دچار | Duchar
169K subscribers
3.77K photos
39 videos
620 links
تبلیغات؟ @Ducharad
Download Telegram
می‌دانستم… خیلی خوب هم می‌دانستم که باید مدت‌ها پیش آن‌جا را ترک می‌کردم.
آری؛ باید می‌رفتم، نه فقط برای آن‌که رفته باشم،
بلکه برای نجاتِ خودم!
از روزِ اولی که با تو سفر کردم، سوراخِ قایقت را دیدم؛
با این حال با تو دل به دریا زدم،
با این امید که عشق معجزه می‌سازد…
نساخت!
Khaterat
Dark & Dj Mr Remix
شب و این ریمیکس.
@Duchar
تکیه‌گاه.
گاهی نباید صبر کرد؛
باید رها کرد و رفت، تا بدانند اگر مانده بودی،
رفتن را هم بلد بوده‌ای…
«در رفتن هیچ چاره‌ای نبود… و در ماندن، هیچ امیدی.»
خونه.
ناگهان به یاد آن‌چه از سر گذرانده بود، به گریه افتاد؛ چنان‌که اشک برای گریستن کم می‌آورد.
گویی دیگر برایش زنده ماندن دردناک بود؛ کم‌طاقت، کم‌حوصله و به‌ظاهر آرام شده بود، در میان پوکه‌های سیگاری که به سمت افکار غم‌انگیز ذهنش روانه کرده بود.
اگر سینه‌اش را می‌شکافتی، چیزی جز قلبِ پاره‌پاره و مچاله‌ای که به گوشه‌ی سینه‌اش خزیده بود نمی‌دیدی.
ناگهان دست از گریه کشید و زیرِ لب گفت: «نمی‌توانستم او را غمگین ببینم؛ نگاهِ غمگینش قلبم را می‌درید.»
و فندکش را جرقه زد.
«ارزشِ خانه، به خنده‌هایِ مادر است.»
Sheyda 5
Sowlo
سیگار داری؟
@Duchar
پناه.
هرگز خودم را نخواهم بخشید عزیزِ من؛
چرا که همیشه تو را بخشیدم
و در هر بخشیدن، تکه‌ای از خودم را از دست دادم…
بوسه.
«و من دوام آورده‌ام؛
بی‌آنکه کسی بفهمد چه آشوب و دردی را تحمل کرده‌ام.»
هرگز به سمت کسی که دیگری را به بودن با تو ترجیح داده، برنگرد؛
این کار را با خودت نکن.
چیزی نبود که با گریه و فریاد رفع شود؛
قلبِ من بود، احساسات من بود، تمام خواسته‌ی من بود، عشق و علاقه‌ی من بود که از دستش دادم.
Zire baroon
Remix
شب و جاده و این ریمیکس.
@Duchar
همدم.
«نمی‌توانستم او را غمگین ببینم؛ نگاهِ غمگینش قلبم را می‌درید.»