دکتر سرگلزایی drsargolzaei
38.3K subscribers
1.87K photos
106 videos
174 files
3.35K links
Download Telegram
دکتر سرگلزایی drsargolzaei
🔹 #گفت‌و‌گو_کنیم 🔹 تجربه‌های شخصی خود را در زمینه‌ی ختم بارداری ناخواسته در ایران به اشتراک بگذارید. اجازه دهید نور بر تاریکخانه‌ای دیگر از تاریکخانه‌‌های جامعه‌ی ایران بتابد. 🔹 ایمیل من: isssp@yahoo.com
🔹 تجربه‌های‌مان را به اشتراک بگذاریم.

🔸 خانم ع:
خرداد ۱۳۸۸ من بارداربودم، ۴ماهه. آخرین سونوگرافی من نشون داد که بچه‌ی من سالم نیست، جنین هیدروسفال بود‌. کلامی پیدا نمی‌کنم که قادر باشد غم و رنج آن روز مرا توصیف کند. فقط گریه میکردم. صحبتهای تلخ دکتر چنان مرا درمانده و مستأصل کرده بودکه توان فکر کردن را از دست داده بودم، مخصوصا که در آنروزها عزادار عزیزی بودم که مرگش فاجعه بود. دکتر به من گفته بود که در کشور ما اجازه‌ی سقط بچه‌ی ۴ ماهه داده نمیشه ومن از شدت غم و اندوه به مرز جنون رسیده بودم والبته مشکل من فقط مجوز نبود ترس از گناه هم روان مرا به هم ریخته بود؛ سالها طول کشید تا من از اسارت مذهب سنت و افسانه رها شوم. به قول یوال نوح هراری، فرهنگها انگل‌های اجتماعی‌اند که از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌شوند وگاه میزبان را از پای در میاورند؛ به راستی بعضی از این عقاید روان مرا نا مرز نابودی کشاند. بالاخره بعداز روزها بیقراری به خودم آمدم. باید کاری میکردم. رفتم بیمارستان شریعتی. متأسفانه گرفتار پزشک بی‌اخلاقی شدم. به من گفت مجوز سقط نمیدن مگر این که محرز بشه که قلب جنین هم سالم نیست و تنها راه تشخیص «آمنیو سنتز» است. من متوجه بیهودگی این کار بودم اما فکر میکردم پزشکم به قانون سقط آگاه است و به او اعتماد کردم والبته چون گرفتار بودم به هر ریسمانی چنگ می‌زدم. روز بعد رفتم برای انجام آمنیوسنتز. من و بچه‌ی تو شکمم شدیم موش آزمایشگاهی. خانم دکتر و رزیدنت‌های زیر دستش سه ساعت روی شکم من هر کاری خواستند کردند. به شدت حالم بد شده بود، عصبانی شدم تا بالاخره دست از سرم بر داشتند و نمونه را دادند که ببرم آزمایشگاه. نمونه را به پذیرش دادم. گفتند منتظر باشم تا صدایم کنند. بعد از مدتی مرا صدا زدند. داخل اتاق کوچکی شدیم؛ خانم محترمی پذیرای ما شد. از من پرسید چرا می‌خواهی این آزمایش را انجام دهی در حالی که مطمئنی بچه‌ی تو شکمت سالم نیست؛ این آزمایش برای زمانیست که ما از سلامت جنین اطلاعی نداریم. گفتم من هم سردرگمم، همین سؤال را از پزشکم پرسیدم و او گفت اگر جواب این آزمایش نشان بدهد که قلب ناسالم است مجوز سقط را میتوانی بگیری. گفت من پولمو میگیرم وآزمایشو انجام میدم اما این از انسانیت به دوره، پزشک تو رو سر کار گذاشته، داره تو رو دنبال نخود سیاه میفرسته؛ همین الان هم فکر نمیکنم به تو مجوز سقط بدهند؛ جواب این آزمایش دو هفته دیگه میاد و تو وارد ماه پنجم بارداری میشی؛ اونموقع اصلا به تو مجوز نمیدن؛ وقت رو تلف نکن؛ از همین لحظه برو دنبال سقط. من که از درون به شدت متلاطم و مشوش و مردد بودم پرسیدم گناه نداره؟ گفت به خدا نگه داشتنش بیشتر گناه داره؛ من دوستی دارم که تو بیمارستان طالقانی با این بچه‌ها سر و کار داره؛ شمارشو میدم؛ هماهنگ کن، برو از نزدیک ببین این بچه‌ها چه حال و روزی دارن. این حرفش قوت قلبی شد برام تا با جدیت دنبال سقط برم. برای رفتن به پزشکی قانونی احتیاج به نامه‌ی پزشک داشتم. رفتم پیش دکتر .... گفت برو پیش همون دکتر خودت، من زنگ میزنم باهاش حرف میزنم، راضیش میکنم نامه رو امضا کنه. دوباره برگشتم شریعتی از خانم دکتر خواهش کردم نامه رو امضا کنه، قبول نمیکرد. دکتر... خیلی باهاش حرف زد، می‌گفت مگه من مسئول اجق وجق‌هایی هستم که خدا خلق میکنه؟! با عصبانیت گفتم تو مسئول رفتار خودتی، به چه حقی من رو سر کار گذاشتی؟ اگه پرسنل آزمایشگاه هم مثل تو بی‌اخلاق و بی‌مسئولیت بودند من بیچاره شده بودم. جالب اینجا بود که ایشون آدم مذهبی بود واز گناه این کار میترسید، به همین دلیل نامه رو امضا نمیکرد. گفتم از کدوم خدا حرف میزنی؟ همونی که بهت مجوز آزار و اذیت بیمار رو میده؟! با اکراه امضا کرد. تازه اول بدبختی من بود. از فردای اون روز به مدت یک هفته گرفتار پزشکی قانونی بودم. آخرین جایی که باید می‌رفتم سونوگرافی بیمارستان میرزا کوچک خان بود که باید تأیید میکرد سن جنین زیر ۱۸ هفته است در حالی که جنین ۲۰ هفته شده بود برای این که من ۲ هفته درگیر مجوز گرفتن بودم. دکتر که خانم مسنی بود به شدت از دست من عصبانی بود که چرا دیر مراجعه کردم، من که از شدت خشم و استرس حال بسیار بدی پیدا کرده بودم گفتم من دیر مراجعه نکردم، سیستم آشغالی شما دو هفته‌ی تمام من رو اسیر کرده! گفتم اگه ننویسی ۱۸ هفته است من باز هم این بچه رو سقط میکنم اما غیرقانونی. بالاخره بعد از نیم ساعت بحث کردن راضی شد و من بستری شدم. بعد از ۱۸ ساعت درد کشیدن سقط کردم بعد کورتاژ. اما این دردهای جسمی آنقدر منو اذیت نکردند که قانون‌های مزخرف. بعضی از قوانین به قدری چندش و حال بهم زنه که بوی گنداب ازش میاد. مثلا من امسال عمل هیسترکتومی انجام دادم. تمام شواهد تأیید می‌کردند که این جراحی برای من ضروری است و خیلی زود بستری شدم، اما تا امضای همسرمو رو نگرفتند منو به اتاق عمل نبردند!

🔹 گفت‌و‌گو کنیم.
دکتر سرگلزایی drsargolzaei
🔹 #گفت‌و‌گو_کنیم 🔹 تجربه‌های شخصی خود را در زمینه‌ی ختم بارداری ناخواسته در ایران به اشتراک بگذارید. اجازه دهید نور بر تاریکخانه‌ای دیگر از تاریکخانه‌‌های جامعه‌ی ایران بتابد. 🔹 ایمیل من: isssp@yahoo.com
🔹 تجربه‌های‌مان را به اشتراک بگذاریم.

🔸 آقای الف:
دیدم همهٔ تجربه‌ها مربوط به خانم‌هاست.
همسر من گرفتار پارانویا بود. با داشتن یک فرزند، بعد از یک بحران دو ساله داشتیم از هم جدا می شدیم ولی به قهر و آشتی‌های تکراری عادت کرده بودیم...که متوجه شدیم باردار است. این که چرا تعمدا پیشگیری نکرده بود بماند، ولی حالا دو گروگان داشت که می‌توانست به هر بهانه‌ای فشار بیاورد. برای سقط قانع نشد و با نگرانی زیاد بابت تنش‌های آن دوره بالاخره نوزاد به دنیا آمد و خدا را شکر سالم بود. اما بعد از دو ماه مجددا همان شرایط قدیم تکرار شد و حالا عملا دو گروگان دارد. هیچ پزشک و روانپزشکی هم حاضر نبود توصیه به سقط کند؛ برعکس دقیقا به بنده گفتند حداقل تا دو سال تو دو گروگان داری که با توجه به سابقه‌ی خودکشی خانم و سه عضو دیگر خانواده‌اش نباید هیچ حرکتی بکنی، مبادا فرزند بزرگت از دست برود! و این چرخه ادامه دارد... حالا گرفتارتریم ومن نگران فرزند بزرگترم هستم. اگر پای این نوزاد وسط نبود سه نفر نجات پیدا میکردند ولی حالا...

🔹 گفت‌و‌گو کنیم.
Forwarded from كانون نگرش نو (Mojgan Nasiri)
فایل صوتی جلسه
«چند روایت از معنویت»
همراه استاد عزیز مان دکتر سرگلزایی- روان پزشک
جهت خریداری موجود میباشد.
تلفن تماس:
001-416-879-7357
@kanoonnegareshno
#دکتر_سرگلزایی_روان_پزشک
🔹️ فایل صوتی گفت‌و‌گو
راجع به مستند باراکا (۱۹۹۲- رون فریکه)
در کانال پادکست‌های دکتر سرگلزایی:

https://t.me/drsargolzaeipodcast/1067
دکتر سرگلزایی drsargolzaei
🔹 گفت‌و‌گو کنیم. 🔹 خانم فاطمه: 🔸 در توضیح متنم که باعث خشم بعضی دوستان شد (که البته حدس هم میزدم) میگم که بله دلیل خشمم برداشت از متن بود که خود نویسنده هم در توضیح بعدی، تکمیل کردن.. دوستمون تو متن اولی گفته بودن "بدلیل ریسک دیده شدن توسط آشنا و استفاده…
🔹 گفت‌و‌گو کنیم.

🔹 خانم سارا (پژوهشگر)
داستان دختر دههٔ شصتی و پیام خانم فاطمه که در نقد ایشان مطلبی نگاشته بودند هر دو را به دقت خواندم. کلا چنین مقوله‌ای احساسات منفی مانند خشم، اندوه و نفرت را در من  فعال می‌کند. خشم و نفرت از نظام مردسالاری و دیکتاتوری و اندوه از این همه مصیبتی که در نتیجه‌ی تاریکخانه‌ی نظام دیکتاتوری در جامعه‌ی ما ایجاد شده است. باید اعتراف کنم از مردها هم احساس تنفر پیدا می کنم؛ ولی وقتی با دقت پیام خانم دههٔ شصتی را خواندم متوجه حضور و همراهی پارتنر در فرایند سقط جنین شدم و به خودم یادآوری کردم که این مردها نیستند که باید مورد تنفر واقع شوند، بلکه نظام مردسالاری است که به زن و مرد آسیب زده است. اما در پاسخ به نقد خانم فاطمه که دختر دهه‌ی شصتی را "روی صندلی قربانی" خطاب کردند، توجه شما را به پژوهش زیر جلب می‌کنم:
حیدری(۱۳۹۶) در مقاله‌ای با عنوان  «روانشناسی‌گری، حکومت‌مندی و نولیبرالیسم» به این مسئله می‌پردازد که  الگوهای جدید حیات اقتصادی چگونه از خلال علم روانشناسی سوژه‌های خود را تأسیس می‌کند. ایدهٔ بازار خودتنظیم‌گر در اقتصاد سیاسی برای تاسیس سوژه‌های خود به سمت تأسیس انسان خودتنظیم‌گر در علم روان‌شناسی حرکت کرده و انسان خودگردان را به مثابه انسان سالم برمی‌سازد. محقق با مروری بر الگوهای روانشناسی‌گری (سایکولوژیسم) در ایران معاصر در گفتار سیاست‌مداران و مدیران و بررسی آمارهایی در باب آسیب های اجتماعی نشان می دهد که چگونه معضلات نظام‌مند و ساختاری به معضلاتی فردی و روحی فروکاسته می شوند و راه حل‌های روان شناختی در جهت سیاست‌زدایی و اجتماع‌زدایی در لایه‌های زندگی اجتماعی رسوخ می کنند.
اضطراب رستگاری و یافتن خود واقعی و انرژی‌های رهایی‌بخش درونی بدل به تقلایی جدی در بین بسیاری از انسان‌ها شد و ریاضت‌کشی، سیاست‌گریزی، اجتماع‌گریزی و جستجو برای یافتن نیروهای رازآلود درون، بدل به تلاشی همه جانبه شد. اگر علم اقتصاد عرصه‌ی سیاست رسمی دولت‌ها را از حقیقت خود پر میکند، اذهان سوژه‌ها را روانشناسی می‌سازد. در سطح نخبه‌گرایانه، اقتصاد وارد عمل می شود و در سطح عام‌گرایانه روانشناسی این وظیفه‌ی خطیر را بر عهده دارد. از نظر من تقلیل مسائل اجتماعی به بی‌مسئولیتی فردی و فرض قربانی‌نمایی مردمان، دامن زدن به گفتمان روانشناسی‌گری در جهت سلب مسئولیت از حکومت‌ها و تقلیل مسائل اجتماعی به معضلات فردی است.

* منظور از تأسیس سوژه، بازتعریف انسان در روایتی است که مشروعیت گفتمان حاکم را زیر سؤال نبرد.

* منبع: حیدری، آرش (1396). روانشناسی‌گری، حکومت‌مندی و نولیبرالیسم. مطالعات جامعه شناختی. دوره 24، شماره 1، 40-9.

🔹 گفت‌و‌گو کنیم.
دکتر سرگلزایی drsargolzaei
🔹 #گفت‌و‌گو_کنیم 🔹 تجربه‌های شخصی خود را در زمینه‌ی ختم بارداری ناخواسته در ایران به اشتراک بگذارید. اجازه دهید نور بر تاریکخانه‌ای دیگر از تاریکخانه‌‌های جامعه‌ی ایران بتابد. 🔹 ایمیل من: isssp@yahoo.com
🔹 تجربه‌های‌مان را به اشتراک بگذاریم.

🔸 خانم ف:
من دی ماه سقط داشتم. هیچ قصد بارداری و آمادگی نداشتم. تصمیم گرفتم سقط انجام بدم. همسرم با این که خیلی دوست داشت بچه به دنیا بیاد اما گفت هر تصمیمی که تو بگیری پشتتم. من از این که برم دکتر ترسیدم. از یکی شماره‌ی یه آقایی که ازش قرص تهیه کرد گرفتم. تاکید داشت که نگم از کی گرفتم. تماس گرفتم چون اون آقا هم‌نمی‌تونست اعتماد کنه سخت قبول کرد. قرار گذاشتیم، خیلی حس بدی داشت، انگار مواد مخدر رد و بدل می‌کردیم؛ یه ورق قرص چند میلیون قیمتش بود، فقط شیش تا دونه قرص فکر کنم. می‌ترسیدم، هیچی نمی‌دونستیم، اصلا تصورم این نبود، میدونستم درد داره اما نمی‌دونسنم همچنان که درد و خونریزی داری باید طناب بزنی یا از پله بالا پایین بری، خیلی برام سخت بود، دردناک بود، اما صد بار دیگم برگردم بازم سقط می‌کنم. هیچ احساس عذابی ندارم. اگه یه تصمیم درست تو زندگیم گرفته باشم همینه.

🔹 خانم ص:
سال ۸۹ اقدام به بارداری کردم و در هفته ۱۶ متوجه شدیم جنین مشکل هیدروسفالی داره. دکتر گفت باید مجوز سقط بگیری و در صورت مجوز با آمپول فشار سقط کنی. دنیا رو سرم خراب شد. از طرفی بچه‌ام رو داشتم از دست می‌دادم، از طرفی حس ناتوانی داشتم و از طرفی این همه درد بکشم تازه با این همه خطرررر ( دکتر گفته بود ممکنه دیگه باردار نشی) با یک وکیل صحبت کردم و ایشون رک و راست بهم گفت خودتو درگیر نکن، توی این جامعه بهت مجوز نمیدن، فقط بگرد یه دکتر خوب پیدا کن و سقط کن. با تمام ناتوانی که من و همسرم داشتیم گشتیم و پرس‌و‌جو کردیم، یه دکتر و تیم عالی پیدا کردیم بدون این‌که کوچک‌ترین استرسی بهم بده گفت دخترم بیهوش میشی و به روش سزارین جنین رو درمیاریم و حتم بدون که دوباره هم میتونی باردار بشی. اینقدر اون دکتر و تیم‌شون همراه و همدل من بودن و با شجاعت و مسئولیت تمام پای همه چی ایستادن که من تا ابد مدیونشونم. من مجدد باردار شدم بعد از یک سال و خورده‌ای و پسرم الآن ۱۱ ساله است. وقتی شرح حال دوستان رو خوندم دیدم چقدر همراهی پزشک مهمه توی این راه.

🔹 خانم دکتر ح:
سلام با تشکر از شما و تلاش‌تون برای یک گام به جلو رفتن در جامعه‌ی بسته ایران. من متخصص زنان هستم و موافق اجازه‌ی سقط تا ۱۲ هفتگی. ولی خودم تا کنون هیچ سقط غیرقانونی انجام نداده‌ام. به بیماران متقاضی سقط، راه وعوارض رو توضیح میدم ولی حاضر نیستم درگیر مسایل قانونی بشم. فکر می‌کنم مردم اطلاع ندارند دخالت در سقط غیر قانونی مجازات حبس و دیه برای پزشک داره.

🔹 گفت‌و‌گو کنیم.
دکتر سرگلزایی drsargolzaei
🔹 گفت‌و‌گو کنیم. 🔹 خانم سارا (پژوهشگر) داستان دختر دههٔ شصتی و پیام خانم فاطمه که در نقد ایشان مطلبی نگاشته بودند هر دو را به دقت خواندم. کلا چنین مقوله‌ای احساسات منفی مانند خشم، اندوه و نفرت را در من  فعال می‌کند. خشم و نفرت از نظام مردسالاری و دیکتاتوری…
🔹 گفت‌و‌گو کنیم.

🔹 آقای هومن:
ضمن قدردانی از طرح این موضوع و تشکر از هم‌دردانی که تجربیات خودشون رو به اشتراک میگذارن،  نکته‌ای و‌ به دنبال اون سؤالی به نظرم اومد که به قصد گفتگو و نقد و آموختن، خدمت‌تون عرض می‌کنم:
 این معضل اجتماعی هم مانند بسیاری معضلات دیگر، قربانی‌هایی دارد. اینطور نیست که ما نقش قربانی را “بازی” می‌کنیم یا بر آن صندلی نشسته‌ایم، ما واقعا قربانی یک معضل سیستماتیک هستیم (که در نوشتهٔ خانم سارا هم مورد اشاره قرار گرفته است). اما در این جریان، به نظرم توجه به این نکته مهم است که مردم، قربانی مردم نیستن. مردم، قربانی سیستم هستن و ای بسا مجریانی که خود نیز، به نوعی قربانی هستن. همه‌ی طرف‌های این ماجرا، گرچه بعضی بی‌باک‌تر ، انسانی‌تر و با درک بالاتری از دیگران عمل میکنن، اما حتی پزشکی که همکاری لازم رو با مریض مستأصل خودش نمیکنه، مقصر اصلی این معضل نیست. 
خشم و ناراحتی ما و کنشگری منتج از این ناراحتی، به نظر من باید متمرکز به مقصر اصلی که همانا سیستم و نظام حاکم و قانون‌گذار است باشه و فراموش نکنیم که حتی پزشکی که در چنین موقعیت سخت اخلاقی-حرفه ای قرار میگیره، او هم قربانی است. البته که سطح و شدت قربانی بودن در مورد بانو و خانواده‌ای که انتخاب سقط می‌کنه بسیار عمیق‌تر و وحشتناک‌تره، ولی همه‌ی آحاد مردم قربانی ظلم و فساد سیستماتیک هستن به نظرم (فیلم مجبوریم رضا درمیشیان). در چنین شرایطی که هر دو طرف یک ماجرا قربانی سیستم هستند، چگونه باید به یکدیگر کمک کنیم و چه انتظار منطقی باید از همدیگه داشته باشیم که شدت ضربه و عمق فاجعه برایمان کمتر شود؟ منظورم کمک و انتظار مقطعی در همان هنگام مواجهه با مشکل است. از خانواده‌ها و بزرگ‌تر‌ها؟ از کادر درمانی؟ شبکه‌ی دارویی؟ دوستان؟ با قرار دادن خودمون در جایگاه اونا، چه انتظاری ازشون داشته باشیم که از این درد بکاهد؟

🔹 گفت‌و‌گو کنیم.
دکتر سرگلزایی drsargolzaei
🔹 #گفت‌و‌گو_کنیم 🔹 تجربه‌های شخصی خود را در زمینه‌ی ختم بارداری ناخواسته در ایران به اشتراک بگذارید. اجازه دهید نور بر تاریکخانه‌ای دیگر از تاریکخانه‌‌های جامعه‌ی ایران بتابد. 🔹 ایمیل من: isssp@yahoo.com
🔹 تجربه‌های‌مان را به اشتراک بگذاریم.

🔹 خانم کارشناس مامایی:
من اگه بخوام در مورد سقط جنین و تجربه‌هام بگم باید یک کتاب بنویسم‌. من موافق شدید سقط جنین هستم البته قبل هفته‌ی بیست؛ ولی توی تهران (شهری که قصه‌های بیشماری در اون نهفته است) به‌عنوان یک ماما بعد از ۱۰ سال تجربه‌ی کاری شروع به انجام سقط جنین کردم. اوایل خیلی برام سخت بود، از طرفی حس گناه و افکار مذهبی خیلی داغونم می کرد، از طرف دیگه درد و رنج زنان جلوی چشمم که اکثرا دخترانی بودند که در دوره‌ی دوستی یا نامزدی و عقد حامله شده بودند، زنان صیغه‌ای و یا زنانی که با مرد متأهل دوست بودند و گاهی هم زنانی که به‌خاطر فقر توان نگهداری بچه را نداشتند. ده سال تجربه در این کار به من ثابت کرد که نبود سیستم درمانی درست و کارآمد باعث چه دردها و رنج‌هایی میشه که می‌تونست نباشه. این دردها و فشارها وارد خرد جمعی اجتماع میشه و بنظرم نتیجه‌اش مردمی است که می‌بینیم، همه خسته و آزرده، هر کدوم به نوعی. دیدن درد کشیدن هر کدوم برام خیلی سخت بود. این یک اجبار بود هم برای من و هم برای زنان و دخترانی که به من مراجعه کردند. بعد از مدتی تجربه، سن جنین‌های که به دنیا می آوردم بیشتر میشد. از شهرستان‌های دور مراجعانی داشتم که اگه خانواده می‌فهمیدند بدون شک کشته می‌شدند. نمی‌گم که احساس خوبی به این کار داشتم و دارم، ولی اون لحظه تصمیم دیگه‌ای نمی‌شد گرفت. از یک طرف دختری نوجوان، کتک خورده و تحقیر شده با ترس از کشته شدن در مقابلم بود و از طرفی جنینی پنج ماهه! برایم همهٔ اینها درد‌آور بودند. تنها دلخوشی‌ام این بود که با مهربانی و عطوفت کنارشان بودم تا بچه به دنیا بیاید و بروند. قصه‌های پشت اون در بسته تا ابد بر جان من می‌ماند و به من کمک می‌کنه که از این حکومت فاسد روز به روز بیشتر متنفر باشم‌.

🔹 گفت‌و‌گو کنیم.
دکتر سرگلزایی drsargolzaei
🔹 #گفت‌و‌گو_کنیم 🔹 تجربه‌های شخصی خود را در زمینه‌ی ختم بارداری ناخواسته در ایران به اشتراک بگذارید. اجازه دهید نور بر تاریکخانه‌ای دیگر از تاریکخانه‌‌های جامعه‌ی ایران بتابد. 🔹 ایمیل من: isssp@yahoo.com
🔹 تجربه‌های‌مان را به اشتراک بگذاریم.

🔹 نوزده ساله بودم که مادرم با داشتن ۳۹ سال سن و پنج فرزند دچار بارداری ناخواسته شد. پدر و مادرم هر دو مذهبی بودند برای همین برای سقط مردد بودند ولی من به مادرم کمک کردم تا زودتر سقط جنین رو انجام بده چون کمر درد شدید داشت و به‌خاطر پنج زایمان طبیعی مهره‌های کمرش از هم فاصله گرفته بود. با کمک یکی از دوستان‌مون یه دکتر متخصص پیدا کردیم و به بهانه‌ی بستن لوله فالوپ، مادرم در بیمارستان بستری شد و عملش به خوبی انجام شد. پدرم هم خیلی همکاری کرد . الآن که به اون روزها فکر می‌کنم خیلی خوشحالم که بهترین تصمیم رو گرفتیم و سلامتی مادرم بخاطر یک عقیدهٔ نادرست به خطر نیفتاد.

🔹 من میخواهم در مورد ناخواسته بودن خودم بگویم. مادر من بیماری اعصاب داشتند. قبل از اولین فرزند به پزشک اعصاب مراجعه می‌کنند و توصیه می‌شود بچه‌دار نشوید . ولی بی‌توجهی و نادانی پدر و مادرم باعث میشود ۳ فرزند به فاصله یک سال به دنیا بیایند و هر بار مادر با مصرف قرص اعصاب و بیمارستان روزگار را سپری کردند . فرزند چهارم که من باشم را هم پس از یک سال دیگر باردار میشوند و برای سقط به پزشک مراجعه می‌کنند پزشک به دلیل بیشتر از ۴ ماهه بودن راضی به سقط نمی‌شوند، در عوض با مراقبت‌های ویژه دوران بارداری و تقویت مادر از نظر غذایی من به دنیا میام و مادر در ۴۲ سالگی فوت می‌کنند. از ۶ فرزند، فرزند اول اختلال دوقطبی دارند که الآن دقیقا ۳۰ سال است که درگیر این بیماری هستند؛ فرزند سوم جنون ادواری که ۲۸ سال درگیر مصرف دارو هستند. فرزند ششم اسکیزوفرنی و ناهنجار و معتاد به انواع مواد مخدر. فقط من از نظر شرایط عمومی عادی و در زندگی موفق بودم ولی از ترس این که بیماری از طریق ژنتیک به فرزندم منتقل نشود باردار نشدم. شاید این تجربه‌ی ۵۰ ساله باعث آگاهی برخی افراد گردد.


🔹 من یک مرتبه سقط داشتم در حالی که دو فرزند داشتم. شغل همسرم اقماری بود. در ماه یک هفته به خانه می‌آمد و من امکان خوردن قرص به‌صورت منظم نداشتم. بر اساس قرارمان باید از کاندوم استفاده می‌کردیم که که گاه ایشان مایل به استفاده نبودند و قول مراقبت می‌دادند. این فشار روانی بماند که به دلیل دوری همسر و بار سنگین تمامی مشکلات و ... امکان مخالفت کردن بیشتر یا وارد رابطه‌ی جنسی نشدن با همسرم را نداشتم. همسرم انسانی بی‌مسئولیت و بی‌درک بود در این شرایط، باردار شدم. مطرح کردن با همسرم هیچ فایده‌ای نداشت. از نظر ایشان داشتن هزار بچه هم خوب بود. به تنهایی تصمیم گرفتم و با کمک دوستان درگیر گرفتن قرص (به سختی و با قیمت بالا) شدم و در منزل استفاده کردم. در حالی که از درد و خونریزی می‌مردم باید به گونه‌ای رفتار می‌کردم که خانواده‌ام و یا خانواده همسرم متوجه نشوند. روزهای سختی به تنهایی گذشت تا این‌که موفق به جدایی شدم. همهٔ مردان را شبیه همسر سابقم نمی‌دانم ، اما خود را قربانی سیستمی می‌بینم که به بخش زیادی از مردان رشد نایافته فرصت ظلم مضاعف به زنان می‌دهد. همسر من خود را در جایگاهی قرار داده بود که می تواند آن‌طور که دلش می‌خواهد با من و فرزندانم رفتار کند و این فرد محصول این سیستم بود. من به عنوان یک انسان با جنسیت زن برای احقاق کمترین حقوق انسانی‌ام در تمام زندگیم جنگیده‌ام، در حالی که در محیطی امن می‌توانستم به آرزوهایم بپردازم نه به وظایف تحمیلی زندگی ناامن زناشویی، فرزند پروری و سقط در شرایط سخت تنهایی.

🔹 حدود ده سال پیش خواهرم که ۱۷ سالش بود از دوست‌پسرش باردار شد و تا هفت ماهگی ترسیده بود به کسی چیزی بگه.خانواده‌ی منم به شدت تعصبی و مذهبی بودن. با اون آقا پسر صحبت کردم گفت مطمئن نیستم کار من باشه. بالاخره بعد از یک ماه کشمکش و تلاش ماما محلی پیدا کردیم و سقط انجام شد. خواهرم بعد از شش ماه افسردگی به زندگی برگشت. با کمک این ماما از یک قتل خانوادگی جلوگیری شد.

🔹 گفت‌و‌گو کنیم.
دکتر سرگلزایی drsargolzaei
Photo
#معرفی_کتاب

🔹 کتاب "مهاجرت و هویت" به آشفتگی، تحول ودرمان در مهاجران می‌پردازد.  سلمان اختر روانپزشک و روانکاو برجسته خاطرنشان می‌کند که مهاجرت از کشوری به کشور دیگر تأثیرات ماندگاری بر هویت فرد دارد.  اختر به ایده‌آل‌سازی و بی‌ارزش‌سازی، نزدیکی و فاصله، امید و نوستالژی، فضای انتقالی ذهن، تغییر سوپرایگو و تحول زبانی مهاجر می‌پردازد. زمانی که اقشار مختلف جامعه، دانشجویان و حتی اساتید دانشگاه را در تلاش برای مهاجرت می‌دیدم، این کتاب را خواندم و با توجه به جذابیتش تصمیم به ترجمهٔ آن گرفتم. قسمتی از جذابیت کتاب، روایت‌های مهاجران و جلسات درمان آنها است که شامل مهاجران ایرانی هم می‌شد که تحت روان‌درمانی سلمان اختر قرار گرفته بودند. بسیار متأسفم که مجبور شدم برای مجوز گرفتن از ارشاد،  تمامی موارد مرتبط با مهاجران ایرانی را حذف کنم. متأسفم که تیغ وزارت ارشاد به شعر "ریشه در خاک" از فریدون مشیری هم رحم نکرد و مجبور شدم آن را هم از کتاب حذف کنم.
امیدوارم که در چاپ بعدی کتاب، در فضایی به دور از این همه خفقان، بتوانم کتاب را به خیل عظیم آشنایانی که برای آسایش بیشتر مهاجرت کردند، تقدیم کنم. جمله‌ای که در صفحه اول کتاب نوشته شده بود و آن هم سانسور شد.

🔹 دکتر فاطمه شیخ‌مونسی (روانپزشک)

این کتاب در انتشارات ارجمند به چاپ رسیده است.
https://www.arjmandpub.com/
دکتر سرگلزایی drsargolzaei
🔹 گفت‌و‌گو کنیم. 🔹 خانم سارا (پژوهشگر) داستان دختر دههٔ شصتی و پیام خانم فاطمه که در نقد ایشان مطلبی نگاشته بودند هر دو را به دقت خواندم. کلا چنین مقوله‌ای احساسات منفی مانند خشم، اندوه و نفرت را در من  فعال می‌کند. خشم و نفرت از نظام مردسالاری و دیکتاتوری…
🔹 گفت‌و‌گو کنیم.

🔹 خانم فاطمه:
سلامی دوباره
ظاهرا داستان، دنباله دار شد!
در نقد کامنت خانم سارا (پژوهشگر)، راستش شخصا با متون سنگین ولو خیلی علمی، در گفتگو میانه‌ی خوشی ندارم ، فکر می‌کنم کارکرد گفتگو و مقاله یکسان نیست و هر کدام جایگاه خودش را دارد (اگرچه همیشه آرزو میکردم و می‌کنم حتی مقالات و کتاب‌های مهم و علوم کاربردی، روان و گویا باشند تا هر چه بیشتر، افراد (از جمله خودم) بتونن بخونن و بفهمن و بکار ببرن) طبیعتا نظرات من (مخصوصا وقتی در قسمت‌های مختلف تأکید می‌کنم: "به‌نظرم" ، "فکر می‌کنم" ، "برداشتم" و .. ) نظر من هستند و فکر می‌کنم مقالات، هر چقدر هم علمی، نمی‌توانند درست یا غلط بودن نظر مرا (یا هر کس دیگری را) تعیین کنند! نظرات من از فیلتر ذهن من عبور می‌کنند و به احساس، گذشته، اکنون، سرشت، نگرش و کلی فاکتور دیگرِ مربوط به من، مرتبط میشن.. همان‌گونه که نظراتِ دیگران هم برای خودشان همین‌گونه و محترم‌اند.
و اما چند نکته (اگر برداشتم از متن درست باشد) من این‌طور برداشت کردم که خانم سارا معتقدند: دارم مشکلات اجتماعی رو به اشتباهات فردی تقلیل میدم و مسؤولیت رو فقط بر گردن افراد می‌گذارم و همچنین فرد رو متهم به نشستن بر صندلی قربانی می‌کنم در اینصورت، چرا اون پیام و نظر رو در مورد متنِ فقط یکی از مخاطبین نوشتم؟ از نگاه من در متن خانم ح توضیح ناقصی وجود داشت (که البته می‌تونست هم کلا هیچ توضیحی وجود نداشته باشه!). برای من اون توضیح ناقص و کمی جهت‌دار، حس نشستن بر صندلی قربانی رو ایجاد کرد. قسمتی از کامنت یکی از مخاطبین کانال که متخصص اطفال بودن هم به‌نظرم بسیار تأمل‌برانگیزه که: نمیدونم و نمی‌فهمم که زنان ما چطور نمیدونن چگونه حامله شدند؟ و در نهایت این‌که دولت‌ها و حکومت‌ها باعث بسیاری مشکلات اساسی هستند آیا باعث سلب مسؤولیت ما در حوزه‌ی اختیارات خودمون میشه؟ یا اگر به سهم مسؤولیت خودمون توجه کنیم، به‌معنی برداشتن سهم مسؤولیت حاکمان از روی دوش‌شون است؟ آیا ما به‌عنوان انسان خردمند ، باید صرفا به غرایزمون توجه کنیم؟ تا کجا ما مسؤولیم و تا کجا اجتماع و حاکمیت؟ مرز مسؤولیت ما و جامعه دقیقا کجاست؟ اصلا می‌توان مرز واضحی مشخص کرد؟ و بالاخره، فکر می‌کنم مسؤولیت مشکلات رو چه فقط بر گردن جامعه بندازیم و چه فقط بر گردن اشخاص، در هر دو صورت خطا کرده‌ایم و فرقی نمی‌کنه از کدام سوی بام بیافتیم، نتیجه در دو حالت سقوط است.

🔹 گفت‌و‌گو کنیم.
🔹 تجربه‌های‌مان را به اشتراک بگذاریم.

🔹 خانم مینا:
بنده تابه‌حال تجربه‌ی سقط نداشتم منتهی تجربه‌ی رابطه‌ی جنسی بله. خداروشکر و به لطف رسانه‌های امروز سعی کردم اطلاعاتم رو دربارهٔ مسائل بهداشتی و جنسی خودم بالا ببرم (چیزهایی که قرار بود آموزش و پرورش و خانواده به من آموزش بدند). درهرحال، وقتی اولین تجربه‌ی رابطه‌ی جنسی رو با کسی داشتم که ایشون هم آگاه بود، هر راهی رو برای امنیت خاطر و اطمینان پی گرفتیم (با وجود این که در محیط کوچک بودیم) از تهیه‌ی کاندوم گرفته تا قرص ضدبارداری (باوجود تمام عوارض ناراحت کننده قرص) و در آخر حتی عدم تماس مایع با بدن بنده (بااجازه این رو شفاف می‌گم اگر صلاح می‌دونید می‌تونید از متن پاک کنید) به صورتی که ارضای شریک جنسی من حتی با کاندوم هم در خارج از بدن من انجام می‌شد. یعنی احتمال بارداری صفر صفر! تا اینجا که از نظر علمی احتمال بارداری تقریبا به‌طور کامل صفر هست و ما راه رو درست رفته بودیم، اما من عمق بی‌محتوا بودن ممنوعیت سقط جنین رو با تمام پوست و گوشت حس کردم و اون زمان‌هایی بود که پریود ماهیانه‌ی بنده عقب می‌افتاد. یک عقب افتادن ساده چنان اضطراب و استرس به من وارد می‌کرد که حتی با وجود آگاهی عقلانی از رابطه‌ی جنسی بدون خطر بارداری باز هم تمام بدنم یخ میزد از این که چرا پریود ماهیانه من عقب افتاده! چون می‌دونستم درصورت رخداد یک معجزه و بارداری من چه فجایعی که رخ نخواهد داد، این‌که کجا برای سقط مراجعه کنم؟ کجا باید قرص یا آمپول تهیه کنم؟ عوارضش چیه؟ چه ضرری ممکن بزنه؟خانواده رو چه کنم؟ و و و... تمام اون لحظه‌ها همیشه از ذهن می‌گذروندم حال کسانی رو که تجربه‌ی واقعی بارداری ناخواسته و سقط جنین رو داشتن. حتی فکر باردار بودن تمام روانم رو به هم می‌ریخت، نمی‌شد تصور کرد کسانی رو که در بطن این ماجراها بودن و چه دردهایی رو کشیدن. خاطرم هست حتی دکتر زنان مراجعه کردم و وقتی بابت تأخیر پریودم و عوارض دارو ازشون سؤال کردم، ایشون با تأکید خاصی و بدون این که حتی از من بابت داشتن یا نداشتن سکس سؤال کنن، گفتند که چون من مجرد هستم نباید نگران چیزی باشم! قطعا هستند پزشکان ایمن زیادی ولی تجربه‌ی بنده این بود. این همه نوشتم تا به چند چیز با توجه به تجربه‌ام برسم: اولا سقط جنین رو یاد بگیریم، حق طبیعی هر زنی و البته هر مردی هست، حق طبیعی! سکس نیاز طبیعی بدن است و این انتخاب شخصی است که کسی دوست داره رابطه‌ی جنسی داشته باشه یا نداشته باشه. و کسی که داشتن سکس را انتخاب می‌کنه باید بتونه در یک بستر امن این رو تجربه بکنه، حتی اگر این تجربه شخصی باب دل من یا شما نبوده باشه و ما این نوع رو قبول نداشته باشیم. با گفتن این جمله که می‌خواست دوست پسر نداشته باشه یا می‌خواست حالا مراعات بکنه نمی‌تونیم سلب مسؤولیت از کسانی کنیم که عرصه رو به ما تنگ کردن، این کار عین پاک کردن صورت مسأله است. من با این حرف که باید آموزش از مدارس آغاز بشه و دربارهٔ خطرات رابطه‌ی پرخطر و بیماری‌ها و بارداری صحبت بشه کاملا موافقم ولی دقت کنیم که همين عدم آموزش در مدارس هم بی‌مسؤولیتی است. دوم فرض کنیم دو نفر به اصطلاح بی‌مسئولیتی داشته‌اند و حالا بارداری هم اتفاق افتاده، خوب بگیم دندشون نرم میخواستن نشن؟! تکلیف اون بچه چیه؟! بگیم خب حالا تمام درد روان و جسم رو خانم بکشه تا درس عبرت بشه و این شکلی مظلوم نمایی نکنن؟! بهتر نیست شرایطی فراهم بشه تا به‌جای کیلو کیلو بچه‌دار شدن ناخواسته و نتایجی که برای روان خانواده و کودک داره، امکانات سقط جنین ایمن و فرهنگ و آموزشی اضافه بشه که جلوی ضرر بیشتر رو بگیره؟ قطعا این روش بهتری میتونه باشه که به یک جامعه سالم کمک کنه. برای کسانی هم که اهل فیلم دیدن هستن دیدن فیلم call jane 2022 خالی از لطف نیست.

پی‌نوشت: "ح" عزیز، من و امثال من که در اون شرایط نبودیم، نمی‌تونیم بفهمیم چه روزهایی و چه زخم‌هایی رو کشیدید، گرچه به نظر من توضیح اضافه‌ای به هیچکس مدیون نیستید ولی چقدر از پیام شفاف‌سازی لذت می‌برم همیشه.

🔹 گفت‌و‌گو کنیم.
هنجار اجتماعی یا حکم لایتغیر الهی؟

فاطمه علمدار

هنجار یعنی الگوی رفتاری که اغلب مردم رعایت میکنند و اگر کسی رعایت نکرد،خودشان تنبیهش میکنند.این الگوها ثابت نیستند و درطول زمان تغییر میکنند.مردان امروز اگر به۱۵۰سال قبل بروند،برای کلاه نداشتن تکفیر میشوند و زنان محجبه برای روبنده نداشتن!۱۲۰سال قبل مدرسه رفتن دختران هنجارشکنی بود و۱۰۰سال قبل،کت و شلوار پوشیدن مردان.همین۳۰سال قبل،کسی با چادرمشکی،روسری رنگی نمیپوشید.امروز همه اینها تغییر کرده و هنجارهای ما هم روزی با الگوهای رفتاری جدید جایگزین میشوند.هنجارها از درون جامعه متولد میشوند نه با اعمال قدرت بیرونی.جامعه شاید قواعد زوری را رعایت کند ولی در اولین فرصت،هرآنچه که از خودش برنیامده را بالا میآورد.تلاش44ساله ج.ا برای هنجارسازی حجاب شرعی را میتوان در همین چارچوب دید.

بهمن57،تعداد زنانی که پوشش سر نداشتند،واضحا از زنانی که همه بدنشان پوشیده بود به جز وجه و کفین،بیشتر بود و عموم جامعه،نداشتن پوشش سر را هنجارشکنی نمیدانست.رهبر انقلاب که16اسفند57،اجازه اشتغال زنان را منوط کرد به رعایت حجاب شرعی،جامعه ملتهب شد و۵سال طول کشید تا قانون بگوید زنانیکه حجاب شرعی ندارند مجرمند و مجازاتشان شلاق است.زنانیکه با لباسهای متنوع انقلاب کردند و زندان رفتند و شکنجه شدند؛همانها که طبق هنجارها محترم بودند ولی پوشش سر نداشتند،ناگهان تبدیل شدند به مجرمانی که سلامت جامعه را به خطر میانداختند و شایسته مجازات بودند.چادرمشکی و مقنعه شد تنها نماد زنِ عفیف و مانتوهای بلند هم مسامحتا پذیرفته شد برای زنانیکه نمیتوانستند به اندازه کافی خوب باشند.
۴۰سال قبل،قانونگذار میگفت حجاب حکم ضروری دین است و مردمی که به ج.ا آری گفتند،از حکومت انتظار دارند حکم اسلام را اجرا کند.گشتهای کمیته‌،جندالله ژاندارمری و ثارالله سپاه،شروع کردند به نظارت بر زنان و همه نهادهای فرهنگی برای هنجارسازی حجاب بسیج شدند؛ولی جامعه هیچوقت این قانون را درست رعایت نکرد.23سال از تصویبش گذشته بود که به راهکار گشت ارشاد رسیدند!سال1387بودجه گشت ارشاد103میلیارد تومان بود و تا خرداد آن سال1098 زن برای بدحجابی دستگیر شدند!
نتیجه بیش از2دهه تلاش برای هنجارسازی رعایت حجاب شرعی،ابداع مفهوم«بدحجابی»بود!حالتی در میانه«باحجابی»و«بیحجابی»که هرچند در فقه سنتی بیمعنا بود ولی به حامیان حجاب اجباری اطمینان میداد که اگر«حجاب شرعی»رعایت نمیشود،لااقل«بیحجابی»و نداشتن پوشش سر مانند زمان پهلوی نیست و این یعنی موفقیت!

درمقابل،با افزایش اخبار فسادهای اقتصادی و زدوبندهای سیاسی،نارضایتی متشرعین دلبسته به انقلاب اسلامی،از بی توجهی به دیگر احکام اسلامی بیشتر میشد.مخصوصا که با گذشت3دهه از انقلاب،اغلب نوجوانان پرشوری که نوه های آنها بودند،سبک زندگی ای را برمیگزیدند که حجاب شرعیِ مدنظر فقه سنتی جایی در ان نداشت.
سال1401،بودجه گشت ارشاد1000میلیارد تومان بود و بودجه سازمان اورژانس کشور395میلیارد تومان.جامعه،مادری را دید که جلوی ون گشت ارشاد ایستاده و التماس میکند دختر مریضش را نبرند.چند روز بعد،دختر چادری که تذکر حجاب داده بود،از اتوبوس بیرون انداخته شد و این یعنی همه بودجه هایی که در تمام این سالها برای طرد اجتماعی زنان بدحجاب صرف شده بود،نتیجه عکس داد.حاکمیت،زن بدحجابی که مورد حمایت مردم قرار گرفته بود را وادار به عذرخواهی تلوزیونی کرد،ولی پویش«من محجبه ام و با حجاب اجباری مخالفم»گسل پنهانی که میان متشرعین شکل گرفته بود را نیز عیان کرد.

التهابات1401و مخالفت برخی از علما،مذهبیون،زنان محجبه و خانواده های شهدا با حجاب اجباری و شیوه اجرای ان،توجیه قانون حجاب اجباری به عنوان ضرورتی دینی را دشوار کرد.تا جاییکه در مقدمه توجیهی لایحه«حمایت از فرهنگ عفاف و حجاب»هیچ اشاره ای به اینکه حکومت اسلامی باید حجاب شرعی را اجرا کند،نشده بلکه حجاب را هنجاری اجتماعی دانستند که رعایتش برای سلامت جامعه اهمیت دارد!علیرغم این مقدمه سکولار،متن با این پیش فرض اغاز میشود که«کشف حجاب»نقض هنجار اجتماعیست و با خواندن ادامه متن متوجه میشویم که حدود«حجاب»و«کشف حجاب»را فقه موردتایید ج.ا تعیین کرده و نه هنجارهای اجتماعی.واضحست که تعریف حدود«حجاب شرعی»به عنوان مفهومی دینی،در تخصص فقهاست و تعریف«حجاب هنجاری»به عنوان مفهومی اجتماعی،در تخصص عالمان اجتماعی.قانونگذاری که حجاب را هنجار اجتماعی میداند،آماده است که بداند مردم،چه حد از ناپوشیدگی زنان را هنجارشکنی میدانند و بی نیاز از صرف بودجه های کلان دولتی و مداخله نظامی،تحملش نمیکنند.

۴۰سال از تصویب اولین مجازات برای عدم رعایت حجاب شرعی گذشت و حالا لایحه ای که دیگر به حکم الهی برای توجیه حجاب اجباری استناد نمیکند،قرار است علاوه بر زنان،ماشینها و اماکن و همه مردمانی که "بیحجابها" را تنبیه نمیکنند،مجازات کند.چون حجاب هنجار است ولی آنها نمیفهمند...
Forwarded from نیازستان (محسن یارمحمدی)
#لاطالائیل ،

برای یافتن ترسوترین، بزدل‌ترین، منحط‌ترین و... انسان‌ها یا مجموعه‌ها دنبال نشان‌های عجیب و غریب مباش، کسان یا مجموعه‌هایی که از مسئولیت و گردن‌گرفتن نتایج کردار و گفتار خود می‌گریزند و عوامل و عواقب هرچیز را به خارج از خود نسبت می‌دهند بزدل‌ترین، منحط‌ترین و ترسوترین‌های جهانند. هرچند ممکن است به ظاهر خدم و حشم و جا‌ن‌نثارانی داشته‌باشند و بر تخت قدرت و شوکت نیز تکیه زده‌باشند...

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
دکتر سرگلزایی drsargolzaei
🔹 #گفت‌و‌گو_کنیم 🔹 تجربه‌های شخصی خود را در زمینه‌ی ختم بارداری ناخواسته در ایران به اشتراک بگذارید. اجازه دهید نور بر تاریکخانه‌ای دیگر از تاریکخانه‌‌های جامعه‌ی ایران بتابد. 🔹 ایمیل من: isssp@yahoo.com
🔹 تجربه‌های‌مان را به اشتراک بگذاریم.

🔹 خانم بهار:
۳۱ سال دارم. وقتی ۹ سالم بود و برادرم ۲ سال داشت، مادرم باردار شد. آن زمان من درکی از بارداری و خواسته‌ و ناخواسته بودنش نداشتم. فقط از صحبت‌های مادرم با خانم همسایه متوجه شدم اتفاقی افتاده که مادرم از آن خشنود و راضی نیست. به‌خاطر دارم مادرم همراه با دوستش به مکانی رفتند؛ بعد از آن مادرم روزی چند بار با حال بدی اسپند می‌خورد و کارهای سنگین انجام می‌داد. حال مادرم خوب نبود و من عذاب می‌کشیدم‌. روزهایی که مادرم ناخوش بود جهان برایم به اندازه‌ی یک قفس می‌شد. پدرم در بیمارستان کمک بهیار بود. شب‌ها صدای پچ‌پچ‌شان را می‌شنیدم. حدود دو هفته بعد مادرم رفت بیمارستان. یک شب هم فکر کنم بستری شد. وقتی برگشت تا چند روز در رختخواب استراحت کرد. برادرم می‌رفت بیرون بازی می‌کرد و چند دقیقه یک‌بار می‌آمد پیش مادرمان و می‌پرسید: مامان خوب شدی؟ کودک ۲ ساله هم ناراحت بود. به سن نوجوانی که رسیدم مادرم از سقط برایم گفت و من فهمیدم آن سال چه اتفاقی رخ داده بود. شجاعت مادرم را برای تصمیمی که آن سال گرفت تحسین می‌کنم ولی رنج و دردی که تحمل کرد را هیچ وقت فراموش نمی‌کنم.
درباره‌ی نظر خانم فاطمه هم که از مسئولیت می‌گویند می‌خواهم بگویم ما دربرابر چه مسئول هستیم‌ دقیقا؟ آیا در برابر دیکتاتوری که برای خصوصی‌ترین مسائل آدم تصمیم می‌گیرد و از جبر و زور استفاده می‌کند می‌توان از مفهوم مسئولیت استفاده کرد؟ ما چه آزادی‌ای داریم که دربرابرش مسئول هم باشیم؟ همیشه جنگیدیم. خواستیم وارد جامعه شویم پدرمان درآمد تا خانواده را راضی کنیم، اگر دوست‌پسر داشتیم با مخفی‌کاری بود، اگر رابطه‌ی جنسی‌ای بود هزار ترس و کابوس داشت. ما یک‌طور می‌جنگیدیم و نسل جدید هم طوری دیگر... 
در یک کشور آزاد وقتی زنی ناخواسته باردار می‌شود مسئولیتش این است که انتخاب کند آیا آن جنین را می‌خواهد نگه دارد یا نه؟ و ناراحتی‌هایی که قطعا با آن مواجهه می‌شود را بپذیرد و با آنها کنار بیاید. ولی در امنیت می‌رود بیمارستان و عمل سقط را انجام می‌دهد. ولی در کشوری که سقط ممنوع است، زن و مرد باید به هزار در‌به‌دری بيفتند تا دکتری پیدا کنند.
الان با داشتن دختری سه ساله دیگر قصد بارداری مجدد ندارم، هیچ وقت. برای تصمیمی که گرفته‌ام دنبال پزشکی هستم که دستگاه IUD را برایم کار بگذارد و همین کار مثل پیدا کردن دارو در ناصرخسرو شده است. راه رسیدن به تصمیمم مثل گذر از هزارتویی پیچ در پیچ شده!

🔹 گفت‌و‌گو کنیم.
🔹 گفت‌و‌گو کنیم.

🔹 خانم الهام:
برای خارج شدن از وضعیت قربانی سیستم بودن باید مسؤوليت‌ پذیرفت! حتی اگه 99.99 درصد تصمیمات ما در چنبره‌ی قدرت حکومت محصور باشه؛ برای خروج از این وضعیت باید به همون یک صدم درصد قدرت اختیار مجموعه‌ی افراد خودآگاه تکیه کرد. تغییر رژیم و یا تغییرات اساسی در شرایط، بدون تسلط در همون محدوده‌ی ناچیز قدرت فردی ممکن نیست.
به شخصه درباره‌ی اشتباهاتم از خودم پرسیدم یعنی از وضعیت فرانکل در آشویتس اوضاع سخت‌تره؟
به نظرم با نفی کامل مسؤوليت‌ فردی پیشرفتی حاصل نمی‌شود. گرچه قبول دارم و درست است که جهت اصلی و علت‌العلل مصائب رو نباید اشتباه بگیریم اما این به معنای نفی اشتباهات خودمان در محدوده‌ی ناچیز قدرت‌مون نیست. آسون‌تر اینه که صدای وجدان‌مونو با تمرکز بر شرایط مصیبت‌بارمون خاموش کنیم! ولی علاج و راهکار خروج و بهتر شدن فردی و اجتماعی این نیست! روش تسکین یافتن و با قیافه‌ی حق به جانب درجا زدن اینه!
این اعتراف آدمی‌‌ است که از چهل سالگی عبور کرده اما یکی از هزاران هزار آرزوش رو هنوز نتونسته محقق کنه!
فقط آرزوهاش رو کوچک و کوچک‌تر کرده تا بتونه از محقق کردن‌شون لذت ببره!
با این وصف به خودش هم رو نداده تا بار تمام ناکامی‌هاش رو به گردن شرایط و خراب‌شده‌ای که توش به‌دنیا اومده بندازه!
همه ما اگه فرصت به کار بستن برخی تجربیات‌مونو در یک عمر دوباره با تکرار همون وقایع داشتیم؛ مطمئنم هر بار بهتر از قبل عمل می‌کردیم. پس فقط تسکین دادن دردها و التیام بخشیدن به زخم‌ها، علاج نیست! باید تجربیات افراد رو تبدیل به راهکارهای فردی و جمعی برای گریز از چنبره‌ی شرایط سخت و قدرت مطلقه کرد.
همچنان با خانم فاطمه همدل‌ام به‌خصوص با تأکيدشون به این نکته که نتیجه‌ای که ما از بخشی از اشتباهات‌مون می‌گیریم همیشه عادلانه نیست؛ برای همین به‌نظرم باید به راهکارهایی که مسبب آسان‌تر شدن زندگی و کم‌هزینه‌تر شدن خطاهاست فکر کرد.
به‌جای این‌که فقط روی یه فاکتور (ظلم و فساد سیستماتیک) تأکید کنیم مؤثرتره که پیش‌بینی و برنامه‌ریزی کرد و نقشه کشید برای تغییر و یا گریز در هر موقعیت و ماجرایی، اون هم پیش از وقوع برخی حوادث. فکر می‌کنم به این ترتیب مانع می‌شیم تا با ظلم فردی و شخصی، خودمونو مورد ستم مضاعفی قرار بدیم. خودمون هم می‌تونیم تا جایی در محدودهٔ اختیارات‌مون‌ قرار داره -دست‌کم فقط با عدم اتخاذ تصمیمات احمقانه- به خودمون رحم کنیم!

🔹 گفت‌و‌گو کنیم.
Forwarded from نیازستان (محسن یارمحمدی)
#درنگ_عربی
#فاروق_جویَدة (مصر)

لا تحزني..
إن الزمان الراكع المهزوم لن يبقى..

و لن تبقى،
خفافيش الحفر...

فغداً تصيح الأرض..
فالطوفان آت
و البراكين التي سجنت أراها تنفجر..

والصبح هذا الزائر المنفي من وطني يُطل الآن..
يجري..
ينتشر..
وغداً أحبك،
مثلما يوم حلمت..
بدون خوف أو سجون أو مطر.

-------------------- ترجمه: محسن یارمحمدی

غمگین مباش ای زن
این روزگاران ِ خمیده قامت ِ رنجور
باقی نخواهد ماند.

باقی نخواهد ماند
شب‌پره‌های غارهای تیره و تاریک
فردا زمین فریاد خواهدزد
طوفان به راه افتاده، در راه است
آتشفشان‌هایی که دربندند
-می‌بینم-
فردا،
در انفجاری سرخ می‌خندند

و صبح این مهمان ِ رانده از وطن
سرمی‌کشد حالا
و راه می‌افتد
و پخش خواهدشد

فردا،
تو را
من دوست خواهم داشت
مانند آن روزی که عشقت آرزویی سبز را می‌کاشت
بی‌ ترس،
یا زندان
یا تندی باران...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
دکتر سرگلزایی drsargolzaei
🔹 #گفت‌و‌گو_کنیم 🔹 تجربه‌های شخصی خود را در زمینه‌ی ختم بارداری ناخواسته در ایران به اشتراک بگذارید. اجازه دهید نور بر تاریکخانه‌ای دیگر از تاریکخانه‌‌های جامعه‌ی ایران بتابد. 🔹 ایمیل من: isssp@yahoo.com
🔹 تجربه‌های‌مان را به اشتراک بگذاریم.

🔹 خانم زهرا:
۲۴ سال پیش بود. من سی و دو ساله بودم و یک دختر ۱۰ ساله و یک پسر چهار ماهه داشتم. مصمم بودیم بچه دیگه‌ای نمی‌خواهیم، برای همین IUD گذاشته بودم. وقتی متوجه شدم با وجود IUD حامله شده‌ام به شدت شوکه شدم. تصمیم گرفتیم بچه را سقط کنیم و در این مورد، من و همسرم موافق بودیم‌ و تا به امروز هم از این تصمیم پشیمون نیستیم.
چیزی که می‌خوام تعریف کنم نحوهٔ سقط جنین بود. خواهرم پزشک است. باهاش مشورت کردم و قرار شد قضیه رو به هیچ کسی نگیم و اون بگرده یه دکتر تو تهران پیدا کنه که این کار رو با ایمنی در مطب انجام بده. چند روز بعد من، همسرم و خواهرم رفتیم مطب دکتر ص. با اطلاعاتی که خواهرم پیدا کرده بود دکتر ص توی مطب خودش این کار رو می‌کرد. اون موقع ۶۵۰ هزار تومان به صورت نقد می‌گرفت و به خاطر پزشک بودن خواهرم قبول کرد ۵۰۰ هزار تومان از ما بگیره که به پول اون موقع برای یه خانواده کارمند هنوز زیاد بود ولی ما پول رو جور کردیم و رفتیم. اول برگه‌ای امضا کردیم با این مضمون که من سر خون‌ریزی شدید افتاده‌ام و هیچ چاره‌ای جز کورتاژ نیست. بعد من تنها رفتم توی اتاق مخصوص. دکتر ص که اونموقع به نظرم مرد میانسالی می‌رسید یه آقای دیگه رو که حدودا همسن خودش بود به‌ عنوان دکتر بیهوشی به من معرفی کرد. با ترس فراوون روی تخت دراز کشیدم و در فاصله‌ای که دکتر آماده بشه وداروی بیهوشی اثر کنه، من شاهد یه گفتگوی عجیب بین دکتر ص و دکتر بیهوشی بودم، گفتگویی که شنیدنش در اون وضعیت بی‌دفاع و آسیب پذیری که من داشتم درد و رنجی مضاعف در من ایجاد کرد. دکتر ص شروع کرد به شوخی‌های زشت و زننده‌ی جنسی و در این حین به بدن من اشاره می‌کرد. سال‌ها از اون روز میگذره ولی خاطره‌ی تلخ اون گفتگو هنوز دردناکه.
من یک زن دههٔ چهل هستم که تو ایران بزرگ شدم و فکر می‌کنم مثل اکثر زن‌های هموطنم خاطرات تلخی دارم از متلک‌های توی خیابون، دست درازی و دستمالی‌های توی تاکسی و اتوبوس و هر جایی که می شد به بدن زنی دستی کشید و یا چیزی گفت. ولی چیزهایی که اون‌روز توی اون مطب و توسط دو تا پزشک می‌شنیدم رنج ماندگارتری داشتند.

🔹 گفت‌و‌گو کنیم.
دکتر سرگلزایی drsargolzaei
🔹 گفت‌و‌گو کنیم. 🔹 خانم فاطمه: سلامی دوباره ظاهرا داستان، دنباله دار شد! در نقد کامنت خانم سارا (پژوهشگر)، راستش شخصا با متون سنگین ولو خیلی علمی، در گفتگو میانه‌ی خوشی ندارم ، فکر می‌کنم کارکرد گفتگو و مقاله یکسان نیست و هر کدام جایگاه خودش را دارد (اگرچه…
🔹 تجربه‌های‌مان را به اشتراک بگذاریم.

🔹 خانم معصومه:
مایلم از سه بارداری ناخواسته برای‌تان صحبت کنم، ولی قبل از آن اجازه بدهید به خانم فاطمه که نقش انسان صد درصد مسئولیت‌پذیر را به عهده گرفته‌اند، بگویم:
«عصمت به آینه مفروش
که فاجران نیازمندترانند»
شما یک نفر را واداشتید تا تمام جزئیات رابطه ی جنسی‌اش را برای‌تان تعریف کند تا تأییدشان کنید و بهشان مجوز «غیر جهنمی» بدید، به‌گمانم آدم ها ممکن است اشتباه کنند، یا ممکن است در حالی که اشتباه نمی‌کنند، اشتباه کنند. چه شد که شما بر مسند داوری تکیه زدید و برخی را مقصر دانستید و به برخی حکم برائت دادید؟ کمتر زنی پیدا می‌شود که دوست داشته باشد حامله شود و برود سقط جنین کند؛ ضمنا فکر می‌کنم این اصلا در حیطه ی اختیارات یک حکومت نگنجد که برای سقط یا نگهداشتن جنین مردم قانون وضع کند. همچنین لطفا نقش قربانی را بازی نکنید که گمان می‌کردید آزادی است و وای به حال روزی که آزادی داشته باشیم و چه برسر آدم‌ها می آید و چه و چه ... این همان آزادی گفت‌وگوست که شما برنمی‌تابیدش. خیلی ها با شما مخالف هستند. ناچارید تحمل نظرات مخالف را داشته باشید. کسی به شما هتک حرمت نکرد. پس باید بهای آزادی را بپردازید و کلام کسانی را که با شما موافق نیستند، بشنوید.
و امااز تجربه‌ها:
🔹 نخستین آن، خانمی از اقوام‌مان که در دوران کودکی، درد دلش را با زن‌های دیگر می‌شنیدم. این‌که برای خلاصی از بارداری ناخواسته‌اش ، چه بلاها بر سر خود و جنین آورده ، خود را از بلندی پرت کرده، انواع و اقسام خوردنی‌ها ، که امعاء و احشای آدمیزاده را فی‌الجمله قلوه‌کن می‌کند خورده و چه و چه، که جنین را سقط کند، که نکرده و نشده. حالا آن طفل بی‌گناه که بزرگ شده، به اختلالات متعددی دچار است و در بزرگسالی ناگزیر تحت مراقبت مادر مورد نظر است.
🔹 واقعیت دومین موضوع ، زمانی بر من آشکار شد که خاطرات سقط جنین‌ها را در همین کانال می‌خواندم. ناگهان برادر کوچک‌تر خود را به یاد آوردم که وضعیت او مایه‌ی اندوه و نگرانی همیشگی من است، اگر آرزو بر من پیر عیب نبود، آرزو می‌کردم او را همچون جوانان دیگر شاد و تندرست ببینم که دارد لذات زندگی را تجربه می‌کند و حق خود را از روزگار می‌ستاند اما همیشه محرومیت‌اش را دیده‌ام و این خاطرات ناگهان به یادم آورد که مادر من نیز از آن اعمال خارق‌العاده را با خود و بدنش که جنینی را حمل می‌کرد، انجام داده. کلمات او از پس گذر مه‌آلود سال‌ها، شفاف شد که چه جانی کنده بود تا از این حاملگی ناخواسته رهایی یابد ، اما نشده بود و لابد -یا احتمالا- مشکلات جسمی متعددی که برادر عزیزم با آنها تا ابد درگیر خواهد بود از این روست. از مادرم متنفر باشم؟ از پدرم؟ از وضعیت فرهنگی خانواده و عرف جامعه‌ام؟ از قانون‌؟ و کدام یک بر تن و جان دردناک برادر افاقه می‌کند؟
🔹 سومین تجربه مربوط به خودم است که با اجازه‌ی خانم فاطمه جزئیات آن را توضیح نخواهم داد. یک حاملگی ناخواسته از همسری بی‌مسئولیت و دچار مشکلات خلقی و روانی متعدد (تازه همه‌ی اینها بدون درنظر گرفتن مشکلات خلقی و روانی خودم است) در رابطه‌ای که احساس می‌کردم دیری نمی‌انجامد. باید همسر مورد نظر را دنبال خود می‌کشاندم نزد دکتر و دوافروش که خیال نکنند حاملگی پنهانی و خلاف شرع! است و دست کم دارویی بدهند. همسر مذکور خیلی حوصله نداشت فکر کند که حالا با سقط جنین موافق است یا مخالف، احساس می‌کرد به همان آسانی و سادگی‌ست که در تختخواب تصمیم می‌گیرد ، بنابراین اگر هوس فرزند دیگری کرد بعدا دوباره اقدام می‌کند. دکتر روی یک کاغذ بدون سربرگ نوشت : پروژسترون. ابتدا می‌بایست پروژسترون مصرف شود و بعد در صورت لزوم کورتاژ. سخاوت دوافروش‌های خیابان عجیب و غریب ناصرخسرو پروژسترون‌های مورد نظر را به من رساند. باید دو تا، دوتا به فاصله‌ی چند ساعت پشت سر هم استفاده می‌کردم. استفاده کردم و این داستان پایان گرفت. در سال‌های پس از طلاق همیشه فکر می‌کردم اگر امکان مالی‌اش را داشتم و در این مملکت، فرزند متعلق به پدر نبود، می‌شد حالا فرزندم را داشته باشمش. دلم برایش تنگ می‌شود. هوایش را می‌کنم. اما می‌دانم که این دلتنگی از روی فرار از تنهایی خودم است. اما عادلانه نیست که انسان‌هایی را به این دنیا فرا بخوانیم که تنهایی و غربت ما را علاج کنند، برای زندگی به معنایی بیش از اینها نیاز داریم.

🔹 گفت‌و‌گو کنیم.
🔹 پروژه‌ی درمان رایگان آسیب‌دیدگان خشونت حکومتی در ایران ادامه دارد.

🔹 لطفا برای برقراری ارتباط با درمانگر، شرح حال مختصرتان را به من ایمیل کنید:
isssp@yahoo.com

🔹 دکتر محمدرضا سرگلزایی- روانپزشک