دکتر سرگلزایی drsargolzaei
38.4K subscribers
1.84K photos
101 videos
165 files
3.32K links
Download Telegram
#مقاله
#دین_واخلاق-قسمت اول

۱- حدود پانزده سال پیش گزارشگری از یک نشریه مذهبی به من تلفن زد و خواستار وقتی برای مصاحبه شد. آن روزها به ندرت به اصحاب رسانه "نه" می گفتم ولی وقتی موضوع مصاحبه را پرسیدم به این یکی "نه" گفتم. قرار بود من راجع به "گریه" از دیدگاه روانپزشکی نظر بدهم! با توجه به این که این نشریه را یک نهاد مذهبی منتشر می کند، حدس زدم که قرار است از من حرف هایی بیرون بکشند به نفع گریه کردن! به همین دلیل حاضر به مصاحبه نشدم. اما گویا گردانندگان ماهنامه ی مذکور اصرار بر این مصاحبه داشتند، بنابراین کسی را که حق استادی به گردن من داشت پیدا کردند و او را واسطه کردند و من به ناچار پای این مصاحبه نشستم. همان طور که حدس زده بودم گزارشگر این مجله مأموریت داشت از من "اعتراف بگیرد" که گریه برای سلامت روان مفید است و خنده برای سلامت روان مضر! از آن جا که قبلأ خودم را برای چنین موضوعی آماده کرده بودم در مقابل تلاش های او جاخالی های هوشمندانه ای دادم و او به هدف خود نرسید. ولی وقتی ماهنامه مذکور از زیر چاپ درآمد ونسخه ای از آن به دست من رسید از تعجب و البته خشم یخ کردم! کل مقاله تحریف شده بود! آن چه می خواستند من بگویم و نگفته بودم را با پر رویی تمام از قول من نقل کرده بودند! از همه فاجعه بارتر این عبارات بود که با تیتر بزرگ چاپ شده بود : 
دکتر سرگلزایی (روانپزشک) می گوید گریه باعث افزایش نور چشم می گردد! گردانندگان مجله مذکور  با زیر پا گذاشتن تمام اصول اخلاق حرفه ای، اخلاق مدنی و حتی اخلاق دینی خودشان، برای رسیدن به هدفشان حیثیت علمی مرا خرج کرده بودند.
۲- در هواپیما نشسته ام. روزنامه را ورق می زنم از جلسه شورای شهر تهران راجع به لایحه هزینه کردن پنج میلیارد تومان برای مراسم اربعین گزارشی چاپ شده است. یکی از اعضای شورای شهر می گوید: "برخی پیمانکاران شهرداری شش ماه است پول خود را دریافت نکرده اند و تزریق یک تا دو میلیارد تومان تأثیر زیادی در زندگی کارگران آن ها دارد."
عضو دیگر شورای شهر گفته است: "پنج میلیارد تومان مبلغ ناچیزی برای مراسم اربعین است."

شاید به نظر بیاید این دو رویداد ربطی به هم ندارند ولی من ارتباط مهمی بین این دو پیدا می کنم: "دین و اخلاق". 
برخی صاحب نظران گفته اند هر دین سه بخش دارد: 
عقاید دینی، مناسک دینی و اخلاق دینی.
عقاید دینی شامل باورهای هسته ای یک دین است مثلا اعتقاد به یک خدا یا اعتقاد به چند خدایی، باور به بهشت و جهنم یا باور به تناسخ.
مناسک دینی شامل رفتارهای آئینی یک دین است مثل آئین های تیرگان و مهرگان برای زرتشتیان، عید پاک و کریسمس برای مسیحیان و اعیاد فطر و قربان برای مسلمانان و رفتارهای آئینی که در هر کدام از ادیان در این مناسبت ها صورت می گیرند.
اخلاق دینی شامل چهارچوب های درست و غلط و امر و نهی مربوط به آن هاست. مثلأ در بعضی ادیان قربانی کردن حیوانات حرام است و در ادیان دیگر مباح و حتی در مواقعی واجب است، یا در بعضی از ادیان چند همسری ممنوع است در حالی که در ادیان دیگر مجاز است.
یک بحث مهم در فلسفه ی دین این است که کدام یک از این سه وجه، مهم ترین بخش یک دین است. درست است که این وجوه دین با همدیگر در تعامل و تبادل هستند اما اگر در شرایطی قرار باشد دو تا از این وجوه در تقابل با هم قرار بگیرند وظیفه دینی متدینین چیست؟ 
در دو مثالی که در ابتدای این یادداشت آوردم شما با دینداری مناسک محور مواجه هستید. گزارشگر یا سردبیری که مصاحبه تحریف شده ای از مرا به خورد خوانندگانش داده بود متدینی بود که فضیلت های اخلاقی (صداقت و امانت داری) را فدای ترویج یک آئین (عزاداری و گریستن) کرده بود.
کسی نیز که رأی می دهد پنج میلیارد تومان از حساب شهرداری صرف انجام یک آئین مذهبی (مراسم اربعین) شود در حالی که اداء دین (پرداخت بدهی) معطل مانده، متدینی است که مناسک دینی را مقدم بر اخلاق دینی دانسته است.
حدیثی از امام ششم شیعیان (امام جعفر صادق) نقل شده است که به نفع اولویت اخلاق بر مناسک است: 
"لا تنظروا الی طول رکوع الرجل و سجوده، فان ذلک شئ اعتاده فلو ترکه استوحشه لذلک و لکن انظرو الی صدق حدیثه و اداء امانته"
(اصول کافی-کتاب الایمان و الکفر)
ترجمه:
[برای شناخت درستکاری کسی] به رکوع و سجود طولانی او نگاه نکنید زیرا چه بسا این رکوع و سجده طولانی، چیزی است که شخص به آن اعتیاد پیدا کرده. در این صورت اگر آن را ترک نماید [به دلیل ترک عادت] وحشت زده [و پریشان حال] گردد. [برای شناخت نیکی و درستکاری] به راستگویی و رعایت حقوق دیگران و ادای امانتش نگاه کنید [و آن را ملاک و معیار قرار دهید.]

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#مقاله
#دین_واخلاق-قسمت دوم

حتمأ متدینینی هم که مناسک دینی را مقدم بر اخلاق دینی می دانند متکی بر احادیث دیگری هستند بنابراین من این حدیث را از این بابت ذکر نکردم که بخواهم از گزاره های درون دینی به نفع اولویت اخلاق دینی بر مناسک دینی بهره ببرم بلکه ذکر این حدیث برای شفاف کردن این بود که از این دین می توان قرائت "اخلاق محور" نیز داشت ، چنان که از پیامبر اسلام هم نقل شده است که:
"انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق"  (مکارم الاخلاق)
"براستی که من برای کامل کردن فضیلت های اخلاقی مبعوث شده ام"
من به این "دلایل برون دینی" ، دین اخلاق محور را بهتر از دین مناسک محور می دانم:
۱- پذیرش و انجام مناسک دینی مبتنی بر پذیرش عقاید دینی است، در حالی که پذیرش اغلب فضیلت های اخلاق دینی همچون صداقت - امانتداری - خوشرویی و انصاف بر مبنای یک عقلانیت دورنگر (تفکر استراتژیک) نیز ممکن است و تردید های فلسفی در باب عقاید دینی منجر به تعلیق آن ها نمی شود، همان طور که از امام علی نقل شده است که:
"لوکنا لانرجوا جنه و لا نخشی نارا و لاثوابا و لا عقابا لکان ینبغی لنا ان نطلب مکارم الاخلاق فانها مما تدل علی سبیل النجاح"
(مستدرک الوسایل -ج11)
"اگر هم به بهشت امید و از دوزخ هراس نداشتیم و پاداش و کیفری در میان نبود باز هم طلب مکارم اخلاق را برمی گزیدم زیرا که تحصیل مکارم اخلاق راه پیروزی است"
۲- عقاید و مناسک دینی وجه اختلاف ادیان است در حالی که اخلاق دینی وجه توافق ادیان است. گرچه من از نگاه فرهنگی و روانشناسی، تنوع و تکثر (به قول ژان پیاژه
Diversity and Richness)
را برای تکامل فرهنگ بشری ضرورت می دانم اما تکیه زیاد و محور قرار دادن عقاید و مناسک دینی مانع صلح و هم کوشی جهانی است در حالی که دین اخلاق محور به صلح و هم کوشی جهانی و گفتگو و تعامل بین ادیان کمک می کند.
به باور من "نقد دین" اصولأ باید از منظر برون دینی صورت پذیرد در غیر این صورت ما با "نقدی جدی" مواجه نخواهیم بود بلکه با "شبه نقد" مواجه خواهیم بود. بنابراین، من دین اخلاق محور را عقلانی تر و مفیدتر از دین مناسک محور می دانم.

🔹 پی‌نوشت:
این یادداشت حدود هفت سال پیش نوشته و منتشر شده بود. بهانه‌ی بازنشر آن گوش کردن به درسگفتارهای محمدجواد اکبرین گرامی بود که به مناسبت ماه رمضان در کانال خود منتشر کرده است:
https://t.me/akbarein/1294
🔴 گرچه من امیدی به نجات انسان امروز با ریسمان‌های کهن ندارم اما امید دارم که بخشی از متدینین با تأمل و تدبر، دین‌داری اخلاقی‌تری پیشه کنند.
DOC-20221221-WA0025..pdf
362.7 KB
🔴 کتاب اخلاق و آزادی
و مبارزه‌ی اخلاقی برای آزادی
توسط انتشارات سرای بامداد تورنتو منتشر شد. برای تهیه‌ی نسخه‌ی کاغذی کتاب در کانادا لطفا با کانون مدیریت زنان تورنتو تماس بگیرید:
+1 (647) 267-8901
Ketabe akhlagh va azadi
drsargolzaei
#فایل_صوتی
#اخلاق_و_آزادی

"نسخه کم حجم شده"

کتاب اخلاق و آزادی:
نوشته #دکترمحمدرضاسرگلزایی (1389)
خوانش و تنظیم: باشو لشکری‌زاده

Drsargolzaei.com

@drsargolzaei
4_5852890038932606957.pdf
2.3 MB
🔹 نام کتاب: دستور بازداشت
نویسنده: بیل براودر

این
کتاب حاوی یک پرونده‌ی واقعی است از تخلفات مالی و قتل حکومتی در روسیه. به دلیل تهدیدات امنیتی، اسامی افراد و جزییات تغییر داده شده و نام ناشر و مترجم کتاب محفوظ است. این کتاب به منظور گسترش آگاهی درمورد جنبش جهانی مگنیتسکی به فارسی ترجمه شده است.
قوانین جهانی موسوم به مگنیتسکی امکان مقابله با اقدامات غیر انسانی را از طریق اعمال تحریم بر علیه اشخاص حقیقی میسر می کند. اجرای این قوانین تلاش در انعکاس این پیام دارد که از عواقب فساد و ستم در حق مردمان خویش نمی توان به امنیت و آسایش در کشورهای دموکراتیک گریخت.

https://www.billbrowder.com/freezing-order/
https://youtu.be/2crzF3Xoa8k

مهاجرت قدمتی به درازای تاریخ دارد؛ ولی مهاجرت در جهان پیش‌مدرن الگویی متفاوت با مهاجرت در جهان مدرن داشته‌است. در جهان مدرن، انتخاب‌ها فردی‌تر شده‌اند و نتایج انتخاب‌ها هم بستگی بیشتری به نگرش‌ها و مهارت‌های شخصی دارند. جامعه‌ی ایرانی در این چند دهه به شکلی تصاعدی دچار پدیده‌ی مهاجرت شده‌است و اکنون بخش بزرگی از ایرانیان به مهاجرت فکر می‌کنند. جدا از دلایل سیاسی-اجتماعی این پدیده، گفتگو راجع این موضوع که چه نگرش‌ها و مهارت‌هایی مهاجرت را موفق‌تر می‌کنند نیاز مهم و فوری جامعه‌ی ایرانی است. به این دلیل، دکتر محمدرضا سرگلزایی پرونده‌ی جدیدی را گشوده تا با کمک مهاجران موفق نگرش‌ها و مهارت‌های موفقیت در مهاجرت را به مخاطبانش منتقل کند.
لطفأ با دوستان‌تان به اشتراک بگذارید.

🔹 گفت‌وگوی دکتر سرگلزایی، روانپزشک با
مهندس رضا کاظمی، مدیر صنعتی تحول‌آفرین


🔴 قسمت دوم:
در این قسمت موفقیت در کسب و کار را به عنوان بخشی از مهاجرت موفق یا به تعبیری کسب رضایت و رسیدن به زندگی بالیده بررسی می‌کنیم.

پنجم فروردین ۱۴۰۲
25- March -2023


#مهاجرت
#دیاسپورا
#سفرناک
#مهارت‌ها
#نگرش‌ها
#جامعه‌یـایران
#دکترـسرگلزایی
@drsargolzaei
سکوت فریب می‌دهد
یکی ساکت است تا بفهمد
یکی ساکت است تا ویران کند


Silence can deceive
One's quiet to understand
Another to destroy

By Viviane Leite

ویویانی لیچی (شاعر برزیلی)
#ترجمه از انگلیسی
#اشکان_دانشمند✍🏻
#اشکان_غفاریان_دانشمند


@ashkandaneshmand
روی مبل نشسته؛ لم نداده، خیلی وقت است که لم نمی‌دهد. سکوتش هر روز سنگین‌تر می‌شود، گاه  از صدای سکوتش گوشم سوت می‌کشد، گاه جیغ سکوتش آنقدر بلند می‌شود که ترکی روی دیوار می‌افتد. گاهی صدای آرام ذکر گفتنش سکوت را می‌شکند، دور  تسبیح تمام می‌شود و دوباره سکوت. حتما امروز حکم اعدام داده است. ابروهایش شکسته، لابد دلش برای متهمش سوخته. هر از گاهی نفسش آهی کوتاه می‌شود ، متهم پرونده‌ی جدیدش یک کودک است؛ شاید همان کودکی که دیشب بعد از اخبار در تلویزیون  دیدم  و دلم برایش سوخت، همان که جلوی دوربین نشانده بودند و به  تمام کارهای زشتش  اقرار می‌کرد. خدا از سر تقصیراتش بگذرد. چای را برایش روی میز می‌گذارم، نگاهش را به دیوار روبرو دوخته، میخواهد لب‌هایش را برای تشکر باز کند که صدایش میلرزد و می‌برد: "م‌م‌ن‌ن....".  پس زمان اندکی کنارم هست باید حرفهایم را در بی‌صدایی سریعتر بزنم.
میدانی حاجی خیلی وقت هست خنده های شیرین نکرده‌ام، حواست هست؟! راستی تو صورت مرا به یاد داری؟ چه زود آمار چین و چروک‌ها از دستم در رفت، گاه خودم را نمی‌شناسم. میدانی من هم با هر زایمان بخشی از خودم را اعدام کردم اما تو تولد را دیدی تا لحظه‌ای از چشمان ملتمس زندگی نگاه مرگ را فراموش کنی. تولد اول تولد دوم ..... تولد دهم تولدم یازدهم. راستی می‌دانم شب‌های اعدام نمی‌توانی بخوابی. تو هم با متهمت انتظار مرگ را می‌کشی، ساعت اعدام که می‌رسد گلویت خشک می‌شود و حکم اجرا می‌شود. تو هم در آن لحظه می‌میری؛ تو هم اعدام می‌شوی اما در سکوت!
بعد هر اعدام که به خانه می‌آیی سکوتت سنگین‌تر می‌شود .
راستی بازهم امروز بغضم ترکید، علی آقا هنوز آزاد نشده، بچه‌هایش بی‌قرارند، دخترش تشنج کرده و موهای پسرش عجیب می‌ریزد. پنج ماه است که پدرشان را ندیده‌اند. دلم برایشان شور می‌زند.
چای را لب می‌زنم، داغ نیست، تلخی چای صداهای درونم را در خود حل می‌کند . ترک دیوار هم از جیغ سکوت بزرگتر شده. صدایم را می‌شنوی حاجی؟ صدای قلبم بلند شده، بلندتر از آن که نشنوی. حاج خانم امروز در روضه می‌گفت بچه‌ی دوازدهم برکت است، اصلا بیا این‌بار محیا را به دنیا بیاوریم... .
شاید او بتواند همهٔ مرده‌ها را به زندگی برگرداند. بغض دیوار این‌بار با تپش قلب من فرو ریخت و  پشت دیوار شهری اعدام شده ...
لباس‌هایم را می‌پوشم و کنار در می‌ایستم.
"حاج آقا مگر نمیخواهی از شاکی پرونده رضایت بگیری؟ من آماده‌ام."

محصول کارگاه ۱۰۰۱ شب قصه
موضوع: دنیای آدم‌های آن طرف


#نه_به_اعدام
#نه_به_خشونت
نفسش بالا نمی‌اومد. با گریه التماس می‌کردم: "تو رو خدا اجازه بده به برادرم زنگ بزنم بیاد ببریمت بیمارستان." با سرفه‌های بریده بریده میگفت: "می‌خوام بمیرم ولم کن." خودم بيست ساله بودم و دختر کوچیکم هنوز دو سالش تمام نشده بود. می‌ترسیدم جدی جدی بمیره من بمونم تو این خونه با پدر و مادرش و دو تا بچهٔ یتیم.
"تورو خدا به‌خاطر بچه‌هات بیا بریم بیمارستان"
با نفسی که بالا نمی اومد گفت: "دست از سرم بردار! چرا نمیذاری بمیرم؟ خدا خودش برام مقدر کرده؛ این بیماری هم برای اینه که زودتر ازین عذاب وجدان خلاص شم اگه دوسم داری بذار بمیرم. خودت میدونی اگه خودکشی گناه نبود تاحالا چندبار خودمو کشته بودم." بهش گفتم: "درسته تو مردی همیشه تو این خونه حرف حرف توئه ولی تو رو به بی‌کسی رقیه این بچه رو بی‌پدر نکن، آخه با کی لج کردی؟ تو که کار بدی نکردی، تو وظیفت رو انجام دادی، اون که مرده قسمت خودش بوده، تقصیر تو نبوده که یه ساله زندگی خودتو منو این بچه ها رو سیاه کردی. می‌خواست سرشو بندازه پایین زندگیشو کنه، اصلا شاید خودش مریض بوده، با دو تا لگد که آدم سالم نمی‌میره! مگه این همه به من لگد زدی من چیزیم شده؟!"
صدای گریه‌ی دخترم حواسمو پرت کردم رفتم کهنشو عوض کنم که مادرش از طبقه بالا اومد در خونه رو باز کرد و گریه کنان رفت بالا سرش بهش گفت: "قربونت برم پسرم ، چرا به این روز افتادی؟" بهش گفتم : "تورو خدا مادر شما بهش بگین باید بره بیمارستان." رو به پسرش گفت: "قربون قد و بالات بره مادر پاشو بریم، شوهر عمه‌ت داره میاد ببرتت بیمارستان، معطل نکن" خشکم زد ولی خوشحال شدم که بالاخره یکی حریفش شده بود.
تا تو ترافیک برسیم به بیمارستان نیروی انتظامی صورتش کبود شده بود و صداش در نمیومد. با ویلچر بردنش توی اورژانس. پرستار اورژانس بهم گفت: "شانس آوردین داداشتون پارتی داشت وگرنه با این وضعیتش امشب تموم کرده بود، دیابت هم که داره، خیلی خطرناکه، شما که آشنا داشتین چرا زودتر نیاوردینش؟" اشکم از گوشه‌ی چشمم رو گونه‌ام سر خورد، گفتم: "شوهرمه" گفت: "آخی نفهمیدم، آخه خیلی کوچولویی بهت نمیاد، نگران نباش، خوب میشه ایشالا دعا کن" رفتم توی نمازخونه‌ی بیمارستان رو به قبله نشستم، آینه‌ی جیبیمو از کیفم در آوردم و به چشمام که قرمز بود نگاه کردم. چند تا تار موم از بغل روسری بیرون زده بود، دوباره با دستم زیر روسری قایمش کردم. داشتم فکر می‌کردم چی میشه حالش خوب شه، یه آدم دیگه شه، دیگه منم کتک نزنه، دیگه مردم رو هم اذیت نکنه، کاش دیگه آه مردم تو زندگی‌مون نباشه. کاش جابه‌جا شه بشه بره پلیس راهنمایی رانندگی. خدایا، به مظلومیت بچه‌های امام حسین بچه‌هامو یتیم نکن.
نزدیک اذان صبح بود رفتم وضو بگیرم که عمه‌ش و مادرش رو توی راهرو دیدم که خودشونو میزدن.
مادرش با گریه میخوند:
بو داغئ آشماق اولماز
نارجنی باشماق اولماز
باشا گلن ،گله جاخ
قضادان قچماق اولماز

کارگاه ۱۰۰۱ شب قصه
موضوع: دنیای آدم‌های آن طرف


#نه_به_اعدام
#نه_به_خشونت
🔹️گفت‌و‌گو کنیم.

🔴 از دنیای آدم‌های آن طرف چه می‌دانیم؟

چه کسانی و با چه دلایلی هنوز از حکومتی دفاع می‌کنند که رسما به قتل‌های زنجیره‌ای نویسندگان، کشتن زندانیان در زندان کهریزک، کشتن صدها نفر در آبان ۹۸ و شلیک به هواپیمای مسافربری اعتراف کرده است؟

اگر از نزدیک کسانی را می‌شناسید که هنوز از رژیم حاکم بر ایران حمایت می‌کنند برایمان از دنیای آنها بنویسید: چه شخصیتی دارند؟ چگونه زندگی می‌کنند؟ چگونه فکر می‌کنند؟ ارزش‌های آنان چیست؟ و رژیم حاکم برای آنها چه منافعی ایجاد می‌کند؟

🔹 با هم به اشتراک بگذاریم.
دکتر سرگلزایی drsargolzaei
🔹️‌گفت‌و‌گو کنیم. 🔴 از دنیای آدم‌های آن طرف چه می‌دانیم؟ چه کسانی و با چه دلایلی هنوز از حکومتی دفاع می‌کنند که رسما به قتل‌های زنجیره‌ای نویسندگان، کشتن زندانیان در زندان کهریزک، کشتن صدها نفر در آبان ۹۸ و شلیک به هواپیمای مسافربری اعتراف کرده است؟ اگر…
🔹 دنیای آدم‌های آن طرف!

🔹 خانم مرضیه:
پرسیدید که از دنیای آدم‌های آن طرف چه می‌دانیم؟
من در دنیای آدم‌های آن طرف به‌دنیا آمدم و بزرگ شدم. من لحظه‌لحظه‌ی دنیای آدم‌های آن‌طرف را لمس کردم، نفس کشیدم و زیسته‌ام.
پدر من روحانی است. از روزی که چشم باز کردم پدرم را در محاصره‌ی ده‌ها کتابِ پخش‌و‌پلا روی زمین دیدم، در حال مطالعه و فیش برداری. پدرم خیلی باهوش است، خیلی باسواد است و در ادبیات عرب و صرف و نحو حرف اول و آخر را می‌زند. پدرم خیلی مهربان است، در تمام عمرم سرم داد نکشیده، هیچگاه عصبانی نمی‌شود، هیچگاه اخم نمی‌کند، در تمام سی سال عمرم یکبار ندیدم که غیبت کند، قضاوت کند، پرحرفی کند، تهمت بزند یا کمترین ناله و شکایتی بکند. همیشه حق را به همسایه داده، اگر بوی غذا بلند شده برای همسایه فرستاده، پنج شش سالم بود که برایمان دوچرخه خرید و دوچرخه سواری یادم داد و گفت که باید دوچرخه‌ام را به بچه‌های همسایه‌ها هم بدهم تا بازی کنند. به همسایه‌های مهاجر افغان بی‌نهایت احترام می‌گذاشت و هوایشان را داشت. فقط با شهریه‌ی طلبگی در خانه‌ای صد متری با ۶ بچه زندگی می‌کرد، یازده سالم که بود تازه شروع به تدریس در حوزه کرد و ما توانستیم در کنار نان صبحانه‌مان پنیر هم بگذاریم. پیشنهاد امام جمعه شدن، نماینده مجلس شدن و هر کار مربوط به سیاست یا حتی کار دولتی را رد کرد و ما در فقر ولی به دور از سیاست و پول خون، بزرگ شدیم. شرافت، انسانیت، آرامش، طمأنینه و وقار، محبت، خوش خلقی، دست‌و‌دلبازی، بخشش و عشق به خواندن را از پدرم یاد گرفتم.
من، فرزندِ سرکش و عصیانگر و پرسشگرِ او، همواره از خودم پرسیدم که چرا این نیک‌مردِ شریفِ ساده‌زیست که هرگز وارد سیاست و حکومت نشد و چسبید به کتابهایش و عمری در ادبیات عرب تتبع کرد، طرفدار این رژیم فاسد ستمگر خون‌‌ریز است و روزی چندبار اخبار صدا و سیمای ایران را گوش می‌کند و روایت آنها را می‌پذیرد و اصلا نمی‌داند که در خیابانها چه می‌گذرد؟!
چیزی که از روز برای من و شما روشن‌تر است، برای پدر من غیرقابل باور است.
بارها و بارها در این باره اندیشیده‌ام و پاسخش را تنها در یک واژه یافتم: ایمان.
ایمان و باور شدید به یک مکتب، مذهب یا فرد، آدمی را کور و کر می‌کند.
پدر من تمام عمرش خوانده، اما چه خوانده؟ فقط و فقط کتاب‌های مذهبی، دینی و اسلامی را. چیزی جز فقه و اصول و کلام و فلسفه اسلامی و ادبیات عرب نمی‌شناسد و نمی‌خواهد که بشناسد. هیچگاه از حصار امن ایمان و اعتقادش بیرون نیامده و هرگز به خودش اجازه‌ی شک کردن و در شک ماندن نداده، به خودش اجازه‌ی این را نداده که پایش را بیرون از دایره‌‌ی مذهب بگذارد و دنیا را از زاویه‌ای دیگر نگاه کند.
هیچگاه نماز شبش ترک نشده، همواره مشغول ذکر بوده، نماز و عبادت و قرآن و دعا و زیارت تمام دنیایش بوده‌اند. نه هنر را شناخته نه ادبیات را و نه هرگز طعم عصیان و سرکشی در برابر خدا و مذهبش را چشیده! او با نافرمانی و عصیانگری بیگانه است و زندگی‌اش در دو کلمه خلاصه شده: ایمان و اطاعت!
بارها با او بحث کردم، استدلال کردم و از دنیای آدم‌های این طرف گفتم. سکوت کرد، به فکر فرورفت و هیچ نگفت. پاسخی برای سوالاتم ندارد، جوابی در برابر استدلال‌ها و اسناد و شواهد من ندارد، سکوت می‌کند، چون نمی‌تواند از حصار محکم ایمان شصت ساله‌اش بیرون بیاید و اقرار کند که شصت سال خطا رفته. چون از دست دادن این ایمان برای پدر من به منزله‌ی از دست دادن زندگی است. هر چیزی بیرون از دنیای او، دروغ است. شاید شخصیت محافظه‌کارش هم در این دست نکشیدن از پذیرش و پیروی، مؤثر است.
برای منی که مسیر مخالف او را پیمودم یعنی مسیر تردید، پرسش، نفی، جستجو، عدم پذیرش و نافرمانی، برای منِ عصیانگرِ عصبانی، درک دنیای پدرم خیلی سخت و دشوار است و تفکر و مذهبش از نظر من ویرانگر است و خطرناک. اما خواستم بگویم که من بسیار کسان دیده‌ام که ایمان و اعتقادی غلط دارند اما خودشان آدمهایی بسیار درست و شریف اند.
و این خیلی تلخ است.

🔹 گفت‌و‌گو کنیم.
🔹 تجربه‌های‌مان را به اشتراک بگذاریم.
دکتر سرگلزایی drsargolzaei
🔹️‌گفت‌و‌گو کنیم. 🔴 از دنیای آدم‌های آن طرف چه می‌دانیم؟ چه کسانی و با چه دلایلی هنوز از حکومتی دفاع می‌کنند که رسما به قتل‌های زنجیره‌ای نویسندگان، کشتن زندانیان در زندان کهریزک، کشتن صدها نفر در آبان ۹۸ و شلیک به هواپیمای مسافربری اعتراف کرده است؟ اگر…
🔹 دنیای آدم‌های آن طرف!

🔹 خانم شین.غ.
سلام و درود
شوهر من انسان بسیار خوبی است. در یک خانواده‌ی سنتی و مذهبی در روستا متولد شده. مردم این روستا به مراسم ایام محرم بسیار اهمیت می‌دهند و علی‌رغم این‌که طرفدار نظام هستند شهید یا جانباز و اصولا جبهه رفته در بینشان نیست؛ البته گویا مخالف نظام پهلوی هم نبودند، کلا به‌نظر می‌آید همیشه موافق نظام حاکم هستند، تأکید می‌کنم موافق هر حاکمیتی هستند! شوهرم به‌همراه خانواده برای ادامه‌ی تحصیل به تهران آمده و به دانشگاه رفته و در حال حاضر فوق تخصص است و مطب بسیار شلوغی دارد و از نظر برخورد و رعایت حقوق مردم و خانواده انسان نمونه‌ای است و هیچ وقت نماز و روزه‌اش ترک نشده ولی حرف و عقیده‌ی فرزندان نوجوان‌مان را درک نمی‌کند و فقط در مقابل خواسته‌های آنها تسلیم است. طرفدار رهبر است و معتقد است که جناب رهبر انسان بسیار خوبی است ولی اطرافیان بدی دارد، ما می‌گوییم پس حداقل این‌که ناتوان است و نمی‌تواند افراد شایسته و مناسب انتخاب کند؛ در جواب سکوت می‌کند. به‌هیچ وجه حاضر به بررسی و تجدید نظر در افکار سنتی و قدیمی نیست و در نهایت سکوت می‌کند. همه به‌شدت دوستش داریم ولی افسوس از عقاید و افکار قدیمی او. برای بیمارش که علم پزشکی قادر به نجات او نبوده اشک می‌ریزد، ولی وقتی می‌پرسم پس مهسا چه و دیگر جوانها که کشته شدند؟ فقط سکوت!
اگر آدم بدی بود انقدر دلم نمی‌سوخت.
بنظر من افکار آدم های آن طرف دچار مسخ و نفوذ است.

🔹‌گفت‌و‌گو کنیم.
🔹 تجربه‌های‌مان را به اشتراک بگذاریم.
دکتر سرگلزایی drsargolzaei
🔹️‌گفت‌و‌گو کنیم. 🔴 از دنیای آدم‌های آن طرف چه می‌دانیم؟ چه کسانی و با چه دلایلی هنوز از حکومتی دفاع می‌کنند که رسما به قتل‌های زنجیره‌ای نویسندگان، کشتن زندانیان در زندان کهریزک، کشتن صدها نفر در آبان ۹۸ و شلیک به هواپیمای مسافربری اعتراف کرده است؟ اگر…
🔹 دنیای آدم‌های آن طرف!

🔹 آقای میم:
همکارم یه پزشک عمومیه که نزدیک ۵۵ سالش هست و از طرفداران شدیدا متعصب نظام و شخص خامنه‌ای است. برای خود من آزار دهنده بود با همچین آدم دگمی کار کردن، اما تصميم گرفتم حالا که یه نفر آنقدر بهم نزدیکه که هر روز میبینمش به عنوان یه نمونه از طرفداران نظام زیر نظر بگیرمش. اولین چیزی که از ایشون فهمیدم اینه که با سهمیه‌ی جانبازی رفته دانشگاه تهران، در حالی که هیچ علائمی از جانبازی ندارد، با همین سهمیه بدون گذراندن مراحل استخدام وارد این شغل شده. به‌خاطر بسیجی بودن و سابقه‌ی جبهه و جانبازی حقوق بالاتری میگیرد و از پرداخت مالیات معاف است. هیچ فعالیتی در زمینه‌ی پزشکی ندارد حتی در حد اسم یه دارو. ایشون رئیس ما شد و تمام دستاوردهای ادارهٔ سلامت رو بر باد داد، مثلا برای دوران کرونا تنها برنامه ای که داشت سنجش اکسیژن خون و تب کارکنان بود و توصیه به مصرف گرمی‌جات که مایه‌ی تمسخر کارکنان دیگر شده بود. احساس می‌کنم با طرفداری از حکومت برای خودش هویت ساخته و شرم و بی‌کفایتی‌اش را با این هویت پنهان می‌کند. موقعی که سپاه هواپیمای مسافربری رو ساقط کرد من به ایشان گفتم من مطمئنم یه بلایی سر هواپیما آورده‌اند، او با پرخاشگری و اتهام غرب زدگی به من حمله کرد تا این‌که خودشون اعتراف کردن‌؛ بعدش وقیحانه باز دفاع کرد که سپاه این همه امنیت شما رو تأمین کرده حالا یه خطایی هم پیش اومده حتما صلاح تو این بوده! یا موقعی که خامنه‌ای گفت ورود واکسن آمریکایی و انگلیسی ممنوعه باز همین دلایل رو می‌آورد. به نظرم امثال این‌ها چون از درون احساس حقارت، پوچی، بی‌ارزشی و مطرودی عمیقی دارند با چنگ زدن به ابژه‌ی قدرت، احساس کاذب ارزشمندی و اهمیت داشتن می‌کنند.

🔹 گفت‌و‌گو کنیم.
🔹 تجربه‌های‌مان را به اشتراک بگذاریم.
🔹️ درس‌هایی از تاریخ:
چه شد که اغلب احزاب و اشخاص در فروردین ۱۳۵۸ به جمهوری اسلامی رأی آری دادند؟

https://t.me/drsargolzaeipodcast/1030
دکتر سرگلزایی drsargolzaei
🔹️‌گفت‌و‌گو کنیم. 🔴 از دنیای آدم‌های آن طرف چه می‌دانیم؟ چه کسانی و با چه دلایلی هنوز از حکومتی دفاع می‌کنند که رسما به قتل‌های زنجیره‌ای نویسندگان، کشتن زندانیان در زندان کهریزک، کشتن صدها نفر در آبان ۹۸ و شلیک به هواپیمای مسافربری اعتراف کرده است؟ اگر…
🔹 دنیای آدم‌های آن طرف!

🔹 خانم ریحانه:
زن‌داداش من خیلی طرفدار حکومته. برادرم فروشگاه مبل داره در حد متوسط. از هیچ لحاظی یعنی مالی یا موقعیتی دولت براش نفعی نداره ولی شستشوی مغزی شده خامنه‌ای براش در حد امام زمانه. وقتشو با نماز و روزه، قرآن و رفتن به جلسات مذهبی (از مدل خانم جلسه ای‌ها) میگذرونه.
واکسن کرونا نزد، می‌گفت شیعه را میخواند نابود کنند و نسل شیعه را منقرض میکنن.
تحصیلاتش لیسانس روانشناسیه! از طرفداران رائفی پوره. کلا در هیچ زمینه‌ای اهل تفکر نیست، خیلی جزم‌گراست، مثلا بازی مافیا را حرام می‌دونه چون باید دروغ بگه‌.
از این سبک آدم‌ها اطرافم چند تایی هستند. به نظرم خیلی قضاوت‌گر هستند، اگر با معیارهاشون منطبق نباشی یه خشم فروخورده در نگاهشون هست.
اسلام براشون یه دین خیییلی خیییلی کامله بدون هیچ اشتباهی. اگر هم ایرادی بگیریم میگه عقل ما نمیرسه، یه روزی از لحاظ علمی ثابت میشه که تمااااام احکام دین درسته، همیشه میگه علم ناقصه، عقل ما ناقصه، ائمه علمشون لدنیه و کامله، همه‌ی احادیثو باید چشم بسته قبول کرد.
اینم باید بگم که من این دسته از آدم‌ها را خوب می‌شناسم چون تا ۴ سال پیش خودم هم تقریبا همین طرز فکرو داشتم، وقتی به کسی میگم این حکومت برا اینا هیچ منفعتی نداره باور نمیکنن؛ به نظر من شستشوی مغزی اینه که کورکورانه بدون هیچ علتی طرفدار حکومت هستن.
علت تغییر من این بود که دخترم شروع کرد مطالب خودشناسی گوش کنه منم خواستم ببینم چی گوش میکنه به مرور تغییر کردم.

🔹 گفت‌و‌گو کنیم.
🔹 تجربه‌های‌مان را به اشتراک بگذاریم.
دکتر سرگلزایی drsargolzaei
🔹️‌گفت‌و‌گو کنیم. 🔴 از دنیای آدم‌های آن طرف چه می‌دانیم؟ چه کسانی و با چه دلایلی هنوز از حکومتی دفاع می‌کنند که رسما به قتل‌های زنجیره‌ای نویسندگان، کشتن زندانیان در زندان کهریزک، کشتن صدها نفر در آبان ۹۸ و شلیک به هواپیمای مسافربری اعتراف کرده است؟ اگر…
🔹 دنیای آدم‌های آن طرف!

🔹خانم نون:
در فامیل‌مان خانواده‌ای هست که سه پسر دارد. دو‌ پسر اول بسیار هنرمندند و نوازنده.
اما پسر سوم هیچ هنری نداشت و نه‌تنها درسش خوب نبود، بلکه از نظر اخلاقی هم کسی تأییدش نمی‌کرد. کلاً آدم جذابی نبود.
دهه‌ی هشتاد موهایش را مدل سیخ‌سیخی کوتاه می‌کرد و ژل می‌زد و شلوار لی پاره می‌پوشید و جوک‌های بی‌تربیتی تعریف می‌کرد و دختربازی هم می‌کرد.
نمی‌دانم چه اتفاقی افتاد که یک‌دفعه عضو بسیج محل شد و ریش گذاشت و جانماز آب کشید. کم‌کم در مهمانی‌ها ظاهر نشد و حتی در عروسی دو برادر دیگرش هم به بهانه‌ی اینکه مختلط است حاضر نشد.
البته هرکس در فامیل می‌مرد به تشییع‌جنازه‌اش می‌آمد و حتی داخل قبرش هم می‌رفت و تلقینش می‌داد. ولی در موارد دیگر رفت‌وآمدش را قطع کرد، چون ما بی‌حجاب بودیم.
کم‌کم شکمش جلو آمد و ریشش بلند شد و تسبیح‌به‌دست می‌دیدی‌اش. سر از شورای شهر درآورد و مدتی آن‌جا بود. در بسیج محل با دختری ۱۸ ساله و‌ بسیجی عروسی کرد که فقط یک چشمش پیدا بود.
نمی‌دانم با کدام مدرک تحصیلی و تخصصی مجوز مدرسه‌ی غیرانتفاعی گرفت و خودش و زنش شدند مدیر و‌ معاون آنجا!
الان هم معاون فرماندار یکی از شهرهای ایران است.
اگر ایشان خامنه‌ای را دعا نکند، بی‌انصافی است. از ایشان کودن‌تر و نامحبوب‌تر در فامیل نداشتیم و حالا به لطف حضرتش، حقوق و‌ مزایایی می‌گیرد که من با مدرک دکتری نمی‌گیرم.
بحث هویت خیلی مهم است، جمهوری اسلامی به افراد بی‌عرضه ولی زیرآب‌زن و پلید فرصت‌های خوبی می‌دهد و برایشان هویت می‌سازد. اگر حکومت اسلامی نباشد و بحث شایسته‌سالاری مطرح شود، این افراد باید غاز بچرانند.

🔹 گفت‌و‌گو کنیم.
🔹 تجربه‌های‌مان را به اشتراک بگذاریم.
دکتر سرگلزایی drsargolzaei
🔹️‌گفت‌و‌گو کنیم. 🔴 از دنیای آدم‌های آن طرف چه می‌دانیم؟ چه کسانی و با چه دلایلی هنوز از حکومتی دفاع می‌کنند که رسما به قتل‌های زنجیره‌ای نویسندگان، کشتن زندانیان در زندان کهریزک، کشتن صدها نفر در آبان ۹۸ و شلیک به هواپیمای مسافربری اعتراف کرده است؟ اگر…
🔹 دنیای آدم‌های آن طرف!

🔹 آقای بهنام:
پنج سال قبل بود در کلاس تحلیل بورس شرکت کرده بودم. استاد شروع به صحبت کرد و گفت که کشور ما در این شرایط در اوج اقتدار است و این هزینه‌ای که میدهد برای رسیدن به آرمان است و تمام این پیشرفت‌ها ناشی از رهنمودهای پیر فرزانه است و برای رسیدن به این عظمت باید هزینه داد و سختی کشید. البته در کلاس همه منتقد این سخن‌ها بودند و با او بحث میکردند. نمی‌دانستیم طبق کدام آمار و ارقام بیان میکرد که کشور ما در اوج قدرت و عظمت است، آمار تولید ناخالص ملی یا آمار تورم یا آمار کاهش فساد یا آمار کاهش زندانیان یا آمار افزایش رفاه مردم یا آمار افزایش شفافیت مالی و بانکی یا آمار ارتباط مؤثر با تمام دنیا و باز بودن درهای تمام دنیا به روی مردم کشور یا آمار افزایش اشتغال یا آمار بهره‌وری از منابع یا آمار آزادی رسانه و مطبوعات؟! این ماجرا مربوط به پنج سال پیش بود و اکنون او را ندیده‌ام که ببینم بازهم همان‌گونه فکر میکند یا نه؛ ولی واضح است که این‌گونه افراد مسخ شده که سال‌های پیش درصدی از جامعه را تشکیل میدادند در حال حاضر ریزش شدیدی داشته‌اند. در حال حاضر افراد طرفدار حکومت به سه دسته تقسیم میشوند:
دسته‌ی اول صاحب منصب و صاحب منافع میباشند، دسته دوم که بخش زیادی هستند نقاب طرفداری از حکومت بر چهره دارند، حتی ممکن است که منافع مالی هم نصیب‌شان نشود ولی با تظاهر به طرفداری احساس امنیت و قدرت می‌کنند، از این‌گونه افراد زیاد می‌بینیم که در سازمان‌ها با گذاشتن ریش و پشمی وانمود و تظاهر به طرافداری حکومت نموده و احساس قدرت می‌کنند، کسی جرأت زیر سؤال بردن و نقد آنها را ندارند. لذا با رفتن این حکومت این افراد نقاب را برداشته و در سریع‌ترین زمان تغییر موضع میدهند. دسته‌ی سوم افرادی هستند که تناقضات را آشکار می‌بینند ولی گویا برایشان شکست سنگینی‌ست اعتراف به راه اشتباه رفته در این سالها.

🔹 گفت‌و‌گو کنیم.
🔹 تجربه‌های‌مان را به اشتراک بگذاریم.
دکتر سرگلزایی drsargolzaei
🔹️‌گفت‌و‌گو کنیم. 🔴 از دنیای آدم‌های آن طرف چه می‌دانیم؟ چه کسانی و با چه دلایلی هنوز از حکومتی دفاع می‌کنند که رسما به قتل‌های زنجیره‌ای نویسندگان، کشتن زندانیان در زندان کهریزک، کشتن صدها نفر در آبان ۹۸ و شلیک به هواپیمای مسافربری اعتراف کرده است؟ اگر…
🔹 دنیای آدم‌های آن طرف!

🔹️ خانم ۳۷ ساله:
مدت‌هاست شما را دنبال می‌کنم و می‌آموزم.
پدرم در زمان شاه از انقلابیون بود و پیرو خط امام، بعد هم از شروع تا پایان جنگ مثلا تحمیلی عراق در جبهه رزمنده بود. تا ۴سالگی پدر برایم غریبه بود.از همان زمان شکل‌گیری سپاه عضو سپاه بود. بعد از جنگ تحصیلات دانشگاهی در دانشگاه امام حسین داشت و کم کم بعد از سالها شد سرهنگ تمام و باز‌نشسته شد. مادرم از نوجوانی عضو بسیج محل بود، بعدها که مابزرگتر شدیم با چهار بچه به دبیرستان رفت تحصیل کرد و دیپلم گرفت. دوست داشت پرستاری بخواند اما قبول نشد و متأسفانه وارد حوزه علمیه قم شد و سالها تحصیل حوزوی داشت و بعدها فرمانده پایگاه بسیج هم شد.
چهار فرزندیم. من و خواهر بزرگترم و دو برادر کوچکتر. من و خواهرم در دانشگاه‌های سراسری رشت و صنعتی اصفهان مهندسی شیمی خواندیم ( بدون سهمیه، همه فکر میکردند ما سهمیه داریم اما نداشتیم)، دربه‌در دنبال کار بودیم. کاری پیدا نکردیم، خواهرم حتی برای کار به عسلویه رفت اما باز نتوانست کاری مربوط به رشته پیدا کند. هشت سال است خواهرم و همسرش برای تحصیل به آلمان رفته‌اند. من اما وابسته بودم. مربی مهدکودک شدم با ناچیزترین حقوق ممکن.
برادرم بیماری میوپاتی داشت و در سن ۱۴ سالگی از ناحیه پا فلج شد، پدر و مادرم برای تحصیلش خیلی زحمت کشیدند حمل کردن، بردن و آوردن از مدرسه و کلاس زبان و بعد دانشگاه...برادرم تنها کسی است که در خانواده‌ی ما استخدام رسمی شد، آن هم با سهمیه ی معلولیت.
برادر کوچکترم مشکل هوش داشت، هوش مرزی داشت، برای تحصیل او هم پدر و مادرم متحمل زحمت فراوان شدند. او بعد از سالها که کارگر کارگاه های سبدسازی بود، الآن توانسته کارگر شرکتی معتبرتر شود.
این‌ها را گفتم که بگویم خانواده‌ی سپاهی ، هم می‌تواند خانواده‌ای معمولی مثل بقیه اقشار جامعه باشد. همه‌ی آنها را هیولا فرض نکنید.
من و خواهرم از ۱۶سالگی کم کم بی‌حجاب شدیم و بعد بی‌نماز و بعد بی ث‌دین و بعد خداناباور .
فراز و نشیب زیاد داشتیم ،مشکل با خانواده، مشکل با سوپر ایگوی مذهبی خودمان و ...
پدرم جزء معدود انسان‌هایی است که با خلوص تمام مؤمن است. شخصیت باکستر (اسبی که در قلعه‌ی حیوانات جرج اورول) بود می‌تواند تا حدی شخصیت پدرم را نشان دهد. پدرم کسی است که هرکه او را می‌شناسد از بزرگ و کوچک و با دین و بی‌دین، از او و اخلاقیاتش تعریف می‌کنند
و تنها مذهبی‌ای است که کل فامیل او را دوست دارند و نهایت احترام را به او می‌گذارند. پدرم -همین سپاهی مذهبی سنتی- ،کسی است که در جامعه‌ای که حکومت در دست سپاه است، سه فرزندش بیکار هستند.
ما بچه سپاهی‌های آتئیست، چوب دو سر نجس بودیم. از آن‌طرف مطرود خانواده بودیم و از این‌طرف هم مطرود جامعه.
هم من و هم خواهرم را بارها آقایان گشت امنیت اجتماعی گرفتند، هردو در دانشگاه به‌خاطر شرکت در تحصن‌ها ستاره‌داریم.
از شروع انقلاب مهسا جزو اولین نفرات تجمع شهرمان بودم و بارها شال سوزاندم و بارها بدون حجاب به خیابان رفتیم.
در یکی از تجمعات به طرزی فجیع و تحقیرآمیز لباس شخصی‌ها مرا ربودند و بازداشت کردند و به اطلاعات سپاه بردند، در روز ۱۶ مهر. موبایل به‌‌همراه نداشتم، در کیفم وسایل خرید بود و در نهایت از من عکس گرفتند و اثر انگشت و تعهد با اجبار و تهدید. هیچکس حال مرا نمی‌فهمید که آن لحظه حسم خشم از سرکوبگران بود، ترس از طرد شدن از طرف پدر، نگرانی بابت شکسته شدن پدر و این‌که اصلا پدرم مرا ازآنجا در می‌آورد یا چون موافق نظام است و از دید او من اغتشاشگر بودم می‌گذاشت زندانی‌ام کنند؟!!
بعد از ۶ ساعت انتظار پدرم آمد. تمام بدنم می‌لرزید. پدرم حرف نمیزد. مدت‌ها بین‌مان فقط سکوت بود. من به خانه‌ی دخترخاله ام که روانپزشک است پناه بردم مدتی آنجا تحت درمان و مراقبت قرار گرفتم تا اثر آن وحشت کمتر شد و توانستم به زندگی عادی برگردم.
الآن که می‌نویسم دوباره یادم آمد که چطور مرا کشیدند، دستانم را از بالا و پاهایم را از پایین. لباسم کنار رفته بود، بدنم مشخص بود، تنم کبود شده بود، بعدش حالم بد شد.
ما همچنان انقلابی هستیم و ادامه می‌دهیم حتی با ترس و وحشت، اما وحشت دیگری داریم که چگونه مراقب خانواده‌مان باشیم که مورد خشونت مردم قرار نگیرند. من انقلابیم ولی خانواده‌ی نظامی‌ام را هم بسیار دوست دارم. نمی‌دانم میتوانید درک کنید چه بر من میگذرد؟

🔹 گفت‌و‌گو کنیم.
🔹 تجربه‌های‌مان را به اشتراک بگذاریم.