هم، «دیگر» نیست بلکه خودش است.

💫👈🏻 همه جا مُلک خودش است. منتها چون ما نمی‌توانیم درک آن نامحدود را آنطور که نامحدود است بکنیم، در مقام بیان هر یک از این محدودها را کنار هم می‌بینیم و بعد می‌گوییم اینها به نامحدودیت، عین هم هستند. در بیان ، آنها را جزء جزء می‌کنیم نه اینکه در حقیقت اینها جزء جزء باشند.

♻️ هر چیزی در ولایت مطرح میشود ، باید در #مقام_جمع_الجمع بیاید ، وگرنه معنا ندارد.

🍃 مثلاً :
📖قرآن می‌فرماید :

💎﴿وَ جاءَ رَبُّكَ وَ الْمَلَكُ صَفًّا صَفًّا﴾💎
❃ و پروردگارت آمد و فرشتگان صف در صف حاضر شدند.
📘(سورۀ فجر، آیۀ ۲۲)

💠 آیا حقّ تعالی نبود و بعد آمد که فرمود "جاء" ؟!

کسانی در معنای این آیه ماندند چرا که خدا جسم ندارد که بیاید. و جایی از او خالی نیست که بفرماید "جاء".
این است که توجیهاتی کردند که مثلاً منظور امر خداست و نه خدا. و همان "امر" را هم حدّی گرفتند و نه بیحدّی. و اشتباه اندر اشتباه است.

👈🏻 این بخاطر درک نشدن نور است.
خداوند همه جا را پر کرده است. همه جا هست ولی نه به این معنا که سکون داشته باشد و جامد باشد. بلکه همه جا هست و در عین حال به خودش، از خودش، در خودش، بسوی خودش، و تا خودش، در حرکت است.

این حرکت ، #نفس_حرکت است یعنی حرکت از جایی به جای دیگر نیست که بَدوْ و ختمی بیرون از خودش داشته باشد. بلکه بَدْوَش به عین ختمش است و ختمش به عین بدوَش است.

حتی ذات را اگر یکجایی دانستیم، که بگوییم ذات آنجا ایستاده است، آن ذات نیست. نفسِ حرکت اینجاست (منظورم مفهوم این مطلب است) و حرکتهای سایر اشیاء از نفْسِ حرکت معنا پیدا میکند.

حرکت ذات، حرکت خلئی نیست که جایی را خالی کند و به جای دیگر برود که قوّه به فعل برود. بلکه حرکتِ از فعل به فعل است. نه از فعلِ ناقص به فعل کامل، بلکه از فعل کامل به کامل. اینجا تأمّل می‌خواهد که چطور کامل باشد و باز بسوی کامل است.

☀️ این حرکت؛ حرکتِ مَلَئی است و در عالم بیحدّی.
و برعکسِ عالم حدود که تحصیل حاصل محالِ حدّی است، اما در عالم بیحدّی و نور، تحصیل حاصل، محالِ حدّی نیست.
✿ یعنی بتمامهِ حاصل، وجود دارد و باز محصِّل در تحصیل و طلب آن است.
✿ و این در حالی است که مطلوب، بیرون از ذات او نیست. بلکه شخصِ خودِ اوست.

❂☜ حرکت ملئی یعنی از پُر بودن در حرکت است، بلکه خودِ «حرکت» است. نه حرکتی که یک جا را خالی کند و به جای دیگر برود.

💠 خداوند که خود خالق حرکت و سکون است، حرکتش به عین سکون و سکونش به عین حرکت است در حالیکه حرکت، حرکت است و سکون، سکون. و هر حرکتی، به حرکتِ ملئی او ترسیم میشود و هر سکون به سکون در بیحدّی او ترسیم میشود.

🔅حضرت مولی امیرالمومنین (علیه السلام) می‌فرمایند :

🔸『 لَا يَجْرِي عَلَيْهِ السُّكُونُ وَ الْحَرَكَةُ وَ كَيْفَ يَجْرِي عَلَيْهِ مَا هُوَ أَجْرَاهُ』
❈ نظام حركت و سكون بر او جارى نمى‏باشد، و چگونه بر او جارى باشد آنچه كه او جارى كرده؟
📚(نهج البلاغة- للصبحي صالح، ص: ۲۷۳)

🔅حضرت امام جعفر صادق علیه السلام می‌فرمایند :

🌿من عرف الفصل و الوصل و الحركة و السكون، فقد بلغ القرار في التوحيد
✺ کسی که جدایی و وصل و حرکت و سکون را بشناسد همانا به قرار در توحید رسیده است.
📚(جامع الأسرار، ص: ۳۶۴)

ان شاء الله مقالاتی در مورد #معرفة_بالنورانیة در آینده در این کانال قرار داده می‌شود تا به لطف خدا بیشتر با عالم نور و معیاراتش آشنا شوید.
 

🦋🖊#احسان_الله_نیلفروش_زاده



─═༅࿇༅ 📖 ༅࿇༅═─     
🆔 @ehsannil    ✍🏻
↗️ t.me/ehsannil3#کانال_معرفة_الحق
↗️ t.me/ehsannil2#کانال_اللطائف_الالهیة
↗️ instagram.com/ehsan_nil  🦋
‎‌‌‌‌‌‎─═༅࿇༅ 📖 ༅࿇༅═─

.
.

🔷 #حقیقة_الولایة
🔹#ﺑﯿﺎﻥ_بیستم_و_دوم_حقیقة_الولایة :

༺°•𐫱
الفِ قامت دوست! 𐫱•°༻


●═•◈•◈•◈❖ 🔅 ❖◈•◈•◈•═●
🖊🦋 احسان الله نیلفروش زاده
https://t.me/ehsannil3/165
●═•◈•◈•◈❖ 🔅 ❖◈•◈•◈•═●

نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست
چـــه کنم حـــرفِ دگر یــاد نداد استادم

🔷 برای تحلیل چنین میگوییم که وجود بر ۳ قسم است:

🔹 #وجود_حق : ذات باریتعالی است.
🔹 #وجود_مطلق : حجّت و ولیّ الله مطلق (ع) که ولایتش در اطلاق است.
🔹 #وجود_مقید : منظور؛ تمام مخلوقات هستند.

🌿۞ حروف الفبا ۲۸حرف است که تمام قرآن از همین ۲۸ حرف تشکیل شده است و در وصف قرآن با همین حروف آمده است:

💎 ﴿تبْياناً لِكُلِّ شَيْء﴾💎
🔹روشن کننده و بیان کنندۀ هر چیز است.
📘(سورۀ نحل، آیۀ ۸۹)

🍃 روح ساری و جاری در تمام حروف، "الف" است و در تمام ۲۷ حرف دیگر با واسطه یا بی‌واسطه "الف" موجود است.

🔹مثلا ً "بـــاء" و "تــاء"، بی واسطه الف دارند اما "جیـــم"، "میـــم" و "نــون" با‌ واسطه الف دارند.

🔹پس گریزی از الف نمی‌توان داشت که:
💠لا یُمکِنُ الفرارُ مِن حُکومَتِک
📚 (دعای کمیل)

🔷 مخلوقات، به منزلۀ ۲۷ حرف هستند و وجودِ مقیّد می‌باشند.

🔹وجود حقّ، ذات غیب الغیوب است که در قامتِ الفِ استقامت به اشاره می‌آید که این الف، همان وجود مطلق است.

🔹 وجود مطلق، در واقع وجود حجّت و ولیّ خداوند می‌باشد که همان سریان عشق و حبّ از خفا به ظهور است و با وجودِ حقّ در وحدتِ حقیقی است.

📖 قرآن می‌فرماید:

💎 ﴿ما يَكُونُ مِنْ نَجْوى ثَلاثَةٍ إِلاَّ هُوَ رابِعُهُمْ وَ لا خَمْسَةٍ إِلاَّ هُوَ سادِسُهُمْ وَ لا أَدْنى مِنْ ذلِكَ وَ لا أَكْثَرَ إِلاَّ «هُوَ مَعَهُمْْ» أَيْنَ ما كانُوا﴾💎

🔹هيچ نجواى سه نفرى نيست؛ مگر آنكه او چهارمين شان است و هيچ پنج نفرى نيست؛ مگر اينكه او ششمین آنها است و هيچ كمتر و بيشترى نيست؛ مگر اينكه او با ايشان است هر جا كه باشند.
📘(سورۀ مجادله، آیۀ ۷)

🔶 «هُــوَ مَعَهُـــمْ »
🔸 هو = وجود حق
🔸 مع = وجود مطلق
🔸 ــهم = وجود مقیــّد

🔷 "ــهم" وجود مقیّد است و یعنی مخلوقات نیستند الا با این "مَع" که در حدیث قدسی، خداوند به حضرت خاتم الانبیاء (ص) میفرماید :

💠لَوْلاكَ لَمَا خَلَقْتُ الْأَفْلاكَ
❃ ای پیامبر اگر تو نبودی، افلاک را خلق نمی‌کردم.
📚(بحار الأنوار، ط - بيروت، ج‏۱۶، ص: ۴۰۶)

🔻نه که خلق نمی‌کردم، نمی‌شد که خلق کنم. (دقت بفرمائید)🔺

🔷 این «مع»، ظهورِ "هو" است در وجود مطلق. یعنی در وجود ولیّ الله (ع).

🔹"هو" منزّه از این است که با "ــهم" باشد الا به "مع".

🔸"هو" ذات خداوند است.
🔸"مع"، حضرات آل الله (علیهم السّلآم) هستند که واسطۀ مطلقه و ولیّ مطلق می‌باشند.
🔸"ــهُم" تمام مخلوقات هستند.


🍃⇯⇦ الغرض؛
❂☜ وجود حقّ را نمی‌توانی بیابی الا به وجود مطلق. و به وجود مطلق نمی‌توانی منهای "هو" اشاره کنی.
که اگر منهای "هو" به او اشاره کنی، او وجود مطلق نیست، بلکه وجود مقیــّد است.

🔅 حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) می‌فرمایند:

💠 "عَلِيٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِيٍّ
وَ لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ"
💠
👈🏻 علی (ع) با حقّ است و حقّ با اوست
و هرگز جدا نمی‌شوند تا روز قیامت در حوض بر من وارد شوند.
📚(بحار الأنوار، ط - بيروت، ج‏۳۸، ص: ۲۹)

🌿⇯⇦از طرفی هم؛ وجود مقیــّد بدون وجود مطلق نمی‌تواند باشد.

بس که حـــرف قامتت ورد دل دیوانه شد
سینه از مشق الف مانند لوح شانه شد
(کلیم کاشانی)


🌱ﻭ اﻟﺤﻤﺪ ﻟﻠﻪ ﺭﺏّ ﺍﻟﻌﺎﻟﻤﯿﻦ.

#ﭘﺎﯾﺎﻥ_ﺑﯿﺎﻥ_بیستم_و_دوم_حقیقة_الولایة
🦋🖊#احسان_الله_نیلفروش_زاده



─═༅࿇༅ 📖 ༅࿇༅═─     
🆔 @ehsannil    ✍🏻
↗️ t.me/ehsannil3#کانال_معرفة_الحق
↗️ t.me/ehsannil2#کانال_اللطائف_الالهیة
↗️ instagram.com/ehsan_nil  🦋
‎‌‌‌‌‌‎─═༅࿇༅ 📖 ༅࿇༅═─

.


💠 حدیث علوی(ع) «أَنَا النُّقْطَةُ أَنَا الْخَطُّ ...»

https://t.me/ehsannil3/166
•┄┅┅┄┅❁•🔅•❁┅┄┅┅┄•

🔶 در پی بیان بیست و دوم، ذکر نکات و سؤالات ذیل به نظر ضروری می‌آید:

🔸۱- با توجه به بیان ۲۲، برای حروفی مثل "میم" چه باید گفت؟

🔷✍🏻 پاسخ :

🔹یک الف ثابت داریم و یک الف منقلبِ از یاء و واو.
"میم" دارای الف منقلب از یاء است.
و قدیم ها زیر این "ـیــ" یک الف مقصوره می گذاشتند.
"واو" هم به همین صورت است.

֎⇦گریزی از الف نیست که "لا یُمکِنُ الفرارُ مِن حُکومَتِک" (📚دعای کمیل). قوّت و قوامِ همۀ حروف، الف است. و الف، تنزیلِ نقطه است. و نقطه، حضرات آل الله (علیهم السلام) هستند؛

🔅 که مولی امیرالمومنین علی علیه السلام میفرمایند :

🔴【 أَنَا النُّقْطَةُ أَنَا الْخَطُّ أَنَا الْخَطُّ أَنَا النُّقْطَةُ أَنَا النُّقْطَةُ وَ الْخَط】🔴
🔸منم نقطه. منم خط. منم خط. منم نقطه . منم نقطه و خط.
📚(مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج۲، ص: ۴۹)



🦋🖊#احسان_الله_نیلفروش_زاده

─═༅࿇༅ 📖 ༅࿇༅═─     
🆔 @ehsannil    ✍🏻
↗️ t.me/ehsannil3#کانال_معرفة_الحق
↗️ t.me/ehsannil2#کانال_اللطائف_الالهیة
↗️ instagram.com/ehsan_nil  🦋
‎‌‌‌‌‌‎─═༅࿇༅ 📖 ༅࿇༅═─

.

💠 #واجب_الوجود و #ممکن_الوجود

https://t.me/ehsannil3/167
•┄┅┅┄┅❁•🔅•❁┅┄┅┅┄•

🔶 ۲- در جملات پایانی اشاره شد:

❂☜ "و به وجود مطلق نمی‌توانی منهای «هو» اشاره کنی. که اگر منهای «هو» به او اشاره کنی، وجود مطلق نیست، بلکه وجود مقیــّد است"

🔸 وجود مقیــّـد منهای وجود حق؟!
مگراصلا وجودی می‌تواند منهای وجود حق، وجود داشته باشد؟

🔷✍🏻 پاسخ :

🍃⇯⇦ در مورد "وجود"، چند کلمه به صورت سؤال و جواب محاوره‌ای و ساده بخوانیم تا ان شاء الله مطلب روشن شود:

🌐 در عالم، یک «وجود» بیشتر نیست و آن وجودِ حقّ تعالی است.

🔸پس این همه موجودات، اینها چه هستند ؟!
❂☜اینها «موجودند» نه «وجود». یعنی حظّ و بهره‌ای از «وجود» دارند که «موجود» (اسم مفعول) شدند.

🍃⏎❖ پس اینکه سه قسم وجود معرفی کردید، اینها دیگر چیست؟

🔹در تحلیل بیان شد. و در ضمن با پسوند
معرفی شد و عرض کردم "وجودِ «مقیّد»"، "وجودِ «مطلق»".

🔸حالا "وجود «مقیّد»" چیست؟

❂☜ در یک کلمه؛ هر آنچه "موجود" است، موجودِ مقیّد است. وجودِ مقیــّــد، همین موجوداتند.

🔸"وجودِ «مطلق»" چی؟ آن هم موجود است؟

❂☜ وجود مطلق، لا قید است. و در واقع همان وجود حقّ است که به ظهور آمده و در ظهورش، موجودات را فرا گرفته است.

🍃⇯֎ و اگر عرض شد "وجودِ حقّ"، حقّ بودن آن، بیانِ ثبوتِ آن است. نه اینکه قیدی باشد که او را از وجودِ مطلق و وجودِ مقیّد تمیز دهد. پس در حقیقت یک وجود هست و آن وجودِ حقّ است.

۞چگونه به ظهور آمده؟

❂☜ در ولیّ الله مطلق. برای همین گفته می‌شود "وجودِ مطلق". که به اطلاق و بی‌قید بودنش همه جا هست و همه چیز را در حقیقت فرا گرفته.

֎🍃⇦مقیــّـد و مطلق را کمی شرح بدهید. یعنی چه مقیــّــد؟ یعنی چه مطلق؟

❂☜ مقیــّد یعنی با قیـــــد، و مطلق یعنی بی قید. در واقع مقیّـــد، حقیقتی است با یک قید.

🔸وجود مطلق اصلا برای چه آمده؟! همین وجود حقّ و موجودات بس نیست؟! وجود مطلق برای چیست؟

🔹اولاً وجود حقّ نه مقیـّد به قیدی است و نه در اشاره است. اما وجود مقـیـّـد هم مقیّد به قیود است و هم در اشاره می‌آید.

❂☜ این دو وجود هیچ نسبتی نمی‌توانند با هم داشته باشند. وجود حقّ در عُلوّ و رفعت و جلالت، از وجود مقیــّد دور است و وجود مقیّد در سفله و پست بودن، از وجود حقّ دور است. پس یک واسطه می‌خواهیم. وجود مطلق، واسطهء بین وجود حق و وجود مقیّد است.

🔸جالب شد. یعنی پس خدا یک وجود مطلق خلق کرد برای اینکه موجودات با او در ارتباط باشند؟

🔹نه! اگر فکر کنید که وجود مطلق نبود و خدا آنرا خلق کرد، هنوز خیلی راه دارید تا ولیّ خدا را بشناسید.

❂☜ وجود مطلق، تمام هویّت وجودِ حقّ است که در ظهورِ وجود مقیــّـد نمایان است. اما، نه خداست و نه مخلوق است. نه واجب الوجود است و نه ممکن الوجود. یعنی از آنجا که لُبّ است، در تعیّن و قید نیست. بلکه حقیقتِ طرفین (یعنی وجود حقّ و وجودِ مقیّد) است.

🔸#واجب_الوجود و #ممکن_الوجود را هم توضیح می‌دهید؟

🔹👈🏻 واجب الوجود یعنی وجودی که نمی‌شود نباشد. یعنی واجب است که باشد. وجودش واجب است. اصلاً نبود برایش نیست.

🔹👈🏻 ممکن الوجود، نسبتش با وجود و عدم، یکسان است. می‌خواهد باشد، یا می‌خواهد نباشد.

🔸حالا وجود مطلق تکلیفش چیست؟ از کدام سنخ است؟ از سنخ واجب الوجود است یا ممکن الوجود؟

🔹از سنخ واجب الوجود است که در ممکن الوجود ظاهر شده است.

🔸توضیــــــح بیشتر مرحمت می‌فرمائید؟
🔹امکان ندارد وجودِ مطلق، نباشد.

یکباره بگویید وجود مطلق واجب الوجودست، چرا اینطور می‌گوئید؟!

نه! دقت کنید. وجود مطلق و وجود حقّ دو وجود نیست. بلکه یک وجود است.
به بیانی که در حدّ معرفت این گام از بیانات است عرض می‌کنم که وجود حقّ به ظهور که آمد، شد وجود مطلق. مگر در احادیثی که بیان شد دقت نفرمودید (رجوع شود به 👈🏻 https://t.me/ehsannil3/136 ) که حضرت امام محمّد باقر (علیه السّلآم) فرمودند:

💠اخْتَرَعَنَا الله مِنْ نُورِ ذَاتِهِ لَا يُقَاسُ بِنَا بَشَرٌ
✥ ما را خداوند از نور ذاتش آفرید. بشری با ما مقایسه نمی‌شود.
📚(بحار الأنوار، ج ۲۶، ص ۱۲)

🔸بله بیان شد. این یعنی چه؟
یعنی «نبود» در کار ما نبود. یعنی ما را به «بود» همیشه ببینید. اگر بگویید ما (حضرات آل الله علیهم السلآم-یعنی وجود مطلق) نبودیم، منکر تجلی ذاتی خدا شده‌اید. مگر می‌شود تصور کرد وقتی بوده است که خداوند هیچ گونه تجلـّـی نداشته است؟
خیر. متجلی است و تجلی اش.

❂☜ وجود مطلق، تمام کمالات طرفین را دارد. «دارد» به این معنا نیست که کمالات به وجود مطلق عارض شده باشد. اگر این کمالات بر وجود مطلق عارض شده باشد، نمی‌تواند اطلاق داشته باشد.
و اطلاق را عرض کردم که چیست؛ یعنی بی‌قید. هیچ قیدی ندارد.


︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻
🆔 @ehsannil3#کانال_معرفة_الحق
︼︼︼︼︼︼︼︼︼︼︼︼︼︼︼
••●🔽 ادامه 🔽●••

.
.

🔶 شاید این طور به نظر برسد که وجود حقّ به وجود مطلق نیاز پیدا می‌کند. اینطور نیست؟

🔸 نیاز و احتیاج آنجایی است که از نقصان در کار باشد. اگر ذات را به جایی تمام کرده باشیم و ولیّ مطلق از بیرون ذات به عنوان واسطه فرض شود، پس ذات حقّ تعالی ناقص بوده و نیاز و احتیاج به ولیّ مطلق داشته است.

❂☜ چرا که ولیّ الله را بیرون از ذات دانستیم. امّا اینجا از تمامیّت و ملئیت ذات حقّ تعالی است که ولیِّ مطلق دارد و بحث نقصان و احتیاج نیست و ولیِّ مطلق، بیرون ذات نیست و در عین حال، جزئی از ذات هم نیست.
تا همین جا کافی ست. بهترست کم کم جلو برویم.

فقط یک مطلبی! وجود مقیّد بدون وجود حقّ می‌تواند باشد؟
🔹اصلا...

🍃⇯֎ عرض کردم که وجود در عالم فقط وجود حقّ است. وجود مقیـــّـد، موجود شده توسط وجود حقّ است که دَم به دَم و بدون انقطاع در حال موجود شدن است.

🍃۞ یعنی حظّ و بهره از وجود حقّ میگیرد. و اگر یک لحظه این حظّ و بهره از وجود را نگیرد، آنچنان معدوم می‌شود که انگار هیچ وقت نبوده است.


🦋🖊#احسان_الله_نیلفروش_زاده


─═༅࿇༅ 📖 ༅࿇༅═─     
🆔 @ehsannil    ✍🏻
↗️ t.me/ehsannil3#کانال_معرفة_الحق
↗️ t.me/ehsannil2#کانال_اللطائف_الالهیة
↗️ instagram.com/ehsan_nil  🦋
‎‌‌‌‌‌‎─═༅࿇༅ 📖 ༅࿇༅═─

.


💠 حدیث شریف "إنَّ مَعْرِفَةَ عَيْنِ الشَّاهِدِ قَبْلَ صِفَتِهِ" و کریمۀ "قل هو الله احد"

https://t.me/ehsannil3/169
•┄┅┅┄┅❁•🔅•❁┅┄┅┅┄•

🔶 ۳- آیا مطلب فوق در آیۀ"قل هو الله احد" هم صادق است؟

🔷✍🏻 پاسخ :

◈≻ بله مربوط است. لطیفۀ بیان کردن ضمیر غایب "هو" در کنار نام "الله" و صفتِ "احد"، توضیح دارد.

📜در حدیثی از حضرت امام جعفر صادق (ع) این مهمّ تبیین شده است:

🔻إنَّ مَعْرِفَةَ عَيْنِ الشَّاهِدِ قَبْلَ صِفَتِهِ وَ مَعْرِفَةَ صِفَةِ الْغَائِبِ قَبْلَ عَيْنِهِ🔺

✤ شناخت پیدا کردن در مورد فرد حاضر، پيش از پرداختن به صفات او است. و شناختن اوصاف فرد غائب، پيش از ديدن او مى‌باشد.
📚(تحف العقول،ص:۳۲۷)

👤 راوی می‌پرسد: چگونه به فرد حاضر پيش از صفات او شناخت پيدا می‌كنيم؟

🔅 حضرت (ع) می‌فرمایند:
💠تعْرِفُهُ وَ تَعْلَمُ عِلْمَهُ وَ تَعْرِفُ نَفْسَكَ بِهِ وَ لَا تَعْرِفُ نَفْسَكَ بِنَفْسِكَ مِنْ نَفْسِكَ وَ تَعْلَمُ أَنَّ مَا فِيهِ لَهُ وَ بِهِ.💠

به آن شناخت دارى و از دانش آن باخبر مى‌شوى، و توسّط آن به نفس خود معرفت مى‌يابى، نه توسّط خودت و از جانب خود. و به اين نكته پى خواهى برد كه آنچه در تو مى‌باشد از براى او و به خاطر خود اوست.

🔅 بعد حضرت به این آیه اشاره می‌فرمایند:
💎﴿إنَّـكَ لَأَنْــــتَ يُوسُـــــفُ؟
👈🏻 آيا براستى تو يوسفى؟
📘(یوسف ع، آیۀ۹۰)

👁‍🗨 در عبارات دقت بفرمایید !
«تـــو» (أنت) را بر «یوسف» پیش انداخت.

🔸حالا یعنی چی؟
🔹یعنی اینکه نمی‌گوییم:
💎"قل الله ُ هو الاحد"(بگو الله اویی است که احد است)

❂☜ اگر این طور گفتیم یعنی غایبی است که از اوّل هم اینجا نبوده است. اصلاً نمی‌دانیم در مورد چه کسی صحبت می‌کنیم.

🍃۞ ولی وقتی می‌فرماید:

💎﴿قل هــو الله احــد﴾💎
❃ یعنی آن کس که جان تو را گرفته و تو می‌شناسی‌اش؛ اما اسمش را نمی‌دانی، او (هو)، اللّهی است (اسم)، که او احد است (وصفش).

🔸 پس چرا حالا که می‌شناسیم، ضمیر غایب "هـــــو" آورد ، بهتر نبود می‌فرمود "قل «هــــذا» الله احد

⦿⇚خیر. چراکه او حاضری است که غایب است، چون کُــنه او قابل دسترس نیست. اینجا هست و نیست.

🔅 که حضرت رسول اکرم (ص) در وصف حضرتِ "هو" عزّ و جلّ میفرمایند:

💫حَاضِرٌ غَيْرُ مَحْدُودٍ وَ غَائِبٌ غَيْرُ مَفْقُودٍ💫
❃ حاضری است که محدود نیست و غائبی است که مفقود نیست.
📚(معاني الأخبار،ص:۱۰)

و می‌فرمایند:

💠علَا فِي دُنُوِّهِ وَ دَنَا فِي‏ عُلُوِّه💠
✤ در پائین بودنش بالاست و در بالا بودنش پائین است.
📚(إقبال الأعمال،ط-القديمة، ج‏۲،ص:۶۲۹)

🔹الغرض خداوند متعال که قابل احصاء نیست، با ولیّ الله مطلقش (ع) قابل شناخت است. خداوند با ولیّ الله خود(ع) بتمامِهِ به ظهور می‌آید. و باطن و سرّ ولیّ الله (ع)، همان باطن و سرّ خداست.

🔹تجلّی وجود به اوّلیّت وجود که "هو الاوّل" است(حدید، آیۀ ۳) ، اوّل است.
و نه اوّلی که دوّمی داشته باشد (وحدت حقیقی دارد و نه وحدت عددی). پس وجودِ حقّ تعالی که "هو الاوّل" است، به وجودِ مطلق که ظاهر میگردد، می‌فرمایند:

"انا الاوّل"(قال مولانا امیرالمؤمنین علی ع)
📚(الإختصاص،ص:۱۶۳)

🔹اما نه به این معنا که یک تجّلی کرد و تمام شد.
خیر!
🔹"اوّل" بودن تجّلی، اوّلیت عددی نیست. کلاً اعداد مربوط به عالم حدود است. "اوّل" بودن تجلی در عالم نور و بی‌حدّی است.

◈ و تجلّی اگر متوقّف شود، تجّلی نیست.

🔸پس "لا تکرار فی التجّلی" چیست؟
🔹«تکرار» در عالم نور باید معنا شود، نه در عالم حدود. تکرار در عالم حدود به این معناست که مطلب تمام شود، و در نتیجه حدّ بخورد و بعد مطلب دیگری آغاز شود و در نتیجه چون مطلب نو شد، می‌گویید تکرار نیست.

🌐 اما از این فضای عالم تعیّنات باید کنده شد چرا که مفاهیم عالم نور مخصوص خودش است و به لطف خدا، نور را باید بشناسیم.

☑️ «تکرار در تجلّی نیست» ("لا تکرار فی التجلی") نه به این معنا که آن گونه تجلّی نو به نو می‌شود که آن یکی تمام، و دیگری آغاز گردد. خیر، اینطور نیست؛
بلکه تکرار در خـــودِ تجلّی نیست.

🔸چرا نیست؟!
زیرا او اوّلی است که دوّم ندارد. جا برای دوّم نمی‌گذارد. از ملئیت و صمدیّت، حدّ و مرز ندارد. پس «بیرون از خودش» را ندارد. پس جا برای دوّم نمی‌گذارد که تکرارِ حدّی داشته باشد. این بخاطر کمال مطلق بودن اوست، نه از نقصان.

«یک» قصه بیش نیست غم عشق وین عجب
کز هر زبان که می‌شنوم نـــامــــکــــرّر است

۞🍃 تجلّی وجودِ حقّ، تامّ و تمام است و یک متجلّی و یک تجلّی بیش نیست و آن تجلّی اوست. و نبایستی عالم یکپارچه وحدت را، جدا جدا ببینیم که وجودِ حقّ تجلی می‌کند و وجود مطلق تجلی دیگر. بلکه یک تجلی است.

🔸می‌گوییم پس چرا آنجا ذرّه است و آنجا درّه؟!
چرا آنجا کاه است و آنجا کوه؟!
چرا آنجا بحر است و آنجا قطره؟!
...

︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻
🆔 @ehsannil3#کانال_معرفة_الحق
︼︼︼︼︼︼︼︼︼︼︼︼︼︼︼
••●🔽 ادامه 🔽●••

.


🍃۞ کاه به کاه بودنش تامّ و تمام است و تامّ و تمام بودنش در جای خود، تجلّی حقّ است.
اما چرا این قدر از وجود بهره برده و مثلاً کوه نشده؟!

🔰 اگر همه کوه می‌شدند و بحر می‌شدند، جای سؤال بود!
چرا که متجلّی، "أحد"ی است که "واحد" است و در تجلی نیز واحد است.
و هر ذی اشاره‌ای فعلِ و ظهورِ آن "أحد واحد" است.

⏎⧈ یکی کم عقل است و یکی عاقل. اما آنکه از عقل حظّ کمتری یافت، در حدّ همان عقل کوتاه از او می‌خواهند (و در این کمی و زیادی نیز مختار بوده است و هیچ جبری در کار نبوده).
پس بر کم گذاشتنِ او حَرَجی نیست. اما عاقل اگر در تکلیفش کوتاهی کند، عقابش شدید است که:

💎 ﴿لا يُكَلِّفُ الله نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها﴾💎
❈ خدا هيچ كس را جز به اندازهء توانش تكليف نمى‌كند.
📘(سورۀ بقره، آیۀ ۲۸۶)

🔸 بنابراین کمال در "مقایسه" است که مراتب پیدا می کند اما در خودش، هر جا حاضر شد، تماماً حاضر است.

تا اینجا اگر ان شاء الله درست تبیین شده باشد، جهت تشنگی قلوب اشاره‌ای به مطلب مهمی می‌شود تا به لطف حق، توضیح مفصلش در بیانی روزی گردد:

🔹آنجا که می‌گوییم: "حیــدر کــــرّار"
مگر نمی‌گوییم "کـــــرّار"، پس این چه تکراری است در حالیکه فرمود: "لا تکرار في التجلي"؟ پس چرا تجلّی‌اش کرّار شد؟!

❂☜ همان جا که غــنــی مطــلـــق است، "الفــقــر فخری" می فرماید.

❂☜ همانجا که "غفّار"است، "أنا المذنب" می‌فرماید.

❂☜ همانجا که "معبود" است، "أنا العبد" می‌فرماید.

❂☜ همانجا که "ربّ" است، "أنا المربوب" می‌فرماید.

❂☜ همانجا که "خالق"است،"أنا المخلوق" می‌فرماید و همین طور ...

❂☜ همانجا که احد است و "لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ" است؛
ولیّ او که ظهورِ تامّۀ اوست به «چهارده» جلوه آمده و زائیده می‌شود و هم می‌زاید و باز به قوّت خود باقی است که فرمود:

💠 "[یا علی(ع)!] مَثَلُكَ مَثَلُ قُلْ هُوَ اَللّٰهُ أَحَدٌ"
📚(المحاسن، ج‏۱، ص: ۱۵۳)

⦿⇚این چیزی از درک وجودِ مطلق علی الاطلاق است، که واجب و ممکن را در قامتِ جمع الجمعی خویش به ظهور آورده است.

فرق است از آب خضر که ظلمات جای او است
تا آب مــا که منبـعــش "الله اکــبــــر" است

💫۞ پس "کرّار" بودنِ حضرتِ حیدر علیه السلام، تکرار در خود است و "نورٌ علی نور" می‌باشد. ولیّ الله (ع) وجودِ مطلق است و قید و حدّ و حدود ندارد که "کرّار" بیرونِ او (به فرض اگر بیرون داشته باشد) تصوّر کنیم.


🦋🖊#احسان_الله_نیلفروش_زاده


─═༅࿇༅ 📖 ༅࿇༅═─     
🆔 @ehsannil    ✍🏻
↗️ t.me/ehsannil3#کانال_معرفة_الحق
↗️ t.me/ehsannil2#کانال_اللطائف_الالهیة
↗️ instagram.com/ehsan_nil  🦋
‎‌‌‌‌‌‎─═༅࿇༅ 📖 ༅࿇༅═─

.


💠 تقرّب به عین تبعّد در کریمۀ "هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ "
https://t.me/ehsannil3/171
•┄┅┅┄┅❁•🔅•❁┅┄┅┅┄•

🔶 ۳- در این مورد توضیح بیشتر بدهید:
بیان کردید که وجود حق از وجود مقید دور است. و اشاره کردید که قرآن می‌فرماید﴿هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ📘(حدید،۴).

🍃۞ و اینکه "مع"، ظهورِ مطلق حضرت حق است.و هیچ انفکاکی با حضرت حق ندارد.
و نتیجه شد که وجود حق در معیّت همیشگی با وجود مقید است.

🔅 عالم نور، عالمِ وحدت است.

🔻یعنی عالمی که یک حقیقت در آن است و آن حضرتِ احد عزّ و جلّ است.🔺

❂☜ وقتی می‌خواهیم در مورد عالم نور صحبت کنیم، در قدمهای اوّل برای آموزش بایستی وارد تحلیل شویم. چرا که طالب معرفت، هنوز فانی در عالم نور نشده است که نور را به خودِ نور بشناسد. در نتیجه معارف را تحلیلاً بیان می‌کنیم.

📄 در مقالۀ اخیر؛ «وجود»، برای تحلیل و شناختن در سه مرتبه معرفی شد که"وجود حقّ، وجودِ مطلق، وجودِ مقیّد" است.

⏎❖ این در حالی است که اصلاً یک وجود در عالم هست و آن حضرت حقّ تعالی است و لاغیر.
امّا چرا سخن از دو وجودِ دیگر یعنی مطلق و مقیّد میزنیم؟

🔹 چون طالب معرفت، با عالم خارج مواجه است و چیزی که میبیند عجالتاً با حواسّ ظاهری و ادراکاتِ عقلیِ جزئی است.

❂☜ از این رو به یکباره وارد مبحثِ توحید و یگانه بودنِ «وجود» نمی‌شویم. بلکه به روشِ جدال احسن، از یافته های خودش بهره می‌گیریم.

💫 مانند حضرت ابراهیم(ع) که وارد بر ستاره پرستان و ماه پرستان و خورشید پرستان شد و بعد با افولِ ستاره و ماه و خورشید به ایشان نشان داد که خدایشان ساختگی و افول پذیر است.

🍃⏎ پس بنابراین حرف اصلی و سخن درست مافوقِ تحلیل است و تحلیل را برای مراتب آموزش بکار می‌گیریم. و مطلب حقیقی که ان شا الله بطور دقیق در مباحثِ" #حقیقة_التوحید "خواهید خواند، یکی بودنِ وجود است که آن وجودِ حقّ تعالی است.

📝 در تحلیل که هستیم وقتی اشاره به وجودِ حقّ در جایی و اشاره به وجود مقیّد در جای دیگر می‌کنیم، تعیّن وجودِ حقّ و تعیّن وجودِ مقیّد مورد اشارۀ ماست. بنابراین وقتی گفته میشود "وجود حقّ از وجود مقیّد دور است"، چون وجودِ حقّ، نَفْسِ قُرب است و وجودِ مقیّد، نَفْسِ بُعد است."قُرب" و "بُعد" با هم نسبتی ندارند.

تذکّر :
🌎 عالم دنیا، عالم ابعاد است. هر شیئی"ابعاد" دارد یعنی دارای پارامترهای طول و عرض و عمق (ارتفاع) است که هرکدام از دیگری در بُعد و دوری است. حتّی در هر کدام از پارامترها، بُعد وجود دارد.

❐⇦هر قطعۀ طول، در خودش، ریز به ریز در بُعد است. ریزی از آن از قطعۀ بَعدی در بُعد است. تا جایی که میرسیم به اینکه عالم تعیّنات، محضِ بُعد و دوری است و بلکه نیست که نیست که نیست.

❐⇦خودِ ابعاد، خبر از نیستی مَحض میدهد.
امّا عالم نور، عالم صمدیّت و پُری و قُرب است. نفسِ"قرب"، خبر از هستیِ محض میدهد.


امّا پس چطور قرآن می‌فرماید"هو معکم" این چطور معیّتی است.

نام حضرت حقّ تعالی "هو" است."هو" اسمِ عَلَم برای ذاتِ الهی است که حضرت امام محمد باقر(ع) در بیان آیۀ نخست سورۀ توحید یعنی "قل «هــــو» الله احد"، برای کلمۀ "هـــــو" می‌فرمایند:

🔻"«هُـــــــوَ»؛ اسْــــــمٌ مَكْنِيٌّ مُشَارٌ إِلَى غَائِب"🔺
«هـــــو»اسمــــی سرپوشیده است که اشاره به سوی غایب دارد.
📚(توحید صدوق،ص۸۸)

⏎❖ پس وقتی قصدِ «اشاره» به خداوند داریم، خداوند به اشاره نمی‌آید و غائب از اشاره است.

☑️ امّا دقت لازم دارد که حرف از اشارۀ ماست که امکان اشاره به حضرت "هو" نیست. همانطور که به حضرت موسی(ع) که از خداوند، طلبِ رؤیتش را کرد ، حضرت حقّ تعالی فرمود "لَنْ تَراني‏"(اعراف۱۴۳) یعنی تا تو موسائی و من خدایم (یعنی هر دو در تعیّن و دوئیت هستیم)،امکان اشاره هم نیست، چه برسد به رؤیت.
این شد که خداوند به کوهی تجلّی کرد و موسی(ع) مُرد.

🍂 تا موتش رسید، دیگر به عنوانِ موسی (ع) نماند. یعنی مُشیر(اشاره کننده) لباس تعیّن خود را کَند. اینطور که شد، خداوند از بیحدّی خود تا حدّ و تعیّن موسی(ع) ، خود را رؤیت کرد. و بعد موسی(ع) را زنده کرد و موسی(ع) به خدا عرض کرد"أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنينَ"(۱۴۳ اعراف) .

🍂۞ تمام انسانها در موقعی که موتشان برسد، حقیقتِ حقّ تعالی که حضرات آل الله (ع) هستند را رؤیت می‌کنند که مولی امیرالمومنین(ع) فرمودند"#من_یمت_یرنی "(هرکس بمیرد،مرا میبیند/📚الأمالي-للمفيد،ص:۷).

❐⇦#موت، غیر از فوت است. موت، خاموش شدنِ تعیّنات نفسانی است. که در همین دنیا هم با تسلیم شدن در برابر حقّ(به لطف خدا) حاصل میشود.

🍃 غرض اینکه :
اگر خداوند در طرفی باشد و مقیّدات در طرفی دیگر، هرگز به اشاره هم نمی‌آید،چه برسد به اینکه بخواهد به معیّت با اشیاء باشد.
امّا مطلب اینطور نیست. یعنی موجودات، چیزی نیستند، جز جلواتِ حقّ تعالی.

︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻
🆔 @ehsannil3#کانال_معرفة_الحق
︼︼︼︼︼︼︼︼︼︼︼︼︼︼︼
••●🔽 ادامه 🔽●••

.


⭕️ قیّومیّت مَعیّه همین را بیان می‌کند ( رجوع به 👈🏻 https://t.me/ehsannil3/75 ). که کوچکترین ذرۀ شیء و نقطۀ کینونتِ شیء، خودِ حقّ تعالی است. و اشیاء ، جلواتِ اویند.

☀️حضرات آل الله(ع) که «مِن دون الله» نیستند ( رجوع به 👈🏻 https://t.me/ehsannil3/111 )، تمامِ صفات حقّ تعالی و از جمله صمدیّت حقّ می‌باشند. بنابراین هرجا که می‌خواهیم در تحلیل؛ به خداوند در مقامِ خلوت اشاره کنیم، «حضرتِ حقّ» می‌گوییم. و اگر می‌خواهیم به خداوند در مقامِ جَلوت اشاره کنیم، «حضرات آل الله ع» منظور است.

💫وگرنه حضرات آل الله(ع) که وجودِ مطلق نامیده میشوند با خداوند که وجودِ حقّ نامیده میشود، دو وجود نیستند. یک وجود است و یک ذات. که چون آن ذات ظاهر شود، به حجّت و ولیّش، یعنی به آل الله(ع) ظاهر می‌شود. و چنانچه در خفا از آن یاد شود، با «ذات» از آن نام برده میشود.

🔲 وجود مقیّد هم، تماماً قید است. و قید در نفْسِ قید بودنش، نیستی و معدوم است.
پس وقتی بیان میشود که حضرت حقّ نسبتی با مقیدات ندارد، هر دویِ این دو وجود را در تحلیل و اشاره و تعیّن بررسی کردیم. یعنی حضرت حقّ در تعیّنِ ذات دیده شده است. و وجودِ مقیّد در تعیّن مقیّد بودن.

❂☜ خب معلوم است که وجود مقیّد که صِرفِ نیستی است و معدوم است. و حضرت حقّ، صِرفِ هستی و وجود است. آیا در این تعیّن؛ وجود با عدم نسبتی دارد؟!
هرگز نسبتی ندارد.

🔸حالا پس چطور"هو معکم" هست؟

🔹[به زبان ساده] از آنجایی که "هو" از خلوتِ خویش(یعنی ذات مخفی- یعنی"کنز مخفی") بیرون بیاید و ظاهر شود. در همان نقطۀ ظهور، به جلوۀ حضرات آل الله(ع) ظاهر میشود. و نه اینکه حضرات آل الله(ع) شخصیتهایی بودند و بعد خداوند از بین مردم ایشان را برگزید. خیر!

بلکه خداوند در ظهور که بیاید، به جلوۀ آلِ خود و خلیفۀ خود ظاهر میشود.

🍃حالا که ظاهر شد، ارکانِ و قوّت هر شیئی خودِ خداست که در فرمایشات آل الله(ع) آمده است که خداوند🔻"الْقُوَّةُ فِي كُلِّ شَيْ‏ءٍ "🔺است(التحصين لأسرار- سید ابن طاووس،ص:۵۷۹).

📜👈🏻 پس اگر در جایی از ادعیه و روایات و زیارات بیان میشود که خداوند هر چیزی را پُر کرده است، درست است. و اگر بیان شود حضرات آل الله(ع) هر چیزی را پُر کرده‌اند، درست است("درست است" یعنی ان شاءالله فهمش را خدا روزی فرمود).

🔅 زیرا حضرات آل الله(ع) و خداوند دو شخص نیستند و آل الله(ع) وجودی "مِن دون الله" ندارند.

📃این است که در مناجات رجبیه (در مفاتیح هست) و سایر ادعیه(که بسیار است) میخوانیم :

☀️فَبِهِمْ «مَلَأْتَ» سَمَاءَكَ وَ أَرْضَكَ حَتَّى ظَهَرَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْت☀️
به آل الله(ع) آسمان (عالم لا اشاره) و زمین (عالم اشاره) را پُر نمودی تا ظاهر شد که «نیست خدایی جز تو».

🍃۞ اوّلاً :
خدایی که خودش صمد است به آل الله(ع) عالم را پُر کرده است. که از همینجا [و دهها دلیل دیگر ] ثابت می‌شود که حضرات آل الله(ع) صمدیّت خدا هستند.

🍃۞ ثانیاً :
«مَلَأْتَ» یعنی پُر کردنِ خداوند، مطلق است یعنی قید و حدّی ندارد. بنابراین اشیاء حتّی ذاتی کنارِ ذاتِ خداوند نمی‌توانند داشته باشند زیرا ذرة المثقالی اگر برای ایشان تصوّر شود، ملئیتِ خداوند از اطلاق ساقط میشود و در حقیقت خداوند صمد نخواهد بود.
این مطلب است که در دعای کمیل بصورتِ دیگری می‌خوانیم :

🔸بِأَسْمَائِكَ الَّتِي مَلَأَتْ أَرْكَانَ كُلِّ شَيْء🔸

ارکانِ شیء که خودیّت شیء است هم جایی ندارد جز اینکه به اسماء الله پُر شده است که اسماء الله، حضرات آل الله (ع) هستند که فرمودند("نَحْنُ وَ اللهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى" / 📚الكافي ،ج۱، ص:۱۴۴).

🍃 رکن شیء، ذاتِ شیء است. خودیّت شیء است. و پُر شدنش از آل الله (ع) همان پُر شدنش از خداست. صمدیّت خدا، جا برای کنار و جوف نمی‌گذارد.
وجودِ مقیّد صِرف اعتبار است و چیزی نیست جز جلواتِ خداوند.

🍃۞ ثالثاً :
🔹حَتَّى ظَهَرَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْت🔹

❂☜ اگر مقیّدات چیزی در کنار خداوند بودند و بعد از اینکه چیزی بودند، قرار بود خدا را [بواسطۀ وجودِ آل الله (ع) در خودشان] نشان دهند، در همان نقطۀ کینونت، ذاتِ اشیاء خالی از خدا بود و به همین اندازه خدا را نشان نمیداد. و در نتیجه "ملأت"ی که در دعا فرمود، مطلق نبوده یعنی عالم به هر حال از خداوند پُر نبود. و مترتّب آن، خداوند العیاذ بالله جوف داشت (یعنی جای خالی) و در نتیجه صمد نبود.

📌 ان شاء الله به زودی به لطف خدا در مباحث #توحید این مطالب، مفصلاً با آیات و روایاتش باز میشود.

🍃فقط خوانندگان عزیز صبور باشند و با استقامت. مبادا شانه از معرفت خالی کنیم.
🔻صبر و ادب، رسم عبودیّتِ طریقِ معرفت است.🔺

🦋🖊#احسان_الله_نیلفروش_زاده


─═༅࿇༅ 📖 ༅࿇༅═─     
🆔 @ehsannil    ✍🏻
↗️ t.me/ehsannil3#کانال_معرفة_الحق
↗️ t.me/ehsannil2#کانال_اللطائف_الالهیة
↗️ instagram.com/ehsan_nil  🦋
‎‌‌‌‌‌‎─═༅࿇༅ 📖 ༅࿇༅═─

.