دکتر سرگلزایی drsargolzaei
🔹️گفتوگو کنیم. 🔴 از دنیای آدمهای آن طرف چه میدانیم؟ چه کسانی و با چه دلایلی هنوز از حکومتی دفاع میکنند که رسما به قتلهای زنجیرهای نویسندگان، کشتن زندانیان در زندان کهریزک، کشتن صدها نفر در آبان ۹۸ و شلیک به هواپیمای مسافربری اعتراف کرده است؟ اگر…
🔹 گفتوگو کنیم.
🔹 دنیای آدمهای آن طرف
جناب دکتر سرگلزایی عزیز سلام.
من یکی از خوانندگان آثار شما هستم و از شما بسیار میآموزم. من دانشجوی روانشناسی هستم و اخیرا مطلبی نوشتهام که به نظرم آمد ذیل سری نوشتههای «دنیای آدمهای آنطرف» جا میگیرد. البته میدانم که خیلی وقت است آن پرونده بسته شده، اما خواستم با این وجود مطلبم را برای شما بفرستم.
پاینده باشید
زهره خضراییمنش
🔹 دنیای آدمهای آن طرف
جناب دکتر سرگلزایی عزیز سلام.
من یکی از خوانندگان آثار شما هستم و از شما بسیار میآموزم. من دانشجوی روانشناسی هستم و اخیرا مطلبی نوشتهام که به نظرم آمد ذیل سری نوشتههای «دنیای آدمهای آنطرف» جا میگیرد. البته میدانم که خیلی وقت است آن پرونده بسته شده، اما خواستم با این وجود مطلبم را برای شما بفرستم.
پاینده باشید
زهره خضراییمنش
Forwarded from در پوست خود (زهره خضراییمنش)
ایدهآلسازی، مقدسانگاری، و عشق به رهبر
بیشک با کسانی برخورد داشتهاید که عاشقانه رهبرشان را میپرستند، اعتقاد رسوخناپذیری به کمال و تقدس رهبر محبوبشان دارند و چه بسا آدم بودنش را فراموش یا انکار میکنند.
هرچند ممکن است گاهی احساس کنیم از درک این پدیده ناتوانیم، هرچند دلمان میخواهد باور کنیم ما از چنین خطایی مبرا هستیم و به غایت از «آنها» که عاشق رهبری میشوند دوریم، هرچند میل داریم با دوری جستن از «آنها» هویت خودمان را پاکسازی کنیم (مخصوصا وقتی جنایتکاریهای رهبری آشکار میشود) باید بپذیریم که این پدیدهای است انسانی، همگانی و توضیحپذیر. ایدهآلسازی، مقدسانگاری، و عشق به رهبر چیزی است که نه فقط دامنگیر ما ایرانیها در این دوران است، بلکه پدیدهایست جهانی و همهزمانی. توصیف تولستوی (در جنگ و صلح) از عشق راستوف به تزار را ببینید:
«او از این که نزدیک تزار بود واقعا خوشحال بود. احساس میکرد خودِ همین نزدیکی به او جبرانیست برای خسارتهای کل روزش. او خوشحال بود، به اندازهی عاشقی که به لحظهی دیدار میرسد. جرئت نداشت نگاهش را از جلویش به اطراف بچرخاند. او بدون نگاه کردن، فقط با حال خلسهای که ناگهان احساس کرد، فهمید که او رسیدهاست. نه تنها از صدای نزدیک شدن اسبسواران متوجه نزدیک شدن تزار شد بلکه با نزدیکتر شدنِ او احساس میکرد همهچیز روشنتر، شادتر و با اهمیتتر میشود. وقتی این خورشید نزدیک و نزدیکتر شد از دید راستوف شعاعهایی از نوری باشکوه و ملایم از دورش جاری بود و حالا راستوف احساس میکرد که در لفاف این تشعشات قرار گرفتهاست. او صدای تزار را شنید - صدایی نوازشگر، آرام، باشکوه و در عین حال ساده… راستوف بلند شد تا چرخی در اطراف بزند. او در رویاهایش با خودش فکر میکرد مردن نه برای حفظ جان امپراتور (که حتی به خواب هم نمیدید) که صرفا مردن در پیش چشمان او چقدر لذتبخش خواهد بود. او واقعا عاشق تزار و شکوه نیروهای روس بود و به پیروزی امید داشت. و در این روزهای به یاد ماندنی پیش از نبرد استرلیتز، او تنها کسی نبود که چنین حسی داشت: از هر ده نفر در ارتش روسیه نه نفر عاشق تزار و شکوه نیروهای روس بودند.»
یالوم جایی در کتاب رواندرمانی گروهی: نظریه و عمل [۱] در توضیح چراییِ بهوجود آمدن چنین احساسی در روابط رهبر-عضو پدیدهی انتقال (transference) را پیش میکشد. او انتقال را تمایل نامعقول به وجود دیگری تعریف میکند. در رواندرمانی انتقال به حالتی گفته میشود که مراجع احساسات، نیازها، فانتزیها، باورها و یا پیشفرضهایش در مورد اشخاص مهمی در زندگیش را روی درمانگر پیادهسازی (منتقل) میکند. این اشخاص مهم، معمولا مراقبان اولیه هستند که در سالهای نخستین زندگی از ما محافظت کردهاند. نوزادِ ضعیف و بیپناهِ انسان برای احساس امنیت نیاز دارد باور داشته باشد که مراقبینش همهتوان، دانای کل و خیرخواه مطلق هستند. شدت این نیاز در بعضی افراد در روند بالغ شدن و استقلال شخصیت کاهش مییابد اما در افرادی که مکانیزمهای پیشرفتهتری برای مقابله با ترسهای درونی پیدا نمیکنند، نیاز به ابژهی ایدهآل تقریبا دستنخورده از دوران کودکی باقی میماند. این افراد امید دارند از طریق ادغامِ روانشناختی با یک دیگریِ شگرف، در برابر ترس، شرم، و ناامیدی از خویشتن ایمن بمانند [۲].
آلن دوباتن [۳] در توضیح پدیدهی ایدهآلسازی در عشق میگوید «وقتی عاشق میشویم امید داریم آنچه از بزدلیها، ضعفها، تنبلیها، نابکاریها، سازشکاریها و بلاهتها در خودمان سراغ داریم، در دیگری نیابیم. ما دور محبوبمان حلقهای از عشق میکشیم و تصمیم میگیریم که آنچه درون این حلقه هست به طریقی جادویی عاری از عیب و ایراد است. ما کمالی را که در خود نمییابیم در دیگری میجوییم، و امید میبندیم که از طریق پیوند با این معشوق ایدهآل بتوانیم (به رغم شواهد برخاسته از خودشناسی) ایمان لرزانمان به نوع بشر را حفظ کنیم.»
یالوم [۴] با ارجاع به جنگ و صلح توضیح میدهد که ناپلئون هم به وضوح از پدیدهی انتقال برای تشویق سربازانش به جنگ بهره میگرفته و با معرفی خودش به عنوان ابژهی ایدهآلی که لایق عشق بیانتها و سرسپردگی لشکریانش است آنها را به تأسی از خود و در هم شکستن صفوف دشمن فرا میخوانده. یالوم میگوید «درواقع غرق شدن در عشق رهبر پیشدرآمدی برای جنگ است. چه طنز تلخی که کشتن بیشتر تحت لوای عشق انجام میشود تا نفرت!»
راستش فکر میکنم هرکس خود را صادقانه بکاود احتمال دارد جایی ردپایی از عشق و سرسپردگی به یک رهبر (یا فردی در موقعیت قدرت) را در خاطراتش پیدا کند. شاید از این طریق فهمیدن «دنیای آدمهای آن طرف» [۵] کمی آسانتر شود.
زهره خضراییمنش
https://t.me/ExploringWithin
بیشک با کسانی برخورد داشتهاید که عاشقانه رهبرشان را میپرستند، اعتقاد رسوخناپذیری به کمال و تقدس رهبر محبوبشان دارند و چه بسا آدم بودنش را فراموش یا انکار میکنند.
هرچند ممکن است گاهی احساس کنیم از درک این پدیده ناتوانیم، هرچند دلمان میخواهد باور کنیم ما از چنین خطایی مبرا هستیم و به غایت از «آنها» که عاشق رهبری میشوند دوریم، هرچند میل داریم با دوری جستن از «آنها» هویت خودمان را پاکسازی کنیم (مخصوصا وقتی جنایتکاریهای رهبری آشکار میشود) باید بپذیریم که این پدیدهای است انسانی، همگانی و توضیحپذیر. ایدهآلسازی، مقدسانگاری، و عشق به رهبر چیزی است که نه فقط دامنگیر ما ایرانیها در این دوران است، بلکه پدیدهایست جهانی و همهزمانی. توصیف تولستوی (در جنگ و صلح) از عشق راستوف به تزار را ببینید:
«او از این که نزدیک تزار بود واقعا خوشحال بود. احساس میکرد خودِ همین نزدیکی به او جبرانیست برای خسارتهای کل روزش. او خوشحال بود، به اندازهی عاشقی که به لحظهی دیدار میرسد. جرئت نداشت نگاهش را از جلویش به اطراف بچرخاند. او بدون نگاه کردن، فقط با حال خلسهای که ناگهان احساس کرد، فهمید که او رسیدهاست. نه تنها از صدای نزدیک شدن اسبسواران متوجه نزدیک شدن تزار شد بلکه با نزدیکتر شدنِ او احساس میکرد همهچیز روشنتر، شادتر و با اهمیتتر میشود. وقتی این خورشید نزدیک و نزدیکتر شد از دید راستوف شعاعهایی از نوری باشکوه و ملایم از دورش جاری بود و حالا راستوف احساس میکرد که در لفاف این تشعشات قرار گرفتهاست. او صدای تزار را شنید - صدایی نوازشگر، آرام، باشکوه و در عین حال ساده… راستوف بلند شد تا چرخی در اطراف بزند. او در رویاهایش با خودش فکر میکرد مردن نه برای حفظ جان امپراتور (که حتی به خواب هم نمیدید) که صرفا مردن در پیش چشمان او چقدر لذتبخش خواهد بود. او واقعا عاشق تزار و شکوه نیروهای روس بود و به پیروزی امید داشت. و در این روزهای به یاد ماندنی پیش از نبرد استرلیتز، او تنها کسی نبود که چنین حسی داشت: از هر ده نفر در ارتش روسیه نه نفر عاشق تزار و شکوه نیروهای روس بودند.»
یالوم جایی در کتاب رواندرمانی گروهی: نظریه و عمل [۱] در توضیح چراییِ بهوجود آمدن چنین احساسی در روابط رهبر-عضو پدیدهی انتقال (transference) را پیش میکشد. او انتقال را تمایل نامعقول به وجود دیگری تعریف میکند. در رواندرمانی انتقال به حالتی گفته میشود که مراجع احساسات، نیازها، فانتزیها، باورها و یا پیشفرضهایش در مورد اشخاص مهمی در زندگیش را روی درمانگر پیادهسازی (منتقل) میکند. این اشخاص مهم، معمولا مراقبان اولیه هستند که در سالهای نخستین زندگی از ما محافظت کردهاند. نوزادِ ضعیف و بیپناهِ انسان برای احساس امنیت نیاز دارد باور داشته باشد که مراقبینش همهتوان، دانای کل و خیرخواه مطلق هستند. شدت این نیاز در بعضی افراد در روند بالغ شدن و استقلال شخصیت کاهش مییابد اما در افرادی که مکانیزمهای پیشرفتهتری برای مقابله با ترسهای درونی پیدا نمیکنند، نیاز به ابژهی ایدهآل تقریبا دستنخورده از دوران کودکی باقی میماند. این افراد امید دارند از طریق ادغامِ روانشناختی با یک دیگریِ شگرف، در برابر ترس، شرم، و ناامیدی از خویشتن ایمن بمانند [۲].
آلن دوباتن [۳] در توضیح پدیدهی ایدهآلسازی در عشق میگوید «وقتی عاشق میشویم امید داریم آنچه از بزدلیها، ضعفها، تنبلیها، نابکاریها، سازشکاریها و بلاهتها در خودمان سراغ داریم، در دیگری نیابیم. ما دور محبوبمان حلقهای از عشق میکشیم و تصمیم میگیریم که آنچه درون این حلقه هست به طریقی جادویی عاری از عیب و ایراد است. ما کمالی را که در خود نمییابیم در دیگری میجوییم، و امید میبندیم که از طریق پیوند با این معشوق ایدهآل بتوانیم (به رغم شواهد برخاسته از خودشناسی) ایمان لرزانمان به نوع بشر را حفظ کنیم.»
یالوم [۴] با ارجاع به جنگ و صلح توضیح میدهد که ناپلئون هم به وضوح از پدیدهی انتقال برای تشویق سربازانش به جنگ بهره میگرفته و با معرفی خودش به عنوان ابژهی ایدهآلی که لایق عشق بیانتها و سرسپردگی لشکریانش است آنها را به تأسی از خود و در هم شکستن صفوف دشمن فرا میخوانده. یالوم میگوید «درواقع غرق شدن در عشق رهبر پیشدرآمدی برای جنگ است. چه طنز تلخی که کشتن بیشتر تحت لوای عشق انجام میشود تا نفرت!»
راستش فکر میکنم هرکس خود را صادقانه بکاود احتمال دارد جایی ردپایی از عشق و سرسپردگی به یک رهبر (یا فردی در موقعیت قدرت) را در خاطراتش پیدا کند. شاید از این طریق فهمیدن «دنیای آدمهای آن طرف» [۵] کمی آسانتر شود.
زهره خضراییمنش
https://t.me/ExploringWithin
Forwarded from در پوست خود (زهره خضراییمنش)
ایدهآلسازی، مقدسانگاری، و عشق به رهبر
منابع:
[۱] The theory and practice of group psychotherapy, Irvin D. Yalom
[۲] Psychoanalytic Diagnosis: Understanding Personality Structure in the Clinical Process, Nancy McWilliams
[۳] On Love, Alain de Botton
[۴] یالومخوانان، اروین د. یالوم، حسین کاظمی یزدی
[۵] عنوان سرینوشتههایی که دکتر سرگلزایی در بهار ۱۴۰۲ با هدف ایجاد فهم مشترک در جامعه ایران در کانالش منتشر میکرد.
منابع:
[۱] The theory and practice of group psychotherapy, Irvin D. Yalom
[۲] Psychoanalytic Diagnosis: Understanding Personality Structure in the Clinical Process, Nancy McWilliams
[۳] On Love, Alain de Botton
[۴] یالومخوانان، اروین د. یالوم، حسین کاظمی یزدی
[۵] عنوان سرینوشتههایی که دکتر سرگلزایی در بهار ۱۴۰۲ با هدف ایجاد فهم مشترک در جامعه ایران در کانالش منتشر میکرد.
کتاب ما دوباره سبز میشویم.pdf
8.3 MB
🔹 نسخهی الکترونیک کتاب
ما دوباره سبز میشویم.
🔹 گزارش خشونت سیستماتیک
حکومت ایران
🔹 نوشتهی دکتر محمدرضا سرگلزایی
🔹 لطفا به اشتراک بگذارید.
ما دوباره سبز میشویم.
🔹 گزارش خشونت سیستماتیک
حکومت ایران
🔹 نوشتهی دکتر محمدرضا سرگلزایی
🔹 لطفا به اشتراک بگذارید.
Forwarded from كانون نگرش نو (Mojgan Nasiri)
💠دوره ی 8 جلسه ای
💠شروع ماه سپتامبر
💠همراه استاد عزیز دکتر سرگلزایی- روان پزشک
💠ماه سپتامبر
💠در دو گروه شنبه و یا یکشنبه (هفته ای یک جلسه)
💠ساعت یازده صبح تا یک و نیم بعد از ظهر
به وقت تورنتو
💠تعداد ثبت نام در هر دوره محدود( 12 نفر)
⏺️یکشنبه دو نفر جا هست
⏺️شنبه ظرفیت موجود می باشد
💠ساعت یازده صبح تا یک و نیم بعد ازظهر به وقت تورنتو
تلفن تماس:
001-416-879-7357
@kanoonnegareshno
#کانون_نگرش_نو
#معنویت #خودآگاهی
💠شروع ماه سپتامبر
💠همراه استاد عزیز دکتر سرگلزایی- روان پزشک
💠ماه سپتامبر
💠در دو گروه شنبه و یا یکشنبه (هفته ای یک جلسه)
💠ساعت یازده صبح تا یک و نیم بعد از ظهر
به وقت تورنتو
💠تعداد ثبت نام در هر دوره محدود( 12 نفر)
⏺️یکشنبه دو نفر جا هست
⏺️شنبه ظرفیت موجود می باشد
💠ساعت یازده صبح تا یک و نیم بعد ازظهر به وقت تورنتو
تلفن تماس:
001-416-879-7357
@kanoonnegareshno
#کانون_نگرش_نو
#معنویت #خودآگاهی
Forwarded from نیازستان (محسن یارمحمدی)
#نوسروده
#نقدحال
- محسن یارمحمدی
درغربت غریب و غم عاشقانه ها
من ماندم و غروب غمین ترانه ها
ماسیده برنگاه ِ سحرهای ِ یائسه
خونی که لخته لخته شد از تازیانه ها
کیخسرویی نمانده که خورشید بشکفد
افراسیاب شب شده مهمان خانه ها
مرغان شادمانی این شهر رفته اند
ابلیس زهد آتش غم زد به لانه ها
باران اسیر غیبت کبرای زندگی
پاشیده گرد مرگ به آیینه خانه ها
وقتی بهقهر،چشمه نهان شدبه سنگ غم
خشکیده شد به باغ صبوری جوانه ها
در شرم دستهای تهی،سفره ی تهی
خرد و خراب و خسته شده کوه شانه ها
گم کرده ایم شهر خدا و عجیب نیست
دیگر نشان نمانده به چشم نشانه ها
مرگی که یک بهانه برایش غنیمت است
مارا چرا سپرده به دست بهانه ها...
@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
#نقدحال
- محسن یارمحمدی
درغربت غریب و غم عاشقانه ها
من ماندم و غروب غمین ترانه ها
ماسیده برنگاه ِ سحرهای ِ یائسه
خونی که لخته لخته شد از تازیانه ها
کیخسرویی نمانده که خورشید بشکفد
افراسیاب شب شده مهمان خانه ها
مرغان شادمانی این شهر رفته اند
ابلیس زهد آتش غم زد به لانه ها
باران اسیر غیبت کبرای زندگی
پاشیده گرد مرگ به آیینه خانه ها
وقتی بهقهر،چشمه نهان شدبه سنگ غم
خشکیده شد به باغ صبوری جوانه ها
در شرم دستهای تهی،سفره ی تهی
خرد و خراب و خسته شده کوه شانه ها
گم کرده ایم شهر خدا و عجیب نیست
دیگر نشان نمانده به چشم نشانه ها
مرگی که یک بهانه برایش غنیمت است
مارا چرا سپرده به دست بهانه ها...
@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
دکتر سرگلزایی drsargolzaei
بیرحم شدنِ تدریجی فاطمه علمدار دختری۲۲ساله در اغما بود.ما عکس مادر و پدر مستاصلش را در راهروی بیمارستان دیدیم.دخترشان جوانمرگ شد.بعد پسری در قزوین،دختری در کرج،پسری در مشهد،دختری در قائمشهر،پسری در اراک،دختری در تهران،پسری در شهرکرد،دختری در تبریز.ما فرورفتیم…
🔹 گفتوگو کنیم: خشونتپرهیزی
🔹 دکتر ف. یزدانپور- روانپزشک:
درباب مقالهای که خانم دکتر علمدار دربارهٔ خشونت نوشتهاند به نظرم اول باید ببینیم منظورمان ازکلمهی خشونت چیست، آیا آنچه تصور من ازخشونت است با تعریف دیگری یکی است؟ و همینطور است در تعریف سایر کلماتی مثل ایثار، شجاعت و غیره. شاید دونفر دربارهٔ یک کلمه به بحث بنشینند اما درواقع منظورشان و دنیای درونروانیشان از آن کلمه متفاوت باشد. خشونت هم انواعی دارد:
۱- خشونت فیزیکی
۲- خشونت کلامی
۳- خشونت روانی
۴- دفاع ازخود
۵- انتقام و تخلیهی هیجان
۶- انقلاب چریکی سیستماتیزه
اما به نظر بهترین روش نگریستن به مسائل، پیچیده دیدن آن است. هرکدام ازانواع خشونت (که بازهم میشود به تعریف آن افزود) باید در موقعیت خود، زمان و شخص و اتفاق مورد نظر جداگانه تبیین شود و چه بسا یک نوع خشونت در جایی درست و درنقطهی دیگری ضد هدف خود عمل کند.
اما خشونت چه اثراتی دارد؟ جدا ازاین که کدام نوع خشونت منظورمان باشد هر پدیدهای که حاوی خشونت باشد چه ما در آن پیروز بوده باشیم وچه در آن مغلوب شده باشیم سه واکنش مهم میتواند درافراد ایجاد کند:
۱- واکنش جنگ و ستیز: فرد متقابلا دست به خشونت میزند و بسا خشونت شدیدتر
۲- واکنش فریز: فرد خشک میشود، اقدامی نمیکند، دربهت میماند، هیچگونه اقدام مسالمت آمیزی هم انجام نمیدهد.
۳- اجتناب: فرد کاملا از موضوع فرارمیکند، دست از اقدام برمیدارد.توجهش را از دنیای اطراف میگیرد وصرف مسایل دیگر میکند و هرگز دست به اقدام نمیزند.
این سه واکنشهایی هستند که در همهٔ انسانها مشترک است. مشکل آن است که ما گمان میکنیم در بحبوحهی انقلاب، همه افراد واکنش یک را نشان میدهند. گمان میکنیم تصاویر حاوی حملهٔ ما به نیروهای ج.ا. صرفا به کنشگری و اقدام درهمه افراد منجر میشود، درحالی که چنین نیست. افراد مکانیسمهای دفاعی متفاوت و تحمل متفاوتی ازشرایط دارند. بسیاری از افراد با دیدن این صحنهها دچار استرس پس از سانحه میشوند، و وقتی این چنین شود دیگر کنشگری ازبین خواهد رفت، آنها حتی کنشهای کم خطر مسالمتآمیز را نیز کنار میگذارند، و گاهی چنان میترسند که برعکس با عامل خشونت همکاری میکنند، که دراصطلاح به آن همانندسازی با پرخاشگر میگویند چنان که ما دیدیم عدهای شروع به دادن گل و شیرینی به مرد باتوم به دست و شوکر در کمر میکنند،
آنچه مشترکا در هرسه واکنش رخ میدهد ازکار افتادن مغز قدامی و راه حل-مدار و منطقی ما و غلبهی مغز هیجان-مدار و لیمبیک ماست، که در این حالت هرگونه راه حل خلاقانه ازبین خواهد رفت و فرد خشونتش درابعاد دیگر نیز گسترش مییابد چنان که دیدیم که هرگونه انتقادی به افرادی که شعارهای نامناسب میدادند با پرخاش ازسمت آنها مواجه میشد و خود انقلابیون به هم میتاختد وتحمل انتقاد کاملا ازبین رفته بود.
ما باید بدانیم خشونت را با چه هدفی انجام میدهیم تا بدانیم آیا خشونت لازم است؟ آیا به درد انقلاب ما میخورد؟
۱- باهدف تخلیه خشم
۲- باهدف رسیدن به پیروزی
۳- با هدف ایجاد شجاعت در مردم
سوال دیگری که باید بپرسیم این است خشونت چه عواقبی میتواند داشته باشد؟
۱- اولین مسأله همان است که گفتم. ما جمع کثیری ازانقلابیون را به دلیل واکنش اجتناب و فریز ازدست خواهیم داد.
۲- روشهای خلاقانه و منطقیتر و سطح انتقادپذیری به شدت افت میکند
۳- ما میدانیم نقطه قوت حکومت؟، داشتن سلاح و نیروی نظامی و قدرت و پول است و این دقیقا نقطه ضعف ما است.اگر بخواهیم تاکتیکی عمل کنیم نباید درست ازنقطه قوت دشمن و ضعف خودمان وارد میدان شویم، بلکه باید ازنقطه ضعف دشمن به او بتازیم.
۴- حکومت با دلایل واهی دست به کشتن مردم زده و حالا دادن بهانه به دست چنین حکومت فاشیستی که هیچ آبرو و مرزی ندارد برتعداد تلفات ما به شدت میافزاید، میدانیم که آنها دقیقا دنبال همین بهانه هستند که برتعداد تلفات به شدت بیافزایند.
۵- تصوری که از ما در مجامع جهانی وسازمان ملل ایجاد میشود مخدوش خواهد شد، و ما همان اندک حمایتهای خارجی را از دست خواهیم داد و چه بسا اگر به پیروزی هم برسیم تصویر خوبی از انقلاب ما درجهان بازتاب پیدا نکند و ما به این وجهه و حمایت قطعا نیاز خواهیم داشت.
درباب خشونت مطالعه دوانقلاب میتواند مفید باشد:
۱-انقلاب نلسون ماندلا در کتاب راه باریک آزادی
۲-انقلاب علیه نژادپرستی در آمریکا توسط مارتین لوترکینگ
این دوانقلاب از نظر خشونتهای وارده بسیار شبیه شرایط فعلی ما بودند.
آنها هم درابتدای انقلابشان از روشهای خشونتبار استفاده میکردند اما کتاب به خوبی توضیح میدهد چگونه خشونت به ضرر آنها وبه نفع دشمن تمام شد و چرا آنها تاکتیکشان را عوض کردند.
🔹 گفتوگو کنیم.
🔹 دکتر ف. یزدانپور- روانپزشک:
درباب مقالهای که خانم دکتر علمدار دربارهٔ خشونت نوشتهاند به نظرم اول باید ببینیم منظورمان ازکلمهی خشونت چیست، آیا آنچه تصور من ازخشونت است با تعریف دیگری یکی است؟ و همینطور است در تعریف سایر کلماتی مثل ایثار، شجاعت و غیره. شاید دونفر دربارهٔ یک کلمه به بحث بنشینند اما درواقع منظورشان و دنیای درونروانیشان از آن کلمه متفاوت باشد. خشونت هم انواعی دارد:
۱- خشونت فیزیکی
۲- خشونت کلامی
۳- خشونت روانی
۴- دفاع ازخود
۵- انتقام و تخلیهی هیجان
۶- انقلاب چریکی سیستماتیزه
اما به نظر بهترین روش نگریستن به مسائل، پیچیده دیدن آن است. هرکدام ازانواع خشونت (که بازهم میشود به تعریف آن افزود) باید در موقعیت خود، زمان و شخص و اتفاق مورد نظر جداگانه تبیین شود و چه بسا یک نوع خشونت در جایی درست و درنقطهی دیگری ضد هدف خود عمل کند.
اما خشونت چه اثراتی دارد؟ جدا ازاین که کدام نوع خشونت منظورمان باشد هر پدیدهای که حاوی خشونت باشد چه ما در آن پیروز بوده باشیم وچه در آن مغلوب شده باشیم سه واکنش مهم میتواند درافراد ایجاد کند:
۱- واکنش جنگ و ستیز: فرد متقابلا دست به خشونت میزند و بسا خشونت شدیدتر
۲- واکنش فریز: فرد خشک میشود، اقدامی نمیکند، دربهت میماند، هیچگونه اقدام مسالمت آمیزی هم انجام نمیدهد.
۳- اجتناب: فرد کاملا از موضوع فرارمیکند، دست از اقدام برمیدارد.توجهش را از دنیای اطراف میگیرد وصرف مسایل دیگر میکند و هرگز دست به اقدام نمیزند.
این سه واکنشهایی هستند که در همهٔ انسانها مشترک است. مشکل آن است که ما گمان میکنیم در بحبوحهی انقلاب، همه افراد واکنش یک را نشان میدهند. گمان میکنیم تصاویر حاوی حملهٔ ما به نیروهای ج.ا. صرفا به کنشگری و اقدام درهمه افراد منجر میشود، درحالی که چنین نیست. افراد مکانیسمهای دفاعی متفاوت و تحمل متفاوتی ازشرایط دارند. بسیاری از افراد با دیدن این صحنهها دچار استرس پس از سانحه میشوند، و وقتی این چنین شود دیگر کنشگری ازبین خواهد رفت، آنها حتی کنشهای کم خطر مسالمتآمیز را نیز کنار میگذارند، و گاهی چنان میترسند که برعکس با عامل خشونت همکاری میکنند، که دراصطلاح به آن همانندسازی با پرخاشگر میگویند چنان که ما دیدیم عدهای شروع به دادن گل و شیرینی به مرد باتوم به دست و شوکر در کمر میکنند،
آنچه مشترکا در هرسه واکنش رخ میدهد ازکار افتادن مغز قدامی و راه حل-مدار و منطقی ما و غلبهی مغز هیجان-مدار و لیمبیک ماست، که در این حالت هرگونه راه حل خلاقانه ازبین خواهد رفت و فرد خشونتش درابعاد دیگر نیز گسترش مییابد چنان که دیدیم که هرگونه انتقادی به افرادی که شعارهای نامناسب میدادند با پرخاش ازسمت آنها مواجه میشد و خود انقلابیون به هم میتاختد وتحمل انتقاد کاملا ازبین رفته بود.
ما باید بدانیم خشونت را با چه هدفی انجام میدهیم تا بدانیم آیا خشونت لازم است؟ آیا به درد انقلاب ما میخورد؟
۱- باهدف تخلیه خشم
۲- باهدف رسیدن به پیروزی
۳- با هدف ایجاد شجاعت در مردم
سوال دیگری که باید بپرسیم این است خشونت چه عواقبی میتواند داشته باشد؟
۱- اولین مسأله همان است که گفتم. ما جمع کثیری ازانقلابیون را به دلیل واکنش اجتناب و فریز ازدست خواهیم داد.
۲- روشهای خلاقانه و منطقیتر و سطح انتقادپذیری به شدت افت میکند
۳- ما میدانیم نقطه قوت حکومت؟، داشتن سلاح و نیروی نظامی و قدرت و پول است و این دقیقا نقطه ضعف ما است.اگر بخواهیم تاکتیکی عمل کنیم نباید درست ازنقطه قوت دشمن و ضعف خودمان وارد میدان شویم، بلکه باید ازنقطه ضعف دشمن به او بتازیم.
۴- حکومت با دلایل واهی دست به کشتن مردم زده و حالا دادن بهانه به دست چنین حکومت فاشیستی که هیچ آبرو و مرزی ندارد برتعداد تلفات ما به شدت میافزاید، میدانیم که آنها دقیقا دنبال همین بهانه هستند که برتعداد تلفات به شدت بیافزایند.
۵- تصوری که از ما در مجامع جهانی وسازمان ملل ایجاد میشود مخدوش خواهد شد، و ما همان اندک حمایتهای خارجی را از دست خواهیم داد و چه بسا اگر به پیروزی هم برسیم تصویر خوبی از انقلاب ما درجهان بازتاب پیدا نکند و ما به این وجهه و حمایت قطعا نیاز خواهیم داشت.
درباب خشونت مطالعه دوانقلاب میتواند مفید باشد:
۱-انقلاب نلسون ماندلا در کتاب راه باریک آزادی
۲-انقلاب علیه نژادپرستی در آمریکا توسط مارتین لوترکینگ
این دوانقلاب از نظر خشونتهای وارده بسیار شبیه شرایط فعلی ما بودند.
آنها هم درابتدای انقلابشان از روشهای خشونتبار استفاده میکردند اما کتاب به خوبی توضیح میدهد چگونه خشونت به ضرر آنها وبه نفع دشمن تمام شد و چرا آنها تاکتیکشان را عوض کردند.
🔹 گفتوگو کنیم.
Forwarded from كانون نگرش نو (Mojgan Nasiri)
کانون نگرش نوی تورنتو برگزار می کند:
🟡وبینار
«تحلیل فیلم پرزیدنت»
ساخته ی محسن مخملباف
🟡26 اگوست
یازده صبح به وقت تورنتو
🟡همراه اساتید عزیز،
▪️دکتر حسین محمودی
▪️دکتر محمدرضا سرگلزایی
@kanoonnegareshno
▪️رایگان
🟡تلفن ثبت نام:
001 416 879 7357
#کانون_نگرش_نو
🟡وبینار
«تحلیل فیلم پرزیدنت»
ساخته ی محسن مخملباف
🟡26 اگوست
یازده صبح به وقت تورنتو
🟡همراه اساتید عزیز،
▪️دکتر حسین محمودی
▪️دکتر محمدرضا سرگلزایی
@kanoonnegareshno
▪️رایگان
🟡تلفن ثبت نام:
001 416 879 7357
#کانون_نگرش_نو
Forwarded from دکتر سرگلزایی drsargolzaei
YouTube
آپارات: 'پرزیدنت' ساخته محسن مخملباف
پرزیدنت، ساخته محسن مخملباف که در سال ۲۰۱۴ در افتتاحیه بخش افقهای جشنواره فیلم ونیز به نمایش درآمد، حال هوایی متفاوت با دیگر آثار او دارد. آنها که فیلم را دیده اند می گویند این فیلم بهترین فیلم ده- پانزده سال اخیر این فیلمساز است. "پرزیدنت" در عین حال به…
Forwarded from روانشناسی اجتماعی ایرانیان
گفتگو کنیم...
فاطمه علمدار
ما تا ابد وقت نداریم برای گفتگو.فاصله هامان از حدی که بیشتر شود،دیگر نمیتوانیم به خودم بگوییم "ما".تبدیل میشویم به "آنها" و "آنطرفیها" برای همدیگر و دیگر همه چیز را از پشت عینک چیزهایی که باور کرده ایم میتوانیم ببینیم.آدمها وقتی چیزی را باور کنند و برایش بتوانند در ذهنشان توجیه منطقی بسازند، دیگر نمیشود به این راحتیها قانعشان کرد که باورشان ممکن است همه حقیقت نباشد و توجیهشان ممکن است با توجیهاتی از زاویه نگاه دیگر،زیر سوال برود.روانشناسان اجتماعی به این حالت میگویند "پایداری باور" و راه کم کردن خطراتش را هم این میدانند که روانمان را عادت بدهیم به این ورزش ذهنی که هروقت خواستیم برای باوری،توجیهی بسازیم، خلاقیتمان را به کار ببریم برای ساختن توجیه ضدباورمان.
مثلا اگر فکر میکنیم سقط جنین نباید آزاد شود چون عین قتل است، یا فکر میکنیم اعدام مجازات منصفانه ای است برای تنبیه کسانیکه امنیت جامعه را به خطر میاندازند، اگر فکر میکنیم خشونت پرهیزی مفهومی است که فقط روشنفکرانی که در امنیت کتابخانه هایشان نشسته اند میتوانند برای آدمهای توی خیابان تجویز کنند؛ سعی خودمان را بکنیم که برویم در میان کسانیکه سقط جنین را حق انسانی میدانند و از تجربیات واقعیشان بشنویم و توجیهشان را بفهمیم، برویم میان آنهایی که مخالف اعدامند و بفهمیم باورشان را چطور توجیه میکنند و بگردیم انقلابیونِ هزینه داده ای را پیدا کنیم که از پشت میله های زندان و با تجربه شکنجه و رنج از دست دادن یارانشان، دم از مبارزه خشونت پرهیز میزنند و سعی کنیم بفهمیم حرفشان چیست.
اگر فکر میکنیم دیگری سیاه است و برایش توجیه داریم،عضلات ذهنمان را به زحمت بیندازیم برای تمرین اینکه بفهمیم او چه توجیهی برای سیاه نبودن خودش و حتی سفید بودنش،دارد.
اینطوری همه مان خاکستری میشویم چون همه حقیقت نزد هیچ کدام ما نیست.پخش شده است میانمان و کسانیکه زحمت به حاشیه راندن پیش فرضهایشان و گفتگو با دیگران را به خودشان میدهند،همانها که حواسشان هست فاصله شان از دیگری آنقدر زیاد نشود که دیگر نفهمند چه میگوید و چه منطقی دارد؛ کمتر احتمال دارد جوگیر شوند و خودشان را گم کنند و به خودشان اجازه دهند بدون فکر،رفتارهای بی بازگشتی مثل قتل،عملیات انتحاری،قتل مجازی دیگری و...را انجام دهند.
آدمهایی که حتی وقتی اطرافشان پر شده از کسانیکه مطمئنِ مطمئنند که درست میگویند و فقط هم خودشان درست میگویند_کسانیکه آنقدر از "آنطرفیها" فاصله گرفته اند که دیگر هیچ امکان گفتگویی میانشان وجود ندارد و محبوس شده اند در دنیای کوچکِ حق به جانبیِ خودشان_سعی میکنند حواسشان به خودشان و فاصله هاشان باشد.
#دکتر_سرگلزایی(https://t.me/drsargolzaei ) یک سالی هست که در کانالش سعی میکند در قالب موضوع "گفتگو کنیم" بستری فراهم کند برای آنهایی که هنوز فاصله شان آنقدر با هم زیاد نشده که دیگر نتوانند هم کلام شوند و از خودشان و منطق ذهنی شان به هم بگویند.در این یکسال،خیلیها آمدند برایش از دنیای آدمهای آنطرف حرف زدند و از نگاههای مختلف به سقط جنین.الان هم دارند در مورد خشونت پرهیزی صحبت میکنند...
امیدی اگر هست به همین تلاشها برای فهمیدن و به زحمت انداختن خود برای کم کردن هزینه هاست.امید به اینکه دوباره سبز شویم...
فاطمه علمدار
ما تا ابد وقت نداریم برای گفتگو.فاصله هامان از حدی که بیشتر شود،دیگر نمیتوانیم به خودم بگوییم "ما".تبدیل میشویم به "آنها" و "آنطرفیها" برای همدیگر و دیگر همه چیز را از پشت عینک چیزهایی که باور کرده ایم میتوانیم ببینیم.آدمها وقتی چیزی را باور کنند و برایش بتوانند در ذهنشان توجیه منطقی بسازند، دیگر نمیشود به این راحتیها قانعشان کرد که باورشان ممکن است همه حقیقت نباشد و توجیهشان ممکن است با توجیهاتی از زاویه نگاه دیگر،زیر سوال برود.روانشناسان اجتماعی به این حالت میگویند "پایداری باور" و راه کم کردن خطراتش را هم این میدانند که روانمان را عادت بدهیم به این ورزش ذهنی که هروقت خواستیم برای باوری،توجیهی بسازیم، خلاقیتمان را به کار ببریم برای ساختن توجیه ضدباورمان.
مثلا اگر فکر میکنیم سقط جنین نباید آزاد شود چون عین قتل است، یا فکر میکنیم اعدام مجازات منصفانه ای است برای تنبیه کسانیکه امنیت جامعه را به خطر میاندازند، اگر فکر میکنیم خشونت پرهیزی مفهومی است که فقط روشنفکرانی که در امنیت کتابخانه هایشان نشسته اند میتوانند برای آدمهای توی خیابان تجویز کنند؛ سعی خودمان را بکنیم که برویم در میان کسانیکه سقط جنین را حق انسانی میدانند و از تجربیات واقعیشان بشنویم و توجیهشان را بفهمیم، برویم میان آنهایی که مخالف اعدامند و بفهمیم باورشان را چطور توجیه میکنند و بگردیم انقلابیونِ هزینه داده ای را پیدا کنیم که از پشت میله های زندان و با تجربه شکنجه و رنج از دست دادن یارانشان، دم از مبارزه خشونت پرهیز میزنند و سعی کنیم بفهمیم حرفشان چیست.
اگر فکر میکنیم دیگری سیاه است و برایش توجیه داریم،عضلات ذهنمان را به زحمت بیندازیم برای تمرین اینکه بفهمیم او چه توجیهی برای سیاه نبودن خودش و حتی سفید بودنش،دارد.
اینطوری همه مان خاکستری میشویم چون همه حقیقت نزد هیچ کدام ما نیست.پخش شده است میانمان و کسانیکه زحمت به حاشیه راندن پیش فرضهایشان و گفتگو با دیگران را به خودشان میدهند،همانها که حواسشان هست فاصله شان از دیگری آنقدر زیاد نشود که دیگر نفهمند چه میگوید و چه منطقی دارد؛ کمتر احتمال دارد جوگیر شوند و خودشان را گم کنند و به خودشان اجازه دهند بدون فکر،رفتارهای بی بازگشتی مثل قتل،عملیات انتحاری،قتل مجازی دیگری و...را انجام دهند.
آدمهایی که حتی وقتی اطرافشان پر شده از کسانیکه مطمئنِ مطمئنند که درست میگویند و فقط هم خودشان درست میگویند_کسانیکه آنقدر از "آنطرفیها" فاصله گرفته اند که دیگر هیچ امکان گفتگویی میانشان وجود ندارد و محبوس شده اند در دنیای کوچکِ حق به جانبیِ خودشان_سعی میکنند حواسشان به خودشان و فاصله هاشان باشد.
#دکتر_سرگلزایی(https://t.me/drsargolzaei ) یک سالی هست که در کانالش سعی میکند در قالب موضوع "گفتگو کنیم" بستری فراهم کند برای آنهایی که هنوز فاصله شان آنقدر با هم زیاد نشده که دیگر نتوانند هم کلام شوند و از خودشان و منطق ذهنی شان به هم بگویند.در این یکسال،خیلیها آمدند برایش از دنیای آدمهای آنطرف حرف زدند و از نگاههای مختلف به سقط جنین.الان هم دارند در مورد خشونت پرهیزی صحبت میکنند...
امیدی اگر هست به همین تلاشها برای فهمیدن و به زحمت انداختن خود برای کم کردن هزینه هاست.امید به اینکه دوباره سبز شویم...
Telegram
دکتر سرگلزایی drsargolzaei
Psychiatrist ,Social activist
Email: isssp@yahoo.com
drsargolzaei.com
Instagram.com/drsargolzaei
https://twitter.com/drsargolzae
https://youtube.com/@sargolzaei
https://m.facebook.com/drsargolzaei
First Post:
https://t.me/drsargolzaei/7
@drsargolzaei
Email: isssp@yahoo.com
drsargolzaei.com
Instagram.com/drsargolzaei
https://twitter.com/drsargolzae
https://youtube.com/@sargolzaei
https://m.facebook.com/drsargolzaei
First Post:
https://t.me/drsargolzaei/7
@drsargolzaei
دکتر سرگلزایی drsargolzaei
کتاب ما دوباره سبز میشویم.pdf
🔹 معرفی کتاب: ما دوباره سبز میشویم
نوشتهٔ: دکتر محمدرضا سرگلزایی
🔹 از ابتدای خیزش #زن_زندگی_آزادی و خشونت سیستماتیک و عریان رژیم حاکم بر ایران دهها آسیبدیده را تحت رواندرمانی قرار دادیم تا حکومت نتواند این پیام را به قربانیان القاء کند که "شما تنها هستید، هیچکس از شما حمایت نمیکند"؛ تلاش کردیم امید زنده بماند و همیاری و همدلی گسترش یابد.
🔹 صدها ساعت ملاقات با قربانیان خشونت حکومتی را به عنوان اسناد جنایت این رژیم ثبت کردهایم اما انتشار عمومی آنها به دلیل اهمیت محرمانگی اتاق درمان و حفظ امنیت درمانجویان ممکن نبود. بنابراین من تنها قطرهای از آن سیلاب درد را با تغییر اطلاعات هویتی مراجعان روایت کردم تا عموم مردم میهنمان در جریان آن رنجها و این تلاشها قرار گیرند و در عینحال یک جزوهی آموزشی هم در اختیار همیاران و داوطلبان شکلدهی گروههای حمایتی قرار گیرد.
🔹 لطفا این کتاب را بخوانید و با به اشتراک گذاشتن آن #علیه_فراموشی گام بردارید.
🔹️ از همراهانی که امکان ترجمهی این کتاب یا تبدیل آن به کتاب صوتی را دارند تقاضا میکنیم با قبول این زحمت، در آگاهسازی افراد بیشتری از رنج مظلومان و جنایت ظالمان با ما همراه شوند.
🔹 از دوستانی که امکان پرینت و چاپ دارند نیز تقاضا میکنیم از این طریق کتاب را در فضای غیردیجیتال نیز توزیع نمایند.
🔹 همراه شو عزیز....
نوشتهٔ: دکتر محمدرضا سرگلزایی
🔹 از ابتدای خیزش #زن_زندگی_آزادی و خشونت سیستماتیک و عریان رژیم حاکم بر ایران دهها آسیبدیده را تحت رواندرمانی قرار دادیم تا حکومت نتواند این پیام را به قربانیان القاء کند که "شما تنها هستید، هیچکس از شما حمایت نمیکند"؛ تلاش کردیم امید زنده بماند و همیاری و همدلی گسترش یابد.
🔹 صدها ساعت ملاقات با قربانیان خشونت حکومتی را به عنوان اسناد جنایت این رژیم ثبت کردهایم اما انتشار عمومی آنها به دلیل اهمیت محرمانگی اتاق درمان و حفظ امنیت درمانجویان ممکن نبود. بنابراین من تنها قطرهای از آن سیلاب درد را با تغییر اطلاعات هویتی مراجعان روایت کردم تا عموم مردم میهنمان در جریان آن رنجها و این تلاشها قرار گیرند و در عینحال یک جزوهی آموزشی هم در اختیار همیاران و داوطلبان شکلدهی گروههای حمایتی قرار گیرد.
🔹 لطفا این کتاب را بخوانید و با به اشتراک گذاشتن آن #علیه_فراموشی گام بردارید.
🔹️ از همراهانی که امکان ترجمهی این کتاب یا تبدیل آن به کتاب صوتی را دارند تقاضا میکنیم با قبول این زحمت، در آگاهسازی افراد بیشتری از رنج مظلومان و جنایت ظالمان با ما همراه شوند.
🔹 از دوستانی که امکان پرینت و چاپ دارند نیز تقاضا میکنیم از این طریق کتاب را در فضای غیردیجیتال نیز توزیع نمایند.
🔹 همراه شو عزیز....
دکتر سرگلزایی drsargolzaei
🔹 گفتوگو کنیم: خشونتپرهیزی 🔹 مطلبی از خانم فاطمه علمدار به عنوان "بیرحم شدن تدریجی" در تلگرام گذاشتید. من با پرهیز از خشونت موافقم اما زمانها و شرایطی پیش میاید که پرهیز از خشونت معنی ندارد. مثلا در جنگ پرهیز از خشونت فقط زمانی که دو طرف توافق کنند معنی…
🔹 گفتوگو کنیم.
🔹 دکتر فاطمه شیخمونسی- روانپزشک:
خشونتِ "بحق":
زمانی که جامعهای دچار بحران میشود و هویت آن تهدید میشود، اخلاقیات و اجبارهای اجتماعی جدیدی حاکم میشود که تحت هر شرایطی باید اطاعت شود اما از سویی دیگر به رفتارهای ضدانسانی و ضداجتماعی مانند یک " امر نرمال" جامعه نگاه میشود. اخلاقی که در افراد جامعه دچار واپسروی شده، هر گونه عملی را که از فرد در برابر اضطراب یا خطر ادراک شده محافظت میکند، توجیه میکند و آن را منطقی جلوه میدهد. در یک گروه بزرگ، اخلاقی که به قهقرا رفته و بین اعضای گروه مشترک است، به تثبیت جایگاه فرد در گروه کمک می کند و نه تنها به او اجازه میدهد که رفتاری انجام دهد که تحت شرایط معمول غیر طبیعی است بلکه او را ملزم میکند تا رفتارهای پرخاشگرایانه از خود نشان دهد تا در گروه باقی بماند. زمانی که ایدئولوژی گروهی مقدس بشود و تردیدی بر آن وارد نباشد، جایی برای انعطافپذیری با گروههای دیگر یا مخالفان باقی نمیگذارد. وقتی هویت یک گروه به یک ایدئولوژی مشترک "مقدس شده" وابسته باشد که خطاناپذیر در نظر گرفته میشود، تهدیدهای واقعی یا درک شده برای آن گروه با خشونت "بحق" دانسته شده مواجه میشوند. طبق تئوری مدیریت رفتارهای تروریستی و رعبآور، حمایت از خصومت و خشونت نسبت به افرادی که با ما متفاوت هستند یا جهانبینی فرد را تهدید میکنند، در ترس وجودی عمیقی ریشه دارد که جهانبینی فرهنگی ما از آن محافظت میکند. البته یکی از عوارض استفاده از تاکتیکهای خشونتآمیز این است که افکار مرگ به طور مداوم دوباره فعال میشوند که منجر میشود تا از جهانبینی فرد بیشتر محافظت بشود و همین امر باعث حمایت بیشتر از خصومت و خشونت علیه کسی یا کسانی میشود که تهدیدکننده هستند و یک چرخه مداوم خشونت به راه میافتد. هرچند شواهدی وجود دارد که نشان میدهد تلافی کردن خشونتآمیز گاهی در رفع حملههای آینده مؤثر است، پژوهشهای روانشناختی اجتماعی متعددی وجود دارد که نشان میدهد خصومت باعث خصومت میشود و خشونت باعث خشونت میشود.
🔹 گفتوگو کنیم.
🔹 دکتر فاطمه شیخمونسی- روانپزشک:
خشونتِ "بحق":
زمانی که جامعهای دچار بحران میشود و هویت آن تهدید میشود، اخلاقیات و اجبارهای اجتماعی جدیدی حاکم میشود که تحت هر شرایطی باید اطاعت شود اما از سویی دیگر به رفتارهای ضدانسانی و ضداجتماعی مانند یک " امر نرمال" جامعه نگاه میشود. اخلاقی که در افراد جامعه دچار واپسروی شده، هر گونه عملی را که از فرد در برابر اضطراب یا خطر ادراک شده محافظت میکند، توجیه میکند و آن را منطقی جلوه میدهد. در یک گروه بزرگ، اخلاقی که به قهقرا رفته و بین اعضای گروه مشترک است، به تثبیت جایگاه فرد در گروه کمک می کند و نه تنها به او اجازه میدهد که رفتاری انجام دهد که تحت شرایط معمول غیر طبیعی است بلکه او را ملزم میکند تا رفتارهای پرخاشگرایانه از خود نشان دهد تا در گروه باقی بماند. زمانی که ایدئولوژی گروهی مقدس بشود و تردیدی بر آن وارد نباشد، جایی برای انعطافپذیری با گروههای دیگر یا مخالفان باقی نمیگذارد. وقتی هویت یک گروه به یک ایدئولوژی مشترک "مقدس شده" وابسته باشد که خطاناپذیر در نظر گرفته میشود، تهدیدهای واقعی یا درک شده برای آن گروه با خشونت "بحق" دانسته شده مواجه میشوند. طبق تئوری مدیریت رفتارهای تروریستی و رعبآور، حمایت از خصومت و خشونت نسبت به افرادی که با ما متفاوت هستند یا جهانبینی فرد را تهدید میکنند، در ترس وجودی عمیقی ریشه دارد که جهانبینی فرهنگی ما از آن محافظت میکند. البته یکی از عوارض استفاده از تاکتیکهای خشونتآمیز این است که افکار مرگ به طور مداوم دوباره فعال میشوند که منجر میشود تا از جهانبینی فرد بیشتر محافظت بشود و همین امر باعث حمایت بیشتر از خصومت و خشونت علیه کسی یا کسانی میشود که تهدیدکننده هستند و یک چرخه مداوم خشونت به راه میافتد. هرچند شواهدی وجود دارد که نشان میدهد تلافی کردن خشونتآمیز گاهی در رفع حملههای آینده مؤثر است، پژوهشهای روانشناختی اجتماعی متعددی وجود دارد که نشان میدهد خصومت باعث خصومت میشود و خشونت باعث خشونت میشود.
🔹 گفتوگو کنیم.
Forwarded from كانون نگرش نو (Mojgan Nasiri)
تلفن ثبت نام دوره ی «در جستجوی معنویت»
همراه استاد عزیز، دکتر سرگلزایی- روان پزشک
001-416-879-7357
@kanoonnegareshno
#کانون_نگرش_نو
#رشد_فردی
همراه استاد عزیز، دکتر سرگلزایی- روان پزشک
001-416-879-7357
@kanoonnegareshno
#کانون_نگرش_نو
#رشد_فردی
Audio
⚪️تحلیل فیلم «پرزیدنت»
▫️دکتر محمدرضا سرگلزایی
▫️دکتر حسین محمودی
⚪️برگزارشده در کانون نگرش نو- تورنتو
@kanoonnegareshno
001-416-879-7357
▫️دکتر محمدرضا سرگلزایی
▫️دکتر حسین محمودی
⚪️برگزارشده در کانون نگرش نو- تورنتو
@kanoonnegareshno
001-416-879-7357
Forwarded from ساسان حبیبوند
🌀 کار اقتصادی یا کار فرهنگی؟
من همیشه گفتهام که اگر در پی ثواب یا کار نیک هستیم، اولویت با کار فکری و فرهنگی است.
خلاصه مطلب آن است که بنده بدون آن که اهمیت و حتی فوریت نیازهای مالی و معیشتی را کوچک بشمارم، بر این باورم که بهخصوص در یک جامعهی منحط و محروم و رنجزده، اگر قصد کمک به اصلاح وضع موجود و کاهش رنج و محرومیت و عصبیت را داریم، اولویت، با اصلاحات فکری و روانشناختی و فلسفی و باوری است. البته همه انواع فعالیتهای خیرخواهانه، مزیت و خوبی دارند اما مفیدترین و موثرترین کار، ارتقاء اخلاق و اندیشه و فرهنگ جامعه است.
🔹 این عقیده، طبیعتا مغایر با دیدگاه عزیزانی است که معتقدند اولویت، با اصلاحات اقتصادی یا کمکهای مالی به محرومان و نیازمندان است. در مجموع، از جانب این افراد، به دیدگاه امثال من، چند ایراد گرفته شد که همراه با جواب، مختصرا عرض میکنم:
🔹 ۱. گروهی گفتهاند که «رشد فکر و فرهنگ باید توأم با کار عملی و اقتصادی باشد». جواب بنده این است که البته که اگر بتوانیم، عالی است که هم به اصلاحات فرهنگی بپردازیم و هم اقتصادی و حتی جنبههای دیگر، اما وقتی فرصت و توانمان محدود است ناگزیر باید دست به انتخاب و تعیین اولویت زد و حرف من درباره تعیین اولویت است.
🔹 ۲. گروهی معتقدند که کار فرهنگی، اثربخشی دیریاب دارد، یعنی بهبارنشستن آن، زمان درازی خواهد برد. در حالی که حمایت مالی، دارای تاثیر آنی و فوری است. جواب این است که کار فرهنگی هم تاثیر فوری و بلافاصله دارد. رفتار آدمها برآمده از افکاری است که در ذهن آنهاست و در همان لحظهی تغییر فکر، رفتار آنها نیز تغییر میکند و میان این دو فاصلهای نیست. مزیت دیگر آن است که تحولات فکری و فرهنگی دارای ثمرات درازمدت، عمیق و بنیادین است.
🔹 ۳. بعضی میگویند: «تا ما بیاییم و با کار فرهنگی، عدهای را بیدار کنیم، عدهی دیگری از گرسنگی تلف خواهند شد». پاسخ این است که تا ما بیاییم عدهای را سیر کنیم هم عدهی دیگری از گرسنگی تلف خواهند شد.
🔹 ۴. میگویند: «آدم گرسنه دین و ایمان ندارد و اول باید شکمها سیر شود تا بتوان روی فکرها کار کرد». در این مورد، عرض بنده دو چیز است. اول این که اگر مقصود، گرسنگی فکری و عقلانی باشد، سخنی کاملا صحیح است چون اساسا دین و ایمان، همان فهم و آگاهی و احساس مسؤولیت است. اما اگر منظور، فقر شکمی و جسمی باشد دو نکته را باید در نظر داشت. اول این که آدم سیر و بیتفاوت هم دین و ایمان ندارد (همیشه بیشترین جمعیتی که به پیامبران و مصلحان اجتماعی گرویدهاند، فقرا بودهاند. و جالب است که قرآن میگوید: «آدمی وقتی که بینیاز شد، طغیان میکند») بیشترین فجایع دنیا را سیرها و بهرهمندهای جسمی و شکمیای که ابلهان و عقبماندگان فکری بودهاند رقم زدهاند و امروز هم میزنند. چه کسی گفته است که پتانسیل یک آدم سیر و ثروتمند برای ایجاد ظلم و فساد و حقکشی کمتر از یک فرد گرسنه و محروم است؟
🔹ثانیا، این که باید اول شکم سیر شود و سرپناه تهیه شود تا بتوان به فکر و فرهنگ و آموزش پرداخت، سخن کاملا صحیحی است، اما باید در نظر داشت که شما بودجه و توان محدودی دارید برای اصلاح یک سیستم بیمار با قدرتی غولآسا، یک اژدهای هزارسر که شاید از پا درآوردن کل آن نسلها طول بکشد. در چنین وضعی پرسش این است که چگونه باید از امکانات اندک خود بیشترین بهره را گرفت. اگر فرضا شما با سرمایهای که دارید، شکم ۱۰۰ گرسنه را سیر کنید، معلوم نیست که آنها به رشد فکری و فرهنگی هم برسند (آنها آزادند هرجور مایلند زندگی کنند از جمله این که تبدیل به آدمهایی بیتفاوت بشوند که رنج دیگران برایشان اهمیتی ندارد یا این که حتی خودشان هم بروند و در صف ستمگران بایستند).
🔹 اما اگر اندیشه و رفتار ۱۰۰ نفر را اصلاح کنید، هم این آدمها تغییر کرده و از دایرهی جهل و ظلم و فساد خارج شدهاند و هم خودشان به سیر کردن هزاران نفر دیگر اقدام خواهند کرد، آن هم نه فقط سیری جسمانی، بلکه همچنین سیری فکری و عقلانی. تفاوت این دو، مثل خوراندن یک گونی گندم به مردم یک روستای فقیر است در مقابلِ کاشتن آن گونی گندم در مزرعهی همان روستا.
البته این همهی مطلب نیست. فعالیت فکری و فرهنگی، بیشترین و عمیقترین تأثیر را بر روی خودِ کنندگان دارد و ثمربخشترین کار برای شکوفانیدن فکر و عاطفه و استعدادهای خویش است (چیزی که هدف همهی ما از کل این کارها را دربرمیگیرد).
🔹 یک نکته ضمنی اینکه پول و اقتصاد، برای فرد و جامعه، بسیار مهم و حیاتی است. اینها در حکم ریشه درخت است. در مقابل، اندیشه و هنر و فرهنگ و ادب در حکم شاخه و میوهاند.
صد البته برای حیات شاخه و میوه وجود ریشه ضروری است. اما هدف از نشاندن درخت، ریشه نیست، شاخه و برگ و میوه است.
لینک وبسایت:👇👇
www.sasanhabibvand.com
من همیشه گفتهام که اگر در پی ثواب یا کار نیک هستیم، اولویت با کار فکری و فرهنگی است.
خلاصه مطلب آن است که بنده بدون آن که اهمیت و حتی فوریت نیازهای مالی و معیشتی را کوچک بشمارم، بر این باورم که بهخصوص در یک جامعهی منحط و محروم و رنجزده، اگر قصد کمک به اصلاح وضع موجود و کاهش رنج و محرومیت و عصبیت را داریم، اولویت، با اصلاحات فکری و روانشناختی و فلسفی و باوری است. البته همه انواع فعالیتهای خیرخواهانه، مزیت و خوبی دارند اما مفیدترین و موثرترین کار، ارتقاء اخلاق و اندیشه و فرهنگ جامعه است.
🔹 این عقیده، طبیعتا مغایر با دیدگاه عزیزانی است که معتقدند اولویت، با اصلاحات اقتصادی یا کمکهای مالی به محرومان و نیازمندان است. در مجموع، از جانب این افراد، به دیدگاه امثال من، چند ایراد گرفته شد که همراه با جواب، مختصرا عرض میکنم:
🔹 ۱. گروهی گفتهاند که «رشد فکر و فرهنگ باید توأم با کار عملی و اقتصادی باشد». جواب بنده این است که البته که اگر بتوانیم، عالی است که هم به اصلاحات فرهنگی بپردازیم و هم اقتصادی و حتی جنبههای دیگر، اما وقتی فرصت و توانمان محدود است ناگزیر باید دست به انتخاب و تعیین اولویت زد و حرف من درباره تعیین اولویت است.
🔹 ۲. گروهی معتقدند که کار فرهنگی، اثربخشی دیریاب دارد، یعنی بهبارنشستن آن، زمان درازی خواهد برد. در حالی که حمایت مالی، دارای تاثیر آنی و فوری است. جواب این است که کار فرهنگی هم تاثیر فوری و بلافاصله دارد. رفتار آدمها برآمده از افکاری است که در ذهن آنهاست و در همان لحظهی تغییر فکر، رفتار آنها نیز تغییر میکند و میان این دو فاصلهای نیست. مزیت دیگر آن است که تحولات فکری و فرهنگی دارای ثمرات درازمدت، عمیق و بنیادین است.
🔹 ۳. بعضی میگویند: «تا ما بیاییم و با کار فرهنگی، عدهای را بیدار کنیم، عدهی دیگری از گرسنگی تلف خواهند شد». پاسخ این است که تا ما بیاییم عدهای را سیر کنیم هم عدهی دیگری از گرسنگی تلف خواهند شد.
🔹 ۴. میگویند: «آدم گرسنه دین و ایمان ندارد و اول باید شکمها سیر شود تا بتوان روی فکرها کار کرد». در این مورد، عرض بنده دو چیز است. اول این که اگر مقصود، گرسنگی فکری و عقلانی باشد، سخنی کاملا صحیح است چون اساسا دین و ایمان، همان فهم و آگاهی و احساس مسؤولیت است. اما اگر منظور، فقر شکمی و جسمی باشد دو نکته را باید در نظر داشت. اول این که آدم سیر و بیتفاوت هم دین و ایمان ندارد (همیشه بیشترین جمعیتی که به پیامبران و مصلحان اجتماعی گرویدهاند، فقرا بودهاند. و جالب است که قرآن میگوید: «آدمی وقتی که بینیاز شد، طغیان میکند») بیشترین فجایع دنیا را سیرها و بهرهمندهای جسمی و شکمیای که ابلهان و عقبماندگان فکری بودهاند رقم زدهاند و امروز هم میزنند. چه کسی گفته است که پتانسیل یک آدم سیر و ثروتمند برای ایجاد ظلم و فساد و حقکشی کمتر از یک فرد گرسنه و محروم است؟
🔹ثانیا، این که باید اول شکم سیر شود و سرپناه تهیه شود تا بتوان به فکر و فرهنگ و آموزش پرداخت، سخن کاملا صحیحی است، اما باید در نظر داشت که شما بودجه و توان محدودی دارید برای اصلاح یک سیستم بیمار با قدرتی غولآسا، یک اژدهای هزارسر که شاید از پا درآوردن کل آن نسلها طول بکشد. در چنین وضعی پرسش این است که چگونه باید از امکانات اندک خود بیشترین بهره را گرفت. اگر فرضا شما با سرمایهای که دارید، شکم ۱۰۰ گرسنه را سیر کنید، معلوم نیست که آنها به رشد فکری و فرهنگی هم برسند (آنها آزادند هرجور مایلند زندگی کنند از جمله این که تبدیل به آدمهایی بیتفاوت بشوند که رنج دیگران برایشان اهمیتی ندارد یا این که حتی خودشان هم بروند و در صف ستمگران بایستند).
🔹 اما اگر اندیشه و رفتار ۱۰۰ نفر را اصلاح کنید، هم این آدمها تغییر کرده و از دایرهی جهل و ظلم و فساد خارج شدهاند و هم خودشان به سیر کردن هزاران نفر دیگر اقدام خواهند کرد، آن هم نه فقط سیری جسمانی، بلکه همچنین سیری فکری و عقلانی. تفاوت این دو، مثل خوراندن یک گونی گندم به مردم یک روستای فقیر است در مقابلِ کاشتن آن گونی گندم در مزرعهی همان روستا.
البته این همهی مطلب نیست. فعالیت فکری و فرهنگی، بیشترین و عمیقترین تأثیر را بر روی خودِ کنندگان دارد و ثمربخشترین کار برای شکوفانیدن فکر و عاطفه و استعدادهای خویش است (چیزی که هدف همهی ما از کل این کارها را دربرمیگیرد).
🔹 یک نکته ضمنی اینکه پول و اقتصاد، برای فرد و جامعه، بسیار مهم و حیاتی است. اینها در حکم ریشه درخت است. در مقابل، اندیشه و هنر و فرهنگ و ادب در حکم شاخه و میوهاند.
صد البته برای حیات شاخه و میوه وجود ریشه ضروری است. اما هدف از نشاندن درخت، ریشه نیست، شاخه و برگ و میوه است.
لینک وبسایت:👇👇
www.sasanhabibvand.com
🔹 گفتوگو کنیم.
🔹 تجربههایمان را به اشتراک بگذاریم.
🔴 نظر شما دربارهی این نوشته چیست؟
لطفا تجربههای خود را دربارهی رایگانبخشیهایی که انجام دادهاید با دیگران به اشتراک بگذارید:
isssp@yahoo.com
🔹 تجربههایمان را به اشتراک بگذاریم.
🔴 نظر شما دربارهی این نوشته چیست؟
لطفا تجربههای خود را دربارهی رایگانبخشیهایی که انجام دادهاید با دیگران به اشتراک بگذارید:
isssp@yahoo.com
دکتر سرگلزایی drsargolzaei
🔹 گفتوگو کنیم. 🔹 تجربههایمان را به اشتراک بگذاریم. 🔴 نظر شما دربارهی این نوشته چیست؟ لطفا تجربههای خود را دربارهی رایگانبخشیهایی که انجام دادهاید با دیگران به اشتراک بگذارید: isssp@yahoo.com
🔹 گفتوگو کنیم.
🔹 تجربههایمان را به اشتراک بگذاریم.
🔹 موضوع: رایگانبخشی، اقتصادی یا فرهنگی؟
🔹 خانم مهتاب:
چیزی که در جامعه امروز بیشتر گفته میشه خیلی بر پایهی هرم نیازهای مازلو هست که وقتی نیازهای اولیه مثل خوراک و پوشاک و سرپناه تأمین بشه انسان به سراغ سایر نیازهای سطح بالاتر مثل فرهنگ، خودشکوفایی و... میره. در اینکه این نظریه چقدر درسته و چه نقدهایی بهش وارده ورود نمیکنم، اما در تجربهی من برخی از آدمها به سمت فعالیت اقتصادی-تولیدی میرن برخی هم به سمت فعالیت تولیدی-فرهنگی، بر اساس ارزشها و توانمندیهای خودشون؛ و به نظر می رسه در هر دو جبهه هم به اندازهی کافی نیروی ارائه دهنده هست. و اما در مورد رایگانبخشی: در تجربهی یک دههٔ اخیر من، زمانی من در یک بنگاه اقتصادی فعالیت می کردم و معیشتم تامین بود، پس از دانش، تخصص و تجربهام به افراد خارج از شغل رسمی، رایگانبخشی می کردم به وفور؛ اما زمانی که تصمیم گرفتم از فساد سیستماتیک سازمان فاصله بگیرم و مستقل کار کنم، دیگر بخشش تخصصم به رایگان ممکن نبود. مشکل اینجا بود که جامعهی مخاطب من برای ۷ سال عادت کرده بود خدمات تخصصی من را رایگان دریافت کنه و حالا نسبت به هر میزان هزینهای مقاومت میکرد. از طرفی در روزگار سخت اخیر، اساسا توجه به مهارتهای نرم که مرتبط با خدمات من هست و منجر به توسعه فرهنگی میشه کمتر شده، گهگاه حتی رایگانبخشی هم مخاطب کمتری از گذشته جذب می کنه. ۷ سال پیش دورهٔ رایگان من در تلگرام ۶۰۰ شرکت کننده داشت، سال گذشته ۳۰ نفر!
بخش دیگهای از تجربهام اینه که رایگانبخشی بویژه در خدمات مهارتی و توسعهٔ فردی در تصور مخاطب عام، کم ارزشی محتوای ارائه شده رو تداعی می کنه و جدیت مخاطب در استفاده از محتوا و مهارت رو کم میکنه؛ اما برای مخاطب خاص که بطور خودجوش به دنبال فرصتهای یادگیری هست، قطعا دسترسی بهتری ایجاد میکنه. میگن که شمس از شاگردان مولانا برای ملاقات با او پول دریافت میکرد و میگفت: هرکه از پول بگذرد از پل میگذرد! با این استدلال که در توسعهٔ شخصی و فرهنگی ما قراره از چیزهایی مثل عادات و باورها بگذریم و اگه نمیتونیم از پول بگذریم که آسانتره چطور میتونیم از اونها بگذریم؟! در نتیجه پرداخت در این حوزه میتونه نشانهای از جدیت و تعهد مخاطب باشه.
نکتهی آخر در جریان مسائل ۶ ماه دوم سال گذشته، ما گروهی بودیم که خدمات رایگان به افراد ارائه دادیم. اما نکتهاش این بود که عملا افرادی از این جلسات رایگان استفاده کردند که ۹۰٪ شان به لحاظ اقتصادی توانایی پرداخت داشتند و فقط ۱۰٪ افرادی بودند که واقعا توانایی پرداخت برای چنین خدماتی رو نداشتند.
با توجه به مواردی که تجربه کردهام، الآن فکر می کنم ارائهٔ دائمی خدمات فرهنگی رایگان در صورتی که که نیازهای اولیهی ارائه دهنده به شیوهٔ دیگهای تأمین باشه خوبه، اما در غیر این صورت و در صورت نداشتن امنیت اقتصادی ارائه دهنده، روی جریان ارائهٔ خدمت تاثیر منفی میذاره. امیدوارم نهادهایی باشن که از افرادی که خدمات مهارتی و فرهنگی به افراد جامعه ارائه میدن به شیوهی اسپانسری حمایت کنند.
🔹 تجربههایمان را به اشتراک بگذاریم.
🔹 تجربههایمان را به اشتراک بگذاریم.
🔹 موضوع: رایگانبخشی، اقتصادی یا فرهنگی؟
🔹 خانم مهتاب:
چیزی که در جامعه امروز بیشتر گفته میشه خیلی بر پایهی هرم نیازهای مازلو هست که وقتی نیازهای اولیه مثل خوراک و پوشاک و سرپناه تأمین بشه انسان به سراغ سایر نیازهای سطح بالاتر مثل فرهنگ، خودشکوفایی و... میره. در اینکه این نظریه چقدر درسته و چه نقدهایی بهش وارده ورود نمیکنم، اما در تجربهی من برخی از آدمها به سمت فعالیت اقتصادی-تولیدی میرن برخی هم به سمت فعالیت تولیدی-فرهنگی، بر اساس ارزشها و توانمندیهای خودشون؛ و به نظر می رسه در هر دو جبهه هم به اندازهی کافی نیروی ارائه دهنده هست. و اما در مورد رایگانبخشی: در تجربهی یک دههٔ اخیر من، زمانی من در یک بنگاه اقتصادی فعالیت می کردم و معیشتم تامین بود، پس از دانش، تخصص و تجربهام به افراد خارج از شغل رسمی، رایگانبخشی می کردم به وفور؛ اما زمانی که تصمیم گرفتم از فساد سیستماتیک سازمان فاصله بگیرم و مستقل کار کنم، دیگر بخشش تخصصم به رایگان ممکن نبود. مشکل اینجا بود که جامعهی مخاطب من برای ۷ سال عادت کرده بود خدمات تخصصی من را رایگان دریافت کنه و حالا نسبت به هر میزان هزینهای مقاومت میکرد. از طرفی در روزگار سخت اخیر، اساسا توجه به مهارتهای نرم که مرتبط با خدمات من هست و منجر به توسعه فرهنگی میشه کمتر شده، گهگاه حتی رایگانبخشی هم مخاطب کمتری از گذشته جذب می کنه. ۷ سال پیش دورهٔ رایگان من در تلگرام ۶۰۰ شرکت کننده داشت، سال گذشته ۳۰ نفر!
بخش دیگهای از تجربهام اینه که رایگانبخشی بویژه در خدمات مهارتی و توسعهٔ فردی در تصور مخاطب عام، کم ارزشی محتوای ارائه شده رو تداعی می کنه و جدیت مخاطب در استفاده از محتوا و مهارت رو کم میکنه؛ اما برای مخاطب خاص که بطور خودجوش به دنبال فرصتهای یادگیری هست، قطعا دسترسی بهتری ایجاد میکنه. میگن که شمس از شاگردان مولانا برای ملاقات با او پول دریافت میکرد و میگفت: هرکه از پول بگذرد از پل میگذرد! با این استدلال که در توسعهٔ شخصی و فرهنگی ما قراره از چیزهایی مثل عادات و باورها بگذریم و اگه نمیتونیم از پول بگذریم که آسانتره چطور میتونیم از اونها بگذریم؟! در نتیجه پرداخت در این حوزه میتونه نشانهای از جدیت و تعهد مخاطب باشه.
نکتهی آخر در جریان مسائل ۶ ماه دوم سال گذشته، ما گروهی بودیم که خدمات رایگان به افراد ارائه دادیم. اما نکتهاش این بود که عملا افرادی از این جلسات رایگان استفاده کردند که ۹۰٪ شان به لحاظ اقتصادی توانایی پرداخت داشتند و فقط ۱۰٪ افرادی بودند که واقعا توانایی پرداخت برای چنین خدماتی رو نداشتند.
با توجه به مواردی که تجربه کردهام، الآن فکر می کنم ارائهٔ دائمی خدمات فرهنگی رایگان در صورتی که که نیازهای اولیهی ارائه دهنده به شیوهٔ دیگهای تأمین باشه خوبه، اما در غیر این صورت و در صورت نداشتن امنیت اقتصادی ارائه دهنده، روی جریان ارائهٔ خدمت تاثیر منفی میذاره. امیدوارم نهادهایی باشن که از افرادی که خدمات مهارتی و فرهنگی به افراد جامعه ارائه میدن به شیوهی اسپانسری حمایت کنند.
🔹 تجربههایمان را به اشتراک بگذاریم.
Forwarded from برنامه های کنفرانس اکادمی فلسفه مارزوک
🔻 آکادمیِ فلسفهی مارزوک تقدیم میکند...
جلسهی گفتوگو و نقد
راجع به کتاب "ما دوباره سبز میشویم"
نوشتهٔ دکترمحمد رضا سرگلزایی (روانپزشک)
🎙 باحضور: دکتر محمد رضاسرگلزایی
روانپزشک
🕒 زمان: پنجشنبه۱۴ سپتامبر
۲۳ شهریور ماه،۱۴٠۲
ساعت ۸صبح بوقت ونکوور
۱۸:۳۰بوقت تهران
❣️ گروه آکادمی
https://t.me/+kNTrH-rWkmk0MzA0
کانالِ دکتر سرگلزایی
@drsargolzaei
کانالِ آکادمی
@marzockacademy
اینستاگرام
http://www.instagram.com/marzockacademyan_agahi
جلسهی گفتوگو و نقد
راجع به کتاب "ما دوباره سبز میشویم"
نوشتهٔ دکترمحمد رضا سرگلزایی (روانپزشک)
🎙 باحضور: دکتر محمد رضاسرگلزایی
روانپزشک
🕒 زمان: پنجشنبه۱۴ سپتامبر
۲۳ شهریور ماه،۱۴٠۲
ساعت ۸صبح بوقت ونکوور
۱۸:۳۰بوقت تهران
❣️ گروه آکادمی
https://t.me/+kNTrH-rWkmk0MzA0
کانالِ دکتر سرگلزایی
@drsargolzaei
کانالِ آکادمی
@marzockacademy
اینستاگرام
http://www.instagram.com/marzockacademyan_agahi
دکتر سرگلزایی drsargolzaei
🔹 گفتوگو کنیم. 🔹 تجربههایمان را به اشتراک بگذاریم. 🔴 نظر شما دربارهی این نوشته چیست؟ لطفا تجربههای خود را دربارهی رایگانبخشیهایی که انجام دادهاید با دیگران به اشتراک بگذارید: isssp@yahoo.com
🔹 گفتوگو کنیم.
🔹 تجربههایمان را به اشتراک بگذاریم.
🔹 موضوع:
رایگانبخشی: اقتصادی یا فرهنگی؟
🔹 آقای امین:
این پیام را از انجا میفرستم که در کانال تلگرام دکتر سرگلزایی یک پست منتشر شده بود از اقای ساسان حبیبوند تحت عنوان کار اقتصادی یا کار فرهنگی؟ و در ادامه دعوت به اشتراک تجارب شده بود.
من مدیر یک مؤسسهی خیریه هستم و بیش از چهار سال در این زمینه فعالیت کردهام. دغدغهی مشابهی برای مؤسسهی ما نیز وجود داشت که خیر مؤثر چیست و الویت برای خرج منابع کدام است و از چه مسیرهایی میتوان به محرومیت زدایی پایدار دست یافت. آنچه که در پی مطالعات و هم فکریها، اتاق فکر مؤسسه در خصوص حوزهی کلان فعالیت بدان رسید این بود که علیرغم آنکه فقر فکری را مقدم و حتی ریشهی سایر فقرها میدانیم، پایداری در محرومیتزدایی پایدار تنها از پیگیری همزمان این دو مقوله در یک جغرافیای هدف حاصل میشود. بدین معنا که اگر چه محدودیت منابع داریم، اما به جای اختصاص تمام منابع به یکی از این دو مقوله، باید در برنامهی محرومیتزدایی خود سبدی از برنامههای فکری و اقتصادی توأمان طراحی گردد تا اثرگذاری ماکزیمم شود.
البته یک مؤسسه میتواند تنها متمرکز بر فقرزدایی فکری و یک مؤسسه تنها بر فقرزدایی اقتصادی باشد اما به منظور توسعهٔ پایدار یک منطقه هدف، بهتر است در قالب مشارکت مؤسسات، یک برنامهی همزمان داشته باشیم. ما اسم این را چرخهی پایداری گذاشتهایم که در یک جغرافیا باید اشتغال، زیرساخت و اندیشه به صورت همزمان ارتقاء یابند تا توسعهٔ پایدار شکل گیرد. در تکمیل صحبت، اشاره کنم که در خصوص محدودیت منابع، بهتر است جغرافیای هدف را کوچک کنیم ولی همزمان توسعهٔ فکری و اقتصادی را در یک برنامه داشته باشیم، چرا که این دو همدیگر را تقویت میکنند و به تنهایی کار نمیکنند.
🔹 تجربههایمان را به اشتراک بگذاریم.
🔹 تجربههایمان را به اشتراک بگذاریم.
🔹 موضوع:
رایگانبخشی: اقتصادی یا فرهنگی؟
🔹 آقای امین:
این پیام را از انجا میفرستم که در کانال تلگرام دکتر سرگلزایی یک پست منتشر شده بود از اقای ساسان حبیبوند تحت عنوان کار اقتصادی یا کار فرهنگی؟ و در ادامه دعوت به اشتراک تجارب شده بود.
من مدیر یک مؤسسهی خیریه هستم و بیش از چهار سال در این زمینه فعالیت کردهام. دغدغهی مشابهی برای مؤسسهی ما نیز وجود داشت که خیر مؤثر چیست و الویت برای خرج منابع کدام است و از چه مسیرهایی میتوان به محرومیت زدایی پایدار دست یافت. آنچه که در پی مطالعات و هم فکریها، اتاق فکر مؤسسه در خصوص حوزهی کلان فعالیت بدان رسید این بود که علیرغم آنکه فقر فکری را مقدم و حتی ریشهی سایر فقرها میدانیم، پایداری در محرومیتزدایی پایدار تنها از پیگیری همزمان این دو مقوله در یک جغرافیای هدف حاصل میشود. بدین معنا که اگر چه محدودیت منابع داریم، اما به جای اختصاص تمام منابع به یکی از این دو مقوله، باید در برنامهی محرومیتزدایی خود سبدی از برنامههای فکری و اقتصادی توأمان طراحی گردد تا اثرگذاری ماکزیمم شود.
البته یک مؤسسه میتواند تنها متمرکز بر فقرزدایی فکری و یک مؤسسه تنها بر فقرزدایی اقتصادی باشد اما به منظور توسعهٔ پایدار یک منطقه هدف، بهتر است در قالب مشارکت مؤسسات، یک برنامهی همزمان داشته باشیم. ما اسم این را چرخهی پایداری گذاشتهایم که در یک جغرافیا باید اشتغال، زیرساخت و اندیشه به صورت همزمان ارتقاء یابند تا توسعهٔ پایدار شکل گیرد. در تکمیل صحبت، اشاره کنم که در خصوص محدودیت منابع، بهتر است جغرافیای هدف را کوچک کنیم ولی همزمان توسعهٔ فکری و اقتصادی را در یک برنامه داشته باشیم، چرا که این دو همدیگر را تقویت میکنند و به تنهایی کار نمیکنند.
🔹 تجربههایمان را به اشتراک بگذاریم.