This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دل و روده ام به هم خورده و شده پیچ پیچ
آپاندیس کناری رفته و دیگر نمیگوید هیچ
مثانه شده پرخون و حساس و کم طاقت
کمی که پر می شود خالی می شود راحت
رحمم بزرگ شده و دیافراگم را زده بالا
تنگی نفس و تپش قلب دارم به وقت لالا
دست و پاهایم ورم کرده و می زنم لنگ
همه کفش و لباسهایم بر تنم شده اند تنگ
صبح تهوع و ظهر و شب سوزش سر دل
گاهی هوس انار می کنم گاهی هم کاهگل
در خواب می چرخم از این پهلو به آن پهلو
محتویات معده ام هم گاهی می آید تا گلو
جنین گه دست و پا می زند و می خورد وول
گاهی قنبرک می زند خودش را می کند لول
آه دیگر نگویم از اضطراب و ترس های گزاف
ترس پارگی زودرس کیسه آب و پیچش بند ناف
با همه سختی ها مادر شدن نعمت است و ارزش
برای زایمانی راحت من هر روز می کنم ورزش
خوش آن روزی که کشم نوزادم را در آغوش
بگیرد سینه ام را و شیره جانم را کند نوش
✍دکتر زهرا کمال آراء
# شمه ای از تغییرات فیزیولوژیک در بارداری
آپاندیس کناری رفته و دیگر نمیگوید هیچ
مثانه شده پرخون و حساس و کم طاقت
کمی که پر می شود خالی می شود راحت
رحمم بزرگ شده و دیافراگم را زده بالا
تنگی نفس و تپش قلب دارم به وقت لالا
دست و پاهایم ورم کرده و می زنم لنگ
همه کفش و لباسهایم بر تنم شده اند تنگ
صبح تهوع و ظهر و شب سوزش سر دل
گاهی هوس انار می کنم گاهی هم کاهگل
در خواب می چرخم از این پهلو به آن پهلو
محتویات معده ام هم گاهی می آید تا گلو
جنین گه دست و پا می زند و می خورد وول
گاهی قنبرک می زند خودش را می کند لول
آه دیگر نگویم از اضطراب و ترس های گزاف
ترس پارگی زودرس کیسه آب و پیچش بند ناف
با همه سختی ها مادر شدن نعمت است و ارزش
برای زایمانی راحت من هر روز می کنم ورزش
خوش آن روزی که کشم نوزادم را در آغوش
بگیرد سینه ام را و شیره جانم را کند نوش
✍دکتر زهرا کمال آراء
# شمه ای از تغییرات فیزیولوژیک در بارداری
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
من و خورشید قراری با هم داریم
که هر کدام زودتر بیدار شد
بیدار کند آن دیگری
امروز آسمان ابری است
هم من خواب ماندم هم خورشید
✍دکتر زهرا کمال آراء
صبح پاییزی بارانی
پر از خیر و برکت
که هر کدام زودتر بیدار شد
بیدار کند آن دیگری
امروز آسمان ابری است
هم من خواب ماندم هم خورشید
✍دکتر زهرا کمال آراء
صبح پاییزی بارانی
پر از خیر و برکت
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بر سر ما بمان
ای ابر باردار مهربان
دیرگاهی است چشم به راهت نشسته ایم
قطره هایت را در شهر من
به دنیا بیاور
من کنارت هستم
ای مادر باران
✍دکتر زهرا کمال آراء
اولین بارش پاییزی ابرهای باردار در شهر من
ای ابر باردار مهربان
دیرگاهی است چشم به راهت نشسته ایم
قطره هایت را در شهر من
به دنیا بیاور
من کنارت هستم
ای مادر باران
✍دکتر زهرا کمال آراء
اولین بارش پاییزی ابرهای باردار در شهر من
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
شهر من اراک ، هست در قلب ایران
در حوالی آن دشتی هست بنام فراهان
در میان آن دشت هست تالاب میقان
سرزمینی برای فرود "درناهای نادر جهان"
آرام آرام سر می رسند با شروع فصل خزان
تالاب هست مامنی امن برای آن مرغان
همچون مردمانش هست میزبانی از کشور ایران
برای آن مهاجران از سرزمینهای دور و یخبندان
رقص کنان فرود می آیند بر دل آن آستان
گهگاهی من هم سر میزنم به آن
"صورتی های مهمان"
شگفت انگیز است دیدن آنها در غروب نارنجی آسمان
گوش می سپارم به آوای دل انگیز آن
"رنگین پران"
می گیرم چند تصویر خیال انگیز از آن
"یک پا ایستادگان "
از این رو نامیده می شود
" روز درنا" پانزدهم آبان
نوشته : دکتر زهرا کمال آراء
دکلمه : دکتر زهرا کمال آراء
در حوالی آن دشتی هست بنام فراهان
در میان آن دشت هست تالاب میقان
سرزمینی برای فرود "درناهای نادر جهان"
آرام آرام سر می رسند با شروع فصل خزان
تالاب هست مامنی امن برای آن مرغان
همچون مردمانش هست میزبانی از کشور ایران
برای آن مهاجران از سرزمینهای دور و یخبندان
رقص کنان فرود می آیند بر دل آن آستان
گهگاهی من هم سر میزنم به آن
"صورتی های مهمان"
شگفت انگیز است دیدن آنها در غروب نارنجی آسمان
گوش می سپارم به آوای دل انگیز آن
"رنگین پران"
می گیرم چند تصویر خیال انگیز از آن
"یک پا ایستادگان "
از این رو نامیده می شود
" روز درنا" پانزدهم آبان
نوشته : دکتر زهرا کمال آراء
دکلمه : دکتر زهرا کمال آراء
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
پرنده ها می خوانند
از چه می خوانند
نمی دانم
از شور وصل می خوانند
یا از سوز جدایی
از خاطره قفس و اسارت
یا از لذت پرواز و رهایی
از صلح و آسمان آبی و رویایی
یا از جنگ و شکار و ترس و بی خوابی
از عشق و دلدادگی
یا از درد غربت و آوارگی
مدح و ثنای خدا را می گویند
یا آنها هم مثل ما آدم ها
لابه و ناله و شکایت و گلایه می کنند از خداوند
هر چه هست ......
زیبا می خوانند
✍دکتر زهرا کمال آراء
از چه می خوانند
نمی دانم
از شور وصل می خوانند
یا از سوز جدایی
از خاطره قفس و اسارت
یا از لذت پرواز و رهایی
از صلح و آسمان آبی و رویایی
یا از جنگ و شکار و ترس و بی خوابی
از عشق و دلدادگی
یا از درد غربت و آوارگی
مدح و ثنای خدا را می گویند
یا آنها هم مثل ما آدم ها
لابه و ناله و شکایت و گلایه می کنند از خداوند
هر چه هست ......
زیبا می خوانند
✍دکتر زهرا کمال آراء
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
جمعه دلش گرفته بود
از خانه بیرون زد
زن های کوچه را دید
که دلتنگ و غمگین
در انتظار رسیدن دوباره ی شنبه
به دور هم نشسته بودند
آنها را صدا کرد
دست های آنها را گرفت
و تا انتهای خیابان زندگی شادمانه با هم رقصیدند
✍دکتر زهرا کمال آراء
" برای لیزی " اثر بتهوون
از خانه بیرون زد
زن های کوچه را دید
که دلتنگ و غمگین
در انتظار رسیدن دوباره ی شنبه
به دور هم نشسته بودند
آنها را صدا کرد
دست های آنها را گرفت
و تا انتهای خیابان زندگی شادمانه با هم رقصیدند
✍دکتر زهرا کمال آراء
" برای لیزی " اثر بتهوون
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آذر خانم یادت باشد داری می آیی
قشنگ ترین پیراهنت را تنت کن
چتر و کلاه و دستکش و شال بردار
چادر رنگی برگدارت را هم سرت کن
چمدان که می بندی برای سوغاتی
از هوای پاک و دل خوش پرش کن
بغض مهر و آبان را از پاییز ما بگیر
باران کن و بر سر مردم شهر ولش کن
اگر باد را هم دیدی به او بسپار بیاید
هو کند و آسمان را از دود پاکش کن
شهر را پر از هوای تازه و ناب کن
واکسن بیار و از ویروس دورش کن
بیماری را از تن و روح شب ما بگیر
و با قرص ماه طلایی ات خوبش کن
✍دکتر زهرا کمال آراء
آذر در راه است......
قشنگ ترین پیراهنت را تنت کن
چتر و کلاه و دستکش و شال بردار
چادر رنگی برگدارت را هم سرت کن
چمدان که می بندی برای سوغاتی
از هوای پاک و دل خوش پرش کن
بغض مهر و آبان را از پاییز ما بگیر
باران کن و بر سر مردم شهر ولش کن
اگر باد را هم دیدی به او بسپار بیاید
هو کند و آسمان را از دود پاکش کن
شهر را پر از هوای تازه و ناب کن
واکسن بیار و از ویروس دورش کن
بیماری را از تن و روح شب ما بگیر
و با قرص ماه طلایی ات خوبش کن
✍دکتر زهرا کمال آراء
آذر در راه است......