روزنوشت‌های احسان محمدی
17.3K subscribers
3.58K photos
1.17K videos
61 files
367 links
🎓دکترای فرهنگ و ارتباطات
📡مشاور رسانه‌ای
📰روزنامه‌نگار
📺 کارشناس رادیو و تلویزیون

📚 کتاب‌ها‌: جنگ بود، مارکز در تاکسی، شیوه دلبری و متروآشوبی و گنجینه‌پنهان

🔰صفحه اینستاگرام: ehsanmohammadi94
🔰توئیتر: ehsanm92
Download Telegram
_مگه من چیم از اونا كم‌تره؟ از همه‌شون خوشگل‌ترم!

📽 این دیالوگ را اتی - گلشیفته فراهانی - در یکی از آخرین پلان های فیلم «بوتیک» می گفت. روی پل هوایی گریه می کرد. جیغ می کشید و از اینکه پدرى دارد که در غسال‌خانه کار می کرد و مادرش را چنان زده که گوشش نمی شنید گله مند بود. شاکی. پردرد.

اتی از پولدارها دل پردردی داشت. اما مسحور امكانات و داشته‌هاى پرزرق و برقشان بود. مثل خیلی هایمان.

🎞 این دیالوگ و آن پلان حال و روز بسیاری از ماست. گیرم که از «همه شون» خوشگل تر نباشیم اما از مردانی که پاشنه کفششان را می خوابانند، لباس های چروک می پوشند و از ماشین آخرین مدلشان آشغال توی خیابان پرت می کنند و الاغ وار رانندگی می کنند بهتریم.

🖋 @ehsanmohammadi95
در افسانه های وطنی آمده که راننده ای با کامیونش ده نفر را زیر گرفت و کُشت.

مردم همیشه در صحنه گرداگرد ماشین و جنازه ها جمع شده بودن به تماشا و کارشناسی و کروکی کشیدن!

موتورسوار نگون بختی که به سرعت می آمد نتونست خودشو کنترل کنه و به یکی از تماشاگران برخورد کرد و اونو کُشت. بنای آه و ناله گذاشت که:

- وای بدبخت شدم! وای زدم یک نفر رو کُشتم! روزگارم سیاه شد.. وای وای!

راننده کامیون خونسرد اومد جلو، لِنگ جنازه را گرفت و پرتش کرد وسط ده نفری که کُشته بود و گفت:
- شد یازده نفر! ..تو برو!

توی زندگی هر کس باید یک راننده کامیون باشد که لِنگ غصه آدم را بگیرد پرت کند توی بارش و بگوید:

- شد هزار و یک غصه! تو برو...!

🖋 @ehsanmohammadi95
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
😅وقتی از خواب بیدار شدم و فهمیدم فروشنده اسکار گرفته!/توییتر

🎞 تبریک به اصغر فرهادی و تسلیت به آنها که از خوب شدن حال مردم، حالشان بد می شود!
🖋 @ehsanmohammadi95
😳زُل نزنیم!

👀 یکی از عادات بدی که عده ای دارند زُل زدن به آدمهاست. خیره می شوند به راه رفتن آدم های چاق، زُل می زنند به کسی که در مترو یا اتوبوس روبرویشان نشسته است، در رستوان چشم برنمیدارند از غذای خوردن مشتری های میز دورتر، در آسانسور خیره می شوند به چهره نفر روبرو و ...

👀 زُل زدن را ترک کنیم. عادت ناخوشایندی است و در همه جای دنیا آن را در دسته رفتارهای شهروندی نادرست قرار می دهند.

#گذر
🖋 @ehsanmohammadi95
🔺وزیر ارشاد: ۶ وزیر دولت برای مشکل بازی «کلش آو کلنز» وقت گذاشتند.

🔺اعضای شورای شهر تهران هم بعد از تلاش شبانه روزی اسم دو سه میدان را در تهران عوض کردند که جا دارد مورد تقدیر قرار بگیرند.

🔹 یعنی خوش به حالتان که اینقدر بیکارید! خوش به حالتان که همه مشکلات مملکت را حل کردید و فقط کلش آو کلنز و اسم میدان مانده بود. خوش به حالتان ....
🖋 @ehsanmohanmadi95
چهل روز از غم پلاسکو گذشت... ما هنوز زنده ایم! مدیران هنوز روی صندلی هایشان ‌...
طرح از بهزاد باشو

🖋 @ehsanmohammadi95
با همان صورت لاغر و بدن تکیده آمد جلو و با انگلیسی دست و پا شکسته گفت:
- مستر آیسان! واتس مین خلگوش؟!

👷 چینی ها من را «آیسان» صدا می کردند. «آی» به معنی دوست داشتن و «سان» یعنی کوه. دوستدار کوه!

مانده بودم چه بگویم به چانگ! با شوخی و خنده گفتم :« شوخیه، کارگرها دوستت دارن»! سرش را مثل دستش توی هوا تند تکان داد یعنی این جوابم نیست.

🐰 حق داشت! کارگرها به او لقب «خرگوش» داده بودند و اینطور صدایش می کردند و می خندیدند! از بس که کوه و دشت را پیاده طی می کرد و مچ آنها را حین تنبلی می گرفت. یکجور عقده گشایی مدل وطنی.

😔 دوباره سوالش را پرسید. برایش ترجمه کردم. خیره شد توی صورتم. بعد سرش را انداخت پائین. با نوک پوتین کارش آرام چند لگد به تپه کوچک خاک روبرویمان زد.

سکوت... توی هوا تفتیده جنوب منتظر بودم بطری آبش را بکوبد به زمین و برود. سرش را بلند کرد و چیزهایی گفت که ترجمه اش تقریبا" می شد این:

◀️ - مستر آیسان! من دارم برای کشور شما کار می کنم. چرا مسخره ام می کنند؟ چون من می خواهم خوب کار کنند؟ چون می فهمم دستگاه ها را دستکاری کرده اند که خراب شود که بروند توی سایه بخوابند؟ چرا کشورتان را دوست ندارید؟ اوکی! من خلگوشم. ولی شما هیچوقت کشورتان با خندیدن به من درست نمی شود.

😐 این را گفت و راهش را کشید و رفت سمت کمپ شان. من مثل بچه ها بغض کردم. رفتم پشت رستوران کمپ. تازه شش ماه بود آمده بودم سرکار. 14سال پیش. یک پروژه اکتشاف نفت چند ملیتی. کم تجربه. فکر می کردم راه حل این است که باید سخت کار کنم برای کشورم. جان می کندم. هنوز هم فکر می کنم.

مثل بچه ها نتوانستم جلوی اشکم را بگیرم. گریه ام گرفت.

🛢⛽️ چانگ راست می گفت. خیلی از کارگرها به ریش او می خندیدند. به من هم می خندیدند که کارم را جدی می گرفتم. لوله های پولیکا را می بردند می انداختند ته دره ها. بعد می گفتند همه را استفاده کرده ایم. بنزین را می ریختند روی زمین و می گفتند دستگاه ها بدون بنزین کار نمی کنند. دستگاه های حفاری سبک اکتشاف نفت را خراب می کردند و ...

🇮🇷 بعدها که بزرگتر شدم. که کارهای دیگری را تجربه کردم دیدم فقط «کارگر» ها با کشورشان تا این اندازه نامهربان نیستند.

خیلی از مدیران، استادان دانشگاه، شخصیت های برجسته، آقایان مسئول، بزرگان هم به همین راحتی سرمایه های مملکت را دود می کنند و به هوا می فرستند و بعد در گپ و گفت های دوستانه آروغ می زنند، می خندند و می گویند:

- تو این مملکت آدم باید زرنگ باشه! باید بار خودش رو ببنده!

و من هنوز هم مثل بچه ها بغض می کنم.

🖋 @ehsanmohammadi95
Shekveh
Mohsen Namjoo Shekve
🎵 اثری شنیدنی از محسن نامجو...

هرکجا روی وصله ی منی، ساغر وفا از چه بشکنی؟
🖋 @ehsanmohammadi95
📺 پریروز تلویزیون داشت دنیای شیرین دریا را پخش می کرد. ساخته بهروز بقایی. محصول سال ۱۳۷۷. تک گویی پوپک گلدره در آخر سریال عجیب ذهنم را درگیر کرد.

🚙 توی جاده ماشین شان خراب شده بود و رفتند مهمان خانواده ای شدند و آنها به رسم شمالی های واقعی مهمان نوازی کردند. پوپک گفت:

به جاده نمیشه اعتماد کرد حتی اگه هزار بار ازش عبور کرده باشی.

به ماشین نمیشه اعتماد کرد حتی اگه تازه تعمیرش کرده باشی.

به آسمون آبی نمیشه اعتماد کرد حتی اگر صاف صاف باشه.

اما در مسافرت چه کوچیک مثل مسافرت ما و چه بزرگ مثل زندگی، به تنها چیزی که میشه اعتماد کرد قلب های پر محبت هایی آدماییه که نمی تونن بی تفاوت از کنار آدمای دیگه بگذرن.

🙏 پوپک گلدره انگار چیزی می دانست که این متن را اینقدر گیرا خواند. چند سال بعد از شمال که سمت تهران می آمد احتمالا" به جاده، آسمان و ماشین زیادی اعتماد کرده بود که تصادف کرد و جان باخت. روحش در آرامش.

🙏 اما حق داشت که هنوز هم می شود در زندگی به قلب انسان های عزیزی اعتماد کرد که اگر سیل ببارد، ماشین خراب شود، جاده نابود شود باز هم مثل چشم هایشان از تو مراقبت می کنند. از دل و جان تو.

آدم هایی که انگار یکی از اعضای خانواده ات هستند. آنها که هرگز تو را نمی فروشند. با سیاهی ها و تلخی ها و کم بودن هایت دوستت دارند و کنارت می مانند. اینها شعبه خدا روی زمین هستند. دور یا نزدیک.

🖋 @ehsanmohammadi95
Fereydon Foroughi - [سایت مختلف موزیک]
[سایت مختلف موزیک]
🎵فریدون فروغی

⛔️ اسفندیار منفرزاده آهنگساز می گوید سه بار به ساواک احضار شد که چرا از واژه "نماز" استفاده کرده و موجب اعتراض روحانیون شده اند؟
در ترانه نماز به نیاز تغییر یافت.
🖋 @ehsanmohammadi95
😳
#زیست_متناقض و تسامح و تساهل ایرانی حیرت انگیز است. گستردگی عجیب روح مان از سروش تا گوگوش، از قم تا رُم...

📸 عکس را در نیشابور گرفتم. هم تبریک ولادت حضرت هم عشوه آنجلینا!
🖋 @ehsanmohammadi95
😳
#زیست_متناقض و تسامح و تساهل ایرانی حیرت انگیز است. از سروش تا گوگوش، از قم تا رُم...

📸 عکس را در میدان هفت تیر گرفتم. هم تسلیت شهادت بانوی مظلومیت هم حضور رونالدو و یاران!
🖋 @ehsanmohammadi95
😳
#زیست_متناقض و تسامح و تساهل ایرانی حیرت انگیز است. از سروش تا گوگوش، از قم تا رُم...

📸 عکس را ۲۲ بهمن در میدان انقلاب گرفتم. هم ثبت نام برای لاتاری، هم مرگ بر آمریکا!
🖋 @ehsanmohammadi95
قائدنا سیدعلی حسینی خامنه ای مدظله العالی

📸 عکسی متفاوت و دیدنی از مراسم عزاداری شام شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)/ برگرفته از سایت مقام معظم رهبری

🖋 @ehsanmohammadi95
⚠️ حتی اگر لاله و لادن بودیم!

👩‍❤️‍💋‍👩 لاله و لادن بیژنی از دوران جنینی تا مرگ در بیست و نه سالگی به هم چسبیده بودند. هیچوقت حتی یک قدم از هم دور نشدند. همه جا ناگزیر با هم رفتند، با هم یک موسیقی گوش دادند، یک فیلم دیدند.
هیچ عاشق و معشوق یا پدر و فرزند و رفیقی نمی توانند ادعا کنند مثل آنها همیشه در کنار هم بودند. در ناحیه عروق مغز چند رگ مشترک حیاتی داشتند و پزشکی می گفت بیشتر از سی درصد از تصمیم هایشان به خاطر شکل گیری مغز مشترک بود.

◀️ اما لاله علاقه داشت در تهران بماند و روزنامه نگار شود ولی لادن می خواست به زادگاهش در استان فارس برگردد و وکیل شود. حتی در دو رشته تحصیلی متفاوت از هم مدرک گرفتند. یکی شلوغ تر بود و دیگری خجالتی و کم حرف. یکی رنگ های شاد می پسندید و دیگری رنگ های تیره تر و دهها تفاوت سلیقه ای و فکری دیگر با هم داشتند.

⛔️ وقتی دو نفر با این شرایط فیزیکی و مغزی مشترک متفاوت فکر می کردند چرا اصرار داریم همه مثل ما رفتار کنند یا سلیقه شان مثل ما باشد؟ چرا وقتی حرفی را در دنیای مجازی نمی پسندیدم فحاشی می کنیم؟

ما لاله و لادن نیستیم که حتی آنها هم مثل هم فکر نمی کردند. کافی است وقتی نظری را نمی پسندیم، یک قدم دور شویم، بگوییم "ما مثل هم فکر نمی کنیم" و بگذریم.

👥 تفاوت های همدیگر را بپذیریم. ما به هم نچسبیده ایم و برای جدا شدن نیاز نیست به بیمارستان رافلز سنگاپور برویم و پیکر بی جانمان را به کشور برگردانند. کافی است از کسی که حرفش و نگاهش را نمی پسندیم کمی دور شویم.

🦂 ما افعی و کژدم نیستیم و لازم نیست سمی باشیم، نیش بزنیم، زهر بریزیم.
🖋 @ehsanmohammadi95
💣 «خانواده عزیزم از شما خواستم تا ازدواج مرا تدارک ببینید ولی نکردید. به لطف خدا در بهشت با حوری‌ها ازدواج میکنم»

🔻وصیتنامه دانش آموزی که در عملیات انتحاری برای داعش کشته شد.
🖋 @ehsanmohammadi95
🌒
منگر چنين به چشمم، ای چشم آهوانه
ترسم قرار و صبرم برخيزد از ميانه

ترسم به نام بوسه، غارت كنم لبت را
با عذر بی قراری، اين بهترين بهانه

#حسین_منزوی
🖋 @ehsanmohammadi95
👈👉👇👆 با انگشت نشانم نده

🤔 در فرهنگ ایرانی اصولاً آنقدر که به گفتار و واژه ها دقت می شود کمتر در مورد حرکات بدن یا آنچه بادی لنگویچ گفته می شود دقت می کنیم و ظرافت هایش را در نظر می گیریم.

👈 هرگز در یک جمع برای نشان دادن کسی، انگشت مان را به طرف او دراز نکنیم. رفتار مودبانه ای نیست. می توانیم بگویم: همون آقایی که ردیف سوم نشسته و گلدون کنارشه.

👌 یا یک نشانه در مورد لباسش یا حتی ظاهرش را آرام به بغل دستی مان بگوییم. اما نشان دادن با انگشت اشاره که حتی در میان برخی از مدیران ارشد هم دیده می شود را در جمع های خودمانی هم تکرار نکنیم.

#گذر
🖋 @ehsanmohammadi95
💉💊 دوپینگ برای جهان اولی شدن!

🇪🇬 حسنی مبارک رییس جمهور اسبق مصر از اتهام قتل معترضین تبرئه شد.

☕️ این خبر ممکن است برای بسیاری از ما اندازه گران شدن کره ۵۰ گرمی صبحانه هم ارزش نداشته باشد اما از آن می شود درس ها گرفت.

درست در روزهای اوج مبارزات جوانان مصری که رسانه ها به آن عنوان "بهار عربی" دادند نوشتم:

آزادی نه دادنی است نه گرفتنی. آموختنی است. برای همین خیلی ها از آن گریزان هستند.

✌️دیر و دور نیست همین جوان های مصری که در آرزوی آزادی و عدالت بر فراز تانک ها به نشانه پیروزی انگشت بالا می گیرند، چند وقت دیگر روی دیوار توالت های عمومی در سوگ روزگار حسنی مبارک، شعرهای عاشقانه بنویسند!

آنچه در مصر، تونس، لیبی و کشورهایی از این دست رخ می دهد تقلا برای آزادی است. رها شدن از دیکتاتوری، پیدا کردن یک دیکتاتور دیگر و بعد دلتنگ شدن برای دیکتاتور اول!

💉💊 با دوپینگ نمی شود جهان اولی شد. راه آزادی و مدنیت نه از خیابان با مشت های گره کرده، بلکه از آرامش کتابخانه ها می گذرد. برای همین است که کتابخانه ها در جهان سوم امن ترین جا برای عنکبوت هاست که مسکن مهرشان را بسازند!

🙏 اگر آموختیم آزاد باشیم و به آزادی دیگران احترام بگذریم امیدی به پیش رفتن وجود دارد وگرنه خماری، سرخوردگی و به هم ریختن سیستم ایمنی از عوارض دوپینگ آزادی است!

📺 در خبرها جوان مصری را دیدم که بعد از شنیدن خبر تبرئه حُسنی مبارک کف خیابان دراز کشیده بود، فریاد می کشید، زار می زد. چه اشکی می ریخت. انگار با چشم هایش، با گلویش داشت به جای میلیون ها انسان رویاپرداز و خوش باور که عشق شان را در طول قرن ها به یغما بردند، اشک می ریخت، فریاد می زد ...

انقلاب ها همیشه خیال پردازها را تلخ تر از همه تنبیه می کنند.
🖋 @ehsanmohammadi95