#مقاله
#بوی_ماه_مهر
مدرسه ها باز شده اند. میلیون ها کودک ایرانی هر روز صبح زودتر از آن چه "غریزه طلب می کند" از خواب برمی خیزند و بسیار طولانی تر از آن چه حوصله ی کودکی بر می تابد بر نیمکت ها جا خشک می کنند. من ایام تحصیل را مرور می کنم و تلخ و شیرین هایش را باز می چشم. در سن 44 سالگی دریافتم که عارضه ی ستون مهره هایم ناشی از این است که در تمام سال های تحصیل، معلم "تربیت بدنی" راجع به "درست نشستن" و "درست راه رفتن" کلمه ای با ما سخن نگفت! وقتی در سرزمین های عربی چرخیدم فهمیدم آن چه معلم عربی به ما آموخت به درد ارتباط گرفتن با هیچ عرب زبانی در دنیای معاصر نمی خورد! وقتی دیدم سوری ها "مجید" را "مژید" تلفظ می کنند و عراقی ها در ابتدای قصه هاشان می گویند "چان یا ما چان" و عبدالحلیم حافظ در ابتدی شعر "المقهی" نزار قبانی به جای "جلست" می گوید "گلست" فهمیدم برخلاف تأکید معلم عربی مان عرب زبان ها امروز چ و ژ و گ هم دارند! از افسوس ها بگذریم: یاد معلم تاریخ مان به خیر وقتی که خطر می کرد و در کلاس درس می گفت کجاهای کتاب تاریخ مان دروغ است، زنده باشی معلم دلاور حتی اگر تن تو در خاک است. تمام کتاب هایم تقدیم به تو معلم ادبیات سال اول راهنمایی که آن روز کتاب هایم را پشت ویترین کتابفروشی ها می دیدی و یادت به خیر معلم دیکته ی دوم دبستان که به من 19 دادی که یادم بماند نقطه ها را سر جایشان بگذارم!
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#بوی_ماه_مهر
مدرسه ها باز شده اند. میلیون ها کودک ایرانی هر روز صبح زودتر از آن چه "غریزه طلب می کند" از خواب برمی خیزند و بسیار طولانی تر از آن چه حوصله ی کودکی بر می تابد بر نیمکت ها جا خشک می کنند. من ایام تحصیل را مرور می کنم و تلخ و شیرین هایش را باز می چشم. در سن 44 سالگی دریافتم که عارضه ی ستون مهره هایم ناشی از این است که در تمام سال های تحصیل، معلم "تربیت بدنی" راجع به "درست نشستن" و "درست راه رفتن" کلمه ای با ما سخن نگفت! وقتی در سرزمین های عربی چرخیدم فهمیدم آن چه معلم عربی به ما آموخت به درد ارتباط گرفتن با هیچ عرب زبانی در دنیای معاصر نمی خورد! وقتی دیدم سوری ها "مجید" را "مژید" تلفظ می کنند و عراقی ها در ابتدای قصه هاشان می گویند "چان یا ما چان" و عبدالحلیم حافظ در ابتدی شعر "المقهی" نزار قبانی به جای "جلست" می گوید "گلست" فهمیدم برخلاف تأکید معلم عربی مان عرب زبان ها امروز چ و ژ و گ هم دارند! از افسوس ها بگذریم: یاد معلم تاریخ مان به خیر وقتی که خطر می کرد و در کلاس درس می گفت کجاهای کتاب تاریخ مان دروغ است، زنده باشی معلم دلاور حتی اگر تن تو در خاک است. تمام کتاب هایم تقدیم به تو معلم ادبیات سال اول راهنمایی که آن روز کتاب هایم را پشت ویترین کتابفروشی ها می دیدی و یادت به خیر معلم دیکته ی دوم دبستان که به من 19 دادی که یادم بماند نقطه ها را سر جایشان بگذارم!
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
دکتر محمدرضا سرگلزایی - روانپزشک
دکتر محمدرضا سرگلزایی – روانپزشک و معلم
برای دسترسی به همه محتوای سایت نیاز است شما در سایت ثبتنام کنید و در صورتی که پیش از این
#آهنگ
#مراببوس
خواننده: حسن گل نراقی
شاعر: حیدر رقابی
کتاب #شورشیان_آرمانخواه:
#ناکامی_چپ_در_ایران
نوشته مازیار بهروز
انتشارات ققنوس- 1390
صفحه 312
دکتر حیدررقابی متخلص به هاله یک هوادار جبهه ملی در سال 1333 شعر مراببوس را سرود. هم زمانی این آهنگ با محکومیت نخستین گروه افسران توده ای باعث شد که باور عمومی بر این قرار گیرد که این شعر مربوط به وداع سرهنگ عزت الله سیامک با دخترش است. افسران توده ای بر خلاف رهبران حزب توده در برابر شکنجه و مرگ از خود شهامت نشان دادند. این شهامت در مواردی سبب اسطوره سازی شد.
@drsargolzaei
#مراببوس
خواننده: حسن گل نراقی
شاعر: حیدر رقابی
کتاب #شورشیان_آرمانخواه:
#ناکامی_چپ_در_ایران
نوشته مازیار بهروز
انتشارات ققنوس- 1390
صفحه 312
دکتر حیدررقابی متخلص به هاله یک هوادار جبهه ملی در سال 1333 شعر مراببوس را سرود. هم زمانی این آهنگ با محکومیت نخستین گروه افسران توده ای باعث شد که باور عمومی بر این قرار گیرد که این شعر مربوط به وداع سرهنگ عزت الله سیامک با دخترش است. افسران توده ای بر خلاف رهبران حزب توده در برابر شکنجه و مرگ از خود شهامت نشان دادند. این شهامت در مواردی سبب اسطوره سازی شد.
@drsargolzaei
#آهنگ
#سرود_آزادی
(آن زمان که بنهادم)
شاعر: محمد فرخی یزدی
آهنگساز: محمدرضا لطفی
خواننده: #شهرام_ناظری
دکلمه:مهدی فتحی
@drsargolzaei
#سرود_آزادی
(آن زمان که بنهادم)
شاعر: محمد فرخی یزدی
آهنگساز: محمدرضا لطفی
خواننده: #شهرام_ناظری
دکلمه:مهدی فتحی
@drsargolzaei
#آهنگ
#برادربیقراره
موسیقی: محمدرضا لطفی
شعر: اصلان اصلانیان
اجرا: محمدرضا #شجریان
تاریخ اجرا: بهمن ۵۷
@drsargolzaei
#برادربیقراره
موسیقی: محمدرضا لطفی
شعر: اصلان اصلانیان
اجرا: محمدرضا #شجریان
تاریخ اجرا: بهمن ۵۷
@drsargolzaei
#یادداشت_هفته
#مادر_صلح_آرامش
خانم کارو دو بوآ (Caro Du Bois) در سال ۱۹۰۳ از پدر و مادری سوئیسی در آمریکا متولد شد. او در ۱۹۲۸ در رشته تاریخ از دانشگاه کلمبیا کارشناسی ارشد گرفت و در سال ۱۹۳۲ در رشته انسان شناسی (Anthropology) از دانشگاه کالیفرنیا دکترا گرفت.
"کارو دو بوآ" از سال ۱۹۳۷ تا ۱۹۳۹ به جزیره آلور (Alor) در شرق اندونزی سفر کرد و همراه با دستیارانش به بررسی شخصیت مردم قبایل آلور پرداخت.
"کارو دو بوآ" متوجه شد که مردم بعضی قبایل شکاک، ستیزه جو، حسود و مستعد تندخویی و طغیان احساسی هستند. آن ها نسبت به جهان پیرامون و اهداف اجتماعی بی علاقه و لاابالی هستند، به زبان دیگر خودمحورند و "اجتماعی شدن" (Socialization) در آن ها اتفاق نیافتاده است. گروه پژوهشی "کارو دو بوآ" به این نتیجه رسیدند که ریشه این تیپ شخصیتی در این قبایل به "سازمان کار" قبایل مذکور بر می گردد. در این قبایل زنان عهده دار کشاورزی هستند و هر روز در مزارع کار می کنند در حالی که مردان عهده دار امور تجاری مثل تجارت خوک، ناقوس و دهل هستند. بنابراین "سازمان کار" اقتضاء می کند که زنان دو هفته پس از تولد نوزاد به کار بیرون از خانه برگردند و نوزاد را نزد پدر، پدربزرگ یا خواهر و برادر بزرگتر بگذارند.
"کارو دو بوآ" اعتقاد داشت محرومیت طولانی از حضور و نوازش مادر و شیر مادر باعث می شود نوزاد دچار "اضطراب بنیادین" (Basic Mistrust) شود و این اضطراب ریشه خصومت، بدبینی و خودمحوری می شود.
* * *
رونالد روهنر (Ronald Rohner) انسان شناس آمریکایی دیگری است که تحصیلات خود را از رشته روان شناسی شروع کرد و سپس دکترای خود را در روان شناسی با گرایش انسان شناسی در سال ۱۹۶۴ از دانشگاه استانفورد اخذ کرد.
"رونالد روهنر" در سال ۱۹۷۵ در پژوهش گسترده ای یکصد و یک جامعه را از حیث شدت خصومت و دشمنی مورد مطالعه قرار داد و بر اساس این مطالعه تئوری خود را در مورد علت خصومت و ستیزه جویی بیان کرد. تئوری روهنر را می توانیم "نظریه پذیرش-طرد والدین"
(Parental Acceptance-Rejection theory)
ترجمه کنیم. روهنر اعتقاد دارد که اشتغال بیش از حد والدین و کم بودن ساعات فراغت باعث می شود آن ها خسته باشند و حوصله پرستاری و بازی کردن با بچه شان را نداشته باشند. از نظر روهنر، جوامع دچار بی ثباتی اقتصادی بیشتر این الگو را دارند. بچه ها در چنین جوامعی "فراموش شده" (Neglected) می شوند. مشکل قضیه این است که چنین کودکانی، این سبک والدینی (Parenting Style) را می آموزند و بعد ها حتی اگر در شرایط رفاه و اطمینان اقتصادی هم قرار گیرند ساعات فراغت خود را صرف بازی و گفتگو با فرزندانشان نمی کنند و این چنین است که چرخه طرد و خشونت بازتولید می شود.
منبع: کتاب انسان شناسی عمومی - نوشته دکتر اصغر عسکری خانقاه و دکتر محمد شریف کمالی - از انتشارات سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه ها.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#مادر_صلح_آرامش
خانم کارو دو بوآ (Caro Du Bois) در سال ۱۹۰۳ از پدر و مادری سوئیسی در آمریکا متولد شد. او در ۱۹۲۸ در رشته تاریخ از دانشگاه کلمبیا کارشناسی ارشد گرفت و در سال ۱۹۳۲ در رشته انسان شناسی (Anthropology) از دانشگاه کالیفرنیا دکترا گرفت.
"کارو دو بوآ" از سال ۱۹۳۷ تا ۱۹۳۹ به جزیره آلور (Alor) در شرق اندونزی سفر کرد و همراه با دستیارانش به بررسی شخصیت مردم قبایل آلور پرداخت.
"کارو دو بوآ" متوجه شد که مردم بعضی قبایل شکاک، ستیزه جو، حسود و مستعد تندخویی و طغیان احساسی هستند. آن ها نسبت به جهان پیرامون و اهداف اجتماعی بی علاقه و لاابالی هستند، به زبان دیگر خودمحورند و "اجتماعی شدن" (Socialization) در آن ها اتفاق نیافتاده است. گروه پژوهشی "کارو دو بوآ" به این نتیجه رسیدند که ریشه این تیپ شخصیتی در این قبایل به "سازمان کار" قبایل مذکور بر می گردد. در این قبایل زنان عهده دار کشاورزی هستند و هر روز در مزارع کار می کنند در حالی که مردان عهده دار امور تجاری مثل تجارت خوک، ناقوس و دهل هستند. بنابراین "سازمان کار" اقتضاء می کند که زنان دو هفته پس از تولد نوزاد به کار بیرون از خانه برگردند و نوزاد را نزد پدر، پدربزرگ یا خواهر و برادر بزرگتر بگذارند.
"کارو دو بوآ" اعتقاد داشت محرومیت طولانی از حضور و نوازش مادر و شیر مادر باعث می شود نوزاد دچار "اضطراب بنیادین" (Basic Mistrust) شود و این اضطراب ریشه خصومت، بدبینی و خودمحوری می شود.
* * *
رونالد روهنر (Ronald Rohner) انسان شناس آمریکایی دیگری است که تحصیلات خود را از رشته روان شناسی شروع کرد و سپس دکترای خود را در روان شناسی با گرایش انسان شناسی در سال ۱۹۶۴ از دانشگاه استانفورد اخذ کرد.
"رونالد روهنر" در سال ۱۹۷۵ در پژوهش گسترده ای یکصد و یک جامعه را از حیث شدت خصومت و دشمنی مورد مطالعه قرار داد و بر اساس این مطالعه تئوری خود را در مورد علت خصومت و ستیزه جویی بیان کرد. تئوری روهنر را می توانیم "نظریه پذیرش-طرد والدین"
(Parental Acceptance-Rejection theory)
ترجمه کنیم. روهنر اعتقاد دارد که اشتغال بیش از حد والدین و کم بودن ساعات فراغت باعث می شود آن ها خسته باشند و حوصله پرستاری و بازی کردن با بچه شان را نداشته باشند. از نظر روهنر، جوامع دچار بی ثباتی اقتصادی بیشتر این الگو را دارند. بچه ها در چنین جوامعی "فراموش شده" (Neglected) می شوند. مشکل قضیه این است که چنین کودکانی، این سبک والدینی (Parenting Style) را می آموزند و بعد ها حتی اگر در شرایط رفاه و اطمینان اقتصادی هم قرار گیرند ساعات فراغت خود را صرف بازی و گفتگو با فرزندانشان نمی کنند و این چنین است که چرخه طرد و خشونت بازتولید می شود.
منبع: کتاب انسان شناسی عمومی - نوشته دکتر اصغر عسکری خانقاه و دکتر محمد شریف کمالی - از انتشارات سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه ها.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
دکتر محمدرضا سرگلزایی - روانپزشک
دکتر محمدرضا سرگلزایی – روانپزشک و معلم
برای دسترسی به همه محتوای سایت نیاز است شما در سایت ثبتنام کنید و در صورتی که پیش از این
#چشم_تاریخ
هاینریش #هیملر از نزدیک ترین یاران آدولف #هیتلر بود. او فرماندهی سپاه اس.اس (ارتش موازی ارتش آلمان) و گشتاپو (پلیس مخفی آلمان نازی) را به عهده داشت. علاوه بر این هیملر در طرح اردوگاه های کار اجباری که هزاران یهودی، لهستانی و رومانیایی در آن ها جان سپردند نیز نقش تعیین کننده ای داشت. هیملر فردی تحصیلکرده (مهندس صنایع غذایی) و به شدَت مذهبی بود! در همان روزهایی که هزاران تن به دلیل تصمیمات هیملر تحت اسارت و شکنجه بودند هیملر در یک پیک نیک خانوادگی در هیئت پدری مهربان با فرزندانش عکس یادگاری می گیرد. شاید هیملر ستیزه جویی دائمی آلمان هیتلری را برای امنیت و افتخار فرزندانش ضروری می دید! پس از شکست آلمان نازی در جنگ دوَم جهانی، هیملر در حال فرار با گذرنامه ی جعلی توسط نیروهای انگلیسی دستگیر شد و با خوردن سیانور خودکشی کرد.
@drsargolzaei
هاینریش #هیملر از نزدیک ترین یاران آدولف #هیتلر بود. او فرماندهی سپاه اس.اس (ارتش موازی ارتش آلمان) و گشتاپو (پلیس مخفی آلمان نازی) را به عهده داشت. علاوه بر این هیملر در طرح اردوگاه های کار اجباری که هزاران یهودی، لهستانی و رومانیایی در آن ها جان سپردند نیز نقش تعیین کننده ای داشت. هیملر فردی تحصیلکرده (مهندس صنایع غذایی) و به شدَت مذهبی بود! در همان روزهایی که هزاران تن به دلیل تصمیمات هیملر تحت اسارت و شکنجه بودند هیملر در یک پیک نیک خانوادگی در هیئت پدری مهربان با فرزندانش عکس یادگاری می گیرد. شاید هیملر ستیزه جویی دائمی آلمان هیتلری را برای امنیت و افتخار فرزندانش ضروری می دید! پس از شکست آلمان نازی در جنگ دوَم جهانی، هیملر در حال فرار با گذرنامه ی جعلی توسط نیروهای انگلیسی دستگیر شد و با خوردن سیانور خودکشی کرد.
@drsargolzaei
#پرسش_و_پاسخ
*با سلام
لطفأ در مورد دیدگاه دکتر ویکتور فرانکل به ایمان به خدا و اصولأ دین، راهنمایی بفرمایید
*سلام و احترام
#ویکتورفرانکل جزو اگزیستانسیالیست های معنا گراست. او جهان و انسان را دارای معنا می داند و تلاش برای کشف این معنا را جزو تکالیف رشدی انسان می داند اما فرانکل نسبت به مذاهب رسمی نگرش مثبتی ندارد و باور دارد که این مذاهب بیشتر مانعی در برابر تجربه ی معنوی افراد هستند.
از نظر ویکتور فرانکل اگر دین قرار باشد به حیات خود ادامه دهد ناچار باید عمیقأ جنبه شخصی پیدا کند.
این مطلب را فرانکل در مقدمه ی کتاب #انسان_درجستجوی_معنای_غائی می گوید که توسط کتاب پارسه با ترجمه شهاب الدین عباسی منتشر شده است.
به امید روزگار سبز
@drsargolzaei
*با سلام
لطفأ در مورد دیدگاه دکتر ویکتور فرانکل به ایمان به خدا و اصولأ دین، راهنمایی بفرمایید
*سلام و احترام
#ویکتورفرانکل جزو اگزیستانسیالیست های معنا گراست. او جهان و انسان را دارای معنا می داند و تلاش برای کشف این معنا را جزو تکالیف رشدی انسان می داند اما فرانکل نسبت به مذاهب رسمی نگرش مثبتی ندارد و باور دارد که این مذاهب بیشتر مانعی در برابر تجربه ی معنوی افراد هستند.
از نظر ویکتور فرانکل اگر دین قرار باشد به حیات خود ادامه دهد ناچار باید عمیقأ جنبه شخصی پیدا کند.
این مطلب را فرانکل در مقدمه ی کتاب #انسان_درجستجوی_معنای_غائی می گوید که توسط کتاب پارسه با ترجمه شهاب الدین عباسی منتشر شده است.
به امید روزگار سبز
@drsargolzaei
#مقاله
#والدینی_که_فرزندان_خودرا_بیمارمیکنند -قسمت اول
#آلن_دوباتن فيلسوف و نويسنده سوئيسي الاصل ساكن بريتانيا كتابی دارد با عنوان «پروست چگونه ميتواند زندگي شما را دگرگون كند». از این نویسنده کتاب های "«تسلي بخشهاي فلسفه»، «هنر سير و سفر» ، «جستاری درباره عشق» و «یک هفته در فرودگاه» را نیز خواندهام و اکنون مشغول خواندن کتاب «هنر به عنوان درمان» او هستم. تمام این كتاب ها فوقالعاده ارزشمندند. كتاب «پروست چگونه ميتواند زندگي شما را دگرگون كند» شرحي كنجكاوانه بر زندگي #مارسل_پروست نويسنده فرانسوي است كه يكي از طولاني ترين رمانهاي قرن بيستم را به نام «در جستجوي زمان از دست رفته» نوشته است.
کانون توجه «آلن دوباتن» در این کتاب ابتدا چهره خلاق و هنرمند پروست است. از نقطه نظر «آلن دوباتن» هنرمند كسي است كه نگاهي ويژه و منحصر به فرد به جهان دارد . نگاهي كه از كسي عاريت نگرفته است. هنرمند عينكي جديد ميسازد و به هستي به يادگار ميگذارد، عينكي كه پس از او ده ها، صدها يا هزاران نفر مايلند از آن عينك به زندگي بنگرند. نگاه «گوستاوفلوبر» به آشفتگي و بي نظمي يك شهر شرقي، نگاه «ويليام وردز ورت» به طبيعت و نگاه «ونسان ون گوگ» به رنگ ها نمونهاي از اين عينكهاي منحصر به فرد هستند. از اين نظر «مارسل پروست» نيز صاحب يك نگاه منحصر به فرد است. او همچون ديگران به تابلوهاي نقاشي نگاه نميكند. «عادت پروست هر بار كه به نقاشي اي مينگريست اين بود كه اشكال روي بوم را به آدمهايي كه در زندگي شناخته بود تشبيه كند. «لوسين دوده» دوست پروست به ما ميگويد كه با هم وارد سالني شدند كه نقاشي پيرمرد و پسر به ديوار زده شده بود كه يك نقاش ايتاليايي در 1840 ميلادي آن را كشيده بود . پروست مدتي در بحر نقاشي فرو رفت و بعد رويش را به دوده كرد و گفت اين مردي است كه با « ماركي دولر» دو نيم كرده باشند. «ماركي دولر» شخصيت معروفي در محافل اجتماعي پاريس بود. شگفتآور است كه نجيب زاده اي را در پاريس اواخر قرن نوزدهم به چهرهاي كه در ايتالياي اواخر قرن پانزدهم نقاشي شده بود تشبيه كنند.»
«پروست» همچون ديگران روزنامه نميخواند. او به خبر كوتاهي در صفحه ی حوادث روزنامه نگاهي مياندازد، آن گاه به تخيل خود اجازه ميدهد به آن خبر كوتاه چنان پر و بالي بدهد كه از آن يك تراژدي يا كمدی بيرون بيايد:
«در صبح روزي از ماه مه 1914 خوانندگان روزنامه لوفيگارو در ستون خلاصه اخبار با چنين خبري روبرو شدند:
در چهار راه پر رفت و آمد ويلوربان، اسبي به داخل واگن عقبي ترامواي جهيد و تمام مسافران را كله معلق كرد، كه سه نفر آن ها به سختي مجروح و به بيمارستان منتقل شدند.
پروست درباره آن اسب به خيالبافي پرداخت:
آيا كله معلق او به داخل تراموا ناشي از حسرت او به حرفه نمايش پرش اسب بوده است؟ يا اين اسب در حال انتقام از اتوبوسي بوده كه اخيرأ در ميدان تره بار برادرش را كشته بود، كه بعد هم گوشتش را براي پختن بيفتك اسب مصرف كردند؟
«پروست» بسيار به جزئيات علاقمند بود. او ميدانست كه تجربه ی انساني تا چه حد در مقابل خلاصه گویی آسيبپذير است و هر چيزي اگر با تمام جزئيات به آن بنگريم قابليت آن را دارد كه موضوعي براي باروري هنري گردد.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#والدینی_که_فرزندان_خودرا_بیمارمیکنند -قسمت اول
#آلن_دوباتن فيلسوف و نويسنده سوئيسي الاصل ساكن بريتانيا كتابی دارد با عنوان «پروست چگونه ميتواند زندگي شما را دگرگون كند». از این نویسنده کتاب های "«تسلي بخشهاي فلسفه»، «هنر سير و سفر» ، «جستاری درباره عشق» و «یک هفته در فرودگاه» را نیز خواندهام و اکنون مشغول خواندن کتاب «هنر به عنوان درمان» او هستم. تمام این كتاب ها فوقالعاده ارزشمندند. كتاب «پروست چگونه ميتواند زندگي شما را دگرگون كند» شرحي كنجكاوانه بر زندگي #مارسل_پروست نويسنده فرانسوي است كه يكي از طولاني ترين رمانهاي قرن بيستم را به نام «در جستجوي زمان از دست رفته» نوشته است.
کانون توجه «آلن دوباتن» در این کتاب ابتدا چهره خلاق و هنرمند پروست است. از نقطه نظر «آلن دوباتن» هنرمند كسي است كه نگاهي ويژه و منحصر به فرد به جهان دارد . نگاهي كه از كسي عاريت نگرفته است. هنرمند عينكي جديد ميسازد و به هستي به يادگار ميگذارد، عينكي كه پس از او ده ها، صدها يا هزاران نفر مايلند از آن عينك به زندگي بنگرند. نگاه «گوستاوفلوبر» به آشفتگي و بي نظمي يك شهر شرقي، نگاه «ويليام وردز ورت» به طبيعت و نگاه «ونسان ون گوگ» به رنگ ها نمونهاي از اين عينكهاي منحصر به فرد هستند. از اين نظر «مارسل پروست» نيز صاحب يك نگاه منحصر به فرد است. او همچون ديگران به تابلوهاي نقاشي نگاه نميكند. «عادت پروست هر بار كه به نقاشي اي مينگريست اين بود كه اشكال روي بوم را به آدمهايي كه در زندگي شناخته بود تشبيه كند. «لوسين دوده» دوست پروست به ما ميگويد كه با هم وارد سالني شدند كه نقاشي پيرمرد و پسر به ديوار زده شده بود كه يك نقاش ايتاليايي در 1840 ميلادي آن را كشيده بود . پروست مدتي در بحر نقاشي فرو رفت و بعد رويش را به دوده كرد و گفت اين مردي است كه با « ماركي دولر» دو نيم كرده باشند. «ماركي دولر» شخصيت معروفي در محافل اجتماعي پاريس بود. شگفتآور است كه نجيب زاده اي را در پاريس اواخر قرن نوزدهم به چهرهاي كه در ايتالياي اواخر قرن پانزدهم نقاشي شده بود تشبيه كنند.»
«پروست» همچون ديگران روزنامه نميخواند. او به خبر كوتاهي در صفحه ی حوادث روزنامه نگاهي مياندازد، آن گاه به تخيل خود اجازه ميدهد به آن خبر كوتاه چنان پر و بالي بدهد كه از آن يك تراژدي يا كمدی بيرون بيايد:
«در صبح روزي از ماه مه 1914 خوانندگان روزنامه لوفيگارو در ستون خلاصه اخبار با چنين خبري روبرو شدند:
در چهار راه پر رفت و آمد ويلوربان، اسبي به داخل واگن عقبي ترامواي جهيد و تمام مسافران را كله معلق كرد، كه سه نفر آن ها به سختي مجروح و به بيمارستان منتقل شدند.
پروست درباره آن اسب به خيالبافي پرداخت:
آيا كله معلق او به داخل تراموا ناشي از حسرت او به حرفه نمايش پرش اسب بوده است؟ يا اين اسب در حال انتقام از اتوبوسي بوده كه اخيرأ در ميدان تره بار برادرش را كشته بود، كه بعد هم گوشتش را براي پختن بيفتك اسب مصرف كردند؟
«پروست» بسيار به جزئيات علاقمند بود. او ميدانست كه تجربه ی انساني تا چه حد در مقابل خلاصه گویی آسيبپذير است و هر چيزي اگر با تمام جزئيات به آن بنگريم قابليت آن را دارد كه موضوعي براي باروري هنري گردد.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
دکتر محمدرضا سرگلزایی - روانپزشک
دکتر محمدرضا سرگلزایی – روانپزشک و معلم
برای دسترسی به همه محتوای سایت نیاز است شما در سایت ثبتنام کنید و در صورتی که پیش از این
#مقاله
#والدینی_که_فرزندان_خودرا_بیمارمیکنند -قسمت دوم
دوست #پروست، «موريس دوپلي» برايمان ميگويد كه مارسل وقتي دچار بي خوابي ميشد برنامه حركت قطارها را با اشتياق بسيار ميخواند. او به برنامه حركت قطارها همچون يك رمان هيجان انگيز نگاه ميكرد چرا كه خواندن نام ايستگاه هاي قطار شهركهاي ميان راه، به تنهايي، تخيل پروست را با مواد خام فراواني براي به وجودآوردن انبوهی از مطالب تغذيه ميكرد و تصويري از درام هاي خانوادگي در روستاها، زد و بندهاي حكومتهاي محلي و زندگي در روستاها را می ساخت .
«پروست» چنان با تأمل به جزئيات يك ملاقات ساده توجه ميكرد كه با اين نگاه هيچ گاه زندگي به تكراري بودن و روزمرگي نميرسد. هر ملاقاتي يك حادثه منحصر به فرد است و هر رويداري پر از تجربيات تازه و هيجان انگيز.
اما در حالي كه انتظار داريم «مارسل پروست» با اين نگاه خاص به زندگي غرق در شور لذت بردن از زندگي باشد، «آلن دوباتن» چهره ی ديگر «پروست» را برايمان به تصوير ميكشد:
«پروست» در سي سالگي زندگي خود را اين چنين ارزيابي ميكند: «بدون هيچ گونه لذت، هدف، فعاليت يا جاه طلبي، در حالي كه زندگي پيش رويم پايان يافته و با آگاهي از رنجي كه به پدر و مادر دادهام، از خوشبختي اندكي برخوردارم!»
«پروست» نسبت به هرگونه وقفه در برنامه روزمره و عادتها حساسيت دارد، از دلتنگي براي خانه رنج ميبرد و به هر سفري كه ميرود ميترسد كشته شود! خودش توضيح ميدهد در نخستين روزهايي كه در مكاني جديد قرار ميگيرد بهشدت به هنگام شب احساس فلاكت ميكند! او آرزويش را اينگونه خلاصه كرده بود كه در قايق تفريحي زندگي كند و «بدون لزوم به بيرون آمدن از رختخواب» به همه جا سفر كند! پروست عاشق تختخوابش است، بيشتر اوقات را در آن ميگذراند و آن را به ميز تحرير و دفتر كارش تبديل ميكند!
بهنظر ميرسد «پروست» هميشه بيمار است:
«حتي وسط تابستان، چنان چه مجبور به ترك خانه شود، چهار بافتني و يك پالتو ميپوشد، هميشه از يبوست و اشكال در دفع ادرار شاكي است، ادعا ميكند كه هر شب ساعتها دچار بي خوابي است، پنجرهها و پردههاي آپارتمانش در تمام سال بسته است، از ديدن آفتاب، تنفس هواي تازه يا هرگونه ورزشي خودداري ميكند، مرتب از درد معده شاكي است، ادعا ميكند چنان پوست حساسي دارد كه بايد براي استحمام، بدنش را با حوله نرم بافت نمداري بشويد و سپس با ضربات آرام ملافه به تنش آن را خشك كند! (براي يك استحمام معمولي پروست نياز به بيست حوله داشت و مصر بود حولهها فقط در لباسشويي مخصوصي كه گرد صابون ضد حساسيت داشت شسته شوند!»
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#والدینی_که_فرزندان_خودرا_بیمارمیکنند -قسمت دوم
دوست #پروست، «موريس دوپلي» برايمان ميگويد كه مارسل وقتي دچار بي خوابي ميشد برنامه حركت قطارها را با اشتياق بسيار ميخواند. او به برنامه حركت قطارها همچون يك رمان هيجان انگيز نگاه ميكرد چرا كه خواندن نام ايستگاه هاي قطار شهركهاي ميان راه، به تنهايي، تخيل پروست را با مواد خام فراواني براي به وجودآوردن انبوهی از مطالب تغذيه ميكرد و تصويري از درام هاي خانوادگي در روستاها، زد و بندهاي حكومتهاي محلي و زندگي در روستاها را می ساخت .
«پروست» چنان با تأمل به جزئيات يك ملاقات ساده توجه ميكرد كه با اين نگاه هيچ گاه زندگي به تكراري بودن و روزمرگي نميرسد. هر ملاقاتي يك حادثه منحصر به فرد است و هر رويداري پر از تجربيات تازه و هيجان انگيز.
اما در حالي كه انتظار داريم «مارسل پروست» با اين نگاه خاص به زندگي غرق در شور لذت بردن از زندگي باشد، «آلن دوباتن» چهره ی ديگر «پروست» را برايمان به تصوير ميكشد:
«پروست» در سي سالگي زندگي خود را اين چنين ارزيابي ميكند: «بدون هيچ گونه لذت، هدف، فعاليت يا جاه طلبي، در حالي كه زندگي پيش رويم پايان يافته و با آگاهي از رنجي كه به پدر و مادر دادهام، از خوشبختي اندكي برخوردارم!»
«پروست» نسبت به هرگونه وقفه در برنامه روزمره و عادتها حساسيت دارد، از دلتنگي براي خانه رنج ميبرد و به هر سفري كه ميرود ميترسد كشته شود! خودش توضيح ميدهد در نخستين روزهايي كه در مكاني جديد قرار ميگيرد بهشدت به هنگام شب احساس فلاكت ميكند! او آرزويش را اينگونه خلاصه كرده بود كه در قايق تفريحي زندگي كند و «بدون لزوم به بيرون آمدن از رختخواب» به همه جا سفر كند! پروست عاشق تختخوابش است، بيشتر اوقات را در آن ميگذراند و آن را به ميز تحرير و دفتر كارش تبديل ميكند!
بهنظر ميرسد «پروست» هميشه بيمار است:
«حتي وسط تابستان، چنان چه مجبور به ترك خانه شود، چهار بافتني و يك پالتو ميپوشد، هميشه از يبوست و اشكال در دفع ادرار شاكي است، ادعا ميكند كه هر شب ساعتها دچار بي خوابي است، پنجرهها و پردههاي آپارتمانش در تمام سال بسته است، از ديدن آفتاب، تنفس هواي تازه يا هرگونه ورزشي خودداري ميكند، مرتب از درد معده شاكي است، ادعا ميكند چنان پوست حساسي دارد كه بايد براي استحمام، بدنش را با حوله نرم بافت نمداري بشويد و سپس با ضربات آرام ملافه به تنش آن را خشك كند! (براي يك استحمام معمولي پروست نياز به بيست حوله داشت و مصر بود حولهها فقط در لباسشويي مخصوصي كه گرد صابون ضد حساسيت داشت شسته شوند!»
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
دکتر محمدرضا سرگلزایی - روانپزشک
دکتر محمدرضا سرگلزایی – روانپزشک و معلم
برای دسترسی به همه محتوای سایت نیاز است شما در سایت ثبتنام کنید و در صورتی که پیش از این
#مقاله
#والدینی_که_فرزندان_خودرا_بیمارمیکنند -قسمت سوم
آيا «پروست» به بيماري سختي مبتلا بود؟ پزشكاني كه «پروست» را معاينه ميكردند علائم چنين بيماري سختي را در او نمييافتند اما «مارسل پروست» - كه هم پدر و هم برادرش جراحان بزرگي بودند– باور داشت كه پزشكان بيماري او را درك نميكنند و در نتيجه اظهار ميدارد:
«باور داشتن به پزشكي، اوج حماقت است!»
اين جاست كه يك سئوال مهم پيش ميآيد: چگونه فردي با چنان استعداد هنري و توانمندي در داشتن ديد ويژه به زندگي، چنين زندگي زجرآوري را گذرانده است؟ چه فرآيندي منجر شده كه «مارسل پروست» دچار چنين فرآيندهاي ناتوان كننده «خودبيمارانگاري» و «خودآزاري» و «ترس از تغيير» باشد؟
علم روانكاري به اين سئوال پاسخ ميدهد. كافي است نگاهي به روابط «پروست» و مادرش بياندازيم تا همه چيز روشن شود:
دوست پروست، «پلانت ديني» به خاطر ميآورد كه پروست هرگز نميگفت «مادرم» يا «پدرم»، بلكه هميشه با لحن يك پسر كوچولوي احساساتي ميگفت «پاپا» و «مامان»، و به محض اين كه اين كلمات بر زبانش جاري ميشد چشمانش پر از اشك ميشد و بغض گلويش را ميگرفت! «مارسل» اغلب مادرش را «مامان كوچولوي عزيز» مي ناميد و در مورد مادرش گفته است: « براي او من هميشه چهار ساله بودم».
خانم پروست با چنان شدتي عاشق پسرش بود كه هر عاشق افسانهاي را شرمزده ميكرد. عشقي كه شخصيت پسر بزرگش را به گونهاي بنيادين دگرگون كرد و او را سخت عاجز و ناتوان ساخت. به اعتقاد خانم پروست كاري نبود كه مارسل بدون وجود مادرش بتواند انجام دهد.
هنگامي كه در بيست و چهارسالگي مارسل، مادر و پسر مدت كوتاهي از هم جدا افتادند، مارسل در نامه هايش به دقت در مورد وضعيت اشتها، كاركردن مزاج، وضعيت ادرار و چگونگي خوابش براي «مامان» توضيح مي دهد اما باز مامان گله ميكند كه مارسل به حد كافي توضيح نداده است: «عزيزم اين كه ميگويي چندين ساعت خوابيدم هيچ چيز دقيقي را براي من روشن نميكند، براي چندمين بار ميپرسم: چه ساعتي به خواب رفتي؟ چه ساعتي از خواب بيدار شدي؟»
در نامهاي كه مارسل در 31 سالگي براي مادر 53 ساله اش مينويسد به دقت وضعيت دفع ادرارش را براي «مامان» توضيح ميدهد و از او ميخواهد از «پاپا» پدر پزشك و 68 ساله اش سئوال كند «اين كه وقتي داري ادرار ميكني بي اختيار مجبور ميشوي آن را قطع كني و دوباره شروع كني چه معني دارد؟»
در پرسشنامهاي از پروست پرسيده شد تصورش از بدبختي چيست، پاسخ داد: «جدا بودن از مامان». شب هايي كه «مارسل» خوابش نميبرد و «مامان» در اتاق خودش بود مارسل نامههايي برايش مينوشت و زير در اتاقش ميگذاشت تا صبح پيدا كند!
مارسل دريافته بود كه مادرش ترجيح ميدهد او مريض و متكي به مادر باشد تا سالم باشد: « واقعيت اين است كه به محض اين كه حالم بهتر ميشود، وضعيتي كه حالم را بهتر ميكند باعث عصبانيت تو ميشود، پس همه چيز را خراب ميكني تا دوباره مريض شوم. باعث تأسف است كه قادر نيستيم همزمان با سلامت به هم عطوفت داشته باشيم.»
شرح حال «مارسل پروست» به روشني فرآيند «روان پويايي» ايجاد يك وضعيت هيپوكندرياكال (خود بيمارانگاري) و مازوخيستيك (خود آزاردهي) را روشن ميسازد. والديني كه به فرزندان خود وابستگي افراطي دارند بذر چنين مشكلاتي را در فرزندان شان ميكارند. آن ها با تزريق نگراني هاي شديد در ذهن فرزندشان او را به خود وابسته ميكنند. در واقع آن ها به نوعي بال و پر فرزند خود را ميچينند تا فرزندشان براي هميشه زمينگير شود و هوس پريدن از لانه به سرش نزند! آن قدر در مورد خواب او از وي سئوال ميكنند كه او به خواب خود وسواس پيدا ميكند، آن قدر از اجابت مزاج او ميپرسند كه او به شمارش دفعات دفع خود ميپردازد و سخت نگران ميشود كه نكند دچار بيماري گوارشي شده باشد، آن قدر او را از عوارض سرماخوردگي مي ترسانند كه او با اولين نشانههاي يك سرماخوردگي خفيف بهشدت احساس ناتواني ميكند! آن گاه همين والدين بيماري زا از ضعف و ناتواني فرزند خود مينالند و شكوه ميكنند كه فرزندشان قادر به مراقبت از خود نيست و آن ها ناچارند بار پرستاري از او را به دوش بكشند!
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#والدینی_که_فرزندان_خودرا_بیمارمیکنند -قسمت سوم
آيا «پروست» به بيماري سختي مبتلا بود؟ پزشكاني كه «پروست» را معاينه ميكردند علائم چنين بيماري سختي را در او نمييافتند اما «مارسل پروست» - كه هم پدر و هم برادرش جراحان بزرگي بودند– باور داشت كه پزشكان بيماري او را درك نميكنند و در نتيجه اظهار ميدارد:
«باور داشتن به پزشكي، اوج حماقت است!»
اين جاست كه يك سئوال مهم پيش ميآيد: چگونه فردي با چنان استعداد هنري و توانمندي در داشتن ديد ويژه به زندگي، چنين زندگي زجرآوري را گذرانده است؟ چه فرآيندي منجر شده كه «مارسل پروست» دچار چنين فرآيندهاي ناتوان كننده «خودبيمارانگاري» و «خودآزاري» و «ترس از تغيير» باشد؟
علم روانكاري به اين سئوال پاسخ ميدهد. كافي است نگاهي به روابط «پروست» و مادرش بياندازيم تا همه چيز روشن شود:
دوست پروست، «پلانت ديني» به خاطر ميآورد كه پروست هرگز نميگفت «مادرم» يا «پدرم»، بلكه هميشه با لحن يك پسر كوچولوي احساساتي ميگفت «پاپا» و «مامان»، و به محض اين كه اين كلمات بر زبانش جاري ميشد چشمانش پر از اشك ميشد و بغض گلويش را ميگرفت! «مارسل» اغلب مادرش را «مامان كوچولوي عزيز» مي ناميد و در مورد مادرش گفته است: « براي او من هميشه چهار ساله بودم».
خانم پروست با چنان شدتي عاشق پسرش بود كه هر عاشق افسانهاي را شرمزده ميكرد. عشقي كه شخصيت پسر بزرگش را به گونهاي بنيادين دگرگون كرد و او را سخت عاجز و ناتوان ساخت. به اعتقاد خانم پروست كاري نبود كه مارسل بدون وجود مادرش بتواند انجام دهد.
هنگامي كه در بيست و چهارسالگي مارسل، مادر و پسر مدت كوتاهي از هم جدا افتادند، مارسل در نامه هايش به دقت در مورد وضعيت اشتها، كاركردن مزاج، وضعيت ادرار و چگونگي خوابش براي «مامان» توضيح مي دهد اما باز مامان گله ميكند كه مارسل به حد كافي توضيح نداده است: «عزيزم اين كه ميگويي چندين ساعت خوابيدم هيچ چيز دقيقي را براي من روشن نميكند، براي چندمين بار ميپرسم: چه ساعتي به خواب رفتي؟ چه ساعتي از خواب بيدار شدي؟»
در نامهاي كه مارسل در 31 سالگي براي مادر 53 ساله اش مينويسد به دقت وضعيت دفع ادرارش را براي «مامان» توضيح ميدهد و از او ميخواهد از «پاپا» پدر پزشك و 68 ساله اش سئوال كند «اين كه وقتي داري ادرار ميكني بي اختيار مجبور ميشوي آن را قطع كني و دوباره شروع كني چه معني دارد؟»
در پرسشنامهاي از پروست پرسيده شد تصورش از بدبختي چيست، پاسخ داد: «جدا بودن از مامان». شب هايي كه «مارسل» خوابش نميبرد و «مامان» در اتاق خودش بود مارسل نامههايي برايش مينوشت و زير در اتاقش ميگذاشت تا صبح پيدا كند!
مارسل دريافته بود كه مادرش ترجيح ميدهد او مريض و متكي به مادر باشد تا سالم باشد: « واقعيت اين است كه به محض اين كه حالم بهتر ميشود، وضعيتي كه حالم را بهتر ميكند باعث عصبانيت تو ميشود، پس همه چيز را خراب ميكني تا دوباره مريض شوم. باعث تأسف است كه قادر نيستيم همزمان با سلامت به هم عطوفت داشته باشيم.»
شرح حال «مارسل پروست» به روشني فرآيند «روان پويايي» ايجاد يك وضعيت هيپوكندرياكال (خود بيمارانگاري) و مازوخيستيك (خود آزاردهي) را روشن ميسازد. والديني كه به فرزندان خود وابستگي افراطي دارند بذر چنين مشكلاتي را در فرزندان شان ميكارند. آن ها با تزريق نگراني هاي شديد در ذهن فرزندشان او را به خود وابسته ميكنند. در واقع آن ها به نوعي بال و پر فرزند خود را ميچينند تا فرزندشان براي هميشه زمينگير شود و هوس پريدن از لانه به سرش نزند! آن قدر در مورد خواب او از وي سئوال ميكنند كه او به خواب خود وسواس پيدا ميكند، آن قدر از اجابت مزاج او ميپرسند كه او به شمارش دفعات دفع خود ميپردازد و سخت نگران ميشود كه نكند دچار بيماري گوارشي شده باشد، آن قدر او را از عوارض سرماخوردگي مي ترسانند كه او با اولين نشانههاي يك سرماخوردگي خفيف بهشدت احساس ناتواني ميكند! آن گاه همين والدين بيماري زا از ضعف و ناتواني فرزند خود مينالند و شكوه ميكنند كه فرزندشان قادر به مراقبت از خود نيست و آن ها ناچارند بار پرستاري از او را به دوش بكشند!
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
دکتر محمدرضا سرگلزایی - روانپزشک
دکتر محمدرضا سرگلزایی – روانپزشک و معلم
برای دسترسی به همه محتوای سایت نیاز است شما در سایت ثبتنام کنید و در صورتی که پیش از این
#مقاله
#والدینی_که_فرزندان_خودرا_بیمارمیکنند -قسمت چهارم
پسراني كه مادر وابسته ساز دارند در هر چه بوي جدايي از مادر را بدهد دچار ترديد و دودلي ميشوند. در واقع هنوز «بند ناف» آنها بريده نشده است! اينچنين مرداني در ازدواج دچار ترديد حيرت آوري هستند، افراد متعددي را براي ازدواج مورد بررسي قرار ميدهند و با وجود ارزيابي هاي مكرر، مشورت هاي متعدد و دوران آشنايي طولاني نميتوانند به راحتي براي ازدواج تصميم بگيرند. در نهايت در صورتي كه تصميم به ازدواج بگيرند يكي از اين سناريوها پيش ميآيد :
1-پس از ازدواج مكررأ به آغوش مادر ميروند واز بدرفتاري همسرشان به او شكايت ميكنند. مادر پسرش را نوازش ميكند و از «بدشانسي» پسر مظلومش غصه دار ميگردد. بسته به ميزان تحمل عروس خانم يا اين فرآيند بصورت مزمن ادامه مييابد و يا اين ازدواج منجر به طلاق ميگردد .
2- اين مردان با زني كه از آن ها بسيار مقتدرتر و موفق تر است و گه گاه چند سالي هم از آن ها بزرگتر است ازدواج ميكنند. در واقع آن ها به جاي استقلال از مادر، مادر جديدي پيدا ميكنند. معمولأ در اين رابطه آن ها مرداني مظلوم و سر به زير هستند كه به هر شكلي از همسرشان طلب مهر و نوازش ميكنند و در روابط جنسي نيز اغلب دچارناتواني و ضعف هستند .
3-اين مردان با زني از طبقه اجتماعي بسيار پايين تر و شرايط هوشي، تحصيلي و اقتصادي نازل ازدواج ميكنند و در واقع براي مادرشان كلفت ميگيرند. مادر و پسر به رابطه غيرعادي و در هم تنيده ی خود ادامه ميدهند و كلفت خانه كارهاي پيش پا افتادهاي را به عهده ميگيرد.
يكي از بدترين شكل وابستگي مادر به فرزند را در حالتي ميبينيم كه مادر، فرزند خود را دچار روان پريشي ميكند! «گريگوري بيتسون» سال ها قبل «مادران اسكيزوفرنوژنيك» را شرح داده است؛ مادراني كه با نحوه ارتباط دوگانه خود، فرزندشان را دچار يك احساس دوگانگي شديد ميكنند ( Ambivalence) به گونهاي كه در مورد بديهي ترين مسائل نيز دچار ترديد، دودلي، ترس و سردرگمي است. چنين فردي با وجود داشتن مغزي سالم دچار علائم سايكوز (Psychosis) ميگردد و تا پايان عمر وابسته به مادر و تحت درمان با آنتي سايكوتيك ها و بستري مكرر در بيمارستان روانپزشكي قرار ميگيرد.
«بوون» علت چنين وابستگي هاي غيرطبيعي بين والدين و كودكان را «جابهجا شدن مثلث هاي عاطفي» ميداند. از نظر «بوون» در يك مثلث عاطفي طبيعي، والدين يكديگر را از نظر عاطفي تغذيه ميكنند، بنابراين زن و شوهر از نظر عاطفي اشباع هستند و آن ها هم به نوبه خود فرزندشان را سير ميكنند. در حالي كه ناكامي زن و شوهر در تغذيه عاطفي از يكديگر سبب ميشود كه آن ها براي تغذيه خود نيازمند به فرزندانشان باشند و چون پدر يا مادر نميتواند بطور مستقيم از فرزندش تقاضاي محبت و نوازش كند، فرزند را چنان ضعيف و بيمار بار ميآورد كه مطمئن باشد فرزندش خانه را ترك نخواهد كرد و او را تنها نخواهد گذاشت. گاهي احساس بيماري جسماني اين فرزند را وابسته به پدر و مادر نگه ميدارد و گاهي داشتن ترديد، ترس و وسواس راجع به مسائل زندگي اين كار را ميكند. اگر اين فرزند «عصيان» كند و عليرغم همه اين تمهيدات «بند بگسلد» و لانه را ترك كند، پدر يا مادر چنان احساس گناهي در وي ايجاد ميكنند كه او براي هر لذتي كه از زندگي كسب ميكند احساس نياز به تاوان دادن دارد و بدين سبب براي خود رنج و درد ميخرد و رفتارهاي خود آزارانه (مازوخيستيك) از خود بروز ميدهد. روشن ترين نمونه چنين كساني، افراد دچار «مازوخيسم جنسي» هستند كه در هنگام رابطه جنسي از شريك جنسي خود ميخواهند كه به آن ها توهين، تحقير يا حتي شكنجه روا دارد زيرا آن ها نميتوانند لذت بدون درد را پذيرا باشند. با درد كشيدن احساس گناه آن ها آرام ميشود و آن ها از لذت بردن خود وحشت نميكنند!
شايد عجيب باشد ولي آدمهاي زيادي تا پايان عمر از لحاظ رواني در «رحم مادر» به سر ميبرند، «بند ناف شان» با مادر متصل است يا به «پستان مادر» آويزانند و شير مينوشند!
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#والدینی_که_فرزندان_خودرا_بیمارمیکنند -قسمت چهارم
پسراني كه مادر وابسته ساز دارند در هر چه بوي جدايي از مادر را بدهد دچار ترديد و دودلي ميشوند. در واقع هنوز «بند ناف» آنها بريده نشده است! اينچنين مرداني در ازدواج دچار ترديد حيرت آوري هستند، افراد متعددي را براي ازدواج مورد بررسي قرار ميدهند و با وجود ارزيابي هاي مكرر، مشورت هاي متعدد و دوران آشنايي طولاني نميتوانند به راحتي براي ازدواج تصميم بگيرند. در نهايت در صورتي كه تصميم به ازدواج بگيرند يكي از اين سناريوها پيش ميآيد :
1-پس از ازدواج مكررأ به آغوش مادر ميروند واز بدرفتاري همسرشان به او شكايت ميكنند. مادر پسرش را نوازش ميكند و از «بدشانسي» پسر مظلومش غصه دار ميگردد. بسته به ميزان تحمل عروس خانم يا اين فرآيند بصورت مزمن ادامه مييابد و يا اين ازدواج منجر به طلاق ميگردد .
2- اين مردان با زني كه از آن ها بسيار مقتدرتر و موفق تر است و گه گاه چند سالي هم از آن ها بزرگتر است ازدواج ميكنند. در واقع آن ها به جاي استقلال از مادر، مادر جديدي پيدا ميكنند. معمولأ در اين رابطه آن ها مرداني مظلوم و سر به زير هستند كه به هر شكلي از همسرشان طلب مهر و نوازش ميكنند و در روابط جنسي نيز اغلب دچارناتواني و ضعف هستند .
3-اين مردان با زني از طبقه اجتماعي بسيار پايين تر و شرايط هوشي، تحصيلي و اقتصادي نازل ازدواج ميكنند و در واقع براي مادرشان كلفت ميگيرند. مادر و پسر به رابطه غيرعادي و در هم تنيده ی خود ادامه ميدهند و كلفت خانه كارهاي پيش پا افتادهاي را به عهده ميگيرد.
يكي از بدترين شكل وابستگي مادر به فرزند را در حالتي ميبينيم كه مادر، فرزند خود را دچار روان پريشي ميكند! «گريگوري بيتسون» سال ها قبل «مادران اسكيزوفرنوژنيك» را شرح داده است؛ مادراني كه با نحوه ارتباط دوگانه خود، فرزندشان را دچار يك احساس دوگانگي شديد ميكنند ( Ambivalence) به گونهاي كه در مورد بديهي ترين مسائل نيز دچار ترديد، دودلي، ترس و سردرگمي است. چنين فردي با وجود داشتن مغزي سالم دچار علائم سايكوز (Psychosis) ميگردد و تا پايان عمر وابسته به مادر و تحت درمان با آنتي سايكوتيك ها و بستري مكرر در بيمارستان روانپزشكي قرار ميگيرد.
«بوون» علت چنين وابستگي هاي غيرطبيعي بين والدين و كودكان را «جابهجا شدن مثلث هاي عاطفي» ميداند. از نظر «بوون» در يك مثلث عاطفي طبيعي، والدين يكديگر را از نظر عاطفي تغذيه ميكنند، بنابراين زن و شوهر از نظر عاطفي اشباع هستند و آن ها هم به نوبه خود فرزندشان را سير ميكنند. در حالي كه ناكامي زن و شوهر در تغذيه عاطفي از يكديگر سبب ميشود كه آن ها براي تغذيه خود نيازمند به فرزندانشان باشند و چون پدر يا مادر نميتواند بطور مستقيم از فرزندش تقاضاي محبت و نوازش كند، فرزند را چنان ضعيف و بيمار بار ميآورد كه مطمئن باشد فرزندش خانه را ترك نخواهد كرد و او را تنها نخواهد گذاشت. گاهي احساس بيماري جسماني اين فرزند را وابسته به پدر و مادر نگه ميدارد و گاهي داشتن ترديد، ترس و وسواس راجع به مسائل زندگي اين كار را ميكند. اگر اين فرزند «عصيان» كند و عليرغم همه اين تمهيدات «بند بگسلد» و لانه را ترك كند، پدر يا مادر چنان احساس گناهي در وي ايجاد ميكنند كه او براي هر لذتي كه از زندگي كسب ميكند احساس نياز به تاوان دادن دارد و بدين سبب براي خود رنج و درد ميخرد و رفتارهاي خود آزارانه (مازوخيستيك) از خود بروز ميدهد. روشن ترين نمونه چنين كساني، افراد دچار «مازوخيسم جنسي» هستند كه در هنگام رابطه جنسي از شريك جنسي خود ميخواهند كه به آن ها توهين، تحقير يا حتي شكنجه روا دارد زيرا آن ها نميتوانند لذت بدون درد را پذيرا باشند. با درد كشيدن احساس گناه آن ها آرام ميشود و آن ها از لذت بردن خود وحشت نميكنند!
شايد عجيب باشد ولي آدمهاي زيادي تا پايان عمر از لحاظ رواني در «رحم مادر» به سر ميبرند، «بند ناف شان» با مادر متصل است يا به «پستان مادر» آويزانند و شير مينوشند!
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
دکتر محمدرضا سرگلزایی - روانپزشک
دکتر محمدرضا سرگلزایی – روانپزشک و معلم
برای دسترسی به همه محتوای سایت نیاز است شما در سایت ثبتنام کنید و در صورتی که پیش از این
#پرسش_و_پاسخ
*با عرض سلام
می خواستم از حضورتان خواهش کنم که بفرمایید، چه قدر می توان به نتیجه یک آزمون، در علم روانشناسی اعتماد کرد. با انجام یک تست، روانشناس تشخیص شخصیت مرزی در مورد یکی از بستگان داده است و اعتقاد دارد که مسئله اختلال شخصیت مطرح است. آیا بیمار نمی تواند درمانگر را گمراه کند؟
با سپاس فراوان
*سلام و احترام
تشخیص قطعی معمولأ بر مبنای جمع بندی مصاحبه ی تشخیصی، مصاحبه با نزدیکان فرد و تست های متعدد روان شناختی گذاشته می شود، همان طور که در طب هم تشخیص بر مبنای جمع بندی شرح حال و معاینه با بررسی های پاراکلینیک (آزمایشات و پرتو نگاری) صورت می گیرد.
در حوزه ی روان شناسی همیشه امکان فریب دادن درمانگر وجود دارد. #اروین_یالوم در کتاب #دروغگویی_روی_مبل به این موضوع پرداخته است.
تندرست باشید
@drsargolzaei
*با عرض سلام
می خواستم از حضورتان خواهش کنم که بفرمایید، چه قدر می توان به نتیجه یک آزمون، در علم روانشناسی اعتماد کرد. با انجام یک تست، روانشناس تشخیص شخصیت مرزی در مورد یکی از بستگان داده است و اعتقاد دارد که مسئله اختلال شخصیت مطرح است. آیا بیمار نمی تواند درمانگر را گمراه کند؟
با سپاس فراوان
*سلام و احترام
تشخیص قطعی معمولأ بر مبنای جمع بندی مصاحبه ی تشخیصی، مصاحبه با نزدیکان فرد و تست های متعدد روان شناختی گذاشته می شود، همان طور که در طب هم تشخیص بر مبنای جمع بندی شرح حال و معاینه با بررسی های پاراکلینیک (آزمایشات و پرتو نگاری) صورت می گیرد.
در حوزه ی روان شناسی همیشه امکان فریب دادن درمانگر وجود دارد. #اروین_یالوم در کتاب #دروغگویی_روی_مبل به این موضوع پرداخته است.
تندرست باشید
@drsargolzaei
Forwarded from دکتر سرگلزایی drsargolzaei
برای طرح #پرسش در زمینه ی مسائل طرح شده در کانال می توانید با ایمیل isssp@yahoo.com در ارتباط باشید.
@drsargolzaei
@drsargolzaei