#یادداشت_هفته
#مصاحبه
"جامعهی ایران در حال فرار به سمت بحثهای فلسفی و وجودی است."
بخشی از گفتگوی دکتر محمّدرضا سرگلزایی (روانپزشک)
و دکتر هدایت علوی تبار (استاد فلسفه)
در دفتر ماهنامه «سپیده دانایی» درباره ی
#روانشناسی_اگزیستانسیال و #فلسفه_اگزیستانسیال
متن کامل این گفتگو را در شماره ی اسفندماه «سپیده دانایی» مطالعه فرمایید.
بخش دوم
در فضای بالینی هم همین مشکل وجود دارد، وقتی یک روانشناس بگوید من روانشناس وجودی هستم در واقع دارد به واژههای مبهمی مثل اصالت و معنا تکیه میکند و میتواند از حسابرسی شانه خالی کند، چون وقتی یک روانشناسی میگوید من روانشناس رفتاری هستم باید تکنیک بدهد، باید بیمارش را رصد کند، باید آزمون بگیرد و نشان دهد که تکنیکش مؤثر است. وقتی روانشناسی میگوید دارم شناختی کار میکنم باید خطاهای شناختی را درس بدهد، به مراجع برنامه و تکلیف بدهد، باید از مراجع خود تکلیف بخواهد، تکلیفش را ببیند و تصحیح کند. ولی روانشناس وجودی آنهم یک روانشناس وجودی که نه فلسفه وجودی میداند نه تاریخ روانشناسی وجودی میداند و صرفاً اروین یالوم میخواند و میگوید من وجودی هستم و میگوید «من در اینجا و اکنونِ ارتباطِ درمانی با اصیل ترین وجه خودم حضور پیدا می کنم» خب این عبارات مبهم و سنجش ناپذیر خیلی تکلیف یک روانشناس و بار مسئولیت او را کم میکنند. هر کسی از او بپرسد چرا بیمارت را در آغوش گرفتی، میگوید اصالت وجودیام در آن لحظه به من گفت این اصیلترین رابطه با مخاطب است.
سپیده دانایی : یعنی روانشناسی وجودی متدلوژی و روش معرفتشناسی ندارد، حتی در نگاه یالوم؟
دکتر سرگلزایی: دقیقاً در نگاه یالوم چیزی که جالب است اینکه هر وقت میبینید یالوم دارد با حسابوکتاب حرف میزند دارد از نظریات روانکاوی استفاده میکند. در کتابهای یالوم مکرراً میبینید از مراجعین رؤیاهایشان را میگیرد تحلیلشان میکند، دفاعهای روانیشان را میشکند؛ یعنی از آن دورهای که دوره روانکاوی گذرانده دارد استفاده میکند. اروین یالوم یک روانپزشک است که اول مثل همه روانپزشکها نوروساینس و سایکوفارماکولوژی یاد گرفته و سالها هم دارو تجویز کرده است؛ بعد روانکاوی را یاد گرفته، دورههای روانکاوی را گذرانده است و وقتی کتابهایش را بخوانید میبینید بارها و بارها دارد از چارچوبهای روانکاوی برای درمان استفاده میکند، ولی با گفتن اینکه من یک روانشناس اگزیستانسیال هستم برای خودش یک حیاط خلوتی باز میکند که اگر خواستم حرفی بزنم که هیچ تکیهگاهی به جز احساس، ادراک و تجربه من ندارد بگویم من اگزیستانسیال هستم و بر مبنای اصالت انسانی خودم دارم عمل میکنم؛ بنابراین برای یک روانشناس تازهکار و کمتجربه راحتترین کار این است بگوید من یک روانشناس وجودی هستم، یالومی کار میکنم و دیگر به هیچکس پاسخگو نباشد به جز اصالت وجودی خویش! بنابراین من مُد شدن روانشناسی وجودی را در جامعه ایرانی، گریز از مسئولیتهای کاملاً عینی شهروندیاش میبینم و مُد شدن روانشناسی وجودی را در بین شانه خالی کردن از زیر بار چارچوب، مهارت و دانش. بنابراین این ماجرا را برای جامعه ایرانی فرصت، رشد و ارتقاء نمیبینم بلکه الگوی تکراری «شاعرانه سخن گفتن و رندانه زندگی کردن» میدانم.
https://drsargolzaei.com/images/mbooks/IMG_20190330_124748_856.jpg
#مصاحبه
"جامعهی ایران در حال فرار به سمت بحثهای فلسفی و وجودی است."
بخشی از گفتگوی دکتر محمّدرضا سرگلزایی (روانپزشک)
و دکتر هدایت علوی تبار (استاد فلسفه)
در دفتر ماهنامه «سپیده دانایی» درباره ی
#روانشناسی_اگزیستانسیال و #فلسفه_اگزیستانسیال
متن کامل این گفتگو را در شماره ی اسفندماه «سپیده دانایی» مطالعه فرمایید.
بخش دوم
در فضای بالینی هم همین مشکل وجود دارد، وقتی یک روانشناس بگوید من روانشناس وجودی هستم در واقع دارد به واژههای مبهمی مثل اصالت و معنا تکیه میکند و میتواند از حسابرسی شانه خالی کند، چون وقتی یک روانشناسی میگوید من روانشناس رفتاری هستم باید تکنیک بدهد، باید بیمارش را رصد کند، باید آزمون بگیرد و نشان دهد که تکنیکش مؤثر است. وقتی روانشناسی میگوید دارم شناختی کار میکنم باید خطاهای شناختی را درس بدهد، به مراجع برنامه و تکلیف بدهد، باید از مراجع خود تکلیف بخواهد، تکلیفش را ببیند و تصحیح کند. ولی روانشناس وجودی آنهم یک روانشناس وجودی که نه فلسفه وجودی میداند نه تاریخ روانشناسی وجودی میداند و صرفاً اروین یالوم میخواند و میگوید من وجودی هستم و میگوید «من در اینجا و اکنونِ ارتباطِ درمانی با اصیل ترین وجه خودم حضور پیدا می کنم» خب این عبارات مبهم و سنجش ناپذیر خیلی تکلیف یک روانشناس و بار مسئولیت او را کم میکنند. هر کسی از او بپرسد چرا بیمارت را در آغوش گرفتی، میگوید اصالت وجودیام در آن لحظه به من گفت این اصیلترین رابطه با مخاطب است.
سپیده دانایی : یعنی روانشناسی وجودی متدلوژی و روش معرفتشناسی ندارد، حتی در نگاه یالوم؟
دکتر سرگلزایی: دقیقاً در نگاه یالوم چیزی که جالب است اینکه هر وقت میبینید یالوم دارد با حسابوکتاب حرف میزند دارد از نظریات روانکاوی استفاده میکند. در کتابهای یالوم مکرراً میبینید از مراجعین رؤیاهایشان را میگیرد تحلیلشان میکند، دفاعهای روانیشان را میشکند؛ یعنی از آن دورهای که دوره روانکاوی گذرانده دارد استفاده میکند. اروین یالوم یک روانپزشک است که اول مثل همه روانپزشکها نوروساینس و سایکوفارماکولوژی یاد گرفته و سالها هم دارو تجویز کرده است؛ بعد روانکاوی را یاد گرفته، دورههای روانکاوی را گذرانده است و وقتی کتابهایش را بخوانید میبینید بارها و بارها دارد از چارچوبهای روانکاوی برای درمان استفاده میکند، ولی با گفتن اینکه من یک روانشناس اگزیستانسیال هستم برای خودش یک حیاط خلوتی باز میکند که اگر خواستم حرفی بزنم که هیچ تکیهگاهی به جز احساس، ادراک و تجربه من ندارد بگویم من اگزیستانسیال هستم و بر مبنای اصالت انسانی خودم دارم عمل میکنم؛ بنابراین برای یک روانشناس تازهکار و کمتجربه راحتترین کار این است بگوید من یک روانشناس وجودی هستم، یالومی کار میکنم و دیگر به هیچکس پاسخگو نباشد به جز اصالت وجودی خویش! بنابراین من مُد شدن روانشناسی وجودی را در جامعه ایرانی، گریز از مسئولیتهای کاملاً عینی شهروندیاش میبینم و مُد شدن روانشناسی وجودی را در بین شانه خالی کردن از زیر بار چارچوب، مهارت و دانش. بنابراین این ماجرا را برای جامعه ایرانی فرصت، رشد و ارتقاء نمیبینم بلکه الگوی تکراری «شاعرانه سخن گفتن و رندانه زندگی کردن» میدانم.
https://drsargolzaei.com/images/mbooks/IMG_20190330_124748_856.jpg
#مصاحبه
#رسانه_و_بحران
پرسش علی ورامینی خبرنگار اجتماعی ماهنامه مدیریت ارتباطات برای پرونده رسانه و بحران شماره اردیبهشت ماه ۹۸:
- احتمالا نظرسنجی که سازمان ایسپا انجام داده بود و تقریبا دقیق هم هست را شما دیدهاید. حدود 60 درصد مردم ایران به هیچ طریقی به سیلزدهها کمک نکردند؛ درصورتی که این سیل اخیر را یکی از سنگینترین وقایع و فجایع قرن اخیر ایران میدانند. فارغ از همهی بحثهای جامعهشناختیای که وجود دارد، اینکه نسبت به نهادهای درگیر، نهادهای حکومتی و حتی سلبریتیها که دورهی پیش وارد شدند یک بیاعتمادی بین عموم برای کمک کردن به وجود آمده، بهنظرتان جنبههای روانشناختی اجتماعی این اتفاق، اینکه 60 درصد مردم ما (که آمار قابلتوجهی هم هست) احساس همدردی نکردند، چیست؟
دکتر سرگلزایی: بهنظر من یک دلیل آن کِرِختی عاطفی(emotional numbness) است؛ مثلاً وقتی یک فردی را خدای نکرده مداوم مورد شکنجه قرار دهید و مداوم به او درد ایجاد کنید، بعد از مدتی برای مقابله با این درد در مغز او یکسری مواد شبهافیونی آزاد میشود که او را مقابل درد کرخت میکند. بنابراین شما میبینید آدمی که در شرایط خیلی سخت است بعد از مدتی دیگر اصلا گریه نمیکند، دیگر جیغ نمیزند و دیگر علائم ترس در او نمیبینید. فقط وقتی با آن آدم مواجه میشوید آن فرد را با یک نگاه خالی، تُهی و سرد و یک چهرهی بیتفاوت و «سنگی» میبینید که دارد درد را تحمل میکند.
جامعهی ما متاسفانه جامعهای است که مرتب برایش بحران اتفاق میافتد. پیامِ "تسلیت ایران" و یا سیاه کردن پروفایلها و امثالهم هر فصل اتفاق میافتد. سیل، زلزله، افتادن اتوبوس دانشجویان یا دانشآموزان ته درّه، تغییرات عجیب اقتصادی که باعث بیکار شدن عدهی زیادی و زیر خط فقر رفتن مردم بسیاری میشوند و ... همهی اینها باعث کرختی عاطفی میشود. در این شرایط معلوم است که وقتی گفته میشود که هوای پایتخت هم به حد مسمومیت و خطرناکی رسیده و در 5 سال گذشته این چنین آلوده نبوده، باز هم شما میبینید که مردم بیتفاوت زندگیشان را میکنند؛ چون دچار کرختی عاطفی میشوند. وقتی جامعهای دائما در بحران باشد دچار یک کرختی میشود، حال چه این بحرانها طبیعی و خارج از کنترل باشد چه توسط عواملی روشن و قابل پیشگیری ایجاد شود.
مثلا «یووال نوح هراری» در کتابِ «۲۱ درس برای قرن ۲۱» به شیوهی مدیریت پوتین و اینکه چگونه در روسیه عدهای برای تداوم منافع شان دائماً بحرانزایی میکنند، اشاره میکند. یک فصلی از این کتاب راجع به انواع مدیریت کلان است و یکیاش راجع به سبک رهبری ولادیمیر پوتین در روسیه است. یک حکومت مستبدِ انحصارگرا که از نظر هراری این حکومت اساسا اولویتش منافع ملّی نیست بلکه یک «مونوپُلی دولتی» برای خودشان ساختهاند و چه از حیث اقتصادی و چه از حیث سیاسی، همه را کنار گذاشتند و برای منافع این گروه بسته ی قدرت مملکت را اداره میکنند. در اینجا یووال نوح هراری میگوید این ها چطوری میتوانند این کار را در درازمدت انجام دهند. بالاخره مردم روسیه باید بفهمند که ولادیمیر پوتین و تیمش کار سازنده ای برای روسیه انجام نمیدهند! میگوید یکی از کارهایی که این حکومتها انجام میدهند تولید دائمی بحران است. هراری معتقد است که نظام روسیه اساسا از بحرانها جلوگیری نمیکند و حتی خود بحرانزایی هم میکند. بد نیست که عین متن هراری در رابطه با روسیه تحت رهبری پوتین را ببینیم. او در صفحهی 29 و 30 کتاب «۲۱ درس برای قرن ۲۱» میگوید:
« روسیهی احیا شده خود را رقیبی بسیار قدرتمند برای قدرت های جهانی لیبرال میداند اما هر چند قدرت نظامی خود را بازسازی کرده است از نظر ایدئولوژیک ورشکسته است. بدون تردید ولادیمیر پوتین هم در روسیه و هم در بین جنبشهای دست راستی مختلف سراسر جهان شناخته شده است با این همه وجههی جهانی برای جذب احتمالی اسپانیاییهای بیکار و برزیلیهای ناراضی را ندارد. روسیه مدل جایگزینی برای لیبرال دموکراسی عرضه کرده، اما این مدل یک ایدئولوژی سیاسی منسجم نیست، بیشتر شیوهی سیاسی است که در آن عدهای از اعضای الیگارشی بیشترین ثروت و قدرت کشور را انحصاری کرده و سپس از کنترل خود در رسانهها برای مخفی نگه داشتن فعالیتهای خود و استحکام قوانینشان استفاده میکنند.
https://drsargolzaei.com/%D8%B1%D8%B3%D8%A7%D9%86%D9%87-%D9%88-%D8%A8%D8%AD%D8%B1%D8%A7%D9%86/
#رسانه_و_بحران
پرسش علی ورامینی خبرنگار اجتماعی ماهنامه مدیریت ارتباطات برای پرونده رسانه و بحران شماره اردیبهشت ماه ۹۸:
- احتمالا نظرسنجی که سازمان ایسپا انجام داده بود و تقریبا دقیق هم هست را شما دیدهاید. حدود 60 درصد مردم ایران به هیچ طریقی به سیلزدهها کمک نکردند؛ درصورتی که این سیل اخیر را یکی از سنگینترین وقایع و فجایع قرن اخیر ایران میدانند. فارغ از همهی بحثهای جامعهشناختیای که وجود دارد، اینکه نسبت به نهادهای درگیر، نهادهای حکومتی و حتی سلبریتیها که دورهی پیش وارد شدند یک بیاعتمادی بین عموم برای کمک کردن به وجود آمده، بهنظرتان جنبههای روانشناختی اجتماعی این اتفاق، اینکه 60 درصد مردم ما (که آمار قابلتوجهی هم هست) احساس همدردی نکردند، چیست؟
دکتر سرگلزایی: بهنظر من یک دلیل آن کِرِختی عاطفی(emotional numbness) است؛ مثلاً وقتی یک فردی را خدای نکرده مداوم مورد شکنجه قرار دهید و مداوم به او درد ایجاد کنید، بعد از مدتی برای مقابله با این درد در مغز او یکسری مواد شبهافیونی آزاد میشود که او را مقابل درد کرخت میکند. بنابراین شما میبینید آدمی که در شرایط خیلی سخت است بعد از مدتی دیگر اصلا گریه نمیکند، دیگر جیغ نمیزند و دیگر علائم ترس در او نمیبینید. فقط وقتی با آن آدم مواجه میشوید آن فرد را با یک نگاه خالی، تُهی و سرد و یک چهرهی بیتفاوت و «سنگی» میبینید که دارد درد را تحمل میکند.
جامعهی ما متاسفانه جامعهای است که مرتب برایش بحران اتفاق میافتد. پیامِ "تسلیت ایران" و یا سیاه کردن پروفایلها و امثالهم هر فصل اتفاق میافتد. سیل، زلزله، افتادن اتوبوس دانشجویان یا دانشآموزان ته درّه، تغییرات عجیب اقتصادی که باعث بیکار شدن عدهی زیادی و زیر خط فقر رفتن مردم بسیاری میشوند و ... همهی اینها باعث کرختی عاطفی میشود. در این شرایط معلوم است که وقتی گفته میشود که هوای پایتخت هم به حد مسمومیت و خطرناکی رسیده و در 5 سال گذشته این چنین آلوده نبوده، باز هم شما میبینید که مردم بیتفاوت زندگیشان را میکنند؛ چون دچار کرختی عاطفی میشوند. وقتی جامعهای دائما در بحران باشد دچار یک کرختی میشود، حال چه این بحرانها طبیعی و خارج از کنترل باشد چه توسط عواملی روشن و قابل پیشگیری ایجاد شود.
مثلا «یووال نوح هراری» در کتابِ «۲۱ درس برای قرن ۲۱» به شیوهی مدیریت پوتین و اینکه چگونه در روسیه عدهای برای تداوم منافع شان دائماً بحرانزایی میکنند، اشاره میکند. یک فصلی از این کتاب راجع به انواع مدیریت کلان است و یکیاش راجع به سبک رهبری ولادیمیر پوتین در روسیه است. یک حکومت مستبدِ انحصارگرا که از نظر هراری این حکومت اساسا اولویتش منافع ملّی نیست بلکه یک «مونوپُلی دولتی» برای خودشان ساختهاند و چه از حیث اقتصادی و چه از حیث سیاسی، همه را کنار گذاشتند و برای منافع این گروه بسته ی قدرت مملکت را اداره میکنند. در اینجا یووال نوح هراری میگوید این ها چطوری میتوانند این کار را در درازمدت انجام دهند. بالاخره مردم روسیه باید بفهمند که ولادیمیر پوتین و تیمش کار سازنده ای برای روسیه انجام نمیدهند! میگوید یکی از کارهایی که این حکومتها انجام میدهند تولید دائمی بحران است. هراری معتقد است که نظام روسیه اساسا از بحرانها جلوگیری نمیکند و حتی خود بحرانزایی هم میکند. بد نیست که عین متن هراری در رابطه با روسیه تحت رهبری پوتین را ببینیم. او در صفحهی 29 و 30 کتاب «۲۱ درس برای قرن ۲۱» میگوید:
« روسیهی احیا شده خود را رقیبی بسیار قدرتمند برای قدرت های جهانی لیبرال میداند اما هر چند قدرت نظامی خود را بازسازی کرده است از نظر ایدئولوژیک ورشکسته است. بدون تردید ولادیمیر پوتین هم در روسیه و هم در بین جنبشهای دست راستی مختلف سراسر جهان شناخته شده است با این همه وجههی جهانی برای جذب احتمالی اسپانیاییهای بیکار و برزیلیهای ناراضی را ندارد. روسیه مدل جایگزینی برای لیبرال دموکراسی عرضه کرده، اما این مدل یک ایدئولوژی سیاسی منسجم نیست، بیشتر شیوهی سیاسی است که در آن عدهای از اعضای الیگارشی بیشترین ثروت و قدرت کشور را انحصاری کرده و سپس از کنترل خود در رسانهها برای مخفی نگه داشتن فعالیتهای خود و استحکام قوانینشان استفاده میکنند.
https://drsargolzaei.com/%D8%B1%D8%B3%D8%A7%D9%86%D9%87-%D9%88-%D8%A8%D8%AD%D8%B1%D8%A7%D9%86/
دکتر محمدرضا سرگلزایی - روانپزشک
رسانه و بحران
رسانه و بحران - همانطور که آلن دو باتن در کتاب «خبر (راهنمای کاربران)» از قول هگل نقل میکند؛ در عصر جدید (مدرن و پسامدرن) رسانه جایگزین
ادامه #مصاحبه:
دموکراسی بر پایهی اصول اخلاقی آبراهام لینکلن پایهگذاری شده که در آن تو میتوانی گاهی همهی مردم را فریب بدهی و برخی مردم را همیشه. اما نمیتوانی همیشه همهی مردم را فریب بدهی. اگر حکومتی فاسد باشد و نتواند زندگی مردم را بهبود ببخشد، به قدر کفایت شهروندان عاقبت این را میفهمند و آن را عوض میکنند اما کنترل حکومت بر رسانهها منطق لینکلن را زیر سوال میبرد زیرا مانع اطلاع شهروندان از حقیقت میشود. از طریق سلطه بر رسانهها، الیگارشی حاکم میتواند مکررا تقصیر همهی شکستهایش را به گردن دیگران انداخته و توجهات را به سوی تهدیدهای بیرونی چه واقعی و چه ساختگی منحرف کند. وقتی تحت چنین الیگارشیای زندگی کنید، همیشه بحرانهایی وجود دارد یا به طریقی موضوعات نگران کننده ای چون سلامت و آلودگی هوا تقدم دارند. اگر ملتی با حملهی خارجی قدرتهای شیطانی مواجه شوند، چه کسی برای نگرانی راجع به بیمارستانهای بسیار شلوغ و رودخانههای آلوده وقت دارد؟ با تولید جریان پایانناپذیری از بحرانها یک الیگارشی فاسد میتواند حاکمیت خود را تا بینهایت ادامه دهد.»
من معتقدم در بسیاری از موارد بحرانزایی به شکل هدایت شده در رسانه اتفاق میافتد برای این که آدمها آنقدر درگیر گرفتاریهای روزمره بشوند و آنقدر هر روز ماجرا و بحران داشته باشند که درگیرتر از این باشند که بتوانند تحلیل درستی به شکل کلان از وضعیت داشته باشند و کاری را که لازم است انجام دهند.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
برای مطالعه متن کامل مصاحبه لطفا به لینک زیر در سایت دکتر سرگلزایی مراجعه بفرمایید:
ادامه مطلب را بخوانید
دموکراسی بر پایهی اصول اخلاقی آبراهام لینکلن پایهگذاری شده که در آن تو میتوانی گاهی همهی مردم را فریب بدهی و برخی مردم را همیشه. اما نمیتوانی همیشه همهی مردم را فریب بدهی. اگر حکومتی فاسد باشد و نتواند زندگی مردم را بهبود ببخشد، به قدر کفایت شهروندان عاقبت این را میفهمند و آن را عوض میکنند اما کنترل حکومت بر رسانهها منطق لینکلن را زیر سوال میبرد زیرا مانع اطلاع شهروندان از حقیقت میشود. از طریق سلطه بر رسانهها، الیگارشی حاکم میتواند مکررا تقصیر همهی شکستهایش را به گردن دیگران انداخته و توجهات را به سوی تهدیدهای بیرونی چه واقعی و چه ساختگی منحرف کند. وقتی تحت چنین الیگارشیای زندگی کنید، همیشه بحرانهایی وجود دارد یا به طریقی موضوعات نگران کننده ای چون سلامت و آلودگی هوا تقدم دارند. اگر ملتی با حملهی خارجی قدرتهای شیطانی مواجه شوند، چه کسی برای نگرانی راجع به بیمارستانهای بسیار شلوغ و رودخانههای آلوده وقت دارد؟ با تولید جریان پایانناپذیری از بحرانها یک الیگارشی فاسد میتواند حاکمیت خود را تا بینهایت ادامه دهد.»
من معتقدم در بسیاری از موارد بحرانزایی به شکل هدایت شده در رسانه اتفاق میافتد برای این که آدمها آنقدر درگیر گرفتاریهای روزمره بشوند و آنقدر هر روز ماجرا و بحران داشته باشند که درگیرتر از این باشند که بتوانند تحلیل درستی به شکل کلان از وضعیت داشته باشند و کاری را که لازم است انجام دهند.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
برای مطالعه متن کامل مصاحبه لطفا به لینک زیر در سایت دکتر سرگلزایی مراجعه بفرمایید:
ادامه مطلب را بخوانید
دکتر محمدرضا سرگلزایی - روانپزشک
رسانه و بحران
رسانه و بحران - همانطور که آلن دو باتن در کتاب «خبر (راهنمای کاربران)» از قول هگل نقل میکند؛ در عصر جدید (مدرن و پسامدرن) رسانه جایگزین
#مصاحبه
رسانه و بحران
• مصاحبه ی علی ورامینی ، خبرنگار اجتماعی با دکتر سرگلزایی (روانپزشک) با موضوع «رسانه و بحران» : ماهنامه ی مدیریت ارتباطات، شماره ی اردیبهشت 1398
• جناب دکتر ابتداً بفرمائید که رسانه در هنگام بحران چگونه میتواند احساس همدردی مردم را برانگیخته کند و در کل به نظر شما چه رسانهای را به این لحاظ میتوانیم رسانهای موفق بدانیم؟
همانطور که آلن دو باتن در کتاب «خبر (راهنمای کاربران)» از قول هگل نقل میکند؛ در عصر جدید (مدرن و پسامدرن) رسانه جایگزین مذهب شده است و همان کاری که در عصر کهن (عصر پیشامدرن) مذهب برای انسانها میکرد، رسانهی امروزی این کار را انجام میدهد. مذهب به پدیدههای زندگی معنا میدهد؛ مثلاً اتفاقی مثل سیل یا زلزله میافتد؛ یک مذهب ممکن است بگوید که شما تاوان گناهان تان را میدهید، یک مذهب ممکن است بگوید که این اتفاق باعث پاکسازی روح تو میشود، یک مذهب برای شما داستان طوفان نوح را تعریف میکند (عذاب الهی) و یک روایت دیگر مذهبی بلاهایی که بر سر گوسفندان و فرزندان ایوب میآید را تعریف میکند (امتحان الهی) . بنابراین وقتی شما با سیل، زلزله، قحطی یا با هر چیزی مواجه میشوید، مذهب با تعریف کردن یک سری حکایتها و یک سری داستانها برای شما این پدیده را معنا میکند. این معنادهی ممکن است به شما احساسات مختلفی دهد؛ مانند احساس گناه، افتخار، پوچی، احساس سبکی یا احساس سنگینی. وقتی میگوییم امروز رسانه این کار را میکند یعنی امروزه رسانه تعیین میکند که ما از سیل درس بگیریم، برایش متأسف شویم، بابتش احساس گناه کنیم و یا برداشتهای دیگری داشته باشیم. رسانه که خودش معنا را خلق نمیکند، اما «مدیا» انتخابکنندهی پیامی است که میخواهد اشاعه پیدا کند. در رقابت بین رسانهها آن رسانهای که فراگیر است کلانروایت مربوط به ماجرا را در ذهن ما «نصب» میکند. خود رسانه نمیگوید که مثلا زلزله عذاب الهی بود، ولی وقتی در یک جایی شخصی میگوید که زلزله به خاطر زیاد شدن گناهان است و این پیام توسط رسانهها به صورت گسترده منتشر میشود، باعث این میشود که در ذهن آدمها این معنا شکل گیرد. همچنین رسانه می تواند انتخاب کند که یک معنا انتقال پیدا نکند. بنابراین رسانه با انتخاب افسانهها، خبرها، تفسیرها و یا تحلیلهایی که وجود دارد، به ما میگوید آنجایی که یک خبر اتفاق افتاده این خبر چه بوده ، چه سببی داشته و ما نسبت به آن باید چه احساس و واکنشی داشته باشیم و نسبت به آن چه درسی باید بگیریم. ما باید مشاهده کنیم وقتی که اتفاقی مثل سیل، زلزله، آتشسوزی و یا سقوط هواپیما میافتد، رسانهها چهگونه سوار بر آن اتفاق میشوند و با چه تحلیلی و چه شدتی آن را به اطلاع مخاطب میرسانند؛ در حقیقت باید دید که رسانه چگونه واسطه بین انسان و پدیدهها میشود. حالا اگر میخواهیم ببینیم در این سیل اخیر عملکرد رسانه چه بوده، ما باید ببینیم که هر رسانهای در این زمینه چه خبرهایی را منتشر کرده، چه تصاویری نشان داده و چه تحلیلهایی انجام داده است. این مستلزم این است که ما دو، سه، یا چهار رسانه فراگیر را رصد کنیم و وقتی اتفاقی میافتد شروع کنیم به مقایسه کردن نحوهی خبررسانی و نحوهی تحلیل کردن آن اتفاق توسط این رسانهها.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
برای مطالعه متن کامل مصاحبه لطفا به لینک زیر در وب سایت دکتر سرگلزایی مراجعه بفرمایید:
ادامه مطلب را بخوانید
رسانه و بحران
• مصاحبه ی علی ورامینی ، خبرنگار اجتماعی با دکتر سرگلزایی (روانپزشک) با موضوع «رسانه و بحران» : ماهنامه ی مدیریت ارتباطات، شماره ی اردیبهشت 1398
• جناب دکتر ابتداً بفرمائید که رسانه در هنگام بحران چگونه میتواند احساس همدردی مردم را برانگیخته کند و در کل به نظر شما چه رسانهای را به این لحاظ میتوانیم رسانهای موفق بدانیم؟
همانطور که آلن دو باتن در کتاب «خبر (راهنمای کاربران)» از قول هگل نقل میکند؛ در عصر جدید (مدرن و پسامدرن) رسانه جایگزین مذهب شده است و همان کاری که در عصر کهن (عصر پیشامدرن) مذهب برای انسانها میکرد، رسانهی امروزی این کار را انجام میدهد. مذهب به پدیدههای زندگی معنا میدهد؛ مثلاً اتفاقی مثل سیل یا زلزله میافتد؛ یک مذهب ممکن است بگوید که شما تاوان گناهان تان را میدهید، یک مذهب ممکن است بگوید که این اتفاق باعث پاکسازی روح تو میشود، یک مذهب برای شما داستان طوفان نوح را تعریف میکند (عذاب الهی) و یک روایت دیگر مذهبی بلاهایی که بر سر گوسفندان و فرزندان ایوب میآید را تعریف میکند (امتحان الهی) . بنابراین وقتی شما با سیل، زلزله، قحطی یا با هر چیزی مواجه میشوید، مذهب با تعریف کردن یک سری حکایتها و یک سری داستانها برای شما این پدیده را معنا میکند. این معنادهی ممکن است به شما احساسات مختلفی دهد؛ مانند احساس گناه، افتخار، پوچی، احساس سبکی یا احساس سنگینی. وقتی میگوییم امروز رسانه این کار را میکند یعنی امروزه رسانه تعیین میکند که ما از سیل درس بگیریم، برایش متأسف شویم، بابتش احساس گناه کنیم و یا برداشتهای دیگری داشته باشیم. رسانه که خودش معنا را خلق نمیکند، اما «مدیا» انتخابکنندهی پیامی است که میخواهد اشاعه پیدا کند. در رقابت بین رسانهها آن رسانهای که فراگیر است کلانروایت مربوط به ماجرا را در ذهن ما «نصب» میکند. خود رسانه نمیگوید که مثلا زلزله عذاب الهی بود، ولی وقتی در یک جایی شخصی میگوید که زلزله به خاطر زیاد شدن گناهان است و این پیام توسط رسانهها به صورت گسترده منتشر میشود، باعث این میشود که در ذهن آدمها این معنا شکل گیرد. همچنین رسانه می تواند انتخاب کند که یک معنا انتقال پیدا نکند. بنابراین رسانه با انتخاب افسانهها، خبرها، تفسیرها و یا تحلیلهایی که وجود دارد، به ما میگوید آنجایی که یک خبر اتفاق افتاده این خبر چه بوده ، چه سببی داشته و ما نسبت به آن باید چه احساس و واکنشی داشته باشیم و نسبت به آن چه درسی باید بگیریم. ما باید مشاهده کنیم وقتی که اتفاقی مثل سیل، زلزله، آتشسوزی و یا سقوط هواپیما میافتد، رسانهها چهگونه سوار بر آن اتفاق میشوند و با چه تحلیلی و چه شدتی آن را به اطلاع مخاطب میرسانند؛ در حقیقت باید دید که رسانه چگونه واسطه بین انسان و پدیدهها میشود. حالا اگر میخواهیم ببینیم در این سیل اخیر عملکرد رسانه چه بوده، ما باید ببینیم که هر رسانهای در این زمینه چه خبرهایی را منتشر کرده، چه تصاویری نشان داده و چه تحلیلهایی انجام داده است. این مستلزم این است که ما دو، سه، یا چهار رسانه فراگیر را رصد کنیم و وقتی اتفاقی میافتد شروع کنیم به مقایسه کردن نحوهی خبررسانی و نحوهی تحلیل کردن آن اتفاق توسط این رسانهها.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
برای مطالعه متن کامل مصاحبه لطفا به لینک زیر در وب سایت دکتر سرگلزایی مراجعه بفرمایید:
ادامه مطلب را بخوانید
دکتر محمدرضا سرگلزایی - روانپزشک
رسانه و بحران
رسانه و بحران - همانطور که آلن دو باتن در کتاب «خبر (راهنمای کاربران)» از قول هگل نقل میکند؛ در عصر جدید (مدرن و پسامدرن) رسانه جایگزین مذهب شده است
#مصاحبه
رسانه و بحران
مصاحبه ی علی ورامینی ، خبرنگار اجتماعی با دکتر سرگلزایی (روانپزشک) با موضوع «رسانه و بحران» : ماهنامه ی مدیریت ارتباطات، شماره ی اردیبهشت 1398
با عنایت به همان کتابی که فرمودید (خبر، راهنمای کاربران از دوباتن) عرض میکنم. دوباتن در آنجا بحثی در رابطه با استمداد گرفتن از ادبیات و هنر مطرح میکند، او میگوید برای اینکه ما بتوانیم عمق فاجعه را نشان دهیم میتوانیم از ادبیات و هنر استفاده کنیم. اما بعضی از کسانی که در حوزهی ارتباطات کار میکنند یا روزنامهنگارها و اهالی رسانه میگویند که اتفاقا باید از مرثیهسرایی دوری کنیم و بگذاریم که (مخصوصا در ساعات ابتدایی بحران) واقعیت منعکس شود. نظر شما چیست؟ به نظر شما باید بین بازنمایی واقعیت و برانگیختن احساس کدام را انتخاب کنیم؟ کدام یک بیشتر باعث ایجاد حس همدردی میشود؟
دکتر سرگلزایی: یک زمان ما راجع به کمال مطلوب صحبت میکنیم و یک زمان راجع به وضعیت ممکن. من برخلاف آلن دوباتن فکر میکنم که اگر ما اطلاعات طبقهبندی شده را با تحلیل درست انتقال دهیم به عنوان رسانه کار مهمتری انجام دادهایم. اما این وضعیت مطلوب است و این وضعیت مطلوب همیشه ممکن نیست و همیشه اجرا نمیشود. بخش زیادی از رسانهها آن کاری که آلن دوباتن میگوید را انجام میدهند منتها نه برای ایجاد سمپاتی و همبستگی اجتماعی؛ بلکه برای مقاصد خاص سیاسی-اقتصادی که آنها مامور فرهنگی اجرای آن مقاصد هستند.
بنابراین وقتی که شما یک روزنامهای را میبینید که در تیتر آن نوشته «اجتماع باشکوه مردم فلان شهر»، خب اجتماع باشکوه یعنی استفاده از ادبیات. اینکه نوشته مثلا «پیمان سیاه فلان کشورها»، این پیمان سیاه یعنی استفاده از استعاره و ادبیات به جای این که راجع به این صحبت کند که یک گروهی در یک جایی از دنیا جمع شدند و یک قراردادی را بستند که ما از آن قرارداد نفعی نمیبریم.
بهنظر من اگر یک رسانهای مستقل و صادق باشد و مثلا به مردم بگوید؛ گروهی در فلان جا جمع شدند و پیمانی بستند که این پیمان برای منافع ملی فلان تاثیر را دارد و در ژئوپلیتیک منطقه این ثاثیر را دارد؛ این رسانه بهتر از رسانهای است که میگوید «پیمان سیاه ...».
یا اگر بگوید که ده هزار نفر آدم در فاصلهی بین خیابان فلان و فلان جمع شدند و این شعارها را دادند، خیلی بهتر از این است که بگوید «اجتماع باشکوه» مردم علیه مثلا «استعمار پیر». ولی واقعیت این است که این اتفاق نمیافتد و بعضی از رسانهها به شکل خیلی برجسته و عریان دارند از ادبیات و هنر استفاده میکنند برای اینکه معنایی که مدنظرشان هست را به پدیده یا به خبر بدهند. بعضی رسانه ها ممکن است عریان و زمخت این کار را بکنند و بضی دیگر هم خیلی نرم و ریز این کار را بکنند ولی به نظر من رسانههای مستقل و صادقی که سعی نکنند پدیدهها را بزرگنمایی یا کوچکنمایی کنند، اطلاعات عینی ولی طبقهبندیشده و منظم (نه بمباران ذهن مخاطب با خبرهای پراکنده) به فرد بدهند، اثر اخلاقیتر و سازنده تری بر جامعه میگذارند.
ولی اگر که قرار باشد از هنر، ادبیات و همهی تکنولوژیهایی که در دست رسانه است استفاده شود تا این که یک معنای تغییریافته از پدیده به مخاطب برسد، رسانه ای سالم تر است که متعهد باشد که اگر قرار است با هنر کاری کند آن کار ایجاد همبستگی اجتماعی باشد و یا مثلا این که کمکهای مردمی را به آن مناطق آسیبدیده به شکل درست هدایت کند و یا به مردم آموزش بدهند که چه میشود کرد که این وقایع کمتر اتفاق بیفتند و خسارت کمتری ایجاد کنند. بنابراین اگر این اتفاق بیفتد که رسانه مستقل باشد و فقط با کورتکس مغز ما صحبت بکند و لیمبیک مغز ما را تحتفشار قرار ندهد، به نظر من بر خلاف نظر آلن دوباتن این کار بهتری است. ولی چون این اتفاق نمیافتد و رسانهها از تکنیکهای روانشناسی، هنر و ادبیات برای تفسیر اتفاقات استفاده میکنند بهتر است که حداقل با بالا بردن سواد رسانه در مردم و ایجاد ساختارهای مردم نهاد برای نقد رسانه ها، آنها را ترغیب کنیم که از هنر، ادبیات و تکنولوژی در جهت نفع جمعی استفاده کنند.
برای مطالعه متن کامل مصاحبه لطفا به لینک زیر در وب سایت دکتر سرگلزایی مراجعه بفرمایید:
ادامه مطلب را بخوانید
رسانه و بحران
مصاحبه ی علی ورامینی ، خبرنگار اجتماعی با دکتر سرگلزایی (روانپزشک) با موضوع «رسانه و بحران» : ماهنامه ی مدیریت ارتباطات، شماره ی اردیبهشت 1398
با عنایت به همان کتابی که فرمودید (خبر، راهنمای کاربران از دوباتن) عرض میکنم. دوباتن در آنجا بحثی در رابطه با استمداد گرفتن از ادبیات و هنر مطرح میکند، او میگوید برای اینکه ما بتوانیم عمق فاجعه را نشان دهیم میتوانیم از ادبیات و هنر استفاده کنیم. اما بعضی از کسانی که در حوزهی ارتباطات کار میکنند یا روزنامهنگارها و اهالی رسانه میگویند که اتفاقا باید از مرثیهسرایی دوری کنیم و بگذاریم که (مخصوصا در ساعات ابتدایی بحران) واقعیت منعکس شود. نظر شما چیست؟ به نظر شما باید بین بازنمایی واقعیت و برانگیختن احساس کدام را انتخاب کنیم؟ کدام یک بیشتر باعث ایجاد حس همدردی میشود؟
دکتر سرگلزایی: یک زمان ما راجع به کمال مطلوب صحبت میکنیم و یک زمان راجع به وضعیت ممکن. من برخلاف آلن دوباتن فکر میکنم که اگر ما اطلاعات طبقهبندی شده را با تحلیل درست انتقال دهیم به عنوان رسانه کار مهمتری انجام دادهایم. اما این وضعیت مطلوب است و این وضعیت مطلوب همیشه ممکن نیست و همیشه اجرا نمیشود. بخش زیادی از رسانهها آن کاری که آلن دوباتن میگوید را انجام میدهند منتها نه برای ایجاد سمپاتی و همبستگی اجتماعی؛ بلکه برای مقاصد خاص سیاسی-اقتصادی که آنها مامور فرهنگی اجرای آن مقاصد هستند.
بنابراین وقتی که شما یک روزنامهای را میبینید که در تیتر آن نوشته «اجتماع باشکوه مردم فلان شهر»، خب اجتماع باشکوه یعنی استفاده از ادبیات. اینکه نوشته مثلا «پیمان سیاه فلان کشورها»، این پیمان سیاه یعنی استفاده از استعاره و ادبیات به جای این که راجع به این صحبت کند که یک گروهی در یک جایی از دنیا جمع شدند و یک قراردادی را بستند که ما از آن قرارداد نفعی نمیبریم.
بهنظر من اگر یک رسانهای مستقل و صادق باشد و مثلا به مردم بگوید؛ گروهی در فلان جا جمع شدند و پیمانی بستند که این پیمان برای منافع ملی فلان تاثیر را دارد و در ژئوپلیتیک منطقه این ثاثیر را دارد؛ این رسانه بهتر از رسانهای است که میگوید «پیمان سیاه ...».
یا اگر بگوید که ده هزار نفر آدم در فاصلهی بین خیابان فلان و فلان جمع شدند و این شعارها را دادند، خیلی بهتر از این است که بگوید «اجتماع باشکوه» مردم علیه مثلا «استعمار پیر». ولی واقعیت این است که این اتفاق نمیافتد و بعضی از رسانهها به شکل خیلی برجسته و عریان دارند از ادبیات و هنر استفاده میکنند برای اینکه معنایی که مدنظرشان هست را به پدیده یا به خبر بدهند. بعضی رسانه ها ممکن است عریان و زمخت این کار را بکنند و بضی دیگر هم خیلی نرم و ریز این کار را بکنند ولی به نظر من رسانههای مستقل و صادقی که سعی نکنند پدیدهها را بزرگنمایی یا کوچکنمایی کنند، اطلاعات عینی ولی طبقهبندیشده و منظم (نه بمباران ذهن مخاطب با خبرهای پراکنده) به فرد بدهند، اثر اخلاقیتر و سازنده تری بر جامعه میگذارند.
ولی اگر که قرار باشد از هنر، ادبیات و همهی تکنولوژیهایی که در دست رسانه است استفاده شود تا این که یک معنای تغییریافته از پدیده به مخاطب برسد، رسانه ای سالم تر است که متعهد باشد که اگر قرار است با هنر کاری کند آن کار ایجاد همبستگی اجتماعی باشد و یا مثلا این که کمکهای مردمی را به آن مناطق آسیبدیده به شکل درست هدایت کند و یا به مردم آموزش بدهند که چه میشود کرد که این وقایع کمتر اتفاق بیفتند و خسارت کمتری ایجاد کنند. بنابراین اگر این اتفاق بیفتد که رسانه مستقل باشد و فقط با کورتکس مغز ما صحبت بکند و لیمبیک مغز ما را تحتفشار قرار ندهد، به نظر من بر خلاف نظر آلن دوباتن این کار بهتری است. ولی چون این اتفاق نمیافتد و رسانهها از تکنیکهای روانشناسی، هنر و ادبیات برای تفسیر اتفاقات استفاده میکنند بهتر است که حداقل با بالا بردن سواد رسانه در مردم و ایجاد ساختارهای مردم نهاد برای نقد رسانه ها، آنها را ترغیب کنیم که از هنر، ادبیات و تکنولوژی در جهت نفع جمعی استفاده کنند.
برای مطالعه متن کامل مصاحبه لطفا به لینک زیر در وب سایت دکتر سرگلزایی مراجعه بفرمایید:
ادامه مطلب را بخوانید
دکتر محمدرضا سرگلزایی - روانپزشک
رسانه و بحران
رسانه و بحران - همانطور که آلن دو باتن در کتاب «خبر (راهنمای کاربران)» از قول هگل نقل میکند؛ در عصر جدید (مدرن و پسامدرن) رسانه جایگزین مذهب شده است
مصاحبه
#مصاحبه
#حکمت_رویا
متن مصاحبه دکتر محمدرضا سرگلزایی با موضوع: «حکمت رؤیا»
منتشر شده در شمارۀ ۱۵۳ ماهنامه اطلاعات حکمت و معرفت – بهار ۱۳۹۹
مصاحبهگر: دکتر نغمه پروان
اشاره: آنچه «کارل گوستاو یونگ» (روانپزشک سوئیسی) دربارۀ حکمت زندگی اضافهبر دیگر کسانی که عضو جنبش روانکاوی هستند، میگوید «حکمت رؤیا»هاست. بحث رؤیاها همواره در ادیان مختلف و در نگاه پیشامدرن موجود بوده است و رؤیا، البته نه همۀ آنها، پیامی از عالم علیا تلقی میشده است؛ افزونبر این، رؤیاهای افراد خاص میتوانسته بهنوعی راهنمای زندگی خودشان و حتی دیگران باشد. برای نمونه میتوان به داستانهایی در عهد عتیق یا قرآن اشاره کرد؛ مانند، رؤیاهای خود یوسف و تعبیرات او از رؤیای دیگران. در شاهنامه نیز به رؤیا اشاره شده، مثلا رؤیای انوشیروان و تعبیرهای بزرگمهر بر آن.
اما با بهوجود آمدن جریان مدرنیته در غرب که به تعبیر «ماکس وبر» مهمترین ویژگی آن تقدسزدایی (disenchantment) بود، این هالۀ قدسی از دور بسیاری از چیزها برداشته شد. از این روست که در دورۀ مدرن، کتاب مقدس نیز موضوع تحلیل روانکاوانه، ادبی، زبانشناختی و تاریخی واقع میشود، بنابراین رؤیاها نیز بهعنوان بخشی از ذهن تحلیل میشوند که در حال بیداری در وضعیت مغلوب قرار گرفته، اما در حالت رؤیا میتوانند در وضعیت غالب قرار گیرند. در گفتوگو با «دکتر محمدرضا سرگلزایی» به این موضوع خواهیم پرداخت که از منظر یونگ، «رؤیا» چگونه میتواند بهمثابۀ نوعی راهنما، مأموریت انسان در زندگی را به او گوشزد کند.
دکتر سرگلزایی گرامی، اگر موافق باشید بحث «حکمت رؤیا» را با شرح مختصر نگاه «زیگموند فروید» و «کارل یونگ» به رؤیا پی بگیریم. به این معنا که بفرمایید این دو روانکاو مشخصاً در کدامیک از بخشهای این موضوع با یکدیگر اتفاق نظر داشتهاند و در کجا راهشان از هم جدا شده است.
همانطور که میدانید، در جریان روانکاوی دورۀ مدرن، توجه به رؤیاها نهتنها جریانی قداستورزانه نیست بلکه جریانی است قداستزدایانه، بنابراین به تعبیر «اریک فروم» در کتاب «زبان از یادرفته»، وقتی فروید به رؤیاها نگاه میکند در حقیقت به خویشتن سُفلای (lower self) ما مینگرد که شامل همۀ آن چیزهایی است که حیوانی یا بدوی یا کودکانه هستند؛ یعنی همۀ آن بخشی که باور داریم وقتی رشد کردهایم و به اینجا رسیدهایم، آن را پشت سر گذاشتهایم و در نتیجه نادیدهاش میگیریم. اما در حقیقت آن بخش، همواره در درون ما هست؛ مثلا هنگامی که عصبانی میشویم دندانهایمان را به هم میساییم یعنی در درونمان کششی وجود دارد که باعث میشود دلمان بخواهد مانند میمونهای بزرگ گاز بگیریم ولی چنین کاری را انجام نمیدهیم؛ اما درنهایت، این جزء از درونمان خود را در رؤیا به ما نشان میدهد.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
برای مطالعه متن کامل مقاله بالا لطفا به لینک زیر در وبسایت دکتر سرگلزایی مراجعه بفرمایید: (لطفا برای ورود به وبسایت از فیلترشکن استفاده کنید.)
از اینجا بخوانید
#مصاحبه
#حکمت_رویا
متن مصاحبه دکتر محمدرضا سرگلزایی با موضوع: «حکمت رؤیا»
منتشر شده در شمارۀ ۱۵۳ ماهنامه اطلاعات حکمت و معرفت – بهار ۱۳۹۹
مصاحبهگر: دکتر نغمه پروان
اشاره: آنچه «کارل گوستاو یونگ» (روانپزشک سوئیسی) دربارۀ حکمت زندگی اضافهبر دیگر کسانی که عضو جنبش روانکاوی هستند، میگوید «حکمت رؤیا»هاست. بحث رؤیاها همواره در ادیان مختلف و در نگاه پیشامدرن موجود بوده است و رؤیا، البته نه همۀ آنها، پیامی از عالم علیا تلقی میشده است؛ افزونبر این، رؤیاهای افراد خاص میتوانسته بهنوعی راهنمای زندگی خودشان و حتی دیگران باشد. برای نمونه میتوان به داستانهایی در عهد عتیق یا قرآن اشاره کرد؛ مانند، رؤیاهای خود یوسف و تعبیرات او از رؤیای دیگران. در شاهنامه نیز به رؤیا اشاره شده، مثلا رؤیای انوشیروان و تعبیرهای بزرگمهر بر آن.
اما با بهوجود آمدن جریان مدرنیته در غرب که به تعبیر «ماکس وبر» مهمترین ویژگی آن تقدسزدایی (disenchantment) بود، این هالۀ قدسی از دور بسیاری از چیزها برداشته شد. از این روست که در دورۀ مدرن، کتاب مقدس نیز موضوع تحلیل روانکاوانه، ادبی، زبانشناختی و تاریخی واقع میشود، بنابراین رؤیاها نیز بهعنوان بخشی از ذهن تحلیل میشوند که در حال بیداری در وضعیت مغلوب قرار گرفته، اما در حالت رؤیا میتوانند در وضعیت غالب قرار گیرند. در گفتوگو با «دکتر محمدرضا سرگلزایی» به این موضوع خواهیم پرداخت که از منظر یونگ، «رؤیا» چگونه میتواند بهمثابۀ نوعی راهنما، مأموریت انسان در زندگی را به او گوشزد کند.
دکتر سرگلزایی گرامی، اگر موافق باشید بحث «حکمت رؤیا» را با شرح مختصر نگاه «زیگموند فروید» و «کارل یونگ» به رؤیا پی بگیریم. به این معنا که بفرمایید این دو روانکاو مشخصاً در کدامیک از بخشهای این موضوع با یکدیگر اتفاق نظر داشتهاند و در کجا راهشان از هم جدا شده است.
همانطور که میدانید، در جریان روانکاوی دورۀ مدرن، توجه به رؤیاها نهتنها جریانی قداستورزانه نیست بلکه جریانی است قداستزدایانه، بنابراین به تعبیر «اریک فروم» در کتاب «زبان از یادرفته»، وقتی فروید به رؤیاها نگاه میکند در حقیقت به خویشتن سُفلای (lower self) ما مینگرد که شامل همۀ آن چیزهایی است که حیوانی یا بدوی یا کودکانه هستند؛ یعنی همۀ آن بخشی که باور داریم وقتی رشد کردهایم و به اینجا رسیدهایم، آن را پشت سر گذاشتهایم و در نتیجه نادیدهاش میگیریم. اما در حقیقت آن بخش، همواره در درون ما هست؛ مثلا هنگامی که عصبانی میشویم دندانهایمان را به هم میساییم یعنی در درونمان کششی وجود دارد که باعث میشود دلمان بخواهد مانند میمونهای بزرگ گاز بگیریم ولی چنین کاری را انجام نمیدهیم؛ اما درنهایت، این جزء از درونمان خود را در رؤیا به ما نشان میدهد.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
برای مطالعه متن کامل مقاله بالا لطفا به لینک زیر در وبسایت دکتر سرگلزایی مراجعه بفرمایید: (لطفا برای ورود به وبسایت از فیلترشکن استفاده کنید.)
از اینجا بخوانید
مصاحبه
#مصاحبه
#شخصیت_و_ماه_تولد
متن مصاحبه دکتر محمدرضا سرگلزایی با موضوع: «شخصیت و ماه تولد»
هفتهنامه سلامت شماره هفتصدو پنجاه و هفت – ۱۴ تیر ۱۳۹۹
تنظیم: مرجان یشایایی
.
فال و طالعبینی خرافه است یا باوری که برمبنای اصولی ناشناخته پایهگذاری شده؟ هرچه هست، امروز بازار طالعبینان و فالگیرها حسابی داغ است و افرادی هستند که آیندهی خود یا حتی دیگران را براساس گفتههای فلان پیشگو یا طالعبین میبینند و سایتهای مختلف در فضای مجازی، پر از طالعبینیها و پیشگوییهای ماه تولد هستند که خوانندگان فراوانی هم دارند. گفتوگو با دکتر محمدرضا سرگلزایی، روانپزشک را درباره این پدیده میخوانید:
شما متولد چه ماهی هستید؟
آبان ماه
آبانماهیها چه ویژگی دارند؟
ویژگی خاصشان این است که در فاصلۀ مهر و آذر بهدنیا آمدهاند.
منظورم ویژگیهای فردی مربوط به متولدین هر ماهی است.
بستگی به این دارد که شما چه نوع پاسخی بخواهید، پاسخ غیرعلمی بخواهید یا پاسخی از منظر روانپزشکی و روانشناسی. اگر به دنبال علم هستید، باید بگویم من هنوز هیچ پژوهش علمی که اثبات کند بین ماه تولد و ویژگیهای شخصیتی پیوندی وجود دارد ندیدهام، نه در درسنامههای روانپزشکی و نه در آرای نظریهپردازان شخصیت، چیزی به نام ارتباط ماه تولد و شخصیت وجود ندارد.
اگر موضوع را اینطور ببینیم که هورمونهای مادر در زمان تشکیل نطفه بهنوعی در شخصیت کودک آینده تاثیر خواهند داشت و این هورمونها بهدرجاتی تحتتأثیر عوامل بیرونی قرار میگیرند، باز هم نمیتوانیم بگوییم، ماهی که فرد در آن به دنیا آمده، میتواند تا حدودی ویژگیهای خاصی را در او ایجاد کند؟ شاید بشود مسئله را اینجور دید که شرایط اقلیمی روی هورمونها و هورمونها روی شخصیت اثر دارند، همین را میتوان در قالب ماههای سرد و ماههای گرم یا فصلهای پرنور یا فصلهای کمنور سال مطرح کرد.
بله، وقتی دربارۀ نور صحبت میکنیم، میشود دربارۀ ارتباط نور یا طول روز یا سرما یا گرما یا تغذیه با بدن و بعد هم ارتباط بدن با شخصیت صحبت کرد، اما وقتی صحبت از ماه آبان میشود، بین متولد اول و دوم آبان با متولد ۲۹ و ۳۰ مهر، تفاوت محیطی در نور و حرارت و طول روز وجود ندارد، همینطور بین اول و دوم آذر با ۲۹ آبان و ۳۰ آبان هم تفاوت اقلیمی خاصی دیده نمیشود. بنابراین، چیزی که شما میگویید امری نسبی است، درحالیکه وقتی صحبت از ارتباط شخصیت با ماه خاصی میشود، این مرزها قطعی میشوند یعنی آبانماهیها با آذرماهیها متفاوتند؛ فارغ از وضعیت نور و آب و هوا؛ به علاوه، اقلیم هر کشوری با کشور دیگر متفاوت است، مثلاً اقلیم ایران با آلمان تفاوت دارد، درحالیکه آنها که به طالعبینی ماهها عقیده دارند، همۀ آبانماهیها را در هرجای کرۀ زمین متولد شده باشند، دارای خصوصیاتی مشترک میدانند؛ مثلا نمیگویند آبانیهای کویری اینطورند و آبانیهای کوهستانی طور دیگر، یا آبانی های نیمکرۀ شمالی اینطورند و آبانیهای نیمکرۀ جنوبی طور دیگر.
#محمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
برای مطالعه متن کامل مقاله بالا لطفا به لینک زیر در وبسایت دکتر سرگلزایی مراجعه بفرمایید: (لطفا برای ورود به وبسایت از فیلترشکن استفاده کنید.)
از اینجا بخوانید
#مصاحبه
#شخصیت_و_ماه_تولد
متن مصاحبه دکتر محمدرضا سرگلزایی با موضوع: «شخصیت و ماه تولد»
هفتهنامه سلامت شماره هفتصدو پنجاه و هفت – ۱۴ تیر ۱۳۹۹
تنظیم: مرجان یشایایی
.
فال و طالعبینی خرافه است یا باوری که برمبنای اصولی ناشناخته پایهگذاری شده؟ هرچه هست، امروز بازار طالعبینان و فالگیرها حسابی داغ است و افرادی هستند که آیندهی خود یا حتی دیگران را براساس گفتههای فلان پیشگو یا طالعبین میبینند و سایتهای مختلف در فضای مجازی، پر از طالعبینیها و پیشگوییهای ماه تولد هستند که خوانندگان فراوانی هم دارند. گفتوگو با دکتر محمدرضا سرگلزایی، روانپزشک را درباره این پدیده میخوانید:
شما متولد چه ماهی هستید؟
آبان ماه
آبانماهیها چه ویژگی دارند؟
ویژگی خاصشان این است که در فاصلۀ مهر و آذر بهدنیا آمدهاند.
منظورم ویژگیهای فردی مربوط به متولدین هر ماهی است.
بستگی به این دارد که شما چه نوع پاسخی بخواهید، پاسخ غیرعلمی بخواهید یا پاسخی از منظر روانپزشکی و روانشناسی. اگر به دنبال علم هستید، باید بگویم من هنوز هیچ پژوهش علمی که اثبات کند بین ماه تولد و ویژگیهای شخصیتی پیوندی وجود دارد ندیدهام، نه در درسنامههای روانپزشکی و نه در آرای نظریهپردازان شخصیت، چیزی به نام ارتباط ماه تولد و شخصیت وجود ندارد.
اگر موضوع را اینطور ببینیم که هورمونهای مادر در زمان تشکیل نطفه بهنوعی در شخصیت کودک آینده تاثیر خواهند داشت و این هورمونها بهدرجاتی تحتتأثیر عوامل بیرونی قرار میگیرند، باز هم نمیتوانیم بگوییم، ماهی که فرد در آن به دنیا آمده، میتواند تا حدودی ویژگیهای خاصی را در او ایجاد کند؟ شاید بشود مسئله را اینجور دید که شرایط اقلیمی روی هورمونها و هورمونها روی شخصیت اثر دارند، همین را میتوان در قالب ماههای سرد و ماههای گرم یا فصلهای پرنور یا فصلهای کمنور سال مطرح کرد.
بله، وقتی دربارۀ نور صحبت میکنیم، میشود دربارۀ ارتباط نور یا طول روز یا سرما یا گرما یا تغذیه با بدن و بعد هم ارتباط بدن با شخصیت صحبت کرد، اما وقتی صحبت از ماه آبان میشود، بین متولد اول و دوم آبان با متولد ۲۹ و ۳۰ مهر، تفاوت محیطی در نور و حرارت و طول روز وجود ندارد، همینطور بین اول و دوم آذر با ۲۹ آبان و ۳۰ آبان هم تفاوت اقلیمی خاصی دیده نمیشود. بنابراین، چیزی که شما میگویید امری نسبی است، درحالیکه وقتی صحبت از ارتباط شخصیت با ماه خاصی میشود، این مرزها قطعی میشوند یعنی آبانماهیها با آذرماهیها متفاوتند؛ فارغ از وضعیت نور و آب و هوا؛ به علاوه، اقلیم هر کشوری با کشور دیگر متفاوت است، مثلاً اقلیم ایران با آلمان تفاوت دارد، درحالیکه آنها که به طالعبینی ماهها عقیده دارند، همۀ آبانماهیها را در هرجای کرۀ زمین متولد شده باشند، دارای خصوصیاتی مشترک میدانند؛ مثلا نمیگویند آبانیهای کویری اینطورند و آبانیهای کوهستانی طور دیگر، یا آبانی های نیمکرۀ شمالی اینطورند و آبانیهای نیمکرۀ جنوبی طور دیگر.
#محمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
برای مطالعه متن کامل مقاله بالا لطفا به لینک زیر در وبسایت دکتر سرگلزایی مراجعه بفرمایید: (لطفا برای ورود به وبسایت از فیلترشکن استفاده کنید.)
از اینجا بخوانید
مصاحبه
#مصاحبه
#کار_روشنفکری_به_مثابه_بندبازی
ماهنامه مدیریت ارتباطات، شماره ۱۲۱ – خردادماه ۱۳۹۹
گفتوگو با دکتر محمدرضا سرگلزایی پیرامون کار روشنفکری و نسبت آن با سلبریتی بودن/ شدن
مصاحبه کنندهها: طراوت واحدی – علی ورامینی
دکتر محمدرضا ســرگلزایی، روانپزشــک، سالهاست که دیگر کار بالینی انجام نمیدهــد و تمام وقت خود را مصــروف کار روشــنفکری میکند، البتــه با تخصص خــودش. کتــاب مینویســد؛ درسگفتارهــای متعدد برگزار میکند؛ به نقــد فیلم میپردازد و حضوری پررنگ در حوزهی اجتماعی دارد. کار او البته از همکارانش در دانشــگاههای علوم پزشکی و بخشهای روانپزشکی سختتر است؛ از این جهت که با طیف مخاطبان بسیاری در ارتباط اســت که همه دانشجوی روانپزشــکی و روانشناسی نیســتند و اینکه باید مباحــث را برای این مخاطبان ساده کند؛ (به قول انیشتین: «نه سادهتر!»). خودش معتقد است که این کار بندبازی است. بندی که یک سوی آن ابتذال اســت و سوی دیگرش مباحثی که فقط به کار حلقههای خاص دانشــگاهی و نخبــگان میخورد.
با او در این باره صحبت کردیم؛ اینکه روشــنفکر در وضعیت کنونی چگونه میتواند روی این بند راه برود و البته تمایز روشــنفکر با سلبریتی چیســت؟ دکتر سرگلزایی در اینباره میگوید: «روشــنفکران قرار نیست از اصول خود عدول کنند، این همانجایی است که روشنفکر برخلاف سایر سلبریتیها نقشــی انتحاری دارد، ولی در عینحال، قرار هم نیست اصول ما چنان متحجّر و انعطافناپذیر باشد که نتوانیم با زبان مردم بازار سخن بگوییم.»
جناب دکتر دربارۀ پدیدۀ سلبریتیها خصوصاً بعد از اینستاگرام یک نکته وجود دارد و آن اینکه اساساً شما میتوانید هیچ هنر و حتی استعداد خاصی نداشته باشید اما از هر هنرمندی (که او هم قصد سلبریتیشدن داشته باشد) سلبریتیتر و مشهورتر شوید. به نظر شما چرا مردم به چنین کسانی اقبال عمومی نشان میدهند؟ این را از رویکرد روانشناختی بیشتر میتوان بررسی کرد یا فرهنگی-اجتماعی؟ از این بابت برایم سؤال است که اگر با کهنالگوهای پرستش و ستایش هم بخواهیم بررسی کنیم و بگوئیم در قدیم مردم اسطورهها را ستایش میکردند و امروز سلبریتیها را، میبینیم که بعضی سلبریتیها مطلقا هیچ ویژگی خارقالعادهای ندارند و شاید این تحلیل به بنبست برسد.
به نظر من، درباره «جریان سلبریتیمحوری» جامعهی امروز ما، «نظریۀ طبقۀ تنآسای» «وبلِن» بهترین توضیح برای آن است. میدانید که «تورشتاین وبلِن» در ۱۹۲۴ در آمریکا کتاب «نظریۀ طبقۀ تنآسا» را نوشت و در آن کتاب گفت «طبقۀ نوکیسه» که بهدلیل تغییرات اجتماعی ناگهانی با اقتصاد رانتی و مافیایی به ثروت بزرگی رسیده، به این دلیل که جایگاه و پایگاه اجتماعی قویای ندارد، میخواهد پایگاه اجتماعیِ نداشتۀ خود را، از طریق پول بهدست آورد، پس شروع میکند به مصرف نمایشی و فراغت نمایشی؛ به این معنی که کالاهای لاکچری و تفریحات لاکچری را میخرد و به نمایش میگذارد.
فرضاً اگر میتواند یک فنجان قهوه را پانزده هزار تومان بخرد، به کافیشاپی میرود که همان را پنجاه هزار تومان بفروشند، اما آن کافه عنوان وی.آی.پی داشته باشد. بعد هم از قهوه و کافیشاپ و مرکز خریدی که به آنجا رفته عکس میگیرد و داخل اینستاگرام میگذارد. چنین فردی اعتبارش را با نمایش پول زیادش به دست میآورد، چون میخواهد بگوید آنچه را مردم به آن علاقه دارند و آرزو دارند، را زندگی میکند.
زندگی چنین اشخاصی برای بیشتر مردم تماشایی است، زیرا آنها در رؤیاهای مردم و در بهشت روی زمین زندگی میکنند. در کتب دینی در وصف بهشت گفته شده که خوردنیها و نوشیدنیهای رنگارنگ و جفتهای رنگارنگ در آن است و فضایی است پر از دُر و یاقوت و تلألؤ و درخشش، مصداق زمینی این بهشت در فضاهای لاکچری تجلّی میکند.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
برای مطالعه متن کامل مصاحبه لطفا به لینک زیر در وبسایت دکتر سرگلزایی مراجعه بفرمایید: (لطفا برای ورود به وبسایت از فیلترشکن استفاده کنید.)
از اینجا بخوانید
#مصاحبه
#کار_روشنفکری_به_مثابه_بندبازی
ماهنامه مدیریت ارتباطات، شماره ۱۲۱ – خردادماه ۱۳۹۹
گفتوگو با دکتر محمدرضا سرگلزایی پیرامون کار روشنفکری و نسبت آن با سلبریتی بودن/ شدن
مصاحبه کنندهها: طراوت واحدی – علی ورامینی
دکتر محمدرضا ســرگلزایی، روانپزشــک، سالهاست که دیگر کار بالینی انجام نمیدهــد و تمام وقت خود را مصــروف کار روشــنفکری میکند، البتــه با تخصص خــودش. کتــاب مینویســد؛ درسگفتارهــای متعدد برگزار میکند؛ به نقــد فیلم میپردازد و حضوری پررنگ در حوزهی اجتماعی دارد. کار او البته از همکارانش در دانشــگاههای علوم پزشکی و بخشهای روانپزشکی سختتر است؛ از این جهت که با طیف مخاطبان بسیاری در ارتباط اســت که همه دانشجوی روانپزشــکی و روانشناسی نیســتند و اینکه باید مباحــث را برای این مخاطبان ساده کند؛ (به قول انیشتین: «نه سادهتر!»). خودش معتقد است که این کار بندبازی است. بندی که یک سوی آن ابتذال اســت و سوی دیگرش مباحثی که فقط به کار حلقههای خاص دانشــگاهی و نخبــگان میخورد.
با او در این باره صحبت کردیم؛ اینکه روشــنفکر در وضعیت کنونی چگونه میتواند روی این بند راه برود و البته تمایز روشــنفکر با سلبریتی چیســت؟ دکتر سرگلزایی در اینباره میگوید: «روشــنفکران قرار نیست از اصول خود عدول کنند، این همانجایی است که روشنفکر برخلاف سایر سلبریتیها نقشــی انتحاری دارد، ولی در عینحال، قرار هم نیست اصول ما چنان متحجّر و انعطافناپذیر باشد که نتوانیم با زبان مردم بازار سخن بگوییم.»
جناب دکتر دربارۀ پدیدۀ سلبریتیها خصوصاً بعد از اینستاگرام یک نکته وجود دارد و آن اینکه اساساً شما میتوانید هیچ هنر و حتی استعداد خاصی نداشته باشید اما از هر هنرمندی (که او هم قصد سلبریتیشدن داشته باشد) سلبریتیتر و مشهورتر شوید. به نظر شما چرا مردم به چنین کسانی اقبال عمومی نشان میدهند؟ این را از رویکرد روانشناختی بیشتر میتوان بررسی کرد یا فرهنگی-اجتماعی؟ از این بابت برایم سؤال است که اگر با کهنالگوهای پرستش و ستایش هم بخواهیم بررسی کنیم و بگوئیم در قدیم مردم اسطورهها را ستایش میکردند و امروز سلبریتیها را، میبینیم که بعضی سلبریتیها مطلقا هیچ ویژگی خارقالعادهای ندارند و شاید این تحلیل به بنبست برسد.
به نظر من، درباره «جریان سلبریتیمحوری» جامعهی امروز ما، «نظریۀ طبقۀ تنآسای» «وبلِن» بهترین توضیح برای آن است. میدانید که «تورشتاین وبلِن» در ۱۹۲۴ در آمریکا کتاب «نظریۀ طبقۀ تنآسا» را نوشت و در آن کتاب گفت «طبقۀ نوکیسه» که بهدلیل تغییرات اجتماعی ناگهانی با اقتصاد رانتی و مافیایی به ثروت بزرگی رسیده، به این دلیل که جایگاه و پایگاه اجتماعی قویای ندارد، میخواهد پایگاه اجتماعیِ نداشتۀ خود را، از طریق پول بهدست آورد، پس شروع میکند به مصرف نمایشی و فراغت نمایشی؛ به این معنی که کالاهای لاکچری و تفریحات لاکچری را میخرد و به نمایش میگذارد.
فرضاً اگر میتواند یک فنجان قهوه را پانزده هزار تومان بخرد، به کافیشاپی میرود که همان را پنجاه هزار تومان بفروشند، اما آن کافه عنوان وی.آی.پی داشته باشد. بعد هم از قهوه و کافیشاپ و مرکز خریدی که به آنجا رفته عکس میگیرد و داخل اینستاگرام میگذارد. چنین فردی اعتبارش را با نمایش پول زیادش به دست میآورد، چون میخواهد بگوید آنچه را مردم به آن علاقه دارند و آرزو دارند، را زندگی میکند.
زندگی چنین اشخاصی برای بیشتر مردم تماشایی است، زیرا آنها در رؤیاهای مردم و در بهشت روی زمین زندگی میکنند. در کتب دینی در وصف بهشت گفته شده که خوردنیها و نوشیدنیهای رنگارنگ و جفتهای رنگارنگ در آن است و فضایی است پر از دُر و یاقوت و تلألؤ و درخشش، مصداق زمینی این بهشت در فضاهای لاکچری تجلّی میکند.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
برای مطالعه متن کامل مصاحبه لطفا به لینک زیر در وبسایت دکتر سرگلزایی مراجعه بفرمایید: (لطفا برای ورود به وبسایت از فیلترشکن استفاده کنید.)
از اینجا بخوانید
مصاحبه
#مصاحبه
متن مصاحبه دکتر محمدرضا سرگلزایی با موضوع: «اخبار بخوانیم یا نخوانیم؟»
شمارۀ ۷۶۳ هفتهنامه سلامت، ۱۵ شهریور ۱۳۹۹
سایت «سلامت»، ۲۲ شهریور ۱۳۹۹
مصاحبهگر: مرجان یشایایی
ما هر روز در معرض بمباران اخبار مختلف قرار میگیریم. این اخبار که البته اغلب بد هستند، بر زندگی ما سایه انداختهاند و با توجه به فضای مجازی دقیقهای نیست که بتوانیم خود را از جریان آنها کنار بکشیم. هرچند انتقال خبر امری مهم از آغاز تمدن انسانها است، اما امروز بهنظر میرسد، بشر دارد در سیلاب اخبار غرق میشود. چطور میتوانیم تعادلی در زندگی خودمان به وجود بیاوریم تا شنیدن اخبار به وسواس تبدیل نشود و سلامت روان و جسم ما را به خطر نیندازد.
برای پاسخ به این پرسشها و پرسشهای مرتبط با این موضوع، پای صحبت دکتر محمدرضا سرگلزایی، روانپزشک، نشستهایم.
برای ورود به بحث می خواهم پرسشی صریح از شما بپرسم: اخبار بخوانیم یا نخوانیم؟
من با توجه به دیدگاه رادیکالی که دارم، ریشهای به بحث میپردازم. منظورم از رادیکال بودن، معنای مصطلح تندروی سیاسی نیست، بلکه «رادیکال» بودن، یعنی به ریشهها پرداختن به جای مشغولیت به شاخهها و شعاعها(رادیال).
در نظام سرمایهداری متاخر یا همان نسل سوم سرمایهداری، موضوع «صنعت فرهنگ» مطرح میشود. صنعت فرهنگ با همان فرایند و نگاه تولید کالا ( آن هم کالا از نوع اسباببازی) به فرهنگسازی و مهندسی اجتماعی میپردازد و فرهنگ را نوعی اسباببازی میداند که باید بیش از سایر کالاها، مشتری و مصرفکننده را جلب کند، به همین دلیل این مرحله از نظام سرمایهداری (کاپیتالیسم) را «دیزنیفیکیشن» نامیدهاند، یعنی تبدیل کردن جامعه به شهر اسباببازیها و فانتزیها، یا همان «دیزنیلند». در فرهنگ مصرفی، جذابیت کالاها به قدر کارآمدی و دوام آنها مهم نیست.
کالا بیش از آنکه ابزاری برای برآوردن نیاز مصرفکننده باشد، وسیلهای است برای بازی و نمایش و برای تمایز طبقاتی و تفاخر اجتماعی. همین که کالا آب و رنگی برای جلب مشتری داشتهباشد و بتواند در کوتاه مدتی که کالایی جذابتر به بازار میآید، مشتری را سرگرم کند، کافی است.
این کالا میتواند یخچال و گوشی موبایل باشد یا مثلا کتاب ۱۰ توصیه برای کسب موفقیت یا سمینار توصیههایی برای شاد بودن.
این فرایند را «مکدونالدی کردن جامعه» هم میگویند، یعنی جامعهای که همه منتظر غذای آماده و سریعالبلع (فستفود) هستند. این نوک زدن به موضوعات و مصرف کوتاه مدت، سطحی و گذرا به اطلاعات سریعالهضم و راحتالحلقوم همین الگویی است که این روزها فراوان در شبکههای اجتماعی هم با آنها برخورد میکنیم، مثل ۴۰ راهحل برای فلان مشکل یا ۷ دستور برای لاغری یا کلیدهای طلایی برای موفقیت یا امثال اینها.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
برای مطالعه متن کامل مقاله بالا لطفا به لینک زیر در وبسایت دکتر سرگلزایی مراجعه بفرمایید: (لطفا برای ورود به وبسایت از فیلترشکن استفاده کنید.)
از اینجا بخوانید
#مصاحبه
متن مصاحبه دکتر محمدرضا سرگلزایی با موضوع: «اخبار بخوانیم یا نخوانیم؟»
شمارۀ ۷۶۳ هفتهنامه سلامت، ۱۵ شهریور ۱۳۹۹
سایت «سلامت»، ۲۲ شهریور ۱۳۹۹
مصاحبهگر: مرجان یشایایی
ما هر روز در معرض بمباران اخبار مختلف قرار میگیریم. این اخبار که البته اغلب بد هستند، بر زندگی ما سایه انداختهاند و با توجه به فضای مجازی دقیقهای نیست که بتوانیم خود را از جریان آنها کنار بکشیم. هرچند انتقال خبر امری مهم از آغاز تمدن انسانها است، اما امروز بهنظر میرسد، بشر دارد در سیلاب اخبار غرق میشود. چطور میتوانیم تعادلی در زندگی خودمان به وجود بیاوریم تا شنیدن اخبار به وسواس تبدیل نشود و سلامت روان و جسم ما را به خطر نیندازد.
برای پاسخ به این پرسشها و پرسشهای مرتبط با این موضوع، پای صحبت دکتر محمدرضا سرگلزایی، روانپزشک، نشستهایم.
برای ورود به بحث می خواهم پرسشی صریح از شما بپرسم: اخبار بخوانیم یا نخوانیم؟
من با توجه به دیدگاه رادیکالی که دارم، ریشهای به بحث میپردازم. منظورم از رادیکال بودن، معنای مصطلح تندروی سیاسی نیست، بلکه «رادیکال» بودن، یعنی به ریشهها پرداختن به جای مشغولیت به شاخهها و شعاعها(رادیال).
در نظام سرمایهداری متاخر یا همان نسل سوم سرمایهداری، موضوع «صنعت فرهنگ» مطرح میشود. صنعت فرهنگ با همان فرایند و نگاه تولید کالا ( آن هم کالا از نوع اسباببازی) به فرهنگسازی و مهندسی اجتماعی میپردازد و فرهنگ را نوعی اسباببازی میداند که باید بیش از سایر کالاها، مشتری و مصرفکننده را جلب کند، به همین دلیل این مرحله از نظام سرمایهداری (کاپیتالیسم) را «دیزنیفیکیشن» نامیدهاند، یعنی تبدیل کردن جامعه به شهر اسباببازیها و فانتزیها، یا همان «دیزنیلند». در فرهنگ مصرفی، جذابیت کالاها به قدر کارآمدی و دوام آنها مهم نیست.
کالا بیش از آنکه ابزاری برای برآوردن نیاز مصرفکننده باشد، وسیلهای است برای بازی و نمایش و برای تمایز طبقاتی و تفاخر اجتماعی. همین که کالا آب و رنگی برای جلب مشتری داشتهباشد و بتواند در کوتاه مدتی که کالایی جذابتر به بازار میآید، مشتری را سرگرم کند، کافی است.
این کالا میتواند یخچال و گوشی موبایل باشد یا مثلا کتاب ۱۰ توصیه برای کسب موفقیت یا سمینار توصیههایی برای شاد بودن.
این فرایند را «مکدونالدی کردن جامعه» هم میگویند، یعنی جامعهای که همه منتظر غذای آماده و سریعالبلع (فستفود) هستند. این نوک زدن به موضوعات و مصرف کوتاه مدت، سطحی و گذرا به اطلاعات سریعالهضم و راحتالحلقوم همین الگویی است که این روزها فراوان در شبکههای اجتماعی هم با آنها برخورد میکنیم، مثل ۴۰ راهحل برای فلان مشکل یا ۷ دستور برای لاغری یا کلیدهای طلایی برای موفقیت یا امثال اینها.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
برای مطالعه متن کامل مقاله بالا لطفا به لینک زیر در وبسایت دکتر سرگلزایی مراجعه بفرمایید: (لطفا برای ورود به وبسایت از فیلترشکن استفاده کنید.)
از اینجا بخوانید
دکتر محمدرضا سرگلزایی - روانپزشک
اخبار بخوانیم یا نخوانیم؟
ما هر روز در معرض بمباران اخبار مختلف قرار میگیریم. این اخبار که البته اغلب بد هستند، بر زندگی ما سایه انداختهاند و با توجه به فضای مجازی
مصاحبه
#مصاحبه
"رسانه و بحران"
مصاحبهی علی ورامینی ، خبرنگار اجتماعی با دکتر سرگلزایی (روانپزشک) با موضوع «رسانه و بحران» : ماهنامه ی مدیریت ارتباطات، شماره ی اردیبهشت 1398
با عنایت به همان کتابی که فرمودید (خبر، راهنمای کاربران از دوباتن) عرض میکنم. دوباتن در آنجا بحثی در رابطه با استمداد گرفتن از ادبیات و هنر مطرح میکند، او میگوید برای اینکه ما بتوانیم عمق فاجعه را نشان دهیم میتوانیم از ادبیات و هنر استفاده کنیم. اما بعضی از کسانی که در حوزهی ارتباطات کار میکنند یا روزنامهنگارها و اهالی رسانه میگویند که اتفاقا باید از مرثیهسرایی دوری کنیم و بگذاریم که (مخصوصا در ساعات ابتدایی بحران) واقعیت منعکس شود. نظر شما چیست؟ به نظر شما باید بین بازنمایی واقعیت و برانگیختن احساس کدام را انتخاب کنیم؟ کدام یک بیشتر باعث ایجاد حس همدردی میشود؟
دکتر سرگلزایی: یک زمان ما راجع به کمال مطلوب صحبت میکنیم و یک زمان راجع به وضعیت ممکن. من برخلاف آلن دوباتن فکر میکنم که اگر ما اطلاعات طبقهبندی شده را با تحلیل درست انتقال دهیم به عنوان رسانه کار مهمتری انجام دادهایم. اما این وضعیت مطلوب است و این وضعیت مطلوب همیشه ممکن نیست و همیشه اجرا نمیشود. بخش زیادی از رسانهها آن کاری که آلن دوباتن میگوید را انجام میدهند منتها نه برای ایجاد سمپاتی و همبستگی اجتماعی؛ بلکه برای مقاصد خاص سیاسی-اقتصادی که آنها مامور فرهنگی اجرای آن مقاصد هستند.
بنابراین وقتی که شما یک روزنامهای را میبینید که در تیتر آن نوشته «اجتماع باشکوه مردم فلان شهر»، خب اجتماع باشکوه یعنی استفاده از ادبیات. اینکه نوشته مثلا «پیمان سیاه فلان کشورها»، این پیمان سیاه یعنی استفاده از استعاره و ادبیات به جای این که راجع به این صحبت کند که یک گروهی در یک جایی از دنیا جمع شدند و یک قراردادی را بستند که ما از آن قرارداد نفعی نمیبریم.
بهنظر من اگر یک رسانهای مستقل و صادق باشد و مثلا به مردم بگوید؛ گروهی در فلان جا جمع شدند و پیمانی بستند که این پیمان برای منافع ملی فلان تاثیر را دارد و در ژئوپلیتیک منطقه این ثاثیر را دارد؛ این رسانه بهتر از رسانهای است که میگوید «پیمان سیاه ...».
یا اگر بگوید که ده هزار نفر آدم در فاصلهی بین خیابان فلان و فلان جمع شدند و این شعارها را دادند، خیلی بهتر از این است که بگوید «اجتماع باشکوه» مردم علیه مثلا «استعمار پیر». ولی واقعیت این است که این اتفاق نمیافتد و بعضی از رسانهها به شکل خیلی برجسته و عریان دارند از ادبیات و هنر استفاده میکنند برای اینکه معنایی که مدنظرشان هست را به پدیده یا به خبر بدهند. بعضی رسانه ها ممکن است عریان و زمخت این کار را بکنند و بعضی دیگر هم خیلی نرم و ریز این کار را بکنند ولی به نظر من رسانههای مستقل و صادقی که سعی نکنند پدیدهها را بزرگنمایی یا کوچکنمایی کنند، اطلاعات عینی ولی طبقهبندیشده و منظم (نه بمباران ذهن مخاطب با خبرهای پراکنده) به فرد بدهند، اثر اخلاقیتر و سازنده تری بر جامعه میگذارند.
ولی اگر که قرار باشد از هنر، ادبیات و همهی تکنولوژیهایی که در دست رسانه است استفاده شود تا این که یک معنای تغییریافته از پدیده به مخاطب برسد، رسانه ای سالم تر است که متعهد باشد که اگر قرار است با هنر کاری کند آن کار ایجاد همبستگی اجتماعی باشد و یا مثلا این که کمکهای مردمی را به آن مناطق آسیبدیده به شکل درست هدایت کند و یا به مردم آموزش بدهند که چه میشود کرد که این وقایع کمتر اتفاق بیفتند و خسارت کمتری ایجاد کنند. بنابراین اگر این اتفاق بیفتد که رسانه مستقل باشد و فقط با کورتکس مغز ما صحبت بکند و لیمبیک مغز ما را تحتفشار قرار ندهد، به نظر من بر خلاف نظر آلن دوباتن این کار بهتری است. ولی چون این اتفاق نمیافتد و رسانهها از تکنیکهای روانشناسی، هنر و ادبیات برای تفسیر اتفاقات استفاده میکنند بهتر است که حداقل با بالا بردن سواد رسانه در مردم و ایجاد ساختارهای مردم نهاد برای نقد رسانه ها، آنها را ترغیب کنیم که از هنر، ادبیات و تکنولوژی در جهت نفع جمعی استفاده کنند.
برای مطالعه متن کامل مصاحبه لطفا به لینک زیر در وب سایت دکتر سرگلزایی مراجعه بفرمایید: (لطفا برای ورود به وبسایت از فیلترشکن استفاده کنید.)
ادامه مطلب را بخوانید
#مصاحبه
"رسانه و بحران"
مصاحبهی علی ورامینی ، خبرنگار اجتماعی با دکتر سرگلزایی (روانپزشک) با موضوع «رسانه و بحران» : ماهنامه ی مدیریت ارتباطات، شماره ی اردیبهشت 1398
با عنایت به همان کتابی که فرمودید (خبر، راهنمای کاربران از دوباتن) عرض میکنم. دوباتن در آنجا بحثی در رابطه با استمداد گرفتن از ادبیات و هنر مطرح میکند، او میگوید برای اینکه ما بتوانیم عمق فاجعه را نشان دهیم میتوانیم از ادبیات و هنر استفاده کنیم. اما بعضی از کسانی که در حوزهی ارتباطات کار میکنند یا روزنامهنگارها و اهالی رسانه میگویند که اتفاقا باید از مرثیهسرایی دوری کنیم و بگذاریم که (مخصوصا در ساعات ابتدایی بحران) واقعیت منعکس شود. نظر شما چیست؟ به نظر شما باید بین بازنمایی واقعیت و برانگیختن احساس کدام را انتخاب کنیم؟ کدام یک بیشتر باعث ایجاد حس همدردی میشود؟
دکتر سرگلزایی: یک زمان ما راجع به کمال مطلوب صحبت میکنیم و یک زمان راجع به وضعیت ممکن. من برخلاف آلن دوباتن فکر میکنم که اگر ما اطلاعات طبقهبندی شده را با تحلیل درست انتقال دهیم به عنوان رسانه کار مهمتری انجام دادهایم. اما این وضعیت مطلوب است و این وضعیت مطلوب همیشه ممکن نیست و همیشه اجرا نمیشود. بخش زیادی از رسانهها آن کاری که آلن دوباتن میگوید را انجام میدهند منتها نه برای ایجاد سمپاتی و همبستگی اجتماعی؛ بلکه برای مقاصد خاص سیاسی-اقتصادی که آنها مامور فرهنگی اجرای آن مقاصد هستند.
بنابراین وقتی که شما یک روزنامهای را میبینید که در تیتر آن نوشته «اجتماع باشکوه مردم فلان شهر»، خب اجتماع باشکوه یعنی استفاده از ادبیات. اینکه نوشته مثلا «پیمان سیاه فلان کشورها»، این پیمان سیاه یعنی استفاده از استعاره و ادبیات به جای این که راجع به این صحبت کند که یک گروهی در یک جایی از دنیا جمع شدند و یک قراردادی را بستند که ما از آن قرارداد نفعی نمیبریم.
بهنظر من اگر یک رسانهای مستقل و صادق باشد و مثلا به مردم بگوید؛ گروهی در فلان جا جمع شدند و پیمانی بستند که این پیمان برای منافع ملی فلان تاثیر را دارد و در ژئوپلیتیک منطقه این ثاثیر را دارد؛ این رسانه بهتر از رسانهای است که میگوید «پیمان سیاه ...».
یا اگر بگوید که ده هزار نفر آدم در فاصلهی بین خیابان فلان و فلان جمع شدند و این شعارها را دادند، خیلی بهتر از این است که بگوید «اجتماع باشکوه» مردم علیه مثلا «استعمار پیر». ولی واقعیت این است که این اتفاق نمیافتد و بعضی از رسانهها به شکل خیلی برجسته و عریان دارند از ادبیات و هنر استفاده میکنند برای اینکه معنایی که مدنظرشان هست را به پدیده یا به خبر بدهند. بعضی رسانه ها ممکن است عریان و زمخت این کار را بکنند و بعضی دیگر هم خیلی نرم و ریز این کار را بکنند ولی به نظر من رسانههای مستقل و صادقی که سعی نکنند پدیدهها را بزرگنمایی یا کوچکنمایی کنند، اطلاعات عینی ولی طبقهبندیشده و منظم (نه بمباران ذهن مخاطب با خبرهای پراکنده) به فرد بدهند، اثر اخلاقیتر و سازنده تری بر جامعه میگذارند.
ولی اگر که قرار باشد از هنر، ادبیات و همهی تکنولوژیهایی که در دست رسانه است استفاده شود تا این که یک معنای تغییریافته از پدیده به مخاطب برسد، رسانه ای سالم تر است که متعهد باشد که اگر قرار است با هنر کاری کند آن کار ایجاد همبستگی اجتماعی باشد و یا مثلا این که کمکهای مردمی را به آن مناطق آسیبدیده به شکل درست هدایت کند و یا به مردم آموزش بدهند که چه میشود کرد که این وقایع کمتر اتفاق بیفتند و خسارت کمتری ایجاد کنند. بنابراین اگر این اتفاق بیفتد که رسانه مستقل باشد و فقط با کورتکس مغز ما صحبت بکند و لیمبیک مغز ما را تحتفشار قرار ندهد، به نظر من بر خلاف نظر آلن دوباتن این کار بهتری است. ولی چون این اتفاق نمیافتد و رسانهها از تکنیکهای روانشناسی، هنر و ادبیات برای تفسیر اتفاقات استفاده میکنند بهتر است که حداقل با بالا بردن سواد رسانه در مردم و ایجاد ساختارهای مردم نهاد برای نقد رسانه ها، آنها را ترغیب کنیم که از هنر، ادبیات و تکنولوژی در جهت نفع جمعی استفاده کنند.
برای مطالعه متن کامل مصاحبه لطفا به لینک زیر در وب سایت دکتر سرگلزایی مراجعه بفرمایید: (لطفا برای ورود به وبسایت از فیلترشکن استفاده کنید.)
ادامه مطلب را بخوانید
دکتر محمدرضا سرگلزایی - روانپزشک
رسانه و بحران
رسانه و بحران - همانطور که آلن دو باتن در کتاب «خبر (راهنمای کاربران)» از قول هگل نقل میکند؛ در عصر جدید (مدرن و پسامدرن) رسانه جایگزین مذهب شده است
مصاحبه
#مصاحبه
#مصرف_مواد_و_اختلالات_اعتیاد
متن مصاحبهی دکتر محمدرضا سرگلزایی با موضوع: «مصرف مواد و اختلالات اعتیاد»
شمارهی ۷۶۸ هفتهنامه سلامت، ۱۹ مهر ۱۳۹۹
مصاحبهگر: مرجان یشایایی
مصاحبهی مرجان یشایایی با دکتر محمدرضا سرگلزایی، روانپزشک و نویسندهی کتابهای «ترک اعتیاد موفق»، «اعتیاد از سببشناسی تا درمان» و «راهی برای رهایی از اعتیاد»
اعتیاد یعنی چه؟
اعتیاد یعنی رفتاری ارادی و تکرار شونده که مدیریت آن از اختیار ما بیرون برود، در چنین شرایطی، رفتاری که در ابتدا ارادی بوده کیفیتی اتوماتیک و غیرقابل مهار مییابد. پس منظور از رفتار اعتیادی، تنها اعتیاد به مواد مخدر نیست، بلکه ما کلمه اعتیاد را برای پدیدههایی مانند سکس مهارگسیخته، قماربازی غیرقابل کنترل، اعتیاد به بازی کامپیوتری یا حتی تماشای وسواسگونهی سریالهای تلویزیونی هم به کار میبریم. منظور من از اعتیاد به سريال این است که گاهی فرد برای دیدن چندین مجموعه سریال پشت سر هم در یک روز، از انجام کارهای روزمرهی خانوادگی، تحصیلی و شغلی جدا میماند تا جایی که برای دیدن مکرر و مستمرّ سریال محبوب خود برای ساعتها یا روزها حتی جواب تلفن را هم نمیدهد.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
برای مطالعه متن کامل مقاله بالا لطفا به لینک زیر در وبسایت دکتر سرگلزایی مراجعه بفرمایید:
از اینجا بخوانید
#مصاحبه
#مصرف_مواد_و_اختلالات_اعتیاد
متن مصاحبهی دکتر محمدرضا سرگلزایی با موضوع: «مصرف مواد و اختلالات اعتیاد»
شمارهی ۷۶۸ هفتهنامه سلامت، ۱۹ مهر ۱۳۹۹
مصاحبهگر: مرجان یشایایی
مصاحبهی مرجان یشایایی با دکتر محمدرضا سرگلزایی، روانپزشک و نویسندهی کتابهای «ترک اعتیاد موفق»، «اعتیاد از سببشناسی تا درمان» و «راهی برای رهایی از اعتیاد»
اعتیاد یعنی چه؟
اعتیاد یعنی رفتاری ارادی و تکرار شونده که مدیریت آن از اختیار ما بیرون برود، در چنین شرایطی، رفتاری که در ابتدا ارادی بوده کیفیتی اتوماتیک و غیرقابل مهار مییابد. پس منظور از رفتار اعتیادی، تنها اعتیاد به مواد مخدر نیست، بلکه ما کلمه اعتیاد را برای پدیدههایی مانند سکس مهارگسیخته، قماربازی غیرقابل کنترل، اعتیاد به بازی کامپیوتری یا حتی تماشای وسواسگونهی سریالهای تلویزیونی هم به کار میبریم. منظور من از اعتیاد به سريال این است که گاهی فرد برای دیدن چندین مجموعه سریال پشت سر هم در یک روز، از انجام کارهای روزمرهی خانوادگی، تحصیلی و شغلی جدا میماند تا جایی که برای دیدن مکرر و مستمرّ سریال محبوب خود برای ساعتها یا روزها حتی جواب تلفن را هم نمیدهد.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
برای مطالعه متن کامل مقاله بالا لطفا به لینک زیر در وبسایت دکتر سرگلزایی مراجعه بفرمایید:
از اینجا بخوانید
#مصاحبه
"تعهد اجتماعی هنر و ادبیات، نقد داستان فیلم رگ خواب و خشونت علیه زنان"
متن مصاحبهی دکتر محمدرضا سرگلزایی با موضوع: «تعهد اجتماعی هنر و ادبیات، نقد داستان فیلم رگ خواب و خشونت علیه زنان»
تاریخ مصاحبه: ۲۷ فروردین ۱۳۹۸
مصاحبهگر: معصومه بیات (نویسندهی فیلمنامهی رگ خواب)
دکتر سرگلزایی: سپاسگزارم که برای این مصاحبه از من دعوت کردید.
بیات: چیزی که دوست ندارم نوعی مواجهه با سینماست که در آن بررسی محتوای فیلم بدون در نظر گرفتن ارزشهای سینمایی آن انجام میشود. از نظر من پیام یک فیلم فقط از جایی ارزش بررسی شدن دارد (یا اصلا به مرحلهی وجود میرسد)، که از نظر ارزشهای هنری به درجهی قابلقبولی رسیده باشد. در غیر اینصورت صحبت کردن دربارهی محتوای یک فیلم، جایی که آن فیلم فاقد ارزش سینمایی است اعتبار بیهوده دادن به یک محصول است؛ به گمانم صرفا پیام ارزشمند یک فیلم نمیتواند آن را مهم یا ارزشمند سازد.
دکتر سرگلزایی: بله، فرمالیستها در بحث فرم و محتوا فکر میکنند که فرم مهمتر از محتوا و حتی تعیینکنندهی محتواست ولی من نه هنرمند هستم نه فلسفهی هنر خواندهام، بنابراین وقتی به یک فیلم نگاه میکنم گرچه ناخودآگاه من تحتتاثیر فُرم قرار میگیرد، ولی خودآگاهی و تحلیلم نه؛ بنابراین وقتی انتخاب کردهاید با من گفتوگو کنید نباید انتظار داشته باشید من راجع به ارزشهای هنری فیلمتان صحبت کنم. من محتوا را میبینم و محتوا را تحلیل میکنم و در جلسات تحلیل فیلم، که تقریباً از سال ۸۴ تا حالا هر ماه یک جلسهی تحلیل فیلم داشتهام، همهی تحلیلهایم محتواییست و راجع به فرم و سبک هنری و اینجور مسائل صحبت نمیکنم چون سوادش را ندارم.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
برای مطالعه متن کامل مقاله بالا لطفا به لینک زیر در وبسایت دکتر سرگلزایی مراجعه بفرمایید:
از اینجا بخوانید
"تعهد اجتماعی هنر و ادبیات، نقد داستان فیلم رگ خواب و خشونت علیه زنان"
متن مصاحبهی دکتر محمدرضا سرگلزایی با موضوع: «تعهد اجتماعی هنر و ادبیات، نقد داستان فیلم رگ خواب و خشونت علیه زنان»
تاریخ مصاحبه: ۲۷ فروردین ۱۳۹۸
مصاحبهگر: معصومه بیات (نویسندهی فیلمنامهی رگ خواب)
دکتر سرگلزایی: سپاسگزارم که برای این مصاحبه از من دعوت کردید.
بیات: چیزی که دوست ندارم نوعی مواجهه با سینماست که در آن بررسی محتوای فیلم بدون در نظر گرفتن ارزشهای سینمایی آن انجام میشود. از نظر من پیام یک فیلم فقط از جایی ارزش بررسی شدن دارد (یا اصلا به مرحلهی وجود میرسد)، که از نظر ارزشهای هنری به درجهی قابلقبولی رسیده باشد. در غیر اینصورت صحبت کردن دربارهی محتوای یک فیلم، جایی که آن فیلم فاقد ارزش سینمایی است اعتبار بیهوده دادن به یک محصول است؛ به گمانم صرفا پیام ارزشمند یک فیلم نمیتواند آن را مهم یا ارزشمند سازد.
دکتر سرگلزایی: بله، فرمالیستها در بحث فرم و محتوا فکر میکنند که فرم مهمتر از محتوا و حتی تعیینکنندهی محتواست ولی من نه هنرمند هستم نه فلسفهی هنر خواندهام، بنابراین وقتی به یک فیلم نگاه میکنم گرچه ناخودآگاه من تحتتاثیر فُرم قرار میگیرد، ولی خودآگاهی و تحلیلم نه؛ بنابراین وقتی انتخاب کردهاید با من گفتوگو کنید نباید انتظار داشته باشید من راجع به ارزشهای هنری فیلمتان صحبت کنم. من محتوا را میبینم و محتوا را تحلیل میکنم و در جلسات تحلیل فیلم، که تقریباً از سال ۸۴ تا حالا هر ماه یک جلسهی تحلیل فیلم داشتهام، همهی تحلیلهایم محتواییست و راجع به فرم و سبک هنری و اینجور مسائل صحبت نمیکنم چون سوادش را ندارم.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
برای مطالعه متن کامل مقاله بالا لطفا به لینک زیر در وبسایت دکتر سرگلزایی مراجعه بفرمایید:
از اینجا بخوانید
دکتر محمدرضا سرگلزایی - روانپزشک
تعهد اجتماعی هنر و ادبیات، نقد داستان فیلم رگ خواب و خشونت علیه زنان - دکتر محمدرضا سرگلزایی - روانپزشک
متن مصاحبهی دکتر محمدرضا سرگلزایی با موضوع: «تعهد اجتماعی هنر و ادبیات، نقد داستان فیلم رگ خواب و خشونت علیه زنان» تاریخ مصاحبه: ۲۷ فروردین ۱۳۹۸ مصاحبهگر: معصومه بیات (نویسندهی فیلمنامهی رگ خواب) . دکتر سرگلزایی: سپاسگزارم که برای این مصاحبه از من دعوت…
#وبینار
"مصاحبه بالینی و علامتشناسی روانپزشکی"
مدرس: دکترمحمدرضا سرگلزایی - روانپزشک
زمان: ۱۱ و ۱۲ شهریور
پنجشنبه ساعت ۱۷ الی ۲۱
جمعه ۱۰ الی ۱۴
ثبتنام: ۰۹۳۵۷۷۷۹۰۶۵
#مصاحبه_بالینی #مصاحبه
#دکتر_سرگلزایی
@drsargolzaei
"مصاحبه بالینی و علامتشناسی روانپزشکی"
مدرس: دکترمحمدرضا سرگلزایی - روانپزشک
زمان: ۱۱ و ۱۲ شهریور
پنجشنبه ساعت ۱۷ الی ۲۱
جمعه ۱۰ الی ۱۴
ثبتنام: ۰۹۳۵۷۷۷۹۰۶۵
#مصاحبه_بالینی #مصاحبه
#دکتر_سرگلزایی
@drsargolzaei