Forwarded from روانشناسی اجتماعی ایرانیان
دموکراسی مسیر است،نه مقصد!
نگاهی به اپیزودهای ۳ تا ۱۱ پادکست دغدغه ایران(دکتر محمد فاضلی)
فاطمه علمدار
کسی که خواهان تغییر است،باید تصویری از مسیری که پیش رو دارد،داشته باشد.تصویر داشتن،باعث نمیشود که قطعا بفهمد چه اتفاقهایی برایش خواهد افتاد و بتواند همه احتمالات را پیش بینی کند.ولی باعث میشود که ساده انگارانه مدام فکر نکند که به مقصد رسیده!یا هرگز به مقصد نمیرسد...
تصویر داشتن،اراده را قوی میکند و ساده لوحی را کم.اینکه بدانی دیگرانی که توانسته اند،چه روزهای سختی را گذراندند و چند بار زمین خوردند و ایستادند؛ و دیگرانی که نتوانستند،چه چالشهایی داشتند،باعث میشود به خاطر نتوانستن هایت دچار خودتحقیری و ناامیدی نشوی و مراقب توانستن هایت باشی که از دست نروند...
کاری که محمد فاضلی دوسال است که در پادکست دغدغه ایران میکند،ترسیم تصویری از ما ایرانیان است و راهی که پشت سر گذاشته ایم و مسیری که برای رسیدن به توسعه، پیش رو داریم.
در متنی که در لینک پایین صفحه قابل دسترسی است،با استفاده از معرفی دکتر فاضلی از دو کتاب"معمای فراوانی" و "نظم و زوال سیاسی"، نگاهی به تجربه تاریخی ایران داشته ام.
@dirancast_official
@fsalamdar
https://bit.ly/3XTgCvc
نگاهی به اپیزودهای ۳ تا ۱۱ پادکست دغدغه ایران(دکتر محمد فاضلی)
فاطمه علمدار
کسی که خواهان تغییر است،باید تصویری از مسیری که پیش رو دارد،داشته باشد.تصویر داشتن،باعث نمیشود که قطعا بفهمد چه اتفاقهایی برایش خواهد افتاد و بتواند همه احتمالات را پیش بینی کند.ولی باعث میشود که ساده انگارانه مدام فکر نکند که به مقصد رسیده!یا هرگز به مقصد نمیرسد...
تصویر داشتن،اراده را قوی میکند و ساده لوحی را کم.اینکه بدانی دیگرانی که توانسته اند،چه روزهای سختی را گذراندند و چند بار زمین خوردند و ایستادند؛ و دیگرانی که نتوانستند،چه چالشهایی داشتند،باعث میشود به خاطر نتوانستن هایت دچار خودتحقیری و ناامیدی نشوی و مراقب توانستن هایت باشی که از دست نروند...
کاری که محمد فاضلی دوسال است که در پادکست دغدغه ایران میکند،ترسیم تصویری از ما ایرانیان است و راهی که پشت سر گذاشته ایم و مسیری که برای رسیدن به توسعه، پیش رو داریم.
در متنی که در لینک پایین صفحه قابل دسترسی است،با استفاده از معرفی دکتر فاضلی از دو کتاب"معمای فراوانی" و "نظم و زوال سیاسی"، نگاهی به تجربه تاریخی ایران داشته ام.
@dirancast_official
@fsalamdar
https://bit.ly/3XTgCvc
Telegraph
دموکراسی مسیر است،نه مقصد!
میگویند عباس میرزا، در گیرودار جنگهای ایران و روس و در عجز و درماندگی ناتوانی ایران از مقاومت در برابر روس ها،از نماینده فرانسه در اردوگاهش پرسید:«نمیدانم این قدرتی كه شما (اروپاییها) را بر ما مسلط كرده چیست و موجب ضعف ما و ترقی شما چه؟ شما در قشون جنگیدن…
دکتر سرگلزایی drsargolzaei
2_5343837935051481842.pdf
فرهاد میثمی موسس انتشارات اندیشهسازان است که در سال ۱۳۸۴ آن را در اوج موفقیت مالی و پس از حاکم شدن مافیای کنکور و منحصر شدن فعالیتهای موسسه به کنکور، تعطیل کرد. او در حالی که میتوانست از طریق کنکور درآمد میلیاردی کسب کند، در نامهای به دانشآموزان پس از اعلام نتایج کنکور چنین نوشت: «و من دختر مهربانی را میشناختم، که هر چند وقت یک بار به یکی از مراکز نگهداری کودکان بیسرپرست سر میزد و چه محبتها که به بچههای آنجا داشت، و چقدر به آنها میرسید، و بچههای آنجا چقدر او را دوست داشتند و روزی که دیدم به خاطر رتبه چهار رقمی کنکورش دارد گریه میکند، نشستم و هایهای به حال «انسانیت» گریستم. و بر خودم لعنت فرستادم که مترهامان را چه شدهاست. آیا داریم ارزش انسانی یک فرد را با این اندازه میگیریم که توانسته است در ۱۸ دقیقه به چند سؤال از ۲۵ سؤال عربی پاسخ دهد؟!»
فرهاد میثمی در اعتراض به اعدام معترضان و در خواست آزادی محمد حبیبی، مصطفی نیلی، رضا شهابی، ناهید شیربیشه، بهاره هدایت و نیلوفر حامدی از اول دی ۱۴۰۱ دست به اعتصاب غذا زده است.
فرهاد میثمی در اعتراض به اعدام معترضان و در خواست آزادی محمد حبیبی، مصطفی نیلی، رضا شهابی، ناهید شیربیشه، بهاره هدایت و نیلوفر حامدی از اول دی ۱۴۰۱ دست به اعتصاب غذا زده است.
4_5961010239972052587.pdf
4.3 MB
پیشنهاد میکنم کتاب مبارزهی مسالمتآميز را مطالعه فرمایید.
بهزودی کارگاه آنلاینی در این زمینه برگزار خواهیم کرد.
بهزودی کارگاه آنلاینی در این زمینه برگزار خواهیم کرد.
Forwarded from Cafe sz
«نصر من الله و فتح قریب!»
شعاری بود که هر روز میدیدمش روی سر در مدرسهمون! از مدرسههای سرشناس مشهد بود. ملت سر و دست میشکوندن که بچههاشون رو بپذیره. مدیرش از اون آدمهایی بود که از یک کیلومتری بوی عطر مذهبی میداد و تو هر جملهای که میگفت سه تا تیکهی مذهبی میکرد تو مخت. دیشب بخاطر یه بحثی یاد اون موقعها افتادم و مخصوصا یاد معلم زبان اون مدرسه! آقای اخوان یا آقای اخوین. درست یادم نیست. حتی وقتی به آقای معلم فکر میکنم کف دستام گز گز میکنه! من و این آقای معلم با هم یه بازی داشتیم که معمولا اون برنده میشد. بازیمون این بود که هر وقت وارد کلاس میشد اول میومد و کنار نیمکت من وایمیستاد و میگفت:«کف دستت رو بذار رو نیمکت!» یه خط کش فلزی داشت و با خودش قرار کرده بود اینقدر من رو با این خط کش بزنه که دیگه نخندم! من هم از بچگی یه کرمی تو جونم بود که وقتی خیلی میترسیدم یا خیلی مضطرب بودم، میخندیدم! من میخندیدم و آقای معلم محکمتر میزد! هر دوشنبه و هر چهار شنبه! دوشنبه زنگ دوم و چهارشنبه زنگ آخر. زد و زد و زد تا اینکه یک بار به جای سر خط کش ، ته خط کش رو زد و دستم برید و خون اومد. خندهی عصبیم بند اومد. جدی شدم و بهش گفتم:«حالت رو میگیرم.» و زدم از کلاس بیرون. رفتم دم دفتر که به آقای مدیر بگم که معلمش چه بازیه زشتی با من داره اما فکر کردم خود آقای مدیر ممکنه بدتر کتکمون بزنه، اخراجمون کنه یا به خانواده زنگ بزنه و حق رو به دبیرش بده. بی سر و صدا دستم رو شستم و رفتم تو نمازخونه نشستم! چند روز بعدش آقای مدیر داشت از حضرت محمد سر صف میگفت:«حضرت محمد عاشق بازی با بچهها بود و بچهها میرفتن روی دوشش و به بچهها سواری میداد!» وقتی این روایت رو تعریف میکرد اگر صدا از گلوی کسی در میومد سیاه و کبود میشد! قصه تموم شد و ما فریاد زدیم:«نصر من الله و فتح قریب!»
📝سهیل سرگلزایی
📸صالح سرگلزایی
@szcafe
https://t.me/joinchat/AAAAADu0ycAlNL-9TnwPxA
شعاری بود که هر روز میدیدمش روی سر در مدرسهمون! از مدرسههای سرشناس مشهد بود. ملت سر و دست میشکوندن که بچههاشون رو بپذیره. مدیرش از اون آدمهایی بود که از یک کیلومتری بوی عطر مذهبی میداد و تو هر جملهای که میگفت سه تا تیکهی مذهبی میکرد تو مخت. دیشب بخاطر یه بحثی یاد اون موقعها افتادم و مخصوصا یاد معلم زبان اون مدرسه! آقای اخوان یا آقای اخوین. درست یادم نیست. حتی وقتی به آقای معلم فکر میکنم کف دستام گز گز میکنه! من و این آقای معلم با هم یه بازی داشتیم که معمولا اون برنده میشد. بازیمون این بود که هر وقت وارد کلاس میشد اول میومد و کنار نیمکت من وایمیستاد و میگفت:«کف دستت رو بذار رو نیمکت!» یه خط کش فلزی داشت و با خودش قرار کرده بود اینقدر من رو با این خط کش بزنه که دیگه نخندم! من هم از بچگی یه کرمی تو جونم بود که وقتی خیلی میترسیدم یا خیلی مضطرب بودم، میخندیدم! من میخندیدم و آقای معلم محکمتر میزد! هر دوشنبه و هر چهار شنبه! دوشنبه زنگ دوم و چهارشنبه زنگ آخر. زد و زد و زد تا اینکه یک بار به جای سر خط کش ، ته خط کش رو زد و دستم برید و خون اومد. خندهی عصبیم بند اومد. جدی شدم و بهش گفتم:«حالت رو میگیرم.» و زدم از کلاس بیرون. رفتم دم دفتر که به آقای مدیر بگم که معلمش چه بازیه زشتی با من داره اما فکر کردم خود آقای مدیر ممکنه بدتر کتکمون بزنه، اخراجمون کنه یا به خانواده زنگ بزنه و حق رو به دبیرش بده. بی سر و صدا دستم رو شستم و رفتم تو نمازخونه نشستم! چند روز بعدش آقای مدیر داشت از حضرت محمد سر صف میگفت:«حضرت محمد عاشق بازی با بچهها بود و بچهها میرفتن روی دوشش و به بچهها سواری میداد!» وقتی این روایت رو تعریف میکرد اگر صدا از گلوی کسی در میومد سیاه و کبود میشد! قصه تموم شد و ما فریاد زدیم:«نصر من الله و فتح قریب!»
📝سهیل سرگلزایی
📸صالح سرگلزایی
@szcafe
https://t.me/joinchat/AAAAADu0ycAlNL-9TnwPxA
Telegram
Cafe sz
این خاک مال ماست :عکسها و سفرنامه های سهیل و دوربینش ، موسیقی و ادبیات🌿☮️
instagram: soheil.sz
ارتباط با من:
@soheil_sargolzayi
instagram: soheil.sz
ارتباط با من:
@soheil_sargolzayi
Forwarded from Khabgard | خوابگرد
اولینها در نقد خود
یادداشت حسین سناپور
این روزها چند مطلب خواندهام حاکی از پشیمانی اهل نظر و دانشگاهیان و روشنفکرانی که به هر دلیل درگیر سیاست شدهاند؛ کسانی که حالا میبینند انگار واقعبین نبودهاند و چه بسا خوشخیال بودهاند که انتظار چنین روزهایی و چنین تنگناهایی را برای کشور نداشتهاند (خود اهل سیاست که قاعدتاً هیچوقت اهل عذرخواهی و اظهار پشیمانی نیستند در کشور ما، چون فکر میکنند این به معنای بر باد رفتن حیثیت سیاسی و پایان کارشان خواهد بود).
این اهل نظر خودشان دلایلی برای چنین خوشخیالی یا واقعبین نبودنشان در گذشتههای دور و نزدیک باید بتوانند بیاورند (مثلاً دکتر رنانی که گفته بیهوده فکر میکرده سیستم حالا و بعد از این اعتراضات اهل گفتوگو خواهد شد، یا دکتر سرگلزایی به نحوی دیگر و رحیم قمیشی به نحوی دیگر)، اما دلیل آن هر چه باشد، میشود خوشحال بود که انگار خوشبینیهای بیهوده و چه بسا گولزننده تمام شده و حالا میبینیم آنچه باید ببینیم، یا باید میدیدیم.
دیگر انگار گولزدن خودمان سخت شده و واقعیت به عریانی هر چه تمامتر پیش رویمان است. انگار دیگر بیهوده منتظر گشایشها نمیشویم؛ حداقل تعداد بسیاریمان. انگار دیگر از آدمها و جریانات و بهخصوص خودِ سیستم انتظار تحول و پذیرش همهی آنچه را به نظر خودمان باعث آشتی در داخل و همزیستی در خارج و نهایتاً توسعه میشد، نداریم.
بابت آن خوشبینی منجر به تصمیمات نادرست، باید هم عذرخواه باشیم، اگر که چنان بودهایم. امیدواری البته از جنس دیگری است؛ دیدن واقعیتها و سراغگرفتن از تحول است، نه منفعل به انتظارش نشستن. پس آیا اهل فکر و نظر به جایی رسیدهاند که خوشبینی بیجهت را کنار گذاشتهاند و واقعبین شدهاند؟ من به چنین اتفاقی امیدوار شدهام؛ اتفاقی که سخت و خونین هم به دست آمده است.
شخصاً فکر میکنم آنچه ما را به چنین جایی رسانده، دیدن ذات سیستم است، یا پدیدارشدن ذات سیستم. گمان میکنم این وضع و این رفتارها در نهاد این سیستم بوده و کمکم آشکار و آشکارتر شده. طبعاً وقایع تاریخی هم در آن مؤثر بودهاند، اما در جهتِ بروزش، و نه شکلگیری ناگزیر یا تصادفیاش.
البته که میشد در نتیجهی تحولات و رفتارهای متفاوتِ جریانات و شخصیتهای تأثیرگذار به جای دیگری میرسیدیم، اما این به معنای نبودِ آنچه اکنون در این سیستم میبینیم، نبوده و نیست.
رفتارهای متفاوت میتوانست جنبههای دیگری از این سیستم را آشکار کند، که حالا و با رفتارهایی که شده، خصوصیات فعلی بروز بیشتری پیدا کردهاند؛ یکدستی نهادهای تصمیمگیر، به کارگیری ارعاب صرف درمقابل مخالفان، دستِ بالای نظامیان در سیاست، از جملهی این خصوصیاتی است که مدام رشد پیدا کرده. اما همینها میتوانست طبعاً به شکلی دیگر اتفاق بیفتد، اگر که رفتارهای همین شخصیتها و از آن مهمتر جریانهای سیاسی و فرهنگی ما فرق میکرد.
اگر آن رفتارها فرق میکرد، خصوصیات دیگری بروز تام و تمام پیدا میکردند، خصوصیاتی که لابد آنقدر ضعیف بودهاند که بهآسانی بروز پیدا نمیکردند و نکردند، برعکس خصوصیات اکنونی، که قوی بوده و آمادهی بروز آسان و با کمترین زمینهها و حتا باوجود مقاومتِ نسبتاً جدی از سوی تمام جریانات فرهنگی و سیاسی و غیره.
پس این اظهار پشیمانیها را من نمونهوار میبینم و مستورهای از بسیارْ اظهار پشیمانیهایی که باید میشد و اکنون شاید فقط طلیعهی آن را در بعضی از اهل فرهنگ میبینیم و نه تمامشان و نه سیاسیون؛ پشیمانیهایی که شاید اگر در سیاسیون هم بود، ما امروز به درکی جمعی از آنچه اتفاق افتاده و بعد از این میتواند بیفتد، میرسیدیم و تحولی در رفتارهای شاید حتا فرهنگیمان پیدا میشد؛ چیزی که اتفاق نیفتاده و کماکان تمام گروهها و شخصیتهای سیاسی بر درستی کامل یا نسبی رفتارهای گذشتهشان پافشاری میکنند، و اگر از اشتباه حرف بزنند، آن حتماً اشتباه دیگران است و کسانی که کاملاً یا نسبتاً از آنها دور هستند. یعنی فقط ممکن است دیگران را دچار چنان خطاهایی ببینند و نه خودشان را.
انگار هنوز خیلی مانده تا همهمان مثل سه نفری که در بالا ازشان اسم بردم، خودمان را نقد کنیم و بگوییم کجاها اشتباه کردهایم و مهمتر از آن چرا چنین اشتباههایی کردهایم.
حسین سناپور
۲۵ دی ۱۴۰۱
@KhabGard
#مهسا_امینی
#زن_زندگی_آزادی
.
یادداشت حسین سناپور
این روزها چند مطلب خواندهام حاکی از پشیمانی اهل نظر و دانشگاهیان و روشنفکرانی که به هر دلیل درگیر سیاست شدهاند؛ کسانی که حالا میبینند انگار واقعبین نبودهاند و چه بسا خوشخیال بودهاند که انتظار چنین روزهایی و چنین تنگناهایی را برای کشور نداشتهاند (خود اهل سیاست که قاعدتاً هیچوقت اهل عذرخواهی و اظهار پشیمانی نیستند در کشور ما، چون فکر میکنند این به معنای بر باد رفتن حیثیت سیاسی و پایان کارشان خواهد بود).
این اهل نظر خودشان دلایلی برای چنین خوشخیالی یا واقعبین نبودنشان در گذشتههای دور و نزدیک باید بتوانند بیاورند (مثلاً دکتر رنانی که گفته بیهوده فکر میکرده سیستم حالا و بعد از این اعتراضات اهل گفتوگو خواهد شد، یا دکتر سرگلزایی به نحوی دیگر و رحیم قمیشی به نحوی دیگر)، اما دلیل آن هر چه باشد، میشود خوشحال بود که انگار خوشبینیهای بیهوده و چه بسا گولزننده تمام شده و حالا میبینیم آنچه باید ببینیم، یا باید میدیدیم.
دیگر انگار گولزدن خودمان سخت شده و واقعیت به عریانی هر چه تمامتر پیش رویمان است. انگار دیگر بیهوده منتظر گشایشها نمیشویم؛ حداقل تعداد بسیاریمان. انگار دیگر از آدمها و جریانات و بهخصوص خودِ سیستم انتظار تحول و پذیرش همهی آنچه را به نظر خودمان باعث آشتی در داخل و همزیستی در خارج و نهایتاً توسعه میشد، نداریم.
بابت آن خوشبینی منجر به تصمیمات نادرست، باید هم عذرخواه باشیم، اگر که چنان بودهایم. امیدواری البته از جنس دیگری است؛ دیدن واقعیتها و سراغگرفتن از تحول است، نه منفعل به انتظارش نشستن. پس آیا اهل فکر و نظر به جایی رسیدهاند که خوشبینی بیجهت را کنار گذاشتهاند و واقعبین شدهاند؟ من به چنین اتفاقی امیدوار شدهام؛ اتفاقی که سخت و خونین هم به دست آمده است.
شخصاً فکر میکنم آنچه ما را به چنین جایی رسانده، دیدن ذات سیستم است، یا پدیدارشدن ذات سیستم. گمان میکنم این وضع و این رفتارها در نهاد این سیستم بوده و کمکم آشکار و آشکارتر شده. طبعاً وقایع تاریخی هم در آن مؤثر بودهاند، اما در جهتِ بروزش، و نه شکلگیری ناگزیر یا تصادفیاش.
البته که میشد در نتیجهی تحولات و رفتارهای متفاوتِ جریانات و شخصیتهای تأثیرگذار به جای دیگری میرسیدیم، اما این به معنای نبودِ آنچه اکنون در این سیستم میبینیم، نبوده و نیست.
رفتارهای متفاوت میتوانست جنبههای دیگری از این سیستم را آشکار کند، که حالا و با رفتارهایی که شده، خصوصیات فعلی بروز بیشتری پیدا کردهاند؛ یکدستی نهادهای تصمیمگیر، به کارگیری ارعاب صرف درمقابل مخالفان، دستِ بالای نظامیان در سیاست، از جملهی این خصوصیاتی است که مدام رشد پیدا کرده. اما همینها میتوانست طبعاً به شکلی دیگر اتفاق بیفتد، اگر که رفتارهای همین شخصیتها و از آن مهمتر جریانهای سیاسی و فرهنگی ما فرق میکرد.
اگر آن رفتارها فرق میکرد، خصوصیات دیگری بروز تام و تمام پیدا میکردند، خصوصیاتی که لابد آنقدر ضعیف بودهاند که بهآسانی بروز پیدا نمیکردند و نکردند، برعکس خصوصیات اکنونی، که قوی بوده و آمادهی بروز آسان و با کمترین زمینهها و حتا باوجود مقاومتِ نسبتاً جدی از سوی تمام جریانات فرهنگی و سیاسی و غیره.
پس این اظهار پشیمانیها را من نمونهوار میبینم و مستورهای از بسیارْ اظهار پشیمانیهایی که باید میشد و اکنون شاید فقط طلیعهی آن را در بعضی از اهل فرهنگ میبینیم و نه تمامشان و نه سیاسیون؛ پشیمانیهایی که شاید اگر در سیاسیون هم بود، ما امروز به درکی جمعی از آنچه اتفاق افتاده و بعد از این میتواند بیفتد، میرسیدیم و تحولی در رفتارهای شاید حتا فرهنگیمان پیدا میشد؛ چیزی که اتفاق نیفتاده و کماکان تمام گروهها و شخصیتهای سیاسی بر درستی کامل یا نسبی رفتارهای گذشتهشان پافشاری میکنند، و اگر از اشتباه حرف بزنند، آن حتماً اشتباه دیگران است و کسانی که کاملاً یا نسبتاً از آنها دور هستند. یعنی فقط ممکن است دیگران را دچار چنان خطاهایی ببینند و نه خودشان را.
انگار هنوز خیلی مانده تا همهمان مثل سه نفری که در بالا ازشان اسم بردم، خودمان را نقد کنیم و بگوییم کجاها اشتباه کردهایم و مهمتر از آن چرا چنین اشتباههایی کردهایم.
حسین سناپور
۲۵ دی ۱۴۰۱
@KhabGard
#مهسا_امینی
#زن_زندگی_آزادی
.
Forwarded from Khabgard | خوابگرد
من خطا کردم، معذرت میخواهم
دکتر سرگلزایی روانپزشک و نویسنده و پژوهشگر فلسفه و اسطورهشناسی و استاد پیشین دانشگاه علوم پزشکی مشهد است که در این یادداشت، با ترسیم تابلویی از سایهی حکومت غلطاندرغلطِ جمهوری اسلامی بر زندگی او از کودکی تا بزرگسالی، در پایان نوشته است:
«اما همهی اینها دلیل نمیشود که نگویم "من چند دهه از زندگیام غلط کردم". من از هر کس که در آن دوره از زندگیام تحتتأثیر آن باورها با او تعامل داشتهام، معذرت میخواهم و بسیار متأسفم از اینکه آن نظام فکری بسته را به کسانی انتقال دادهام.»
#زن_زندگی_آزادی
@KhabGard
کاملِ یادداشت 👇
https://t.me/drsargolzaei/6667
دکتر سرگلزایی روانپزشک و نویسنده و پژوهشگر فلسفه و اسطورهشناسی و استاد پیشین دانشگاه علوم پزشکی مشهد است که در این یادداشت، با ترسیم تابلویی از سایهی حکومت غلطاندرغلطِ جمهوری اسلامی بر زندگی او از کودکی تا بزرگسالی، در پایان نوشته است:
«اما همهی اینها دلیل نمیشود که نگویم "من چند دهه از زندگیام غلط کردم". من از هر کس که در آن دوره از زندگیام تحتتأثیر آن باورها با او تعامل داشتهام، معذرت میخواهم و بسیار متأسفم از اینکه آن نظام فکری بسته را به کسانی انتقال دادهام.»
#زن_زندگی_آزادی
@KhabGard
کاملِ یادداشت 👇
https://t.me/drsargolzaei/6667
Telegram
دکتر سرگلزایی drsargolzaei
🔴 من خطا کردم، معذرت میخواهم
چند وقت پیش سهیل از من پرسید:
"شما واقعا اون زمان نمیدونستین این اتفاقها داره میافته؟!"
ما واقعا نمیدانستیم!
ما دنیای کوچک و بستهای داشتیم.
کلاس سوم دبستان بودم که انقلاب شد. جدا از این که اسم دبستانم از پهلوی به خمینی…
چند وقت پیش سهیل از من پرسید:
"شما واقعا اون زمان نمیدونستین این اتفاقها داره میافته؟!"
ما واقعا نمیدانستیم!
ما دنیای کوچک و بستهای داشتیم.
کلاس سوم دبستان بودم که انقلاب شد. جدا از این که اسم دبستانم از پهلوی به خمینی…
Forwarded from دکتر سرگلزایی drsargolzaei
#معرفی_کتاب
#نا_ناخودآگاه_آقای_روانپزشک
نام کتاب: نا ناخودآگاه آقای روانپزشک
نویسنده: دکتر محمدرضا سرگلزایی
انتشارات: طرحواره
تلفن مرکز پخش: ۰۲۵۳۷۷۳۷۷۸۸
واتساپ: ۰۰۹۸۹۱۲۶۵۱۶۹۳۲
دوستی پیامک میزند و از من میخواهد تأثیرگذارترین کتاب زندگیام را برایش نام ببرم. این سؤال مرا به فکر فرو میبرد، «تأثیرگذارترین کتاب زندگی» عبارت سنگینی است و پاسخ دادن به این سؤال دشوار است، نیاز به یک سفر درونی دارد، پس به سفر میروم!
کلاس سوّم دبستان بودم، کتابی برایم خریدند به اسم «کودک قهرمان» که نوشتۀ «علی وافی» بود. داستان کودکی مصری به نام سعید بود که نویسنده ادعا کرده بود شهر «پورت سعید» مصر به افتخار او نامگذاری شده است. ماجرای کتاب برمیگشت به قضیه ملّی شدن کانال سوئز به فرمان جمال عبدالناصر و هجوم نیروهای بیگانه به مصر. در داستان این کتاب، سعید (که هم سن و سال من در هنگام خواندن قصه بود!) در عملیاتی خطرناک جان خود را به خطر میانداخت تا تأسیسات نظامی نیروهای متجاوز را منهدم کند. آن زمان این کتاب بخشی از سرنوشت مرا ساخت و شجاعت را تبدیل به یکی از ارزشهای متعالی و معنابخش زندگی من کرد!
کلاس چهارم دبستان «بینوایان» ویکتور هوگو را خواندم، سال بعدش «یک هلو، هزار هلو»، «بیست و چهار ساعت میان خواب و بیداری» و «افسانۀ محبت» صمد بهرنگی را خواندم. این قصهها ذهن من را به موضوع فقر و تبعیض حساس کردند و آرمان عدالت را تبدیل به آن امر متعالی کردند که باید برای آن شجاعانه جنگید.
حدود یک دهه بعد، در هفده-هجده سالگی، کتابهای «ابوذر، سوسیالیست خداپرست» «عبدالحمید جوده السّحار» که توسط «دکتر شریعتی» ترجمه و حاشیه خورده بود و کتابهای «نان و شراب» و «دانۀ زیر برف» اینیاتسیو سیلونه (عارف مبارز سوسیالیست ایتالیایی) تأثیر آن کتابهای کودکانه را در من ماندگار و پایدار کردند...
برای مطالعه متن کامل مطلب بالا لطفا به لینک زیر در وبسایت دکتر سرگلزایی مراجعه بفرمایید:
از اینجا کلیک کنید
#دکتر_سرگلزایی
#drsargolzaei
@drsargolzaei
#نا_ناخودآگاه_آقای_روانپزشک
نام کتاب: نا ناخودآگاه آقای روانپزشک
نویسنده: دکتر محمدرضا سرگلزایی
انتشارات: طرحواره
تلفن مرکز پخش: ۰۲۵۳۷۷۳۷۷۸۸
واتساپ: ۰۰۹۸۹۱۲۶۵۱۶۹۳۲
دوستی پیامک میزند و از من میخواهد تأثیرگذارترین کتاب زندگیام را برایش نام ببرم. این سؤال مرا به فکر فرو میبرد، «تأثیرگذارترین کتاب زندگی» عبارت سنگینی است و پاسخ دادن به این سؤال دشوار است، نیاز به یک سفر درونی دارد، پس به سفر میروم!
کلاس سوّم دبستان بودم، کتابی برایم خریدند به اسم «کودک قهرمان» که نوشتۀ «علی وافی» بود. داستان کودکی مصری به نام سعید بود که نویسنده ادعا کرده بود شهر «پورت سعید» مصر به افتخار او نامگذاری شده است. ماجرای کتاب برمیگشت به قضیه ملّی شدن کانال سوئز به فرمان جمال عبدالناصر و هجوم نیروهای بیگانه به مصر. در داستان این کتاب، سعید (که هم سن و سال من در هنگام خواندن قصه بود!) در عملیاتی خطرناک جان خود را به خطر میانداخت تا تأسیسات نظامی نیروهای متجاوز را منهدم کند. آن زمان این کتاب بخشی از سرنوشت مرا ساخت و شجاعت را تبدیل به یکی از ارزشهای متعالی و معنابخش زندگی من کرد!
کلاس چهارم دبستان «بینوایان» ویکتور هوگو را خواندم، سال بعدش «یک هلو، هزار هلو»، «بیست و چهار ساعت میان خواب و بیداری» و «افسانۀ محبت» صمد بهرنگی را خواندم. این قصهها ذهن من را به موضوع فقر و تبعیض حساس کردند و آرمان عدالت را تبدیل به آن امر متعالی کردند که باید برای آن شجاعانه جنگید.
حدود یک دهه بعد، در هفده-هجده سالگی، کتابهای «ابوذر، سوسیالیست خداپرست» «عبدالحمید جوده السّحار» که توسط «دکتر شریعتی» ترجمه و حاشیه خورده بود و کتابهای «نان و شراب» و «دانۀ زیر برف» اینیاتسیو سیلونه (عارف مبارز سوسیالیست ایتالیایی) تأثیر آن کتابهای کودکانه را در من ماندگار و پایدار کردند...
برای مطالعه متن کامل مطلب بالا لطفا به لینک زیر در وبسایت دکتر سرگلزایی مراجعه بفرمایید:
از اینجا کلیک کنید
#دکتر_سرگلزایی
#drsargolzaei
@drsargolzaei
Forwarded from زیر سقف آسمان
♦️تقابل زن بهمنزلهی سوژهی تحولخواه و زن بهمثابه رعیت مضاعف: ”زن، زندهگی، آزادی” با زنکشی ناهمخوان است
✍️ حسن محدثیی گیلوایی
۱۰ بهمن ۱۴۰۱
شعار «زن، زندهگی، آزادی» دربردارندهی ایدههایی از اندیشه و زیست مدرن است. در «زن، زندهگی، آزادی» فردیت زن ایرانی و انتخابهایش محترم است و بهرسمیت شناخته شده است. در این شعار نه تنها حجاب تحمیلی به زنان ایرانی نفی شده است، بلکه هر شکلی از تحمیل به زن ایرانی نفی شده است. ما در این شعار با زن مدرنی مواجه ایم که حق انتخاب دارد و حق انتخاب او با صدایی بلند در عرصهی عمومی فریاد زده میشود: زن و انتخابهایش هر چه باشد (حجاب دینی یا شکل دیگری از پوشش، چادر و روسری یا عدم آن) محترم است و پاس داشته میشود. هم نامستورسازیی آمرانهی زن (در عصر پهلوی) و هم مستورسازیی آمرانهی زن (در عصر پس از انقلاب) نفی میشود.
اما اشتباه نکنیم! اینچنین نفیی فقط نفی یک مصداق از تحمیل (تحمیل حجاب) نیست. این چنین نفیی، نفی همهی مصادیق تحمیل به زنان ایرانی است. «زن، زندهگی، آزادی» یعنی نفی همهی تحمیلها از سوی تمامیی قدرتهای پدرسالارانه: خواه پدرسالاریی کلان اجتماعی از مجرای عملکرد نظام سیاسی و خواه پدرسالاریی خُرد در سطح خانواده از سوی مردان فامیل.
«زن، زندهگی، آزادی» یعنی احترام به انتخاب زن بهمنزلهی مظهری از انسان ایرانی و بهرسمیت شناختن فردیت او، و این مقدمهی شکوفاییی انسان ایرانی و حیات اجتماعیی او است و شکوفاییی زندهگیی اینجهانی و اجتماعیی انسان ایرانی، مقدمه و پیشنیاز تحقق آزادیی انسان ایرانی است.
زنان ایرانی در این تاریخ طولانیی جامعهی ایرانی در ساختاری از روابط سلطان-رعیت، مادونترین نوع رعیت بوده است. زن ایرانی در این تاریخ سلطهگرانهی ارباب-رعیتی (سلطان-رعیتی)، رعیت مضاعف بوده است؛ زیرا مرد ایرانی که در سطح کلان اجتماعی رعیتی بیش نبوده است، در خانه نقش یک ارباب و خدای خانه را برای زن ایرانی ایفا میکرده هست. این است که زن ایرانی از گذشتههای دور تاریخ ایران تا عصر مشروطه یک رعیت مضاعف بوده است و از مشروطه به این سو همچون مردان ایرانی در تمنای شهروندی بهسر برده و بهمنزلهی یک رعیت مدرن؛ اما باز هم رعیت مدرن مضاعف.
حالا وقتی در عرصهی عمومی، انسان ایرانی فریاد میزند که ”زن، زندهگی، آزادی”، یعنی رعیتترین رعیت ایرانی قرار است حق انتخاب و خودتعیینگری داشته باشد. وقتی حق انتخاب رعیتترین رعیت ایرانی یا رعیت مضاعف، بهرسمیت شناخته شود و قرار است از رهگذر یک جنبش بزرگ اجتماعی او (زن ایرانی) تا مقام یک شهروند حقیقی (نه فقط شهروند حقوقی) ارتقا یابد، یعنی غنا و شکوفاییی زیست اجتماعیی یکایک انسانهای ایرانی فراهم شده است و از این رهگذر آزادیی انسان ایرانی نیز به یمن کنشگریی اجتماعی-سیاسیی زنان ایرانی محقق خواهد شد. وقتی رعیت مضاعف نیز به سوژهای تحولخواه در عرصهی عمومی بدل شود، یعنی آزادیی انسان ایرانی بیشترین ضمانت اجتماعی را برای تحققاش دارد.
لاجرم، ”زن، زندهگی، آزادی” با فرهنگ مردسالاری و نتایج و پیآمدهای اجتماعیی آن قابل جمع نیست. نمیشود هم زن، زندهگی، آزادی بگوییم و هم ستم و سلطهی مردانه بر زنان داشته باشیم.
انقلاب اجتماعی یعنی انقلاب در نگرش ما به انسان و زن و مرد و روابطشان و در نگرش به خانواده و اجتماع. انقلاب اجتماعی مقدم بر انقلاب سیاسی و تغییر رژیم سیاسی است. تغییر رژیم سیاسی بدون انقلاب اجتماعی ما را به آرمان تحولخواهیی بنیادی نمیرساند. اگر فرهنگ مردسالار را در درون خانواده و بافتهای اجتماعیمان تضعیف نکنیم، این فرهنگ مردسالار بار دیگر در قالب شکلی از پدرسالاریی سیاسی بازتولید خواهد شد.
مردان و زنان و دختران و پسران محترم ایرانی در کردستان، خوزستان، بلوچستان، سیستان، لرستان، آذربایجان، خراسان، گیلان و در جایجای کشور، شعار «زن، زندهگی، آزادی» با فرهنگ و روابط مردسالارانه مغایرت دارد. لطفا همراه با بافتهای مدرنتر جامعهی ایرانی گامی به جلو بگذاریم!
در لمحهی جنبش اجتماعی، نگاهمان فقط به تحول سیاسی نباشد بلکه همزمان تحول در روابطمان و تحول در بینش و دنیای درونیمان را نیز دنبال کنیم.
#زن
#زنکشی
#مردسالاری
#رعیت_مضاعف
#جنبش_اجتماعی
#زن_زندهگی_آزادی
#پدرسالاری_سیاسی
#مستورسازی_آمرانه
#نامستورسازی_آمرانه
@NewHasanMohaddesi
✍️ حسن محدثیی گیلوایی
۱۰ بهمن ۱۴۰۱
شعار «زن، زندهگی، آزادی» دربردارندهی ایدههایی از اندیشه و زیست مدرن است. در «زن، زندهگی، آزادی» فردیت زن ایرانی و انتخابهایش محترم است و بهرسمیت شناخته شده است. در این شعار نه تنها حجاب تحمیلی به زنان ایرانی نفی شده است، بلکه هر شکلی از تحمیل به زن ایرانی نفی شده است. ما در این شعار با زن مدرنی مواجه ایم که حق انتخاب دارد و حق انتخاب او با صدایی بلند در عرصهی عمومی فریاد زده میشود: زن و انتخابهایش هر چه باشد (حجاب دینی یا شکل دیگری از پوشش، چادر و روسری یا عدم آن) محترم است و پاس داشته میشود. هم نامستورسازیی آمرانهی زن (در عصر پهلوی) و هم مستورسازیی آمرانهی زن (در عصر پس از انقلاب) نفی میشود.
اما اشتباه نکنیم! اینچنین نفیی فقط نفی یک مصداق از تحمیل (تحمیل حجاب) نیست. این چنین نفیی، نفی همهی مصادیق تحمیل به زنان ایرانی است. «زن، زندهگی، آزادی» یعنی نفی همهی تحمیلها از سوی تمامیی قدرتهای پدرسالارانه: خواه پدرسالاریی کلان اجتماعی از مجرای عملکرد نظام سیاسی و خواه پدرسالاریی خُرد در سطح خانواده از سوی مردان فامیل.
«زن، زندهگی، آزادی» یعنی احترام به انتخاب زن بهمنزلهی مظهری از انسان ایرانی و بهرسمیت شناختن فردیت او، و این مقدمهی شکوفاییی انسان ایرانی و حیات اجتماعیی او است و شکوفاییی زندهگیی اینجهانی و اجتماعیی انسان ایرانی، مقدمه و پیشنیاز تحقق آزادیی انسان ایرانی است.
زنان ایرانی در این تاریخ طولانیی جامعهی ایرانی در ساختاری از روابط سلطان-رعیت، مادونترین نوع رعیت بوده است. زن ایرانی در این تاریخ سلطهگرانهی ارباب-رعیتی (سلطان-رعیتی)، رعیت مضاعف بوده است؛ زیرا مرد ایرانی که در سطح کلان اجتماعی رعیتی بیش نبوده است، در خانه نقش یک ارباب و خدای خانه را برای زن ایرانی ایفا میکرده هست. این است که زن ایرانی از گذشتههای دور تاریخ ایران تا عصر مشروطه یک رعیت مضاعف بوده است و از مشروطه به این سو همچون مردان ایرانی در تمنای شهروندی بهسر برده و بهمنزلهی یک رعیت مدرن؛ اما باز هم رعیت مدرن مضاعف.
حالا وقتی در عرصهی عمومی، انسان ایرانی فریاد میزند که ”زن، زندهگی، آزادی”، یعنی رعیتترین رعیت ایرانی قرار است حق انتخاب و خودتعیینگری داشته باشد. وقتی حق انتخاب رعیتترین رعیت ایرانی یا رعیت مضاعف، بهرسمیت شناخته شود و قرار است از رهگذر یک جنبش بزرگ اجتماعی او (زن ایرانی) تا مقام یک شهروند حقیقی (نه فقط شهروند حقوقی) ارتقا یابد، یعنی غنا و شکوفاییی زیست اجتماعیی یکایک انسانهای ایرانی فراهم شده است و از این رهگذر آزادیی انسان ایرانی نیز به یمن کنشگریی اجتماعی-سیاسیی زنان ایرانی محقق خواهد شد. وقتی رعیت مضاعف نیز به سوژهای تحولخواه در عرصهی عمومی بدل شود، یعنی آزادیی انسان ایرانی بیشترین ضمانت اجتماعی را برای تحققاش دارد.
لاجرم، ”زن، زندهگی، آزادی” با فرهنگ مردسالاری و نتایج و پیآمدهای اجتماعیی آن قابل جمع نیست. نمیشود هم زن، زندهگی، آزادی بگوییم و هم ستم و سلطهی مردانه بر زنان داشته باشیم.
انقلاب اجتماعی یعنی انقلاب در نگرش ما به انسان و زن و مرد و روابطشان و در نگرش به خانواده و اجتماع. انقلاب اجتماعی مقدم بر انقلاب سیاسی و تغییر رژیم سیاسی است. تغییر رژیم سیاسی بدون انقلاب اجتماعی ما را به آرمان تحولخواهیی بنیادی نمیرساند. اگر فرهنگ مردسالار را در درون خانواده و بافتهای اجتماعیمان تضعیف نکنیم، این فرهنگ مردسالار بار دیگر در قالب شکلی از پدرسالاریی سیاسی بازتولید خواهد شد.
مردان و زنان و دختران و پسران محترم ایرانی در کردستان، خوزستان، بلوچستان، سیستان، لرستان، آذربایجان، خراسان، گیلان و در جایجای کشور، شعار «زن، زندهگی، آزادی» با فرهنگ و روابط مردسالارانه مغایرت دارد. لطفا همراه با بافتهای مدرنتر جامعهی ایرانی گامی به جلو بگذاریم!
در لمحهی جنبش اجتماعی، نگاهمان فقط به تحول سیاسی نباشد بلکه همزمان تحول در روابطمان و تحول در بینش و دنیای درونیمان را نیز دنبال کنیم.
#زن
#زنکشی
#مردسالاری
#رعیت_مضاعف
#جنبش_اجتماعی
#زن_زندهگی_آزادی
#پدرسالاری_سیاسی
#مستورسازی_آمرانه
#نامستورسازی_آمرانه
@NewHasanMohaddesi
Forwarded from كانون نگرش نو (Mojgan Nasiri)
@kanoonnegareshno
🔘وبینار رایگان
در کانون نگرش نو
🟡وبینار دوساعته آنلاین
««سفر قهرمانی در شرایط بحرانی»»
“چگونه میتوان در میانهی یک انقلاب به تعمیق خودآگاهی و گسترش و آفرينش خویشتن پرداخت؟”
🟡همراه استاد عزیز،
دکتر محمدرضا سرگلزایی
روان پزشک
🟡تاریخ:
شنبه چهارم مارچ
🟡ساعت :
(یازده صبح تا یک )به وقت تورنتو
@kanoonnegareshno
416-879-7357
🟨ثبت نام از طریق ارسال تکست در واتس اپ
🔘وبینار رایگان
در کانون نگرش نو
🟡وبینار دوساعته آنلاین
««سفر قهرمانی در شرایط بحرانی»»
“چگونه میتوان در میانهی یک انقلاب به تعمیق خودآگاهی و گسترش و آفرينش خویشتن پرداخت؟”
🟡همراه استاد عزیز،
دکتر محمدرضا سرگلزایی
روان پزشک
🟡تاریخ:
شنبه چهارم مارچ
🟡ساعت :
(یازده صبح تا یک )به وقت تورنتو
@kanoonnegareshno
416-879-7357
🟨ثبت نام از طریق ارسال تکست در واتس اپ
Forwarded from دکتر سرگلزایی drsargolzaei
#چشم_تاریخ
#شیرین_عبادی در سال ۱۳۴۴ وارد دانشکده حقوق شد. پس از اخذ مدرک لیسانس و قبولی در کنکور دادگستری و شش ماه کارآموزی قضاوت، در اسفند ۱۳۴۸ به عنوان قاضی رسماً کار خود را شروع کرد. او جزو نخستین قاضیان زن در ایران بود. عبادی به موازات قضاوت در دادگاه به ادامهٔ تحصیل پرداخت و در رشتهٔ حقوق خصوصی در سال ۱۳۵۰ از دانشگاه تهران با درجهٔ ممتاز به مدرک فوق لیسانس دست پیدا کرد. پس از کار در سطوح مختلف دادگستری، در سال ۱۳۵۴ به ریاست شعبه ۲۴۴ دادگاه شهرستان نائل آمد. شیرین عبادی اولین زن در تاریخ دادگستری ایران است که به ریاست دادگاه برگزیده شده و در بین سال های ۱۹۷۵ تا ۱۹۷۹ میلادی در این سمت فعالیت داشته است. پس از انقلاب ۱۳۵۷ عبادی و دیگر زنان قاضی را از مقام قضاوت برکنار کردند و آنها را به کارهای اداری گماشتند. پس از آن، شیرین عبادی منشی دادگاهی شد که پیشتر رئیس آن بود. بعد از اعتراض زنان قاضی به این وضع، آنها را به عنوان کارشناس در دادگستری به خدمت گماردند. به گفتهٔ عبادی: «ادامهٔ این وضع برای من غیرقابل تحمل بود بنابراین تقاضای بازنشستگی قبل از موعود کردم و با آن موافقت شد». چون کانون وکلای دادگستری مدت ها پس از انقلاب بازگشایی نشده بود و بوسیله قوه قضائیه اداره میشد بنابراین با درخواست وکالت عبادی هم موافقت نمیشد و او عملاً چندین سال خانه نشین شد. در این مدت به تألیف چند کتاب و انتشار مقالات متعددی در نشریات ایران پرداخت تا این که در سال ۱۳۷۱ موفق به اخذ پروانهٔ وکالت شد و دفتر وکالت خود را تأسیس نمود. شیرین عبادی پس از اخذ پروانهٔ وکالت، دفاع از پروندههای بسیاری از جمله تعدادی پروندههای ملی را پذیرفت، مانند وکالت خانوادهٔ مقتولین قتلهای زنجیرهای (فروهرها)، عزتالله ابراهیم نژاد که در حمله به کوی دانشگاه کشته شد و زهرا کاظمی عکاس تبعه کانادا که در ایران به قتل رسید. عبادی وکیل تعدادی از چهرههای سرشناس فرهنگی و مطبوعاتی بوده است، از جمله دکتر حبیبالله پیمان، عباس معروفی، سردبیر ماهنامهٔ گردون و فرج سرکوهی (سردبیر ماهنامهٔ آدینه). وی تعداد کثیری از پروندههای اجتماعی نظیر موارد کودکآزاری را هم بر عهده گرفته است، مانند آرین گلشنی، کودکی که بر اثر حضانت جدا از مادرش زندگی میکرد و بر اثر شکنجه در خانه نامادریش به قتل رسیده بود. او در بحث پرونده بینالمللی ایران نیز فعال است.
در سال ۲۰۰۳ کمیتهٔ جایزه نوبل در نروژ به شیرین عبادی #جایزه_صلح_نوبل را اعطا کرد. کمیتهٔ جایزه نوبل اعلام کرد که این جایزه به دلیل فعالیتهای خانم عبادی در زمینه حقوق بشر و ترویج مردمسالاری در ایران به ویژه در مورد حقوق زنان و کودکان، به وی اعطا میشود. در بخشی از بیانیهٔ کمیتهٔ اعطای جایزه گفته شد: «شیرین عبادی به عنوان یک وکیل، قاضی، نویسنده و فعال حقوق بشر در ایران و در خارج از مرزهای این کشور همواره با صراحت صحبت کرده است». این کمیته همچنین اظهار امیدواری کرد که دادن جایزه صلح به یک زن مسلمان ممکن است در زمانی که منطقه خاورمیانه با تحولات فاحشی روبروست جنبش اصلاحات را در ایران احیا کند. او تنها ایرانی است که جایزه صلح نوبل را دریافت کرده است. مأموران جمهوری اسلامی در تاریخ ۵ آذر ۱۳۸۸ مدال نوبل صلح شیرین عبادی را از صندوق امانات بانکی او در ایران برداشته و مصادره کردند. این برای اولین بار در تاریخ ۱۰۸ سالهٔ جایزه صلح نوبل بود که مدال نوبل توقیف شد. در تاریخ ۱۶ مارس ۲۰۱۱ میلادی، یکی از خیابان های شهر پواتیه در فرانسه تغییر نام یافت و به نام «شیرین عبادی»، فعال حقوق بشر ایرانی و برنده جایزه صلح نوبل نامگذاری شد. شهر پواتیه در نزدیکی پاریس واقع شده است و دومین شهر با اهمیت دانشگاهی در این کشور محسوب میشود.
@drsargolzaei
http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/ShirinEbadi.jpg
#شیرین_عبادی در سال ۱۳۴۴ وارد دانشکده حقوق شد. پس از اخذ مدرک لیسانس و قبولی در کنکور دادگستری و شش ماه کارآموزی قضاوت، در اسفند ۱۳۴۸ به عنوان قاضی رسماً کار خود را شروع کرد. او جزو نخستین قاضیان زن در ایران بود. عبادی به موازات قضاوت در دادگاه به ادامهٔ تحصیل پرداخت و در رشتهٔ حقوق خصوصی در سال ۱۳۵۰ از دانشگاه تهران با درجهٔ ممتاز به مدرک فوق لیسانس دست پیدا کرد. پس از کار در سطوح مختلف دادگستری، در سال ۱۳۵۴ به ریاست شعبه ۲۴۴ دادگاه شهرستان نائل آمد. شیرین عبادی اولین زن در تاریخ دادگستری ایران است که به ریاست دادگاه برگزیده شده و در بین سال های ۱۹۷۵ تا ۱۹۷۹ میلادی در این سمت فعالیت داشته است. پس از انقلاب ۱۳۵۷ عبادی و دیگر زنان قاضی را از مقام قضاوت برکنار کردند و آنها را به کارهای اداری گماشتند. پس از آن، شیرین عبادی منشی دادگاهی شد که پیشتر رئیس آن بود. بعد از اعتراض زنان قاضی به این وضع، آنها را به عنوان کارشناس در دادگستری به خدمت گماردند. به گفتهٔ عبادی: «ادامهٔ این وضع برای من غیرقابل تحمل بود بنابراین تقاضای بازنشستگی قبل از موعود کردم و با آن موافقت شد». چون کانون وکلای دادگستری مدت ها پس از انقلاب بازگشایی نشده بود و بوسیله قوه قضائیه اداره میشد بنابراین با درخواست وکالت عبادی هم موافقت نمیشد و او عملاً چندین سال خانه نشین شد. در این مدت به تألیف چند کتاب و انتشار مقالات متعددی در نشریات ایران پرداخت تا این که در سال ۱۳۷۱ موفق به اخذ پروانهٔ وکالت شد و دفتر وکالت خود را تأسیس نمود. شیرین عبادی پس از اخذ پروانهٔ وکالت، دفاع از پروندههای بسیاری از جمله تعدادی پروندههای ملی را پذیرفت، مانند وکالت خانوادهٔ مقتولین قتلهای زنجیرهای (فروهرها)، عزتالله ابراهیم نژاد که در حمله به کوی دانشگاه کشته شد و زهرا کاظمی عکاس تبعه کانادا که در ایران به قتل رسید. عبادی وکیل تعدادی از چهرههای سرشناس فرهنگی و مطبوعاتی بوده است، از جمله دکتر حبیبالله پیمان، عباس معروفی، سردبیر ماهنامهٔ گردون و فرج سرکوهی (سردبیر ماهنامهٔ آدینه). وی تعداد کثیری از پروندههای اجتماعی نظیر موارد کودکآزاری را هم بر عهده گرفته است، مانند آرین گلشنی، کودکی که بر اثر حضانت جدا از مادرش زندگی میکرد و بر اثر شکنجه در خانه نامادریش به قتل رسیده بود. او در بحث پرونده بینالمللی ایران نیز فعال است.
در سال ۲۰۰۳ کمیتهٔ جایزه نوبل در نروژ به شیرین عبادی #جایزه_صلح_نوبل را اعطا کرد. کمیتهٔ جایزه نوبل اعلام کرد که این جایزه به دلیل فعالیتهای خانم عبادی در زمینه حقوق بشر و ترویج مردمسالاری در ایران به ویژه در مورد حقوق زنان و کودکان، به وی اعطا میشود. در بخشی از بیانیهٔ کمیتهٔ اعطای جایزه گفته شد: «شیرین عبادی به عنوان یک وکیل، قاضی، نویسنده و فعال حقوق بشر در ایران و در خارج از مرزهای این کشور همواره با صراحت صحبت کرده است». این کمیته همچنین اظهار امیدواری کرد که دادن جایزه صلح به یک زن مسلمان ممکن است در زمانی که منطقه خاورمیانه با تحولات فاحشی روبروست جنبش اصلاحات را در ایران احیا کند. او تنها ایرانی است که جایزه صلح نوبل را دریافت کرده است. مأموران جمهوری اسلامی در تاریخ ۵ آذر ۱۳۸۸ مدال نوبل صلح شیرین عبادی را از صندوق امانات بانکی او در ایران برداشته و مصادره کردند. این برای اولین بار در تاریخ ۱۰۸ سالهٔ جایزه صلح نوبل بود که مدال نوبل توقیف شد. در تاریخ ۱۶ مارس ۲۰۱۱ میلادی، یکی از خیابان های شهر پواتیه در فرانسه تغییر نام یافت و به نام «شیرین عبادی»، فعال حقوق بشر ایرانی و برنده جایزه صلح نوبل نامگذاری شد. شهر پواتیه در نزدیکی پاریس واقع شده است و دومین شهر با اهمیت دانشگاهی در این کشور محسوب میشود.
@drsargolzaei
http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/ShirinEbadi.jpg
Forwarded from دکتر سرگلزایی drsargolzaei
لایه های عمیق تر خشونت علیه زنان
محمّدرضا سرگلزایی- روانپزشک
وقتی می شنویم که شبه نظامیان صرب بدن زنان بوسنیایی را جزئی از میدان جنگ می بینند و صدها زن بوسنیایی را مورد تجاوز جنسی قرار می دهند قلب مان به درد می آید. وقتی می خوانیم که شبه نظامیان بوکوحرام صدها دختر نیجریایی را ربوده اند و به بردگی جنسی گرفته اند درد می کشیم. وقتی می بینیم که گشت ارشاد حکومت اسلامی ایران دختر 22 ساله ای به نام #مهسا_امینی را به جرم کامل نبودن حجاب به قتل رسانده است فریاد بر می آوریم. اما بسیاری از ما (حتی خود زنان) در مقابل لایه های عمیق تر خشونت علیه زنان سکوت می کنیم و حتی آن را بازتولید می کنیم.
گوردون آلپورت (1967-1897) روان شناس، فیلسوف و اقتصاددان آمریکایی در سال 1954 کتابی نوشت با نام ماهیت تبعیض. او در این کتاب، با رسم یک هِرَم، نگاهی چند لایه ای به تبعیض و خشونت را پایه گذاری کرد. قلۀ این هرم جنایت های جنگی مثل نسل کشی ها هستند. همۀ ما نسل کشی ها و جنایت های جنگی را محکوم می کنیم. مثال هایی که در پیشگفتار ذکر کردم همچون تجاوز شبه نظامیان صرب، شبه نظامیان بوکوحرام و شبه نظامیان داعش علیه زنان بوسنیایی، نیجریه ای و ایزدی نمونه هایی از این رخدادهای دردناک هستند.
یک لایه پایین تر خشونت های سیستماتیک و جنایت های جنگی، خشونت های جنایی قرار دارند. قتل های ناموسی نمونۀ بارز خشونت جنایی علیه زنان است. وقتی رومینا اشرفی دختر 14 سالۀ ایرانی توسط پدرش سر بریده شد، وقتی مبینا سوری دختر 16 سالۀ ایرانی توسط همسر آخوندش خفه شد و وقتی مونا حیدری دختر 17 سالۀ ایرانی توسط همسرش سر بریده شد همۀ ایرانیان آشفته شدند و واکنش نشان دادند گرچه این قتلها فقط نمونه هایی از دهها قتل ناموسی در ایران و صدها قتل ناموسی در خاورمیانه هستند که رسانه ای شدند. من در سال گذشته اخباری از قتل های ناموسی را در مصر، اردن و امارات نیز دریافت کردم.
حالا یک لایه عمیق تر می شویم: تبعیض های مدنی.
تبعیض های مدنی نمونۀ وسیع تر و عمیق تر خشونت علیه زنان هستند. وقتی بیش از چهل سال است که حکومت آخوندها در ایران زنان را وادار به پوشیدن یونیفرم خاصی کرده است، میلیون ها زن مورد خشونت و تبعیض مدنی قرار گرفته اند. دختران ایرانی از ابتدای دبستان تا پایان تحصیلات شان مجبورند در تمام فصول سال با مانتو و مقنعه به محل تحصیل بروند. زنان ایرانی تمام عمر مجبورند در محل کار، در معابر و در اماکن عمومی با یونیفرمی حضور داشته باشند که مطابق با برداشت فقهی «اقلیتی از فقهای شیعه» از قرآن است. عدم رعایت الگوی لباس اجباری و یکپارچه باعث می شود زنان از امکان حضور در مدرسه و دانشگاه و کارخانه و اداره محروم شوند. در ادارات، حراست لباس و آرایش زنان را چک می کند، در خیابان گشت ارشاد و در اماکن تفریحی ادارۀ اماکن عمومی! عدم رعایت حجاب منجر به برخورد توهین آمیز، جریمۀ نقدی، دستگیری، اخراج و حتی ضرب و شتم می شود که نمونۀ بارز آن قتل #مهسا_امینی بود. چگونه ممکن است یک رژیم سیاسی بتواند میلیون ها زن را به مدت چند دهه وادار به رعایت یک پوشش خاص کند؟ بسیاری از مردم جهان از ما می پرسند اگر این الگو انتخاب ایرانیان نیست، چرا یک ملت چند دهه در مقابل این خشونت آشکار قیام نکرده است؟! پاسخ آن در یک لایه عمیق تر است. به عمیق ترین لایه می رویم: سوگیری های فرهنگی و تبعیض های فرهنگی. این لایه ای است که زمینه و بستر شکل گیری و تداوم چنین حکومت زن ستیزی است. هنوز در جامعۀ ایرانی و حتی در زنان تحصیلکردۀ ایرانی مفاهیمی همچون عفت، عصمت، حیا و بکارت ارزشی قدسی و آسمانی دارند. من به عنوان یک درمانگر بسیاری از زنان دانشگاه رفته و حتی روان شناس را می شناسم که علیرغم این که رابطه های جنسی متعدد دارند سعی می کنند تا پیش از ازدواج باکره بمانند، در حالی که قرار است با مردانی ازدواج کنند که خودشان هم روابط جنسی متعددی را تجربه کرده اند ولی همسری را برای ازدواج انتخاب می کنند که باکره باشد! من از زنان تحصیلکرده ای که پزشکی و روان شناسی و زیست شناسی خوانده اند ولی هنوز باور دارند که موی زنان مردان را تحریک می کند پس پوشاندن موی زن برای او امنیت ایجاد می کند حیرانم! محکوم کردن خشونت حکومتی لازم است ولی کافی نیست، ما باید مشروعیت این گفتمان را درهم بشکنیم. مشروعیت گفتمانی که با دهها گزارۀ شبه علمی و سفسطه و مغالطه، حجاب را امری عقلانی و حتی علمی معرفی می کند و آن را حافظ امنیت زنان می داند.
محمّدرضا سرگلزایی- روانپزشک
وقتی می شنویم که شبه نظامیان صرب بدن زنان بوسنیایی را جزئی از میدان جنگ می بینند و صدها زن بوسنیایی را مورد تجاوز جنسی قرار می دهند قلب مان به درد می آید. وقتی می خوانیم که شبه نظامیان بوکوحرام صدها دختر نیجریایی را ربوده اند و به بردگی جنسی گرفته اند درد می کشیم. وقتی می بینیم که گشت ارشاد حکومت اسلامی ایران دختر 22 ساله ای به نام #مهسا_امینی را به جرم کامل نبودن حجاب به قتل رسانده است فریاد بر می آوریم. اما بسیاری از ما (حتی خود زنان) در مقابل لایه های عمیق تر خشونت علیه زنان سکوت می کنیم و حتی آن را بازتولید می کنیم.
گوردون آلپورت (1967-1897) روان شناس، فیلسوف و اقتصاددان آمریکایی در سال 1954 کتابی نوشت با نام ماهیت تبعیض. او در این کتاب، با رسم یک هِرَم، نگاهی چند لایه ای به تبعیض و خشونت را پایه گذاری کرد. قلۀ این هرم جنایت های جنگی مثل نسل کشی ها هستند. همۀ ما نسل کشی ها و جنایت های جنگی را محکوم می کنیم. مثال هایی که در پیشگفتار ذکر کردم همچون تجاوز شبه نظامیان صرب، شبه نظامیان بوکوحرام و شبه نظامیان داعش علیه زنان بوسنیایی، نیجریه ای و ایزدی نمونه هایی از این رخدادهای دردناک هستند.
یک لایه پایین تر خشونت های سیستماتیک و جنایت های جنگی، خشونت های جنایی قرار دارند. قتل های ناموسی نمونۀ بارز خشونت جنایی علیه زنان است. وقتی رومینا اشرفی دختر 14 سالۀ ایرانی توسط پدرش سر بریده شد، وقتی مبینا سوری دختر 16 سالۀ ایرانی توسط همسر آخوندش خفه شد و وقتی مونا حیدری دختر 17 سالۀ ایرانی توسط همسرش سر بریده شد همۀ ایرانیان آشفته شدند و واکنش نشان دادند گرچه این قتلها فقط نمونه هایی از دهها قتل ناموسی در ایران و صدها قتل ناموسی در خاورمیانه هستند که رسانه ای شدند. من در سال گذشته اخباری از قتل های ناموسی را در مصر، اردن و امارات نیز دریافت کردم.
حالا یک لایه عمیق تر می شویم: تبعیض های مدنی.
تبعیض های مدنی نمونۀ وسیع تر و عمیق تر خشونت علیه زنان هستند. وقتی بیش از چهل سال است که حکومت آخوندها در ایران زنان را وادار به پوشیدن یونیفرم خاصی کرده است، میلیون ها زن مورد خشونت و تبعیض مدنی قرار گرفته اند. دختران ایرانی از ابتدای دبستان تا پایان تحصیلات شان مجبورند در تمام فصول سال با مانتو و مقنعه به محل تحصیل بروند. زنان ایرانی تمام عمر مجبورند در محل کار، در معابر و در اماکن عمومی با یونیفرمی حضور داشته باشند که مطابق با برداشت فقهی «اقلیتی از فقهای شیعه» از قرآن است. عدم رعایت الگوی لباس اجباری و یکپارچه باعث می شود زنان از امکان حضور در مدرسه و دانشگاه و کارخانه و اداره محروم شوند. در ادارات، حراست لباس و آرایش زنان را چک می کند، در خیابان گشت ارشاد و در اماکن تفریحی ادارۀ اماکن عمومی! عدم رعایت حجاب منجر به برخورد توهین آمیز، جریمۀ نقدی، دستگیری، اخراج و حتی ضرب و شتم می شود که نمونۀ بارز آن قتل #مهسا_امینی بود. چگونه ممکن است یک رژیم سیاسی بتواند میلیون ها زن را به مدت چند دهه وادار به رعایت یک پوشش خاص کند؟ بسیاری از مردم جهان از ما می پرسند اگر این الگو انتخاب ایرانیان نیست، چرا یک ملت چند دهه در مقابل این خشونت آشکار قیام نکرده است؟! پاسخ آن در یک لایه عمیق تر است. به عمیق ترین لایه می رویم: سوگیری های فرهنگی و تبعیض های فرهنگی. این لایه ای است که زمینه و بستر شکل گیری و تداوم چنین حکومت زن ستیزی است. هنوز در جامعۀ ایرانی و حتی در زنان تحصیلکردۀ ایرانی مفاهیمی همچون عفت، عصمت، حیا و بکارت ارزشی قدسی و آسمانی دارند. من به عنوان یک درمانگر بسیاری از زنان دانشگاه رفته و حتی روان شناس را می شناسم که علیرغم این که رابطه های جنسی متعدد دارند سعی می کنند تا پیش از ازدواج باکره بمانند، در حالی که قرار است با مردانی ازدواج کنند که خودشان هم روابط جنسی متعددی را تجربه کرده اند ولی همسری را برای ازدواج انتخاب می کنند که باکره باشد! من از زنان تحصیلکرده ای که پزشکی و روان شناسی و زیست شناسی خوانده اند ولی هنوز باور دارند که موی زنان مردان را تحریک می کند پس پوشاندن موی زن برای او امنیت ایجاد می کند حیرانم! محکوم کردن خشونت حکومتی لازم است ولی کافی نیست، ما باید مشروعیت این گفتمان را درهم بشکنیم. مشروعیت گفتمانی که با دهها گزارۀ شبه علمی و سفسطه و مغالطه، حجاب را امری عقلانی و حتی علمی معرفی می کند و آن را حافظ امنیت زنان می داند.
DOC-20221221-WA0025..pdf
362.7 KB
🔴 کتاب اخلاق و آزادی
و مبارزهی اخلاقی برای آزادی
و مبارزهی اخلاقی برای آزادی
Forwarded from كانون نگرش نو (Mojgan Nasiri)
@kanoonnegareshno
🔘وبینار رایگان
در کانون نگرش نو
🟡وبینار دوساعته آنلاین
««سفر قهرمانی در شرایط بحرانی»»
“چگونه میتوان در میانهی یک انقلاب به تعمیق خودآگاهی و گسترش و آفرينش خویشتن پرداخت؟”
🟡همراه استاد عزیز،
دکتر محمدرضا سرگلزایی
روان پزشک
🟡تاریخ:
شنبه چهارم مارچ
🟡ساعت :
(یازده صبح تا یک )به وقت تورنتو
@kanoonnegareshno
416-879-7357
🟨ثبت نام از طریق ارسال تکست در واتس اپ
🔘وبینار رایگان
در کانون نگرش نو
🟡وبینار دوساعته آنلاین
««سفر قهرمانی در شرایط بحرانی»»
“چگونه میتوان در میانهی یک انقلاب به تعمیق خودآگاهی و گسترش و آفرينش خویشتن پرداخت؟”
🟡همراه استاد عزیز،
دکتر محمدرضا سرگلزایی
روان پزشک
🟡تاریخ:
شنبه چهارم مارچ
🟡ساعت :
(یازده صبح تا یک )به وقت تورنتو
@kanoonnegareshno
416-879-7357
🟨ثبت نام از طریق ارسال تکست در واتس اپ
https://youtu.be/NGrpa-bOJ7g
🔴 گفتگو پیرامون نحوهی تدوین، منطق دوری و انسداد در قانون اساسی حکومت ایران
@drsargolzaei
🔴 گفتگو پیرامون نحوهی تدوین، منطق دوری و انسداد در قانون اساسی حکومت ایران
@drsargolzaei
YouTube
کدام قانون اساسی؟
موضوع:
کدام قانون اساسی؟
تاریخ: ۱۸ بهمنماه ۱۴۰۱
7- February -2023
#قانونـاساسی
#انقلاب
#چشمانداز_فردای_ایران
#دکترـسرگلزایی
#فردای_ایران
#دکترـسرگلزایی
https://drsargolzaei.com/
https://t.me/drsargolzaeipodcast
https://t.me/drsargolzaei
دکتر سرگلزایی…
کدام قانون اساسی؟
تاریخ: ۱۸ بهمنماه ۱۴۰۱
7- February -2023
#قانونـاساسی
#انقلاب
#چشمانداز_فردای_ایران
#دکترـسرگلزایی
#فردای_ایران
#دکترـسرگلزایی
https://drsargolzaei.com/
https://t.me/drsargolzaeipodcast
https://t.me/drsargolzaei
دکتر سرگلزایی…
دکتر سرگلزایی drsargolzaei
https://youtu.be/NGrpa-bOJ7g 🔴 گفتگو پیرامون نحوهی تدوین، منطق دوری و انسداد در قانون اساسی حکومت ایران @drsargolzaei
🔴 گفتگو پیرامون نحوهی تدوین، منطق دوری و انسداد در قانون اساسی حکومت ایران
Forwarded from زیر سقف آسمان
♦️نخستین جادهصافکن دشمنان آزادی در ایران:
نهال آزادی در تقابل مسالمتآمیز قدرتها رشد میکند /۱
✍️ محمدرضا سرگلزائی / حسن محدثی گیلوایی
۲۱ بهمن ۱۴۰۱
آزادی بیشک یکی از بزرگترین آرمانهای بشر و یکی از بزرگترین گمشدههای بشر است. تاکنون انبوهی از متفکران و صاحبنظران و فیلسوفان سیاسی در بارهی آن نظریهپردازی کرده اند. بخش زیادی از بشریت در اثنای جنبشهای اجتماعی و سیاسی قرون اخیر شعار آزادی را فریاد کشیده اند. برخی صاحبنظران تا آنجا پیش رفته اند که آزادی را یکی از نیازهای اساسی آدمی خوانده اند. به عقیدهی #ویلیام_گلاسر روانپزشک آمریکایی (پایه گذار تئوری انتخاب و واقعیت درمانی) نیاز به "آزادی" یکی از نیازهای پایه ی انسان است. گرچه همچون سایر نیازها (نیاز به غذا و سکس-نیاز به تفریح-نیاز به علاقه و عشق-نیاز به قدرت) کمّیت نیاز به آزادی در بین افراد و جمعیت های مختلف کاملأ متفاوت و متنوّع است، وجود چنین نیازی کمتر مورد انکار و تردید قرار گرفته است.
اما آزادی آرمانی دیرحاصل است زیرا نهال آزادی نیاز به پرورش و حفاظت دائم دارد. آزادی در تکثر اجتماعی و تکثر سیاسی واجد ضمانت اجتماعی زاده میشود. آنجا که جهان اجتماعی یکپارچه و قدرتمند وجود دارد و همه در جهان واحدی نفس میکشند، خبری از آزادی نیست بلکه استبداد اکثریت وجود دارد؛ درست مثل یک اجتماع قبیلهای یا در درون اجتماعی که یک ایدئولوژی معین واجد هژمونی فوق العادهای است و برای هیچکس مجال بروز ندایی متفاوت نیست یا اگر هست، به سرعت خفه میشود.
آزادی در توازن قدرتها زاده میشود. نیروی اجتماعی یا سیاسیای که همهی قدرت را یکجا در اختیار دارد، خواهی نخواهی ضد آزادی عمل خواهد کرد. نهال آزادی در نظمی رشد خواهد کرد، که نیروهای سیاسی مختلف قدرتمند غیرقابل حذفی وجود داشته باشند. آزادی آنجا که یک حکومت بسیار نیرومند وجود دارد و هیچ نیروی رقیب قدرتمندی در مقابل آن وجود ندارد، رشد نخواهد کرد. حتا اگر این حکومت بعد از یک انقلاب مردمی پدید آمده باشد که در هوای آزادی خون داده باشند. هوای یکپارچگی اجتماعی و سیاسی، دشمن نهال آزادی است. مردمی که به امید نیل به آرمان آزادی انقلاب میکنند و سپس صحنه را به حاکمان جدید میسپارند، نمیتوانند برای نهال آزادی باغبان خوبی باشند. نهال آزادی مردمی میخواهد که اهل تشکل باشند و هرگز مثل ذرههای جدافتاده زیست نکنند. مردمی که برای کاشت بذر آزادی خون میدهند اما سپس قدرت را واگذار میکنند، نه بذر آزادی که بذر استبداد میکارند. آزادی پاسداری می خواهد. مردمی که در درون سازمانها و گروهها و تشکلهای مدنی گرد میآیند و یک جامعهی مدنی نیرومند پدید میآورند و دائماً از حاکمان حسابکشی میکنند، بهترین باغبانان نهال آزادی اند.
هر قدر قدرت سیاسی و اجتماعی در جامعه بیشتر تقسیم شده باشد و مردم بتوانند نیروهای قدرتمند غیرقابل حذفی پدید آورند و در صورت لزوم در برابر هر شکلی از سواستفاده از قدرت سیاسی بایستند و مهار اسب سرکش حکومت را در دست بگیرند، آنگاه میتوان امیدوار بود که از دل تقابل این قدرتها نهال آزادی ثمر بدهد و چتر خود را بر سر مردمان یک سرزمین بگشاید.
آنجا که قدرتهای اجتماعی غیرقابل حذف وجود ندارد، نهال آزادی در خطر است. هر جا که قدرت میتواند بهنحو یکپارچه تجمیع شود، تردید نکنید که آنجا آزادی حضور یا دستکم دوامی نخواهد داشت. آزادی نیازمند تشکل و نهادسازی است. جنبشهای اجتماعی ممکن است بتوانند آزادی غصب شده را پس بگیرند، اما برای ادامهی حیات آن کافی نیستند. آزادی نیازمند تشکل و نهادسازی است. تا زمانی که مردم نتوانند بهطور مداوم گرد هم آیند و با قدرت افقی خود، قدرت عمودی حاکمان را مهار نکنند و در برابر آن ایستادگی نکنند، آزادی پاسداری نخواهد شد. از این جهت مهم نیست در کدام کشور زیست میکنیم: ایران، ترکیه، پاکستان، افغانستان، فرانسه، انگلستان، امریکا، آلمان، و غیره. همهجا آزادی در خطر تجاوزگری نیروهای اجتماعی و سیاسی قرار دارد. در هر کشوری وضع به گونهای است.
بهعنوان مثال، در افغانستان بزرگترین دشمن آزادی قبیلهگرایی و تفکر دینی سنتی است؛ بستری طالبخیز. اما در امریکا آزادی دشمنان دیگری دارد. از نظر "چامسکی" با وجود اقتصاد سرمایهداری غارتگر، برای صیانت از انسان و جلوگیری از تخریب زیست محیطی، دخالت دولت یک ضرورت مطلق است. "چامسکی" اعتقاد دارد در عصر سرمایهداری فراملّیتی، مانع آزادی انسان بیش از آن که دولت باشد روابط اقتصاد سرمایهداری است که نوعی "روابط بندگی" را تداوم میبخشد. چامسکی نظام حکومتی آمریکا را یک "حکومت نظامی حافظ سرمایهداری فراملّیتی" میداند.
ادامه دارد. 👇👇👇
#آزادی
#تقابل_قدرتها
#سرگلزائی_محدثی
@drsargolzaei
@NewHasanMohaddesi
نهال آزادی در تقابل مسالمتآمیز قدرتها رشد میکند /۱
✍️ محمدرضا سرگلزائی / حسن محدثی گیلوایی
۲۱ بهمن ۱۴۰۱
آزادی بیشک یکی از بزرگترین آرمانهای بشر و یکی از بزرگترین گمشدههای بشر است. تاکنون انبوهی از متفکران و صاحبنظران و فیلسوفان سیاسی در بارهی آن نظریهپردازی کرده اند. بخش زیادی از بشریت در اثنای جنبشهای اجتماعی و سیاسی قرون اخیر شعار آزادی را فریاد کشیده اند. برخی صاحبنظران تا آنجا پیش رفته اند که آزادی را یکی از نیازهای اساسی آدمی خوانده اند. به عقیدهی #ویلیام_گلاسر روانپزشک آمریکایی (پایه گذار تئوری انتخاب و واقعیت درمانی) نیاز به "آزادی" یکی از نیازهای پایه ی انسان است. گرچه همچون سایر نیازها (نیاز به غذا و سکس-نیاز به تفریح-نیاز به علاقه و عشق-نیاز به قدرت) کمّیت نیاز به آزادی در بین افراد و جمعیت های مختلف کاملأ متفاوت و متنوّع است، وجود چنین نیازی کمتر مورد انکار و تردید قرار گرفته است.
اما آزادی آرمانی دیرحاصل است زیرا نهال آزادی نیاز به پرورش و حفاظت دائم دارد. آزادی در تکثر اجتماعی و تکثر سیاسی واجد ضمانت اجتماعی زاده میشود. آنجا که جهان اجتماعی یکپارچه و قدرتمند وجود دارد و همه در جهان واحدی نفس میکشند، خبری از آزادی نیست بلکه استبداد اکثریت وجود دارد؛ درست مثل یک اجتماع قبیلهای یا در درون اجتماعی که یک ایدئولوژی معین واجد هژمونی فوق العادهای است و برای هیچکس مجال بروز ندایی متفاوت نیست یا اگر هست، به سرعت خفه میشود.
آزادی در توازن قدرتها زاده میشود. نیروی اجتماعی یا سیاسیای که همهی قدرت را یکجا در اختیار دارد، خواهی نخواهی ضد آزادی عمل خواهد کرد. نهال آزادی در نظمی رشد خواهد کرد، که نیروهای سیاسی مختلف قدرتمند غیرقابل حذفی وجود داشته باشند. آزادی آنجا که یک حکومت بسیار نیرومند وجود دارد و هیچ نیروی رقیب قدرتمندی در مقابل آن وجود ندارد، رشد نخواهد کرد. حتا اگر این حکومت بعد از یک انقلاب مردمی پدید آمده باشد که در هوای آزادی خون داده باشند. هوای یکپارچگی اجتماعی و سیاسی، دشمن نهال آزادی است. مردمی که به امید نیل به آرمان آزادی انقلاب میکنند و سپس صحنه را به حاکمان جدید میسپارند، نمیتوانند برای نهال آزادی باغبان خوبی باشند. نهال آزادی مردمی میخواهد که اهل تشکل باشند و هرگز مثل ذرههای جدافتاده زیست نکنند. مردمی که برای کاشت بذر آزادی خون میدهند اما سپس قدرت را واگذار میکنند، نه بذر آزادی که بذر استبداد میکارند. آزادی پاسداری می خواهد. مردمی که در درون سازمانها و گروهها و تشکلهای مدنی گرد میآیند و یک جامعهی مدنی نیرومند پدید میآورند و دائماً از حاکمان حسابکشی میکنند، بهترین باغبانان نهال آزادی اند.
هر قدر قدرت سیاسی و اجتماعی در جامعه بیشتر تقسیم شده باشد و مردم بتوانند نیروهای قدرتمند غیرقابل حذفی پدید آورند و در صورت لزوم در برابر هر شکلی از سواستفاده از قدرت سیاسی بایستند و مهار اسب سرکش حکومت را در دست بگیرند، آنگاه میتوان امیدوار بود که از دل تقابل این قدرتها نهال آزادی ثمر بدهد و چتر خود را بر سر مردمان یک سرزمین بگشاید.
آنجا که قدرتهای اجتماعی غیرقابل حذف وجود ندارد، نهال آزادی در خطر است. هر جا که قدرت میتواند بهنحو یکپارچه تجمیع شود، تردید نکنید که آنجا آزادی حضور یا دستکم دوامی نخواهد داشت. آزادی نیازمند تشکل و نهادسازی است. جنبشهای اجتماعی ممکن است بتوانند آزادی غصب شده را پس بگیرند، اما برای ادامهی حیات آن کافی نیستند. آزادی نیازمند تشکل و نهادسازی است. تا زمانی که مردم نتوانند بهطور مداوم گرد هم آیند و با قدرت افقی خود، قدرت عمودی حاکمان را مهار نکنند و در برابر آن ایستادگی نکنند، آزادی پاسداری نخواهد شد. از این جهت مهم نیست در کدام کشور زیست میکنیم: ایران، ترکیه، پاکستان، افغانستان، فرانسه، انگلستان، امریکا، آلمان، و غیره. همهجا آزادی در خطر تجاوزگری نیروهای اجتماعی و سیاسی قرار دارد. در هر کشوری وضع به گونهای است.
بهعنوان مثال، در افغانستان بزرگترین دشمن آزادی قبیلهگرایی و تفکر دینی سنتی است؛ بستری طالبخیز. اما در امریکا آزادی دشمنان دیگری دارد. از نظر "چامسکی" با وجود اقتصاد سرمایهداری غارتگر، برای صیانت از انسان و جلوگیری از تخریب زیست محیطی، دخالت دولت یک ضرورت مطلق است. "چامسکی" اعتقاد دارد در عصر سرمایهداری فراملّیتی، مانع آزادی انسان بیش از آن که دولت باشد روابط اقتصاد سرمایهداری است که نوعی "روابط بندگی" را تداوم میبخشد. چامسکی نظام حکومتی آمریکا را یک "حکومت نظامی حافظ سرمایهداری فراملّیتی" میداند.
ادامه دارد. 👇👇👇
#آزادی
#تقابل_قدرتها
#سرگلزائی_محدثی
@drsargolzaei
@NewHasanMohaddesi
Forwarded from زیر سقف آسمان
♦️نخستین جادهصافکن دشمنان آزادی در ایران:
نهال آزادی در تقابل مسالمتآمیز قدرتها رشد میکند /۲
✍️ محمدرضا سرگلزائی / حسن محدثی گیلوایی
۲۱ بهمن ۱۴۰۱
👆بنابراین، از دههی 1960 تا کنون با تصمیمات این نظام مقابله نموده است که اولین نمونه از آن سازماندهی اعتراضات دانشجویی علیه اعزام نیرو به ویتنام بود. بنابراین، در هر کشوری، آزادی دشمنان خاص خود را دارد. در ایران، زیست ذرهوار و غیرتشکلآمیز ما ایرانیان از نخستین جادهصافکنهای دشمنان آزادی است. در این سرزمین فرهیختگان جامعه نیز گاه حتا از ایجاد پیوندهای سست اجتماعی نیز عاجز اند؛ پیوندهای اجتماعی نیرومند پیشکش. از این رو، دشمنان آزادی در این کشور از بیشترین مجال برای نابودی آزادی برخوردار اند. اینجا گاه میبینیم که حتا جامعهشناس ایرانی و روانشناس ایرانی اهل عضویت در انجمن جامعهشناسی و انجمن روانشناسی نیست. یک جامعهشناس ایرانی را میشناختیم که با افتخار میگفت: «عضو انجمن جامعهشناسی نیستم. روزنامه نمیخوانم و تلویزیون نگاه نمیکنم!» این زیستن در انزوا و اعتزال انسان ایرانی، بزرگترین جادهصافکن برای دشمنان آزادی است.
برخی در ایران مهمترین مانع شکلگیری دموکراسی را فقدان نظریهپردازی مناسب میدانند و تصور میکنند مشکل اصلی مشکلی نظری است. بهعنوان مثال، دکتر سیدعلی محمودی پنج عامل زیر را از موانع اصلی عدم گذار از اقتدارگرایی به دموکراسی در سال پنجاه و هفت دانسته است: «۱) فقدان نظریۀ سیاسی، ۲) فقدان فرهنگ دموکراتیک (در متن به فقدان سواد بخش قابل توجهی از مردم اشاره شده)، ۳) فقهمحوری در برابر قانونگرایی، ۴) سررشتهداری روحانیان، ۵) تودهگرایی در برابر نخبهگرایی» (محمودی، https://t.me/NehzatAzadiIran/3854).
اگرچه نظریهپردازی مهم است، اما ما فکر میکنیم مهمترین مانع گذار به دموکراسی را میبایست در طرز زیستنمان بیابیم؛ طرز زیستنی که مانع از ایجاد یک جامعهی مدنی نیرومند میشود. برای داشتن درختانی پربار دانش درخت یا درختشناسی مهم است، اما داشتن زمین حاصلخیز از آن مهمتر است.
باری، یک جامعهی مدنی نحیف چهگونه میتواند در برابر حکومتی فربه ایستادگی کند؟ در ایران هر حکومتی تشکیل شود، پول نفت و دیگر منابع و انحصار ابزار خشونتگری (نیروی نظامی) را در اختیار خواهد گرفت. پس ما به یک جامعهی مدنی نیرومند برای محدود کردن دائمی قدرت حکومت نیازمندیم. در جامعهای که حتا استادان دانشگاه بهخاطر تأمین آب باریکه به حکومت وابسته اند و دانشگاههای دولتی اند و لاجرم از روی ترس خاموش میمانند و اکثریت آنان نقد وضعیت اجتماعی-سیاسی را وا مینهند، چهگونه میتوان از نهال آزادی و از نیروهای آزادیخواه حفاظت کرد؟!
#آزادی
#تقابل_قدرتها
#سرگلزائی_محدثی
@drsargolzaei
@NewHasanMohaddesi
نهال آزادی در تقابل مسالمتآمیز قدرتها رشد میکند /۲
✍️ محمدرضا سرگلزائی / حسن محدثی گیلوایی
۲۱ بهمن ۱۴۰۱
👆بنابراین، از دههی 1960 تا کنون با تصمیمات این نظام مقابله نموده است که اولین نمونه از آن سازماندهی اعتراضات دانشجویی علیه اعزام نیرو به ویتنام بود. بنابراین، در هر کشوری، آزادی دشمنان خاص خود را دارد. در ایران، زیست ذرهوار و غیرتشکلآمیز ما ایرانیان از نخستین جادهصافکنهای دشمنان آزادی است. در این سرزمین فرهیختگان جامعه نیز گاه حتا از ایجاد پیوندهای سست اجتماعی نیز عاجز اند؛ پیوندهای اجتماعی نیرومند پیشکش. از این رو، دشمنان آزادی در این کشور از بیشترین مجال برای نابودی آزادی برخوردار اند. اینجا گاه میبینیم که حتا جامعهشناس ایرانی و روانشناس ایرانی اهل عضویت در انجمن جامعهشناسی و انجمن روانشناسی نیست. یک جامعهشناس ایرانی را میشناختیم که با افتخار میگفت: «عضو انجمن جامعهشناسی نیستم. روزنامه نمیخوانم و تلویزیون نگاه نمیکنم!» این زیستن در انزوا و اعتزال انسان ایرانی، بزرگترین جادهصافکن برای دشمنان آزادی است.
برخی در ایران مهمترین مانع شکلگیری دموکراسی را فقدان نظریهپردازی مناسب میدانند و تصور میکنند مشکل اصلی مشکلی نظری است. بهعنوان مثال، دکتر سیدعلی محمودی پنج عامل زیر را از موانع اصلی عدم گذار از اقتدارگرایی به دموکراسی در سال پنجاه و هفت دانسته است: «۱) فقدان نظریۀ سیاسی، ۲) فقدان فرهنگ دموکراتیک (در متن به فقدان سواد بخش قابل توجهی از مردم اشاره شده)، ۳) فقهمحوری در برابر قانونگرایی، ۴) سررشتهداری روحانیان، ۵) تودهگرایی در برابر نخبهگرایی» (محمودی، https://t.me/NehzatAzadiIran/3854).
اگرچه نظریهپردازی مهم است، اما ما فکر میکنیم مهمترین مانع گذار به دموکراسی را میبایست در طرز زیستنمان بیابیم؛ طرز زیستنی که مانع از ایجاد یک جامعهی مدنی نیرومند میشود. برای داشتن درختانی پربار دانش درخت یا درختشناسی مهم است، اما داشتن زمین حاصلخیز از آن مهمتر است.
باری، یک جامعهی مدنی نحیف چهگونه میتواند در برابر حکومتی فربه ایستادگی کند؟ در ایران هر حکومتی تشکیل شود، پول نفت و دیگر منابع و انحصار ابزار خشونتگری (نیروی نظامی) را در اختیار خواهد گرفت. پس ما به یک جامعهی مدنی نیرومند برای محدود کردن دائمی قدرت حکومت نیازمندیم. در جامعهای که حتا استادان دانشگاه بهخاطر تأمین آب باریکه به حکومت وابسته اند و دانشگاههای دولتی اند و لاجرم از روی ترس خاموش میمانند و اکثریت آنان نقد وضعیت اجتماعی-سیاسی را وا مینهند، چهگونه میتوان از نهال آزادی و از نیروهای آزادیخواه حفاظت کرد؟!
#آزادی
#تقابل_قدرتها
#سرگلزائی_محدثی
@drsargolzaei
@NewHasanMohaddesi
Telegram
نهضت آزادى ايران
🔶 موانع اصلی گذار از اقتدارگرایی بهدموکراسی در ایران (پروندهای دربارهی بازخوانی انقلاب ۵۷)
🔷 سیّد علی محمودی
@nehzatazadiiran
📌 انقلاب ایران در سال ۱۳۵۷ به فروپاشی حکومت اقتدارگرای پهلوی و برآمدن نظام جمهوری اسلامی انجامید. گرچه حکومت پهلوی رژیمی اقتدارگرا…
🔷 سیّد علی محمودی
@nehzatazadiiran
📌 انقلاب ایران در سال ۱۳۵۷ به فروپاشی حکومت اقتدارگرای پهلوی و برآمدن نظام جمهوری اسلامی انجامید. گرچه حکومت پهلوی رژیمی اقتدارگرا…
Forwarded from زیر سقف آسمان
♦️خسارتبار ناگزیرشونده: چهارده ایدهی پایهای در بارهی انقلاب /۱
✍️ حسن محدثیی گیلوایی
۲۲ بهمن ۱۴۰۱
در چهل و چهارمین سالگرد انقلاب ۵۷ قرار داریم. ایران تنها کشور منطقه است که تاکنون دو انقلاب به خود دیده است؛ انقلاب مشروطه و انقلاب ۵۷. من بهعنوان یک محقق جامعهشناسی مناسب میدانم نظر خود را در بارهی انقلاب بهاجمال برای مخاطبان گرامی بنویسم و امیدوار ام این نوشته بهانهای بشود تا مخاطبان محترم در بارهی انقلاب به متون تخصصی مراجعه کنند و سخنان عوامانه را جدی نگیرند. شاید بعداً مجالی پیدا کنم و اینها را بیشتر توضیح بدهم:
۱. معمولاً وقتی تحولی اساسی و بزرگ در حوزهای از حوزهها رخ میدهد، واژهی انقلاب (revolution) برای بیان آن بهکار میرود. انقلاب سیاسی (تغییر خشونتبار و رادیکال نظام سیاسیی مستقر توسط نیروهای انقلابی) با حدی از انقلاب اجتماعی همراه است. انقلاب اجتماعی را در اینجا در معنای تغییر در نگرش مردم نسبت به عالم و آدم و و تغییر در مناسبات اجتماعی و سیاسی بهکار میبرم.
۲. نقش اصلیای که روشنفکران در انقلابات ایفا میکنند، گسترش و تعمیق انقلاب اجتماعی است. هر انقلاب سیاسیای که پیش از آن انقلاب اجتماعیی همهجانبهتری رخ داده باشد، انقلاب موفقتری خواهد بود. انقلاب اجتماعی مقدم بر انقلاب سیاسی است.
۳. معمولاً گفته میشود پدیدههای اجتماعی چندعلتی هستند. انقلاب نه تنها چندعلتی است بلکه چندفرآیندی است. دستکم سه فرآیند تحول میبایست به ترتیب در درون نظام سیاسی، محیط اجتماعیی بلافصل آن، و محیط ژئوپولیتیک آن رخ دهد تا انقلاب شکل بگیرد. انقلاب محصول شکلگیریی یک جنبش سازشناپذیر در محیط بلافصل نظام سیاسی است.
۴. انقلاب آسیبزاترین و خسارتبارترین شکل تحول اجتماعی است، زیرا انبوهی نتایج ناخواسته دارد که انقلابیون نه بدانها اندیشیده اند و نه بخشی از این نتایج اصلاً اندیشیدنی اند. به قول مارکس تاریخ را انسانها میسازند، اما نه آنطور که میخواهند.
۵. پیآمدهای ناخواستهی نیاندیشیدنیی انقلاب را چه مثبت باشند چه منفی، نمیتوان به پای انقلابیون نوشت. خواستههای انقلابیون با نتایج انقلاب همیشه واگراییهایی دارد.
۶. بهرغم مورد چهارم، گاهی هیچ راهی برای تحول اجتماعی باقی نمیماند و انقلاب یک گزینهی ناگزیر میشود. وقتی با در بسته مواجه میشوید و کلید هم ندارید، به بالا رفتن از دیوار میاندیشید. انقلاب همیشه وقتی رخ میدهد که فرآیندی طولانی از تلاش برای اصلاح طی شده باشد و به در بسته خورده باشد. تمامیی نیروهای اجتماعیی تحولخواه بهویژه نیروهای اصلاحطلب در شکلگیریی این بستر انقلابی دخیل اند. وقتی کوششهای طولانیی اصلاحطلبان به شکست میانجامد، این باور عمومی شکل میگیرد که انقلاب یک گزینهی ناگزیر است. بنابراین، اصلاحطلبان بیآنکه بخواهند، بستر را برای انقلاب فراهم میسازند. وجود جریان اصلاحی از لوازم انقلاب است. با شکست جریان اصلاحی است که انقلاب ناگزیر می شود.
۷. از این رو، انقلاب دو نوع رهبری دارد: رهبریی سلبی و ایجابی (یکی از سخنان درست بازرگان در کتاب انقلاب در دو حرکت). حکومت موجود و مسوولین اصلیی آن با اقدامات خود و با مقاومت در برابر خواست اصلاح نظام، شرایط را به سوی انقلاب هدایت میکنند. اما انقلاب به رهبریی ایجابی نیز نیاز دارد تا چشماندازی از فردا برای مردم ارائه کند.
۸. انقلاب امری انتخابی- غیرانتخابی است. معنای این جمله این است که برای اینکه انقلاب رخ بدهد، عدهای باید آن را قصد کنند و اقدامات انقلابی انجام بدهند، اما قصد آنها کافی نیست و برای تحقق انقلاب عوامل گوناگونی دخیل اند.
۹. انقلاب برای توسعهی سیاسی صورت میگیرد. وقتی نظام سیاسی در مدتی طولانی تحولات اجتماعی را در نظام سیاسی درونی نمیکند، انقلاب یک گزینه میشود:
"انقلاب يك جنبه از نوسازي بهشمار ميآيد. انقلاب پديدهاي نيست كه در هر جامعه و در هر دورهاي از تاريخ آن، رخ دهد. انقلاب يك مقولة كلي نيست، بلكه يك پديدة تاريخي محدود است. انقلاب در يك جامعة بسيار سنتي و در سطح پاييني از پيچيدگي اجتماعي و اقتصادي روي نميدهد و در جوامع بسيار نوين نيز پيش نميآيد. انقلاب نيز مانند صورتهاي ديگر خشونت و نااستواري، بيشتر در جوامعي رخ ميدهد كه نوعي تحول اجتماعي و اقتصادي را تجربه كرده باشند و فراگردهاي نوسازي و تحول سياسي آنها از فراگردهاي دگرگوني اجتماعي و اقتصاديشان واپس مانده باشند» (هانتينگتون، ۱۳۷۵: ۳۸۸-۳۸۷).
۱۰. انقلاب پدیدهای مدرن است و در جهان مدرن رخ میدهد. در جهان ماقبل مدرن چیزی به نام انقلاب وجود ندارد. عاملیت آحاد جامعه برای شکل دادن نظام سیاسی پدیدهای مدرن است.
ادامه دارد. 👇👇👇
#انقلاب
@NewHasanMohaddesi
✍️ حسن محدثیی گیلوایی
۲۲ بهمن ۱۴۰۱
در چهل و چهارمین سالگرد انقلاب ۵۷ قرار داریم. ایران تنها کشور منطقه است که تاکنون دو انقلاب به خود دیده است؛ انقلاب مشروطه و انقلاب ۵۷. من بهعنوان یک محقق جامعهشناسی مناسب میدانم نظر خود را در بارهی انقلاب بهاجمال برای مخاطبان گرامی بنویسم و امیدوار ام این نوشته بهانهای بشود تا مخاطبان محترم در بارهی انقلاب به متون تخصصی مراجعه کنند و سخنان عوامانه را جدی نگیرند. شاید بعداً مجالی پیدا کنم و اینها را بیشتر توضیح بدهم:
۱. معمولاً وقتی تحولی اساسی و بزرگ در حوزهای از حوزهها رخ میدهد، واژهی انقلاب (revolution) برای بیان آن بهکار میرود. انقلاب سیاسی (تغییر خشونتبار و رادیکال نظام سیاسیی مستقر توسط نیروهای انقلابی) با حدی از انقلاب اجتماعی همراه است. انقلاب اجتماعی را در اینجا در معنای تغییر در نگرش مردم نسبت به عالم و آدم و و تغییر در مناسبات اجتماعی و سیاسی بهکار میبرم.
۲. نقش اصلیای که روشنفکران در انقلابات ایفا میکنند، گسترش و تعمیق انقلاب اجتماعی است. هر انقلاب سیاسیای که پیش از آن انقلاب اجتماعیی همهجانبهتری رخ داده باشد، انقلاب موفقتری خواهد بود. انقلاب اجتماعی مقدم بر انقلاب سیاسی است.
۳. معمولاً گفته میشود پدیدههای اجتماعی چندعلتی هستند. انقلاب نه تنها چندعلتی است بلکه چندفرآیندی است. دستکم سه فرآیند تحول میبایست به ترتیب در درون نظام سیاسی، محیط اجتماعیی بلافصل آن، و محیط ژئوپولیتیک آن رخ دهد تا انقلاب شکل بگیرد. انقلاب محصول شکلگیریی یک جنبش سازشناپذیر در محیط بلافصل نظام سیاسی است.
۴. انقلاب آسیبزاترین و خسارتبارترین شکل تحول اجتماعی است، زیرا انبوهی نتایج ناخواسته دارد که انقلابیون نه بدانها اندیشیده اند و نه بخشی از این نتایج اصلاً اندیشیدنی اند. به قول مارکس تاریخ را انسانها میسازند، اما نه آنطور که میخواهند.
۵. پیآمدهای ناخواستهی نیاندیشیدنیی انقلاب را چه مثبت باشند چه منفی، نمیتوان به پای انقلابیون نوشت. خواستههای انقلابیون با نتایج انقلاب همیشه واگراییهایی دارد.
۶. بهرغم مورد چهارم، گاهی هیچ راهی برای تحول اجتماعی باقی نمیماند و انقلاب یک گزینهی ناگزیر میشود. وقتی با در بسته مواجه میشوید و کلید هم ندارید، به بالا رفتن از دیوار میاندیشید. انقلاب همیشه وقتی رخ میدهد که فرآیندی طولانی از تلاش برای اصلاح طی شده باشد و به در بسته خورده باشد. تمامیی نیروهای اجتماعیی تحولخواه بهویژه نیروهای اصلاحطلب در شکلگیریی این بستر انقلابی دخیل اند. وقتی کوششهای طولانیی اصلاحطلبان به شکست میانجامد، این باور عمومی شکل میگیرد که انقلاب یک گزینهی ناگزیر است. بنابراین، اصلاحطلبان بیآنکه بخواهند، بستر را برای انقلاب فراهم میسازند. وجود جریان اصلاحی از لوازم انقلاب است. با شکست جریان اصلاحی است که انقلاب ناگزیر می شود.
۷. از این رو، انقلاب دو نوع رهبری دارد: رهبریی سلبی و ایجابی (یکی از سخنان درست بازرگان در کتاب انقلاب در دو حرکت). حکومت موجود و مسوولین اصلیی آن با اقدامات خود و با مقاومت در برابر خواست اصلاح نظام، شرایط را به سوی انقلاب هدایت میکنند. اما انقلاب به رهبریی ایجابی نیز نیاز دارد تا چشماندازی از فردا برای مردم ارائه کند.
۸. انقلاب امری انتخابی- غیرانتخابی است. معنای این جمله این است که برای اینکه انقلاب رخ بدهد، عدهای باید آن را قصد کنند و اقدامات انقلابی انجام بدهند، اما قصد آنها کافی نیست و برای تحقق انقلاب عوامل گوناگونی دخیل اند.
۹. انقلاب برای توسعهی سیاسی صورت میگیرد. وقتی نظام سیاسی در مدتی طولانی تحولات اجتماعی را در نظام سیاسی درونی نمیکند، انقلاب یک گزینه میشود:
"انقلاب يك جنبه از نوسازي بهشمار ميآيد. انقلاب پديدهاي نيست كه در هر جامعه و در هر دورهاي از تاريخ آن، رخ دهد. انقلاب يك مقولة كلي نيست، بلكه يك پديدة تاريخي محدود است. انقلاب در يك جامعة بسيار سنتي و در سطح پاييني از پيچيدگي اجتماعي و اقتصادي روي نميدهد و در جوامع بسيار نوين نيز پيش نميآيد. انقلاب نيز مانند صورتهاي ديگر خشونت و نااستواري، بيشتر در جوامعي رخ ميدهد كه نوعي تحول اجتماعي و اقتصادي را تجربه كرده باشند و فراگردهاي نوسازي و تحول سياسي آنها از فراگردهاي دگرگوني اجتماعي و اقتصاديشان واپس مانده باشند» (هانتينگتون، ۱۳۷۵: ۳۸۸-۳۸۷).
۱۰. انقلاب پدیدهای مدرن است و در جهان مدرن رخ میدهد. در جهان ماقبل مدرن چیزی به نام انقلاب وجود ندارد. عاملیت آحاد جامعه برای شکل دادن نظام سیاسی پدیدهای مدرن است.
ادامه دارد. 👇👇👇
#انقلاب
@NewHasanMohaddesi
Forwarded from زیر سقف آسمان
♦️خسارتبار ناگزیرشونده: چهارده ایدهی پایهای در بارهی انقلاب /۲
✍️ حسن محدثیی گیلوایی
۲۲ بهمن ۱۴۰۱
۱۱. انقلاب محصول انباشت نارضایتی و وضعیت نارضایتیی انفجاری است. بنابراین، فرآیندی طولانی طی میشود تا این وضعیت پدید آید و بستر انقلابی تدارک دیده شود.
۱۲. انقلاب را میبایست از حکومتی که پس از آن تشکیل میشود بهطور نسبی جدا کرد. نحوهی عملکرد و رهبریی انقلابیون در پس از پیروزی، مسیر بعدیی حرکت را مشخص میکند. در اینجا ارادهی کنشگران سهم بیشتری دارد. اما اگر تحلیل درستی از پتانسیل نیروها داشته باشیم، کم و بیش میتوانیم حدس بزنیم که انقلاب چه مسیری را طی خواهد کرد.
۱۳. انقلاب محصول جداییی نظام سیاسی از جامعه و از دست رفتن تدریجیی نیروهای حیاتیی نظام سیاسی است. فقدان چرخش نخبهگان و تضعیف توانش تدبیر عامل مهمی در سقوط یک نظام سیاسی است. نظام سیاسی طیی روندی طولانی و تدریجی به لحظهای میرسد که در آن بسیار از جامعهاش بیگانه شده است و دیگر ادامهی حیاتاش ممکن نیست.
۱۴. معمولاً نیروی انقلابی میکوشد از تمام نیروهای اجتماعیی جامعه برای پیروزیی خود بهره بگیرد، اما خطرات عمدهای در همین نیروگیری از بافتهای اجتماعیی مختلف، آیندهی انقلاب را تهدید میکند. از این رو، انقلاب موفق انقلابی است که در آن هم وحدت سلبی و هم وحدت ایجابی وجود داشته باشد و انقلابیون برای آینده پیشاپیش نهادسازی کرده باشند.
#انقلاب
@NewHasanMohaddesi
✍️ حسن محدثیی گیلوایی
۲۲ بهمن ۱۴۰۱
۱۱. انقلاب محصول انباشت نارضایتی و وضعیت نارضایتیی انفجاری است. بنابراین، فرآیندی طولانی طی میشود تا این وضعیت پدید آید و بستر انقلابی تدارک دیده شود.
۱۲. انقلاب را میبایست از حکومتی که پس از آن تشکیل میشود بهطور نسبی جدا کرد. نحوهی عملکرد و رهبریی انقلابیون در پس از پیروزی، مسیر بعدیی حرکت را مشخص میکند. در اینجا ارادهی کنشگران سهم بیشتری دارد. اما اگر تحلیل درستی از پتانسیل نیروها داشته باشیم، کم و بیش میتوانیم حدس بزنیم که انقلاب چه مسیری را طی خواهد کرد.
۱۳. انقلاب محصول جداییی نظام سیاسی از جامعه و از دست رفتن تدریجیی نیروهای حیاتیی نظام سیاسی است. فقدان چرخش نخبهگان و تضعیف توانش تدبیر عامل مهمی در سقوط یک نظام سیاسی است. نظام سیاسی طیی روندی طولانی و تدریجی به لحظهای میرسد که در آن بسیار از جامعهاش بیگانه شده است و دیگر ادامهی حیاتاش ممکن نیست.
۱۴. معمولاً نیروی انقلابی میکوشد از تمام نیروهای اجتماعیی جامعه برای پیروزیی خود بهره بگیرد، اما خطرات عمدهای در همین نیروگیری از بافتهای اجتماعیی مختلف، آیندهی انقلاب را تهدید میکند. از این رو، انقلاب موفق انقلابی است که در آن هم وحدت سلبی و هم وحدت ایجابی وجود داشته باشد و انقلابیون برای آینده پیشاپیش نهادسازی کرده باشند.
#انقلاب
@NewHasanMohaddesi