Forwarded from Cafe sz
هروقت از مسنترها میخوام عکس بگیرم باید چند دقیقه وایستم که دستی به سر و روشون بکشن. دکمههای پیراهنشون رو تا بالا ببندن، ریشههای رنگ نخوردهی موها رو بفرستن زیر روسری گل درشتشون، اون تیکه موی سمج شاخ شده رو با آب و زور بخوابونن و لبخند مناسب عکس رو بکشن روی صورتشون. هیچوقت راضی نمیشن که ازشون بیهوا و الکی عکس بگیری.
خیال میکنم این اخلاق از زمان دوربینهای نگاتیوی توشون مونده. زمانی که از هر فیلم کلاً سیودوتا عکس درمیومد که معمولا پنجشیشتاش هم میسوخت، محو میشد یا چشم یکی بسته میافتاد و تا زمانی که عکسها از ظهور در میومدن خبردار نمیشدی که خاطرهات ثبت شده یا از لای دستت سر خورده و به جهان عدم پیوسته.
اون زمان هر یکدونه صدای کلیکی که از دوربین در میومد ارزش داشت. مثل خیلی چیزهای دیگه. مثل سیگار که توی زندان هر یه نخش ارزش داره.
همونطوری که هنوز خیلی از قدیمیها نون خشک رو تیلیت میکنن واسه پرندهها، پوست تخممرغ رو میریزن پای گلدون و بشقابشون رو تا دونهی آخر برنج میخورن.
مثل همین اینترنت؛ زمانی که باید کارت میخریدیم و با صدای وینگوینگ و جون کندن وصل میشدیم به جامعهی جهانی رو یادته؟ سریع بهترین موسیقیها رو دانلود میکردیم، توی بهترین وبلاگها دوتا مطلب استخوندار میخوندیم و قبل از اینکه دیسکانکت بشه و تصویر آدمک یاهو مسنجر به خواب بره یک ایمیل هم واسهی رفیقمون اون سر ایران یا جهان میفرستادیم.
اینترنت اونقدر کافی نبود که وقت داشته باشیم عکس ناخن پا و غذای همدیگه رو نگاه کنیم. دروازههای معجزه برای چند لحظه باز میشد و باید تا میشد جیبهامون رو از طلا و جواهر پر میکردیم.
صنعت چاپ هم همینطوره...
سینما هم...
عشق هم....
📸📝سهیل سرگلزایی
@szcafe
https://t.me/joinchat/AAAAADu0ycAlNL-9TnwPxA
خیال میکنم این اخلاق از زمان دوربینهای نگاتیوی توشون مونده. زمانی که از هر فیلم کلاً سیودوتا عکس درمیومد که معمولا پنجشیشتاش هم میسوخت، محو میشد یا چشم یکی بسته میافتاد و تا زمانی که عکسها از ظهور در میومدن خبردار نمیشدی که خاطرهات ثبت شده یا از لای دستت سر خورده و به جهان عدم پیوسته.
اون زمان هر یکدونه صدای کلیکی که از دوربین در میومد ارزش داشت. مثل خیلی چیزهای دیگه. مثل سیگار که توی زندان هر یه نخش ارزش داره.
همونطوری که هنوز خیلی از قدیمیها نون خشک رو تیلیت میکنن واسه پرندهها، پوست تخممرغ رو میریزن پای گلدون و بشقابشون رو تا دونهی آخر برنج میخورن.
مثل همین اینترنت؛ زمانی که باید کارت میخریدیم و با صدای وینگوینگ و جون کندن وصل میشدیم به جامعهی جهانی رو یادته؟ سریع بهترین موسیقیها رو دانلود میکردیم، توی بهترین وبلاگها دوتا مطلب استخوندار میخوندیم و قبل از اینکه دیسکانکت بشه و تصویر آدمک یاهو مسنجر به خواب بره یک ایمیل هم واسهی رفیقمون اون سر ایران یا جهان میفرستادیم.
اینترنت اونقدر کافی نبود که وقت داشته باشیم عکس ناخن پا و غذای همدیگه رو نگاه کنیم. دروازههای معجزه برای چند لحظه باز میشد و باید تا میشد جیبهامون رو از طلا و جواهر پر میکردیم.
صنعت چاپ هم همینطوره...
سینما هم...
عشق هم....
📸📝سهیل سرگلزایی
@szcafe
https://t.me/joinchat/AAAAADu0ycAlNL-9TnwPxA
Telegram
Cafe sz
این خاک مال ماست :عکسها و سفرنامه های سهیل و دوربینش ، موسیقی و ادبیات🌿☮️
instagram: soheil.sz
ارتباط با من:
@soheil_sargolzayi
instagram: soheil.sz
ارتباط با من:
@soheil_sargolzayi
#تأملات
#زخم_ها
بدنم را کاوید، کنجکاوانه
در جستجوی سرچشمهی خونی که بند نمیآمد
باور نخواهد کرد طبیب هرگز
خونی که بالا میآورم از زخمهای تازیانهی شاعرانی است
که خونی در تنشان نمانده برای خونریزی
#دکترمحمدرضاسرگلزایی
برای دانلود مجموعه تأملات دکتر سرگلزایی لطفا به لینک زیر در وبسایت دکتر سرگلزایی مراجعه فرمایید:
از اینجا کلیک کنید
#drsargolzaei
@drsargolzaei
#زخم_ها
بدنم را کاوید، کنجکاوانه
در جستجوی سرچشمهی خونی که بند نمیآمد
باور نخواهد کرد طبیب هرگز
خونی که بالا میآورم از زخمهای تازیانهی شاعرانی است
که خونی در تنشان نمانده برای خونریزی
#دکترمحمدرضاسرگلزایی
برای دانلود مجموعه تأملات دکتر سرگلزایی لطفا به لینک زیر در وبسایت دکتر سرگلزایی مراجعه فرمایید:
از اینجا کلیک کنید
#drsargolzaei
@drsargolzaei
#تأملات
#تنگسیر
گاهی باید با گربهها حرف زد
و به کفشدوزکها خیره ماند
وگرنه غم این "تنگسیر" بیمرد میکشد ما را!
#دکترمحمدرضاسرگلزایی
برای دانلود مجموعه تأملات دکتر سرگلزایی لطفا به لینک زیر در وبسایت دکتر سرگلزایی مراجعه فرمایید:
از اینجا کلیک کنید
@drsargolzaei
#تنگسیر
گاهی باید با گربهها حرف زد
و به کفشدوزکها خیره ماند
وگرنه غم این "تنگسیر" بیمرد میکشد ما را!
#دکترمحمدرضاسرگلزایی
برای دانلود مجموعه تأملات دکتر سرگلزایی لطفا به لینک زیر در وبسایت دکتر سرگلزایی مراجعه فرمایید:
از اینجا کلیک کنید
@drsargolzaei
Forwarded from آفتاب مهر
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
بخشی از وبینار امید واهی و کوری خودخواسته .با تدریس دکتر محمدرضا سرگلزایی( روانپزشک) جمعه ۱۰ تیر ۱۴۰۱
تهیه فایل صوتی از آفتاب مهر
09121483033 - 88109349
@aftabemehr
تهیه فایل صوتی از آفتاب مهر
09121483033 - 88109349
@aftabemehr
#پرسش_و_پاسخ
❓پرسش:
سلام آقای دکتر سرگلزایی عزیز.
آیا در فرآیند تفکر خلّاق، آنچه که یونگ به آنTranscendent Function میگوید رخ میدهد؟ اگر اینچنین است لطفا مثالهایی از آن را ذکر میکنید؟
آیا این موضوع به Participation Mystique هم مرتبط است؟ آنچه که در سفرقهرمانی به مواجهه با سایه معروف است چطور؟ آیا برای حلخلاقانه مسائل نیازمند به رویارویی با سایه خود و یافتن یک Transcendent Function (تابع متعالی) هستیم؟
با سپاس فراوان از شما.
✍ پاسخ #دکترسرگلزایی:
با سلام و احترام
در آموزش «تکنیکال» تفکرخلّاق (که شیوهٔ ادوارد دو بونواست و من در «کتاب زندگی، فکر و دیگر هیچ» راجع به آن نوشته ام) مفاهیم یونگی نقشی ندارند ولی در آموزش تفکرخلّاق مبتنی بر ناخودآگاه (که اوشو در کتاب خلاقیت،دبی فورد در کتاب راز سایه، رابرت جانسون در کتابتجسمخلّاق و اتوشارمر در کتاب تئوری U به آن پرداختهاند) مفاهیم یونگی عبور از پرسونا (نقاب) و مواجهه با سایه(shadow) نقش مهمی دارند.
ادوارد دو بونو (که اغلب کتابهایش به فارسی ترجمه شدهاند) نگاهی شناختی – رفتاری به مفهوم خلاقیت دارد در حالی که کارل گوستاو یونگ نگاهی روانکاوانه به مفهوم خلاقیت دارد.
سبز باشید.
#drsargolzaei
@drsargolzaei
❓پرسش:
سلام آقای دکتر سرگلزایی عزیز.
آیا در فرآیند تفکر خلّاق، آنچه که یونگ به آنTranscendent Function میگوید رخ میدهد؟ اگر اینچنین است لطفا مثالهایی از آن را ذکر میکنید؟
آیا این موضوع به Participation Mystique هم مرتبط است؟ آنچه که در سفرقهرمانی به مواجهه با سایه معروف است چطور؟ آیا برای حلخلاقانه مسائل نیازمند به رویارویی با سایه خود و یافتن یک Transcendent Function (تابع متعالی) هستیم؟
با سپاس فراوان از شما.
✍ پاسخ #دکترسرگلزایی:
با سلام و احترام
در آموزش «تکنیکال» تفکرخلّاق (که شیوهٔ ادوارد دو بونواست و من در «کتاب زندگی، فکر و دیگر هیچ» راجع به آن نوشته ام) مفاهیم یونگی نقشی ندارند ولی در آموزش تفکرخلّاق مبتنی بر ناخودآگاه (که اوشو در کتاب خلاقیت،دبی فورد در کتاب راز سایه، رابرت جانسون در کتابتجسمخلّاق و اتوشارمر در کتاب تئوری U به آن پرداختهاند) مفاهیم یونگی عبور از پرسونا (نقاب) و مواجهه با سایه(shadow) نقش مهمی دارند.
ادوارد دو بونو (که اغلب کتابهایش به فارسی ترجمه شدهاند) نگاهی شناختی – رفتاری به مفهوم خلاقیت دارد در حالی که کارل گوستاو یونگ نگاهی روانکاوانه به مفهوم خلاقیت دارد.
سبز باشید.
#drsargolzaei
@drsargolzaei
#کلاس_آنلاین
💠دوره آموزشی *چالش های ازدواج در قرن ۲۱*💠
*دكتر محمدرضا سرگلزايی*
(روانپزشك)
جمعه ۳۱ تیر ١٤٠١- از ساعت ۱۸ الی ۲۱:۳۰
سرفصل ها:
*پیروزی لیبرالیسم*: رسوخ منطق بازار به مناسبات انسانی
*ازدواج*: ثبات یا پویش؟
*همسرگزینی*: مشابه یا مکمل؟*مشاورهٔ پیشاز ازدواج*: گزینش یا آموزش؟
آنلاین و آفلاین
ارائه گواهی معتبر
🔴*تخفیف ثبت نام تا ۲۱ تیرماه*🔴
09154882700
09392296778
🔻*تلگرام*
https://t.me/astanemehr_mashhad
🔻*واتس اپ*
https://chat.whatsapp.com/IDCu1t3kI4aEZcxebtUjxg
🔻*اینستاگرام*
https://instagram.com/astanmehr?igshid=YmMyMTA2M2Y=
@drsargolzaei
💠دوره آموزشی *چالش های ازدواج در قرن ۲۱*💠
*دكتر محمدرضا سرگلزايی*
(روانپزشك)
جمعه ۳۱ تیر ١٤٠١- از ساعت ۱۸ الی ۲۱:۳۰
سرفصل ها:
*پیروزی لیبرالیسم*: رسوخ منطق بازار به مناسبات انسانی
*ازدواج*: ثبات یا پویش؟
*همسرگزینی*: مشابه یا مکمل؟*مشاورهٔ پیشاز ازدواج*: گزینش یا آموزش؟
آنلاین و آفلاین
ارائه گواهی معتبر
🔴*تخفیف ثبت نام تا ۲۱ تیرماه*🔴
09154882700
09392296778
🔻*تلگرام*
https://t.me/astanemehr_mashhad
🔻*واتس اپ*
https://chat.whatsapp.com/IDCu1t3kI4aEZcxebtUjxg
🔻*اینستاگرام*
https://instagram.com/astanmehr?igshid=YmMyMTA2M2Y=
@drsargolzaei
اخلاق، از کلاس حقوق اسلامی تا پاتایا!
رضا دانشمندی
دانش آموختۀ کارشناسی ارشد علوم سیاسی/مدرس دانشگاه
پردۀ اول:
در کلاس صحبت از اصل «اوفوا بالعقود» و «اوفوا بالعهد» در حقوق بینالملل اسلامی بود. خانم دانشجویی پس از کلاس، موضوع درس را بهانه کرد و از زندگیاش گفت: هنگام خواستگاری قرار شد پس از عقد رسمی، صرفاً ظرف ۶ ماه مقدمات عروسی و زندگی مشترک فراهم شود. پدر و مادر داماد وعده دادند که سربازیِ تک پسرشان را بخرند، برایمان خانهای تهیه کنند و خلاصه، پشتیبانِ زندگی نوپای ما باشند و «در باغ سبز نشان دادند». منِ سادهدل وعدههای پدرومادر داماد را باور کردم و بدون تحقیق دربارۀ امکان یا عدم امکان خرید خدمت، پاسخ مثبت دادم. پس از عقد فهمیدم چنین کاری ممکن نیست. اکنون یکسالونیم از عقد ما میگذرد، آقای داماد به سربازی رفته و مایل است تاپایان سربازی، دوران نامزدی/عقد ادامه یابد. یکی-دو ماه اول کارت بانکی مادر همسرم در اختیارش بود، ولی پس از مدتی کارت را از او گرفتند و حتی نمیتواند برای خودش خرید کوچکی انجام دهد. او بهواسطۀ تأهّل، در شهر زادگاهش خدمت میکند، و راضی هستم که با حداقلها، زندگی مشترکمان را آغاز کنیم. اما نه از حمایت مالی خبری است و نه از خانه! پدر و مادر داماد هم بهرغم مُکنت و توانایی مالی، تمام وعدههای خود را فراموش کردهاند.
نوعروسِ پژمرده، میگفت: اگر روز اول میگفتند که بناست چند سال در عقد و در منزل پدرم بمانم و از پسرشان پذیرایی! کنم، به هیچوجه به چنین ازدواج تن نمیدادم. حاضرم با مجلسی مختصر هر چه سریعتر زندگی مشترک با همسرم را آغاز کنم و زیر یک سقف برویم، اما پدر و مادرش میگویند آبرو داریم و پسر نابالغشان هم از خود اختیاری ندارد. اکنون نه راه پس دارم و نه راه پیش. بینوا مستأصل بود و از هر روزنی برای نجات زندگیاش استفاده میکرد و در پی راه حل بود، و من ناامیدانه، او را به دوستانِ مشاور معرفی کردم. این شعر سعدی هم رهایم نکرد: آئین «وفا» و مهربانی/ در شهر شما مگر نباشد؟!
پردۀ دوّم:
دوستی که بارها برای تفریح و ... به آسیای جنوب شرقی سفر کرده بود، برایم میگفت: در یکی از سفرها به «تایلند»، با خانمی زیباتر از سایرین! در سواحل «پاتایا» آشنا شدم. بر سر مدّت و هزینه توافق و به سمت هتل حرکت کردیم. کاری داشتم و از او خواستم در لابی محل اقامت منتظرم بماند. وقتی برگشتم، دیدم چند تن از گردشگرانِ هموطن! محاصرهاش کردهاند و دو-سه برابر مبلغ مورد توافقمان، به او پیشنهاد میدهند. آن خانم هم شکسته-بسته و با اشاره به ساعت مچیاش، به آنها میگفت که [مثلاً] تا عصر فردا با من به توافق رسیده و اگر فردا مایل به ادامه نباشم، میتواند با آنان گفتوگو کند. هم من شگفتزده شدم و هم هموطنانم؛ با تصوّری که از «تایلند» و این حرفه داشتیم، این میزان تعهد برایمان قابل درک نبود. گرچه با متر و معیار من، او یک تنفروش بود، اما با تعریف خودش، به اخلاق و تعهد پایبندی داشت. پس از این ماجرا، علاقمند شدم بیشتر از او و باورهایش بدانم و تا پایان سفر با هم ماندیم. در این مدت، من را به معبدی برد، قبل از ورود بخشی از درآمد خود را صرف خرید حلقه گلی برای پیکره کرد و در جایی از معبد زانو زد و به سبک و سیاق خودشان به عبادت پرداخت. به شدت شیفتۀ او شده بودم. صادقانه بگویم حتی فکر ازدواج با او به سرم زد که البته امکانپذیر نبود. همیشه باخودم فکر میکنم که گرچه او به اقتضای شرایط اجتماعی-اقتصادی کشورش، کاری انجام میداد که از نظر ما از جمله «کبائر» است، اما در آن کار! هم قاعده و چارچوب داشت.
پردۀ سوم:
شاید مهلکترین بیماری برای یک جامعه، ابتلا به پریشانی/آنومی باشد. در این وضعیت، از قدرت و صلابتِ اصول اخلاقی کاسته میشود و نقض این اصول، احساس ناخوشایندی در پی ندارند. در چنین شرایطی، همه چیز مباح است و پاسخ هر اعتراضی، «چه اشکال داره؟»، «مگه چی میشه؟»، «گفتم که گفتم!» و از این دست عبارات غیرمسؤولانه است. اخلاقِ فراگیر و مورد اجماع رنگ میبازد و هر کس خود مستقلاً مبنای اخلاق میشود. هیچ عامل درونیِ بازدارندهای هم وجود ندارد. در چنین فضایی، افراد مایلند بدون هزینه و خارج از چارچوبهای رایج، کامجویی کنند.
(ادامه در پست بعدی)
@drsargolzaei
رضا دانشمندی
دانش آموختۀ کارشناسی ارشد علوم سیاسی/مدرس دانشگاه
پردۀ اول:
در کلاس صحبت از اصل «اوفوا بالعقود» و «اوفوا بالعهد» در حقوق بینالملل اسلامی بود. خانم دانشجویی پس از کلاس، موضوع درس را بهانه کرد و از زندگیاش گفت: هنگام خواستگاری قرار شد پس از عقد رسمی، صرفاً ظرف ۶ ماه مقدمات عروسی و زندگی مشترک فراهم شود. پدر و مادر داماد وعده دادند که سربازیِ تک پسرشان را بخرند، برایمان خانهای تهیه کنند و خلاصه، پشتیبانِ زندگی نوپای ما باشند و «در باغ سبز نشان دادند». منِ سادهدل وعدههای پدرومادر داماد را باور کردم و بدون تحقیق دربارۀ امکان یا عدم امکان خرید خدمت، پاسخ مثبت دادم. پس از عقد فهمیدم چنین کاری ممکن نیست. اکنون یکسالونیم از عقد ما میگذرد، آقای داماد به سربازی رفته و مایل است تاپایان سربازی، دوران نامزدی/عقد ادامه یابد. یکی-دو ماه اول کارت بانکی مادر همسرم در اختیارش بود، ولی پس از مدتی کارت را از او گرفتند و حتی نمیتواند برای خودش خرید کوچکی انجام دهد. او بهواسطۀ تأهّل، در شهر زادگاهش خدمت میکند، و راضی هستم که با حداقلها، زندگی مشترکمان را آغاز کنیم. اما نه از حمایت مالی خبری است و نه از خانه! پدر و مادر داماد هم بهرغم مُکنت و توانایی مالی، تمام وعدههای خود را فراموش کردهاند.
نوعروسِ پژمرده، میگفت: اگر روز اول میگفتند که بناست چند سال در عقد و در منزل پدرم بمانم و از پسرشان پذیرایی! کنم، به هیچوجه به چنین ازدواج تن نمیدادم. حاضرم با مجلسی مختصر هر چه سریعتر زندگی مشترک با همسرم را آغاز کنم و زیر یک سقف برویم، اما پدر و مادرش میگویند آبرو داریم و پسر نابالغشان هم از خود اختیاری ندارد. اکنون نه راه پس دارم و نه راه پیش. بینوا مستأصل بود و از هر روزنی برای نجات زندگیاش استفاده میکرد و در پی راه حل بود، و من ناامیدانه، او را به دوستانِ مشاور معرفی کردم. این شعر سعدی هم رهایم نکرد: آئین «وفا» و مهربانی/ در شهر شما مگر نباشد؟!
پردۀ دوّم:
دوستی که بارها برای تفریح و ... به آسیای جنوب شرقی سفر کرده بود، برایم میگفت: در یکی از سفرها به «تایلند»، با خانمی زیباتر از سایرین! در سواحل «پاتایا» آشنا شدم. بر سر مدّت و هزینه توافق و به سمت هتل حرکت کردیم. کاری داشتم و از او خواستم در لابی محل اقامت منتظرم بماند. وقتی برگشتم، دیدم چند تن از گردشگرانِ هموطن! محاصرهاش کردهاند و دو-سه برابر مبلغ مورد توافقمان، به او پیشنهاد میدهند. آن خانم هم شکسته-بسته و با اشاره به ساعت مچیاش، به آنها میگفت که [مثلاً] تا عصر فردا با من به توافق رسیده و اگر فردا مایل به ادامه نباشم، میتواند با آنان گفتوگو کند. هم من شگفتزده شدم و هم هموطنانم؛ با تصوّری که از «تایلند» و این حرفه داشتیم، این میزان تعهد برایمان قابل درک نبود. گرچه با متر و معیار من، او یک تنفروش بود، اما با تعریف خودش، به اخلاق و تعهد پایبندی داشت. پس از این ماجرا، علاقمند شدم بیشتر از او و باورهایش بدانم و تا پایان سفر با هم ماندیم. در این مدت، من را به معبدی برد، قبل از ورود بخشی از درآمد خود را صرف خرید حلقه گلی برای پیکره کرد و در جایی از معبد زانو زد و به سبک و سیاق خودشان به عبادت پرداخت. به شدت شیفتۀ او شده بودم. صادقانه بگویم حتی فکر ازدواج با او به سرم زد که البته امکانپذیر نبود. همیشه باخودم فکر میکنم که گرچه او به اقتضای شرایط اجتماعی-اقتصادی کشورش، کاری انجام میداد که از نظر ما از جمله «کبائر» است، اما در آن کار! هم قاعده و چارچوب داشت.
پردۀ سوم:
شاید مهلکترین بیماری برای یک جامعه، ابتلا به پریشانی/آنومی باشد. در این وضعیت، از قدرت و صلابتِ اصول اخلاقی کاسته میشود و نقض این اصول، احساس ناخوشایندی در پی ندارند. در چنین شرایطی، همه چیز مباح است و پاسخ هر اعتراضی، «چه اشکال داره؟»، «مگه چی میشه؟»، «گفتم که گفتم!» و از این دست عبارات غیرمسؤولانه است. اخلاقِ فراگیر و مورد اجماع رنگ میبازد و هر کس خود مستقلاً مبنای اخلاق میشود. هیچ عامل درونیِ بازدارندهای هم وجود ندارد. در چنین فضایی، افراد مایلند بدون هزینه و خارج از چارچوبهای رایج، کامجویی کنند.
(ادامه در پست بعدی)
@drsargolzaei
(ادامه: )
جامعهای که با تعریف فقهی فاسد است ولی قاعدهمند، باقی میماند امّا اجتماعی که در آن (ظاهراً) با آنچه فقها فساد میخوانند مبارزه میشود، اما دچار پریشانی/آنومی است، از درون فرو میریزد. شاید در فرهنگ ما، زشتترین اعمال تن فروشی باشد و بدترین توهینها در فرهنگ ما هم پیرامون این آسیب اجتماعی شکلگرفته است. اما، شرایط کنونی جامعه نشان میدهد که قبیحتر از این رفتار هم وجود دارد. به عبارت دیگر، در رده/اولویتبندی زشتی هم دچار خطا هستیم و فراموش شده که «لا دینَ لِمن لا عهدَ له»؛
پی نوشتها:
اوفوا بالعقود:
اى كسانى كه ايمان آوردهايد به قراردادهاى خود وفا كنيد. (آیۀ یکم سورۀ مائده)
اوفوا بالعهد:
به پيمانِ خود وفا كنيد؛ زيرا از پيمان پرسش خواهد شد. (آیۀ سیوچهارم سورۀ اسراء)
لا دینَ لِمن لا عهدَ له:
کسی که به پیمان خود وفادار نیست، مسلمان نیست. (پیامبر اسلام)
توضیح دکتر سرگلزایی:
۱- یادداشت دوست گرانقدرم جناب دانشمندی در مرداد ماه ۱۳۹۷ در سایت خبرآنلاین منتشر شده، ولی بنا به تمایل ایشان مجدداً در این صفحه منتشر شد. اگر در زمینۀ نوشتۀ ایشان مایل به نقد یا گفتگو هستید لطفاً مستقیماً با خود ایشان تماس بگیرید:
🔹Instagram: reza.daneshmandi
🔹Twitter: DaneshmandiReza
🔹Telegram ID:@rezadaneshmandi
۲- سایر دوستان نیز می توانند مقالات خود را برای انتشار به من ایمیل کنند. طبعاً یادداشت هایی برگزیده میشوند که اصول نگارش را رعایت کرده باشند، توسط خود نویسنده یا مترجم ارسال شوند، مستدل و مستند باشند و حجمی متناسب با مطالب استاندارد تلگرام داشته باشند.
۳- بنده هم قبلاً در مقالههای دین و اخلاق و خودفروشی که در همین صفحه منتشر شده اند به این موضوع پرداختهام.
@drsargolzaei
جامعهای که با تعریف فقهی فاسد است ولی قاعدهمند، باقی میماند امّا اجتماعی که در آن (ظاهراً) با آنچه فقها فساد میخوانند مبارزه میشود، اما دچار پریشانی/آنومی است، از درون فرو میریزد. شاید در فرهنگ ما، زشتترین اعمال تن فروشی باشد و بدترین توهینها در فرهنگ ما هم پیرامون این آسیب اجتماعی شکلگرفته است. اما، شرایط کنونی جامعه نشان میدهد که قبیحتر از این رفتار هم وجود دارد. به عبارت دیگر، در رده/اولویتبندی زشتی هم دچار خطا هستیم و فراموش شده که «لا دینَ لِمن لا عهدَ له»؛
پی نوشتها:
اوفوا بالعقود:
اى كسانى كه ايمان آوردهايد به قراردادهاى خود وفا كنيد. (آیۀ یکم سورۀ مائده)
اوفوا بالعهد:
به پيمانِ خود وفا كنيد؛ زيرا از پيمان پرسش خواهد شد. (آیۀ سیوچهارم سورۀ اسراء)
لا دینَ لِمن لا عهدَ له:
کسی که به پیمان خود وفادار نیست، مسلمان نیست. (پیامبر اسلام)
توضیح دکتر سرگلزایی:
۱- یادداشت دوست گرانقدرم جناب دانشمندی در مرداد ماه ۱۳۹۷ در سایت خبرآنلاین منتشر شده، ولی بنا به تمایل ایشان مجدداً در این صفحه منتشر شد. اگر در زمینۀ نوشتۀ ایشان مایل به نقد یا گفتگو هستید لطفاً مستقیماً با خود ایشان تماس بگیرید:
🔹Instagram: reza.daneshmandi
🔹Twitter: DaneshmandiReza
🔹Telegram ID:@rezadaneshmandi
۲- سایر دوستان نیز می توانند مقالات خود را برای انتشار به من ایمیل کنند. طبعاً یادداشت هایی برگزیده میشوند که اصول نگارش را رعایت کرده باشند، توسط خود نویسنده یا مترجم ارسال شوند، مستدل و مستند باشند و حجمی متناسب با مطالب استاندارد تلگرام داشته باشند.
۳- بنده هم قبلاً در مقالههای دین و اخلاق و خودفروشی که در همین صفحه منتشر شده اند به این موضوع پرداختهام.
@drsargolzaei
Forwarded from ماهنامه مديريت ارتباطات
آدابِ گفتوگو
✍🏽/ دکتر محمدرضا سرگلزایی، روانپزشک و نویسنده
اولویت؛ چگونگی گفتوگو
ما همواره در حال گفتوگو هستیم؛ زمانی که در حال بحث، مجادله، غیبت، شایعهپراکنی، مسخره کردن، تملقگویی و.. هستیم، در حال گفتوگوییم. بنابراین، بیش از این سؤالات که چه زمانی، کجا و با چه کسی گفتوگو کنیم، چگونه گفتوگو کردن اهمیت دارد.
دیالوگهای موازی
در بسیاری از اوقات دو نفر با یکدیگر بحث میکنند و میگویند تو این جمله را گفتی و طرف مقابل میگوید نگفتهام. سی ثانیه بعد از آخرین جملۀ گفتهشده، بر سر موضوع دعوا میشود چراکه اصلاً شنوندهای در این بین وجود ندارد و ما صرفاً با دو گوینده طرف هستیم که با همدیگر بگومگو میکنند. ما گاهی اوقات منولوگهای موازی داریم؛ یعنی دو نفر در ارتباط با هم هرکدام حرف خود را میزنند، گاهی وسط حرف یکدیگر میآیند، گاهی نیز مؤدبانه صبر میکنند تا طرف مقابل حرفش را به پایان برساند و سپس حرف خود را میزنند؛ یعنی سکوت کردهاند ولی گوش نکردهاند......
🗞 ادامه این مطلب را در اسلایدها بخوانید. متن کامل این نوشتار در شماره ١٣٨ ماهنامه مدیریت ارتباطات منتشر شده است.
◾️◾️◾️
@cm_magazine
✍🏽/ دکتر محمدرضا سرگلزایی، روانپزشک و نویسنده
اولویت؛ چگونگی گفتوگو
ما همواره در حال گفتوگو هستیم؛ زمانی که در حال بحث، مجادله، غیبت، شایعهپراکنی، مسخره کردن، تملقگویی و.. هستیم، در حال گفتوگوییم. بنابراین، بیش از این سؤالات که چه زمانی، کجا و با چه کسی گفتوگو کنیم، چگونه گفتوگو کردن اهمیت دارد.
دیالوگهای موازی
در بسیاری از اوقات دو نفر با یکدیگر بحث میکنند و میگویند تو این جمله را گفتی و طرف مقابل میگوید نگفتهام. سی ثانیه بعد از آخرین جملۀ گفتهشده، بر سر موضوع دعوا میشود چراکه اصلاً شنوندهای در این بین وجود ندارد و ما صرفاً با دو گوینده طرف هستیم که با همدیگر بگومگو میکنند. ما گاهی اوقات منولوگهای موازی داریم؛ یعنی دو نفر در ارتباط با هم هرکدام حرف خود را میزنند، گاهی وسط حرف یکدیگر میآیند، گاهی نیز مؤدبانه صبر میکنند تا طرف مقابل حرفش را به پایان برساند و سپس حرف خود را میزنند؛ یعنی سکوت کردهاند ولی گوش نکردهاند......
🗞 ادامه این مطلب را در اسلایدها بخوانید. متن کامل این نوشتار در شماره ١٣٨ ماهنامه مدیریت ارتباطات منتشر شده است.
◾️◾️◾️
@cm_magazine
Forwarded from Prefrontalclub
اگر به مغزمان تمرین ندهیم، در ریلهای از قبل
آمادهشدهی عُرف و عادت حرکت میکند.
در باشگاه «پرهفرونتال» تلاش میکنیم، پیامهایی را با شما
به اشتراک بگذاریم که مغز را به بازنگری و بازاندیشی سوق
میدهند.
اولویت ما، رشد مهارت تفکر نقاد، تاکید بر مسائل سلامت،
آموزش فرزندپروری، و مقابله با کلیشههای جنسیتی است
شما هم برای ما مطلب ارسال کنید. از مطالبی که
مستدل و مستند باشند، استقبال میکنیم.
@prefrontalclub
#statement
#پرهفرونتال
#پرهـفرونتال
#پریـفرونتال
#باشگاهـپرهفرونتال
#باشگاهـپرهـفرونتال
#تفکرـنقاد
آمادهشدهی عُرف و عادت حرکت میکند.
در باشگاه «پرهفرونتال» تلاش میکنیم، پیامهایی را با شما
به اشتراک بگذاریم که مغز را به بازنگری و بازاندیشی سوق
میدهند.
اولویت ما، رشد مهارت تفکر نقاد، تاکید بر مسائل سلامت،
آموزش فرزندپروری، و مقابله با کلیشههای جنسیتی است
شما هم برای ما مطلب ارسال کنید. از مطالبی که
مستدل و مستند باشند، استقبال میکنیم.
@prefrontalclub
#statement
#پرهفرونتال
#پرهـفرونتال
#پریـفرونتال
#باشگاهـپرهفرونتال
#باشگاهـپرهـفرونتال
#تفکرـنقاد