#پرسش_و_پاسخ
*پرسش:
ضمن وقت بخیر و سپاس فراوان بابت مطالب ارزشمند شما، که هر از گاهی ما نیز آنها را در کانال تلگرام خودمان کپی میکنیم!...
در مورد نمایش #داستان_خرس_های_پاندا، آیا این تحلیل یونگی که ارائه فرمودید دیدگاه های کلیشه ای جنسیتی که تفاوت های ذاتی بین مردان و زنان قائل است را تقویت نمیکند و بر آن صحه نمیگذارد؟
همان دیدگاه هایی که خصلت هایی ازقبیل شکیبایی، پذیرش، تواضع، منعطف بودن، محبت وشفقت، ابرازِ احساسات، کشش هایِ معنوی و یا عاشقانه، و مفاهیمی مانند عرفان، رمز و راز، موسیقی و خلاقیت هایِ هنری و.... را زنانه تلقی میکند و خصلت های شفافیت، ثبات و استحکام، فعال بودن، تسلط بر خود و موقعیت، گفتار، عقل مداری و... را مردانه می انگارد.
و آیا چنین تحلیل هایی موجب افزایش شکاف جنسیتی و تقویت سکسیسم نمی شود؟
*پاسخ #دکترسرگلزایی :
سلام و احترام
ممنونم که نوشته هایم را می خوانید و ترویج می فرمایید.
همان طور که می فرمایید نظرات بزرگان روانکاوی مخصوصاً #فروید و #یونگ از شالودهٔ جنسیّتی (سکسیسم) برخوردارند. تمام کسانی هم که اثری ادبی یا هنری بر پایهٔ نظرات یونگ و فروید بنا می کنند خواسته یا ناخواسته دچار سوگیری جنسیّتی می شوند. بنده در مقاله ای با عنوان #زن_مرد_زندگی به اختصار به این مسأله پرداخته بودم. این مقاله را برایتان ارسال می کنم.
سبز باشید
@drsargolzaei
*پرسش:
ضمن وقت بخیر و سپاس فراوان بابت مطالب ارزشمند شما، که هر از گاهی ما نیز آنها را در کانال تلگرام خودمان کپی میکنیم!...
در مورد نمایش #داستان_خرس_های_پاندا، آیا این تحلیل یونگی که ارائه فرمودید دیدگاه های کلیشه ای جنسیتی که تفاوت های ذاتی بین مردان و زنان قائل است را تقویت نمیکند و بر آن صحه نمیگذارد؟
همان دیدگاه هایی که خصلت هایی ازقبیل شکیبایی، پذیرش، تواضع، منعطف بودن، محبت وشفقت، ابرازِ احساسات، کشش هایِ معنوی و یا عاشقانه، و مفاهیمی مانند عرفان، رمز و راز، موسیقی و خلاقیت هایِ هنری و.... را زنانه تلقی میکند و خصلت های شفافیت، ثبات و استحکام، فعال بودن، تسلط بر خود و موقعیت، گفتار، عقل مداری و... را مردانه می انگارد.
و آیا چنین تحلیل هایی موجب افزایش شکاف جنسیتی و تقویت سکسیسم نمی شود؟
*پاسخ #دکترسرگلزایی :
سلام و احترام
ممنونم که نوشته هایم را می خوانید و ترویج می فرمایید.
همان طور که می فرمایید نظرات بزرگان روانکاوی مخصوصاً #فروید و #یونگ از شالودهٔ جنسیّتی (سکسیسم) برخوردارند. تمام کسانی هم که اثری ادبی یا هنری بر پایهٔ نظرات یونگ و فروید بنا می کنند خواسته یا ناخواسته دچار سوگیری جنسیّتی می شوند. بنده در مقاله ای با عنوان #زن_مرد_زندگی به اختصار به این مسأله پرداخته بودم. این مقاله را برایتان ارسال می کنم.
سبز باشید
@drsargolzaei
#مقاله
#زن_مرد_زندگی
آیا تفاوت های جسمانی بین زن و مرد لزوماً باعث می شود زن و مرد نحوه ی تفکر و احساسات متفاوتی داشته باشند؟ آیا برخی از امور زندگی «مردانه» و برخی از امور آن «زنانه»اند؟ شما چه فکر می کنید؟ آیا «بچه داری» کار زنان است و «خلبانی» کار مردان؟
پایه گذاران روانکاوی همچون زیگموند #فروید، کارل #یونگ و #اریک_اریکسون اعتقاد داشتند که ساختار «روان زنانه» با ساختار «روان مردانه» متفاوت است وهمان طور که نمی توان انتظار داشت مردی وظیفه ی زایمان و شیردهی را به عهده بگیرد، نمی توان سایر امور «بچه داری» را به مردان سپرد. این صاحب نظران می اندیشیدند که «طبیعت» وظایف متفاوتی را برای زنان و مردان درنظر گرفته است. فروید گفته است «آناتومی سرنوشت است».
گرچه فروید و یونگ افرادی تحصیل کرده و با تفکر علمی بودند، بعدها افکار آنان مورد نقد قرار گرفت و بسیاری از شاگردان آن ها به این نتیجه رسیدند که همه نظریات آن ها ساختار علمی خود را حفظ نکرده اند.
«کارن هورنای» از اولین زنان روانکاو و «مارگارت مید» مردم شناس برجسته، به این نتیجه رسیدند که فروید نقش فرهنگ و فضای اجتماعی را در نظریاتش نادیده گرفته است و بسیاری از آن چه زنانه یا مردانه پنداشته ایم نه تحت تأثیر «طبیعت» که محصول فرهنگ و تاریخ می باشد و قابل تغییر و بازنگری هستند.
تحقیقات بعدی در حیطه ی روانشناسی اجتماعی و فرهنگی نشان داد که اعتراضات «کارن هورنای»، «مارگارت مید» و دیگران به جا و درست بوده است. بسیاری از مواقع «باور ما» مبنی بر این که چیزی طبیعی یا چیز دیگری غیرطبیعی است بر «طبیعت» ما تأثیر می گذارد.
در یک کار پژوهشی، معلم در سر کلاس درس عنوان کرد که تحقیقات نشان داده است که دانش آموزانی که رنگ چشم روشن دارند بیش از دانش آموزانی که رنگ چشم تیره دارند در ریاضیات استعداد دارند. دو هفته بعد، این معلم از دانش اموزان آن کلاس امتحان ریاضی گرفت. نمرات ریاضی دانش آموزان چشم روشن به طور قابل توجهی از دانش آموزان چشم تیره بالاتر بود. معلم نمرات را اعلام نکرد. در عوض، چند روز بعد اعلام کرد که راجع به تحقیقات علمی اشتباه کرده و وقتی دوباره مقالات را مرور کرده متوجه شده که طبق تحقیقات، دانش آموزان رنگ چشم تیره استعداد بیشتری در ریاضیات دارند! دوباره دوهفته بعد این معلم از همان دانش آموزان امتحان ریاضی گرفت، این بار نمرات دانش آموزانی که رنگ چشم تیره داشتند به طور قابل توجهی بالاتر از دانش آموزانی بود رنگ چشم شان روشن بود! می بینید؟ باور ما به یک گزاره، گاهی استعداد و هوش ما را هم تحت تأثیر قرار می دهند.
هنوز هم در دنیا «تبعیض جنسی» بیداد می کند. فرهنگ های زیادی در دنیا هستند که هنوز افکار، احساسات، شغل ها، علم ها و حتی رنگ ها را نیز بر مبنای «زنانه» و «مردانه» تقسیم می کنند. چنین فرهنگ هایی گاهی منجر به این می شوند که باور متفاوت بودن جنسی، در واقع نیز افراد را تحت تأثیر قرار دهد و ما در چرخه ی معیوب نادانی خود باقی بمانیم و آن چه را که محصول سنّت ها و باورهامان است، «ناموس هستی» و «قانون الهی» بدانیم! هنوز تحت نام روانشناسی، کتاب هایی منتشر می شوند که مردان را اهل مریُخ و زنان را اهل ونوس می دانند و برای آنان چنان تفاوت ذاتی قایلند که آن ها برای فهم یکدیگر نیاز به زحمت و تلاش دارند.
واقعیت چیست؟ آیا «خلبانی» کار مردان است و «بچه داری» کار زنان؟
شما چه فکر می کنید؟!
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#زن_مرد_زندگی
آیا تفاوت های جسمانی بین زن و مرد لزوماً باعث می شود زن و مرد نحوه ی تفکر و احساسات متفاوتی داشته باشند؟ آیا برخی از امور زندگی «مردانه» و برخی از امور آن «زنانه»اند؟ شما چه فکر می کنید؟ آیا «بچه داری» کار زنان است و «خلبانی» کار مردان؟
پایه گذاران روانکاوی همچون زیگموند #فروید، کارل #یونگ و #اریک_اریکسون اعتقاد داشتند که ساختار «روان زنانه» با ساختار «روان مردانه» متفاوت است وهمان طور که نمی توان انتظار داشت مردی وظیفه ی زایمان و شیردهی را به عهده بگیرد، نمی توان سایر امور «بچه داری» را به مردان سپرد. این صاحب نظران می اندیشیدند که «طبیعت» وظایف متفاوتی را برای زنان و مردان درنظر گرفته است. فروید گفته است «آناتومی سرنوشت است».
گرچه فروید و یونگ افرادی تحصیل کرده و با تفکر علمی بودند، بعدها افکار آنان مورد نقد قرار گرفت و بسیاری از شاگردان آن ها به این نتیجه رسیدند که همه نظریات آن ها ساختار علمی خود را حفظ نکرده اند.
«کارن هورنای» از اولین زنان روانکاو و «مارگارت مید» مردم شناس برجسته، به این نتیجه رسیدند که فروید نقش فرهنگ و فضای اجتماعی را در نظریاتش نادیده گرفته است و بسیاری از آن چه زنانه یا مردانه پنداشته ایم نه تحت تأثیر «طبیعت» که محصول فرهنگ و تاریخ می باشد و قابل تغییر و بازنگری هستند.
تحقیقات بعدی در حیطه ی روانشناسی اجتماعی و فرهنگی نشان داد که اعتراضات «کارن هورنای»، «مارگارت مید» و دیگران به جا و درست بوده است. بسیاری از مواقع «باور ما» مبنی بر این که چیزی طبیعی یا چیز دیگری غیرطبیعی است بر «طبیعت» ما تأثیر می گذارد.
در یک کار پژوهشی، معلم در سر کلاس درس عنوان کرد که تحقیقات نشان داده است که دانش آموزانی که رنگ چشم روشن دارند بیش از دانش آموزانی که رنگ چشم تیره دارند در ریاضیات استعداد دارند. دو هفته بعد، این معلم از دانش اموزان آن کلاس امتحان ریاضی گرفت. نمرات ریاضی دانش آموزان چشم روشن به طور قابل توجهی از دانش آموزان چشم تیره بالاتر بود. معلم نمرات را اعلام نکرد. در عوض، چند روز بعد اعلام کرد که راجع به تحقیقات علمی اشتباه کرده و وقتی دوباره مقالات را مرور کرده متوجه شده که طبق تحقیقات، دانش آموزان رنگ چشم تیره استعداد بیشتری در ریاضیات دارند! دوباره دوهفته بعد این معلم از همان دانش آموزان امتحان ریاضی گرفت، این بار نمرات دانش آموزانی که رنگ چشم تیره داشتند به طور قابل توجهی بالاتر از دانش آموزانی بود رنگ چشم شان روشن بود! می بینید؟ باور ما به یک گزاره، گاهی استعداد و هوش ما را هم تحت تأثیر قرار می دهند.
هنوز هم در دنیا «تبعیض جنسی» بیداد می کند. فرهنگ های زیادی در دنیا هستند که هنوز افکار، احساسات، شغل ها، علم ها و حتی رنگ ها را نیز بر مبنای «زنانه» و «مردانه» تقسیم می کنند. چنین فرهنگ هایی گاهی منجر به این می شوند که باور متفاوت بودن جنسی، در واقع نیز افراد را تحت تأثیر قرار دهد و ما در چرخه ی معیوب نادانی خود باقی بمانیم و آن چه را که محصول سنّت ها و باورهامان است، «ناموس هستی» و «قانون الهی» بدانیم! هنوز تحت نام روانشناسی، کتاب هایی منتشر می شوند که مردان را اهل مریُخ و زنان را اهل ونوس می دانند و برای آنان چنان تفاوت ذاتی قایلند که آن ها برای فهم یکدیگر نیاز به زحمت و تلاش دارند.
واقعیت چیست؟ آیا «خلبانی» کار مردان است و «بچه داری» کار زنان؟
شما چه فکر می کنید؟!
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#معرفی_کتاب
#جزء_از_کل
(A Fraction of the whole)
نویسنده: استیو تولتز
(Steve Toltz)
مترجم: پیمان خاکسار
ناشر: نشر چشمه - چاپ یازدهم - ۱۳۹۵
"جزء از کل" روایتی خلاق، شجاعانه و عمیق از زندگی است، جستجویی است در پی کشف راز و رمز زندگی و کورمال کورمالی است در هزار توی تاریک روان ناشناخته بشر.
جزء از کل اولین رمان استیو تولتز نویسنده استرالیایی است که در سال ۲۰۰۸ به انتشار رسید و همان سال نامزد دریافت جایزه بوکر شد. ترجمه فارسی این رمان جذاب هم ظرف دو سال به چاپ یازدهم رسیده است و با توجه به حجم بالای این کتاب (۶۵۶ صفحه) می توان فهمید که این کتاب جاذبه ای جادویی دارد که این تعداد خواننده را در زمانه ای که مردم به خواندن مطالب "فوق کوتاه" عادت دارند به خود جذب کرده است.
همچون رمان های کلاسیک #برادران_کارامازوف و #خانواده_تیبو (که قبلا در همین کانال معرفی شان کرده ام)، داستان "جزء از کل" ، داستان یک خانواده است، داستان یک کل که گرچه از اجزاء متفاوتی تشکیل شده است اما تشکیل دهنده یک "گشتالت" است که دارای پویایی مشترکی است.
راوی قصه (جسپر) پسر جوانی است که به موازات روایت زندگی اش از کودکی تا به حال به روایت زندگی اجداد و بستگانش نیز می پردازد اما این روایت همان قدر که طنز آمیز و شیرین است، عمیق و پیچیده نیز هست و ما را درگیر پرسش های فلسفی و تأملات روان شناختی می کند.
نویسنده این رمان به خوبی با نظریات #داروین، #فروید و #یونگ آشنا بوده و جا به جا با عینک این نظریه پردازان بزرگ قصه اش را جهت داده است. این ماجرا برای من هیجان انگیز است که در حوزه ادبیات داستانی امروزه قصه نویس هایی داریم که با فلسفه، روانکاوی، دانش زیست شناختی و فضای پیچیده "ذهن رسانه زده" مأنوس هستند.
رمان های #برفک ، #پروژه_رزی و "جزء از کل" که شیرین ترین ساعات سال ۱۳۹۵ را برایم آفریدند مرا با نسل جدیدی از قصه گوها آشنا کردند که به قول ایزاک نیوتن "بر شانه های غول ایستاده اند" و محصول صدها سال تأملات فلسفی و ده ها سال کوشش علمی را در قاب قصه می گذارند. داستان جزء از کل چکیده ایست از "فلسفه هگل" و "روان شناسی یونگ" ، داستان برآمدن جوانه نحیف "خودآگاهی" از جنگل ستبر "ناخودآگاهی".
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
#جزء_از_کل
(A Fraction of the whole)
نویسنده: استیو تولتز
(Steve Toltz)
مترجم: پیمان خاکسار
ناشر: نشر چشمه - چاپ یازدهم - ۱۳۹۵
"جزء از کل" روایتی خلاق، شجاعانه و عمیق از زندگی است، جستجویی است در پی کشف راز و رمز زندگی و کورمال کورمالی است در هزار توی تاریک روان ناشناخته بشر.
جزء از کل اولین رمان استیو تولتز نویسنده استرالیایی است که در سال ۲۰۰۸ به انتشار رسید و همان سال نامزد دریافت جایزه بوکر شد. ترجمه فارسی این رمان جذاب هم ظرف دو سال به چاپ یازدهم رسیده است و با توجه به حجم بالای این کتاب (۶۵۶ صفحه) می توان فهمید که این کتاب جاذبه ای جادویی دارد که این تعداد خواننده را در زمانه ای که مردم به خواندن مطالب "فوق کوتاه" عادت دارند به خود جذب کرده است.
همچون رمان های کلاسیک #برادران_کارامازوف و #خانواده_تیبو (که قبلا در همین کانال معرفی شان کرده ام)، داستان "جزء از کل" ، داستان یک خانواده است، داستان یک کل که گرچه از اجزاء متفاوتی تشکیل شده است اما تشکیل دهنده یک "گشتالت" است که دارای پویایی مشترکی است.
راوی قصه (جسپر) پسر جوانی است که به موازات روایت زندگی اش از کودکی تا به حال به روایت زندگی اجداد و بستگانش نیز می پردازد اما این روایت همان قدر که طنز آمیز و شیرین است، عمیق و پیچیده نیز هست و ما را درگیر پرسش های فلسفی و تأملات روان شناختی می کند.
نویسنده این رمان به خوبی با نظریات #داروین، #فروید و #یونگ آشنا بوده و جا به جا با عینک این نظریه پردازان بزرگ قصه اش را جهت داده است. این ماجرا برای من هیجان انگیز است که در حوزه ادبیات داستانی امروزه قصه نویس هایی داریم که با فلسفه، روانکاوی، دانش زیست شناختی و فضای پیچیده "ذهن رسانه زده" مأنوس هستند.
رمان های #برفک ، #پروژه_رزی و "جزء از کل" که شیرین ترین ساعات سال ۱۳۹۵ را برایم آفریدند مرا با نسل جدیدی از قصه گوها آشنا کردند که به قول ایزاک نیوتن "بر شانه های غول ایستاده اند" و محصول صدها سال تأملات فلسفی و ده ها سال کوشش علمی را در قاب قصه می گذارند. داستان جزء از کل چکیده ایست از "فلسفه هگل" و "روان شناسی یونگ" ، داستان برآمدن جوانه نحیف "خودآگاهی" از جنگل ستبر "ناخودآگاهی".
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
#یادداشت_هفته
#نظام_تفاخر
#کارن_هورنای (۱۹۵۲-۱۸۸۵) یکی از اولین زنان روانکاو است. هورنای آلمانی است ولی بیشتر عمر کاری اش را در ایالات متحده گذرانده است. روی کار آمدن فاشیست ها (حزب نازی) باعث شد که انبوهی از نخبه ها و نوابغ از آلمان و اتریش بگریزند. معمولا پدیده "فرار مغزها" یا "کوچ نخبگان" یکی از پیامدهای روی کار آمدن نظام های فاشیست و توتالیتاریست است. نخبه ها اهل اندیشه اند ولی فاشیست ها و توتالیتارها با آزاد اندیشی مخالفند و می گویند تو آزادی بیاندیشی مشروط به این که نتیجه اندیشه تو چیزی خارج از چارچوب "قرائت رسمی" یا "اندیشه پیشوا" نباشد!
طبیعی است که در چنین نظامی بیان آزاد اندیشه ها جرم است و نخبه ها تحمل چنین فضایی را ندارند. به این دلیل پس از روی کار آمدن حزب نازی نوابغی همچون زیگموند #فروید، کارن هورنای، اریک فروم، فریتز پرلز، آلبرت #انیشتین، ژاکوب مورنو، #هاناآرنت و آنا فروید آلمان و اتریش را ترک کردند و آنها که ماندند (همچون کارل یاسپرز و ویکتور فرانکل) متحمل فشارهای سنگین شدند. پیش از این به تفصیل راجع به نظام های #فاشیست و توتالیتاریست و نیز راجع به آرنت و یاسپرز نوشته ام و اکنون می خواهم به بخشی از اندیشه های هورنای بپردازم.
هورنای باور دارد که هر جامعه ای دارای یک نظام تفاخر (Pride System) است. نظام تفاخر تصویر ایده آلی است که محصول تاریخ، فرهنگ و نظام سیاسی است و افراد تلاش می کنند به آن تصویر ایده آل نزدیک شوند تا بتوانند به دیگران فخرفروشی کنند و به خود افتخار نمایند. شاید بتوان "نظام تفاخر" هورنای را شبیه به "هژمونی فرهنگی" آنتونی گرامشی دانست که پیش از این در مقاله #گرامشی_هژمونی_فرودستان_پرستشگر به آن پرداخته ام.
کارن هورنای می گوید نظام تفاخر اجتماعی ما را از خویشتن اصیل مان بیگانه می کند و باعث می شود ما به جای حرکت به سوی خویشتن واقعی (Real Self) به سوی آن خویشتن ایده آل بازاری (Idealized Self) حرکت کنیم. چرا نام این خویشتن ایده آل را بازاری نهادم؟ زیرا این نقش اجتماعی بازار و خریدار دارد و شما با نزدیک شدن به آن "سرمایه اجتماعی" (Social Capital) و در نتیجه سرمایه اقتصادی (Economic Capital) خود را افزایش می دهید و امکانات و فرصت های بیشتری برای کسب قدرت، شهرت، ثروت و محبوبیت به دست می آورید. ولی هورنای باور دارد که اگر در راستای کشف و تحقق خویشتن واقعی خود حرکت نکنیم اکتساب این قدرت و ثروت و شهرت نمی تواند ما را به "رضایت" برساند و ما در بالاترین پله های نردبان پیروزی اجتماعی نیز ناراضی، تنیده و افسرده خواهیم بود.
این که آیا هورنای درست می گوید یا نه بستگی دارد به این که شما با "روان شناسی انسانگرا و وجودی" (اومانیستی و اگزیستانسیال) موافق باشید یا نه.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#نظام_تفاخر
#کارن_هورنای (۱۹۵۲-۱۸۸۵) یکی از اولین زنان روانکاو است. هورنای آلمانی است ولی بیشتر عمر کاری اش را در ایالات متحده گذرانده است. روی کار آمدن فاشیست ها (حزب نازی) باعث شد که انبوهی از نخبه ها و نوابغ از آلمان و اتریش بگریزند. معمولا پدیده "فرار مغزها" یا "کوچ نخبگان" یکی از پیامدهای روی کار آمدن نظام های فاشیست و توتالیتاریست است. نخبه ها اهل اندیشه اند ولی فاشیست ها و توتالیتارها با آزاد اندیشی مخالفند و می گویند تو آزادی بیاندیشی مشروط به این که نتیجه اندیشه تو چیزی خارج از چارچوب "قرائت رسمی" یا "اندیشه پیشوا" نباشد!
طبیعی است که در چنین نظامی بیان آزاد اندیشه ها جرم است و نخبه ها تحمل چنین فضایی را ندارند. به این دلیل پس از روی کار آمدن حزب نازی نوابغی همچون زیگموند #فروید، کارن هورنای، اریک فروم، فریتز پرلز، آلبرت #انیشتین، ژاکوب مورنو، #هاناآرنت و آنا فروید آلمان و اتریش را ترک کردند و آنها که ماندند (همچون کارل یاسپرز و ویکتور فرانکل) متحمل فشارهای سنگین شدند. پیش از این به تفصیل راجع به نظام های #فاشیست و توتالیتاریست و نیز راجع به آرنت و یاسپرز نوشته ام و اکنون می خواهم به بخشی از اندیشه های هورنای بپردازم.
هورنای باور دارد که هر جامعه ای دارای یک نظام تفاخر (Pride System) است. نظام تفاخر تصویر ایده آلی است که محصول تاریخ، فرهنگ و نظام سیاسی است و افراد تلاش می کنند به آن تصویر ایده آل نزدیک شوند تا بتوانند به دیگران فخرفروشی کنند و به خود افتخار نمایند. شاید بتوان "نظام تفاخر" هورنای را شبیه به "هژمونی فرهنگی" آنتونی گرامشی دانست که پیش از این در مقاله #گرامشی_هژمونی_فرودستان_پرستشگر به آن پرداخته ام.
کارن هورنای می گوید نظام تفاخر اجتماعی ما را از خویشتن اصیل مان بیگانه می کند و باعث می شود ما به جای حرکت به سوی خویشتن واقعی (Real Self) به سوی آن خویشتن ایده آل بازاری (Idealized Self) حرکت کنیم. چرا نام این خویشتن ایده آل را بازاری نهادم؟ زیرا این نقش اجتماعی بازار و خریدار دارد و شما با نزدیک شدن به آن "سرمایه اجتماعی" (Social Capital) و در نتیجه سرمایه اقتصادی (Economic Capital) خود را افزایش می دهید و امکانات و فرصت های بیشتری برای کسب قدرت، شهرت، ثروت و محبوبیت به دست می آورید. ولی هورنای باور دارد که اگر در راستای کشف و تحقق خویشتن واقعی خود حرکت نکنیم اکتساب این قدرت و ثروت و شهرت نمی تواند ما را به "رضایت" برساند و ما در بالاترین پله های نردبان پیروزی اجتماعی نیز ناراضی، تنیده و افسرده خواهیم بود.
این که آیا هورنای درست می گوید یا نه بستگی دارد به این که شما با "روان شناسی انسانگرا و وجودی" (اومانیستی و اگزیستانسیال) موافق باشید یا نه.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#معرفی_کتاب
#خاطرات_رویاها_اندیشه_ها
نویسنده: #کارل_گوستاو_یونگ
مترجم: پروین فرامرزی
انتشارات: به نشر - چاپ پنجم ۱۳۹۵
* * *
معمولاً برای مطالعه در زمینه نظریات #یونگ پیشنهاد می کنم قبل از سایر کتاب های یونگ کتاب "خاطرات، رؤیاها، اندیشه ها" را مطالعه کنید. به دو دلیل چنین پیشنهادی ارائه می دهم:
اوّل این که یونگ در این کتاب روند زندگی خود را از کودکی روایت می کند و در خلال شرح زندگیش چگونگی شکل گیری نظریاتش را شرح می دهد. این سبک روایت یونگ باعث می شود ما "فرایند شکل گیری افکار یونگ" را بدانیم. بنابراین با "فرم تفکر" او آشنا می شویم. به اعتقاد من دانستن نحوه نظریه پردازی یک فیلسوف یک دانشمند و یک هنرمند مهم تر از دانستن نظریه ها و محصولات تفکّر اوست چرا که ما با دانستن نحوهٔ تفکر یک نابغه، شیوه های تفکّر متفاوت را می شناسیم و الگوهای عصبی متنوّعی در مغز مان فعال می شود؛ علاوه بر آن با دانستن فرایند نظریه پردازی یک تئوریسین بهتر می توانیم او را نقد کنیم، چرا که مساله تفکر درست، یک مساله "متودولوژیک" است تا یک مسألهٔ محتوایی، یعنی ما بدون دانستن نحوهٔ شکل گیری یک عقیده نمی توانیم راجع به "منطقی" یا "غیر منطقی" بودن آن اظهار نظر کنیم.
دوّم این که این کتاب در سال های آخر زندگی یونگ نوشته شده و یک سال پس از درگذشت او (سال ۱۹۶۲) منتشر شده است و یونگ آخرین تأمّلات و تفکّرات خود را با خواننده در میان گذاشته است. یونگ برخلاف #فروید در کتاب های خود خلاصهٔ نظرات سابق خود را بیان نمی کند، علاوه بر این اغلب کتاب های یونگ (از جمله ترجمهٔ سمینار یونگ درباره زرتشت نیچه و کتاب تحلیل رؤیای او که به فارسی هم منتشر شده اند) متن پیاده شدهٔ سمینارهای او بوده اند بنابراین در آثار یونگ به کرّات با نظرات متناقض مواجه می شویم و سردرگم می مانیم که کدام یک دیدگاه نهایی یونگ بوده است. این کتاب می تواند به عنوان دیدگاه نهایی یونگ درباره مهمترین مباحث فلسفه، روان شناسی و الهیّات به حساب آید. ترجمهٔ خانم پروین فرامرزی نیز ترجمه ای روان و دقیق است و من به جز چند مورد انگشت شمار در ترجمهٔ ایشان اشتباهی نیافته ام.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/MemoriesDreamsReflections.jpg
#خاطرات_رویاها_اندیشه_ها
نویسنده: #کارل_گوستاو_یونگ
مترجم: پروین فرامرزی
انتشارات: به نشر - چاپ پنجم ۱۳۹۵
* * *
معمولاً برای مطالعه در زمینه نظریات #یونگ پیشنهاد می کنم قبل از سایر کتاب های یونگ کتاب "خاطرات، رؤیاها، اندیشه ها" را مطالعه کنید. به دو دلیل چنین پیشنهادی ارائه می دهم:
اوّل این که یونگ در این کتاب روند زندگی خود را از کودکی روایت می کند و در خلال شرح زندگیش چگونگی شکل گیری نظریاتش را شرح می دهد. این سبک روایت یونگ باعث می شود ما "فرایند شکل گیری افکار یونگ" را بدانیم. بنابراین با "فرم تفکر" او آشنا می شویم. به اعتقاد من دانستن نحوه نظریه پردازی یک فیلسوف یک دانشمند و یک هنرمند مهم تر از دانستن نظریه ها و محصولات تفکّر اوست چرا که ما با دانستن نحوهٔ تفکر یک نابغه، شیوه های تفکّر متفاوت را می شناسیم و الگوهای عصبی متنوّعی در مغز مان فعال می شود؛ علاوه بر آن با دانستن فرایند نظریه پردازی یک تئوریسین بهتر می توانیم او را نقد کنیم، چرا که مساله تفکر درست، یک مساله "متودولوژیک" است تا یک مسألهٔ محتوایی، یعنی ما بدون دانستن نحوهٔ شکل گیری یک عقیده نمی توانیم راجع به "منطقی" یا "غیر منطقی" بودن آن اظهار نظر کنیم.
دوّم این که این کتاب در سال های آخر زندگی یونگ نوشته شده و یک سال پس از درگذشت او (سال ۱۹۶۲) منتشر شده است و یونگ آخرین تأمّلات و تفکّرات خود را با خواننده در میان گذاشته است. یونگ برخلاف #فروید در کتاب های خود خلاصهٔ نظرات سابق خود را بیان نمی کند، علاوه بر این اغلب کتاب های یونگ (از جمله ترجمهٔ سمینار یونگ درباره زرتشت نیچه و کتاب تحلیل رؤیای او که به فارسی هم منتشر شده اند) متن پیاده شدهٔ سمینارهای او بوده اند بنابراین در آثار یونگ به کرّات با نظرات متناقض مواجه می شویم و سردرگم می مانیم که کدام یک دیدگاه نهایی یونگ بوده است. این کتاب می تواند به عنوان دیدگاه نهایی یونگ درباره مهمترین مباحث فلسفه، روان شناسی و الهیّات به حساب آید. ترجمهٔ خانم پروین فرامرزی نیز ترجمه ای روان و دقیق است و من به جز چند مورد انگشت شمار در ترجمهٔ ایشان اشتباهی نیافته ام.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/MemoriesDreamsReflections.jpg
#پرسش_و_پاسخ
*پرسش:
سلام
ممنون بابت مطالب خوبی که در کانال و سایت خودتان منتشر میکنید.
میخواستم نظر شما را در مورد مسألهای که ذهنم را درگیر کرده است بپرسم.
مدتی است که به این سوالات فکر میکنم؛
بود و یا نبود من چه تاثیری در این عالم دارد؟ حاصل زندگی من چیست؟ آیا اثر مثبتی هم از من در این عالم باقی خواهد ماند؟ اگر خواهد ماند تا چه میزان؟ آیا من تمام توان و استعداد خودم را صرف این کار کردهام؟
وقتی به زندگی انسانهای بزرگ و خدمات ارزشمندی که کردهاند نگاه میکنم در پاسخ به این سؤالات به این نتیجه میرسم که تأثیر من در این عالم در کلمه هیچ خلاصه میشود.
اما در پاسخ به تلخی احساس حاصل از این نتیجه به خود گفتم مقایسه انسانها با یکدیگر کار اشتباهی است ضمن اینکه پاسخهایی از قبیل: همه یا هیچ، سیاه یا سفید، خود یک خطای شناختی است.
#کارن_هورنای در کتاب عصبیت و رشد آدمی میگوید عظمت طلبی یکی از پایههای اصلی رشد شخصیت عصبی و خارج شدن انسان از روند رشد طبیعی است.
ایا ریشه و منشاء سؤالاتی که مطرح کردم از میل به عظمت ٰطلبی ناشی نمیشود؟
با تشکر
*پاسخ #دکترسرگلزایی :
با سلام و احترام
ممنونم که نوشته هایم را می خوانید.
انسان بودن از آنجا آغاز می شود که ما به جای نگاه کردن بلافصل به پدیده ها، به معنای پدیده ها نگاه می کنیم.
اگر کسی ظرف غذایی به در خانهٔ ما بیاورد پیش از آن که نوع غذا برای ما سؤال باشد پرسش مان این است که چه کسی، به چه دلیلی یا به چه مناسبتی برای ما غذا فرستاده است. هرچه فشار جسمانی در ما بیشتر باشد دغدغهٔ معنا کمتر می شود و هرچه فراغت و رفاه بیشتری داشته باشیم درگیری ذهن مان با معنا بیشتر می شود.
#فروید (پایه گذار تحلیل روانی) در نامه ای به ماری بناپارت دغدغهٔ معنا را نشان دهندهٔ روان نژندی Neurosis می داند ولی #ویکتور_فرانکل (پایه گذار تحلیل وجودی) جستجوی معنا را برای انسان ذاتی و غریزی می داند.
در این زمینه می توانید کتاب های زیر را بخوانید:کتاب #انسان_درجستجوی_معنای_غائی نوشتهٔ ویکتور فرانکل، ترجمه شهاب الدین عبّاسی، نشر کتاب پارسه
کتاب #معنا_درمانی نوشتهٔ ویکتور فرانکل، ترجمه مهین میلانی ، انتشارات دُرسا
کتاب #ویکتور_امیل_فرانکل_پایه_گذار_معنا_درمانی » نوشتهٔ احمدرضا محمّدپور، نشر دانژه
پیروز باشید
T.me/drsargolzaei
*پرسش:
سلام
ممنون بابت مطالب خوبی که در کانال و سایت خودتان منتشر میکنید.
میخواستم نظر شما را در مورد مسألهای که ذهنم را درگیر کرده است بپرسم.
مدتی است که به این سوالات فکر میکنم؛
بود و یا نبود من چه تاثیری در این عالم دارد؟ حاصل زندگی من چیست؟ آیا اثر مثبتی هم از من در این عالم باقی خواهد ماند؟ اگر خواهد ماند تا چه میزان؟ آیا من تمام توان و استعداد خودم را صرف این کار کردهام؟
وقتی به زندگی انسانهای بزرگ و خدمات ارزشمندی که کردهاند نگاه میکنم در پاسخ به این سؤالات به این نتیجه میرسم که تأثیر من در این عالم در کلمه هیچ خلاصه میشود.
اما در پاسخ به تلخی احساس حاصل از این نتیجه به خود گفتم مقایسه انسانها با یکدیگر کار اشتباهی است ضمن اینکه پاسخهایی از قبیل: همه یا هیچ، سیاه یا سفید، خود یک خطای شناختی است.
#کارن_هورنای در کتاب عصبیت و رشد آدمی میگوید عظمت طلبی یکی از پایههای اصلی رشد شخصیت عصبی و خارج شدن انسان از روند رشد طبیعی است.
ایا ریشه و منشاء سؤالاتی که مطرح کردم از میل به عظمت ٰطلبی ناشی نمیشود؟
با تشکر
*پاسخ #دکترسرگلزایی :
با سلام و احترام
ممنونم که نوشته هایم را می خوانید.
انسان بودن از آنجا آغاز می شود که ما به جای نگاه کردن بلافصل به پدیده ها، به معنای پدیده ها نگاه می کنیم.
اگر کسی ظرف غذایی به در خانهٔ ما بیاورد پیش از آن که نوع غذا برای ما سؤال باشد پرسش مان این است که چه کسی، به چه دلیلی یا به چه مناسبتی برای ما غذا فرستاده است. هرچه فشار جسمانی در ما بیشتر باشد دغدغهٔ معنا کمتر می شود و هرچه فراغت و رفاه بیشتری داشته باشیم درگیری ذهن مان با معنا بیشتر می شود.
#فروید (پایه گذار تحلیل روانی) در نامه ای به ماری بناپارت دغدغهٔ معنا را نشان دهندهٔ روان نژندی Neurosis می داند ولی #ویکتور_فرانکل (پایه گذار تحلیل وجودی) جستجوی معنا را برای انسان ذاتی و غریزی می داند.
در این زمینه می توانید کتاب های زیر را بخوانید:کتاب #انسان_درجستجوی_معنای_غائی نوشتهٔ ویکتور فرانکل، ترجمه شهاب الدین عبّاسی، نشر کتاب پارسه
کتاب #معنا_درمانی نوشتهٔ ویکتور فرانکل، ترجمه مهین میلانی ، انتشارات دُرسا
کتاب #ویکتور_امیل_فرانکل_پایه_گذار_معنا_درمانی » نوشتهٔ احمدرضا محمّدپور، نشر دانژه
پیروز باشید
T.me/drsargolzaei
Telegram
دکتر سرگلزایی drsargolzaei
Psychiatrist ,Social activist
Email: isssp@yahoo.com
drsargolzaei.com
Instagram.com/drsargolzaei
https://twitter.com/drsargolzae
https://youtube.com/@sargolzaei
https://m.facebook.com/drsargolzaei
First Post:
https://t.me/drsargolzaei/7
@drsargolzaei
Email: isssp@yahoo.com
drsargolzaei.com
Instagram.com/drsargolzaei
https://twitter.com/drsargolzae
https://youtube.com/@sargolzaei
https://m.facebook.com/drsargolzaei
First Post:
https://t.me/drsargolzaei/7
@drsargolzaei
#معرفی_کتاب
#درس_های_فروید_برای_زندگی
نویسنده: برت کار
ترجمه: صالح نجفی
انتشارات: نشر هنوز - چاپ دوم - ۱۳۹۴
'کسی که نخستین بار به جای تیغ کشیدن به روی دشمن به او دشنام داد بنیاد گذار تمدن انسانی بود. بدین سان بود که کلمات جایگزین اعمال شدند و در بعضی اوضاع و احوال (مثلا به هنگام اعتراف) کلمات یگانه جایگزین اعمال اند.'
"زیگموند فروید"
کتاب "درس های فروید برای زندگی" کتابی است برای کسانی که می خواهند بطور خلاصه با بعضی از مهم ترین اندیشه های "زیگموند فروید" آشنا شوند و در واقع دریچه ای است برای ورود به دنیای روانکاوی از دید بنیان گذارش. این کتاب توسط پروفسور "برت کار" (Brett Kahr) که خود درمانگر و عضو هیئت امنای موزه #فروید است نوشته شده است.
هر چند که به فروید و نظریه های او در حال حاضر نقدها و ایرادات فراوانی وارد است اما علم روان شناسی پیشرفت و شکوفایی خود را همچنان مدیون افکار انقلابی و بنیادین فروید در مورد روان انسان می باشد و به مانند تمامی اندیشه ها، بر شانه های پیشینیان خود تکیه زده است.
شاید بتوان گفت مهم ترین کار فروید ایجاد سبکی جدید در روش درمان بیماران روانی بود که تا آن زمان جدی گرفته نشده بودند.
در همین راستا مطالبی را که از متن های همین کتاب برگفته ام را نقل می کنم:
"فروید درمانی را طرح ریزی کرد که الگوی برخورد با بیماران روانی را از بیخ و بن تغییر داد. او از بیمارانش دعوت کرد تا آسوده روی مبلی که در اتاق معاینهٔ سرّی و باسلیقه اش گذاشته بود، دراز بکشند و به ایشان فرصت می داد تا بی وقفه حرف بزنند و رازهایشان را فاش سازند می توان گفت او بهترین ویژگی های علوم پزشکی و بهترین ویژگی های آیین اعتراف در مذهب کاتولیک را برگرفت و با آمیختن آن ها صورتی از درمان آفرید.
فروید برخلاف دیگر پزشکان زمانه خود که به شیوه ای اشراف منشانه پزشکی می کردند و همواره بالاپوش سفید آزمایشگاه به تن می کردند، این جامه سنتی را کنار گذاشت و به جایش کت و شلوار و جلیقه ساده برگزید. و باز برخلاف همکارانش پشت میز کارش نمی نشست، بلکه بر صندلی ای جای می گرفت که کنار مبلی قرار داشت که بیمارش بر آن دراز کشیده بود.
از خیلی جهات، او دگرگونی عظیمی در سرشت روابط انسانی پدید آورد و اولویت را به زندگی خصوصی، همدردی، غم خواری و رواداری داد."
در پایان باید به ترجمه ساده و روان مترجم توانمند "صالح نجفی" اشاره کرد که خواندن این کتاب را دلنشین تر می سازد.
#علی_محمدی
کارشناس ارشد روان شناسی
@drsargolzaei
http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/Freud.jpg
#درس_های_فروید_برای_زندگی
نویسنده: برت کار
ترجمه: صالح نجفی
انتشارات: نشر هنوز - چاپ دوم - ۱۳۹۴
'کسی که نخستین بار به جای تیغ کشیدن به روی دشمن به او دشنام داد بنیاد گذار تمدن انسانی بود. بدین سان بود که کلمات جایگزین اعمال شدند و در بعضی اوضاع و احوال (مثلا به هنگام اعتراف) کلمات یگانه جایگزین اعمال اند.'
"زیگموند فروید"
کتاب "درس های فروید برای زندگی" کتابی است برای کسانی که می خواهند بطور خلاصه با بعضی از مهم ترین اندیشه های "زیگموند فروید" آشنا شوند و در واقع دریچه ای است برای ورود به دنیای روانکاوی از دید بنیان گذارش. این کتاب توسط پروفسور "برت کار" (Brett Kahr) که خود درمانگر و عضو هیئت امنای موزه #فروید است نوشته شده است.
هر چند که به فروید و نظریه های او در حال حاضر نقدها و ایرادات فراوانی وارد است اما علم روان شناسی پیشرفت و شکوفایی خود را همچنان مدیون افکار انقلابی و بنیادین فروید در مورد روان انسان می باشد و به مانند تمامی اندیشه ها، بر شانه های پیشینیان خود تکیه زده است.
شاید بتوان گفت مهم ترین کار فروید ایجاد سبکی جدید در روش درمان بیماران روانی بود که تا آن زمان جدی گرفته نشده بودند.
در همین راستا مطالبی را که از متن های همین کتاب برگفته ام را نقل می کنم:
"فروید درمانی را طرح ریزی کرد که الگوی برخورد با بیماران روانی را از بیخ و بن تغییر داد. او از بیمارانش دعوت کرد تا آسوده روی مبلی که در اتاق معاینهٔ سرّی و باسلیقه اش گذاشته بود، دراز بکشند و به ایشان فرصت می داد تا بی وقفه حرف بزنند و رازهایشان را فاش سازند می توان گفت او بهترین ویژگی های علوم پزشکی و بهترین ویژگی های آیین اعتراف در مذهب کاتولیک را برگرفت و با آمیختن آن ها صورتی از درمان آفرید.
فروید برخلاف دیگر پزشکان زمانه خود که به شیوه ای اشراف منشانه پزشکی می کردند و همواره بالاپوش سفید آزمایشگاه به تن می کردند، این جامه سنتی را کنار گذاشت و به جایش کت و شلوار و جلیقه ساده برگزید. و باز برخلاف همکارانش پشت میز کارش نمی نشست، بلکه بر صندلی ای جای می گرفت که کنار مبلی قرار داشت که بیمارش بر آن دراز کشیده بود.
از خیلی جهات، او دگرگونی عظیمی در سرشت روابط انسانی پدید آورد و اولویت را به زندگی خصوصی، همدردی، غم خواری و رواداری داد."
در پایان باید به ترجمه ساده و روان مترجم توانمند "صالح نجفی" اشاره کرد که خواندن این کتاب را دلنشین تر می سازد.
#علی_محمدی
کارشناس ارشد روان شناسی
@drsargolzaei
http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/Freud.jpg
#یادداشت_هفته
#پشت_نقاب
کارناوال ونیز که هرساله اوایل فوریه در شهر ونیز ایتالیا برگزار میشود یکی از قدیمیترین و مشهورترین جشنهای جهان است. این کارناوال هر سال ۵۸ روز پیش از عید پاک آغاز به کار میکند.
دلیل استفاده از ماسکهای خاص در این کارناوال، به از بین بردن اختلاف ظاهری بین طبقات غنی و فقیر باز میگردد و همچنین فرصتی برای دست انداختن مقامات و قدرتمندان جامعه ایجاد میکرد.
سال 2004 که به ونیز رفته بودم محاصره شدن در میان هزاران ماسک باعث می شد حضور در این شهر رؤیایی خیال انگیزتر شود. دوستی می گفت: «وحشتناک نیست که همه پشت #نقاب باشند؟»، پاسخ دادم: « مگر در سایر روزها و سایر جاها هر روز با آدم های پشت نقاب مواجه نیستیم؟!»
واژهٔ نقاب یا #پرسونا را کارل گوستاو #یونگ روانپزشک سوئیسی وارد ادبیات روان شناسی کرد. اتفاقا در کوزناخت سوئیس، جایی که یونگ زندگی می کرد، نیز یک کارناوال سالانه ی بالماسکه شبیه کارناوال ونیز برگزار می شود و احتمالا این کارناوال هم در توجه یونگ به نقاب های اجتماعی آدم ها بی تأثیر نبوده است.
زندگی اجتماعی ایجاب می کند که ما بخش هایی از خود را سانسور کنیم. زیگموند #فروید در کتاب #تمدن_و_ناخوشنودیهای_آن می گوید مَدَنی شدن باعث شده که ما به دستاوردهای مهمی برسیم (همچون واکسیناسیون) ولی در عین حال لازمه ی مدنی شدن سرکوب بخشی از غرائز و نیازهای مان بوده که باعث ناخوشنودی ما شده است. بنابراین ما روان نژندی ها (نِوروزها) را در افراد و جامعه ی متمدّن می بینیم نه در قبایل بَدَوی.
امّا پرسونا را نباید بخشی تصنّعی و غیر واقعی از خودمان بدانیم. وقتی در روان شناسی تحلیلی از پرسونا صحبت می کنیم از تزویر و ریاکاری سخن نمی گوییم بلکه از نیاز غریزی بشر برای «همنوایی» سخن می گوییم، ترس او از تنهایی و تقلّای او برای دریافت پذیرش و نوازش. نقاب های روانی بخشی از ذات بشر را بازمی نمایانند. افراد اندکی می توانند خود را از اسارت همنوایی و همرنگی با جماعت رها سازند و از حصر و طرد نهراسند، شاید همان ها که #نیچه لقب «اَبَر مرد» به آنها می دهد. گاهی هم کسانی را می بینم که «نقابِ بی نقابی» به چهره می زنند و فریاد برمی آورند که من تابع عُرف جامعه نیستم و از قضاوت دیگران خَم به ابرو نمی آورم!
به همین دلیل در حالی که بر روی جلد چاپ یازدهم کتاب سیناپسیس روانپزشکی #کاپلان_و_سادوک بخشی از نقّاشی جیمز اِنسور نقّاش باژیکی با نام «هنرمند در محاصره ی نقاب ها» چاپ شده است در مقدمه ی کتاب ذکر شده است که «ماسک ها هم پنهان می کنند و هم برملا می سازند!». در فیلم #چشمان_به_وسعت_بسته استنلی کوبریک شما جمعی از طبقه ی حاکم جامعه را می بینید که تنها زمانی که ماسک به چهره می زنند عریان و فاش دیده می شوند.
فکر کنید اگر قرار باشد در یک بالماسکه ماسکی به صورت بزنید چه ماسکی برای خود طرّاحی یا انتخاب می کردید، به کسی که چه ماسکی بر چهره دارد اعتماد بیشتری می کردید و از کدام ماسک ها می ترسیدید.
پاسخ به همین چند پرسش ساده اطلاعات ارزشمندی در اختیار یک تحلیلگر روان قرار می دهد تا دغدغه ها، ترس ها و آرمان های شما را بهتر بشناسد.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#پشت_نقاب
کارناوال ونیز که هرساله اوایل فوریه در شهر ونیز ایتالیا برگزار میشود یکی از قدیمیترین و مشهورترین جشنهای جهان است. این کارناوال هر سال ۵۸ روز پیش از عید پاک آغاز به کار میکند.
دلیل استفاده از ماسکهای خاص در این کارناوال، به از بین بردن اختلاف ظاهری بین طبقات غنی و فقیر باز میگردد و همچنین فرصتی برای دست انداختن مقامات و قدرتمندان جامعه ایجاد میکرد.
سال 2004 که به ونیز رفته بودم محاصره شدن در میان هزاران ماسک باعث می شد حضور در این شهر رؤیایی خیال انگیزتر شود. دوستی می گفت: «وحشتناک نیست که همه پشت #نقاب باشند؟»، پاسخ دادم: « مگر در سایر روزها و سایر جاها هر روز با آدم های پشت نقاب مواجه نیستیم؟!»
واژهٔ نقاب یا #پرسونا را کارل گوستاو #یونگ روانپزشک سوئیسی وارد ادبیات روان شناسی کرد. اتفاقا در کوزناخت سوئیس، جایی که یونگ زندگی می کرد، نیز یک کارناوال سالانه ی بالماسکه شبیه کارناوال ونیز برگزار می شود و احتمالا این کارناوال هم در توجه یونگ به نقاب های اجتماعی آدم ها بی تأثیر نبوده است.
زندگی اجتماعی ایجاب می کند که ما بخش هایی از خود را سانسور کنیم. زیگموند #فروید در کتاب #تمدن_و_ناخوشنودیهای_آن می گوید مَدَنی شدن باعث شده که ما به دستاوردهای مهمی برسیم (همچون واکسیناسیون) ولی در عین حال لازمه ی مدنی شدن سرکوب بخشی از غرائز و نیازهای مان بوده که باعث ناخوشنودی ما شده است. بنابراین ما روان نژندی ها (نِوروزها) را در افراد و جامعه ی متمدّن می بینیم نه در قبایل بَدَوی.
امّا پرسونا را نباید بخشی تصنّعی و غیر واقعی از خودمان بدانیم. وقتی در روان شناسی تحلیلی از پرسونا صحبت می کنیم از تزویر و ریاکاری سخن نمی گوییم بلکه از نیاز غریزی بشر برای «همنوایی» سخن می گوییم، ترس او از تنهایی و تقلّای او برای دریافت پذیرش و نوازش. نقاب های روانی بخشی از ذات بشر را بازمی نمایانند. افراد اندکی می توانند خود را از اسارت همنوایی و همرنگی با جماعت رها سازند و از حصر و طرد نهراسند، شاید همان ها که #نیچه لقب «اَبَر مرد» به آنها می دهد. گاهی هم کسانی را می بینم که «نقابِ بی نقابی» به چهره می زنند و فریاد برمی آورند که من تابع عُرف جامعه نیستم و از قضاوت دیگران خَم به ابرو نمی آورم!
به همین دلیل در حالی که بر روی جلد چاپ یازدهم کتاب سیناپسیس روانپزشکی #کاپلان_و_سادوک بخشی از نقّاشی جیمز اِنسور نقّاش باژیکی با نام «هنرمند در محاصره ی نقاب ها» چاپ شده است در مقدمه ی کتاب ذکر شده است که «ماسک ها هم پنهان می کنند و هم برملا می سازند!». در فیلم #چشمان_به_وسعت_بسته استنلی کوبریک شما جمعی از طبقه ی حاکم جامعه را می بینید که تنها زمانی که ماسک به چهره می زنند عریان و فاش دیده می شوند.
فکر کنید اگر قرار باشد در یک بالماسکه ماسکی به صورت بزنید چه ماسکی برای خود طرّاحی یا انتخاب می کردید، به کسی که چه ماسکی بر چهره دارد اعتماد بیشتری می کردید و از کدام ماسک ها می ترسیدید.
پاسخ به همین چند پرسش ساده اطلاعات ارزشمندی در اختیار یک تحلیلگر روان قرار می دهد تا دغدغه ها، ترس ها و آرمان های شما را بهتر بشناسد.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com