#آیا_فمینیسم_بدون_سوسیالیسم_ممکن_است؟-قسمت اول
#فمينيسم چيست؟
«مارلين لگيت» كتابي دربارۀ تاريخ فمينيسم نوشته كه با نام «زنان در روزگارشان» با ترجمۀ نيلوفر مهديان توسط نشر ني منتشر شده است. «لگيت» تاريخ فمينيسم را در سه سطح بررسي مي كند. سطح اوّل عصيان هاي فردی عليه تعريف نهادينۀ زنانگي در جامعه است. شايد رهبانيت «رابعه عدويّه»، كشف حجاب «طاهره قرة العين» و اشعار اروتيك #فروغ_فرخزاد را بتوان نمونه هايي از اين سطح فمينيسم در جامعۀ ما به حساب آورد. سطح دوّم فمينيسم، به تغيير گسترده تر در فرهنگ جامعه بستگي دارد: گسترش اين نگرش كه سنّت هاي اجتماعي نه اموري الهي، كه قراردادهايي بشري هستند. بر اين اساس كتاب «تبارشناسي اخلاق» ويلهلم فريدريش #نيچه و كتاب «تاريخ جنسّيت» ميشل #فوكو را ميتوان حركت هايي فمينيستي محسوب كرد. در سطح ملّي هم مي توان كتاب هاي امثال احمد #كسروي و #صادق_هدايت را در اين طبقه از جنبش فمينيسم قرار داد گرچه بظاهر ممكن است تكيۀ خاصّي بر مسائل زنان در آنها نبينیم. سطح سوّم فمينيسم، ايجاد يك «آگاهي طبقه» در زنان است كه منجر به ايجاد جنبشهاي اجتماعي احقاق حقوق زنان مي گردد. نمونه اي از اين جنبش ها، جنبش حق رأي زنان در اواخر قرن نوزدهم بود كه منجر به تصويب اصلاحيۀ نوزدهم قانون اساسي ايالات متحده شد كه در سال 1920 ميلادي حق رأي زنان را به رسميّت شناخت. بنابر اين پيش از آن كه به سئوال مطرح شده در عنوان مقاله پاسخ دهم بايد روشن كنم كه مقصودم از فمينيسم كدام يك از سطوح فمينيسم است. منظور من، سطح دوّم فمينيسم است به اين معنا كه يكي از سنّت هاي فكري نهادينه به چالش كشيده شود كه اتّفاقاً در تغيير شرايط اجتماعي زنان اهمّيت دارد.
سنّت فكري مذكور اين است: «سكس، سرويسي است كه زن به مرد مي دهد و بايد در قبال آن امتيازي دريافت كند». ريشۀ اين سنّت فكري به عصر شكار بر مي گردد!
گوشت در برابر سكس!
در عصر شكار، تأمين مواد غذايي كاري دشوار بود كه نياز به قدرت عضلاني زياد داشت. از يك طرف ضعف عضلاني زنان مانع موفقّيت آن ها در جمع آوري غذا ميشد و از ديگر سو بارداري، زايمان و شيردهي مكرّر زنان كه از نوجواني تا سالمندي آن ها را اشغال مي كرد امكان جستجوي غذا را براي آنان محدود مي كرد. نتيجه اين كه زنان قدرت تأمين غذاي خود و فرزندان شان را نداشتند و مجبور بودند براي اين منظور به مردان متّكي باشند. اين شرايط ايجاب مي كرد كه زنان تأمين نياز جنسي مردان را منوط به دريافت غذا نمايند. بنابراين در عصر شكار، «فاحشگي» رفتار نرمال و همگاني زنان بود. شرايط فوق، با تغييراتي در عصر كشاورزي نيز ادامه يافت امّا عصر صنعتي شرايط جديدي ايجاد كرد: فعاليت توليدي نيازي به قدرت عضلاني نداشت بنابراين زنان فرصتي برابر مردان براي تأمين غذا داشتند. همزمان ابداع روش مؤثر جلوگيري از بارداري (كنتراسپشن) باعث شد كه زنان مجبور نباشند همۀ دوران مفيد عمر خود را صرف بارداري، زايمان و بچّه داري كنند. بنابراين زنان ميتوانستند به فعالّيت جنسي خود نه به عنوان كالايي براي فروش بلكه به فرصتي براي لذّت بنگرند. پس انتظار ميرفت كه زنان تجارت «سكس در برابر غذا»، «تمكين در برابر نفقه» و «لذّت در برابر امنيّت» را كنار بگذارند امّا چنين نشد. چه چيزي مانع شكسته شدن اين سنّت فكري است؟
كالا به عنوان «فتيش»
«فتيش» به معناي شيء مقدّس است. در روانپزشكي اصطلاع «فتيشيسم» در مورد كساني به كار مي رود كه تنها در حضور يك شيء خاص (مثلاً كفش قرمز پاشنه بلند در يك زن) تحريك جنسي پيدا مي كنند. كارل ماركس پايه گذار ماركسيسم، مبحثي را تحت عنوان «كالا به عنوان فتيش» مطرح كرده است. از نظر او، در جامعۀ سرمايه داري (كاپيتاليسم)، شيء براي نياز عيني خريداري نمي شود بلكه خريد اشياء جنبۀ «افسون زدگي» به خود مي گيرد! انسان ها به گونه اي به اشياء پشت ويترين ها مي نگرند كه گويي آنها اشيائي متبرّك و مقدّس اند كه براي تعميد و رستگاري ضروري اند! به قول #اريك_فروم روانكاو اومانيست «داشتن جاي بودن را ميگيرد.» اين «افسون زدگي» محصول سيكل معيوب نظام كاپيتاليستي است: ما توليد مي كنيم تا مصرف كنيم و مصرف مي كنيم تا توليد كنيم! در نظام كاپيتاليستي پس از انقلاب صنعتي، ماشين ها باري را كه بر دوش «بردگان» بود به دوش گرفتند امّا به «بردگان» وظيفۀ جديدي محول شد:
خريد بيش از نياز!
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#فمينيسم چيست؟
«مارلين لگيت» كتابي دربارۀ تاريخ فمينيسم نوشته كه با نام «زنان در روزگارشان» با ترجمۀ نيلوفر مهديان توسط نشر ني منتشر شده است. «لگيت» تاريخ فمينيسم را در سه سطح بررسي مي كند. سطح اوّل عصيان هاي فردی عليه تعريف نهادينۀ زنانگي در جامعه است. شايد رهبانيت «رابعه عدويّه»، كشف حجاب «طاهره قرة العين» و اشعار اروتيك #فروغ_فرخزاد را بتوان نمونه هايي از اين سطح فمينيسم در جامعۀ ما به حساب آورد. سطح دوّم فمينيسم، به تغيير گسترده تر در فرهنگ جامعه بستگي دارد: گسترش اين نگرش كه سنّت هاي اجتماعي نه اموري الهي، كه قراردادهايي بشري هستند. بر اين اساس كتاب «تبارشناسي اخلاق» ويلهلم فريدريش #نيچه و كتاب «تاريخ جنسّيت» ميشل #فوكو را ميتوان حركت هايي فمينيستي محسوب كرد. در سطح ملّي هم مي توان كتاب هاي امثال احمد #كسروي و #صادق_هدايت را در اين طبقه از جنبش فمينيسم قرار داد گرچه بظاهر ممكن است تكيۀ خاصّي بر مسائل زنان در آنها نبينیم. سطح سوّم فمينيسم، ايجاد يك «آگاهي طبقه» در زنان است كه منجر به ايجاد جنبشهاي اجتماعي احقاق حقوق زنان مي گردد. نمونه اي از اين جنبش ها، جنبش حق رأي زنان در اواخر قرن نوزدهم بود كه منجر به تصويب اصلاحيۀ نوزدهم قانون اساسي ايالات متحده شد كه در سال 1920 ميلادي حق رأي زنان را به رسميّت شناخت. بنابر اين پيش از آن كه به سئوال مطرح شده در عنوان مقاله پاسخ دهم بايد روشن كنم كه مقصودم از فمينيسم كدام يك از سطوح فمينيسم است. منظور من، سطح دوّم فمينيسم است به اين معنا كه يكي از سنّت هاي فكري نهادينه به چالش كشيده شود كه اتّفاقاً در تغيير شرايط اجتماعي زنان اهمّيت دارد.
سنّت فكري مذكور اين است: «سكس، سرويسي است كه زن به مرد مي دهد و بايد در قبال آن امتيازي دريافت كند». ريشۀ اين سنّت فكري به عصر شكار بر مي گردد!
گوشت در برابر سكس!
در عصر شكار، تأمين مواد غذايي كاري دشوار بود كه نياز به قدرت عضلاني زياد داشت. از يك طرف ضعف عضلاني زنان مانع موفقّيت آن ها در جمع آوري غذا ميشد و از ديگر سو بارداري، زايمان و شيردهي مكرّر زنان كه از نوجواني تا سالمندي آن ها را اشغال مي كرد امكان جستجوي غذا را براي آنان محدود مي كرد. نتيجه اين كه زنان قدرت تأمين غذاي خود و فرزندان شان را نداشتند و مجبور بودند براي اين منظور به مردان متّكي باشند. اين شرايط ايجاب مي كرد كه زنان تأمين نياز جنسي مردان را منوط به دريافت غذا نمايند. بنابراين در عصر شكار، «فاحشگي» رفتار نرمال و همگاني زنان بود. شرايط فوق، با تغييراتي در عصر كشاورزي نيز ادامه يافت امّا عصر صنعتي شرايط جديدي ايجاد كرد: فعاليت توليدي نيازي به قدرت عضلاني نداشت بنابراين زنان فرصتي برابر مردان براي تأمين غذا داشتند. همزمان ابداع روش مؤثر جلوگيري از بارداري (كنتراسپشن) باعث شد كه زنان مجبور نباشند همۀ دوران مفيد عمر خود را صرف بارداري، زايمان و بچّه داري كنند. بنابراين زنان ميتوانستند به فعالّيت جنسي خود نه به عنوان كالايي براي فروش بلكه به فرصتي براي لذّت بنگرند. پس انتظار ميرفت كه زنان تجارت «سكس در برابر غذا»، «تمكين در برابر نفقه» و «لذّت در برابر امنيّت» را كنار بگذارند امّا چنين نشد. چه چيزي مانع شكسته شدن اين سنّت فكري است؟
كالا به عنوان «فتيش»
«فتيش» به معناي شيء مقدّس است. در روانپزشكي اصطلاع «فتيشيسم» در مورد كساني به كار مي رود كه تنها در حضور يك شيء خاص (مثلاً كفش قرمز پاشنه بلند در يك زن) تحريك جنسي پيدا مي كنند. كارل ماركس پايه گذار ماركسيسم، مبحثي را تحت عنوان «كالا به عنوان فتيش» مطرح كرده است. از نظر او، در جامعۀ سرمايه داري (كاپيتاليسم)، شيء براي نياز عيني خريداري نمي شود بلكه خريد اشياء جنبۀ «افسون زدگي» به خود مي گيرد! انسان ها به گونه اي به اشياء پشت ويترين ها مي نگرند كه گويي آنها اشيائي متبرّك و مقدّس اند كه براي تعميد و رستگاري ضروري اند! به قول #اريك_فروم روانكاو اومانيست «داشتن جاي بودن را ميگيرد.» اين «افسون زدگي» محصول سيكل معيوب نظام كاپيتاليستي است: ما توليد مي كنيم تا مصرف كنيم و مصرف مي كنيم تا توليد كنيم! در نظام كاپيتاليستي پس از انقلاب صنعتي، ماشين ها باري را كه بر دوش «بردگان» بود به دوش گرفتند امّا به «بردگان» وظيفۀ جديدي محول شد:
خريد بيش از نياز!
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
دکتر محمدرضا سرگلزایی - روانپزشک
دکتر محمدرضا سرگلزایی – روانپزشک و معلم
برای دسترسی به همه محتوای سایت نیاز است شما در سایت ثبتنام کنید و در صورتی که پیش از این
#آیا_فمینیسم_بدون_سوسیالیسم_ممکن_است؟ -قسمت دوم
خريد بيش از نياز!
به راه افتادن رسانه هاي فراگير در عصر صنعتي اين فرصت را به صاحبان سرمايه داد كه افسون خود را به راه بياندازند و در اين بازي، قرار شد سهم بيشتري به زنان داده شود زيرا زنان به دليل غلبۀ «آگاهي جمعي» شان بر «آگاهي فردي» (به تعبير ديگر تلقين پذيري بيشتر) مخاطبان مهم تري تلقي مي شوند. تبليغات نظام سرمايه داري كه براي تبليغ يك كيف تمام برجستگي ها و فرو رفتگي هاي بدن زنان را آگرانديسمان مي كند، فرهنگ «نمايش جنسي» يا به تعبير روانپزشكي exhibitionism را رواج مي دهد، گرچه شيوع بالاي اين نوع «خودنمايي جنسي» -كه در عصر شكار ضرورت بود و در عصر فراصنعتي غير ضروري- باعث ميشود كه منابع روانشناسي و روانپزشكي نيز در موردهاي نمونه (case reports) به اين «نمايشگري فرهنگي» كمتر بپردازند.
جرّاحي هاي زيبايي افراطي، تزريق در گونه و لب ها، استفادۀ افراطي از مواد آرايشي و لباسهاي محّرك و بدن نما نگاه جنسيتّي و جنسي (sexism) را زنده نگه مي دارد و مانع از اين مي شود كه به زن -و نيز به مرد- فارغ از كروموزوم ها و اندام هاي تناسليشان نگاه كنيم. تنها در افول نظام سرمايه داري است كه sexism جاي خود را به Feminism مي دهد.
كدام سوسياليسم؟
در ابتداي مقاله، منظورم از فمينيسم روشن كردم. اكنون جا دارد منظورم را از #سوسياليسم هم بيان كنم. بديهي است كه سوسياليسم نام يك نظام اجتماعی-اقتصادي است و مرتبط شدن آن با استالينيزم شوروی و آلمان شرقي سابق و توتاليتاريسم كره شمالي صرفاً دلايل تاريخي داشته است. به قول ارنستو #چگوارا ادّعاي ماركسيست بودن روسها به اندازۀ ادّعاي مسيحي بودن پاپ مضحك است!
نظام سوسياليستي نظامي است كه با وضع قوانين اقتصادي در زمينۀ قانون كار (حقوق كارگران)، قوانين مالياتي و توزيع هوشمندانۀ منابع ملّي فاصلۀ سقف و كف درآمد كاهش يابد. گرچه کارل #مارکس اعتقاد دارد سوسیالیسم واقعی محصول نظام تولید است نه نظام توزیع. او سوسیالیسم را سرنوشت نهایی نظام سرمایه داری می داند: شرایطی که افزایش تولید منجر به در دسترس بودن کالا برای همه حتی بدون اجبار به کار کردن می گردد! از نظر او کسانی که سوسیالیسم را محصول تغییر نظام توزیع می دانند "سوسیالیست های تخیلی" هستند. اما اگر مارکس زنده می ماند و می دید که روزی آمریکایی ها گندم ها را در دریا ریختند تا قیمت گندم پایین نیاید شاید قانع می شد که تنها راه تحقق سوسیالیسم تغییر در نظام توزیع است.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
پی نوشت:
برای مطالعه ی بیشتر در این زمینه کتاب "آزادی زنان" نوشته ی ایولین رید ترجمه افشنگ مقصودی از انتشارات نشر گل آذین را بخوانید
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
خريد بيش از نياز!
به راه افتادن رسانه هاي فراگير در عصر صنعتي اين فرصت را به صاحبان سرمايه داد كه افسون خود را به راه بياندازند و در اين بازي، قرار شد سهم بيشتري به زنان داده شود زيرا زنان به دليل غلبۀ «آگاهي جمعي» شان بر «آگاهي فردي» (به تعبير ديگر تلقين پذيري بيشتر) مخاطبان مهم تري تلقي مي شوند. تبليغات نظام سرمايه داري كه براي تبليغ يك كيف تمام برجستگي ها و فرو رفتگي هاي بدن زنان را آگرانديسمان مي كند، فرهنگ «نمايش جنسي» يا به تعبير روانپزشكي exhibitionism را رواج مي دهد، گرچه شيوع بالاي اين نوع «خودنمايي جنسي» -كه در عصر شكار ضرورت بود و در عصر فراصنعتي غير ضروري- باعث ميشود كه منابع روانشناسي و روانپزشكي نيز در موردهاي نمونه (case reports) به اين «نمايشگري فرهنگي» كمتر بپردازند.
جرّاحي هاي زيبايي افراطي، تزريق در گونه و لب ها، استفادۀ افراطي از مواد آرايشي و لباسهاي محّرك و بدن نما نگاه جنسيتّي و جنسي (sexism) را زنده نگه مي دارد و مانع از اين مي شود كه به زن -و نيز به مرد- فارغ از كروموزوم ها و اندام هاي تناسليشان نگاه كنيم. تنها در افول نظام سرمايه داري است كه sexism جاي خود را به Feminism مي دهد.
كدام سوسياليسم؟
در ابتداي مقاله، منظورم از فمينيسم روشن كردم. اكنون جا دارد منظورم را از #سوسياليسم هم بيان كنم. بديهي است كه سوسياليسم نام يك نظام اجتماعی-اقتصادي است و مرتبط شدن آن با استالينيزم شوروی و آلمان شرقي سابق و توتاليتاريسم كره شمالي صرفاً دلايل تاريخي داشته است. به قول ارنستو #چگوارا ادّعاي ماركسيست بودن روسها به اندازۀ ادّعاي مسيحي بودن پاپ مضحك است!
نظام سوسياليستي نظامي است كه با وضع قوانين اقتصادي در زمينۀ قانون كار (حقوق كارگران)، قوانين مالياتي و توزيع هوشمندانۀ منابع ملّي فاصلۀ سقف و كف درآمد كاهش يابد. گرچه کارل #مارکس اعتقاد دارد سوسیالیسم واقعی محصول نظام تولید است نه نظام توزیع. او سوسیالیسم را سرنوشت نهایی نظام سرمایه داری می داند: شرایطی که افزایش تولید منجر به در دسترس بودن کالا برای همه حتی بدون اجبار به کار کردن می گردد! از نظر او کسانی که سوسیالیسم را محصول تغییر نظام توزیع می دانند "سوسیالیست های تخیلی" هستند. اما اگر مارکس زنده می ماند و می دید که روزی آمریکایی ها گندم ها را در دریا ریختند تا قیمت گندم پایین نیاید شاید قانع می شد که تنها راه تحقق سوسیالیسم تغییر در نظام توزیع است.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
پی نوشت:
برای مطالعه ی بیشتر در این زمینه کتاب "آزادی زنان" نوشته ی ایولین رید ترجمه افشنگ مقصودی از انتشارات نشر گل آذین را بخوانید
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
دکتر محمدرضا سرگلزایی - روانپزشک
دکتر محمدرضا سرگلزایی – روانپزشک و معلم
برای دسترسی به همه محتوای سایت نیاز است شما در سایت ثبتنام کنید و در صورتی که پیش از این
#یادداشت_هفته
#زندانیان_امید_واهی!
بخش زیادی از مخالفان سوسیالیسم سرمایه دار نیستند، هیچ امید واقعی هم به سرمایه دار شدن آن ها وجود ندارد، آن ها به دلیل یک امید واهی طرفدار سرمایه داری هستند!
یکی از فریب های نظام سرمایه داری، ایجاد امیدهای واهی است. فیلم ها و داستان های زیادی توسط رسانه های مروج سرمایه داری ساخته می شوند که یک فرد فقیر بی خانمان همچون الیور تویست یا سارا کرو وارث ثروت عظیم یک سرمایه دار خیرخواه می شود. فیلم "راز" (که بارها با نگاه تأییدآمیز از تلویزیون رسمی کشور پخش شد) ارسال امواج به کائنات را برای ثروتمند شدن کافی می داند و بلیط های "بخت آزمایی" و قرعه کشی های مستمر بانک ها و شرکت های بزرگ کسانی را در کنار ماشین پر از پول (که با خرید چند بسته دستمال کاغذی یا حساب باز کردن در یک صندوق اعتباری مالک آن شده اند) نشان می دهند تا ثابت کنند که شما هم می توانید به راحتی عضو باشگاه ثروتمندان شوید و همچون آنان پول خرج کنید. پیام ضمنی این تبلیغات این است: "شما هم توی بازی هستید، پس بازی را به هم نزنید!".
سخنرانان انگیزشی و سمینارهای موفقیت هم نمایندگان دیگر این سیستم ترویج امیدهای واهی هستند. سخنرانان خنده رو و پر انرژی مثال هایی تکراری از کسانی که از کارگری به کارخانه داری رسیده اند و از دستفروشی به صاحب فروشگاه های زنجیره ای بودن ارتقا پیدا کردند در جیب شان دارند. آن ها "استثناء" را به جای "قاعده" می گذارند.
این که افراد نادری دچار "نبوغ" هستند دلیل نمی شود که ما امید داشته باشیم که ظرف چند ماه به یک زبان خارجی مسلط شویم یا در المپیک بعدی، چهار مدال طلای دو و میدانی را بر گردن مان بیاویزیم! در عرصه اقتصادی و مالی هم قطعأ نوابغی هستند که خارج از قاعده معمول کسب ثروت، رشد کرده اند و کارآفرین و ثروت آفرین هستند. اما این افراد، استثناء قاعده هستند. قاعده سرمایه داری "انباشت" و "تمرکز" است. سرمایه دار سهم بزرگ "ارزش افزوده" را صاحب می شود و حداقل سهم "ارزش افزوده" را به کارگر می دهد. بنابراین کارگر با حداقل امکانات زندگی می کند و اغلب برای رفع نیازهای اساسی اش مقروض است در حالی که سرمایه دار "آماس ثروت" را تجربه می کند و آن را برای آقازاده هایش به ارث می گذارد. در چنین شرایطی کاملا قابل انتظار است که کارگران دست به اعتراض بزنند، اعتصاب کنند، اجتماع کنند، متحد شوند و خواستار شرایط کاری عادلانه تر گردند. اما نظام سرمایه داری خود را از طریق "هژمونی فرهنگی" واکسینه می کند. قصه ها و فیلم ها به کارگر وعده بهشت می دهند. بهشت این جهانی از طریق برنده شدن در یک قرعه کشی یا بهشت آن جهانی از طریق رنج کشیدن و شکرگزار ماندن!
یک بار دیگر فیلم "میلیونر زاغه نشین" را ببینید . چند درصد از گرسنگان جهان وارث چنین فرصت معجزه آسایی شده اند؟! آن ها امیدوار می مانند، اطاعت می کنند، متحد نمی شوند، چرا باید خودشان را (که یک میلیونر بالقوه هستند!) برای اتحاد با دیگر کارگران به خطر بیاندازند؟!
"هژمونی فرهنگی" سرمایه دار ی کاری کرده است که کارگری که روزی دوازده ساعت رانندگی می کند تا بتواند اقساط اتومبیل مستعمل و مستهلک خودش را پرداخت کند با دیدن آقازاده ای که سوار بر اتوموبیل اشرافی است به جای خشمگین شدن و اعتراض به بی عدالتی، دچار شیدایی امید واهی می شود و به به و چه چه گویان خود را پشت فرمان آن اتوموبیل تصور می کند.
نه جان برادر تو هرگز مالک آن اتومبیل نخواهی بود، نه با برنده شدن در قرعه کشی حساب های قرض الحسنه و نه با اجابت آرزوهایی که نوشته ای و در چاه انداخته ای!
اول- درد جمعی ما، دوای فردی ندارد، تا اتحادیه و سندیکا و NGO و انجمن تشکیل ندهیم و منافع جمعی را بر منافع فردی ترجیح ندهیم در روی همین پاشنه خواهد چرخید.
دوم- تصمیم های افراد عاقل بر مبنای قاعده هاست نه استثناء ها! قاعده سرمایه داری "انباشت و تمرکز ثروت" است. تنها تغییر در سازمان اجتماعی است که می تواند "قاعده بازی" را عوض کند. اولین قدم در تغییر بازی، برقراری یک نظام دموکراتیک است، نظامی که بر پایه "مطبوعات سانسور نشده" و "صندوق رأی های غربال نشده" قرار دارد.
پی نوشت:
در مقالات #آیا_فمینیسم_بدون_سوسیالیسم_ممکن_است؟ ، #من_امیدوارم و #گرامشی_هژمونی_فرودستان_پرستشگر به تعریف سوسیالیسم و هژمونی پرداخته ام و نیز در مقالات #شکاف_طبقاتی_بمب_ساعتی، #دیستوپیای_سرمایه_داری و #آزادی_و_تاریخ به نقد نظام سرمایه داری پرداخته ام.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#زندانیان_امید_واهی!
بخش زیادی از مخالفان سوسیالیسم سرمایه دار نیستند، هیچ امید واقعی هم به سرمایه دار شدن آن ها وجود ندارد، آن ها به دلیل یک امید واهی طرفدار سرمایه داری هستند!
یکی از فریب های نظام سرمایه داری، ایجاد امیدهای واهی است. فیلم ها و داستان های زیادی توسط رسانه های مروج سرمایه داری ساخته می شوند که یک فرد فقیر بی خانمان همچون الیور تویست یا سارا کرو وارث ثروت عظیم یک سرمایه دار خیرخواه می شود. فیلم "راز" (که بارها با نگاه تأییدآمیز از تلویزیون رسمی کشور پخش شد) ارسال امواج به کائنات را برای ثروتمند شدن کافی می داند و بلیط های "بخت آزمایی" و قرعه کشی های مستمر بانک ها و شرکت های بزرگ کسانی را در کنار ماشین پر از پول (که با خرید چند بسته دستمال کاغذی یا حساب باز کردن در یک صندوق اعتباری مالک آن شده اند) نشان می دهند تا ثابت کنند که شما هم می توانید به راحتی عضو باشگاه ثروتمندان شوید و همچون آنان پول خرج کنید. پیام ضمنی این تبلیغات این است: "شما هم توی بازی هستید، پس بازی را به هم نزنید!".
سخنرانان انگیزشی و سمینارهای موفقیت هم نمایندگان دیگر این سیستم ترویج امیدهای واهی هستند. سخنرانان خنده رو و پر انرژی مثال هایی تکراری از کسانی که از کارگری به کارخانه داری رسیده اند و از دستفروشی به صاحب فروشگاه های زنجیره ای بودن ارتقا پیدا کردند در جیب شان دارند. آن ها "استثناء" را به جای "قاعده" می گذارند.
این که افراد نادری دچار "نبوغ" هستند دلیل نمی شود که ما امید داشته باشیم که ظرف چند ماه به یک زبان خارجی مسلط شویم یا در المپیک بعدی، چهار مدال طلای دو و میدانی را بر گردن مان بیاویزیم! در عرصه اقتصادی و مالی هم قطعأ نوابغی هستند که خارج از قاعده معمول کسب ثروت، رشد کرده اند و کارآفرین و ثروت آفرین هستند. اما این افراد، استثناء قاعده هستند. قاعده سرمایه داری "انباشت" و "تمرکز" است. سرمایه دار سهم بزرگ "ارزش افزوده" را صاحب می شود و حداقل سهم "ارزش افزوده" را به کارگر می دهد. بنابراین کارگر با حداقل امکانات زندگی می کند و اغلب برای رفع نیازهای اساسی اش مقروض است در حالی که سرمایه دار "آماس ثروت" را تجربه می کند و آن را برای آقازاده هایش به ارث می گذارد. در چنین شرایطی کاملا قابل انتظار است که کارگران دست به اعتراض بزنند، اعتصاب کنند، اجتماع کنند، متحد شوند و خواستار شرایط کاری عادلانه تر گردند. اما نظام سرمایه داری خود را از طریق "هژمونی فرهنگی" واکسینه می کند. قصه ها و فیلم ها به کارگر وعده بهشت می دهند. بهشت این جهانی از طریق برنده شدن در یک قرعه کشی یا بهشت آن جهانی از طریق رنج کشیدن و شکرگزار ماندن!
یک بار دیگر فیلم "میلیونر زاغه نشین" را ببینید . چند درصد از گرسنگان جهان وارث چنین فرصت معجزه آسایی شده اند؟! آن ها امیدوار می مانند، اطاعت می کنند، متحد نمی شوند، چرا باید خودشان را (که یک میلیونر بالقوه هستند!) برای اتحاد با دیگر کارگران به خطر بیاندازند؟!
"هژمونی فرهنگی" سرمایه دار ی کاری کرده است که کارگری که روزی دوازده ساعت رانندگی می کند تا بتواند اقساط اتومبیل مستعمل و مستهلک خودش را پرداخت کند با دیدن آقازاده ای که سوار بر اتوموبیل اشرافی است به جای خشمگین شدن و اعتراض به بی عدالتی، دچار شیدایی امید واهی می شود و به به و چه چه گویان خود را پشت فرمان آن اتوموبیل تصور می کند.
نه جان برادر تو هرگز مالک آن اتومبیل نخواهی بود، نه با برنده شدن در قرعه کشی حساب های قرض الحسنه و نه با اجابت آرزوهایی که نوشته ای و در چاه انداخته ای!
اول- درد جمعی ما، دوای فردی ندارد، تا اتحادیه و سندیکا و NGO و انجمن تشکیل ندهیم و منافع جمعی را بر منافع فردی ترجیح ندهیم در روی همین پاشنه خواهد چرخید.
دوم- تصمیم های افراد عاقل بر مبنای قاعده هاست نه استثناء ها! قاعده سرمایه داری "انباشت و تمرکز ثروت" است. تنها تغییر در سازمان اجتماعی است که می تواند "قاعده بازی" را عوض کند. اولین قدم در تغییر بازی، برقراری یک نظام دموکراتیک است، نظامی که بر پایه "مطبوعات سانسور نشده" و "صندوق رأی های غربال نشده" قرار دارد.
پی نوشت:
در مقالات #آیا_فمینیسم_بدون_سوسیالیسم_ممکن_است؟ ، #من_امیدوارم و #گرامشی_هژمونی_فرودستان_پرستشگر به تعریف سوسیالیسم و هژمونی پرداخته ام و نیز در مقالات #شکاف_طبقاتی_بمب_ساعتی، #دیستوپیای_سرمایه_داری و #آزادی_و_تاریخ به نقد نظام سرمایه داری پرداخته ام.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#مقاله
#آرمانشهر_و_ویرانشهر -قسمت دوم
در سال 1950 جوزف مک کارتی سناتور جمهوری خواه ایالت ویسکانسین "جهاد ضد کمونیسم" را راه اندازی کرد.
مک کارتی علاوه بر راه اندازی مجدد "تصفیه" در دانشگاه ها، سینما و سازمان های دولتی، "ادبیات ضد آمریکایی" را نیز هدف قرار داد و جریان "مک کارتیسم" سی هزار کتاب که به گفته همکاران مک کارتی طرفدار کمونیسم محسوب می شدند از کتابخانه ها جمع آوری شدند!
در "دکترین ترومن" و "مک کارتیسم" سبک زندگی آمریکایی به گونه ای تبدیل به یک "اتوپیا" شد و هر نوع انتقاد از این سبک زندگی زمینه ساز حرکت به سمت "دیس توپیا " قلمداد شد!
"هراس سرخ" امکان دستگیری 140 نفر از رهبران احزاب کمونیست آمریکا را فراهم آورد، بازجویی و تصفیه کارکنان دانشگاه ها و وزارتخانه ها امکانپذیر شد و استراق سمع مکالمات تلفنی شهروندان توسط سیستم های امنیتی معمول گشت! هراس از دیس توپیا خود زمینه ساز دیس توپیایی دیگری شد!
اما جدا از لیبرالیسم در عرصه سیاسی، جریان قدرتمندی از لیبرالیسم نیز وارد عرصه روانشناسی شد. این جریان، تلاش برای تغییر دادن جامعه و مبارزه بر علیه بی عدالتی را یک "دن کیشوتیسم" می داند و سعی در بی اعتبار کردن هر نوع مبارزه اجتماعی دارد.
این جریان هر نوع تلاش برای مقابله با نهادهای قدرت را با برچست "عقده اودیپ" حرکت آنارشیستی ناشی از مشکل داشتن با پدر و تثبیت لیبیدو در مرحله اودیپال به سخره می گیرد.
ویکتور فرانکل - روانپزشک اتریشی- در کتاب "پزشک و روح" به شرح حال یکی از بیمارانش می پردازد که دیپلمات وزارت خارجه امریکا بوده و سال ها تحت درمان روانکاوی قرار داشته چرا که با سیاست خارجی امپریالیستی آمریکا مخالف بوده و قصد استعفا داشته ولی روانکاوش معتقد بوده مخالفت او با سیاست خارجی امریکا ناشی از عقده اودیپ است و او باید به جای استعفا به کندو کاو در رابطه اش با پدر در دوران کودکی بپردازد!
روانشناس لیبرالیست هر نوع فداکاری و جانبازی برای آرمان های اجتماعی را با برچسب "مازوخیسم" بی ارزش می کند، هر نوع مخالفت با نهادهای قدرت را با برچسب "آنارشیسم" به سخره می گیرد و هر نوع تسلیم ناپذیری در برابر نهادهای قدرت را ارائه "عقده ادیپ" می داند.
از دیدگاه روانشناسی لیبرالیست هر نوع تلاش اجتماعی برای حرکت به سوی "اتوپیا" بیهوده است و "اتوپیا" تنها در درون فرد محقق می شود و "سفر قهرمانی" باید منجر به این شود که به جای جنگیدن با وضع موجود، با جهان همان گونه که هست به صلح برسیم.
در عرصه ادبیات نیز ، روشنفکری خرده بورژوا به همین سو حرکت کرد. قهرمان قصه ها به جای کنش اجتماعی به درون خود فرو می رود و به خلق بهشت کوچکی در میان یک جهنم بزرگ موفق می شود. در این حوزه از ادبیات، قهرمان قصه از چریک مسلکی به صوفی منشی می رسد و بر خلاف افلاطون، همچون لائوتسوی چینی به این نتیجه می رسد که اگر فرد متعادل شود، می بیند که جهان متعادل است. این گونه است که روشنفکر خرده بورژوا در نهایت به گفتان شبه مذهبی عرفانی پناه می برد و کافه های پر از دود سیگار و موزیک "بودابار" و در حد اعلای آن پاتوق های پینک فلوید و ماری جوانا تبدیل به "خانقاه هایی " می شوند که رمقی برای" "کنش اجتماعی" باقی نمی گذارند.
کتاب #بازگشت_به_ناکجاآباد که گفتگویی است بین امانوئل آرتری و سیمون لامارته با ترجمه علی کبیری نقدی است هوشمندانه بر این روشنفکری خرده بورژوایی که در نهایت به یک "اتوپیایی تخیلی" تن میدهد.
بر خلاف جریان روشنفکری در آمریکای لاتین که عمدتأ خصلت سوسیالیستی خود را حفظ کرده است، جریان روشنفکری در ایران به سرعت پس از کودتای 28 مرداد 1332 به سمت لیبرالیستی شدن افراطی پیش رفت. قطعأ یکی از مهم ترین دلایل تاریخی آن اشتباهات استراتژیک حزب توده بود که به جای دفاع از سوسیالیسم خود را موظف به دفاع از منافع همسایه بزرگ می دید اما شاید یکی از دلایل عمیق تر این ماجرا گرایش فرهنگی ایرانیان به صوفی گری و عرفان زدگی باشد که در شرایط دشوار گریز از اجتماع را جایگزین کنش اجتماعی می کنند!
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
پی نوشت ها:
پیشنهاد می کنم مقالات زیر را از همین نگارنده در همین سایت که مرتبط با موضوع مقاله هستند را نیز مطالعه بفرمایید:
#ناخودآگاه_جمعی_خرده_بورژواها #آیا_فمینیسم_بدون_سوسیالیسم_ممکن_است
#عرفان_زدگی_درفرهنگ_ایرانی
#روشنفکری_و_روشنفکرمآبی
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#آرمانشهر_و_ویرانشهر -قسمت دوم
در سال 1950 جوزف مک کارتی سناتور جمهوری خواه ایالت ویسکانسین "جهاد ضد کمونیسم" را راه اندازی کرد.
مک کارتی علاوه بر راه اندازی مجدد "تصفیه" در دانشگاه ها، سینما و سازمان های دولتی، "ادبیات ضد آمریکایی" را نیز هدف قرار داد و جریان "مک کارتیسم" سی هزار کتاب که به گفته همکاران مک کارتی طرفدار کمونیسم محسوب می شدند از کتابخانه ها جمع آوری شدند!
در "دکترین ترومن" و "مک کارتیسم" سبک زندگی آمریکایی به گونه ای تبدیل به یک "اتوپیا" شد و هر نوع انتقاد از این سبک زندگی زمینه ساز حرکت به سمت "دیس توپیا " قلمداد شد!
"هراس سرخ" امکان دستگیری 140 نفر از رهبران احزاب کمونیست آمریکا را فراهم آورد، بازجویی و تصفیه کارکنان دانشگاه ها و وزارتخانه ها امکانپذیر شد و استراق سمع مکالمات تلفنی شهروندان توسط سیستم های امنیتی معمول گشت! هراس از دیس توپیا خود زمینه ساز دیس توپیایی دیگری شد!
اما جدا از لیبرالیسم در عرصه سیاسی، جریان قدرتمندی از لیبرالیسم نیز وارد عرصه روانشناسی شد. این جریان، تلاش برای تغییر دادن جامعه و مبارزه بر علیه بی عدالتی را یک "دن کیشوتیسم" می داند و سعی در بی اعتبار کردن هر نوع مبارزه اجتماعی دارد.
این جریان هر نوع تلاش برای مقابله با نهادهای قدرت را با برچست "عقده اودیپ" حرکت آنارشیستی ناشی از مشکل داشتن با پدر و تثبیت لیبیدو در مرحله اودیپال به سخره می گیرد.
ویکتور فرانکل - روانپزشک اتریشی- در کتاب "پزشک و روح" به شرح حال یکی از بیمارانش می پردازد که دیپلمات وزارت خارجه امریکا بوده و سال ها تحت درمان روانکاوی قرار داشته چرا که با سیاست خارجی امپریالیستی آمریکا مخالف بوده و قصد استعفا داشته ولی روانکاوش معتقد بوده مخالفت او با سیاست خارجی امریکا ناشی از عقده اودیپ است و او باید به جای استعفا به کندو کاو در رابطه اش با پدر در دوران کودکی بپردازد!
روانشناس لیبرالیست هر نوع فداکاری و جانبازی برای آرمان های اجتماعی را با برچسب "مازوخیسم" بی ارزش می کند، هر نوع مخالفت با نهادهای قدرت را با برچسب "آنارشیسم" به سخره می گیرد و هر نوع تسلیم ناپذیری در برابر نهادهای قدرت را ارائه "عقده ادیپ" می داند.
از دیدگاه روانشناسی لیبرالیست هر نوع تلاش اجتماعی برای حرکت به سوی "اتوپیا" بیهوده است و "اتوپیا" تنها در درون فرد محقق می شود و "سفر قهرمانی" باید منجر به این شود که به جای جنگیدن با وضع موجود، با جهان همان گونه که هست به صلح برسیم.
در عرصه ادبیات نیز ، روشنفکری خرده بورژوا به همین سو حرکت کرد. قهرمان قصه ها به جای کنش اجتماعی به درون خود فرو می رود و به خلق بهشت کوچکی در میان یک جهنم بزرگ موفق می شود. در این حوزه از ادبیات، قهرمان قصه از چریک مسلکی به صوفی منشی می رسد و بر خلاف افلاطون، همچون لائوتسوی چینی به این نتیجه می رسد که اگر فرد متعادل شود، می بیند که جهان متعادل است. این گونه است که روشنفکر خرده بورژوا در نهایت به گفتان شبه مذهبی عرفانی پناه می برد و کافه های پر از دود سیگار و موزیک "بودابار" و در حد اعلای آن پاتوق های پینک فلوید و ماری جوانا تبدیل به "خانقاه هایی " می شوند که رمقی برای" "کنش اجتماعی" باقی نمی گذارند.
کتاب #بازگشت_به_ناکجاآباد که گفتگویی است بین امانوئل آرتری و سیمون لامارته با ترجمه علی کبیری نقدی است هوشمندانه بر این روشنفکری خرده بورژوایی که در نهایت به یک "اتوپیایی تخیلی" تن میدهد.
بر خلاف جریان روشنفکری در آمریکای لاتین که عمدتأ خصلت سوسیالیستی خود را حفظ کرده است، جریان روشنفکری در ایران به سرعت پس از کودتای 28 مرداد 1332 به سمت لیبرالیستی شدن افراطی پیش رفت. قطعأ یکی از مهم ترین دلایل تاریخی آن اشتباهات استراتژیک حزب توده بود که به جای دفاع از سوسیالیسم خود را موظف به دفاع از منافع همسایه بزرگ می دید اما شاید یکی از دلایل عمیق تر این ماجرا گرایش فرهنگی ایرانیان به صوفی گری و عرفان زدگی باشد که در شرایط دشوار گریز از اجتماع را جایگزین کنش اجتماعی می کنند!
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
پی نوشت ها:
پیشنهاد می کنم مقالات زیر را از همین نگارنده در همین سایت که مرتبط با موضوع مقاله هستند را نیز مطالعه بفرمایید:
#ناخودآگاه_جمعی_خرده_بورژواها #آیا_فمینیسم_بدون_سوسیالیسم_ممکن_است
#عرفان_زدگی_درفرهنگ_ایرانی
#روشنفکری_و_روشنفکرمآبی
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#مقاله
#تحلیل_جامعه_شناختی_برادران_کارامازوف
پی نوشت:
«لمپن» یا «لومپن»: مخفف «لومپن پرولتاریا» است به معنای «پرولتاریای ژنده». این اصطلاح را اولین بار «کارل مارکس» و «فردریش انگلس» در دومین کتاب مشترک خود (ایدئولوژی آلمانی: 1845) به کار بردند. آنان در این اثر و آثار بعدی خود «لومپن پرولتاریا» را «خرده طبقه ای» در جامعه دانستند که برخلاف «بورژوازی» و «پرولتاریا» در تولید نقشی ندارد و در حاشیه ی اجتماع از راه های مشکوک مانند «کلاهبرداری»، «واسطه گری»، «قاچاق» و «گدایی» امرار معاش می کند. مارکس این گروه اجتماعی را وابسته و ریزه خوار بورژوازی و اشرافیت می بیند و به همین خاطر آنان را ضدانقلابی ارزیابی می کند.
برای اطلاع بیشتر از تحلیل مارکسیستی طبقات اجتماعی پیشنهاد می کنم دو مقاله ی #ناخودآگاه_جمعی_خرده_بورژواها و #آیا_فمینیسم_بدون_سوسیالیسم_ممکن_است؟ را نیز در سایت و کانال تلگرام بنده مطالعه کنید.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#تحلیل_جامعه_شناختی_برادران_کارامازوف
پی نوشت:
«لمپن» یا «لومپن»: مخفف «لومپن پرولتاریا» است به معنای «پرولتاریای ژنده». این اصطلاح را اولین بار «کارل مارکس» و «فردریش انگلس» در دومین کتاب مشترک خود (ایدئولوژی آلمانی: 1845) به کار بردند. آنان در این اثر و آثار بعدی خود «لومپن پرولتاریا» را «خرده طبقه ای» در جامعه دانستند که برخلاف «بورژوازی» و «پرولتاریا» در تولید نقشی ندارد و در حاشیه ی اجتماع از راه های مشکوک مانند «کلاهبرداری»، «واسطه گری»، «قاچاق» و «گدایی» امرار معاش می کند. مارکس این گروه اجتماعی را وابسته و ریزه خوار بورژوازی و اشرافیت می بیند و به همین خاطر آنان را ضدانقلابی ارزیابی می کند.
برای اطلاع بیشتر از تحلیل مارکسیستی طبقات اجتماعی پیشنهاد می کنم دو مقاله ی #ناخودآگاه_جمعی_خرده_بورژواها و #آیا_فمینیسم_بدون_سوسیالیسم_ممکن_است؟ را نیز در سایت و کانال تلگرام بنده مطالعه کنید.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#پرسش_و_پاسخ
*پرسش خبرنگار روزنامه ایران:
به نظر شما علت استفاده افراطی زنان ایرانی از لوازم آرایش چیست؟
*پاسخ #دکترسرگلزایی :
اول اینکه جامعه ی ما از "اخلاق روستایی" بریده شده ولی هنوز به "اخلاق شهری" متصل نشده است. نتیجه اینکه اصول اخلاقی پیشین رنگ باخته و اصول اخلاقی نوین هنوز رنگ نگرفته اند. چنین جامعه ای دچار بحران هویت و بحران اخلاق است. همانندسازی افراطی با ستارگان سینما و مد می تواند ناشی از این بحران هویت و احساس تهی بودن باشد. دوم اینکه فشار غیر منطقی نهادهای حکومتی برای کنترل شئون زندگی شخصی و خصوصی مردم بویژه زنان منجر به شکل گیری نوعی "نگاتیویسم" (مقاومت منفعلانه) در مردم بخصوص در زنان شده است. اگر فضای سیاسی برای ایجاد تشکل های فمینیستی و اعتراضات مدنی باز شود شدت این واکنش های خود تخریبی کمتر خواهد شد. سوم این که فضای بسته ی سیاسی و به تبع آن شکل گیری اقتصاد رانتی-مافیایی باعث ایجاد یک طبقه ی نوکیسه ی مهار گسیخته شده که الگوی مصرف افراطی و لذت طلبی مهار گسیخته و توجه به ظواهر را با قدرت ترویج می کنند.
این سه عامل باعث رشد آرایش افراطی در زنان جامعه ی ما شده اند.
برای تکمیل بحث می توانید به مقالات #آیا_فمینیسم_بدون_سوسیالیسم_ممکن_است؟ و #فمینیسم_شترمرغی در سایت بنده و همچنین کتاب #حرف_هایی_برای_امروزیها نوشته بنده از انتشارات بهار سبز مراجعه کنید.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
telegram.me/drsargolzaei
*پرسش خبرنگار روزنامه ایران:
به نظر شما علت استفاده افراطی زنان ایرانی از لوازم آرایش چیست؟
*پاسخ #دکترسرگلزایی :
اول اینکه جامعه ی ما از "اخلاق روستایی" بریده شده ولی هنوز به "اخلاق شهری" متصل نشده است. نتیجه اینکه اصول اخلاقی پیشین رنگ باخته و اصول اخلاقی نوین هنوز رنگ نگرفته اند. چنین جامعه ای دچار بحران هویت و بحران اخلاق است. همانندسازی افراطی با ستارگان سینما و مد می تواند ناشی از این بحران هویت و احساس تهی بودن باشد. دوم اینکه فشار غیر منطقی نهادهای حکومتی برای کنترل شئون زندگی شخصی و خصوصی مردم بویژه زنان منجر به شکل گیری نوعی "نگاتیویسم" (مقاومت منفعلانه) در مردم بخصوص در زنان شده است. اگر فضای سیاسی برای ایجاد تشکل های فمینیستی و اعتراضات مدنی باز شود شدت این واکنش های خود تخریبی کمتر خواهد شد. سوم این که فضای بسته ی سیاسی و به تبع آن شکل گیری اقتصاد رانتی-مافیایی باعث ایجاد یک طبقه ی نوکیسه ی مهار گسیخته شده که الگوی مصرف افراطی و لذت طلبی مهار گسیخته و توجه به ظواهر را با قدرت ترویج می کنند.
این سه عامل باعث رشد آرایش افراطی در زنان جامعه ی ما شده اند.
برای تکمیل بحث می توانید به مقالات #آیا_فمینیسم_بدون_سوسیالیسم_ممکن_است؟ و #فمینیسم_شترمرغی در سایت بنده و همچنین کتاب #حرف_هایی_برای_امروزیها نوشته بنده از انتشارات بهار سبز مراجعه کنید.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
telegram.me/drsargolzaei
Telegram
دکتر سرگلزایی drsargolzaei
Psychiatrist ,Social activist
Email: isssp@yahoo.com
drsargolzaei.com
Instagram.com/drsargolzaei
https://twitter.com/drsargolzae
https://youtube.com/@sargolzaei
https://m.facebook.com/drsargolzaei
First Post:
https://t.me/drsargolzaei/7
@drsargolzaei
Email: isssp@yahoo.com
drsargolzaei.com
Instagram.com/drsargolzaei
https://twitter.com/drsargolzae
https://youtube.com/@sargolzaei
https://m.facebook.com/drsargolzaei
First Post:
https://t.me/drsargolzaei/7
@drsargolzaei
#مقاله
#من_امیدوارم
۱- اگر همچون #توماس_هابز فیلسوف قرن هفدهم بریتانیایی بپذیریم که انسان ها ذاتا خشن، خودخواه و حریص هستند آنگاه وضعیت موجود در جامعه بشری اجتناب ناپذیر و غیر قابل اصلاح به نظر می رسد. هابز در کتاب #هیولا (Leviathan) که در سال ۱۶۵۱ نوشت ادعا کرد که "انسان، گرگ انسان است" (Homo homini lupus) پس اساسا قرار است انسان ها به دست انسان های قوی تر خورده شوند، پس این که نود درصد ثروت و امکانات جهان در اختیار ده درصد از مردمان است امری است"طبیعی" .
۲- اگر همچون #هربرت_اسپنسر پژوهشگر قرن نوزدهم بریتانیایی معتقد به #داروینیسم_اجتماعی باشیم آنگاه وضعیت تبعیض آمیز و فاجعه بار جهان نه تنها طبیعی است که حتی "مطلوب" است؛ زیرا که از نظر اسپنسر، انسان ها در جامعه مانند سایر حیوانات در محیط طبیعی شان برای بقا تقلا می کنند و فقط قوی ترین، سالم ترین و باهوش ترین آنها زنده می مانند؛ پس اگر بگذاریم #تنازع_بقا به شکل کاملا آزاد عمل کند، انسان ها به کمال نزدیک خواهند شد؛ یعنی آینده جامعه انسانی شهروندانی سالم تر، قوی تر و باهوش تر خواهد داشت، مشروط بر این که "آئین هایی" همچون دموکراسی، عدالت اجتماعی و حقوق بشر دست و پای "تنازع بقا" را نبندند!
۳- شرایط واقعی جهان نشان می دهد که #کاپیتالیسم که بنیان فلسفی خود را بر "طبیعی بودن" و "مطلوب بودن" تبعیض استوار ساخته است نه تنها چشم انداز کمال برای جامعه انسانی را به همراه نیاورده است که آینده بقای حیات در کره زمین را با خطر مواجه ساخته است. آلاینده های محیط زیست، گرم شدن کره زمین و سایه سنگین سلاح های هسته ای انباشته شده در جهان حتی چشم انداز بقا را مخدوش کرده اند چه رسد به چشم انداز کمال!
نظام حکومتی کشورهایی که عظیم ترین سازمان های کاپیتالیستی جهان را دارند، همچون چین و آمریکا، مهم ترین سهم را در فرایند گرمایش زمین دارند و بیشترین خطر را برای آینده حیات ایجاد می کنند.
۴- ریچارد #ویلکینسون و کیت #پیکت در کتاب #تاوان_نابرابری با محاسبات دقیق آماری نشان داده اند که کاپیتالیسم نه تنها آینده حیات را در معرض خطر قرار می دهد بلکه کیفیت زندگی امروز تک تک ما را نیز پایین می آورد. این کتاب با ترجمه سارا افراز توسط نشر میم منتشر شده است.
۵- پیش از این نیز در مقالات #دیستوپیای_سرمایه_داری، #فتیشیسم_سرمایه_سالاری و #آیا_فمینیسم_بدون_سوسیالیسم_ممکن_است؟ شرح داده ام که چرا #سوسیال_دموکراسی را نظام مطلوب اجتماعی می دانم (این مقالات در سایت من موجودند) اما کتاب "تاوان نابرابری" با داده های دقیق میدانی و تحلیل دقیق آماری ادعای مرا به اثبات رسانده است. در مقاله #آزادی_و_تاریخ نیز به ساز و کارهای حرکت به سوی "سوسیال دموکراسی" چه در سطح ملی و چه در سطح بین المللی پرداخته ام.
۶- قبول دارم که آرمان #سوسیالیسم مبتنی بر یک امید است: امید به این که انسان جانب خیر را خواهد گرفت! من به انسان امیدوارم!
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#من_امیدوارم
۱- اگر همچون #توماس_هابز فیلسوف قرن هفدهم بریتانیایی بپذیریم که انسان ها ذاتا خشن، خودخواه و حریص هستند آنگاه وضعیت موجود در جامعه بشری اجتناب ناپذیر و غیر قابل اصلاح به نظر می رسد. هابز در کتاب #هیولا (Leviathan) که در سال ۱۶۵۱ نوشت ادعا کرد که "انسان، گرگ انسان است" (Homo homini lupus) پس اساسا قرار است انسان ها به دست انسان های قوی تر خورده شوند، پس این که نود درصد ثروت و امکانات جهان در اختیار ده درصد از مردمان است امری است"طبیعی" .
۲- اگر همچون #هربرت_اسپنسر پژوهشگر قرن نوزدهم بریتانیایی معتقد به #داروینیسم_اجتماعی باشیم آنگاه وضعیت تبعیض آمیز و فاجعه بار جهان نه تنها طبیعی است که حتی "مطلوب" است؛ زیرا که از نظر اسپنسر، انسان ها در جامعه مانند سایر حیوانات در محیط طبیعی شان برای بقا تقلا می کنند و فقط قوی ترین، سالم ترین و باهوش ترین آنها زنده می مانند؛ پس اگر بگذاریم #تنازع_بقا به شکل کاملا آزاد عمل کند، انسان ها به کمال نزدیک خواهند شد؛ یعنی آینده جامعه انسانی شهروندانی سالم تر، قوی تر و باهوش تر خواهد داشت، مشروط بر این که "آئین هایی" همچون دموکراسی، عدالت اجتماعی و حقوق بشر دست و پای "تنازع بقا" را نبندند!
۳- شرایط واقعی جهان نشان می دهد که #کاپیتالیسم که بنیان فلسفی خود را بر "طبیعی بودن" و "مطلوب بودن" تبعیض استوار ساخته است نه تنها چشم انداز کمال برای جامعه انسانی را به همراه نیاورده است که آینده بقای حیات در کره زمین را با خطر مواجه ساخته است. آلاینده های محیط زیست، گرم شدن کره زمین و سایه سنگین سلاح های هسته ای انباشته شده در جهان حتی چشم انداز بقا را مخدوش کرده اند چه رسد به چشم انداز کمال!
نظام حکومتی کشورهایی که عظیم ترین سازمان های کاپیتالیستی جهان را دارند، همچون چین و آمریکا، مهم ترین سهم را در فرایند گرمایش زمین دارند و بیشترین خطر را برای آینده حیات ایجاد می کنند.
۴- ریچارد #ویلکینسون و کیت #پیکت در کتاب #تاوان_نابرابری با محاسبات دقیق آماری نشان داده اند که کاپیتالیسم نه تنها آینده حیات را در معرض خطر قرار می دهد بلکه کیفیت زندگی امروز تک تک ما را نیز پایین می آورد. این کتاب با ترجمه سارا افراز توسط نشر میم منتشر شده است.
۵- پیش از این نیز در مقالات #دیستوپیای_سرمایه_داری، #فتیشیسم_سرمایه_سالاری و #آیا_فمینیسم_بدون_سوسیالیسم_ممکن_است؟ شرح داده ام که چرا #سوسیال_دموکراسی را نظام مطلوب اجتماعی می دانم (این مقالات در سایت من موجودند) اما کتاب "تاوان نابرابری" با داده های دقیق میدانی و تحلیل دقیق آماری ادعای مرا به اثبات رسانده است. در مقاله #آزادی_و_تاریخ نیز به ساز و کارهای حرکت به سوی "سوسیال دموکراسی" چه در سطح ملی و چه در سطح بین المللی پرداخته ام.
۶- قبول دارم که آرمان #سوسیالیسم مبتنی بر یک امید است: امید به این که انسان جانب خیر را خواهد گرفت! من به انسان امیدوارم!
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#پرسش_و_پاسخ
❓پرسش خبرنگار روزنامه ایران:
به نظر شما علت استفاده افراطی زنان ایرانی از لوازم آرایش چیست؟
✅ پاسخ #دکترسرگلزایی:
اول اینکه جامعه ی ما از "اخلاق روستایی" بریده شده ولی هنوز به "اخلاق شهری" متصل نشده است. نتیجه اینکه اصول اخلاقی پیشین رنگ باخته و اصول اخلاقی نوین هنوز رنگ نگرفته اند. چنین جامعه ای دچار بحران هویت و بحران اخلاق است. همانندسازی افراطی با ستارگان سینما و مد می تواند ناشی از این بحران هویت و احساس تهی بودن باشد. دوم اینکه فشار غیر منطقی نهادهای حکومتی برای کنترل شئون زندگی شخصی و خصوصی مردم بویژه زنان منجر به شکل گیری نوعی "نگاتیویسم" (مقاومتمنفعلانه)
در مردم بخصوص در زنان شده است. اگر فضای سیاسی برای ایجاد تشکل های فمینیستی و اعتراضات مدنی باز شود شدت این واکنش های خود تخریبی کمتر خواهد شد. سوم این که فضای بسته ی سیاسی و به تبع آن شکل گیری اقتصاد رانتی-مافیایی باعث ایجاد یک طبقه ی نوکیسه ی مهار گسیخته شده که الگوی مصرف افراطی و لذت طلبی مهار گسیخته و توجه به ظواهر را با قدرت ترویج می کنند.
این سه عامل باعث رشد آرایش افراطی در زنان جامعه ی ما شده اند.
برای تکمیل بحث می توانید به مقالات #آیا_فمینیسم_بدون_سوسیالیسم_ممکن_است؟ و #فمینیسم_شترمرغی در کانال بنده و همچنین کتاب #حرف_هایی_برای_امروزیها نوشته بنده از انتشارات بهار سبز مراجعه کنید.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
telegram.me/drsargolzaei
❓پرسش خبرنگار روزنامه ایران:
به نظر شما علت استفاده افراطی زنان ایرانی از لوازم آرایش چیست؟
✅ پاسخ #دکترسرگلزایی:
اول اینکه جامعه ی ما از "اخلاق روستایی" بریده شده ولی هنوز به "اخلاق شهری" متصل نشده است. نتیجه اینکه اصول اخلاقی پیشین رنگ باخته و اصول اخلاقی نوین هنوز رنگ نگرفته اند. چنین جامعه ای دچار بحران هویت و بحران اخلاق است. همانندسازی افراطی با ستارگان سینما و مد می تواند ناشی از این بحران هویت و احساس تهی بودن باشد. دوم اینکه فشار غیر منطقی نهادهای حکومتی برای کنترل شئون زندگی شخصی و خصوصی مردم بویژه زنان منجر به شکل گیری نوعی "نگاتیویسم" (مقاومتمنفعلانه)
در مردم بخصوص در زنان شده است. اگر فضای سیاسی برای ایجاد تشکل های فمینیستی و اعتراضات مدنی باز شود شدت این واکنش های خود تخریبی کمتر خواهد شد. سوم این که فضای بسته ی سیاسی و به تبع آن شکل گیری اقتصاد رانتی-مافیایی باعث ایجاد یک طبقه ی نوکیسه ی مهار گسیخته شده که الگوی مصرف افراطی و لذت طلبی مهار گسیخته و توجه به ظواهر را با قدرت ترویج می کنند.
این سه عامل باعث رشد آرایش افراطی در زنان جامعه ی ما شده اند.
برای تکمیل بحث می توانید به مقالات #آیا_فمینیسم_بدون_سوسیالیسم_ممکن_است؟ و #فمینیسم_شترمرغی در کانال بنده و همچنین کتاب #حرف_هایی_برای_امروزیها نوشته بنده از انتشارات بهار سبز مراجعه کنید.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
telegram.me/drsargolzaei
Telegram
دکتر سرگلزایی drsargolzaei
Psychiatrist ,Social activist
Email: isssp@yahoo.com
drsargolzaei.com
Instagram.com/drsargolzaei
https://twitter.com/drsargolzae
https://youtube.com/@sargolzaei
https://m.facebook.com/drsargolzaei
First Post:
https://t.me/drsargolzaei/7
@drsargolzaei
Email: isssp@yahoo.com
drsargolzaei.com
Instagram.com/drsargolzaei
https://twitter.com/drsargolzae
https://youtube.com/@sargolzaei
https://m.facebook.com/drsargolzaei
First Post:
https://t.me/drsargolzaei/7
@drsargolzaei
#آیا_فمینیسم_بدون_سوسیالیسم_ممکن_است؟
(قسمت اول)
✍#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
#فمينيسم چيست؟
«مارلين لگيت» كتابي دربارۀ تاريخ فمينيسم نوشته كه با نام «زنان در روزگارشان» با ترجمۀ نيلوفر مهديان توسط نشر ني منتشر شده است. «لگيت» تاريخ فمينيسم را در سه سطح بررسي مي كند. سطح اوّل عصيان هاي فردی عليه تعريف نهادينۀ زنانگي در جامعه است. شايد رهبانيت «رابعه عدويّه»، كشف حجاب «طاهره قرة العين» و اشعار اروتيك #فروغ_فرخزاد را بتوان نمونه هايي از اين سطح فمينيسم در جامعۀ ما به حساب آورد. سطح دوّم فمينيسم، به تغيير گسترده تر در فرهنگ جامعه بستگي دارد: گسترش اين نگرش كه سنّت هاي اجتماعي نه اموري الهي، كه قراردادهايي بشري هستند. بر اين اساس كتاب «تبارشناسي اخلاق» ويلهلم فريدريش #نيچه و كتاب «تاريخ جنسّيت» ميشل #فوكو را ميتوان حركت هايي فمينيستي محسوب كرد. در سطح ملّي هم مي توان كتاب هاي امثال احمد #كسروي و #صادق_هدايت را در اين طبقه از جنبش فمينيسم قرار داد گرچه بظاهر ممكن است تكيۀ خاصّي بر مسائل زنان در آنها نبينیم. سطح سوّم فمينيسم، ايجاد يك «آگاهي طبقه» در زنان است كه منجر به ايجاد جنبشهاي اجتماعي احقاق حقوق زنان مي گردد. نمونه اي از اين جنبش ها، جنبش حق رأي زنان در اواخر قرن نوزدهم بود كه منجر به تصويب اصلاحيۀ نوزدهم قانون اساسي ايالات متحده شد كه در سال 1920 ميلادي حق رأي زنان را به رسميّت شناخت. بنابر اين پيش از آن كه به سئوال مطرح شده در عنوان مقاله پاسخ دهم بايد روشن كنم كه مقصودم از فمينيسم كدام يك از سطوح فمينيسم است. منظور من، سطح دوّم فمينيسم است به اين معنا كه يكي از سنّت هاي فكري نهادينه به چالش كشيده شود كه اتّفاقاً در تغيير شرايط اجتماعي زنان اهمّيت دارد.
سنّت فكري مذكور اين است: «سكس، سرويسي است كه زن به مرد مي دهد و بايد در قبال آن امتيازي دريافت كند». ريشۀ اين سنّت فكري به عصر شكار بر مي گردد!
گوشت در برابر سكس!
در عصر شكار، تأمين مواد غذايي كاري دشوار بود كه نياز به قدرت عضلاني زياد داشت. از يك طرف ضعف عضلاني زنان مانع موفقّيت آن ها در جمع آوري غذا ميشد و از ديگر سو بارداري، زايمان و شيردهي مكرّر زنان كه از نوجواني تا سالمندي آن ها را اشغال مي كرد امكان جستجوي غذا را براي آنان محدود مي كرد. نتيجه اين كه زنان قدرت تأمين غذاي خود و فرزندان شان را نداشتند و مجبور بودند براي اين منظور به مردان متّكي باشند. اين شرايط ايجاب مي كرد كه زنان تأمين نياز جنسي مردان را منوط به دريافت غذا نمايند. بنابراين در عصر شكار، «فاحشگي» رفتار نرمال و همگاني زنان بود. شرايط فوق، با تغييراتي در عصر كشاورزي نيز ادامه يافت امّا عصر صنعتي شرايط جديدي ايجاد كرد: فعاليت توليدي نيازي به قدرت عضلاني نداشت بنابراين زنان فرصتي برابر مردان براي تأمين غذا داشتند. همزمان ابداع روش مؤثر جلوگيري از بارداري (كنتراسپشن) باعث شد كه زنان مجبور نباشند همۀ دوران مفيد عمر خود را صرف بارداري، زايمان و بچّه داري كنند. بنابراين زنان ميتوانستند به فعالّيت جنسي خود نه به عنوان كالايي براي فروش بلكه به فرصتي براي لذّت بنگرند. پس انتظار ميرفت كه زنان تجارت «سكس در برابر غذا»، «تمكين در برابر نفقه» و «لذّت در برابر امنيّت» را كنار بگذارند امّا چنين نشد. چه چيزي مانع شكسته شدن اين سنّت فكري است؟
كالا به عنوان «فتيش»
«فتيش» به معناي شيء مقدّس است. در روانپزشكي اصطلاع «فتيشيسم» در مورد كساني به كار مي رود كه تنها در حضور يك شيء خاص (مثلاً كفش قرمز پاشنه بلند در يك زن) تحريك جنسي پيدا مي كنند. كارل ماركس پايه گذار ماركسيسم، مبحثي را تحت عنوان «كالا به عنوان فتيش» مطرح كرده است. از نظر او، در جامعۀ سرمايه داري (كاپيتاليسم)، شيء براي نياز عيني خريداري نمي شود بلكه خريد اشياء جنبۀ «افسون زدگي» به خود مي گيرد! انسان ها به گونه اي به اشياء پشت ويترين ها مي نگرند كه گويي آنها اشيائي متبرّك و مقدّس اند كه براي تعميد و رستگاري ضروري اند! به قول #اريك_فروم روانكاو اومانيست «داشتن جاي بودن را ميگيرد.» اين «افسون زدگي» محصول سيكل معيوب نظام كاپيتاليستي است: ما توليد مي كنيم تا مصرف كنيم و مصرف مي كنيم تا توليد كنيم! در نظام كاپيتاليستي پس از انقلاب صنعتي، ماشين ها باري را كه بر دوش «بردگان» بود به دوش گرفتند امّا به «بردگان» وظيفۀ جديدي محول شد:
خريد بيش از نياز!
@drsargolzaei
(قسمت اول)
✍#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
#فمينيسم چيست؟
«مارلين لگيت» كتابي دربارۀ تاريخ فمينيسم نوشته كه با نام «زنان در روزگارشان» با ترجمۀ نيلوفر مهديان توسط نشر ني منتشر شده است. «لگيت» تاريخ فمينيسم را در سه سطح بررسي مي كند. سطح اوّل عصيان هاي فردی عليه تعريف نهادينۀ زنانگي در جامعه است. شايد رهبانيت «رابعه عدويّه»، كشف حجاب «طاهره قرة العين» و اشعار اروتيك #فروغ_فرخزاد را بتوان نمونه هايي از اين سطح فمينيسم در جامعۀ ما به حساب آورد. سطح دوّم فمينيسم، به تغيير گسترده تر در فرهنگ جامعه بستگي دارد: گسترش اين نگرش كه سنّت هاي اجتماعي نه اموري الهي، كه قراردادهايي بشري هستند. بر اين اساس كتاب «تبارشناسي اخلاق» ويلهلم فريدريش #نيچه و كتاب «تاريخ جنسّيت» ميشل #فوكو را ميتوان حركت هايي فمينيستي محسوب كرد. در سطح ملّي هم مي توان كتاب هاي امثال احمد #كسروي و #صادق_هدايت را در اين طبقه از جنبش فمينيسم قرار داد گرچه بظاهر ممكن است تكيۀ خاصّي بر مسائل زنان در آنها نبينیم. سطح سوّم فمينيسم، ايجاد يك «آگاهي طبقه» در زنان است كه منجر به ايجاد جنبشهاي اجتماعي احقاق حقوق زنان مي گردد. نمونه اي از اين جنبش ها، جنبش حق رأي زنان در اواخر قرن نوزدهم بود كه منجر به تصويب اصلاحيۀ نوزدهم قانون اساسي ايالات متحده شد كه در سال 1920 ميلادي حق رأي زنان را به رسميّت شناخت. بنابر اين پيش از آن كه به سئوال مطرح شده در عنوان مقاله پاسخ دهم بايد روشن كنم كه مقصودم از فمينيسم كدام يك از سطوح فمينيسم است. منظور من، سطح دوّم فمينيسم است به اين معنا كه يكي از سنّت هاي فكري نهادينه به چالش كشيده شود كه اتّفاقاً در تغيير شرايط اجتماعي زنان اهمّيت دارد.
سنّت فكري مذكور اين است: «سكس، سرويسي است كه زن به مرد مي دهد و بايد در قبال آن امتيازي دريافت كند». ريشۀ اين سنّت فكري به عصر شكار بر مي گردد!
گوشت در برابر سكس!
در عصر شكار، تأمين مواد غذايي كاري دشوار بود كه نياز به قدرت عضلاني زياد داشت. از يك طرف ضعف عضلاني زنان مانع موفقّيت آن ها در جمع آوري غذا ميشد و از ديگر سو بارداري، زايمان و شيردهي مكرّر زنان كه از نوجواني تا سالمندي آن ها را اشغال مي كرد امكان جستجوي غذا را براي آنان محدود مي كرد. نتيجه اين كه زنان قدرت تأمين غذاي خود و فرزندان شان را نداشتند و مجبور بودند براي اين منظور به مردان متّكي باشند. اين شرايط ايجاب مي كرد كه زنان تأمين نياز جنسي مردان را منوط به دريافت غذا نمايند. بنابراين در عصر شكار، «فاحشگي» رفتار نرمال و همگاني زنان بود. شرايط فوق، با تغييراتي در عصر كشاورزي نيز ادامه يافت امّا عصر صنعتي شرايط جديدي ايجاد كرد: فعاليت توليدي نيازي به قدرت عضلاني نداشت بنابراين زنان فرصتي برابر مردان براي تأمين غذا داشتند. همزمان ابداع روش مؤثر جلوگيري از بارداري (كنتراسپشن) باعث شد كه زنان مجبور نباشند همۀ دوران مفيد عمر خود را صرف بارداري، زايمان و بچّه داري كنند. بنابراين زنان ميتوانستند به فعالّيت جنسي خود نه به عنوان كالايي براي فروش بلكه به فرصتي براي لذّت بنگرند. پس انتظار ميرفت كه زنان تجارت «سكس در برابر غذا»، «تمكين در برابر نفقه» و «لذّت در برابر امنيّت» را كنار بگذارند امّا چنين نشد. چه چيزي مانع شكسته شدن اين سنّت فكري است؟
كالا به عنوان «فتيش»
«فتيش» به معناي شيء مقدّس است. در روانپزشكي اصطلاع «فتيشيسم» در مورد كساني به كار مي رود كه تنها در حضور يك شيء خاص (مثلاً كفش قرمز پاشنه بلند در يك زن) تحريك جنسي پيدا مي كنند. كارل ماركس پايه گذار ماركسيسم، مبحثي را تحت عنوان «كالا به عنوان فتيش» مطرح كرده است. از نظر او، در جامعۀ سرمايه داري (كاپيتاليسم)، شيء براي نياز عيني خريداري نمي شود بلكه خريد اشياء جنبۀ «افسون زدگي» به خود مي گيرد! انسان ها به گونه اي به اشياء پشت ويترين ها مي نگرند كه گويي آنها اشيائي متبرّك و مقدّس اند كه براي تعميد و رستگاري ضروري اند! به قول #اريك_فروم روانكاو اومانيست «داشتن جاي بودن را ميگيرد.» اين «افسون زدگي» محصول سيكل معيوب نظام كاپيتاليستي است: ما توليد مي كنيم تا مصرف كنيم و مصرف مي كنيم تا توليد كنيم! در نظام كاپيتاليستي پس از انقلاب صنعتي، ماشين ها باري را كه بر دوش «بردگان» بود به دوش گرفتند امّا به «بردگان» وظيفۀ جديدي محول شد:
خريد بيش از نياز!
@drsargolzaei
#آیا_فمینیسم_بدون_سوسیالیسم_ممکن_است؟
(قسمت دوم)
✍#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
خريد بيش از نياز!
به راه افتادن رسانه هاي فراگير در عصر صنعتي اين فرصت را به صاحبان سرمايه داد كه افسون خود را به راه بياندازند و در اين بازي، قرار شد سهم بيشتري به زنان داده شود زيرا زنان به دليل غلبۀ «آگاهي جمعي» شان بر «آگاهي فردي» (به تعبير ديگر تلقين پذيري بيشتر) مخاطبان مهم تري تلقي مي شوند. تبليغات نظام سرمايه داري كه براي تبليغ يك كيف تمام برجستگي ها و فرو رفتگي هاي بدن زنان را آگرانديسمان مي كند، فرهنگ «نمايش جنسي» يا به تعبير روانپزشكي exhibitionism را رواج مي دهد، گرچه شيوع بالاي اين نوع «خودنمايي جنسي» -كه در عصر شكار ضرورت بود و در عصر فراصنعتي غير ضروري- باعث ميشود كه منابع روانشناسي و روانپزشكي نيز در موردهاي نمونه (case reports) به اين «نمايشگري فرهنگي» كمتر بپردازند.
جرّاحي هاي زيبايي افراطي، تزريق در گونه و لب ها، استفادۀ افراطي از مواد آرايشي و لباسهاي محّرك و بدن نما نگاه جنسيتّي و جنسي (sexism) را زنده نگه مي دارد و مانع از اين مي شود كه به زن -و نيز به مرد- فارغ از كروموزوم ها و اندام هاي تناسليشان نگاه كنيم. تنها در افول نظام سرمايه داري است كه sexism جاي خود را به Feminism مي دهد.
كدام سوسياليسم؟
در ابتداي مقاله، منظورم از فمينيسم روشن كردم. اكنون جا دارد منظورم را از #سوسياليسم هم بيان كنم. بديهي است كه سوسياليسم نام يك نظام اجتماعی-اقتصادي است و مرتبط شدن آن با استالينيزم شوروی و آلمان شرقي سابق و توتاليتاريسم كره شمالي صرفاً دلايل تاريخي داشته است. به قول ارنستو #چگوارا ادّعاي ماركسيست بودن روسها به اندازۀ ادّعاي مسيحي بودن پاپ مضحك است!
نظام سوسياليستي نظامي است كه با وضع قوانين اقتصادي در زمينۀ قانون كار (حقوق كارگران)، قوانين مالياتي و توزيع هوشمندانۀ منابع ملّي فاصلۀ سقف و كف درآمد كاهش يابد. گرچه کارل #مارکس اعتقاد دارد سوسیالیسم واقعی محصول نظام تولید است نه نظام توزیع. او سوسیالیسم را سرنوشت نهایی نظام سرمایه داری می داند: شرایطی که افزایش تولید منجر به در دسترس بودن کالا برای همه حتی بدون اجبار به کار کردن می گردد! از نظر او کسانی که سوسیالیسم را محصول تغییر نظام توزیع می دانند "سوسیالیست های تخیلی" هستند. اما اگر مارکس زنده می ماند و می دید که روزی آمریکایی ها گندم ها را در دریا ریختند تا قیمت گندم پایین نیاید شاید قانع می شد که تنها راه تحقق سوسیالیسم تغییر در نظام توزیع است.
پی نوشت:
برای مطالعه ی بیشتر در این زمینه کتاب "آزادی زنان" نوشته ی ایولین رید ترجمه افشنگ مقصودی از انتشارات نشر گل آذین را بخوانید
@drsargolzaei
(قسمت دوم)
✍#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
خريد بيش از نياز!
به راه افتادن رسانه هاي فراگير در عصر صنعتي اين فرصت را به صاحبان سرمايه داد كه افسون خود را به راه بياندازند و در اين بازي، قرار شد سهم بيشتري به زنان داده شود زيرا زنان به دليل غلبۀ «آگاهي جمعي» شان بر «آگاهي فردي» (به تعبير ديگر تلقين پذيري بيشتر) مخاطبان مهم تري تلقي مي شوند. تبليغات نظام سرمايه داري كه براي تبليغ يك كيف تمام برجستگي ها و فرو رفتگي هاي بدن زنان را آگرانديسمان مي كند، فرهنگ «نمايش جنسي» يا به تعبير روانپزشكي exhibitionism را رواج مي دهد، گرچه شيوع بالاي اين نوع «خودنمايي جنسي» -كه در عصر شكار ضرورت بود و در عصر فراصنعتي غير ضروري- باعث ميشود كه منابع روانشناسي و روانپزشكي نيز در موردهاي نمونه (case reports) به اين «نمايشگري فرهنگي» كمتر بپردازند.
جرّاحي هاي زيبايي افراطي، تزريق در گونه و لب ها، استفادۀ افراطي از مواد آرايشي و لباسهاي محّرك و بدن نما نگاه جنسيتّي و جنسي (sexism) را زنده نگه مي دارد و مانع از اين مي شود كه به زن -و نيز به مرد- فارغ از كروموزوم ها و اندام هاي تناسليشان نگاه كنيم. تنها در افول نظام سرمايه داري است كه sexism جاي خود را به Feminism مي دهد.
كدام سوسياليسم؟
در ابتداي مقاله، منظورم از فمينيسم روشن كردم. اكنون جا دارد منظورم را از #سوسياليسم هم بيان كنم. بديهي است كه سوسياليسم نام يك نظام اجتماعی-اقتصادي است و مرتبط شدن آن با استالينيزم شوروی و آلمان شرقي سابق و توتاليتاريسم كره شمالي صرفاً دلايل تاريخي داشته است. به قول ارنستو #چگوارا ادّعاي ماركسيست بودن روسها به اندازۀ ادّعاي مسيحي بودن پاپ مضحك است!
نظام سوسياليستي نظامي است كه با وضع قوانين اقتصادي در زمينۀ قانون كار (حقوق كارگران)، قوانين مالياتي و توزيع هوشمندانۀ منابع ملّي فاصلۀ سقف و كف درآمد كاهش يابد. گرچه کارل #مارکس اعتقاد دارد سوسیالیسم واقعی محصول نظام تولید است نه نظام توزیع. او سوسیالیسم را سرنوشت نهایی نظام سرمایه داری می داند: شرایطی که افزایش تولید منجر به در دسترس بودن کالا برای همه حتی بدون اجبار به کار کردن می گردد! از نظر او کسانی که سوسیالیسم را محصول تغییر نظام توزیع می دانند "سوسیالیست های تخیلی" هستند. اما اگر مارکس زنده می ماند و می دید که روزی آمریکایی ها گندم ها را در دریا ریختند تا قیمت گندم پایین نیاید شاید قانع می شد که تنها راه تحقق سوسیالیسم تغییر در نظام توزیع است.
پی نوشت:
برای مطالعه ی بیشتر در این زمینه کتاب "آزادی زنان" نوشته ی ایولین رید ترجمه افشنگ مقصودی از انتشارات نشر گل آذین را بخوانید
@drsargolzaei