دکتر سرگلزایی drsargolzaei
سیزدهساله که بودم، کلاس کامپیوتر میرفتم و یه روز که کلاسم تموم شد و داشتم از آموزشگاه بیرون میاومدم، دیدم جای سوزنانداز نیست، برعکس چندساعت قبل که وارد کلاس شده بودم. اولین بار بود که این جمعیت رو یهجا میدیدم. هرچی به سمت راست میرفتم، جمعیت متمرکزتر…
🔹 کتابهای ترجمه شده
توسط اشکان غفاریان دانشمند
توسط اشکان غفاریان دانشمند
#چشم_تاریخ
نیکولای #چائوشسکو دبیر کل حزب کمونیست رومانی از سال ۱۹۶۵ تا هنگام مرگ بود. او دومین و واپسین رییس دولت و فرمانروای کمونیست رومانی به شمار میرود. دوران حکومت او در رومانی با سرکوب و روشهای خشن گره خورده بود و گفته میشود رومانی در آن هنگام سرسخت ترین حکومت استالینی در بلوک شرق را دارا بود. این دوران آمیخته با سیاستهای پرستش رهبر (کیش شخصیت)، ملیگرایی و دشمنی با کشورهای خارجی بود که نه تنها قدرتهای غربی که شوروی را نیز در بر میگرفت. دولت او سرانجام در سال ۱۹۸۹ در پی انقلاب رومانی سقوط کرد و چائوشسکو و همسرش پس از محاکمهای شتابزده و کوتاه، که به گونه مستقیم از تلویزیون نیز پخش میشد، به اعدام محکوم شدند و در برابر جوخه آتش قرار گرفتند. کشتن آنها واپسین اعدام در رومانی پیش از ملغی شدن قانون اعدام در ۷ ژانویه ۱۹۹۰ بود. آتش انقلاب رومانی در شهر کوچک مرزی، تیمیشوارا برافروخته شد. این شهر قبلاً هم شاهد ناآرامیهائی بود که توسط نیروهای امنیتی سریعاً در نطفه خفه شده بود. در این شهر، لاسلو توکس، کشیش وابسته به کلیسای رفورمیستی مجارستان روز ۱۰ دسامبر سال ۱۹۸۹، زیر فشار مسئولان حکومت کمونیستی اعلام کرد که ناگزیر به مهاجرت است. او مأموران امنیتی را به نفوذ در کلیسا و به مداخله در امور دینی و معنوی متهم کرده بود. روز بعد مسئولان حکومتی از جمله شهردار، به کلیسای کشیش توکس آمدند و از اجتماعکنندگان خواستند که پراکنده شوند. معترضان، آنان را هو کردند و تمامی راههای مجاور کلیسا را بستند. آنها فریاد میزدند: آزادی! آزادی!
به گفتهٔ لاسلو توکس، مردم انگیزهٔ اولیهٔ اعتراضشان را از یاد برده و دیگر خواستار سرنگونی نظام بودند.
در حالی که ساعت ۱۰ صبح روز ۱۷ دسامبر سال ۱۹۸۹ ژنرال استانکولسکو در شهر تیمیشوارا وضعیت فوقالعاده اعلام کرد، نیکلای چائوشسکو رهبر رومانی در تهران در حال نهادن دسته گل بر آرامگاه آیت الله خمینی بود. سفر وی در دسامبر ۱۹۸۹ به جمهوری اسلامی ایران، آخرین سفر رسمی خارجی اش بود و مدت کوتاهی پس از بازگشت به کشورش، همراه با همسرش دستگیر و اعدام گردید. در پی اعدام چائوشسکو در روز ۲۵ دسامبر ۱۹۸۹ و تنها چند روز پس از بازگشت از سفرش به ایران و دیدار با مقامات بلندپایه وقت، پس لرزههای این اتفاق در ایران جنجال آفرین شدند. در ۵ دی ماه ۱۳۶۸ خورشیدی، ۸۴ تن از نمایندگان مجلس سوم شورای اسلامی با پرسش از علی اکبر ولایتی، وزیر امور خارجه ی وقت، خواهان پاسخگویی او در قبال دعوت از دیکتاتور مخلوع رومانی شدند.
نیکولای #چائوشسکو دبیر کل حزب کمونیست رومانی از سال ۱۹۶۵ تا هنگام مرگ بود. او دومین و واپسین رییس دولت و فرمانروای کمونیست رومانی به شمار میرود. دوران حکومت او در رومانی با سرکوب و روشهای خشن گره خورده بود و گفته میشود رومانی در آن هنگام سرسخت ترین حکومت استالینی در بلوک شرق را دارا بود. این دوران آمیخته با سیاستهای پرستش رهبر (کیش شخصیت)، ملیگرایی و دشمنی با کشورهای خارجی بود که نه تنها قدرتهای غربی که شوروی را نیز در بر میگرفت. دولت او سرانجام در سال ۱۹۸۹ در پی انقلاب رومانی سقوط کرد و چائوشسکو و همسرش پس از محاکمهای شتابزده و کوتاه، که به گونه مستقیم از تلویزیون نیز پخش میشد، به اعدام محکوم شدند و در برابر جوخه آتش قرار گرفتند. کشتن آنها واپسین اعدام در رومانی پیش از ملغی شدن قانون اعدام در ۷ ژانویه ۱۹۹۰ بود. آتش انقلاب رومانی در شهر کوچک مرزی، تیمیشوارا برافروخته شد. این شهر قبلاً هم شاهد ناآرامیهائی بود که توسط نیروهای امنیتی سریعاً در نطفه خفه شده بود. در این شهر، لاسلو توکس، کشیش وابسته به کلیسای رفورمیستی مجارستان روز ۱۰ دسامبر سال ۱۹۸۹، زیر فشار مسئولان حکومت کمونیستی اعلام کرد که ناگزیر به مهاجرت است. او مأموران امنیتی را به نفوذ در کلیسا و به مداخله در امور دینی و معنوی متهم کرده بود. روز بعد مسئولان حکومتی از جمله شهردار، به کلیسای کشیش توکس آمدند و از اجتماعکنندگان خواستند که پراکنده شوند. معترضان، آنان را هو کردند و تمامی راههای مجاور کلیسا را بستند. آنها فریاد میزدند: آزادی! آزادی!
به گفتهٔ لاسلو توکس، مردم انگیزهٔ اولیهٔ اعتراضشان را از یاد برده و دیگر خواستار سرنگونی نظام بودند.
در حالی که ساعت ۱۰ صبح روز ۱۷ دسامبر سال ۱۹۸۹ ژنرال استانکولسکو در شهر تیمیشوارا وضعیت فوقالعاده اعلام کرد، نیکلای چائوشسکو رهبر رومانی در تهران در حال نهادن دسته گل بر آرامگاه آیت الله خمینی بود. سفر وی در دسامبر ۱۹۸۹ به جمهوری اسلامی ایران، آخرین سفر رسمی خارجی اش بود و مدت کوتاهی پس از بازگشت به کشورش، همراه با همسرش دستگیر و اعدام گردید. در پی اعدام چائوشسکو در روز ۲۵ دسامبر ۱۹۸۹ و تنها چند روز پس از بازگشت از سفرش به ایران و دیدار با مقامات بلندپایه وقت، پس لرزههای این اتفاق در ایران جنجال آفرین شدند. در ۵ دی ماه ۱۳۶۸ خورشیدی، ۸۴ تن از نمایندگان مجلس سوم شورای اسلامی با پرسش از علی اکبر ولایتی، وزیر امور خارجه ی وقت، خواهان پاسخگویی او در قبال دعوت از دیکتاتور مخلوع رومانی شدند.
Forwarded from روانشناسی اجتماعی ایرانیان
تاریخِ پوشاندن خود...(بخش اول)
مروری بر سیر تاریخی حکم حجاب شرعی در منابع معتبر اسلامی
فاطمه علمدار
تبصره ماده ۶۳۸ قانون مجازات اسلامی میگوید زنانی که بدون حجاب شرعی در انظار عمومی ظاهر شوند،مجازات خواهند شد.طبق اصل۱۶۷ قانون اساسی،وقتی حکم دعوا در قوانین مدونه نباشد،قاضی باید براساس منابع معتبر اسلامی و فتاوای معتبر،حکم صادر کند.
تصور غالب این است که حکم حجاب شرعی در تمام منابع معتبر اسلامی و فتاوای معتبر در طول تاریخ،پوشاندن همه بدن به جز وجه و کفین بوده است.و باز هم تصور غالب این است که بیتفاوتی نسبت به عدم رعایت حجاب شرعی از طرف زنان، مصداق اهمال در واجب شرعی امر به معروف و نهی از منکر است و همه جامعه را به ورطه هلاک میکشاند.سوال مهمی است که از خودمان بپرسیم:آیا واقعا در همه ۱۴۰۰ سال گذشته،همه مسلمانان همینطور فکر میکردند؟آیا اگر ویدا موحد،با بلوز و شلوار و روسریِ سفیدِ به چوب بسته شده اش،گوشه معبری در قرن دوم هجری ایستاده بود هم به یک سال حبس محکوم میشد؟سپیده رشنو مجبور به عذرخواهی میشد و مهسا امینی...
اگر کسی میگفت "من به حجاب اجباری اعتراض دارم" چطور؟
با عینک جامعه شناسی تاریخی که به سیر حکم حجاب شرعی در منابع معتبر اسلامی و به طور خاص فقه جعفری نگاه کنیم، تا حدی میشود تفاوتهای مواجه فعلی ما با مسئله حجاب را با پیشینیان مان،مقایسه کرد.اینکه بتوانیم وضعیتی که در آن هستیم را از قله تاریخ، تماشا و توصیف کنیم،کمک میکند که درکی منطقی تر از مسیری که میخواهیم طی کنیم، به دست آوریم.و من در سلسله یادداشت هایی که تحت عنوان"تاریخ پوشاندن خود" به مرور منتشر خواهم کرد،تلاش میکنم که در حد توان خودم، سیر حکم حجاب شرعی را در "کتب فقهی معتبر اسلامی" تا دوران غیبت کبری، و در "کتب فقه جعفری" از آغاز غیبت کبری تا امروز،در چارچوب نگاه جامعه شناسی تاریخی،توصیف کنم.
بخش اول این تحقیق( از وفات پیامبر تا پایان خلافت اموی) در لینک پایین صفحه ،قابل مطالعه است.
@fsalamdar
https://bit.ly/3m2cASU
مروری بر سیر تاریخی حکم حجاب شرعی در منابع معتبر اسلامی
فاطمه علمدار
تبصره ماده ۶۳۸ قانون مجازات اسلامی میگوید زنانی که بدون حجاب شرعی در انظار عمومی ظاهر شوند،مجازات خواهند شد.طبق اصل۱۶۷ قانون اساسی،وقتی حکم دعوا در قوانین مدونه نباشد،قاضی باید براساس منابع معتبر اسلامی و فتاوای معتبر،حکم صادر کند.
تصور غالب این است که حکم حجاب شرعی در تمام منابع معتبر اسلامی و فتاوای معتبر در طول تاریخ،پوشاندن همه بدن به جز وجه و کفین بوده است.و باز هم تصور غالب این است که بیتفاوتی نسبت به عدم رعایت حجاب شرعی از طرف زنان، مصداق اهمال در واجب شرعی امر به معروف و نهی از منکر است و همه جامعه را به ورطه هلاک میکشاند.سوال مهمی است که از خودمان بپرسیم:آیا واقعا در همه ۱۴۰۰ سال گذشته،همه مسلمانان همینطور فکر میکردند؟آیا اگر ویدا موحد،با بلوز و شلوار و روسریِ سفیدِ به چوب بسته شده اش،گوشه معبری در قرن دوم هجری ایستاده بود هم به یک سال حبس محکوم میشد؟سپیده رشنو مجبور به عذرخواهی میشد و مهسا امینی...
اگر کسی میگفت "من به حجاب اجباری اعتراض دارم" چطور؟
با عینک جامعه شناسی تاریخی که به سیر حکم حجاب شرعی در منابع معتبر اسلامی و به طور خاص فقه جعفری نگاه کنیم، تا حدی میشود تفاوتهای مواجه فعلی ما با مسئله حجاب را با پیشینیان مان،مقایسه کرد.اینکه بتوانیم وضعیتی که در آن هستیم را از قله تاریخ، تماشا و توصیف کنیم،کمک میکند که درکی منطقی تر از مسیری که میخواهیم طی کنیم، به دست آوریم.و من در سلسله یادداشت هایی که تحت عنوان"تاریخ پوشاندن خود" به مرور منتشر خواهم کرد،تلاش میکنم که در حد توان خودم، سیر حکم حجاب شرعی را در "کتب فقهی معتبر اسلامی" تا دوران غیبت کبری، و در "کتب فقه جعفری" از آغاز غیبت کبری تا امروز،در چارچوب نگاه جامعه شناسی تاریخی،توصیف کنم.
بخش اول این تحقیق( از وفات پیامبر تا پایان خلافت اموی) در لینک پایین صفحه ،قابل مطالعه است.
@fsalamdar
https://bit.ly/3m2cASU
Telegraph
تاریخِ پوشاندن خود...(بخش اول)
در مطلب پیش رو با عینک جامعه شناسی تاریخی،نگاهی کلی خواهم داشت به حکم پوشش مرد و زن مسلمان در طول 1434سالی که از وفات پیامبر اسلام میگذرد.طبیعتا با توجه به اینکه هیچ تخصصی در حوزه اصول فقه ندارم،صرفا احکام دانشمندان اسلامی و به طور خاص تشیع جعفری را که از…
Forwarded from "ابرهای تاریک" اشکان دانشمند (Ashkan GhD)
سیب نخستین بار بر سر نیوتن فرود نیامد
پیش از آن بر سر عدهای افتاده بود
که خیال میکردند
روزگاری دست حوا بود که سیب چید و انسان بر زمین افتاد
پی نبردند به جاذبه
آنها پیامبران بودند
نفهمیدند معنای جاذبهی زمین را
#شعر
#اشکان_غفاریان_دانشمند
#اشکان_دانشمند
پیش از آن بر سر عدهای افتاده بود
که خیال میکردند
روزگاری دست حوا بود که سیب چید و انسان بر زمین افتاد
پی نبردند به جاذبه
آنها پیامبران بودند
نفهمیدند معنای جاذبهی زمین را
#شعر
#اشکان_غفاریان_دانشمند
#اشکان_دانشمند
Forwarded from كانون نگرش نو (Mojgan Nasiri)
💠@kanoonnegareshno
✅وبینار (دو ساعت و نیم )با قیمت استثنایی
مدرس : دکتر سرگلزایی - روان پزشک
⏺️سرفصلهای وبینار
عقل چیست؟ عاقل کیست؟
* ویتگنشتاین و افسون زبان
* عقل اشراقی: از پارمنیدس تا عرفای اسلامی
* عقل جستجوگر: از سقراط تا کانت
* عقل ریاضیاتی: از ارسطو تا دکارت
* عقل تاریخی: هگل، مارکس، مکتب انتقادی
* عقل راهبردی: ولتر، آدام اسمیت، گئورگ زیمل
⏺️یکشنبه پنجم مارچ
11:00 - 1:30pm
به وقت تورنتو
در پلتفورم zoom
هزینه
$30
📞416-879-7357
✅وبینار (دو ساعت و نیم )با قیمت استثنایی
مدرس : دکتر سرگلزایی - روان پزشک
⏺️سرفصلهای وبینار
عقل چیست؟ عاقل کیست؟
* ویتگنشتاین و افسون زبان
* عقل اشراقی: از پارمنیدس تا عرفای اسلامی
* عقل جستجوگر: از سقراط تا کانت
* عقل ریاضیاتی: از ارسطو تا دکارت
* عقل تاریخی: هگل، مارکس، مکتب انتقادی
* عقل راهبردی: ولتر، آدام اسمیت، گئورگ زیمل
⏺️یکشنبه پنجم مارچ
11:00 - 1:30pm
به وقت تورنتو
در پلتفورم zoom
هزینه
$30
📞416-879-7357
Audio
شماره سوم پادکست جای خالی منتشر شد:
تقدیم به #هستی_نارویی
تقدیم به #کیان_پیرفلک
تقدیم به #کوردستان
تقدیم به بدنهای سلاخی شدهی #قتلهای_زنجیرهای کیان سرزمینمان
۵ آذر ۱۴۰۱
در کستباکس بشنوید
"جای خالی" پادکستی برای پرداختن به جای خالی زنانگی، زندگی، آزادی، دموکراسی، حقوق انسانی، امید، قانون، مراقبت و هر آنچه که باید باشد و نیست...
🎙جای خالی را اینجا دنبال کنید: @JaayeKhaaly
تقدیم به #هستی_نارویی
تقدیم به #کیان_پیرفلک
تقدیم به #کوردستان
تقدیم به بدنهای سلاخی شدهی #قتلهای_زنجیرهای کیان سرزمینمان
۵ آذر ۱۴۰۱
در کستباکس بشنوید
"جای خالی" پادکستی برای پرداختن به جای خالی زنانگی، زندگی، آزادی، دموکراسی، حقوق انسانی، امید، قانون، مراقبت و هر آنچه که باید باشد و نیست...
🎙جای خالی را اینجا دنبال کنید: @JaayeKhaaly
«گذار به دموکراسی»
نقش زیرساختهای اجتماعی و اقتصادی در گذار به دموکراسی
١) برای گذار از دیکتاتوری و ورود به دموکراسی در یک کشور، باید فرآیند «ملتسازی» به پایان رسیده باشد. به این معنی که علاوه بر دانشمندان و نظریهپردازان و روشنفکران جامعه، مردم عادی کشور نیز با مفاهیم و زیربنای فکری دموکراسی آشنا باشند و تا حدی تفکرات آزادیخواهانه در وجودشان نهادینه شده باشد و این نه فقط در تفکر و اندیشه و کلام بلکه در رفتارهای عادی روزانهشان نیز هویدا باشد. نتیجهی فرایند "ملت سازی" این است که شهروندان متوجه شوند که در کشمکشهای روزمره در هر عرصهای، نه برنده وجود دارد نه بازنده. در هر جریانی یا هر دو برندهایم یا هر دو بازنده. دیگری از من جدا نخواهد بود و یک اشتراک درونی وجود دارد که ما را به هم پیوند میدهد. در نتیجه برد او برد من و باخت او باخت من است و من هرگز تن به چنین الگویی نخواهم داد؛ با برنده کردن طرف مقابل خود نیز برنده خواهم شد. بدینگونه شهروندان به یک حس کموبیش پایدار «همسرنوشتی» رسیدهاند و رأی اکثریت و اقلیت شهروندان در بافتار یک «مای» مشترک معنا مییابد و اکثریت حقوق پایهی اقلیت را پایمال نخواهد کرد.
٢) در چنین فرهنگی، معیارهای انتخاب شغل به فعلیت درآوردن استعدادهای خود، کسب درآمد برای گذران زندگی، ارتقای جامعه و خدمت به مردم هستند. در این راستا شهروندان "همسرنوشت" هرگز تن به فرهنگ بردهداری حتی بردهداری مدرن نمیدهند، با به زیرکشیدن دیگری خود را بالا نکشیده، فردی را زیردست خود ندانسته، از برتری نسبت به همدیگر خودداری کرده و در نتیجه تداوم یکدیگر را به رسمیت میشناسند.
٣) تفکر دموکراتیک جریانی پویاست. درست است که دموکراسی برای جامعهای که در دیکتاتوری به سر میبرد، یک رؤیا و هدف است ولی هدفیست که پس از دستیابی به آن باید در لحظه لحظهی زندگی جریان داشته باشد و قواعد آن به بخشی از هویت مسلط اجتماعی تبدیل شود.
تاکید روستو برای گذار، علاوه بر فرهنگسازی توسط دموکراتها، مبتنی بر ساخت دموکراسی توسط غیردموکراتهاییست که تفکر استراتژیک دارند و منافع درازمدت را درک کردهاند! به راحتی میتوان زیربنای فکری دموکراسی را بسط داد بدون اینکه نامی از کلمه «دموکراسی» برد و به این ترتیب باعث رشد و ترقی این تفکر در بین غیردموکراتها شد. کافیست تفکر استراتژیک به افراد آموزش داده شود.
دموکراسی فقط توسط دموکراتها ساخته نمیشود بلکه بسیاری از افراد به ظاهر غیردموکرات نیز از طریق تجربههای تلخ، مشاهدهی مشکلات ناشی از عدم توازن قدرت و قوا در جامعه و بنبستهای بسیاری که در یک جامعهی ناموزون وجود دارد، متوجه میشوند که به دست آوردن مزیتها و مطلوبیتهای حداقلی، بهتر از این است که هیچ چیزی به دست نیاورند.
آنان متوجه میشوند با دیگر شهروندان دارای منافع مشترک هستند و برای به دست آوردن منافع خود باید منافع دیگران را هم در نظر بگیرند و تن به تقسیم منافع داده و سایر افراد را نیز به رسمیت بشناسند.
پس برای دانستن اینکه چگونه بتوانند منابع و امکانات را در جامعه به طور مطلوب اختصاص دهند تا همگان از آنها منتفع شوند، به گونهای خشونتپرهیزانه با هم گفتگو، کشمکش و چانهزنی میکنند و این خود عین دموکراسیست بدون این که نامی از آن برده شود و یا به آن شخص دموکرات گفته شود.
ترجمه و ویرایش:
م.خ. (نگاه)
لیسانس زبان آلمانی- مترجم و نویسنده
عضو دپارتمان دموکراسی کامل
بنیاد چشمانداز فردای ایران
منبع متن:
Transitions to Democracy: Toward a Dynamic Model
Author(s): Dankwart A. Rustow
نقش زیرساختهای اجتماعی و اقتصادی در گذار به دموکراسی
١) برای گذار از دیکتاتوری و ورود به دموکراسی در یک کشور، باید فرآیند «ملتسازی» به پایان رسیده باشد. به این معنی که علاوه بر دانشمندان و نظریهپردازان و روشنفکران جامعه، مردم عادی کشور نیز با مفاهیم و زیربنای فکری دموکراسی آشنا باشند و تا حدی تفکرات آزادیخواهانه در وجودشان نهادینه شده باشد و این نه فقط در تفکر و اندیشه و کلام بلکه در رفتارهای عادی روزانهشان نیز هویدا باشد. نتیجهی فرایند "ملت سازی" این است که شهروندان متوجه شوند که در کشمکشهای روزمره در هر عرصهای، نه برنده وجود دارد نه بازنده. در هر جریانی یا هر دو برندهایم یا هر دو بازنده. دیگری از من جدا نخواهد بود و یک اشتراک درونی وجود دارد که ما را به هم پیوند میدهد. در نتیجه برد او برد من و باخت او باخت من است و من هرگز تن به چنین الگویی نخواهم داد؛ با برنده کردن طرف مقابل خود نیز برنده خواهم شد. بدینگونه شهروندان به یک حس کموبیش پایدار «همسرنوشتی» رسیدهاند و رأی اکثریت و اقلیت شهروندان در بافتار یک «مای» مشترک معنا مییابد و اکثریت حقوق پایهی اقلیت را پایمال نخواهد کرد.
٢) در چنین فرهنگی، معیارهای انتخاب شغل به فعلیت درآوردن استعدادهای خود، کسب درآمد برای گذران زندگی، ارتقای جامعه و خدمت به مردم هستند. در این راستا شهروندان "همسرنوشت" هرگز تن به فرهنگ بردهداری حتی بردهداری مدرن نمیدهند، با به زیرکشیدن دیگری خود را بالا نکشیده، فردی را زیردست خود ندانسته، از برتری نسبت به همدیگر خودداری کرده و در نتیجه تداوم یکدیگر را به رسمیت میشناسند.
٣) تفکر دموکراتیک جریانی پویاست. درست است که دموکراسی برای جامعهای که در دیکتاتوری به سر میبرد، یک رؤیا و هدف است ولی هدفیست که پس از دستیابی به آن باید در لحظه لحظهی زندگی جریان داشته باشد و قواعد آن به بخشی از هویت مسلط اجتماعی تبدیل شود.
تاکید روستو برای گذار، علاوه بر فرهنگسازی توسط دموکراتها، مبتنی بر ساخت دموکراسی توسط غیردموکراتهاییست که تفکر استراتژیک دارند و منافع درازمدت را درک کردهاند! به راحتی میتوان زیربنای فکری دموکراسی را بسط داد بدون اینکه نامی از کلمه «دموکراسی» برد و به این ترتیب باعث رشد و ترقی این تفکر در بین غیردموکراتها شد. کافیست تفکر استراتژیک به افراد آموزش داده شود.
دموکراسی فقط توسط دموکراتها ساخته نمیشود بلکه بسیاری از افراد به ظاهر غیردموکرات نیز از طریق تجربههای تلخ، مشاهدهی مشکلات ناشی از عدم توازن قدرت و قوا در جامعه و بنبستهای بسیاری که در یک جامعهی ناموزون وجود دارد، متوجه میشوند که به دست آوردن مزیتها و مطلوبیتهای حداقلی، بهتر از این است که هیچ چیزی به دست نیاورند.
آنان متوجه میشوند با دیگر شهروندان دارای منافع مشترک هستند و برای به دست آوردن منافع خود باید منافع دیگران را هم در نظر بگیرند و تن به تقسیم منافع داده و سایر افراد را نیز به رسمیت بشناسند.
پس برای دانستن اینکه چگونه بتوانند منابع و امکانات را در جامعه به طور مطلوب اختصاص دهند تا همگان از آنها منتفع شوند، به گونهای خشونتپرهیزانه با هم گفتگو، کشمکش و چانهزنی میکنند و این خود عین دموکراسیست بدون این که نامی از آن برده شود و یا به آن شخص دموکرات گفته شود.
ترجمه و ویرایش:
م.خ. (نگاه)
لیسانس زبان آلمانی- مترجم و نویسنده
عضو دپارتمان دموکراسی کامل
بنیاد چشمانداز فردای ایران
منبع متن:
Transitions to Democracy: Toward a Dynamic Model
Author(s): Dankwart A. Rustow
Forwarded from زمانهٔ برخورد
نه سعدِ سلمانم اما...
✍🏽 علی ورامینی/
اتاق تحریریه ما خالیتر شد. باز یکی از ما کم شد. باز یکی از ما شب به جای این که سر به بالینش بگذارد، باید میهمان زندان باشد. شاید قرعهاش بهنام انفرادی بیفتد و در سکوت و خلا بنشیند تا به روزگار تلخ فکر کند. احتمالاً به این فکر میکند که چه کرده؟ مال که را دزدیده است؟ از کدام دیوار بالا رفته است؟ سر کدام بیچارهای را کلاه گذاشته است که جزایش نشستن در این کنج اسیری است. شاید هم در اتاقی عمومیتر باشد و با دیگرانی چون خودش از زمختی این روزها بگوید. امیدوارم که لااقل این دومی باشد و شب سخت را بیهمصحبتی صبح نکند.
هرکدام باشد گمان میکنم بیش از همه به این فکر میکند که میشد چنین نبود؛ میشد روزنامهنگار هم مثل کارمند بانک، راننده تاکسی، معلم و پزشک صبح از خانه بیرون بزند فقط و فقط به وظیفه ذاتیش فکر کند نه این که بازداشت، حبس و زندان را هم جزیی از شغلش بداند.
با روحیهای که از همکارمان سراغ دارم، گمان میکنم به مادرش فکر میکند و به پدرش حتما. به آنها که امروز گوشهای از قلبشان سمت قرچک پر میکشد و گوشهای دیگرش سوی اوین. به همان مادری فکر میکند که یک بار بعد از ملاقات با آن یکی دخترش که بیش از 130 روز بازداشت است گفته بود : «خودم را آتش بزنم، الهه را آزاد میکنند؟»
من هم به مادر و پدرش فکر میکنم. به مادر و پدری که حتی اگر فرزندی قاتل هم داشت باز دلش آرام نمیشد که شب او در حبس بخوابد و خود در رختخواب گرم و نرم چه خواسته که هرچه فکر کند احتمالا به جوابی برای در بند بودن دخترانش نرسد. مادر و پدری که میدانند روزگار بالا و پائین زیاد دارد؛ گاهی زمخت میشود و گاهی لطیف. اما مرد و زن سرد و گرم روزگار چشیده این را هم میداند که میشد خیلی از زمختیها نباشد، زمختیای که دیگر همچون بیماری، مرگ و زلزله، جبر هستی نیست.
احتمالاً به این فکر میکنند که ما باید برای تربیت چنین فرزندانی تحسین میشدند نه دود دل از نبودشان بلند شود. فرزندانی که اگر جایی زلزله و سیل میآمد، اولین کسانی بودند که آنجا حضور داشتند، فرزندانی که همیشه دغدغه مردمان حاشیه را داشتند. مردمانی که جلو هیچ دوربین رسمیای نیستند و نامشان در هیاهوی زندگی روزمره مردمان مرکزنشین گم است. حقیقت بیش از آنکه دغدغه همکارمان را داشته باشم، در فکر این مادر و پدرم. پدر و مادری که به همه بدیلهای ممکنِ این روزها فکر میکنند. به این که میشد این درد و رنج نالازم نبود، اینکه امشب دخترانش طبق روال زنگی به آنها میزدند، از روزمرگیهایشان میگفتند، اینکه سر کارمان چنین شده است و چنان، اینکه برنامه بریزند کی دور هم جمع شوند و چند روز زندگی را قدردان بودن یکدیگر باشند. راستش را بخواهید از صبح که خبر دستگیری الناز محمدی را شنیدم هزاری فکر کردم چه بنویسم که ناله و دلنوشت نشود، اما دیدم چه بگویم که قبلتر بهتر از من ننوشته باشند؛ از اینکه این شیوه برخورد با روزنامه نگاران مستقل چه تبعاتی برای ایران دارد، از اینکه از قضا این مواجهه با افراد مستقل امنیت ملی مان را به خطر میاندازد و چه و چه...
دست و دلم نرفت از این چیزها بنویسم. نتوانستم چشم بر مادر و پدری ببندم که امشب همه غمهای عالم در دلشان غوغا میکند. آری این روزها بیشتر از آنکه به همکاران گرفتارمان فکر کنم، بیشتر به عزیزانشان فکر میکنم بخصوص به پدران و مادرانشان، وگرنه آن همکاری که من میشناختم با خود این احتمالاً این بیت از شاملو را زمزمه میکند :« نه سعدِ سلمانم من که ناله بردارم/ که پستی آمد از این برکشیده با من بر»
🗞منتشرشده در روزنامه هممیهن
✍🏽 علی ورامینی/
اتاق تحریریه ما خالیتر شد. باز یکی از ما کم شد. باز یکی از ما شب به جای این که سر به بالینش بگذارد، باید میهمان زندان باشد. شاید قرعهاش بهنام انفرادی بیفتد و در سکوت و خلا بنشیند تا به روزگار تلخ فکر کند. احتمالاً به این فکر میکند که چه کرده؟ مال که را دزدیده است؟ از کدام دیوار بالا رفته است؟ سر کدام بیچارهای را کلاه گذاشته است که جزایش نشستن در این کنج اسیری است. شاید هم در اتاقی عمومیتر باشد و با دیگرانی چون خودش از زمختی این روزها بگوید. امیدوارم که لااقل این دومی باشد و شب سخت را بیهمصحبتی صبح نکند.
هرکدام باشد گمان میکنم بیش از همه به این فکر میکند که میشد چنین نبود؛ میشد روزنامهنگار هم مثل کارمند بانک، راننده تاکسی، معلم و پزشک صبح از خانه بیرون بزند فقط و فقط به وظیفه ذاتیش فکر کند نه این که بازداشت، حبس و زندان را هم جزیی از شغلش بداند.
با روحیهای که از همکارمان سراغ دارم، گمان میکنم به مادرش فکر میکند و به پدرش حتما. به آنها که امروز گوشهای از قلبشان سمت قرچک پر میکشد و گوشهای دیگرش سوی اوین. به همان مادری فکر میکند که یک بار بعد از ملاقات با آن یکی دخترش که بیش از 130 روز بازداشت است گفته بود : «خودم را آتش بزنم، الهه را آزاد میکنند؟»
من هم به مادر و پدرش فکر میکنم. به مادر و پدری که حتی اگر فرزندی قاتل هم داشت باز دلش آرام نمیشد که شب او در حبس بخوابد و خود در رختخواب گرم و نرم چه خواسته که هرچه فکر کند احتمالا به جوابی برای در بند بودن دخترانش نرسد. مادر و پدری که میدانند روزگار بالا و پائین زیاد دارد؛ گاهی زمخت میشود و گاهی لطیف. اما مرد و زن سرد و گرم روزگار چشیده این را هم میداند که میشد خیلی از زمختیها نباشد، زمختیای که دیگر همچون بیماری، مرگ و زلزله، جبر هستی نیست.
احتمالاً به این فکر میکنند که ما باید برای تربیت چنین فرزندانی تحسین میشدند نه دود دل از نبودشان بلند شود. فرزندانی که اگر جایی زلزله و سیل میآمد، اولین کسانی بودند که آنجا حضور داشتند، فرزندانی که همیشه دغدغه مردمان حاشیه را داشتند. مردمانی که جلو هیچ دوربین رسمیای نیستند و نامشان در هیاهوی زندگی روزمره مردمان مرکزنشین گم است. حقیقت بیش از آنکه دغدغه همکارمان را داشته باشم، در فکر این مادر و پدرم. پدر و مادری که به همه بدیلهای ممکنِ این روزها فکر میکنند. به این که میشد این درد و رنج نالازم نبود، اینکه امشب دخترانش طبق روال زنگی به آنها میزدند، از روزمرگیهایشان میگفتند، اینکه سر کارمان چنین شده است و چنان، اینکه برنامه بریزند کی دور هم جمع شوند و چند روز زندگی را قدردان بودن یکدیگر باشند. راستش را بخواهید از صبح که خبر دستگیری الناز محمدی را شنیدم هزاری فکر کردم چه بنویسم که ناله و دلنوشت نشود، اما دیدم چه بگویم که قبلتر بهتر از من ننوشته باشند؛ از اینکه این شیوه برخورد با روزنامه نگاران مستقل چه تبعاتی برای ایران دارد، از اینکه از قضا این مواجهه با افراد مستقل امنیت ملی مان را به خطر میاندازد و چه و چه...
دست و دلم نرفت از این چیزها بنویسم. نتوانستم چشم بر مادر و پدری ببندم که امشب همه غمهای عالم در دلشان غوغا میکند. آری این روزها بیشتر از آنکه به همکاران گرفتارمان فکر کنم، بیشتر به عزیزانشان فکر میکنم بخصوص به پدران و مادرانشان، وگرنه آن همکاری که من میشناختم با خود این احتمالاً این بیت از شاملو را زمزمه میکند :« نه سعدِ سلمانم من که ناله بردارم/ که پستی آمد از این برکشیده با من بر»
🗞منتشرشده در روزنامه هممیهن
Telegram
-
Audio
MP3 Recorder
فایل صوتی کامل گفتگو با یکی از سایت های خبری با دو موضوع "گفتگو" و "شکاف نسلی" در جنبش انقلابی "زن،زندگی،آزادی" که در تاریخ بیستم آذرماه انجام شده است.
http://t.me/mostafamehraeen
http://t.me/mostafamehraeen
درود و مهر
همراهان ارجمند، برای این روزها من این کانالهای تلگرامی را پیشنهاد میکنم:
دکتر مصطفی مهرآیین (جامعهشناس)
دکتر حسن محدثی (جامعهشناس)
دکتر حسین محمودی (دکترای فلسفه)
دکتر محمود مسائلی (دکترای علوم سیاسی و حقوق بینالملل)
سرسبز باشید- سرگلزایی
⬇️⬇️⬇️
همراهان ارجمند، برای این روزها من این کانالهای تلگرامی را پیشنهاد میکنم:
دکتر مصطفی مهرآیین (جامعهشناس)
دکتر حسن محدثی (جامعهشناس)
دکتر حسین محمودی (دکترای فلسفه)
دکتر محمود مسائلی (دکترای علوم سیاسی و حقوق بینالملل)
سرسبز باشید- سرگلزایی
⬇️⬇️⬇️