Forwarded from اتچ بات
«چشمهای تو»
یه شب خوابت چشمامو بی خبر برد
به دنیایی از اینجا ساده تر برد
به دنیای گل و نور و ترانه
میون لحظه های عاشقانه
تو تنها دلخوشی تنها امیدی
تو حرفی که نمی گفتم شنیدی
تو با من بودی و من بی تو افسوس
تو خورشیدی و من دنبال فانوس
تو رقص ماه و خورشید و ستاره
خودم رویاتو می دیدم دوباره
میون خواب و بیداری نشستم
هنوزم پیش چشمای تو هستم
شعر : افشین یداللهی
آواز : فتحعلی اویسی🖤
یه شب خوابت چشمامو بی خبر برد
به دنیایی از اینجا ساده تر برد
به دنیای گل و نور و ترانه
میون لحظه های عاشقانه
تو تنها دلخوشی تنها امیدی
تو حرفی که نمی گفتم شنیدی
تو با من بودی و من بی تو افسوس
تو خورشیدی و من دنبال فانوس
تو رقص ماه و خورشید و ستاره
خودم رویاتو می دیدم دوباره
میون خواب و بیداری نشستم
هنوزم پیش چشمای تو هستم
شعر : افشین یداللهی
آواز : فتحعلی اویسی🖤
Telegram
attach 📎
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هر روز صبح
سینه را پر از هوای ناب
گوش ها را پر از صداهای شاد
چشم ها را پر از نگاه های پاک
بینی را پر از عطرهای خاص
دهان را پر از مزه های دلچسب
زبان را پر از واژه های دلنشین
دست ها را پر از گرمای نوازش
قلب را پر از احساس عشق
و ذهن را پر از افکار سبز کنیم
و
هر روز صبح
فاصله بگیریم از دیروز
لبریز باشیم از امروز
و خالی باشیم از فردا
✍دکتر زهرا کمال آراء
سینه را پر از هوای ناب
گوش ها را پر از صداهای شاد
چشم ها را پر از نگاه های پاک
بینی را پر از عطرهای خاص
دهان را پر از مزه های دلچسب
زبان را پر از واژه های دلنشین
دست ها را پر از گرمای نوازش
قلب را پر از احساس عشق
و ذهن را پر از افکار سبز کنیم
و
هر روز صبح
فاصله بگیریم از دیروز
لبریز باشیم از امروز
و خالی باشیم از فردا
✍دکتر زهرا کمال آراء
Madare Sefr Daraje
@antelectory
علیرضا قربانی
مدار صفر درجه💙
مدار صفر درجه💙
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هفته جهانی معلم
بر معلمان
این برازندگان جهانی
آراسته به دانش و نیکویی
گرامی باد
دکتر زهرا کمال آراء
بر معلمان
این برازندگان جهانی
آراسته به دانش و نیکویی
گرامی باد
دکتر زهرا کمال آراء
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
پروانه که بال زد
مرا به لبه آفتابی زندگی برد
با آن بال های ظریف و رنگارنگ و دلفریبش
و به من گفت :
تو سزاوار قدری نور و روشنایی در زندگی ات هستی
پس مثل من از پیله تاریکی و تنهایی ات بیرون بیا
✍دکتر زهرا کمال آراء
مرا به لبه آفتابی زندگی برد
با آن بال های ظریف و رنگارنگ و دلفریبش
و به من گفت :
تو سزاوار قدری نور و روشنایی در زندگی ات هستی
پس مثل من از پیله تاریکی و تنهایی ات بیرون بیا
✍دکتر زهرا کمال آراء
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دکتر زهرا کمال آراء
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
او که مست آمد و دستی به دل ما زد و رفت
در این خانه ندانم به چه سودا زد و رفت
خواست تنهایی ما را به رخ ما بکشد
تنه ای بر در این خانه تنها زد و رفت
# اول مهر آمد و هفده مهر به سفر رفت
دکتر زهرا کمال آراء
در این خانه ندانم به چه سودا زد و رفت
خواست تنهایی ما را به رخ ما بکشد
تنه ای بر در این خانه تنها زد و رفت
# اول مهر آمد و هفده مهر به سفر رفت
دکتر زهرا کمال آراء
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دم صبح خنکای پاییز است
خوابیده بودم
گنجشک ها آنقدر جیک جیک کردند و سرو صدا
که راستش از خودم خجالت کشیدم
که آنها بیدار باشند و من خوابیده باشم
آنهایی که که با چند شاخه لخت و بی برگ پاییزی
با چند دانه خشک روی درخت ها و زمین
در گوشه ای از این آسمان آبی
با هم جُنگ آواز و شووی زندگی راه انداخته اند
و بی خیال بادهای پاییزی در راه
بی خیال سرمای شب ها
لحظه ها را زندگی می کنند
و من
با این آسمان لایتناهی
با این سقف آبی
با این زمین سبز حاصلخیز
درختان سر به فلک آبادی
و آدم های بهاری
و خدایی که همین نزدیکی هاست
سرم را زیر پتو کرده باشم
و اینگونه در لاک خودم فرو رفته باشم
بلند می شوم
به بازی گنجشک ها می روم
با خدای گنجشک ها هم همبازی می شوم
همان خدایی که
این روزها برای ما و گنجشک ها به شدت کافی است
✍دکتر زهرا کمال آراء
جمعه ای پاییزی
خوابیده بودم
گنجشک ها آنقدر جیک جیک کردند و سرو صدا
که راستش از خودم خجالت کشیدم
که آنها بیدار باشند و من خوابیده باشم
آنهایی که که با چند شاخه لخت و بی برگ پاییزی
با چند دانه خشک روی درخت ها و زمین
در گوشه ای از این آسمان آبی
با هم جُنگ آواز و شووی زندگی راه انداخته اند
و بی خیال بادهای پاییزی در راه
بی خیال سرمای شب ها
لحظه ها را زندگی می کنند
و من
با این آسمان لایتناهی
با این سقف آبی
با این زمین سبز حاصلخیز
درختان سر به فلک آبادی
و آدم های بهاری
و خدایی که همین نزدیکی هاست
سرم را زیر پتو کرده باشم
و اینگونه در لاک خودم فرو رفته باشم
بلند می شوم
به بازی گنجشک ها می روم
با خدای گنجشک ها هم همبازی می شوم
همان خدایی که
این روزها برای ما و گنجشک ها به شدت کافی است
✍دکتر زهرا کمال آراء
جمعه ای پاییزی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آبان می آید
تا در انتهای مهر به مهر برسد
و مهر نمی رود
بر سر آبان می ماند
تا پاییز همچنان مهربان بماند
✍دکتر زهرا کمال آراء
تا در انتهای مهر به مهر برسد
و مهر نمی رود
بر سر آبان می ماند
تا پاییز همچنان مهربان بماند
✍دکتر زهرا کمال آراء