#مقاله
#مراقب_بازاریابی_پنهان_طبقه_حاکم_باشید!
با اصطلاح «بازاریابی» آشنا هستید. وقتی فروشندهای کالای خود را تبلیغ میکند، وقتی یک آژانس مسافرتی، تورهای خود را معرفی میکند و هنگامی که یک پیتزافروشی، آگهی افتتاح خود را در خانهی شما میاندازد، شما میدانید با «بازاریابی» سر و کار دارید. در چنین مواقعی، نگاهتان نقاد و موشکاف میشود و به راحتی، تبلیغات را باور نمیکنید و به قول معروف، با خودتان میگویید: «هیچ بقالی نمیگه ماست من ترشه!»
اما گاهی ما با کسانی سر و کار داریم که به ظاهر، قرار نیست چیزی به ما بفروشند. اینگونه به نظر میآید که ما در حال دریافت کالای رایگانی هستیم بنابراین تصور میکنیم لازم نیست نقاد و موشکاف باشیم. این سناریو، ماجرای «بازاریابی پنهان» است. شما پای تلویزیون نشستهاید و بدون اینکه پولی بپردازید، مشغول تماشای یک سریال داستانی هستید. ظاهر ماجرا این است که فقط مشغول تفریح و سرگرمی هستید، در حالیکه مغز شما مشغول یادگیری است. رسانهای که آن سریال را برای شما نمایش میدهد، در حال «برنامهریزی ذهن شما» است. در ظاهر، کالایی تبلیغ نمیشود و شما نیز پولی نمیپردازید اما واقعیت ماجرا این است که بسیاری از کالاها -بدون اینکه بدانید- برای شما تبلیغ میشوند و شما نیز در آینده، بدون اینکه بدانید چرا، پول هنگفتی را برای خرید این کالاها خواهید پرداخت!
وقتی شما با قهرمان یک فیلم سینمایی ارتباط برقرار میکنید، بدون هیچ دلیل منطقی از اتومبیل او نیز خوشتان میآید و در آیندهای نزدیک یا دور حاضرید زیر بار قرض بروید تا اتومبیلی شبیه آن را خریداری کنید؛ بدون اینکه در لحظهی خرید آن اتومبیل، حتی به خاطر آورید که کدام فیلم سینمایی، شما را تحتتاثیر قرار دادهاست!
شما در حال تماشای اخبار تلویزیون هستید و تصور نمیکنید بسیاری از اطلاعاتی که دریافت میکنید نه «آگاهی»، که در واقع «آگهی» هستند...
#دکترمحمدرضاسرگلزایی
برای مطالعه متن کامل مقاله بالا لطفا به لینک زیر در سایت دکتر سرگلزایی مراجعه فرمایید:
از اینجا بخوانید
#دکتر_سرگلزایی
#drsargolzaei
@drsargolzaei
#مراقب_بازاریابی_پنهان_طبقه_حاکم_باشید!
با اصطلاح «بازاریابی» آشنا هستید. وقتی فروشندهای کالای خود را تبلیغ میکند، وقتی یک آژانس مسافرتی، تورهای خود را معرفی میکند و هنگامی که یک پیتزافروشی، آگهی افتتاح خود را در خانهی شما میاندازد، شما میدانید با «بازاریابی» سر و کار دارید. در چنین مواقعی، نگاهتان نقاد و موشکاف میشود و به راحتی، تبلیغات را باور نمیکنید و به قول معروف، با خودتان میگویید: «هیچ بقالی نمیگه ماست من ترشه!»
اما گاهی ما با کسانی سر و کار داریم که به ظاهر، قرار نیست چیزی به ما بفروشند. اینگونه به نظر میآید که ما در حال دریافت کالای رایگانی هستیم بنابراین تصور میکنیم لازم نیست نقاد و موشکاف باشیم. این سناریو، ماجرای «بازاریابی پنهان» است. شما پای تلویزیون نشستهاید و بدون اینکه پولی بپردازید، مشغول تماشای یک سریال داستانی هستید. ظاهر ماجرا این است که فقط مشغول تفریح و سرگرمی هستید، در حالیکه مغز شما مشغول یادگیری است. رسانهای که آن سریال را برای شما نمایش میدهد، در حال «برنامهریزی ذهن شما» است. در ظاهر، کالایی تبلیغ نمیشود و شما نیز پولی نمیپردازید اما واقعیت ماجرا این است که بسیاری از کالاها -بدون اینکه بدانید- برای شما تبلیغ میشوند و شما نیز در آینده، بدون اینکه بدانید چرا، پول هنگفتی را برای خرید این کالاها خواهید پرداخت!
وقتی شما با قهرمان یک فیلم سینمایی ارتباط برقرار میکنید، بدون هیچ دلیل منطقی از اتومبیل او نیز خوشتان میآید و در آیندهای نزدیک یا دور حاضرید زیر بار قرض بروید تا اتومبیلی شبیه آن را خریداری کنید؛ بدون اینکه در لحظهی خرید آن اتومبیل، حتی به خاطر آورید که کدام فیلم سینمایی، شما را تحتتاثیر قرار دادهاست!
شما در حال تماشای اخبار تلویزیون هستید و تصور نمیکنید بسیاری از اطلاعاتی که دریافت میکنید نه «آگاهی»، که در واقع «آگهی» هستند...
#دکترمحمدرضاسرگلزایی
برای مطالعه متن کامل مقاله بالا لطفا به لینک زیر در سایت دکتر سرگلزایی مراجعه فرمایید:
از اینجا بخوانید
#دکتر_سرگلزایی
#drsargolzaei
@drsargolzaei
#مقاله
#فست_فود_دانایی!
به دو جمله زیر دقتکنید:
«نوشتن، روشی برای ذخیره اطلاعات توسط علائم صوری است»
«نوشتن، روشی است برای ذخیره اطلاعات توسط علائم صوری»
هر دو جمله فوق یک معنا را میرسانند و از اجزای کاملاً مشابهی تشکیلشدهاند، امّا مغز ما با دو جملهٔ فوق برخوردی کاملاً متفاوتدارد. جملهٔ اوّل، به دلیل قرار گرفتن «است» در انتها، مغز را مدّت طولانیتری در انتظار دریافت و ادراک پیام میگذارد تا جملهٔ دوّم. مغز با جملهٔ دوّم «راحتتر» است.
همانطور که «اریک برن» (روانپزشک کانادایی – آمریکایی) در کتاب «بعد از سلام چه میگویید؟» نوشتهاست مغز ما دچار «گرسنگی ساختار» یا Structure Hunger است.
مارگارت هافمان در کتاب «کوری خودخواسته» نیز این موضوع را بهگونهٔ دیگری توضیحمیدهد:
مغز ما از انتظار، تعلیق و سردرگمی میترسد و در جستجوی امنیّت و آشنایی است، بهاین دلیل ما بهسرعت از «نادانی» به «دانایی کاذب» میگریزیم. ما ترجیحمیدهیم محیط را «به غلط» بشناسیم تا اینکه محیط را نشناسیم و غریبه باقیبمانیم تا فرصت کسب اطلاعات درست را بهدست آوریم...
#دکترمحمدرضاسرگلزایی
برای مطالعه متن کامل مقاله بالا لطفا به لینک زیر در وبسایت دکتر سرگلزایی مراجعه فرمایید:
از اینجا بخوانید
#دکتر_سرگلزایی
#drsargolzaei
@drsargolzaei
#فست_فود_دانایی!
به دو جمله زیر دقتکنید:
«نوشتن، روشی برای ذخیره اطلاعات توسط علائم صوری است»
«نوشتن، روشی است برای ذخیره اطلاعات توسط علائم صوری»
هر دو جمله فوق یک معنا را میرسانند و از اجزای کاملاً مشابهی تشکیلشدهاند، امّا مغز ما با دو جملهٔ فوق برخوردی کاملاً متفاوتدارد. جملهٔ اوّل، به دلیل قرار گرفتن «است» در انتها، مغز را مدّت طولانیتری در انتظار دریافت و ادراک پیام میگذارد تا جملهٔ دوّم. مغز با جملهٔ دوّم «راحتتر» است.
همانطور که «اریک برن» (روانپزشک کانادایی – آمریکایی) در کتاب «بعد از سلام چه میگویید؟» نوشتهاست مغز ما دچار «گرسنگی ساختار» یا Structure Hunger است.
مارگارت هافمان در کتاب «کوری خودخواسته» نیز این موضوع را بهگونهٔ دیگری توضیحمیدهد:
مغز ما از انتظار، تعلیق و سردرگمی میترسد و در جستجوی امنیّت و آشنایی است، بهاین دلیل ما بهسرعت از «نادانی» به «دانایی کاذب» میگریزیم. ما ترجیحمیدهیم محیط را «به غلط» بشناسیم تا اینکه محیط را نشناسیم و غریبه باقیبمانیم تا فرصت کسب اطلاعات درست را بهدست آوریم...
#دکترمحمدرضاسرگلزایی
برای مطالعه متن کامل مقاله بالا لطفا به لینک زیر در وبسایت دکتر سرگلزایی مراجعه فرمایید:
از اینجا بخوانید
#دکتر_سرگلزایی
#drsargolzaei
@drsargolzaei