Forwarded from دکتر سرگلزایی drsargolzaei
كارگاه مشترك پاياني با عنوان
بعد از سلام چه مي گوييد؟ چگونه خودتان و كسب و كارتان را اثر گذار معرفي كنيد.
سه شنبه يكم اسفند ماه (ساعت 14 تا 20، مجموعا 6 ساعت)
مبلغ: 150.000 تومان
ثبت نام تا تاریخ ١٨ بهمن با تخفیف 120.000 تومان خواهد بود.
مدرسين :
دكتر محمد رضا سرگلزايي
دكتر سيد ايمان ايرانمنش
آنچه در این دوره خواهید آموخت:
١- ديالكتيك انساني
٢-بند بازي بين كشف و خلق خود و ديگري
٣-خود ابرازي اجتماعي، فرهنگي و معنوي
٤-معرفي خود-برند (presentation skills)
٥-فنون روانشناسي در مصاحبه شغلي مؤثر
جهت کسب اطلاعات بیشتر روزهای شنبه تا چهارشنبه از ساعت ١٧ تا ١٩ با شماره 09383250979 تماس حاصل فرمایید.
بعد از سلام چه مي گوييد؟ چگونه خودتان و كسب و كارتان را اثر گذار معرفي كنيد.
سه شنبه يكم اسفند ماه (ساعت 14 تا 20، مجموعا 6 ساعت)
مبلغ: 150.000 تومان
ثبت نام تا تاریخ ١٨ بهمن با تخفیف 120.000 تومان خواهد بود.
مدرسين :
دكتر محمد رضا سرگلزايي
دكتر سيد ايمان ايرانمنش
آنچه در این دوره خواهید آموخت:
١- ديالكتيك انساني
٢-بند بازي بين كشف و خلق خود و ديگري
٣-خود ابرازي اجتماعي، فرهنگي و معنوي
٤-معرفي خود-برند (presentation skills)
٥-فنون روانشناسي در مصاحبه شغلي مؤثر
جهت کسب اطلاعات بیشتر روزهای شنبه تا چهارشنبه از ساعت ١٧ تا ١٩ با شماره 09383250979 تماس حاصل فرمایید.
#پرسش_و_پاسخ
❓پرسش:
با درود و وقت بخیر خدمت استاد گرامی
سؤالی داشتم راجع به زندگی زیست نشده. اول اینکه زندگی زیست نشده رو تا کجا میشه ادامه داد و زندگی کرد؟ یعنی حد و مرزهاش کجاست؟ با اینکه میدونم نمیشه برای همه نسخه واحدی پیچید ولی اون حد تجربه کردنش تا کجاست؟ دوّم این که من وقتی خودم رو مقایسه میکنم با دوستانم احساس میکنم که یک سری از چیزا رو تجربه نکردم و به نوعی اخلاقی زیستم یا بزرگتر از سنم رفتار کردم و به دنبال درس و کار و مسئولیت پذیری بودم ولی این نوعی تعارض رو در من به وجود آورده که در جواب به اون فکری که میگه چرا تجربه نکردی میگم پس من برترم که اینکارها رو کردم و برم تو زندگیم به یک شهرت یا محبوبیتی برسم تا اینکه برتری خودم رو اثبات کنم ولی در این بین تا رسیدن به اون حدی که تصور کردم قطعا با حال خوبی پیش نمیرم و به همین خاطر به این فکر افتادم که برم اون قسمت ها رو هم زیست کنم. مساله دیگه ای که هست وقتی کلی تر و بدون حذف و تعمیم و تحریف نگاه میکنم میبینم که نه اونقدرها هم زندگی نزیسته ندارم ولی خب انسان موجود حریصیه و میخواد همیشه بیشتر داشته باشه و باز این خودش باعث تعارض میشه. خواستم ببینم آیا این تعارضات طبیعیه؟ و در صورت طبیعی بودنش فقط باید دید و پذیرفت یا راهکارهایی برای برون ریزی و کاتارسیس وجود داره؟
با سپاس
برقرار باشید
✅پاسخ #دکترسرگلزایی:
با سلام و احترام
در یونان باستان فیلسوفان «رواقی مسلک» توصیه می کردند که انضباط و فداکاری پیشه کنیم و به وظایف مان در قبال جامعه عمل کنیم، در همان زمان فیلسوفان «کلبی مسلک» نظام اجتماعی را به سخره می گرفتند و ارضای نیازهای غریزی را توصیه می کردند. در چین باستان هم کنفوسیوس انضباط و خدمت را توصیه می کرد و لائوتزو همسویی با قانون طبیعت را. همین اختلاف رأی در زمانهٔ ما نیز وجود دارد، دکتر الکسیس کارول در کتاب راه و رسم زندگی اش، شیوهٔ رواقی-کنفوسیوسی را توصیه می کند در حالی که باگوان راجنیش اوشو در کتاب هایش شیوهٔ کلبی-لائوتزویی را. در دوران پس از رنسانس فیلسوفان اصالت عقلی به دیدگاه رواقی-کنفوسیوسی نزدیک بودند و فیلسوفان رومانتیسیست به دیدگاه کلبی-لائوتزویی. در ادبیات یونگی که تحت تأثیر فلسفهٔ رومانتیسیسم قرار دارد بحث «زندگی نزیسته» مطرح شده است و افراد زیادی را درگیر خود کرده است، ولی باید توجه داشته باشیم که نظرات یونگ در فلسفهٔ رومانتیسیسم ریشه دارند و از آنجا که فاقد آزمون پذیری هستند نمی توانیم آنها را همچون یک توصیهٔ طبّی تجویز کنیم.
تندرست و سربلند باشید
T.me/drsargolzaei
❓پرسش:
با درود و وقت بخیر خدمت استاد گرامی
سؤالی داشتم راجع به زندگی زیست نشده. اول اینکه زندگی زیست نشده رو تا کجا میشه ادامه داد و زندگی کرد؟ یعنی حد و مرزهاش کجاست؟ با اینکه میدونم نمیشه برای همه نسخه واحدی پیچید ولی اون حد تجربه کردنش تا کجاست؟ دوّم این که من وقتی خودم رو مقایسه میکنم با دوستانم احساس میکنم که یک سری از چیزا رو تجربه نکردم و به نوعی اخلاقی زیستم یا بزرگتر از سنم رفتار کردم و به دنبال درس و کار و مسئولیت پذیری بودم ولی این نوعی تعارض رو در من به وجود آورده که در جواب به اون فکری که میگه چرا تجربه نکردی میگم پس من برترم که اینکارها رو کردم و برم تو زندگیم به یک شهرت یا محبوبیتی برسم تا اینکه برتری خودم رو اثبات کنم ولی در این بین تا رسیدن به اون حدی که تصور کردم قطعا با حال خوبی پیش نمیرم و به همین خاطر به این فکر افتادم که برم اون قسمت ها رو هم زیست کنم. مساله دیگه ای که هست وقتی کلی تر و بدون حذف و تعمیم و تحریف نگاه میکنم میبینم که نه اونقدرها هم زندگی نزیسته ندارم ولی خب انسان موجود حریصیه و میخواد همیشه بیشتر داشته باشه و باز این خودش باعث تعارض میشه. خواستم ببینم آیا این تعارضات طبیعیه؟ و در صورت طبیعی بودنش فقط باید دید و پذیرفت یا راهکارهایی برای برون ریزی و کاتارسیس وجود داره؟
با سپاس
برقرار باشید
✅پاسخ #دکترسرگلزایی:
با سلام و احترام
در یونان باستان فیلسوفان «رواقی مسلک» توصیه می کردند که انضباط و فداکاری پیشه کنیم و به وظایف مان در قبال جامعه عمل کنیم، در همان زمان فیلسوفان «کلبی مسلک» نظام اجتماعی را به سخره می گرفتند و ارضای نیازهای غریزی را توصیه می کردند. در چین باستان هم کنفوسیوس انضباط و خدمت را توصیه می کرد و لائوتزو همسویی با قانون طبیعت را. همین اختلاف رأی در زمانهٔ ما نیز وجود دارد، دکتر الکسیس کارول در کتاب راه و رسم زندگی اش، شیوهٔ رواقی-کنفوسیوسی را توصیه می کند در حالی که باگوان راجنیش اوشو در کتاب هایش شیوهٔ کلبی-لائوتزویی را. در دوران پس از رنسانس فیلسوفان اصالت عقلی به دیدگاه رواقی-کنفوسیوسی نزدیک بودند و فیلسوفان رومانتیسیست به دیدگاه کلبی-لائوتزویی. در ادبیات یونگی که تحت تأثیر فلسفهٔ رومانتیسیسم قرار دارد بحث «زندگی نزیسته» مطرح شده است و افراد زیادی را درگیر خود کرده است، ولی باید توجه داشته باشیم که نظرات یونگ در فلسفهٔ رومانتیسیسم ریشه دارند و از آنجا که فاقد آزمون پذیری هستند نمی توانیم آنها را همچون یک توصیهٔ طبّی تجویز کنیم.
تندرست و سربلند باشید
T.me/drsargolzaei
Telegram
دکتر سرگلزایی drsargolzaei
Psychiatrist ,Social activist
Email: isssp@yahoo.com
drsargolzaei.com
Instagram.com/drsargolzaei
https://twitter.com/drsargolzae
https://youtube.com/@sargolzaei
https://m.facebook.com/drsargolzaei
First Post:
https://t.me/drsargolzaei/7
@drsargolzaei
Email: isssp@yahoo.com
drsargolzaei.com
Instagram.com/drsargolzaei
https://twitter.com/drsargolzae
https://youtube.com/@sargolzaei
https://m.facebook.com/drsargolzaei
First Post:
https://t.me/drsargolzaei/7
@drsargolzaei
#پرسش_و_پاسخ
❓پرسش:
عرض سلام و ادب دارم خدمت استاد ارجمند جناب آقای دکتر سرگلزایی
حدود 2 سالی میشه که مطالب بسیار مفید کانالتونو دنبال میکنم و جا داره از زحمات ارزشمندتان به نوبه خودم قدردانی کنم. سوالی داشتم خدمتتون راجع به دلایل خودزنی دختر بچه های نوجوان 11 سال به بالا که کنترل خشم و فشار احساسات درونی براشون سخته و دست به خودزنی می زنند، نوارهای صوتی روش های ریلکسیشن و مدیتیشن هم بهشون دادیم اما با این حال همچنان کنترلی بر خشمشان ندارند. خواهشمندم راهکاری در این زمینه پیشنهاد بفرمایید
و همچنین لیستی از کتاب هایی که مناسب سنین دختران نوجوان هست که مطالعه کنند ممنون میشم ذکر بفرمایید
و نیز لیستی از کتاب های لازم در زمینه فرزند پروری در دوره نوجوانی ذکر بفرمایید ممنون میشم.
با سپاس فراوان
✅پاسخ #دکترسرگلزایی:
با سلام و احترام
اوّل - بنده مقاله ای با عنوان #خالکوبی_خودزنی_هویت نوشته ام که در تاریخ بیستم ماه مِی 2017 در کانال تلگرام گذاشته شده، در این مقاله به دلایل شیوع خودزنی های نمایشی در نوجوانان و روش برخورد با این پدیده پرداخته ام.
دوّم- کتاب های «ماجراهای عاشقانه»، «من این سرنوشت را نمی خواهم» و «زندگی، فکر و دیگر هیچ» نوشتهٔ بنده که توسط انتشارات همنشین در بستهٔ مهارت های زندگی منتشر شده اند و کتاب های «یک، دو، سه، حرکت» و «بفرمایید، نوبت شماست» بنده که توسط انتشارات بهار سبز منتشر شده اند برای نوجوانان کتاب های مناسبی هستند.
سوّم- جلد سوّم کتاب «با بچّه ها گفتن، از بچّه ها شنیدن» نوشته آدل فابر از انتشارات دایره راهنمای مناسبی برای گفتگو با نوجوانان ارائه می دهد.
تندرست و شادکام باشید
T.me/drsargolzaei
❓پرسش:
عرض سلام و ادب دارم خدمت استاد ارجمند جناب آقای دکتر سرگلزایی
حدود 2 سالی میشه که مطالب بسیار مفید کانالتونو دنبال میکنم و جا داره از زحمات ارزشمندتان به نوبه خودم قدردانی کنم. سوالی داشتم خدمتتون راجع به دلایل خودزنی دختر بچه های نوجوان 11 سال به بالا که کنترل خشم و فشار احساسات درونی براشون سخته و دست به خودزنی می زنند، نوارهای صوتی روش های ریلکسیشن و مدیتیشن هم بهشون دادیم اما با این حال همچنان کنترلی بر خشمشان ندارند. خواهشمندم راهکاری در این زمینه پیشنهاد بفرمایید
و همچنین لیستی از کتاب هایی که مناسب سنین دختران نوجوان هست که مطالعه کنند ممنون میشم ذکر بفرمایید
و نیز لیستی از کتاب های لازم در زمینه فرزند پروری در دوره نوجوانی ذکر بفرمایید ممنون میشم.
با سپاس فراوان
✅پاسخ #دکترسرگلزایی:
با سلام و احترام
اوّل - بنده مقاله ای با عنوان #خالکوبی_خودزنی_هویت نوشته ام که در تاریخ بیستم ماه مِی 2017 در کانال تلگرام گذاشته شده، در این مقاله به دلایل شیوع خودزنی های نمایشی در نوجوانان و روش برخورد با این پدیده پرداخته ام.
دوّم- کتاب های «ماجراهای عاشقانه»، «من این سرنوشت را نمی خواهم» و «زندگی، فکر و دیگر هیچ» نوشتهٔ بنده که توسط انتشارات همنشین در بستهٔ مهارت های زندگی منتشر شده اند و کتاب های «یک، دو، سه، حرکت» و «بفرمایید، نوبت شماست» بنده که توسط انتشارات بهار سبز منتشر شده اند برای نوجوانان کتاب های مناسبی هستند.
سوّم- جلد سوّم کتاب «با بچّه ها گفتن، از بچّه ها شنیدن» نوشته آدل فابر از انتشارات دایره راهنمای مناسبی برای گفتگو با نوجوانان ارائه می دهد.
تندرست و شادکام باشید
T.me/drsargolzaei
Telegram
دکتر سرگلزایی drsargolzaei
Psychiatrist ,Social activist
Email: isssp@yahoo.com
drsargolzaei.com
Instagram.com/drsargolzaei
https://twitter.com/drsargolzae
https://youtube.com/@sargolzaei
https://m.facebook.com/drsargolzaei
First Post:
https://t.me/drsargolzaei/7
@drsargolzaei
Email: isssp@yahoo.com
drsargolzaei.com
Instagram.com/drsargolzaei
https://twitter.com/drsargolzae
https://youtube.com/@sargolzaei
https://m.facebook.com/drsargolzaei
First Post:
https://t.me/drsargolzaei/7
@drsargolzaei
#مقاله
#خالکوبی_خودزنی_هویت
✍#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
در سال های اخیر با موجی از خالکوبی و نمایش های خودزنی در نوجوانان و جوانان جامعه مان مواجه بوده ایم.
در پاسخ به این پرسش که چه فرایندی باعث رشد تصاعدی این رفتارها شده است من به موضوع "هویّت" می پردازم.
هویّت پاسخی است که هر کدام از ما به پرسش "من کیستم؟" می دهیم. یک نفر خود را با پدرش توصیف می کند، یک نفر با میهنش، یک نفر با مذهبش و یک نفر با بدنش.
کودکان کمتر درگیر پرسش "من کیستم؟" هستند. چرا که هویّت آن ها تابعی است از والدین شان، اما از آغاز نوجوانی با رشد بدنی و تلاش برای ورود به جامعه، نوجوانان تلاش می کنند خود را مستقل از والدین تعریف کنند، اینجاست که دوران نوجوانی با "بحران هویت" مشخص می شود. یکی از راه های کنار آمدن با "خلاء هویّت" در نوجوانان و جوانان فرایند "عضویّت" است. نوجوان می کوشد عضو گروه همسالان خود شود و برای پذیرفته شدنش در گروه ، شروع به پیروی از "آیین های گروه" می کند. این آیین های نانوشته در دیالکتیک بین فرد و گروه به شکل تصاعدی بازتولید می شوند و ما با پدیدهٔ مُد مواجه می شویم. رشد بدن و بلوغ جنسی در نوجوانی باعث می شود که "بدن" یکی از هسته های مهم هویتی نوجوانان باشد؛ در نتیجه مُدهای بدنی در نوجوانی بیش از سایر سنین نمود می یابند.
نوجوانان با عکس گرفتن از خالکوبی ها و زخم های خودزنی و گذاشتن این عکس ها در شبکه های اجتماعی در پی کسب تایید از همسالان و عضویت در گروه و در نتیجه حل بحران هویت هستند.
راه حل چیست؟ اوّل این که برخوردهای مستقیم با این رفتارها و تنبیه و تحذیر و منع و پند بر ضد آن ها هیچ تأثیر اصلاحی ندارند. پرداختن مراجع قدرت (والدین - مدرسه و حکومت) به این پدیده ها، بیشتر این باور را در نوجوان تقویت می کند که توانسته اقتدار این مراجع را به چالش بکشد، چنین احساس قدرتی باعث تقویت این رفتارها می شود.
دوّم این که به تلاش نوجوانان برای کسب استقلال احترام بگذاریم، برای این تلاش ارزش قائل شویم و مسیر های سازنده ای را برای ابراز این استقلال ایجاد نماییم. اعطای حق انتخاب به دانش آموزان مدرسه برای تصمیم گیری راجع به برنامهٔ درسی و تفریحی و ساختارهای آموزشی و اجتماعی مدرسه و اعطای حق رأی به نوجوانان در خانه برای تصمیم گیری در امور خانواده مسیر امنی را برای جریان یافتن انرژی اعتراض نوجوانان فراهم می کند.
سوّم این که آموزش "تفکّر نقّاد" به نوجوانان تلقین پذیری افراطی آن ها نسبت به گروه همسالان را کاهش می دهد و باعث می شود آن ها به شکلی گزیده و آگاهانه با آیین های گروهی همانند سازی کنند. برای این که آموزش تفکّر نقّاد نتیجهٔ عملی داشته باشد باید شجاعت این را داشته باشیم که مورد نقد قرار بگیریم. بسیاری از والدین، معلمان و مدیران مدارس و نیز نهادهای حکومتی نسبت به نقد موضع دفاعی دارند و تمایل دارند "نقد ویترینی" را جایگزین نقد واقعی کنند، به این دلیل برنامه های آموزش تفکّر نقّاد اغلب شکلی نمایشی و غیر عملی به خود می گیرند. نوجوانی که به عنوان عضو یک خانواده و یک شهروند جامعه حق رأی، اجازه نقد و حق اعتراض و مخالفت داشته باشد کمتر ممکن است برای اثبات "من هستم" ساعد خود را با تیغ بخراشد و عکس آن را چون مدالی به پروفایل خود بیاویزد.
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#خالکوبی_خودزنی_هویت
✍#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
در سال های اخیر با موجی از خالکوبی و نمایش های خودزنی در نوجوانان و جوانان جامعه مان مواجه بوده ایم.
در پاسخ به این پرسش که چه فرایندی باعث رشد تصاعدی این رفتارها شده است من به موضوع "هویّت" می پردازم.
هویّت پاسخی است که هر کدام از ما به پرسش "من کیستم؟" می دهیم. یک نفر خود را با پدرش توصیف می کند، یک نفر با میهنش، یک نفر با مذهبش و یک نفر با بدنش.
کودکان کمتر درگیر پرسش "من کیستم؟" هستند. چرا که هویّت آن ها تابعی است از والدین شان، اما از آغاز نوجوانی با رشد بدنی و تلاش برای ورود به جامعه، نوجوانان تلاش می کنند خود را مستقل از والدین تعریف کنند، اینجاست که دوران نوجوانی با "بحران هویت" مشخص می شود. یکی از راه های کنار آمدن با "خلاء هویّت" در نوجوانان و جوانان فرایند "عضویّت" است. نوجوان می کوشد عضو گروه همسالان خود شود و برای پذیرفته شدنش در گروه ، شروع به پیروی از "آیین های گروه" می کند. این آیین های نانوشته در دیالکتیک بین فرد و گروه به شکل تصاعدی بازتولید می شوند و ما با پدیدهٔ مُد مواجه می شویم. رشد بدن و بلوغ جنسی در نوجوانی باعث می شود که "بدن" یکی از هسته های مهم هویتی نوجوانان باشد؛ در نتیجه مُدهای بدنی در نوجوانی بیش از سایر سنین نمود می یابند.
نوجوانان با عکس گرفتن از خالکوبی ها و زخم های خودزنی و گذاشتن این عکس ها در شبکه های اجتماعی در پی کسب تایید از همسالان و عضویت در گروه و در نتیجه حل بحران هویت هستند.
راه حل چیست؟ اوّل این که برخوردهای مستقیم با این رفتارها و تنبیه و تحذیر و منع و پند بر ضد آن ها هیچ تأثیر اصلاحی ندارند. پرداختن مراجع قدرت (والدین - مدرسه و حکومت) به این پدیده ها، بیشتر این باور را در نوجوان تقویت می کند که توانسته اقتدار این مراجع را به چالش بکشد، چنین احساس قدرتی باعث تقویت این رفتارها می شود.
دوّم این که به تلاش نوجوانان برای کسب استقلال احترام بگذاریم، برای این تلاش ارزش قائل شویم و مسیر های سازنده ای را برای ابراز این استقلال ایجاد نماییم. اعطای حق انتخاب به دانش آموزان مدرسه برای تصمیم گیری راجع به برنامهٔ درسی و تفریحی و ساختارهای آموزشی و اجتماعی مدرسه و اعطای حق رأی به نوجوانان در خانه برای تصمیم گیری در امور خانواده مسیر امنی را برای جریان یافتن انرژی اعتراض نوجوانان فراهم می کند.
سوّم این که آموزش "تفکّر نقّاد" به نوجوانان تلقین پذیری افراطی آن ها نسبت به گروه همسالان را کاهش می دهد و باعث می شود آن ها به شکلی گزیده و آگاهانه با آیین های گروهی همانند سازی کنند. برای این که آموزش تفکّر نقّاد نتیجهٔ عملی داشته باشد باید شجاعت این را داشته باشیم که مورد نقد قرار بگیریم. بسیاری از والدین، معلمان و مدیران مدارس و نیز نهادهای حکومتی نسبت به نقد موضع دفاعی دارند و تمایل دارند "نقد ویترینی" را جایگزین نقد واقعی کنند، به این دلیل برنامه های آموزش تفکّر نقّاد اغلب شکلی نمایشی و غیر عملی به خود می گیرند. نوجوانی که به عنوان عضو یک خانواده و یک شهروند جامعه حق رأی، اجازه نقد و حق اعتراض و مخالفت داشته باشد کمتر ممکن است برای اثبات "من هستم" ساعد خود را با تیغ بخراشد و عکس آن را چون مدالی به پروفایل خود بیاویزد.
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
Forwarded from آفتاب مهر
Forwarded from اتچ بات
#معرفی_کتاب
قسمت اول
نام کتاب: #رؤیاهای_انیشتن
نویسنده: #آلن_لایتمن
ترجمه: مهتاب مظلومان
انتشارات: چشمه
* * *
مقدمهٔ کتاب این مجموعه داستان ها را چنین معرفی می کند:
ما فقط يک چهره از زمان را مى بينيم، ولى شايد به نوعى زمان هاى مختلفى در دنياى واقعى ما جريان داشته باشد و اين مى تواند دليلى باشد براى بسيارى از شگفتى هاى اطراف ما که نمى توانيم براى آنها توضيحى منطقى داشته باشيم. "آلن لايتمن"، "انيشتين" را در روزهايى تصور مى کند که هنوز به فرضيهي زمان دست نيافته است و هر کدام از فرضيه هايى را که انيشتين مى توانست متصوّر شود حدس زده و داستانى راجع به آن مى نويسد، به اين ترتيب که در تمام داستان ها ساکنان شهر کوچکى در سوئيس را فرض مى کند که آن زمان در دنياشان جريان دارد و به اين ترتيب چهره هاى مختلف زمان را معرفى مى کند.
ترجیح میدهم در ادامه یکی از داستان های کوچک این مجموعه را نقل کنم تا نمونه ای باشد از داستان های شیرین و جالب این کتاب:
۹ ژوئن ۱۹۰۵
تصور کنید که زندگی پایانی نداشته باشد.
ساکنان هر شهری، به طور غریبی دو قسمت شدهاند: "بعدتر"ها و "بیدرنگ"ها.
"بعدتر"ها عقیده دارند که احتیاج نیست برای ادامه تحصیل در دانشگاه یا برای یاد گرفتن یک زبان دیگر، یا خواندن آثار ولتر یا فهمیدن فرضیههای نیوتن، یا سعی برای پیشرفت، یا برای عاشق شدن، یا برای تشکیل خانواده عجله کرد. برای این کارها، زمان بیپایانی در اختیار دارند. در یک زمان بیکران، همه چیز انجام شدنی است، پس انتظار هر چیز را میتوان کشید. وانگهی عجله منتهی به اشتباه میشود. و چه کسی میتواند منطق آنها را رد کند؟ خیلی ساده میتوان "بعدتر"ها را در مغازهها یا در گردشگاهها شناخت. راحت راه میروند و لباسهای نرم میپوشند. از خواندن هر مجله باز شدهای لذت میبرند، خوششان میآید که جای مبل و صندلیشان را عوض کنند، همچون برگی که از درخت میافتد وارد بحثها میشوند. "بعدتر"ها در کافهها مینشینند و از امکانات زندگی صحبت میکنند.
"بیدرنگ"ها بر این اصل هستند که در یک زندگی بیپایان میتوانند هر چیزی را که به تصورشان میآید به انجام برسانند. به تعداد بیپایانی از موفقیتها دست خواهند یافت. دفعات بیپایانی ازدواج خواهند کرد، به دفعات بیپایانی عقیده سیاسی عوض خواهند کرد. هرکسی وکیل، بنا، نویسنده، حسابدار، نقاش، پزشک و کشاورز خواهد شد. "بیدرنگ"ها مرتب مشغول خواندن کتاب جدیدی هستند. شغل تازه و زبانهای تازه یاد میگیرند. برای دست یافتن به امکانات بیپایان زندگی، زود شروع میکنند و هرگز آهسته کار نمیکنند. و چه کسی میتواند منطق آنها را رد کند؟ به "بیدرنگ"ها به راحتی میتوان دست یافت. آنها صاحب کافه، استاد، پزشک و پرستار یا سیاستمدار هستند. اینها کسانی هستند که وقتی نشستهاند، مرتب پاهایشان را تکان میدهند. آنها مجموعهای از زندگانی را پشت سر میگذارند و حرص میزنند که هیچچیز را از دست ندهند. وقتی "بیدرنگ"ها، بهطور اتفاقی همدیگر را کنار ستونهای لوزی شکل آبنمای "زاهرینگر" میبینند، موفقیتهای زندگیشان را با هم مقایسه میکنند. اطلاعاتشان را رد و بدل میکنند و نگاهی به ساعتشان میاندازند. وقتی دو "بعدتر" در همانجا با هم ملاقات میکنند، در حال نگاه کردن به موجهای آب به آینده میاندیشند.
"بیدرنگ"ها و "بعدتر"ها وجه مشترکی دارند. از یک زندگی بیپایان، تعداد بیپایانی خانواده بوجود میآید. پدربزرگها هیچ وقت نمیمیرند، پدر پدربزرگها، عمه بزرگها و دایی بزرگها و بقیه همینطور در این سلسله راست بالا میروند. همه زنده هستند و نصیحت میکنند. پسر هیچوقت از سایه پدرش بیرون نمیآید، دخترها هم همین حالت را با مادرشان دارند. هیچکس نمیتواند خودش باشد.
وقتی مردی میخواهد کاری را شروع کند، مجبور است با پدر و مادرش، پدربزرگش و مادربزرگش، پدر پدربزرگ، مادر مادربزرگش صحبت کند، همینطور تا بیانتها، تا بتواند از اشتباهاتشان درس بگیرد. برای این که هیچ اقدامی واقعا تازه نیست. همه چیز را قبلا یکی از نیاکان در رده نسبها به عهده گرفته است. در حقیقت، همه چیز انجام شده است. در ازایش بهایی باید پرداخت. زیرا در چنین دنیایی، از قید و بند موفقیتها به خاطر جاهطلبی کم، کاسته شده است.
#علی_محمدی
کارشناسی ارشد روان شناسی
@drsargolzaei
قسمت اول
نام کتاب: #رؤیاهای_انیشتن
نویسنده: #آلن_لایتمن
ترجمه: مهتاب مظلومان
انتشارات: چشمه
* * *
مقدمهٔ کتاب این مجموعه داستان ها را چنین معرفی می کند:
ما فقط يک چهره از زمان را مى بينيم، ولى شايد به نوعى زمان هاى مختلفى در دنياى واقعى ما جريان داشته باشد و اين مى تواند دليلى باشد براى بسيارى از شگفتى هاى اطراف ما که نمى توانيم براى آنها توضيحى منطقى داشته باشيم. "آلن لايتمن"، "انيشتين" را در روزهايى تصور مى کند که هنوز به فرضيهي زمان دست نيافته است و هر کدام از فرضيه هايى را که انيشتين مى توانست متصوّر شود حدس زده و داستانى راجع به آن مى نويسد، به اين ترتيب که در تمام داستان ها ساکنان شهر کوچکى در سوئيس را فرض مى کند که آن زمان در دنياشان جريان دارد و به اين ترتيب چهره هاى مختلف زمان را معرفى مى کند.
ترجیح میدهم در ادامه یکی از داستان های کوچک این مجموعه را نقل کنم تا نمونه ای باشد از داستان های شیرین و جالب این کتاب:
۹ ژوئن ۱۹۰۵
تصور کنید که زندگی پایانی نداشته باشد.
ساکنان هر شهری، به طور غریبی دو قسمت شدهاند: "بعدتر"ها و "بیدرنگ"ها.
"بعدتر"ها عقیده دارند که احتیاج نیست برای ادامه تحصیل در دانشگاه یا برای یاد گرفتن یک زبان دیگر، یا خواندن آثار ولتر یا فهمیدن فرضیههای نیوتن، یا سعی برای پیشرفت، یا برای عاشق شدن، یا برای تشکیل خانواده عجله کرد. برای این کارها، زمان بیپایانی در اختیار دارند. در یک زمان بیکران، همه چیز انجام شدنی است، پس انتظار هر چیز را میتوان کشید. وانگهی عجله منتهی به اشتباه میشود. و چه کسی میتواند منطق آنها را رد کند؟ خیلی ساده میتوان "بعدتر"ها را در مغازهها یا در گردشگاهها شناخت. راحت راه میروند و لباسهای نرم میپوشند. از خواندن هر مجله باز شدهای لذت میبرند، خوششان میآید که جای مبل و صندلیشان را عوض کنند، همچون برگی که از درخت میافتد وارد بحثها میشوند. "بعدتر"ها در کافهها مینشینند و از امکانات زندگی صحبت میکنند.
"بیدرنگ"ها بر این اصل هستند که در یک زندگی بیپایان میتوانند هر چیزی را که به تصورشان میآید به انجام برسانند. به تعداد بیپایانی از موفقیتها دست خواهند یافت. دفعات بیپایانی ازدواج خواهند کرد، به دفعات بیپایانی عقیده سیاسی عوض خواهند کرد. هرکسی وکیل، بنا، نویسنده، حسابدار، نقاش، پزشک و کشاورز خواهد شد. "بیدرنگ"ها مرتب مشغول خواندن کتاب جدیدی هستند. شغل تازه و زبانهای تازه یاد میگیرند. برای دست یافتن به امکانات بیپایان زندگی، زود شروع میکنند و هرگز آهسته کار نمیکنند. و چه کسی میتواند منطق آنها را رد کند؟ به "بیدرنگ"ها به راحتی میتوان دست یافت. آنها صاحب کافه، استاد، پزشک و پرستار یا سیاستمدار هستند. اینها کسانی هستند که وقتی نشستهاند، مرتب پاهایشان را تکان میدهند. آنها مجموعهای از زندگانی را پشت سر میگذارند و حرص میزنند که هیچچیز را از دست ندهند. وقتی "بیدرنگ"ها، بهطور اتفاقی همدیگر را کنار ستونهای لوزی شکل آبنمای "زاهرینگر" میبینند، موفقیتهای زندگیشان را با هم مقایسه میکنند. اطلاعاتشان را رد و بدل میکنند و نگاهی به ساعتشان میاندازند. وقتی دو "بعدتر" در همانجا با هم ملاقات میکنند، در حال نگاه کردن به موجهای آب به آینده میاندیشند.
"بیدرنگ"ها و "بعدتر"ها وجه مشترکی دارند. از یک زندگی بیپایان، تعداد بیپایانی خانواده بوجود میآید. پدربزرگها هیچ وقت نمیمیرند، پدر پدربزرگها، عمه بزرگها و دایی بزرگها و بقیه همینطور در این سلسله راست بالا میروند. همه زنده هستند و نصیحت میکنند. پسر هیچوقت از سایه پدرش بیرون نمیآید، دخترها هم همین حالت را با مادرشان دارند. هیچکس نمیتواند خودش باشد.
وقتی مردی میخواهد کاری را شروع کند، مجبور است با پدر و مادرش، پدربزرگش و مادربزرگش، پدر پدربزرگ، مادر مادربزرگش صحبت کند، همینطور تا بیانتها، تا بتواند از اشتباهاتشان درس بگیرد. برای این که هیچ اقدامی واقعا تازه نیست. همه چیز را قبلا یکی از نیاکان در رده نسبها به عهده گرفته است. در حقیقت، همه چیز انجام شده است. در ازایش بهایی باید پرداخت. زیرا در چنین دنیایی، از قید و بند موفقیتها به خاطر جاهطلبی کم، کاسته شده است.
#علی_محمدی
کارشناسی ارشد روان شناسی
@drsargolzaei
Telegram
Forwarded from اتچ بات
#معرفی_کتاب
قسمت دوم
وقتی دختری با مادرش مشورت میکند، جوابی که میگیرد نسبی است برای این که مادرش هم با مادر خودش مشورت میکند، این مادر باز با مادرش و همینطور تا بینهایت، از آنجا که دخترها و پسرها نمیتوانند خودشان تصمیمی بگیرند، از پدرها و مادرها هم نمیتوان انتظار اندرز قابل اطمینانی داشت. پس پدر و مادرها سرچشمه اعتماد و ثبات نیستند. میلیونها سرچشمه وجود دارد.
وقتی هر کاری باید میلیونها بار بررسی شود، زندگی قابل اطمینان نیست. پلها تا نیمه راه روی رودها زده و ناگهان قطع میشوند. ساختمان ها تا نه طبقه بالا میروند ولی سقف ندارند. در یک خواربارفروشی، ذخایر زنجبیل، نمک، ماهی و گوشت گاو، با هر تصمیم جدید، و با هر مشاورهای عوض میشود. جملات در حالت تردید باقی میمانند. نامزدیها فقط چند روز پیش از ازدواج به هممیخورند. در کوچهها و خیابانها، مردم سرشان را برمیگردانند تا ببینند آیا کسی مراقبشان نیست.
این تاوان جاودانی بودن است. هیچکسی کامل نیست، هیچکس آزاد نیست. با گذشت زمان بعضیها بر این تصمیم بودهاند که تنها راه زندگی کردن مردن است، برای این که مرگ انسان را از فشار گذشته رهایی میبخشد. این تعداد معدود از موجودات زیر نگاه خانواده، در دریاچه "کنستاس" فرو میروند یا از بالای کوه "مونلما" خود را پایین میاندازند برای این که به زندگی بیپایانشان خاتمه دهند. بدینترتیب نیستی بر بیپایانی پیروز شده است، میلیونها پاییز در برابر فقدان پاییز تسلیم گشتهاند، میلیونها ریزش برف در برابر فقدان ریزش برف، میلیونها نصیحت در برابر فقدان نصیحت." (آرزوهای انیشتن، صفحات 77، 78 و 79)
#علی_محمدی
کارشناسی ارشد روان شناسی
@drsargolzaei
قسمت دوم
وقتی دختری با مادرش مشورت میکند، جوابی که میگیرد نسبی است برای این که مادرش هم با مادر خودش مشورت میکند، این مادر باز با مادرش و همینطور تا بینهایت، از آنجا که دخترها و پسرها نمیتوانند خودشان تصمیمی بگیرند، از پدرها و مادرها هم نمیتوان انتظار اندرز قابل اطمینانی داشت. پس پدر و مادرها سرچشمه اعتماد و ثبات نیستند. میلیونها سرچشمه وجود دارد.
وقتی هر کاری باید میلیونها بار بررسی شود، زندگی قابل اطمینان نیست. پلها تا نیمه راه روی رودها زده و ناگهان قطع میشوند. ساختمان ها تا نه طبقه بالا میروند ولی سقف ندارند. در یک خواربارفروشی، ذخایر زنجبیل، نمک، ماهی و گوشت گاو، با هر تصمیم جدید، و با هر مشاورهای عوض میشود. جملات در حالت تردید باقی میمانند. نامزدیها فقط چند روز پیش از ازدواج به هممیخورند. در کوچهها و خیابانها، مردم سرشان را برمیگردانند تا ببینند آیا کسی مراقبشان نیست.
این تاوان جاودانی بودن است. هیچکسی کامل نیست، هیچکس آزاد نیست. با گذشت زمان بعضیها بر این تصمیم بودهاند که تنها راه زندگی کردن مردن است، برای این که مرگ انسان را از فشار گذشته رهایی میبخشد. این تعداد معدود از موجودات زیر نگاه خانواده، در دریاچه "کنستاس" فرو میروند یا از بالای کوه "مونلما" خود را پایین میاندازند برای این که به زندگی بیپایانشان خاتمه دهند. بدینترتیب نیستی بر بیپایانی پیروز شده است، میلیونها پاییز در برابر فقدان پاییز تسلیم گشتهاند، میلیونها ریزش برف در برابر فقدان ریزش برف، میلیونها نصیحت در برابر فقدان نصیحت." (آرزوهای انیشتن، صفحات 77، 78 و 79)
#علی_محمدی
کارشناسی ارشد روان شناسی
@drsargolzaei
Telegram
Forwarded from اتچ بات
#چشم_تاریخ
#فساد_سیاسی
سازمان شفافیت بینالملل، با استفاده از شاخص درک یا احساس فساد (Corruptions Perception Index: CPI)، کشورها را برحسب میزان فساد موجود در میان مقامات دولتی و سیاستمداران شان رتبهبندی میکند. به عبارت دیگر، این معیار، شاخصی است که رتبه فساد در بخش عمومی یک کشور را در میان سایر کشورهای جهان نشان میدهد. این شاخص که هرساله منتشر میشود، بهوسیله معیارهای تعیینشده سازمان جهانی شفافیت بینالملل و دانشگاه پاساو در آلمان محاسبه میشود. سازمان بینالمللی شفافسازی در ۱۸۰ کشور جهان دفتر داشته و گزارشهای سالانه خود را بر پایه معیارهایی از جمله بررسی مدیریت دولتی در کشورها، شرایط دسترسی شهروندان به خدمات عمومی، ساختار حقوقی و قضاییِ حاکم در کشورها و موقعیت بخش خصوصی تهیه میکند. مدیر اجرایی سازمان بینالمللی شفاف سازی اعتقاد دارد:
این تنها دولت نیست که مسئول کاهش فساد است. مجلس، نهادهای مدنی، صاحبان مشاغل، رسانهها و حتی شهروندان عادی نیز در کاهش فساد مسئول هستند. از آنجا که فساد برای همه نامطلوب است، مبارزه با آن نیز یک مسئولیت مشترک است.
طبق نمودار این سازمان، میزان فساد سیاسی در ایران، از یکصد و سی کشور دنیا شدّت بیشتری دارد.
@drsargolzaei
#فساد_سیاسی
سازمان شفافیت بینالملل، با استفاده از شاخص درک یا احساس فساد (Corruptions Perception Index: CPI)، کشورها را برحسب میزان فساد موجود در میان مقامات دولتی و سیاستمداران شان رتبهبندی میکند. به عبارت دیگر، این معیار، شاخصی است که رتبه فساد در بخش عمومی یک کشور را در میان سایر کشورهای جهان نشان میدهد. این شاخص که هرساله منتشر میشود، بهوسیله معیارهای تعیینشده سازمان جهانی شفافیت بینالملل و دانشگاه پاساو در آلمان محاسبه میشود. سازمان بینالمللی شفافسازی در ۱۸۰ کشور جهان دفتر داشته و گزارشهای سالانه خود را بر پایه معیارهایی از جمله بررسی مدیریت دولتی در کشورها، شرایط دسترسی شهروندان به خدمات عمومی، ساختار حقوقی و قضاییِ حاکم در کشورها و موقعیت بخش خصوصی تهیه میکند. مدیر اجرایی سازمان بینالمللی شفاف سازی اعتقاد دارد:
این تنها دولت نیست که مسئول کاهش فساد است. مجلس، نهادهای مدنی، صاحبان مشاغل، رسانهها و حتی شهروندان عادی نیز در کاهش فساد مسئول هستند. از آنجا که فساد برای همه نامطلوب است، مبارزه با آن نیز یک مسئولیت مشترک است.
طبق نمودار این سازمان، میزان فساد سیاسی در ایران، از یکصد و سی کشور دنیا شدّت بیشتری دارد.
@drsargolzaei
Telegram
attach 📎
#آهنگ
#We_Shall_Overcome
We shall overcome.
We shall overcome.
We shall overcome some day.
Deep in my heart,
I do believe.
That we shall overcome,
Someday.
And we’ll walk hand in hand,
we’ll walk hand in hand,
we’ll walk hand in hand one day.
Deep in my heart,
I do believe.
That we will walk hand in hand,
One day.
And we’ll break down the prison walls.
We will tear down those prison walls.
Together we will tear down the prison walls on that day.
Deep in my heart,
I do believe.
That we will tear down all those prison walls,
on that day.
And the truth will set us free,
The truth will set us free,
The truth will set us all free,
On that day.
@drsargolzaei
#We_Shall_Overcome
We shall overcome.
We shall overcome.
We shall overcome some day.
Deep in my heart,
I do believe.
That we shall overcome,
Someday.
And we’ll walk hand in hand,
we’ll walk hand in hand,
we’ll walk hand in hand one day.
Deep in my heart,
I do believe.
That we will walk hand in hand,
One day.
And we’ll break down the prison walls.
We will tear down those prison walls.
Together we will tear down the prison walls on that day.
Deep in my heart,
I do believe.
That we will tear down all those prison walls,
on that day.
And the truth will set us free,
The truth will set us free,
The truth will set us all free,
On that day.
@drsargolzaei
#یادداشت_هفته
#واکاوای_حریمخصوصی_بهلحاظ_روانشناسی
گفت و گوی علی ورامینی (ماهنامه مدیریت ارتباط) با #دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
بخش پنجم
(قسمت اول)
· نتیجه این تعارض چه می شود؟
مرزهای حریم خصوصیمان برای خودمان مرزهای نامشخص است و منجر به این میشود که استانداردهای دوگانه داشته باشیم، هم بخواهیم همه برای ما کف بزنند و ما را تماشا کنند و هم بخواهیم که وقتی یک کاری انجام دادیم که ممکن است برای ما سرزنش ایجاد کند هیچ کس ما را نبیند و هیچکس نظر ندهد! هم بخواهیم که راجع به همه بپرسیم که چه کسی با چه کسی مثلاً رابطهشان چطوری شد، هم اینکه وقتی خودمان رابطهمان جوری میشود که دوست نداریم کسی راجع به آن صحبت کند، دلمان میخواهد که هیچ کس راجع به آن حرف نزند. مشکل ما در حوزهی حریم خصوصی ناشی از این است که اولاً یک گیجی فرهنگی داریم، ثانیاً یک perfectionist و کمال طلبی داریم که دوست داریم همه چیز را همزمان با هم داشته باشیم و متوجه محدودیت انتخابها نمیشویم و ثالثاً به اینکه مهمترین نیازمان چه هست خودآگاهی نداریم و در عین حال که میخواهیم نیاز آزادیمان تامین بشود، میخواهیم نیاز امنیتمان هم تامین بشود و برعکس.
· در رابطه با سلبریتی ها و رفتار متناقض شان در رابطه با حریم خصوصی و به خصوص در شبکه های مجازی صحبت کردید، اما از دیگر سو می بینیم که جامعه هم میل زیادی به سرک کشیدن در حریم خصوصی این افراد دارد. علت این میل چیست؟
ببینید اساساً خود سینما و خود رسانههای نظام سرمایهداری این میل را ایجاد میکنند؛ این میل در مردم وجود ندارد، این میل را خود رسانه ها ایجاد میکنند زیرا مرتب ذهن مردم را با تصاویر اینها بمباران میکنند. میخواهند کاپشن بفروشند عکس یکی از اینها را میگذارند، میخواهند مسواک بفروشند، عکس یکی از اینها را میگذارند، میخواهند چایی بفروشند عکس یکی از اینها را میگذارند. ما مرتب در بیلبوردها داریم با تصاویر اینها بمباران میشویم. ما مرتب در شبکههای اجتماعی با تصاویر و فیلمها و صدای اینها بمباران میشویم. شما اگر به کیوسکهای مطبوعاتی بروید اگر پنجاه تا مجله چیده شده، روی جلد چهل تاشان عکس اینهاست، بقیهاش هم عکس سیاستمدارها است و دو تایش عکس دو تا آدم نظریه پرداز، ادیب و فیلسوف است. خب ما داریم بمباران میشویم؛ مثل این میماند که مثلاً به فردی غذای چرب بدهیم و بعد بگوییم تو چرا چاقی؟! خب چربی وارد بدنش کرده ایم دیگر! درنتیجه رسانههای نظام سرمایهداری، رسانههای نظامهای توتالیتر و رسانههای نظامهای فاشیستی مغز مردم را که به حال خود نمیگذارند. ما غریزههای طبیعی نداریم، غریزههای دستکاریشده داریم. آدمها نمیتوانند به celebrity ها فکر نکنند چون همهاش دارند اینها را میبینند و با آنها همانندسازی میکنند، درنتیجه وقتی فرد دارد به آنها فکر میکند، انگار دارد به خودش فکر میکند. آنها تبدیل به آرمان آدمها میشوند، آنها تبدیل به بُت آدمها میشوند. درنتیجه وقتی یکی از آنها یک کاری در زندگیاش میکند انگار یک بخشی از ما دارد آن کار را میکند.
ژان بودریلار یک اصطلاحی تحتعنوان «هایپر رئالیتی» دارد که به فارسی به «ابرواقعیت» یا «واقعیت افزوده» ترجمهاش میکنند. در آنجا میگوید رسانه یک واقعیتی را خلق میکند که از واقعیت فیزیکی دنیا قویتر است، چرا؟ برای اینکه شما آنقدر که آقای x یا خانم y را در طول روز دارید در رسانه ها میبینید، آنقدر پسرعمویتان یا دخترخالهتان و یا رفیق دانشگاهیتان را نمیبینید. خب وقتی نمیبینید، مغزتان آن را میگذارد عقب و این را میگذارد جلو و با اینکه شما ممکن است که هیچ وقت با این آدم یک چایی هم نخورید، ولی آن واقعیت افزوده یا ابرواقعیتی که رسانه ایجاد کرده باعث میشود شما در طول روز این آدم را سر میزتان ببینید چون دارید عکسش را در روزنامه و مجله میبینید و یا تلویزیون روشن است و دارید او را میبینید. در نتیجه مغز ما فریب میخورد و او را سر میز خودش میبیند و در حالی که کسی که خانهی بغلی است را نمیشناسد.
@drsargolzaei
#واکاوای_حریمخصوصی_بهلحاظ_روانشناسی
گفت و گوی علی ورامینی (ماهنامه مدیریت ارتباط) با #دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
بخش پنجم
(قسمت اول)
· نتیجه این تعارض چه می شود؟
مرزهای حریم خصوصیمان برای خودمان مرزهای نامشخص است و منجر به این میشود که استانداردهای دوگانه داشته باشیم، هم بخواهیم همه برای ما کف بزنند و ما را تماشا کنند و هم بخواهیم که وقتی یک کاری انجام دادیم که ممکن است برای ما سرزنش ایجاد کند هیچ کس ما را نبیند و هیچکس نظر ندهد! هم بخواهیم که راجع به همه بپرسیم که چه کسی با چه کسی مثلاً رابطهشان چطوری شد، هم اینکه وقتی خودمان رابطهمان جوری میشود که دوست نداریم کسی راجع به آن صحبت کند، دلمان میخواهد که هیچ کس راجع به آن حرف نزند. مشکل ما در حوزهی حریم خصوصی ناشی از این است که اولاً یک گیجی فرهنگی داریم، ثانیاً یک perfectionist و کمال طلبی داریم که دوست داریم همه چیز را همزمان با هم داشته باشیم و متوجه محدودیت انتخابها نمیشویم و ثالثاً به اینکه مهمترین نیازمان چه هست خودآگاهی نداریم و در عین حال که میخواهیم نیاز آزادیمان تامین بشود، میخواهیم نیاز امنیتمان هم تامین بشود و برعکس.
· در رابطه با سلبریتی ها و رفتار متناقض شان در رابطه با حریم خصوصی و به خصوص در شبکه های مجازی صحبت کردید، اما از دیگر سو می بینیم که جامعه هم میل زیادی به سرک کشیدن در حریم خصوصی این افراد دارد. علت این میل چیست؟
ببینید اساساً خود سینما و خود رسانههای نظام سرمایهداری این میل را ایجاد میکنند؛ این میل در مردم وجود ندارد، این میل را خود رسانه ها ایجاد میکنند زیرا مرتب ذهن مردم را با تصاویر اینها بمباران میکنند. میخواهند کاپشن بفروشند عکس یکی از اینها را میگذارند، میخواهند مسواک بفروشند، عکس یکی از اینها را میگذارند، میخواهند چایی بفروشند عکس یکی از اینها را میگذارند. ما مرتب در بیلبوردها داریم با تصاویر اینها بمباران میشویم. ما مرتب در شبکههای اجتماعی با تصاویر و فیلمها و صدای اینها بمباران میشویم. شما اگر به کیوسکهای مطبوعاتی بروید اگر پنجاه تا مجله چیده شده، روی جلد چهل تاشان عکس اینهاست، بقیهاش هم عکس سیاستمدارها است و دو تایش عکس دو تا آدم نظریه پرداز، ادیب و فیلسوف است. خب ما داریم بمباران میشویم؛ مثل این میماند که مثلاً به فردی غذای چرب بدهیم و بعد بگوییم تو چرا چاقی؟! خب چربی وارد بدنش کرده ایم دیگر! درنتیجه رسانههای نظام سرمایهداری، رسانههای نظامهای توتالیتر و رسانههای نظامهای فاشیستی مغز مردم را که به حال خود نمیگذارند. ما غریزههای طبیعی نداریم، غریزههای دستکاریشده داریم. آدمها نمیتوانند به celebrity ها فکر نکنند چون همهاش دارند اینها را میبینند و با آنها همانندسازی میکنند، درنتیجه وقتی فرد دارد به آنها فکر میکند، انگار دارد به خودش فکر میکند. آنها تبدیل به آرمان آدمها میشوند، آنها تبدیل به بُت آدمها میشوند. درنتیجه وقتی یکی از آنها یک کاری در زندگیاش میکند انگار یک بخشی از ما دارد آن کار را میکند.
ژان بودریلار یک اصطلاحی تحتعنوان «هایپر رئالیتی» دارد که به فارسی به «ابرواقعیت» یا «واقعیت افزوده» ترجمهاش میکنند. در آنجا میگوید رسانه یک واقعیتی را خلق میکند که از واقعیت فیزیکی دنیا قویتر است، چرا؟ برای اینکه شما آنقدر که آقای x یا خانم y را در طول روز دارید در رسانه ها میبینید، آنقدر پسرعمویتان یا دخترخالهتان و یا رفیق دانشگاهیتان را نمیبینید. خب وقتی نمیبینید، مغزتان آن را میگذارد عقب و این را میگذارد جلو و با اینکه شما ممکن است که هیچ وقت با این آدم یک چایی هم نخورید، ولی آن واقعیت افزوده یا ابرواقعیتی که رسانه ایجاد کرده باعث میشود شما در طول روز این آدم را سر میزتان ببینید چون دارید عکسش را در روزنامه و مجله میبینید و یا تلویزیون روشن است و دارید او را میبینید. در نتیجه مغز ما فریب میخورد و او را سر میز خودش میبیند و در حالی که کسی که خانهی بغلی است را نمیشناسد.
@drsargolzaei
#یادداشت_هفته
#واکاوای_حریمخصوصی_بهلحاظ_روانشناسی
گفت و گوی علی ورامینی (ماهنامه مدیریت ارتباط) با #دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
بخش پنجم
(قسمت دوم)
درنتیجه اگر می پرسید مردم چرا اینگونه هستند؟! پاسخ این است که رسانههای نظام سرمایهداری و رسانههای نظامهای توتالیتر و فاشیست اینگونه هستند پس مردم این گونه میشوند. اگر یک جامعهای به شکل سوسیالدموکراسی اداره شود، شما حتماً در آن جامعه میبینید که مردم آنقدر به زندگی celebrity ها کنجکاو نیستند. نمونهاش هم وجود دارد. شما می توانید به کشورهای سوسیالدموکراسی در شمال اروپا بروید و یک ارزیابی کنید که چقدر مردم مثلا خبر طلاق یک celebrity را به اشتراک می گذارند، بعد بروید در آمریکای کاپیتالیست همین را ارزیابی کنید؛ من مطمئن هستم که در کشورهای سوسیالدموکراسی شما فرآیند سلبریتی- محوری را نمیبینید و این اندازه کنجکاوی مردم را هم نمیبینید. اریک فروم (همان کسی که بحثمان را با نظرات او شروع کردیم) میگوید وقتی شما ژنوم یا نقشه ی ژنتیکی موجودی را به من بدهید، من همهی قابلیتهای آن موجود زنده را میتوانم به شما بگویم، امّا دربارهی انسان شما علاوه بر ژنوم، باید یک چیز دیگر را هم به من بگویید تا قابلیتهای او را به شما بگویم، آن هم این که او در چه عصر و زمانهای زندگی میکند، در چه نظام سیاسی و اقتصادیای زندگی میکند. شما نمیتوانید بگویید اگر مردم جامعهی سرمایه داری جاهطلب و پرمصرف هستند پس این غریزهی انسان است؛ بلکه این غریزهی انسانی است که دارد در یک جامعهی سرمایهداری زندگی میکند. من هم فکر میکنم این کنجکاوی نسبت به زندگی سلبریتی ها اصلاً چیزی نیست که شما بهعنوان یک غریزه در روان شناسی فردی بخواهید به آن برسید. این دقیقاً ماجرایی است که شما میتوانید از منظر روان شناسی اجتماعی بررسیاش بکنید، این قابلیت این زمانه و این نظام اجتماعی است که سلبریتی- محور است. سلبریتی ها بزرگ میشوند برای اینکه ازشان استفادهی ابزاری شود. چه وقتی میخواهیم لباس بفروشیم و چه وقتی میخواهیم رأی جمع کنیم، آن وقت میرویم با یک سلبریتی فیلم میگیریم. شکل مضحک آن هم همین ملاقات آقای رئیسی و آقای تتلو بود. این برای ما مضحک بود، ولی این بازی جدیدی نیست، سالهاست که نیکسون با الویس پریسلی عکس میگیرد و ریگان با مایکل جکسون میرقصد (قبلاً یادداشتی با عنوان ریچارد نیکسون، الویس پریسلی و غسل تعمید نوشته ام). در نتیجه حالا اگر مردم کنجکاو باشند راجع به الویس پریسلی و مایکل جکسون یا امیر تتلو بدانند، شما نمیتوانید بگویید مردم! شما چرا اینقدر فضول هستید؟! خب این مردم را کلّی طناب و ریسمان به گردن شان انداخته ایم و آنها را به این موقعیت کشانده ایم که نسبت به اینها فضول و کنجکاو باشند؛ اساساً این علامت سؤال را نباید روی مردم گذاشت بلکه باید روی رسانه و نهادهای قدرت گذاشت.
@drsargolzaei
#واکاوای_حریمخصوصی_بهلحاظ_روانشناسی
گفت و گوی علی ورامینی (ماهنامه مدیریت ارتباط) با #دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
بخش پنجم
(قسمت دوم)
درنتیجه اگر می پرسید مردم چرا اینگونه هستند؟! پاسخ این است که رسانههای نظام سرمایهداری و رسانههای نظامهای توتالیتر و فاشیست اینگونه هستند پس مردم این گونه میشوند. اگر یک جامعهای به شکل سوسیالدموکراسی اداره شود، شما حتماً در آن جامعه میبینید که مردم آنقدر به زندگی celebrity ها کنجکاو نیستند. نمونهاش هم وجود دارد. شما می توانید به کشورهای سوسیالدموکراسی در شمال اروپا بروید و یک ارزیابی کنید که چقدر مردم مثلا خبر طلاق یک celebrity را به اشتراک می گذارند، بعد بروید در آمریکای کاپیتالیست همین را ارزیابی کنید؛ من مطمئن هستم که در کشورهای سوسیالدموکراسی شما فرآیند سلبریتی- محوری را نمیبینید و این اندازه کنجکاوی مردم را هم نمیبینید. اریک فروم (همان کسی که بحثمان را با نظرات او شروع کردیم) میگوید وقتی شما ژنوم یا نقشه ی ژنتیکی موجودی را به من بدهید، من همهی قابلیتهای آن موجود زنده را میتوانم به شما بگویم، امّا دربارهی انسان شما علاوه بر ژنوم، باید یک چیز دیگر را هم به من بگویید تا قابلیتهای او را به شما بگویم، آن هم این که او در چه عصر و زمانهای زندگی میکند، در چه نظام سیاسی و اقتصادیای زندگی میکند. شما نمیتوانید بگویید اگر مردم جامعهی سرمایه داری جاهطلب و پرمصرف هستند پس این غریزهی انسان است؛ بلکه این غریزهی انسانی است که دارد در یک جامعهی سرمایهداری زندگی میکند. من هم فکر میکنم این کنجکاوی نسبت به زندگی سلبریتی ها اصلاً چیزی نیست که شما بهعنوان یک غریزه در روان شناسی فردی بخواهید به آن برسید. این دقیقاً ماجرایی است که شما میتوانید از منظر روان شناسی اجتماعی بررسیاش بکنید، این قابلیت این زمانه و این نظام اجتماعی است که سلبریتی- محور است. سلبریتی ها بزرگ میشوند برای اینکه ازشان استفادهی ابزاری شود. چه وقتی میخواهیم لباس بفروشیم و چه وقتی میخواهیم رأی جمع کنیم، آن وقت میرویم با یک سلبریتی فیلم میگیریم. شکل مضحک آن هم همین ملاقات آقای رئیسی و آقای تتلو بود. این برای ما مضحک بود، ولی این بازی جدیدی نیست، سالهاست که نیکسون با الویس پریسلی عکس میگیرد و ریگان با مایکل جکسون میرقصد (قبلاً یادداشتی با عنوان ریچارد نیکسون، الویس پریسلی و غسل تعمید نوشته ام). در نتیجه حالا اگر مردم کنجکاو باشند راجع به الویس پریسلی و مایکل جکسون یا امیر تتلو بدانند، شما نمیتوانید بگویید مردم! شما چرا اینقدر فضول هستید؟! خب این مردم را کلّی طناب و ریسمان به گردن شان انداخته ایم و آنها را به این موقعیت کشانده ایم که نسبت به اینها فضول و کنجکاو باشند؛ اساساً این علامت سؤال را نباید روی مردم گذاشت بلکه باید روی رسانه و نهادهای قدرت گذاشت.
@drsargolzaei
#پرسش_و_پاسخ
❓پرسش درباره تصاویر قربانیان سقوط هواپیما:
با سلام خدمت استاد بزرگوار
اولاً عذرخواهی میکنم که مزاحم اوقات شریف جنابعالی میشوم. اما در حال حاضر برای مشکلات و دغدغه های اجتماعی مرجعی مناسب تر از شما که ارتباط با بطن جامعه دارید سراغ ندارم. بدلیل شغلم در جمعیت هلال احمر با خبرنگاران این حوزه مراودات زیادی داریم و تا حد امکان سعی می کنیم نگرش هایی ایجاد شود که حداقل در این فضای پر از حادثه کمی بتوان از تألّم آسیب دیدگان کاست. این روزها حتماً در جریان اخبار مربوط به سقوط هواپیما قرار گرفته اید، تمام تلاش ما بر این بود که حداقل عکاسان و یا خبرگزاری ها عکسی از اجساد و یا تصاویر آسیب رسان پخش نکنند. اما برخی از این دوستان اصرار بر انجام این کار دارند و در مواردی عدم پخش عکس ها را مغایر مستند سازی می دانند. میخواستم نظر حضرتعالی را در این خصوص بدانم و در صورت امکان نشر دهم. با تشکر فراوان
✅ پاسخ #دکترسرگلزایی:
با سلام و احترام
از اعتمادی که به بنده دارید سپاسگزارم.
در فلسفهٔ اخلاق، ما با دو نظام اخلاقی بزرگ روبرو هستیم، فلسفهٔ اخلاق مطلق گرای «امانوئل کانت» و فلسفهٔ اخلاق نتیجه گرای «جان استوارت میل». در فلسفهٔ اخلاق امانوئل کانت، تقریر حقیقت و تقلیل مرارت هر دو فضائل اخلاقی هستند و در مواردی از این دست که این دو فضیلت مانعة الجمع هستند ما درمی مانیم که کدامیک را بر دیگری ارجحیت دهیم. «ویلیام دیوید راس» با طرح کردن موضوع «اولویت های اخلاقی» و «اخلاق حرفه ای» این مسأله را اینگونه حل کرده است که چون وظیفهٔ حرفه ای خبرنگاران و خبرگزاری ها انعکاس اخبار است پس طبق قرارداد تلویحی که با مخاطب خود دارند در کارشان تقریر حقیقت بر تقلیل مرارت اولویت دارد. امّا اگر به اخلاق نتیجه گرای جان استوارت میل باور داشته باشیم پرسش شما را تنها با پژوهش میدانی می توان پاسخ داد، پژوهشی که تأثیر پخش تصاویر دردناک را بر مخاطب بسنجد و ارزیابی کند که بر مبنای «بیشترین نفع برای بیشترین افراد» کدام گزینه نتیجهٔ بهتری برای جامعه دارد. احتمالاً در کشورهای توسعه یافته پژوهش های میدانی در این خصوص انجام گرفته اند که می تواند الگویی برای پژوهش های میدانی مشابه و بومی سازی اطلاعات مربوطه در ایران باشد. تا دسترسی به نتایج چنین پژوهش هایی نداشته باشیم نمی توانیم از منظر اخلاق فایده گرا به این پرسش پاسخ دهیم. این دو نظام اخلاقی را در کتاب «اخلاق و آزادی» مورد بحث قرار داده ام که نسخهٔ پی دی اف این کتاب در کانال تلگرامم موجود است.
تندرست باشید
T.me/drsargolzaei
❓پرسش درباره تصاویر قربانیان سقوط هواپیما:
با سلام خدمت استاد بزرگوار
اولاً عذرخواهی میکنم که مزاحم اوقات شریف جنابعالی میشوم. اما در حال حاضر برای مشکلات و دغدغه های اجتماعی مرجعی مناسب تر از شما که ارتباط با بطن جامعه دارید سراغ ندارم. بدلیل شغلم در جمعیت هلال احمر با خبرنگاران این حوزه مراودات زیادی داریم و تا حد امکان سعی می کنیم نگرش هایی ایجاد شود که حداقل در این فضای پر از حادثه کمی بتوان از تألّم آسیب دیدگان کاست. این روزها حتماً در جریان اخبار مربوط به سقوط هواپیما قرار گرفته اید، تمام تلاش ما بر این بود که حداقل عکاسان و یا خبرگزاری ها عکسی از اجساد و یا تصاویر آسیب رسان پخش نکنند. اما برخی از این دوستان اصرار بر انجام این کار دارند و در مواردی عدم پخش عکس ها را مغایر مستند سازی می دانند. میخواستم نظر حضرتعالی را در این خصوص بدانم و در صورت امکان نشر دهم. با تشکر فراوان
✅ پاسخ #دکترسرگلزایی:
با سلام و احترام
از اعتمادی که به بنده دارید سپاسگزارم.
در فلسفهٔ اخلاق، ما با دو نظام اخلاقی بزرگ روبرو هستیم، فلسفهٔ اخلاق مطلق گرای «امانوئل کانت» و فلسفهٔ اخلاق نتیجه گرای «جان استوارت میل». در فلسفهٔ اخلاق امانوئل کانت، تقریر حقیقت و تقلیل مرارت هر دو فضائل اخلاقی هستند و در مواردی از این دست که این دو فضیلت مانعة الجمع هستند ما درمی مانیم که کدامیک را بر دیگری ارجحیت دهیم. «ویلیام دیوید راس» با طرح کردن موضوع «اولویت های اخلاقی» و «اخلاق حرفه ای» این مسأله را اینگونه حل کرده است که چون وظیفهٔ حرفه ای خبرنگاران و خبرگزاری ها انعکاس اخبار است پس طبق قرارداد تلویحی که با مخاطب خود دارند در کارشان تقریر حقیقت بر تقلیل مرارت اولویت دارد. امّا اگر به اخلاق نتیجه گرای جان استوارت میل باور داشته باشیم پرسش شما را تنها با پژوهش میدانی می توان پاسخ داد، پژوهشی که تأثیر پخش تصاویر دردناک را بر مخاطب بسنجد و ارزیابی کند که بر مبنای «بیشترین نفع برای بیشترین افراد» کدام گزینه نتیجهٔ بهتری برای جامعه دارد. احتمالاً در کشورهای توسعه یافته پژوهش های میدانی در این خصوص انجام گرفته اند که می تواند الگویی برای پژوهش های میدانی مشابه و بومی سازی اطلاعات مربوطه در ایران باشد. تا دسترسی به نتایج چنین پژوهش هایی نداشته باشیم نمی توانیم از منظر اخلاق فایده گرا به این پرسش پاسخ دهیم. این دو نظام اخلاقی را در کتاب «اخلاق و آزادی» مورد بحث قرار داده ام که نسخهٔ پی دی اف این کتاب در کانال تلگرامم موجود است.
تندرست باشید
T.me/drsargolzaei
Telegram
دکتر سرگلزایی drsargolzaei
Psychiatrist ,Social activist
Email: isssp@yahoo.com
drsargolzaei.com
Instagram.com/drsargolzaei
https://twitter.com/drsargolzae
https://youtube.com/@sargolzaei
https://m.facebook.com/drsargolzaei
First Post:
https://t.me/drsargolzaei/7
@drsargolzaei
Email: isssp@yahoo.com
drsargolzaei.com
Instagram.com/drsargolzaei
https://twitter.com/drsargolzae
https://youtube.com/@sargolzaei
https://m.facebook.com/drsargolzaei
First Post:
https://t.me/drsargolzaei/7
@drsargolzaei
#پرسش_و_پاسخ
❓پرسش:
سلام آقاي دكتر سرگلزايي
مطالب ارزشمند شما رو مطالعه مي كنم.
يادم هست در يكي از مطالبتون در مورد رمان برادران كارامازوف اثر ارزشمند داستايوفسكي مطالب بسيار زيبايي رو نوشته بوديد كه دريچه اي نو به روي من خواننده رمان گشود.
اخيرا رمان ابله رو از اين نويسنده روسي خوانده ام و سخت محتاج نظر شما هستم. ممنون ميشم نظرتون رو بفرمایید.
✅ پاسخ #دکترسرگلزایی:
با سلام و احترام
در یک فایل صوتی به تفصیل راجع به این رمان صحبت خواهم کرد.
ممنونم که مباحث کانال را دنبال می کنید.
T.me/drsargolzaei
❓پرسش:
سلام آقاي دكتر سرگلزايي
مطالب ارزشمند شما رو مطالعه مي كنم.
يادم هست در يكي از مطالبتون در مورد رمان برادران كارامازوف اثر ارزشمند داستايوفسكي مطالب بسيار زيبايي رو نوشته بوديد كه دريچه اي نو به روي من خواننده رمان گشود.
اخيرا رمان ابله رو از اين نويسنده روسي خوانده ام و سخت محتاج نظر شما هستم. ممنون ميشم نظرتون رو بفرمایید.
✅ پاسخ #دکترسرگلزایی:
با سلام و احترام
در یک فایل صوتی به تفصیل راجع به این رمان صحبت خواهم کرد.
ممنونم که مباحث کانال را دنبال می کنید.
T.me/drsargolzaei
Telegram
دکتر سرگلزایی drsargolzaei
Psychiatrist ,Social activist
Email: isssp@yahoo.com
drsargolzaei.com
Instagram.com/drsargolzaei
https://twitter.com/drsargolzae
https://youtube.com/@sargolzaei
https://m.facebook.com/drsargolzaei
First Post:
https://t.me/drsargolzaei/7
@drsargolzaei
Email: isssp@yahoo.com
drsargolzaei.com
Instagram.com/drsargolzaei
https://twitter.com/drsargolzae
https://youtube.com/@sargolzaei
https://m.facebook.com/drsargolzaei
First Post:
https://t.me/drsargolzaei/7
@drsargolzaei
#مقاله
#دست_نگهدارید_اینکشتی_دارد_غرق_میشود!
✍#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
فیلم سینمایی «تایتانیک» را به خاطر دارید؟ در صحنه ای از این فیلم در حالی که کشتی عظیم تایتانیک در اثر برخورد با کوه یخ دچار صدمه ی جدی شده بود، گروهی نوازنده در عرشه ی کشتی مشغول اجرای قطعات برگزیده از موسیقی کلاسیک بودند! آنان کار خود را به بهترین نحو اجرا می کردند و دقت می کردند که کیفیت کارشان تحت تاثیر شرایط نامناسب موجود قرار نگیرد! اما در یک کشتیِ درحالِ غرق شدن و در میان مسافرانی که از هول و وحشت در حال سراسیمه دویدن به این سو و آن سوهستند، چه اهمیتی دارد که موسیقی کلاسیک با بهترین کیفیت اجرا شود؟!
* * *
نمی دانم کتاب «قلعه ی حیوانات» نوشته ی #جورج_اورول را خوانده اید یا نه. ماجرای این کتاب، داستان حیوانات یک مزرعه علیه اربابِ زورگوست.
حیوانات دست به دستِ هم می دهند و ارباب و خانواده اش را از مزرعه بیرون می کنند و خود، مدیریت مزرعه را به دست می گیرند. اولین کار آن ها پس از پیروزی انقلابشان تنظیم عهد نامه ای ست که طبق آن همه ی حیوانات با هم برابرند و هیچ کس حق ندارد خود را ارباب و مالک دیگران بداند اما چیزی نمی گذرد که خوکی که مدیریت مزرعه را به دست گرفته است، آرام آرام عهدنامه را تغییر می دهد و برای خود و اطرافیانش حقوق و امتیازات ویژه ای وضع می کند در این میان، اسبی در این مزرعه زندگی می کند به نام «باکستر» که به لحاظ خوش خلقی، صبوری و پشتکار، مورد احترام همه ی حیوانات است. حیوانات از او می خواهند کمک شان کند تا در مورد شرایط جدید تصمیم بگیرند اما «باکستر» سخت مشغول کار است و به اطرافش توجه ای ندارد.
شعار او این است: «من کار می کنم!» و احساس می کند که باید کار خود را به بهترین شکل انجام دهد و کاری به کار دیگری نداشته باشد!
گرچه «باکستر» می توانست از اتفاق وحشتناکی که در «قلعه ی حیوانات» رخ می داد جلوگیری کند ولی چنان سرش به کارش گرم بود که فقط هنگامی از «تغییرات» باخبر شد که خوک حاکم، او را به یک سلاخ فروخت!
* * *
اولویت بندی از مهم ترین مهارت های زندگی است. شما هرچقدر زیبا ویولن بنوازید، در یک قایق در حال غرق شدن، ویولن نواختن دراولویت قرار ندارد.
شما هرچقدر کشاورز قابلی باشید، در یک مزرعه ی در حال سوختن، سم پاشی و آفت زدایی در اولویت قرار ندارد.
شما هر چقدر آرایشگر قابلی باشید، اصلاح کردن سر و صورت فردی که دچار حمله ی قلبی شده است و باید بلافاصله به بیمارستان انتقال یابد را عاقلانه نمی دانید.
#کارل_مارکس، فیلسوف آلمانی، یکی از افسون های جامعه ی سرمایه داری را «تخصصی شدن» می داند. هرکس چنان سرش به کار و تخصص خود گرم است که فراموش می کند کل این جامعه به کدام سو حرکت می کند!
باهوش ترین و سختکوش ترین آدم ها گرفتار الگوی «باکستر» می شوند و وضع کلان اجتماعی را از یاد می برند.
آیا در جامعه ای که رسانه های فراگیر به آلوده کردن روان مردم مشغولند و هر روز میلیون ها نفر را بیمار می کنند، من باید فقط در مطب روان پزشکی ام بنشینم و وقتم را با ویزیت یکی یکی بیماران پر کنم؟! آیا این تنها وظیفه ی من است؟!
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#دست_نگهدارید_اینکشتی_دارد_غرق_میشود!
✍#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
فیلم سینمایی «تایتانیک» را به خاطر دارید؟ در صحنه ای از این فیلم در حالی که کشتی عظیم تایتانیک در اثر برخورد با کوه یخ دچار صدمه ی جدی شده بود، گروهی نوازنده در عرشه ی کشتی مشغول اجرای قطعات برگزیده از موسیقی کلاسیک بودند! آنان کار خود را به بهترین نحو اجرا می کردند و دقت می کردند که کیفیت کارشان تحت تاثیر شرایط نامناسب موجود قرار نگیرد! اما در یک کشتیِ درحالِ غرق شدن و در میان مسافرانی که از هول و وحشت در حال سراسیمه دویدن به این سو و آن سوهستند، چه اهمیتی دارد که موسیقی کلاسیک با بهترین کیفیت اجرا شود؟!
* * *
نمی دانم کتاب «قلعه ی حیوانات» نوشته ی #جورج_اورول را خوانده اید یا نه. ماجرای این کتاب، داستان حیوانات یک مزرعه علیه اربابِ زورگوست.
حیوانات دست به دستِ هم می دهند و ارباب و خانواده اش را از مزرعه بیرون می کنند و خود، مدیریت مزرعه را به دست می گیرند. اولین کار آن ها پس از پیروزی انقلابشان تنظیم عهد نامه ای ست که طبق آن همه ی حیوانات با هم برابرند و هیچ کس حق ندارد خود را ارباب و مالک دیگران بداند اما چیزی نمی گذرد که خوکی که مدیریت مزرعه را به دست گرفته است، آرام آرام عهدنامه را تغییر می دهد و برای خود و اطرافیانش حقوق و امتیازات ویژه ای وضع می کند در این میان، اسبی در این مزرعه زندگی می کند به نام «باکستر» که به لحاظ خوش خلقی، صبوری و پشتکار، مورد احترام همه ی حیوانات است. حیوانات از او می خواهند کمک شان کند تا در مورد شرایط جدید تصمیم بگیرند اما «باکستر» سخت مشغول کار است و به اطرافش توجه ای ندارد.
شعار او این است: «من کار می کنم!» و احساس می کند که باید کار خود را به بهترین شکل انجام دهد و کاری به کار دیگری نداشته باشد!
گرچه «باکستر» می توانست از اتفاق وحشتناکی که در «قلعه ی حیوانات» رخ می داد جلوگیری کند ولی چنان سرش به کارش گرم بود که فقط هنگامی از «تغییرات» باخبر شد که خوک حاکم، او را به یک سلاخ فروخت!
* * *
اولویت بندی از مهم ترین مهارت های زندگی است. شما هرچقدر زیبا ویولن بنوازید، در یک قایق در حال غرق شدن، ویولن نواختن دراولویت قرار ندارد.
شما هرچقدر کشاورز قابلی باشید، در یک مزرعه ی در حال سوختن، سم پاشی و آفت زدایی در اولویت قرار ندارد.
شما هر چقدر آرایشگر قابلی باشید، اصلاح کردن سر و صورت فردی که دچار حمله ی قلبی شده است و باید بلافاصله به بیمارستان انتقال یابد را عاقلانه نمی دانید.
#کارل_مارکس، فیلسوف آلمانی، یکی از افسون های جامعه ی سرمایه داری را «تخصصی شدن» می داند. هرکس چنان سرش به کار و تخصص خود گرم است که فراموش می کند کل این جامعه به کدام سو حرکت می کند!
باهوش ترین و سختکوش ترین آدم ها گرفتار الگوی «باکستر» می شوند و وضع کلان اجتماعی را از یاد می برند.
آیا در جامعه ای که رسانه های فراگیر به آلوده کردن روان مردم مشغولند و هر روز میلیون ها نفر را بیمار می کنند، من باید فقط در مطب روان پزشکی ام بنشینم و وقتم را با ویزیت یکی یکی بیماران پر کنم؟! آیا این تنها وظیفه ی من است؟!
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#پرسش_و_پاسخ
❓پرسش:
سلام آقای دکتر
در ابتدا از مطالب بسیار خوبتان تشکر میکنم.
در مقاله ای که در کمتر از یک ساعت پیش با عنوان #دست_نگهدارید_اینکشتی_دارد_غرق_میشود، اشاره بسیار خوبی به تعهد اجتماعی نمودید. اما در انتهای مقاله به گفته ای از مارکس در مورد آفت تخصصی شدن اشاره کردید. این سوال رو هم بیشتر جهت عدم سوء تفاهم به مارکس پرسیدم. آیا منظور مارکس از تخصصی شدن دقیقا همین رشته های تخصصی ست که در همه علوم وجود دارد؟ یعنی مثلاً وجود تخصصی به نام روانپزشکی یا قلب و مغز و ... یک اشتباه است و ما باید با همان طب سنتی که یک طبیب همه دردها رو تشخیص میداد، برگردیم؟
البته مفهمومی که من از مثال کشتی تایتانیک و قلعه حیوانات دریافت کردم، تعهد اجتماعی بود و چندان ارتباطی با تخصصی شدن ندارد.
با تشکر از شما و کارل مارکس بزرگ
✅ پاسخ #دکترسرگلزایی:
با سلام و احترام
ممنونم که مطالب کانال را مطالعه می فرمایید.
منظور #کارل_مارکس از تخصصی شدن در #نظام_کاپیتالیسم این است که هر فرد چنان با حرفه و تخصص خود همذات پنداری می کند که راجع به آنچه به رشتهٔ تخصصی و حرفه اش مربوط نیست بی اعتنا و بی توجه می شود. همانندسازی با حرفه و شغل، با حرفه ای بودن تفاوت دارد، کسی که با حرفه اش همانندسازی می کند هیچ نقش و تکلیفی جدا از نقش و تکالیف تخصصی شغلی اش برای خود قائل نیست.
پیروز باشید
T.me/drsargolzaei
❓پرسش:
سلام آقای دکتر
در ابتدا از مطالب بسیار خوبتان تشکر میکنم.
در مقاله ای که در کمتر از یک ساعت پیش با عنوان #دست_نگهدارید_اینکشتی_دارد_غرق_میشود، اشاره بسیار خوبی به تعهد اجتماعی نمودید. اما در انتهای مقاله به گفته ای از مارکس در مورد آفت تخصصی شدن اشاره کردید. این سوال رو هم بیشتر جهت عدم سوء تفاهم به مارکس پرسیدم. آیا منظور مارکس از تخصصی شدن دقیقا همین رشته های تخصصی ست که در همه علوم وجود دارد؟ یعنی مثلاً وجود تخصصی به نام روانپزشکی یا قلب و مغز و ... یک اشتباه است و ما باید با همان طب سنتی که یک طبیب همه دردها رو تشخیص میداد، برگردیم؟
البته مفهمومی که من از مثال کشتی تایتانیک و قلعه حیوانات دریافت کردم، تعهد اجتماعی بود و چندان ارتباطی با تخصصی شدن ندارد.
با تشکر از شما و کارل مارکس بزرگ
✅ پاسخ #دکترسرگلزایی:
با سلام و احترام
ممنونم که مطالب کانال را مطالعه می فرمایید.
منظور #کارل_مارکس از تخصصی شدن در #نظام_کاپیتالیسم این است که هر فرد چنان با حرفه و تخصص خود همذات پنداری می کند که راجع به آنچه به رشتهٔ تخصصی و حرفه اش مربوط نیست بی اعتنا و بی توجه می شود. همانندسازی با حرفه و شغل، با حرفه ای بودن تفاوت دارد، کسی که با حرفه اش همانندسازی می کند هیچ نقش و تکلیفی جدا از نقش و تکالیف تخصصی شغلی اش برای خود قائل نیست.
پیروز باشید
T.me/drsargolzaei
Telegram
دکتر سرگلزایی drsargolzaei
Psychiatrist ,Social activist
Email: isssp@yahoo.com
drsargolzaei.com
Instagram.com/drsargolzaei
https://twitter.com/drsargolzae
https://youtube.com/@sargolzaei
https://m.facebook.com/drsargolzaei
First Post:
https://t.me/drsargolzaei/7
@drsargolzaei
Email: isssp@yahoo.com
drsargolzaei.com
Instagram.com/drsargolzaei
https://twitter.com/drsargolzae
https://youtube.com/@sargolzaei
https://m.facebook.com/drsargolzaei
First Post:
https://t.me/drsargolzaei/7
@drsargolzaei
#پرسش_و_پاسخ
❓پرسش:
با سلام و عرض ادب و با تشكر از مطالب بسيار مفيد و آموزتده تان،
در مورد مقاله اي كه تحت عنوان #دست_نگهدارید_اینکشتی_دارد_غرق_میشود
منتشر كرديد، مي خواستم بگويم اين حس و شايد نياز براي انجام كاري در راستاي جلوگيري از آلوده شدن رواني جامعه، مدتهاست كه حس ميشود ،،، ولي متاسفانه اغلب كساني كه سررشته اي در زمينه روانشناسي و روانپزشكي دارند يا با اصطلاحات تخصصي در حال لكچر دادن هستند و يا در مورد زمينه هاي عوام پسند، از جمله چگونه موفق شويم؟! چگونه رابطه خوبي بسازيم؟! و چندين و چند از اين ارائه راهكارها، همگان را به پيمودن راه موفقيت در يك شب دعوت مي كنند.
خلا بزرگي كه وجود دارد، نخست تعريفي جامع است از آنچه مخاطره و آلودگي براي روان انسان به حساب مي آيد، و دوم تشكيل تيمي تا چگونگي مقابله با اين مخاطرات را نخست در مورد خويش و سپس در مورد افرادي كه با آنها در ارتباط اند (چه در دنياي مجازي چه حقيقي) اجرا نمايند.
در همين جا بابت اطناب ايجاد شده در ايميلم پوزش مي طلبم و به عنوان حرف آخر از شما تقاضا دارم كه در صورت امكان براي جنابعالي كارگاه هايي را براي آشنايي با اين مخاطرات و نحوه مقابله با آنها تنظيم نماييد تا ما هم با مشاركت در آنها و به پيروي از شما استاد ارجمند، اين حس وظيفه خود در قبال جامعه را به مرحله عمل برسانيم.
با نهايت سپاس و احترام
✅ پاسخ #دکترسرگلزایی:
با سلام و احترام
ممنونم که مباحث کانال را دنبال می فرمایید.
دغدغهٔ شما در کانال به اشتراک گذاشته خواهد شد.
بنده و جمعی از دوستانم مدّتی است با تشکیل «کارگاه نقد» به همفکری و تربیت نقدکنندگان حرفه ای با هدف
پل زدن بین فضای آکادمیک و عموم جامعه پرداخته ایم.
امیدوارم سایر همکارانم نیز فعالیت های خود را در این زمینه گسترش دهند.
پیروز باشید
T.me/drsargolzaei
❓پرسش:
با سلام و عرض ادب و با تشكر از مطالب بسيار مفيد و آموزتده تان،
در مورد مقاله اي كه تحت عنوان #دست_نگهدارید_اینکشتی_دارد_غرق_میشود
منتشر كرديد، مي خواستم بگويم اين حس و شايد نياز براي انجام كاري در راستاي جلوگيري از آلوده شدن رواني جامعه، مدتهاست كه حس ميشود ،،، ولي متاسفانه اغلب كساني كه سررشته اي در زمينه روانشناسي و روانپزشكي دارند يا با اصطلاحات تخصصي در حال لكچر دادن هستند و يا در مورد زمينه هاي عوام پسند، از جمله چگونه موفق شويم؟! چگونه رابطه خوبي بسازيم؟! و چندين و چند از اين ارائه راهكارها، همگان را به پيمودن راه موفقيت در يك شب دعوت مي كنند.
خلا بزرگي كه وجود دارد، نخست تعريفي جامع است از آنچه مخاطره و آلودگي براي روان انسان به حساب مي آيد، و دوم تشكيل تيمي تا چگونگي مقابله با اين مخاطرات را نخست در مورد خويش و سپس در مورد افرادي كه با آنها در ارتباط اند (چه در دنياي مجازي چه حقيقي) اجرا نمايند.
در همين جا بابت اطناب ايجاد شده در ايميلم پوزش مي طلبم و به عنوان حرف آخر از شما تقاضا دارم كه در صورت امكان براي جنابعالي كارگاه هايي را براي آشنايي با اين مخاطرات و نحوه مقابله با آنها تنظيم نماييد تا ما هم با مشاركت در آنها و به پيروي از شما استاد ارجمند، اين حس وظيفه خود در قبال جامعه را به مرحله عمل برسانيم.
با نهايت سپاس و احترام
✅ پاسخ #دکترسرگلزایی:
با سلام و احترام
ممنونم که مباحث کانال را دنبال می فرمایید.
دغدغهٔ شما در کانال به اشتراک گذاشته خواهد شد.
بنده و جمعی از دوستانم مدّتی است با تشکیل «کارگاه نقد» به همفکری و تربیت نقدکنندگان حرفه ای با هدف
پل زدن بین فضای آکادمیک و عموم جامعه پرداخته ایم.
امیدوارم سایر همکارانم نیز فعالیت های خود را در این زمینه گسترش دهند.
پیروز باشید
T.me/drsargolzaei
Telegram
دکتر سرگلزایی drsargolzaei
Psychiatrist ,Social activist
Email: isssp@yahoo.com
drsargolzaei.com
Instagram.com/drsargolzaei
https://twitter.com/drsargolzae
https://youtube.com/@sargolzaei
https://m.facebook.com/drsargolzaei
First Post:
https://t.me/drsargolzaei/7
@drsargolzaei
Email: isssp@yahoo.com
drsargolzaei.com
Instagram.com/drsargolzaei
https://twitter.com/drsargolzae
https://youtube.com/@sargolzaei
https://m.facebook.com/drsargolzaei
First Post:
https://t.me/drsargolzaei/7
@drsargolzaei
Forwarded from آفتاب مهر
Forwarded from اتچ بات
#معرفی_کتاب
نام کتاب: #آدم_اول
نویسنده: #آلبر_کامو
ترجمه: منوچهر بدیعی
انتشارات: نیلوفر
* * *
"آلبر کامو" نویسنده و اندیشمندی که نامش با مفاهیمی چون عصیان و #اگزیستانسیالیسم پیوند خورده است، در هفتم نوامبر ۱۹۱۳ در الجزایر متولد شد، در ۴۴ سالگی جایزه ادبیات نوبل را از آن خود کرد و سه سال پس از آن در یک سانحه رانندگی جان سپرد. کامو در زندگی کوتاهش رمان، داستان، نمایشنامه و مقاله نوشت، فلسفه ورزید و نمایش به صحنه برد.
آلبر کامو هنوز در حال نوشتن "آدم اول" بود که زندگی اش به طور ناگهانی در حادثه ی تصادف ماشین به پایان رسید. با بهره گیری از یادداشتها و دست نوشته هایی که او بر جای گذاشته بود کتابی در سال ۱۹۹۴، سی و چهار سال پس از مرگ کامو، منتشر شد. این کتاب که کامو شخصاً اعتقاد داشت میتواند بهترین اثرش باشد، در حقیقت زندگینامهی خودنوشتهی نویسنده است که متاسفانه با مرگ نابهنگام او نیمه تمام باقی ماند.
شخصیت اصلی رمان "آدم اول" مردی به نام "ژاک" است که در چهل سالگی برای اولین بار بر مزار پدرش میرود. پدری که هیچ خاطرهای از او ندارد چرا که زمانی که او هنوز یک سال نداشت در جنگ کشته شده است. در گورستان او متوجه میشود که تاکنون به پدرش فکر نکرده است و اینکه زمانی که پدرش کشته شده بیست و نه سال داشته است یعنی بسیار جوانتر از خود او. ژاک تصمیم میگیرد راجع به شخصیت پدرش تحقیق کند. در واقع کامو، ژاک را آدم اوّل میداند زیرا او ناچار است بدون پدر رشد کند، یاد بگیرد و پرورش یابد.
کامو در ضمن روایت دوران کودکی و مدرسهی ژاک و همچنین جست و جوی او برای پدرش، بحثهای فلسفی ظریفی را پیش میکشد. او همچنین در خلال این کتاب از وضعیت استعماری الجزایر نیز حرف میزند و به طور کلی رابطهی کشورهای مستعمره با کشور مادر و همچنین از حرکتهای انقلابی برای استقلال الجزایر دفاع میکند. و در مورد تجربه تلخ جنگ و میراث نامبارکی که برای نسلهای بعدی به یادگار میگذارد حرفهایی برای گفتن دارد. آدم اوّل هر چند ناقص است، اما بسیار قوی است و احساسی که پس از خواندنش بر جای میگذارد اصلاً شبیه به یک کتاب ناتمام نیست.
و در پایان نقل قولی از #ویل_دورانت در مورد "کامو":
کامو در وسیع ترین معنای کلمه انسانگرا بود. کامو اندیشه خود را از آسمان به امور انسانی هدایت کرد. تلاش میکرد که میراث فرهنگی انسان را حفظ کند، و انسانتر از آن بود که ایدئولوژیهایی را بپذیرد که به انسان فرمان میدهد تا انسان را بکشد. در کتاب "طاعون" از زبان "تارو" میگوید: "من در دنیای امروز جایی ندارم. هنگامی که قاطعانه از کشتن سر باز زدم، خود را به انزوایی محکوم کردم که هرگز پایانی ندارد."
#علی_محمدی
کارشناس ارشد روانشناسی
@drsargolzaei
نام کتاب: #آدم_اول
نویسنده: #آلبر_کامو
ترجمه: منوچهر بدیعی
انتشارات: نیلوفر
* * *
"آلبر کامو" نویسنده و اندیشمندی که نامش با مفاهیمی چون عصیان و #اگزیستانسیالیسم پیوند خورده است، در هفتم نوامبر ۱۹۱۳ در الجزایر متولد شد، در ۴۴ سالگی جایزه ادبیات نوبل را از آن خود کرد و سه سال پس از آن در یک سانحه رانندگی جان سپرد. کامو در زندگی کوتاهش رمان، داستان، نمایشنامه و مقاله نوشت، فلسفه ورزید و نمایش به صحنه برد.
آلبر کامو هنوز در حال نوشتن "آدم اول" بود که زندگی اش به طور ناگهانی در حادثه ی تصادف ماشین به پایان رسید. با بهره گیری از یادداشتها و دست نوشته هایی که او بر جای گذاشته بود کتابی در سال ۱۹۹۴، سی و چهار سال پس از مرگ کامو، منتشر شد. این کتاب که کامو شخصاً اعتقاد داشت میتواند بهترین اثرش باشد، در حقیقت زندگینامهی خودنوشتهی نویسنده است که متاسفانه با مرگ نابهنگام او نیمه تمام باقی ماند.
شخصیت اصلی رمان "آدم اول" مردی به نام "ژاک" است که در چهل سالگی برای اولین بار بر مزار پدرش میرود. پدری که هیچ خاطرهای از او ندارد چرا که زمانی که او هنوز یک سال نداشت در جنگ کشته شده است. در گورستان او متوجه میشود که تاکنون به پدرش فکر نکرده است و اینکه زمانی که پدرش کشته شده بیست و نه سال داشته است یعنی بسیار جوانتر از خود او. ژاک تصمیم میگیرد راجع به شخصیت پدرش تحقیق کند. در واقع کامو، ژاک را آدم اوّل میداند زیرا او ناچار است بدون پدر رشد کند، یاد بگیرد و پرورش یابد.
کامو در ضمن روایت دوران کودکی و مدرسهی ژاک و همچنین جست و جوی او برای پدرش، بحثهای فلسفی ظریفی را پیش میکشد. او همچنین در خلال این کتاب از وضعیت استعماری الجزایر نیز حرف میزند و به طور کلی رابطهی کشورهای مستعمره با کشور مادر و همچنین از حرکتهای انقلابی برای استقلال الجزایر دفاع میکند. و در مورد تجربه تلخ جنگ و میراث نامبارکی که برای نسلهای بعدی به یادگار میگذارد حرفهایی برای گفتن دارد. آدم اوّل هر چند ناقص است، اما بسیار قوی است و احساسی که پس از خواندنش بر جای میگذارد اصلاً شبیه به یک کتاب ناتمام نیست.
و در پایان نقل قولی از #ویل_دورانت در مورد "کامو":
کامو در وسیع ترین معنای کلمه انسانگرا بود. کامو اندیشه خود را از آسمان به امور انسانی هدایت کرد. تلاش میکرد که میراث فرهنگی انسان را حفظ کند، و انسانتر از آن بود که ایدئولوژیهایی را بپذیرد که به انسان فرمان میدهد تا انسان را بکشد. در کتاب "طاعون" از زبان "تارو" میگوید: "من در دنیای امروز جایی ندارم. هنگامی که قاطعانه از کشتن سر باز زدم، خود را به انزوایی محکوم کردم که هرگز پایانی ندارد."
#علی_محمدی
کارشناس ارشد روانشناسی
@drsargolzaei
Telegram
attach 📎