#مقاله
#خواهرگابریل
ﺳﺎل ها ﭘﯿﺶ ﮐﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﺩﺭ ﻣﺸﻬﺪ ﻃﺒﺎﺑﺖ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﺭﻭﺯﯼ ﯾﮏ ﺍﺯ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﯾﺎﻧﻢ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﻓﺎﺭﻍ ﺍﻟﺘﺤﺼﯿﻞ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﭘﺰﺷﮏ ﺳﺮﭘﺮﺳﺖ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﺟﺬﺍﻣﯿﺎﻥ ﻣﺸﻬﺪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺗﻤﺎﺱ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻭﻗﺖ ﺑﮕﺬﺍﺭﻡ ﻭ ﺑﯿﻤﺎﺭﺍﻥ ﺑﺴﺘﺮﯼ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻧﻈﺮ ﻣﺸﮑﻼﺕ ﺭﻭﺍﻧﭙﺰﺷﮑﯽ ﻭﯾﺰﯾﺖ ﮐﻨﻢ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺯﻣﯿﻨﻪ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﺁن ها ﺭﺍﻫﻨﻤﺎﯾﯽ ﮐﻨﻢ. ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎن ﺭﻓﺘﻢ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﺪﻡ ﮐﻪ ﺑﯿﻤﺎﺭﺍﻥ ﺟﺬﺍﻣﯽ ﮐﻪ ﺳﺎل هاﺳﺖ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ (ﻭ ﺩﺭ ﻭﺍﻗﻊ ﺁﺳﺎﯾﺸﮕﺎﻩ) ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﺩﺭ ﺩﻭ ﺑﺨﺶ ﺍﺳﮑﺎﻥ ﺩﺍﺩﻩ ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﮐﻪ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﺨﺶ ﻫﺎ ﺭﺍ ﯾﮏ ﺗﯿﻢ ﭘﺮﺳﺘﺎﺭﯼ ﻣﻮﺭﺩ ﻣﺮﺍﻗﺒﺖ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﯽ ﺩﻫﻨﺪ ﻭ ﺑﺨﺶ ﺩﯾﮕﺮ ﺭﺍ ﻓﺮﺩﯼ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ «ﺧﻮﺍﻫﺮ ﮔﺎﺑﺮﯾﻼ» ﺑﻪ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺍﺩﺍﺭﻩ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ. ﻫﻤﮑﺎﺭﻡ ﺑﻪ ﮐﻨﺠﮑﺎﻭﯼ ﻣﻦ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﮔﺎﺑﺮﯾﻼ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺗﻮﺿﯿﺢ ﺩﺍﺩ: ﺭﺍﻫﺒﻪ ﺍﯼ ﻓﺮﺍﻧﺴﻮﯼ ﮐﻪ ﺣﺪﻭﺩ ﭼﻬﻞ ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﮐﺴﯽ ﺩﺭ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺗﻤﺎﯾﻞ ﺑﻪ ﻣﺮﺍﻗﺒﺖ ﻭ ﭘﺮﺳﺘﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﺑﯿﻤﺎﺭﺍﻥ ﺟﺬﺍﻣﯽ ﻧﺪﺍﺷﺖ، ﺩﺍﻭﻃﻠﺐ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺩﯾﺎﺭ ﻭ ﻧﺰﺩﯾﮑﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺗﺮﮎ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺮﺍﻗﺒﺖ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺑﯿﻤﺎﺭﺍﻥ ﺑﻪ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ! ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﺟﺬﺍﻡ ﺁﺷﻨﺎﯾﯽ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﻨﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﮐﻪ ﺗﺸﺨﯿﺺ ﻭ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﺑﯿﻤﺎﺭﯾﻬﺎﯼ ﻋﻔﻮﻧﯽ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻋﻘﺐ ﺗﺮ ﺑﻮﺩ ﻫﻢ ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﺟﺬﺍﻡ ﯾﮏ ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﻣﺴﺮﯼ ﻣﺤﺴﻮﺏ ﻣﯽ ﺷﺪ ﻭ ﻫﻢ ﺑﯿﻤﺎﺭﺍﻥ ﺟﺬﺍﻣﯽ ﺩﭼﺎﺭ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺷﮑﻠﯽ ﻣﯽ ﺷﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﺍﻏﻠﺐ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺍﺯ ﺁن ها ﻣﯽ ﺗﺮﺳﯿﺪﻧﺪ . ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺷﺮﺍﯾﻂ ﺍﯾﻦ ﺭﺍﻫﺒﻪ ﻓﺮﺍﻧﺴﻮﯼ ﺣﺎﺿﺮ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺑﻪ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﺧﺪﻣﺖ ﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﻫﻢ ﮐﯿﺸﺎﻥ ﻭ ﻫﻢ ﻭﻃﻨﺎﻥ ﻭ ﺣﺘﯽ ﻧﺰﺩﯾﮑﺎﻥ ﺷﺎﻥ ﺗﻤﺎﯾﻞ ﺑﻪ ﻧﮕﻬﺪﺍﺭﯼ ﺁﻧﺎﻥ ﻧﺪﺍﺷﺘﻨﺪ. ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﮔﺎﺑﺮﯾﻼ ﺭﺍ ﻣﻼﻗﺎﺕ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ﺷﺼﺖ ﺳﺎﻝ ﺳﻦ ﺩﺍﺷﺖ ﻭﻟﯽ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﭘﺮﺍﻧﺮﮊﯼ، ﭘﺮﻧﺸﺎﻁ ﻭ ﭘﺮﺍﻧﻀﺒﺎﻁ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻭﻇﯿﻔﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﮔﻔﺘﻪ ﻫﻤﮑﺎﺭ ﭘﺰﺷﮑﻢ : "ﺍﺯ ﺑﺨﺸﯽ ﮐﻪ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﮔﺎﺑﺮﯾﻼ ﺑﻪ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺍﺩﺍﺭﻩ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺧﺎﻃﺮﻡ ﺟﻤﻊ ﺍﺳﺖ ﺗﺎ ﺑﺨﺸﯽ ﮐﻪ ﯾﮏ ﺗﯿﻢ ﭘﺮﺳﺘﺎﺭﯼ ﺑﺎ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ ﺍﺩﺍﺭﻩ ﺍﺵ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ!". ﺧﻮﺍﻫﺮ ﮔﺎﺑﺮﯾﻼ ﺑﻪ ﺩﻟﯿﻞ ﺩﺳﺘﻤﺰﺩ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﮐﻤﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﻣﯽ ﮔﺮﻓﺖ ﺩﺭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﺭﺯﺍﻥ ﺗﺮﯾﻦ ﻣﺤﻠﻪ ﻫﺎﯼ ﺷﻬﺮ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺳﺎﺩﻩ ﺍﯼ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮔﺬﺭﺍﻧﺪ ﻭ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺑﯿﺴﺖ ﺳﺎﻝ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﺩﯾﺎﺭﺵ ﺳﻔﺮ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺑﺴﺘﮕﺎﻧﺶ ﺭﺍ ﺑﺒﯿﻨﺪ!
ﺣﺘﻢ ﺩﺍﺭﻡ ﮐﻪ ﮔﺮﻭﻫﯽ ﺍﯾﻦ ﻓﺪﺍﮐﺎﺭﯼ ﻭ ﺍﯾﺜﺎﺭ ﺍﻣﺜﺎﻝ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﮔﺎﺑﺮﯾﻼ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﺪﺑﯿﻨﺎﻧﻪ ﺗﻔﺴﯿﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﯿﺴﯿﻮﻧﺮﻫﺎﯼ ﻣﺬﻫﺒﯽ ﻋﻮﺍﻣﻞ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﺍﺳﺘﻌﻤﺎﺭ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺧﺪﻣﺎﺕ ﺷﺎﻥ ﻣﺴﯿﺤﯿﺖ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺳﺮﺯﻣﯿﻦ ﻫﺎﯼ ﻏﯿﺮ ﻣﺴﯿﺤﯽ ﺗﺒﻠﯿﻎ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ. ﻣﻦ ﺩﺭ ﭘﺎﺳﺦ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻢ ﻣﺮﺣﺒﺎ ﺑﻪ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﮔﻮﻧﻪ ﻣﺬﻫﺐ ﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺗﺒﻠﯿﻎ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ. ﭘﺲ ﭼﺮﺍ ﺷﻤﺎ ﺑﺎ ﺷﯿﻮﻩ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﮔﺎﺑﺮﯾﻼ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﺬﻫﺐ ﺗﺎﻥ ﺩﻋﻮﺕ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﯿﺪ؟! ﮔﺮ ﭼﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﮔﺎﺑﺮﯾﻼ ﻧﻤﺎﯾﻨﺪﻩ ﻣﺬﻫﺐ ﺧﺎﺻﯽ ﻧﺒﻮﺩ ﺑﻠﮑﻪ ﻧﻤﺎﯾﻨﺪﻩ ﺷﯿﻮﻩ ﺧﺎﺻﯽ ﺍﺯ ﺯﯾﺴﺘﻦ ﺑﻮﺩ، ﺷﯿﻮﻩ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﮐﻤﯿﺎﺏ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#خواهرگابریل
ﺳﺎل ها ﭘﯿﺶ ﮐﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﺩﺭ ﻣﺸﻬﺪ ﻃﺒﺎﺑﺖ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﺭﻭﺯﯼ ﯾﮏ ﺍﺯ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﯾﺎﻧﻢ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﻓﺎﺭﻍ ﺍﻟﺘﺤﺼﯿﻞ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﭘﺰﺷﮏ ﺳﺮﭘﺮﺳﺖ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﺟﺬﺍﻣﯿﺎﻥ ﻣﺸﻬﺪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺗﻤﺎﺱ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻭﻗﺖ ﺑﮕﺬﺍﺭﻡ ﻭ ﺑﯿﻤﺎﺭﺍﻥ ﺑﺴﺘﺮﯼ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻧﻈﺮ ﻣﺸﮑﻼﺕ ﺭﻭﺍﻧﭙﺰﺷﮑﯽ ﻭﯾﺰﯾﺖ ﮐﻨﻢ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺯﻣﯿﻨﻪ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﺁن ها ﺭﺍﻫﻨﻤﺎﯾﯽ ﮐﻨﻢ. ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎن ﺭﻓﺘﻢ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﺪﻡ ﮐﻪ ﺑﯿﻤﺎﺭﺍﻥ ﺟﺬﺍﻣﯽ ﮐﻪ ﺳﺎل هاﺳﺖ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ (ﻭ ﺩﺭ ﻭﺍﻗﻊ ﺁﺳﺎﯾﺸﮕﺎﻩ) ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﺩﺭ ﺩﻭ ﺑﺨﺶ ﺍﺳﮑﺎﻥ ﺩﺍﺩﻩ ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﮐﻪ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﺨﺶ ﻫﺎ ﺭﺍ ﯾﮏ ﺗﯿﻢ ﭘﺮﺳﺘﺎﺭﯼ ﻣﻮﺭﺩ ﻣﺮﺍﻗﺒﺖ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﯽ ﺩﻫﻨﺪ ﻭ ﺑﺨﺶ ﺩﯾﮕﺮ ﺭﺍ ﻓﺮﺩﯼ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ «ﺧﻮﺍﻫﺮ ﮔﺎﺑﺮﯾﻼ» ﺑﻪ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺍﺩﺍﺭﻩ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ. ﻫﻤﮑﺎﺭﻡ ﺑﻪ ﮐﻨﺠﮑﺎﻭﯼ ﻣﻦ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﮔﺎﺑﺮﯾﻼ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺗﻮﺿﯿﺢ ﺩﺍﺩ: ﺭﺍﻫﺒﻪ ﺍﯼ ﻓﺮﺍﻧﺴﻮﯼ ﮐﻪ ﺣﺪﻭﺩ ﭼﻬﻞ ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﮐﺴﯽ ﺩﺭ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺗﻤﺎﯾﻞ ﺑﻪ ﻣﺮﺍﻗﺒﺖ ﻭ ﭘﺮﺳﺘﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﺑﯿﻤﺎﺭﺍﻥ ﺟﺬﺍﻣﯽ ﻧﺪﺍﺷﺖ، ﺩﺍﻭﻃﻠﺐ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺩﯾﺎﺭ ﻭ ﻧﺰﺩﯾﮑﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺗﺮﮎ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺮﺍﻗﺒﺖ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺑﯿﻤﺎﺭﺍﻥ ﺑﻪ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ! ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﺟﺬﺍﻡ ﺁﺷﻨﺎﯾﯽ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﻨﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﮐﻪ ﺗﺸﺨﯿﺺ ﻭ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﺑﯿﻤﺎﺭﯾﻬﺎﯼ ﻋﻔﻮﻧﯽ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻋﻘﺐ ﺗﺮ ﺑﻮﺩ ﻫﻢ ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﺟﺬﺍﻡ ﯾﮏ ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﻣﺴﺮﯼ ﻣﺤﺴﻮﺏ ﻣﯽ ﺷﺪ ﻭ ﻫﻢ ﺑﯿﻤﺎﺭﺍﻥ ﺟﺬﺍﻣﯽ ﺩﭼﺎﺭ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺷﮑﻠﯽ ﻣﯽ ﺷﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﺍﻏﻠﺐ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺍﺯ ﺁن ها ﻣﯽ ﺗﺮﺳﯿﺪﻧﺪ . ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺷﺮﺍﯾﻂ ﺍﯾﻦ ﺭﺍﻫﺒﻪ ﻓﺮﺍﻧﺴﻮﯼ ﺣﺎﺿﺮ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺑﻪ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﺧﺪﻣﺖ ﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﻫﻢ ﮐﯿﺸﺎﻥ ﻭ ﻫﻢ ﻭﻃﻨﺎﻥ ﻭ ﺣﺘﯽ ﻧﺰﺩﯾﮑﺎﻥ ﺷﺎﻥ ﺗﻤﺎﯾﻞ ﺑﻪ ﻧﮕﻬﺪﺍﺭﯼ ﺁﻧﺎﻥ ﻧﺪﺍﺷﺘﻨﺪ. ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﮔﺎﺑﺮﯾﻼ ﺭﺍ ﻣﻼﻗﺎﺕ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ﺷﺼﺖ ﺳﺎﻝ ﺳﻦ ﺩﺍﺷﺖ ﻭﻟﯽ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﭘﺮﺍﻧﺮﮊﯼ، ﭘﺮﻧﺸﺎﻁ ﻭ ﭘﺮﺍﻧﻀﺒﺎﻁ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻭﻇﯿﻔﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﮔﻔﺘﻪ ﻫﻤﮑﺎﺭ ﭘﺰﺷﮑﻢ : "ﺍﺯ ﺑﺨﺸﯽ ﮐﻪ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﮔﺎﺑﺮﯾﻼ ﺑﻪ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺍﺩﺍﺭﻩ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺧﺎﻃﺮﻡ ﺟﻤﻊ ﺍﺳﺖ ﺗﺎ ﺑﺨﺸﯽ ﮐﻪ ﯾﮏ ﺗﯿﻢ ﭘﺮﺳﺘﺎﺭﯼ ﺑﺎ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ ﺍﺩﺍﺭﻩ ﺍﺵ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ!". ﺧﻮﺍﻫﺮ ﮔﺎﺑﺮﯾﻼ ﺑﻪ ﺩﻟﯿﻞ ﺩﺳﺘﻤﺰﺩ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﮐﻤﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﻣﯽ ﮔﺮﻓﺖ ﺩﺭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﺭﺯﺍﻥ ﺗﺮﯾﻦ ﻣﺤﻠﻪ ﻫﺎﯼ ﺷﻬﺮ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺳﺎﺩﻩ ﺍﯼ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮔﺬﺭﺍﻧﺪ ﻭ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺑﯿﺴﺖ ﺳﺎﻝ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﺩﯾﺎﺭﺵ ﺳﻔﺮ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺑﺴﺘﮕﺎﻧﺶ ﺭﺍ ﺑﺒﯿﻨﺪ!
ﺣﺘﻢ ﺩﺍﺭﻡ ﮐﻪ ﮔﺮﻭﻫﯽ ﺍﯾﻦ ﻓﺪﺍﮐﺎﺭﯼ ﻭ ﺍﯾﺜﺎﺭ ﺍﻣﺜﺎﻝ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﮔﺎﺑﺮﯾﻼ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﺪﺑﯿﻨﺎﻧﻪ ﺗﻔﺴﯿﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﯿﺴﯿﻮﻧﺮﻫﺎﯼ ﻣﺬﻫﺒﯽ ﻋﻮﺍﻣﻞ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﺍﺳﺘﻌﻤﺎﺭ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺧﺪﻣﺎﺕ ﺷﺎﻥ ﻣﺴﯿﺤﯿﺖ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺳﺮﺯﻣﯿﻦ ﻫﺎﯼ ﻏﯿﺮ ﻣﺴﯿﺤﯽ ﺗﺒﻠﯿﻎ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ. ﻣﻦ ﺩﺭ ﭘﺎﺳﺦ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻢ ﻣﺮﺣﺒﺎ ﺑﻪ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﮔﻮﻧﻪ ﻣﺬﻫﺐ ﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺗﺒﻠﯿﻎ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ. ﭘﺲ ﭼﺮﺍ ﺷﻤﺎ ﺑﺎ ﺷﯿﻮﻩ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﮔﺎﺑﺮﯾﻼ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﺬﻫﺐ ﺗﺎﻥ ﺩﻋﻮﺕ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﯿﺪ؟! ﮔﺮ ﭼﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﮔﺎﺑﺮﯾﻼ ﻧﻤﺎﯾﻨﺪﻩ ﻣﺬﻫﺐ ﺧﺎﺻﯽ ﻧﺒﻮﺩ ﺑﻠﮑﻪ ﻧﻤﺎﯾﻨﺪﻩ ﺷﯿﻮﻩ ﺧﺎﺻﯽ ﺍﺯ ﺯﯾﺴﺘﻦ ﺑﻮﺩ، ﺷﯿﻮﻩ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﮐﻤﯿﺎﺏ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
دکتر محمدرضا سرگلزایی - روانپزشک
دکتر محمدرضا سرگلزایی – روانپزشک و معلم
برای دسترسی به همه محتوای سایت نیاز است شما در سایت ثبتنام کنید و در صورتی که پیش از این
#چشم_تاریخ
حکومت استبدادی آلمان شرقی با کشیدن دیواری بتونی همراه با موانع متعدّد چند دهه توانست مانع خروج شهروندانش از برلین شرقی شود. این دیوار با ارتفاع 3.6 متر و طول ده ها کیلومتر از سال 1961 تا سال 1989 مانع ارتباط مردم دو سوی دیوار شده بود و تعداد بسیار کمی از افراد توانسته بودند از آلمان شرقی بگریزند. در نهم نوامبر 1989 پس از چند هفته ناآرامی های مدنی، حاکمان آلمان شرقی تسلیم خواست مردم شدند و معابر دیوار را گشودند. برچیده شدن رسمی دیوار برلین از 1990 تا 1992 طول کشید ولی پیش از آن شور مردم پیروز بسیاری از بخش های دیوار را فرو ریخته بود.
@drsargolzaei
حکومت استبدادی آلمان شرقی با کشیدن دیواری بتونی همراه با موانع متعدّد چند دهه توانست مانع خروج شهروندانش از برلین شرقی شود. این دیوار با ارتفاع 3.6 متر و طول ده ها کیلومتر از سال 1961 تا سال 1989 مانع ارتباط مردم دو سوی دیوار شده بود و تعداد بسیار کمی از افراد توانسته بودند از آلمان شرقی بگریزند. در نهم نوامبر 1989 پس از چند هفته ناآرامی های مدنی، حاکمان آلمان شرقی تسلیم خواست مردم شدند و معابر دیوار را گشودند. برچیده شدن رسمی دیوار برلین از 1990 تا 1992 طول کشید ولی پیش از آن شور مردم پیروز بسیاری از بخش های دیوار را فرو ریخته بود.
@drsargolzaei
#مقاله
#پیشگویی_داستایفسکی
وقتی فیودور میخایلوویچ #داستایفسکی در ۱۸۲۱ میلادی به دنیا آمد فضاي روسیه ي تزاری کاملا مذهبی بود و کلیسا در حكومت نفوذ زیادی داشت به طوری که پیوستن به جریان های فکری منکر دین، مجازات اعدام در پی داشت! داستایفسکی جوان هم در ۲۸ سالگی به اتهام همکاری با جمعیت نیهیلیست های پتراشوسکی محکوم به اعدام شد و پس از یک درجه تخفیف به سیبری تبعید شد. در زندان سیبری جز انجیل هیچ کتاب دیگری در اختیار زندانیان نبود و داستایوفسکی مجبور بود ایده ي نوشته هایی که به ذهنش می آمد را در گوشه انجیل با علامت های اختصاری یادداشت کند که پس از زندان به صورت کتاب منتشر سازد. کتاب یادداشت های خانه اموات که در سال ۱۸۶۱ انتشار یافت شرح زندگی زندانیان سیبری است که چارچوب آن در گوشه همان انجیل نوشته شده بود.
آخرین کتاب داستایفسکی #برادران_کارامازوف است. در ابتدای این کتاب جلسه ای در حضور آباء کلیسا برای حل اختلافات خانوادگی کارامازوف ها تشکیل می شود. یکی از آباء کلیسا شنیده است که ایوان کارامازوف دکترینی ارائه کرده است مبنی بر این که کلیسا و دولت یکی شوند بنابراین از ایوان قدردانی می کند زیرا تصور می کند که منظور ایوان کارامازوف این بوده که کلیسا جایگزین دولت گردد اما ایوان او را از اشتباه در می آورد و می گوید که بر عکس تصور شما منظور من این بوده که باید دولت جایگزین کلیسا شود!
در خلال کتاب داستایفسکی می بینیم که ایوان کارامازوف با این عقیده اش گویا دارد مکتبی را بنا می گذارد که شاید بتوان آن را "مذهب قدرت" نام نهاد. مبنای مذهب قدرت یا "ایدئوکراسی" این است که آن کس که دارای قدرت است نماینده خداست پس او حق صدور فتوا دارد و آنچه نهادهای قدرت بخواهند خواسته خداوند است!
وقتی داستایفسکی در ۱۸۸۱ درگذشت هنوز جریان های فاشیست در اروپا متولد نشده بودند. حدود چهل سال بعد در ۱۹۱۷ انقلاب اکتبر در روسیه به وقوع پیوست و آخرین تزار روسیه نیکولای رومانف و خانواده اش تیرباران شدند. قرن بیستم در اروپا عصر روی کار آمدن حکومت های فاشیست بود. پس از روی کار آمدن استالین در شوروی، هیتلر در آلمان، فرانکو در اسپانیا و موسولینی در ایتالیا روی کار آمدند. وجه مشترک همه این حکومت ها این بود که جایگزین مذهب شدند، خود را نماینده خدا می دانستند و احکام حکومتی را همچون قوانینی الهی، نقدناپذیر و عاری از خطا می پنداشتند! شاید بپرسید چگونه داستایفسکی داستان نویس توانسته بود جریانات اجتماعی و سیاسی نیم قرن پس از مرگش را پیشگویی کند. پاسخ من این است: وقتی کلیسا شریک حکومت شود و برای تبلیغ و ترویج دیانت و شریعت از قوه قهریه حکومت استبدادی بهره برداری کند، آن چه را فرابشری و قدسی است چنان آلوده می کند که جای تعجب نیست اگر یک نسل بعد هر که سلاح در دست دارد و پول در جیب، دعوی نمایندگی خدا کند!
پی نوشت: راجع به کتاب "برادران کارامازوف" پیش از این مقاله مفصلی نوشته ام که در سایت drsargolzaei.com موجود است.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
#پیشگویی_داستایفسکی
وقتی فیودور میخایلوویچ #داستایفسکی در ۱۸۲۱ میلادی به دنیا آمد فضاي روسیه ي تزاری کاملا مذهبی بود و کلیسا در حكومت نفوذ زیادی داشت به طوری که پیوستن به جریان های فکری منکر دین، مجازات اعدام در پی داشت! داستایفسکی جوان هم در ۲۸ سالگی به اتهام همکاری با جمعیت نیهیلیست های پتراشوسکی محکوم به اعدام شد و پس از یک درجه تخفیف به سیبری تبعید شد. در زندان سیبری جز انجیل هیچ کتاب دیگری در اختیار زندانیان نبود و داستایوفسکی مجبور بود ایده ي نوشته هایی که به ذهنش می آمد را در گوشه انجیل با علامت های اختصاری یادداشت کند که پس از زندان به صورت کتاب منتشر سازد. کتاب یادداشت های خانه اموات که در سال ۱۸۶۱ انتشار یافت شرح زندگی زندانیان سیبری است که چارچوب آن در گوشه همان انجیل نوشته شده بود.
آخرین کتاب داستایفسکی #برادران_کارامازوف است. در ابتدای این کتاب جلسه ای در حضور آباء کلیسا برای حل اختلافات خانوادگی کارامازوف ها تشکیل می شود. یکی از آباء کلیسا شنیده است که ایوان کارامازوف دکترینی ارائه کرده است مبنی بر این که کلیسا و دولت یکی شوند بنابراین از ایوان قدردانی می کند زیرا تصور می کند که منظور ایوان کارامازوف این بوده که کلیسا جایگزین دولت گردد اما ایوان او را از اشتباه در می آورد و می گوید که بر عکس تصور شما منظور من این بوده که باید دولت جایگزین کلیسا شود!
در خلال کتاب داستایفسکی می بینیم که ایوان کارامازوف با این عقیده اش گویا دارد مکتبی را بنا می گذارد که شاید بتوان آن را "مذهب قدرت" نام نهاد. مبنای مذهب قدرت یا "ایدئوکراسی" این است که آن کس که دارای قدرت است نماینده خداست پس او حق صدور فتوا دارد و آنچه نهادهای قدرت بخواهند خواسته خداوند است!
وقتی داستایفسکی در ۱۸۸۱ درگذشت هنوز جریان های فاشیست در اروپا متولد نشده بودند. حدود چهل سال بعد در ۱۹۱۷ انقلاب اکتبر در روسیه به وقوع پیوست و آخرین تزار روسیه نیکولای رومانف و خانواده اش تیرباران شدند. قرن بیستم در اروپا عصر روی کار آمدن حکومت های فاشیست بود. پس از روی کار آمدن استالین در شوروی، هیتلر در آلمان، فرانکو در اسپانیا و موسولینی در ایتالیا روی کار آمدند. وجه مشترک همه این حکومت ها این بود که جایگزین مذهب شدند، خود را نماینده خدا می دانستند و احکام حکومتی را همچون قوانینی الهی، نقدناپذیر و عاری از خطا می پنداشتند! شاید بپرسید چگونه داستایفسکی داستان نویس توانسته بود جریانات اجتماعی و سیاسی نیم قرن پس از مرگش را پیشگویی کند. پاسخ من این است: وقتی کلیسا شریک حکومت شود و برای تبلیغ و ترویج دیانت و شریعت از قوه قهریه حکومت استبدادی بهره برداری کند، آن چه را فرابشری و قدسی است چنان آلوده می کند که جای تعجب نیست اگر یک نسل بعد هر که سلاح در دست دارد و پول در جیب، دعوی نمایندگی خدا کند!
پی نوشت: راجع به کتاب "برادران کارامازوف" پیش از این مقاله مفصلی نوشته ام که در سایت drsargolzaei.com موجود است.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
دکتر محمدرضا سرگلزایی - روانپزشک
دکتر محمدرضا سرگلزایی – روانپزشک و معلم
برای دسترسی به همه محتوای سایت نیاز است شما در سایت ثبتنام کنید و در صورتی که پیش از این
#معرفی_کتاب
#درآمدی_بر_نورومارکتینگ
نویسندگان: دکتر آناهیتا خرمی بنارکی - نگار کریمی - شقایق کنجدی
ناشر: انتشارات شکیب - ۱۳۹۲
* * *
کتاب درآمدی بر نورومارکتینگ به تعامل بین مغز ما و آگهی های تجاری می پردازد. این کتاب دارای چهار فصل است. در دو فصل اول خوانندگان با علوم اعصاب (Neuroscience) و علوم اعصاب شناختی (Neuro Cognitive) آشنا می شوند، در فصل سوم راجع به ارتباط بین اقتصاد و روان شناسی می آموزند و بالاخره در فصل آخر کتاب مجموعه ای از پژوهش های حوزه علوم اعصاب شناختی را که با موضوع تعامل بین آگهی های تجاری و پردازش اطلاعات در مغز ماست می خوانند. به یکی از این پژوهش ها که در صفحات 104 و 105 این کتاب آمده است توجه کنید:
پژوهشگری به نام Read Montague با استفاده از دستگاه FMRI فعالیت مغزی افرادی که پپسی کولا و کوکا کولا می نوشیدند را مورد آزمایش قرار داد. آزمایش در دو موقعیت انجام شد: اول، چشیدن نوشابه بدون اطلاع از نام تجاری نوشابه و دوم، چشیدن نوشابه پس از آگاهی از نام تجاری آن. هنگامی که آزمودنی ها نمی دانستند کدام نوشیدنی پپسی و کدام کولاست 75 درصد آنها مزه پپسی را ترجیح می دادند و 25 درصد باقی مانده کوکا کولا را می پسندیدند اما هنگامی که افراد از نام تجاری نوشابه هایی که می چشیدند مطلع بودند این نسبت برعکس می شد: 75 درصد کوکا کولا و 25 درصد پپسی را انتخاب می کردند.
یافته های بدست آمده از FMRI نشان داد هنگامی که آزمودنی ها نمی دانستند نوشابه ای که می چشند چه نشان تجاری دارد قسمتی از مغز آنها که با لذت حسی و احساس رضایت ناشی از آن همراه است فعالیت بیشتری نشان می داد اما هنگامی که آزمودنی ها از نام تجاری محصولات آگاه می شدند قسمتی از بخش میانی قشر پیش پیشانی مغز
(Ventromedial prefrontal)
و ناحیه هیپوکامپ فعال می شدند که بیشتر با استدلال مبتنی بر خاطرات عاطفی مرتبط هستند.
* * *
شاید در ابتدا چنین به نظر برسد که مخاطب این کتاب کسانی هستند که در حوزه بازاریابی (مارکتینگ) فعالیت می کنند و مایلند تبلیغاتی را طراحی کنند که بیشتر کارکرد مغز مشتری را تحت تأثیر قرار بدهد، اما من فکر می کنم مخاطب کتاب همه ما هستیم تا بدانیم که چگونه ادراک بلافصل ما از جهان تحت تأثیر رسانه ها دگرگون می گردد و ما به جای تکیه بر آن چه از جهان درمی یابیم، به آن چه از ما خواسته می شود از جهان دریابیم تکیه می کنیم.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#درآمدی_بر_نورومارکتینگ
نویسندگان: دکتر آناهیتا خرمی بنارکی - نگار کریمی - شقایق کنجدی
ناشر: انتشارات شکیب - ۱۳۹۲
* * *
کتاب درآمدی بر نورومارکتینگ به تعامل بین مغز ما و آگهی های تجاری می پردازد. این کتاب دارای چهار فصل است. در دو فصل اول خوانندگان با علوم اعصاب (Neuroscience) و علوم اعصاب شناختی (Neuro Cognitive) آشنا می شوند، در فصل سوم راجع به ارتباط بین اقتصاد و روان شناسی می آموزند و بالاخره در فصل آخر کتاب مجموعه ای از پژوهش های حوزه علوم اعصاب شناختی را که با موضوع تعامل بین آگهی های تجاری و پردازش اطلاعات در مغز ماست می خوانند. به یکی از این پژوهش ها که در صفحات 104 و 105 این کتاب آمده است توجه کنید:
پژوهشگری به نام Read Montague با استفاده از دستگاه FMRI فعالیت مغزی افرادی که پپسی کولا و کوکا کولا می نوشیدند را مورد آزمایش قرار داد. آزمایش در دو موقعیت انجام شد: اول، چشیدن نوشابه بدون اطلاع از نام تجاری نوشابه و دوم، چشیدن نوشابه پس از آگاهی از نام تجاری آن. هنگامی که آزمودنی ها نمی دانستند کدام نوشیدنی پپسی و کدام کولاست 75 درصد آنها مزه پپسی را ترجیح می دادند و 25 درصد باقی مانده کوکا کولا را می پسندیدند اما هنگامی که افراد از نام تجاری نوشابه هایی که می چشیدند مطلع بودند این نسبت برعکس می شد: 75 درصد کوکا کولا و 25 درصد پپسی را انتخاب می کردند.
یافته های بدست آمده از FMRI نشان داد هنگامی که آزمودنی ها نمی دانستند نوشابه ای که می چشند چه نشان تجاری دارد قسمتی از مغز آنها که با لذت حسی و احساس رضایت ناشی از آن همراه است فعالیت بیشتری نشان می داد اما هنگامی که آزمودنی ها از نام تجاری محصولات آگاه می شدند قسمتی از بخش میانی قشر پیش پیشانی مغز
(Ventromedial prefrontal)
و ناحیه هیپوکامپ فعال می شدند که بیشتر با استدلال مبتنی بر خاطرات عاطفی مرتبط هستند.
* * *
شاید در ابتدا چنین به نظر برسد که مخاطب این کتاب کسانی هستند که در حوزه بازاریابی (مارکتینگ) فعالیت می کنند و مایلند تبلیغاتی را طراحی کنند که بیشتر کارکرد مغز مشتری را تحت تأثیر قرار بدهد، اما من فکر می کنم مخاطب کتاب همه ما هستیم تا بدانیم که چگونه ادراک بلافصل ما از جهان تحت تأثیر رسانه ها دگرگون می گردد و ما به جای تکیه بر آن چه از جهان درمی یابیم، به آن چه از ما خواسته می شود از جهان دریابیم تکیه می کنیم.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
دکتر محمدرضا سرگلزایی - روانپزشک
دکتر محمدرضا سرگلزایی – روانپزشک و معلم
برای دسترسی به همه محتوای سایت نیاز است شما در سایت ثبتنام کنید و در صورتی که پیش از این
#مقاله
#بوی_ماه_مهر
مدرسه ها باز شده اند. میلیون ها کودک ایرانی هر روز صبح زودتر از آن چه "غریزه طلب می کند" از خواب برمی خیزند و بسیار طولانی تر از آن چه حوصله ی کودکی بر می تابد بر نیمکت ها جا خشک می کنند. من ایام تحصیل را مرور می کنم و تلخ و شیرین هایش را باز می چشم. در سن 44 سالگی دریافتم که عارضه ی ستون مهره هایم ناشی از این است که در تمام سال های تحصیل، معلم "تربیت بدنی" راجع به "درست نشستن" و "درست راه رفتن" کلمه ای با ما سخن نگفت! وقتی در سرزمین های عربی چرخیدم فهمیدم آن چه معلم عربی به ما آموخت به درد ارتباط گرفتن با هیچ عرب زبانی در دنیای معاصر نمی خورد! وقتی دیدم سوری ها "مجید" را "مژید" تلفظ می کنند و عراقی ها در ابتدای قصه هاشان می گویند "چان یا ما چان" و عبدالحلیم حافظ در ابتدی شعر "المقهی" نزار قبانی به جای "جلست" می گوید "گلست" فهمیدم برخلاف تأکید معلم عربی مان عرب زبان ها امروز چ و ژ و گ هم دارند! از افسوس ها بگذریم: یاد معلم تاریخ مان به خیر وقتی که خطر می کرد و در کلاس درس می گفت کجاهای کتاب تاریخ مان دروغ است، زنده باشی معلم دلاور حتی اگر تن تو در خاک است. تمام کتاب هایم تقدیم به تو معلم ادبیات سال اول راهنمایی که آن روز کتاب هایم را پشت ویترین کتابفروشی ها می دیدی و یادت به خیر معلم دیکته ی دوم دبستان که به من 19 دادی که یادم بماند نقطه ها را سر جایشان بگذارم!
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#بوی_ماه_مهر
مدرسه ها باز شده اند. میلیون ها کودک ایرانی هر روز صبح زودتر از آن چه "غریزه طلب می کند" از خواب برمی خیزند و بسیار طولانی تر از آن چه حوصله ی کودکی بر می تابد بر نیمکت ها جا خشک می کنند. من ایام تحصیل را مرور می کنم و تلخ و شیرین هایش را باز می چشم. در سن 44 سالگی دریافتم که عارضه ی ستون مهره هایم ناشی از این است که در تمام سال های تحصیل، معلم "تربیت بدنی" راجع به "درست نشستن" و "درست راه رفتن" کلمه ای با ما سخن نگفت! وقتی در سرزمین های عربی چرخیدم فهمیدم آن چه معلم عربی به ما آموخت به درد ارتباط گرفتن با هیچ عرب زبانی در دنیای معاصر نمی خورد! وقتی دیدم سوری ها "مجید" را "مژید" تلفظ می کنند و عراقی ها در ابتدای قصه هاشان می گویند "چان یا ما چان" و عبدالحلیم حافظ در ابتدی شعر "المقهی" نزار قبانی به جای "جلست" می گوید "گلست" فهمیدم برخلاف تأکید معلم عربی مان عرب زبان ها امروز چ و ژ و گ هم دارند! از افسوس ها بگذریم: یاد معلم تاریخ مان به خیر وقتی که خطر می کرد و در کلاس درس می گفت کجاهای کتاب تاریخ مان دروغ است، زنده باشی معلم دلاور حتی اگر تن تو در خاک است. تمام کتاب هایم تقدیم به تو معلم ادبیات سال اول راهنمایی که آن روز کتاب هایم را پشت ویترین کتابفروشی ها می دیدی و یادت به خیر معلم دیکته ی دوم دبستان که به من 19 دادی که یادم بماند نقطه ها را سر جایشان بگذارم!
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
دکتر محمدرضا سرگلزایی - روانپزشک
دکتر محمدرضا سرگلزایی – روانپزشک و معلم
برای دسترسی به همه محتوای سایت نیاز است شما در سایت ثبتنام کنید و در صورتی که پیش از این
#آهنگ
#مراببوس
خواننده: حسن گل نراقی
شاعر: حیدر رقابی
کتاب #شورشیان_آرمانخواه:
#ناکامی_چپ_در_ایران
نوشته مازیار بهروز
انتشارات ققنوس- 1390
صفحه 312
دکتر حیدررقابی متخلص به هاله یک هوادار جبهه ملی در سال 1333 شعر مراببوس را سرود. هم زمانی این آهنگ با محکومیت نخستین گروه افسران توده ای باعث شد که باور عمومی بر این قرار گیرد که این شعر مربوط به وداع سرهنگ عزت الله سیامک با دخترش است. افسران توده ای بر خلاف رهبران حزب توده در برابر شکنجه و مرگ از خود شهامت نشان دادند. این شهامت در مواردی سبب اسطوره سازی شد.
@drsargolzaei
#مراببوس
خواننده: حسن گل نراقی
شاعر: حیدر رقابی
کتاب #شورشیان_آرمانخواه:
#ناکامی_چپ_در_ایران
نوشته مازیار بهروز
انتشارات ققنوس- 1390
صفحه 312
دکتر حیدررقابی متخلص به هاله یک هوادار جبهه ملی در سال 1333 شعر مراببوس را سرود. هم زمانی این آهنگ با محکومیت نخستین گروه افسران توده ای باعث شد که باور عمومی بر این قرار گیرد که این شعر مربوط به وداع سرهنگ عزت الله سیامک با دخترش است. افسران توده ای بر خلاف رهبران حزب توده در برابر شکنجه و مرگ از خود شهامت نشان دادند. این شهامت در مواردی سبب اسطوره سازی شد.
@drsargolzaei
#آهنگ
#سرود_آزادی
(آن زمان که بنهادم)
شاعر: محمد فرخی یزدی
آهنگساز: محمدرضا لطفی
خواننده: #شهرام_ناظری
دکلمه:مهدی فتحی
@drsargolzaei
#سرود_آزادی
(آن زمان که بنهادم)
شاعر: محمد فرخی یزدی
آهنگساز: محمدرضا لطفی
خواننده: #شهرام_ناظری
دکلمه:مهدی فتحی
@drsargolzaei
#آهنگ
#برادربیقراره
موسیقی: محمدرضا لطفی
شعر: اصلان اصلانیان
اجرا: محمدرضا #شجریان
تاریخ اجرا: بهمن ۵۷
@drsargolzaei
#برادربیقراره
موسیقی: محمدرضا لطفی
شعر: اصلان اصلانیان
اجرا: محمدرضا #شجریان
تاریخ اجرا: بهمن ۵۷
@drsargolzaei
#یادداشت_هفته
#مادر_صلح_آرامش
خانم کارو دو بوآ (Caro Du Bois) در سال ۱۹۰۳ از پدر و مادری سوئیسی در آمریکا متولد شد. او در ۱۹۲۸ در رشته تاریخ از دانشگاه کلمبیا کارشناسی ارشد گرفت و در سال ۱۹۳۲ در رشته انسان شناسی (Anthropology) از دانشگاه کالیفرنیا دکترا گرفت.
"کارو دو بوآ" از سال ۱۹۳۷ تا ۱۹۳۹ به جزیره آلور (Alor) در شرق اندونزی سفر کرد و همراه با دستیارانش به بررسی شخصیت مردم قبایل آلور پرداخت.
"کارو دو بوآ" متوجه شد که مردم بعضی قبایل شکاک، ستیزه جو، حسود و مستعد تندخویی و طغیان احساسی هستند. آن ها نسبت به جهان پیرامون و اهداف اجتماعی بی علاقه و لاابالی هستند، به زبان دیگر خودمحورند و "اجتماعی شدن" (Socialization) در آن ها اتفاق نیافتاده است. گروه پژوهشی "کارو دو بوآ" به این نتیجه رسیدند که ریشه این تیپ شخصیتی در این قبایل به "سازمان کار" قبایل مذکور بر می گردد. در این قبایل زنان عهده دار کشاورزی هستند و هر روز در مزارع کار می کنند در حالی که مردان عهده دار امور تجاری مثل تجارت خوک، ناقوس و دهل هستند. بنابراین "سازمان کار" اقتضاء می کند که زنان دو هفته پس از تولد نوزاد به کار بیرون از خانه برگردند و نوزاد را نزد پدر، پدربزرگ یا خواهر و برادر بزرگتر بگذارند.
"کارو دو بوآ" اعتقاد داشت محرومیت طولانی از حضور و نوازش مادر و شیر مادر باعث می شود نوزاد دچار "اضطراب بنیادین" (Basic Mistrust) شود و این اضطراب ریشه خصومت، بدبینی و خودمحوری می شود.
* * *
رونالد روهنر (Ronald Rohner) انسان شناس آمریکایی دیگری است که تحصیلات خود را از رشته روان شناسی شروع کرد و سپس دکترای خود را در روان شناسی با گرایش انسان شناسی در سال ۱۹۶۴ از دانشگاه استانفورد اخذ کرد.
"رونالد روهنر" در سال ۱۹۷۵ در پژوهش گسترده ای یکصد و یک جامعه را از حیث شدت خصومت و دشمنی مورد مطالعه قرار داد و بر اساس این مطالعه تئوری خود را در مورد علت خصومت و ستیزه جویی بیان کرد. تئوری روهنر را می توانیم "نظریه پذیرش-طرد والدین"
(Parental Acceptance-Rejection theory)
ترجمه کنیم. روهنر اعتقاد دارد که اشتغال بیش از حد والدین و کم بودن ساعات فراغت باعث می شود آن ها خسته باشند و حوصله پرستاری و بازی کردن با بچه شان را نداشته باشند. از نظر روهنر، جوامع دچار بی ثباتی اقتصادی بیشتر این الگو را دارند. بچه ها در چنین جوامعی "فراموش شده" (Neglected) می شوند. مشکل قضیه این است که چنین کودکانی، این سبک والدینی (Parenting Style) را می آموزند و بعد ها حتی اگر در شرایط رفاه و اطمینان اقتصادی هم قرار گیرند ساعات فراغت خود را صرف بازی و گفتگو با فرزندانشان نمی کنند و این چنین است که چرخه طرد و خشونت بازتولید می شود.
منبع: کتاب انسان شناسی عمومی - نوشته دکتر اصغر عسکری خانقاه و دکتر محمد شریف کمالی - از انتشارات سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه ها.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#مادر_صلح_آرامش
خانم کارو دو بوآ (Caro Du Bois) در سال ۱۹۰۳ از پدر و مادری سوئیسی در آمریکا متولد شد. او در ۱۹۲۸ در رشته تاریخ از دانشگاه کلمبیا کارشناسی ارشد گرفت و در سال ۱۹۳۲ در رشته انسان شناسی (Anthropology) از دانشگاه کالیفرنیا دکترا گرفت.
"کارو دو بوآ" از سال ۱۹۳۷ تا ۱۹۳۹ به جزیره آلور (Alor) در شرق اندونزی سفر کرد و همراه با دستیارانش به بررسی شخصیت مردم قبایل آلور پرداخت.
"کارو دو بوآ" متوجه شد که مردم بعضی قبایل شکاک، ستیزه جو، حسود و مستعد تندخویی و طغیان احساسی هستند. آن ها نسبت به جهان پیرامون و اهداف اجتماعی بی علاقه و لاابالی هستند، به زبان دیگر خودمحورند و "اجتماعی شدن" (Socialization) در آن ها اتفاق نیافتاده است. گروه پژوهشی "کارو دو بوآ" به این نتیجه رسیدند که ریشه این تیپ شخصیتی در این قبایل به "سازمان کار" قبایل مذکور بر می گردد. در این قبایل زنان عهده دار کشاورزی هستند و هر روز در مزارع کار می کنند در حالی که مردان عهده دار امور تجاری مثل تجارت خوک، ناقوس و دهل هستند. بنابراین "سازمان کار" اقتضاء می کند که زنان دو هفته پس از تولد نوزاد به کار بیرون از خانه برگردند و نوزاد را نزد پدر، پدربزرگ یا خواهر و برادر بزرگتر بگذارند.
"کارو دو بوآ" اعتقاد داشت محرومیت طولانی از حضور و نوازش مادر و شیر مادر باعث می شود نوزاد دچار "اضطراب بنیادین" (Basic Mistrust) شود و این اضطراب ریشه خصومت، بدبینی و خودمحوری می شود.
* * *
رونالد روهنر (Ronald Rohner) انسان شناس آمریکایی دیگری است که تحصیلات خود را از رشته روان شناسی شروع کرد و سپس دکترای خود را در روان شناسی با گرایش انسان شناسی در سال ۱۹۶۴ از دانشگاه استانفورد اخذ کرد.
"رونالد روهنر" در سال ۱۹۷۵ در پژوهش گسترده ای یکصد و یک جامعه را از حیث شدت خصومت و دشمنی مورد مطالعه قرار داد و بر اساس این مطالعه تئوری خود را در مورد علت خصومت و ستیزه جویی بیان کرد. تئوری روهنر را می توانیم "نظریه پذیرش-طرد والدین"
(Parental Acceptance-Rejection theory)
ترجمه کنیم. روهنر اعتقاد دارد که اشتغال بیش از حد والدین و کم بودن ساعات فراغت باعث می شود آن ها خسته باشند و حوصله پرستاری و بازی کردن با بچه شان را نداشته باشند. از نظر روهنر، جوامع دچار بی ثباتی اقتصادی بیشتر این الگو را دارند. بچه ها در چنین جوامعی "فراموش شده" (Neglected) می شوند. مشکل قضیه این است که چنین کودکانی، این سبک والدینی (Parenting Style) را می آموزند و بعد ها حتی اگر در شرایط رفاه و اطمینان اقتصادی هم قرار گیرند ساعات فراغت خود را صرف بازی و گفتگو با فرزندانشان نمی کنند و این چنین است که چرخه طرد و خشونت بازتولید می شود.
منبع: کتاب انسان شناسی عمومی - نوشته دکتر اصغر عسکری خانقاه و دکتر محمد شریف کمالی - از انتشارات سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه ها.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
دکتر محمدرضا سرگلزایی - روانپزشک
دکتر محمدرضا سرگلزایی – روانپزشک و معلم
برای دسترسی به همه محتوای سایت نیاز است شما در سایت ثبتنام کنید و در صورتی که پیش از این
#چشم_تاریخ
هاینریش #هیملر از نزدیک ترین یاران آدولف #هیتلر بود. او فرماندهی سپاه اس.اس (ارتش موازی ارتش آلمان) و گشتاپو (پلیس مخفی آلمان نازی) را به عهده داشت. علاوه بر این هیملر در طرح اردوگاه های کار اجباری که هزاران یهودی، لهستانی و رومانیایی در آن ها جان سپردند نیز نقش تعیین کننده ای داشت. هیملر فردی تحصیلکرده (مهندس صنایع غذایی) و به شدَت مذهبی بود! در همان روزهایی که هزاران تن به دلیل تصمیمات هیملر تحت اسارت و شکنجه بودند هیملر در یک پیک نیک خانوادگی در هیئت پدری مهربان با فرزندانش عکس یادگاری می گیرد. شاید هیملر ستیزه جویی دائمی آلمان هیتلری را برای امنیت و افتخار فرزندانش ضروری می دید! پس از شکست آلمان نازی در جنگ دوَم جهانی، هیملر در حال فرار با گذرنامه ی جعلی توسط نیروهای انگلیسی دستگیر شد و با خوردن سیانور خودکشی کرد.
@drsargolzaei
هاینریش #هیملر از نزدیک ترین یاران آدولف #هیتلر بود. او فرماندهی سپاه اس.اس (ارتش موازی ارتش آلمان) و گشتاپو (پلیس مخفی آلمان نازی) را به عهده داشت. علاوه بر این هیملر در طرح اردوگاه های کار اجباری که هزاران یهودی، لهستانی و رومانیایی در آن ها جان سپردند نیز نقش تعیین کننده ای داشت. هیملر فردی تحصیلکرده (مهندس صنایع غذایی) و به شدَت مذهبی بود! در همان روزهایی که هزاران تن به دلیل تصمیمات هیملر تحت اسارت و شکنجه بودند هیملر در یک پیک نیک خانوادگی در هیئت پدری مهربان با فرزندانش عکس یادگاری می گیرد. شاید هیملر ستیزه جویی دائمی آلمان هیتلری را برای امنیت و افتخار فرزندانش ضروری می دید! پس از شکست آلمان نازی در جنگ دوَم جهانی، هیملر در حال فرار با گذرنامه ی جعلی توسط نیروهای انگلیسی دستگیر شد و با خوردن سیانور خودکشی کرد.
@drsargolzaei
#پرسش_و_پاسخ
*با سلام
لطفأ در مورد دیدگاه دکتر ویکتور فرانکل به ایمان به خدا و اصولأ دین، راهنمایی بفرمایید
*سلام و احترام
#ویکتورفرانکل جزو اگزیستانسیالیست های معنا گراست. او جهان و انسان را دارای معنا می داند و تلاش برای کشف این معنا را جزو تکالیف رشدی انسان می داند اما فرانکل نسبت به مذاهب رسمی نگرش مثبتی ندارد و باور دارد که این مذاهب بیشتر مانعی در برابر تجربه ی معنوی افراد هستند.
از نظر ویکتور فرانکل اگر دین قرار باشد به حیات خود ادامه دهد ناچار باید عمیقأ جنبه شخصی پیدا کند.
این مطلب را فرانکل در مقدمه ی کتاب #انسان_درجستجوی_معنای_غائی می گوید که توسط کتاب پارسه با ترجمه شهاب الدین عباسی منتشر شده است.
به امید روزگار سبز
@drsargolzaei
*با سلام
لطفأ در مورد دیدگاه دکتر ویکتور فرانکل به ایمان به خدا و اصولأ دین، راهنمایی بفرمایید
*سلام و احترام
#ویکتورفرانکل جزو اگزیستانسیالیست های معنا گراست. او جهان و انسان را دارای معنا می داند و تلاش برای کشف این معنا را جزو تکالیف رشدی انسان می داند اما فرانکل نسبت به مذاهب رسمی نگرش مثبتی ندارد و باور دارد که این مذاهب بیشتر مانعی در برابر تجربه ی معنوی افراد هستند.
از نظر ویکتور فرانکل اگر دین قرار باشد به حیات خود ادامه دهد ناچار باید عمیقأ جنبه شخصی پیدا کند.
این مطلب را فرانکل در مقدمه ی کتاب #انسان_درجستجوی_معنای_غائی می گوید که توسط کتاب پارسه با ترجمه شهاب الدین عباسی منتشر شده است.
به امید روزگار سبز
@drsargolzaei
#مقاله
#والدینی_که_فرزندان_خودرا_بیمارمیکنند -قسمت اول
#آلن_دوباتن فيلسوف و نويسنده سوئيسي الاصل ساكن بريتانيا كتابی دارد با عنوان «پروست چگونه ميتواند زندگي شما را دگرگون كند». از این نویسنده کتاب های "«تسلي بخشهاي فلسفه»، «هنر سير و سفر» ، «جستاری درباره عشق» و «یک هفته در فرودگاه» را نیز خواندهام و اکنون مشغول خواندن کتاب «هنر به عنوان درمان» او هستم. تمام این كتاب ها فوقالعاده ارزشمندند. كتاب «پروست چگونه ميتواند زندگي شما را دگرگون كند» شرحي كنجكاوانه بر زندگي #مارسل_پروست نويسنده فرانسوي است كه يكي از طولاني ترين رمانهاي قرن بيستم را به نام «در جستجوي زمان از دست رفته» نوشته است.
کانون توجه «آلن دوباتن» در این کتاب ابتدا چهره خلاق و هنرمند پروست است. از نقطه نظر «آلن دوباتن» هنرمند كسي است كه نگاهي ويژه و منحصر به فرد به جهان دارد . نگاهي كه از كسي عاريت نگرفته است. هنرمند عينكي جديد ميسازد و به هستي به يادگار ميگذارد، عينكي كه پس از او ده ها، صدها يا هزاران نفر مايلند از آن عينك به زندگي بنگرند. نگاه «گوستاوفلوبر» به آشفتگي و بي نظمي يك شهر شرقي، نگاه «ويليام وردز ورت» به طبيعت و نگاه «ونسان ون گوگ» به رنگ ها نمونهاي از اين عينكهاي منحصر به فرد هستند. از اين نظر «مارسل پروست» نيز صاحب يك نگاه منحصر به فرد است. او همچون ديگران به تابلوهاي نقاشي نگاه نميكند. «عادت پروست هر بار كه به نقاشي اي مينگريست اين بود كه اشكال روي بوم را به آدمهايي كه در زندگي شناخته بود تشبيه كند. «لوسين دوده» دوست پروست به ما ميگويد كه با هم وارد سالني شدند كه نقاشي پيرمرد و پسر به ديوار زده شده بود كه يك نقاش ايتاليايي در 1840 ميلادي آن را كشيده بود . پروست مدتي در بحر نقاشي فرو رفت و بعد رويش را به دوده كرد و گفت اين مردي است كه با « ماركي دولر» دو نيم كرده باشند. «ماركي دولر» شخصيت معروفي در محافل اجتماعي پاريس بود. شگفتآور است كه نجيب زاده اي را در پاريس اواخر قرن نوزدهم به چهرهاي كه در ايتالياي اواخر قرن پانزدهم نقاشي شده بود تشبيه كنند.»
«پروست» همچون ديگران روزنامه نميخواند. او به خبر كوتاهي در صفحه ی حوادث روزنامه نگاهي مياندازد، آن گاه به تخيل خود اجازه ميدهد به آن خبر كوتاه چنان پر و بالي بدهد كه از آن يك تراژدي يا كمدی بيرون بيايد:
«در صبح روزي از ماه مه 1914 خوانندگان روزنامه لوفيگارو در ستون خلاصه اخبار با چنين خبري روبرو شدند:
در چهار راه پر رفت و آمد ويلوربان، اسبي به داخل واگن عقبي ترامواي جهيد و تمام مسافران را كله معلق كرد، كه سه نفر آن ها به سختي مجروح و به بيمارستان منتقل شدند.
پروست درباره آن اسب به خيالبافي پرداخت:
آيا كله معلق او به داخل تراموا ناشي از حسرت او به حرفه نمايش پرش اسب بوده است؟ يا اين اسب در حال انتقام از اتوبوسي بوده كه اخيرأ در ميدان تره بار برادرش را كشته بود، كه بعد هم گوشتش را براي پختن بيفتك اسب مصرف كردند؟
«پروست» بسيار به جزئيات علاقمند بود. او ميدانست كه تجربه ی انساني تا چه حد در مقابل خلاصه گویی آسيبپذير است و هر چيزي اگر با تمام جزئيات به آن بنگريم قابليت آن را دارد كه موضوعي براي باروري هنري گردد.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#والدینی_که_فرزندان_خودرا_بیمارمیکنند -قسمت اول
#آلن_دوباتن فيلسوف و نويسنده سوئيسي الاصل ساكن بريتانيا كتابی دارد با عنوان «پروست چگونه ميتواند زندگي شما را دگرگون كند». از این نویسنده کتاب های "«تسلي بخشهاي فلسفه»، «هنر سير و سفر» ، «جستاری درباره عشق» و «یک هفته در فرودگاه» را نیز خواندهام و اکنون مشغول خواندن کتاب «هنر به عنوان درمان» او هستم. تمام این كتاب ها فوقالعاده ارزشمندند. كتاب «پروست چگونه ميتواند زندگي شما را دگرگون كند» شرحي كنجكاوانه بر زندگي #مارسل_پروست نويسنده فرانسوي است كه يكي از طولاني ترين رمانهاي قرن بيستم را به نام «در جستجوي زمان از دست رفته» نوشته است.
کانون توجه «آلن دوباتن» در این کتاب ابتدا چهره خلاق و هنرمند پروست است. از نقطه نظر «آلن دوباتن» هنرمند كسي است كه نگاهي ويژه و منحصر به فرد به جهان دارد . نگاهي كه از كسي عاريت نگرفته است. هنرمند عينكي جديد ميسازد و به هستي به يادگار ميگذارد، عينكي كه پس از او ده ها، صدها يا هزاران نفر مايلند از آن عينك به زندگي بنگرند. نگاه «گوستاوفلوبر» به آشفتگي و بي نظمي يك شهر شرقي، نگاه «ويليام وردز ورت» به طبيعت و نگاه «ونسان ون گوگ» به رنگ ها نمونهاي از اين عينكهاي منحصر به فرد هستند. از اين نظر «مارسل پروست» نيز صاحب يك نگاه منحصر به فرد است. او همچون ديگران به تابلوهاي نقاشي نگاه نميكند. «عادت پروست هر بار كه به نقاشي اي مينگريست اين بود كه اشكال روي بوم را به آدمهايي كه در زندگي شناخته بود تشبيه كند. «لوسين دوده» دوست پروست به ما ميگويد كه با هم وارد سالني شدند كه نقاشي پيرمرد و پسر به ديوار زده شده بود كه يك نقاش ايتاليايي در 1840 ميلادي آن را كشيده بود . پروست مدتي در بحر نقاشي فرو رفت و بعد رويش را به دوده كرد و گفت اين مردي است كه با « ماركي دولر» دو نيم كرده باشند. «ماركي دولر» شخصيت معروفي در محافل اجتماعي پاريس بود. شگفتآور است كه نجيب زاده اي را در پاريس اواخر قرن نوزدهم به چهرهاي كه در ايتالياي اواخر قرن پانزدهم نقاشي شده بود تشبيه كنند.»
«پروست» همچون ديگران روزنامه نميخواند. او به خبر كوتاهي در صفحه ی حوادث روزنامه نگاهي مياندازد، آن گاه به تخيل خود اجازه ميدهد به آن خبر كوتاه چنان پر و بالي بدهد كه از آن يك تراژدي يا كمدی بيرون بيايد:
«در صبح روزي از ماه مه 1914 خوانندگان روزنامه لوفيگارو در ستون خلاصه اخبار با چنين خبري روبرو شدند:
در چهار راه پر رفت و آمد ويلوربان، اسبي به داخل واگن عقبي ترامواي جهيد و تمام مسافران را كله معلق كرد، كه سه نفر آن ها به سختي مجروح و به بيمارستان منتقل شدند.
پروست درباره آن اسب به خيالبافي پرداخت:
آيا كله معلق او به داخل تراموا ناشي از حسرت او به حرفه نمايش پرش اسب بوده است؟ يا اين اسب در حال انتقام از اتوبوسي بوده كه اخيرأ در ميدان تره بار برادرش را كشته بود، كه بعد هم گوشتش را براي پختن بيفتك اسب مصرف كردند؟
«پروست» بسيار به جزئيات علاقمند بود. او ميدانست كه تجربه ی انساني تا چه حد در مقابل خلاصه گویی آسيبپذير است و هر چيزي اگر با تمام جزئيات به آن بنگريم قابليت آن را دارد كه موضوعي براي باروري هنري گردد.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
دکتر محمدرضا سرگلزایی - روانپزشک
دکتر محمدرضا سرگلزایی – روانپزشک و معلم
برای دسترسی به همه محتوای سایت نیاز است شما در سایت ثبتنام کنید و در صورتی که پیش از این
#مقاله
#والدینی_که_فرزندان_خودرا_بیمارمیکنند -قسمت دوم
دوست #پروست، «موريس دوپلي» برايمان ميگويد كه مارسل وقتي دچار بي خوابي ميشد برنامه حركت قطارها را با اشتياق بسيار ميخواند. او به برنامه حركت قطارها همچون يك رمان هيجان انگيز نگاه ميكرد چرا كه خواندن نام ايستگاه هاي قطار شهركهاي ميان راه، به تنهايي، تخيل پروست را با مواد خام فراواني براي به وجودآوردن انبوهی از مطالب تغذيه ميكرد و تصويري از درام هاي خانوادگي در روستاها، زد و بندهاي حكومتهاي محلي و زندگي در روستاها را می ساخت .
«پروست» چنان با تأمل به جزئيات يك ملاقات ساده توجه ميكرد كه با اين نگاه هيچ گاه زندگي به تكراري بودن و روزمرگي نميرسد. هر ملاقاتي يك حادثه منحصر به فرد است و هر رويداري پر از تجربيات تازه و هيجان انگيز.
اما در حالي كه انتظار داريم «مارسل پروست» با اين نگاه خاص به زندگي غرق در شور لذت بردن از زندگي باشد، «آلن دوباتن» چهره ی ديگر «پروست» را برايمان به تصوير ميكشد:
«پروست» در سي سالگي زندگي خود را اين چنين ارزيابي ميكند: «بدون هيچ گونه لذت، هدف، فعاليت يا جاه طلبي، در حالي كه زندگي پيش رويم پايان يافته و با آگاهي از رنجي كه به پدر و مادر دادهام، از خوشبختي اندكي برخوردارم!»
«پروست» نسبت به هرگونه وقفه در برنامه روزمره و عادتها حساسيت دارد، از دلتنگي براي خانه رنج ميبرد و به هر سفري كه ميرود ميترسد كشته شود! خودش توضيح ميدهد در نخستين روزهايي كه در مكاني جديد قرار ميگيرد بهشدت به هنگام شب احساس فلاكت ميكند! او آرزويش را اينگونه خلاصه كرده بود كه در قايق تفريحي زندگي كند و «بدون لزوم به بيرون آمدن از رختخواب» به همه جا سفر كند! پروست عاشق تختخوابش است، بيشتر اوقات را در آن ميگذراند و آن را به ميز تحرير و دفتر كارش تبديل ميكند!
بهنظر ميرسد «پروست» هميشه بيمار است:
«حتي وسط تابستان، چنان چه مجبور به ترك خانه شود، چهار بافتني و يك پالتو ميپوشد، هميشه از يبوست و اشكال در دفع ادرار شاكي است، ادعا ميكند كه هر شب ساعتها دچار بي خوابي است، پنجرهها و پردههاي آپارتمانش در تمام سال بسته است، از ديدن آفتاب، تنفس هواي تازه يا هرگونه ورزشي خودداري ميكند، مرتب از درد معده شاكي است، ادعا ميكند چنان پوست حساسي دارد كه بايد براي استحمام، بدنش را با حوله نرم بافت نمداري بشويد و سپس با ضربات آرام ملافه به تنش آن را خشك كند! (براي يك استحمام معمولي پروست نياز به بيست حوله داشت و مصر بود حولهها فقط در لباسشويي مخصوصي كه گرد صابون ضد حساسيت داشت شسته شوند!»
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#والدینی_که_فرزندان_خودرا_بیمارمیکنند -قسمت دوم
دوست #پروست، «موريس دوپلي» برايمان ميگويد كه مارسل وقتي دچار بي خوابي ميشد برنامه حركت قطارها را با اشتياق بسيار ميخواند. او به برنامه حركت قطارها همچون يك رمان هيجان انگيز نگاه ميكرد چرا كه خواندن نام ايستگاه هاي قطار شهركهاي ميان راه، به تنهايي، تخيل پروست را با مواد خام فراواني براي به وجودآوردن انبوهی از مطالب تغذيه ميكرد و تصويري از درام هاي خانوادگي در روستاها، زد و بندهاي حكومتهاي محلي و زندگي در روستاها را می ساخت .
«پروست» چنان با تأمل به جزئيات يك ملاقات ساده توجه ميكرد كه با اين نگاه هيچ گاه زندگي به تكراري بودن و روزمرگي نميرسد. هر ملاقاتي يك حادثه منحصر به فرد است و هر رويداري پر از تجربيات تازه و هيجان انگيز.
اما در حالي كه انتظار داريم «مارسل پروست» با اين نگاه خاص به زندگي غرق در شور لذت بردن از زندگي باشد، «آلن دوباتن» چهره ی ديگر «پروست» را برايمان به تصوير ميكشد:
«پروست» در سي سالگي زندگي خود را اين چنين ارزيابي ميكند: «بدون هيچ گونه لذت، هدف، فعاليت يا جاه طلبي، در حالي كه زندگي پيش رويم پايان يافته و با آگاهي از رنجي كه به پدر و مادر دادهام، از خوشبختي اندكي برخوردارم!»
«پروست» نسبت به هرگونه وقفه در برنامه روزمره و عادتها حساسيت دارد، از دلتنگي براي خانه رنج ميبرد و به هر سفري كه ميرود ميترسد كشته شود! خودش توضيح ميدهد در نخستين روزهايي كه در مكاني جديد قرار ميگيرد بهشدت به هنگام شب احساس فلاكت ميكند! او آرزويش را اينگونه خلاصه كرده بود كه در قايق تفريحي زندگي كند و «بدون لزوم به بيرون آمدن از رختخواب» به همه جا سفر كند! پروست عاشق تختخوابش است، بيشتر اوقات را در آن ميگذراند و آن را به ميز تحرير و دفتر كارش تبديل ميكند!
بهنظر ميرسد «پروست» هميشه بيمار است:
«حتي وسط تابستان، چنان چه مجبور به ترك خانه شود، چهار بافتني و يك پالتو ميپوشد، هميشه از يبوست و اشكال در دفع ادرار شاكي است، ادعا ميكند كه هر شب ساعتها دچار بي خوابي است، پنجرهها و پردههاي آپارتمانش در تمام سال بسته است، از ديدن آفتاب، تنفس هواي تازه يا هرگونه ورزشي خودداري ميكند، مرتب از درد معده شاكي است، ادعا ميكند چنان پوست حساسي دارد كه بايد براي استحمام، بدنش را با حوله نرم بافت نمداري بشويد و سپس با ضربات آرام ملافه به تنش آن را خشك كند! (براي يك استحمام معمولي پروست نياز به بيست حوله داشت و مصر بود حولهها فقط در لباسشويي مخصوصي كه گرد صابون ضد حساسيت داشت شسته شوند!»
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
دکتر محمدرضا سرگلزایی - روانپزشک
دکتر محمدرضا سرگلزایی – روانپزشک و معلم
برای دسترسی به همه محتوای سایت نیاز است شما در سایت ثبتنام کنید و در صورتی که پیش از این