Forwarded from Khabgard | خوابگرد
اولینها در نقد خود
یادداشت حسین سناپور
این روزها چند مطلب خواندهام حاکی از پشیمانی اهل نظر و دانشگاهیان و روشنفکرانی که به هر دلیل درگیر سیاست شدهاند؛ کسانی که حالا میبینند انگار واقعبین نبودهاند و چه بسا خوشخیال بودهاند که انتظار چنین روزهایی و چنین تنگناهایی را برای کشور نداشتهاند (خود اهل سیاست که قاعدتاً هیچوقت اهل عذرخواهی و اظهار پشیمانی نیستند در کشور ما، چون فکر میکنند این به معنای بر باد رفتن حیثیت سیاسی و پایان کارشان خواهد بود).
این اهل نظر خودشان دلایلی برای چنین خوشخیالی یا واقعبین نبودنشان در گذشتههای دور و نزدیک باید بتوانند بیاورند (مثلاً دکتر رنانی که گفته بیهوده فکر میکرده سیستم حالا و بعد از این اعتراضات اهل گفتوگو خواهد شد، یا دکتر سرگلزایی به نحوی دیگر و رحیم قمیشی به نحوی دیگر)، اما دلیل آن هر چه باشد، میشود خوشحال بود که انگار خوشبینیهای بیهوده و چه بسا گولزننده تمام شده و حالا میبینیم آنچه باید ببینیم، یا باید میدیدیم.
دیگر انگار گولزدن خودمان سخت شده و واقعیت به عریانی هر چه تمامتر پیش رویمان است. انگار دیگر بیهوده منتظر گشایشها نمیشویم؛ حداقل تعداد بسیاریمان. انگار دیگر از آدمها و جریانات و بهخصوص خودِ سیستم انتظار تحول و پذیرش همهی آنچه را به نظر خودمان باعث آشتی در داخل و همزیستی در خارج و نهایتاً توسعه میشد، نداریم.
بابت آن خوشبینی منجر به تصمیمات نادرست، باید هم عذرخواه باشیم، اگر که چنان بودهایم. امیدواری البته از جنس دیگری است؛ دیدن واقعیتها و سراغگرفتن از تحول است، نه منفعل به انتظارش نشستن. پس آیا اهل فکر و نظر به جایی رسیدهاند که خوشبینی بیجهت را کنار گذاشتهاند و واقعبین شدهاند؟ من به چنین اتفاقی امیدوار شدهام؛ اتفاقی که سخت و خونین هم به دست آمده است.
شخصاً فکر میکنم آنچه ما را به چنین جایی رسانده، دیدن ذات سیستم است، یا پدیدارشدن ذات سیستم. گمان میکنم این وضع و این رفتارها در نهاد این سیستم بوده و کمکم آشکار و آشکارتر شده. طبعاً وقایع تاریخی هم در آن مؤثر بودهاند، اما در جهتِ بروزش، و نه شکلگیری ناگزیر یا تصادفیاش.
البته که میشد در نتیجهی تحولات و رفتارهای متفاوتِ جریانات و شخصیتهای تأثیرگذار به جای دیگری میرسیدیم، اما این به معنای نبودِ آنچه اکنون در این سیستم میبینیم، نبوده و نیست.
رفتارهای متفاوت میتوانست جنبههای دیگری از این سیستم را آشکار کند، که حالا و با رفتارهایی که شده، خصوصیات فعلی بروز بیشتری پیدا کردهاند؛ یکدستی نهادهای تصمیمگیر، به کارگیری ارعاب صرف درمقابل مخالفان، دستِ بالای نظامیان در سیاست، از جملهی این خصوصیاتی است که مدام رشد پیدا کرده. اما همینها میتوانست طبعاً به شکلی دیگر اتفاق بیفتد، اگر که رفتارهای همین شخصیتها و از آن مهمتر جریانهای سیاسی و فرهنگی ما فرق میکرد.
اگر آن رفتارها فرق میکرد، خصوصیات دیگری بروز تام و تمام پیدا میکردند، خصوصیاتی که لابد آنقدر ضعیف بودهاند که بهآسانی بروز پیدا نمیکردند و نکردند، برعکس خصوصیات اکنونی، که قوی بوده و آمادهی بروز آسان و با کمترین زمینهها و حتا باوجود مقاومتِ نسبتاً جدی از سوی تمام جریانات فرهنگی و سیاسی و غیره.
پس این اظهار پشیمانیها را من نمونهوار میبینم و مستورهای از بسیارْ اظهار پشیمانیهایی که باید میشد و اکنون شاید فقط طلیعهی آن را در بعضی از اهل فرهنگ میبینیم و نه تمامشان و نه سیاسیون؛ پشیمانیهایی که شاید اگر در سیاسیون هم بود، ما امروز به درکی جمعی از آنچه اتفاق افتاده و بعد از این میتواند بیفتد، میرسیدیم و تحولی در رفتارهای شاید حتا فرهنگیمان پیدا میشد؛ چیزی که اتفاق نیفتاده و کماکان تمام گروهها و شخصیتهای سیاسی بر درستی کامل یا نسبی رفتارهای گذشتهشان پافشاری میکنند، و اگر از اشتباه حرف بزنند، آن حتماً اشتباه دیگران است و کسانی که کاملاً یا نسبتاً از آنها دور هستند. یعنی فقط ممکن است دیگران را دچار چنان خطاهایی ببینند و نه خودشان را.
انگار هنوز خیلی مانده تا همهمان مثل سه نفری که در بالا ازشان اسم بردم، خودمان را نقد کنیم و بگوییم کجاها اشتباه کردهایم و مهمتر از آن چرا چنین اشتباههایی کردهایم.
حسین سناپور
۲۵ دی ۱۴۰۱
@KhabGard
#مهسا_امینی
#زن_زندگی_آزادی
.
یادداشت حسین سناپور
این روزها چند مطلب خواندهام حاکی از پشیمانی اهل نظر و دانشگاهیان و روشنفکرانی که به هر دلیل درگیر سیاست شدهاند؛ کسانی که حالا میبینند انگار واقعبین نبودهاند و چه بسا خوشخیال بودهاند که انتظار چنین روزهایی و چنین تنگناهایی را برای کشور نداشتهاند (خود اهل سیاست که قاعدتاً هیچوقت اهل عذرخواهی و اظهار پشیمانی نیستند در کشور ما، چون فکر میکنند این به معنای بر باد رفتن حیثیت سیاسی و پایان کارشان خواهد بود).
این اهل نظر خودشان دلایلی برای چنین خوشخیالی یا واقعبین نبودنشان در گذشتههای دور و نزدیک باید بتوانند بیاورند (مثلاً دکتر رنانی که گفته بیهوده فکر میکرده سیستم حالا و بعد از این اعتراضات اهل گفتوگو خواهد شد، یا دکتر سرگلزایی به نحوی دیگر و رحیم قمیشی به نحوی دیگر)، اما دلیل آن هر چه باشد، میشود خوشحال بود که انگار خوشبینیهای بیهوده و چه بسا گولزننده تمام شده و حالا میبینیم آنچه باید ببینیم، یا باید میدیدیم.
دیگر انگار گولزدن خودمان سخت شده و واقعیت به عریانی هر چه تمامتر پیش رویمان است. انگار دیگر بیهوده منتظر گشایشها نمیشویم؛ حداقل تعداد بسیاریمان. انگار دیگر از آدمها و جریانات و بهخصوص خودِ سیستم انتظار تحول و پذیرش همهی آنچه را به نظر خودمان باعث آشتی در داخل و همزیستی در خارج و نهایتاً توسعه میشد، نداریم.
بابت آن خوشبینی منجر به تصمیمات نادرست، باید هم عذرخواه باشیم، اگر که چنان بودهایم. امیدواری البته از جنس دیگری است؛ دیدن واقعیتها و سراغگرفتن از تحول است، نه منفعل به انتظارش نشستن. پس آیا اهل فکر و نظر به جایی رسیدهاند که خوشبینی بیجهت را کنار گذاشتهاند و واقعبین شدهاند؟ من به چنین اتفاقی امیدوار شدهام؛ اتفاقی که سخت و خونین هم به دست آمده است.
شخصاً فکر میکنم آنچه ما را به چنین جایی رسانده، دیدن ذات سیستم است، یا پدیدارشدن ذات سیستم. گمان میکنم این وضع و این رفتارها در نهاد این سیستم بوده و کمکم آشکار و آشکارتر شده. طبعاً وقایع تاریخی هم در آن مؤثر بودهاند، اما در جهتِ بروزش، و نه شکلگیری ناگزیر یا تصادفیاش.
البته که میشد در نتیجهی تحولات و رفتارهای متفاوتِ جریانات و شخصیتهای تأثیرگذار به جای دیگری میرسیدیم، اما این به معنای نبودِ آنچه اکنون در این سیستم میبینیم، نبوده و نیست.
رفتارهای متفاوت میتوانست جنبههای دیگری از این سیستم را آشکار کند، که حالا و با رفتارهایی که شده، خصوصیات فعلی بروز بیشتری پیدا کردهاند؛ یکدستی نهادهای تصمیمگیر، به کارگیری ارعاب صرف درمقابل مخالفان، دستِ بالای نظامیان در سیاست، از جملهی این خصوصیاتی است که مدام رشد پیدا کرده. اما همینها میتوانست طبعاً به شکلی دیگر اتفاق بیفتد، اگر که رفتارهای همین شخصیتها و از آن مهمتر جریانهای سیاسی و فرهنگی ما فرق میکرد.
اگر آن رفتارها فرق میکرد، خصوصیات دیگری بروز تام و تمام پیدا میکردند، خصوصیاتی که لابد آنقدر ضعیف بودهاند که بهآسانی بروز پیدا نمیکردند و نکردند، برعکس خصوصیات اکنونی، که قوی بوده و آمادهی بروز آسان و با کمترین زمینهها و حتا باوجود مقاومتِ نسبتاً جدی از سوی تمام جریانات فرهنگی و سیاسی و غیره.
پس این اظهار پشیمانیها را من نمونهوار میبینم و مستورهای از بسیارْ اظهار پشیمانیهایی که باید میشد و اکنون شاید فقط طلیعهی آن را در بعضی از اهل فرهنگ میبینیم و نه تمامشان و نه سیاسیون؛ پشیمانیهایی که شاید اگر در سیاسیون هم بود، ما امروز به درکی جمعی از آنچه اتفاق افتاده و بعد از این میتواند بیفتد، میرسیدیم و تحولی در رفتارهای شاید حتا فرهنگیمان پیدا میشد؛ چیزی که اتفاق نیفتاده و کماکان تمام گروهها و شخصیتهای سیاسی بر درستی کامل یا نسبی رفتارهای گذشتهشان پافشاری میکنند، و اگر از اشتباه حرف بزنند، آن حتماً اشتباه دیگران است و کسانی که کاملاً یا نسبتاً از آنها دور هستند. یعنی فقط ممکن است دیگران را دچار چنان خطاهایی ببینند و نه خودشان را.
انگار هنوز خیلی مانده تا همهمان مثل سه نفری که در بالا ازشان اسم بردم، خودمان را نقد کنیم و بگوییم کجاها اشتباه کردهایم و مهمتر از آن چرا چنین اشتباههایی کردهایم.
حسین سناپور
۲۵ دی ۱۴۰۱
@KhabGard
#مهسا_امینی
#زن_زندگی_آزادی
.
Forwarded from Khabgard | خوابگرد
من خطا کردم، معذرت میخواهم
دکتر سرگلزایی روانپزشک و نویسنده و پژوهشگر فلسفه و اسطورهشناسی و استاد پیشین دانشگاه علوم پزشکی مشهد است که در این یادداشت، با ترسیم تابلویی از سایهی حکومت غلطاندرغلطِ جمهوری اسلامی بر زندگی او از کودکی تا بزرگسالی، در پایان نوشته است:
«اما همهی اینها دلیل نمیشود که نگویم "من چند دهه از زندگیام غلط کردم". من از هر کس که در آن دوره از زندگیام تحتتأثیر آن باورها با او تعامل داشتهام، معذرت میخواهم و بسیار متأسفم از اینکه آن نظام فکری بسته را به کسانی انتقال دادهام.»
#زن_زندگی_آزادی
@KhabGard
کاملِ یادداشت 👇
https://t.me/drsargolzaei/6667
دکتر سرگلزایی روانپزشک و نویسنده و پژوهشگر فلسفه و اسطورهشناسی و استاد پیشین دانشگاه علوم پزشکی مشهد است که در این یادداشت، با ترسیم تابلویی از سایهی حکومت غلطاندرغلطِ جمهوری اسلامی بر زندگی او از کودکی تا بزرگسالی، در پایان نوشته است:
«اما همهی اینها دلیل نمیشود که نگویم "من چند دهه از زندگیام غلط کردم". من از هر کس که در آن دوره از زندگیام تحتتأثیر آن باورها با او تعامل داشتهام، معذرت میخواهم و بسیار متأسفم از اینکه آن نظام فکری بسته را به کسانی انتقال دادهام.»
#زن_زندگی_آزادی
@KhabGard
کاملِ یادداشت 👇
https://t.me/drsargolzaei/6667
Telegram
دکتر سرگلزایی drsargolzaei
🔴 من خطا کردم، معذرت میخواهم
چند وقت پیش سهیل از من پرسید:
"شما واقعا اون زمان نمیدونستین این اتفاقها داره میافته؟!"
ما واقعا نمیدانستیم!
ما دنیای کوچک و بستهای داشتیم.
کلاس سوم دبستان بودم که انقلاب شد. جدا از این که اسم دبستانم از پهلوی به خمینی…
چند وقت پیش سهیل از من پرسید:
"شما واقعا اون زمان نمیدونستین این اتفاقها داره میافته؟!"
ما واقعا نمیدانستیم!
ما دنیای کوچک و بستهای داشتیم.
کلاس سوم دبستان بودم که انقلاب شد. جدا از این که اسم دبستانم از پهلوی به خمینی…
Forwarded from دکتر سرگلزایی drsargolzaei
#معرفی_کتاب
#نا_ناخودآگاه_آقای_روانپزشک
نام کتاب: نا ناخودآگاه آقای روانپزشک
نویسنده: دکتر محمدرضا سرگلزایی
انتشارات: طرحواره
تلفن مرکز پخش: ۰۲۵۳۷۷۳۷۷۸۸
واتساپ: ۰۰۹۸۹۱۲۶۵۱۶۹۳۲
دوستی پیامک میزند و از من میخواهد تأثیرگذارترین کتاب زندگیام را برایش نام ببرم. این سؤال مرا به فکر فرو میبرد، «تأثیرگذارترین کتاب زندگی» عبارت سنگینی است و پاسخ دادن به این سؤال دشوار است، نیاز به یک سفر درونی دارد، پس به سفر میروم!
کلاس سوّم دبستان بودم، کتابی برایم خریدند به اسم «کودک قهرمان» که نوشتۀ «علی وافی» بود. داستان کودکی مصری به نام سعید بود که نویسنده ادعا کرده بود شهر «پورت سعید» مصر به افتخار او نامگذاری شده است. ماجرای کتاب برمیگشت به قضیه ملّی شدن کانال سوئز به فرمان جمال عبدالناصر و هجوم نیروهای بیگانه به مصر. در داستان این کتاب، سعید (که هم سن و سال من در هنگام خواندن قصه بود!) در عملیاتی خطرناک جان خود را به خطر میانداخت تا تأسیسات نظامی نیروهای متجاوز را منهدم کند. آن زمان این کتاب بخشی از سرنوشت مرا ساخت و شجاعت را تبدیل به یکی از ارزشهای متعالی و معنابخش زندگی من کرد!
کلاس چهارم دبستان «بینوایان» ویکتور هوگو را خواندم، سال بعدش «یک هلو، هزار هلو»، «بیست و چهار ساعت میان خواب و بیداری» و «افسانۀ محبت» صمد بهرنگی را خواندم. این قصهها ذهن من را به موضوع فقر و تبعیض حساس کردند و آرمان عدالت را تبدیل به آن امر متعالی کردند که باید برای آن شجاعانه جنگید.
حدود یک دهه بعد، در هفده-هجده سالگی، کتابهای «ابوذر، سوسیالیست خداپرست» «عبدالحمید جوده السّحار» که توسط «دکتر شریعتی» ترجمه و حاشیه خورده بود و کتابهای «نان و شراب» و «دانۀ زیر برف» اینیاتسیو سیلونه (عارف مبارز سوسیالیست ایتالیایی) تأثیر آن کتابهای کودکانه را در من ماندگار و پایدار کردند...
برای مطالعه متن کامل مطلب بالا لطفا به لینک زیر در وبسایت دکتر سرگلزایی مراجعه بفرمایید:
از اینجا کلیک کنید
#دکتر_سرگلزایی
#drsargolzaei
@drsargolzaei
#نا_ناخودآگاه_آقای_روانپزشک
نام کتاب: نا ناخودآگاه آقای روانپزشک
نویسنده: دکتر محمدرضا سرگلزایی
انتشارات: طرحواره
تلفن مرکز پخش: ۰۲۵۳۷۷۳۷۷۸۸
واتساپ: ۰۰۹۸۹۱۲۶۵۱۶۹۳۲
دوستی پیامک میزند و از من میخواهد تأثیرگذارترین کتاب زندگیام را برایش نام ببرم. این سؤال مرا به فکر فرو میبرد، «تأثیرگذارترین کتاب زندگی» عبارت سنگینی است و پاسخ دادن به این سؤال دشوار است، نیاز به یک سفر درونی دارد، پس به سفر میروم!
کلاس سوّم دبستان بودم، کتابی برایم خریدند به اسم «کودک قهرمان» که نوشتۀ «علی وافی» بود. داستان کودکی مصری به نام سعید بود که نویسنده ادعا کرده بود شهر «پورت سعید» مصر به افتخار او نامگذاری شده است. ماجرای کتاب برمیگشت به قضیه ملّی شدن کانال سوئز به فرمان جمال عبدالناصر و هجوم نیروهای بیگانه به مصر. در داستان این کتاب، سعید (که هم سن و سال من در هنگام خواندن قصه بود!) در عملیاتی خطرناک جان خود را به خطر میانداخت تا تأسیسات نظامی نیروهای متجاوز را منهدم کند. آن زمان این کتاب بخشی از سرنوشت مرا ساخت و شجاعت را تبدیل به یکی از ارزشهای متعالی و معنابخش زندگی من کرد!
کلاس چهارم دبستان «بینوایان» ویکتور هوگو را خواندم، سال بعدش «یک هلو، هزار هلو»، «بیست و چهار ساعت میان خواب و بیداری» و «افسانۀ محبت» صمد بهرنگی را خواندم. این قصهها ذهن من را به موضوع فقر و تبعیض حساس کردند و آرمان عدالت را تبدیل به آن امر متعالی کردند که باید برای آن شجاعانه جنگید.
حدود یک دهه بعد، در هفده-هجده سالگی، کتابهای «ابوذر، سوسیالیست خداپرست» «عبدالحمید جوده السّحار» که توسط «دکتر شریعتی» ترجمه و حاشیه خورده بود و کتابهای «نان و شراب» و «دانۀ زیر برف» اینیاتسیو سیلونه (عارف مبارز سوسیالیست ایتالیایی) تأثیر آن کتابهای کودکانه را در من ماندگار و پایدار کردند...
برای مطالعه متن کامل مطلب بالا لطفا به لینک زیر در وبسایت دکتر سرگلزایی مراجعه بفرمایید:
از اینجا کلیک کنید
#دکتر_سرگلزایی
#drsargolzaei
@drsargolzaei
Forwarded from زیر سقف آسمان
♦️تقابل زن بهمنزلهی سوژهی تحولخواه و زن بهمثابه رعیت مضاعف: ”زن، زندهگی، آزادی” با زنکشی ناهمخوان است
✍️ حسن محدثیی گیلوایی
۱۰ بهمن ۱۴۰۱
شعار «زن، زندهگی، آزادی» دربردارندهی ایدههایی از اندیشه و زیست مدرن است. در «زن، زندهگی، آزادی» فردیت زن ایرانی و انتخابهایش محترم است و بهرسمیت شناخته شده است. در این شعار نه تنها حجاب تحمیلی به زنان ایرانی نفی شده است، بلکه هر شکلی از تحمیل به زن ایرانی نفی شده است. ما در این شعار با زن مدرنی مواجه ایم که حق انتخاب دارد و حق انتخاب او با صدایی بلند در عرصهی عمومی فریاد زده میشود: زن و انتخابهایش هر چه باشد (حجاب دینی یا شکل دیگری از پوشش، چادر و روسری یا عدم آن) محترم است و پاس داشته میشود. هم نامستورسازیی آمرانهی زن (در عصر پهلوی) و هم مستورسازیی آمرانهی زن (در عصر پس از انقلاب) نفی میشود.
اما اشتباه نکنیم! اینچنین نفیی فقط نفی یک مصداق از تحمیل (تحمیل حجاب) نیست. این چنین نفیی، نفی همهی مصادیق تحمیل به زنان ایرانی است. «زن، زندهگی، آزادی» یعنی نفی همهی تحمیلها از سوی تمامیی قدرتهای پدرسالارانه: خواه پدرسالاریی کلان اجتماعی از مجرای عملکرد نظام سیاسی و خواه پدرسالاریی خُرد در سطح خانواده از سوی مردان فامیل.
«زن، زندهگی، آزادی» یعنی احترام به انتخاب زن بهمنزلهی مظهری از انسان ایرانی و بهرسمیت شناختن فردیت او، و این مقدمهی شکوفاییی انسان ایرانی و حیات اجتماعیی او است و شکوفاییی زندهگیی اینجهانی و اجتماعیی انسان ایرانی، مقدمه و پیشنیاز تحقق آزادیی انسان ایرانی است.
زنان ایرانی در این تاریخ طولانیی جامعهی ایرانی در ساختاری از روابط سلطان-رعیت، مادونترین نوع رعیت بوده است. زن ایرانی در این تاریخ سلطهگرانهی ارباب-رعیتی (سلطان-رعیتی)، رعیت مضاعف بوده است؛ زیرا مرد ایرانی که در سطح کلان اجتماعی رعیتی بیش نبوده است، در خانه نقش یک ارباب و خدای خانه را برای زن ایرانی ایفا میکرده هست. این است که زن ایرانی از گذشتههای دور تاریخ ایران تا عصر مشروطه یک رعیت مضاعف بوده است و از مشروطه به این سو همچون مردان ایرانی در تمنای شهروندی بهسر برده و بهمنزلهی یک رعیت مدرن؛ اما باز هم رعیت مدرن مضاعف.
حالا وقتی در عرصهی عمومی، انسان ایرانی فریاد میزند که ”زن، زندهگی، آزادی”، یعنی رعیتترین رعیت ایرانی قرار است حق انتخاب و خودتعیینگری داشته باشد. وقتی حق انتخاب رعیتترین رعیت ایرانی یا رعیت مضاعف، بهرسمیت شناخته شود و قرار است از رهگذر یک جنبش بزرگ اجتماعی او (زن ایرانی) تا مقام یک شهروند حقیقی (نه فقط شهروند حقوقی) ارتقا یابد، یعنی غنا و شکوفاییی زیست اجتماعیی یکایک انسانهای ایرانی فراهم شده است و از این رهگذر آزادیی انسان ایرانی نیز به یمن کنشگریی اجتماعی-سیاسیی زنان ایرانی محقق خواهد شد. وقتی رعیت مضاعف نیز به سوژهای تحولخواه در عرصهی عمومی بدل شود، یعنی آزادیی انسان ایرانی بیشترین ضمانت اجتماعی را برای تحققاش دارد.
لاجرم، ”زن، زندهگی، آزادی” با فرهنگ مردسالاری و نتایج و پیآمدهای اجتماعیی آن قابل جمع نیست. نمیشود هم زن، زندهگی، آزادی بگوییم و هم ستم و سلطهی مردانه بر زنان داشته باشیم.
انقلاب اجتماعی یعنی انقلاب در نگرش ما به انسان و زن و مرد و روابطشان و در نگرش به خانواده و اجتماع. انقلاب اجتماعی مقدم بر انقلاب سیاسی و تغییر رژیم سیاسی است. تغییر رژیم سیاسی بدون انقلاب اجتماعی ما را به آرمان تحولخواهیی بنیادی نمیرساند. اگر فرهنگ مردسالار را در درون خانواده و بافتهای اجتماعیمان تضعیف نکنیم، این فرهنگ مردسالار بار دیگر در قالب شکلی از پدرسالاریی سیاسی بازتولید خواهد شد.
مردان و زنان و دختران و پسران محترم ایرانی در کردستان، خوزستان، بلوچستان، سیستان، لرستان، آذربایجان، خراسان، گیلان و در جایجای کشور، شعار «زن، زندهگی، آزادی» با فرهنگ و روابط مردسالارانه مغایرت دارد. لطفا همراه با بافتهای مدرنتر جامعهی ایرانی گامی به جلو بگذاریم!
در لمحهی جنبش اجتماعی، نگاهمان فقط به تحول سیاسی نباشد بلکه همزمان تحول در روابطمان و تحول در بینش و دنیای درونیمان را نیز دنبال کنیم.
#زن
#زنکشی
#مردسالاری
#رعیت_مضاعف
#جنبش_اجتماعی
#زن_زندهگی_آزادی
#پدرسالاری_سیاسی
#مستورسازی_آمرانه
#نامستورسازی_آمرانه
@NewHasanMohaddesi
✍️ حسن محدثیی گیلوایی
۱۰ بهمن ۱۴۰۱
شعار «زن، زندهگی، آزادی» دربردارندهی ایدههایی از اندیشه و زیست مدرن است. در «زن، زندهگی، آزادی» فردیت زن ایرانی و انتخابهایش محترم است و بهرسمیت شناخته شده است. در این شعار نه تنها حجاب تحمیلی به زنان ایرانی نفی شده است، بلکه هر شکلی از تحمیل به زن ایرانی نفی شده است. ما در این شعار با زن مدرنی مواجه ایم که حق انتخاب دارد و حق انتخاب او با صدایی بلند در عرصهی عمومی فریاد زده میشود: زن و انتخابهایش هر چه باشد (حجاب دینی یا شکل دیگری از پوشش، چادر و روسری یا عدم آن) محترم است و پاس داشته میشود. هم نامستورسازیی آمرانهی زن (در عصر پهلوی) و هم مستورسازیی آمرانهی زن (در عصر پس از انقلاب) نفی میشود.
اما اشتباه نکنیم! اینچنین نفیی فقط نفی یک مصداق از تحمیل (تحمیل حجاب) نیست. این چنین نفیی، نفی همهی مصادیق تحمیل به زنان ایرانی است. «زن، زندهگی، آزادی» یعنی نفی همهی تحمیلها از سوی تمامیی قدرتهای پدرسالارانه: خواه پدرسالاریی کلان اجتماعی از مجرای عملکرد نظام سیاسی و خواه پدرسالاریی خُرد در سطح خانواده از سوی مردان فامیل.
«زن، زندهگی، آزادی» یعنی احترام به انتخاب زن بهمنزلهی مظهری از انسان ایرانی و بهرسمیت شناختن فردیت او، و این مقدمهی شکوفاییی انسان ایرانی و حیات اجتماعیی او است و شکوفاییی زندهگیی اینجهانی و اجتماعیی انسان ایرانی، مقدمه و پیشنیاز تحقق آزادیی انسان ایرانی است.
زنان ایرانی در این تاریخ طولانیی جامعهی ایرانی در ساختاری از روابط سلطان-رعیت، مادونترین نوع رعیت بوده است. زن ایرانی در این تاریخ سلطهگرانهی ارباب-رعیتی (سلطان-رعیتی)، رعیت مضاعف بوده است؛ زیرا مرد ایرانی که در سطح کلان اجتماعی رعیتی بیش نبوده است، در خانه نقش یک ارباب و خدای خانه را برای زن ایرانی ایفا میکرده هست. این است که زن ایرانی از گذشتههای دور تاریخ ایران تا عصر مشروطه یک رعیت مضاعف بوده است و از مشروطه به این سو همچون مردان ایرانی در تمنای شهروندی بهسر برده و بهمنزلهی یک رعیت مدرن؛ اما باز هم رعیت مدرن مضاعف.
حالا وقتی در عرصهی عمومی، انسان ایرانی فریاد میزند که ”زن، زندهگی، آزادی”، یعنی رعیتترین رعیت ایرانی قرار است حق انتخاب و خودتعیینگری داشته باشد. وقتی حق انتخاب رعیتترین رعیت ایرانی یا رعیت مضاعف، بهرسمیت شناخته شود و قرار است از رهگذر یک جنبش بزرگ اجتماعی او (زن ایرانی) تا مقام یک شهروند حقیقی (نه فقط شهروند حقوقی) ارتقا یابد، یعنی غنا و شکوفاییی زیست اجتماعیی یکایک انسانهای ایرانی فراهم شده است و از این رهگذر آزادیی انسان ایرانی نیز به یمن کنشگریی اجتماعی-سیاسیی زنان ایرانی محقق خواهد شد. وقتی رعیت مضاعف نیز به سوژهای تحولخواه در عرصهی عمومی بدل شود، یعنی آزادیی انسان ایرانی بیشترین ضمانت اجتماعی را برای تحققاش دارد.
لاجرم، ”زن، زندهگی، آزادی” با فرهنگ مردسالاری و نتایج و پیآمدهای اجتماعیی آن قابل جمع نیست. نمیشود هم زن، زندهگی، آزادی بگوییم و هم ستم و سلطهی مردانه بر زنان داشته باشیم.
انقلاب اجتماعی یعنی انقلاب در نگرش ما به انسان و زن و مرد و روابطشان و در نگرش به خانواده و اجتماع. انقلاب اجتماعی مقدم بر انقلاب سیاسی و تغییر رژیم سیاسی است. تغییر رژیم سیاسی بدون انقلاب اجتماعی ما را به آرمان تحولخواهیی بنیادی نمیرساند. اگر فرهنگ مردسالار را در درون خانواده و بافتهای اجتماعیمان تضعیف نکنیم، این فرهنگ مردسالار بار دیگر در قالب شکلی از پدرسالاریی سیاسی بازتولید خواهد شد.
مردان و زنان و دختران و پسران محترم ایرانی در کردستان، خوزستان، بلوچستان، سیستان، لرستان، آذربایجان، خراسان، گیلان و در جایجای کشور، شعار «زن، زندهگی، آزادی» با فرهنگ و روابط مردسالارانه مغایرت دارد. لطفا همراه با بافتهای مدرنتر جامعهی ایرانی گامی به جلو بگذاریم!
در لمحهی جنبش اجتماعی، نگاهمان فقط به تحول سیاسی نباشد بلکه همزمان تحول در روابطمان و تحول در بینش و دنیای درونیمان را نیز دنبال کنیم.
#زن
#زنکشی
#مردسالاری
#رعیت_مضاعف
#جنبش_اجتماعی
#زن_زندهگی_آزادی
#پدرسالاری_سیاسی
#مستورسازی_آمرانه
#نامستورسازی_آمرانه
@NewHasanMohaddesi
Forwarded from كانون نگرش نو (Mojgan Nasiri)
@kanoonnegareshno
🔘وبینار رایگان
در کانون نگرش نو
🟡وبینار دوساعته آنلاین
««سفر قهرمانی در شرایط بحرانی»»
“چگونه میتوان در میانهی یک انقلاب به تعمیق خودآگاهی و گسترش و آفرينش خویشتن پرداخت؟”
🟡همراه استاد عزیز،
دکتر محمدرضا سرگلزایی
روان پزشک
🟡تاریخ:
شنبه چهارم مارچ
🟡ساعت :
(یازده صبح تا یک )به وقت تورنتو
@kanoonnegareshno
416-879-7357
🟨ثبت نام از طریق ارسال تکست در واتس اپ
🔘وبینار رایگان
در کانون نگرش نو
🟡وبینار دوساعته آنلاین
««سفر قهرمانی در شرایط بحرانی»»
“چگونه میتوان در میانهی یک انقلاب به تعمیق خودآگاهی و گسترش و آفرينش خویشتن پرداخت؟”
🟡همراه استاد عزیز،
دکتر محمدرضا سرگلزایی
روان پزشک
🟡تاریخ:
شنبه چهارم مارچ
🟡ساعت :
(یازده صبح تا یک )به وقت تورنتو
@kanoonnegareshno
416-879-7357
🟨ثبت نام از طریق ارسال تکست در واتس اپ
Forwarded from دکتر سرگلزایی drsargolzaei
#چشم_تاریخ
#شیرین_عبادی در سال ۱۳۴۴ وارد دانشکده حقوق شد. پس از اخذ مدرک لیسانس و قبولی در کنکور دادگستری و شش ماه کارآموزی قضاوت، در اسفند ۱۳۴۸ به عنوان قاضی رسماً کار خود را شروع کرد. او جزو نخستین قاضیان زن در ایران بود. عبادی به موازات قضاوت در دادگاه به ادامهٔ تحصیل پرداخت و در رشتهٔ حقوق خصوصی در سال ۱۳۵۰ از دانشگاه تهران با درجهٔ ممتاز به مدرک فوق لیسانس دست پیدا کرد. پس از کار در سطوح مختلف دادگستری، در سال ۱۳۵۴ به ریاست شعبه ۲۴۴ دادگاه شهرستان نائل آمد. شیرین عبادی اولین زن در تاریخ دادگستری ایران است که به ریاست دادگاه برگزیده شده و در بین سال های ۱۹۷۵ تا ۱۹۷۹ میلادی در این سمت فعالیت داشته است. پس از انقلاب ۱۳۵۷ عبادی و دیگر زنان قاضی را از مقام قضاوت برکنار کردند و آنها را به کارهای اداری گماشتند. پس از آن، شیرین عبادی منشی دادگاهی شد که پیشتر رئیس آن بود. بعد از اعتراض زنان قاضی به این وضع، آنها را به عنوان کارشناس در دادگستری به خدمت گماردند. به گفتهٔ عبادی: «ادامهٔ این وضع برای من غیرقابل تحمل بود بنابراین تقاضای بازنشستگی قبل از موعود کردم و با آن موافقت شد». چون کانون وکلای دادگستری مدت ها پس از انقلاب بازگشایی نشده بود و بوسیله قوه قضائیه اداره میشد بنابراین با درخواست وکالت عبادی هم موافقت نمیشد و او عملاً چندین سال خانه نشین شد. در این مدت به تألیف چند کتاب و انتشار مقالات متعددی در نشریات ایران پرداخت تا این که در سال ۱۳۷۱ موفق به اخذ پروانهٔ وکالت شد و دفتر وکالت خود را تأسیس نمود. شیرین عبادی پس از اخذ پروانهٔ وکالت، دفاع از پروندههای بسیاری از جمله تعدادی پروندههای ملی را پذیرفت، مانند وکالت خانوادهٔ مقتولین قتلهای زنجیرهای (فروهرها)، عزتالله ابراهیم نژاد که در حمله به کوی دانشگاه کشته شد و زهرا کاظمی عکاس تبعه کانادا که در ایران به قتل رسید. عبادی وکیل تعدادی از چهرههای سرشناس فرهنگی و مطبوعاتی بوده است، از جمله دکتر حبیبالله پیمان، عباس معروفی، سردبیر ماهنامهٔ گردون و فرج سرکوهی (سردبیر ماهنامهٔ آدینه). وی تعداد کثیری از پروندههای اجتماعی نظیر موارد کودکآزاری را هم بر عهده گرفته است، مانند آرین گلشنی، کودکی که بر اثر حضانت جدا از مادرش زندگی میکرد و بر اثر شکنجه در خانه نامادریش به قتل رسیده بود. او در بحث پرونده بینالمللی ایران نیز فعال است.
در سال ۲۰۰۳ کمیتهٔ جایزه نوبل در نروژ به شیرین عبادی #جایزه_صلح_نوبل را اعطا کرد. کمیتهٔ جایزه نوبل اعلام کرد که این جایزه به دلیل فعالیتهای خانم عبادی در زمینه حقوق بشر و ترویج مردمسالاری در ایران به ویژه در مورد حقوق زنان و کودکان، به وی اعطا میشود. در بخشی از بیانیهٔ کمیتهٔ اعطای جایزه گفته شد: «شیرین عبادی به عنوان یک وکیل، قاضی، نویسنده و فعال حقوق بشر در ایران و در خارج از مرزهای این کشور همواره با صراحت صحبت کرده است». این کمیته همچنین اظهار امیدواری کرد که دادن جایزه صلح به یک زن مسلمان ممکن است در زمانی که منطقه خاورمیانه با تحولات فاحشی روبروست جنبش اصلاحات را در ایران احیا کند. او تنها ایرانی است که جایزه صلح نوبل را دریافت کرده است. مأموران جمهوری اسلامی در تاریخ ۵ آذر ۱۳۸۸ مدال نوبل صلح شیرین عبادی را از صندوق امانات بانکی او در ایران برداشته و مصادره کردند. این برای اولین بار در تاریخ ۱۰۸ سالهٔ جایزه صلح نوبل بود که مدال نوبل توقیف شد. در تاریخ ۱۶ مارس ۲۰۱۱ میلادی، یکی از خیابان های شهر پواتیه در فرانسه تغییر نام یافت و به نام «شیرین عبادی»، فعال حقوق بشر ایرانی و برنده جایزه صلح نوبل نامگذاری شد. شهر پواتیه در نزدیکی پاریس واقع شده است و دومین شهر با اهمیت دانشگاهی در این کشور محسوب میشود.
@drsargolzaei
http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/ShirinEbadi.jpg
#شیرین_عبادی در سال ۱۳۴۴ وارد دانشکده حقوق شد. پس از اخذ مدرک لیسانس و قبولی در کنکور دادگستری و شش ماه کارآموزی قضاوت، در اسفند ۱۳۴۸ به عنوان قاضی رسماً کار خود را شروع کرد. او جزو نخستین قاضیان زن در ایران بود. عبادی به موازات قضاوت در دادگاه به ادامهٔ تحصیل پرداخت و در رشتهٔ حقوق خصوصی در سال ۱۳۵۰ از دانشگاه تهران با درجهٔ ممتاز به مدرک فوق لیسانس دست پیدا کرد. پس از کار در سطوح مختلف دادگستری، در سال ۱۳۵۴ به ریاست شعبه ۲۴۴ دادگاه شهرستان نائل آمد. شیرین عبادی اولین زن در تاریخ دادگستری ایران است که به ریاست دادگاه برگزیده شده و در بین سال های ۱۹۷۵ تا ۱۹۷۹ میلادی در این سمت فعالیت داشته است. پس از انقلاب ۱۳۵۷ عبادی و دیگر زنان قاضی را از مقام قضاوت برکنار کردند و آنها را به کارهای اداری گماشتند. پس از آن، شیرین عبادی منشی دادگاهی شد که پیشتر رئیس آن بود. بعد از اعتراض زنان قاضی به این وضع، آنها را به عنوان کارشناس در دادگستری به خدمت گماردند. به گفتهٔ عبادی: «ادامهٔ این وضع برای من غیرقابل تحمل بود بنابراین تقاضای بازنشستگی قبل از موعود کردم و با آن موافقت شد». چون کانون وکلای دادگستری مدت ها پس از انقلاب بازگشایی نشده بود و بوسیله قوه قضائیه اداره میشد بنابراین با درخواست وکالت عبادی هم موافقت نمیشد و او عملاً چندین سال خانه نشین شد. در این مدت به تألیف چند کتاب و انتشار مقالات متعددی در نشریات ایران پرداخت تا این که در سال ۱۳۷۱ موفق به اخذ پروانهٔ وکالت شد و دفتر وکالت خود را تأسیس نمود. شیرین عبادی پس از اخذ پروانهٔ وکالت، دفاع از پروندههای بسیاری از جمله تعدادی پروندههای ملی را پذیرفت، مانند وکالت خانوادهٔ مقتولین قتلهای زنجیرهای (فروهرها)، عزتالله ابراهیم نژاد که در حمله به کوی دانشگاه کشته شد و زهرا کاظمی عکاس تبعه کانادا که در ایران به قتل رسید. عبادی وکیل تعدادی از چهرههای سرشناس فرهنگی و مطبوعاتی بوده است، از جمله دکتر حبیبالله پیمان، عباس معروفی، سردبیر ماهنامهٔ گردون و فرج سرکوهی (سردبیر ماهنامهٔ آدینه). وی تعداد کثیری از پروندههای اجتماعی نظیر موارد کودکآزاری را هم بر عهده گرفته است، مانند آرین گلشنی، کودکی که بر اثر حضانت جدا از مادرش زندگی میکرد و بر اثر شکنجه در خانه نامادریش به قتل رسیده بود. او در بحث پرونده بینالمللی ایران نیز فعال است.
در سال ۲۰۰۳ کمیتهٔ جایزه نوبل در نروژ به شیرین عبادی #جایزه_صلح_نوبل را اعطا کرد. کمیتهٔ جایزه نوبل اعلام کرد که این جایزه به دلیل فعالیتهای خانم عبادی در زمینه حقوق بشر و ترویج مردمسالاری در ایران به ویژه در مورد حقوق زنان و کودکان، به وی اعطا میشود. در بخشی از بیانیهٔ کمیتهٔ اعطای جایزه گفته شد: «شیرین عبادی به عنوان یک وکیل، قاضی، نویسنده و فعال حقوق بشر در ایران و در خارج از مرزهای این کشور همواره با صراحت صحبت کرده است». این کمیته همچنین اظهار امیدواری کرد که دادن جایزه صلح به یک زن مسلمان ممکن است در زمانی که منطقه خاورمیانه با تحولات فاحشی روبروست جنبش اصلاحات را در ایران احیا کند. او تنها ایرانی است که جایزه صلح نوبل را دریافت کرده است. مأموران جمهوری اسلامی در تاریخ ۵ آذر ۱۳۸۸ مدال نوبل صلح شیرین عبادی را از صندوق امانات بانکی او در ایران برداشته و مصادره کردند. این برای اولین بار در تاریخ ۱۰۸ سالهٔ جایزه صلح نوبل بود که مدال نوبل توقیف شد. در تاریخ ۱۶ مارس ۲۰۱۱ میلادی، یکی از خیابان های شهر پواتیه در فرانسه تغییر نام یافت و به نام «شیرین عبادی»، فعال حقوق بشر ایرانی و برنده جایزه صلح نوبل نامگذاری شد. شهر پواتیه در نزدیکی پاریس واقع شده است و دومین شهر با اهمیت دانشگاهی در این کشور محسوب میشود.
@drsargolzaei
http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/ShirinEbadi.jpg
Forwarded from دکتر سرگلزایی drsargolzaei
لایه های عمیق تر خشونت علیه زنان
محمّدرضا سرگلزایی- روانپزشک
وقتی می شنویم که شبه نظامیان صرب بدن زنان بوسنیایی را جزئی از میدان جنگ می بینند و صدها زن بوسنیایی را مورد تجاوز جنسی قرار می دهند قلب مان به درد می آید. وقتی می خوانیم که شبه نظامیان بوکوحرام صدها دختر نیجریایی را ربوده اند و به بردگی جنسی گرفته اند درد می کشیم. وقتی می بینیم که گشت ارشاد حکومت اسلامی ایران دختر 22 ساله ای به نام #مهسا_امینی را به جرم کامل نبودن حجاب به قتل رسانده است فریاد بر می آوریم. اما بسیاری از ما (حتی خود زنان) در مقابل لایه های عمیق تر خشونت علیه زنان سکوت می کنیم و حتی آن را بازتولید می کنیم.
گوردون آلپورت (1967-1897) روان شناس، فیلسوف و اقتصاددان آمریکایی در سال 1954 کتابی نوشت با نام ماهیت تبعیض. او در این کتاب، با رسم یک هِرَم، نگاهی چند لایه ای به تبعیض و خشونت را پایه گذاری کرد. قلۀ این هرم جنایت های جنگی مثل نسل کشی ها هستند. همۀ ما نسل کشی ها و جنایت های جنگی را محکوم می کنیم. مثال هایی که در پیشگفتار ذکر کردم همچون تجاوز شبه نظامیان صرب، شبه نظامیان بوکوحرام و شبه نظامیان داعش علیه زنان بوسنیایی، نیجریه ای و ایزدی نمونه هایی از این رخدادهای دردناک هستند.
یک لایه پایین تر خشونت های سیستماتیک و جنایت های جنگی، خشونت های جنایی قرار دارند. قتل های ناموسی نمونۀ بارز خشونت جنایی علیه زنان است. وقتی رومینا اشرفی دختر 14 سالۀ ایرانی توسط پدرش سر بریده شد، وقتی مبینا سوری دختر 16 سالۀ ایرانی توسط همسر آخوندش خفه شد و وقتی مونا حیدری دختر 17 سالۀ ایرانی توسط همسرش سر بریده شد همۀ ایرانیان آشفته شدند و واکنش نشان دادند گرچه این قتلها فقط نمونه هایی از دهها قتل ناموسی در ایران و صدها قتل ناموسی در خاورمیانه هستند که رسانه ای شدند. من در سال گذشته اخباری از قتل های ناموسی را در مصر، اردن و امارات نیز دریافت کردم.
حالا یک لایه عمیق تر می شویم: تبعیض های مدنی.
تبعیض های مدنی نمونۀ وسیع تر و عمیق تر خشونت علیه زنان هستند. وقتی بیش از چهل سال است که حکومت آخوندها در ایران زنان را وادار به پوشیدن یونیفرم خاصی کرده است، میلیون ها زن مورد خشونت و تبعیض مدنی قرار گرفته اند. دختران ایرانی از ابتدای دبستان تا پایان تحصیلات شان مجبورند در تمام فصول سال با مانتو و مقنعه به محل تحصیل بروند. زنان ایرانی تمام عمر مجبورند در محل کار، در معابر و در اماکن عمومی با یونیفرمی حضور داشته باشند که مطابق با برداشت فقهی «اقلیتی از فقهای شیعه» از قرآن است. عدم رعایت الگوی لباس اجباری و یکپارچه باعث می شود زنان از امکان حضور در مدرسه و دانشگاه و کارخانه و اداره محروم شوند. در ادارات، حراست لباس و آرایش زنان را چک می کند، در خیابان گشت ارشاد و در اماکن تفریحی ادارۀ اماکن عمومی! عدم رعایت حجاب منجر به برخورد توهین آمیز، جریمۀ نقدی، دستگیری، اخراج و حتی ضرب و شتم می شود که نمونۀ بارز آن قتل #مهسا_امینی بود. چگونه ممکن است یک رژیم سیاسی بتواند میلیون ها زن را به مدت چند دهه وادار به رعایت یک پوشش خاص کند؟ بسیاری از مردم جهان از ما می پرسند اگر این الگو انتخاب ایرانیان نیست، چرا یک ملت چند دهه در مقابل این خشونت آشکار قیام نکرده است؟! پاسخ آن در یک لایه عمیق تر است. به عمیق ترین لایه می رویم: سوگیری های فرهنگی و تبعیض های فرهنگی. این لایه ای است که زمینه و بستر شکل گیری و تداوم چنین حکومت زن ستیزی است. هنوز در جامعۀ ایرانی و حتی در زنان تحصیلکردۀ ایرانی مفاهیمی همچون عفت، عصمت، حیا و بکارت ارزشی قدسی و آسمانی دارند. من به عنوان یک درمانگر بسیاری از زنان دانشگاه رفته و حتی روان شناس را می شناسم که علیرغم این که رابطه های جنسی متعدد دارند سعی می کنند تا پیش از ازدواج باکره بمانند، در حالی که قرار است با مردانی ازدواج کنند که خودشان هم روابط جنسی متعددی را تجربه کرده اند ولی همسری را برای ازدواج انتخاب می کنند که باکره باشد! من از زنان تحصیلکرده ای که پزشکی و روان شناسی و زیست شناسی خوانده اند ولی هنوز باور دارند که موی زنان مردان را تحریک می کند پس پوشاندن موی زن برای او امنیت ایجاد می کند حیرانم! محکوم کردن خشونت حکومتی لازم است ولی کافی نیست، ما باید مشروعیت این گفتمان را درهم بشکنیم. مشروعیت گفتمانی که با دهها گزارۀ شبه علمی و سفسطه و مغالطه، حجاب را امری عقلانی و حتی علمی معرفی می کند و آن را حافظ امنیت زنان می داند.
محمّدرضا سرگلزایی- روانپزشک
وقتی می شنویم که شبه نظامیان صرب بدن زنان بوسنیایی را جزئی از میدان جنگ می بینند و صدها زن بوسنیایی را مورد تجاوز جنسی قرار می دهند قلب مان به درد می آید. وقتی می خوانیم که شبه نظامیان بوکوحرام صدها دختر نیجریایی را ربوده اند و به بردگی جنسی گرفته اند درد می کشیم. وقتی می بینیم که گشت ارشاد حکومت اسلامی ایران دختر 22 ساله ای به نام #مهسا_امینی را به جرم کامل نبودن حجاب به قتل رسانده است فریاد بر می آوریم. اما بسیاری از ما (حتی خود زنان) در مقابل لایه های عمیق تر خشونت علیه زنان سکوت می کنیم و حتی آن را بازتولید می کنیم.
گوردون آلپورت (1967-1897) روان شناس، فیلسوف و اقتصاددان آمریکایی در سال 1954 کتابی نوشت با نام ماهیت تبعیض. او در این کتاب، با رسم یک هِرَم، نگاهی چند لایه ای به تبعیض و خشونت را پایه گذاری کرد. قلۀ این هرم جنایت های جنگی مثل نسل کشی ها هستند. همۀ ما نسل کشی ها و جنایت های جنگی را محکوم می کنیم. مثال هایی که در پیشگفتار ذکر کردم همچون تجاوز شبه نظامیان صرب، شبه نظامیان بوکوحرام و شبه نظامیان داعش علیه زنان بوسنیایی، نیجریه ای و ایزدی نمونه هایی از این رخدادهای دردناک هستند.
یک لایه پایین تر خشونت های سیستماتیک و جنایت های جنگی، خشونت های جنایی قرار دارند. قتل های ناموسی نمونۀ بارز خشونت جنایی علیه زنان است. وقتی رومینا اشرفی دختر 14 سالۀ ایرانی توسط پدرش سر بریده شد، وقتی مبینا سوری دختر 16 سالۀ ایرانی توسط همسر آخوندش خفه شد و وقتی مونا حیدری دختر 17 سالۀ ایرانی توسط همسرش سر بریده شد همۀ ایرانیان آشفته شدند و واکنش نشان دادند گرچه این قتلها فقط نمونه هایی از دهها قتل ناموسی در ایران و صدها قتل ناموسی در خاورمیانه هستند که رسانه ای شدند. من در سال گذشته اخباری از قتل های ناموسی را در مصر، اردن و امارات نیز دریافت کردم.
حالا یک لایه عمیق تر می شویم: تبعیض های مدنی.
تبعیض های مدنی نمونۀ وسیع تر و عمیق تر خشونت علیه زنان هستند. وقتی بیش از چهل سال است که حکومت آخوندها در ایران زنان را وادار به پوشیدن یونیفرم خاصی کرده است، میلیون ها زن مورد خشونت و تبعیض مدنی قرار گرفته اند. دختران ایرانی از ابتدای دبستان تا پایان تحصیلات شان مجبورند در تمام فصول سال با مانتو و مقنعه به محل تحصیل بروند. زنان ایرانی تمام عمر مجبورند در محل کار، در معابر و در اماکن عمومی با یونیفرمی حضور داشته باشند که مطابق با برداشت فقهی «اقلیتی از فقهای شیعه» از قرآن است. عدم رعایت الگوی لباس اجباری و یکپارچه باعث می شود زنان از امکان حضور در مدرسه و دانشگاه و کارخانه و اداره محروم شوند. در ادارات، حراست لباس و آرایش زنان را چک می کند، در خیابان گشت ارشاد و در اماکن تفریحی ادارۀ اماکن عمومی! عدم رعایت حجاب منجر به برخورد توهین آمیز، جریمۀ نقدی، دستگیری، اخراج و حتی ضرب و شتم می شود که نمونۀ بارز آن قتل #مهسا_امینی بود. چگونه ممکن است یک رژیم سیاسی بتواند میلیون ها زن را به مدت چند دهه وادار به رعایت یک پوشش خاص کند؟ بسیاری از مردم جهان از ما می پرسند اگر این الگو انتخاب ایرانیان نیست، چرا یک ملت چند دهه در مقابل این خشونت آشکار قیام نکرده است؟! پاسخ آن در یک لایه عمیق تر است. به عمیق ترین لایه می رویم: سوگیری های فرهنگی و تبعیض های فرهنگی. این لایه ای است که زمینه و بستر شکل گیری و تداوم چنین حکومت زن ستیزی است. هنوز در جامعۀ ایرانی و حتی در زنان تحصیلکردۀ ایرانی مفاهیمی همچون عفت، عصمت، حیا و بکارت ارزشی قدسی و آسمانی دارند. من به عنوان یک درمانگر بسیاری از زنان دانشگاه رفته و حتی روان شناس را می شناسم که علیرغم این که رابطه های جنسی متعدد دارند سعی می کنند تا پیش از ازدواج باکره بمانند، در حالی که قرار است با مردانی ازدواج کنند که خودشان هم روابط جنسی متعددی را تجربه کرده اند ولی همسری را برای ازدواج انتخاب می کنند که باکره باشد! من از زنان تحصیلکرده ای که پزشکی و روان شناسی و زیست شناسی خوانده اند ولی هنوز باور دارند که موی زنان مردان را تحریک می کند پس پوشاندن موی زن برای او امنیت ایجاد می کند حیرانم! محکوم کردن خشونت حکومتی لازم است ولی کافی نیست، ما باید مشروعیت این گفتمان را درهم بشکنیم. مشروعیت گفتمانی که با دهها گزارۀ شبه علمی و سفسطه و مغالطه، حجاب را امری عقلانی و حتی علمی معرفی می کند و آن را حافظ امنیت زنان می داند.
DOC-20221221-WA0025..pdf
362.7 KB
🔴 کتاب اخلاق و آزادی
و مبارزهی اخلاقی برای آزادی
و مبارزهی اخلاقی برای آزادی
Forwarded from كانون نگرش نو (Mojgan Nasiri)
@kanoonnegareshno
🔘وبینار رایگان
در کانون نگرش نو
🟡وبینار دوساعته آنلاین
««سفر قهرمانی در شرایط بحرانی»»
“چگونه میتوان در میانهی یک انقلاب به تعمیق خودآگاهی و گسترش و آفرينش خویشتن پرداخت؟”
🟡همراه استاد عزیز،
دکتر محمدرضا سرگلزایی
روان پزشک
🟡تاریخ:
شنبه چهارم مارچ
🟡ساعت :
(یازده صبح تا یک )به وقت تورنتو
@kanoonnegareshno
416-879-7357
🟨ثبت نام از طریق ارسال تکست در واتس اپ
🔘وبینار رایگان
در کانون نگرش نو
🟡وبینار دوساعته آنلاین
««سفر قهرمانی در شرایط بحرانی»»
“چگونه میتوان در میانهی یک انقلاب به تعمیق خودآگاهی و گسترش و آفرينش خویشتن پرداخت؟”
🟡همراه استاد عزیز،
دکتر محمدرضا سرگلزایی
روان پزشک
🟡تاریخ:
شنبه چهارم مارچ
🟡ساعت :
(یازده صبح تا یک )به وقت تورنتو
@kanoonnegareshno
416-879-7357
🟨ثبت نام از طریق ارسال تکست در واتس اپ
https://youtu.be/NGrpa-bOJ7g
🔴 گفتگو پیرامون نحوهی تدوین، منطق دوری و انسداد در قانون اساسی حکومت ایران
@drsargolzaei
🔴 گفتگو پیرامون نحوهی تدوین، منطق دوری و انسداد در قانون اساسی حکومت ایران
@drsargolzaei
YouTube
کدام قانون اساسی؟
موضوع:
کدام قانون اساسی؟
تاریخ: ۱۸ بهمنماه ۱۴۰۱
7- February -2023
#قانونـاساسی
#انقلاب
#چشمانداز_فردای_ایران
#دکترـسرگلزایی
#فردای_ایران
#دکترـسرگلزایی
https://drsargolzaei.com/
https://t.me/drsargolzaeipodcast
https://t.me/drsargolzaei
دکتر سرگلزایی…
کدام قانون اساسی؟
تاریخ: ۱۸ بهمنماه ۱۴۰۱
7- February -2023
#قانونـاساسی
#انقلاب
#چشمانداز_فردای_ایران
#دکترـسرگلزایی
#فردای_ایران
#دکترـسرگلزایی
https://drsargolzaei.com/
https://t.me/drsargolzaeipodcast
https://t.me/drsargolzaei
دکتر سرگلزایی…
دکتر سرگلزایی drsargolzaei
https://youtu.be/NGrpa-bOJ7g 🔴 گفتگو پیرامون نحوهی تدوین، منطق دوری و انسداد در قانون اساسی حکومت ایران @drsargolzaei
🔴 گفتگو پیرامون نحوهی تدوین، منطق دوری و انسداد در قانون اساسی حکومت ایران
Forwarded from زیر سقف آسمان
♦️نخستین جادهصافکن دشمنان آزادی در ایران:
نهال آزادی در تقابل مسالمتآمیز قدرتها رشد میکند /۱
✍️ محمدرضا سرگلزائی / حسن محدثی گیلوایی
۲۱ بهمن ۱۴۰۱
آزادی بیشک یکی از بزرگترین آرمانهای بشر و یکی از بزرگترین گمشدههای بشر است. تاکنون انبوهی از متفکران و صاحبنظران و فیلسوفان سیاسی در بارهی آن نظریهپردازی کرده اند. بخش زیادی از بشریت در اثنای جنبشهای اجتماعی و سیاسی قرون اخیر شعار آزادی را فریاد کشیده اند. برخی صاحبنظران تا آنجا پیش رفته اند که آزادی را یکی از نیازهای اساسی آدمی خوانده اند. به عقیدهی #ویلیام_گلاسر روانپزشک آمریکایی (پایه گذار تئوری انتخاب و واقعیت درمانی) نیاز به "آزادی" یکی از نیازهای پایه ی انسان است. گرچه همچون سایر نیازها (نیاز به غذا و سکس-نیاز به تفریح-نیاز به علاقه و عشق-نیاز به قدرت) کمّیت نیاز به آزادی در بین افراد و جمعیت های مختلف کاملأ متفاوت و متنوّع است، وجود چنین نیازی کمتر مورد انکار و تردید قرار گرفته است.
اما آزادی آرمانی دیرحاصل است زیرا نهال آزادی نیاز به پرورش و حفاظت دائم دارد. آزادی در تکثر اجتماعی و تکثر سیاسی واجد ضمانت اجتماعی زاده میشود. آنجا که جهان اجتماعی یکپارچه و قدرتمند وجود دارد و همه در جهان واحدی نفس میکشند، خبری از آزادی نیست بلکه استبداد اکثریت وجود دارد؛ درست مثل یک اجتماع قبیلهای یا در درون اجتماعی که یک ایدئولوژی معین واجد هژمونی فوق العادهای است و برای هیچکس مجال بروز ندایی متفاوت نیست یا اگر هست، به سرعت خفه میشود.
آزادی در توازن قدرتها زاده میشود. نیروی اجتماعی یا سیاسیای که همهی قدرت را یکجا در اختیار دارد، خواهی نخواهی ضد آزادی عمل خواهد کرد. نهال آزادی در نظمی رشد خواهد کرد، که نیروهای سیاسی مختلف قدرتمند غیرقابل حذفی وجود داشته باشند. آزادی آنجا که یک حکومت بسیار نیرومند وجود دارد و هیچ نیروی رقیب قدرتمندی در مقابل آن وجود ندارد، رشد نخواهد کرد. حتا اگر این حکومت بعد از یک انقلاب مردمی پدید آمده باشد که در هوای آزادی خون داده باشند. هوای یکپارچگی اجتماعی و سیاسی، دشمن نهال آزادی است. مردمی که به امید نیل به آرمان آزادی انقلاب میکنند و سپس صحنه را به حاکمان جدید میسپارند، نمیتوانند برای نهال آزادی باغبان خوبی باشند. نهال آزادی مردمی میخواهد که اهل تشکل باشند و هرگز مثل ذرههای جدافتاده زیست نکنند. مردمی که برای کاشت بذر آزادی خون میدهند اما سپس قدرت را واگذار میکنند، نه بذر آزادی که بذر استبداد میکارند. آزادی پاسداری می خواهد. مردمی که در درون سازمانها و گروهها و تشکلهای مدنی گرد میآیند و یک جامعهی مدنی نیرومند پدید میآورند و دائماً از حاکمان حسابکشی میکنند، بهترین باغبانان نهال آزادی اند.
هر قدر قدرت سیاسی و اجتماعی در جامعه بیشتر تقسیم شده باشد و مردم بتوانند نیروهای قدرتمند غیرقابل حذفی پدید آورند و در صورت لزوم در برابر هر شکلی از سواستفاده از قدرت سیاسی بایستند و مهار اسب سرکش حکومت را در دست بگیرند، آنگاه میتوان امیدوار بود که از دل تقابل این قدرتها نهال آزادی ثمر بدهد و چتر خود را بر سر مردمان یک سرزمین بگشاید.
آنجا که قدرتهای اجتماعی غیرقابل حذف وجود ندارد، نهال آزادی در خطر است. هر جا که قدرت میتواند بهنحو یکپارچه تجمیع شود، تردید نکنید که آنجا آزادی حضور یا دستکم دوامی نخواهد داشت. آزادی نیازمند تشکل و نهادسازی است. جنبشهای اجتماعی ممکن است بتوانند آزادی غصب شده را پس بگیرند، اما برای ادامهی حیات آن کافی نیستند. آزادی نیازمند تشکل و نهادسازی است. تا زمانی که مردم نتوانند بهطور مداوم گرد هم آیند و با قدرت افقی خود، قدرت عمودی حاکمان را مهار نکنند و در برابر آن ایستادگی نکنند، آزادی پاسداری نخواهد شد. از این جهت مهم نیست در کدام کشور زیست میکنیم: ایران، ترکیه، پاکستان، افغانستان، فرانسه، انگلستان، امریکا، آلمان، و غیره. همهجا آزادی در خطر تجاوزگری نیروهای اجتماعی و سیاسی قرار دارد. در هر کشوری وضع به گونهای است.
بهعنوان مثال، در افغانستان بزرگترین دشمن آزادی قبیلهگرایی و تفکر دینی سنتی است؛ بستری طالبخیز. اما در امریکا آزادی دشمنان دیگری دارد. از نظر "چامسکی" با وجود اقتصاد سرمایهداری غارتگر، برای صیانت از انسان و جلوگیری از تخریب زیست محیطی، دخالت دولت یک ضرورت مطلق است. "چامسکی" اعتقاد دارد در عصر سرمایهداری فراملّیتی، مانع آزادی انسان بیش از آن که دولت باشد روابط اقتصاد سرمایهداری است که نوعی "روابط بندگی" را تداوم میبخشد. چامسکی نظام حکومتی آمریکا را یک "حکومت نظامی حافظ سرمایهداری فراملّیتی" میداند.
ادامه دارد. 👇👇👇
#آزادی
#تقابل_قدرتها
#سرگلزائی_محدثی
@drsargolzaei
@NewHasanMohaddesi
نهال آزادی در تقابل مسالمتآمیز قدرتها رشد میکند /۱
✍️ محمدرضا سرگلزائی / حسن محدثی گیلوایی
۲۱ بهمن ۱۴۰۱
آزادی بیشک یکی از بزرگترین آرمانهای بشر و یکی از بزرگترین گمشدههای بشر است. تاکنون انبوهی از متفکران و صاحبنظران و فیلسوفان سیاسی در بارهی آن نظریهپردازی کرده اند. بخش زیادی از بشریت در اثنای جنبشهای اجتماعی و سیاسی قرون اخیر شعار آزادی را فریاد کشیده اند. برخی صاحبنظران تا آنجا پیش رفته اند که آزادی را یکی از نیازهای اساسی آدمی خوانده اند. به عقیدهی #ویلیام_گلاسر روانپزشک آمریکایی (پایه گذار تئوری انتخاب و واقعیت درمانی) نیاز به "آزادی" یکی از نیازهای پایه ی انسان است. گرچه همچون سایر نیازها (نیاز به غذا و سکس-نیاز به تفریح-نیاز به علاقه و عشق-نیاز به قدرت) کمّیت نیاز به آزادی در بین افراد و جمعیت های مختلف کاملأ متفاوت و متنوّع است، وجود چنین نیازی کمتر مورد انکار و تردید قرار گرفته است.
اما آزادی آرمانی دیرحاصل است زیرا نهال آزادی نیاز به پرورش و حفاظت دائم دارد. آزادی در تکثر اجتماعی و تکثر سیاسی واجد ضمانت اجتماعی زاده میشود. آنجا که جهان اجتماعی یکپارچه و قدرتمند وجود دارد و همه در جهان واحدی نفس میکشند، خبری از آزادی نیست بلکه استبداد اکثریت وجود دارد؛ درست مثل یک اجتماع قبیلهای یا در درون اجتماعی که یک ایدئولوژی معین واجد هژمونی فوق العادهای است و برای هیچکس مجال بروز ندایی متفاوت نیست یا اگر هست، به سرعت خفه میشود.
آزادی در توازن قدرتها زاده میشود. نیروی اجتماعی یا سیاسیای که همهی قدرت را یکجا در اختیار دارد، خواهی نخواهی ضد آزادی عمل خواهد کرد. نهال آزادی در نظمی رشد خواهد کرد، که نیروهای سیاسی مختلف قدرتمند غیرقابل حذفی وجود داشته باشند. آزادی آنجا که یک حکومت بسیار نیرومند وجود دارد و هیچ نیروی رقیب قدرتمندی در مقابل آن وجود ندارد، رشد نخواهد کرد. حتا اگر این حکومت بعد از یک انقلاب مردمی پدید آمده باشد که در هوای آزادی خون داده باشند. هوای یکپارچگی اجتماعی و سیاسی، دشمن نهال آزادی است. مردمی که به امید نیل به آرمان آزادی انقلاب میکنند و سپس صحنه را به حاکمان جدید میسپارند، نمیتوانند برای نهال آزادی باغبان خوبی باشند. نهال آزادی مردمی میخواهد که اهل تشکل باشند و هرگز مثل ذرههای جدافتاده زیست نکنند. مردمی که برای کاشت بذر آزادی خون میدهند اما سپس قدرت را واگذار میکنند، نه بذر آزادی که بذر استبداد میکارند. آزادی پاسداری می خواهد. مردمی که در درون سازمانها و گروهها و تشکلهای مدنی گرد میآیند و یک جامعهی مدنی نیرومند پدید میآورند و دائماً از حاکمان حسابکشی میکنند، بهترین باغبانان نهال آزادی اند.
هر قدر قدرت سیاسی و اجتماعی در جامعه بیشتر تقسیم شده باشد و مردم بتوانند نیروهای قدرتمند غیرقابل حذفی پدید آورند و در صورت لزوم در برابر هر شکلی از سواستفاده از قدرت سیاسی بایستند و مهار اسب سرکش حکومت را در دست بگیرند، آنگاه میتوان امیدوار بود که از دل تقابل این قدرتها نهال آزادی ثمر بدهد و چتر خود را بر سر مردمان یک سرزمین بگشاید.
آنجا که قدرتهای اجتماعی غیرقابل حذف وجود ندارد، نهال آزادی در خطر است. هر جا که قدرت میتواند بهنحو یکپارچه تجمیع شود، تردید نکنید که آنجا آزادی حضور یا دستکم دوامی نخواهد داشت. آزادی نیازمند تشکل و نهادسازی است. جنبشهای اجتماعی ممکن است بتوانند آزادی غصب شده را پس بگیرند، اما برای ادامهی حیات آن کافی نیستند. آزادی نیازمند تشکل و نهادسازی است. تا زمانی که مردم نتوانند بهطور مداوم گرد هم آیند و با قدرت افقی خود، قدرت عمودی حاکمان را مهار نکنند و در برابر آن ایستادگی نکنند، آزادی پاسداری نخواهد شد. از این جهت مهم نیست در کدام کشور زیست میکنیم: ایران، ترکیه، پاکستان، افغانستان، فرانسه، انگلستان، امریکا، آلمان، و غیره. همهجا آزادی در خطر تجاوزگری نیروهای اجتماعی و سیاسی قرار دارد. در هر کشوری وضع به گونهای است.
بهعنوان مثال، در افغانستان بزرگترین دشمن آزادی قبیلهگرایی و تفکر دینی سنتی است؛ بستری طالبخیز. اما در امریکا آزادی دشمنان دیگری دارد. از نظر "چامسکی" با وجود اقتصاد سرمایهداری غارتگر، برای صیانت از انسان و جلوگیری از تخریب زیست محیطی، دخالت دولت یک ضرورت مطلق است. "چامسکی" اعتقاد دارد در عصر سرمایهداری فراملّیتی، مانع آزادی انسان بیش از آن که دولت باشد روابط اقتصاد سرمایهداری است که نوعی "روابط بندگی" را تداوم میبخشد. چامسکی نظام حکومتی آمریکا را یک "حکومت نظامی حافظ سرمایهداری فراملّیتی" میداند.
ادامه دارد. 👇👇👇
#آزادی
#تقابل_قدرتها
#سرگلزائی_محدثی
@drsargolzaei
@NewHasanMohaddesi
Forwarded from زیر سقف آسمان
♦️نخستین جادهصافکن دشمنان آزادی در ایران:
نهال آزادی در تقابل مسالمتآمیز قدرتها رشد میکند /۲
✍️ محمدرضا سرگلزائی / حسن محدثی گیلوایی
۲۱ بهمن ۱۴۰۱
👆بنابراین، از دههی 1960 تا کنون با تصمیمات این نظام مقابله نموده است که اولین نمونه از آن سازماندهی اعتراضات دانشجویی علیه اعزام نیرو به ویتنام بود. بنابراین، در هر کشوری، آزادی دشمنان خاص خود را دارد. در ایران، زیست ذرهوار و غیرتشکلآمیز ما ایرانیان از نخستین جادهصافکنهای دشمنان آزادی است. در این سرزمین فرهیختگان جامعه نیز گاه حتا از ایجاد پیوندهای سست اجتماعی نیز عاجز اند؛ پیوندهای اجتماعی نیرومند پیشکش. از این رو، دشمنان آزادی در این کشور از بیشترین مجال برای نابودی آزادی برخوردار اند. اینجا گاه میبینیم که حتا جامعهشناس ایرانی و روانشناس ایرانی اهل عضویت در انجمن جامعهشناسی و انجمن روانشناسی نیست. یک جامعهشناس ایرانی را میشناختیم که با افتخار میگفت: «عضو انجمن جامعهشناسی نیستم. روزنامه نمیخوانم و تلویزیون نگاه نمیکنم!» این زیستن در انزوا و اعتزال انسان ایرانی، بزرگترین جادهصافکن برای دشمنان آزادی است.
برخی در ایران مهمترین مانع شکلگیری دموکراسی را فقدان نظریهپردازی مناسب میدانند و تصور میکنند مشکل اصلی مشکلی نظری است. بهعنوان مثال، دکتر سیدعلی محمودی پنج عامل زیر را از موانع اصلی عدم گذار از اقتدارگرایی به دموکراسی در سال پنجاه و هفت دانسته است: «۱) فقدان نظریۀ سیاسی، ۲) فقدان فرهنگ دموکراتیک (در متن به فقدان سواد بخش قابل توجهی از مردم اشاره شده)، ۳) فقهمحوری در برابر قانونگرایی، ۴) سررشتهداری روحانیان، ۵) تودهگرایی در برابر نخبهگرایی» (محمودی، https://t.me/NehzatAzadiIran/3854).
اگرچه نظریهپردازی مهم است، اما ما فکر میکنیم مهمترین مانع گذار به دموکراسی را میبایست در طرز زیستنمان بیابیم؛ طرز زیستنی که مانع از ایجاد یک جامعهی مدنی نیرومند میشود. برای داشتن درختانی پربار دانش درخت یا درختشناسی مهم است، اما داشتن زمین حاصلخیز از آن مهمتر است.
باری، یک جامعهی مدنی نحیف چهگونه میتواند در برابر حکومتی فربه ایستادگی کند؟ در ایران هر حکومتی تشکیل شود، پول نفت و دیگر منابع و انحصار ابزار خشونتگری (نیروی نظامی) را در اختیار خواهد گرفت. پس ما به یک جامعهی مدنی نیرومند برای محدود کردن دائمی قدرت حکومت نیازمندیم. در جامعهای که حتا استادان دانشگاه بهخاطر تأمین آب باریکه به حکومت وابسته اند و دانشگاههای دولتی اند و لاجرم از روی ترس خاموش میمانند و اکثریت آنان نقد وضعیت اجتماعی-سیاسی را وا مینهند، چهگونه میتوان از نهال آزادی و از نیروهای آزادیخواه حفاظت کرد؟!
#آزادی
#تقابل_قدرتها
#سرگلزائی_محدثی
@drsargolzaei
@NewHasanMohaddesi
نهال آزادی در تقابل مسالمتآمیز قدرتها رشد میکند /۲
✍️ محمدرضا سرگلزائی / حسن محدثی گیلوایی
۲۱ بهمن ۱۴۰۱
👆بنابراین، از دههی 1960 تا کنون با تصمیمات این نظام مقابله نموده است که اولین نمونه از آن سازماندهی اعتراضات دانشجویی علیه اعزام نیرو به ویتنام بود. بنابراین، در هر کشوری، آزادی دشمنان خاص خود را دارد. در ایران، زیست ذرهوار و غیرتشکلآمیز ما ایرانیان از نخستین جادهصافکنهای دشمنان آزادی است. در این سرزمین فرهیختگان جامعه نیز گاه حتا از ایجاد پیوندهای سست اجتماعی نیز عاجز اند؛ پیوندهای اجتماعی نیرومند پیشکش. از این رو، دشمنان آزادی در این کشور از بیشترین مجال برای نابودی آزادی برخوردار اند. اینجا گاه میبینیم که حتا جامعهشناس ایرانی و روانشناس ایرانی اهل عضویت در انجمن جامعهشناسی و انجمن روانشناسی نیست. یک جامعهشناس ایرانی را میشناختیم که با افتخار میگفت: «عضو انجمن جامعهشناسی نیستم. روزنامه نمیخوانم و تلویزیون نگاه نمیکنم!» این زیستن در انزوا و اعتزال انسان ایرانی، بزرگترین جادهصافکن برای دشمنان آزادی است.
برخی در ایران مهمترین مانع شکلگیری دموکراسی را فقدان نظریهپردازی مناسب میدانند و تصور میکنند مشکل اصلی مشکلی نظری است. بهعنوان مثال، دکتر سیدعلی محمودی پنج عامل زیر را از موانع اصلی عدم گذار از اقتدارگرایی به دموکراسی در سال پنجاه و هفت دانسته است: «۱) فقدان نظریۀ سیاسی، ۲) فقدان فرهنگ دموکراتیک (در متن به فقدان سواد بخش قابل توجهی از مردم اشاره شده)، ۳) فقهمحوری در برابر قانونگرایی، ۴) سررشتهداری روحانیان، ۵) تودهگرایی در برابر نخبهگرایی» (محمودی، https://t.me/NehzatAzadiIran/3854).
اگرچه نظریهپردازی مهم است، اما ما فکر میکنیم مهمترین مانع گذار به دموکراسی را میبایست در طرز زیستنمان بیابیم؛ طرز زیستنی که مانع از ایجاد یک جامعهی مدنی نیرومند میشود. برای داشتن درختانی پربار دانش درخت یا درختشناسی مهم است، اما داشتن زمین حاصلخیز از آن مهمتر است.
باری، یک جامعهی مدنی نحیف چهگونه میتواند در برابر حکومتی فربه ایستادگی کند؟ در ایران هر حکومتی تشکیل شود، پول نفت و دیگر منابع و انحصار ابزار خشونتگری (نیروی نظامی) را در اختیار خواهد گرفت. پس ما به یک جامعهی مدنی نیرومند برای محدود کردن دائمی قدرت حکومت نیازمندیم. در جامعهای که حتا استادان دانشگاه بهخاطر تأمین آب باریکه به حکومت وابسته اند و دانشگاههای دولتی اند و لاجرم از روی ترس خاموش میمانند و اکثریت آنان نقد وضعیت اجتماعی-سیاسی را وا مینهند، چهگونه میتوان از نهال آزادی و از نیروهای آزادیخواه حفاظت کرد؟!
#آزادی
#تقابل_قدرتها
#سرگلزائی_محدثی
@drsargolzaei
@NewHasanMohaddesi
Telegram
نهضت آزادى ايران
🔶 موانع اصلی گذار از اقتدارگرایی بهدموکراسی در ایران (پروندهای دربارهی بازخوانی انقلاب ۵۷)
🔷 سیّد علی محمودی
@nehzatazadiiran
📌 انقلاب ایران در سال ۱۳۵۷ به فروپاشی حکومت اقتدارگرای پهلوی و برآمدن نظام جمهوری اسلامی انجامید. گرچه حکومت پهلوی رژیمی اقتدارگرا…
🔷 سیّد علی محمودی
@nehzatazadiiran
📌 انقلاب ایران در سال ۱۳۵۷ به فروپاشی حکومت اقتدارگرای پهلوی و برآمدن نظام جمهوری اسلامی انجامید. گرچه حکومت پهلوی رژیمی اقتدارگرا…
Forwarded from زیر سقف آسمان
♦️خسارتبار ناگزیرشونده: چهارده ایدهی پایهای در بارهی انقلاب /۱
✍️ حسن محدثیی گیلوایی
۲۲ بهمن ۱۴۰۱
در چهل و چهارمین سالگرد انقلاب ۵۷ قرار داریم. ایران تنها کشور منطقه است که تاکنون دو انقلاب به خود دیده است؛ انقلاب مشروطه و انقلاب ۵۷. من بهعنوان یک محقق جامعهشناسی مناسب میدانم نظر خود را در بارهی انقلاب بهاجمال برای مخاطبان گرامی بنویسم و امیدوار ام این نوشته بهانهای بشود تا مخاطبان محترم در بارهی انقلاب به متون تخصصی مراجعه کنند و سخنان عوامانه را جدی نگیرند. شاید بعداً مجالی پیدا کنم و اینها را بیشتر توضیح بدهم:
۱. معمولاً وقتی تحولی اساسی و بزرگ در حوزهای از حوزهها رخ میدهد، واژهی انقلاب (revolution) برای بیان آن بهکار میرود. انقلاب سیاسی (تغییر خشونتبار و رادیکال نظام سیاسیی مستقر توسط نیروهای انقلابی) با حدی از انقلاب اجتماعی همراه است. انقلاب اجتماعی را در اینجا در معنای تغییر در نگرش مردم نسبت به عالم و آدم و و تغییر در مناسبات اجتماعی و سیاسی بهکار میبرم.
۲. نقش اصلیای که روشنفکران در انقلابات ایفا میکنند، گسترش و تعمیق انقلاب اجتماعی است. هر انقلاب سیاسیای که پیش از آن انقلاب اجتماعیی همهجانبهتری رخ داده باشد، انقلاب موفقتری خواهد بود. انقلاب اجتماعی مقدم بر انقلاب سیاسی است.
۳. معمولاً گفته میشود پدیدههای اجتماعی چندعلتی هستند. انقلاب نه تنها چندعلتی است بلکه چندفرآیندی است. دستکم سه فرآیند تحول میبایست به ترتیب در درون نظام سیاسی، محیط اجتماعیی بلافصل آن، و محیط ژئوپولیتیک آن رخ دهد تا انقلاب شکل بگیرد. انقلاب محصول شکلگیریی یک جنبش سازشناپذیر در محیط بلافصل نظام سیاسی است.
۴. انقلاب آسیبزاترین و خسارتبارترین شکل تحول اجتماعی است، زیرا انبوهی نتایج ناخواسته دارد که انقلابیون نه بدانها اندیشیده اند و نه بخشی از این نتایج اصلاً اندیشیدنی اند. به قول مارکس تاریخ را انسانها میسازند، اما نه آنطور که میخواهند.
۵. پیآمدهای ناخواستهی نیاندیشیدنیی انقلاب را چه مثبت باشند چه منفی، نمیتوان به پای انقلابیون نوشت. خواستههای انقلابیون با نتایج انقلاب همیشه واگراییهایی دارد.
۶. بهرغم مورد چهارم، گاهی هیچ راهی برای تحول اجتماعی باقی نمیماند و انقلاب یک گزینهی ناگزیر میشود. وقتی با در بسته مواجه میشوید و کلید هم ندارید، به بالا رفتن از دیوار میاندیشید. انقلاب همیشه وقتی رخ میدهد که فرآیندی طولانی از تلاش برای اصلاح طی شده باشد و به در بسته خورده باشد. تمامیی نیروهای اجتماعیی تحولخواه بهویژه نیروهای اصلاحطلب در شکلگیریی این بستر انقلابی دخیل اند. وقتی کوششهای طولانیی اصلاحطلبان به شکست میانجامد، این باور عمومی شکل میگیرد که انقلاب یک گزینهی ناگزیر است. بنابراین، اصلاحطلبان بیآنکه بخواهند، بستر را برای انقلاب فراهم میسازند. وجود جریان اصلاحی از لوازم انقلاب است. با شکست جریان اصلاحی است که انقلاب ناگزیر می شود.
۷. از این رو، انقلاب دو نوع رهبری دارد: رهبریی سلبی و ایجابی (یکی از سخنان درست بازرگان در کتاب انقلاب در دو حرکت). حکومت موجود و مسوولین اصلیی آن با اقدامات خود و با مقاومت در برابر خواست اصلاح نظام، شرایط را به سوی انقلاب هدایت میکنند. اما انقلاب به رهبریی ایجابی نیز نیاز دارد تا چشماندازی از فردا برای مردم ارائه کند.
۸. انقلاب امری انتخابی- غیرانتخابی است. معنای این جمله این است که برای اینکه انقلاب رخ بدهد، عدهای باید آن را قصد کنند و اقدامات انقلابی انجام بدهند، اما قصد آنها کافی نیست و برای تحقق انقلاب عوامل گوناگونی دخیل اند.
۹. انقلاب برای توسعهی سیاسی صورت میگیرد. وقتی نظام سیاسی در مدتی طولانی تحولات اجتماعی را در نظام سیاسی درونی نمیکند، انقلاب یک گزینه میشود:
"انقلاب يك جنبه از نوسازي بهشمار ميآيد. انقلاب پديدهاي نيست كه در هر جامعه و در هر دورهاي از تاريخ آن، رخ دهد. انقلاب يك مقولة كلي نيست، بلكه يك پديدة تاريخي محدود است. انقلاب در يك جامعة بسيار سنتي و در سطح پاييني از پيچيدگي اجتماعي و اقتصادي روي نميدهد و در جوامع بسيار نوين نيز پيش نميآيد. انقلاب نيز مانند صورتهاي ديگر خشونت و نااستواري، بيشتر در جوامعي رخ ميدهد كه نوعي تحول اجتماعي و اقتصادي را تجربه كرده باشند و فراگردهاي نوسازي و تحول سياسي آنها از فراگردهاي دگرگوني اجتماعي و اقتصاديشان واپس مانده باشند» (هانتينگتون، ۱۳۷۵: ۳۸۸-۳۸۷).
۱۰. انقلاب پدیدهای مدرن است و در جهان مدرن رخ میدهد. در جهان ماقبل مدرن چیزی به نام انقلاب وجود ندارد. عاملیت آحاد جامعه برای شکل دادن نظام سیاسی پدیدهای مدرن است.
ادامه دارد. 👇👇👇
#انقلاب
@NewHasanMohaddesi
✍️ حسن محدثیی گیلوایی
۲۲ بهمن ۱۴۰۱
در چهل و چهارمین سالگرد انقلاب ۵۷ قرار داریم. ایران تنها کشور منطقه است که تاکنون دو انقلاب به خود دیده است؛ انقلاب مشروطه و انقلاب ۵۷. من بهعنوان یک محقق جامعهشناسی مناسب میدانم نظر خود را در بارهی انقلاب بهاجمال برای مخاطبان گرامی بنویسم و امیدوار ام این نوشته بهانهای بشود تا مخاطبان محترم در بارهی انقلاب به متون تخصصی مراجعه کنند و سخنان عوامانه را جدی نگیرند. شاید بعداً مجالی پیدا کنم و اینها را بیشتر توضیح بدهم:
۱. معمولاً وقتی تحولی اساسی و بزرگ در حوزهای از حوزهها رخ میدهد، واژهی انقلاب (revolution) برای بیان آن بهکار میرود. انقلاب سیاسی (تغییر خشونتبار و رادیکال نظام سیاسیی مستقر توسط نیروهای انقلابی) با حدی از انقلاب اجتماعی همراه است. انقلاب اجتماعی را در اینجا در معنای تغییر در نگرش مردم نسبت به عالم و آدم و و تغییر در مناسبات اجتماعی و سیاسی بهکار میبرم.
۲. نقش اصلیای که روشنفکران در انقلابات ایفا میکنند، گسترش و تعمیق انقلاب اجتماعی است. هر انقلاب سیاسیای که پیش از آن انقلاب اجتماعیی همهجانبهتری رخ داده باشد، انقلاب موفقتری خواهد بود. انقلاب اجتماعی مقدم بر انقلاب سیاسی است.
۳. معمولاً گفته میشود پدیدههای اجتماعی چندعلتی هستند. انقلاب نه تنها چندعلتی است بلکه چندفرآیندی است. دستکم سه فرآیند تحول میبایست به ترتیب در درون نظام سیاسی، محیط اجتماعیی بلافصل آن، و محیط ژئوپولیتیک آن رخ دهد تا انقلاب شکل بگیرد. انقلاب محصول شکلگیریی یک جنبش سازشناپذیر در محیط بلافصل نظام سیاسی است.
۴. انقلاب آسیبزاترین و خسارتبارترین شکل تحول اجتماعی است، زیرا انبوهی نتایج ناخواسته دارد که انقلابیون نه بدانها اندیشیده اند و نه بخشی از این نتایج اصلاً اندیشیدنی اند. به قول مارکس تاریخ را انسانها میسازند، اما نه آنطور که میخواهند.
۵. پیآمدهای ناخواستهی نیاندیشیدنیی انقلاب را چه مثبت باشند چه منفی، نمیتوان به پای انقلابیون نوشت. خواستههای انقلابیون با نتایج انقلاب همیشه واگراییهایی دارد.
۶. بهرغم مورد چهارم، گاهی هیچ راهی برای تحول اجتماعی باقی نمیماند و انقلاب یک گزینهی ناگزیر میشود. وقتی با در بسته مواجه میشوید و کلید هم ندارید، به بالا رفتن از دیوار میاندیشید. انقلاب همیشه وقتی رخ میدهد که فرآیندی طولانی از تلاش برای اصلاح طی شده باشد و به در بسته خورده باشد. تمامیی نیروهای اجتماعیی تحولخواه بهویژه نیروهای اصلاحطلب در شکلگیریی این بستر انقلابی دخیل اند. وقتی کوششهای طولانیی اصلاحطلبان به شکست میانجامد، این باور عمومی شکل میگیرد که انقلاب یک گزینهی ناگزیر است. بنابراین، اصلاحطلبان بیآنکه بخواهند، بستر را برای انقلاب فراهم میسازند. وجود جریان اصلاحی از لوازم انقلاب است. با شکست جریان اصلاحی است که انقلاب ناگزیر می شود.
۷. از این رو، انقلاب دو نوع رهبری دارد: رهبریی سلبی و ایجابی (یکی از سخنان درست بازرگان در کتاب انقلاب در دو حرکت). حکومت موجود و مسوولین اصلیی آن با اقدامات خود و با مقاومت در برابر خواست اصلاح نظام، شرایط را به سوی انقلاب هدایت میکنند. اما انقلاب به رهبریی ایجابی نیز نیاز دارد تا چشماندازی از فردا برای مردم ارائه کند.
۸. انقلاب امری انتخابی- غیرانتخابی است. معنای این جمله این است که برای اینکه انقلاب رخ بدهد، عدهای باید آن را قصد کنند و اقدامات انقلابی انجام بدهند، اما قصد آنها کافی نیست و برای تحقق انقلاب عوامل گوناگونی دخیل اند.
۹. انقلاب برای توسعهی سیاسی صورت میگیرد. وقتی نظام سیاسی در مدتی طولانی تحولات اجتماعی را در نظام سیاسی درونی نمیکند، انقلاب یک گزینه میشود:
"انقلاب يك جنبه از نوسازي بهشمار ميآيد. انقلاب پديدهاي نيست كه در هر جامعه و در هر دورهاي از تاريخ آن، رخ دهد. انقلاب يك مقولة كلي نيست، بلكه يك پديدة تاريخي محدود است. انقلاب در يك جامعة بسيار سنتي و در سطح پاييني از پيچيدگي اجتماعي و اقتصادي روي نميدهد و در جوامع بسيار نوين نيز پيش نميآيد. انقلاب نيز مانند صورتهاي ديگر خشونت و نااستواري، بيشتر در جوامعي رخ ميدهد كه نوعي تحول اجتماعي و اقتصادي را تجربه كرده باشند و فراگردهاي نوسازي و تحول سياسي آنها از فراگردهاي دگرگوني اجتماعي و اقتصاديشان واپس مانده باشند» (هانتينگتون، ۱۳۷۵: ۳۸۸-۳۸۷).
۱۰. انقلاب پدیدهای مدرن است و در جهان مدرن رخ میدهد. در جهان ماقبل مدرن چیزی به نام انقلاب وجود ندارد. عاملیت آحاد جامعه برای شکل دادن نظام سیاسی پدیدهای مدرن است.
ادامه دارد. 👇👇👇
#انقلاب
@NewHasanMohaddesi
Forwarded from زیر سقف آسمان
♦️خسارتبار ناگزیرشونده: چهارده ایدهی پایهای در بارهی انقلاب /۲
✍️ حسن محدثیی گیلوایی
۲۲ بهمن ۱۴۰۱
۱۱. انقلاب محصول انباشت نارضایتی و وضعیت نارضایتیی انفجاری است. بنابراین، فرآیندی طولانی طی میشود تا این وضعیت پدید آید و بستر انقلابی تدارک دیده شود.
۱۲. انقلاب را میبایست از حکومتی که پس از آن تشکیل میشود بهطور نسبی جدا کرد. نحوهی عملکرد و رهبریی انقلابیون در پس از پیروزی، مسیر بعدیی حرکت را مشخص میکند. در اینجا ارادهی کنشگران سهم بیشتری دارد. اما اگر تحلیل درستی از پتانسیل نیروها داشته باشیم، کم و بیش میتوانیم حدس بزنیم که انقلاب چه مسیری را طی خواهد کرد.
۱۳. انقلاب محصول جداییی نظام سیاسی از جامعه و از دست رفتن تدریجیی نیروهای حیاتیی نظام سیاسی است. فقدان چرخش نخبهگان و تضعیف توانش تدبیر عامل مهمی در سقوط یک نظام سیاسی است. نظام سیاسی طیی روندی طولانی و تدریجی به لحظهای میرسد که در آن بسیار از جامعهاش بیگانه شده است و دیگر ادامهی حیاتاش ممکن نیست.
۱۴. معمولاً نیروی انقلابی میکوشد از تمام نیروهای اجتماعیی جامعه برای پیروزیی خود بهره بگیرد، اما خطرات عمدهای در همین نیروگیری از بافتهای اجتماعیی مختلف، آیندهی انقلاب را تهدید میکند. از این رو، انقلاب موفق انقلابی است که در آن هم وحدت سلبی و هم وحدت ایجابی وجود داشته باشد و انقلابیون برای آینده پیشاپیش نهادسازی کرده باشند.
#انقلاب
@NewHasanMohaddesi
✍️ حسن محدثیی گیلوایی
۲۲ بهمن ۱۴۰۱
۱۱. انقلاب محصول انباشت نارضایتی و وضعیت نارضایتیی انفجاری است. بنابراین، فرآیندی طولانی طی میشود تا این وضعیت پدید آید و بستر انقلابی تدارک دیده شود.
۱۲. انقلاب را میبایست از حکومتی که پس از آن تشکیل میشود بهطور نسبی جدا کرد. نحوهی عملکرد و رهبریی انقلابیون در پس از پیروزی، مسیر بعدیی حرکت را مشخص میکند. در اینجا ارادهی کنشگران سهم بیشتری دارد. اما اگر تحلیل درستی از پتانسیل نیروها داشته باشیم، کم و بیش میتوانیم حدس بزنیم که انقلاب چه مسیری را طی خواهد کرد.
۱۳. انقلاب محصول جداییی نظام سیاسی از جامعه و از دست رفتن تدریجیی نیروهای حیاتیی نظام سیاسی است. فقدان چرخش نخبهگان و تضعیف توانش تدبیر عامل مهمی در سقوط یک نظام سیاسی است. نظام سیاسی طیی روندی طولانی و تدریجی به لحظهای میرسد که در آن بسیار از جامعهاش بیگانه شده است و دیگر ادامهی حیاتاش ممکن نیست.
۱۴. معمولاً نیروی انقلابی میکوشد از تمام نیروهای اجتماعیی جامعه برای پیروزیی خود بهره بگیرد، اما خطرات عمدهای در همین نیروگیری از بافتهای اجتماعیی مختلف، آیندهی انقلاب را تهدید میکند. از این رو، انقلاب موفق انقلابی است که در آن هم وحدت سلبی و هم وحدت ایجابی وجود داشته باشد و انقلابیون برای آینده پیشاپیش نهادسازی کرده باشند.
#انقلاب
@NewHasanMohaddesi
نگاهی به نشست دانشگاه جورج تاون
دومان رادمهر
فعال حقوق بشر- سوئد
دهم فوریه ۲۰۲۳ جمعی از چهرههای شناخته شدهی ایرانی جلسهای در دانشگاه جرج تاون برگزار کردند. این چهرهها که در ماههای اخیر از سوی رسانهها به عنوان چهرههای برجسته اپوزیسیون معرفی میشوند، در صحبتهای خود فضایی از همدلی و همبستگی را به نمایش گذاشتند. فارغ از تمام انتقادات، چنین جلسههایی بسیار خوب و امیدبخش است. تاکید بر نکات مشترک از سوی این جمع هم نشان میدهد که این اشخاص میتوانند حول این نکات اتحاد و ائتلاف داشته باشند که این هم از نکات مثبت این جلسه بود.
با ابن حال، مواردی هست که باید مورد انتقاد قرار گیرند:
ترکیب این جلسه که تقریبا هیچ نمایندهی حزبی در بین آنها نبود ادامه روند پوپولیستی سابق است. حتی شرکت آقای مهتدی آنطور که پیداست از جایگاه حزبی نبوده است. مهمترین مشخصهی پوپولیسم، تقلیل جایگاه نهادها و حذف آنهاست تا بتوان مستقیم و به صورت شعاری با تودهی مردم ارتباط برقرار کرد. ذهن پوپولیست، عقل جمعی متشکل و مطالبه محور احزاب را مانعی برای مهندسی افکار عمومی و هیپنوز جمعی میداند. مدام از مفهوم انتزاعی "مردم" حرف میزند ولی مطلوب آن، مردم بی شکل و بدون مکانیزم تاثیرگذاری است. به نظر میرسد که اقدام قبلی رضا پهلوی برای بیعت مردم با او (وکالت) ناموفق بوده و این بار سناریو نه به شکل انفرادی بلکه به شکل جمعی در حال اجرا است. تاکتیک سلطنتطلبان تا به اینجای کار، بعنوان بخشی از اپوزیسیون رژیم جمهوری اسلامی ایران، ناشی از اطمینان به سرنگونی نزدیک رژیم فعلی و تلاش برای تسلط انحصاری به قدرت سیاسی در فردای بعد از رژیم فعلی بوده است. برای نیل به این مقصود سلسلهای از عملیات مغایر با دموکراسی و شفافیت از سوی سلطنتطلبان در جریان است. وجه مشخصهی مشترک در این مجموعه عملیات، توسل به یک اقدام نمایشی بهجای اقدامات ضروری برای بسیج جامعه و کمک به شکل گیری نیروی رهبری کننده دوران گذار به یک دموکراسی کارآمد است. کار با اشخاص منفرد بجای همکاری تشکیلاتی با احزاب و سازمانهای سیاسی و نیز بازی در میدان سیاست بعنوان "شاهزاده" بجای رهبر یک حزب سیاسی دارای برنامه و اساسنامه و رهبری جمعی، از مشخصههای اصلی این اقدامات است.
این رویکرد اگر این چنین ادامه پیدا کند، بدون شک نگرانی افکار عمومی را در مورد آیندهی انقلاب زن-زندگی-آزادی نمیتواند رفع کند. ترکیب هر جلسهای برای رهبری انقلاب باید متشکل از نمایندگان احزاب و گروههای مختلف تحت ستم در ایران باشد. در اینصورت صدای همه شنیده میشود و حضور حداکثری در متن انقلاب را شاهد خواهیم بود.
در صحبتهای مطروحه عنوان شد که این جمع روی منشوری برای همبستگی کار میکنند. این شروع خوبی است. ارائهی اصول و چارچوب فکری و مطالبات این جمع به صورت شفاف و مکتوب راه را برای ارزیابی بهتر آن میگشاید. و به دنبال آن بحثها و مذاکرات کانالیزه میشود. منتظریم ببینیم که کم و کیف این منشور چگونه خواهد بود. نکتهای که در این مورد به آن اشاره شد این بود که این منشور در گفتگو با فعالان داخل ایران نوشته میشود. با صراحت عرض میکنم که تاکنون هیچ یک از فعالین ملی-مدنی آذربایجانی مخاطب این مشورت نبودهاند. ناگفته پیداست که منشوری که دیدگاهها و مطالبات تورکها و احزاب آنها در آن لحاظ نشده باشد، تاثیر چندانی در افکار عمومی این بخش بزرگ از جمعیت ایران نخواهد داشت.
دوباره تاکید میکنم به پرهیز اپوزیسیون از تعیین وکیل تسخیری برای تورکها. هر کسی که تورکی بلد است، لزوما نمایندهی افکار عمومی و مطالبات ملی تورکها نیست. هرگونه تلاش رسانهای و تبلیغاتی برای نماینده تراشی برای تورکهای ایران با استفاده از کسانی که تورک زبان هستند، تکرار همان سیاست شورای نگهبان جا خواهد بود و عاقبتش از هم اکنون مشخص است. فعالین و احزاب جنبش ملی مدنی آذربایجان که جریان غالب در آذربایجان است باید مخاطب قرار گیرد.
نکته دیگر اینکه با توجه به روندی که این بخش از اپوزیسیون اصرار به ادامه آن دارد، یعنی ایجاد رهبری غیرفراگیر با چهرههای سلبریتی، انتقاد اساسی متوجه احزاب و گروههای طرفدار دموکراسی کامل در ایران است. احزاب مربوط به اتنیکهای غیرفارس، گروههای فمینیستی و چپ مدرن باید خود دست به کار شوند، ائتلاف کنند و خواسته های خود را منشور کنند. امکان رسانهای که این جمع دانشگاه جرج تاون دارد، نباید باعث شود که گروههای به عمد نادیده گرفته شده، چشمشان به دنبال آنها باشد. شرط اساسی برای احقاق حقوق ملیتها در ایران آینده، ائتلاف نمایندگان آنها و حضور یکدست و یکرای آنها در ائتلافهای دیگر است. انتظار میرود که مخصوصا احزاب کرد در این مورد مسئولانه تر عمل کرده و جبههی خود را شفافتر مشخص کنند.
دومان رادمهر
فعال حقوق بشر- سوئد
دهم فوریه ۲۰۲۳ جمعی از چهرههای شناخته شدهی ایرانی جلسهای در دانشگاه جرج تاون برگزار کردند. این چهرهها که در ماههای اخیر از سوی رسانهها به عنوان چهرههای برجسته اپوزیسیون معرفی میشوند، در صحبتهای خود فضایی از همدلی و همبستگی را به نمایش گذاشتند. فارغ از تمام انتقادات، چنین جلسههایی بسیار خوب و امیدبخش است. تاکید بر نکات مشترک از سوی این جمع هم نشان میدهد که این اشخاص میتوانند حول این نکات اتحاد و ائتلاف داشته باشند که این هم از نکات مثبت این جلسه بود.
با ابن حال، مواردی هست که باید مورد انتقاد قرار گیرند:
ترکیب این جلسه که تقریبا هیچ نمایندهی حزبی در بین آنها نبود ادامه روند پوپولیستی سابق است. حتی شرکت آقای مهتدی آنطور که پیداست از جایگاه حزبی نبوده است. مهمترین مشخصهی پوپولیسم، تقلیل جایگاه نهادها و حذف آنهاست تا بتوان مستقیم و به صورت شعاری با تودهی مردم ارتباط برقرار کرد. ذهن پوپولیست، عقل جمعی متشکل و مطالبه محور احزاب را مانعی برای مهندسی افکار عمومی و هیپنوز جمعی میداند. مدام از مفهوم انتزاعی "مردم" حرف میزند ولی مطلوب آن، مردم بی شکل و بدون مکانیزم تاثیرگذاری است. به نظر میرسد که اقدام قبلی رضا پهلوی برای بیعت مردم با او (وکالت) ناموفق بوده و این بار سناریو نه به شکل انفرادی بلکه به شکل جمعی در حال اجرا است. تاکتیک سلطنتطلبان تا به اینجای کار، بعنوان بخشی از اپوزیسیون رژیم جمهوری اسلامی ایران، ناشی از اطمینان به سرنگونی نزدیک رژیم فعلی و تلاش برای تسلط انحصاری به قدرت سیاسی در فردای بعد از رژیم فعلی بوده است. برای نیل به این مقصود سلسلهای از عملیات مغایر با دموکراسی و شفافیت از سوی سلطنتطلبان در جریان است. وجه مشخصهی مشترک در این مجموعه عملیات، توسل به یک اقدام نمایشی بهجای اقدامات ضروری برای بسیج جامعه و کمک به شکل گیری نیروی رهبری کننده دوران گذار به یک دموکراسی کارآمد است. کار با اشخاص منفرد بجای همکاری تشکیلاتی با احزاب و سازمانهای سیاسی و نیز بازی در میدان سیاست بعنوان "شاهزاده" بجای رهبر یک حزب سیاسی دارای برنامه و اساسنامه و رهبری جمعی، از مشخصههای اصلی این اقدامات است.
این رویکرد اگر این چنین ادامه پیدا کند، بدون شک نگرانی افکار عمومی را در مورد آیندهی انقلاب زن-زندگی-آزادی نمیتواند رفع کند. ترکیب هر جلسهای برای رهبری انقلاب باید متشکل از نمایندگان احزاب و گروههای مختلف تحت ستم در ایران باشد. در اینصورت صدای همه شنیده میشود و حضور حداکثری در متن انقلاب را شاهد خواهیم بود.
در صحبتهای مطروحه عنوان شد که این جمع روی منشوری برای همبستگی کار میکنند. این شروع خوبی است. ارائهی اصول و چارچوب فکری و مطالبات این جمع به صورت شفاف و مکتوب راه را برای ارزیابی بهتر آن میگشاید. و به دنبال آن بحثها و مذاکرات کانالیزه میشود. منتظریم ببینیم که کم و کیف این منشور چگونه خواهد بود. نکتهای که در این مورد به آن اشاره شد این بود که این منشور در گفتگو با فعالان داخل ایران نوشته میشود. با صراحت عرض میکنم که تاکنون هیچ یک از فعالین ملی-مدنی آذربایجانی مخاطب این مشورت نبودهاند. ناگفته پیداست که منشوری که دیدگاهها و مطالبات تورکها و احزاب آنها در آن لحاظ نشده باشد، تاثیر چندانی در افکار عمومی این بخش بزرگ از جمعیت ایران نخواهد داشت.
دوباره تاکید میکنم به پرهیز اپوزیسیون از تعیین وکیل تسخیری برای تورکها. هر کسی که تورکی بلد است، لزوما نمایندهی افکار عمومی و مطالبات ملی تورکها نیست. هرگونه تلاش رسانهای و تبلیغاتی برای نماینده تراشی برای تورکهای ایران با استفاده از کسانی که تورک زبان هستند، تکرار همان سیاست شورای نگهبان جا خواهد بود و عاقبتش از هم اکنون مشخص است. فعالین و احزاب جنبش ملی مدنی آذربایجان که جریان غالب در آذربایجان است باید مخاطب قرار گیرد.
نکته دیگر اینکه با توجه به روندی که این بخش از اپوزیسیون اصرار به ادامه آن دارد، یعنی ایجاد رهبری غیرفراگیر با چهرههای سلبریتی، انتقاد اساسی متوجه احزاب و گروههای طرفدار دموکراسی کامل در ایران است. احزاب مربوط به اتنیکهای غیرفارس، گروههای فمینیستی و چپ مدرن باید خود دست به کار شوند، ائتلاف کنند و خواسته های خود را منشور کنند. امکان رسانهای که این جمع دانشگاه جرج تاون دارد، نباید باعث شود که گروههای به عمد نادیده گرفته شده، چشمشان به دنبال آنها باشد. شرط اساسی برای احقاق حقوق ملیتها در ایران آینده، ائتلاف نمایندگان آنها و حضور یکدست و یکرای آنها در ائتلافهای دیگر است. انتظار میرود که مخصوصا احزاب کرد در این مورد مسئولانه تر عمل کرده و جبههی خود را شفافتر مشخص کنند.
دکتر سرگلزایی drsargolzaei
نگاهی به نشست دانشگاه جورج تاون دومان رادمهر فعال حقوق بشر- سوئد دهم فوریه ۲۰۲۳ جمعی از چهرههای شناخته شدهی ایرانی جلسهای در دانشگاه جرج تاون برگزار کردند. این چهرهها که در ماههای اخیر از سوی رسانهها به عنوان چهرههای برجسته اپوزیسیون معرفی میشوند،…
🔹 در میانهی انقلاب گفتوگو کنیم.
آقای فؤاد:
من این پست آقای دامون را خواندم
بە عنوان شخصی کە با آقای مهتدی و حزب ایشون در ارتباط هستم این درست نیست کە آقای مهتدی فقط بە عنوان یک شخص شرکت کردەاند در این جلسە. ایشون یک شخصیت حقوقی و سیاسی و رهبر یک حزب هستند و البتە خودشون بە این هم قناعت نکردە و با همەی احزاب همجهت و مترقی کردستان اعم از حزب دمکرات و حزب کمونیست ایران و شاخە کردستانیاش مشورت کردە بودند.
در مورد ادعای این شخص یک چیزی کە برام جالب توجە بود این است کە من اگرچە بە اندازەی کافی پیگیر سیاستهای منطقە و احزاب ملیتهای ایران بودم ولی شناخت آنچنانی از احزاب تورک ایران ندارم و هیچ وقت ندیدەام کە تاثیرگذاری چندانی داشتە باشند در وقایع حداقل چند ماە گذشتە ایران و از این جهت من احساس میکنم بهتر بود کە آقای دامون این موارد را هم مدنظر قرار میدادند. چون نهایتا هر شخص یا حزبی بە اندازەی وزن سیاسیش میتونە در این ائتلافها مدعی باشە و خط و نشون بکشە برای دیگران.
ولی خوب در کل مخالف نظراتشون نبودم و این نکات فقط جهت یادآوری بود.
🔹در میانهی انقلاب گفتوگو کنیم.
آقای فؤاد:
من این پست آقای دامون را خواندم
بە عنوان شخصی کە با آقای مهتدی و حزب ایشون در ارتباط هستم این درست نیست کە آقای مهتدی فقط بە عنوان یک شخص شرکت کردەاند در این جلسە. ایشون یک شخصیت حقوقی و سیاسی و رهبر یک حزب هستند و البتە خودشون بە این هم قناعت نکردە و با همەی احزاب همجهت و مترقی کردستان اعم از حزب دمکرات و حزب کمونیست ایران و شاخە کردستانیاش مشورت کردە بودند.
در مورد ادعای این شخص یک چیزی کە برام جالب توجە بود این است کە من اگرچە بە اندازەی کافی پیگیر سیاستهای منطقە و احزاب ملیتهای ایران بودم ولی شناخت آنچنانی از احزاب تورک ایران ندارم و هیچ وقت ندیدەام کە تاثیرگذاری چندانی داشتە باشند در وقایع حداقل چند ماە گذشتە ایران و از این جهت من احساس میکنم بهتر بود کە آقای دامون این موارد را هم مدنظر قرار میدادند. چون نهایتا هر شخص یا حزبی بە اندازەی وزن سیاسیش میتونە در این ائتلافها مدعی باشە و خط و نشون بکشە برای دیگران.
ولی خوب در کل مخالف نظراتشون نبودم و این نکات فقط جهت یادآوری بود.
🔹در میانهی انقلاب گفتوگو کنیم.
دکتر سرگلزایی drsargolzaei
نگاهی به نشست دانشگاه جورج تاون دومان رادمهر فعال حقوق بشر- سوئد دهم فوریه ۲۰۲۳ جمعی از چهرههای شناخته شدهی ایرانی جلسهای در دانشگاه جرج تاون برگزار کردند. این چهرهها که در ماههای اخیر از سوی رسانهها به عنوان چهرههای برجسته اپوزیسیون معرفی میشوند،…
🔹 در میانهی انقلاب گفتوگو کنیم.
خانم سوگل:
دکتر سرگلزایی با توجه به پست انتقادی دومان رادمهر در کانال شما و انتقاد از عدم دعوت دیگر گروهها و چهرهای بودن ائتلاف.
در خود صحبت این اعضا هم وقتی انتقاد شد که چرا دیگر گروهها نیستند گفتند ما دعوت میکنیم از گروههای دیگر. احساس میشود یک سادگی و ناآگاهی و اینکه دقیقا نمیدانند چه کنند در این افراد دیده میشود.
شاید بگوییم که افراد این ائتلاف شاهزاده شاهزاده می کنند یا پوپولیستند و میخواهند با صحبتهای خاص مردم را همراه کنند و یا پهلوی ترجیح میدهد دیگران را نپذیرد اما این را خوب میدانیم که پهلوی فعلا یکی از افراد این جمع است. یکی دیگر از اعضاء، حامد اسماعیلیون است که کاملا پذیرای سایر گروه ها است. آیا به نظر به جای انتقاد به عدم دعوت و اعتراض به صحبتهای این افراد و دعوت سایر گروهها به قرار گرفتن در مقابل این اشخاص، بهتر نیست افراد آگاهتر خودشان جلو بروند و این افراد را آگاه کنند و کنارشان بنشینند تا مردم این جمع را بزرگتر ببینند و صداهای بهتری به جز پوپولیستی بودن هم بشنوند و از امکانات این چهرهها و رسانه هم استفاده کنند.
آیا این ناتوانی همهگیر ما در جمع شدن و صرفا نقد کردن نباید یک جایی تمام شود یا مثل سایر موارد مسیر این انقلاب، باید ابتدا جمع شدن و در انتظار ننشستن را یاد گرفت؟
آیا انتظار دعوت از سوی این افراد صحیح است؟
🔹 در میانهی انقلاب گفتوگو کنیم.
خانم سوگل:
دکتر سرگلزایی با توجه به پست انتقادی دومان رادمهر در کانال شما و انتقاد از عدم دعوت دیگر گروهها و چهرهای بودن ائتلاف.
در خود صحبت این اعضا هم وقتی انتقاد شد که چرا دیگر گروهها نیستند گفتند ما دعوت میکنیم از گروههای دیگر. احساس میشود یک سادگی و ناآگاهی و اینکه دقیقا نمیدانند چه کنند در این افراد دیده میشود.
شاید بگوییم که افراد این ائتلاف شاهزاده شاهزاده می کنند یا پوپولیستند و میخواهند با صحبتهای خاص مردم را همراه کنند و یا پهلوی ترجیح میدهد دیگران را نپذیرد اما این را خوب میدانیم که پهلوی فعلا یکی از افراد این جمع است. یکی دیگر از اعضاء، حامد اسماعیلیون است که کاملا پذیرای سایر گروه ها است. آیا به نظر به جای انتقاد به عدم دعوت و اعتراض به صحبتهای این افراد و دعوت سایر گروهها به قرار گرفتن در مقابل این اشخاص، بهتر نیست افراد آگاهتر خودشان جلو بروند و این افراد را آگاه کنند و کنارشان بنشینند تا مردم این جمع را بزرگتر ببینند و صداهای بهتری به جز پوپولیستی بودن هم بشنوند و از امکانات این چهرهها و رسانه هم استفاده کنند.
آیا این ناتوانی همهگیر ما در جمع شدن و صرفا نقد کردن نباید یک جایی تمام شود یا مثل سایر موارد مسیر این انقلاب، باید ابتدا جمع شدن و در انتظار ننشستن را یاد گرفت؟
آیا انتظار دعوت از سوی این افراد صحیح است؟
🔹 در میانهی انقلاب گفتوگو کنیم.
دکتر سرگلزایی drsargolzaei
نگاهی به نشست دانشگاه جورج تاون دومان رادمهر فعال حقوق بشر- سوئد دهم فوریه ۲۰۲۳ جمعی از چهرههای شناخته شدهی ایرانی جلسهای در دانشگاه جرج تاون برگزار کردند. این چهرهها که در ماههای اخیر از سوی رسانهها به عنوان چهرههای برجسته اپوزیسیون معرفی میشوند،…
🔹 در میانهی انقلاب گفتوگو کنیم.
آقای عیسی:
مطلبی در نقد برنامهی دیشب دانشگاه جرج تاون در کانال تلگرام شما دیدم. نقدی بر آن دارم. اول- گله شده که از احزاب دعوت نشده! کدام احزاب؟ حزب توده؟! چریکهای فدایی و جبهه ملی؟! افرادی که هنوز در دههی ۵۰ متوقف هستند و اختلافشان بر سر مصدق حل نشده؟! این احزاب چند درصد مردم ایران نمایندگی میکنند؟
دوم- باید بپذیریم که این انقلاب خوشبختانه رهبر کاریزماتیک ندارد، نیروهای متکثر با وزنهای مشابه وجود دارند که اگر همهی این تکثر بخواهند نماینده داشته باشند باید شورای صد نفرهای تشکیل داد که باز هم با نبود فرهنگ گفتگو، یک شورای بیخاصیت تشکیل میشود.
سوم- بر مبنای نظرسنجی گمان که نظرسنجی علمی و معتبری است بهنظرم این افراد درست انتخاب شدهاند .
چهارم - تنها یک منشور جامع الاطراف میتواند این تکثر را رهبری و پوشش دهد لذا بهنظرم اگر منافع ملی را بر نگرشهای سیاسی خود ارجح میدانیم باید منتظر ارائهی منشور باشیم و نقد بر منشور داشته باشیم.
پنجم- افرادی که در نظرسنجی وزنی نداشتهاند منصفانه نیست که هر اقدام مثبتی را به بهانهی طرح توطئهی رضا پهلوی و سلطنت طلبان کم رنگ کنند.
ششم- تا سرنگونی جمهوری اسلامی بر اشتراکات تمرکز کنیم. بعد از آن صندوق رأی تصمیمگیر خواهد بود.
🔹 در میانهی انقلاب گفتوگو کنیم.
آقای عیسی:
مطلبی در نقد برنامهی دیشب دانشگاه جرج تاون در کانال تلگرام شما دیدم. نقدی بر آن دارم. اول- گله شده که از احزاب دعوت نشده! کدام احزاب؟ حزب توده؟! چریکهای فدایی و جبهه ملی؟! افرادی که هنوز در دههی ۵۰ متوقف هستند و اختلافشان بر سر مصدق حل نشده؟! این احزاب چند درصد مردم ایران نمایندگی میکنند؟
دوم- باید بپذیریم که این انقلاب خوشبختانه رهبر کاریزماتیک ندارد، نیروهای متکثر با وزنهای مشابه وجود دارند که اگر همهی این تکثر بخواهند نماینده داشته باشند باید شورای صد نفرهای تشکیل داد که باز هم با نبود فرهنگ گفتگو، یک شورای بیخاصیت تشکیل میشود.
سوم- بر مبنای نظرسنجی گمان که نظرسنجی علمی و معتبری است بهنظرم این افراد درست انتخاب شدهاند .
چهارم - تنها یک منشور جامع الاطراف میتواند این تکثر را رهبری و پوشش دهد لذا بهنظرم اگر منافع ملی را بر نگرشهای سیاسی خود ارجح میدانیم باید منتظر ارائهی منشور باشیم و نقد بر منشور داشته باشیم.
پنجم- افرادی که در نظرسنجی وزنی نداشتهاند منصفانه نیست که هر اقدام مثبتی را به بهانهی طرح توطئهی رضا پهلوی و سلطنت طلبان کم رنگ کنند.
ششم- تا سرنگونی جمهوری اسلامی بر اشتراکات تمرکز کنیم. بعد از آن صندوق رأی تصمیمگیر خواهد بود.
🔹 در میانهی انقلاب گفتوگو کنیم.
دکتر سرگلزایی drsargolzaei
🔹 در میانهی انقلاب گفتوگو کنیم. آقای عیسی: مطلبی در نقد برنامهی دیشب دانشگاه جرج تاون در کانال تلگرام شما دیدم. نقدی بر آن دارم. اول- گله شده که از احزاب دعوت نشده! کدام احزاب؟ حزب توده؟! چریکهای فدایی و جبهه ملی؟! افرادی که هنوز در دههی ۵۰ متوقف هستند…
🔹 در میانهی انقلاب گفتوگو کنیم.
آقای آرمان:
در مورد کامنت آقای عیسی نقدی دارم :
ایشان دایرهی احزاب موجود را تقلیل دادند و محدود به چند حزب قدیمی کردند و نتیجه گرفتند که با استناد به نظرسنجی اخیر موسسهی گمان، ترکیب موجود در جلسهی جورج تاون بهطرز راضی کنندهای (در نظر ایشان اقلا) میتواند نمایندهی طیفهای متنوع و متکثر سیاسی قرار بگیرد حال آنکه اینطور نیست. گرایشات سیاسی ایرانیان طیفهای متنوعی دارد از اتحاد جمهوریخواهان (به نمایندگی مهدی فتاپور) تا احزاب ریز و درشت چپ و سوسیالیست (مثلا حکمتیست/فدایی/کمونیست کارگری و....) و فمینیستها و گرایشات سیاسی داخل ایران مثلا طیف تحولخواهان نزدیک به موسوی و همچنین مجاهدین و احزاب ایرانگرا و مشروطه خواه و همچنین احزاب کرد و بلوچ و عرب و ترک و ترکمن و همچنین گروههای فعال در زمینههای محیط زیستی و اقلیتهای جنسیتی موسوم به ال.جی.بی.تی.کیو پلاس. بنابراین وقتی دم از تکثر و تنوع رنگین کمانی و جشن گرفتن اختلافات کنار هم زده میشود نمیتوان بهصرف اینکه مثلا بنده از تفکری خوشم نمیآید (و دلایل خوبی هم بهفرض برایش دارم) یا حتی هواداران آن را قلیل می دانم، آن رنگ را از صحنه حذف کنم و حق اظهارنظر و مشارکت آن را درنظر نگیرم.
نیاز به رنگین کمان هفتاد رنگ (بهقول ایشان شورای صدنفره) نیست. گرایشهای نزدیک به هم میتوانند ائتلاف کنند یا جبهه تشکیل دهند و هفت رنگ رنگین کمان را نمایندگی کنند اما نمیتوانیم سه چهار رنگ را کنار هم بگذاریم و ادعای تکثر رنگین کمانی کنیم این عوام فریبی است.
از طرفی نظرسنجی گمان (که بنده هم در آن شرکت کردم و به اشخاص داخل ایران رأی دادم) صرفا به معروفیت و محبوبیت اشخاص اشاره دارد (و نه رزومه و توانایی آنها) حال آنکه می دانیم نقش رسانهها در بزرگ کردن اشخاص و ویترینسازی چقدر مهم است و متأسفانه اشخاص کنشگر زندانی در ایران بهرغم تواناییهایی که دارند و رنجهایی که میکشند کمتر شناخته شده هستند چون حمایت رسانههای معلوم الحال شاملشان نمیشود.از طرف دیگر آقای پهلوی از حزب یا گروهی دعوت نکردند و گفتند اتوبوس مجانی است همه سوار شوند و بلیت نمی خواهد و بهنوعی توپ بیعت را در زمین طرف مقابل انداختند حال آنکه نگفتند که چه کسی قرار است پشت فرمان این اتوبوس بنشیند.
🔹 در میانهی انقلاب گفتوگو کنیم.
آقای آرمان:
در مورد کامنت آقای عیسی نقدی دارم :
ایشان دایرهی احزاب موجود را تقلیل دادند و محدود به چند حزب قدیمی کردند و نتیجه گرفتند که با استناد به نظرسنجی اخیر موسسهی گمان، ترکیب موجود در جلسهی جورج تاون بهطرز راضی کنندهای (در نظر ایشان اقلا) میتواند نمایندهی طیفهای متنوع و متکثر سیاسی قرار بگیرد حال آنکه اینطور نیست. گرایشات سیاسی ایرانیان طیفهای متنوعی دارد از اتحاد جمهوریخواهان (به نمایندگی مهدی فتاپور) تا احزاب ریز و درشت چپ و سوسیالیست (مثلا حکمتیست/فدایی/کمونیست کارگری و....) و فمینیستها و گرایشات سیاسی داخل ایران مثلا طیف تحولخواهان نزدیک به موسوی و همچنین مجاهدین و احزاب ایرانگرا و مشروطه خواه و همچنین احزاب کرد و بلوچ و عرب و ترک و ترکمن و همچنین گروههای فعال در زمینههای محیط زیستی و اقلیتهای جنسیتی موسوم به ال.جی.بی.تی.کیو پلاس. بنابراین وقتی دم از تکثر و تنوع رنگین کمانی و جشن گرفتن اختلافات کنار هم زده میشود نمیتوان بهصرف اینکه مثلا بنده از تفکری خوشم نمیآید (و دلایل خوبی هم بهفرض برایش دارم) یا حتی هواداران آن را قلیل می دانم، آن رنگ را از صحنه حذف کنم و حق اظهارنظر و مشارکت آن را درنظر نگیرم.
نیاز به رنگین کمان هفتاد رنگ (بهقول ایشان شورای صدنفره) نیست. گرایشهای نزدیک به هم میتوانند ائتلاف کنند یا جبهه تشکیل دهند و هفت رنگ رنگین کمان را نمایندگی کنند اما نمیتوانیم سه چهار رنگ را کنار هم بگذاریم و ادعای تکثر رنگین کمانی کنیم این عوام فریبی است.
از طرفی نظرسنجی گمان (که بنده هم در آن شرکت کردم و به اشخاص داخل ایران رأی دادم) صرفا به معروفیت و محبوبیت اشخاص اشاره دارد (و نه رزومه و توانایی آنها) حال آنکه می دانیم نقش رسانهها در بزرگ کردن اشخاص و ویترینسازی چقدر مهم است و متأسفانه اشخاص کنشگر زندانی در ایران بهرغم تواناییهایی که دارند و رنجهایی که میکشند کمتر شناخته شده هستند چون حمایت رسانههای معلوم الحال شاملشان نمیشود.از طرف دیگر آقای پهلوی از حزب یا گروهی دعوت نکردند و گفتند اتوبوس مجانی است همه سوار شوند و بلیت نمی خواهد و بهنوعی توپ بیعت را در زمین طرف مقابل انداختند حال آنکه نگفتند که چه کسی قرار است پشت فرمان این اتوبوس بنشیند.
🔹 در میانهی انقلاب گفتوگو کنیم.