دکتر سرگلزایی drsargolzaei
38.3K subscribers
1.88K photos
112 videos
174 files
3.37K links
Download Telegram
🔹 تهیه از انتشارات همنشین
09104845100
Forwarded from زیر سقف آسمان
♦️فرق سنت تمدنی و سنت‌های اجتماعی

حسن محدثی‌ی گیلوایی

۲۰ دی ۱۴۰۲


سنت را به‌نحو گوناگونی به‌کار می‌برند و تعریف می‌کنند. من وقتی از بی‌اعتبارشده‌گی‌ی سنت اسلامی-ایرانی سخن می‌گویم و اضافه می‌کنم که سنت را یک یا چند روشن‌فکر نمی‌توانند به‌نحو ارادی کنار بنهند و تخطئه کنند، مراد ام سنت اجتماعی نیست. کسی که از سنت‌های اجتماعی سخن می‌گوید و بحث از سنت را در چنین سطحی می‌بیند، به معنای تمدنی‌ی سنت پی نبرده است.

سنت‌های اجتماعی از ما طلب وفاداری و تبعیت و اجرا می‌کنند. این معنای بسیار محدودی از سنت است؛ مثلا سنت عزاداری‌ی عاشورا، سنت گرامی‌داشت نوروز در فرهنگ ایرانی، و از این قبیل.

سنت تمدنی، یعنی سنتی که از ره‌گذر قرن‌ها حیات یک تمدن شکل می‌گیرد، امر عظیمی است و به مجموعه‌ای از رفتارها و هنجارها و مناسک و ارزش‌ها و آداب و رسوم قابل تقلیل نیست.

سنت تمدنی چیزی است که ما در آن به‌ناگزیر اقامت داریم. در پهنه‌ای که سنت تمدنی فراهم کرده به دنیا می‌آییم و نفس می‌کشیم و زنده‌گی می‌کنیم و تا قرن‌ها، نسل‌های پی در پی می‌آیند و می‌روند و سنت تمدنی هم‌چنان پابرجا می‌ماند.

وقتی که یک تمدن بعد از قرن‌ها می‌میرد، سنت برجای مانده از آن که محصول قرن‌ها انباشت میراث فرهنگی‌ی بشر است، هنوز هم باقی می‌ماند. ما با سنت تمدنی احاطه می‌شویم. این‌طور نیست که بتوانیم تصمیم بگیریم سنت تمدنی را نادیده بگیریم و نقض کنیم و کام‌یابانه نیز زنده‌گی کنیم. نیروی سنت تو را نادیده می‌گیرد و از تو عبور می‌نماید. سنت تمدنی در قلب و ذهن آدمیان قرن‌ها به حیات خود ادامه می‌دهد.

سنت تمدنی تنها وقتی دچار بحران می‌شود که با سنت تمدنی‌ی نیرومندتری مواجه شود؛ مثل مواجهه‌ی سنت اسلامی-ایرانی با سنت مدرن. تازه انگار از خواب آرام تاریخی‌ی خود بیدار می‌شود و این بیداری باز هم در اذهان و قلوب برخی از ساکنان سنت آغاز می‌شود و انبوه پرسش‌گری‌ها رخ می‌نمایند.

مرحله‌ی بعدی در حیات سنت تمدنی، مرحله‌ی انکشاف آن است. نیروهای زینده و مقیم در درون سنت، دهه‌ها و گاه قرن‌ها دست در خورجین سنت می‌کنند تا چیزی از آن برای زیستن خود بیرون بکشند. انواع تلفیق‌گری‌ها در این مرحله پدیدار می‌شوند؛ مثلا مارکسیسم اسلامی، هایدگریسم اسلامی، فمینیسم اسلامی. در این مرحله است که حرکت‌ها و جنبش‌های بومی‌گرا و بازگشت به خویشتن نیز یکی پس از دیگری و هر کدام به شکلی سر برمی‌آورند و این مرحله‌ی انکشاف سنت، آن‌قدر ادامه می‌یابد تا انبان سنت به‌کلی تهی گردد.

در این مرحله‌ است که سنت بی‌اعتبار می‌شود و بی‌اعتباری‌اش عیان می‌گردد و نسل‌هایی ظهور می‌کنند که دیگر به سنت تمدنی‌ی قدیمی تعلقی ندارند و هویت‌ خود را با آن گره نمی‌زنند و جهان‌شان را با آن تعریف و معنا نمی‌کنند و به‌کلی از افق سنت بیرون می‌روند و دیگر در آن مقیم نمی‌گردند. آن‌ها دانسته یا ندانسته مقیم سنت تمدنی‌ی جدید شده اند.

در چنین لمحه‌ای از حیات یک اجتماع است که برخی مدعی می‌شوند نسل جدید "بی‌تاریخ" گشته است. اما نسل جدید در حال ساختن تاریخی نوین است؛ نه این‌که بی‌تاریخ شده باشد.

دوره‌ی بی‌اعتباری‌ی سنت نیز دهه‌ها و چه بسا قرن‌ها ادامه می‌یابد تا سنت تمدنی‌ی قدیمی به‌کلی فرسوده گردد و بوی کهنه‌گی بگیرد و دیگر کسی "مقیم حریم حرم" سنت نشود.

برخی این بی‌اعتبار شدن سنت را زودتر درمی‌یابند و برخی هرگز درنمی‌یابند. در این‌گونه مواقع است که برخی چه بسا از "آخرالزمان" یا از "سیطره‌ی نیهیلیسم" یا از "بی‌تاریخ‌شده‌گی" یا از تعابیری نظیر آن‌ها سخن می‌گویند. همه چیز بوی یک دگرگشت بزرگ می‌دهد؛ بوی یک بحران، بوی یک نیستی‌ی بزرگ (مرگ سنت).

پس من و شما نمی‌توانیم سنت تمدنی را کنار بزنیم. تمدن جدید است که تمدن کهن را کنار زده است و سنت‌اش را ناکارآمد نشان داده است. چرخش تمدنی سرانجام بعد از دهه‌ها یا قرن‌ها کشاکش، در درون یک جامعه چهره می‌نماید.

بدین ترتیب، وقتی مرحله‌ی بی‌اعتبار شده‌گی‌ی سنت نیز طی شد، بعد از قرن‌ها سنت می‌میرد و تنها خاطره‌ای از آن باقی می‌ماند و آن‌گاه سنت تمدنی‌ی مورد نظر را می‌بایست در منابع تاریخی جست‌وجو کرد.

#سنت
#زمانی_مقدم
#سنت_تمدنی
#سنت_اجتماعی


@NewHasanMohaddesi
دکتر سرگلزایی drsargolzaei
#گفت‌و‌گو_کنیم #گفتگو_کنیم 🔹 موضوع: کودکان ما و آموزش مذهبی: 🔹 وقت‌تون بخیر جناب دکتر سرگلزایی عزیز؛ من پسر ۷ ساله‌ای دارم که کلاس اول هست. تا این سن تمام سعیم رو کردم که از مسائل مذهبی و چیزی به نام خالق هستی یا خدا دور نگه دارم. ساکن تهران هستم و برای…
#گفت‌و‌گو_کنیم
#گفتگو_کنیم

🔹 موضوع گفتگو:
کودکان ما و آموزش مذهبی


🔹 خانم مهلا:
من توی خانواده‌ای مذهبی به دنیا اومدم؛ خانواده‌ای که مادر و پدرم بی‌سواد بودند و من با همین افکار بزرگ شدم. من شاهد کتک خوردن‌های خواهرام، شاهد فلک شدن همکلاسی به‌خاطر آب‌بازی تو مدرسه بودم. تو مدرسه نماز اجباری بود و حتی تعداد روزهای قاعدگی هم یادداشت میشد و به‌زور همه باید نماز میرفتند. من فرار میکردم و یادمه ناظم مدرسه بهم میگف دائم الحیض!
به‌خاطر این تفکر بسته با دوست پسر ۱۸ سالگیم ازدواج کردم و خیلی زود تو عقد بخاطر کتک‌هاش جدا شدم. با همسر فعلیم که عاشقشم تو ۲۶ سالگی آشنا شدم و چیز جالبی بود که اون به هیچ چیز باور نداشت، نه خدایی نه دینی ولی هیچوقت ازش نه دروغی دیدم نه بدی و برام جالب بود خانواده‌ی مذهبی من هم دروغ میگفتند هم اخلاق مدار نبودند. 
زندگی من الآن خیلی خوبه چون درمان شدم و خودم رو با هر سختی به آگاهی رسوندم.
الآن ۵ ساله روان‌درمانی میشم.

🔹 تجربه‌های‌مان را به اشتراک بگذاریم.
🔹 ایمیل دکتر سرگلزایی
برای به اشتراک گذاشتن تجربه‌ها:
isssp@yahoo.com

@drsargolzaei
دکتر سرگلزایی drsargolzaei
#گفت‌و‌گو_کنیم #گفتگو_کنیم 🔹 موضوع: کودکان ما و آموزش مذهبی: 🔹 وقت‌تون بخیر جناب دکتر سرگلزایی عزیز؛ من پسر ۷ ساله‌ای دارم که کلاس اول هست. تا این سن تمام سعیم رو کردم که از مسائل مذهبی و چیزی به نام خالق هستی یا خدا دور نگه دارم. ساکن تهران هستم و برای…
#گفتگو_کنیم
#گفت‌و‌گو_کنیم

🔹 موضوع گفتگو:
کودکان ما و آموزش مذهبی


🔹️ خانم لیلا:
خاطره‌ی تلخی از آموزش مذهب در مدارس دارم که بازگو کردنش لطفی ندارد. قصدم از یادآوری آن سؤالی است که پاسخی برایش نیافتم، به امید پاسخ شما آن را بازگو می‌کنم.
پسر بزرگم وقتی شش ساله بود یک‌روز با وحشت و هراس زیاد به خانه آمد. وقتی بغلش کردم دیدم  دستانش یخ کرده، پرسیدم چی شده؟ گفت فردا عید قربانه، گفتم خوب مگه عید قربان ناراحتی داره؟ گفت یعنی تو نمیدونی بابا میخواد منو قربانی کنه؟ انگار آب یخ رو سرم ریختند، گفتم کی گفته؟ گفت معلممون داستان حضرت ابراهیم رو برامون تعریف کرده، گفتم چه ربطی به تو داره؟ گفت آخه اسم بابا هم ابراهیمه، منم تنها پسرشم دیگه، معلممون گفت مسلمونا باید قربانی کنند، گفتم منظورش گوسفند بوده نه آدم، گفت می‌دونم ولی ما که گوسفند نداریم مامان من رو قایم کن من دیگه بابا رو دوست ندارم، گفتم بابا عاشقته، این داستان هم ربطی به تو نداره، این یه قصه خیالیه مثل کارتونایی که میبینی، اونا هم صحنه های ترسناک دارن، حتما معلمت یادش رفته بهتون بگه داستان واقعی نیست. از شدت خشم دلم می‌خواست معلمش رو خفه کنم، معلم نادانی که فهم داستان ابراهیم براش آسون بود و بدتر از اون فکر می‌کرد هضمش برای بچه‌ها هم آسونه، رفتم مدرسه بهش اعتراض کردم که وظیفه‌ی تو شکوفا کردنه نه پژمردن، چطور میتونی آنقدر راحت با روان بچه‌ها بازی کنی؟ این همه خشونت از کجا میاد؟ خودت بچه داری یکبار با تمام وجود خودت و جای ابراهیم بذار ببین چه حالی بهت دست میده، چه حالی به پسرت دست میده، میتونی بازم بهش بگی پسرم؟ آیا پسر شش ساله‌ی تو میتونه ایمان تو رو درک کنه؟ و اون با بلاهت تمام به من گفت مسایل مذهبی رو باید از سن کم به بچه ها آموزش بدیم، تو میخوای پسرت بی‌دین باشه؟ فهمیدم بحث کردن باهاش بی‌فایده است، التماس کردم حداقل از این قصه بگذر، دیگه هیچ وقت اینو برای هیچ بچه‌ای تعریف نکن.
بعد از این اتفاق شروع کردم به آموزش بچه‌هام؛ سعی کردم آگاهشون کنم به مسئله‌ی دین و کارکردش و تعصبات و خرافاتی که در ادیان هست به این امید که دیگه از این جریان آسیب نبینند و با دید نقاد به مسائل نگاه کنند، اما متأسفانه این سیستم آموزشی ما به قدری عقب افتاده است که تحمل پرسشگری بچه ها رو نداره و چون ناتوان از پاسخ دادن است به تحقیر و تهدید و تنبیه رو آورده.
پسر کوچیک من وقتی معلمش گفته خداوند ما رو آفریده، گفته شما اشتباه میکنی ما آفریده نشدیم ما تکامل پیدا کردیم، از کلاس بیرونش کردن، یک‌بار هم که معلمش داستان پیامبر اسلام رو براشون تعریف کرده پسرم گفته بود چه کار بیهوده‌ای،۲۳ سال از عمرت و بذاری برای دعوت مردم به دین خدا، معلم به جای توضیح شرایط عصر پیامبر و کارکرد گفتمان دینی در اون عصر ۵ نمره ازش کم کرده و گفته یه بار دیگه از این چرندیات بگی از مدرسه اخراجت می‌کنیم؛ وقتی اومد خونه به شدت ناراحت بود، میگفت من نظرم رو گفتم، همین، ولی کلی تحقیر شدم.
وحالا سؤال من از شما اینه که ما چکار میتونیم بکنیم توی این وضعیت؟ چون بچه‌های ما چه آگاه باشند و چه ناآگاه آسیب می‌بینند. من سالها درگیر درمان پسرم بودم تا بتونه بر ترسش غلبه کنه، ترس از شیطان! ترسی که مدرسه تو وجودش کاشته بود. من خودم هنوز رها نشدم از آسیب‌هایی که مدارس مذهبی به ما وارد کردند. بزرگترین دستاوردی که مذهب برای نسل من داشت ترس از خدا بود، خدای خشمگینی که مثل عقاب کوچک‌ترین لغزش‌های مارا می‌پایید! تمام زندگی ما با ترس و اضطراب و عذاب وجدان گذشت. اساسی‌ترین نیاز ما را که امنیت بود از ما گرفت، حال آن‌که ما زنان به دلیل جامعه‌ی مردسالار هر روز ترس را تجربه می‌کردیم ومذهب هم پناهگاه امنی نبود.
تنها وجه مثبتش فضایل اخلاقی بود که من فکر می‌کنم با کمک دانش روان‌شناسی، فلسفه و از همه مهم‌تر ادبیات انسان‌های اخلاق‌مدارتری می‌توان تربیت کرد. مذهب به دلیل سرکوبهای زیادی که دارد روان‌نژندی‌های زیادی ایجاد می‌کند.

🔹 تجربه‌های‌مان را به اشتراک بگذاریم.
🔹 ایمیل دکتر سرگلزایی
برای به اشتراک گذاشتن تجربه‌ها:
isssp@yahoo.com


@drsargolzaei
‎⁨کتاب ما دوباره سبز می‌شویم⁩.pdf
8.3 MB
‎⁨🔹 نسخه‌ی الکترونیک کتاب
ما دوباره سبز می‌شویم.


🔹 گزارش خشونت سیستماتیک
حکومت ایران

🔹 نوشته‌ی دکتر محمدرضا سرگلزایی

🔹 لطفا به اشتراک بگذارید.
کتاب ما دوباره سبز می‌شویم ۳
دکتر محمدرضا سرگلزایی
مجلس سوم:
بسیاری‌شان هنوز صورتِ عشق را بر سینه نفشرده‌اند.
#فایلـصوتی
@drsargolzaei
کتاب ما دوباره سبز می‌شویم ۴
دکتر محمدرضا سرگلزایی
مجلس چهارم:
تو را چه سود از باغ و درخت؟
که با یاس‌ها به داس
سخت گفته‌ای!


#فایلـصوتی
@drsargolzaei
کتاب ما دوباره سبز می‌شویم ۶
دکتر محمدرضا سرگلزایی
مجلس ششم:
که در خونِ خستگان، دل‌شکستگان، آرمیده طوفان…




#فایلـصوتی
@drsargolzaei
⭕️ اگر از منظر زیست‌شناسی نگاه کنیم زندگی عاشقانه محصولی است از دو غریزه‌ی دلبستگی و غریه‌ی جنسی. اما اگر گامی جلوتر برویم و نگاهی زیستی-روانی-اجتماعی داشته باشیم می‌بینیم که غرایز، پدیده‌هایی جامد و استاتیک نیستند بلکه پویا و سیّال هستند و از محیط و روابط تأثیر می‌پذیرند.
بنابراین زندگی عاشقانه همان‌قدر که محصول هورمون‌ها، فرمون‌ها و نوروترانسیمترهاست محصول داستان‌ها، اشعار و فیلم‌ها نیز هست.

⭕️ غریزه‌ها همچون سه رنگ اصلی هستند که تحت‌تأثیر فرم‌ها و قالب‌های فرهنگی با هم ترکیب می‌شوند و بی‌نهایت رنگ مرکّب و متنوّع را می‌سازند؛ بنابراین تجربه‌‌ی عاشقانه همانند هر تجربه‌ی انسانی دارای یک دوگانگی است: از سویی فرایندی زیست‌شناختی و همه‌گیر دارد که آن را قابل شناسایی و طبقه‌بندی می‌کند و از سوی دیگر ترکیبی یگانه و منحصربه‌فرد دارد که باعث می‌شود در مقابل هر نوع طبقه‌بندی و قضاوت مقاومت کند و تنها از منظر پدیدارشناسی قابل توصیف و روایت باشد.

⭕️ هزاران سال است که انسان‌ها عاشق می‌شوند، اگر از من بپرسید تاریخچه‌ی عاشقی به کجا برمی‌گردد می‌گویم از زمانی که ذهن انسان زبان‌مند شد زیرا عاشقی یک حکایت است.

⭕️ شما را دعوت به شنیدن درسگفتارهای "اسطوره‌های عشق" دعوت می‌کنم:

https://t.me/drsargolzaeipodcast/1098?single

@drsargolzaei