#پرسش_و_پاسخ
گفتگویی پیامکی با یک دوست
- سلام. شما چطور با بی معنایی زندگی کنار میاین؟
#دکترسرگلزایی :
*سلام. نمی دونم. خودبخود حل شد. دیگه برام مهم نیست. فک کنم یه جوری دوره اش تموم میشه.
- اگه الان ازتون بپرسن "معنی زندگی چیه؟" چه جوابی میدین؟
*جواب نمیدم، سکوت میکنم!
- این سؤال یک سؤال بشری نیست؟
*چرا. و این سکوت هم یک سکوت بشری است.
- اما من بعنوان یه آدم از این سکوت چیزی دستگیرم نمیشه
*از دست من هم کاری برنمیاد! عجز بشریم رو می پذیرم و میگم: "نمیدونم"، سکوت من پاسخی به شما نیست، پاسخی به خودمه، واکنش ذهنمه نه جوابی که بهش فکر کنم و بخوام شما رو بهش قانع کنم.
- من این سؤالو از باب فلسفیش از شما نمی پرسم و نمی تونم قبول کنم که " شما" نمی دونین در این لحظه چرا زندگی می کنین. من از کس دیگه ای اینو نمی پرسم. از شما می پرسم و دقیقأ به پاسخ شما نیاز دارم؛ هر چی که باشه.دلیلش هم اینه که پاسخ شما به احتمال زیاد پاسخی است که من در آینده بهش خواهم رسید. ولی اینجوری شاید بشه در زمان صرفه جویی کرد. این بزرگترین کمکیه که میتونین به من بکنین.
*من به جای معنای زندگی به سبک زندگی توجه دارم، روزمرگی رو پذیرفتم، حتی حماسه هم معنایی برای زندگیم نیست، سبک زندگیمه.
- و این سبک حماسی از کجا میاد؟ از آن چه که هستید؟
*از عادت شاید، از تربیت احتمالا.
- عادت، تربیت، توارث و آرکه تایپ ها سرنوشت ما رو می سازند؛ پس رشد چه معنایی داره؟
*رشد برای من یعنی این که جبر بشری و زیستی رو بپذیرم ولی به جبر سیاسی-اجتماعی تن ندم.
@drsargolzaei
گفتگویی پیامکی با یک دوست
- سلام. شما چطور با بی معنایی زندگی کنار میاین؟
#دکترسرگلزایی :
*سلام. نمی دونم. خودبخود حل شد. دیگه برام مهم نیست. فک کنم یه جوری دوره اش تموم میشه.
- اگه الان ازتون بپرسن "معنی زندگی چیه؟" چه جوابی میدین؟
*جواب نمیدم، سکوت میکنم!
- این سؤال یک سؤال بشری نیست؟
*چرا. و این سکوت هم یک سکوت بشری است.
- اما من بعنوان یه آدم از این سکوت چیزی دستگیرم نمیشه
*از دست من هم کاری برنمیاد! عجز بشریم رو می پذیرم و میگم: "نمیدونم"، سکوت من پاسخی به شما نیست، پاسخی به خودمه، واکنش ذهنمه نه جوابی که بهش فکر کنم و بخوام شما رو بهش قانع کنم.
- من این سؤالو از باب فلسفیش از شما نمی پرسم و نمی تونم قبول کنم که " شما" نمی دونین در این لحظه چرا زندگی می کنین. من از کس دیگه ای اینو نمی پرسم. از شما می پرسم و دقیقأ به پاسخ شما نیاز دارم؛ هر چی که باشه.دلیلش هم اینه که پاسخ شما به احتمال زیاد پاسخی است که من در آینده بهش خواهم رسید. ولی اینجوری شاید بشه در زمان صرفه جویی کرد. این بزرگترین کمکیه که میتونین به من بکنین.
*من به جای معنای زندگی به سبک زندگی توجه دارم، روزمرگی رو پذیرفتم، حتی حماسه هم معنایی برای زندگیم نیست، سبک زندگیمه.
- و این سبک حماسی از کجا میاد؟ از آن چه که هستید؟
*از عادت شاید، از تربیت احتمالا.
- عادت، تربیت، توارث و آرکه تایپ ها سرنوشت ما رو می سازند؛ پس رشد چه معنایی داره؟
*رشد برای من یعنی این که جبر بشری و زیستی رو بپذیرم ولی به جبر سیاسی-اجتماعی تن ندم.
@drsargolzaei
#چشم_تاریخ
عکس زیر در 13 ژوئن 1936 در بندر هامبورگ برداشته شده است. #هیتلر شخصا در مراسم به آب انداختن یک ناو جنگی شرکت کرده است و صدها زن و مرد آلمانی با علامت «پاینده باد پیشوا» از قدرت طلبی جنون آمیز او حمایت می کنند. امّا «آگوست #لاندمسر» تک و تنها در میان این جمع دستانش را بر روی هم می گذارد و «همرنگ جماعت» نمی شود. شاید اگر تعداد بیشتری از این آگوست لاندمسرها در آلمان وجود داشتند پیشوای جنون زده در سال 1939 نیمی از جهان را وارد جنگ نمی کرد.
@drsargolzaei
عکس زیر در 13 ژوئن 1936 در بندر هامبورگ برداشته شده است. #هیتلر شخصا در مراسم به آب انداختن یک ناو جنگی شرکت کرده است و صدها زن و مرد آلمانی با علامت «پاینده باد پیشوا» از قدرت طلبی جنون آمیز او حمایت می کنند. امّا «آگوست #لاندمسر» تک و تنها در میان این جمع دستانش را بر روی هم می گذارد و «همرنگ جماعت» نمی شود. شاید اگر تعداد بیشتری از این آگوست لاندمسرها در آلمان وجود داشتند پیشوای جنون زده در سال 1939 نیمی از جهان را وارد جنگ نمی کرد.
@drsargolzaei
#مقاله
#قانونی_برای_همه
سالها قبل، یک متخصص مدیریت قانون مهمی را بیان کرد:
«ما برای انجام همهی کارها وقت نداریم، ما برای انجام همهی کارها پول نداریم، اما برای انجام مهم ترین کارها، وقت و پول داریم.»
بنابراین یکی از «مهم ترین کارها» این است که تعیین کنیم «مهم ترین کارها» برای من کدامند.
به این کار «اولویت بندی» میگوییم. اگر «اولویت بندی» نداشته باشیم، وقت و پول خود را صرف کارهایی میکنیم که از درجهی دوم یا حتی سومِ اهمیت برخوردارند، آنوقت برای کارهای درجه یک خود، وقت یا پول کافی نداریم. علاوه بر وقت و پول، در دیگر زمینهها هم ما دچار «محدودیت منابع» هستیم. برای نمونه، در زمینهی «اعتبار»؛ ما در بین مردم، اعتباری داریم، اما این اعتبار، «بینهایت» نیست. اگر اعتبارمان را در جایی خرج کنیم که از درجهی اهمیت پایینی برخوردار است، در جاییکه از درجهی اهمیت بالاتری برخوردار است، «اعتبار» کم میآوریم! #سعدی این مطلب را به زیبایی بیان کرده است:
«سخن کم گوی تا در کار گیرند»
اکنون این قانون را در حیطههای مختلف زندگی بیان میکنیم:
معیارهای زندگی
همهی سلیقههای من را دیگران نمیتوانند برآورده کنند، پس لازم است به وضوح و روشن بیان کنم که مهمترین اصول من در زندگی کداماند. آنگاه دیگران میتوانند در مراوده با من، مهمترین اصول و ارزشهای مرا رعایت کنند.
روابط با انسانها
همهی انسانها را نمیتوان راضی نگه داشت اما میتوان مهم ترین انسانها را راضی نگه داشت. پس لازم است تکلیفِ خودم را روشن کنم که مهم ترین انسان ها در زندگی من چه کسانی هستند و بیشترین سرمایه گذاریام را روی چه کسانی لازم است انجام دهم.
لذتها
من نمیتوانم از همهچیز، لذت ببرم. برای برخی لذتها، لازم است از برخی دیگر از لذتها بگذرم، پس لازم است برای خودم تعریف کنم اولویت بندی لذت های زندگی، برای من چگونه است. به عبارت دیگر، چه چیزی را به چه چیزی میفروشم.
اظهارنظر
من نمیتوانم در مورد همهچیز اظهارنظر کنم. لازم است مهم ترین جنبههایی که دغدغهی اظهارنظر در آنها را دارم، مشخص کنم و دانش خود را در آن زمینهها بالا ببرم.
چند نمونه:
- یک چهرهی مشهور و سرشناس نمیتواند به راحتی در خیابان بایستد و از یک گاری، لبو بخرد و در کنار خیابان از لبوی داغ خوردن، لذت ببرد! پس لازم است تکلیف خود را روشن کنید. «شهرت» را بیشتر دوست دارید یا «لبو» را؟!
- یک فرد خوشاندام، نمیتواند هر غذایی را که دوست دارد، بخورد. حفظ یک اندام زیبا، نیازمند انضباط غذایی است! یکبار دیگر باید تکلیف خود را روشن کنید، «اندام زیبا» برایتان مهمتر است یا «کیک خامهای»؟!
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#قانونی_برای_همه
سالها قبل، یک متخصص مدیریت قانون مهمی را بیان کرد:
«ما برای انجام همهی کارها وقت نداریم، ما برای انجام همهی کارها پول نداریم، اما برای انجام مهم ترین کارها، وقت و پول داریم.»
بنابراین یکی از «مهم ترین کارها» این است که تعیین کنیم «مهم ترین کارها» برای من کدامند.
به این کار «اولویت بندی» میگوییم. اگر «اولویت بندی» نداشته باشیم، وقت و پول خود را صرف کارهایی میکنیم که از درجهی دوم یا حتی سومِ اهمیت برخوردارند، آنوقت برای کارهای درجه یک خود، وقت یا پول کافی نداریم. علاوه بر وقت و پول، در دیگر زمینهها هم ما دچار «محدودیت منابع» هستیم. برای نمونه، در زمینهی «اعتبار»؛ ما در بین مردم، اعتباری داریم، اما این اعتبار، «بینهایت» نیست. اگر اعتبارمان را در جایی خرج کنیم که از درجهی اهمیت پایینی برخوردار است، در جاییکه از درجهی اهمیت بالاتری برخوردار است، «اعتبار» کم میآوریم! #سعدی این مطلب را به زیبایی بیان کرده است:
«سخن کم گوی تا در کار گیرند»
اکنون این قانون را در حیطههای مختلف زندگی بیان میکنیم:
معیارهای زندگی
همهی سلیقههای من را دیگران نمیتوانند برآورده کنند، پس لازم است به وضوح و روشن بیان کنم که مهمترین اصول من در زندگی کداماند. آنگاه دیگران میتوانند در مراوده با من، مهمترین اصول و ارزشهای مرا رعایت کنند.
روابط با انسانها
همهی انسانها را نمیتوان راضی نگه داشت اما میتوان مهم ترین انسانها را راضی نگه داشت. پس لازم است تکلیفِ خودم را روشن کنم که مهم ترین انسان ها در زندگی من چه کسانی هستند و بیشترین سرمایه گذاریام را روی چه کسانی لازم است انجام دهم.
لذتها
من نمیتوانم از همهچیز، لذت ببرم. برای برخی لذتها، لازم است از برخی دیگر از لذتها بگذرم، پس لازم است برای خودم تعریف کنم اولویت بندی لذت های زندگی، برای من چگونه است. به عبارت دیگر، چه چیزی را به چه چیزی میفروشم.
اظهارنظر
من نمیتوانم در مورد همهچیز اظهارنظر کنم. لازم است مهم ترین جنبههایی که دغدغهی اظهارنظر در آنها را دارم، مشخص کنم و دانش خود را در آن زمینهها بالا ببرم.
چند نمونه:
- یک چهرهی مشهور و سرشناس نمیتواند به راحتی در خیابان بایستد و از یک گاری، لبو بخرد و در کنار خیابان از لبوی داغ خوردن، لذت ببرد! پس لازم است تکلیف خود را روشن کنید. «شهرت» را بیشتر دوست دارید یا «لبو» را؟!
- یک فرد خوشاندام، نمیتواند هر غذایی را که دوست دارد، بخورد. حفظ یک اندام زیبا، نیازمند انضباط غذایی است! یکبار دیگر باید تکلیف خود را روشن کنید، «اندام زیبا» برایتان مهمتر است یا «کیک خامهای»؟!
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
دکتر محمدرضا سرگلزایی - روانپزشک
دکتر محمدرضا سرگلزایی – روانپزشک و معلم
برای دسترسی به همه محتوای سایت نیاز است شما در سایت ثبتنام کنید و در صورتی که پیش از این
#چشم_تاریخ
دکتر #مصدق درباره ی دکتر حسین فاطمی گفته بود : «اگر ملی شدن نفت خدمت بزرگی است از آن کسی که اول این پیشنهاد را نمود باید سپاسگزاری کرد و آن کس شهید راه وطن دکتر حسین فاطمی است. در تمام مدت همکاری با این جانب حتی یک ترک اولی هم از آن بزرگوار دیده نشد.»
دکتر حسین فاطمی دکترای حقوق از پاریس، روزنامه نگار، نماینده ی مجلس و سپس وزیر خارجه ی دولت دکتر مصدق بود. فاطمی یک بار از سوء قصد مسلحانهٔ «فدائیان اسلام» و بار دیگر از سوءقصد اوباش تحت هدایت «شعبان جعفری» جان سالم به در برد و بالاخره پس از کودتای 28 مرداد 1332 با نظر محمدرضا شاه در 19 آبان 1333 اعدام شد.
عکس #دکترفاطمی را در کنار دکتر مصدق در #دادگاه_لاهه نشان می دهد.
@drsargolzaei
دکتر #مصدق درباره ی دکتر حسین فاطمی گفته بود : «اگر ملی شدن نفت خدمت بزرگی است از آن کسی که اول این پیشنهاد را نمود باید سپاسگزاری کرد و آن کس شهید راه وطن دکتر حسین فاطمی است. در تمام مدت همکاری با این جانب حتی یک ترک اولی هم از آن بزرگوار دیده نشد.»
دکتر حسین فاطمی دکترای حقوق از پاریس، روزنامه نگار، نماینده ی مجلس و سپس وزیر خارجه ی دولت دکتر مصدق بود. فاطمی یک بار از سوء قصد مسلحانهٔ «فدائیان اسلام» و بار دیگر از سوءقصد اوباش تحت هدایت «شعبان جعفری» جان سالم به در برد و بالاخره پس از کودتای 28 مرداد 1332 با نظر محمدرضا شاه در 19 آبان 1333 اعدام شد.
عکس #دکترفاطمی را در کنار دکتر مصدق در #دادگاه_لاهه نشان می دهد.
@drsargolzaei
#معرفی_کتاب
نام کتاب: #کاش_یوزپلنگ_بودم
سراینده: بهاران سواری
ناشر: انتشارات شانی - کرج - ۱۳۹۳
* * *
"کاش یوزپلنگ بودم" شعر بلند عاشقانه ای است از شاعره ای جوان که تاریخ و سیاست و شعر را در هم آمیخته است. این نوع شاعرانگی را من پیش از این در سه نفر دیده بودم. اولی غسان کنفانی نویسنده فلسطینی بود که چند دهه پیش مجموعه قصه های کوتاه او را با نام "کلید" خوانده بودم. غسان کنفانی در قصه هایش به روایت عشق در میان مردمانی می پردازد که سرزمین شان اشغال شده و در تبعید زندگی می کنند.
دومی نزار قبانی شاعر سوری است. پیش از این کتاب "عشق پشت چراغ قرمز نمی ماند" او را در همین کانال تلگرام معرفی کرده بودم. نزار قبانی به روایت عشق در فضای استبدادی جهان عرب می پردازد، مگر می شود در جهانی که اندیشیدن آزاد نیست عشق به کمال برسد؟!
سومی ناظم حکمت شاعر ترک است که پیش از این بخش هایی از کتاب "از چهار زندان" او را خوانده بودم و در این کانال گذاشته بودم.
به اعتقاد من، عشق خودخواهانه دو عاشقی که به بهانه عشق در پیله دو نفره ای می خزند و از مسئولیت اجتماعی می گریزند عشقی خام و غریزی است. عشق پخته سرشار از شفقت و مسئولیت است، نمی توان ادعای عاشقی کرد و آزاده و شجاع نبود.
کتاب "کاش یوزپلنگ بودم" نشان می دهد که سراینده این سرود عاشقانه دغدغه عدالت و آزادی دارد، تاریخ می خواند و ماجرای عاشقانه خود را جدا از تجربه انسانی و "ناخودآگاه جمعی" نمی بیند. این ویژگی، شعر او را برایم ستودنی می کند:
لشگری از مشروطه خواهان
در مرداد چشمان تو
رژه می روند
و
آخرین شاهزاده قاجار
در صاحب قرانیه مخیله من
فرمان دوست داشتنت را امضاء می کند
انگار نه انگار
در مرداد تقویم
کودتای بیست و هشتم
پیش روی ماست....
@drsargolzaei
نام کتاب: #کاش_یوزپلنگ_بودم
سراینده: بهاران سواری
ناشر: انتشارات شانی - کرج - ۱۳۹۳
* * *
"کاش یوزپلنگ بودم" شعر بلند عاشقانه ای است از شاعره ای جوان که تاریخ و سیاست و شعر را در هم آمیخته است. این نوع شاعرانگی را من پیش از این در سه نفر دیده بودم. اولی غسان کنفانی نویسنده فلسطینی بود که چند دهه پیش مجموعه قصه های کوتاه او را با نام "کلید" خوانده بودم. غسان کنفانی در قصه هایش به روایت عشق در میان مردمانی می پردازد که سرزمین شان اشغال شده و در تبعید زندگی می کنند.
دومی نزار قبانی شاعر سوری است. پیش از این کتاب "عشق پشت چراغ قرمز نمی ماند" او را در همین کانال تلگرام معرفی کرده بودم. نزار قبانی به روایت عشق در فضای استبدادی جهان عرب می پردازد، مگر می شود در جهانی که اندیشیدن آزاد نیست عشق به کمال برسد؟!
سومی ناظم حکمت شاعر ترک است که پیش از این بخش هایی از کتاب "از چهار زندان" او را خوانده بودم و در این کانال گذاشته بودم.
به اعتقاد من، عشق خودخواهانه دو عاشقی که به بهانه عشق در پیله دو نفره ای می خزند و از مسئولیت اجتماعی می گریزند عشقی خام و غریزی است. عشق پخته سرشار از شفقت و مسئولیت است، نمی توان ادعای عاشقی کرد و آزاده و شجاع نبود.
کتاب "کاش یوزپلنگ بودم" نشان می دهد که سراینده این سرود عاشقانه دغدغه عدالت و آزادی دارد، تاریخ می خواند و ماجرای عاشقانه خود را جدا از تجربه انسانی و "ناخودآگاه جمعی" نمی بیند. این ویژگی، شعر او را برایم ستودنی می کند:
لشگری از مشروطه خواهان
در مرداد چشمان تو
رژه می روند
و
آخرین شاهزاده قاجار
در صاحب قرانیه مخیله من
فرمان دوست داشتنت را امضاء می کند
انگار نه انگار
در مرداد تقویم
کودتای بیست و هشتم
پیش روی ماست....
@drsargolzaei
#یادداشت_هفته
#سرمایه_فرهنگی_و_حقوق_معنوی
هفته پیش راجع به سرمایه اجتماعی (Social Capital) یادداشتی نوشتم، در ادامه بحث لازم است به بخش دیگری از سرمایه های فرد و اجتماع بپردازم و آن سرمایه فرهنگی است.
برای مردمی که کارشان تکرار اندیشه های دیگران است شاید سرمایه فرهنگی معنایی نداشته باشد اما کسانی که وقت و پول و انرژی شان را صرف می کنند تا محصولی از جنس معنا خلق کنند می دانند که سرمایه فرهنگی جزو عزیزترین داشته های انسانی است.
وقتی یک شاعر ببیند که شعرش را با نام فرد دیگری منتشر می کنند یا یک آهنگساز ببیند که بدون اجازه او کسی روی آهنگ او آوازی گذاشته است دقیقأ احساس کسی را دارد که اموالش به تاراج رفته و چه بسا این احساس خسران و خسارت شدیدتر نیز باشد.
همان طور که یک فرد فرهیخته دارای سرمایه فرهنگی است یک ملت نیز سرمایه فرهنگی دارد. همه ایرانیان از این که اهالی عثمانی "مولانا" را "مصادره" کرده اند و برخی کشورهای عربی "ابن سینا" را دانشمند عرب می نامند دلخور می شوند. ما نیز باید دقت کنیم که "اموال فرهنگی" دیگران را به نام خودمان سند نزنیم.
سال گذشته در جلسه ای که موضوع آن "طب مزاج ها" بود برای سخنرانی دعوت شده بودم. در آن جلسه گفتم که طب مزاج ها حدود چهارصد سال پیش از میلاد توسط "بقراط" (Hippocrates) پایه گذاری شد که اهل یونان بود. پانصد سال بعد از بقراط هم "جالینوس" ( Galen) که اهل روم بود این طب را توسعه داد. بنابراین عنوان طب اسلامی یا طب ایرانی برای طب مزاج ها نوعی "سرقت فرهنگی"، مصادره و تجاوز به سرمایه فرهنگی دیگران است. سخنران دیگر آن جلسه که اصرار داشت هاله ای از قداست و دیانت به دور طب مزاج ها ترسیم کند به شدت از سخنان من برآشفت و در دفاع از اسلامی بودن طب مزاج ها گفت اگر بقراط و جالینوس پس از ظهور اسلام متولد شده بودند حتما مسلمان می شدند پس اکتشاف آنها را نیز می توان بخشی از تمدن اسلامی دانست! برای این جناب، مصادره سرمایه فرهنگی دیگران آنقدر اهمیت داشت که حاضر شد مدال مسلمانی را به رایگان به سینه بقراط یونانی و جالینوس رومی بیاویزد و از ادعایش دست بر ندارد! شاید اگر از همین جناب می خواستیم بخشی از اموال دیگران را در جیب خودش بگذارد گرفتار تردید می شد و به آسانی تن به این کار نمی داد، اما برای در جیب گذاشتن محصولات فرهنگی دیگران متهورانه پیش می راند!
یکی از نشانه های یک جامعه با فرهنگ احترام به حقوق معنوی و سرمایه فرهنگی دیگران است. فرهنگ و اقتصاد تعامل قدرتمندی با هم دارند، فقر فرهنگی، فقر اقتصادی ایجاد می کند و فقر اقتصادی، فقر فرهنگی!
پیش از این در یادداشتی با عنوان #مارکس_فوکو_اقتصاد_و_فرهنگ و در مقاله ای با عنوان #اقتصاد_اسطوره_و_اخلاق_جنسی به این مهم پرداخته ام.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#سرمایه_فرهنگی_و_حقوق_معنوی
هفته پیش راجع به سرمایه اجتماعی (Social Capital) یادداشتی نوشتم، در ادامه بحث لازم است به بخش دیگری از سرمایه های فرد و اجتماع بپردازم و آن سرمایه فرهنگی است.
برای مردمی که کارشان تکرار اندیشه های دیگران است شاید سرمایه فرهنگی معنایی نداشته باشد اما کسانی که وقت و پول و انرژی شان را صرف می کنند تا محصولی از جنس معنا خلق کنند می دانند که سرمایه فرهنگی جزو عزیزترین داشته های انسانی است.
وقتی یک شاعر ببیند که شعرش را با نام فرد دیگری منتشر می کنند یا یک آهنگساز ببیند که بدون اجازه او کسی روی آهنگ او آوازی گذاشته است دقیقأ احساس کسی را دارد که اموالش به تاراج رفته و چه بسا این احساس خسران و خسارت شدیدتر نیز باشد.
همان طور که یک فرد فرهیخته دارای سرمایه فرهنگی است یک ملت نیز سرمایه فرهنگی دارد. همه ایرانیان از این که اهالی عثمانی "مولانا" را "مصادره" کرده اند و برخی کشورهای عربی "ابن سینا" را دانشمند عرب می نامند دلخور می شوند. ما نیز باید دقت کنیم که "اموال فرهنگی" دیگران را به نام خودمان سند نزنیم.
سال گذشته در جلسه ای که موضوع آن "طب مزاج ها" بود برای سخنرانی دعوت شده بودم. در آن جلسه گفتم که طب مزاج ها حدود چهارصد سال پیش از میلاد توسط "بقراط" (Hippocrates) پایه گذاری شد که اهل یونان بود. پانصد سال بعد از بقراط هم "جالینوس" ( Galen) که اهل روم بود این طب را توسعه داد. بنابراین عنوان طب اسلامی یا طب ایرانی برای طب مزاج ها نوعی "سرقت فرهنگی"، مصادره و تجاوز به سرمایه فرهنگی دیگران است. سخنران دیگر آن جلسه که اصرار داشت هاله ای از قداست و دیانت به دور طب مزاج ها ترسیم کند به شدت از سخنان من برآشفت و در دفاع از اسلامی بودن طب مزاج ها گفت اگر بقراط و جالینوس پس از ظهور اسلام متولد شده بودند حتما مسلمان می شدند پس اکتشاف آنها را نیز می توان بخشی از تمدن اسلامی دانست! برای این جناب، مصادره سرمایه فرهنگی دیگران آنقدر اهمیت داشت که حاضر شد مدال مسلمانی را به رایگان به سینه بقراط یونانی و جالینوس رومی بیاویزد و از ادعایش دست بر ندارد! شاید اگر از همین جناب می خواستیم بخشی از اموال دیگران را در جیب خودش بگذارد گرفتار تردید می شد و به آسانی تن به این کار نمی داد، اما برای در جیب گذاشتن محصولات فرهنگی دیگران متهورانه پیش می راند!
یکی از نشانه های یک جامعه با فرهنگ احترام به حقوق معنوی و سرمایه فرهنگی دیگران است. فرهنگ و اقتصاد تعامل قدرتمندی با هم دارند، فقر فرهنگی، فقر اقتصادی ایجاد می کند و فقر اقتصادی، فقر فرهنگی!
پیش از این در یادداشتی با عنوان #مارکس_فوکو_اقتصاد_و_فرهنگ و در مقاله ای با عنوان #اقتصاد_اسطوره_و_اخلاق_جنسی به این مهم پرداخته ام.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
دکتر محمدرضا سرگلزایی - روانپزشک
دکتر محمدرضا سرگلزایی – روانپزشک و معلم
برای دسترسی به همه محتوای سایت نیاز است شما در سایت ثبتنام کنید و در صورتی که پیش از این
#چشم_تاریخ
#برتراند_راسل ریاضیدان و فیلسوف نابغه ی بریتانیایی پلاکاردی در دست در راهپیمایی علیه جنگ ویتنام شرکت می کند. راسل گرچه یک اشرافزاده ی انگلیسی و برنده ی #جایزه_نوبل بود هیچگاه «برج عاج نشین» نشد. او در جریان بحران کانال سوئز در 1956 مداخلات امپریالیسم اروپایی در خاورمیانه را محکوم کرد و در سال های 1966 و 1967 همراه #ژان_پل_سارتر و تنی دیگر از فیلسوفان کنشگر دادگاهی را علیه جنایات جنگ ویتنام تشکیل داد. او به دلیل فعالیت های سیاسی اش شش ماه در زندان به سر برد و کتاب مقدماتی بر فلسفه ی ریاضی را در زندان نوشت!
@drsargolzaei
#برتراند_راسل ریاضیدان و فیلسوف نابغه ی بریتانیایی پلاکاردی در دست در راهپیمایی علیه جنگ ویتنام شرکت می کند. راسل گرچه یک اشرافزاده ی انگلیسی و برنده ی #جایزه_نوبل بود هیچگاه «برج عاج نشین» نشد. او در جریان بحران کانال سوئز در 1956 مداخلات امپریالیسم اروپایی در خاورمیانه را محکوم کرد و در سال های 1966 و 1967 همراه #ژان_پل_سارتر و تنی دیگر از فیلسوفان کنشگر دادگاهی را علیه جنایات جنگ ویتنام تشکیل داد. او به دلیل فعالیت های سیاسی اش شش ماه در زندان به سر برد و کتاب مقدماتی بر فلسفه ی ریاضی را در زندان نوشت!
@drsargolzaei
#مقاله
#چه_کسی_نمره_انضباط_بیست_میخواهد؟؟؟
ﺳﺎل ﻫﺎ ﭘﻴﺶ، آن زﻣﺎن ﻛﻪ ﻣﻦ ﺷﺎﮔﺮد ﻣﺪرﺳﻪ ﺑﻮدم، اول ﻫﺮ ﺳﺎﻋﺖدرﺳﻲ، ﭘﻴﺶ از آﻣﺪنِ ﻣﻌﻠﻢ، ﻣﺒﺼﺮِ ﻛﻼس وﺳﻂ ﺗﺨﺘﻪ ﺳﻴﺎه ﺧﻄﻲ ﻣﻲﻛﺸﻴﺪ و ﻳﻚ ﻃﺮف آن ﻣﻲ ﻧﻮﺷﺖ: «ﺧﻮب ﻫﺎ» و ﻃﺮف دﻳﮕﺮ آن ﻣﻲﻧﻮﺷﺖ: «ﺑﺪﻫﺎ».
ﺑﻌﺪ از ﻧﻮﺷﺘﻦ اﻳﻦ دو ﺳﺮﻓﺼﻞ، ﻛﺎر ﻣﺒﺼﺮ اﻳﻦ ﺑﻮد ﻛﻪ ﭼﺸﻢ ﺑﻪ ﻫﻤﻜﻼﺳﺎنش ﺑﺪوزد و «ﺧﻮب» را از «ﺑﺪ» ﺗﻤﻴﺰ دﻫﺪ و دو ﺳﺘﻮنِ روي ﺗﺨﺘﻪ ﺳﻴﺎه را ﭘﺮ ﻛﻨﺪ. ﺗﻤﻴﺰدادن ﺧﻮبﻫﺎ از ﺑﺪﻫﺎ ﻛﺎر آﺳﺎﻧﻲ ﺑﻮد: ﻫﺮﻛﺲ دﻫﺎن ﻣﻲﮔﺸﻮد و ﺣﺮف ﻣﻲزد ﺑﺪ ﺑﻮد و ﻫﺮﻛﺲ دﻫﺎن ﻣﻲﺑﺴﺖ و ﺧﺎﻣﻮش ﺑﻮد ﺧﻮب ﺑﻮد، ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﺳﺎدﮔﻲ!
اﻳﻦ ﻣﺎﺟﺮا، ﺑﺎ ﻫﻤﻪ ي ﺳﺎدﮔﻲ اش، ﻧﻤﻮﻧﻪ اي ﺑﻮد از ﻃﺮز ﻓﻜﺮﻫﺎي ﻛﻼن در ﺟﺎﻣﻌﻪ ي آن روز. ﺳﻜﻮت در ﺟﺎﻣﻌﻪ، ﺧﻮب ﺗﻠﻘﻲ ﻣﻲﺷﺪ و ﮔﻔﺖوﮔﻮ، ﻫﻤﻬﻤﻪ و ﺳﺮوﺻﺪا، ﺑﺪ ﺗﻠﻘﻲ می ﺷﺪ. ﺷﻬﺮوﻧﺪ ﺧﻮب، ﺷﻬﺮوﻧﺪ ﻣﻄﻴﻊ و آرام و ﺳﺮ ﺑﻪ زﻳﺮ ﺑﻮد ﻛﻪ ﺳﺮش ﺑﻪ ﻛﺎر ﺧﻮدش ﮔﺮم اﺳﺖ و ﭘﺎ از ﮔﻠﻴﻢ ﺧﻮﻳﺶ ﺑﻴﺮون ﻧﻤﻲﻛﺸﻴﺪ و اﮔﺮ ﻛﺴﻲ اﻳﻦ اﻟﮕﻮ را رﻋﺎﻳﺖ ﻧﻤﻲﻛﺮد و ﻛﻨﺠﻜﺎوي ﻣﻲﻛﺮد، ﺳﺆال ﻣﻲﭘﺮﺳﻴﺪ و ﭼﺎﻟﺶﻫﺎي ﻓﻜﺮي اﻳﺠﺎد ﻣﻲﻛﺮد آدم ﻣﺎﺟﺮاﺟﻮ و دردﺳﺮﺳﺎزي ﺗﻠﻘﻲ ﻣﻲ شد.
دﻧﻴﺎ اﻣﺎ، در ﺣﺮﻛﺖ اﺳﺖ. زﻣﺎﻧﻪ ﻧﻤﻲاﻳﺴﺘﺪ و ﺷﺮاﻳﻂ ﺗﻐﻴﻴﺮ ﻣﻲﻛﻨﺪ. اﻳﻦ روزﻫﺎ، دوره ي دﻳﮕﺮي اﺳﺖ، دوره ي اﻧﻘﻀﺎي ﻋﻤﺮ ﺟﻮاﻣﻊ ﺑﺴﺘﻪ و ﺳﺮ ﺑﻪ زﻳﺮ و ﺗﻚ ﺻﺪاﻳﻲ!
در دﻫﻜﺪه ي ﺟﻬﺎﻧﻲ اﻣﺮوزي، ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﻟﺐ از ﻟﺐ ﻧﻤﻲﮔﺸﺎﻳﺪ ﻧﻤﺮه ي اﻧﻀﺒﺎط «ﺑﻴﺴﺖ» ﻧﻤﻲﮔﻴﺮد ﺑﻠﻜﻪ ﻧﻤﺮه ي «ﻫﻮﺷﻴﺎري» و «ﻣﺴﺆوﻟﻴﺖ ﭘﺬﻳﺮي» او «ﺻﻔﺮ» ﻣﻲﺷﻮد! ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﺳﺎدﮔﻲ!
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#چه_کسی_نمره_انضباط_بیست_میخواهد؟؟؟
ﺳﺎل ﻫﺎ ﭘﻴﺶ، آن زﻣﺎن ﻛﻪ ﻣﻦ ﺷﺎﮔﺮد ﻣﺪرﺳﻪ ﺑﻮدم، اول ﻫﺮ ﺳﺎﻋﺖدرﺳﻲ، ﭘﻴﺶ از آﻣﺪنِ ﻣﻌﻠﻢ، ﻣﺒﺼﺮِ ﻛﻼس وﺳﻂ ﺗﺨﺘﻪ ﺳﻴﺎه ﺧﻄﻲ ﻣﻲﻛﺸﻴﺪ و ﻳﻚ ﻃﺮف آن ﻣﻲ ﻧﻮﺷﺖ: «ﺧﻮب ﻫﺎ» و ﻃﺮف دﻳﮕﺮ آن ﻣﻲﻧﻮﺷﺖ: «ﺑﺪﻫﺎ».
ﺑﻌﺪ از ﻧﻮﺷﺘﻦ اﻳﻦ دو ﺳﺮﻓﺼﻞ، ﻛﺎر ﻣﺒﺼﺮ اﻳﻦ ﺑﻮد ﻛﻪ ﭼﺸﻢ ﺑﻪ ﻫﻤﻜﻼﺳﺎنش ﺑﺪوزد و «ﺧﻮب» را از «ﺑﺪ» ﺗﻤﻴﺰ دﻫﺪ و دو ﺳﺘﻮنِ روي ﺗﺨﺘﻪ ﺳﻴﺎه را ﭘﺮ ﻛﻨﺪ. ﺗﻤﻴﺰدادن ﺧﻮبﻫﺎ از ﺑﺪﻫﺎ ﻛﺎر آﺳﺎﻧﻲ ﺑﻮد: ﻫﺮﻛﺲ دﻫﺎن ﻣﻲﮔﺸﻮد و ﺣﺮف ﻣﻲزد ﺑﺪ ﺑﻮد و ﻫﺮﻛﺲ دﻫﺎن ﻣﻲﺑﺴﺖ و ﺧﺎﻣﻮش ﺑﻮد ﺧﻮب ﺑﻮد، ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﺳﺎدﮔﻲ!
اﻳﻦ ﻣﺎﺟﺮا، ﺑﺎ ﻫﻤﻪ ي ﺳﺎدﮔﻲ اش، ﻧﻤﻮﻧﻪ اي ﺑﻮد از ﻃﺮز ﻓﻜﺮﻫﺎي ﻛﻼن در ﺟﺎﻣﻌﻪ ي آن روز. ﺳﻜﻮت در ﺟﺎﻣﻌﻪ، ﺧﻮب ﺗﻠﻘﻲ ﻣﻲﺷﺪ و ﮔﻔﺖوﮔﻮ، ﻫﻤﻬﻤﻪ و ﺳﺮوﺻﺪا، ﺑﺪ ﺗﻠﻘﻲ می ﺷﺪ. ﺷﻬﺮوﻧﺪ ﺧﻮب، ﺷﻬﺮوﻧﺪ ﻣﻄﻴﻊ و آرام و ﺳﺮ ﺑﻪ زﻳﺮ ﺑﻮد ﻛﻪ ﺳﺮش ﺑﻪ ﻛﺎر ﺧﻮدش ﮔﺮم اﺳﺖ و ﭘﺎ از ﮔﻠﻴﻢ ﺧﻮﻳﺶ ﺑﻴﺮون ﻧﻤﻲﻛﺸﻴﺪ و اﮔﺮ ﻛﺴﻲ اﻳﻦ اﻟﮕﻮ را رﻋﺎﻳﺖ ﻧﻤﻲﻛﺮد و ﻛﻨﺠﻜﺎوي ﻣﻲﻛﺮد، ﺳﺆال ﻣﻲﭘﺮﺳﻴﺪ و ﭼﺎﻟﺶﻫﺎي ﻓﻜﺮي اﻳﺠﺎد ﻣﻲﻛﺮد آدم ﻣﺎﺟﺮاﺟﻮ و دردﺳﺮﺳﺎزي ﺗﻠﻘﻲ ﻣﻲ شد.
دﻧﻴﺎ اﻣﺎ، در ﺣﺮﻛﺖ اﺳﺖ. زﻣﺎﻧﻪ ﻧﻤﻲاﻳﺴﺘﺪ و ﺷﺮاﻳﻂ ﺗﻐﻴﻴﺮ ﻣﻲﻛﻨﺪ. اﻳﻦ روزﻫﺎ، دوره ي دﻳﮕﺮي اﺳﺖ، دوره ي اﻧﻘﻀﺎي ﻋﻤﺮ ﺟﻮاﻣﻊ ﺑﺴﺘﻪ و ﺳﺮ ﺑﻪ زﻳﺮ و ﺗﻚ ﺻﺪاﻳﻲ!
در دﻫﻜﺪه ي ﺟﻬﺎﻧﻲ اﻣﺮوزي، ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﻟﺐ از ﻟﺐ ﻧﻤﻲﮔﺸﺎﻳﺪ ﻧﻤﺮه ي اﻧﻀﺒﺎط «ﺑﻴﺴﺖ» ﻧﻤﻲﮔﻴﺮد ﺑﻠﻜﻪ ﻧﻤﺮه ي «ﻫﻮﺷﻴﺎري» و «ﻣﺴﺆوﻟﻴﺖ ﭘﺬﻳﺮي» او «ﺻﻔﺮ» ﻣﻲﺷﻮد! ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﺳﺎدﮔﻲ!
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
دکتر محمدرضا سرگلزایی - روانپزشک
دکتر محمدرضا سرگلزایی – روانپزشک و معلم
برای دسترسی به همه محتوای سایت نیاز است شما در سایت ثبتنام کنید و در صورتی که پیش از این
#پرسش_و_پاسخ
*جناب #دکترسرگلزایی گرامی، مطلب کاملا بجا و درست شما درباره سرمایه فرهنگی و احترام به حقوق معنوی دیگران را خواندم. مایلم نظر شما را در باره آثار ترجمه بدانم. در ایران و البته سایر کشورها مترجم نقشی در حفظ کپی رایت ندارد و خرید آن به عهده ناشر است. تا جایی که من اطلاع دارم ناشرهای موجود دارند با چنگ و دندان برای بقای نشر مبارزه می کنند، از یک طرف تیراژ بسیار ناچیز کتاب که گاهی اوقات همان هم در انبار می ماند و از طرف دیگر اذیت و آزارهای ارشاد و ...، دیگر چیزی نمی ماند که بخواهند کپی رایت سنگین بسیاری از کتاب ها را بخرند و بدتر از همه یکی دو ماه پس از انتشار کتاب اسکن شده برای دانلود رایگان در اینترنت در دسترس است. من شخصاً نیازی به حق الترجمه ناچیز کتاب ندارم و بخاطر این که یک قدم کوچک برای رشد فرهنگ برداشته باشم کار می کنم ولی این هدف با دزدیدن سرمایه فرهنگی دیگران تعارض دارد و عذاب وجدان ناشی از آن لذت کار فرهنگی را به شدت کم می کند. خیلی لطف می کنید اگر نظرتان در این مورد را بفرمایید.
*سلام و احترام
تعارض اخلاقی تان را درک می کنم. زندگی گاهی ما را در دو راهی انتخاب بین بد و بدتر قرار می دهد، مسأله ای هم که شما به آن اشاره کردید دقیقاً چنین شرایطی است. برخی از مترجمان و ناشران با نویسندگان خارجی مکاتبه می کنند و "شرایط ویژه ی ایران" را توضیح می دهند و اجازه ی ترجمه ی کتاب را می گیرند. گرچه ممکن است همیشه نشود موافقت نویسنده را جلب کرد ولی کم نیستند نویسندگانی که با اطلاع از شرایط موجود در ایران با ترجمه کتاب شان بدون دریافت وجه موافقت می کنند.
سربلند و نستوه باشید
به امید روزگاری سبز
@drsargolzaei
*جناب #دکترسرگلزایی گرامی، مطلب کاملا بجا و درست شما درباره سرمایه فرهنگی و احترام به حقوق معنوی دیگران را خواندم. مایلم نظر شما را در باره آثار ترجمه بدانم. در ایران و البته سایر کشورها مترجم نقشی در حفظ کپی رایت ندارد و خرید آن به عهده ناشر است. تا جایی که من اطلاع دارم ناشرهای موجود دارند با چنگ و دندان برای بقای نشر مبارزه می کنند، از یک طرف تیراژ بسیار ناچیز کتاب که گاهی اوقات همان هم در انبار می ماند و از طرف دیگر اذیت و آزارهای ارشاد و ...، دیگر چیزی نمی ماند که بخواهند کپی رایت سنگین بسیاری از کتاب ها را بخرند و بدتر از همه یکی دو ماه پس از انتشار کتاب اسکن شده برای دانلود رایگان در اینترنت در دسترس است. من شخصاً نیازی به حق الترجمه ناچیز کتاب ندارم و بخاطر این که یک قدم کوچک برای رشد فرهنگ برداشته باشم کار می کنم ولی این هدف با دزدیدن سرمایه فرهنگی دیگران تعارض دارد و عذاب وجدان ناشی از آن لذت کار فرهنگی را به شدت کم می کند. خیلی لطف می کنید اگر نظرتان در این مورد را بفرمایید.
*سلام و احترام
تعارض اخلاقی تان را درک می کنم. زندگی گاهی ما را در دو راهی انتخاب بین بد و بدتر قرار می دهد، مسأله ای هم که شما به آن اشاره کردید دقیقاً چنین شرایطی است. برخی از مترجمان و ناشران با نویسندگان خارجی مکاتبه می کنند و "شرایط ویژه ی ایران" را توضیح می دهند و اجازه ی ترجمه ی کتاب را می گیرند. گرچه ممکن است همیشه نشود موافقت نویسنده را جلب کرد ولی کم نیستند نویسندگانی که با اطلاع از شرایط موجود در ایران با ترجمه کتاب شان بدون دریافت وجه موافقت می کنند.
سربلند و نستوه باشید
به امید روزگاری سبز
@drsargolzaei
Forwarded from عصر اندیشه
"کارگاه های پاییز دکتر سرگلزایی در موسسه عصر اندیشه"
۱- کارگاه "روابط بین فردی"
مدرس: دکتر محمدرضا سرگلزایی
زمان: ۱۳ و ۲۷ مهر و ۴ آبان
ساعت : ۱۵ تا ۱۸
۲- کارگاه "رفتار جنسی: تن-ذهن-فرهنگ"
مدرس: دکتر محمدرضا سرگلزایی
زمان: ۱۱، ۱۸ و ۲۵ آبان
ساعت : ۱۵ تا ۱۸
۳- کارگاه "تحلیل رویا"
مدرس: دکتر محمدرضا سرگلزایی
زمان: ۴ و ۵ آذر
پنجشنبه : ساعت ۱۵ تا ۲۰
جمعه: ساعت ۹ تا ۱۴
برای ثبت نام، نام و نام خانوادگی خود و عنوان کارگاه را با شماره ۰۹۱۲۲۶۲۳۰۲۹ (آقای محمدی) پیامک نمایید.
@asreandishe_org
۱- کارگاه "روابط بین فردی"
مدرس: دکتر محمدرضا سرگلزایی
زمان: ۱۳ و ۲۷ مهر و ۴ آبان
ساعت : ۱۵ تا ۱۸
۲- کارگاه "رفتار جنسی: تن-ذهن-فرهنگ"
مدرس: دکتر محمدرضا سرگلزایی
زمان: ۱۱، ۱۸ و ۲۵ آبان
ساعت : ۱۵ تا ۱۸
۳- کارگاه "تحلیل رویا"
مدرس: دکتر محمدرضا سرگلزایی
زمان: ۴ و ۵ آذر
پنجشنبه : ساعت ۱۵ تا ۲۰
جمعه: ساعت ۹ تا ۱۴
برای ثبت نام، نام و نام خانوادگی خود و عنوان کارگاه را با شماره ۰۹۱۲۲۶۲۳۰۲۹ (آقای محمدی) پیامک نمایید.
@asreandishe_org
#پرسش_و_پاسخ
*خواهشمندم درمورد این که آیا زيگموند #فروید اعتقاد به خداوند ویا دین داشته اند لطف میفرمایید این حقیر را آگاه بفرمایید بسیار تشکر می کنم استاد عزیزم
*سلام و احترام
زیگموند فروید در تمام عمر #سکولار بود و رابطه ی خوبی با مذهب نداشت. فروید مذهب را یک روان نژندی جمعی می دانست و روان نژندی را یک مذهب شخصی. ولی وقتی نازی ها به یهودی آزاری پرداختند او روی یهودی بودن آبا و اجدادی خود محکم ایستاد، ولی این رفتار او بیشتر مبتنی بر نوعی مخالفت سیاسی بود تا یک رفتار مذهبی.
منبع: کتاب دانشنامه فروید- شارون هِلِر- ترجمه مجتبی پردل- انتشارات ترانه- صفحات 324 و 380
@drsargolzaei
*خواهشمندم درمورد این که آیا زيگموند #فروید اعتقاد به خداوند ویا دین داشته اند لطف میفرمایید این حقیر را آگاه بفرمایید بسیار تشکر می کنم استاد عزیزم
*سلام و احترام
زیگموند فروید در تمام عمر #سکولار بود و رابطه ی خوبی با مذهب نداشت. فروید مذهب را یک روان نژندی جمعی می دانست و روان نژندی را یک مذهب شخصی. ولی وقتی نازی ها به یهودی آزاری پرداختند او روی یهودی بودن آبا و اجدادی خود محکم ایستاد، ولی این رفتار او بیشتر مبتنی بر نوعی مخالفت سیاسی بود تا یک رفتار مذهبی.
منبع: کتاب دانشنامه فروید- شارون هِلِر- ترجمه مجتبی پردل- انتشارات ترانه- صفحات 324 و 380
@drsargolzaei
#معرفی_کتاب
نام کتاب: #یک_روز_دیگر_از_زندگی
نویسنده: ریشارد کاپوشچینسکی
ترجمه: بهرنگ رجبی
نشر ماهی- ۱۳۹۵
* * *
"این کشور پانصد سال درگیر جنگ بوده، از همان وقتی که پرتغالی ها آمدند. پرتغالی ها برده لازم داشتند که صادر کنند، به برزیل و کارائیب و کلا کشورهای حاشیه اقیانوس. در تمام آفریقا، آنگولا بیشترین تعداد برده را برای این کشور ها تامین کرده... جنگ برده ها سیصد سال یا بیشتر ادامه داشت، قبایل قوی به قبایل ضعیف حمله می کردند، اسیر می گرفتند و می گذاشتند برای فروش... قیمت برده را کیفیت دندان هایش تعیین می کرد، برای همین خیلی ها دندان هایشان را می کشیدند یا با سنگ می ساییدند تا قیمت شان توی بازار پایین بیاید..."
* * *
پرتغالی ها صدها سال کشورهای آفریقایی را اشغال کرده بودند تا این که در بهار ۱۹۷۵ با سقوط "سالازار" دیکتاتور پرتغال، حکمرانان تازه پرتغال به آنگولا و دیگر مستعمرات پیشین حق استقلال دادند اما آنگولای آزاد تبدیل به صحنه نبرد خونین داخلی شد. قبایلی که قرن ها با هم خصومت پیدا کرده بودند وارد جنگی تمام عیار شدند. هوردون روبرتو با پشتیبانی همسایه شمالی (زئیر) و ژوناس ساویمبی با پشتیبانی همسایه جنوبی (آفریقای جنوبی) و آگوستینیو نتو با پشتیبانی بلوک شرق سه ارتش از نوجوانان و جوانان گرسنه قبایل تشکیل دادند و برای به دست آوردن قدرت به جان هم افتادند.
در همان زمان ریشارد کاپوشچینسکی خبرنگار لهستانی داوطلب می شود که برای مخابره اخبار این جنگ به آنگولا سفر کند. "یک روز دیگر از زندگی" خاطرات کاپوشچینسکی از دوران اقامتش در پرتغال است.
قلم #کاپوشچینسکی مسحور کننده است، او از یکطرف ما را با اخبار و وقایع آن سال های آنگولا آشنا می کند و از طرف دیگر به زیبایی شاعرانه ای عمیق ترین احساسات و ظریف ترین اشاره های رفتار انسان ها را در شرایط جنگ و وحشت و قحطی توصیف می کند.
این کتاب شما را به فضا-زمانی دیگر می برد تا از پنجره ای نو به زندگی نگاه کنید.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
نام کتاب: #یک_روز_دیگر_از_زندگی
نویسنده: ریشارد کاپوشچینسکی
ترجمه: بهرنگ رجبی
نشر ماهی- ۱۳۹۵
* * *
"این کشور پانصد سال درگیر جنگ بوده، از همان وقتی که پرتغالی ها آمدند. پرتغالی ها برده لازم داشتند که صادر کنند، به برزیل و کارائیب و کلا کشورهای حاشیه اقیانوس. در تمام آفریقا، آنگولا بیشترین تعداد برده را برای این کشور ها تامین کرده... جنگ برده ها سیصد سال یا بیشتر ادامه داشت، قبایل قوی به قبایل ضعیف حمله می کردند، اسیر می گرفتند و می گذاشتند برای فروش... قیمت برده را کیفیت دندان هایش تعیین می کرد، برای همین خیلی ها دندان هایشان را می کشیدند یا با سنگ می ساییدند تا قیمت شان توی بازار پایین بیاید..."
* * *
پرتغالی ها صدها سال کشورهای آفریقایی را اشغال کرده بودند تا این که در بهار ۱۹۷۵ با سقوط "سالازار" دیکتاتور پرتغال، حکمرانان تازه پرتغال به آنگولا و دیگر مستعمرات پیشین حق استقلال دادند اما آنگولای آزاد تبدیل به صحنه نبرد خونین داخلی شد. قبایلی که قرن ها با هم خصومت پیدا کرده بودند وارد جنگی تمام عیار شدند. هوردون روبرتو با پشتیبانی همسایه شمالی (زئیر) و ژوناس ساویمبی با پشتیبانی همسایه جنوبی (آفریقای جنوبی) و آگوستینیو نتو با پشتیبانی بلوک شرق سه ارتش از نوجوانان و جوانان گرسنه قبایل تشکیل دادند و برای به دست آوردن قدرت به جان هم افتادند.
در همان زمان ریشارد کاپوشچینسکی خبرنگار لهستانی داوطلب می شود که برای مخابره اخبار این جنگ به آنگولا سفر کند. "یک روز دیگر از زندگی" خاطرات کاپوشچینسکی از دوران اقامتش در پرتغال است.
قلم #کاپوشچینسکی مسحور کننده است، او از یکطرف ما را با اخبار و وقایع آن سال های آنگولا آشنا می کند و از طرف دیگر به زیبایی شاعرانه ای عمیق ترین احساسات و ظریف ترین اشاره های رفتار انسان ها را در شرایط جنگ و وحشت و قحطی توصیف می کند.
این کتاب شما را به فضا-زمانی دیگر می برد تا از پنجره ای نو به زندگی نگاه کنید.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
#چشم_تاریخ
تمبر چاپ شده توسط جمهوری سوسیالیستی #میرزا_کوچک_خان با نقش کاوهی آهنگر
جمهوری شوروی ایران یک جمهوری سوسیالیستی با عمر کوتاه بود که به رهبری میرزا کوچک خان جنگلی که از رهبران نهضت #مشروطه گیلان بود با استفاده از نیروهای چریکی مشهور به جنگلی و با کمک ارتش سرخ شوروی در ۱۸ رمضان ۱۳۳۸ قمری/ ۱۵ خرداد ۱۲۹۹ شمسی در گیلان اعلام موجودیت کرد. در حالیکه انقلاب سرخ در شوروی پایههای خود را استوار میکرد. نیروهای ارتش سرخ برای تعقیب روس های سفید که در انزلی اردو کرده بودند وارد انزلی شده و آن ها را به همراه نیروهای انگلیسی تحت حمایت شان مجبور به عقب نشینی کردند. از طرفی نیروهای میرزا نیز از فرصت به وجود آمده استفاده و رشت را تصرف کردند. پس از تصرف رشت و به کنترل درآوردن منطقه گیلان رهبران جنبش جنگل در نامهای به تروتسکی فرمانده وقت ارتش سرخ شوروی پیروزی ارتش سرخ ایران در استقرار جمهوری شورایی ایران را اعلام کردند که تروتسکی شخصاً به ایشان تبریک گفت. با توافق رهبران نهضت جنگل و بلشویکها، یک هیئت با اعضای ایرانی و روس به نام روکم (مخفف واژه روسی رولوسیونی کمیتت: کمیته انقلاب) رهبری جنبش را در رشت به دست گرفت. هیئت دولتی انقلابی شکل گرفت که در آن میرزا کوچک خان مقامهای سرکمیسر و کمیسر جنگ را بر عهده داشت. میرزا کوچک خان با تبلیغات کمونیستی موافق نبود و مدتی بعد کمیتهٔ مرکزی حزب کمونیست ایران که در انزلی تشکیل شده بود، به این دلیل او را برکنار کرد. میرزا به نشانهٔ قهر رشت را به قصد فومن ترک کرد. سپس کمیتهای از سران حزب کمونیست، خالو قربان و احسان الله خان تشکیل شد که با کمک ماموران شوروی علیه میرزا و طرفدارانش در ۶ مرداد ۱۲۹۹ کودتا کردند. دو روز بعد هیئت با حمایت ارتش سرخ دولت جدیدی را به ریاست احسان الله خان شکل داد. این دولت اقداماتی افراطی نظیر مصادرهٔ اموال ملاکین و دولتی کردن زمینهای وقفی را انجام داد که موجب نارضایتی مردم شد. نتیجتاً دولت مرکزی با کمک انگلیسیها رشت را تصرف کرد. در پی برگزاری کنگره ملل شرق در باکو و بروز اختلاف در حزب کمونیست، کمیته مرکزی جدیدی به رهبری حیدرخان عمو اوغلی تشکیل شد و خواهان همکاری با میرزا و جنگلیها شد. دولت کودتا مجدداً رشت را تصرف کرد و احسان الله خان دولت جدیدی بدون شرکت اعضای حزب کمونیست تشکیل داد و خواهان همکاری با میرزا شد. حیدرخان در اوایل سال ۱۳۰۰ شمسی وارد گیلان شد و با سران نهضت توافق کرد که دولت جدیدی به ریاست میرزا تشکیل شود و کشورهای خارجی در امور داخلی ایران دخالت نکنند، و بلشویکها برای جلوگیری از سقوط گیلان به دست قوای دولت مرکزی به نهضت یاری برسانند. سران نهضت جنگل دولت جمهوری شورایی گیلان، جمهوری گیلان یا جمهوری شورائی گیلان را در ۱۳ مرداد ۱۳۰۰ تشکیل دادند که در آن میرزا سر کمیسر و کمیسر مالی، حیدرخان کمیسر خارجی، و خالو قربان کمیسر جنگ را بر عهده داشتند. وظیفه این دولت سازمان دادن انقلابیان و استفاده از گیلان برای حمله به تهران و تضعیف دولت مرکزی برای سرکوبی نهضت جنگل بود. این دولت با دول روسیه و انگلستان مخالف بود. این دولت دچار اختلاف بود و دارای چهار دستهٔ مختلف بود که با هم رقابت میکردند. در ۶ مهر ۱۳۰۰ تنی چند از هواداران میرزا بدون اطلاع او به جلسه اعضای دولت در ملاسرا حمله کرده و عدهای از جمله حیدرخان را به قتل رساندند. این رخداد باعث بروز نزاع مسلحانه بین گروههای مختلف نهضت شد و منجر شد قوای دولت مرکزی به رهبری رضاخان میرپنج با حمایت تسلیحاتی و حضور افسران انگلیسی گیلان را به سادگی تصرف کنند. رشت در ۲۲ مهر ۱۳۰۰ به تصرف نیروهای دولتی در آمد و میرزا و یارانش به تعقیب و گریز در جنگلها ادامه دادند تا این که میرزا در ۱۱ آذر ۱۳۰۰ کشته شد.
@drsargolzaei
تمبر چاپ شده توسط جمهوری سوسیالیستی #میرزا_کوچک_خان با نقش کاوهی آهنگر
جمهوری شوروی ایران یک جمهوری سوسیالیستی با عمر کوتاه بود که به رهبری میرزا کوچک خان جنگلی که از رهبران نهضت #مشروطه گیلان بود با استفاده از نیروهای چریکی مشهور به جنگلی و با کمک ارتش سرخ شوروی در ۱۸ رمضان ۱۳۳۸ قمری/ ۱۵ خرداد ۱۲۹۹ شمسی در گیلان اعلام موجودیت کرد. در حالیکه انقلاب سرخ در شوروی پایههای خود را استوار میکرد. نیروهای ارتش سرخ برای تعقیب روس های سفید که در انزلی اردو کرده بودند وارد انزلی شده و آن ها را به همراه نیروهای انگلیسی تحت حمایت شان مجبور به عقب نشینی کردند. از طرفی نیروهای میرزا نیز از فرصت به وجود آمده استفاده و رشت را تصرف کردند. پس از تصرف رشت و به کنترل درآوردن منطقه گیلان رهبران جنبش جنگل در نامهای به تروتسکی فرمانده وقت ارتش سرخ شوروی پیروزی ارتش سرخ ایران در استقرار جمهوری شورایی ایران را اعلام کردند که تروتسکی شخصاً به ایشان تبریک گفت. با توافق رهبران نهضت جنگل و بلشویکها، یک هیئت با اعضای ایرانی و روس به نام روکم (مخفف واژه روسی رولوسیونی کمیتت: کمیته انقلاب) رهبری جنبش را در رشت به دست گرفت. هیئت دولتی انقلابی شکل گرفت که در آن میرزا کوچک خان مقامهای سرکمیسر و کمیسر جنگ را بر عهده داشت. میرزا کوچک خان با تبلیغات کمونیستی موافق نبود و مدتی بعد کمیتهٔ مرکزی حزب کمونیست ایران که در انزلی تشکیل شده بود، به این دلیل او را برکنار کرد. میرزا به نشانهٔ قهر رشت را به قصد فومن ترک کرد. سپس کمیتهای از سران حزب کمونیست، خالو قربان و احسان الله خان تشکیل شد که با کمک ماموران شوروی علیه میرزا و طرفدارانش در ۶ مرداد ۱۲۹۹ کودتا کردند. دو روز بعد هیئت با حمایت ارتش سرخ دولت جدیدی را به ریاست احسان الله خان شکل داد. این دولت اقداماتی افراطی نظیر مصادرهٔ اموال ملاکین و دولتی کردن زمینهای وقفی را انجام داد که موجب نارضایتی مردم شد. نتیجتاً دولت مرکزی با کمک انگلیسیها رشت را تصرف کرد. در پی برگزاری کنگره ملل شرق در باکو و بروز اختلاف در حزب کمونیست، کمیته مرکزی جدیدی به رهبری حیدرخان عمو اوغلی تشکیل شد و خواهان همکاری با میرزا و جنگلیها شد. دولت کودتا مجدداً رشت را تصرف کرد و احسان الله خان دولت جدیدی بدون شرکت اعضای حزب کمونیست تشکیل داد و خواهان همکاری با میرزا شد. حیدرخان در اوایل سال ۱۳۰۰ شمسی وارد گیلان شد و با سران نهضت توافق کرد که دولت جدیدی به ریاست میرزا تشکیل شود و کشورهای خارجی در امور داخلی ایران دخالت نکنند، و بلشویکها برای جلوگیری از سقوط گیلان به دست قوای دولت مرکزی به نهضت یاری برسانند. سران نهضت جنگل دولت جمهوری شورایی گیلان، جمهوری گیلان یا جمهوری شورائی گیلان را در ۱۳ مرداد ۱۳۰۰ تشکیل دادند که در آن میرزا سر کمیسر و کمیسر مالی، حیدرخان کمیسر خارجی، و خالو قربان کمیسر جنگ را بر عهده داشتند. وظیفه این دولت سازمان دادن انقلابیان و استفاده از گیلان برای حمله به تهران و تضعیف دولت مرکزی برای سرکوبی نهضت جنگل بود. این دولت با دول روسیه و انگلستان مخالف بود. این دولت دچار اختلاف بود و دارای چهار دستهٔ مختلف بود که با هم رقابت میکردند. در ۶ مهر ۱۳۰۰ تنی چند از هواداران میرزا بدون اطلاع او به جلسه اعضای دولت در ملاسرا حمله کرده و عدهای از جمله حیدرخان را به قتل رساندند. این رخداد باعث بروز نزاع مسلحانه بین گروههای مختلف نهضت شد و منجر شد قوای دولت مرکزی به رهبری رضاخان میرپنج با حمایت تسلیحاتی و حضور افسران انگلیسی گیلان را به سادگی تصرف کنند. رشت در ۲۲ مهر ۱۳۰۰ به تصرف نیروهای دولتی در آمد و میرزا و یارانش به تعقیب و گریز در جنگلها ادامه دادند تا این که میرزا در ۱۱ آذر ۱۳۰۰ کشته شد.
@drsargolzaei