اسارت تاریخیِ "کشک چی؟!! پشم چی؟!!"
نقل است که چوپانی در مسیر چرای گوسفندانش درخت گردویی دید و در هوس و طمع چیدن گردوها از درخت بالا رفت تا جایی که به بالاترین شاخه درخت رسید. در همین حال ناگهان وضعیت هوا عوض شد و باد شدیدی درگرفت. چوپان که سراسیمه و هراسان شده بود، دنبال راهی برای نجات خود بود. از بالای درخت، گنبد امامزاده ای را دید. از ترس به امامزاده متوسل شد و گفت ای امامزاده اگر مرا از این مهلکه نجات دهی همه گوسفندانم را نذر تو می کنم!!!
در همین حال باد کمی آرام شد و او فرصت یافت تا کمی از درخت پایین تر بیاید. همین که ارتفاع کمتر شد، چوپان رو به امامزاده کرد و گفت: خودمانیم دیگر همه گوسفندانم زیاد است! آینده خودم و زن و بچه ام چه می شود؟ نصف گوسفندان را نذرت می کنم!
باز موفق شد که از درخت پایین تر بیاید! همین که پایین تر آمد باز رو به امامزاده کرد و گفت: ببین خودمانیم نصف گوسفندانم هم زیاد است!! مگر چقدر احتیاج داری؟! اسراف می شود!! سه تا گوسفند نذرت می کنم و بس! در همین حال باز پایین تر آمد و خیالش جمع تر شد! دوباره رو به امامزاده کرد و گفت: ببین تو که اصلا به رحمت خدا رفتی و به این نذرها احتیاج نداری! سه تا گوسفند به چه دردت می خورد؟ نهایت کشک و پشم همان سه گوسفند را نذر فقرای دور و بر حرمت می کنم و تمام!
در نهایت، کامل پایین آمد و پایش به زمین رسید. وقتی دیگر جای پایش محکم شد و خرش از پل گذشت رو به امامزاده کرد و گفت: من اصلا خودم پایین آمدم! تو اگر قدرتی داشتی، برای خودت کاری می کردی!! برای این همه گرسنه و فقیر دور و برت کاری می کردی!! پس نذر چی بدم؟!! کشک چی؟ پشم چی؟
بدون قصد شبیه سازی دقیق عناصر این داستان، همین کلیت رویکرد حکمرانان مختلف ایران در زمان مواجهه با بحران های مختلف، اعم از اجتماعی، سیاسی و اقتصادی بوده است. مثلا وقتی قیمت نفت به شدت کاهش یافته، دولت های مختلف حرف از اصلاح بودجه، کاهش هزینه ها و کاهش وابستگی به درآمدهای نفتی زده اند. اما همینکه قیمت نفت برگشته، دوباره همان آش و همان کاسه و بلکه بدتر شده است. یا وقتی بحران سیاسی شکل گرفته است، ناگهان حاکمان حرف از شنیدن حرف مخالف و وطن دوستی به جای اصرار به اختلافات زده اند. اما وقتی بحران آرام شده است، در بر همان پاشنه قبلی برگشته و چرخیده است. در اعتراضات اخیر هم ج.ا. می توانست گفتمان جدید اجتماعی، سیاسی و اقتصادی را بخصوص با نسل های جدید شروع کند و به این طریق چهره متفاوتی به ایران برای زندگیِ نسل هایی بدهد که دهه های بعدی در این کشور خواهند زیست و یا حداقل به عنوان وطن با آن در ارتباط خواهند بود. این چهره جدید می توانست فقط عمل به همان چند حرف قشنگی باشد که برخی از مسئولین در اوج اعتراضات می گفتند: مثل کاهش فشار اقتصادی، شنیدن و درک نظرات مخالف و احترام به حقوق زنان و اقلیت ها. اما به نظر می رسد که حکومت ترجیح داد در اسارت تاریخی خود باقی بماند و همان چند حرف و وعده اندک را هم کنار بگذارد و با گرم شدن هوا بگوید "کشک چی؟! پشم چی؟!"
@economy
نقل است که چوپانی در مسیر چرای گوسفندانش درخت گردویی دید و در هوس و طمع چیدن گردوها از درخت بالا رفت تا جایی که به بالاترین شاخه درخت رسید. در همین حال ناگهان وضعیت هوا عوض شد و باد شدیدی درگرفت. چوپان که سراسیمه و هراسان شده بود، دنبال راهی برای نجات خود بود. از بالای درخت، گنبد امامزاده ای را دید. از ترس به امامزاده متوسل شد و گفت ای امامزاده اگر مرا از این مهلکه نجات دهی همه گوسفندانم را نذر تو می کنم!!!
در همین حال باد کمی آرام شد و او فرصت یافت تا کمی از درخت پایین تر بیاید. همین که ارتفاع کمتر شد، چوپان رو به امامزاده کرد و گفت: خودمانیم دیگر همه گوسفندانم زیاد است! آینده خودم و زن و بچه ام چه می شود؟ نصف گوسفندان را نذرت می کنم!
باز موفق شد که از درخت پایین تر بیاید! همین که پایین تر آمد باز رو به امامزاده کرد و گفت: ببین خودمانیم نصف گوسفندانم هم زیاد است!! مگر چقدر احتیاج داری؟! اسراف می شود!! سه تا گوسفند نذرت می کنم و بس! در همین حال باز پایین تر آمد و خیالش جمع تر شد! دوباره رو به امامزاده کرد و گفت: ببین تو که اصلا به رحمت خدا رفتی و به این نذرها احتیاج نداری! سه تا گوسفند به چه دردت می خورد؟ نهایت کشک و پشم همان سه گوسفند را نذر فقرای دور و بر حرمت می کنم و تمام!
در نهایت، کامل پایین آمد و پایش به زمین رسید. وقتی دیگر جای پایش محکم شد و خرش از پل گذشت رو به امامزاده کرد و گفت: من اصلا خودم پایین آمدم! تو اگر قدرتی داشتی، برای خودت کاری می کردی!! برای این همه گرسنه و فقیر دور و برت کاری می کردی!! پس نذر چی بدم؟!! کشک چی؟ پشم چی؟
بدون قصد شبیه سازی دقیق عناصر این داستان، همین کلیت رویکرد حکمرانان مختلف ایران در زمان مواجهه با بحران های مختلف، اعم از اجتماعی، سیاسی و اقتصادی بوده است. مثلا وقتی قیمت نفت به شدت کاهش یافته، دولت های مختلف حرف از اصلاح بودجه، کاهش هزینه ها و کاهش وابستگی به درآمدهای نفتی زده اند. اما همینکه قیمت نفت برگشته، دوباره همان آش و همان کاسه و بلکه بدتر شده است. یا وقتی بحران سیاسی شکل گرفته است، ناگهان حاکمان حرف از شنیدن حرف مخالف و وطن دوستی به جای اصرار به اختلافات زده اند. اما وقتی بحران آرام شده است، در بر همان پاشنه قبلی برگشته و چرخیده است. در اعتراضات اخیر هم ج.ا. می توانست گفتمان جدید اجتماعی، سیاسی و اقتصادی را بخصوص با نسل های جدید شروع کند و به این طریق چهره متفاوتی به ایران برای زندگیِ نسل هایی بدهد که دهه های بعدی در این کشور خواهند زیست و یا حداقل به عنوان وطن با آن در ارتباط خواهند بود. این چهره جدید می توانست فقط عمل به همان چند حرف قشنگی باشد که برخی از مسئولین در اوج اعتراضات می گفتند: مثل کاهش فشار اقتصادی، شنیدن و درک نظرات مخالف و احترام به حقوق زنان و اقلیت ها. اما به نظر می رسد که حکومت ترجیح داد در اسارت تاریخی خود باقی بماند و همان چند حرف و وعده اندک را هم کنار بگذارد و با گرم شدن هوا بگوید "کشک چی؟! پشم چی؟!"
@economy
در جستجوی روندها
ورشکستگی بدتر از شکست! کسانی که در دانشگاه EPFL سوئیس درس خوانده باشند می دانند که شعبه بانک "کِرِدیت سوئیس" (Credit Suisse) در دانشگاه چقدر شناخته شده بود! این عکس درب همان شعبه را نشان می دهد اما بی روح و بی نام و نشانی از کردیت سوئیس! جایی که زمانی کلی…
یک خاطره!
در بدو ورود به سوئیس در سال 2010، به راهنمایی یکی از دوستان به همین شعبه دانشگاه کردیت سوئیس آمدم تا حساب باز کنم. به محض ورود، خانمی بلوند با کت و دامن مشکی و پیراهن سفید با لبخند به استقبالم آمد تا بداند من را به سمت کدامیک از همکارانش باید هدایت کند و تعارف کرد در زمان انتظار، قهوه ای هم بنوشم. همکارش هم خانمی با استایل مشابه بود که ابتدا با لبخند، خوش آمد گفت و اولین چیزی که خواست، پاسپورتم بود. با افتخار تحویلش دادم! اما به محض اینکه پاسپورت را دید، ناگهان لبخند خانم خشکید! هنوز این صحنه تغییر چهره اش یادم هست! گفت باید استعلام کند و بعد از یک هفته خبر می دهد و "هَوِ نایس دِی" و تمام! گفتم خوب برای خبر دادن نمی خواهی اطلاعات تماسم را بگیری؟! با یک فیلمی که "اِ ببخشید یادم رفت" اطلاعات تماس را گرفت. اما معلوم بود سر کاریه. هیچ وقت تماس نگرفت!
جالب که کردیت سوئیس و اکثر بانک های مشابه، در تمام این مدتی که به بهانه تحریم حتی به دانشجوهای ایرانی هم سختگیری می کردند، مشغول پولشویی و خلاف هم بودند. مثلا سال قبل همین کردیت سوئیس در پرونده پولشویی قاچاق کوکائین مجرم شناخته شد!
چی میشه گفت؟
@economy
در بدو ورود به سوئیس در سال 2010، به راهنمایی یکی از دوستان به همین شعبه دانشگاه کردیت سوئیس آمدم تا حساب باز کنم. به محض ورود، خانمی بلوند با کت و دامن مشکی و پیراهن سفید با لبخند به استقبالم آمد تا بداند من را به سمت کدامیک از همکارانش باید هدایت کند و تعارف کرد در زمان انتظار، قهوه ای هم بنوشم. همکارش هم خانمی با استایل مشابه بود که ابتدا با لبخند، خوش آمد گفت و اولین چیزی که خواست، پاسپورتم بود. با افتخار تحویلش دادم! اما به محض اینکه پاسپورت را دید، ناگهان لبخند خانم خشکید! هنوز این صحنه تغییر چهره اش یادم هست! گفت باید استعلام کند و بعد از یک هفته خبر می دهد و "هَوِ نایس دِی" و تمام! گفتم خوب برای خبر دادن نمی خواهی اطلاعات تماسم را بگیری؟! با یک فیلمی که "اِ ببخشید یادم رفت" اطلاعات تماس را گرفت. اما معلوم بود سر کاریه. هیچ وقت تماس نگرفت!
جالب که کردیت سوئیس و اکثر بانک های مشابه، در تمام این مدتی که به بهانه تحریم حتی به دانشجوهای ایرانی هم سختگیری می کردند، مشغول پولشویی و خلاف هم بودند. مثلا سال قبل همین کردیت سوئیس در پرونده پولشویی قاچاق کوکائین مجرم شناخته شد!
چی میشه گفت؟
@economy
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
پروژه!
این ویدئوی کوتاه، درس خوبی است که بدانید "پروژه کردن" یعنی چه و البته درس مهمتر این است که بدانید "چگونه پروژه نشوید"! چون به قول استاد، نکته مهم در این است که بدانید کی وارد پروژه و کی از آن خارج شوید! اما بر خلاف صحبت ایشان، پیش بینی درست ورود و خروج نیاز به تجهیز شدن به ابزارهای تحلیلی و بازارخوانی ندارد، بلکه نیاز به ارتباط با "پروژه گردانان" دارد. آنها که می دانند که کی پروژه را شروع می کنند و کی کارشان تمام می شود. بهترین طعمه آنها هم کسانی هستند که فکر می کنند استاد تحلیل کف بازار هستند یا ناآگاهانه و فقط برای عقب نماندن(حس FOMO)، در بدترین موقع خرید کرده اند.
حالا با خیز دلار، دوباره آب گل آلود شده است! این "ابهام" باعث می شود که پروژه سازی جذاب شود! در این شرایط، در موج های خبری پروژه گردانان غرق نشوید تا پول و سرمایه اتان پروژه کسی نشود!
.
در برخی از کشورها،از جمله آنها که زادگاه و نماد نظام خونخوار سرمایه داری هستند، پروژه گردانی جرم سنگینی است. اما اینجا تحلیل پروژه بخشی از آموزش استراتژیِ معاملاتی برای کسب سود است! چرا؟ چون احتمالا بزرگان خودشان اهل پروژه گردانی هستند.
@economy
این ویدئوی کوتاه، درس خوبی است که بدانید "پروژه کردن" یعنی چه و البته درس مهمتر این است که بدانید "چگونه پروژه نشوید"! چون به قول استاد، نکته مهم در این است که بدانید کی وارد پروژه و کی از آن خارج شوید! اما بر خلاف صحبت ایشان، پیش بینی درست ورود و خروج نیاز به تجهیز شدن به ابزارهای تحلیلی و بازارخوانی ندارد، بلکه نیاز به ارتباط با "پروژه گردانان" دارد. آنها که می دانند که کی پروژه را شروع می کنند و کی کارشان تمام می شود. بهترین طعمه آنها هم کسانی هستند که فکر می کنند استاد تحلیل کف بازار هستند یا ناآگاهانه و فقط برای عقب نماندن(حس FOMO)، در بدترین موقع خرید کرده اند.
حالا با خیز دلار، دوباره آب گل آلود شده است! این "ابهام" باعث می شود که پروژه سازی جذاب شود! در این شرایط، در موج های خبری پروژه گردانان غرق نشوید تا پول و سرمایه اتان پروژه کسی نشود!
.
در برخی از کشورها،از جمله آنها که زادگاه و نماد نظام خونخوار سرمایه داری هستند، پروژه گردانی جرم سنگینی است. اما اینجا تحلیل پروژه بخشی از آموزش استراتژیِ معاملاتی برای کسب سود است! چرا؟ چون احتمالا بزرگان خودشان اهل پروژه گردانی هستند.
@economy
در جستجوی روندها
پروژه! این ویدئوی کوتاه، درس خوبی است که بدانید "پروژه کردن" یعنی چه و البته درس مهمتر این است که بدانید "چگونه پروژه نشوید"! چون به قول استاد، نکته مهم در این است که بدانید کی وارد پروژه و کی از آن خارج شوید! اما بر خلاف صحبت ایشان، پیش بینی درست ورود و…
سرزمین عجایب!
ثشاهد روزگاری شاگرد اول افت قیمت از سقف تاریخی سال ۹۹ بود. حتی تا ۹۳درصد افت! تصور کنید که سال ۹۹ با دلار حدود ۲۰ تومان، قیمت تا نزدیک ۸۲۰۰ تومان هم برده شده بود! (مطمئنا خودش نرفته بود!) چقدر تبلیغات شد که چه دارایی هایی دارد و چه سودها بسازد و مدام بر آتش تقاضا دمیدند! اما با اینهمه تورم و صعود حدود دو نیم برابری دلار از سال 99، در چهار فصل گذشته حتی 10 تومان سود هم برای هم سهم نساخته! هیچ کسی هم برای این پروژه سازی و افت و خیز نجومی بازخواست نشد! آن هم پروژه سازی با شرکت وابسته به بنیاد شهید!
حالا فقط از ابتدای سال 1402 تا کنون، سهم حدود 200 درصد بازدهی داشته! یعنی در عرض یک ماه و نیم، قیمت سه برابر شده! تقریبا 6 برابرِ کفِ قیمتی یک سال اخیر! در آخرین روز معاملاتی هم باز صف خرید درست کردند! جلّ الخالق! حتما باید معدن طلایی در ثشاهد کشف شده باشد که هنوز خبرش بیرون نیامده اما در قیمت خود را نشان می دهد. ان شالله که اینطوره و گرنه مراقب جیب هایتان باشید!
پینوشت: برنامه درست می کنند و به نظام سرمایه داری و تئورسین های بازار آزاد در آن سر دنیا فحش می دهند! واقعا سرزمین عجایبه!
@economy
ثشاهد روزگاری شاگرد اول افت قیمت از سقف تاریخی سال ۹۹ بود. حتی تا ۹۳درصد افت! تصور کنید که سال ۹۹ با دلار حدود ۲۰ تومان، قیمت تا نزدیک ۸۲۰۰ تومان هم برده شده بود! (مطمئنا خودش نرفته بود!) چقدر تبلیغات شد که چه دارایی هایی دارد و چه سودها بسازد و مدام بر آتش تقاضا دمیدند! اما با اینهمه تورم و صعود حدود دو نیم برابری دلار از سال 99، در چهار فصل گذشته حتی 10 تومان سود هم برای هم سهم نساخته! هیچ کسی هم برای این پروژه سازی و افت و خیز نجومی بازخواست نشد! آن هم پروژه سازی با شرکت وابسته به بنیاد شهید!
حالا فقط از ابتدای سال 1402 تا کنون، سهم حدود 200 درصد بازدهی داشته! یعنی در عرض یک ماه و نیم، قیمت سه برابر شده! تقریبا 6 برابرِ کفِ قیمتی یک سال اخیر! در آخرین روز معاملاتی هم باز صف خرید درست کردند! جلّ الخالق! حتما باید معدن طلایی در ثشاهد کشف شده باشد که هنوز خبرش بیرون نیامده اما در قیمت خود را نشان می دهد. ان شالله که اینطوره و گرنه مراقب جیب هایتان باشید!
پینوشت: برنامه درست می کنند و به نظام سرمایه داری و تئورسین های بازار آزاد در آن سر دنیا فحش می دهند! واقعا سرزمین عجایبه!
@economy
احمق مفید!
"احمق مفید" یا "Useful idiot" به آدم هایی گفته می شود که از حداقل خرد معمولی محروم هستند اما بواسطه اینکه بی خردی و حماقتشان به نفع یک عده است، به مدارج و مناصب بالایی در سیاست، شرکت ها و حتی دانشگاه ها رسانده می شوند. بدلیل فهم و شعور اندک، این افراد در جایگاه بالایی که به آنها داده شده است کارهایی می کنند و حرف هایی می زنند که آدم عاقل از انجام و بیان آنها ناتوان است یا شرم دارد و البته که این کارها و سخنان احمقانه به نفع یک عده دیگر است.
این منافع هم ابعاد و اشکال مختلفی دارد. مثلا یکی از مهمترین کارکردهای احمق های مفید در سیاست، آلت دست گروه های سیاسی و حتی کشورهای خارجی شدن است تا منافع سیاسی و اقتصادی غیرمشروع آنها را تامین کنند و مزاحمان را که عمدتا نیروهای دلسوز و وطن دوست هستند، تار و مار کنند. کارکرد احمق های مفید در شرکت ها، بله قربان گو و ماشین امضا بودن برای توزیع رانت به جیب اربابان و حذف نیروهای مفید برای تداوم رانت خواری است چیزی که در نهایت به نابودی یک شرکت و حتی یک صنعت می تواند منجر شود. در محیط های دانشگاهی نیز وظیفه آنها این است که عاقل های جامعه را سر کار بگذارند و انرژی و وقت آنها را در بحث بر سرِ بدیهیات بگیرند و حتی با فحاشی و بدزبانی، آنها را بی آبرو بکنند. همه اینها برای این است تا کارگردان این ماجرا از درافتادن مستقیم با عقلا دوری کند و با سر کار گذاشتن و حذف آنها توسط یک احمق، به امورات خودش برسد.
.
.
.
مناظره دکتر درخشان و غنی نژاد را دیدم و بارها در میانه جدل آنها از ته دل خندیدم. البته شاید بهتر بود که از ته دل گریه کرد! جالب تر که برخی عقلا مقاله ها نوشته و مصاحبه های بلندبالایی هم کرده اند که چرا اساسا یک عده اینطور فکر می کنند! خیلی خوب همه سر کار رفتند!
@economy
"احمق مفید" یا "Useful idiot" به آدم هایی گفته می شود که از حداقل خرد معمولی محروم هستند اما بواسطه اینکه بی خردی و حماقتشان به نفع یک عده است، به مدارج و مناصب بالایی در سیاست، شرکت ها و حتی دانشگاه ها رسانده می شوند. بدلیل فهم و شعور اندک، این افراد در جایگاه بالایی که به آنها داده شده است کارهایی می کنند و حرف هایی می زنند که آدم عاقل از انجام و بیان آنها ناتوان است یا شرم دارد و البته که این کارها و سخنان احمقانه به نفع یک عده دیگر است.
این منافع هم ابعاد و اشکال مختلفی دارد. مثلا یکی از مهمترین کارکردهای احمق های مفید در سیاست، آلت دست گروه های سیاسی و حتی کشورهای خارجی شدن است تا منافع سیاسی و اقتصادی غیرمشروع آنها را تامین کنند و مزاحمان را که عمدتا نیروهای دلسوز و وطن دوست هستند، تار و مار کنند. کارکرد احمق های مفید در شرکت ها، بله قربان گو و ماشین امضا بودن برای توزیع رانت به جیب اربابان و حذف نیروهای مفید برای تداوم رانت خواری است چیزی که در نهایت به نابودی یک شرکت و حتی یک صنعت می تواند منجر شود. در محیط های دانشگاهی نیز وظیفه آنها این است که عاقل های جامعه را سر کار بگذارند و انرژی و وقت آنها را در بحث بر سرِ بدیهیات بگیرند و حتی با فحاشی و بدزبانی، آنها را بی آبرو بکنند. همه اینها برای این است تا کارگردان این ماجرا از درافتادن مستقیم با عقلا دوری کند و با سر کار گذاشتن و حذف آنها توسط یک احمق، به امورات خودش برسد.
.
.
.
مناظره دکتر درخشان و غنی نژاد را دیدم و بارها در میانه جدل آنها از ته دل خندیدم. البته شاید بهتر بود که از ته دل گریه کرد! جالب تر که برخی عقلا مقاله ها نوشته و مصاحبه های بلندبالایی هم کرده اند که چرا اساسا یک عده اینطور فکر می کنند! خیلی خوب همه سر کار رفتند!
@economy
در جستجوی روندها
احمق مفید! "احمق مفید" یا "Useful idiot" به آدم هایی گفته می شود که از حداقل خرد معمولی محروم هستند اما بواسطه اینکه بی خردی و حماقتشان به نفع یک عده است، به مدارج و مناصب بالایی در سیاست، شرکت ها و حتی دانشگاه ها رسانده می شوند. بدلیل فهم و شعور اندک، این…
"در حماقت باهوش!"
آدم های "در حماقت باهوش" آنهایی هستند که نه تنها برای افکار و اعمال احمقانه خود دلیل و برهان عقلی و تاریخی و دینی می سازند، بلکه با استدلال های جدید، به حماقت های قبلی خود شاخ و برگ تازه هم می دهند و حماقت های نو می آفرینند. انگار باهوش هستند اما در دایره حماقت!
به وضعیت اقتصاد ایران که نگاه می کنید، انگار همین داستان است. مافیا و فساد هست. تیول داری هست. اما ته ماجرا یک عده احمق هستند که به جای حل مسایل، به شکل خستگی ناپذیری افکار و روش های احمقانه جدید خلق می کنند. مدیریت بازار ارز و داستان صنعت خودرو دو نمونه بارز هستند. هر روز یک ابتکار و نوآوری اما در دایره حماقت! این هم نتیجه! وضعیت دین و سیاست هم بماند.
پینوشت: این عبارت را اولین بار از "مصطفی عقاد" شنیدم، کارگردان فیلم مشهور "محمد رسول الله". او به همراه دخترش در سال 2005 در حملات انتحاری القاعده به سه هتل از جمله یک مراسم عروسی در عمان، پایتخت اردن، کشته شد. در حقیقت، خود او قربانی احمق هایی شد که با اکتشافات و تفاسیر جدید، از ارعاب و کشتار انسان های بیگناه به شربت شهادت و توفیق دیدار پیامبر رسیدند!
@economy
آدم های "در حماقت باهوش" آنهایی هستند که نه تنها برای افکار و اعمال احمقانه خود دلیل و برهان عقلی و تاریخی و دینی می سازند، بلکه با استدلال های جدید، به حماقت های قبلی خود شاخ و برگ تازه هم می دهند و حماقت های نو می آفرینند. انگار باهوش هستند اما در دایره حماقت!
به وضعیت اقتصاد ایران که نگاه می کنید، انگار همین داستان است. مافیا و فساد هست. تیول داری هست. اما ته ماجرا یک عده احمق هستند که به جای حل مسایل، به شکل خستگی ناپذیری افکار و روش های احمقانه جدید خلق می کنند. مدیریت بازار ارز و داستان صنعت خودرو دو نمونه بارز هستند. هر روز یک ابتکار و نوآوری اما در دایره حماقت! این هم نتیجه! وضعیت دین و سیاست هم بماند.
پینوشت: این عبارت را اولین بار از "مصطفی عقاد" شنیدم، کارگردان فیلم مشهور "محمد رسول الله". او به همراه دخترش در سال 2005 در حملات انتحاری القاعده به سه هتل از جمله یک مراسم عروسی در عمان، پایتخت اردن، کشته شد. در حقیقت، خود او قربانی احمق هایی شد که با اکتشافات و تفاسیر جدید، از ارعاب و کشتار انسان های بیگناه به شربت شهادت و توفیق دیدار پیامبر رسیدند!
@economy
در باب فرهنگ کاری و خوراک چینی ها!
یکی از تصویرهایی که از چینی ها در دنیا وجود داشته و گویا هنوز هم وجود دارد این است که چینی ها کم غذا می خورند، چون احتمالا عموما فقیر و بدبخت هستند و در عین حال، زیاد کار می کنند چون مجبورند بیگاری کنند تا حقوق بخور و نمیری بگیرند. در طی حداقل 15 سال گذشته با چینی های زیادی هم دانشگاهی و همکار بوده ام و در مقطعی اساسا روی یک پروژه فایننس چینی کار می کردم و دو ماهی هم در پکن بودم. با این تجارب، تصویر کاملا متفاوت و شاید به روز شده از چینی ها به دست آوردم.
فرهنگ کاری
چینی ها را مردمانی دیدم که عمدتا آرام و خونسرد کار می کنند به شکلی که اصطلاحا "آب توی دلشان تکان نمی خورد!" مثلا زمانی که در چین بودم می دیدم که حتی کارهای مهم را که مثلا با ده دقیقه وقتِ بیشتر قابل تمام کردن بودند، برای ناهار نیمه تمام رها می کردند. بعد از ناهار هم یک بالشت از کشوی میز در می آوردند و روی میز کار گذاشته و خیلی شیک حدود نیم ساعتی به حالت نشسته چرت می زدند!! در ضمن راس ساعت 4:30 هم تعطیل می کردند تا از اتوبوس های شرکت برای رفتن به خانه جا نمانند! خبری از کار شدید و استرس اصلا نبود! اکثر چینی های همدانشگاهی و همکارم در خارج از چین، نه به این شدت اما تا حدودی همین گونه بودند. اکثرا خیلی ریلکس و آهسته آهسته کار می کنند. برخی اوقات هم این آهستگی به معنای کیفیت بسیار بالای کارشان نیست! خیلی معمولی اما آرام و با اعتماد به نفس کار می کنند. اعتماد به نفسی که احتمالا پشتوانه اش جایگاه بالای کشورشان در دنیاست. به نوعی سرشان را بالا می گیرند. البته مشاهدات من از وضعیت کاری چینی ها مربوط به ایران، چین و سوییس است. در آمریکا یا جاهایی که رقابت شدیدتر است، قابل تصور است که چینی ها جور دیگری رفتار کنند.
فرهنگ غذا خوردن
یکی از خوش و بش های مرسوم چینی ها وقتی همدیگر را می بینند این سوال است که "غذا خوردی؟"! شاید چون به طور تاریخی چین همیشه کشور فقیری بوده و سیر کردن شکم یک جور دغدغه اصلی به حساب می آمده تا جایی که این عبارت به جای سلام و احوالپرسی به کار رفته است. حالا این گفتمان در فرهنگ چینی ها هنوز باقی مانده با وجود این که اکثریت چینی ها دیگر فقیر نیستند و حتی خیلی هایشان، بخصوص در مناطق شهری، رفاه خیلی خوبی دارند. با این مقدمه باید بگویم که یکی از تعجب های من در پکن این بود که چرا اکثر چینی ها اینقدر غذا می خوردند؟؟!! واقعا زیاد می خوردند! در رستوران ها و مهمانی ها می دیدی که عمده چینی ها به راحتی یک و نیم تا دو برابر ما غذا می خوردند! مثلا یکبار که با چند همکار، مهمان چینی ها بودیم، بعد از اینکه ما دست از غذا خوردن کشیدیم، میزبانان خودشان یکی دو دور دیگر باز غذاهای مختلف سفارش دادند. از آن عجیب تر برای من این بود که چرا با این همه خوردن، این قدر لاغر و قلمی هستند! به قولی واقعا "نون حروم کن هستند!" :)
حالا این دو مورد را گفتم تا بگویم وقتی صحبت های آقایان را در مورد کم غذایی و قناعت و کار شدید چینی ها می شنوم، با خودم می گویم احتمالا دو تا چین داریم! یکی آنکه من دیدم و تجربه کردم و یکی که این آقایان می گویند که احتمالا چین دیگری است! حتی اگر هم همان چین باشد، قبول است! مردم ایران فرهنگ غذایی و کاری مردم چین را با تعریف آقایان یاد می گیرند و به کار می بندند. اما آیا سیاستمداران ایرانی هم فرهنگ سیاستمداران و خردورزی حکمرانان چینی را الگوی خود قرار خواهند داد؟ یا الگوها فقط برای مردم عادی هستند؟
اما واقعیت این است که چین خیلی عوض شده! مردم چین، بخصوص نسل های جدید، در حال استفاده از رفاهی هستند که در این سال ها حزب کمونیست برای آنها به ارمغان آورده است و آنها هم به قولی "حالش را می برند". نوش جانشان! نوش جان هر کشور و مردمی که نعمتی دارد به نام حاکمان باخرد. حاکمانی که مردمان گرسنه را سیر کردند و نام کشور و مردمشان را در دنیا سربلند کردند. نه برعکس!
@economy
یکی از تصویرهایی که از چینی ها در دنیا وجود داشته و گویا هنوز هم وجود دارد این است که چینی ها کم غذا می خورند، چون احتمالا عموما فقیر و بدبخت هستند و در عین حال، زیاد کار می کنند چون مجبورند بیگاری کنند تا حقوق بخور و نمیری بگیرند. در طی حداقل 15 سال گذشته با چینی های زیادی هم دانشگاهی و همکار بوده ام و در مقطعی اساسا روی یک پروژه فایننس چینی کار می کردم و دو ماهی هم در پکن بودم. با این تجارب، تصویر کاملا متفاوت و شاید به روز شده از چینی ها به دست آوردم.
فرهنگ کاری
چینی ها را مردمانی دیدم که عمدتا آرام و خونسرد کار می کنند به شکلی که اصطلاحا "آب توی دلشان تکان نمی خورد!" مثلا زمانی که در چین بودم می دیدم که حتی کارهای مهم را که مثلا با ده دقیقه وقتِ بیشتر قابل تمام کردن بودند، برای ناهار نیمه تمام رها می کردند. بعد از ناهار هم یک بالشت از کشوی میز در می آوردند و روی میز کار گذاشته و خیلی شیک حدود نیم ساعتی به حالت نشسته چرت می زدند!! در ضمن راس ساعت 4:30 هم تعطیل می کردند تا از اتوبوس های شرکت برای رفتن به خانه جا نمانند! خبری از کار شدید و استرس اصلا نبود! اکثر چینی های همدانشگاهی و همکارم در خارج از چین، نه به این شدت اما تا حدودی همین گونه بودند. اکثرا خیلی ریلکس و آهسته آهسته کار می کنند. برخی اوقات هم این آهستگی به معنای کیفیت بسیار بالای کارشان نیست! خیلی معمولی اما آرام و با اعتماد به نفس کار می کنند. اعتماد به نفسی که احتمالا پشتوانه اش جایگاه بالای کشورشان در دنیاست. به نوعی سرشان را بالا می گیرند. البته مشاهدات من از وضعیت کاری چینی ها مربوط به ایران، چین و سوییس است. در آمریکا یا جاهایی که رقابت شدیدتر است، قابل تصور است که چینی ها جور دیگری رفتار کنند.
فرهنگ غذا خوردن
یکی از خوش و بش های مرسوم چینی ها وقتی همدیگر را می بینند این سوال است که "غذا خوردی؟"! شاید چون به طور تاریخی چین همیشه کشور فقیری بوده و سیر کردن شکم یک جور دغدغه اصلی به حساب می آمده تا جایی که این عبارت به جای سلام و احوالپرسی به کار رفته است. حالا این گفتمان در فرهنگ چینی ها هنوز باقی مانده با وجود این که اکثریت چینی ها دیگر فقیر نیستند و حتی خیلی هایشان، بخصوص در مناطق شهری، رفاه خیلی خوبی دارند. با این مقدمه باید بگویم که یکی از تعجب های من در پکن این بود که چرا اکثر چینی ها اینقدر غذا می خوردند؟؟!! واقعا زیاد می خوردند! در رستوران ها و مهمانی ها می دیدی که عمده چینی ها به راحتی یک و نیم تا دو برابر ما غذا می خوردند! مثلا یکبار که با چند همکار، مهمان چینی ها بودیم، بعد از اینکه ما دست از غذا خوردن کشیدیم، میزبانان خودشان یکی دو دور دیگر باز غذاهای مختلف سفارش دادند. از آن عجیب تر برای من این بود که چرا با این همه خوردن، این قدر لاغر و قلمی هستند! به قولی واقعا "نون حروم کن هستند!" :)
حالا این دو مورد را گفتم تا بگویم وقتی صحبت های آقایان را در مورد کم غذایی و قناعت و کار شدید چینی ها می شنوم، با خودم می گویم احتمالا دو تا چین داریم! یکی آنکه من دیدم و تجربه کردم و یکی که این آقایان می گویند که احتمالا چین دیگری است! حتی اگر هم همان چین باشد، قبول است! مردم ایران فرهنگ غذایی و کاری مردم چین را با تعریف آقایان یاد می گیرند و به کار می بندند. اما آیا سیاستمداران ایرانی هم فرهنگ سیاستمداران و خردورزی حکمرانان چینی را الگوی خود قرار خواهند داد؟ یا الگوها فقط برای مردم عادی هستند؟
اما واقعیت این است که چین خیلی عوض شده! مردم چین، بخصوص نسل های جدید، در حال استفاده از رفاهی هستند که در این سال ها حزب کمونیست برای آنها به ارمغان آورده است و آنها هم به قولی "حالش را می برند". نوش جانشان! نوش جان هر کشور و مردمی که نعمتی دارد به نام حاکمان باخرد. حاکمانی که مردمان گرسنه را سیر کردند و نام کشور و مردمشان را در دنیا سربلند کردند. نه برعکس!
@economy
در جستجوی روندها
در باب فرهنگ کاری و خوراک چینی ها! یکی از تصویرهایی که از چینی ها در دنیا وجود داشته و گویا هنوز هم وجود دارد این است که چینی ها کم غذا می خورند، چون احتمالا عموما فقیر و بدبخت هستند و در عین حال، زیاد کار می کنند چون مجبورند بیگاری کنند تا حقوق بخور و نمیری…
درباره چین: شایسته سالاری در عین دیکتاتوری!
در ادامه پست قبلی باید اشاره کنم که بسیاری از چینی هایی که دیده ام و با آنها سر و کار داشته ام، اصلا هیچ سنخیتی با جایگاه بالای اقتصادی کشور چین در جهان ندارند و بیشتر نوعی ربات های آرام و کُندذهن و منزوی به نظر می آیند تا آدم های تیز و باهوش و جهانی شده. بعد با خودتان می گویید با این مردمانی که به نظر از سطح میانگین هم پایین تر هستند، چرا چین به این درجه از رشد و توسعه اقتصادی رسیده است؟ جواب ابعاد مختلفی دارد اما یک جنبه مهم آن به نظر من این است که حزب کمونیست چین علیرغم دیکتاتوری، "شایسته سالار" است! خیلی هم شایسته سالار! در حقیقت، حزب کمونیست در لایه های کلیدی کشورداری و صنعت و تجارت، نخبگان چینی را به خدمت گرفته است و به شایستگان فرصت رشد بیش از حد نرمال جامعه چین را داده است.
قطعا پیاده سازی موضوع شایسته سالاری در نظام های دیکتاتوری ساده نیست. سخت است بتوان دیکتاتوری را یافت که "بخواهد" و "بتواند" نخبه گرا و شایسته سالار باشد. زیرا یک پارادوکسی هست و آن اینکه دیکتاتورها معمولا می خواهند بگویند که همه چیز از وجود آنهاست و همه باید عبد و عبید آنها باشند و برای همین، کسی نباید بالاتر از آنها به نظر برسد. بنابراین ممکن است که از سَرِ حسادت و تنگ نظری چشم نداشته باشند کسی را بالاتر از خودشان ببیند و به همین دلیل، رشد یافتن و بالا رفتن نخبگان و شایستگان را تهدیدی بر علیه موقعیت خود ببینند. مثلا تاریخ ایران درست است که همیشه تنیده با نظام های دیکتاتوری بوده اما به هر حال، در دوره هایی هم رونق و شکوه و حتی امپراتوری داشته است. دقیقا در آن زمان ها، حاکمان ایران اگر چه دیکتاتور بوده اند اما می بینیم که درجات خوبی نیز از شایسته سالاری و نخبه گرایی را در کنار تساهل و مدارا داشته اند و شاه، سلطان، پادشاه و یا هر نام دیگری، با دید باز و توسعه گرا از آنها استفاده کرده تا البته در نهایت، قدرت خودش را بیشتر کند.
چین هم کار عجیبی نکرده است! همین کار را در این عصر کرده است! حزب کمونیست به نخبگان نشان داده و ثابت کرده که منبع اصلی قدرت آنها در ارتباط داشتن با چینِ تحتِ حزب کمونیست است و در مقابل همکاری، حزب کمونیست هم به آنها جایگاه شایسته خودشان را داده و در منافع مالی این رشد اقتصادی آنها را شریک کرده است. نخبگان هم چه می خواهند؟! جز قدر و منزلت و رفاه؟ حزب کمونیست همین ها را به نخبگان داده و نخبگان هم برای داشتن و حفظ و حتی بیشتر کردن اینها به این نتیجه رسیده اند که بهتر است تحت مدیریت حزب کار کنند تا اینکه بر طبل خیالی دموکراسی در چین بکوبند! چیزی که خروجی اش معلوم نیست! یعنی حزب کمونیست از طریق شایسته سالاری، نخبگان چینی را به شکلی مدرن بنده و سرباز خود کرده، بدون آنکه قدرتش تهدید شود.
در نهایت معتقدم همین شایسته سالاریِ حزب کمونیست باعث شده است "عقب افتادگی" و "پایین تر از میانگین بودن" اکثریت چینی ها به نوعی جبران شود. مثل همه کشورهای توسعه یافته! چین همین درس را هم کپی کرده است و البته خوب هم کپی کرده است. مثل همیشه!
پینوشت: این نوشته تایید "دیکتاتوری خوب" در برابر "دیکتاتوری بد" و یا تایید رفتارهای حزب کمونیست چین و ایده آل سازی اقدامات آن نیست. توصیف واقعیت جاری و بیان دلیلی مهم از دلایل موفقیت نظام حاکم بر این کشور است. نظامی که می توانست رفتارهای احمقانه گذشته خود را ادامه دهد اما چند دهه است که تصمیم گرفته تا مسیر دیگری را در پیش بگیرد.
@economy
در ادامه پست قبلی باید اشاره کنم که بسیاری از چینی هایی که دیده ام و با آنها سر و کار داشته ام، اصلا هیچ سنخیتی با جایگاه بالای اقتصادی کشور چین در جهان ندارند و بیشتر نوعی ربات های آرام و کُندذهن و منزوی به نظر می آیند تا آدم های تیز و باهوش و جهانی شده. بعد با خودتان می گویید با این مردمانی که به نظر از سطح میانگین هم پایین تر هستند، چرا چین به این درجه از رشد و توسعه اقتصادی رسیده است؟ جواب ابعاد مختلفی دارد اما یک جنبه مهم آن به نظر من این است که حزب کمونیست چین علیرغم دیکتاتوری، "شایسته سالار" است! خیلی هم شایسته سالار! در حقیقت، حزب کمونیست در لایه های کلیدی کشورداری و صنعت و تجارت، نخبگان چینی را به خدمت گرفته است و به شایستگان فرصت رشد بیش از حد نرمال جامعه چین را داده است.
قطعا پیاده سازی موضوع شایسته سالاری در نظام های دیکتاتوری ساده نیست. سخت است بتوان دیکتاتوری را یافت که "بخواهد" و "بتواند" نخبه گرا و شایسته سالار باشد. زیرا یک پارادوکسی هست و آن اینکه دیکتاتورها معمولا می خواهند بگویند که همه چیز از وجود آنهاست و همه باید عبد و عبید آنها باشند و برای همین، کسی نباید بالاتر از آنها به نظر برسد. بنابراین ممکن است که از سَرِ حسادت و تنگ نظری چشم نداشته باشند کسی را بالاتر از خودشان ببیند و به همین دلیل، رشد یافتن و بالا رفتن نخبگان و شایستگان را تهدیدی بر علیه موقعیت خود ببینند. مثلا تاریخ ایران درست است که همیشه تنیده با نظام های دیکتاتوری بوده اما به هر حال، در دوره هایی هم رونق و شکوه و حتی امپراتوری داشته است. دقیقا در آن زمان ها، حاکمان ایران اگر چه دیکتاتور بوده اند اما می بینیم که درجات خوبی نیز از شایسته سالاری و نخبه گرایی را در کنار تساهل و مدارا داشته اند و شاه، سلطان، پادشاه و یا هر نام دیگری، با دید باز و توسعه گرا از آنها استفاده کرده تا البته در نهایت، قدرت خودش را بیشتر کند.
چین هم کار عجیبی نکرده است! همین کار را در این عصر کرده است! حزب کمونیست به نخبگان نشان داده و ثابت کرده که منبع اصلی قدرت آنها در ارتباط داشتن با چینِ تحتِ حزب کمونیست است و در مقابل همکاری، حزب کمونیست هم به آنها جایگاه شایسته خودشان را داده و در منافع مالی این رشد اقتصادی آنها را شریک کرده است. نخبگان هم چه می خواهند؟! جز قدر و منزلت و رفاه؟ حزب کمونیست همین ها را به نخبگان داده و نخبگان هم برای داشتن و حفظ و حتی بیشتر کردن اینها به این نتیجه رسیده اند که بهتر است تحت مدیریت حزب کار کنند تا اینکه بر طبل خیالی دموکراسی در چین بکوبند! چیزی که خروجی اش معلوم نیست! یعنی حزب کمونیست از طریق شایسته سالاری، نخبگان چینی را به شکلی مدرن بنده و سرباز خود کرده، بدون آنکه قدرتش تهدید شود.
در نهایت معتقدم همین شایسته سالاریِ حزب کمونیست باعث شده است "عقب افتادگی" و "پایین تر از میانگین بودن" اکثریت چینی ها به نوعی جبران شود. مثل همه کشورهای توسعه یافته! چین همین درس را هم کپی کرده است و البته خوب هم کپی کرده است. مثل همیشه!
پینوشت: این نوشته تایید "دیکتاتوری خوب" در برابر "دیکتاتوری بد" و یا تایید رفتارهای حزب کمونیست چین و ایده آل سازی اقدامات آن نیست. توصیف واقعیت جاری و بیان دلیلی مهم از دلایل موفقیت نظام حاکم بر این کشور است. نظامی که می توانست رفتارهای احمقانه گذشته خود را ادامه دهد اما چند دهه است که تصمیم گرفته تا مسیر دیگری را در پیش بگیرد.
@economy
نگرش بازیگران مختلف به ج.ا.
بعد از تحولات یک سال اخیر بد نیست که نیم نگاهی به نگاه بازیگران مختلف به ج.ا. داشته باشیم که شاید توضیح دهنده رفتارهای آنها باشد. ساده سازی شده و البته کمی غیررسمی!
آمریکا: من یک گاو هستم که هم شیر می دهم و هم شاخ می زنم! (آن مَثَل منتسب به ژاپنی ها) اینکه به عنوان یک گاو چه کار باید بکنم، دست یک عده "لابی گر" است. پرونده ج.ا. هم دست لابی اسراییل و اسلحه سالاران در پس زمینه تحولات انتخابات آمریکاست. پول اعراب خلیج فارس و لابی های روسیه هم بی تاثیر نیست. لذا باید از آنها بپرسید که سیاست من دقیقا در برابر ج.ا. چیست! اما خلاصه می توانم بگویم که خِیر مردم آمریکا هیچوقت هدف لابی گرها نبوده! خیر مردم ایران که جای خود دارد!
روسیه: به طور تاریخی من همیشه سر ایران با غرب در جدال و رقابت هستم. با خود ایران در بازار نفت و بخصوص گاز رقابت دارم. ج.ا. بهترین خاکریز من هم در برابر غربی هاست و هم در برابر نیروهای داخلی حامی عادی سازی روابط با غرب. در ضمن صنعت نفت و گاز ایران، بخصوص صادرات گاز ایران را در جهت منافع من فلج کرده است. به نام انقلاب و مبارزه با استکبار و جبهه مقاومت، به کام جناب پوتین خان و روسیه! دیگر چه می خواهم جز بقای این نظام؟! فقط در پایان لازم به تذکر مجدد است که ج.ا. بفهمد که امنیت اسراییل، خط قرمز من هم هست!!
اروپا: ما تحمل یک بحران جدید و موج پناهندگان و گروگانگیری شهروندانمان را نداریم! دست از سر ما بردارید! والسلام، نامه تمام!
چین: تجارت و پول تمام هویت و مرام من است. ج.ا. هم چیزی بیش از یک کارت بازی سیاسی برای سیطره بیشتر اقتصادی من نیست. مثلا وقتی فکر می کنم می بینم روش تجارت غربی ها در این منطقه، یعنی تجارت با اعراب که هم نفت و پول بیشتری به نسبت ایران دارند و در رقابت با ایران حاضرند هر کاری بکنند و هر پولی را خرج کنند، چندان هم ایده بدی نیست! در ضمن با ایده روس ها هم موافقم! ج.ا. خاکریز ما در برابر غرب است. خود روس ها هم البته همین نقش را برای ما دارند!
اسراییل: ج.ا. یک "دشمن مفید" است. دشمنی که بهترین وسیله برای توجیه افراط گری تندروها در داخل خود اسراییل و کارهای فراقانونی ما در مناطق اشغالی و حتی دنیاست. ضمن اینکه تهدیدات ج.ا. بهترین کارکرد برای دوست ساختنِ دشمنان تاریخی ما و حضور استراتژیک ما در کشورهای مختلف بخصوص کشورهای عربی منطقه خلیج فارس بوده است. فقط ج.ا. خیلی نباید اوج بگیرد! در این صورت، کارکردش مستدام!
اعراب حاشیه خلیج فارس: یک ایران آباد و توسعه گرا دقیقا آن چیزی است که تمامی سرمایه گذاری ها و جایگاه ما را به باد می دهد. البته مسایل تاریخی و مذهبی و قومیتی هم در کینه ما از ایران دخیل هستند. چه چیزی بهتر از ج.ا. که خودش در مسیر تقابل و تحریم رفته و ایران را از بازارهای مختلف منطقه و جهانی بخصوص بازار نفت و گاز حذف کرده است؟ البته خودمانیم! لابی ها و پولپاشی های ما هم در تحریم ایران تاثیر جدی داشته است. ج.ا. هم نشد، مدل آنارشیسم و ویرانی سوریه و لیبی و سودان هم برای ایران بد نیست! پول و سلاح ویرانی ایران هم با ما!
مابقی کشورها: سهم ما برسد، مابقیش مهم نیست!! ایران و ایرانی کیلو چند؟!!
رانتخواران و دورزنندگان: دعا به جان نظام و اهداف بلندش!
عمده اپوزیسیون خارج نشین: دشمنی با ج.ا. بیزینس ماست! شغل ماست! اگر برود، عمدتا بیکار می شویم! برای همین کار سختی داریم! در ظاهر باید بگوییم که ج.ا. بد است و باید برود و در باطن، باید حفظش کنیم. مگر اینکه مطمئن بشویم در نظام جدید جایگاه خوبی داریم و در راس توزیع رانت ها خواهیم بود. البته مثلی هست که میگوید نقد را بگیر و نسیه را ول کن!
هسته سخت نظام: اینها همه چرت است! ما بازیگران پیچ تاریخی افول آمریکا در آخرالزمان هستیم. هوش و ذکاوت و سیاست ورزی ما باعث شده است که دیگران، بخصوص چین و روسیه، در راستای اهداف متعالی ما و در برابر استکبار جهانی قرار بگیرند. درست است که آنها نگاه ابزاری به ما دارند، اما در حقیقت خود آنها ابزار اهداف متعالی ما شده اند. ضمنا دشمنان ما جز به نابودی ما راضی نیستند. اگر هم نباشند، این هم از الطاف خداست که حتی دشمنان ما هم بقای ما را می خواهند.
هسته نرم نظام: خدا به خیر کند! فقط نمی دانیم کی و کجا؟!!
مابقی مردم ایران: واقعا چی شد که اینقدر افتضاح شد؟! چی شد که ایران و ایرانی بازی خورده کس و ناکس شد؟!
@economy
بعد از تحولات یک سال اخیر بد نیست که نیم نگاهی به نگاه بازیگران مختلف به ج.ا. داشته باشیم که شاید توضیح دهنده رفتارهای آنها باشد. ساده سازی شده و البته کمی غیررسمی!
آمریکا: من یک گاو هستم که هم شیر می دهم و هم شاخ می زنم! (آن مَثَل منتسب به ژاپنی ها) اینکه به عنوان یک گاو چه کار باید بکنم، دست یک عده "لابی گر" است. پرونده ج.ا. هم دست لابی اسراییل و اسلحه سالاران در پس زمینه تحولات انتخابات آمریکاست. پول اعراب خلیج فارس و لابی های روسیه هم بی تاثیر نیست. لذا باید از آنها بپرسید که سیاست من دقیقا در برابر ج.ا. چیست! اما خلاصه می توانم بگویم که خِیر مردم آمریکا هیچوقت هدف لابی گرها نبوده! خیر مردم ایران که جای خود دارد!
روسیه: به طور تاریخی من همیشه سر ایران با غرب در جدال و رقابت هستم. با خود ایران در بازار نفت و بخصوص گاز رقابت دارم. ج.ا. بهترین خاکریز من هم در برابر غربی هاست و هم در برابر نیروهای داخلی حامی عادی سازی روابط با غرب. در ضمن صنعت نفت و گاز ایران، بخصوص صادرات گاز ایران را در جهت منافع من فلج کرده است. به نام انقلاب و مبارزه با استکبار و جبهه مقاومت، به کام جناب پوتین خان و روسیه! دیگر چه می خواهم جز بقای این نظام؟! فقط در پایان لازم به تذکر مجدد است که ج.ا. بفهمد که امنیت اسراییل، خط قرمز من هم هست!!
اروپا: ما تحمل یک بحران جدید و موج پناهندگان و گروگانگیری شهروندانمان را نداریم! دست از سر ما بردارید! والسلام، نامه تمام!
چین: تجارت و پول تمام هویت و مرام من است. ج.ا. هم چیزی بیش از یک کارت بازی سیاسی برای سیطره بیشتر اقتصادی من نیست. مثلا وقتی فکر می کنم می بینم روش تجارت غربی ها در این منطقه، یعنی تجارت با اعراب که هم نفت و پول بیشتری به نسبت ایران دارند و در رقابت با ایران حاضرند هر کاری بکنند و هر پولی را خرج کنند، چندان هم ایده بدی نیست! در ضمن با ایده روس ها هم موافقم! ج.ا. خاکریز ما در برابر غرب است. خود روس ها هم البته همین نقش را برای ما دارند!
اسراییل: ج.ا. یک "دشمن مفید" است. دشمنی که بهترین وسیله برای توجیه افراط گری تندروها در داخل خود اسراییل و کارهای فراقانونی ما در مناطق اشغالی و حتی دنیاست. ضمن اینکه تهدیدات ج.ا. بهترین کارکرد برای دوست ساختنِ دشمنان تاریخی ما و حضور استراتژیک ما در کشورهای مختلف بخصوص کشورهای عربی منطقه خلیج فارس بوده است. فقط ج.ا. خیلی نباید اوج بگیرد! در این صورت، کارکردش مستدام!
اعراب حاشیه خلیج فارس: یک ایران آباد و توسعه گرا دقیقا آن چیزی است که تمامی سرمایه گذاری ها و جایگاه ما را به باد می دهد. البته مسایل تاریخی و مذهبی و قومیتی هم در کینه ما از ایران دخیل هستند. چه چیزی بهتر از ج.ا. که خودش در مسیر تقابل و تحریم رفته و ایران را از بازارهای مختلف منطقه و جهانی بخصوص بازار نفت و گاز حذف کرده است؟ البته خودمانیم! لابی ها و پولپاشی های ما هم در تحریم ایران تاثیر جدی داشته است. ج.ا. هم نشد، مدل آنارشیسم و ویرانی سوریه و لیبی و سودان هم برای ایران بد نیست! پول و سلاح ویرانی ایران هم با ما!
مابقی کشورها: سهم ما برسد، مابقیش مهم نیست!! ایران و ایرانی کیلو چند؟!!
رانتخواران و دورزنندگان: دعا به جان نظام و اهداف بلندش!
عمده اپوزیسیون خارج نشین: دشمنی با ج.ا. بیزینس ماست! شغل ماست! اگر برود، عمدتا بیکار می شویم! برای همین کار سختی داریم! در ظاهر باید بگوییم که ج.ا. بد است و باید برود و در باطن، باید حفظش کنیم. مگر اینکه مطمئن بشویم در نظام جدید جایگاه خوبی داریم و در راس توزیع رانت ها خواهیم بود. البته مثلی هست که میگوید نقد را بگیر و نسیه را ول کن!
هسته سخت نظام: اینها همه چرت است! ما بازیگران پیچ تاریخی افول آمریکا در آخرالزمان هستیم. هوش و ذکاوت و سیاست ورزی ما باعث شده است که دیگران، بخصوص چین و روسیه، در راستای اهداف متعالی ما و در برابر استکبار جهانی قرار بگیرند. درست است که آنها نگاه ابزاری به ما دارند، اما در حقیقت خود آنها ابزار اهداف متعالی ما شده اند. ضمنا دشمنان ما جز به نابودی ما راضی نیستند. اگر هم نباشند، این هم از الطاف خداست که حتی دشمنان ما هم بقای ما را می خواهند.
هسته نرم نظام: خدا به خیر کند! فقط نمی دانیم کی و کجا؟!!
مابقی مردم ایران: واقعا چی شد که اینقدر افتضاح شد؟! چی شد که ایران و ایرانی بازی خورده کس و ناکس شد؟!
@economy
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ایشان فرزند آیت الله کاشانی است.فردی که در ماجرای ملی شدن نفت، همیشه به عنوان آیت اللهی مبارز تبلیغ می شد. اگرچه بعد از انقلاب، سهم جبهه ملی و نهضت آزادی حذف شدن بود و نهایت یک خیابان کوتاه به نام مصدق شد، کاشانی صاحب اتوبانی بزرگ در قلب ج.ا. است.اما حالا فرزند کاشانی مدعی است که در 28 مرداد 32 اساسا کودتایی انجام نشده و اینها تبلیغات دروغین صداسیمای ج.ا. است!
البته این هم ممکن است بی غرض نباشد! بخشی از اسناد تاریخی نشان داده که کاشانی در 28 مرداد در جبهه شاه و آمریکا و انگلیس و حامی سقوط مصدق بوده است. سقوطی که منجر به مطلق شدن قدرت شاه و بازگشت کنسرسیوم به ایران شد. حالا بهترین راه برای اینکه مقام کاشانی از "شریک کودتاچیان" به "مدافع حقوق مردم طبق قانون اساسی مشروطیت" ارتقا یابد،این است که خودِ کودتا نفی شده و "خیزش مردمی" معرفی شود.همان تکرار حرف های محمدرضاشاه! همان "شاه طاغوتی" که ج.ا. با کینه او و اربابانش مستقر شد.
چقدر تناقض! چقدر دستکاری! واقعا بیچاره تاریخ!
پینوشت:فیلم کامل این نشست در خصوص وقایع 28 مرداد را ببینید تا با چشمه ای از پیچیدگی های تاریخ، جامعه و سیاست ایرانی آشنا شوید.(لینک)
@economy
البته این هم ممکن است بی غرض نباشد! بخشی از اسناد تاریخی نشان داده که کاشانی در 28 مرداد در جبهه شاه و آمریکا و انگلیس و حامی سقوط مصدق بوده است. سقوطی که منجر به مطلق شدن قدرت شاه و بازگشت کنسرسیوم به ایران شد. حالا بهترین راه برای اینکه مقام کاشانی از "شریک کودتاچیان" به "مدافع حقوق مردم طبق قانون اساسی مشروطیت" ارتقا یابد،این است که خودِ کودتا نفی شده و "خیزش مردمی" معرفی شود.همان تکرار حرف های محمدرضاشاه! همان "شاه طاغوتی" که ج.ا. با کینه او و اربابانش مستقر شد.
چقدر تناقض! چقدر دستکاری! واقعا بیچاره تاریخ!
پینوشت:فیلم کامل این نشست در خصوص وقایع 28 مرداد را ببینید تا با چشمه ای از پیچیدگی های تاریخ، جامعه و سیاست ایرانی آشنا شوید.(لینک)
@economy
رسوبات "ریالی"!
داستان "ریال" هم برای خودش داستان عجیبی است. تقریبا نمونه مشابه آن را در تاریخ هیچ کشور دیگری سراغ ندارم! کاملا مخصوص خودمان است! داستان ریال به طور خلاصه این است که بر اساس قانون پولی و بانکی کشور، "ریال" نام رسمی و قانونی واحد پول ایران است. اما دهه هاست که همه مردم، حتی همان قانونگذاران و نگهبانان ارزش ریال در بانک مرکزی، در زندگی روزمره می گويند "تومان"! با گذر زمان و اثر تورم و بی ارزش شدن بیشتر پول کشور، "ریال" دهه هاست که دیگر حساب نمی شود! اما جالب آنکه در این مدت طولانی چند دهه ای، کسی به خودش جرات نداده و یا نخواسته که این داستان را خاتمه دهد. در حقیقت اگرچه ساده به نظر می رسد که یک روز اعلام شود که "ریال" دیگر وجود ندارد و یک نام جدید-منطقا "تومان"- جای آن را بگیرد و طی یک برنامه زمانبندی نام ریال از همان جاهای باقیمانده هم حذف شود، اما همین کار ساده دهه هاست که اتفاق نیفتاده تا جایی که جامعه ایرانی به این دوگانگی هویتی پول ملی خود عادت کرده است! ریال هم هست و هم نیست و کسی هم نمی داند که بالاخره می ماند یا می رود!! و البته همینی که هست!!!
اما داستان ریال جنبه طنز هم دارد! طنز داستان ریال آنجاست که هرچند وقت یکبار، یک عده فیلشان یاد هندوستان کرده و در حرکتی عقبگرد، جنازه ریال را زنده می کنند. مثل همین شورای رقابت که قیمت های دستوری خودروها را با دقت یک ریال اعلام کرده است!! البته که این بیش از آنکه برای ریال، ارج و منزلت به بار بیاورد، اسباب خنده و مضحکه شدن شورای رقابت است!
داستان ریال را گفتم تا بگویم از این جنس مفاهیم رسوب کرده در دین، سیاست، اقتصاد و جامعه ایرانی زیاد است. یعنی در واقع دین و قانون و آرمان های انقلاب یک چیزهایی گفته اند، اما احتمالا چون نمی شود اجرایشان کرد، همه آن کارِ دیگر می کنند! نوشته "ریال" اما همه می گویند "تومان"! اما کسی هم جرات یا قدرت این را ندارد که بگوید بالاخره ریال مُرد و بیایید از فردا بدون دغدغه و فکر ریال زندگی کنیم! یعنی همین زندگی عادی که الآن بدون ریال داریم! بلکه برعکس، جامعه ایرانی محکوم به خو گرفتن به این دوگانگی و بلاتکلیفی هاست با اینکه می داند هرگونه اشاره و بازگشت به آن رسوبات، نتیجه ای ندارد جز تعجب و حتی اسباب خنده شدن!!
پینوشت: یادی کنیم از روحانی که در دل تحریم و تورم، برای اجرایی کردن "وعده آب و برق مجانی امام"، مصرف برق بسیاری از خانوارها را رایگان اعلام کرد!! اما اینگونه بازگشت به آن وعده ها، بیشتر کیان صنعت برق و کمر اقتصاد نحیف کشور را نشانه گرفته بود! هم طنز بود، هم تلخ! شاید اگر خود آقای خمینی هم زنده بود، می خندید! اما خوب برای آقایان موضوع خیلی هم جدی بود و تا مدت ها به عنوان دستاورد تبلیغش می کردند! مثل قیمت های دقیق محاسبه شده توسط شورای رقابت! آنچه برای عموم مردم جوک است، برای آقایان خیلی هم جدی است! مثال کم نیست. تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!
@economy
داستان "ریال" هم برای خودش داستان عجیبی است. تقریبا نمونه مشابه آن را در تاریخ هیچ کشور دیگری سراغ ندارم! کاملا مخصوص خودمان است! داستان ریال به طور خلاصه این است که بر اساس قانون پولی و بانکی کشور، "ریال" نام رسمی و قانونی واحد پول ایران است. اما دهه هاست که همه مردم، حتی همان قانونگذاران و نگهبانان ارزش ریال در بانک مرکزی، در زندگی روزمره می گويند "تومان"! با گذر زمان و اثر تورم و بی ارزش شدن بیشتر پول کشور، "ریال" دهه هاست که دیگر حساب نمی شود! اما جالب آنکه در این مدت طولانی چند دهه ای، کسی به خودش جرات نداده و یا نخواسته که این داستان را خاتمه دهد. در حقیقت اگرچه ساده به نظر می رسد که یک روز اعلام شود که "ریال" دیگر وجود ندارد و یک نام جدید-منطقا "تومان"- جای آن را بگیرد و طی یک برنامه زمانبندی نام ریال از همان جاهای باقیمانده هم حذف شود، اما همین کار ساده دهه هاست که اتفاق نیفتاده تا جایی که جامعه ایرانی به این دوگانگی هویتی پول ملی خود عادت کرده است! ریال هم هست و هم نیست و کسی هم نمی داند که بالاخره می ماند یا می رود!! و البته همینی که هست!!!
اما داستان ریال جنبه طنز هم دارد! طنز داستان ریال آنجاست که هرچند وقت یکبار، یک عده فیلشان یاد هندوستان کرده و در حرکتی عقبگرد، جنازه ریال را زنده می کنند. مثل همین شورای رقابت که قیمت های دستوری خودروها را با دقت یک ریال اعلام کرده است!! البته که این بیش از آنکه برای ریال، ارج و منزلت به بار بیاورد، اسباب خنده و مضحکه شدن شورای رقابت است!
داستان ریال را گفتم تا بگویم از این جنس مفاهیم رسوب کرده در دین، سیاست، اقتصاد و جامعه ایرانی زیاد است. یعنی در واقع دین و قانون و آرمان های انقلاب یک چیزهایی گفته اند، اما احتمالا چون نمی شود اجرایشان کرد، همه آن کارِ دیگر می کنند! نوشته "ریال" اما همه می گویند "تومان"! اما کسی هم جرات یا قدرت این را ندارد که بگوید بالاخره ریال مُرد و بیایید از فردا بدون دغدغه و فکر ریال زندگی کنیم! یعنی همین زندگی عادی که الآن بدون ریال داریم! بلکه برعکس، جامعه ایرانی محکوم به خو گرفتن به این دوگانگی و بلاتکلیفی هاست با اینکه می داند هرگونه اشاره و بازگشت به آن رسوبات، نتیجه ای ندارد جز تعجب و حتی اسباب خنده شدن!!
پینوشت: یادی کنیم از روحانی که در دل تحریم و تورم، برای اجرایی کردن "وعده آب و برق مجانی امام"، مصرف برق بسیاری از خانوارها را رایگان اعلام کرد!! اما اینگونه بازگشت به آن وعده ها، بیشتر کیان صنعت برق و کمر اقتصاد نحیف کشور را نشانه گرفته بود! هم طنز بود، هم تلخ! شاید اگر خود آقای خمینی هم زنده بود، می خندید! اما خوب برای آقایان موضوع خیلی هم جدی بود و تا مدت ها به عنوان دستاورد تبلیغش می کردند! مثل قیمت های دقیق محاسبه شده توسط شورای رقابت! آنچه برای عموم مردم جوک است، برای آقایان خیلی هم جدی است! مثال کم نیست. تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!
@economy
جبر جغرافیا!!
هر زمان که درگیری فلسطین و اسراییل بالا می گیرد، بحث های زیادی در دنیا ایجاد می شود. بخصوص در کشور ما که همیشه یک پایش در میانه این دعواست. البته خودمانیم از یک پا گذشته و ایران دهه هاست که با تمام وجود در این دعوا درگیر است. به دلیل زیاده روی ج.ا. در هزینه کردن از جیب مردم ایران در این مناقشه در حالیکه اعراب و اهل تسنن در حال عادی سازی روابط با اسراییل هستند و با توجه به خیانت اعراب و فلسطینی ها در حق ایران در طی سال های گذشته، نظر بسیاری در ایران نه تنها به خود فلسطینی ها منفی شده بلکه حتی به حمایت از موضع اسراییل تبدیل شده است. یک جور افراط و تفریط معمول ایرانی! البته همیشه این مساله اساسی هست که واقعا "این دعوا به ما چه؟". اما بعد از سال ها تحصیل و کار در خارج از ایران و برخورد زیاد با یهودی ها، اسراییلی ها، لبنانی ها، سوری ها و بسیار بسیار کمتر با فلسطینی ها، به این نتیجه رسیدم که وقتی از خاورمیانه می آیی نمی توانی بگویی "به من چه؟"! مسایل مذهبی و قومیتی در خاورمیانه مثل بختک بر سر همه هوار است! از منظر اکثریت مردم خاورمیانه، آدم خنثی و بدون موضع وجود ندارد! یعنی زورکی باید موضع داشته باشی! یک راه حل این است که حزب باد باشی و با هر کس، نظراتت را طوری تنظیم کنی که راضی باشد. اما به تجربه فهمیدم که برای خاورمیانه کوفتی، همین هم جواب نمی دهد!
بگذارید خاطره ای را بگویم. اوایل که به سوییس آمده بودم برای گواهینامه رانندگی سوییسی، یک مربی رانندگی گرفتم تا به طور عملی با قوانین و لِم های رانندگی در سوییس آشنا بشم. سر قرار، مربی رانندگی بعد از سلام بدون مقدمه پرسید، اهل کجایی؟ من هم گفتم ایران! و خودش منتظر نشد و گفت که من ایتالیاییم اما قلبم با اسراییله!!!( I am Italian but my heart is with Israel) آن زمان ها احمدی نژاد رییس جمهور بود و بیزینس خود را در وراجی مداوم در مورد اسراییل تعریف کرده بود. این هم انگار که با احمدی نژاد یا نماینده اون روبرو شده باشه، در تمام مدت آموزش، با حرارت زیاد در مذمت سیاست های ایران و احمدی نژاد و مظلومیت اسراییل و یهودی ها حرف می زد! من بیشتر شنونده بودم. موضوع حساسی بود. اما از وراجی های ایشان که صدبار از احمدی نژاد بدتر بود به تنگ آمدم و گفتم "بابا من اصلا سیاسی نیستم و اصلا کاری به این چیزا ندارم. خیلی از مردم ایران هم کاری ندارند. احمدی نژاد نماینده من نیست که بخوام جوابگوی کارهاش باشم."
بعد به تندی جوابم رو داد! مضمون حرفش این بود که شماها مردم ایران دروغ می گید و به قولی، همتون سر و ته یک کرباس هستید! شما مردم ایران همتون بد و ضدیهودی هستید که احمدی نژاد از شماها دراومده تا اسراییل و یهودی ها رو تهدید کنه! چرا از سوییسی ها احمدی نژاد در نمیاد؟!! حرفش گزنده و تلخ، اما لزوما اشتباه نبود! احمدی نژاد از سوییس و نروژ درنمیاد! اما سوال این که نتانیاهو و صهیونیست های افراطی از دِلِ کی دراومدند؟ با این اوصاف، چرا اسراییلی ها شبیه سوییسی ها نباشند؟! چرا خود این عاقا، سوییسی نباشه و به جای این حرفا، سرش به آموزش دادنش نباشه؟! (البته من این حرف رو نزدم، شوکه بودم) و بعد حرف تکان دهنده ای زد. گفت اگر شماها مردم ایران راست می گید که با احمدی نژاد نیستید، باید برید کشورتون بجنگید و حکومتی بیارید که مدافع اسراییل باشه!!
تا آخر دیگه هیچی نگفتم! در تحیر بودم که اساسا چرا در یک جلسه آموزشی رانندگی هزاران کیلومتر آن طرف تر از ایران و اسراییل و فلسطین، آن هم در سوییس، باید برای این حرف ها مغزم سابیده بشه! خیلی عجیب بود! حتی به من چه هم قبول نبود انگاری!😂 باید برم ایران نظام رو به نفع اسراییل براندازم تا جناب عاقا راضی بشه! بعدها با تکرار موارد مشابه فهمیدم فارغ از اینکه من چه نظری دارم، در هر حالت ما به یک عده همیشه بدهکاریم! یک زمان به یهودی ها و اسراییلی ها و یک زمان به اعراب! البته به اعراب همیشه بدهکاریم! چه شاه مدافع اسراییل در قدرت باشد و چه ج.ا. مدافع محور مقاومت! در هر دو حالت مردم ایران بدهکارند و باید برای "رفتارهای مداخله جویانه غیرسازنده حکومتشان" جواب پس بدهند!
برای همین همیشه سعی کردم دانشم را از خاورمیانه بخصوص دعوای نفرینی فلسطینی ها و اسراییلی ها بیشتر کنم. پذیرفتم که این جبر جغرافیای من است! با مهاجرت هم از بین نمی رود! زورکیه! چه در ایران و چه در خارج از ایران! توصیه من هم این است که هزینه های این درگیری بخصوص برای مردم ایران بیش از آن چیزی است که فکر کنیم با بی خیالی و "به من چه؟" از سرِ ما می رود. اگر اهل فکر و نظر هستید، بیشتر تاریخ بخوانید. بیشتر آگاه شوید! "آگاهی" تنها راه حل درمان دردهای ایران و اساسا، خاورمیانه است!
@economy
هر زمان که درگیری فلسطین و اسراییل بالا می گیرد، بحث های زیادی در دنیا ایجاد می شود. بخصوص در کشور ما که همیشه یک پایش در میانه این دعواست. البته خودمانیم از یک پا گذشته و ایران دهه هاست که با تمام وجود در این دعوا درگیر است. به دلیل زیاده روی ج.ا. در هزینه کردن از جیب مردم ایران در این مناقشه در حالیکه اعراب و اهل تسنن در حال عادی سازی روابط با اسراییل هستند و با توجه به خیانت اعراب و فلسطینی ها در حق ایران در طی سال های گذشته، نظر بسیاری در ایران نه تنها به خود فلسطینی ها منفی شده بلکه حتی به حمایت از موضع اسراییل تبدیل شده است. یک جور افراط و تفریط معمول ایرانی! البته همیشه این مساله اساسی هست که واقعا "این دعوا به ما چه؟". اما بعد از سال ها تحصیل و کار در خارج از ایران و برخورد زیاد با یهودی ها، اسراییلی ها، لبنانی ها، سوری ها و بسیار بسیار کمتر با فلسطینی ها، به این نتیجه رسیدم که وقتی از خاورمیانه می آیی نمی توانی بگویی "به من چه؟"! مسایل مذهبی و قومیتی در خاورمیانه مثل بختک بر سر همه هوار است! از منظر اکثریت مردم خاورمیانه، آدم خنثی و بدون موضع وجود ندارد! یعنی زورکی باید موضع داشته باشی! یک راه حل این است که حزب باد باشی و با هر کس، نظراتت را طوری تنظیم کنی که راضی باشد. اما به تجربه فهمیدم که برای خاورمیانه کوفتی، همین هم جواب نمی دهد!
بگذارید خاطره ای را بگویم. اوایل که به سوییس آمده بودم برای گواهینامه رانندگی سوییسی، یک مربی رانندگی گرفتم تا به طور عملی با قوانین و لِم های رانندگی در سوییس آشنا بشم. سر قرار، مربی رانندگی بعد از سلام بدون مقدمه پرسید، اهل کجایی؟ من هم گفتم ایران! و خودش منتظر نشد و گفت که من ایتالیاییم اما قلبم با اسراییله!!!( I am Italian but my heart is with Israel) آن زمان ها احمدی نژاد رییس جمهور بود و بیزینس خود را در وراجی مداوم در مورد اسراییل تعریف کرده بود. این هم انگار که با احمدی نژاد یا نماینده اون روبرو شده باشه، در تمام مدت آموزش، با حرارت زیاد در مذمت سیاست های ایران و احمدی نژاد و مظلومیت اسراییل و یهودی ها حرف می زد! من بیشتر شنونده بودم. موضوع حساسی بود. اما از وراجی های ایشان که صدبار از احمدی نژاد بدتر بود به تنگ آمدم و گفتم "بابا من اصلا سیاسی نیستم و اصلا کاری به این چیزا ندارم. خیلی از مردم ایران هم کاری ندارند. احمدی نژاد نماینده من نیست که بخوام جوابگوی کارهاش باشم."
بعد به تندی جوابم رو داد! مضمون حرفش این بود که شماها مردم ایران دروغ می گید و به قولی، همتون سر و ته یک کرباس هستید! شما مردم ایران همتون بد و ضدیهودی هستید که احمدی نژاد از شماها دراومده تا اسراییل و یهودی ها رو تهدید کنه! چرا از سوییسی ها احمدی نژاد در نمیاد؟!! حرفش گزنده و تلخ، اما لزوما اشتباه نبود! احمدی نژاد از سوییس و نروژ درنمیاد! اما سوال این که نتانیاهو و صهیونیست های افراطی از دِلِ کی دراومدند؟ با این اوصاف، چرا اسراییلی ها شبیه سوییسی ها نباشند؟! چرا خود این عاقا، سوییسی نباشه و به جای این حرفا، سرش به آموزش دادنش نباشه؟! (البته من این حرف رو نزدم، شوکه بودم) و بعد حرف تکان دهنده ای زد. گفت اگر شماها مردم ایران راست می گید که با احمدی نژاد نیستید، باید برید کشورتون بجنگید و حکومتی بیارید که مدافع اسراییل باشه!!
تا آخر دیگه هیچی نگفتم! در تحیر بودم که اساسا چرا در یک جلسه آموزشی رانندگی هزاران کیلومتر آن طرف تر از ایران و اسراییل و فلسطین، آن هم در سوییس، باید برای این حرف ها مغزم سابیده بشه! خیلی عجیب بود! حتی به من چه هم قبول نبود انگاری!😂 باید برم ایران نظام رو به نفع اسراییل براندازم تا جناب عاقا راضی بشه! بعدها با تکرار موارد مشابه فهمیدم فارغ از اینکه من چه نظری دارم، در هر حالت ما به یک عده همیشه بدهکاریم! یک زمان به یهودی ها و اسراییلی ها و یک زمان به اعراب! البته به اعراب همیشه بدهکاریم! چه شاه مدافع اسراییل در قدرت باشد و چه ج.ا. مدافع محور مقاومت! در هر دو حالت مردم ایران بدهکارند و باید برای "رفتارهای مداخله جویانه غیرسازنده حکومتشان" جواب پس بدهند!
برای همین همیشه سعی کردم دانشم را از خاورمیانه بخصوص دعوای نفرینی فلسطینی ها و اسراییلی ها بیشتر کنم. پذیرفتم که این جبر جغرافیای من است! با مهاجرت هم از بین نمی رود! زورکیه! چه در ایران و چه در خارج از ایران! توصیه من هم این است که هزینه های این درگیری بخصوص برای مردم ایران بیش از آن چیزی است که فکر کنیم با بی خیالی و "به من چه؟" از سرِ ما می رود. اگر اهل فکر و نظر هستید، بیشتر تاریخ بخوانید. بیشتر آگاه شوید! "آگاهی" تنها راه حل درمان دردهای ایران و اساسا، خاورمیانه است!
@economy
ما و قوم یهود!
آشنایی من با هوش مصنوعی به زمانی برمی گردد که در دانشگاه تهران مهندسی برق می خواندم و مسحور منطق فازی و کلاس های مرحوم کارو لوکس بودم. بزرگترین اشتباه تحصیلم در آن زمان هم این بود که به جای گرایش کنترل رفتم الکترونیک و آنقدر سرخورده شدم که اساسا کلا با مهندسی برق خداحافظی کردم. اما می دانستم مدینه فاضله در نهایت چیست. بنابراین وقتی با ChatGPT آشنا شدم با خودم گفتم که به آن چیزی که می خواستم رسیدم و از روزهای اول شروع به فعالیتش، یکی از مهمترین بخش های زندگی حرفه ای من شده است و بخش عمده چیزهایی که قبلا در گوگل و جاهای دیگر جوابش را می یافتم، این روزها فقط منحصر به ChatGPT شده است. بنابراین با اخراج Sam Altman از مدیر عاملی OpenAI (شرکت مالک ChatGPT) و اتفاقات پس از آن و تهدید 700 کارمند این شرکت به استعفا در صورتی که Sam به این شرکت باز نگردد، نگران بودم که ChatGPT به عنوان یکی از مهمترین ابزارهای دم دستم از بین برود و یا دیگر وضعیت و کیفیت سابق را نداشته باشد. حالا اما زور مخالفین اخراج او بیشتر بود و او به مدیر عاملی بازگشته است و اعضای هیات مدیره ای که او را اخراج کردند، خودشان اخراج شدند! اما کل این جریان بسیار جالب است. واقعا چند مدیرعامل اخراج می شوند و کارمندان شرکت، حتی مدیرعامل جایگزین او، نامه تهدیدآمیز به هیات مدیره می نویسند که او باید برگردد؟ و بعد هم با اقتدار برگردد و در عوض، عاملین اخراج او در هیات مدیره، خودشان اخراج شوند! من که به یاد ندارم! و البته همه اینها برای این است که Sam آدم کاردرستی است.
در پاراگراف بالا اگر منطق فازی شنیدید، اگر نام گوگل را شنیدید و اگر ChatGPT را شنیدید، همه اینها به نوعی به افرادی وابسته هستند که یهودی یا به قول بهتر، یهودی زاده هستند. مثلا منطق فازی توسط پروفسور لطفی عسگرزاده معرفی شد که از پدری ایرانی (اردبیلی) و مادری یهودی-روس در باکو به دنیا آمد. پروفسور عسگرزاده اتفاقا در مدرسه البرز درس خوانده و از اولین فارغ التحصیلان مهندسی برق دانشگاه تهران بوده است. بنیانگذاران گوگل هم یهودی هستند. Sam هم یک یهودی است.
اینها تازه دو سه اسم هستند. زندگی روزمره مردم دنیا بیش از آن چیزی که فکر کنید، مدیون دستاوردها و تلاش های قوم یهود است. بعید است که در یک حوزه تاثیرگذار دست بگذارید و یک یهودی در آن سرآمد نباشد و تحول ایجاد نکرده باشد. از تاریخ، روانشناسی، اقتصاد، فلسفه، ریاضیات، فیزیک، حقوق گرفته تا تکنولوژی های نو. تریدینگ، بانکداری، صنعت خبرگزاری و فیلم و موسیقی هم که دیگر جای خود را دارد. همه و همه این دستاوردها برای قومی است که به زحمت در کل دنیا جمعیتشان 17 میلیون نفر می شود و در تاریخ هم همیشه اقلیت محض بوده اند. اقلیتی همیشه تحت فشار و تهدید که شاید از معدود خاطرات خوشِ تاریخیشان به ایران باستان و زمان کوروش برمی گردد.
یک نگرش این است که دستاوردهای قوم یهود را به یک شبکه صهیونیسم ربط بدهد که قصد تسخیر و سیطره بر دنیا را دارد. اما بسیاری از دستاوردهای قوم یهود برای پیش از شکلگیری ایده صهیونیسم است و بسیاری از کسانی که این دستاوردها را خلق کرده اند، اساسا دین ناباور و حتی خداناباور هستند و به قولی فقط یهودی زاده اند. مثل خیلی از مسلمان ها که فقط مسلمان زاده هستند. اما حتی اگر درست باشد، مگر ادیان و اقوام دیگری هم نیستند که جاه طلبی های جهانی دارند؟ اما در دنیای مدرن امروزی، چرا نتوانستند چنین آدم هایی را بپرورانند؟ مثل کارل مارکس و یا میلتون فریدمن در اقتصاد؟ مثل انیشتین یا اوپنهایمر در فیزیک؟ مثل یونگ در روانشناسی؟ یا چرا نتوانسته اند وزیر امورخارجه و رییس بانک مرکزی آمریکا بسازند؟ یا امپراطوری بانکداری و وکلای حقوقی و لابی های سیاسی قدرتمند در آمریکا بسازند؟ در دنیای تکنولوژی مثلا گوگل، اندروید (سیستم عامل موبایل)، فیس بوک و واتس آپ را بسازند و یا خیلی های دیگرشان را مالک باشند و یا مدیریت کنند؟ به نظرم نمی توان این همه دستاورد را نادیده گرفت و با برچسب گذاری آن را تخریب کرد.
حالا چرا این نوشته را نوشتم؟ واقعیت این است که مساله اسراییل سبب شده است که قوم یهود زیر سایه سیاست افراطی های اسراییل گم شود و شعله های این افراط هم به ناروا دامن مردم ایران را بگیرد. اما فارغ از این مسایل، قوم یهود مشخصاتی دارد که می توان از آنها یاد گرفت. مشخصاتی که بقا و قدرت و ثروت را برای آنها به ارمغان آورده است. در نوشته های آتی به مواردی از آنها که برای خودم جذاب بوده خواهم پرداخت.
در پایان برای حسن ختام هم بد نیست که به لیست بلند بالای برندگان جایزه نوبل که یهودی یا یهودی زاده هستند نیم نگاهی بیاندازید! (لینک)
@economy
آشنایی من با هوش مصنوعی به زمانی برمی گردد که در دانشگاه تهران مهندسی برق می خواندم و مسحور منطق فازی و کلاس های مرحوم کارو لوکس بودم. بزرگترین اشتباه تحصیلم در آن زمان هم این بود که به جای گرایش کنترل رفتم الکترونیک و آنقدر سرخورده شدم که اساسا کلا با مهندسی برق خداحافظی کردم. اما می دانستم مدینه فاضله در نهایت چیست. بنابراین وقتی با ChatGPT آشنا شدم با خودم گفتم که به آن چیزی که می خواستم رسیدم و از روزهای اول شروع به فعالیتش، یکی از مهمترین بخش های زندگی حرفه ای من شده است و بخش عمده چیزهایی که قبلا در گوگل و جاهای دیگر جوابش را می یافتم، این روزها فقط منحصر به ChatGPT شده است. بنابراین با اخراج Sam Altman از مدیر عاملی OpenAI (شرکت مالک ChatGPT) و اتفاقات پس از آن و تهدید 700 کارمند این شرکت به استعفا در صورتی که Sam به این شرکت باز نگردد، نگران بودم که ChatGPT به عنوان یکی از مهمترین ابزارهای دم دستم از بین برود و یا دیگر وضعیت و کیفیت سابق را نداشته باشد. حالا اما زور مخالفین اخراج او بیشتر بود و او به مدیر عاملی بازگشته است و اعضای هیات مدیره ای که او را اخراج کردند، خودشان اخراج شدند! اما کل این جریان بسیار جالب است. واقعا چند مدیرعامل اخراج می شوند و کارمندان شرکت، حتی مدیرعامل جایگزین او، نامه تهدیدآمیز به هیات مدیره می نویسند که او باید برگردد؟ و بعد هم با اقتدار برگردد و در عوض، عاملین اخراج او در هیات مدیره، خودشان اخراج شوند! من که به یاد ندارم! و البته همه اینها برای این است که Sam آدم کاردرستی است.
در پاراگراف بالا اگر منطق فازی شنیدید، اگر نام گوگل را شنیدید و اگر ChatGPT را شنیدید، همه اینها به نوعی به افرادی وابسته هستند که یهودی یا به قول بهتر، یهودی زاده هستند. مثلا منطق فازی توسط پروفسور لطفی عسگرزاده معرفی شد که از پدری ایرانی (اردبیلی) و مادری یهودی-روس در باکو به دنیا آمد. پروفسور عسگرزاده اتفاقا در مدرسه البرز درس خوانده و از اولین فارغ التحصیلان مهندسی برق دانشگاه تهران بوده است. بنیانگذاران گوگل هم یهودی هستند. Sam هم یک یهودی است.
اینها تازه دو سه اسم هستند. زندگی روزمره مردم دنیا بیش از آن چیزی که فکر کنید، مدیون دستاوردها و تلاش های قوم یهود است. بعید است که در یک حوزه تاثیرگذار دست بگذارید و یک یهودی در آن سرآمد نباشد و تحول ایجاد نکرده باشد. از تاریخ، روانشناسی، اقتصاد، فلسفه، ریاضیات، فیزیک، حقوق گرفته تا تکنولوژی های نو. تریدینگ، بانکداری، صنعت خبرگزاری و فیلم و موسیقی هم که دیگر جای خود را دارد. همه و همه این دستاوردها برای قومی است که به زحمت در کل دنیا جمعیتشان 17 میلیون نفر می شود و در تاریخ هم همیشه اقلیت محض بوده اند. اقلیتی همیشه تحت فشار و تهدید که شاید از معدود خاطرات خوشِ تاریخیشان به ایران باستان و زمان کوروش برمی گردد.
یک نگرش این است که دستاوردهای قوم یهود را به یک شبکه صهیونیسم ربط بدهد که قصد تسخیر و سیطره بر دنیا را دارد. اما بسیاری از دستاوردهای قوم یهود برای پیش از شکلگیری ایده صهیونیسم است و بسیاری از کسانی که این دستاوردها را خلق کرده اند، اساسا دین ناباور و حتی خداناباور هستند و به قولی فقط یهودی زاده اند. مثل خیلی از مسلمان ها که فقط مسلمان زاده هستند. اما حتی اگر درست باشد، مگر ادیان و اقوام دیگری هم نیستند که جاه طلبی های جهانی دارند؟ اما در دنیای مدرن امروزی، چرا نتوانستند چنین آدم هایی را بپرورانند؟ مثل کارل مارکس و یا میلتون فریدمن در اقتصاد؟ مثل انیشتین یا اوپنهایمر در فیزیک؟ مثل یونگ در روانشناسی؟ یا چرا نتوانسته اند وزیر امورخارجه و رییس بانک مرکزی آمریکا بسازند؟ یا امپراطوری بانکداری و وکلای حقوقی و لابی های سیاسی قدرتمند در آمریکا بسازند؟ در دنیای تکنولوژی مثلا گوگل، اندروید (سیستم عامل موبایل)، فیس بوک و واتس آپ را بسازند و یا خیلی های دیگرشان را مالک باشند و یا مدیریت کنند؟ به نظرم نمی توان این همه دستاورد را نادیده گرفت و با برچسب گذاری آن را تخریب کرد.
حالا چرا این نوشته را نوشتم؟ واقعیت این است که مساله اسراییل سبب شده است که قوم یهود زیر سایه سیاست افراطی های اسراییل گم شود و شعله های این افراط هم به ناروا دامن مردم ایران را بگیرد. اما فارغ از این مسایل، قوم یهود مشخصاتی دارد که می توان از آنها یاد گرفت. مشخصاتی که بقا و قدرت و ثروت را برای آنها به ارمغان آورده است. در نوشته های آتی به مواردی از آنها که برای خودم جذاب بوده خواهم پرداخت.
در پایان برای حسن ختام هم بد نیست که به لیست بلند بالای برندگان جایزه نوبل که یهودی یا یهودی زاده هستند نیم نگاهی بیاندازید! (لینک)
@economy
Wikipedia
List of Jewish Nobel laureates
Wikimedia list article
در جستجوی روندها
ما و قوم یهود! آشنایی من با هوش مصنوعی به زمانی برمی گردد که در دانشگاه تهران مهندسی برق می خواندم و مسحور منطق فازی و کلاس های مرحوم کارو لوکس بودم. بزرگترین اشتباه تحصیلم در آن زمان هم این بود که به جای گرایش کنترل رفتم الکترونیک و آنقدر سرخورده شدم که…
ما و قوم یهود (ادامه)
به واقع یکی از دلایل مهم موفقیت قوم یهود، همکاری و اتحاد آنهاست. نه اینکه صددرصد با هم هماهنگ و همدل باشند. اما به خوبی در جاهای کلیدی، به صورت شبکه ای کار می کنند و به خوبی همکار و پشتیبان هم هستند. به قولی نردبان ترقی را برای هم می گیرند. بعید است که یک یهودی در جای کلیدی قدرت داشته باشد و شبکه ای از یهودی های کاردرست دیگر را کنارش نبینید. البته یادمان باشد آدم های کاردرست متولد نمی شوند بلکه پروش می یابند و قوم یهود استاد پرورش و رشد دادن اینگونه آدم ها در کامیونیتی خودش است. اساسا یکی از دلایل بقای آنها در طول تاریخ همین بوده است.
این را مقایسه کنید با یک سری از اقوام دیگر دنیا که از روی خساست و بُخل ترجیح می دهند که همیشه تکروی کنند و خودشان تکی از نردبان بالا بروند. البته در مواردی هم دیده شده که آنها ترس دارند که اگر افرادی را پای نردبان بگذارند، آنها به جای کمک، برعکس نردبان را تکان دهند تا او بیفتد تا شاید خودشان از نردبان بالا بروند!! حدس می زنید این اقوام کدامند؟ 😊
*تصویر از آقای پژمان میلانی، هنرمند ایرانی-آمریکایی (Linkedin)
@economy
به واقع یکی از دلایل مهم موفقیت قوم یهود، همکاری و اتحاد آنهاست. نه اینکه صددرصد با هم هماهنگ و همدل باشند. اما به خوبی در جاهای کلیدی، به صورت شبکه ای کار می کنند و به خوبی همکار و پشتیبان هم هستند. به قولی نردبان ترقی را برای هم می گیرند. بعید است که یک یهودی در جای کلیدی قدرت داشته باشد و شبکه ای از یهودی های کاردرست دیگر را کنارش نبینید. البته یادمان باشد آدم های کاردرست متولد نمی شوند بلکه پروش می یابند و قوم یهود استاد پرورش و رشد دادن اینگونه آدم ها در کامیونیتی خودش است. اساسا یکی از دلایل بقای آنها در طول تاریخ همین بوده است.
این را مقایسه کنید با یک سری از اقوام دیگر دنیا که از روی خساست و بُخل ترجیح می دهند که همیشه تکروی کنند و خودشان تکی از نردبان بالا بروند. البته در مواردی هم دیده شده که آنها ترس دارند که اگر افرادی را پای نردبان بگذارند، آنها به جای کمک، برعکس نردبان را تکان دهند تا او بیفتد تا شاید خودشان از نردبان بالا بروند!! حدس می زنید این اقوام کدامند؟ 😊
*تصویر از آقای پژمان میلانی، هنرمند ایرانی-آمریکایی (Linkedin)
@economy
فیلترشکنی برای ChatGPT!
بعد از چند روز ایران بودن، دیدم دیگه واقعا نمیشه! نیاز به یک فیلترشکن دارم! فیلترشکنی که قطعی نداشته باشه و هر موقع بخوام وصل بشه! نه برای رفتن به وبسایت های فیلتر شده ج.ا. بلکه برای ChatGPT که اونها به روی ایران بستند! اینکه ج.ا. فیلتر بکنه جای سوال و تعجب نداره اما اینها رو کجای دلم بذارم؟ آخه چیزی شبیه ChatGPT دیگه چرا باید کل سرویسش رو به روی یک کشور مثل ایران ببنده؟
اما بخش جالب دیگه داستان این که به توصیه یکی از دوستان برای خرید فیلترشکن به مغازه ای در اطراف میدان انقلاب رفتم. با تابلو و خط بزرگ خیلی شیک و با افتخار نوشته بود که VPN می فروشه و اونهم تازه چه VPNیی!! استارت بنز اینقدر سریع نمی خوره که این اینقدر سریع کانکت می شد! خیلی مشکوک می زد! میگند کار خودشونه!😅 اما به هر حال، هر چی بود فراتر از انتظار، کار من رو راه انداخت!
.
.
.
داستان های ایران خیلی عجیبه! در کشوری که فیلتر کردن وبسایت ها در حکومت نهادینه شده، فیلترشکن فردِ اعلا به صورت علنی فروخته میشه. از اون عجیب تر اینکه مجبور باشی اون فیلترشکن رو بخری تا تحریم های ریاکارهای خارجی رو دور بزنی نه سایت های فیلترشده ج.ا. رو! 🤦🏻♂️
انگار یک عده در داخل با یک عده ریاکار در خارج در عقب انداختن ایران و ایرانی هم نظر، هم قسم و حتی هم روش و هم رویکرد هستند! مردم ایران هم باید هر دو تا رو دور بزنند!!
@economy
بعد از چند روز ایران بودن، دیدم دیگه واقعا نمیشه! نیاز به یک فیلترشکن دارم! فیلترشکنی که قطعی نداشته باشه و هر موقع بخوام وصل بشه! نه برای رفتن به وبسایت های فیلتر شده ج.ا. بلکه برای ChatGPT که اونها به روی ایران بستند! اینکه ج.ا. فیلتر بکنه جای سوال و تعجب نداره اما اینها رو کجای دلم بذارم؟ آخه چیزی شبیه ChatGPT دیگه چرا باید کل سرویسش رو به روی یک کشور مثل ایران ببنده؟
اما بخش جالب دیگه داستان این که به توصیه یکی از دوستان برای خرید فیلترشکن به مغازه ای در اطراف میدان انقلاب رفتم. با تابلو و خط بزرگ خیلی شیک و با افتخار نوشته بود که VPN می فروشه و اونهم تازه چه VPNیی!! استارت بنز اینقدر سریع نمی خوره که این اینقدر سریع کانکت می شد! خیلی مشکوک می زد! میگند کار خودشونه!😅 اما به هر حال، هر چی بود فراتر از انتظار، کار من رو راه انداخت!
.
.
.
داستان های ایران خیلی عجیبه! در کشوری که فیلتر کردن وبسایت ها در حکومت نهادینه شده، فیلترشکن فردِ اعلا به صورت علنی فروخته میشه. از اون عجیب تر اینکه مجبور باشی اون فیلترشکن رو بخری تا تحریم های ریاکارهای خارجی رو دور بزنی نه سایت های فیلترشده ج.ا. رو! 🤦🏻♂️
انگار یک عده در داخل با یک عده ریاکار در خارج در عقب انداختن ایران و ایرانی هم نظر، هم قسم و حتی هم روش و هم رویکرد هستند! مردم ایران هم باید هر دو تا رو دور بزنند!!
@economy
دنیای اسلام در 50 سال!
حدود 50 سال پیش، کشورهای عربی نفت خیز در حمایت از فلسطین و در اعتراض به حمایت غرب از اسراییل، صادرات نفت به کشورهای غربی را تحریم کردند و یکی از شدیدترین بحران های انرژی و اقتصادی غرب را رقم زدند. در آن زمان شاه ایران از این فضا استفاده (یا حتی سوءاستفاده) کرده و بدون توجه به تحریم های کشورهای عربی-اسلامی، به غرب و اسراییل نفت فروشی کرد. کاری که به خیانت به جبهه اسلام و مردم فلسطین برداشت شد و مذهبی های ایران را هم بر علیه شاه و رژیم او بیشتر برآشفت.
حالا 50 سال بعد، همان کشورهای عربی جز اعتراضات بی رمق و ریاکارانه کاری نمی کنند. حتی روابط اقتصادی و سیاسی اشان را با اسراییل، محدود هم نکرده اند. تنها اولویت آنها این است که در قصرهایشان دلارهای نفتی را می شمارند که در اثر نعمت حمله حماس و درگیری های پس از آن، بیشتر هم شده است! اما ایران؟
"دنیای اسلام" به همین اندازه قاطی پاطی و مملو از افراط و تفریط است! 50 سال بعد را خودتان حدس بزنید!
@economy
حدود 50 سال پیش، کشورهای عربی نفت خیز در حمایت از فلسطین و در اعتراض به حمایت غرب از اسراییل، صادرات نفت به کشورهای غربی را تحریم کردند و یکی از شدیدترین بحران های انرژی و اقتصادی غرب را رقم زدند. در آن زمان شاه ایران از این فضا استفاده (یا حتی سوءاستفاده) کرده و بدون توجه به تحریم های کشورهای عربی-اسلامی، به غرب و اسراییل نفت فروشی کرد. کاری که به خیانت به جبهه اسلام و مردم فلسطین برداشت شد و مذهبی های ایران را هم بر علیه شاه و رژیم او بیشتر برآشفت.
حالا 50 سال بعد، همان کشورهای عربی جز اعتراضات بی رمق و ریاکارانه کاری نمی کنند. حتی روابط اقتصادی و سیاسی اشان را با اسراییل، محدود هم نکرده اند. تنها اولویت آنها این است که در قصرهایشان دلارهای نفتی را می شمارند که در اثر نعمت حمله حماس و درگیری های پس از آن، بیشتر هم شده است! اما ایران؟
"دنیای اسلام" به همین اندازه قاطی پاطی و مملو از افراط و تفریط است! 50 سال بعد را خودتان حدس بزنید!
@economy
هنگامه گران!
خیلی وقت است که تاریخ ایران بخصوص تاریخ معاصر را می خوانم و سعی می کنم که ریشه های اتفاقات امروز را در گذشته بیابم. یک نتیجه گیری من این است که بخش مهمی از تاریخ ایران، متاثر از آدم هایی است که انگار ناآرامی و بلواگری در نهاد و ذات آنهاست. آدم هایی به شکل بیمارگونه ناآرام که اگر یک روز بلوایی به پا نکنند و ایران را به آشوب نکشند و زندگی را به دیگران زهر نکنند، روزشان شب نمی شود. حتی اگر حماقت هایشان در نهایت سبب نابودی خودشان هم بشود، انگار نمی توانند جور دیگری باشند و آرام بگیرند. اکثریت هم متاسفانه بیشتر مواقع مغلوب بیماری آنها بوده اند!
این گذشت تا این رباعی طاقی بالای مقبره ملک الشعرای بهار را دیدم و نگرانی او از "هنگامه گران". شاید از نظر زمانی دور هستیم اما با گوشت و پوست و استخوان می توان حس کرد که او چه می گوید! ملک الشعرای بهار تا سال 1330 که فوت کرد کلی ماجراهای عجیب از دست این افراد ناآرام و هنگامه گر دیده بود. شاید اگر هنگامه گرها و هنگامه های بعد از خود را هم می دید، رباعی سوزناک تری می سرود.
* عکس از گورستان ظهیرالدوله تجریش
@economy
خیلی وقت است که تاریخ ایران بخصوص تاریخ معاصر را می خوانم و سعی می کنم که ریشه های اتفاقات امروز را در گذشته بیابم. یک نتیجه گیری من این است که بخش مهمی از تاریخ ایران، متاثر از آدم هایی است که انگار ناآرامی و بلواگری در نهاد و ذات آنهاست. آدم هایی به شکل بیمارگونه ناآرام که اگر یک روز بلوایی به پا نکنند و ایران را به آشوب نکشند و زندگی را به دیگران زهر نکنند، روزشان شب نمی شود. حتی اگر حماقت هایشان در نهایت سبب نابودی خودشان هم بشود، انگار نمی توانند جور دیگری باشند و آرام بگیرند. اکثریت هم متاسفانه بیشتر مواقع مغلوب بیماری آنها بوده اند!
این گذشت تا این رباعی طاقی بالای مقبره ملک الشعرای بهار را دیدم و نگرانی او از "هنگامه گران". شاید از نظر زمانی دور هستیم اما با گوشت و پوست و استخوان می توان حس کرد که او چه می گوید! ملک الشعرای بهار تا سال 1330 که فوت کرد کلی ماجراهای عجیب از دست این افراد ناآرام و هنگامه گر دیده بود. شاید اگر هنگامه گرها و هنگامه های بعد از خود را هم می دید، رباعی سوزناک تری می سرود.
* عکس از گورستان ظهیرالدوله تجریش
@economy
"دعا کنید اینطوری باشه!"
اوایلی بود که ترامپ سر کار آمده بود و کلی سر و صدا به پا کرده بود که با برجام و ایران چه ها خواهد کرد و التهاب کم کم در بازارها نمایان شده بود. آن زمان من در یکی از شرکت های مرتبط با پتروشیمی کار می کردم. همکاری داشتیم که آخوند بود اما لباس روحانیت نمی پوشید. آدم دانایی بود.
در جمعی بودیم و قبل از جلسه، همکارها شروع کردند بحث ترامپ را وسط کشیدند. یکی به طعنه گفت که این جماعت منفعت طلبن! اگر زور بالا سرشون باشه، برای حفظ منافع و قدرت خودشون هم که شده کوتاه میاند. تازه، هم بچه هاشون خارجند و هم کلی پول بردند و اگر ترامپ برای سرنگونی اینها واقعا جدی باشه، همشون فرار می کنند میرند خارج عشق و حال! ما می مونیم و ترامپ!
این همکار آخوند در جواب این طعنه برگشت گفت: دعا کنید اینطوری باشه و برند همون خارجی که شما می گی! شما هنوز "کل کل کردن"* اینها رو ندیدید!
از اون زمان حدود 7 سال می گذره! خیلی اتفاقات افتاد! در حد چند ده جلد کتاب تاریخ بر ایران گذشت! اما تهش چه آدم هایی رفتند که اصلا قرار نبود برند و چه کسایی موندند که تصور می شد برند! البته، به قول برادرمون، واقعا ای کاش می رفتند! 😉
* کل کل کردن: کوتاه نیامدن از سر لجبازی، یکی به دو کردن مداوم و خستگی ناپذیر
@economy
اوایلی بود که ترامپ سر کار آمده بود و کلی سر و صدا به پا کرده بود که با برجام و ایران چه ها خواهد کرد و التهاب کم کم در بازارها نمایان شده بود. آن زمان من در یکی از شرکت های مرتبط با پتروشیمی کار می کردم. همکاری داشتیم که آخوند بود اما لباس روحانیت نمی پوشید. آدم دانایی بود.
در جمعی بودیم و قبل از جلسه، همکارها شروع کردند بحث ترامپ را وسط کشیدند. یکی به طعنه گفت که این جماعت منفعت طلبن! اگر زور بالا سرشون باشه، برای حفظ منافع و قدرت خودشون هم که شده کوتاه میاند. تازه، هم بچه هاشون خارجند و هم کلی پول بردند و اگر ترامپ برای سرنگونی اینها واقعا جدی باشه، همشون فرار می کنند میرند خارج عشق و حال! ما می مونیم و ترامپ!
این همکار آخوند در جواب این طعنه برگشت گفت: دعا کنید اینطوری باشه و برند همون خارجی که شما می گی! شما هنوز "کل کل کردن"* اینها رو ندیدید!
از اون زمان حدود 7 سال می گذره! خیلی اتفاقات افتاد! در حد چند ده جلد کتاب تاریخ بر ایران گذشت! اما تهش چه آدم هایی رفتند که اصلا قرار نبود برند و چه کسایی موندند که تصور می شد برند! البته، به قول برادرمون، واقعا ای کاش می رفتند! 😉
* کل کل کردن: کوتاه نیامدن از سر لجبازی، یکی به دو کردن مداوم و خستگی ناپذیر
@economy
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
طمع و ترس! (بخش اول از سوم)
بعد از مدت ها دوری از تدریس، تصمیم گرفتم یک سری ویدئوهای آموزشی را شروع کنم و برای این منظور مهمترین موضوعی که به ذهنم رسید، بحث "طمع و ترس" در دنیای سرمایه گذاری و ترید بود. مطلب رو در سه ویدئو خدمت دوستان تقدیم می کنم:
ویدئوی اول: طرح مساله و نشان دادن اینکه علیرغم بازدهی بالای بسیاری از دارایی ها در سال های گذشته، اکثر سرمایه گذاران، بخصوص سرمایه گذاران خرد، از این سودها نه تنها بهره نبرده اند، بلکه حتی زیان داده و یا ورشکسته شده اند. (ویدئوی حاضر) برای این منظور بازدهی سهام ایران خودرو و سایپا از بورس ایران، سهام خودروسازی Tesla و همچنین بیت کوین را در چند سال گذشته مختصرا بررسی کرده ام.
ویدئوی دوم: نقش ترکیبی طمع و ترسِ پس از آن در ایجاد زیاندهی و ورشکستگی
ویدئوی سوم: جلوگیری از نابودی سرمایه از طریق غلبه بر احساس طمع و ترس
به زودی ویدئوهای آموزشی دوم و سوم رو هم تهیه و خدمت شما ارائه می کنم. در ضمن برای کیفیت های متفاوت ویدئو می توانید به Youtube در لینک مراجعه نمایید.
لینک ویدئو در Youtube
@economy
بعد از مدت ها دوری از تدریس، تصمیم گرفتم یک سری ویدئوهای آموزشی را شروع کنم و برای این منظور مهمترین موضوعی که به ذهنم رسید، بحث "طمع و ترس" در دنیای سرمایه گذاری و ترید بود. مطلب رو در سه ویدئو خدمت دوستان تقدیم می کنم:
ویدئوی اول: طرح مساله و نشان دادن اینکه علیرغم بازدهی بالای بسیاری از دارایی ها در سال های گذشته، اکثر سرمایه گذاران، بخصوص سرمایه گذاران خرد، از این سودها نه تنها بهره نبرده اند، بلکه حتی زیان داده و یا ورشکسته شده اند. (ویدئوی حاضر) برای این منظور بازدهی سهام ایران خودرو و سایپا از بورس ایران، سهام خودروسازی Tesla و همچنین بیت کوین را در چند سال گذشته مختصرا بررسی کرده ام.
ویدئوی دوم: نقش ترکیبی طمع و ترسِ پس از آن در ایجاد زیاندهی و ورشکستگی
ویدئوی سوم: جلوگیری از نابودی سرمایه از طریق غلبه بر احساس طمع و ترس
به زودی ویدئوهای آموزشی دوم و سوم رو هم تهیه و خدمت شما ارائه می کنم. در ضمن برای کیفیت های متفاوت ویدئو می توانید به Youtube در لینک مراجعه نمایید.
لینک ویدئو در Youtube
@economy
در جستجوی روندها
طمع و ترس! (بخش اول از سوم) بعد از مدت ها دوری از تدریس، تصمیم گرفتم یک سری ویدئوهای آموزشی را شروع کنم و برای این منظور مهمترین موضوعی که به ذهنم رسید، بحث "طمع و ترس" در دنیای سرمایه گذاری و ترید بود. مطلب رو در سه ویدئو خدمت دوستان تقدیم می کنم: ویدئوی…
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
طمع و ترس! (بخش دوم از سوم)
با تبریک سال نو و آرزوی بهترین ها، در ادامه ویدئوی آموزشی قبلی در خصوص نقش طمع و ترس در دنیای سرمایه گذاری و معامله گری، ویدئوی دوم را خدمتتان ارائه می کنم. در این ویدئو سعی کردم به این سوال پاسخ بدهم که چرا عمده افراد به جای خرید در قیمت پایین و فروش در قیمت بالا، به طرز عجیب و غیرمنطقی برعکس عمل کرده و در نتیجه، زیان می کنند! برای این منظور نقش طمع و ترس بررسی شده و دو مفهوم مهم FOMO و FUD معرفی شده اند.
در ادامه این سری، ویدئوی سوم هم به زودی تهیه و ارائه خواهد شد که در آن به این سوال جواب داده می شود که چگونه می توان بر FOMO و FUD غلبه کرد.
ضمنا، دو ویدئوی آموزشی این بخش را می توانید در Youtube نیز مشاهده کنید:
👈لینک ویدئوی اول
👈لینک ویدئوی دوم
@economy
با تبریک سال نو و آرزوی بهترین ها، در ادامه ویدئوی آموزشی قبلی در خصوص نقش طمع و ترس در دنیای سرمایه گذاری و معامله گری، ویدئوی دوم را خدمتتان ارائه می کنم. در این ویدئو سعی کردم به این سوال پاسخ بدهم که چرا عمده افراد به جای خرید در قیمت پایین و فروش در قیمت بالا، به طرز عجیب و غیرمنطقی برعکس عمل کرده و در نتیجه، زیان می کنند! برای این منظور نقش طمع و ترس بررسی شده و دو مفهوم مهم FOMO و FUD معرفی شده اند.
در ادامه این سری، ویدئوی سوم هم به زودی تهیه و ارائه خواهد شد که در آن به این سوال جواب داده می شود که چگونه می توان بر FOMO و FUD غلبه کرد.
ضمنا، دو ویدئوی آموزشی این بخش را می توانید در Youtube نیز مشاهده کنید:
👈لینک ویدئوی اول
👈لینک ویدئوی دوم
@economy