Forwarded from وزن دنیا
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
•حافظخوانی محمود دولتآبادی•
امروز ۱۰ مرداد، زادروز نویسنده بزرگ ایرانی محمود دولتآبادی است.
او زاده ۱۳۱۹ در سبزوار است و کتاب ده جلدی کلیدر از مهمترین آثار اوست.
سهتار : هوشنگ فراهانی
#وزن_دنیا #شعر_بخوانیم
#حافظ #محمود_دولت_آبادی
#هوشنگ_فراهانی
@vaznedonya
امروز ۱۰ مرداد، زادروز نویسنده بزرگ ایرانی محمود دولتآبادی است.
او زاده ۱۳۱۹ در سبزوار است و کتاب ده جلدی کلیدر از مهمترین آثار اوست.
سهتار : هوشنگ فراهانی
#وزن_دنیا #شعر_بخوانیم
#حافظ #محمود_دولت_آبادی
#هوشنگ_فراهانی
@vaznedonya
📸 دیدنیها کم نیست، من و تو کم دیدیم ... هنوز انسانهای بزرگ و شریفی هستند که بزرگوارانه و بیمنت میبخشند. اینها آبروی زمین هستند.
📸 ایلام، محله جانبازان/سعید شیخی
🖋 @ehsanmohammadi95
📸 ایلام، محله جانبازان/سعید شیخی
🖋 @ehsanmohammadi95
⛔️ درخواست تجمع اعتراضی برای تیشرت!
✍️ احسان محمدی
👕 در روزهایی که مردم با چنگ و دندان با تلخیهای روزگار میجنگند، سطح دغدغههای عدهای و جنگ قدرتشان آدم را شگفتزده میکند!
خبرگزاری ایلنا نوشته:«غلامرضا تاجگردون رئیس کمیسیون برنامه و بودجه مجلس که در بازدید از یک پروژه کشاورزی و به دلیل گرمای بیش از حد هوا، تیشرت آستین کوتاه سفید پوشیده بود مورد انتقاد برخی که خود را "حزب الله گچساران" مینامند قرار گرفت».
👕 در بیانیه صادر شده ضمن دعوت به تجمع آمده است:«حزب الله گچساران به پاخیزید... امروز حیا و سکوت ما باعث گشته که فردی به نقاب نماینده مردم شهید پرور و ایثارگر این دیار در مجلسی که حاصل خون شهداست، حتی در پوشش خود رسما غربگرایی را گسترش و ترویج دهد و تیشرت پوش از خود عکس در اینستا بگذارد».
👕 یک سرچ ساده در گوگل مشکلات دیگر مردم محترم گچساران را - به جز تیشرت پوشیدن نماینده- نشان میدهد:
↙️ بیکاری تحصیلکردها
↙️ نبود مراکز اقتصادی و تولیدی و عدم سرمایهگذاری
↙️ نبود زیرساختهای مناسب شهری
↙️ طولانیشدن پروژههای عمرانی
↙️ نبود امکانات و زیرساختهای مناسب فرهنگی و هنری
🖋 @ehsanmohammadi95
✍️ احسان محمدی
👕 در روزهایی که مردم با چنگ و دندان با تلخیهای روزگار میجنگند، سطح دغدغههای عدهای و جنگ قدرتشان آدم را شگفتزده میکند!
خبرگزاری ایلنا نوشته:«غلامرضا تاجگردون رئیس کمیسیون برنامه و بودجه مجلس که در بازدید از یک پروژه کشاورزی و به دلیل گرمای بیش از حد هوا، تیشرت آستین کوتاه سفید پوشیده بود مورد انتقاد برخی که خود را "حزب الله گچساران" مینامند قرار گرفت».
👕 در بیانیه صادر شده ضمن دعوت به تجمع آمده است:«حزب الله گچساران به پاخیزید... امروز حیا و سکوت ما باعث گشته که فردی به نقاب نماینده مردم شهید پرور و ایثارگر این دیار در مجلسی که حاصل خون شهداست، حتی در پوشش خود رسما غربگرایی را گسترش و ترویج دهد و تیشرت پوش از خود عکس در اینستا بگذارد».
👕 یک سرچ ساده در گوگل مشکلات دیگر مردم محترم گچساران را - به جز تیشرت پوشیدن نماینده- نشان میدهد:
↙️ بیکاری تحصیلکردها
↙️ نبود مراکز اقتصادی و تولیدی و عدم سرمایهگذاری
↙️ نبود زیرساختهای مناسب شهری
↙️ طولانیشدن پروژههای عمرانی
↙️ نبود امکانات و زیرساختهای مناسب فرهنگی و هنری
🖋 @ehsanmohammadi95
Forwarded from عصر ایران
جشن چله تابستان روستای زردویی کرمانشاه
عکس های بیشتر در لینک زیر
www.asriran.com/fa/news/682353
@MyAsriran
عکس های بیشتر در لینک زیر
www.asriran.com/fa/news/682353
@MyAsriran
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎵 واکنش کیهان به موزیک ویدئوی «کوچه نسترن» که یغما گلرویی سرود و #ابی خواند:
🗞 کیهان نوشت:
◾️با گذشت چند روز از انتشار آخرین نماهنگ جریان فرهنگی- رسانهای غرب علیه ارزشهای دفاع مقدس انتقادات و اعتراضها به آن از طرف جریانهای مختلف ادامه دارد.
◾️ عمده این انتقادات به فضای انتزاعی، بیگانه و دور از واقعیت سازندگان این نماهنگ از زندگی مردم ایران اشاره دارد.
◾️ این نماهنگ که خارج از ایران ساخته شده کاملاً با فرهنگ ایران و شهدای دفاع مقدس بیگانه است تا حدی که برخی مضامین آن را میتوان توهین به فرهنگ دفاع مقدس و شهدای گرانقدر آن عنوان کرد.
◾️ نماهنگ از زبان سربازی که برای خدمت به اجبار راهی جبهه میشود، راوی ترس، خفت و خواری اوست که علیرغم میل باطنی و دلبستگیهای مادیاش به میدان نبرد فرستاده شده است و از هیچ کوششی برای تحقیر روحیه ملی و حماسی دفاع از وطن فروگذار نمیکند.
◾️جالب آنجاست که این نماهنگ توسط خوانندهای جنگطلب اجرا شده که حامی تحریم و فشار به ایران برای براندازی جمهوری اسلامی است.
🖋 @ehsanmohammadi95
🗞 کیهان نوشت:
◾️با گذشت چند روز از انتشار آخرین نماهنگ جریان فرهنگی- رسانهای غرب علیه ارزشهای دفاع مقدس انتقادات و اعتراضها به آن از طرف جریانهای مختلف ادامه دارد.
◾️ عمده این انتقادات به فضای انتزاعی، بیگانه و دور از واقعیت سازندگان این نماهنگ از زندگی مردم ایران اشاره دارد.
◾️ این نماهنگ که خارج از ایران ساخته شده کاملاً با فرهنگ ایران و شهدای دفاع مقدس بیگانه است تا حدی که برخی مضامین آن را میتوان توهین به فرهنگ دفاع مقدس و شهدای گرانقدر آن عنوان کرد.
◾️ نماهنگ از زبان سربازی که برای خدمت به اجبار راهی جبهه میشود، راوی ترس، خفت و خواری اوست که علیرغم میل باطنی و دلبستگیهای مادیاش به میدان نبرد فرستاده شده است و از هیچ کوششی برای تحقیر روحیه ملی و حماسی دفاع از وطن فروگذار نمیکند.
◾️جالب آنجاست که این نماهنگ توسط خوانندهای جنگطلب اجرا شده که حامی تحریم و فشار به ایران برای براندازی جمهوری اسلامی است.
🖋 @ehsanmohammadi95
📺 مجری تلویزیونی حق دارد کُری بخواند؟
✍️ احسان محمدی
📺 هرچه فوتبال در دنیا «خبر» دارد اینجا سرشار از «حاشیه» است. حاشیههایی که مهمترین دستاورد آن خلق و تولید فحشهای آبدار و بازتولید و تکثیر نفرتهای تازه است!
📺 حسین کلهر مجری برنامه تلویزیونی «سلام صبح بخیر» در واکنش به خبر توقیف لوگوی باشگاه استقلال ادبیات نامناسبی به کار برد. او در حالیکه کف دستهایش را به نشانه تسلیم و آماده بودن برای پذیرش بازخورد حرفهایش بالا برده بود به چهار حفره در لوگوی باشگاه استقلال اشاره کرد و گفت بهتر است در طراحی جدید فکری برای این حفرهها کنند!
📺 قابل انتظار بود که در فضای پراحساس هواداری این حرفها با واکنش همراه شود. در جامعهای که بسیاری از جوانان سرگرمی و دلخوشی ندارند، فوتبال جایگاهی فراورزش پیدا کرده و به سبکی از زندگی تبدیل شده است.
📺 سیل اعتراض استقلالیها در فضای مجازی حتی به باشگاه هم رسید و بیانیه صادر کردند. در بخشی از این بیانیه آمده بود:«در شرایطی که صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران با پول مردم اداره میشود و باید به مردم و علایقشان احترام بگذارد، متاسفانه یکی از مجریان این سازمان در یک برنامه تلویزیونی به طور آشکار و مستقیم به باشگاه استقلال و نشان رسمی آن اهانت کرده است.
باتوجه به سابقه این رفتارهای سخیف توسط مجریان مختلف تلویزیونی، باشگاه استقلال تا زمان عذرخواهی رسمی سازمان صداوسیما همکاری خود را با این سازمان «قطع» خواهد کرد.»
📺 ساعاتی بعد این مجری با انتشار یک ویدئو از هواداران استقلال عذرخواهی کرد و گفت آنچه روی آنتن زنده عنوان کرده ادامه کلکل با یکی دو نفر از عوامل برنامه بوده که به صحنه کشیده شده است.
📺 این نخستینبار نیست که هواداران فوتبال به چنین ادبیاتی واکنش نشان میدهند. اجراهای حسین کلهر عموماً با شوخطبعی و طنز همراه است اما به نظر میرسد او علیرغم تجربههای پیشین، عشق هوادارای را دستکم گرفت و ندانست که آنها از کنار چنین سخنانی با لبخند رد نمیشوند و آن را توهینآمیز قلمداد میکنند.
📺 هر چقدر هواداران فوتبال به واسطه شبکههای اجتماعی صاحب رسانه و شبهرسانه میشوند کار مجریان تلویزیون دشوارتر میشود. پیش از این اگر تریبونها یکطرفه بود حالا مخاطبِ اسیر نداریم. آنها واکنش نشان میدهند و نارضایتیهایشان از عرصههای دیگر را در این حوزه کم خطرتر فریاد میزنند.
📺 این فشارها باعث شده تا عموم مجریان، گزارشگران و کارشناسان از ترس نقدها و هجمهها دست به نوعی ریاکاری بزنند و بگویند طرفدار هیچ تیمی نیستند. مثل این میماند که به آب بگویید خیس نباش!
📺 اما نکته اینجاست که عموم هواداران وقتی به خشم میآیند که احساس کنند کسی از تریبون رسمی و ملی برای اعمال سلیقه و اعلام نظر خود استفاده کرده و آنها امکان پاسخگویی در آن ابعاد را ندارند. آن وقت به میدان می آیند و با هرچه در آستین و دامن لغت دارند فضا را به غوغاکدهای تبدیل میکنند.
📺 نکته جالب اینجاست که این صحبتهای حسین کلهر به واسطه شبکههای اجتماعی هزاران بار بیشتر دیده شد. در واقع پاسخها، نقدها و بازنشر همان ویدئو بیشتر از اصل آن در تلویزیون دیده شد اما مخاطب از تلویزیون انتظار چنین سهلانگاری ندارد و برخی پاسخها را کافی نمیدانند و به کمتر از اخراج او رضایت نمیدهند.
📺 در میان هواداران استقلال بارها این جمله تکرار شده است که مدیران صدا و سیما عمداً فضا را در اختیار مجریان و کارشناسان هوادار پرسپولیس قرار میدهد. به تجربه میگویم که هرگز ندیدهایم یک تهیهکننده یا کارگردان استقلالی یا پرسپولیسی بودن کارشناس یا مجری را ملاک انتخاب او قرار دهد یا مثلاً فرم گزینشی باشد که اگر کسی هوادار استقلال است روی اسمش خط قرمز بکشند.
📺 در فضای پرتنش و خشم آلودی که همه مثل بشکههای باروت برای انفجار منتظر یک جرقه کوچک هستیم بیش از هر زمان دیگری باید مراقب واژههایمان باشیم. به همان اندازه که فحاشی و هتاکی برخی هواداران فوتبال نکوهیده است، به کار بردن ادبیاتی که زمینهساز اختلاف و تفرقه و بنزین شعلهور کنندهی آتش باشد خطاست و مجریان و گزارشگران و کارشناسان باید مرز میان نقد و کُری خواندن شخصی را جدا کنند.
#عصرایران
🖋 @ehsanmohammadi95
✍️ احسان محمدی
📺 هرچه فوتبال در دنیا «خبر» دارد اینجا سرشار از «حاشیه» است. حاشیههایی که مهمترین دستاورد آن خلق و تولید فحشهای آبدار و بازتولید و تکثیر نفرتهای تازه است!
📺 حسین کلهر مجری برنامه تلویزیونی «سلام صبح بخیر» در واکنش به خبر توقیف لوگوی باشگاه استقلال ادبیات نامناسبی به کار برد. او در حالیکه کف دستهایش را به نشانه تسلیم و آماده بودن برای پذیرش بازخورد حرفهایش بالا برده بود به چهار حفره در لوگوی باشگاه استقلال اشاره کرد و گفت بهتر است در طراحی جدید فکری برای این حفرهها کنند!
📺 قابل انتظار بود که در فضای پراحساس هواداری این حرفها با واکنش همراه شود. در جامعهای که بسیاری از جوانان سرگرمی و دلخوشی ندارند، فوتبال جایگاهی فراورزش پیدا کرده و به سبکی از زندگی تبدیل شده است.
📺 سیل اعتراض استقلالیها در فضای مجازی حتی به باشگاه هم رسید و بیانیه صادر کردند. در بخشی از این بیانیه آمده بود:«در شرایطی که صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران با پول مردم اداره میشود و باید به مردم و علایقشان احترام بگذارد، متاسفانه یکی از مجریان این سازمان در یک برنامه تلویزیونی به طور آشکار و مستقیم به باشگاه استقلال و نشان رسمی آن اهانت کرده است.
باتوجه به سابقه این رفتارهای سخیف توسط مجریان مختلف تلویزیونی، باشگاه استقلال تا زمان عذرخواهی رسمی سازمان صداوسیما همکاری خود را با این سازمان «قطع» خواهد کرد.»
📺 ساعاتی بعد این مجری با انتشار یک ویدئو از هواداران استقلال عذرخواهی کرد و گفت آنچه روی آنتن زنده عنوان کرده ادامه کلکل با یکی دو نفر از عوامل برنامه بوده که به صحنه کشیده شده است.
📺 این نخستینبار نیست که هواداران فوتبال به چنین ادبیاتی واکنش نشان میدهند. اجراهای حسین کلهر عموماً با شوخطبعی و طنز همراه است اما به نظر میرسد او علیرغم تجربههای پیشین، عشق هوادارای را دستکم گرفت و ندانست که آنها از کنار چنین سخنانی با لبخند رد نمیشوند و آن را توهینآمیز قلمداد میکنند.
📺 هر چقدر هواداران فوتبال به واسطه شبکههای اجتماعی صاحب رسانه و شبهرسانه میشوند کار مجریان تلویزیون دشوارتر میشود. پیش از این اگر تریبونها یکطرفه بود حالا مخاطبِ اسیر نداریم. آنها واکنش نشان میدهند و نارضایتیهایشان از عرصههای دیگر را در این حوزه کم خطرتر فریاد میزنند.
📺 این فشارها باعث شده تا عموم مجریان، گزارشگران و کارشناسان از ترس نقدها و هجمهها دست به نوعی ریاکاری بزنند و بگویند طرفدار هیچ تیمی نیستند. مثل این میماند که به آب بگویید خیس نباش!
📺 اما نکته اینجاست که عموم هواداران وقتی به خشم میآیند که احساس کنند کسی از تریبون رسمی و ملی برای اعمال سلیقه و اعلام نظر خود استفاده کرده و آنها امکان پاسخگویی در آن ابعاد را ندارند. آن وقت به میدان می آیند و با هرچه در آستین و دامن لغت دارند فضا را به غوغاکدهای تبدیل میکنند.
📺 نکته جالب اینجاست که این صحبتهای حسین کلهر به واسطه شبکههای اجتماعی هزاران بار بیشتر دیده شد. در واقع پاسخها، نقدها و بازنشر همان ویدئو بیشتر از اصل آن در تلویزیون دیده شد اما مخاطب از تلویزیون انتظار چنین سهلانگاری ندارد و برخی پاسخها را کافی نمیدانند و به کمتر از اخراج او رضایت نمیدهند.
📺 در میان هواداران استقلال بارها این جمله تکرار شده است که مدیران صدا و سیما عمداً فضا را در اختیار مجریان و کارشناسان هوادار پرسپولیس قرار میدهد. به تجربه میگویم که هرگز ندیدهایم یک تهیهکننده یا کارگردان استقلالی یا پرسپولیسی بودن کارشناس یا مجری را ملاک انتخاب او قرار دهد یا مثلاً فرم گزینشی باشد که اگر کسی هوادار استقلال است روی اسمش خط قرمز بکشند.
📺 در فضای پرتنش و خشم آلودی که همه مثل بشکههای باروت برای انفجار منتظر یک جرقه کوچک هستیم بیش از هر زمان دیگری باید مراقب واژههایمان باشیم. به همان اندازه که فحاشی و هتاکی برخی هواداران فوتبال نکوهیده است، به کار بردن ادبیاتی که زمینهساز اختلاف و تفرقه و بنزین شعلهور کنندهی آتش باشد خطاست و مجریان و گزارشگران و کارشناسان باید مرز میان نقد و کُری خواندن شخصی را جدا کنند.
#عصرایران
🖋 @ehsanmohammadi95
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎥 گزیدهای از نظرات کارشناسان در بیست و چهارمین نشست #نقدواندیشه با موضوع "درست نویسی ادبیات فارسی در فضای مجازی":
✅ اگر همان گونه که حرف میزنیم بنویسیم به زبان و خط فارسی آسیب میرسد.
✅ دکتر #محمود_بیجن_خان:
برای کم کردن آسیب خط و زبان فارسی در فضای مجازی دو راه بیشتر نداریم: اول، آموزش و فرهنگ سازی و دوم، بهره گیری از نرم افزارهای هوشمند ویرایش
✅ دکتر #فرهاد_ساسانی:
گونه خط و زبان اینترنتی به خاطر محدودیتهای فضای مجازی واقعیتی است که وجود دارد و ما باید آن را بپذیریم.
✅ خط فعلی فارسی را باید اصلاح کنیم وگرنه نسلی که میآید به دلخواه خودش اصلاح خواهد کرد.
✅ با تغییرات زبان در فضای مجازی باید وارد گفت و گو شویم و گرنه ما را از بین خواهد برد و ردی از ما نخواهد ماند.
#احسان_محمدی
✍گزارش کامل در لینک زیر 👇
https://www.ict.gov.ir/fa/newsagency/23329
🔺با نشستهای #نقدواندیشه همراه شوید.
📽 فیلم کامل نشست👇
https://www.aparat.com/v/EY56w
🖋 @ehsanmohammadi95
✅ اگر همان گونه که حرف میزنیم بنویسیم به زبان و خط فارسی آسیب میرسد.
✅ دکتر #محمود_بیجن_خان:
برای کم کردن آسیب خط و زبان فارسی در فضای مجازی دو راه بیشتر نداریم: اول، آموزش و فرهنگ سازی و دوم، بهره گیری از نرم افزارهای هوشمند ویرایش
✅ دکتر #فرهاد_ساسانی:
گونه خط و زبان اینترنتی به خاطر محدودیتهای فضای مجازی واقعیتی است که وجود دارد و ما باید آن را بپذیریم.
✅ خط فعلی فارسی را باید اصلاح کنیم وگرنه نسلی که میآید به دلخواه خودش اصلاح خواهد کرد.
✅ با تغییرات زبان در فضای مجازی باید وارد گفت و گو شویم و گرنه ما را از بین خواهد برد و ردی از ما نخواهد ماند.
#احسان_محمدی
✍گزارش کامل در لینک زیر 👇
https://www.ict.gov.ir/fa/newsagency/23329
🔺با نشستهای #نقدواندیشه همراه شوید.
📽 فیلم کامل نشست👇
https://www.aparat.com/v/EY56w
🖋 @ehsanmohammadi95
Forwarded from روزنوشتهای احسان محمدی
🙏 برای مردی که می توانست یک بلوط باشد ...
۱۴ مرداد سالروز درگذشت حسین پناهی
✍️احسان محمدی
📽 در مورد حسین پناهی بیشتر مردم قضاوتی همدلانه دارند. چیزی شبیه همان لحن مظلومانه صدایش یا معصومیتی که در چشم ها و چروک های صورت روستایی اش پنهان بود. چطور یک نفر می توانست این همه مظلوم باشد و بعد بمیرد؟
طبع لطیفی داشت. بیشتر شبیه شعری از نیما بود. آدمی که نام مادرش «ماه کنیز» باشد احتمالاً می تواند مثل حسین پناهی تبدیل به یک لطافت محض و رازآلود شود. چیزی شبیه بوی کنُده بلوطی در زاگرس - زادگاهش- که در آتش می سوزد، یا مه جنگل های شمال.
📽 در شناسنامه اش تولد او را ۱۳۳۵ در دژکوه از توابع شهر سوق از توابع شهرستان کهگیلویه در استان کهگیلویه و بویراحمد قید کرده بودند اما پس از مرگ و کالبدشکافی و آزمایش DNA مشخص شد چهارسال جوانتر بود. متولد ۱۳۳۹. پزشک های بیچاره چقدر تلاش کردند تا رازهای تو را کشف کنند؟ زیر آن پوست آفتاب سوخته، لای آن ابروهای پرپشت و در آن لبخندهای گُنگ دیگر چه پنهان داشتی که هیچوقت فاش مان نشد؟
📽 نوشته اند که پس از اتمام تحصیل در بهبهان به توصیه و خواست پدر برای تحصیل به مدرسهٔ آیتالله گلپایگانی رفت و بعد از پایان تحصیلات برای ارشاد و راهنمایی مردم به محل زندگیاش بازگشت. چند ماهی در کسوت روحانیت به مردم خدمت کرد تا اینکه زنی برای پرسش مسئلهای که برایش پیش آمده بود پیش حسین رفت و از حسین پرسید که فضلهٔ موشی داخل روغن محلی که حاصل چند ماه زحمت و تلاشم بود افتاده است، آیا روغن نجس است؟
حسین با وجود اینکه میدانست روغن نجس است (روغن محلی معمولاً در تابستان از حرارت دادن کره به دست میآید و در هوای آزاد و با توجه به گرم بودن هوا در تابستان روغن همیشه به صورت مایع است)، ولی این را هم میدانست که حاصل چند ماه تلاش این زن روستایی، خرج سه چهار ماه خانوادهاش را باید تأمین کند، به زن گفت نه همان فضله و مقداری از اطراف آن را دربیاورد و بریزد دور، روغن دیگر مشکلی ندارد.
بعد از این اتفاق بود که حسین علیرغم فشارهای اطرافیان نتوانست تحمل کند که در کسوت روحانیت باقی بماند. این اقدام حسین به طرد وی از خانواده نیز منجر شد.
📽 حتی اگر افسانه باشد با روح و روان آن بازیگر- شاعر پریشان احوال روزگار ما جور در می آمد. در تهران بازیگری و نمایشنامه نویسی خواند و سر از «محله بهداشت» در آورد. وقتی نمایش «دو مرغابی در مه» که خودش نوشت و کارگردانی کرد از تلویزیون پخش شد خیلی ها شیفته اش شدند.
کشور داشت پوست می انداخت. دوران تلخ و سختی بود و شاید در آن روزگار که همه در آرزوی «بار دگر روزگار چون شکر آید» بودند مردم نیاز داشتند که یک نفر با روحی کودکانه، اندامی ظریف و شکننده و طنزی که گرچه گزنده بود اما تلخ نمی شد بیاید و دل هایشان را فتح کند. فیلم بازی کند، تئاتر ببرد روی صحنه، شعر بگوید ...
🎵 بسیاری او را با شعرهایش می شناسند. با کتاب های شعر لاغری که دهها بار تجدید چاپ شدند. هنوز هم آن صدای خش دار و زخمی اش یادمان مانده است وقتی که می خواند:
من زندگی را دوست دارم
ولی از زندگي دوباره مي ترسم!
دين را دوست دارم
ولي از کشيش ها مي ترسم!
قانون را دوست دارم
ولي از پاسبانها مي ترسم!
عشق را دوست دارم
ولي از زن ها مي ترسم...
📽 برای مردی که هیچکس آخرش نفهمید چرا این همه دوست داشت نقش آدم های پریشان احوال، سرگشته و دل زده از دنیا را بازی کند، مرگ در رختخواب کسالت بار بود انگار. دخترش «آنا» ساعت ۱۰ شب شنبه ۱۷ مرداد ۱۳۸۳ در خانهاش واقع در خیابان جهانآرا_جایی که به نظر تنها زندگی می کرد- پیکرش را پیدا کرد.
سه روز قبل تر با «سینا» پسرش تلفنی حرف زده بود. آخرین مکالمه... پزشکی قانونی علت مرگ را «ایست قلبی» تشخیص داد اما هیچکس خبردار نشد که چرا قلب مردی که «بی آزاری» انگار آئین اش بود، باید «ایست» کند؟!
🙏 او را در سوق زادگاهش به خاک سپردند. خودش وصیت کرده بود کنار «ماه کنیز» او را در خاک بکارند. شاید آنجا کنار بلوط ها، وقتی بختیاری ها آواز می خوانند دوباره جوانه بزند، سبز شود، سر از خاک بیرون بیاورد و با همان صدایش بخواند:
چه مهمانان بی دردسری هستند مُردگان
نه به دستی ظرفی را چرک می کنند
نه به حرفی دلی را آلوده
تنها به شمعی قانعند
واندکی سکوت...
🌳 روحت در آرامش حسین پناهی عزیز ... مردی که می توانستی در قامت یک بلوط به دنیا بیایی، جوانه بزنی، تبر بخوری، ناله کنی، سایه ببخشی و ... آرام آرام در خودت بسوزی، خاکستر شوی و باد با خاکستر تو عاشق شود... شاعر شود...
🖋 @ehsanmohammadi95
۱۴ مرداد سالروز درگذشت حسین پناهی
✍️احسان محمدی
📽 در مورد حسین پناهی بیشتر مردم قضاوتی همدلانه دارند. چیزی شبیه همان لحن مظلومانه صدایش یا معصومیتی که در چشم ها و چروک های صورت روستایی اش پنهان بود. چطور یک نفر می توانست این همه مظلوم باشد و بعد بمیرد؟
طبع لطیفی داشت. بیشتر شبیه شعری از نیما بود. آدمی که نام مادرش «ماه کنیز» باشد احتمالاً می تواند مثل حسین پناهی تبدیل به یک لطافت محض و رازآلود شود. چیزی شبیه بوی کنُده بلوطی در زاگرس - زادگاهش- که در آتش می سوزد، یا مه جنگل های شمال.
📽 در شناسنامه اش تولد او را ۱۳۳۵ در دژکوه از توابع شهر سوق از توابع شهرستان کهگیلویه در استان کهگیلویه و بویراحمد قید کرده بودند اما پس از مرگ و کالبدشکافی و آزمایش DNA مشخص شد چهارسال جوانتر بود. متولد ۱۳۳۹. پزشک های بیچاره چقدر تلاش کردند تا رازهای تو را کشف کنند؟ زیر آن پوست آفتاب سوخته، لای آن ابروهای پرپشت و در آن لبخندهای گُنگ دیگر چه پنهان داشتی که هیچوقت فاش مان نشد؟
📽 نوشته اند که پس از اتمام تحصیل در بهبهان به توصیه و خواست پدر برای تحصیل به مدرسهٔ آیتالله گلپایگانی رفت و بعد از پایان تحصیلات برای ارشاد و راهنمایی مردم به محل زندگیاش بازگشت. چند ماهی در کسوت روحانیت به مردم خدمت کرد تا اینکه زنی برای پرسش مسئلهای که برایش پیش آمده بود پیش حسین رفت و از حسین پرسید که فضلهٔ موشی داخل روغن محلی که حاصل چند ماه زحمت و تلاشم بود افتاده است، آیا روغن نجس است؟
حسین با وجود اینکه میدانست روغن نجس است (روغن محلی معمولاً در تابستان از حرارت دادن کره به دست میآید و در هوای آزاد و با توجه به گرم بودن هوا در تابستان روغن همیشه به صورت مایع است)، ولی این را هم میدانست که حاصل چند ماه تلاش این زن روستایی، خرج سه چهار ماه خانوادهاش را باید تأمین کند، به زن گفت نه همان فضله و مقداری از اطراف آن را دربیاورد و بریزد دور، روغن دیگر مشکلی ندارد.
بعد از این اتفاق بود که حسین علیرغم فشارهای اطرافیان نتوانست تحمل کند که در کسوت روحانیت باقی بماند. این اقدام حسین به طرد وی از خانواده نیز منجر شد.
📽 حتی اگر افسانه باشد با روح و روان آن بازیگر- شاعر پریشان احوال روزگار ما جور در می آمد. در تهران بازیگری و نمایشنامه نویسی خواند و سر از «محله بهداشت» در آورد. وقتی نمایش «دو مرغابی در مه» که خودش نوشت و کارگردانی کرد از تلویزیون پخش شد خیلی ها شیفته اش شدند.
کشور داشت پوست می انداخت. دوران تلخ و سختی بود و شاید در آن روزگار که همه در آرزوی «بار دگر روزگار چون شکر آید» بودند مردم نیاز داشتند که یک نفر با روحی کودکانه، اندامی ظریف و شکننده و طنزی که گرچه گزنده بود اما تلخ نمی شد بیاید و دل هایشان را فتح کند. فیلم بازی کند، تئاتر ببرد روی صحنه، شعر بگوید ...
🎵 بسیاری او را با شعرهایش می شناسند. با کتاب های شعر لاغری که دهها بار تجدید چاپ شدند. هنوز هم آن صدای خش دار و زخمی اش یادمان مانده است وقتی که می خواند:
من زندگی را دوست دارم
ولی از زندگي دوباره مي ترسم!
دين را دوست دارم
ولي از کشيش ها مي ترسم!
قانون را دوست دارم
ولي از پاسبانها مي ترسم!
عشق را دوست دارم
ولي از زن ها مي ترسم...
📽 برای مردی که هیچکس آخرش نفهمید چرا این همه دوست داشت نقش آدم های پریشان احوال، سرگشته و دل زده از دنیا را بازی کند، مرگ در رختخواب کسالت بار بود انگار. دخترش «آنا» ساعت ۱۰ شب شنبه ۱۷ مرداد ۱۳۸۳ در خانهاش واقع در خیابان جهانآرا_جایی که به نظر تنها زندگی می کرد- پیکرش را پیدا کرد.
سه روز قبل تر با «سینا» پسرش تلفنی حرف زده بود. آخرین مکالمه... پزشکی قانونی علت مرگ را «ایست قلبی» تشخیص داد اما هیچکس خبردار نشد که چرا قلب مردی که «بی آزاری» انگار آئین اش بود، باید «ایست» کند؟!
🙏 او را در سوق زادگاهش به خاک سپردند. خودش وصیت کرده بود کنار «ماه کنیز» او را در خاک بکارند. شاید آنجا کنار بلوط ها، وقتی بختیاری ها آواز می خوانند دوباره جوانه بزند، سبز شود، سر از خاک بیرون بیاورد و با همان صدایش بخواند:
چه مهمانان بی دردسری هستند مُردگان
نه به دستی ظرفی را چرک می کنند
نه به حرفی دلی را آلوده
تنها به شمعی قانعند
واندکی سکوت...
🌳 روحت در آرامش حسین پناهی عزیز ... مردی که می توانستی در قامت یک بلوط به دنیا بیایی، جوانه بزنی، تبر بخوری، ناله کنی، سایه ببخشی و ... آرام آرام در خودت بسوزی، خاکستر شوی و باد با خاکستر تو عاشق شود... شاعر شود...
🖋 @ehsanmohammadi95
📺 حضور در برنامه فرمول یک با اجرای علی ضیا در کنار بهنام صادقی نازنین که عمری را در میادین مین گذرانده فرصتی بود تا از وفاداران واقعی این سرزمین حرف بزنیم که درد دارند اما رسانه ندارند، زخم میخورند اما کسی اشکشان را نمیبیند.
📺 همانطور که در این برنامه گفتم نفت ایران آغشته به عرق کارگران و خون کسانی است که برای اکتشاف و استخراج آن فداکارانه و بدون شو و شعار پا در میادین آلوده به مین و مواد منفجره میگذراند. کسانی که حتی بعد از شهادت هم کمتر دیده میشوند ...
📺 پیشنهاد میکنم این برنامه را از لینک زیر ببینید: 👇
https://www.telewebion.com/episode/2083748
🖋 @ehsanmohammadi95
📺 همانطور که در این برنامه گفتم نفت ایران آغشته به عرق کارگران و خون کسانی است که برای اکتشاف و استخراج آن فداکارانه و بدون شو و شعار پا در میادین آلوده به مین و مواد منفجره میگذراند. کسانی که حتی بعد از شهادت هم کمتر دیده میشوند ...
📺 پیشنهاد میکنم این برنامه را از لینک زیر ببینید: 👇
https://www.telewebion.com/episode/2083748
🖋 @ehsanmohammadi95
Forwarded from روزنوشتهای احسان محمدی
🗞 نوستالژی پیک سنجش و اعلام نتایج کنکور
✍ احسان محمدی
🚾 باید کنار دکه های روزنامه فروشی یک توالت سیار نصب می کردند. هنوز هم سر این حرفم هستم، درست مثل هجده شهریور هفتاد و هفت که با استرس منتظر بودیم روزنامه برسد.
🔺تازه نتایج کنکور اعلام شده. حتماً خیلی ها با بغض و سردرد و سرکوفت خوابیده اند یا نخوابیده اند و بعضی ها هم اصلاً امروز «صبح خروس خونش براشون انگار یه آهنگ دیگست»!
🔺 زمان ما مهمترین چیزی که اینقدر دکمه داشت، ماشین حساب بود. کیبورد و کامپیوتر و اینترنت و این قصه ها نبود. اگر هم بود سهم ما در آن انتهای دنیا نبود. نتایج را در روزنامه منتشر می کردند. زن و مرد و پیر و جوان صف می بستند جلوی دکه های روزنامه فروشی. خیره به پیچ خیابان که بالاخره روزنامه ها برسد. ما محروم تر هم بودیم. روزنامه ها با یک روز تاخیر می رسید. یعنی وقتی در شهرهای دیگر مردم دست افشانی یا شیون کرده بودند تازه ماشین عروس یا آمبولانس حاوی جنازه می رسید دم دکه آهنی دیروزنامه فروشی شهر!
🔺 تعداد روزنامه ها محدود بود. واکنش ها اما نامحدود. مردم ولو می شدند کف پیاده رو. آن صفحه های بزرگ را پهن می کردند. هرکس دنبال حروف الفبای خودش می گشت. یکی می گفت «ر» دست کیه؟ آن یکی داد می زد تو را به خدا هرکسی صفحه دوم «م» دستشه بده به من! قیامت حروف الفبا. یکی می زد کف پیشانی اش. یکی می گفت خدا را شکر و مثل دیوانه ها توی خیابان می دوید. یکی دستش را می کرد توی جیبش و سیگاری در می آورد.
🔺 داستان کد رشته و شهر قبولی و تشابه اسمی خودش حکایتی جداست! شک ندارم که بعدها در هیچ قرار عاشقانه ای این همه آدمها قلب شان تند نزده است که آن روزها جلوی دکه های روزنامه فروشی می زد.
🔺 به خانه که می آمدی یا ماچ و بوسه و قربان قد و بالا رفتن بود یا خاک تو سرت و از پسر فلانی یاد بگیر که پزشکی قبول شده، یا «فدای سرت، دنیا به آخر نرسیده و تلاش کن برای سال دیگه» که خودت می دانستی پشتش یک آه و اندوه مادرانه-پدرانه نهفته است. اگر قبول می شدی دوست داشتی به همه زنگ بزنی، اصلاً دوست داشتی همه فامیل یکدفعه بیایند خانه تان و مادر هی آن روزنامه را بیاورد و نشان بدهد که بله! دخترم دانشگاه قبول شده...اگر نمی شدی که آرزو می کردی دنیا بشود یک جزیره، تو رابینسون کروزئه ای بی کس و تنها، بی تلفن. بی آنکه لازم باشد جواب این پرسش لعنتی را بدهی که کنکور رو چکار کردی؟
🔺 بعضی ها قبول نشدند خودکشی کردند. بعضی ها قبول هم شدند و بعدها خودکشی کردند. تبریک به همه آنها که قبول شده اند و آرزوی آرامش برای آنها که قبول نشده اند. بعید است بشود با "سیاه" کردن خانه های پاسخ نامه کنکور کسی "سفید"بخت بشود. امیدوار باشید مثل نسل ما.
🖋 @ehsanmohammadi95
✍ احسان محمدی
🚾 باید کنار دکه های روزنامه فروشی یک توالت سیار نصب می کردند. هنوز هم سر این حرفم هستم، درست مثل هجده شهریور هفتاد و هفت که با استرس منتظر بودیم روزنامه برسد.
🔺تازه نتایج کنکور اعلام شده. حتماً خیلی ها با بغض و سردرد و سرکوفت خوابیده اند یا نخوابیده اند و بعضی ها هم اصلاً امروز «صبح خروس خونش براشون انگار یه آهنگ دیگست»!
🔺 زمان ما مهمترین چیزی که اینقدر دکمه داشت، ماشین حساب بود. کیبورد و کامپیوتر و اینترنت و این قصه ها نبود. اگر هم بود سهم ما در آن انتهای دنیا نبود. نتایج را در روزنامه منتشر می کردند. زن و مرد و پیر و جوان صف می بستند جلوی دکه های روزنامه فروشی. خیره به پیچ خیابان که بالاخره روزنامه ها برسد. ما محروم تر هم بودیم. روزنامه ها با یک روز تاخیر می رسید. یعنی وقتی در شهرهای دیگر مردم دست افشانی یا شیون کرده بودند تازه ماشین عروس یا آمبولانس حاوی جنازه می رسید دم دکه آهنی دیروزنامه فروشی شهر!
🔺 تعداد روزنامه ها محدود بود. واکنش ها اما نامحدود. مردم ولو می شدند کف پیاده رو. آن صفحه های بزرگ را پهن می کردند. هرکس دنبال حروف الفبای خودش می گشت. یکی می گفت «ر» دست کیه؟ آن یکی داد می زد تو را به خدا هرکسی صفحه دوم «م» دستشه بده به من! قیامت حروف الفبا. یکی می زد کف پیشانی اش. یکی می گفت خدا را شکر و مثل دیوانه ها توی خیابان می دوید. یکی دستش را می کرد توی جیبش و سیگاری در می آورد.
🔺 داستان کد رشته و شهر قبولی و تشابه اسمی خودش حکایتی جداست! شک ندارم که بعدها در هیچ قرار عاشقانه ای این همه آدمها قلب شان تند نزده است که آن روزها جلوی دکه های روزنامه فروشی می زد.
🔺 به خانه که می آمدی یا ماچ و بوسه و قربان قد و بالا رفتن بود یا خاک تو سرت و از پسر فلانی یاد بگیر که پزشکی قبول شده، یا «فدای سرت، دنیا به آخر نرسیده و تلاش کن برای سال دیگه» که خودت می دانستی پشتش یک آه و اندوه مادرانه-پدرانه نهفته است. اگر قبول می شدی دوست داشتی به همه زنگ بزنی، اصلاً دوست داشتی همه فامیل یکدفعه بیایند خانه تان و مادر هی آن روزنامه را بیاورد و نشان بدهد که بله! دخترم دانشگاه قبول شده...اگر نمی شدی که آرزو می کردی دنیا بشود یک جزیره، تو رابینسون کروزئه ای بی کس و تنها، بی تلفن. بی آنکه لازم باشد جواب این پرسش لعنتی را بدهی که کنکور رو چکار کردی؟
🔺 بعضی ها قبول نشدند خودکشی کردند. بعضی ها قبول هم شدند و بعدها خودکشی کردند. تبریک به همه آنها که قبول شده اند و آرزوی آرامش برای آنها که قبول نشده اند. بعید است بشود با "سیاه" کردن خانه های پاسخ نامه کنکور کسی "سفید"بخت بشود. امیدوار باشید مثل نسل ما.
🖋 @ehsanmohammadi95
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💣 جنگ عروسکها
🧨 در حالیکه حرکت ناوها و نفتکشها و ضربهزدن به پهپادها در اخبار مطرح میشود، مدتی است که عروسکها یک جنگ نرم را در رسانهها آغاز کردهاند.
🧨 اثرگذاری زبان طنز باعث شده که تقابل عروسکی نیز به باقی جدالها افزوده شود.
این مجموعه طنز با عنوان #بلبشو که قرار است به زودی از تلویزیون پخش شود، به نظر نوعی واکنش به ساخت مجموعه طنز عروسکی در شبکه ماهوارهای #منوتو است.
🖋 @ehsanmohammadi95
🧨 در حالیکه حرکت ناوها و نفتکشها و ضربهزدن به پهپادها در اخبار مطرح میشود، مدتی است که عروسکها یک جنگ نرم را در رسانهها آغاز کردهاند.
🧨 اثرگذاری زبان طنز باعث شده که تقابل عروسکی نیز به باقی جدالها افزوده شود.
این مجموعه طنز با عنوان #بلبشو که قرار است به زودی از تلویزیون پخش شود، به نظر نوعی واکنش به ساخت مجموعه طنز عروسکی در شبکه ماهوارهای #منوتو است.
🖋 @ehsanmohammadi95