📌 ادامۀ ایمیل های رسیده دربارۀ یادداشت «لایه های عمیق تر خشونت علیه زنان» و این پرسش که «آیا حجاب نقشی در ایجاد امنیت برای زنان دارد یا نه؟»
👁 آقای پارسا:
حجاب مقوله ای است که به نظر می رسد در کشور ما فقط روی لایه ابتدایی آن که پوشش ظاهری هست تاکید شده است و از لایه عمیق تر آن که حجاب گفتاری و رفتاری هست و چه بسا مهم تر هست غفلت شده است. در واقع اگر زنی پوشش ظاهری خود را حفظ کند ولی در گفتار و رفتار خود تحریک آمیز و با عشوه و ناز باشد حجاب را رعایت نکرده است. «فلا تخضعن بالقول و قولوا قولاً معروفاً» این آیه از قرآن گفتار با ناز و کرشمه را برای زنان نهی کرده و در عین حال به محتوای کلام هم توجه دارد که می خواهد معروف باشد و قابل پذیرش برای عرف جامعه باشد. متاسفانه روی بُعد اصلی حجاب که در واقع همان عفاف یا حجاب گفتاری و رفتاری هست توجه نشده. زنی ممکن است پوشش نداشته باشد (چادر و روسری) ولی در رفتار و گفتارش حجاب دارد .البته حجاب مقوله ای عرفی هم هست، مثلا زن مسلمانی که به یک کشور اروپایی که پوشش ظاهری ندارند مسافرت می کند به نظر می رسد بهتر است برای امنیت بهتر خودش آن پوشش ظاهری را بردارد تا نگاه عاقل اندر سفیه جامعۀ اروپایی بدتر او را آزار ندهد.
👁 خانم دایان:
بنظر من مشکل حجاب از نوع نگاه تمامیت خواه مذهبی سر چشمه میگیره که نوع سیاسی این نگاه با قدرت و ثروت هم پیوند خورده و مشکل رو دوچندان کرده . با آزادی حجاب مشکلی حل نمیشه اما چرا حکومت هیچوقت کوتاه نمیاد؟ چون اونها خودشون رو ولیّ و سرپرست و ولینعمت و صاحب مردم و جامعه و محق برای تصمیم گیری میدونند و مردم رو صغیر و نادان . مسأله حجاب یا بی حجابی نیست مسأله اینه که به نظر حاکمیت، مردم توان تمیز درست و غلط رو ندارن حتی نمیفهمند چه بپوشند چه ببیند چه گوش بدهند چطور شادی کنند و .... و این فاجعه ست. اصلاً اعتقادی به مردم به عنوان اصل ندارند. چرا در سال ۸۸ راضی نشدند یه کمیته حقیقت یاب رأی ها رو بررسی کنه؟ چون اصلا نیازی نمیدیدند به فرو دستان خود توضیحی بدهند!. مقالۀ «روشنگری چیست؟» امانوئل کانت متاسفانه بعد از گذشت دویست سال امروز لازمۀ جامعۀ ماست ، این درد آوره!
👁 آقای پارسا:
حجاب مقوله ای است که به نظر می رسد در کشور ما فقط روی لایه ابتدایی آن که پوشش ظاهری هست تاکید شده است و از لایه عمیق تر آن که حجاب گفتاری و رفتاری هست و چه بسا مهم تر هست غفلت شده است. در واقع اگر زنی پوشش ظاهری خود را حفظ کند ولی در گفتار و رفتار خود تحریک آمیز و با عشوه و ناز باشد حجاب را رعایت نکرده است. «فلا تخضعن بالقول و قولوا قولاً معروفاً» این آیه از قرآن گفتار با ناز و کرشمه را برای زنان نهی کرده و در عین حال به محتوای کلام هم توجه دارد که می خواهد معروف باشد و قابل پذیرش برای عرف جامعه باشد. متاسفانه روی بُعد اصلی حجاب که در واقع همان عفاف یا حجاب گفتاری و رفتاری هست توجه نشده. زنی ممکن است پوشش نداشته باشد (چادر و روسری) ولی در رفتار و گفتارش حجاب دارد .البته حجاب مقوله ای عرفی هم هست، مثلا زن مسلمانی که به یک کشور اروپایی که پوشش ظاهری ندارند مسافرت می کند به نظر می رسد بهتر است برای امنیت بهتر خودش آن پوشش ظاهری را بردارد تا نگاه عاقل اندر سفیه جامعۀ اروپایی بدتر او را آزار ندهد.
👁 خانم دایان:
بنظر من مشکل حجاب از نوع نگاه تمامیت خواه مذهبی سر چشمه میگیره که نوع سیاسی این نگاه با قدرت و ثروت هم پیوند خورده و مشکل رو دوچندان کرده . با آزادی حجاب مشکلی حل نمیشه اما چرا حکومت هیچوقت کوتاه نمیاد؟ چون اونها خودشون رو ولیّ و سرپرست و ولینعمت و صاحب مردم و جامعه و محق برای تصمیم گیری میدونند و مردم رو صغیر و نادان . مسأله حجاب یا بی حجابی نیست مسأله اینه که به نظر حاکمیت، مردم توان تمیز درست و غلط رو ندارن حتی نمیفهمند چه بپوشند چه ببیند چه گوش بدهند چطور شادی کنند و .... و این فاجعه ست. اصلاً اعتقادی به مردم به عنوان اصل ندارند. چرا در سال ۸۸ راضی نشدند یه کمیته حقیقت یاب رأی ها رو بررسی کنه؟ چون اصلا نیازی نمیدیدند به فرو دستان خود توضیحی بدهند!. مقالۀ «روشنگری چیست؟» امانوئل کانت متاسفانه بعد از گذشت دویست سال امروز لازمۀ جامعۀ ماست ، این درد آوره!
👁👁 این گفت و گو با همراهی و استقبال شما عزیزان تا کنون ادامه پیدا کرده است. در عین حال پیام هایی از چند نفر شما همراهان دریافت کرده ام که معتقدند اکنون که نیروهای سرکوب حکومتی، کودکان مان را با بی رحمی به قتل می رسانند زمان این گفتگوها نیست؛ لطفاً در این زمینه هم نظرات و استدلال های خودتان را به من ایمیل کنید تا گفتگوی بعدی در این زمینه آغاز شود، «آیا در میانۀ این انقلاب، لازم است چنین گفت و گوهایی داشته باشیم یا این گفتگوها دور شدن از مسألۀ اصلی هستند؟ چه موضوع گفتگویی بیشتر نیاز امروز ماست»: isssp@yahoo.com
Forwarded from يك بيت مهمان حافظ با كيارش آرامش
فوتبالی که تماشا ندارد!
بازی فوتبال ایران و انگلیس را نگاه میکنم. با دل خون. دل همگیمان خون است. چشم همگیمان اشک آلود است. برای مهاباد. برای زاهدان. برای سقز. برای کیان. برای نیکا. برای مهرشاد. برای مهسا. برای هزاران زندانی آزاده. برای وطن....
با حیرت و وحشت خودم را مییابم که برای تیم ایران آرزوی بردن ندارم!
یادم آمد آن لحظه که خداداد عزیزی گل دوم را به استرالیا زد، ایران منفجر شد. من در خیابان بودم. در میدان انقلاب، رانندهی مسافربر فریاد میزد: «راه آهن، مجانی!» مردی که حتما از سر فقر در خیابان کار میکرد، اینجوری میخواست در شادی ملی شریک باشد.
ما یک ملت بودیم. ما امیدوار بودیم. با همه رنج و ستمی که بر ما رفته بود، به آینده امید داشتیم. همان روزها دادگاه کرباسچی و نوری را با هیجان دنبال میکردیم. برایشان آرزوی پیروزی داشتیم. تلویزیون ماهوارهای درکار نبود. نشاط و جامعه و صبح امروز را با شوق از روزنامه فروشی میخریدیم. انگار عاشق بودیم. سودایی و پرشور.
امید به اصلاح داشتیم. در صفهای طولانی رای دادن، ما را میدیدی که تمام امید یک تاریخ و یک ملت را روی برگههای سفید مینوشتیم و در صندوق میانداختیم.
بعضیها میگفتند:« بیهوده امید بستهاید. از این صندوق جز لعنت بیرون نمیآید.»
ما باور نمیکردیم.
آخرین بار سال نود و شش خورشیدی بود. هزاران کیلومتر دور از وطن. رفتیم و در صف رای دادن ایستادیم. اینبار شیفتهی یک سید خندان عبا شکلاتی نبودیم. فقط میخواستیم آخرین بارقهی امید را برای کشور حفظ کنیم.
خیلی ها گفتند: «بیهوده امید بستهاید. از این صندوق جز لعنت بیرون نمیآید.»
میدانستیم راست میگویند. ولی در «آخرین امید» جاذبهایست که فقط غرقه در دریایی میداند که ریسمانی را بر روی آب میبیند.
حالا دیگر امیدی به اصلاح نمانده است. تنها گزینهی شبهانتخابات حکومتی، یک جنایتکار علیه بشریت بود و همان از صندوق بیرون آمد. وقتی بازیکنان تیم ملی به دیدارش رفتند و تبلیغاتچی ها لحظهی دست بر سینهگذاشتنشان را با دوربین شکار کردند و به رخ مردم عزادار کشیدند، دل همهمان شکست. آرزوی پیروزی تیم ملی در دلمان مرد.
حتی وقتی که شجاعانه از خواندن سرود جمهوری اسلامی سرباز زدند، شوق آرزوی پیروزیشان به دلها برنگشت. خودشان هم دلشان شکسته بود. حکومت با آن نمایش رسوا تحقیرشان کرده بود. از همین دلشکستگی بود که در برابر حریف شکستند و خرد شدند.
یادم آمد مرثیهای که سایه برای احسان طبری سروده بود. جایی از آن، خطاب به طبری میگوید که :
کاشکی خود مرده بودی پیش ازین
تا نمی مردی چنین ای نازنین!
بعد به خودش میاید و به خود نهیب میزند:
شوم بختی بین خدایا این منم
کآرزوی مرگ یاران می کنم
آن که از جان دوست تر می دارمش
با زبان تلخ می آزارمش
گرچه او خود زین ستم دلخون تر است
رنج او از رنج من افزونتر است
حالا این حکایت ماست. مردمی که از عشق وطن آرزوی باختن تیم ملی را داریم..
و این نمادی است از مصیبت این چهل و سه سال که کمترین مصیبتش آرزوی مرگ دوست، آرزوی باختن تیم ملی بوده است. حکومتی که هیچ به اصلاح تن نداد و نشنید این نهیب را که روزی خیرخواهی به اوگفت:
یک دم نگاه کن که چه بر باد میدهی
چنین هزار امید بنیادم است این!
و حالا شجاعت و شکوه فرزندان وطن در خیابانهای ایران و جهان است که این امید را در دل زنده نگاه میدارد که روزی دوباره با شوق بازی تیم ملی را با هم تماشا کنیم و با هر گلی که میزند فریاد شوقمان به آسمان برود.
ندا، پویا، نیکا،. مهرشاد!
آن روز، آن روز که دیر مباد، اگر هنوز باشیم، به یادتان خواهیم بود.
کیارش آرامش
۳۰ آبان خونین ۱۴۰۱
بازی فوتبال ایران و انگلیس را نگاه میکنم. با دل خون. دل همگیمان خون است. چشم همگیمان اشک آلود است. برای مهاباد. برای زاهدان. برای سقز. برای کیان. برای نیکا. برای مهرشاد. برای مهسا. برای هزاران زندانی آزاده. برای وطن....
با حیرت و وحشت خودم را مییابم که برای تیم ایران آرزوی بردن ندارم!
یادم آمد آن لحظه که خداداد عزیزی گل دوم را به استرالیا زد، ایران منفجر شد. من در خیابان بودم. در میدان انقلاب، رانندهی مسافربر فریاد میزد: «راه آهن، مجانی!» مردی که حتما از سر فقر در خیابان کار میکرد، اینجوری میخواست در شادی ملی شریک باشد.
ما یک ملت بودیم. ما امیدوار بودیم. با همه رنج و ستمی که بر ما رفته بود، به آینده امید داشتیم. همان روزها دادگاه کرباسچی و نوری را با هیجان دنبال میکردیم. برایشان آرزوی پیروزی داشتیم. تلویزیون ماهوارهای درکار نبود. نشاط و جامعه و صبح امروز را با شوق از روزنامه فروشی میخریدیم. انگار عاشق بودیم. سودایی و پرشور.
امید به اصلاح داشتیم. در صفهای طولانی رای دادن، ما را میدیدی که تمام امید یک تاریخ و یک ملت را روی برگههای سفید مینوشتیم و در صندوق میانداختیم.
بعضیها میگفتند:« بیهوده امید بستهاید. از این صندوق جز لعنت بیرون نمیآید.»
ما باور نمیکردیم.
آخرین بار سال نود و شش خورشیدی بود. هزاران کیلومتر دور از وطن. رفتیم و در صف رای دادن ایستادیم. اینبار شیفتهی یک سید خندان عبا شکلاتی نبودیم. فقط میخواستیم آخرین بارقهی امید را برای کشور حفظ کنیم.
خیلی ها گفتند: «بیهوده امید بستهاید. از این صندوق جز لعنت بیرون نمیآید.»
میدانستیم راست میگویند. ولی در «آخرین امید» جاذبهایست که فقط غرقه در دریایی میداند که ریسمانی را بر روی آب میبیند.
حالا دیگر امیدی به اصلاح نمانده است. تنها گزینهی شبهانتخابات حکومتی، یک جنایتکار علیه بشریت بود و همان از صندوق بیرون آمد. وقتی بازیکنان تیم ملی به دیدارش رفتند و تبلیغاتچی ها لحظهی دست بر سینهگذاشتنشان را با دوربین شکار کردند و به رخ مردم عزادار کشیدند، دل همهمان شکست. آرزوی پیروزی تیم ملی در دلمان مرد.
حتی وقتی که شجاعانه از خواندن سرود جمهوری اسلامی سرباز زدند، شوق آرزوی پیروزیشان به دلها برنگشت. خودشان هم دلشان شکسته بود. حکومت با آن نمایش رسوا تحقیرشان کرده بود. از همین دلشکستگی بود که در برابر حریف شکستند و خرد شدند.
یادم آمد مرثیهای که سایه برای احسان طبری سروده بود. جایی از آن، خطاب به طبری میگوید که :
کاشکی خود مرده بودی پیش ازین
تا نمی مردی چنین ای نازنین!
بعد به خودش میاید و به خود نهیب میزند:
شوم بختی بین خدایا این منم
کآرزوی مرگ یاران می کنم
آن که از جان دوست تر می دارمش
با زبان تلخ می آزارمش
گرچه او خود زین ستم دلخون تر است
رنج او از رنج من افزونتر است
حالا این حکایت ماست. مردمی که از عشق وطن آرزوی باختن تیم ملی را داریم..
و این نمادی است از مصیبت این چهل و سه سال که کمترین مصیبتش آرزوی مرگ دوست، آرزوی باختن تیم ملی بوده است. حکومتی که هیچ به اصلاح تن نداد و نشنید این نهیب را که روزی خیرخواهی به اوگفت:
یک دم نگاه کن که چه بر باد میدهی
چنین هزار امید بنیادم است این!
و حالا شجاعت و شکوه فرزندان وطن در خیابانهای ایران و جهان است که این امید را در دل زنده نگاه میدارد که روزی دوباره با شوق بازی تیم ملی را با هم تماشا کنیم و با هر گلی که میزند فریاد شوقمان به آسمان برود.
ندا، پویا، نیکا،. مهرشاد!
آن روز، آن روز که دیر مباد، اگر هنوز باشیم، به یادتان خواهیم بود.
کیارش آرامش
۳۰ آبان خونین ۱۴۰۱
🔴 چشم انداز فردای ایران
با رویکرد احقاق حقوق هر شهروند ایرانی بر اساس دموکراسی کامل که شامل موارد زیر است:
(۱) تأکید بر گوناگونی ها هویتی و کثرت گرایشها و تفاوت ها
و پرهیز از یکسان سازی هویتها و گرایشهای مختلف در تک رنگی و تک رأیی و تک بعدی به نام وحدت
(٢) تأکید بر فدرالیسم
و پرهیز از تجمیع قدرت و مرکز گرایی
(٣) تأکید بر «میهن دوستی انسان مدار» و پرهیز از «ناسیونالیسم ایرانی» که بر اساس ذهنیت نژادپرستانه بنیان شده است و خود را با شیفتگی و تقدس بخشی به فرهنگ پارسی، زبان فارسی و دین ایرانی نشان میدهد.
(۴) سکولاریسم:
حذف دین و مذهب از سیستمهای:
-آموزش و پرورش
-قانون گذاری
-حقوقی/قضایی
-مدیریت دیپلماسی
(5) آزادی های پایه
* آزادی انتخاب مذهب، سبک زندگی و گرایش جنسی
* آزادی عقیده، بیان و آزادی رسانهها
* آزادی تشکیل احزاب سیاسی و گروههای اجتماعی
* آزادی انتقاد، اعتراض و تجمع به شکل مدنی
(6) برابری های پایه:
تک تک انسانها فارغ از *جنسیت *دین *عقیده *قومیت *زادگاه
*توانایی های متفاوت جسمی و ذهنی
*گرایشهای مختلف جنسی
دارای حقوق مدنی پایۀ کاملاً برابر هستند.
توضیح
حقوق مدنی پایه عبارتند از:
* حق برخورداری از آموزش و پرورش رايگان تا زمان دستیابی به مهارت های اجتماعی
* حق کار
* حق برخورداری از خدمات بهداشتی اولیه
* حق برخورداری از تأمین اجتماعی
* حق تحصیل قومیت ها به زبان مادری
* حق مصونیت در برابر بازرسی، بازداشت یا حصر غیرقانونی
🔴 لطفاً برای امضاء این میثاق نام کامل و حوزۀ تخصص و فعالیت حرفه ای و اجتماعی تان را به آدرس زیر ایمیل بفرمایید: emzacheshmandaziran@gmail.com
ایمیل زیر را نیز برای طرح نقدهای شما در نظر گرفته ایم:
nagdcheshmandaziran@gmail.com
با رویکرد احقاق حقوق هر شهروند ایرانی بر اساس دموکراسی کامل که شامل موارد زیر است:
(۱) تأکید بر گوناگونی ها هویتی و کثرت گرایشها و تفاوت ها
و پرهیز از یکسان سازی هویتها و گرایشهای مختلف در تک رنگی و تک رأیی و تک بعدی به نام وحدت
(٢) تأکید بر فدرالیسم
و پرهیز از تجمیع قدرت و مرکز گرایی
(٣) تأکید بر «میهن دوستی انسان مدار» و پرهیز از «ناسیونالیسم ایرانی» که بر اساس ذهنیت نژادپرستانه بنیان شده است و خود را با شیفتگی و تقدس بخشی به فرهنگ پارسی، زبان فارسی و دین ایرانی نشان میدهد.
(۴) سکولاریسم:
حذف دین و مذهب از سیستمهای:
-آموزش و پرورش
-قانون گذاری
-حقوقی/قضایی
-مدیریت دیپلماسی
(5) آزادی های پایه
* آزادی انتخاب مذهب، سبک زندگی و گرایش جنسی
* آزادی عقیده، بیان و آزادی رسانهها
* آزادی تشکیل احزاب سیاسی و گروههای اجتماعی
* آزادی انتقاد، اعتراض و تجمع به شکل مدنی
(6) برابری های پایه:
تک تک انسانها فارغ از *جنسیت *دین *عقیده *قومیت *زادگاه
*توانایی های متفاوت جسمی و ذهنی
*گرایشهای مختلف جنسی
دارای حقوق مدنی پایۀ کاملاً برابر هستند.
توضیح
حقوق مدنی پایه عبارتند از:
* حق برخورداری از آموزش و پرورش رايگان تا زمان دستیابی به مهارت های اجتماعی
* حق کار
* حق برخورداری از خدمات بهداشتی اولیه
* حق برخورداری از تأمین اجتماعی
* حق تحصیل قومیت ها به زبان مادری
* حق مصونیت در برابر بازرسی، بازداشت یا حصر غیرقانونی
🔴 لطفاً برای امضاء این میثاق نام کامل و حوزۀ تخصص و فعالیت حرفه ای و اجتماعی تان را به آدرس زیر ایمیل بفرمایید: emzacheshmandaziran@gmail.com
ایمیل زیر را نیز برای طرح نقدهای شما در نظر گرفته ایم:
nagdcheshmandaziran@gmail.com
🔴 گفت و گو دربارۀ یادداشت «لایه های عمیق تر خشونت علیه زنان» و این پرسش که «آیا حجاب نقشی در ایجاد امنیت برای زنان دارد یا نه؟» با همراهی و استقبال شما عزیزان تا کنون ادامه پیدا کرده است. در عین حال پیام هایی از چند نفر شما همراهان دریافت کرده ام که معتقدند اکنون که نیروهای سرکوب حکومتی، کودکان مان را با بی رحمی به قتل می رسانند زمان این گفتگوها نیست؛ لطفاً در این زمینه هم نظرات و استدلال های خودتان را به من ایمیل کنید تا گفتگوی بعدی در این زمینه آغاز شود، «آیا در میانۀ این انقلاب، لازم است چنین گفت و گوهایی داشته باشیم یا این گفتگوها دور شدن از مسألۀ اصلی هستند؟ چه موضوع گفتگویی بیشتر نیاز امروز ماست»: isssp@yahoo.com
👁 خانم اسماء:
به نظر من هرچند موضوع خشونت علیه زنان و حجاب اجباری که مورد بحث اول بود در بطن این انقلاب و جنبش است اما من به شخصه به قدری این روزها مشوش و مضطرب و گاه افسرده ام که جز دنبال کردن تیتر اخبار اتفاقاتی که در رابطه با جنبش هستند توان روحی برای مطالعه مطالب هرچند مفید تحلیلی ندارم، و قصد دارم در زمانی مناسبتر آنها را مرور کنم.
👁 آقای بهنام:
شاید بتوان گفت که در میانۀ انقلاب هستیم ولی در سالهای ۷۸ و سپس۸۸ و سپس ۹۸ و سپس ۱۴۰۰ هم به نظر در میانۀ انقلاب قرار داشتیم ولی اگر سؤالات بنیادین در آن زمان هایی که به نظر انقلاب می آید مطرح نشوند پس کی مطرح شوند؟ زندگی و لحظه به لحظۀ ما همراه با تغییرات هست ولی دلیلی ندارد که سؤالات را متوقف کنیم تا نتیجۀ یک عملی مشخص شود. آگاه سازی در تمام مقاطع باید صورت پذیرد و همواره دید نقادانه خود را داشته باشیم. ولی میشود سؤالات دیگری را هم مطرح کرد که در بحث اعتراض از قبیل این که کنش های بدون خشونت تأثیرگذارتر میباشد یا کنش های با خشونت بیشتر؟ آیا در حال حاضر مردم با توجه به هزینه جانی که دارد تحمیل میشود در مسیر درستی قرار دارند یا این که راه های کم هزینه تر و بهتری وجود دارد؟
👁 خانم اعظم:
در مورد سوالی که پرسیده بودین مهمترین موضوع برای گفتگو در این روزها چیه:
چیزی که من میبینم و خیلی نگرانم میکنه خشم و نفرت و حس انتقامجویی عظیمی هست که در هر دو جناح موافق و مخالف حکومت دیده میشه. گرچه در میانۀ یک دگردیسی انقلابی چنین چیزی غیرعادی نیست ولی شدت و فراگیری این موضوع حتی در بین قشر متفکر و تحصیلکرده آدم رو به تعجب میندازه. هیچ معلوم نیست مرز مدارا و تحمل با انقلابیگری کجاست؟ اکثر گروهها حد و مرزهای خیلی قاطع و رادیکالی برای افراد تعیین کرده و حتی انتقاد از این مواضع باعث هجوم انواع برچسبهای نفوذی، حکومتی، ترسو و... میشه. عدهای میگن فعلا هنگامهی براندازیه و هر حرکتی با این هدف مجازه، حتی خشونتهای غیرلازمِ غیرانسانی! من عقیده دارم نطفههای رفتار کلان اجتماعی در جامعۀ جدید از الآن بسته میشه. من نگران دیکتاتور شدن در حین مبارزه با دیکتاتورم ولی عدهای میگن این آنارشی طبیعیه. لطفا در این مورد حرف بزنین. البته اگر اشتباه نکنم یکی از کتابهاتون در همین مورد بود. حضور ذهن ندارم.
👁🗨 سرگلزایی:
از همراهی تان در گفتگو سپاسگزارم. نام کتاب «اخلاق و آزادی، و مبارزۀ اخلاقی برای آزادی» است که در کانال تلگرامم به صورت صوتی و پی.دی.اف موجود است.
👁 آقای علی:
به شخصه فکر میکنم هر نوع گفتگویی حول و حوش آزادی ها و خواسته های ما از این انقلاب لازم و ضروری هست حداقل برای ما که خیلی زیاد چون اساسا مهارت گفتگو کردن و شنیدن رو در طول آموزش و پرورش یاد نگرفتیم و این مساله مهمی هست که تمرینش رو بکنیم. (بالا رفتن اطلاعات و مهارت ها از طریق گفتگو و تبادل نطرات) من از ایمیل های رسیده خیلی یادگرفتم. این که چقدر لایه ها عمیق تر از اون هست که بشه فرضا با شعار صرف حلشون کرد. یادگرفتم به زنان درکنارم با همدلی بیشتری نگاه کنم موضوعی که شاید من به عنوان جنس مذکر درکی ازش نمیتونستم داشته باشم. درمورد مطلب بعدی:
شاید مثلا اگه لیستی از موضوعات مهم این موقع تهیه شه و بشه موضوعات رو الویت بندی کرد کمک بیشتری کنه مثلا موضوعاتی که کمک کنه اسیر حواشی رسانه ای نشیم. این که تفکر نقاد رو چگونه رشد بدیم که در انتخاب نظام جایگزین بتونیم آگاهانه انتخاب کنیم. اسیر مغالطه ها نشیم و بتونیم عملکرد افراد رو طی این جریان جدا از این که کی هستن نقد کنیم.
👁 خانم اسماء:
به نظر من هرچند موضوع خشونت علیه زنان و حجاب اجباری که مورد بحث اول بود در بطن این انقلاب و جنبش است اما من به شخصه به قدری این روزها مشوش و مضطرب و گاه افسرده ام که جز دنبال کردن تیتر اخبار اتفاقاتی که در رابطه با جنبش هستند توان روحی برای مطالعه مطالب هرچند مفید تحلیلی ندارم، و قصد دارم در زمانی مناسبتر آنها را مرور کنم.
👁 آقای بهنام:
شاید بتوان گفت که در میانۀ انقلاب هستیم ولی در سالهای ۷۸ و سپس۸۸ و سپس ۹۸ و سپس ۱۴۰۰ هم به نظر در میانۀ انقلاب قرار داشتیم ولی اگر سؤالات بنیادین در آن زمان هایی که به نظر انقلاب می آید مطرح نشوند پس کی مطرح شوند؟ زندگی و لحظه به لحظۀ ما همراه با تغییرات هست ولی دلیلی ندارد که سؤالات را متوقف کنیم تا نتیجۀ یک عملی مشخص شود. آگاه سازی در تمام مقاطع باید صورت پذیرد و همواره دید نقادانه خود را داشته باشیم. ولی میشود سؤالات دیگری را هم مطرح کرد که در بحث اعتراض از قبیل این که کنش های بدون خشونت تأثیرگذارتر میباشد یا کنش های با خشونت بیشتر؟ آیا در حال حاضر مردم با توجه به هزینه جانی که دارد تحمیل میشود در مسیر درستی قرار دارند یا این که راه های کم هزینه تر و بهتری وجود دارد؟
👁 خانم اعظم:
در مورد سوالی که پرسیده بودین مهمترین موضوع برای گفتگو در این روزها چیه:
چیزی که من میبینم و خیلی نگرانم میکنه خشم و نفرت و حس انتقامجویی عظیمی هست که در هر دو جناح موافق و مخالف حکومت دیده میشه. گرچه در میانۀ یک دگردیسی انقلابی چنین چیزی غیرعادی نیست ولی شدت و فراگیری این موضوع حتی در بین قشر متفکر و تحصیلکرده آدم رو به تعجب میندازه. هیچ معلوم نیست مرز مدارا و تحمل با انقلابیگری کجاست؟ اکثر گروهها حد و مرزهای خیلی قاطع و رادیکالی برای افراد تعیین کرده و حتی انتقاد از این مواضع باعث هجوم انواع برچسبهای نفوذی، حکومتی، ترسو و... میشه. عدهای میگن فعلا هنگامهی براندازیه و هر حرکتی با این هدف مجازه، حتی خشونتهای غیرلازمِ غیرانسانی! من عقیده دارم نطفههای رفتار کلان اجتماعی در جامعۀ جدید از الآن بسته میشه. من نگران دیکتاتور شدن در حین مبارزه با دیکتاتورم ولی عدهای میگن این آنارشی طبیعیه. لطفا در این مورد حرف بزنین. البته اگر اشتباه نکنم یکی از کتابهاتون در همین مورد بود. حضور ذهن ندارم.
👁🗨 سرگلزایی:
از همراهی تان در گفتگو سپاسگزارم. نام کتاب «اخلاق و آزادی، و مبارزۀ اخلاقی برای آزادی» است که در کانال تلگرامم به صورت صوتی و پی.دی.اف موجود است.
👁 آقای علی:
به شخصه فکر میکنم هر نوع گفتگویی حول و حوش آزادی ها و خواسته های ما از این انقلاب لازم و ضروری هست حداقل برای ما که خیلی زیاد چون اساسا مهارت گفتگو کردن و شنیدن رو در طول آموزش و پرورش یاد نگرفتیم و این مساله مهمی هست که تمرینش رو بکنیم. (بالا رفتن اطلاعات و مهارت ها از طریق گفتگو و تبادل نطرات) من از ایمیل های رسیده خیلی یادگرفتم. این که چقدر لایه ها عمیق تر از اون هست که بشه فرضا با شعار صرف حلشون کرد. یادگرفتم به زنان درکنارم با همدلی بیشتری نگاه کنم موضوعی که شاید من به عنوان جنس مذکر درکی ازش نمیتونستم داشته باشم. درمورد مطلب بعدی:
شاید مثلا اگه لیستی از موضوعات مهم این موقع تهیه شه و بشه موضوعات رو الویت بندی کرد کمک بیشتری کنه مثلا موضوعاتی که کمک کنه اسیر حواشی رسانه ای نشیم. این که تفکر نقاد رو چگونه رشد بدیم که در انتخاب نظام جایگزین بتونیم آگاهانه انتخاب کنیم. اسیر مغالطه ها نشیم و بتونیم عملکرد افراد رو طی این جریان جدا از این که کی هستن نقد کنیم.
Forwarded from 🍀🍀 ( یادداشت های یک پزشک/روانشناس.....دکتر اخوین☘) (Hamid Akhavein)
⛵️🦩از دُرنای کاغذی تا قایق کاغذی
🖋در افسانه ها و اساطیر ژاپن، هر کس هزار دُرنای کاغذی (Orizuru) بسازد، یک آرزویش برآورده میشود و در این کشور رسم است که برای بیماران هزار درنا بسازند تا آرزوی شفا برآورده شود.
"کیان پیر فلک" در ده/ ۱۰ سالگی در حالی چشم از جهان فروبست که چندی پیش، بعد از به آب انداختن قایقی که با نام خداوند رنگین کمان ساخته بود، نتیجه گرفته بود که: "کار میکند".
و من امروز به یاد کیان، قایق کاغذی خودم را ساختم و زین پس هربار که به هربهانه ای از کودکی بنویسم، از تصویر قایق کاغذی بعنوان یک نماد استفاده میکنم و امیدوارم بتوانم به نتیجه کیان برسم و آنطور که انتظار دارم، کار کند.
شاید روزی، ساختن قایق های کاغذی رنگارنگ (رنگین کمانی)، بهانه ای برای یادبود "کیان پیر فلک" و نمادی بین المللی برعلیه کودک آزاری و کودک کشی گردد.
دنیای امروز، بیش از همیشه به نمادهایی که یادآور ارزش های انسانی باشند، نیاز دارد
🌈 رشت.دکترحمیداخوین.۱۴۰۱/۸/۳۰ 🌈
#درنای_کاغذی
#قایق_کاغذی
#کودک_آزاری
#کودک_کشی
#کیان_پیر_فلک
Tel: @HypnoseChannel
http://Instagram.com/Hamid_akhavein
👇👇یادداشت کامل در پست بعدی👇👇
🖋در افسانه ها و اساطیر ژاپن، هر کس هزار دُرنای کاغذی (Orizuru) بسازد، یک آرزویش برآورده میشود و در این کشور رسم است که برای بیماران هزار درنا بسازند تا آرزوی شفا برآورده شود.
"کیان پیر فلک" در ده/ ۱۰ سالگی در حالی چشم از جهان فروبست که چندی پیش، بعد از به آب انداختن قایقی که با نام خداوند رنگین کمان ساخته بود، نتیجه گرفته بود که: "کار میکند".
و من امروز به یاد کیان، قایق کاغذی خودم را ساختم و زین پس هربار که به هربهانه ای از کودکی بنویسم، از تصویر قایق کاغذی بعنوان یک نماد استفاده میکنم و امیدوارم بتوانم به نتیجه کیان برسم و آنطور که انتظار دارم، کار کند.
شاید روزی، ساختن قایق های کاغذی رنگارنگ (رنگین کمانی)، بهانه ای برای یادبود "کیان پیر فلک" و نمادی بین المللی برعلیه کودک آزاری و کودک کشی گردد.
دنیای امروز، بیش از همیشه به نمادهایی که یادآور ارزش های انسانی باشند، نیاز دارد
🌈 رشت.دکترحمیداخوین.۱۴۰۱/۸/۳۰ 🌈
#درنای_کاغذی
#قایق_کاغذی
#کودک_آزاری
#کودک_کشی
#کیان_پیر_فلک
Tel: @HypnoseChannel
http://Instagram.com/Hamid_akhavein
👇👇یادداشت کامل در پست بعدی👇👇
Forwarded from 🍀🍀 ( یادداشت های یک پزشک/روانشناس.....دکتر اخوین☘) (Hamid Akhavein)
⛵️🦩از دُرنای کاغذی تا قایق کاغذی
🖋در افسانه ها و اساطیر ژاپن، هر کس هزار دُرنای کاغذی (Orizuru) بسازد، یک آرزویش برآورده میشود و در این کشور رسم است که برای بیماران هزار درنا بسازند تا آرزوی شفا برآورده شود.
"ساداکو ساساکی" دختر ژاپنی متولد هیروشیما در ژاپن بود که به دلیل قرار گرفتن در معرض تشعشعات اتمی به سرطان خون مبتلا شده بود.
یک روز، یکی از دوستان نزدیک او که برای ملاقاتش به بیمارستان رفته بود، برای او افسانه هزار درنای کاغذی را تعریف کرد که اگر شخص بیماری هزار درنای کاغذی بسازد، خداوند آرزویش را برآورده میکند و بیماری اش را شفا می دهد. ساداکو در حالی در دوازده سالگی چشم از جهان فرو بست که فقط توانسته بود "۶۴۴" درنا را بسازد؛ اما این پایان رویای او نبود و هم کلاسی هایش "۳۵۶" درنای کاغذی دیگر ساختند تا تعدادشان به همراه درناهای ساداکو به هزار رسید، بعد همهٔ آن ها را به همراه ساداکو به خاک سپردند.
امروزه با توجه به علاقه ساداکو به ایجاد صلح در دنیا، درناهای کاغذی ساداکو به عنوان نماد بین المللی صلح در دنیا شناخته میشوند.
"کیان پیر فلک" در ده/ ۱۰ سالگی در حالی چشم از جهان فروبست که چندی پیش، بعد از به آب انداختن قایقی که با نام خداوند رنگین کمان ساخته بود، نتیجه گرفته بود که :"کار میکند".
من امروز قایق کاغذی خودم را ساختم و زین پس هربار که به هربهانه ای از کودکی بنویسم، از تصویر قایق کاغذی بعنوان یک نماد استفاده میکنم و امیدوارم بتوانم به نتیجه کیان برسم و آنطور که انتظار دارم، "کار کند".
شاید روزی، ساختن قایق های کاغذی رنگارنگ (رنگین کمانی)، بهانه ای برای یادبود "کیان پیر فلک" و نمادی بین المللی برعلیه کودک آزاری و کودک کشی گردد.
دنیای امروز، بیش از همیشه به نمادهایی که یادآور ارزش های انسانی باشند، نیاز دارد
🌈 رشت.دکترحمیداخوین.۱۴۰۱/۸/۳۰ 🌈
#درنای_کاغذی
#قایق_کاغذی
#کودک_آزاری
#کودک_کشی
#کیان_پیر_فلک
Https://Telegram.me/HypnoseChannel
Insta: Instagram.com/Hamid_akhavein
🖋در افسانه ها و اساطیر ژاپن، هر کس هزار دُرنای کاغذی (Orizuru) بسازد، یک آرزویش برآورده میشود و در این کشور رسم است که برای بیماران هزار درنا بسازند تا آرزوی شفا برآورده شود.
"ساداکو ساساکی" دختر ژاپنی متولد هیروشیما در ژاپن بود که به دلیل قرار گرفتن در معرض تشعشعات اتمی به سرطان خون مبتلا شده بود.
یک روز، یکی از دوستان نزدیک او که برای ملاقاتش به بیمارستان رفته بود، برای او افسانه هزار درنای کاغذی را تعریف کرد که اگر شخص بیماری هزار درنای کاغذی بسازد، خداوند آرزویش را برآورده میکند و بیماری اش را شفا می دهد. ساداکو در حالی در دوازده سالگی چشم از جهان فرو بست که فقط توانسته بود "۶۴۴" درنا را بسازد؛ اما این پایان رویای او نبود و هم کلاسی هایش "۳۵۶" درنای کاغذی دیگر ساختند تا تعدادشان به همراه درناهای ساداکو به هزار رسید، بعد همهٔ آن ها را به همراه ساداکو به خاک سپردند.
امروزه با توجه به علاقه ساداکو به ایجاد صلح در دنیا، درناهای کاغذی ساداکو به عنوان نماد بین المللی صلح در دنیا شناخته میشوند.
"کیان پیر فلک" در ده/ ۱۰ سالگی در حالی چشم از جهان فروبست که چندی پیش، بعد از به آب انداختن قایقی که با نام خداوند رنگین کمان ساخته بود، نتیجه گرفته بود که :"کار میکند".
من امروز قایق کاغذی خودم را ساختم و زین پس هربار که به هربهانه ای از کودکی بنویسم، از تصویر قایق کاغذی بعنوان یک نماد استفاده میکنم و امیدوارم بتوانم به نتیجه کیان برسم و آنطور که انتظار دارم، "کار کند".
شاید روزی، ساختن قایق های کاغذی رنگارنگ (رنگین کمانی)، بهانه ای برای یادبود "کیان پیر فلک" و نمادی بین المللی برعلیه کودک آزاری و کودک کشی گردد.
دنیای امروز، بیش از همیشه به نمادهایی که یادآور ارزش های انسانی باشند، نیاز دارد
🌈 رشت.دکترحمیداخوین.۱۴۰۱/۸/۳۰ 🌈
#درنای_کاغذی
#قایق_کاغذی
#کودک_آزاری
#کودک_کشی
#کیان_پیر_فلک
Https://Telegram.me/HypnoseChannel
Insta: Instagram.com/Hamid_akhavein
Telegram
🍀🍀 ( یادداشت های یک پزشک/روانشناس.....دکتر اخوین☘)
دغدغه ها ، اندیشه ها ، خاطرات و دل نوشته ها..
دکتر اخوین..."پزشک و روانشناس"
دکتر اخوین..."پزشک و روانشناس"
Forwarded from Prefrontalclub
مایکل کافمن، مؤسس کمپین «روبان سفید»، (کارزار مردان مخالف خشونت علیه زنان) میگوید: «علل روانشناختی خشونتورزی در مردان هر قدر هم پیچیده باشند، خشونت علیه زنان نمیتوانست ادامه پیدا کند اگر، سنتهای اجتماعی، قوانین عُرفی، نیروهای انتظامی و آموزههای مذهبی بهصورت آشکار و پنهان به این خشونت چراغ سبز نشان نمیدادند.»
کتاب: «فمینیسم و مردان»
نشر چترنگ؛ نوشته:«نیک ون در گاگ»
#پرهفرونتال
#پرهـفرونتال
#پریـفرونتال
#باشگاهـپرهفرونتال
#باشگاهـپرهـفرونتال
#تفکرـنقاد
#زنان
#فمینیسم
#prefrontal
#prefrontalclub
@prefrontalclub
کتاب: «فمینیسم و مردان»
نشر چترنگ؛ نوشته:«نیک ون در گاگ»
#پرهفرونتال
#پرهـفرونتال
#پریـفرونتال
#باشگاهـپرهفرونتال
#باشگاهـپرهـفرونتال
#تفکرـنقاد
#زنان
#فمینیسم
#prefrontal
#prefrontalclub
@prefrontalclub
🔴 در میانۀ انقلاب گفت و گو کنیم؟
👁 آقای مهدی:
هر شخص با توجه به سن، موقعیت جغرافیایی، فرهنگی و اجتماعی، شغل و سبک زندگی خود، روشِ مبارزه ی متفاوتی را در راستای رسیدن به هدفی مشترک میتواند داشته باشد. پاسخ یکی از دوستان مبنی بر شروع این انقلاب از سالها پیش بسیار قابل تأمل و مهم است. با بررسی تاریخ و به ثمرنشستن انقلاب های دیگر نیز به سادگی به این امرِ طبیعی پی میبریم که تغییرِ اساسی در یک نظام (خودکامه) در مدت کوتاه تقریبا ناممکن است. با توجه به این دو مقوله یعنی «زمان» و «شیوه های متفاوت مبارزه» هر فرد بایستی انتظاراتِ خود از شرایط موجود را واقع گرایانه کند. آگاهی سازی و بحث در مورد خیزش ها و انقلاب ها، نه تنها واجب بلکه بسیار موثر خواهند بود. سرگذشت ایوان کلیما، بهومیل هرابال، واتسلاو هاول و ... سرنوشت کسانی است که بهرغم فشارهای نظام خودکامه، مشعل استقامت سازنده را در چکسلواکی فروزان نگه داشتند. آنها وقتی از دانشگاه اخراج شدند، سمینارهای زیرزمینی را برگزار کردند. وقتی ممنوعالقلم شدند، جزوههای «سامیزدات» را نوشتند و پخش کردند و زمانی که از اجرا در سالنهای عمومی بازماندند به تمرین و اجرای نمایشهای خصوصی روی آوردند.» (منبع: مقاله ی یان پاتوچکا و همبستگیِ لرزیدگان؛ هرمز دیّار)
سخن کوتاه، اگر به نظراتِ جامعه شناسی چون مرادفرهادپور و دیگران در مورد این خیزش نگاهی بیاندازیم، در می یابیم که درواقع حتی از هم اکنون بایستی برای دوران پساخیزش نیز آماده شویم! یعنی، آگاهی سازی و بحث (قطعا از نوع سازنده و مستند آن) باید شالوده ی زندگی همه ی ما باشد. یادمان نرود که قسمتی از اتفاق کنونی نتیجۀ مدرنیته و سبکی از زندگی ست که همیشه از آن انتقاد کرده ایم و آن را پیش از این اتفاقات کاملاً سیاه می دیدیم؛ سبکی از زندگی که متولدین دهه ی هشتاد و نود آن را بیشتر تجربه کرده اند. سبکی که باید بسیار از آن بنویسیم و در مورد زوایای متعدد آن (روانشناختی، جامعه شناسی و غیره...) بسیار بحث کنیم.
👁 خانم شهربانو:
پیرو گفتگوهایی که در حال حاضر درباره حجاب در جریان است، بعضی از دوستان معتقدند که در حال حاضر و با جو امنیتی و کشتار عمومی بخصوص کودکان، پرداختن به این موضوع اولویت خود را از دست داده است. اتفاقا به نظرم هر چه ریشه ای تر به این قضیه پرداخته شود، با ابعاد بیشتری از قضیه برخورد میکنیم. در مطالب دوستان نکاتی را دیدم، که علیرغم این که سالها با این موارد به عنوان یک زن برخورد کردم، اما به آن توجه نکرده بودم و حتی خودم را محق نمیدانستم به آن فکر کنم. این مسأله نه فقط برای خانم ها که برای آقایان هم مطرح است. یک خاطره کوتاه درباره این مطلب شاید کمی مطلب رو روشن کنه، سال گذشته درگردش خانوادگی به یک ییلاقی رفته بودم. هوا بسیار مه آلود و مطبوع بود. برای اولین بار با تی شرت و بدون روسری در چنین طبیعتی خواستم عکس بگیرم. در حین عکس گرفتن، اصلا در حال خودم نبودم و با تعجب میگفتم چقدر حس کردن قطرات مه رو پوست دستم تازگی داره و دلچسبه. برادرم که در حال عکس گرفتن از من بود، متعجب بود. بحث تجربه جدید من از یک موضوع عادی، خود جای تأمل داره، اما نکتۀ جالب ماجرا این قسمت قضیه است: چند ماه بعد در رابطه با این تجربه و اون عکس با بردارم صحبت میکردم، جواب او برای من بسیار ارزشمند بود. او گفت: «دیدن این عکس حالم رو بد میکنه، برای اینکه بسیار متأسف میشم که چرا تا الآن همچین تجربه ساده ای از شماها دریغ شده و من به عنوان یک مرد تا الآن به این مسأله اصلاً توجه نکرده بودم.» با همۀ این حرفها، مگر نه این که با مرگ مهسا امینی و فریاد اعتراض زنان برای آزادی حق پوشش، این ماجرا و اعتراضات شروع شد؟ چرا نظام اینقدر واکنش خشونت آمیز نشان میدهد؟ این نظام و مسؤولان آن به خوبی میدانند که اگر حکم حجاب را که تا کنون به عنوان حکم شرعی بر سر ما میزدند، لغو کنند، مردم جرأت پیدا خواهند کرد و به سایر احکام شرعی دیگر شک میکند و خواستار تغییر و یا لغو آن می شوند. داستانسرایی های آنها هم در باب دین دیگر رنگ میبازد و مردم شروع میکنند به همه چیز (دینی و غیر دینی، سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی) بصورت نقادانه نگاه کنند، و این شروع تفکر و دگر اندیشی است و این چیزی است که انها میترسند. واضح است که این نظام وقتی خود را در حال سقوط ببیند، هر هزینه ای برای حفظ قدرت خود پرداخت خواهد کرد (از کشت و کشتار، ورود تانک به شهر، تبلیغات داخلی و خارجی و دروغ و افترا، تهدید و ارعاب، زندانی و شکنجه،...) از اسلام اینها، فقط حجابش مانده، اگر آن هم از دست برود، چه خواهد ماند (جمهوری ایران)
🔴 گفت و گو کنیم.
👁 آقای مهدی:
هر شخص با توجه به سن، موقعیت جغرافیایی، فرهنگی و اجتماعی، شغل و سبک زندگی خود، روشِ مبارزه ی متفاوتی را در راستای رسیدن به هدفی مشترک میتواند داشته باشد. پاسخ یکی از دوستان مبنی بر شروع این انقلاب از سالها پیش بسیار قابل تأمل و مهم است. با بررسی تاریخ و به ثمرنشستن انقلاب های دیگر نیز به سادگی به این امرِ طبیعی پی میبریم که تغییرِ اساسی در یک نظام (خودکامه) در مدت کوتاه تقریبا ناممکن است. با توجه به این دو مقوله یعنی «زمان» و «شیوه های متفاوت مبارزه» هر فرد بایستی انتظاراتِ خود از شرایط موجود را واقع گرایانه کند. آگاهی سازی و بحث در مورد خیزش ها و انقلاب ها، نه تنها واجب بلکه بسیار موثر خواهند بود. سرگذشت ایوان کلیما، بهومیل هرابال، واتسلاو هاول و ... سرنوشت کسانی است که بهرغم فشارهای نظام خودکامه، مشعل استقامت سازنده را در چکسلواکی فروزان نگه داشتند. آنها وقتی از دانشگاه اخراج شدند، سمینارهای زیرزمینی را برگزار کردند. وقتی ممنوعالقلم شدند، جزوههای «سامیزدات» را نوشتند و پخش کردند و زمانی که از اجرا در سالنهای عمومی بازماندند به تمرین و اجرای نمایشهای خصوصی روی آوردند.» (منبع: مقاله ی یان پاتوچکا و همبستگیِ لرزیدگان؛ هرمز دیّار)
سخن کوتاه، اگر به نظراتِ جامعه شناسی چون مرادفرهادپور و دیگران در مورد این خیزش نگاهی بیاندازیم، در می یابیم که درواقع حتی از هم اکنون بایستی برای دوران پساخیزش نیز آماده شویم! یعنی، آگاهی سازی و بحث (قطعا از نوع سازنده و مستند آن) باید شالوده ی زندگی همه ی ما باشد. یادمان نرود که قسمتی از اتفاق کنونی نتیجۀ مدرنیته و سبکی از زندگی ست که همیشه از آن انتقاد کرده ایم و آن را پیش از این اتفاقات کاملاً سیاه می دیدیم؛ سبکی از زندگی که متولدین دهه ی هشتاد و نود آن را بیشتر تجربه کرده اند. سبکی که باید بسیار از آن بنویسیم و در مورد زوایای متعدد آن (روانشناختی، جامعه شناسی و غیره...) بسیار بحث کنیم.
👁 خانم شهربانو:
پیرو گفتگوهایی که در حال حاضر درباره حجاب در جریان است، بعضی از دوستان معتقدند که در حال حاضر و با جو امنیتی و کشتار عمومی بخصوص کودکان، پرداختن به این موضوع اولویت خود را از دست داده است. اتفاقا به نظرم هر چه ریشه ای تر به این قضیه پرداخته شود، با ابعاد بیشتری از قضیه برخورد میکنیم. در مطالب دوستان نکاتی را دیدم، که علیرغم این که سالها با این موارد به عنوان یک زن برخورد کردم، اما به آن توجه نکرده بودم و حتی خودم را محق نمیدانستم به آن فکر کنم. این مسأله نه فقط برای خانم ها که برای آقایان هم مطرح است. یک خاطره کوتاه درباره این مطلب شاید کمی مطلب رو روشن کنه، سال گذشته درگردش خانوادگی به یک ییلاقی رفته بودم. هوا بسیار مه آلود و مطبوع بود. برای اولین بار با تی شرت و بدون روسری در چنین طبیعتی خواستم عکس بگیرم. در حین عکس گرفتن، اصلا در حال خودم نبودم و با تعجب میگفتم چقدر حس کردن قطرات مه رو پوست دستم تازگی داره و دلچسبه. برادرم که در حال عکس گرفتن از من بود، متعجب بود. بحث تجربه جدید من از یک موضوع عادی، خود جای تأمل داره، اما نکتۀ جالب ماجرا این قسمت قضیه است: چند ماه بعد در رابطه با این تجربه و اون عکس با بردارم صحبت میکردم، جواب او برای من بسیار ارزشمند بود. او گفت: «دیدن این عکس حالم رو بد میکنه، برای اینکه بسیار متأسف میشم که چرا تا الآن همچین تجربه ساده ای از شماها دریغ شده و من به عنوان یک مرد تا الآن به این مسأله اصلاً توجه نکرده بودم.» با همۀ این حرفها، مگر نه این که با مرگ مهسا امینی و فریاد اعتراض زنان برای آزادی حق پوشش، این ماجرا و اعتراضات شروع شد؟ چرا نظام اینقدر واکنش خشونت آمیز نشان میدهد؟ این نظام و مسؤولان آن به خوبی میدانند که اگر حکم حجاب را که تا کنون به عنوان حکم شرعی بر سر ما میزدند، لغو کنند، مردم جرأت پیدا خواهند کرد و به سایر احکام شرعی دیگر شک میکند و خواستار تغییر و یا لغو آن می شوند. داستانسرایی های آنها هم در باب دین دیگر رنگ میبازد و مردم شروع میکنند به همه چیز (دینی و غیر دینی، سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی) بصورت نقادانه نگاه کنند، و این شروع تفکر و دگر اندیشی است و این چیزی است که انها میترسند. واضح است که این نظام وقتی خود را در حال سقوط ببیند، هر هزینه ای برای حفظ قدرت خود پرداخت خواهد کرد (از کشت و کشتار، ورود تانک به شهر، تبلیغات داخلی و خارجی و دروغ و افترا، تهدید و ارعاب، زندانی و شکنجه،...) از اسلام اینها، فقط حجابش مانده، اگر آن هم از دست برود، چه خواهد ماند (جمهوری ایران)
🔴 گفت و گو کنیم.
🔵 در میانۀ انقلاب گفت و گو کنیم؟
👁 خانم سمیرا:
هر گفتگویی که باعث بشه ظرفیت آزادی در ما مردم بالا بره خوبه. دیکتاتوری، خشونت، دروغ و همه آنچه که ظاهرا دوستش نداریم، بخواهیم یا نخواهیم از درون ما نشأت می گیرد و باید بخش قابل توجهی از جامعه به این آگاهی و پذیرش حقوق انسانی افراد فارغ از زن و مرد بودنشان برسد و آن را مطالبه کند تا بتوان به طرف جامعه آزاد رفت. مردی که در خیابان فریاد آزادی سر می دهد، اما برای تقسیم ارث، قائل است به سهم دو برابری خودش و یا زنی که به نداشتن آزادی انتخاب معترض است اما در رفتارش نسبت به پسر و دختر تو تبعیض قائل می شود. اینها نمونه های خیلی ساده ای هستند که این پیام را به ما می رساند که باید ظرفیت سازی کنیم تا بتوانیم جامعه آزاد را تجربه کنیم؛ و آقای دکتر در کنار هر گفتگویی از همدیگر درخواست کنیم که شروع کنیم به صادق بودن، شجاعت گفتن حقیقت و نگفتن دروغ. از حذف دروغ های بدون منفعت و عادتی شروع کنیم. وقت خوبی است برای این کار. چون ساختارهای بسیاری فروریخته و ما ساختارهای جدیدی را بنا خواهیم کرد . چه بهتر است که مبتنی بر صداقت و راستگویی باشد.
👁 خانم مهنوش:
به نظرم بله لازمه در مورد هر موضوعی که ممکنه بعد از به پیروزی رسیدن انقلاب محل بحث و گفتگو باشه الآن صحبت کرد. فکر میکنم در میانۀ انقلاب است که یک ظرفیت بزرگ ایجاد میشود و اتفاقاً از این ظرفیت باید برای یادگیری، به چالش کشیدن عقاید و باورهایمان ،آشنایی با حقوق شهروندی مان، قانون اساسی و غیره بهره ببریم. وقتی هر کداممان به این باور برسیم که خودمان منشاء تغییر هستیم خودمان دست به کار می شویم، باید مطالعه کنیم، بحث و گفتگو کنیم، گاهی وقتها انقلابی در درون خودمان ایجاد کنیم .
البته من هم با شنیدن جنایاتی که هر روز داره اتفاق میفته فلج میشم. این حجم از ظلم و بیدادی که در حق آدم ها میشه که حتی نمیتونم باهاشون همدردی و همدلی کنم ( از کشتن بچه های مظلوم تا دستگیری و تجاوز و ...) انسان را به مرز فروپاشی میبره ولی بازهم نظرم اینه که از اون ته ماندۀ توانم استفاده کنم و یاد بگیرم. شاید کمک کنه که تصمیم ها و انتخابهای اشتباه کمتری داشته باشم .
🔵 گفت و گو کنیم.
👁 خانم سمیرا:
هر گفتگویی که باعث بشه ظرفیت آزادی در ما مردم بالا بره خوبه. دیکتاتوری، خشونت، دروغ و همه آنچه که ظاهرا دوستش نداریم، بخواهیم یا نخواهیم از درون ما نشأت می گیرد و باید بخش قابل توجهی از جامعه به این آگاهی و پذیرش حقوق انسانی افراد فارغ از زن و مرد بودنشان برسد و آن را مطالبه کند تا بتوان به طرف جامعه آزاد رفت. مردی که در خیابان فریاد آزادی سر می دهد، اما برای تقسیم ارث، قائل است به سهم دو برابری خودش و یا زنی که به نداشتن آزادی انتخاب معترض است اما در رفتارش نسبت به پسر و دختر تو تبعیض قائل می شود. اینها نمونه های خیلی ساده ای هستند که این پیام را به ما می رساند که باید ظرفیت سازی کنیم تا بتوانیم جامعه آزاد را تجربه کنیم؛ و آقای دکتر در کنار هر گفتگویی از همدیگر درخواست کنیم که شروع کنیم به صادق بودن، شجاعت گفتن حقیقت و نگفتن دروغ. از حذف دروغ های بدون منفعت و عادتی شروع کنیم. وقت خوبی است برای این کار. چون ساختارهای بسیاری فروریخته و ما ساختارهای جدیدی را بنا خواهیم کرد . چه بهتر است که مبتنی بر صداقت و راستگویی باشد.
👁 خانم مهنوش:
به نظرم بله لازمه در مورد هر موضوعی که ممکنه بعد از به پیروزی رسیدن انقلاب محل بحث و گفتگو باشه الآن صحبت کرد. فکر میکنم در میانۀ انقلاب است که یک ظرفیت بزرگ ایجاد میشود و اتفاقاً از این ظرفیت باید برای یادگیری، به چالش کشیدن عقاید و باورهایمان ،آشنایی با حقوق شهروندی مان، قانون اساسی و غیره بهره ببریم. وقتی هر کداممان به این باور برسیم که خودمان منشاء تغییر هستیم خودمان دست به کار می شویم، باید مطالعه کنیم، بحث و گفتگو کنیم، گاهی وقتها انقلابی در درون خودمان ایجاد کنیم .
البته من هم با شنیدن جنایاتی که هر روز داره اتفاق میفته فلج میشم. این حجم از ظلم و بیدادی که در حق آدم ها میشه که حتی نمیتونم باهاشون همدردی و همدلی کنم ( از کشتن بچه های مظلوم تا دستگیری و تجاوز و ...) انسان را به مرز فروپاشی میبره ولی بازهم نظرم اینه که از اون ته ماندۀ توانم استفاده کنم و یاد بگیرم. شاید کمک کنه که تصمیم ها و انتخابهای اشتباه کمتری داشته باشم .
🔵 گفت و گو کنیم.
Forwarded from Prefrontalclub
درحالیکه هنوز بردهداری در آمریکا رواج داشت، خانم «فرانسیس رایت» (فنی رایت)، نویسندهی اسکاتلندی، یک جامعهٔ آرمانی را به نام «Nashoba» در ایالت تنسی آمریکا تأسیس کرد. هدف خانم رایت از تأسیس «ناشوبا» در سال ۱۸۲۴، فراهم کردن فرصت آموزش برای بردهها بود تا برای آزادی آمادگی پیدا کنند. سپس خانم رایت شروع به دفاع از حقوق زنان کرد.
رایت اعتقاد داشت زنان برای استقلال بیشتر باید بیشتر تحصیل کنند و کمتر به کلیسا بروند. او از حقوق برابر و حق جلوگیری از بارداری برای زنان دفاع میکرد.
برگرفته از کتاب: «درآمدی تصویری بر فمینیسم»
نشر ثالث؛ نوشته: «کاتیا جنیناتی - جودی گراوز»
#پرهفرونتال
#پرهـفرونتال
#پریـفرونتال
#باشگاهـپرهفرونتال
#باشگاهـپرهـفرونتال
#تفکرـنقاد
#زنان
#فمینیسم
#prefrontal
#prefrontalclub
@prefrontalclub
رایت اعتقاد داشت زنان برای استقلال بیشتر باید بیشتر تحصیل کنند و کمتر به کلیسا بروند. او از حقوق برابر و حق جلوگیری از بارداری برای زنان دفاع میکرد.
برگرفته از کتاب: «درآمدی تصویری بر فمینیسم»
نشر ثالث؛ نوشته: «کاتیا جنیناتی - جودی گراوز»
#پرهفرونتال
#پرهـفرونتال
#پریـفرونتال
#باشگاهـپرهفرونتال
#باشگاهـپرهـفرونتال
#تفکرـنقاد
#زنان
#فمینیسم
#prefrontal
#prefrontalclub
@prefrontalclub
🔴 چشم انداز فردای ایران
با رویکرد احقاق حقوق هر شهروند ایرانی بر اساس دموکراسی کامل که شامل موارد زیر است:
(۱) تأکید بر گوناگونی ها هویتی و کثرت گرایشها و تفاوت ها
و پرهیز از یکسان سازی هویتها و گرایشهای مختلف در تک رنگی و تک رأیی و تک بعدی به نام وحدت
(٢) تأکید بر فدرالیسم
و پرهیز از تجمیع قدرت و مرکز گرایی
(٣) تأکید بر «میهن دوستی انسان مدار» و پرهیز از «ناسیونالیسم ایرانی» که بر اساس ذهنیت نژادپرستانه بنیان شده است و خود را با شیفتگی و تقدس بخشی به فرهنگ پارسی، زبان فارسی و دین ایرانی نشان میدهد.
(۴) سکولاریسم:
حذف دین و مذهب از سیستمهای:
-آموزش و پرورش
-قانون گذاری
-حقوقی/قضایی
-مدیریت دیپلماسی
(5) آزادی های پایه
* آزادی انتخاب مذهب، سبک زندگی و گرایش جنسی
* آزادی عقیده، بیان و آزادی رسانهها
* آزادی تشکیل احزاب سیاسی و گروههای اجتماعی
* آزادی انتقاد، اعتراض و تجمع به شکل مدنی
(6) برابری های پایه:
تک تک انسانها فارغ از *جنسیت *دین *عقیده *قومیت *زادگاه
*توانایی های متفاوت جسمی و ذهنی
*گرایشهای مختلف جنسی
دارای حقوق مدنی پایۀ کاملاً برابر هستند.
توضیح
حقوق مدنی پایه عبارتند از:
* حق برخورداری از آموزش و پرورش رايگان تا زمان دستیابی به مهارت های اجتماعی
* حق کار
* حق برخورداری از خدمات بهداشتی اولیه
* حق برخورداری از تأمین اجتماعی
* حق تحصیل قومیت ها به زبان مادری
* حق مصونیت در برابر بازرسی، بازداشت یا حصر غیرقانونی
🔴 لطفاً برای امضاء این میثاق نام کامل و حوزۀ تخصص و فعالیت حرفه ای و اجتماعی تان را به آدرس زیر ایمیل بفرمایید: emzacheshmandaziran@gmail.com
ایمیل زیر را نیز برای طرح نقدهای شما در نظر گرفتهایم:
nagdcheshmandaziran@gmail.com
🔴 این چشمانداز بر اساس نقدها و نظرات شما بازنگری و به روز خواهد شد. به زودی نشستهای آنلاین برای شرح و نقد بندبند این چشمانداز برگزار خواهد شد.
با رویکرد احقاق حقوق هر شهروند ایرانی بر اساس دموکراسی کامل که شامل موارد زیر است:
(۱) تأکید بر گوناگونی ها هویتی و کثرت گرایشها و تفاوت ها
و پرهیز از یکسان سازی هویتها و گرایشهای مختلف در تک رنگی و تک رأیی و تک بعدی به نام وحدت
(٢) تأکید بر فدرالیسم
و پرهیز از تجمیع قدرت و مرکز گرایی
(٣) تأکید بر «میهن دوستی انسان مدار» و پرهیز از «ناسیونالیسم ایرانی» که بر اساس ذهنیت نژادپرستانه بنیان شده است و خود را با شیفتگی و تقدس بخشی به فرهنگ پارسی، زبان فارسی و دین ایرانی نشان میدهد.
(۴) سکولاریسم:
حذف دین و مذهب از سیستمهای:
-آموزش و پرورش
-قانون گذاری
-حقوقی/قضایی
-مدیریت دیپلماسی
(5) آزادی های پایه
* آزادی انتخاب مذهب، سبک زندگی و گرایش جنسی
* آزادی عقیده، بیان و آزادی رسانهها
* آزادی تشکیل احزاب سیاسی و گروههای اجتماعی
* آزادی انتقاد، اعتراض و تجمع به شکل مدنی
(6) برابری های پایه:
تک تک انسانها فارغ از *جنسیت *دین *عقیده *قومیت *زادگاه
*توانایی های متفاوت جسمی و ذهنی
*گرایشهای مختلف جنسی
دارای حقوق مدنی پایۀ کاملاً برابر هستند.
توضیح
حقوق مدنی پایه عبارتند از:
* حق برخورداری از آموزش و پرورش رايگان تا زمان دستیابی به مهارت های اجتماعی
* حق کار
* حق برخورداری از خدمات بهداشتی اولیه
* حق برخورداری از تأمین اجتماعی
* حق تحصیل قومیت ها به زبان مادری
* حق مصونیت در برابر بازرسی، بازداشت یا حصر غیرقانونی
🔴 لطفاً برای امضاء این میثاق نام کامل و حوزۀ تخصص و فعالیت حرفه ای و اجتماعی تان را به آدرس زیر ایمیل بفرمایید: emzacheshmandaziran@gmail.com
ایمیل زیر را نیز برای طرح نقدهای شما در نظر گرفتهایم:
nagdcheshmandaziran@gmail.com
🔴 این چشمانداز بر اساس نقدها و نظرات شما بازنگری و به روز خواهد شد. به زودی نشستهای آنلاین برای شرح و نقد بندبند این چشمانداز برگزار خواهد شد.
🔴 در میانۀ انقلاب گفت و گو کنیم؟
👁 مجید هزاری: مقالۀ دوست گرامی جناب اشکان دانشمند ، در خصوص «چرا گفت و گو ممکن نیست؟» برای من تداعی گر جستجوی ریشه های روانی عدم گفتگو در این بازار پریشان احوال واژگان ذکر شده، در آن گفتگو بود .
رشد ذهنی و گفتمانی هریک از انسانها، آغشته به فضای گفتگوی درونی هر کس با خودش و فضاهای بیرونی ای چون بسترهای خانوادگی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی می باشد .ماحصل چنین زیست گفتمانی ای، تراوش و بکار گیری واژگانی با بارهای هیجانی و معنایی متفاوت، خواهد بود .
استعمال کلماتی چون محارب، فتنه گر، گنهکار، نجس، پاک، مفسد، خودی و ناخودی و … جملگی از بستر و اقلیم فکری و سیاسی و فرهنگی عده ای خاص تراوش می گردد که به تدریج ادبیات آن افراد را تشکیل داده و بر مخاطبان خاص هم تأثیر خودش را خواهد گذاشت .
از جمله خطاهای ذهنی آدمیان خطای دو قطبی کردن پدیده های انسانی، سیاسی و فرهنگی است .شاید هیچ دوقطبی ای در تاریخ به قدمت دو قطبی خیر و شر نرسد و امروز هم همان ادبیات بر خیلی از افراد حاکم بر جامعۀ ما غالب است .
تقسیم جهان به افراد شرور و خیّر و قالب بندی و القای تفکر دو قطبی سیاه و سفید و نادیده انگاشتن طیفی از رنگهای میان دو سر متضاد دو رنگ سیاه و سفید، حکایت از کور رنگی برخی افرادی دارد که تحمل و طاقت و قدرت دید این منطقۀ بینایی خود را از دست داده اند !این افراد، خود را در مرکز مقدس می انگارند و برای آنها فاصلۀ دیگران با این خود مقدس است که خیر و شر افراد را تعیین می کند!
غفلت بزرگ نادیده گرفتن طیف عظیمی از تنوع و تکثر آرا و سلایق فرد کور رنگ را بر این امر وا خواهد داشت که فقط از واژگان مأنوس با خودمقدسش استفاده کند و استعمال همین واژگان است که دوش او را به خیال خودش سبک تر می کند ولی با بر دوش مردم نهادن چنین واژگانی دوش مردمان را ،سنگین تر خواهد نمود!
بنابر این گاهی ضعف درونی ما با تقسیم پدیده های عالم به دو گانۀ خیر و خود نوعی بی بصیرتی است که دیگران را به همین نام محکوم می کنند !
در جامعه ای که پلورالیزم سیاسی و فرهنگی و دینی جاری و ساری گردد و تکالیف شهروندی جانشین تکلیف مداری ایدئولوژیک گردد، در جامعه ای که حقوق شهروندی جای اطاعت را بگیرد، واژگانی چون ؛ شهروند و حقوق شهروندی، جایگزین واژگانی چون فتنه گر و مفسد و منحرف و کافر و مرتدو … شد و طیف عظیمی از رنگ ها ی رنگین کمان از تکثر و تنوع سلایق و اصناف و جناح ها بر سر مردمان نور افشانی خواهند نمود. به امید تابش نور بر منشور تنوع و تکثر اذهان مردمان و تراوش طیفی از رنگها و سلایق زیبا و متکثر
👁 مجید هزاری: مقالۀ دوست گرامی جناب اشکان دانشمند ، در خصوص «چرا گفت و گو ممکن نیست؟» برای من تداعی گر جستجوی ریشه های روانی عدم گفتگو در این بازار پریشان احوال واژگان ذکر شده، در آن گفتگو بود .
رشد ذهنی و گفتمانی هریک از انسانها، آغشته به فضای گفتگوی درونی هر کس با خودش و فضاهای بیرونی ای چون بسترهای خانوادگی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی می باشد .ماحصل چنین زیست گفتمانی ای، تراوش و بکار گیری واژگانی با بارهای هیجانی و معنایی متفاوت، خواهد بود .
استعمال کلماتی چون محارب، فتنه گر، گنهکار، نجس، پاک، مفسد، خودی و ناخودی و … جملگی از بستر و اقلیم فکری و سیاسی و فرهنگی عده ای خاص تراوش می گردد که به تدریج ادبیات آن افراد را تشکیل داده و بر مخاطبان خاص هم تأثیر خودش را خواهد گذاشت .
از جمله خطاهای ذهنی آدمیان خطای دو قطبی کردن پدیده های انسانی، سیاسی و فرهنگی است .شاید هیچ دوقطبی ای در تاریخ به قدمت دو قطبی خیر و شر نرسد و امروز هم همان ادبیات بر خیلی از افراد حاکم بر جامعۀ ما غالب است .
تقسیم جهان به افراد شرور و خیّر و قالب بندی و القای تفکر دو قطبی سیاه و سفید و نادیده انگاشتن طیفی از رنگهای میان دو سر متضاد دو رنگ سیاه و سفید، حکایت از کور رنگی برخی افرادی دارد که تحمل و طاقت و قدرت دید این منطقۀ بینایی خود را از دست داده اند !این افراد، خود را در مرکز مقدس می انگارند و برای آنها فاصلۀ دیگران با این خود مقدس است که خیر و شر افراد را تعیین می کند!
غفلت بزرگ نادیده گرفتن طیف عظیمی از تنوع و تکثر آرا و سلایق فرد کور رنگ را بر این امر وا خواهد داشت که فقط از واژگان مأنوس با خودمقدسش استفاده کند و استعمال همین واژگان است که دوش او را به خیال خودش سبک تر می کند ولی با بر دوش مردم نهادن چنین واژگانی دوش مردمان را ،سنگین تر خواهد نمود!
بنابر این گاهی ضعف درونی ما با تقسیم پدیده های عالم به دو گانۀ خیر و خود نوعی بی بصیرتی است که دیگران را به همین نام محکوم می کنند !
در جامعه ای که پلورالیزم سیاسی و فرهنگی و دینی جاری و ساری گردد و تکالیف شهروندی جانشین تکلیف مداری ایدئولوژیک گردد، در جامعه ای که حقوق شهروندی جای اطاعت را بگیرد، واژگانی چون ؛ شهروند و حقوق شهروندی، جایگزین واژگانی چون فتنه گر و مفسد و منحرف و کافر و مرتدو … شد و طیف عظیمی از رنگ ها ی رنگین کمان از تکثر و تنوع سلایق و اصناف و جناح ها بر سر مردمان نور افشانی خواهند نمود. به امید تابش نور بر منشور تنوع و تکثر اذهان مردمان و تراوش طیفی از رنگها و سلایق زیبا و متکثر
🔴 در میانۀ انقلاب گفت و گو کنیم؟
👁 طاهره عزیزخانی: گفتگو یا هر روش دیگری که توان و مهارت اجتماعی ما را بالا ببرد همواره از نیازمندی های اساسی یک جامعۀ پویا و خواهان توسعه است . اندازۀ این نیاز در میانۀ انقلاب ممکن است کم یا زیاد شود و الویت آن کاهش یابد ، چون به فراخور پارامترها و پدیده هایی که در عرصۀ انقلاب و کف خیابان مجال بروز پیدا می کنند ، داده های تازه و زیادی به دست می آیند که ضرایب معادلات اجتماعی را تغییر می دهند. بی گمان این تغییرات بر روش گزینش فرآیند های کنشگری و مطالبه گری در میانۀ انقلاب تاثیر می گذارند ولی در هر صورت نیاز به گفتگو در جامعه هیچگاه به صفر نمی رسد .
نظراتی هستند که جامعۀ انسانی را مانند بدن انسانی دارای دستگاه های جداگانه که هدف پایۀ خویش را دارند ولی در خدمت هدف کلان سازمان بدن هستند، می دانند. در زمان های خاص که هدف کلان سازمان بدن و شرایط بیرونی ایجاب می کند، ممکن است یک دستگاه کاملا به حالت تعلیق در آید یا دستگاهی دیگر با دریافت انرژی بیشتر، چند برابر کار کند ولی این وضعیت نمی تواند و نباید در دورۀ طولانی ادامه داشته باشد؛ چرا که گاه هزینه های آن برای بدن جبران ناپذیر می شود و اصلا ممکن است سازمان بدن را برای همیشه یا مدتی طولانی از کار بیاندازد. جامعه نیز اینچنین است .
در کوهنوردی اگر کسی در کوهستان زاده شده و هم آنجا بزرگ شده باشد، دستگاه تنفسی و خون رسانی او برای رسیدن به قله های مرتفع آمادگی بیشتری دارد و چه بسا نیاز به صرف زمان برای تمرین و هم هوایی دستگاه تنفس و گردش خون نداشته باشد. ولی کسی که در سطح دریا زیسته باشد برای رسیدن به قله باید پیش برنامه های ویژه ای را بگذراند و اگر به هر دلیل پیش-برنامه ها را شرکت نکند طی صعود باید بسیار هوشیار بوده و با تصمیم مدیر برنامه در صورت نیاز بایستد یا حتی عقب نشینی کرده و چندین متر پایین تر بیاید . این نیاز با اختلال در دستگاه تنفسی و یا سرگیجه یا ... که به دلیل کاهش اکسیژن در مغز رخ می دهد خودش را نشان می دهد. اصرار به بالارفتن در این شرایط خطر های جدی به همراه دارد.
هر جامعۀ انسانی در گذشتۀ زیستی خویش بسته به جغرافی زندگی و تاریخ نیاکان که سبب نهادینه شدن برخی رفتارها در جامعه شده است، دارای ظرفتیها و ضعف های پایه برای تغییر و پیشرفت و توسعه است.
چنانچه ظرفیتها و نقاط ضعف بررسی نشوند و در برنامه های مطالعاتی چاره اندیشی خاصی برای آن ها صورت نگیرد ، در بزنگاه های تصادفی مانند حادثۀ جانسوز جان باختن مهسا امینی، آمادگی کافی برای شرایط را ندارد. این اتفاق مانند برنامۀ ناگهانی یه گروه برای صعود به قله است که خبرش به ما می رسد. اگر از پیش، آمادگی لازم را برای صعود داشته باشیم ، تصمیم همراهی کاملا عاقلانه است؛ اگر آمادگی نداشته باشیم ، ولی اشتیاق همراهی داریم، تصمیم همراهی به شرطی عاقلانه است که در فرصت باقیمانده برای جبران ضعفهای موجود کاری بکنیم و یا با شجاعت تمام، آمادۀ اطاعت از مدیر برنامه باشیم، حتی اگر فرمان مدیر در چند قدمی قله برای ایستادن و یا چشمپوشی از قله و برگشتن باشد .
بزنگاه های اجتماعی یک اتفاق است ولی اشتیاق انسان اجتماعی برای پیشرفت همیشگی است، بنابراین بهترین شیوه این است که یا به جای انتظار برای اتفاق، آن را آگاهانه بیافرینیم و یا اگر به هر دلیلی مجبور به انتظار برای اتفاق هستیم، در زمان اجباری انتظار، برای شناخت ضعفها ، ظرفیت ها، جبران کاستی ها و افزایش هماهنگی ها کاری کنیم؛ اگر اتفاقی افتاد و ما در شرایط مطلوب صعود بودیم که چه بهتر ، اگر شرایط هم مطلوب نبود و صعود را با اشتیاق آغاز کردیم آمادگی آگاهانه برای پیروی از مدیر برنامه را خواهیم داشت .
و اگر اینها نباشد مجبور به یک صعود همراه مخاطرات فراوان و چه بسا بی نتیجه هستیم .
جامعۀ امروز ما ، ادامۀ زیست اجتماعی نیاکان ماست که به دلایل مختلف، تجربۀ زیست مدنی همراه کنشگری و مطالبه گری را یا ندارد و یا به قدر ناچیزی دارد، از اینرو توانمندی مدنی لازم برای پیشبرد اهداف خویش به شکل سودمند را ندارد. در سوی مقابل شرایط محیطی شامل حاکمان فرادست داخلی جامعه و حاکمان فرادست بیرونی منطقه و جهان مانند شرایط جوّی و وزش بادی بر خلاف خواست امروز جامعه است ، اکنون در این شرایط بزنگاه مهسا امینی رخ نموده است، برای جامعه مطلوب است که این بزنگاه را دریابد ولی باید هوشیار باشد که همراه شوق همراهی با شور انقلاب، نیاز دارد که ضعف ها و ریشه ها را بپاید تا در مرحله صعود دچار لغزش و ریزش نگردد. حتی شاید پیش از صعود نیاز ماندن در جانپناه و یا ایستادن در مسیر و یا عقب نشینی برای تمدید انرژی اجتماعی دارد. گفتگو علاوه بر هوشیاری در زمینه های بالا برای سنجش شرایط به روز لازم است .
👁 طاهره عزیزخانی: گفتگو یا هر روش دیگری که توان و مهارت اجتماعی ما را بالا ببرد همواره از نیازمندی های اساسی یک جامعۀ پویا و خواهان توسعه است . اندازۀ این نیاز در میانۀ انقلاب ممکن است کم یا زیاد شود و الویت آن کاهش یابد ، چون به فراخور پارامترها و پدیده هایی که در عرصۀ انقلاب و کف خیابان مجال بروز پیدا می کنند ، داده های تازه و زیادی به دست می آیند که ضرایب معادلات اجتماعی را تغییر می دهند. بی گمان این تغییرات بر روش گزینش فرآیند های کنشگری و مطالبه گری در میانۀ انقلاب تاثیر می گذارند ولی در هر صورت نیاز به گفتگو در جامعه هیچگاه به صفر نمی رسد .
نظراتی هستند که جامعۀ انسانی را مانند بدن انسانی دارای دستگاه های جداگانه که هدف پایۀ خویش را دارند ولی در خدمت هدف کلان سازمان بدن هستند، می دانند. در زمان های خاص که هدف کلان سازمان بدن و شرایط بیرونی ایجاب می کند، ممکن است یک دستگاه کاملا به حالت تعلیق در آید یا دستگاهی دیگر با دریافت انرژی بیشتر، چند برابر کار کند ولی این وضعیت نمی تواند و نباید در دورۀ طولانی ادامه داشته باشد؛ چرا که گاه هزینه های آن برای بدن جبران ناپذیر می شود و اصلا ممکن است سازمان بدن را برای همیشه یا مدتی طولانی از کار بیاندازد. جامعه نیز اینچنین است .
در کوهنوردی اگر کسی در کوهستان زاده شده و هم آنجا بزرگ شده باشد، دستگاه تنفسی و خون رسانی او برای رسیدن به قله های مرتفع آمادگی بیشتری دارد و چه بسا نیاز به صرف زمان برای تمرین و هم هوایی دستگاه تنفس و گردش خون نداشته باشد. ولی کسی که در سطح دریا زیسته باشد برای رسیدن به قله باید پیش برنامه های ویژه ای را بگذراند و اگر به هر دلیل پیش-برنامه ها را شرکت نکند طی صعود باید بسیار هوشیار بوده و با تصمیم مدیر برنامه در صورت نیاز بایستد یا حتی عقب نشینی کرده و چندین متر پایین تر بیاید . این نیاز با اختلال در دستگاه تنفسی و یا سرگیجه یا ... که به دلیل کاهش اکسیژن در مغز رخ می دهد خودش را نشان می دهد. اصرار به بالارفتن در این شرایط خطر های جدی به همراه دارد.
هر جامعۀ انسانی در گذشتۀ زیستی خویش بسته به جغرافی زندگی و تاریخ نیاکان که سبب نهادینه شدن برخی رفتارها در جامعه شده است، دارای ظرفتیها و ضعف های پایه برای تغییر و پیشرفت و توسعه است.
چنانچه ظرفیتها و نقاط ضعف بررسی نشوند و در برنامه های مطالعاتی چاره اندیشی خاصی برای آن ها صورت نگیرد ، در بزنگاه های تصادفی مانند حادثۀ جانسوز جان باختن مهسا امینی، آمادگی کافی برای شرایط را ندارد. این اتفاق مانند برنامۀ ناگهانی یه گروه برای صعود به قله است که خبرش به ما می رسد. اگر از پیش، آمادگی لازم را برای صعود داشته باشیم ، تصمیم همراهی کاملا عاقلانه است؛ اگر آمادگی نداشته باشیم ، ولی اشتیاق همراهی داریم، تصمیم همراهی به شرطی عاقلانه است که در فرصت باقیمانده برای جبران ضعفهای موجود کاری بکنیم و یا با شجاعت تمام، آمادۀ اطاعت از مدیر برنامه باشیم، حتی اگر فرمان مدیر در چند قدمی قله برای ایستادن و یا چشمپوشی از قله و برگشتن باشد .
بزنگاه های اجتماعی یک اتفاق است ولی اشتیاق انسان اجتماعی برای پیشرفت همیشگی است، بنابراین بهترین شیوه این است که یا به جای انتظار برای اتفاق، آن را آگاهانه بیافرینیم و یا اگر به هر دلیلی مجبور به انتظار برای اتفاق هستیم، در زمان اجباری انتظار، برای شناخت ضعفها ، ظرفیت ها، جبران کاستی ها و افزایش هماهنگی ها کاری کنیم؛ اگر اتفاقی افتاد و ما در شرایط مطلوب صعود بودیم که چه بهتر ، اگر شرایط هم مطلوب نبود و صعود را با اشتیاق آغاز کردیم آمادگی آگاهانه برای پیروی از مدیر برنامه را خواهیم داشت .
و اگر اینها نباشد مجبور به یک صعود همراه مخاطرات فراوان و چه بسا بی نتیجه هستیم .
جامعۀ امروز ما ، ادامۀ زیست اجتماعی نیاکان ماست که به دلایل مختلف، تجربۀ زیست مدنی همراه کنشگری و مطالبه گری را یا ندارد و یا به قدر ناچیزی دارد، از اینرو توانمندی مدنی لازم برای پیشبرد اهداف خویش به شکل سودمند را ندارد. در سوی مقابل شرایط محیطی شامل حاکمان فرادست داخلی جامعه و حاکمان فرادست بیرونی منطقه و جهان مانند شرایط جوّی و وزش بادی بر خلاف خواست امروز جامعه است ، اکنون در این شرایط بزنگاه مهسا امینی رخ نموده است، برای جامعه مطلوب است که این بزنگاه را دریابد ولی باید هوشیار باشد که همراه شوق همراهی با شور انقلاب، نیاز دارد که ضعف ها و ریشه ها را بپاید تا در مرحله صعود دچار لغزش و ریزش نگردد. حتی شاید پیش از صعود نیاز ماندن در جانپناه و یا ایستادن در مسیر و یا عقب نشینی برای تمدید انرژی اجتماعی دارد. گفتگو علاوه بر هوشیاری در زمینه های بالا برای سنجش شرایط به روز لازم است .
🔴 در میانۀ انقلاب گفت و گو کنیم؟
👁 محمد صالحی: به نظرم ایرانی ها به سه دسته تقسیم شده اند و کسانی هم در میانه این سه طیف شناورند.
دسته اول: موافقان حکومت به هر قیمت. اینان اکثرا دارای رانت دولتی هر چند در حد یک شغل بخور و نمیر هستند. از بیکاری میترسند و در مواردی بالادستی هستند و از عواقب شخصی بعد از فروپاشی اقتدار حکومت می ترسند.
دسته دوم: مخالفان کنشگر، این مخالفان در پی تغییر و انقلاب هستند. گروهی دست از جان شسته و گروهی در پی عقده گشایی و گروهی در پی کسب قدرت. اینها تیغ های کشیده دارند.
دسته سوم: مردم منتقد و جان به لب رسیده ولی خفقان گرفته. یک چشمشان به لب های گروه دوم و یک چشمشان به گوش گروه اول. بازی نهنگ قاتل با شکارش را دیده اید؟ عده ای از این گروه با بزرگنمایی امکان تجزیه به سمت گروه اول کشیده میشود در صورتی که گروه دیگر با فیلم عربده کشی (بچه هاتون رو هم میکشیم) به دل گروه دوم پرت میشوند.
اما چه باید کرد؟
اکثریت یعنی گروه سوم منشأ قدرت است (حتی اگر چند سال طول بکشد بر قدرت اسلحه غلبه میکند). به نظرم مباحث یادآور این قدرت به گروه سوم، که مخاطب گفتگو است، شنوندگانی داشته باشد.
چه کسی میتواند حرف بزند؟ دو طیف اول و دوم که نماینده دارند و از یک جایی به بعد تکرار مکررات میگویند. پس مخاطب ما نیستند. اما کسانی از طیف سوم و برای طیف سوم می توانند سخن بگویند که:
۱ .از دل طیف سوم باشند.
۲ .شرایط میدان و تجربه زیست مشترک و همین آنی با طیف سوم داشته باشند.
۳. در پی بدست آوردن قدرت طیف سوم نباشند.
۴. آمادۀ هجمه و حمله از دو طیف اول و دوم باشند.
۵. وسط بازی نکنند، به حق بازی کنند.
6 . از هیچ جایشان بوی ببر و بدوز بلند نشود.
۷. تخصص در موضوع داشته باشند.
کم کم جامعه از فاز عزاداری خارج خواهد شد. خواسته یا ناخواسته انسان بندۀ عادت و تکرار است. برای مرحلۀ گذار باید آماده شد. چون گروه اول با اصرار بر نشنیدن، نحیف و نحیف تر خواهد شد و تحمیل هزینه بر گروه دوم، گروه سوم را ستبرتر خواهد کرد. در بهترین حالت گروه سوم به قدرت خود پی خواهد برد و یکی از دو گروه دیگر را برای ادامۀ حیات ابزار وار انتخاب خواهد کرد.
👁 محمد صالحی: به نظرم ایرانی ها به سه دسته تقسیم شده اند و کسانی هم در میانه این سه طیف شناورند.
دسته اول: موافقان حکومت به هر قیمت. اینان اکثرا دارای رانت دولتی هر چند در حد یک شغل بخور و نمیر هستند. از بیکاری میترسند و در مواردی بالادستی هستند و از عواقب شخصی بعد از فروپاشی اقتدار حکومت می ترسند.
دسته دوم: مخالفان کنشگر، این مخالفان در پی تغییر و انقلاب هستند. گروهی دست از جان شسته و گروهی در پی عقده گشایی و گروهی در پی کسب قدرت. اینها تیغ های کشیده دارند.
دسته سوم: مردم منتقد و جان به لب رسیده ولی خفقان گرفته. یک چشمشان به لب های گروه دوم و یک چشمشان به گوش گروه اول. بازی نهنگ قاتل با شکارش را دیده اید؟ عده ای از این گروه با بزرگنمایی امکان تجزیه به سمت گروه اول کشیده میشود در صورتی که گروه دیگر با فیلم عربده کشی (بچه هاتون رو هم میکشیم) به دل گروه دوم پرت میشوند.
اما چه باید کرد؟
اکثریت یعنی گروه سوم منشأ قدرت است (حتی اگر چند سال طول بکشد بر قدرت اسلحه غلبه میکند). به نظرم مباحث یادآور این قدرت به گروه سوم، که مخاطب گفتگو است، شنوندگانی داشته باشد.
چه کسی میتواند حرف بزند؟ دو طیف اول و دوم که نماینده دارند و از یک جایی به بعد تکرار مکررات میگویند. پس مخاطب ما نیستند. اما کسانی از طیف سوم و برای طیف سوم می توانند سخن بگویند که:
۱ .از دل طیف سوم باشند.
۲ .شرایط میدان و تجربه زیست مشترک و همین آنی با طیف سوم داشته باشند.
۳. در پی بدست آوردن قدرت طیف سوم نباشند.
۴. آمادۀ هجمه و حمله از دو طیف اول و دوم باشند.
۵. وسط بازی نکنند، به حق بازی کنند.
6 . از هیچ جایشان بوی ببر و بدوز بلند نشود.
۷. تخصص در موضوع داشته باشند.
کم کم جامعه از فاز عزاداری خارج خواهد شد. خواسته یا ناخواسته انسان بندۀ عادت و تکرار است. برای مرحلۀ گذار باید آماده شد. چون گروه اول با اصرار بر نشنیدن، نحیف و نحیف تر خواهد شد و تحمیل هزینه بر گروه دوم، گروه سوم را ستبرتر خواهد کرد. در بهترین حالت گروه سوم به قدرت خود پی خواهد برد و یکی از دو گروه دیگر را برای ادامۀ حیات ابزار وار انتخاب خواهد کرد.
Audio
شماره اول پادکست جای خالی منتشر شد:
تقدیم به هموطنان عزیز بلوچستانیمان...
تقدیم به #فائزه_براهویی
تقدیم به #خدانور_لجهای
۱۸ آبان ۱۴۰۱
در کستباکس بشنوید
"جای خالی" پادکستی برای پرداختن به جای خالی زنانگی، زندگی، آزادی، دموکراسی، حقوق انسانی، امید، قانون، مراقبت و هر آنچه که باید باشد و نیست...
🎙جای خالی را اینجا دنبال کنید: @JaayeKhaaly
تقدیم به هموطنان عزیز بلوچستانیمان...
تقدیم به #فائزه_براهویی
تقدیم به #خدانور_لجهای
۱۸ آبان ۱۴۰۱
در کستباکس بشنوید
"جای خالی" پادکستی برای پرداختن به جای خالی زنانگی، زندگی، آزادی، دموکراسی، حقوق انسانی، امید، قانون، مراقبت و هر آنچه که باید باشد و نیست...
🎙جای خالی را اینجا دنبال کنید: @JaayeKhaaly
koolbar
Soheil Sargolzaei
کولبر
نگارش ، خوانش و تنبور: سهیل سرگلزایی
از خاطرات کردستان
اگر فکر میکنید خوبه که شنیده بشه، با دوستانتون به اشتراک بذارین🌿🍃
@szcafe
https://t.me/joinchat/AAAAADu0ycAlNL-9TnwPxA
نگارش ، خوانش و تنبور: سهیل سرگلزایی
از خاطرات کردستان
اگر فکر میکنید خوبه که شنیده بشه، با دوستانتون به اشتراک بذارین🌿🍃
@szcafe
https://t.me/joinchat/AAAAADu0ycAlNL-9TnwPxA
Audio
🟡 کانون نگرش نو- تورنتو
وبینار “چهارچوب بندی کار اجتماعی”
دکتر محمدرضا سرگلزایی- روانپزشک
29 ژانویه 2022
9 بهمن 1400
@kanoonnegareshno
001 416 879 7357
اینستاگرام
https://www.instagram.com/p/CZQyf1dOGrs/?utm_medium=copy_link
وبینار “چهارچوب بندی کار اجتماعی”
دکتر محمدرضا سرگلزایی- روانپزشک
29 ژانویه 2022
9 بهمن 1400
@kanoonnegareshno
001 416 879 7357
اینستاگرام
https://www.instagram.com/p/CZQyf1dOGrs/?utm_medium=copy_link
Forwarded from نیازستان (محسن یارمحمدی)
#درنگ_عربی
#جوزف_دعبول( شاعر لبنانی)
قالت لي الزهور ماذا تفعل هنا؟
قلت: أقتفي أثر مقاتلة كوردية.
أضاءت أمامي فجأة ثم اختفت.
قالت: ألا تراها! إنها هنا.
ثم تقدمت مني زهرة حمراء وقالت:
أنا التي أضأت أمامك.
اسمع أيها الشاب المحب
كلما أشاحت شمس العالم وجهها عنا
نضيء مصابيح الوطن
ثم نجتمع هنا على رأس العالم
لنخبئ الأيام بعيدا عن الأقدام الضخمة.
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
-------------------------ترجمه ؛
گلها از من پرسیدند: اینجا چه می کنی؟
گفتم: در جستوجوی ردپای کردزنی جنگجویم
که ناگهان درخشید در برابرم چونان آذرخشی و نهان گشت..
گفتند: چرا نمیبینیش اینک آن
آنگاه سرخ گلی نازک به من نزدیک شد و گفت:
این منم که در برابرت درخشید
ای جوانک عاشق پیشه بشنو
آنگاه که خورشید عالم تاب رخساره از ما نهان کند
ما چراغهای میهن را برمیافروزیم و
بر بام جهان گرد می آییم
تا روزهایمان را از لگد کوب گامهای گنده دور نگه داریم ..
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#جوزف_دعبول( شاعر لبنانی)
قالت لي الزهور ماذا تفعل هنا؟
قلت: أقتفي أثر مقاتلة كوردية.
أضاءت أمامي فجأة ثم اختفت.
قالت: ألا تراها! إنها هنا.
ثم تقدمت مني زهرة حمراء وقالت:
أنا التي أضأت أمامك.
اسمع أيها الشاب المحب
كلما أشاحت شمس العالم وجهها عنا
نضيء مصابيح الوطن
ثم نجتمع هنا على رأس العالم
لنخبئ الأيام بعيدا عن الأقدام الضخمة.
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
-------------------------ترجمه ؛
گلها از من پرسیدند: اینجا چه می کنی؟
گفتم: در جستوجوی ردپای کردزنی جنگجویم
که ناگهان درخشید در برابرم چونان آذرخشی و نهان گشت..
گفتند: چرا نمیبینیش اینک آن
آنگاه سرخ گلی نازک به من نزدیک شد و گفت:
این منم که در برابرت درخشید
ای جوانک عاشق پیشه بشنو
آنگاه که خورشید عالم تاب رخساره از ما نهان کند
ما چراغهای میهن را برمیافروزیم و
بر بام جهان گرد می آییم
تا روزهایمان را از لگد کوب گامهای گنده دور نگه داریم ..
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🔵 در میانۀ انقلاب گفت و گو کنیم.
🔴 این روزها: همفکری، همدلی
👁 محمد صالحی: دیشب با پادکست «جای خالی» چند بار بغض کردم. امروز با فایل «کولبرها» گریه.
چقدر دلمون پره. چقدر حرف نگفته داریم. چقدر بغض نترکیده.
امید و ناامیدی با رویکرد نظر به نتیجه، مسکر و افیون توده ها هستند. امید فروش، مخاطب را با تصویر خوش وصل مست می کند و کاسب نا امیدی با نشان دادن غیر قابل دسترس بودن نتیجه، مخاطب را به منجلاب افیون و انفعال میکشاند. امید، گلبرگ های یک گُل است، امید، جوانه مستتر در یک دانه است، امید پیاز خوابیده در خاک است، امید حاصل فهم شرایط و شعور تحلیل درست موقعیته.
کمک کنید تا تحلیل درستی از شرایط برای افراد جامعه حاصل بشه، کمک کنید حرف همه شنیده بشه، کمک کنید شکست، یادآور قدرت و شروع دوباره بشه، کمک کنید درد بودن جایگزین درد نرسیدن بشه، کمک کنید شکوه حضور نور آن طرف خاک نمناک جایگزین انفعال بشه. در اینصورت امید رو تک تک ما پیدا میکنیم. امیدی که حاصل شعور تکتک افراد یک جامعه است. امیدی که قابل خرید و فروش نیست. امیدی که در سیاه و نمناک ترین جا به حیات خودش ادامه میده و نتیجه بخشه.
ما بیشتر از همیشه تشنۀ امیدیم و زخم خوردۀ امیدفروشان! طرح دو مسئله را خالی از لطف نمیبینم:
۱. امید فروشی چیست و امید فروش کیست؟
۲. کاسب ناامیدی کیست؟
از آن رو که دو جبهه متعارض دارای تریبون از هر دوی این ابزارها برای مصادره به مطلوب شرایط استفاده میکنند تحلیل این مقوله ضروری به نظر میرسه.
خوشحال میشم تحلیلی از شما و سایر دوستان عضو کانال شما شکل بگیره.
👁 امین ذکاوت: دلم سنگ شد! این را وقتی فهمیدم که پسری گل فروش را دیدم و دلم نلرزید، وقتی پیر مرد دست فروشی را دیدم و دلم نلرزید، روزی که فهمیدم حرفم خریداری ندارد، یاد گرفتم نگویم، بغض در گلویم ماند و ماند، انکار احساسم چون تیری در تنم مانده بود، عفونت کرده بود، عفونتی که احساس کردن را خشکانده بود. دردی جانکاه… این بهای نگفتن ها بود، چون گفتن نفس میکشد، زنده است، او برای زنده ماندن آزادی میخواهد. نگفتن که عادت شود، احساس نکردن عادت میشود. در نهایت خود انکار عادت میشود. این سخت ترین شکنجه برای یک انسان است. یا شاید برای یک ملت!!!
🔴 این روزها، همفکری، همدلی
🔴 این روزها: همفکری، همدلی
👁 محمد صالحی: دیشب با پادکست «جای خالی» چند بار بغض کردم. امروز با فایل «کولبرها» گریه.
چقدر دلمون پره. چقدر حرف نگفته داریم. چقدر بغض نترکیده.
امید و ناامیدی با رویکرد نظر به نتیجه، مسکر و افیون توده ها هستند. امید فروش، مخاطب را با تصویر خوش وصل مست می کند و کاسب نا امیدی با نشان دادن غیر قابل دسترس بودن نتیجه، مخاطب را به منجلاب افیون و انفعال میکشاند. امید، گلبرگ های یک گُل است، امید، جوانه مستتر در یک دانه است، امید پیاز خوابیده در خاک است، امید حاصل فهم شرایط و شعور تحلیل درست موقعیته.
کمک کنید تا تحلیل درستی از شرایط برای افراد جامعه حاصل بشه، کمک کنید حرف همه شنیده بشه، کمک کنید شکست، یادآور قدرت و شروع دوباره بشه، کمک کنید درد بودن جایگزین درد نرسیدن بشه، کمک کنید شکوه حضور نور آن طرف خاک نمناک جایگزین انفعال بشه. در اینصورت امید رو تک تک ما پیدا میکنیم. امیدی که حاصل شعور تکتک افراد یک جامعه است. امیدی که قابل خرید و فروش نیست. امیدی که در سیاه و نمناک ترین جا به حیات خودش ادامه میده و نتیجه بخشه.
ما بیشتر از همیشه تشنۀ امیدیم و زخم خوردۀ امیدفروشان! طرح دو مسئله را خالی از لطف نمیبینم:
۱. امید فروشی چیست و امید فروش کیست؟
۲. کاسب ناامیدی کیست؟
از آن رو که دو جبهه متعارض دارای تریبون از هر دوی این ابزارها برای مصادره به مطلوب شرایط استفاده میکنند تحلیل این مقوله ضروری به نظر میرسه.
خوشحال میشم تحلیلی از شما و سایر دوستان عضو کانال شما شکل بگیره.
👁 امین ذکاوت: دلم سنگ شد! این را وقتی فهمیدم که پسری گل فروش را دیدم و دلم نلرزید، وقتی پیر مرد دست فروشی را دیدم و دلم نلرزید، روزی که فهمیدم حرفم خریداری ندارد، یاد گرفتم نگویم، بغض در گلویم ماند و ماند، انکار احساسم چون تیری در تنم مانده بود، عفونت کرده بود، عفونتی که احساس کردن را خشکانده بود. دردی جانکاه… این بهای نگفتن ها بود، چون گفتن نفس میکشد، زنده است، او برای زنده ماندن آزادی میخواهد. نگفتن که عادت شود، احساس نکردن عادت میشود. در نهایت خود انکار عادت میشود. این سخت ترین شکنجه برای یک انسان است. یا شاید برای یک ملت!!!
🔴 این روزها، همفکری، همدلی