دکتر سرگلزایی drsargolzaei
38.3K subscribers
1.89K photos
112 videos
174 files
3.38K links
Download Telegram
#مقاله
#یونگ_و_فاشیسم

زمانی که فاشیست ها در آلمان و اتریش روی کار آمدند، #یونگ به قدرت رسیدن آن ها را یک پدیده مذهبی دانست و اسم این پدیده را #مذهب_اوباش نهاد!
فاشیست ها بر شانه های اوباش سوار می شوند:
تکنیک موفقیت آن ها این است که یک مذهب جدید خلق می کنند، مذهبی که در آن اطاعت از پیشوا تنها شرط رستگاری است!
در مذهب خلق شده توسط فاشیست ها، برخلاف اغلب مذاهب رایج عالم، نیازی به پرهیزکاری، پارسایی، درون نگری و ارتباط شخصی با الوهیت وجود ندارد. همه آئین مذهبی در مناسک جمعی و با شور و غلیان هیجانات صورت می گیرد:
مراسم رژه، گردهمایی های عظیم خیابانی، تکان دادن پرچم ها و به بازو بستن بازوبند هایی که عضویت در آئین پیشوا را نشان می دهند.
اوباش کسانی هستند که فاقد یک هویت فردی و یک نظام ارزشی درونی هستند. آن ها نه تمایل به پارسایی و انضباط دارند و نه توان درون نگری و گوشه گیری و اعتکاف. پس برای چنین کسانی که همیشه دچار احساس گناه و احساس حقارت عمیق بوده اند مذهب فاشیست ها نور امید رستگاری است: به جای سکوت شعار بدهید و فریاد بزنید، به جای تنهایی برای شما اعتکاف گروهی فراهم می کنیم و به جای ارتباط درونی با الوهیت یک ارتباط جمعی با پیشوا را به شما پیشنهاد می کنیم. فاشیست ها به اوباش اعتماد به نفس می دهند، به آن ها وعده تعمید و رستگاری می دهند و این همان چیزی است که اوباش به آن نیاز دارند.
این چنین است که فاشیست ها به راحتی لشگری از اوباش فراهم می آورند، لشگری که خشونت را عبادت می داند و همچون یک ماشین غول پیکر ارعاب و سرکوب به پیش می رود.
#هیتلر راجع به نژاد بسیار حساس است اما آموزه ی نژادی او پر از تناقض و به لحاظ علمی بی اساس است. مفهوم نژاد هرگز تعریف نمی شود. مردم، نژاد، قبیله، گونه و ملت تقریبأ به یک معنا به کار می روند! گرچه او مساله نژادی را "کلید تاریخ جهان" می داند واقعیات زیست شناسی و ژنتیک ربطی به او ندارند. نظریه او منحصرأ در خدمت تبیین و توجیه نفرت و تعصب پیروانش نسبت به "دیگران" قرار دارد. 
همچنین است یهودی ستیزی هیتلر: هیتلر همه دشمنانش را بدون استثناء یهودی می داند. دموکراسی و جامعه ملل، صلح طلبی، مارکسیسم و هنر مدرن همه از ابداعات یهودیت بین المللی هستند! به همین دلیل بین اوباش و پیشوا یک تفاهم عمیق ایجاد می شود. هیتلر علیه همه نهادهای مدرن اعلام جنگ می کند، نهادهایی که برای اوباش غیر قابل درک و ثقیلند، پس هیتلر به اوباش این پیام را می دهد: آن چه برای شما غیر قابل فهم است بد است، نابودش کنید!

#حزب_نازی در انتخابات ۱۹۳۲ پیروز شد، در ۱۰ می ۱۹۳۳ مراسم کتاب سوزان در برلین برگزار شد و در ۱۱ آوریل ۱۹۳۳ "پاکسازی" موزه ها و گالری ها آغاز شد! هیتلر در ۱۹۳۹ کشور آلمان را وارد جنگی بد سرانجام کرد. جنگی که پس از ۶ سال تخریب و کشتار با نابودی کشور و خودکشی پیشوا پایان یافت!

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

پی نوشت:

منبع اطلاعات فوق کتابهای زیر هستند:

۱- اندیشه یونگ- ریچارد بیلسکر-ترجمه حسین پاینده- انتشارات آشیان
۲- هنر مدرنیسم- ساندرو بکولا- ترجمه رویین پاکباز و همکاران - انتشارات فرهنگ معاصر

@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#معرفی_کتاب

نام کتاب: #میدل_مارچ
نویسنده: جورج الیوت (ماری آن اوانز)
مترجم: مینا سرابی
انتشارات: دنیای نو - ۱۳۸۲

رمان میدل مارچ در سال ۱۸۷۱ در انگلستان منتشر شده است و مربوط به زندگی شهرستانی در بریتانیای "عصر ویکتوریایی" است.
رمان تمی (theme) روانشناسانه دارد و ماده مناسبی است برای تحلیل راجع به تیپ های شخصیتی، در عین حال که می توانیم یکی از زمینه های مهم این قصه را "اخلاقیات" بدانیم.
شخصیت محوری قصه دختری به نام "دورتا بروک" است که دغدغه اصلی او "درست زندگی کردن" است. او گرچه تحت سرپرستی مردی متمول است ولی زندگی اش را وقت فعالیت های اصلاحی اجتماعی و امور عام المنفعه کرده است.
مشکل از جایی شروع می شود که دورتا تلاش می کند در ازدواج هم نگاهی "وظیفه مدار" داشته باشد. او تصمیم به ازدواج با مردی به نام "کازوبون" می گیرد که درس الهیات خوانده است و سرگرم پروژه ای خیالی است برای نوشتن کتاب "کلید همه اساطیر". این مرد از دورتا خیلی بزرگتر است و به تعبیری ازدواج دورتا با کازوبون ازدواج با یک "پدر نماد" است.
نویسنده میدل مارچ به لطافت ما را با این مساله مواجه می سازد که زندگی اخلاقی تحت تاثیر باورها شکل نمی گیرد بلکه به وضعیت روانشناختی ما متکی است. کازوبون درس کشیشی خوانده است و ادعای فرهیختگی دارد اما شخصیتی خود محور، حسود، تنگ نظر و نامهربان است. وقتی دورتا به خانه کازوبون می رود در می یابد که انتخابش اشتباه بوده است زیرا وقتی انسان ها ارتباطی "با فاصله" دارند گفته ها و ادعا ها مانع از لمس واقعیت شان می شوند، ارتباط "بی فاصله" است که صدق و کذب حر ف ها را آشکار می سازد.
از حیث "تحلیل آرکه تایپی" می توانیم تیپ شخصیت دورتا را "پرسفونی" و تیم شخصیت کازوبون را "هادسی" ارزیابی کنیم و ازدواج آنها را تکرار اسطوره "ربوده شدن پرسفون توسط هادس" ببینیم، بن مایه ای که در داستان "کیمیا خاتون" سعیده قدس و بسیاری از داستان های کهن همچون "دیو و دلبر" و "خانم طلا" هم دیده می شود.
نویسنده کتاب میدل مارچ در شخصیت های اصلی قصه "تیپ های روان شناختی" را معرفی می کند، پس از آن رفتار آنها بر اساس تیپ روان شناختی شان تعیین می شود عاشق پیشگی و هنرمندی دیونیزوسی لادیزلا، ایثارگری و مهربانی هستیایی مری گارت، جاه طلبی و شتاب زئوسی دکتر لایدگیت و خوشگذرانی و لاابالی گری هرمسی فرد وینسی نمونه های "آرکه تایپی"جالبی هستند که نشان می دهند که خانم ماری آن اوانز اعتقاد دارد سبک زندگی ما را چیزی عمیق تر از باورهای مذهبی یا آموخته های علمی تعیین می کند. شاید در این نگرش رگه هایی از "جبرگرایی" نیز مشهود باشد.
از آن جا که در این رمان با شکل گیری چند خواستگاری، نامزدی و ازدواج مواجهیم می توان "کالبد شکافی آرکه تایپی ازدواج ها" را نیز در این قصه پیدا کرد.
این کتاب می تواند محور گفتگو های روان شناختی، اجتماعی و اخلاقی در "مهمانی های فرهنگی" قرار گیرد.

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

@drsargolzaei
#مقاله
#تفکرنقاد_و_اخبارتاریخی

وظیفه تفکر نقّاد این است که ما را در مقابل دروغ و فریب حفظ نماید. در دنیایی که اخبار چون باران بر سر ما فرو می بارند بهره مندی از تفکر نقّاد به ما کمک می کند که دارای "هویت" ، "استقلال فکری" و "حق رأی" باشیم، در غیر این صورت هویّت ما را روزنامه ای که در دست داریم تعیین می کند و حق رأی ما را سریالی که تماشا می کنیم غصب می نماید!
یکی از ابزارهای نقد این است که تضاد و تعارض را در اخباری که به ما می رسد کشف کنیم. مثلا اگر در اخباری به ما گفته می شود که فلان کس دزدی بزرگی کرده است و در همان حال هیچ پرونده قضایی برای او تشکیل نمی شود ما حق داریم این خبر را در فهرست اخباری قرار دهیم که باید مورد تشکیک و تدقیق بیشتر قرار گیرند.
در اخبار تاریخی نیز ما با گزاره های متضاد زیادی سر و کار داریم. از آنجا که بسیاری از اخبار تاریخی مستند به عکس، صدا و فیلم نیستند اگر دارای تفکر نقّاد نباشیم به راحتی فریب می خوریم. همیشه هم آن کسی که اخبار دروغ تاریخی را به خورد ما می دهد فردی دروغگو یا فریبکار نیست بلکه ممکن است او دارد با نهایت صداقت دروغ می گوید! زیرا او تفکر نقّاد ضعیفی داشته و خبر دروغی را باور کرده است و دارد باور خودش را با کمال صداقت به اشتراک می گذارد!
 در این مقاله می خواهم با عینک نقد به یک خبر تاریخی نگاه کنم.
اغلب در کتاب های درسی فرزندان مان و نیز در کتبی که راجع به عظمت تمدن اسلام سخن می گویند فتح آندلس (جنوب اسپانیا) توسط مسلمانان را به عنوان یکی از مفاخر و افتخارات اقتدار اسلام مثال می زنند.
اما این افتخار برای اسلام در چه زمانی به دست آمده است؟ طارق بن زیاد سردار بربر که جنوب اسپانیا (شبه جزیره اریبا) را به تصرف خود در آورد از افسران موسی بن نصیر فرمانروای اموی شمال آفریقا بود. این سردار مسلمان با فرمان خلیفه اموی وقت یعنی ولید ابن عبدالملک در سال 710 میلادی به اروپا حمله کرد. ولید ابن عبدالملک همان کسی است که امام سجاد (امام چهارم شیعیان) را با زهر مسموم کرد و به شهادت رساند! اگر این امویان غاصب خلافت و مردمانی عیاش و غیرمتدین و ظالم بودند آیا کشور گشایی که با فرمان خلیفه اموی غاصب جائر صورت گرفته جای افتخار دارد؟! و آیا اساسأ خلیفه ای که خود غاصب است و حکومت او فاقد مشروعیت است می تواند حکم جهاد صادر کند و برای ترویج و گسترش اسلام جنگ به راه بیاندازد؟! 
تفکر نقّاد می گوید یا گزاره بد بودن و غاصب بودن و جائر بودن امویان را حذف کنید یا به کشورگشایی امویان افتخار نکنید!
نکته جالب دیگر در خصوص این ولید ابن عبدالملک این است که مسجد جامع اموی دمشق به دستور او ساخته شده است. زمانی که سوریه صحنه زورآزمایی قدرت های خارجی نشده بود و زائران ایرانی برای زیارت مرقد حضرت زینب به دمشق برده می شدند یکی از اماکن زیارتی آنها "مقام رأس الحسین" بود. مقام رأس الحسین گوشه ای از مسجد اموی بود که ادعا می شد سر امام حسین در آن جا دفن شده است. از آن جا که ساخت مسجد اموی حدود ده سال بعد از واقعه ی عاشورا آغاز شده است چگونه می توان باور کرد که یک خلیفه اموی دستور ساخت بزرگترین مسجد دنیای اسلام را در جایی بدهد که "سند جنایت امویان" در آن جا دفن شده است و همان خلیفه دستور قتل فرزند امام حسین را صادر کند؟!
جالب این جاست که حتی این که حضرت زینب هم در زینبیه دمشق دفن شده باشد محل تردید است. دکتر عطاءالله مهاجرانی در کتاب پیام آور عاشورا می نویسد که درباره محل دفن حضرت زینب سه روایت تاریخی وجود دارد: مصر، سوریه و مدینه که از بین آن ها معتبرترین اخبار به نفع این هستند که مصر مدفن حضرت زینب است.
برای من جالب است که ده ها هزار زائر ایرانی در طی ده ها سال به سوریه سفر می کردند بدون این که این سوالات ذهن آن ها را درگیر کند!
گرچه این اخبار تاریخی مربوط به قرن ها پیش هستند اما بی گمان در شکل گیری "طرحواره های ما" تأثیر عمیقی دارند.
تصمیم گیری های "این جا و اکنون" ما بر اساس "طرحواره هایمان" شکل می گیرند، طرحواره هایی که روایات و اخبار تاریخی چارچوب های جمعی آن را می سازند. بسیاری از دوستی ها و دشمنی های جمعی ما بر اساس همین اخبار تاریخی صورت گرفته اند و ما برای این دوستی ها و دشمنی ها هزینه های هنگفتی می پردازیم!
                     

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#آهنگ
#سرود_خلق_متحد

El pueblo unido jamás será vencido
مردم متحد هرگز شکست نخواهند خورد

این سرود در سال ۱۹۷۳ توسط آهنگساز شیلیایی سرجیو اورتگا ساخته شد، و به سرعت میان مردم شیلی معروفیت یافت و اندکی بعد با وقوع کودتای پینوشه در شیلی ممنوع شد.
@drsargolzaei
#آهنگ
#دیوار

خوانندگان: فرامرز اصلانی و داریوش
ترانه سرا: روزبه بمانی
آهنگساز: فرزاد فتاحی

@drsargolzaei
#یادداشت_هفته
#نبرد_برسر_تاج

"مهدی سحابی" مترجم کتاب "دانه زیر برف" اینیاتسیو سیلونه" در مقدمه ای که بر این کتاب نوشته است موضوع "نهضت و نظام" را مطرح می کند. از نظر او هر جنبش سیاسی - اجتماعی تا زمانی که در جایگاه فرو ریختن کاخ نظام پیشین است پویا  و پذیرنده است اما زمانی که تاج از سر نظام پیشین برداشت و خود از جایگاه نهضت به جایگاه نظام رسید بسته، جزم اندیش (Dogmatic)، پارانویید و خودشیفته می شود. بر اساس این تحلیل، ما در مدار بسته ای گیر افتاده ایم که هر نهضتی اگر به پیروزی برسد سرنوشتی جز همان تحجّر و جمودی که بر آن شوریده بود ندارد.

اما اریک فروم (فیلسوف و روانکاو آلمانی) نهضت ها را به دو دسته تقسیم می کند: نهضت هایی که یک یاغی (Rebel) آن ها را هدایت می کنند، در مقابل نهضت هایی که یک انقلابی (Revolutionary) سکان هدایت آن ها را در دست دارد.

اریک فروم این گونه "یاغی" و "انقلابی" را از همدیگر تفکیک می کند:

"منظور من از یاغی کسی است که با صاحبان قدرت موجود در می افتد ولی دوست دارد که خودش یکی از آن صاحبان قدرت شود تا دیگران از او اطاعت کنند. یاغی ستایشگر قدرت است. یاغی پیش از به دست آوردن قدرت عصیان گر و رادیکال است ولی به محض این که برای خود قدرتی دست و پا می کند محافظه کار و مدافع وضع موجود می شود. اما یک فرد انقلابی کسی است که چنین وضعیت متناقضی ندارد چرا که خود را از میل به تسلط بر دیگران و وابستگی به قدرت آزاد کرده است. او فردی مستقل است و تمایلی به تسلط بر دیگران ندارد." 

شاید آنچه باعث شده که خیلی ها سرنوشت خوبی را برای اعتراضات اجتماعی  متصّور نباشند این است که تعداد رهبرانی که با تعریف اریک فروم "یاغی" بوده اند خیلی بیشتر از رهبرانی است که بنا به تعریف او "انقلابی" بوده اند.

جنون قدرت #استالین، #مائو، #قذافی، #کاسترو و #موگابه چنان نمایش پر سر و صدایی در تاریخ ایجاد کرده است که اغلب ما نام رهبران فروتنی همچون #جواهرلعل_نهرو، #واتسلاو_هاول و #لخ_والسا را فراموش می کنیم، کسانی که از بت شکنی آغاز کردند ولی سفر قهرمانی آنها با "بت شدن" به پایان نرسید. آن ها عمیقأ درک کردند که مهم نیست "چه کسی" باشی، اگر "فرایند مشروطیت" را کنار بگذاری و تاج قدرت نظارت را بر سر بگذاری دیری نمی گذرد که در آینه همان هیولایی را می بینی که روزی از او نفرت داشتی.

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

پی نوشت:

* کتاب "دانه زیر برف" اینیاتسیو سیلونه با ترجمه مهدی سحابی توسط انتشارات امیرکبیر چاپ شده است. این کتاب ادامه ی کتاب نان و شراب است. 

* مطلبی را که از اریک فروم نقل کردم مربوط است به کتاب "رسالت زیگموند فروید" اریک فروم که با ترجمه فرید جواهر کلام و توسط شرکت انتشارات علمی فرهنگی منتشر شده است.

* پیش از این راجع به جواهر نعل نهرو یادداشتی نوشته ام با عنوان #آنکس_که_نداند_و_نداند_که_نداند.

@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#چشم_تاریخ

بخش اندکی از مردم ایران نام #دکترتقی_ارانی را شنیده اند. دکتر ارانی از اعضای برجسته گروه ۵۳ نفر بود که از اواخر سال ۱۳۱۵ تا اوایل سال ۱۳۱۶ به تدریج دستگیر و در زندان موقت تهران و زندان قصر زندانی شدند.

این گروه که به گروه ۵۳ نفر معروف شدند متهم بودند که از مرام اشتراکی و کمونیستی پیروی می‌کنند. اعضای گروه ۵۳ نفر تا پیش از دستگیری با هم ارتباطی نداشتند و این نام پس از دستگیری به آن ها اطلاق شد. آن ها عمدتاً زیر شکنجه‌های جانکاه مأموران اداره آگاهی (تأمینات) شهربانی #رضاشاه قرار گرفتند و با پرونده‌هایی که برای آن ها ساخته شد به زندان‌های درازمدت محکوم و راهی زندان قصر شدند. دکتر تقی ارانی در ۱۳ شهریور ۱۲۸۲ خورشیدی در تبریز زاده شد ارانی دانش‌ آموخته رشته ی شیمی دانشگاه برلین بود و در ۲۸ آذر ۱۳۰۷ خورشیدی از رساله دکتری خود دفاع کرد.

ارانی از نخستین سال بازگشت  به ایران تلاش کرد با روشنفکران برجسته کشور تماس برقرار کند. آشنایی او با #نیمایوشیج،#احمدکسروی، شهیدزاده و  طاهر تنکابنی نمونه بارزی از تلاش‌های او است. تدریس در دبیرستان ‌های شرف، ثروت، معرفت و مدرسه صنعتی و تماس روزانه با دانش آموزان و دانشجویان زمینه مناسبی برای فعالیت و روشنگری وی به وجود آورده بود. 

#مجله_دنیا، یکی از آثار مبارزه فکری ارانی است، که آن را به همراهی ایرج اسکندری و بزرگ علوی انتشار داد.

مجله دنیا دراول بهمن ماه ۱۳۱۲ شروع به انتشار کرد و درخرداد ۱۳۱۴ طی بخشنامه وزارت فرهنگ، ناگزیر تعطیل گردید. در این مدت دوازده شماره از آن نشر یافت و در این دوازده شماره مسائل مختلف علمی و صنعتی و اجتماعی و هنری از نقطه نظر علمی و فلسفه ماتریالیسم مورد بحث قرار گرفت.

دکتر تقی ارانی بین روزهای ۱۰ تا ۱۴ بهمن ۱۳۱۸ به طرز مشکوکی در زندان درگذشت.

اولیای بهداری زندان گواهی دادند که او در اثر ابتلا به بیماری تیفوس (که بیماری بسیار شایع زندان‌های عصر رضاشاه بود) جان خود را از دست داده‌است. ماجرای مرگ دکتر ارانی را از لابه‌لای نوشته‌های #بزرگ_علوی دنبال می‌کنیم که خود از یاران او بود و جزو ۵۳ نفری محسوب می‌شد که در زندان قصر محبوس بود و بعدها خاطراتش را در کتابی به همین نام ” پنجاه و سه نفر “ منتشر کرد:

... مرگ دکتر ارانی از آن مصیبت‌هایی است که کلیه کسانی که در زندان بوده و نام او را شنیده و یا یک بار او را در سلول‌های مرطوب کریدور سه و چهار زندان موقت دیده بودند هرگز فراموش نخواهند کرد... روز چهاردهم بهمن ۱۳۱۸ جسد دکتر ارانی را به غسالخانه بردند. یکی از دوستان نزدیک دکتر ارانی، طبیبی که با او از بچگی در فرنگستان معاشر و رفیق بود، جسد او را معاینه کرد و علائم مسمومیت را در جسد او تشخیص داد. مادر پیر دکتر ارانی، زن دلیری که با خون دل وسایل تحصیل پسرش را فراهم کرده، روز چهاردهم بهمن ۱۳۱۸ جسد پسر خود را نشناخت. بیچاره زبان گرفته بود که این پسر من نیست. این طور او را زجر داده و از شکل انداخته بودند. همین مادر چندین مرتبه دامن پزشک معالج دکتر ارانی را گرفته و از او خواسته بود که پسرش را نجات دهد و به او اجازه دهد دوا و غذا برای پسرش بفرستد. دکتر زندان در جواب گفته بود که این کار میسر نیست. برای آن که به من دستور داده‌اند که او را درمان نکنم...
@drsargolzaei

http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/TaghiArani.jpg
#پرسش_و_پاسخ

*سلام خدمت #دکترسرگلزایی

بنده از خوانندگان پرطرفدار پیج شما در تلگرام هستم. چگونه شخصی وجود خداوند را می تواند حس کند؟ آیا باید اعتقادات دینی را بالا ببرد؟


*سلام و ارادت

تجارب دینی (تجارب وحیانی) ربطی به عقاید دینی ندارند. این تجارب ما را انتخاب می کنند و وجود لایه های فرامادّی و فراشخصی زندگی را به رخ ما می کشانند.
برای زیاد شدن احتمال رخداد چنین تجاربی، عقاید نه شرط لازم هستند نه شرط کافی!
عقاید دینی محصول تجارب وحیانی هستند نه برعکس!
در کتاب #انسان_فلسفه_عرفان (انتشارات بهار سبز) به تفصیل به این موضوع پرداخته ام.

سبز باشید

@drsargolzaei
#مقاله
#مراقب_بازاریابی_اجتماعی_باشید!

با اصطلاح «بازاریابی» آشنا هستید. وقتی فروشنده ای کالای خود را تبلیغ می کند، وقتی یک آژانس مسافرتی، تورهای خود را معرفی می کند و هنگامی که یک پیتزا فروشی، آگهی افتتاح خود را در خانه ی شما می اندازد، شما می دانید با «بازاریابی» سرو کار دارید. در چنین مواقعی، نگاه تان نقاد و موشکاف می شود و به راحتی، تبلیغات را باور نمی کنید و به قول معروف، با خودتان می گویید: «هیچ بقالی نمی گه ماست من ترشه!»
اما گاهی ما با کسانی سروکار داریم که به ظاهر، قرار نیست چیزی به ما بفروشند. این گونه به نظر می آید که ما در حال دریافت کالای رایگانی هستیم بنابراین تصور می کنیم لازم نیست نقاد و موشکاف باشیم. این سناریو، ماجرای «بازاریابی اجتماعی»
(social marketing)
است. شما پای تلویزیون نشسته اید و بدون این که پولی بپردازید، مشغول تماشای یک سریال داستانی هستید. ظاهر ماجرا این است که فقط مشغول تفریح و سرگرمی هستید، در حالی که مغز شما مشغول یادگیری است. رسانه ای که آن سریال را برای شما نمایش می دهد، در حال «برنامه ریزی ذهن شما» است. در ظاهر، کالایی تبلیغ نمی شود و شما نیز پولی نمی پردازید اما واقعیت ماجرا این است که بسیاری از کالاها- بدون این که بدانید- برای شما تبلیغ می شوند و شما نیز در آینده، بدون این که بدانید چرا، پول هنگفتی را برای خرید این کالاها خواهید پرداخت!
وقتی شما با قهرمان یک فیلم سینمایی ارتباط برقرار می کنید، بدون هیچ دلیل منطقی از اتومبیل او نیز خوش تان می آید و در آینده ای نزدیک یا  دور حاضرید زیر بار قرض بروید تا اتومبیلی شبیه آن را خریداری کنید؛ بدون این که در لحظه ی خرید آن اتومبیل، حتی به خاطر آورید که کدام فیلم سینمایی، شما را تحت تاثیر قرار داده است!
شما در حال تماشای اخبار تلویزیون هستید و تصور نمی کنید بسیاری از اطلاعاتی که دریافت می کنید نه «آگاهی»، که در واقع «آگهی» هستند.
به ظاهر آماری را برای شما بازگو می کنند و به شما می گویند که این آمار، حاصل یک «نظرسنجی» است، در حالی که واقعیت این است که آن چه می شنوید، یک «نظرسازی» است تا یک «نظرسنجی». از آن جا که انسان موجود اجتماعی است، قابلیت شدیدی برای «تلقین پذیری» و «تقلید کردن» دارد. کافی است باور کنید که بیش تر مردم، چنین فکر می کنند، شما نیز همان گونه فکر خواهید کرد!
تحقیقات روان شناسی اجتماعی نشان داده که بخشی از مردم، چنان تلقین پذیرند که حتی هنگامی که بیش تر مردم چیزی برخلاف آن چه او «به چشم خود دیده است» بگویند، او به آن چه دیده است، شک خواهد کرد!
در دنیای عجیبی زندگی می کنیم. برخلاف آن چه تصور می کنیم، صادق ترین افراد کسانی هستند که رسمأ به شما اعلام می کنند که قرار است چه کالایی به شما بفروشند و برای آن، چه بهایی می طلبند. اغلب کسانی که به ظاهر کالای رایگانی را در اختیار شما می گذارند، مشغول «بازاریابی اجتماعی» هستند. آنان روزی بهای کالای خود را چند برابر از شما دریافت خواهند کرد بدون این که بدانید چرا و به چه کسی، چه هزینه ای را پرداخته اید.
یک شاعر آفریقایی می گوید: «هنگامی که سفیدپوستان به سرزمین ما آمدند، ما مزرعه و معدن داشتیم و آنان کتاب مقدس را در دست داشتند. آنان به ما آموختند که چشمان مان را ببندیم و دعا کنیم. وقتی چشم گشودیم، کتاب مقدس در دستان ما بود اما آنان مالک مزرعه و معدن ما بودند!» 
چشمان تان را باز نگه دارید، حتی هنگام دعا!
این روزها گرگ ها لباس چوپانی به تن می کنند!

#دكترمحمدرضاسرگلزايي_روانپزشك
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#معرفی_کتاب

نام کتاب: #عطرسنبل_عطرکاج
نویسنده: فیروزه جزایری دوما
مترجم: محمد سلیمانی نیا
ناشر: نشر قصه

                       *               *               *

خانم فیروزه جزایری زنی خوزستانی هستند که در هفت سالگی همراه خانواده به آمریکا مهاجرت کرده اند و در این کتاب از تقابل فرهنگ ایرانی با فرهنگ آمریکایی سخن گفته اند.

نام اصلی کتاب این بوده است:

Funny in Farsi: A Memoir of Growing up Iranian American

که ترجمه آن می شود: شوخی به زبان فارسی: خاطراتی از بزرگ شدن به عنوان یک ایرانی آمریکایی.

کتاب از خاطرات جداگانه ای تشکیل شده که هر کدام شیرین و شنیدنی اند و موضوعات متنوعی دارند: از روز اول مدرسه یک کودک ایرانی که به آمریکا برده شده گرفته تا مراسم عروسی همان دختر در بزرگسالی با یک مرد فرانسوی و سرگیجه بین رسوم ایرانی مراسم ازدواج و آداب فرانسوی آن.

گرچه خاطرات این کتاب مربوط به یک فرد، یک خانواده یا حداکثر یک نسل از ایرانیان مهاجر می باشند اما به اعتقاد من این کتاب منبع ارزشمندی است از نحوه مواجهه ایرانیان با غرب به طور عام و با ایالات متحده آمریکا به طور خاص و از این حیث مخزن اطلاعات ارزشمندی است در باب روان شناسی اجتماعی ایرانیان.

در این کتاب می بینیم که خانواده فیروزه مواجهه ای "صفر-صدی" با فرهنگ آمریکایی دارند: از یک سو هر هفته به "دیسنی لند" می روند و از سوی دیگر لب به "هات داگ" نمی زنند زیرا ترجمه تحت اللفظی آن برایشان مفهوم "سگ داغ" را تداعی می کند، از سویی همه کنسروهای غذایی را امتحان می کنند و از طرف دیگر برای تسلط به زبان انگلیسی تلاش نمی کنند!

این طرز مواجهه خانواده فیروزه یادآور مواجهه "صفر-صدی" ایرانیان با غرب است که از طیفی بین غرب زدگی تا غرب ستیزی نوسان می کند.

گروهی از ایرانیان چنان مفتون و مسحور فرهنگ آمریکایی می شوند که در مکالمه روزمره با جمعی ایرانی مکرراً و به تعمّد از واژه ها و اصطلاحات انگلیسی استفاده می کنند و گروه دیگر آمریکا را شیطان بزرگ و ام الفساد زمان می دانند و همه فیلسوفان و نظریه پردازان آمریکا را صهیونیست و وابسته به فراماسونری!

یادم می آید چند سال قبل مراجعی داشتم که در دانشگاه فلسفه می خواند. از او چیزی راجع به "چامسکی"پرسیدم (که اتفاقأ هم منتقد صهیونیسم است و هم منتقد سیاست خارجی آمریکا) و او پاسخ داد: «من وقتم را صرف فلسفه غرب نمی کنم، آخرش پوچی و بازی با کلمات است!» از او پرسیدم کدام بخش از فلسفه غرب را این گونه ارزیابی می کنی و او پاسخ داد من نخوانده ام، استاد فلانی گفته اند!

چنین سبک مواجهه ای را در بخش مهمی از نظریه پردازان و سیاستگزاران ایرانی هم می بینیم، گروهی که حتی خود را کارشناس مسائل آمریکا می دانند و در دستگاه های رسمی جایگاه های کلیدی دارند، نگاهی گزینشی به آمریکا دارند.  کتاب های متعددی از محصولات این دستگاه های فرهنگی خوانده ام که آمریکا را باتلاقی از دروغ و دغل و فساد اخلاقی و رسوایی های مالی ترسیم کرده اند و اتفاقأ بعضی از این کتاب ها با بودجه عمومی با تیراژ بالای یکصد هزار جلد چاپ شده و در کتاب خانه های عمومی کشور توزیع شده اند!

در مقابل هم با نسلی از غرب زدگان مواجهیم که همچون "جاستین بیبر" لباس می پوشند، همچون "باب مارلی" ماری جوآنا می کشند و ژست معترض بودن "پینک فلوید" را به جای معترض بودن عملی بر می گزینند.

در حین خندیدن به داستان های جذاب و شیرین فیروزه جزایری خوب است به این مصداق های جمعی و ملّی مواجهه ایرانیان با غرب هم توجه کنیم.

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

@drsargolzaei

www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/PinePerfume.jpg
#مقاله
#ریشه_های_خشونت -قسمت اول

درباره این که چرا انسان متمدن دست به خشونت می زند نظریه های مختلفی وجود دارند.
"زیگموند #فروید" پایه گذار روانکاوی که هسته مرکزی انگیزش در انسان را غریزه جنسی (لیبیدو) می دانست، سرکوب این غریزه را ریشه خشونت می دانست. برای مثال فروید در تحلیل روانکاوانه ای از کتاب "قاضی پل شربر" ، خصومت او نسبت به دیگران و دشمن انگاری و تئوری توطئه اش را ناشی از این می دانست که قاضی شربر دارای تمایل سرکوب شده همجنس گرایی بوده است و سرکوب این غریزه باعث شده که وی کسانی را که نسبت به آن ها تمایل جنسی دارد را با استفاده از مکانیزم های دفاعی "وارونه سازی" و "فرافکنی" دشمن بیانگارد و بنای خصومت با آن ها را داشته باشد.
"آلفرد #آدلر" پزشک وینی دیگر، برخلاف فروید خشونت را ناشی از "عقده حقارت" می دانست. از نظر آدلر هر کس بیشتر تحقیر شده باشد تمایل بیشتری برای خشونت دارد. خشونت رفتاری جبرانی است برای این که فرد به خودش و دنیا ثابت کند در موضع قدرت است و موضع ضعف خود را ترک گفته است. "مانس اشپربر" روانکاو آدلری در کتاب "روانشناسی استبداد و خودکامگی" با این شیوه تحلیل خشونت را در نظام های فاشیست ریشه یابی کرده است.
"کارن هورنای" روانکاو آلمانی که از اولین زنان روانکاو بود در این زمینه نظر دیگری دارد. او اعتقاد دارد خشونت ریشه در ترس دارد. هر چه کودکی در فضای امن تری رشد کند تمایل او به خشونت کمتر می شود.
بعدها "کارو دو بوآ" و رونالد روهنر" در تحقیقاتی که بر روی فرهنگ های مختلف انجام دادند نظر هورنای را تأیید کردند. در هر جامعه ای که کودکان در دوران نوزادی و خردسالی حضور فیزیکی و روانی بیشتری از مادر را تجربه می کنند خشونت کمتر است. حضور بیشتر مادر در نزد کودک در او احساس امنیت ایجاد می کند و آستانه تحریک سیستم "ستیز- گریز" مغز او را بالاتر می برد. چنین کودکی در سراسر عمر دیرتر احساس تهدید و ناامنی می کند و دیرتر از کوره در می رود و دست به خشونت می زند.
من در این یادداشت کوتاه قصد ندارم بین دیدگاه های فروید، آدلر و هورنای یکی را به عنوان ریشه خشونت معرفی کنم. تصور من این است که لازم نیست به دنبال یک "شاه کلید" باشیم که همه پدیده ها را با آن توجیه کنیم . هر سه نظریه می تواند درست باشد. ممکن است ریشه خشونت قاضی پل شریر تکانه های سرکوب شده جنسی اش باشد در حالی که ریشه خشونت بنیتو موسولینی عقده حقارت و ریشه خشونت کودکان بد سرپرست ترس و ناامنی دائمی.
در کنار این نظریات روانکاوانه، نظریات رفتارگرایان بر همانندسازی و یادگیری تأکید بیشتری دارند. از نظر رفتارگرایان، خشونت می تواند به صورت مستقیم و غیر مستقیم آموزش داده شود. زمانی که برای کودکان تفنگ اسباب بازی تولید می کنیم یا زمانی که در کتاب های تاریخ به کودکان راجع به دوران طلایی امپراتوری بزرگ مان "شبه اطلاعات" می دهیم در حال آموزش خشونت به آن ها هستیم.
به نظر می رسد رفتارگران بیشتر به دلایل آشکار خشونت پرداخته اند و روانکاوان به دلایل پنهان خشونت و این دیدگاه ها مکمل یکدیگرند نه رقیب هم!
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#مقاله
#ریشه_های_خشونت -قسمت دوم

در انتها می خواهم به دو دیدگاه شاعرانه در باب خشونت بپردازم؛ دیدگاه #سهراب و دیدگاه #شاملو (که من هر دو را دوست می دارم).
سهراب در مجموعه شعر "حجم سبز" (1346) سروده بود:
آب را گل نکنیم:
در فرودست انگار، کفتری می خورد آب
یا که در بیشه دور، سیره ای پر می شوید
یا در آبادی ، کوزه ای پر می گردد
آب را گل نکنیم:
شاید این آب روان، می رود پای سپیداری، تا فروشوید اندوه دلی
دست درویشی شاید، نان خشکیده فرو برده در آب.
زن زیبایی آمد لب رود،
آب را گل نکنیم
روی زیبای دو برابر شده است
چه گوارا این آب!
چه زلال این رود!
مردم بالا دست چه صفایی دارند...
...مردمان سر رود، آب را می فهمند، گل نکردندش، ما نیز آب را گل نکنیم.

"احمد شاملو" درباره این شعر سهراب چنین گفته است:
"می دانید؟ زورم می آید آن عرفان نابه هنگام را باور کنم . سر آدم های بی گناه را لب جوب می برند و من دو قدم پایین تر بایستم و توصیه کنم که آب را گل نکنید! تصور می کنم یکی مان از مرحله پرت بودیم، یا من یا او!"

"مهدی #اخوان_ثالث" بزرگ شاعر دیگر نیز سخن شاملو را تأیید می کند وقتی می گوید:
"زمانه در شعرهای سهراب سپهری غایب است. آب را گل نکنیم، آن طرف تر کفتری دارد آب می خورد و این قبیل حرف ها شعر امروز نیست، پند و اندرز کلیله ای است... مقصودم این است که بگویم چیزهایی، اموری، مسائلی و خاصه "درگیری هایی" از این شعرهای به راستی "معصومانه" گریخته اند... و صاحبانشان  را غافل کرده، فرار را برقرار ترجیح داده اند، امور و مسائل و درگیری هایی که در عصر و زمانه ما به وقاحت و به صراحت و بی رحمی وجود وحشتناک دارند و پدر در می آوردند! "
من در این دو رویکرد شاعرانه (به قول سیمین دانشور، رویکرد متعهد و رویکرد غیر متعهد) نیز بیشتر وجوه مکمل می بینم تا وجوه رقیب. سهراب به ریشه های روانی خشونت می پردازد و شاملو به ریشه های اجتماعی اش و هر دو درست می گویند ولی در باره دو وجه متفاوت و البته مکمل وجود آدمی سخن می گویند.
بنده در دو مقاله #فروید_و_چهارنظریه_درباب_خشونت و #آدم_خوش_ذات_آدم_بدذات در همین سایت سخنان بیشتری در این باره گفته ام و ترجیح  می دهم به جای تکرار خوانندگان عزیز را به خواندن همان مقالات دعوت کنم.
علاوه بر این در یک یادداشت هفته هم با موضوع #ساده_سازی_افراطی به خطر ترجیح دادن "این بر آن" به جای تجمیع این و آن پرداخته ام.

#دكترمحمدرضاسرگلزايي_روانپزشك

@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#آهنگ
#آبی_دریا_قدغن

آهنگساز، ترانه سرا و خواننده: شهیار قنبری

@drsargolzaei
#آهنگ
#گریه

خواننده: داریوش اقبالی
ترانه سرا: ایرج جنتی عطایی
آهنگساز و تنظیم : فرید زولاند

@drsargolzaei
#آهنگ
#نون_و_پنیر_و_سبزی
   
خواننده: ابی و داریوش
ترانه سرا: شهیار قنبری
آهنگساز: فرید زلاند
تنظیم: منوچهر چشم آذر

@drsargolzaei