Forwarded from دکتر سرگلزایی drsargolzaei
Tasavor kon
Siavash Ghomeyshi
#آهنگ
#یه_روزخوب_میاد
رپ از : هیچکس، سال 1388
آهنگساز: مهدیار آقاجانی
با قطعه ای سخنرانی دکتر شریعتی در انتها.
@drsargolzaei
#یه_روزخوب_میاد
رپ از : هیچکس، سال 1388
آهنگساز: مهدیار آقاجانی
با قطعه ای سخنرانی دکتر شریعتی در انتها.
@drsargolzaei
Forwarded from دکتر سرگلزایی drsargolzaei
Ye Rooze Khoob Miad
Hichkas
#یادداشت_هفته
#مدیریت_اطلاعات
اول- پیش از این در دو یادداشت #فوروارد_نکنید و #سرمایه_فرهنگی به این موضوع مهم پرداخته بودم که آثار هنری یک نقاش یا موسیقیدان و نیز نوشته های یک نویسنده برایش به اندازه اموال یک بانکدار یا گاوصندوق یک طلافروش مهم هستند و ارائه آن ها با اسم دیگری یا با حذف اسم آن ها مصداق سرقت است.
مرحوم استاد #شهریار این خاطره را تعریف می کردند که در جوانی که نخستین اشعارشان چاپ شده بود فردی خودش را شهریار معرفی می کرد و در کافه ها و پاتوق ها افراد را دور خودش جمع می کرد و اشعار شهریار را می خواند و توجه دریافت می کرد و از آن جا که وی فردی فخر فروش و پرافاده بود کسانی که وی را از نزدیک می دیدند درباره شهریار گمان بد پیدا می کردند. این ماجرا حتی باعث شده بود که نیما یوشیج پیام های شهریار را بی پاسخ بگذارد و دل نازک شهریار را برنجاند!
تا این که شهریار از ماجرا باخبر می شود و به پاتوق آن جوانک کذاب می رود و او را شرمسار می سازد و ماجرا ختم می شود.
در زمانه ما علاوه بر شهریارها و آن سارقان فرهنگی گروه سوّمی هم هستند که هر چه به دست شان برسد را فوروارد می کنند و در توسعه این سرقت، ناخواسته همکاری می کنند.
بارها اشعار اکبراکسیر به دستم رسیده است که زیر آن امضای مرحوم حسین پناهی را گذاشته اند، یا اشعار دکتر افشین یداللهی که زیر آن نام مولانا را گذاشته اند!
برای تشخیص اصالت یک مطلب کار سختی نیست که عنوان یا جمله شاخصی از آن را در موتور جستجوی google وارد کنیم و اصل و نَسَبش را در بیاوریم. فوروارد کردن مطلبی با امضای جعلی و پاسخ دادن که "نمی دانستم" عذر موجهی نیست!
نگذاریم عرصه فرهنگ و هنرمان چنان "دزد بازار" شود که دیگر به هیچ گزاره ای نتوانیم اعتماد کنیم. تلاش کنیم فضای باز شبکه های اجتماعی که "سانسورچی" و "داروغه" ندارد پاک بماند. پیش از این در یادداشت #سانسور_شایعه_سرمایه_اجتماعی به خطرات از بین رفتن اعتماد عمومی پرداخته ام.
دوم - اخبار و اطلاعات به خودی خود قیمت نمی خورند. ارزش اطلاعات به تأثیری که بر زندگی ما می گذارند وابسته است. اگر ما بدانیم که فردا فلان پل که در مسیر عبور و مرور ماست ریزش خواهد کرد بسیار مهم تر است تا بدانیم سیاره ای پنجاه برابر زمین در کهکشانی به فاصله هزار سال نوری با ما متلاشی شده است.
اگر حجم اخبار و اطلاعات دریافتی ما آن قدر زیاد باشد که ما فرصتی برای نقد، دسته بندی و هضم آن ها نداشته باشیم تنها وقت و انرژی خود را مصرف کرده ایم، خرید لباسی که اندازه تن ما نیست یا خرید دارویی که ربطی به بیماری ما ندارد چیزی جز ضرر است؟!
ما به عنوان "فوروارد کننده اطلاعات" مشغول پیشنهاد دادن یک "خوراک فکری" به دریافت کننده اطلاعات هستیم. "دیدنی بودن" یک کلیپ یا "حس خوب من" پس از خواندن یک مطلب، شرط کافی برای پیشنهاد دادن آن به دیگران نیست.
یک "فوروارد کننده ی مسؤول" از بین دیده ها و خوانده های یک هفته "مفید ترینش" را برمی گزیند و به "افراد ذیربط" ارسال می کند. آن چه برای یک فروشنده لباس مفید است با آن چه برای یک آشپز مفید است متفاوت است، اگر هر دوی این ها وقت خود را به یک نسبت صرف دیدن و خواندن مطالب مشابه می کنند یعنی اطلاعات درست مدیریت نشده است.
#دکترمحمدررضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#مدیریت_اطلاعات
اول- پیش از این در دو یادداشت #فوروارد_نکنید و #سرمایه_فرهنگی به این موضوع مهم پرداخته بودم که آثار هنری یک نقاش یا موسیقیدان و نیز نوشته های یک نویسنده برایش به اندازه اموال یک بانکدار یا گاوصندوق یک طلافروش مهم هستند و ارائه آن ها با اسم دیگری یا با حذف اسم آن ها مصداق سرقت است.
مرحوم استاد #شهریار این خاطره را تعریف می کردند که در جوانی که نخستین اشعارشان چاپ شده بود فردی خودش را شهریار معرفی می کرد و در کافه ها و پاتوق ها افراد را دور خودش جمع می کرد و اشعار شهریار را می خواند و توجه دریافت می کرد و از آن جا که وی فردی فخر فروش و پرافاده بود کسانی که وی را از نزدیک می دیدند درباره شهریار گمان بد پیدا می کردند. این ماجرا حتی باعث شده بود که نیما یوشیج پیام های شهریار را بی پاسخ بگذارد و دل نازک شهریار را برنجاند!
تا این که شهریار از ماجرا باخبر می شود و به پاتوق آن جوانک کذاب می رود و او را شرمسار می سازد و ماجرا ختم می شود.
در زمانه ما علاوه بر شهریارها و آن سارقان فرهنگی گروه سوّمی هم هستند که هر چه به دست شان برسد را فوروارد می کنند و در توسعه این سرقت، ناخواسته همکاری می کنند.
بارها اشعار اکبراکسیر به دستم رسیده است که زیر آن امضای مرحوم حسین پناهی را گذاشته اند، یا اشعار دکتر افشین یداللهی که زیر آن نام مولانا را گذاشته اند!
برای تشخیص اصالت یک مطلب کار سختی نیست که عنوان یا جمله شاخصی از آن را در موتور جستجوی google وارد کنیم و اصل و نَسَبش را در بیاوریم. فوروارد کردن مطلبی با امضای جعلی و پاسخ دادن که "نمی دانستم" عذر موجهی نیست!
نگذاریم عرصه فرهنگ و هنرمان چنان "دزد بازار" شود که دیگر به هیچ گزاره ای نتوانیم اعتماد کنیم. تلاش کنیم فضای باز شبکه های اجتماعی که "سانسورچی" و "داروغه" ندارد پاک بماند. پیش از این در یادداشت #سانسور_شایعه_سرمایه_اجتماعی به خطرات از بین رفتن اعتماد عمومی پرداخته ام.
دوم - اخبار و اطلاعات به خودی خود قیمت نمی خورند. ارزش اطلاعات به تأثیری که بر زندگی ما می گذارند وابسته است. اگر ما بدانیم که فردا فلان پل که در مسیر عبور و مرور ماست ریزش خواهد کرد بسیار مهم تر است تا بدانیم سیاره ای پنجاه برابر زمین در کهکشانی به فاصله هزار سال نوری با ما متلاشی شده است.
اگر حجم اخبار و اطلاعات دریافتی ما آن قدر زیاد باشد که ما فرصتی برای نقد، دسته بندی و هضم آن ها نداشته باشیم تنها وقت و انرژی خود را مصرف کرده ایم، خرید لباسی که اندازه تن ما نیست یا خرید دارویی که ربطی به بیماری ما ندارد چیزی جز ضرر است؟!
ما به عنوان "فوروارد کننده اطلاعات" مشغول پیشنهاد دادن یک "خوراک فکری" به دریافت کننده اطلاعات هستیم. "دیدنی بودن" یک کلیپ یا "حس خوب من" پس از خواندن یک مطلب، شرط کافی برای پیشنهاد دادن آن به دیگران نیست.
یک "فوروارد کننده ی مسؤول" از بین دیده ها و خوانده های یک هفته "مفید ترینش" را برمی گزیند و به "افراد ذیربط" ارسال می کند. آن چه برای یک فروشنده لباس مفید است با آن چه برای یک آشپز مفید است متفاوت است، اگر هر دوی این ها وقت خود را به یک نسبت صرف دیدن و خواندن مطالب مشابه می کنند یعنی اطلاعات درست مدیریت نشده است.
#دکترمحمدررضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
دکتر محمدرضا سرگلزایی - روانپزشک
دکتر محمدرضا سرگلزایی – روانپزشک و معلم
برای دسترسی به همه محتوای سایت نیاز است شما در سایت ثبتنام کنید و در صورتی که پیش از این
#چشم_تاریخ
شاید بخش زیادی از بیماران دیابتی و حتی برخی از پزشکان ندانند که کاشف هموگلوبین A1c (شاخص آزمایشگاهی کنترل دیابت) ایرانی بوده است. ساموئل (شموئیل) رهبر در 22 اردیبهشت 1308 خورشیدی(12 می 1929 میلادی) در خانوادهای #یهودی در شهر همدان به دنیا آمد. #ساموئل_رهبر دورهی عمومی پزشکی خود را در سال 1953 در دانشگاه تهران به پایان رساند و در سال 1963 دکترای تخصصی ایمنیشناسی را از همین دانشگاه دریافت کرد. پروفسور رهبر از سال 1952 تا 1960 در شهرهای آبادان و تهران به فعالیتهای پزشکی بالینی پرداخت، اما در سال 1959 به زندگی دانشگاهی بازگشت و پس از دریافت درجهی دکترا در بخش ایمنیشناسی دانشگاه تهران مشغول کار شد.
ساموئل رهبر از 1968 تا 1969 به عنوان فرصت مطالعاتی در کالج پزشکی آلبرت انیشتین در نیویورک به فعالیتهای پژوهشی مشغول شد و در همان جا بود که او همکاری پژوهشی خود را با چهرههای شاخص پزشکی به ویژه پروفسور هلن ام. رانی آغاز کرد. او پس از بازگشت به تهران در سال 1970 درجهی استاد تمام (پروفسوری) را دریافت کرد و به عنوان مدیر بخش زیستشناسی کاربردی دانشگاه علوم پزشکی تهران به فعالیت های خود ادامه داد.
پروفسور رهبر پس از انقلاب به آمریکا کوچ کرد و در بخش هماتولوژی و پیوند مغز استخوان شهر هوپ در ایالت کالیفرنیا به عنوان همکار پژوهشی مشغول فعالیت شد و از سال 1979 مدیرت آزمایشگاه پژوهشی هموگلوبین را برعهده گرفت. پروفسور رهبر در سال 1963 به پیشنهاد استادش هرمان لمان (Herman Lehmann)، استاد دانشگاه کمبریج انگلستان، آزمایشگاه پژوهشی هموگلوبین را در دانشگاه تهران بنیان گذاری کرد و در 15 سال کار پژوهشی توانست 220 هزار نمونه خون را برای هموگلوبینهای غیرعادی بررسی کند. او علاوه بر هموگلوبینهایی که پیش از آن کشف شده بود، یازده هموگلوبین جدید را نیز کشف کرد. اما کشف هموگلوبین گلیکوزیله (HbA1c) در سال 1967 مهمترین دستاورد پژوهشی او به شمار میآید که نام او را در جهان پرآوازه کرده است. هموگلوبین HbA1c) A1c4) تا 6 درصد کل هموگلوبین را در فرد سالم تشکیل میدهد و مقدار آن در افراد دیابتی که قند خونشان به خوبی تحت نظارت نباشد، به شدت افزایش مییابد . در واقع، افزایش قند خون باعث میشود مولکولهای قند به هموگلوبینها متصل شوند و هموگلوبین قنددار (هموگلوبین گلیکوزیله) تشکیل شود که همان HbA1c است.
امروزه با تعیین مقدار HbA1c در نمونه خون بیمار دیابتی مشخص میشود که آیا بر مقدار قند خون خود نظارت خوبی داشته و به سفارشهای پزشک توجه داشته است یا نه. به عبارت دیگر مقدار HbA1c نشان دهندهی وضعیت سلامتی فرد دیابتی است. پروفسور رهبر در سال 2012 میلادی در آمریکا درگذشت.
@drsargolzaei
http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/SamuelRahbar.png
شاید بخش زیادی از بیماران دیابتی و حتی برخی از پزشکان ندانند که کاشف هموگلوبین A1c (شاخص آزمایشگاهی کنترل دیابت) ایرانی بوده است. ساموئل (شموئیل) رهبر در 22 اردیبهشت 1308 خورشیدی(12 می 1929 میلادی) در خانوادهای #یهودی در شهر همدان به دنیا آمد. #ساموئل_رهبر دورهی عمومی پزشکی خود را در سال 1953 در دانشگاه تهران به پایان رساند و در سال 1963 دکترای تخصصی ایمنیشناسی را از همین دانشگاه دریافت کرد. پروفسور رهبر از سال 1952 تا 1960 در شهرهای آبادان و تهران به فعالیتهای پزشکی بالینی پرداخت، اما در سال 1959 به زندگی دانشگاهی بازگشت و پس از دریافت درجهی دکترا در بخش ایمنیشناسی دانشگاه تهران مشغول کار شد.
ساموئل رهبر از 1968 تا 1969 به عنوان فرصت مطالعاتی در کالج پزشکی آلبرت انیشتین در نیویورک به فعالیتهای پژوهشی مشغول شد و در همان جا بود که او همکاری پژوهشی خود را با چهرههای شاخص پزشکی به ویژه پروفسور هلن ام. رانی آغاز کرد. او پس از بازگشت به تهران در سال 1970 درجهی استاد تمام (پروفسوری) را دریافت کرد و به عنوان مدیر بخش زیستشناسی کاربردی دانشگاه علوم پزشکی تهران به فعالیت های خود ادامه داد.
پروفسور رهبر پس از انقلاب به آمریکا کوچ کرد و در بخش هماتولوژی و پیوند مغز استخوان شهر هوپ در ایالت کالیفرنیا به عنوان همکار پژوهشی مشغول فعالیت شد و از سال 1979 مدیرت آزمایشگاه پژوهشی هموگلوبین را برعهده گرفت. پروفسور رهبر در سال 1963 به پیشنهاد استادش هرمان لمان (Herman Lehmann)، استاد دانشگاه کمبریج انگلستان، آزمایشگاه پژوهشی هموگلوبین را در دانشگاه تهران بنیان گذاری کرد و در 15 سال کار پژوهشی توانست 220 هزار نمونه خون را برای هموگلوبینهای غیرعادی بررسی کند. او علاوه بر هموگلوبینهایی که پیش از آن کشف شده بود، یازده هموگلوبین جدید را نیز کشف کرد. اما کشف هموگلوبین گلیکوزیله (HbA1c) در سال 1967 مهمترین دستاورد پژوهشی او به شمار میآید که نام او را در جهان پرآوازه کرده است. هموگلوبین HbA1c) A1c4) تا 6 درصد کل هموگلوبین را در فرد سالم تشکیل میدهد و مقدار آن در افراد دیابتی که قند خونشان به خوبی تحت نظارت نباشد، به شدت افزایش مییابد . در واقع، افزایش قند خون باعث میشود مولکولهای قند به هموگلوبینها متصل شوند و هموگلوبین قنددار (هموگلوبین گلیکوزیله) تشکیل شود که همان HbA1c است.
امروزه با تعیین مقدار HbA1c در نمونه خون بیمار دیابتی مشخص میشود که آیا بر مقدار قند خون خود نظارت خوبی داشته و به سفارشهای پزشک توجه داشته است یا نه. به عبارت دیگر مقدار HbA1c نشان دهندهی وضعیت سلامتی فرد دیابتی است. پروفسور رهبر در سال 2012 میلادی در آمریکا درگذشت.
@drsargolzaei
http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/SamuelRahbar.png
Forwarded from عصر اندیشه
"دوره روانشناسی تحلیلی یونگ (دوره عملی)"
مدرس: دکتر محمدرضا سرگلزایی
زمان: ۶، ۱۳، ۲۰ و ۲۷ آبان
پنج شنبه ها از ساعت ۱۶ تا ۲۰
هزینه کارگاه عملی: ۳۸۵۰۰۰ تومان
هزینه گواهی مرکز تحقیقات علوم رفتاری: ۵۰۰۰۰ تومان
در صورت تمایل به ثبت نام، نام، نام خانوادگی و عنوان کارگاه را شماره ۰۹۱۲۲۶۲۳۰۲۹ (آقای محمدی) پیامک نمایید.
@asreandishe_org
مدرس: دکتر محمدرضا سرگلزایی
زمان: ۶، ۱۳، ۲۰ و ۲۷ آبان
پنج شنبه ها از ساعت ۱۶ تا ۲۰
هزینه کارگاه عملی: ۳۸۵۰۰۰ تومان
هزینه گواهی مرکز تحقیقات علوم رفتاری: ۵۰۰۰۰ تومان
در صورت تمایل به ثبت نام، نام، نام خانوادگی و عنوان کارگاه را شماره ۰۹۱۲۲۶۲۳۰۲۹ (آقای محمدی) پیامک نمایید.
@asreandishe_org
سلام و تشکر از همه ی همراهان، خوانندگان و انتشار دهنده های نوشته هایم؛
با توجه به سؤال مکرّر دوستان خدمت تان عرض می کنم که تمام وقت من صرف فعالیت های آموزشی و فرهنگی می شود و من در مطب یا کلینیکی فعالیت مشاوره ای و درمانی ندارم.
به امید روزگار سبز- محمّدرضا سرگلزایی
@drsargolzaei
با توجه به سؤال مکرّر دوستان خدمت تان عرض می کنم که تمام وقت من صرف فعالیت های آموزشی و فرهنگی می شود و من در مطب یا کلینیکی فعالیت مشاوره ای و درمانی ندارم.
به امید روزگار سبز- محمّدرضا سرگلزایی
@drsargolzaei
#مقاله
#آنچه_که_حدی_ندارد!
کریسمس سال 2008 میلادی در دهلی نو پایتخت هندوستان بودم. یکی از جاهایی که بازدید کردم مسجد جامع دهلی بود، که به روایتی بزرگترین و قدیمی ترین مسجد هندوستان است. هنوز نمازهای عیدین فطر و قربان در این مسجد برگزار می شود و برای هزاران نمازگزار جا دارد. در ورودی مسجد چند تابلوی بزرگ نصب شده اند که شجرنامه امام آن مسجد (که مفتی مسلمانان هند نیز است) بر روی آن ها نوشته شده اند.
آن چه از این تابلوها فهمیده می شد این بود که مسند امامت این مسجد و حق صدور فتوا برای مسلمانان هند مسندی میراثی است و از پدر به پسر به ارث می رسد. اگر جز این بود چگونه ممکن بود که در هفت نسل پی در پی اعلم بودن و اتقی بودن در یک خانواده بماند؟! بنای مسجد که صدها سال پیش (گویا در دوره تیموریان) ساخته شده بود نمونه ای از کاردانی و زیباشناسی بود ولی وقتی سری به دستشویی مسجد زدم که علی القاعده نه توسط تیموریان بلکه توسط مسلمانان زنده دهلی مدیریت می شد به شدت جا خوردم! میزان کثیفی دستشویی ها به حدی بود که برای من حتی امکان ورود فراهم نبود! گویا وارد چاه فاضلاب می شدید به جای مستراح!
به فکر فرو رفتم: نه امام جماعتی که نسل اندر نسل این پادشاهی آب و نان دار را به ارث برده است و نه میلیون ها مسلمان هند (جمعیت مسلمانان هند از کل جمعیت ایران بیشتر است!) توانایی اداره درست یک مستراح راندارند؟!
حالا چه شد که پس از هفت سال به یاد آبریزگاه مسجد جامع دهلی افتادم؟
دوست نازنینی از هند برایم کتابی سوغات آورده است که شرح زندگانی و "کرامات" شش مرشد کامل هندوستان است. "بائو کالچوری" در این کتاب که " لرد مهر " نام دارد و در سال 2012 توسط
Mehr Avatar Publications
هندوستان منتشر شده شرح حال شش تن از گوروهای بزرگ هند را بیان کرده است که سه نفر آن ها مسلمان، دو نفر آن ها هندو و یک نفر آن ها زرتشتی بوده اند. لازم به ذکر است که نویسنده مرید و ارادتمند این شش نفر بوده و آن چه راجع به آن ها نوشته از دیدگاه او حسن تلقی می شده است.
یکی از سه مرشد مسلمان این کتاب #سای_بابا (1918-1838) می باشد که با این سای بابای دوم که معاصر ماست و تا چند سال پیش یکی از جذابیت های توریستی هند به شمار می رفت فقط شباهت اسمی دارد.
این سای بابای اصلی آن قدر در هند محبوب است که شما عکس او را در اغلب تاکسی موتوری های هند می بینید و عکس برگردان های چهره او بر در و دیوار مغازه ها و روی اتوموبیل ها فراوان دیده می شود.
حالا در صفحه 105 این کتاب چنین می خوانم:
(( ... هر حرکت ظاهری مرشدان کامل، گرچه گه گاه در پرده و اسرار آمیز است اما از لحاظ درونی مهم می باشد، زیرا هر حرکتی که از آن ها سر می زند به نفع دنیا تمام می شود. برای مثال، ساعت ها به درازا می کشید تا سای بابا تخلیه شکم کند. پس از چندی و با افزوده شدن بر شمار پیروان او، این حرکت طبیعی تخلیه ی شکم، به نوعی نمایشی از مراسمی باشکوه پرستش تبدیل شد که سای بابا آن را "لندی" نامید (lendi واژه ای ماراتی است و به معنای مدفوع خشک می باشد). او برای انجام عمل دفع، هر روز در ساعتی معین، معمولأ نزدیک به ظهر، به صحرایی در آن نزدیگی می رفت و دسته ای مریدان نیز با نواختن موسیقی و خواندن سرود دنبال او روان بودند و در این میان یک نفر هم چتر بالای سر او می گرفت. مراسم لندی یک راز روحانی بود. روزی سای بابا چنین شرح داد: هنگامی که تخلیه شکم می کنم، ابدال (کارگزاران روحانی در آسمان های درونی) را در مورد وظیفه هایی که به عهده دارند راهنمایی می کنم...))
سخنی از #انشتین نقل شده با این مضمون که "نبوغ حدی دارد اما حماقت حدی ندارد!" خواندن این کتاب که مرا به یاد آبریزگاه مسجد جامع دهلی نیز انداخت بلافاصله جملات انشتین را در نظرم روشن کرد. اگر دچار حماقت شویم مدفوع حضرت مرشد نیز برایمان قداست پیدا می کند! پناه بر خدا!
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#آنچه_که_حدی_ندارد!
کریسمس سال 2008 میلادی در دهلی نو پایتخت هندوستان بودم. یکی از جاهایی که بازدید کردم مسجد جامع دهلی بود، که به روایتی بزرگترین و قدیمی ترین مسجد هندوستان است. هنوز نمازهای عیدین فطر و قربان در این مسجد برگزار می شود و برای هزاران نمازگزار جا دارد. در ورودی مسجد چند تابلوی بزرگ نصب شده اند که شجرنامه امام آن مسجد (که مفتی مسلمانان هند نیز است) بر روی آن ها نوشته شده اند.
آن چه از این تابلوها فهمیده می شد این بود که مسند امامت این مسجد و حق صدور فتوا برای مسلمانان هند مسندی میراثی است و از پدر به پسر به ارث می رسد. اگر جز این بود چگونه ممکن بود که در هفت نسل پی در پی اعلم بودن و اتقی بودن در یک خانواده بماند؟! بنای مسجد که صدها سال پیش (گویا در دوره تیموریان) ساخته شده بود نمونه ای از کاردانی و زیباشناسی بود ولی وقتی سری به دستشویی مسجد زدم که علی القاعده نه توسط تیموریان بلکه توسط مسلمانان زنده دهلی مدیریت می شد به شدت جا خوردم! میزان کثیفی دستشویی ها به حدی بود که برای من حتی امکان ورود فراهم نبود! گویا وارد چاه فاضلاب می شدید به جای مستراح!
به فکر فرو رفتم: نه امام جماعتی که نسل اندر نسل این پادشاهی آب و نان دار را به ارث برده است و نه میلیون ها مسلمان هند (جمعیت مسلمانان هند از کل جمعیت ایران بیشتر است!) توانایی اداره درست یک مستراح راندارند؟!
حالا چه شد که پس از هفت سال به یاد آبریزگاه مسجد جامع دهلی افتادم؟
دوست نازنینی از هند برایم کتابی سوغات آورده است که شرح زندگانی و "کرامات" شش مرشد کامل هندوستان است. "بائو کالچوری" در این کتاب که " لرد مهر " نام دارد و در سال 2012 توسط
Mehr Avatar Publications
هندوستان منتشر شده شرح حال شش تن از گوروهای بزرگ هند را بیان کرده است که سه نفر آن ها مسلمان، دو نفر آن ها هندو و یک نفر آن ها زرتشتی بوده اند. لازم به ذکر است که نویسنده مرید و ارادتمند این شش نفر بوده و آن چه راجع به آن ها نوشته از دیدگاه او حسن تلقی می شده است.
یکی از سه مرشد مسلمان این کتاب #سای_بابا (1918-1838) می باشد که با این سای بابای دوم که معاصر ماست و تا چند سال پیش یکی از جذابیت های توریستی هند به شمار می رفت فقط شباهت اسمی دارد.
این سای بابای اصلی آن قدر در هند محبوب است که شما عکس او را در اغلب تاکسی موتوری های هند می بینید و عکس برگردان های چهره او بر در و دیوار مغازه ها و روی اتوموبیل ها فراوان دیده می شود.
حالا در صفحه 105 این کتاب چنین می خوانم:
(( ... هر حرکت ظاهری مرشدان کامل، گرچه گه گاه در پرده و اسرار آمیز است اما از لحاظ درونی مهم می باشد، زیرا هر حرکتی که از آن ها سر می زند به نفع دنیا تمام می شود. برای مثال، ساعت ها به درازا می کشید تا سای بابا تخلیه شکم کند. پس از چندی و با افزوده شدن بر شمار پیروان او، این حرکت طبیعی تخلیه ی شکم، به نوعی نمایشی از مراسمی باشکوه پرستش تبدیل شد که سای بابا آن را "لندی" نامید (lendi واژه ای ماراتی است و به معنای مدفوع خشک می باشد). او برای انجام عمل دفع، هر روز در ساعتی معین، معمولأ نزدیک به ظهر، به صحرایی در آن نزدیگی می رفت و دسته ای مریدان نیز با نواختن موسیقی و خواندن سرود دنبال او روان بودند و در این میان یک نفر هم چتر بالای سر او می گرفت. مراسم لندی یک راز روحانی بود. روزی سای بابا چنین شرح داد: هنگامی که تخلیه شکم می کنم، ابدال (کارگزاران روحانی در آسمان های درونی) را در مورد وظیفه هایی که به عهده دارند راهنمایی می کنم...))
سخنی از #انشتین نقل شده با این مضمون که "نبوغ حدی دارد اما حماقت حدی ندارد!" خواندن این کتاب که مرا به یاد آبریزگاه مسجد جامع دهلی نیز انداخت بلافاصله جملات انشتین را در نظرم روشن کرد. اگر دچار حماقت شویم مدفوع حضرت مرشد نیز برایمان قداست پیدا می کند! پناه بر خدا!
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
دکتر محمدرضا سرگلزایی - روانپزشک
دکتر محمدرضا سرگلزایی – روانپزشک و معلم
برای دسترسی به همه محتوای سایت نیاز است شما در سایت ثبتنام کنید و در صورتی که پیش از این
#پرسش_و_پاسخ
*با عرض سلام خدمت جناب آقای #دکترسرگلزایی ؛
پرسشی از خدمت تان دارم .
مدت هاست واژه انرژی و تقسیم بندی آن به انرژی مثبت و منفی جزء ادبیات عموم مردم شده و برای من این سؤال پیش آمده که آیا آن چیزی که انسان ها از هم دریافت و یا برای هم ارسال می کنند از جنس انرژی است؟ (مثل دعا کردن که می گویند انرژی بفرستید و یا میدان حضور یک انسان که به عنوان مثال می گویند فلانی آدم انرژی مثبتی است! و یا حتی یک مکان) و همچنین آیا اساساً تقسیم بندی انرژی به مثبت و منفی ؛ تقسیم بندی درستی است؟ (تا آنجایی که من از علوم دوران مدرسه یادم می آید انرژی و انواع آن تعریف خاصی داشتند!!! که با آن چه امروز باب شده به نظر هم خوانی ندارد!)
با تشکر از لطف شما
*سلام و احترام
ابتدا فرانز فریدریش آنتون مسمر پزشک آلمانی فارغ التحصیل دانشگاه وین مفهوم "انرژی" را وارد طب و روان شناسی کرد. او اعتقاد داشت که انسان ها دارای یک میدان مغناطیسی پیرامون خود هستند و آشفتگی در این میدان مغناطیسی باعث بیماری ها می شود. مسمر تصوّر می کرد که دارای مغناطیس حیاتی قدرتمندی ست که می تواند با انتقال آن به بیماران، مغناطیس بدن آن ها را به تعادل برگرداند. با این که روش هیپنوتیزم مسمری که به "مانیه تیزم" معروف است پیروان و علاقمندان زیادی پیدا کرد هیچ گروه پژوهشی مستقلّی مستندات مسمر را قانع کننده نیافتند.
یک نسل بعد زیگموند #فروید پزشک وینی و پایه گذار روانکاوی از اصطلاح انرژی روانی استفاده کرد. مقصود فروید از این اصطلاح اصلاً مفهوم فیزیکی انرژی نبود بلکه او اصطلاح انرژی روانی را معادل با گرایش و کشش روانی به کار برد. بعد ها او واژه ی "لیبیدو" یا "زیست مایه" را جایگزین انرژی کرد که بسیار شبیه مفهوم "اراده ی معطوف به حیات" آرتور #شوپنهاور است.
آن چه در بین عموم به عنوان انرژی مثبت و منفی "مُد شده است" نه ربطی به روان شناسی دارد و نه ربطی به فیزیک. این گفتمان تحت تأثیر برخی سبک های پزشکی آلترناتیو ایجاد شده است. برخی رسانه های شبه علمی همچون مجله های زرد شبه روان شناسی و فیلم عوام فریبانه ی راز هم سعی کرده اند با این مفهوم کاسبی راه بیاندازند و توفیق چشمگیری هم داشته اند!
@drsargolzaei
*با عرض سلام خدمت جناب آقای #دکترسرگلزایی ؛
پرسشی از خدمت تان دارم .
مدت هاست واژه انرژی و تقسیم بندی آن به انرژی مثبت و منفی جزء ادبیات عموم مردم شده و برای من این سؤال پیش آمده که آیا آن چیزی که انسان ها از هم دریافت و یا برای هم ارسال می کنند از جنس انرژی است؟ (مثل دعا کردن که می گویند انرژی بفرستید و یا میدان حضور یک انسان که به عنوان مثال می گویند فلانی آدم انرژی مثبتی است! و یا حتی یک مکان) و همچنین آیا اساساً تقسیم بندی انرژی به مثبت و منفی ؛ تقسیم بندی درستی است؟ (تا آنجایی که من از علوم دوران مدرسه یادم می آید انرژی و انواع آن تعریف خاصی داشتند!!! که با آن چه امروز باب شده به نظر هم خوانی ندارد!)
با تشکر از لطف شما
*سلام و احترام
ابتدا فرانز فریدریش آنتون مسمر پزشک آلمانی فارغ التحصیل دانشگاه وین مفهوم "انرژی" را وارد طب و روان شناسی کرد. او اعتقاد داشت که انسان ها دارای یک میدان مغناطیسی پیرامون خود هستند و آشفتگی در این میدان مغناطیسی باعث بیماری ها می شود. مسمر تصوّر می کرد که دارای مغناطیس حیاتی قدرتمندی ست که می تواند با انتقال آن به بیماران، مغناطیس بدن آن ها را به تعادل برگرداند. با این که روش هیپنوتیزم مسمری که به "مانیه تیزم" معروف است پیروان و علاقمندان زیادی پیدا کرد هیچ گروه پژوهشی مستقلّی مستندات مسمر را قانع کننده نیافتند.
یک نسل بعد زیگموند #فروید پزشک وینی و پایه گذار روانکاوی از اصطلاح انرژی روانی استفاده کرد. مقصود فروید از این اصطلاح اصلاً مفهوم فیزیکی انرژی نبود بلکه او اصطلاح انرژی روانی را معادل با گرایش و کشش روانی به کار برد. بعد ها او واژه ی "لیبیدو" یا "زیست مایه" را جایگزین انرژی کرد که بسیار شبیه مفهوم "اراده ی معطوف به حیات" آرتور #شوپنهاور است.
آن چه در بین عموم به عنوان انرژی مثبت و منفی "مُد شده است" نه ربطی به روان شناسی دارد و نه ربطی به فیزیک. این گفتمان تحت تأثیر برخی سبک های پزشکی آلترناتیو ایجاد شده است. برخی رسانه های شبه علمی همچون مجله های زرد شبه روان شناسی و فیلم عوام فریبانه ی راز هم سعی کرده اند با این مفهوم کاسبی راه بیاندازند و توفیق چشمگیری هم داشته اند!
@drsargolzaei
Forwarded from عصر اندیشه
《سرفصل های دوره روانشناسی تحلیلی عملی یونگ》 :
*هدف: یادگیری مهارت تحلیل آرکه تایپی شخصیت
*بر اساس رویکرد نویونگی ها: شینودا بولن- مایکل دانیلز
*انجام projective tests (Watch Word test & complete the story test ) و
مدرس: دکتر محمدرضا سرگلزایی
زمان: ۶، ۱۳، ۲۰ و ۲۷ آبان
پنج شنبه ها از ساعت ۱۶ تا ۲۰
در صورت تمایل به ثبت نام، نام، نام خانوادگی و عنوان کارگاه را شماره ۰۹۱۲۲۶۲۳۰۲۹ (آقای محمدی) پیامک نمایید.
@asreandishe_org
*هدف: یادگیری مهارت تحلیل آرکه تایپی شخصیت
*بر اساس رویکرد نویونگی ها: شینودا بولن- مایکل دانیلز
*انجام projective tests (Watch Word test & complete the story test ) و
مدرس: دکتر محمدرضا سرگلزایی
زمان: ۶، ۱۳، ۲۰ و ۲۷ آبان
پنج شنبه ها از ساعت ۱۶ تا ۲۰
در صورت تمایل به ثبت نام، نام، نام خانوادگی و عنوان کارگاه را شماره ۰۹۱۲۲۶۲۳۰۲۹ (آقای محمدی) پیامک نمایید.
@asreandishe_org
" خود هیپنوتیزم"
سرفصل موضوعات:
اهداف: خود کنترلی (کنترل اضطراب و خشم) ، خلاقیت ، گسترش ایگو.
تکنیک های هیپنوتیزمی :
* آگاهی حسیSensory awareness
*تثبیت چشم + بالا رفتن دست
Eye fixation , Hand levitation
* تکنیک کیاسون
* تکنیک های استعاره ای Metaphore
* مکتب های هیپنوتیزمی:
-شمنیزم
- مسمریزم
- مکتب پاریس - مکتب نانسی
-هیپنو آنالیز
مدرس : #دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
جمعه ۱۲ آذر و ۲۶ آذر ساعت ۹ صبح تا۱۳
شهریه ۲۱۰۰۰۰تومان
پیش ثبت نام الزامیست
آفتاب مهر : ۸۸۱۰۹۳۴۹- ۸۸۱۰۵۸۳۵
@drsargolzaei
سرفصل موضوعات:
اهداف: خود کنترلی (کنترل اضطراب و خشم) ، خلاقیت ، گسترش ایگو.
تکنیک های هیپنوتیزمی :
* آگاهی حسیSensory awareness
*تثبیت چشم + بالا رفتن دست
Eye fixation , Hand levitation
* تکنیک کیاسون
* تکنیک های استعاره ای Metaphore
* مکتب های هیپنوتیزمی:
-شمنیزم
- مسمریزم
- مکتب پاریس - مکتب نانسی
-هیپنو آنالیز
مدرس : #دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
جمعه ۱۲ آذر و ۲۶ آذر ساعت ۹ صبح تا۱۳
شهریه ۲۱۰۰۰۰تومان
پیش ثبت نام الزامیست
آفتاب مهر : ۸۸۱۰۹۳۴۹- ۸۸۱۰۵۸۳۵
@drsargolzaei
#معرفی_کتاب
نام کتاب: #پروژه_رزی
نویسنده: گرام سیمسیون
ترجمه: مهدی نسرین
نشر مرکز - ۱۳۹۵
* * *
رمان پروژه ی رُزی (The Rosie Project) که در سال ۲۰۱۳ نوشته شده اولین رمان گرام سیمسیون نویسنده استرالیایی است، با این حال رمانی بسیار موفق از آب در آمده و بیش از یک میلیون نسخه از آن به فروش رفته است.
راوی قصه، دان تیلمن، یک پروفسور ژنتیک است که دچار "اختلال آسپرگر" است. او حافظه ای بی نقص و تحلیلی قدرتمند دارد ولی همچون دیگر افراد دچار "آسپرگر" در درک عواطف دیگران و فهم روابط بین فردی به نوعی ناتوان محسوب می شود.
دان با دختری به نام "رزی" آشنا می شود که دانشجوی دکتری روانشناسی است و در جستجوی پدر ژنتیک خود است. در این پروژه پدریابی، دان با حوزه عواطف و روابط عاشقانه ارتباط برقرار می کند. جدا از داستان جذاب و شیرین این کتاب، گرام سیمسیون در این رمان مباحث عمیق روانشناسانه و فلسفی را به ظرافت و مهارت مطرح می کند.
یکی از این مباحث، موضوع "بهنجار بودن" (Normality) است، بررسی این پرسش که آیا بهنجار بودن یک موضوع عرفی است یا یک موضوع عینی و علمی، و این که چگونه قضاوت های ما راجع به رفتار سالم، رفتار اخلاقی و رفتار درست تحت تاثیر قراردادهای ناگفته اجتماعی قرار می گیرند.
از دیگر موضوعات کتاب، جایگاه "غریزه" و "عقل" در تصمیمات و رفتارهای ماست. "دان" به عنوان یک متخصص ژنتیک که بسیاری از رفتارها را با عینک تکامل داروینی می بیند نگرش جالب و مستندی را به خواننده داستان ارائه می کند، بنابراین این کتاب می تواند نگاه علمی را در قالب یک داستان به خواننده ارائه دهد. نکته ارزشمند قضیه این است که اطلاعات علمی به کار رفته در این داستان "واقعا علمی" هستند، نه شبه علم یا "علمی تخیلی" ، بنابراین به نظر می رسد که نویسنده داستان به مباحث روان شناسی تکاملی و Sociobiology تسلط کافی داشته یا زمان زیادی را صرف تحقیق در این زمینه کرده است. گرچه داستان این کتاب برای طیف وسیعی از مخاطبان جذاب است، خوانندگانی که کار و تحصیلاتشان در حوزه های پزشکی، زیست شناسی، ژنتیک و روان شناسی باشد با این کتاب ارتباط بهتری برقرار خواهند کرد.
پیش از این، راجع به افراد دچار "اختلال آسپرگر" فیلم های سینمایی متعددی ساخته شده بودند که معروفترین آنها "فارست گامپ" با بازی تام هنکس، "مرد بارانی" با بازی داستین هافمن و انیمیشن "مری و مکس" هستند ولی در عرصه ادبیات کتابی که با این دقت و وضوح "آسپرگر" را در یک داستان بگنجاند وجود نداشت.
گرچه "دان تیلمن" به دلیل ابتلاء به "آسپرگر" در تعاملات اجتماعی دست و پا چلفتی عمل می کند اما تحلیل هایش از امور، عینی تر، عقلانی تر و ادله-محورترند این گونه "گرام سیمسیون" در این کتاب به برچسب زدایی از اقلیت های ژنتیکی می پردازد، اقلیت هایی که اگر از پیش فرض ها و تعصبات آموخته شده فارغ باشیم به این نتیجه خواهیم رسید که از اکثریت به ظاهر طبیعی "متکامل تر" هستند.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/RoziProject.jpg
نام کتاب: #پروژه_رزی
نویسنده: گرام سیمسیون
ترجمه: مهدی نسرین
نشر مرکز - ۱۳۹۵
* * *
رمان پروژه ی رُزی (The Rosie Project) که در سال ۲۰۱۳ نوشته شده اولین رمان گرام سیمسیون نویسنده استرالیایی است، با این حال رمانی بسیار موفق از آب در آمده و بیش از یک میلیون نسخه از آن به فروش رفته است.
راوی قصه، دان تیلمن، یک پروفسور ژنتیک است که دچار "اختلال آسپرگر" است. او حافظه ای بی نقص و تحلیلی قدرتمند دارد ولی همچون دیگر افراد دچار "آسپرگر" در درک عواطف دیگران و فهم روابط بین فردی به نوعی ناتوان محسوب می شود.
دان با دختری به نام "رزی" آشنا می شود که دانشجوی دکتری روانشناسی است و در جستجوی پدر ژنتیک خود است. در این پروژه پدریابی، دان با حوزه عواطف و روابط عاشقانه ارتباط برقرار می کند. جدا از داستان جذاب و شیرین این کتاب، گرام سیمسیون در این رمان مباحث عمیق روانشناسانه و فلسفی را به ظرافت و مهارت مطرح می کند.
یکی از این مباحث، موضوع "بهنجار بودن" (Normality) است، بررسی این پرسش که آیا بهنجار بودن یک موضوع عرفی است یا یک موضوع عینی و علمی، و این که چگونه قضاوت های ما راجع به رفتار سالم، رفتار اخلاقی و رفتار درست تحت تاثیر قراردادهای ناگفته اجتماعی قرار می گیرند.
از دیگر موضوعات کتاب، جایگاه "غریزه" و "عقل" در تصمیمات و رفتارهای ماست. "دان" به عنوان یک متخصص ژنتیک که بسیاری از رفتارها را با عینک تکامل داروینی می بیند نگرش جالب و مستندی را به خواننده داستان ارائه می کند، بنابراین این کتاب می تواند نگاه علمی را در قالب یک داستان به خواننده ارائه دهد. نکته ارزشمند قضیه این است که اطلاعات علمی به کار رفته در این داستان "واقعا علمی" هستند، نه شبه علم یا "علمی تخیلی" ، بنابراین به نظر می رسد که نویسنده داستان به مباحث روان شناسی تکاملی و Sociobiology تسلط کافی داشته یا زمان زیادی را صرف تحقیق در این زمینه کرده است. گرچه داستان این کتاب برای طیف وسیعی از مخاطبان جذاب است، خوانندگانی که کار و تحصیلاتشان در حوزه های پزشکی، زیست شناسی، ژنتیک و روان شناسی باشد با این کتاب ارتباط بهتری برقرار خواهند کرد.
پیش از این، راجع به افراد دچار "اختلال آسپرگر" فیلم های سینمایی متعددی ساخته شده بودند که معروفترین آنها "فارست گامپ" با بازی تام هنکس، "مرد بارانی" با بازی داستین هافمن و انیمیشن "مری و مکس" هستند ولی در عرصه ادبیات کتابی که با این دقت و وضوح "آسپرگر" را در یک داستان بگنجاند وجود نداشت.
گرچه "دان تیلمن" به دلیل ابتلاء به "آسپرگر" در تعاملات اجتماعی دست و پا چلفتی عمل می کند اما تحلیل هایش از امور، عینی تر، عقلانی تر و ادله-محورترند این گونه "گرام سیمسیون" در این کتاب به برچسب زدایی از اقلیت های ژنتیکی می پردازد، اقلیت هایی که اگر از پیش فرض ها و تعصبات آموخته شده فارغ باشیم به این نتیجه خواهیم رسید که از اکثریت به ظاهر طبیعی "متکامل تر" هستند.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/RoziProject.jpg
#چشم_تاریخ
#رابرت_موگابه (زاده ۲۱ فوریه۱۹۲۴)، رئیس جمهور نود و دو ساله ی زیمبابوه است. او رهبر دولت این کشور از آغاز استقلال زیمبابوه از بریتانیا در سال ۱۹۸۰ تاکنون بودهاست. رابرت موگابه، به دلیل سیاست های اقتصادی و سرکوب مخالفان سیاسی اش، همواره تحت انتقاد محافل جهانی قرار داشته است. موگابه در سوم اوت ۲۰۱۳ در انتخابات ریاست جمهوری با ۶۱ درصد آرا پیروز و برای هفتمین بار رئیسجمهور زیمبابوه شد. در این دوره، مورگان چانگیرای، نخستوزیر زیمبابوه و رهبر حزب جنبش برای تغییر دموکراتیک، که رقیب اصلی موگابه به شمار میرفت، نزدیک به ۳۴ درصد آرا را کسب کرد. پس از انتخابات، چانگیرای نتایج اعلامشده را نپذیرفت و گفت این آرا را در دادگاه به چالش خواهد گرفت. گروه موسوم به حامیان انتخابات زیمبابوه، بزرگترین گروه داخلیِ ناظر بر انتخابات این کشور، معتقد بود که انحرافات جدی در این انتخابات صورت گرفتهاست و اتحادیه اروپا درمورد انحراف و تقلب در انتخابات زیمبابوه ابراز نگرانی کرد.
در جریان انتخابات ریاستجمهوری سال ۲۰۰۸ نیز موگابه و چانگیرای هر دو به دور دوم راه یافتند، اما پس از انتشار گزارش هایی مبنی بر فشار بر طرفداران حزب جنبش برای تغییر دموکراتیک و کشته شدن شماری از آنان، مورگان چانگیرای از ادامهٔ رقابت صرفنظر کرد.
در سال ۲۰۱۳ و در جشن تولد ۸۹ سالگی اش، موگابه، ضمن رد گزارشهایی مبنی بر اوضاع جسمانیِ بدش، مأموریت خود در ادارهٔ زیمبابوه را «آسمانی» توصیف کرد. گریس همسر موگابه که 41 سال از خودش جوان تر است، بهدلیل خریدهای اروپایی اش «گوچی گریس» خوانده شده و مورد انتقاد قرار گرفتهاست.
@drsargolzaei
http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/RobertMugabe.jpg
#رابرت_موگابه (زاده ۲۱ فوریه۱۹۲۴)، رئیس جمهور نود و دو ساله ی زیمبابوه است. او رهبر دولت این کشور از آغاز استقلال زیمبابوه از بریتانیا در سال ۱۹۸۰ تاکنون بودهاست. رابرت موگابه، به دلیل سیاست های اقتصادی و سرکوب مخالفان سیاسی اش، همواره تحت انتقاد محافل جهانی قرار داشته است. موگابه در سوم اوت ۲۰۱۳ در انتخابات ریاست جمهوری با ۶۱ درصد آرا پیروز و برای هفتمین بار رئیسجمهور زیمبابوه شد. در این دوره، مورگان چانگیرای، نخستوزیر زیمبابوه و رهبر حزب جنبش برای تغییر دموکراتیک، که رقیب اصلی موگابه به شمار میرفت، نزدیک به ۳۴ درصد آرا را کسب کرد. پس از انتخابات، چانگیرای نتایج اعلامشده را نپذیرفت و گفت این آرا را در دادگاه به چالش خواهد گرفت. گروه موسوم به حامیان انتخابات زیمبابوه، بزرگترین گروه داخلیِ ناظر بر انتخابات این کشور، معتقد بود که انحرافات جدی در این انتخابات صورت گرفتهاست و اتحادیه اروپا درمورد انحراف و تقلب در انتخابات زیمبابوه ابراز نگرانی کرد.
در جریان انتخابات ریاستجمهوری سال ۲۰۰۸ نیز موگابه و چانگیرای هر دو به دور دوم راه یافتند، اما پس از انتشار گزارش هایی مبنی بر فشار بر طرفداران حزب جنبش برای تغییر دموکراتیک و کشته شدن شماری از آنان، مورگان چانگیرای از ادامهٔ رقابت صرفنظر کرد.
در سال ۲۰۱۳ و در جشن تولد ۸۹ سالگی اش، موگابه، ضمن رد گزارشهایی مبنی بر اوضاع جسمانیِ بدش، مأموریت خود در ادارهٔ زیمبابوه را «آسمانی» توصیف کرد. گریس همسر موگابه که 41 سال از خودش جوان تر است، بهدلیل خریدهای اروپایی اش «گوچی گریس» خوانده شده و مورد انتقاد قرار گرفتهاست.
@drsargolzaei
http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/RobertMugabe.jpg
#آهنگ
#یاردبستانی_من
ترانه سرا و آهنگساز:منصور تهرانی
با دو اجرای متفاوت از فریدون فروغی و جمشید جم
@drsargolzaei
#یاردبستانی_من
ترانه سرا و آهنگساز:منصور تهرانی
با دو اجرای متفاوت از فریدون فروغی و جمشید جم
@drsargolzaei