شادی ، مسرت و عدم حزن سید هاشم حداد در روز عاشورا – وی میگوید : عزادران حسینی غافل هستند!
مولوی در اشعارش با استناد به حکایتی در مورد عزاداری شیعیان شهر حلب به نفی و تخطئه عزاداری شیعیان در روز عاشورا برای امام حسین علیه السلام و شهدای کربلا می پردازد و از منظری عارفانه! مدعی است که چون امام حسین علیه السلام و دیگر شهدا به وصال معشوق خود رسیده اند، پس دیگر چه جای نوحه و ماتم و عزاداری بلکه هنگامه شادی است و عزاداران باید به دین و دل خراب خود گریه کنند! :
روز عاشورا همه اهل حلب
باب انطاکیه اندر تا به شب ...
روح سلطانی ز زندانی بجست
جامه چه درانیم و چون خاییم دست
شمس تبریزی هم می گوید:
“شمس خجندی” برخاندان پیامبر میگریست،ما بر وی میگریستیم، یکی به خدا پیوست، بر وی میگرید …
مرحوم سید محمد حسین حسینی تهرانی که سخت شیفته فلسفه صدرایی و عرفان ابن عربی بوده است در کتاب روح مجرد در باره سید هاشم حداد می نویسد:
«درتمام دهه عزاداری،حال حضرت[سیدهاشم]حدادبسیارمنقلب بود. چهره سرخ میشد و چشمان درخشان ونورانی؛حال حزن و اندوه در ایشان دیده نمیشد؛سراسر ابتهاج و مسرت بود.
میفرمود: چقدر مردم غافلند که برای این شهید جانباخته غصه میخورند و ماتم و اندوه بپا می دارند…تحقیقاً روز شادی و مسرّت اهل بیت (علیهم السلام) است». (کتاب روح مجرد، ص ۷۸ و ۷۹)
@ebnearabi
مشاهده ی مشروح این مطلب :
http://www.ebnearabi.com/3072/شادی-و-مسرت-و-عدم-حزن-سید-هاشم-حداد-در-رو.html
مولوی در اشعارش با استناد به حکایتی در مورد عزاداری شیعیان شهر حلب به نفی و تخطئه عزاداری شیعیان در روز عاشورا برای امام حسین علیه السلام و شهدای کربلا می پردازد و از منظری عارفانه! مدعی است که چون امام حسین علیه السلام و دیگر شهدا به وصال معشوق خود رسیده اند، پس دیگر چه جای نوحه و ماتم و عزاداری بلکه هنگامه شادی است و عزاداران باید به دین و دل خراب خود گریه کنند! :
روز عاشورا همه اهل حلب
باب انطاکیه اندر تا به شب ...
روح سلطانی ز زندانی بجست
جامه چه درانیم و چون خاییم دست
شمس تبریزی هم می گوید:
“شمس خجندی” برخاندان پیامبر میگریست،ما بر وی میگریستیم، یکی به خدا پیوست، بر وی میگرید …
مرحوم سید محمد حسین حسینی تهرانی که سخت شیفته فلسفه صدرایی و عرفان ابن عربی بوده است در کتاب روح مجرد در باره سید هاشم حداد می نویسد:
«درتمام دهه عزاداری،حال حضرت[سیدهاشم]حدادبسیارمنقلب بود. چهره سرخ میشد و چشمان درخشان ونورانی؛حال حزن و اندوه در ایشان دیده نمیشد؛سراسر ابتهاج و مسرت بود.
میفرمود: چقدر مردم غافلند که برای این شهید جانباخته غصه میخورند و ماتم و اندوه بپا می دارند…تحقیقاً روز شادی و مسرّت اهل بیت (علیهم السلام) است». (کتاب روح مجرد، ص ۷۸ و ۷۹)
@ebnearabi
مشاهده ی مشروح این مطلب :
http://www.ebnearabi.com/3072/شادی-و-مسرت-و-عدم-حزن-سید-هاشم-حداد-در-رو.html
Ebnearabi
شادی و مسرت و عدم حزن سید هاشم حداد در روز عاشورا - عزادران غافل هستند! | پژوهشی درباره محیی الدین ابن عربی، عرفان و تصوف
درتمام دهه عزاداري،حال حضرتحدادبسيارمنقلب بود. چهره سرخ ميشد و چشمان درخشان ونوراني؛حال حزن و اندوه در ايشان ديده نميشد؛سراسر ابتهاج و مسرت بود!ميفرمود: چقدر
مشنو از نی چون حکایت می کند.
بشنو از دل چون روایت می کند.
(نشنو از نی نی نوای بینواست.
بشنو از دل دل حریم کبریاست.
(نی چو سوزد تل خاکستر شود.
دل چو سوزد خانه دلبر شود. )
نی ز خود هرگز ندارد شور و حال.
دل بود مرآت نور ذو الجلال.
نی اگر پرورده آب و گل است.
دستپرورد خدائی این دل است.
نی اگر بشکست بی قدر و بهاست.
بشکند گردل خریدارش خداست.
نی تهی دستیست بی برگ و نوا.
دل بود گنجینه عشق و صفا.
نی تهی مغز و درونش پر هواست.
دل تجلی گاه عرفان و ولاست.
نی تو را از یاد حق غافل کند.
دل تو را بر قرب حق نائل کند.
نی به هر دست و به هر لب آشناست.
دل مکان و خانه خاص خداست.
نی اگر نالد بلای دل شود.
دل چو نالد مقصدت حاصل شود.
نی چو بینم یادم آید نی نوا.
دل شود نالان به یاد کربلا.
ازجفای نی دلم آتش گرفت.
کاش نی از ریشه آتش می گرفت.
رفت بر نی راس پر خون حسین.
بود زینب پای نی در شور و شین.
نی ز حلقوم حسین خون می مکید.
پای نی زینب گریبان می درید.
دید بر نی چون سر آن حق پرست.
سر به محمل زد جبین خود شکست.
چون رود در شام و در طشت طلا.
می خورد نی برلب آن مقتدا.
می زند نی بوسه بر دست یزید.
لیک آزارد لب شاه شهید.
نی خورد چون برلب و دندان او.
دل بسوزد بر لب عطشان او.
(ذره) بس کن ماجرای نی نوا.
سوخت از این غم دل خیرالنساء.
بشنو از دل چون روایت می کند.
(نشنو از نی نی نوای بینواست.
بشنو از دل دل حریم کبریاست.
(نی چو سوزد تل خاکستر شود.
دل چو سوزد خانه دلبر شود. )
نی ز خود هرگز ندارد شور و حال.
دل بود مرآت نور ذو الجلال.
نی اگر پرورده آب و گل است.
دستپرورد خدائی این دل است.
نی اگر بشکست بی قدر و بهاست.
بشکند گردل خریدارش خداست.
نی تهی دستیست بی برگ و نوا.
دل بود گنجینه عشق و صفا.
نی تهی مغز و درونش پر هواست.
دل تجلی گاه عرفان و ولاست.
نی تو را از یاد حق غافل کند.
دل تو را بر قرب حق نائل کند.
نی به هر دست و به هر لب آشناست.
دل مکان و خانه خاص خداست.
نی اگر نالد بلای دل شود.
دل چو نالد مقصدت حاصل شود.
نی چو بینم یادم آید نی نوا.
دل شود نالان به یاد کربلا.
ازجفای نی دلم آتش گرفت.
کاش نی از ریشه آتش می گرفت.
رفت بر نی راس پر خون حسین.
بود زینب پای نی در شور و شین.
نی ز حلقوم حسین خون می مکید.
پای نی زینب گریبان می درید.
دید بر نی چون سر آن حق پرست.
سر به محمل زد جبین خود شکست.
چون رود در شام و در طشت طلا.
می خورد نی برلب آن مقتدا.
می زند نی بوسه بر دست یزید.
لیک آزارد لب شاه شهید.
نی خورد چون برلب و دندان او.
دل بسوزد بر لب عطشان او.
(ذره) بس کن ماجرای نی نوا.
سوخت از این غم دل خیرالنساء.
کرامات غیر رحمانی - حرکت و صدای گوساله سامرى
[ سامرى متوجه اثر خارق العاده پاى این حیوان شد ] و از زیر سُمِ مرکبِ جبرئیل ، خاکى برداشت و در کیسه اى نهاد و نزد خود نگه داشت و به وسیله آن بر سایر بنى اسرائیل فخر مى کرد .
هنگامى که شیطان نزد بنى اسرائیل آمد و گوساله ساخت ، به سامرى گفت : خاکى که همراه توست بیاور . سامرى نیز آورد . ابلیس آن را در شکم گوساله انداخت . هنگامى که خاک در شکم گوساله قرار گرفت گوساله [ بر اثر خاصیت شگفت آن خاک ] حرکت کرد و به آواز درآمد و بر او مو رویید . بنى اسرائیل [ به خاطر دیدن امور غیرعادى ]براى گوساله سجده کردند . جمعیت سجده کنندگان هفتاد هزار نفر از بنى اسرائیل بود . [ هارون به مخالفت برخاست ] و …
@ebnearabi
مشاهده ی مشروح این مطلب :
www.ebnearabi.com/8739/کرامات-غیر-رحمانی-گوساله-سامرى-كه-صدا.html
[ سامرى متوجه اثر خارق العاده پاى این حیوان شد ] و از زیر سُمِ مرکبِ جبرئیل ، خاکى برداشت و در کیسه اى نهاد و نزد خود نگه داشت و به وسیله آن بر سایر بنى اسرائیل فخر مى کرد .
هنگامى که شیطان نزد بنى اسرائیل آمد و گوساله ساخت ، به سامرى گفت : خاکى که همراه توست بیاور . سامرى نیز آورد . ابلیس آن را در شکم گوساله انداخت . هنگامى که خاک در شکم گوساله قرار گرفت گوساله [ بر اثر خاصیت شگفت آن خاک ] حرکت کرد و به آواز درآمد و بر او مو رویید . بنى اسرائیل [ به خاطر دیدن امور غیرعادى ]براى گوساله سجده کردند . جمعیت سجده کنندگان هفتاد هزار نفر از بنى اسرائیل بود . [ هارون به مخالفت برخاست ] و …
@ebnearabi
مشاهده ی مشروح این مطلب :
www.ebnearabi.com/8739/کرامات-غیر-رحمانی-گوساله-سامرى-كه-صدا.html
Ebnearabi
کرامات غیر رحمانی – حرکت و صدای گوساله سامرى | پژوهشی درباره محیی الدین ابن عربی، عرفان و تصوف
سامرى از زیر سُمِ مرکبِ جبرئیل ، خاکى برداشت و در کیسه اى نهاد و نزد خود نگه داشت و به وسیله آن بر سایر بنى اسرائیل فخر مى کرد...
کرامات غیر رحمانی – بارش باران به دعاى راهب – اضلال کفار
در زمان امام حسن عسکرى علیه السلام مردم سامرا دچار قحطى شدند . خلیفه به حاجب خود و اهل مملکت دستور داد براى [ انجام نماز و ] طلب باران به خارج شهر بروند . سه روز پیاپى به مصلاى خارج از شهر رفتند و دعا کردند اما باران نیامد . در روز چهارم جاثلیق ، عالم بزرگ مسیحیان با مسیحیان و راهبان به سوى صحرا رفت . در میان آنها راهبى بود که هر گاه دستش را به سوى آسمان بلند مى کرد ، باران فراوان با قطرات درشت مى بارید .
بیشتر مردم در دینشان به تردید افتادند و شگفت زده شدند و به دین مسیحیت گرایش پیدا کردند .
خلیفه [ حکومتش را در خطر دید و از ناچارى ] کسى را به سوى امام حسن عسگرى علیه السلام که در آن هنگام در زندان بود فرستاد و امام علیه السلام را از زندانش بیرون آورد و به او گفت : امت جدّت را دریاب که به راستى نابود شدند .
امام علیه السلام فرمود : من فردا به خارج شهر [ محل مراسم طلب باران ] مى روم و شک را ، ان شاء الله ، برطرف مى کنم . در روز سوم [ از خروج مسیحیان ] جاثلیق با راهبان بیرون آمدند . امام حسن علیه السلام نیز با گروهى از یارانش بیرون آمدند .
هنگامى که امام علیه السلام راهب را دید که دستش را به سوى آسمان بلند کرده ، به یکى از غلامانش فرمود : دست راست راهب را بگیرد و آن چه بین دو انگشتش هست ، درآور . او نیز چنین کرد و از بین دو انگشت سبابه ی راهب ، استخوان سیاهی درآورد . امام علیه السلام آن استخوان را در دست گرفت و سپس به راهب فرمود : اکنون طلب باران کن . راهب طلب باران کرد [ اما برخلاف گذشته ] آسمانى که ابرى بود صاف شد و خورشید با درخشندگى آشکار شد .
خلیفه از امام علیه السلام پرسید : این استخوان [ که چنین خاصیتى دارد ] چیست ؟ امام علیه السلام فرمود ...
کانال تلگرام :
@ebnearabi
مشاهده ی مشروح این مطلب :
www.ebnearabi.com/8751/کرامات-غیر-رحمانی-بارش-باران-به-دعاى.html
در زمان امام حسن عسکرى علیه السلام مردم سامرا دچار قحطى شدند . خلیفه به حاجب خود و اهل مملکت دستور داد براى [ انجام نماز و ] طلب باران به خارج شهر بروند . سه روز پیاپى به مصلاى خارج از شهر رفتند و دعا کردند اما باران نیامد . در روز چهارم جاثلیق ، عالم بزرگ مسیحیان با مسیحیان و راهبان به سوى صحرا رفت . در میان آنها راهبى بود که هر گاه دستش را به سوى آسمان بلند مى کرد ، باران فراوان با قطرات درشت مى بارید .
بیشتر مردم در دینشان به تردید افتادند و شگفت زده شدند و به دین مسیحیت گرایش پیدا کردند .
خلیفه [ حکومتش را در خطر دید و از ناچارى ] کسى را به سوى امام حسن عسگرى علیه السلام که در آن هنگام در زندان بود فرستاد و امام علیه السلام را از زندانش بیرون آورد و به او گفت : امت جدّت را دریاب که به راستى نابود شدند .
امام علیه السلام فرمود : من فردا به خارج شهر [ محل مراسم طلب باران ] مى روم و شک را ، ان شاء الله ، برطرف مى کنم . در روز سوم [ از خروج مسیحیان ] جاثلیق با راهبان بیرون آمدند . امام حسن علیه السلام نیز با گروهى از یارانش بیرون آمدند .
هنگامى که امام علیه السلام راهب را دید که دستش را به سوى آسمان بلند کرده ، به یکى از غلامانش فرمود : دست راست راهب را بگیرد و آن چه بین دو انگشتش هست ، درآور . او نیز چنین کرد و از بین دو انگشت سبابه ی راهب ، استخوان سیاهی درآورد . امام علیه السلام آن استخوان را در دست گرفت و سپس به راهب فرمود : اکنون طلب باران کن . راهب طلب باران کرد [ اما برخلاف گذشته ] آسمانى که ابرى بود صاف شد و خورشید با درخشندگى آشکار شد .
خلیفه از امام علیه السلام پرسید : این استخوان [ که چنین خاصیتى دارد ] چیست ؟ امام علیه السلام فرمود ...
کانال تلگرام :
@ebnearabi
مشاهده ی مشروح این مطلب :
www.ebnearabi.com/8751/کرامات-غیر-رحمانی-بارش-باران-به-دعاى.html
Ebnearabi
کرامات غیر رحمانی – بارش باران به دعاى راهب – اضلال کفار | پژوهشی درباره محیی الدین ابن عربی، عرفان و تصوف
سه روز پیاپى به مصلاى خارج از شهر رفتند و دعا کردند اما باران نیامد . عالم بزرگ مسیحیان دستش را به سوى آسمان بلند کرد ، باران فراوان با قطرات درشت مى بارید...
دین خدا به وسیله ی خواب شناخته نمی شود ...
علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن ابن أبي عمير، عن ابن أذينة، عن أبي عبد الله (عليه السلام) قال: قال: ما تروي هذه الناصبة؟ فقلت: جعلت فداك فيماذا؟ فقال: في أذانهم وركوعهم وسجودهم، فقلت: إنهم يقولون: إن أبي بن كعب رآه في النوم، فقال: كذبوا فإن دين الله عزوجل أعز من أن يرى في النوم، قال: فقال له سدير الصيرفي
امام صادق علیه السلام فرمود :این نواصب چه مطلبی است که مدام روایت میکنند؟!
راوی می گوید که گفتم :فدایت گردم در چه بابی ؟! حضرت فرمودند : در اذان ها و رکوع ها و سجده هایشان .
عرض کردم :می گویند که ابی بن کعب در خواب چنین دیده است.
امام صادق علیه السلام فرمود :آنها دروغ گفته اند ،همانا دین خدای عزوجل بسیار عزتمندتر از آن است که به خواب دیدن مشخص شود.
الکافی ج۳ ص۴۸۲
علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن ابن أبي عمير، عن ابن أذينة، عن أبي عبد الله (عليه السلام) قال: قال: ما تروي هذه الناصبة؟ فقلت: جعلت فداك فيماذا؟ فقال: في أذانهم وركوعهم وسجودهم، فقلت: إنهم يقولون: إن أبي بن كعب رآه في النوم، فقال: كذبوا فإن دين الله عزوجل أعز من أن يرى في النوم، قال: فقال له سدير الصيرفي
امام صادق علیه السلام فرمود :این نواصب چه مطلبی است که مدام روایت میکنند؟!
راوی می گوید که گفتم :فدایت گردم در چه بابی ؟! حضرت فرمودند : در اذان ها و رکوع ها و سجده هایشان .
عرض کردم :می گویند که ابی بن کعب در خواب چنین دیده است.
امام صادق علیه السلام فرمود :آنها دروغ گفته اند ،همانا دین خدای عزوجل بسیار عزتمندتر از آن است که به خواب دیدن مشخص شود.
الکافی ج۳ ص۴۸۲
بررسی حدیث «لو علم ابوذر ما فی قلب سلمان…» و سوء استفاده عرفا و متصوفه از آن
میرزای قمی رحمه الله علیه : سَلّمنا که اسرار انبیا و ائمّه آن باشد که شما می گویید، لکن امر کرده اند به کتمان اسرار ایشان و نهی کرده اند از افشای آن ها در کمال تأکید. پس این فریاد کردن های این جماعت و این سخن ها را در میان مردم عوامّ گفتن، بلکه دشمنی با ایشان است؛ چنان که احادیث بسیار دلالت دارد بر حرمت افشای اسرار. و من هر چند قبول ندارم که آن اسرار این باشد که این جماعت می گویند؛ لکن اگر همین باشد که این ها می گویند، پس جواب امامهای خود را چگونه می دهند که ایشان گفتند: پنهان کنید، و این ها افشا می کنند؟
حقیقت این است که از این روایت تنها این مطلب استفاده می شود که بعضی از انسانها ظرفیت تحمل شنیدن و دانستن برخی معارف عالی را ندارند و در مقابل برخی دیگر از چنین ظرفیتی برخوردارند اما این ادعا که مقصود از آن معارف بلند و عالیای که برخی طاقت و استعداد دریافت آن راندارند، از سنخ معارف فلسفی و یا عرفانی یونانی و مثلا نظریه وحدت وجود و دیگر نظریات فلسفی و عرفانی است، نیاز به دلیل دیگری دارد و این روایت نمی تواند مثبت آن باشد.
این مساله که عده ای به جای پاسخ به سوالات و آوردن دلیل بر ادعاهای خود ، به مخالفان میگویند که شما حکم ابوذر در این روایت را دارید بسیار خطرناک است و اگر توجیه بوسیله ی این روایت عمومیت پیدا کند ، آنوقت هر کسی هر خلاف و بدعتی انجام دهد و هر عقیده ی باطلی را ابراز کند کسی نمیتواند با وی مخالفت کند!
آیا به سلمان، معارف فلسفی و یا عرفانی مصطلح از جانب رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و یا از جایی دیگر القاء شده بود که ابوذر ظرفیت دریافت و فهم آنها را نداشت؟! و مثلا سلمان هم مثل عرفا و صوفیه قائل به این بود که هر بت و معبودی و حتی گوساله سامری را اگر کسی عبادت کند، خداوند را عبادت کرده و ابوذر تاب شنیدن این لطیفه! عرفانی را نداشت و اگر از سلمان می شنید او را تکفیر می کرد و می کشت؟!
آیا سلمان هم مانند برخی سران صوفیه (بایزید بسطامی و …) به جای پیروی از اهل بیت علیهم السلام و دریافت معارف از کلام معصومین علیهم السلام و آیات قرآن مجید ، به شهود بسنده کرده و روایات را مذمت میکرد؟ سلمانی که حتی در ظاهر ، پای خود را بر روی جای پای حضرت امیرالمومنین علیه السلام قرار میداد!
باز هم تذکر میدهم اگر توجیه بوسیله ی این روایت عمومیت پیدا کند ، هر کسی هر خلاف و بدعتی انجام دهد و هر عقیده ی باطلی را ابراز کند کسی نمیتواند با وی مخالفت کند! و این بسیار خطرناک است.
اما در مورد این که مفهوم روایت فوق چیست و آن معارف بلند و بالایی که سلمان ظرفیت آن را داشت و ابوذر نداشت، چیست، اگر چه در خود روایت به آن تصریح نشده است اما از برخی شواهد چنین بر میآید که از جمله معارفی که سلمان واجد آن بود امادیگران و از جمله شاید ابوذر ظرفیت هضم و پذیرش آن را نداشت، مراتب...
کانال تلگرام :
@ebnearabi
مشاهده ی مشروح این مطلب :
www.ebnearabi.com/3259/بررسی-حدیث-لو-علم-ابوذر-ما-فی-قلب-سلمان.html
میرزای قمی رحمه الله علیه : سَلّمنا که اسرار انبیا و ائمّه آن باشد که شما می گویید، لکن امر کرده اند به کتمان اسرار ایشان و نهی کرده اند از افشای آن ها در کمال تأکید. پس این فریاد کردن های این جماعت و این سخن ها را در میان مردم عوامّ گفتن، بلکه دشمنی با ایشان است؛ چنان که احادیث بسیار دلالت دارد بر حرمت افشای اسرار. و من هر چند قبول ندارم که آن اسرار این باشد که این جماعت می گویند؛ لکن اگر همین باشد که این ها می گویند، پس جواب امامهای خود را چگونه می دهند که ایشان گفتند: پنهان کنید، و این ها افشا می کنند؟
حقیقت این است که از این روایت تنها این مطلب استفاده می شود که بعضی از انسانها ظرفیت تحمل شنیدن و دانستن برخی معارف عالی را ندارند و در مقابل برخی دیگر از چنین ظرفیتی برخوردارند اما این ادعا که مقصود از آن معارف بلند و عالیای که برخی طاقت و استعداد دریافت آن راندارند، از سنخ معارف فلسفی و یا عرفانی یونانی و مثلا نظریه وحدت وجود و دیگر نظریات فلسفی و عرفانی است، نیاز به دلیل دیگری دارد و این روایت نمی تواند مثبت آن باشد.
این مساله که عده ای به جای پاسخ به سوالات و آوردن دلیل بر ادعاهای خود ، به مخالفان میگویند که شما حکم ابوذر در این روایت را دارید بسیار خطرناک است و اگر توجیه بوسیله ی این روایت عمومیت پیدا کند ، آنوقت هر کسی هر خلاف و بدعتی انجام دهد و هر عقیده ی باطلی را ابراز کند کسی نمیتواند با وی مخالفت کند!
آیا به سلمان، معارف فلسفی و یا عرفانی مصطلح از جانب رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و یا از جایی دیگر القاء شده بود که ابوذر ظرفیت دریافت و فهم آنها را نداشت؟! و مثلا سلمان هم مثل عرفا و صوفیه قائل به این بود که هر بت و معبودی و حتی گوساله سامری را اگر کسی عبادت کند، خداوند را عبادت کرده و ابوذر تاب شنیدن این لطیفه! عرفانی را نداشت و اگر از سلمان می شنید او را تکفیر می کرد و می کشت؟!
آیا سلمان هم مانند برخی سران صوفیه (بایزید بسطامی و …) به جای پیروی از اهل بیت علیهم السلام و دریافت معارف از کلام معصومین علیهم السلام و آیات قرآن مجید ، به شهود بسنده کرده و روایات را مذمت میکرد؟ سلمانی که حتی در ظاهر ، پای خود را بر روی جای پای حضرت امیرالمومنین علیه السلام قرار میداد!
باز هم تذکر میدهم اگر توجیه بوسیله ی این روایت عمومیت پیدا کند ، هر کسی هر خلاف و بدعتی انجام دهد و هر عقیده ی باطلی را ابراز کند کسی نمیتواند با وی مخالفت کند! و این بسیار خطرناک است.
اما در مورد این که مفهوم روایت فوق چیست و آن معارف بلند و بالایی که سلمان ظرفیت آن را داشت و ابوذر نداشت، چیست، اگر چه در خود روایت به آن تصریح نشده است اما از برخی شواهد چنین بر میآید که از جمله معارفی که سلمان واجد آن بود امادیگران و از جمله شاید ابوذر ظرفیت هضم و پذیرش آن را نداشت، مراتب...
کانال تلگرام :
@ebnearabi
مشاهده ی مشروح این مطلب :
www.ebnearabi.com/3259/بررسی-حدیث-لو-علم-ابوذر-ما-فی-قلب-سلمان.html
Ebnearabi
بررسی حدیث«لو علم ابوذر ما فی قلب سلمان»و سوء استفاده عرفا | پژوهشی درباره محیی الدین ابن عربی، عرفان و تصوف
سَلّمنا که اسرار انبیا و ائمّه آن باشد که شما می گویید، لکن امر کرده اند به کتمان اسرار ایشان و نهی کرده اند از افشای آن ها در کمال تأکید. پس این فریاد کردن های
بررسی روایت اطلبوا العلم و لو بالصین ، مهدی نصیری
می گوییم چرا مباحث توحید و الهیات را از یونانیان مشرک و الهه پرست بگیریم؟ می گویند: در حدیث است که اطلبوا العلم و لو بالصین!
می گوییم: اولا معنای حدیث این است که بعد مسافت و مشقتها نباید مانع از جستجوی معرفت و دانش باشد و اگر عالمی ربانی در آن سوی دنیا هم بود، این امر مانع از علم آموزی از وی نمی تواند باشد. پس ولو بالصین مثالی از بعد مسافت است، نه این که علم موطن و خاستگاهی مشخص ندارد و بی وطن و هر جایی است و مشرکان و کفار چینی و یونانی هم می توانند علم توحید و الهیات تحویل مسلمین بدهند همان گونه که اکنون از علوم انسانی انگلیسی و آمریکایی و فرانسوی و آلمانی در دانشگاهها استفاده می کنیم!!
تعجب این است که مستدلین به این روایت بر دهها روایت دیگر که صریحا سخن از خاستگاه وحیانی و قرانی و اهل بیتی علوم و حکمت می گویند، چشم می بندند. چند نمونه از این روایات را باهم مرور می کنیم: ...
کانال تلگرام :
https://telegram.me/ebnearabi
مشاهده ی مشروح این مطلب :
http://www.ebnearabi.com/3013/کوتاه-نگاشت-هایی-درباره-فلسفه-و-عرفان-4.html
می گوییم چرا مباحث توحید و الهیات را از یونانیان مشرک و الهه پرست بگیریم؟ می گویند: در حدیث است که اطلبوا العلم و لو بالصین!
می گوییم: اولا معنای حدیث این است که بعد مسافت و مشقتها نباید مانع از جستجوی معرفت و دانش باشد و اگر عالمی ربانی در آن سوی دنیا هم بود، این امر مانع از علم آموزی از وی نمی تواند باشد. پس ولو بالصین مثالی از بعد مسافت است، نه این که علم موطن و خاستگاهی مشخص ندارد و بی وطن و هر جایی است و مشرکان و کفار چینی و یونانی هم می توانند علم توحید و الهیات تحویل مسلمین بدهند همان گونه که اکنون از علوم انسانی انگلیسی و آمریکایی و فرانسوی و آلمانی در دانشگاهها استفاده می کنیم!!
تعجب این است که مستدلین به این روایت بر دهها روایت دیگر که صریحا سخن از خاستگاه وحیانی و قرانی و اهل بیتی علوم و حکمت می گویند، چشم می بندند. چند نمونه از این روایات را باهم مرور می کنیم: ...
کانال تلگرام :
https://telegram.me/ebnearabi
مشاهده ی مشروح این مطلب :
http://www.ebnearabi.com/3013/کوتاه-نگاشت-هایی-درباره-فلسفه-و-عرفان-4.html
Ebnearabi
کوتاه نگاری هایی درباره فلسفه و عرفان(4)،اطلبوا العلم و لو بالصین،دکتر مهدی نصیری | پژوهشی درباره محیی الدین ابن عربی، عرفان و…
معنای حدیث این است که بعد مسافت و مشقتها نباید مانع از جستجوی معرفت باشد و اگر عالمی در آن سوی دنیا هم بود،این مانع از علم آموزی ازاونمی تواند باشد.ولو بالصین
در این کلیپ ها ، نمونه ای از وجد و شور عجیب صوفیانه را مشاهده می کنید ! انسان پس از دیدن چنین افرادی به معنای روایت از امام باقر علیه السلام در کافی شریف پی می برد که فرمودند : عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ، قَالَ: قُلْتُ: إِنَّ قَوْماً إِذَا ذَكَرُوا شَيْئاً مِنَ الْقُرْآنِ أَوْ حُدِّثُوا بِهِ، صَعِقَ أَحَدُهُمْ، حَتّى يُرى أَنَّ أَحَدَهُمْ لَوْ قُطِعَتْ يَدَاهُ أَوْ رِجْلَاهُ، لَمْ يَشْعُرْ بِذلِكَ؟ فَقَالَ: «سُبْحَانَ اللَّهِ! ذَاكَ مِنَ الشَّيْطَانِ، مَا بِهذَا نُعِتُوا، إِنَّمَا هُوَ اللِّينُ وَ الرِّقَّةُ وَ الدَّمْعَةُ وَ الْوَجَل : به حضرت عرض شد: عده اي هستند كه هر گاه اندكي از قرآن را یادآور می شوند يا برایشان نقل می شود برخي از آن ها مدهوش مي شوند به گونه اي كه اگر دست و پايشان را ببرند ، احساس نمي كنند! امام (ع) در پاسخ فرمود: منزه است خدا! اين عمل از ناحيه شيطان است مومنان در قرآن چنين توصيف نشده اند، بلكه صفات آن ها نرمي و دلسوزي و اشك وترس و بيم است.
الكافي (ط - الإسلامية) ، ج2 ، ص 617
الكافي (ط - الإسلامية) ، ج2 ، ص 617
مولوی : مثنوی هم سنگ قرآن است – شمس تبریزی : مثنوی بالاتر از قرآن است !!
... «روزی حضرت سلطان ولد ( فرزند مولوی ) فرمود: که از یاران، یکی به حضرت پدرم شکایتی کرد، که دانشمندان با من بحث کردند که مثنوی را چرا قرآن گویند؟ من بنده ( در جواب ) گفتم که تفسیر قرآن است. همانا که پدرم لحظه ای خاموش کرده فرمود که: ای سگ! چرا ( قرآن ) نباشد ؟ ای خر! چرا نباشد ؟ ای غر خواهر( ناسزائی رکیک است که از ترجمه آن معذوریم ) چرا نباشد ؟ همانا که در ظروف حروف انبیا و اولیا جز انوار اسرار الهی مدرّج نیست. و کلام خدا از دل پاک ایشان رسته، بر جویبار زبان ایشان روان شده است. خواه سریانی باشد ، خواه سبع المثانی، خواه عبری، خواه عربی… »
شمس تبریزی در مقالات (در مقام تمجید مولوی) می گوید: ما نبشته تو را با قرآن نیامیزیم! (یعنی نوشته های تورا از قرآن برتر می دانیم!!! ) ...
کانال تلگرام :
https://telegram.me/ebnearabi
مشاهده ی مشروح این مطلب :
http://www.ebnearabi.com/5418/مولوی-مثنوی-هم-سنگ-قرآن-شمس-مثنوی-بالات.html
... «روزی حضرت سلطان ولد ( فرزند مولوی ) فرمود: که از یاران، یکی به حضرت پدرم شکایتی کرد، که دانشمندان با من بحث کردند که مثنوی را چرا قرآن گویند؟ من بنده ( در جواب ) گفتم که تفسیر قرآن است. همانا که پدرم لحظه ای خاموش کرده فرمود که: ای سگ! چرا ( قرآن ) نباشد ؟ ای خر! چرا نباشد ؟ ای غر خواهر( ناسزائی رکیک است که از ترجمه آن معذوریم ) چرا نباشد ؟ همانا که در ظروف حروف انبیا و اولیا جز انوار اسرار الهی مدرّج نیست. و کلام خدا از دل پاک ایشان رسته، بر جویبار زبان ایشان روان شده است. خواه سریانی باشد ، خواه سبع المثانی، خواه عبری، خواه عربی… »
شمس تبریزی در مقالات (در مقام تمجید مولوی) می گوید: ما نبشته تو را با قرآن نیامیزیم! (یعنی نوشته های تورا از قرآن برتر می دانیم!!! ) ...
کانال تلگرام :
https://telegram.me/ebnearabi
مشاهده ی مشروح این مطلب :
http://www.ebnearabi.com/5418/مولوی-مثنوی-هم-سنگ-قرآن-شمس-مثنوی-بالات.html
Ebnearabi
مولوی : مثنوی هم سنگ قرآن است - شمس تبریزی : مثنوی بالاتر از قرآن است !! | پژوهشی درباره محیی الدین ابن عربی، عرفان و تصوف
مولوي دریافت های شخصی خود را در حد وحی الهی بالا برده و مثنوی خود را که آکنده از مطالب خلاف واقع و در تعارض با آموزه های عقلانی و وحیانی است، در مقدمه دفتر اول
شطحیات بایزید بسطامی – مدح ها و تعاریف یکی از سران “عرفان و تصوف” از خود! - قسمت اول
... 2. دستور بایزید به یحیى
وقتى یکى از صوفیان کار کرده به نام «یحیى» از او دستورى خواست، گفت: اگر صفوت آدم و قدس جبرئیل و خلت ابراهیم و شوق موسى و طهارت عیسى و محبت محمد علیهم السلام را به تو دهند، مبادا که راضى شوى! بلکه ماوراء آن را طلب کن و صاحب همت باش و سر به هیچ چیز فرود نیاور که به هر چیز فرود آوردى، محجوب گردى!
نگارنده گوید: ملاحظه مى کنید تا چه اندازه مقام شامخ پیغمبران بزرگ را کوچک مى شمرند و آنها را حجاب مى دانند.
۳ـ خاموش کردن آتش جهنم!
مى گفت: دلم مى خواهد زودتر قیامت برپا شود تا خیمه خود را برطرف دوزخ زنم که چون دوزخ مرا بیند پست شود و به این وسیله راحتى مردم را فراهم کرده باشم!...
۵ـ دعوى نارواى بایزید!
شیخ عطار در صفحه ۱۱۲ از همان کتاب نقل مى کند که بایزید را گفتند: روز قیامت که مى شود مردم در زیر لواى محمد(صلى الله علیه وآله) خواهند بود؟ گفت: «به خدا قسم که لواى من از لواى محمد بزرگتر است»!
و در همان صفحه نقل مى کند که مى گفت: «سبحانى ما اعظم شانى!» «منزهم من چقدر مقامم والا است»! ...
کانال تلگرام پژوهشی درباره ابن عربی ، عرفان و تصوف :
https://telegram.me/ebnearabi
مشاهده ی مشروح این مطلب :
http://www.ebnearabi.com/2809/شطحیات-بایزید-بسطامی-مدح-ها-و-تعاریف-ی.html
... 2. دستور بایزید به یحیى
وقتى یکى از صوفیان کار کرده به نام «یحیى» از او دستورى خواست، گفت: اگر صفوت آدم و قدس جبرئیل و خلت ابراهیم و شوق موسى و طهارت عیسى و محبت محمد علیهم السلام را به تو دهند، مبادا که راضى شوى! بلکه ماوراء آن را طلب کن و صاحب همت باش و سر به هیچ چیز فرود نیاور که به هر چیز فرود آوردى، محجوب گردى!
نگارنده گوید: ملاحظه مى کنید تا چه اندازه مقام شامخ پیغمبران بزرگ را کوچک مى شمرند و آنها را حجاب مى دانند.
۳ـ خاموش کردن آتش جهنم!
مى گفت: دلم مى خواهد زودتر قیامت برپا شود تا خیمه خود را برطرف دوزخ زنم که چون دوزخ مرا بیند پست شود و به این وسیله راحتى مردم را فراهم کرده باشم!...
۵ـ دعوى نارواى بایزید!
شیخ عطار در صفحه ۱۱۲ از همان کتاب نقل مى کند که بایزید را گفتند: روز قیامت که مى شود مردم در زیر لواى محمد(صلى الله علیه وآله) خواهند بود؟ گفت: «به خدا قسم که لواى من از لواى محمد بزرگتر است»!
و در همان صفحه نقل مى کند که مى گفت: «سبحانى ما اعظم شانى!» «منزهم من چقدر مقامم والا است»! ...
کانال تلگرام پژوهشی درباره ابن عربی ، عرفان و تصوف :
https://telegram.me/ebnearabi
مشاهده ی مشروح این مطلب :
http://www.ebnearabi.com/2809/شطحیات-بایزید-بسطامی-مدح-ها-و-تعاریف-ی.html
Ebnearabi
شطحیات بایزید بسطامی– تعاریف یکی از سران عرفان مصطلح از خود!– قسمت اول | پژوهشی درباره محیی الدین ابن عربی، عرفان و تصوف
آنچه را كه بايزيد در حق خود ادعا كرده و يا ديگران به او بسته اند درباره هيچ يك از پيغمبران بزرگ الهى وارد نشده، اغراق نگفته ايم...
شطحیات بایزید بسطامی – مدح ها و تعاریف یکی از سران “عرفان و تصوف” از خود! - قسمت دوم
... سران عرفان کما بیش به مدح خود پرداخته اند و آن را شطحیات می نامند. بایزید از نخستین گویندگان سخنان شطح آمیز است. برخی از شطحیات بایزید بر اعتقاد او به حلول و اتحاد دلالت دارد.
...این مرد در میان صوفیه مقام فوق العاده اى دارد به طورى که او را به «سلطان العارفین» ملقب کرده اند! شیخ عطار در کتاب تذکره الاولیاء، القاب مهمى از قبیل «برهان المحققین» و «خلیفه الهى» و «علامه نامتناهى» و «اکبر مشایخ» و «اعظم اولیاء» به او مى دهد و در همان کتاب از ابوسعید ابوالخیر نقل مى کند که گفته است: «هیجده هزار عالم را پر از بایزید مى بینم و بایزید در میان نیست».
خلاصه اگر بگوییم آنچه را که بایزید در حق خود ادعا کرده و یا دیگران به او بسته اند درباره هیچ یک از پیغمبران بزرگ الهى وارد نشده، اغراق نگفته ایم. بایزید داراى افکار عجیب و غریبى بوده است که بدون شک هر شنونده اى را دچار حیرت مى کند...
عطار مى نویسد: یکى گفت به او چرا شب نماز نمى کنى؟ گفت مرا فراغت نماز نیست، من گرد ملکوت مى گردم هرجا افتاده اى است دست او را مى گیرم!! (تذکره الاولیاء، جلد ۱، صفحه ۱۵۷)
بعضى مى گویند این ادعاها را فرعون هم نکرد....
نقل است که: زاهدى بود، از جمله بزرگان بسطام و صاحب تبع و صاحب قبول و از حلقه بایزید هیچ غایب نبودى، روزى گفت: اى شیخ سى سال است صائم الدهر و قائم اللیلم، و در خود از این علوم که تو مى گویى، اثرى نمى یابم و تصدیق این علم مى کنم و دوست مى دارم این سخن را، بایزید گفت اگر سیصد سال همچنین باشى یک ذره، از این حدیث نیابى، گفت: چرا؟ گفت: از آنکه تو محجوبى به نفس خود! مرد گفت این را دوایى هست؟ شیخ گفت: بلى اما نکنى! گفت: بکنم، که سالها است که طالبم!
شیخ گفت: این ساعت برو و موى سر و محاسن فرو کن و این جامه که دارى بیرون کن و ازارى از گلیم بر میان بند، و بر سر ان مَحَلَّت که ترا بهتر شناسند بنشین و توبره گردکان پیش خود بنه، و کودکان را جمع کن و بگو که: هر که مرا یک قفا بزند، یک جوز بدهم و هر که دو بزند دو جوز بدهم، و در شهر مى گردى تا کودکان سیلى بر گردنت زنند که علاج تو این است...
آیا هیچ مذهب و آیین و منطقى این کار احمقانه را اجازه مى دهد؟
...
کانال تلگرام پژوهشی درباره ابن عربی ، عرفان و تصوف :
https://telegram.me/ebnearabi
مشاهده ی مشروح این مطلب :
http://www.ebnearabi.com/2809/شطحیات-بایزید-بسطامی-مدح-ها-و-تعاریف-ی.html
... سران عرفان کما بیش به مدح خود پرداخته اند و آن را شطحیات می نامند. بایزید از نخستین گویندگان سخنان شطح آمیز است. برخی از شطحیات بایزید بر اعتقاد او به حلول و اتحاد دلالت دارد.
...این مرد در میان صوفیه مقام فوق العاده اى دارد به طورى که او را به «سلطان العارفین» ملقب کرده اند! شیخ عطار در کتاب تذکره الاولیاء، القاب مهمى از قبیل «برهان المحققین» و «خلیفه الهى» و «علامه نامتناهى» و «اکبر مشایخ» و «اعظم اولیاء» به او مى دهد و در همان کتاب از ابوسعید ابوالخیر نقل مى کند که گفته است: «هیجده هزار عالم را پر از بایزید مى بینم و بایزید در میان نیست».
خلاصه اگر بگوییم آنچه را که بایزید در حق خود ادعا کرده و یا دیگران به او بسته اند درباره هیچ یک از پیغمبران بزرگ الهى وارد نشده، اغراق نگفته ایم. بایزید داراى افکار عجیب و غریبى بوده است که بدون شک هر شنونده اى را دچار حیرت مى کند...
عطار مى نویسد: یکى گفت به او چرا شب نماز نمى کنى؟ گفت مرا فراغت نماز نیست، من گرد ملکوت مى گردم هرجا افتاده اى است دست او را مى گیرم!! (تذکره الاولیاء، جلد ۱، صفحه ۱۵۷)
بعضى مى گویند این ادعاها را فرعون هم نکرد....
نقل است که: زاهدى بود، از جمله بزرگان بسطام و صاحب تبع و صاحب قبول و از حلقه بایزید هیچ غایب نبودى، روزى گفت: اى شیخ سى سال است صائم الدهر و قائم اللیلم، و در خود از این علوم که تو مى گویى، اثرى نمى یابم و تصدیق این علم مى کنم و دوست مى دارم این سخن را، بایزید گفت اگر سیصد سال همچنین باشى یک ذره، از این حدیث نیابى، گفت: چرا؟ گفت: از آنکه تو محجوبى به نفس خود! مرد گفت این را دوایى هست؟ شیخ گفت: بلى اما نکنى! گفت: بکنم، که سالها است که طالبم!
شیخ گفت: این ساعت برو و موى سر و محاسن فرو کن و این جامه که دارى بیرون کن و ازارى از گلیم بر میان بند، و بر سر ان مَحَلَّت که ترا بهتر شناسند بنشین و توبره گردکان پیش خود بنه، و کودکان را جمع کن و بگو که: هر که مرا یک قفا بزند، یک جوز بدهم و هر که دو بزند دو جوز بدهم، و در شهر مى گردى تا کودکان سیلى بر گردنت زنند که علاج تو این است...
آیا هیچ مذهب و آیین و منطقى این کار احمقانه را اجازه مى دهد؟
...
کانال تلگرام پژوهشی درباره ابن عربی ، عرفان و تصوف :
https://telegram.me/ebnearabi
مشاهده ی مشروح این مطلب :
http://www.ebnearabi.com/2809/شطحیات-بایزید-بسطامی-مدح-ها-و-تعاریف-ی.html
Ebnearabi
شطحیات بایزید بسطامی– تعاریف یکی از سران عرفان مصطلح از خود!– قسمت اول | پژوهشی درباره محیی الدین ابن عربی، عرفان و تصوف
آنچه را كه بايزيد در حق خود ادعا كرده و يا ديگران به او بسته اند درباره هيچ يك از پيغمبران بزرگ الهى وارد نشده، اغراق نگفته ايم...
شطحیات بایزید بسطامی– تعاریف یکی از سران عرفان مصطلح از خود!– قسمت آخر
... 2. ابوموسی شاگرد بایزید گوید که «با بایزید بودم در سمرقند. خلق شهر بدو تبرّک میکردند چون از شهر بیرون آمدیم، خلق در قفای او بیامدند، واقعاً نگه کرد. گفت: اینها کیستند؟ گفتم: متبرکان اند. ببالای تل برآمد. روی سوی آن قوم کرد. گفت: یا قوم! «أنا ربکم الاعلی». ایشان گفتند: ابویزید دیوانه شد. جمله ازو برگشتند.
3. بایزید گوید که حق به من گفت همه بنده اند جز تو...
5. ابوموسی گوید که «ابویزید از مؤذن اللّه اکبر بشنید، گفت: من بزرگوارترم.» ...
11. یکی پیش بایزید برخواند که «ان بطش ربّک لشدید.» گفت «بطش من از بطش او سختر است.»
کانال تلگرام پژوهشی درباره ابن عربی ، عرفان و تصوف :
https://telegram.me/ebnearabi
مشاهده ی مشروح این مطلب :
http://www.ebnearabi.com/8558/شطحیات-بایزید-بسطامی-تعاریف-یکی-از-س.html
... 2. ابوموسی شاگرد بایزید گوید که «با بایزید بودم در سمرقند. خلق شهر بدو تبرّک میکردند چون از شهر بیرون آمدیم، خلق در قفای او بیامدند، واقعاً نگه کرد. گفت: اینها کیستند؟ گفتم: متبرکان اند. ببالای تل برآمد. روی سوی آن قوم کرد. گفت: یا قوم! «أنا ربکم الاعلی». ایشان گفتند: ابویزید دیوانه شد. جمله ازو برگشتند.
3. بایزید گوید که حق به من گفت همه بنده اند جز تو...
5. ابوموسی گوید که «ابویزید از مؤذن اللّه اکبر بشنید، گفت: من بزرگوارترم.» ...
11. یکی پیش بایزید برخواند که «ان بطش ربّک لشدید.» گفت «بطش من از بطش او سختر است.»
کانال تلگرام پژوهشی درباره ابن عربی ، عرفان و تصوف :
https://telegram.me/ebnearabi
مشاهده ی مشروح این مطلب :
http://www.ebnearabi.com/8558/شطحیات-بایزید-بسطامی-تعاریف-یکی-از-س.html
Ebnearabi
شطحیات بایزید بسطامی– تعاریف یکی از سران عرفان مصطلح از خود!– قسمت دوم | پژوهشی درباره محیی الدین ابن عربی، عرفان و تصوف
ابویزید از مؤذن اللّه اکبر بشنید، گفت: من بزرگوارترم! یکی پیش بایزید برخواند که «ان بطش ربّک لشدید.» گفت «بطش من از بطش او سختر است!
غایت تمامی عرفان ها = رساندن انسان به خدایی
🔴 اوشو می گوید :
خدا جدا از شما نیست خدا نهایت هستی شماست ... .
مثل یک رقاص که از رقصش جدا نیست در واقع کل هستی خداست .
خداوند در همه جا هست پس چگونه می تواند در آن بت ها نباشد؟ پس او در یک بت سنگی نیز هست .
(آفتاب و سایه ها 175- 175از اوشو راز بزرگ)
🔴 سای بابا :
همه انسان ها جزئی از خدای واحدند ؛
من او (خدا) هستم .
شما همه سلول های زنده ای در بدن خداوندید.
(آفتاب و سایه ها 192 از تعلیمات ساتیا سای بابا) عرفان آمریکایی اکنکار :
هر یک از ما میوه یا یک شاخه از درخت خداییم هر یک از ما جرقه و شراره ای از سوگماد(خدا) هستیم
ما در ذات خود از همان جوهریم که خدای تعالی... ماده چیزی نیست جز روح خدا که به شکل های پاییت تری در آمد... ما خود حقیقت هستیم، حقیقت زنده و تجسم خود خدا... خدا در درون همه چیز وجود دارد... برای خدا هیچ تفاوتی نمی کند که چه کشلی به خود بگیرد.
(آفتاب و سایه ها، محمد تقی فعالی 399)
🔴 یوگا :
ما با پردگار همه جا ناظر و حاضر کی هستیم ، ما اکنون به همان اندازه جزئی از او هستیم که در آینده خواهیم بود.
( آفتاب و سایه ها محمد تقی فعالی 182-186)
🔴 تائو :
انسان مى كوشد تا با ((تائو)) يكى شود، اما نمى تواند. ((تائو)) همه چيز است و هيچ چيز نيست . ((تائو)) همه علت است و هم معلول ، تمام اشياء از ((تائو)) پديد مى آيند و با ((تائو)) زندگى مى كنند و به ((تائو)) باز مى گردند. ((تائو)) طريق ابدى است كه همه مخلوقات از اين راه عبور مى كنند
((تائو)) همه علت است و هم معلول ، تمام اشياء از ((تائو)) پديد مى آيند و با ((تائو)) زندگى مى كنند و به ((تائو)) باز مى گردند.
🔴 حکمای یونان باستان : برمانيدس (متولد ٦٣٤قبل از ميلاد) مي گويد :
شخص خردمند جز به وجود واحد كه كل وجود و وجود كل است، قائل نتواند شد.
فلوطين (متولد ٢٠٤ ميلادي) م يگويد:
خدا کل اشيا است اما هي چيك از اشيا نيست. موجودات جوشش و ترشح ذات اويند. بايد براي رسيدن به اين مطلب از عقل و حس گذشته و به كشف و شهود متوسل شد.
سير حكمت در اروپا، ١٣٧٢ شمسي، ١/15
٨٦/ ٢ . سير حكمت در اروپا، ١٣٧٢ شمسي، ١
٨٦/ ٣ . سير حكمت در اروپا، ١٣٧٢ شمسي
🔴 عرفای ایران باستان :
جهان را در خارج وجودي نيست و هر چه هست همه ايزد است. هستي واجب الوجود است و بس؛ ديگرهمه وهم و خيال است .
ناسخ التواريخ، جلد 8/ ٢٣٨ –ج3/ص237
🔴 دونالد والش از رهبران معنوی عصر جدید چنین می گوید : تو يك وجود سهگانه هستي؛ مركب از جسم، ذهن و روح؛
تو مظهر تجلي خداوند هستي؛
يعني خداوند در تو متجلي گشته است.
(گفتگو با خدا، ج3، ص 134)
🔴 حسینعلی بهاء :
در هیکل من نمی بینی مگر هیکل خدا
در بود و ذات من نیست مگر بود و ذات پروردگار
همانا منم خداوند
کتاب مبین ص 13-17
🔵شهید مطهری در رابطه با غایت عرفان اسلامی چنین می گوید : عرفا همیشه مستی را به آن معنا که خود می گویند بر عقل ترجیح می دهند. توحید نزد آنها معنی دیگری دارد. توحید آنها وحدت وجود است .در این مکتب، انسان کامل در آخر، عین خدا می شود؛ اصلا انسان کامل حقیقی، خود خداست !
انسان کامل / ص168
🔴 شبستری:
وجود خلق و کثرت در نمود است
نه هرچه مى نماید عین بود است
🔴 شاه نعمت الله ولی :
نظرى کن که غیر یک شى نیست گرچه اندر ظهور اشیاء شد
🔴 مولوی :
نماند در میانه هیچ تمییز ، شود معروف و عارف جمله یک چیز
🔴 حلاج :
انا الحق
لیس فی جبتی سوی الله
🔴 بایزید بسطامی :
سبحانی سبحانی ما اعظم شانی
🔴 عطار :
هرکه از وی نَزَد انا الحق سر بود او از جماعت کفار
چو دوئی از میان برخیزد تو نمایی او کند اقرار
من همی گویم همی می شونم نیست در دار غیره دیار .
🔴 اوشو می گوید :
خدا جدا از شما نیست خدا نهایت هستی شماست ... .
مثل یک رقاص که از رقصش جدا نیست در واقع کل هستی خداست .
خداوند در همه جا هست پس چگونه می تواند در آن بت ها نباشد؟ پس او در یک بت سنگی نیز هست .
(آفتاب و سایه ها 175- 175از اوشو راز بزرگ)
🔴 سای بابا :
همه انسان ها جزئی از خدای واحدند ؛
من او (خدا) هستم .
شما همه سلول های زنده ای در بدن خداوندید.
(آفتاب و سایه ها 192 از تعلیمات ساتیا سای بابا) عرفان آمریکایی اکنکار :
هر یک از ما میوه یا یک شاخه از درخت خداییم هر یک از ما جرقه و شراره ای از سوگماد(خدا) هستیم
ما در ذات خود از همان جوهریم که خدای تعالی... ماده چیزی نیست جز روح خدا که به شکل های پاییت تری در آمد... ما خود حقیقت هستیم، حقیقت زنده و تجسم خود خدا... خدا در درون همه چیز وجود دارد... برای خدا هیچ تفاوتی نمی کند که چه کشلی به خود بگیرد.
(آفتاب و سایه ها، محمد تقی فعالی 399)
🔴 یوگا :
ما با پردگار همه جا ناظر و حاضر کی هستیم ، ما اکنون به همان اندازه جزئی از او هستیم که در آینده خواهیم بود.
( آفتاب و سایه ها محمد تقی فعالی 182-186)
🔴 تائو :
انسان مى كوشد تا با ((تائو)) يكى شود، اما نمى تواند. ((تائو)) همه چيز است و هيچ چيز نيست . ((تائو)) همه علت است و هم معلول ، تمام اشياء از ((تائو)) پديد مى آيند و با ((تائو)) زندگى مى كنند و به ((تائو)) باز مى گردند. ((تائو)) طريق ابدى است كه همه مخلوقات از اين راه عبور مى كنند
((تائو)) همه علت است و هم معلول ، تمام اشياء از ((تائو)) پديد مى آيند و با ((تائو)) زندگى مى كنند و به ((تائو)) باز مى گردند.
🔴 حکمای یونان باستان : برمانيدس (متولد ٦٣٤قبل از ميلاد) مي گويد :
شخص خردمند جز به وجود واحد كه كل وجود و وجود كل است، قائل نتواند شد.
فلوطين (متولد ٢٠٤ ميلادي) م يگويد:
خدا کل اشيا است اما هي چيك از اشيا نيست. موجودات جوشش و ترشح ذات اويند. بايد براي رسيدن به اين مطلب از عقل و حس گذشته و به كشف و شهود متوسل شد.
سير حكمت در اروپا، ١٣٧٢ شمسي، ١/15
٨٦/ ٢ . سير حكمت در اروپا، ١٣٧٢ شمسي، ١
٨٦/ ٣ . سير حكمت در اروپا، ١٣٧٢ شمسي
🔴 عرفای ایران باستان :
جهان را در خارج وجودي نيست و هر چه هست همه ايزد است. هستي واجب الوجود است و بس؛ ديگرهمه وهم و خيال است .
ناسخ التواريخ، جلد 8/ ٢٣٨ –ج3/ص237
🔴 دونالد والش از رهبران معنوی عصر جدید چنین می گوید : تو يك وجود سهگانه هستي؛ مركب از جسم، ذهن و روح؛
تو مظهر تجلي خداوند هستي؛
يعني خداوند در تو متجلي گشته است.
(گفتگو با خدا، ج3، ص 134)
🔴 حسینعلی بهاء :
در هیکل من نمی بینی مگر هیکل خدا
در بود و ذات من نیست مگر بود و ذات پروردگار
همانا منم خداوند
کتاب مبین ص 13-17
🔵شهید مطهری در رابطه با غایت عرفان اسلامی چنین می گوید : عرفا همیشه مستی را به آن معنا که خود می گویند بر عقل ترجیح می دهند. توحید نزد آنها معنی دیگری دارد. توحید آنها وحدت وجود است .در این مکتب، انسان کامل در آخر، عین خدا می شود؛ اصلا انسان کامل حقیقی، خود خداست !
انسان کامل / ص168
🔴 شبستری:
وجود خلق و کثرت در نمود است
نه هرچه مى نماید عین بود است
🔴 شاه نعمت الله ولی :
نظرى کن که غیر یک شى نیست گرچه اندر ظهور اشیاء شد
🔴 مولوی :
نماند در میانه هیچ تمییز ، شود معروف و عارف جمله یک چیز
🔴 حلاج :
انا الحق
لیس فی جبتی سوی الله
🔴 بایزید بسطامی :
سبحانی سبحانی ما اعظم شانی
🔴 عطار :
هرکه از وی نَزَد انا الحق سر بود او از جماعت کفار
چو دوئی از میان برخیزد تو نمایی او کند اقرار
من همی گویم همی می شونم نیست در دار غیره دیار .
ابن عربی: شرافت ، فضیلت و برکت روز عاشورا !
صوم عاشورا ، کفاره گناهان یک سال!
۲ ) امام رضا (علیه السلام) می فرماید: “روز عاشورا، روز روزه نیست بلکه روز حزن و مصیبتی است که برای اهل آسمان و زمین و همه مومنان وارد شد و روز شادی و سرور پسر مرجانه و آل زیاد و اهل آتش است.
۳ ) مرحوم کلینی در کافی نقل می کند:امام صادق (علیه السلام) در پاسخ به شخصی که از حکم روزه روز عاشورا سوال کرده بود فرمودند:
یَوْمُ عَاشُورَاءَ فَیَوْمٌ أُصِیبَ فِیهِ الْحُسَیْنُ ع صَرِیعاً بَیْنَ أَصْحَابِهِ وَ أَصْحَابُهُ صَرْعَى حَوْلَهُ عُرَاهً أَ فَصَوْمٌ یَکُونُ فِی ذَلِکَ الْیَوْمِ کَلَّا وَ رَبِّ الْبَیْتِ الْحَرَامِ
روز عاشورا، روزى است که مصیبت حسین علیه السلام و بر خاک افتادن او میان یارانش، پیش آمد و یارانش نیز برهنه، بر گِرد او بر زمین افتاده بودند. آیا در چنین روزى، روزه مىگیرند؟ سوگند به پروردگار که چنین کاری هرگز، روا نیست.
سپس فرمود: فَمَنْ صَامَهُ أَوْ تَبَرَّکَ بِهِ حَشَرَهُ اللَّهُ مَعَ آلِ زِیَادٍ
هر کس این روز را روزه بگیرد یا آن را مبارک بدارد؛ خداوند متعال او را با آل زیاد محشور می گرداند...
۶ ) در روایتی دیگر زید نرسی از زراره اینگونه نقل میکند:
عن زید النرسی قال: سمعت عبید بن زراره یسأل أبا عبد الله علیه السلام عن صوم یوم عاشورا فقال: من صامه کان حظه من صیام ذلک الیوم حظ ابن مرجانه وآل زیاد. قال: قلت: وما کان حظهم من ذلک الیوم؟ قال: النار أعاذنا الله من النار ومن عمل یقرب من النار.
زید نرسی میگوید: از عبید بن زراره شنیدم که از أبا عبد الله علیه السلام راجع به روزه عاشورا سؤال نمود. حضرت فرمود: کسی که این روز را روزه بدارد حظ و نصیبش از این روز همان خواهد بود که ابن مرجانه و آل زیاد از این روز بردند. میگوید: گفتم حظ و نصیب آنان در این روز چه بود؟ فرمود: آتش جهنم! و به خدا پناه میبریم از عملی که نتیجه آن آتش باشد![۸] ....
اما ابن عربی به کرّات و به انحاء مختلف ، شرافت ، فضیلت و برکت روز عاشورا را یادآور شده و روایاتی را از اسلاف خود در فضیلت و استحباب روزه این روز ذکر می کند .
وی در بابی تحت عنوان “الرکبان أصحاب التدبیر: شمائلهم و خصائصهم” شرافت ، برکت و فضیلت این روز را متذکر می شود و آن را در ردیف ایامی چون ماه مبارک رمضان ، شب قدر ، روز جمعه و روز عرفه قرار می دهد :
فانظر ما أشرف مقامهم إذ حباهم اللَّه من الزمان باشرفه! فإنها” خیر من ألف شهر”. فیه زمان رمضان، و یوم الجمعه، و یوم عاشوراء، و یوم عرفه، و لیله القدر…[۱۴]
همچنین در باب “مراتب التفاضل فی الأعمال و الطاعات” درباره ی ....
کانال تلگرام پژوهشی درباره ابن عربی ، عرفان و تصوف :
https://telegram.me/ebnearabi
مشاهده ی مشروح این مطلب :
www.ebnearabi.com/8775/ابن-عربی-شرافت-،-فضیلت-و-برکت-روز-عاشور.html
صوم عاشورا ، کفاره گناهان یک سال!
۲ ) امام رضا (علیه السلام) می فرماید: “روز عاشورا، روز روزه نیست بلکه روز حزن و مصیبتی است که برای اهل آسمان و زمین و همه مومنان وارد شد و روز شادی و سرور پسر مرجانه و آل زیاد و اهل آتش است.
۳ ) مرحوم کلینی در کافی نقل می کند:امام صادق (علیه السلام) در پاسخ به شخصی که از حکم روزه روز عاشورا سوال کرده بود فرمودند:
یَوْمُ عَاشُورَاءَ فَیَوْمٌ أُصِیبَ فِیهِ الْحُسَیْنُ ع صَرِیعاً بَیْنَ أَصْحَابِهِ وَ أَصْحَابُهُ صَرْعَى حَوْلَهُ عُرَاهً أَ فَصَوْمٌ یَکُونُ فِی ذَلِکَ الْیَوْمِ کَلَّا وَ رَبِّ الْبَیْتِ الْحَرَامِ
روز عاشورا، روزى است که مصیبت حسین علیه السلام و بر خاک افتادن او میان یارانش، پیش آمد و یارانش نیز برهنه، بر گِرد او بر زمین افتاده بودند. آیا در چنین روزى، روزه مىگیرند؟ سوگند به پروردگار که چنین کاری هرگز، روا نیست.
سپس فرمود: فَمَنْ صَامَهُ أَوْ تَبَرَّکَ بِهِ حَشَرَهُ اللَّهُ مَعَ آلِ زِیَادٍ
هر کس این روز را روزه بگیرد یا آن را مبارک بدارد؛ خداوند متعال او را با آل زیاد محشور می گرداند...
۶ ) در روایتی دیگر زید نرسی از زراره اینگونه نقل میکند:
عن زید النرسی قال: سمعت عبید بن زراره یسأل أبا عبد الله علیه السلام عن صوم یوم عاشورا فقال: من صامه کان حظه من صیام ذلک الیوم حظ ابن مرجانه وآل زیاد. قال: قلت: وما کان حظهم من ذلک الیوم؟ قال: النار أعاذنا الله من النار ومن عمل یقرب من النار.
زید نرسی میگوید: از عبید بن زراره شنیدم که از أبا عبد الله علیه السلام راجع به روزه عاشورا سؤال نمود. حضرت فرمود: کسی که این روز را روزه بدارد حظ و نصیبش از این روز همان خواهد بود که ابن مرجانه و آل زیاد از این روز بردند. میگوید: گفتم حظ و نصیب آنان در این روز چه بود؟ فرمود: آتش جهنم! و به خدا پناه میبریم از عملی که نتیجه آن آتش باشد![۸] ....
اما ابن عربی به کرّات و به انحاء مختلف ، شرافت ، فضیلت و برکت روز عاشورا را یادآور شده و روایاتی را از اسلاف خود در فضیلت و استحباب روزه این روز ذکر می کند .
وی در بابی تحت عنوان “الرکبان أصحاب التدبیر: شمائلهم و خصائصهم” شرافت ، برکت و فضیلت این روز را متذکر می شود و آن را در ردیف ایامی چون ماه مبارک رمضان ، شب قدر ، روز جمعه و روز عرفه قرار می دهد :
فانظر ما أشرف مقامهم إذ حباهم اللَّه من الزمان باشرفه! فإنها” خیر من ألف شهر”. فیه زمان رمضان، و یوم الجمعه، و یوم عاشوراء، و یوم عرفه، و لیله القدر…[۱۴]
همچنین در باب “مراتب التفاضل فی الأعمال و الطاعات” درباره ی ....
کانال تلگرام پژوهشی درباره ابن عربی ، عرفان و تصوف :
https://telegram.me/ebnearabi
مشاهده ی مشروح این مطلب :
www.ebnearabi.com/8775/ابن-عربی-شرافت-،-فضیلت-و-برکت-روز-عاشور.html
Ebnearabi
ابن عربی: شرافت ، فضیلت و برکت روز عاشورا ! صوم عاشورا ، کفاره گناهان یک سال! | پژوهشی درباره محیی الدین ابن عربی، عرفان و تصوف
امام رضا (علیه السلام) : عاشورا، روز روزه نیست بلکه روز حزن و مصیبت است و روز شادی و سرور پسر مرجانه و آل زیاد و اهل آتش است ...
⚫⚫⚫⚫⚫
السلام علیک یا ابا الحسن یا علی بن الحسین ایها السجاد و رحمت الله و برکاته
دريا به ديده ي تر من گريه مي كند
آتش ز سوز حنجر من گريه مي كند
سنگي كه مي زنند به فرقم ز روي بام
بر زخم تازه ي سر من گريه مي كند
از حلقه هاي سلسله خون مي چكد چو اشك
زنجير هم به پيكر من گريه مي كند
ريزد سرشك ديده ي اكبر به نوك ني
اينجا به من برادر من گريه مي گند
وقتي زدند خنده به اشكم زنان شام
ديدم سه ساله خواهر من گريه مي كند
رأس حسين بر همه سر مي زند ولي
چون مي رسد برابر من گريه مي كند
اي اهل شام پاي نكوبيد بر زمين
كاينجا ستاده مادر من گريه مي كند
زنهاي شام هلهله و خنده مي كنند
جايي كه جد اطهر من گريه مي كند
⚫⚫⚫⚫⚫⚫⚫⚫
شهادت جانسوز حضرت زین العابدین علی بن الحسین علیهما السلام تسلیت باد?
السلام علیک یا ابا الحسن یا علی بن الحسین ایها السجاد و رحمت الله و برکاته
دريا به ديده ي تر من گريه مي كند
آتش ز سوز حنجر من گريه مي كند
سنگي كه مي زنند به فرقم ز روي بام
بر زخم تازه ي سر من گريه مي كند
از حلقه هاي سلسله خون مي چكد چو اشك
زنجير هم به پيكر من گريه مي كند
ريزد سرشك ديده ي اكبر به نوك ني
اينجا به من برادر من گريه مي گند
وقتي زدند خنده به اشكم زنان شام
ديدم سه ساله خواهر من گريه مي كند
رأس حسين بر همه سر مي زند ولي
چون مي رسد برابر من گريه مي كند
اي اهل شام پاي نكوبيد بر زمين
كاينجا ستاده مادر من گريه مي كند
زنهاي شام هلهله و خنده مي كنند
جايي كه جد اطهر من گريه مي كند
⚫⚫⚫⚫⚫⚫⚫⚫
شهادت جانسوز حضرت زین العابدین علی بن الحسین علیهما السلام تسلیت باد?
با سلام خدمت دوستان و همراهان گرامی
با توجه به احتمال مسدود شدن پیام رسان تلگرام ، عزیزانی که مایل هستند در آینده و پس از مسدود شدن احتمالی تلگرام ، در شبکه های اجتماعی دیگر ، همراه ما باشند ، به لینک زیر مراجعه و در سامانه خبرنامه رایگان پیامکی ، ثبت نام فرمایند :
http://www.ebnearabi.com/خبرنامه-پیامکی
با تشکر
با توجه به احتمال مسدود شدن پیام رسان تلگرام ، عزیزانی که مایل هستند در آینده و پس از مسدود شدن احتمالی تلگرام ، در شبکه های اجتماعی دیگر ، همراه ما باشند ، به لینک زیر مراجعه و در سامانه خبرنامه رایگان پیامکی ، ثبت نام فرمایند :
http://www.ebnearabi.com/خبرنامه-پیامکی
با تشکر
محدودیت خوارق عادات اهل باطل ؛ سلب توانائی انجام امور غیرعادى از مؤمنین
انجام امور غیرعادى از اهل باطل ، امکانپذیر می باشد و در عالم خارج نیز محقق شده است ، اما این به معنى عدم محدودیت آنها نیست . در متون روایى ما جریانهاى فراوانى درباره خودنمایى اهل شعبده و سحر در مقابل ائمه علیهم السلام به چشم مى خورد که ائمه علیهم السلام براى بیدارى دیگران به تنبیه این گونه افراد جسور پرداخته اند .
... متوکل تصمیم گرفت [ از راه جادو ] امام هادى علیه السلام را شرمسار کند ... مرد شعبده باز کنار متکا نشست . هنگامى که امام علیه السلام دستش را به سوى نان نازک دراز نمود ، آن مرد با سحر و شعبده نان را پراند . امام علیه السلام دست به سوى نان دیگرى دراز نمود ، باز هم آن را پراند و این موجب خنده مردم شد . در این هنگام امام علیه السلام دستش را بر متکا زد و خطاب به شکل شیر فرمود : او را بگیر . شکل شیر تبدیل به حیوان واقعى شد و بر آن مرد جست و او را بلعید و سپس به متکا و به شکل همان تصویر پیشین بازگشت . همه مردم متحیر شدند و امام علیه السلام برخاست .متوکل به امام علیه السلام گفت : از تو مى خواهم که بنشینى و او را بازگردانى . امام علیه السلام فرمود ...
گذشته از این که اهل معرفت حقیقی ، از امور غیرعادى یاد شده گریزان هستند ، خداوند نیز با توجه به صلاح و خیر بندگانش ، ممکن است توانایى انجام این امور را از کسانى هم که به آن رسیده اند بگیرد ؛ به دو حدیث در این زمینه توجه کنید :
...آن مرد عرض کرد که هر چه نفس من خواهش نمود خلاف نفس خود کردم تا این که این رتبه مرا حاصل گشت . آن جناب فرمود که نفس تو کفر را خواهش مى نماید(۵) یا اسلام ؟ آن مرد عرض کرد که نفس من کفر را خواهش مى کند ؛ آن جناب فرمود که در اینجا نیز خلاف نفس کن ؛ آن مرد عرض کرد که خلاف نفس کردم و اسلام را اختیار کردم . پس آن جناب فرمود که اکنون ببین که آیا تو را چیزى مکشوف است یا نه ؟ پس آن شخص تأمل کرد و گفت : چیزى نمى بینم ؛ آن جناب فرمود که راست گفتى ؛ چون تا به حال کافر بودى و به جهت ریاضتهایى که کشیدى مزدى به تو دادند ؛ اکنون که مسلمان شدى ، ابواب مکاشفات بر تو مسدود شد ؛ الحال به عبادات شرعیه متعبد باش که خداى تعالى بالاتر از این رتبه به تو کرامت کند و آخرت را نیز عطا مى کند ...
کانال تلگرام پژوهشی درباره ابن عربی ، عرفان و تصوف :
https://telegram.me/ebnearabi
مشاهده ی مشروح این مطلب :
www.ebnearabi.com/8820/محدوديت-خوارق-عادات-اهل-باطل-؛-سلب-توان.html
انجام امور غیرعادى از اهل باطل ، امکانپذیر می باشد و در عالم خارج نیز محقق شده است ، اما این به معنى عدم محدودیت آنها نیست . در متون روایى ما جریانهاى فراوانى درباره خودنمایى اهل شعبده و سحر در مقابل ائمه علیهم السلام به چشم مى خورد که ائمه علیهم السلام براى بیدارى دیگران به تنبیه این گونه افراد جسور پرداخته اند .
... متوکل تصمیم گرفت [ از راه جادو ] امام هادى علیه السلام را شرمسار کند ... مرد شعبده باز کنار متکا نشست . هنگامى که امام علیه السلام دستش را به سوى نان نازک دراز نمود ، آن مرد با سحر و شعبده نان را پراند . امام علیه السلام دست به سوى نان دیگرى دراز نمود ، باز هم آن را پراند و این موجب خنده مردم شد . در این هنگام امام علیه السلام دستش را بر متکا زد و خطاب به شکل شیر فرمود : او را بگیر . شکل شیر تبدیل به حیوان واقعى شد و بر آن مرد جست و او را بلعید و سپس به متکا و به شکل همان تصویر پیشین بازگشت . همه مردم متحیر شدند و امام علیه السلام برخاست .متوکل به امام علیه السلام گفت : از تو مى خواهم که بنشینى و او را بازگردانى . امام علیه السلام فرمود ...
گذشته از این که اهل معرفت حقیقی ، از امور غیرعادى یاد شده گریزان هستند ، خداوند نیز با توجه به صلاح و خیر بندگانش ، ممکن است توانایى انجام این امور را از کسانى هم که به آن رسیده اند بگیرد ؛ به دو حدیث در این زمینه توجه کنید :
...آن مرد عرض کرد که هر چه نفس من خواهش نمود خلاف نفس خود کردم تا این که این رتبه مرا حاصل گشت . آن جناب فرمود که نفس تو کفر را خواهش مى نماید(۵) یا اسلام ؟ آن مرد عرض کرد که نفس من کفر را خواهش مى کند ؛ آن جناب فرمود که در اینجا نیز خلاف نفس کن ؛ آن مرد عرض کرد که خلاف نفس کردم و اسلام را اختیار کردم . پس آن جناب فرمود که اکنون ببین که آیا تو را چیزى مکشوف است یا نه ؟ پس آن شخص تأمل کرد و گفت : چیزى نمى بینم ؛ آن جناب فرمود که راست گفتى ؛ چون تا به حال کافر بودى و به جهت ریاضتهایى که کشیدى مزدى به تو دادند ؛ اکنون که مسلمان شدى ، ابواب مکاشفات بر تو مسدود شد ؛ الحال به عبادات شرعیه متعبد باش که خداى تعالى بالاتر از این رتبه به تو کرامت کند و آخرت را نیز عطا مى کند ...
کانال تلگرام پژوهشی درباره ابن عربی ، عرفان و تصوف :
https://telegram.me/ebnearabi
مشاهده ی مشروح این مطلب :
www.ebnearabi.com/8820/محدوديت-خوارق-عادات-اهل-باطل-؛-سلب-توان.html
Ebnearabi
محدوديت خوارق عادات اهل باطل ؛ سلب توانائی انجام امور غيرعادى از مؤمنین | پژوهشی درباره ابن عربی
امام علیه السلام فرمود: تا به حال کافر بودى و به جهت ریاضتهایى که کشیدى مزدى به تو دادند ؛ اکنون که مسلمان شدى ، ابواب مکاشفات بر تو مسدود شد...