Forwarded from Cafe sz
داشتم قدم میزدم و زیر لب "زلف بر باد مده"ی محسن نامجو رو میخوندم. از زیر گذر وکیل آباد رد شدم و وارد پارک ملت مشهد شدم. همینطور که از حاشیهی پارک رد میشدم متوجه یک دختر و پسر شدم که با فاصله از همدیگه و به صورت رسمی، از هم سؤالهایی راجع به آینده و زندگی میپرسیدن! مشخص بود که پسر به خودش رسیده بود و کت و شلوار براق زغال سنگی با پیراهن بنفش تنش کرده بود. پسر نوجوونی توجهم رو جلب کرد که با فاصلهی خاصی از این زوج جوون راه میرفت و من سریع خودش و جایگاهش رو شناختم! برادر عروس! پسر نوجوون از همه جا بیخبری که باید همراه خواهر بره تا خواهر در امنیت با خواستگارش گپ معذبی بزنه! پسری که بهش گفتن اگر نباشه معلوم نیست چی به سر خواهر بیاد. خمیازه میکشید و از خواهر پاسداری میکرد. دیدن این پسر، گپ کوچولویی رو به یادم آورد که چند ماه پیش با دوستم داشتم. دوست من مدتی رو در خارج از ایران زندگی کرده و تجربهی روابط عاشقانه رو در خارج از ایران هم داشته. یادمه داشت به تجربهی یکی از روابطش اشاره میکرد که گفت:«شما پسرهای ایرونی آدم رو با این غیرت مسخرتون بیچاره میکنین! تو هم این مدلیای؟!»
یکمی فکر کردم و در صادقانه ترین حالت ممکن جواب دادم:«مدت زیادیه که در رابطه با غیرت، عملی انجام نمیدم. نه کسی رو بازخواست میکنم و نه کسی رو محدود میکنم اما واقعیت اینه که گاهی عمیقاً خشمگین یا مضطرب میشم اما یاد گرفتم کنترلش کنم و بروزش ندم!» اونشب خودم خیلی به موضوع غیرت و پسر ایرانی فکر کردم! دوستم راست میگفت! غیرت بخش غیر قابل انفکاکی از اکثر پسرهای ایرانیه! ما که از اونور خبر نداریم. اما چیزی که دوستم نمیدونست این بود که این غیرت برای خود ما هم عمیقا آزار دهندهست و در واقع به ما هم تحمیل میشه! نظام تربیتی و آموزشی به ما تحمیل کرد که ما به عنوان نَرِ خانواده وظیفهی پاسداری از مادههای خانواده روی دوشمونه! خاطرم اومد که توی مدرسه مدیری داشتیم ترسناک و تندخو که به شدت با کسی که کتک کاری راه بندازه برخورد میکرد. یک روز رو به روی دفتر ناظممون با همکلاسیم کل کل میکردیم که بهم فحش "ناموسی" داد. یادم میاد صدای تمام همکلاسیهام رو که زمزمه وار توی گوشم میپیچید:«چه چیزی گفت! جرش بده سهیل! خاک بر سرت اگر پارَش نکنی!» و من در یک حرکت تکانشی سر همکلاسیم رو کوبیدم تو میز ناظم! وقتی بردنمون دفتر منتظر بودم تا یک کتک حسابی از مدیر بخورم! مدیرمون پرسید:«چه مرگت بوده سرگلزایی؟»
گفتم:«آقا فحش ناموسی داد!»
لبخند محوی از صورت مدیرمون گذشت. از پشت میزش بلند شد و به سمت همکلاسیم رفت و برعکس انتظار من گوشش رو پیچوند و داد زد:«آره؟ همچین غلطی کردی!» و اینجوری به من فهموند که کار اشتباهی نکردم و به عنوان یک نَر تونستم از ناموسم در مقابل رویا پردازی یک پسرک کچل کج و کوله دفاع کنم و بهش بفهمونم مادههای خانوادهی من رو از رویاهای خاک بر سریش بیرون کنه! امروز از تمام اون احساس افتخار و تحسین یک اضطراب گذرا مونده که وقتی مادهای از قبیلهی من با نرِ دیگری در ارتباطه به سراغم میاد و زمزمههای همکلاسیهایی که از پشت خاطراتم فریاد میزنن:«خاک بر سر بی غیرتت! جرش بده!»
📸سهیل سرگلزایی
📝سهیل سرگلزایی
@szcafe
https://t.me/joinchat/AAAAADu0ycAlNL-9TnwPxA
یکمی فکر کردم و در صادقانه ترین حالت ممکن جواب دادم:«مدت زیادیه که در رابطه با غیرت، عملی انجام نمیدم. نه کسی رو بازخواست میکنم و نه کسی رو محدود میکنم اما واقعیت اینه که گاهی عمیقاً خشمگین یا مضطرب میشم اما یاد گرفتم کنترلش کنم و بروزش ندم!» اونشب خودم خیلی به موضوع غیرت و پسر ایرانی فکر کردم! دوستم راست میگفت! غیرت بخش غیر قابل انفکاکی از اکثر پسرهای ایرانیه! ما که از اونور خبر نداریم. اما چیزی که دوستم نمیدونست این بود که این غیرت برای خود ما هم عمیقا آزار دهندهست و در واقع به ما هم تحمیل میشه! نظام تربیتی و آموزشی به ما تحمیل کرد که ما به عنوان نَرِ خانواده وظیفهی پاسداری از مادههای خانواده روی دوشمونه! خاطرم اومد که توی مدرسه مدیری داشتیم ترسناک و تندخو که به شدت با کسی که کتک کاری راه بندازه برخورد میکرد. یک روز رو به روی دفتر ناظممون با همکلاسیم کل کل میکردیم که بهم فحش "ناموسی" داد. یادم میاد صدای تمام همکلاسیهام رو که زمزمه وار توی گوشم میپیچید:«چه چیزی گفت! جرش بده سهیل! خاک بر سرت اگر پارَش نکنی!» و من در یک حرکت تکانشی سر همکلاسیم رو کوبیدم تو میز ناظم! وقتی بردنمون دفتر منتظر بودم تا یک کتک حسابی از مدیر بخورم! مدیرمون پرسید:«چه مرگت بوده سرگلزایی؟»
گفتم:«آقا فحش ناموسی داد!»
لبخند محوی از صورت مدیرمون گذشت. از پشت میزش بلند شد و به سمت همکلاسیم رفت و برعکس انتظار من گوشش رو پیچوند و داد زد:«آره؟ همچین غلطی کردی!» و اینجوری به من فهموند که کار اشتباهی نکردم و به عنوان یک نَر تونستم از ناموسم در مقابل رویا پردازی یک پسرک کچل کج و کوله دفاع کنم و بهش بفهمونم مادههای خانوادهی من رو از رویاهای خاک بر سریش بیرون کنه! امروز از تمام اون احساس افتخار و تحسین یک اضطراب گذرا مونده که وقتی مادهای از قبیلهی من با نرِ دیگری در ارتباطه به سراغم میاد و زمزمههای همکلاسیهایی که از پشت خاطراتم فریاد میزنن:«خاک بر سر بی غیرتت! جرش بده!»
📸سهیل سرگلزایی
📝سهیل سرگلزایی
@szcafe
https://t.me/joinchat/AAAAADu0ycAlNL-9TnwPxA
Telegram
Cafe sz
این خاک مال ماست :عکسها و سفرنامه های سهیل و دوربینش ، موسیقی و ادبیات🌿☮️
instagram: soheil.sz
ارتباط با من:
@soheil_sargolzayi
instagram: soheil.sz
ارتباط با من:
@soheil_sargolzayi
#مقاله
#پنکهای_که_فقط_خودش_را_خنک_میکند
گیر کردهام که چه کاری درست است! وقتی روزنامهنگارها و اصحاب رسانه برای مصاحبه به سراغم میآیند، نمیدانم وظیفه من چیست. میدانم که حرفهایم را سانسور میکنند. از یکطرف به خودم میگویم حتی اگر نصف حرفهایم را به گوش مخاطب برسانند باید راضی باشم چرا که سایت شخصی و کانال تلگرام من که بیش از چند هزار نفر خواننده ندارد؛ خوانندگان سایت و کانال من هم که خودشان افراد تحصیلکرده و فرهنگی هستند. اما این هفتهنامه ها و روزنامهها صدها هزار خواننده دارند، آن هم از اقشار مختلف. این گونه خودم را راضی میکنم که با آنها مصاحبه کنم.
لطفا سانسور نکنید!
معمولا بر سر اینکه «لطفا سانسور نکنید!» با آنها حرف میزنم. پاسخشان این است که اگر سانسور نکنیم تعطیلمان میکنند، تعطیلی یک رسانه مستقل بهنفع فرهنگ ملی ماست؟! شما راضی به بیکار شدن دهها مطبوعاتی و روزنامهنگار هستید؟!
این گونه است که کوتاه میآیم. من آنچه بر حق میدانم و »«داروی فرهنگ بیمار» است نسخه میکنم و میپذیرم که یک پاراگراف از مقاله یا مصاحبه من هم حذف شود. چاره چیست؟! من که نباید صفر یا صد باشم! اما گاهی وقتی مقاله یا مصاحبه در میآید میبینم فقط حذف نکردهاند، تحریفش هم کردهاند! آنطور تحریفشده که نه تنها مخاطب پیام من را نمیگیرد که گاهی پیام معکوس از آن میگیرد...
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
برای مطالعه متن کامل مقاله بالا لطفا به لینک زیر در وبسایت دکتر سرگلزایی مراجعه فرمایید:
از اینجا بخوانید
#سانسور #تحریف #دکتر_سرگلزایی
#drsargolzaei
@drsargolzaei
#پنکهای_که_فقط_خودش_را_خنک_میکند
گیر کردهام که چه کاری درست است! وقتی روزنامهنگارها و اصحاب رسانه برای مصاحبه به سراغم میآیند، نمیدانم وظیفه من چیست. میدانم که حرفهایم را سانسور میکنند. از یکطرف به خودم میگویم حتی اگر نصف حرفهایم را به گوش مخاطب برسانند باید راضی باشم چرا که سایت شخصی و کانال تلگرام من که بیش از چند هزار نفر خواننده ندارد؛ خوانندگان سایت و کانال من هم که خودشان افراد تحصیلکرده و فرهنگی هستند. اما این هفتهنامه ها و روزنامهها صدها هزار خواننده دارند، آن هم از اقشار مختلف. این گونه خودم را راضی میکنم که با آنها مصاحبه کنم.
لطفا سانسور نکنید!
معمولا بر سر اینکه «لطفا سانسور نکنید!» با آنها حرف میزنم. پاسخشان این است که اگر سانسور نکنیم تعطیلمان میکنند، تعطیلی یک رسانه مستقل بهنفع فرهنگ ملی ماست؟! شما راضی به بیکار شدن دهها مطبوعاتی و روزنامهنگار هستید؟!
این گونه است که کوتاه میآیم. من آنچه بر حق میدانم و »«داروی فرهنگ بیمار» است نسخه میکنم و میپذیرم که یک پاراگراف از مقاله یا مصاحبه من هم حذف شود. چاره چیست؟! من که نباید صفر یا صد باشم! اما گاهی وقتی مقاله یا مصاحبه در میآید میبینم فقط حذف نکردهاند، تحریفش هم کردهاند! آنطور تحریفشده که نه تنها مخاطب پیام من را نمیگیرد که گاهی پیام معکوس از آن میگیرد...
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
برای مطالعه متن کامل مقاله بالا لطفا به لینک زیر در وبسایت دکتر سرگلزایی مراجعه فرمایید:
از اینجا بخوانید
#سانسور #تحریف #دکتر_سرگلزایی
#drsargolzaei
@drsargolzaei
Forwarded from نیازستان (محسن یارمحمدی)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#آموزش_ازمابهتران
در همه ی جهان موضوع یا مساله ی آموزش و پرورش یکی از اصلی ترین عرصه های چالش برانگیز انسانی است...
لزوم یا عدم لزوم آموزش، محتوا ، مجریان ، چگونه گی اجرا و... همه و همه محل بحث است.
اما آن چیزی که روشن است اینکه برخی کشورها در این میدان با فواصلی کهکشانی نسبت به سایر کشورها پیش می روند کشف می کنند می سازند و.. اصلاح می کنند. این صد و چند ثانیه نگاهی است به آموزش و پرورش در میان شادترین، راضی ترین، برخوردارترین و... مردم جهان.
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
در همه ی جهان موضوع یا مساله ی آموزش و پرورش یکی از اصلی ترین عرصه های چالش برانگیز انسانی است...
لزوم یا عدم لزوم آموزش، محتوا ، مجریان ، چگونه گی اجرا و... همه و همه محل بحث است.
اما آن چیزی که روشن است اینکه برخی کشورها در این میدان با فواصلی کهکشانی نسبت به سایر کشورها پیش می روند کشف می کنند می سازند و.. اصلاح می کنند. این صد و چند ثانیه نگاهی است به آموزش و پرورش در میان شادترین، راضی ترین، برخوردارترین و... مردم جهان.
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Forwarded from خیالات سرزده
نامت را به یاد می آورم
دلم می لرزد
نیز دستم
با دست لرزان قلم را بر می دارم
می نویسم نامت را
بر قیقاج خطوطی که می روند
و باز نمی گردند
چنان لرزان
که جز خودم سر در نیاورد
می نویسم دوباره و سه باره و هزاران هزار باره...
کجا پنهان کنم اینهمه مشق را
می بارم و نامت را به دریا می سپارم
بخار می شود و می بارد
و می شوید همه نام ها را از در و دیوار شهر
ای آزادی...
افسانه نجاتی
@khialatesarzadeh
دلم می لرزد
نیز دستم
با دست لرزان قلم را بر می دارم
می نویسم نامت را
بر قیقاج خطوطی که می روند
و باز نمی گردند
چنان لرزان
که جز خودم سر در نیاورد
می نویسم دوباره و سه باره و هزاران هزار باره...
کجا پنهان کنم اینهمه مشق را
می بارم و نامت را به دریا می سپارم
بخار می شود و می بارد
و می شوید همه نام ها را از در و دیوار شهر
ای آزادی...
افسانه نجاتی
@khialatesarzadeh
#کلاس_آنلاین
کارگاه تحلیل رویا در روانکاوی (تئوری)
دکتر محمدرضا سرگلزایی-روانپزشک
۱۹ و ۲۰ اسفند ۱۴۰۰
پنجشنبه: ساعت ۱۸ تا ۲۱
جمعه ۱۰ تا ۱۳
پیام به واتسآپ:
۰۹۱۲۰۰۶۴۸۵۶
ثبتنام آنلاین:
Salimpsy.com
#تحلیل_رویا #رویا #دکتر_سرگلزایی
#drsargolzaei
@drsargolzaei
کارگاه تحلیل رویا در روانکاوی (تئوری)
دکتر محمدرضا سرگلزایی-روانپزشک
۱۹ و ۲۰ اسفند ۱۴۰۰
پنجشنبه: ساعت ۱۸ تا ۲۱
جمعه ۱۰ تا ۱۳
پیام به واتسآپ:
۰۹۱۲۰۰۶۴۸۵۶
ثبتنام آنلاین:
Salimpsy.com
#تحلیل_رویا #رویا #دکتر_سرگلزایی
#drsargolzaei
@drsargolzaei
#تقویم_آموزشی
"تقویم آموزشی دکتر سرگلزایی در اسفند ۱۴۰۰"
• جمعه ششم اسفندماه - ساعت ۱۸ تا ۲۱
وبینار زندگی به مثابه سفر قهرمانی:
۱۲ مرحلۀ یک زندگی بالنده به روایت کارول پیرسون
مرکز روانشناسی ماهان:
09053581454
mahanpsyc.com
•پنجشنبه ۱۲ اسفند (از ساعت ۱۸ تا ۲۱)
و جمعه ۱۳ اسفند (از ساعت ۱۰ صبح تا ۱۳)
موضوع: کاربرد قصهگویی خلاق به عنوان آزمون فرافکن (ویژۀ درمانگران تحلیلی)
مؤسسۀ آن آموز: 09158824003
https://www.onamooz.com
•پنجشنبه ۱۹ اسفندماه ساعت ۱۰ صبح - لایو اینستاگرامی
موضوع: گفتگو با ساره سرگلزایی مترجم کتاب «زنانگی از دست رفته»
نوشتۀ رابرت جانسون، به مناسبت هشتم مارچ روز جهانی زن
در صفحۀ دوّم اینستاگرامی دکتر سرگلزایی: @drsargolzaee
•پنجشنبه ۱۹ اسفندماه (از ساعت ۱۸ تا ۲۱)
و جمعه ۲۰ اسفندماه (از ساعت ۱۰ صبح تا ۱۳)
موضوع: کارگاه تحلیل رؤیا در روانکاوی
پایگاه روانشناسی سلیم
واتساپ: 09120064856
salimpsy.com
• جمعه ۲۰ اسفندماه ۱۴۰۰ (از ساعت ۱۸ تا ۲۱:۳۰)
گفتگو با دکتر محسن یارمحمدی و دکتر حسین محمودی راجع به فیلم سینمایی «آینه» ساختۀ آندری تارکوفسکی (اتحاد جماهیر شوروی - 1975)
کافه فیلو: https://cafephilo.ir
#drsargolzaei
@drsargolzaei
"تقویم آموزشی دکتر سرگلزایی در اسفند ۱۴۰۰"
• جمعه ششم اسفندماه - ساعت ۱۸ تا ۲۱
وبینار زندگی به مثابه سفر قهرمانی:
۱۲ مرحلۀ یک زندگی بالنده به روایت کارول پیرسون
مرکز روانشناسی ماهان:
09053581454
mahanpsyc.com
•پنجشنبه ۱۲ اسفند (از ساعت ۱۸ تا ۲۱)
و جمعه ۱۳ اسفند (از ساعت ۱۰ صبح تا ۱۳)
موضوع: کاربرد قصهگویی خلاق به عنوان آزمون فرافکن (ویژۀ درمانگران تحلیلی)
مؤسسۀ آن آموز: 09158824003
https://www.onamooz.com
•پنجشنبه ۱۹ اسفندماه ساعت ۱۰ صبح - لایو اینستاگرامی
موضوع: گفتگو با ساره سرگلزایی مترجم کتاب «زنانگی از دست رفته»
نوشتۀ رابرت جانسون، به مناسبت هشتم مارچ روز جهانی زن
در صفحۀ دوّم اینستاگرامی دکتر سرگلزایی: @drsargolzaee
•پنجشنبه ۱۹ اسفندماه (از ساعت ۱۸ تا ۲۱)
و جمعه ۲۰ اسفندماه (از ساعت ۱۰ صبح تا ۱۳)
موضوع: کارگاه تحلیل رؤیا در روانکاوی
پایگاه روانشناسی سلیم
واتساپ: 09120064856
salimpsy.com
• جمعه ۲۰ اسفندماه ۱۴۰۰ (از ساعت ۱۸ تا ۲۱:۳۰)
گفتگو با دکتر محسن یارمحمدی و دکتر حسین محمودی راجع به فیلم سینمایی «آینه» ساختۀ آندری تارکوفسکی (اتحاد جماهیر شوروی - 1975)
کافه فیلو: https://cafephilo.ir
#drsargolzaei
@drsargolzaei
✳️وبینارر "کاربرد قصه گویی خلاق به عنوان آزمون فرافکن"
.
👤مدرس: دکتر محمدرضا سرگلزایی، روانپزشک و پژوهشگر
.
⏰تاریخ های برگزاری:
۱۲ اسفند، ساعت ۱۸ الی ۲۱
۱۳ اسفند، ساعت ۱۰ الی ۱۳
.
🔖گواهینامه گذراندن دوره
..
✅برای کسب اطلاعات بیشتر و استفاده از تخفیف ویژه با ما در ارتباط باشید
@onamooz_com
۰۹۱۵۸۸۲۴۰۰۳
@onamooz_com
۰۹۱۵۸۸۲۴۰۰۳
@drsargolzaei
.
👤مدرس: دکتر محمدرضا سرگلزایی، روانپزشک و پژوهشگر
.
⏰تاریخ های برگزاری:
۱۲ اسفند، ساعت ۱۸ الی ۲۱
۱۳ اسفند، ساعت ۱۰ الی ۱۳
.
🔖گواهینامه گذراندن دوره
..
✅برای کسب اطلاعات بیشتر و استفاده از تخفیف ویژه با ما در ارتباط باشید
@onamooz_com
۰۹۱۵۸۸۲۴۰۰۳
@onamooz_com
۰۹۱۵۸۸۲۴۰۰۳
@drsargolzaei
#مقاله
#هانا_آرنت_کارل_یاسپرس_و_مسئولیت_سیاسی
هانا آرنت در سال ۱۹۰۶ در یک خانواده یهودی – آلمانی متولد شد و از سال ۱۹۲۴ به تحصیل در رشته فلسفه در دانشگاههای ماربورگ، فرایبورگ و هایدلبرگ پرداخت و شاگرد مارتینهایدگر، ادموندهوسرل و کارلیاسپرس بود که هر کدام نقش برجستهای در اگزیستانسیالیسم آلمانی و پدیدارشناسی داشتند. رساله دکتری فلسفه هانا آرنت “مفهوم عشق در دیدگاه سنتآگوستین” بود که زیر نظر کارل یاسپرس روانپزشک-فیلسوف آلمانی انجام گرفته بود.
کارل یاسپرس هم در سال ۱۸۸۳ در آلمان متولد شده بود و در ۱۹۰۸ تحصیلات طب خود را در دانشگاه هایدلبرگ تمام کردهبود و در همان سال وارد تحصیلات روانپزشکی در همان دانشگاه شد. یاسپرس در ۱۹۱۳ کتاب “آسیب شناسی روانی عمومی” را نوشت که نگاهی پدیدارشناسانه به تجربه بیماری روانی است. پس از آن یاسپرس به فلسفه علاقمند شد. ابتدا به تدریس روان شناسی در دانشکده فلسفه هادلبرگ پرداخت و از سال ۱۹۲۱ کار بالینی را رها کرد و وارد حوزه فلسفه شد.
در سال ۱۹۳۳ نازیها در آلمان رویکارآمدند و سیاست یهودیستیزی را آغازکردند. “گونتر اشترن” همسر هانا آرنت همان سال به پاریس گریخت اما هانا آرنت تصمیم گرفت که در برلین بماند و به مبارزه با نازیها بپردازد. دستگیر وی توسط “گشتاپو” (پلیس سیاسی نازی ها) و بازجویی یک هفتهای اش او را به این نتیجه رساند که نمیتواند در درون آلمان به مبارزه با نازیها ادامه دهد بنابراین پس از آزادی از زندان ابتدا به پراگ، سپس به ژنو و در نهایت به پاریس گریخت و در آنجا در کنار فعالیتهای پژوهشی خود به مبارزه فکری و اجتماعی علیه نازیها ادامه داد. وقتی آلمان هیتلری فرانسه را اشغال کرد هانا آرنت به لیسبون و سپس به نیویورک گریخت.
مارتین هایدگر که زمانی استاد راهنمای هانا آرنت بود و دورهای نیز روابط عاشقانه با آرنت داشت مسیر دیگری را طی کرد. او به نازیها پیوست و رئیس دانشگاه فرایبورگ شد و قوانینی را که حکومت نازی بر ضد استادان یهودی وضع کردهبود به اجرا گذاشت و از جمله استاد خودش ادموند هوسرل را از دانشگاه اخراج کرد.
کارل یاسپرز یهودی نبود ولی از آنجا که با “گرترود مایر” یهودی ازدواج کرده ود نازیها او را دارای “تمایلات یهودی” تشخیص دادند و در سال ۱۹۳۷ از دانشگاه اخراج کردند و انتشار نوشتههای او را هم ممنوع کردند. یاسپرز اما علیرغم تهدید به اعزام به اردوگاههای کار اجباری تا پایان جنگ و سقوط نازیها در آلمان ماند و پس از جنگ در ۱۹۴۸ به بازل (سوییس) مهاجرت کرد و به تدریس فلسفه ادامهداد...
برای مطالعه متن کامل مقاله بالا لطفا به لینک زیر در وبسایت دکتر سرگلزایی مراجعه فرمایید:
از اینجا بخوانید
#هانا_آرنت #کارل_یاسپرس #دکتر_سرگلزایی
#drsargolzaei
@drsargolzaei
#هانا_آرنت_کارل_یاسپرس_و_مسئولیت_سیاسی
هانا آرنت در سال ۱۹۰۶ در یک خانواده یهودی – آلمانی متولد شد و از سال ۱۹۲۴ به تحصیل در رشته فلسفه در دانشگاههای ماربورگ، فرایبورگ و هایدلبرگ پرداخت و شاگرد مارتینهایدگر، ادموندهوسرل و کارلیاسپرس بود که هر کدام نقش برجستهای در اگزیستانسیالیسم آلمانی و پدیدارشناسی داشتند. رساله دکتری فلسفه هانا آرنت “مفهوم عشق در دیدگاه سنتآگوستین” بود که زیر نظر کارل یاسپرس روانپزشک-فیلسوف آلمانی انجام گرفته بود.
کارل یاسپرس هم در سال ۱۸۸۳ در آلمان متولد شده بود و در ۱۹۰۸ تحصیلات طب خود را در دانشگاه هایدلبرگ تمام کردهبود و در همان سال وارد تحصیلات روانپزشکی در همان دانشگاه شد. یاسپرس در ۱۹۱۳ کتاب “آسیب شناسی روانی عمومی” را نوشت که نگاهی پدیدارشناسانه به تجربه بیماری روانی است. پس از آن یاسپرس به فلسفه علاقمند شد. ابتدا به تدریس روان شناسی در دانشکده فلسفه هادلبرگ پرداخت و از سال ۱۹۲۱ کار بالینی را رها کرد و وارد حوزه فلسفه شد.
در سال ۱۹۳۳ نازیها در آلمان رویکارآمدند و سیاست یهودیستیزی را آغازکردند. “گونتر اشترن” همسر هانا آرنت همان سال به پاریس گریخت اما هانا آرنت تصمیم گرفت که در برلین بماند و به مبارزه با نازیها بپردازد. دستگیر وی توسط “گشتاپو” (پلیس سیاسی نازی ها) و بازجویی یک هفتهای اش او را به این نتیجه رساند که نمیتواند در درون آلمان به مبارزه با نازیها ادامه دهد بنابراین پس از آزادی از زندان ابتدا به پراگ، سپس به ژنو و در نهایت به پاریس گریخت و در آنجا در کنار فعالیتهای پژوهشی خود به مبارزه فکری و اجتماعی علیه نازیها ادامه داد. وقتی آلمان هیتلری فرانسه را اشغال کرد هانا آرنت به لیسبون و سپس به نیویورک گریخت.
مارتین هایدگر که زمانی استاد راهنمای هانا آرنت بود و دورهای نیز روابط عاشقانه با آرنت داشت مسیر دیگری را طی کرد. او به نازیها پیوست و رئیس دانشگاه فرایبورگ شد و قوانینی را که حکومت نازی بر ضد استادان یهودی وضع کردهبود به اجرا گذاشت و از جمله استاد خودش ادموند هوسرل را از دانشگاه اخراج کرد.
کارل یاسپرز یهودی نبود ولی از آنجا که با “گرترود مایر” یهودی ازدواج کرده ود نازیها او را دارای “تمایلات یهودی” تشخیص دادند و در سال ۱۹۳۷ از دانشگاه اخراج کردند و انتشار نوشتههای او را هم ممنوع کردند. یاسپرز اما علیرغم تهدید به اعزام به اردوگاههای کار اجباری تا پایان جنگ و سقوط نازیها در آلمان ماند و پس از جنگ در ۱۹۴۸ به بازل (سوییس) مهاجرت کرد و به تدریس فلسفه ادامهداد...
برای مطالعه متن کامل مقاله بالا لطفا به لینک زیر در وبسایت دکتر سرگلزایی مراجعه فرمایید:
از اینجا بخوانید
#هانا_آرنت #کارل_یاسپرس #دکتر_سرگلزایی
#drsargolzaei
@drsargolzaei
Forwarded from آفتاب مهر
وبینار آنلاین موانع تفکر نقاد
موضوع
🔸 استعاره های فرانسیس بیکن در باره ی موانع تفکر نقاد
🔸مغالطات شایع
🔸همنوایی، یارگیری و اطاعت
دکتر محمدرضا سرگلزایی، روانپزشک
جمعه ۲۶ فروردین ساعت ۱۰ تا ۱۳
@aftabemehr
09121483033
88109349
insta: aftabemehr_
موضوع
🔸 استعاره های فرانسیس بیکن در باره ی موانع تفکر نقاد
🔸مغالطات شایع
🔸همنوایی، یارگیری و اطاعت
دکتر محمدرضا سرگلزایی، روانپزشک
جمعه ۲۶ فروردین ساعت ۱۰ تا ۱۳
@aftabemehr
09121483033
88109349
insta: aftabemehr_
#پرسش_و_پاسخ
❓پرسش:
درود و ارادت استاد ارجمند
سپاس ویژه بابت نوشتههای بسیار ارزنده و کارآمدتان در تلگرام و آرزوی نیک فرجامی و سرافرازی برای شما و همه ایرانیان. پرسشی چند گاهی است برایم به وجود آمده و در هر پیام و نوشتار شما هم افزونتر میشود و آن این که چنین مینماید که شما باوری به آن چه #قانون_جذب نامیده میشود ندارید و بیشتر به کنش و واکنش دانش - پایه، باور دارید که صد البته بجا و اندیشمندانه است. بنده دانش روانشناسی ندارم، بلکه به سبب کنجکاوی چند کتابی با محتوای "قانون جذب" خواندهام و به نظرم با برخی از باورهای فرا زمینی و دینی ما هم سو میباشد. بسا این که "روح" و وابستههایش هنوز در درک دانش ما نمیگنجد و نخواهد گنجید (...قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَ ما أُوتيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَليلاً. اسراء/85) و از دیگر سو، دانش جدیدی که در زمینه فیزیک کوانتوم بیان میشود، نشانگر این است که قانون جذب را میتوان با دیدگاه دانش- پایه آن جناب باور کرد!. خواهشمندم بزرگواری فرمایید و تردید و دو دلی مرا پاسخی - همچون همیشه درخور و شایسته - عنایت فرمایید. سپاس فراوان
✍ پاسخ #دکترسرگلزایی:
سلام و ارادت
آنچه راجع به ارتباط بین قانون جذب و یافتههای فیزیک کوانتوم گفته میشود ناشی از فهم نادرست فیزیک کوانتوم است. حوزهٔ فیزیک کوانتوم مربوط به «سطح زیر اتمی» است، یافتههای فیزیک نسبیّت هم مربوط به سرعت نزدیک به سرعت نور، در حالی که ما نه در سطح sub-atomic زندگی میکنیم و نه در سرعت نزدیک به سرعت نور! بنابراین زندگی ما با مکانیک نیوتنی بیشتر قابل فهم است تا فیزیک کوانتوم و فیزیک نسبیّت. قانون «کارما» که این روزها با نام قانون جذب معروف شده است یک باور مذهبی کهن است و نه یک قانون علمی. ایمان مذهبی یک مقوله است و اثبات علمی یک مقولهٔ دیگر. در کتاب «مشتاقی و مهجوری» استاد مصطفی ملکیان بحث مفصّلی در این زمینه وجود دارد.
تندرست و شادکام باشید
#کوانتوم #فیزیک_کوانتوم #انرژی #دکتر_سرگلزایی
#drsargolzaei
@drsargolzaei
❓پرسش:
درود و ارادت استاد ارجمند
سپاس ویژه بابت نوشتههای بسیار ارزنده و کارآمدتان در تلگرام و آرزوی نیک فرجامی و سرافرازی برای شما و همه ایرانیان. پرسشی چند گاهی است برایم به وجود آمده و در هر پیام و نوشتار شما هم افزونتر میشود و آن این که چنین مینماید که شما باوری به آن چه #قانون_جذب نامیده میشود ندارید و بیشتر به کنش و واکنش دانش - پایه، باور دارید که صد البته بجا و اندیشمندانه است. بنده دانش روانشناسی ندارم، بلکه به سبب کنجکاوی چند کتابی با محتوای "قانون جذب" خواندهام و به نظرم با برخی از باورهای فرا زمینی و دینی ما هم سو میباشد. بسا این که "روح" و وابستههایش هنوز در درک دانش ما نمیگنجد و نخواهد گنجید (...قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَ ما أُوتيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَليلاً. اسراء/85) و از دیگر سو، دانش جدیدی که در زمینه فیزیک کوانتوم بیان میشود، نشانگر این است که قانون جذب را میتوان با دیدگاه دانش- پایه آن جناب باور کرد!. خواهشمندم بزرگواری فرمایید و تردید و دو دلی مرا پاسخی - همچون همیشه درخور و شایسته - عنایت فرمایید. سپاس فراوان
✍ پاسخ #دکترسرگلزایی:
سلام و ارادت
آنچه راجع به ارتباط بین قانون جذب و یافتههای فیزیک کوانتوم گفته میشود ناشی از فهم نادرست فیزیک کوانتوم است. حوزهٔ فیزیک کوانتوم مربوط به «سطح زیر اتمی» است، یافتههای فیزیک نسبیّت هم مربوط به سرعت نزدیک به سرعت نور، در حالی که ما نه در سطح sub-atomic زندگی میکنیم و نه در سرعت نزدیک به سرعت نور! بنابراین زندگی ما با مکانیک نیوتنی بیشتر قابل فهم است تا فیزیک کوانتوم و فیزیک نسبیّت. قانون «کارما» که این روزها با نام قانون جذب معروف شده است یک باور مذهبی کهن است و نه یک قانون علمی. ایمان مذهبی یک مقوله است و اثبات علمی یک مقولهٔ دیگر. در کتاب «مشتاقی و مهجوری» استاد مصطفی ملکیان بحث مفصّلی در این زمینه وجود دارد.
تندرست و شادکام باشید
#کوانتوم #فیزیک_کوانتوم #انرژی #دکتر_سرگلزایی
#drsargolzaei
@drsargolzaei
دکتر سرگلزایی drsargolzaei pinned «#تقویم_آموزشی "تقویم آموزشی دکتر سرگلزایی در اسفند ۱۴۰۰" • جمعه ششم اسفندماه - ساعت ۱۸ تا ۲۱ وبینار زندگی به مثابه سفر قهرمانی: ۱۲ مرحلۀ یک زندگی بالنده به روایت کارول پیرسون مرکز روانشناسی ماهان: 09053581454 mahanpsyc.com •پنجشنبه ۱۲ اسفند…»
#معرفی_کتاب
نام کتاب: #مناره_های_وارونه
نویسنده: #یاسر_فراشاهی_نژاد
ناشر: طرح نو
مرکز پخش: کتابسرای دشتی- ۰۲۱۶۶۴۹۰۶۶۰
«….. ما هم فیلمهای تبلیغاتی تولید میکنیم. هرچه بیشتر میسازیم و بیشتر پول میسازیم. کار ما هنر-صنعت است. اصلا هنر غیرصنعتی به درد لای جرز هم نمیخورد. این را یک منتقد در شبکه چهار میگفت که الان نامش را بهخاطر ندارم.
این وعده را به شما میدهم که خبرهای خوبی در راه است. میخواهم به یاری دوستان یک سریال را کلید بزنیم. بعد از آن هم کارهای سینمایی و شهرت و ثروت و… اما خوب هرچیزی هزینه دارد…یکی باید وقتش را هزینه کند، یکی مثل من پول و اعتبارش را و دیگری… دوستان عزیز؛ همینطور که میدونید من از صفر شروع کردم. از کارگری؛ دنیای ما دنیای پیشرفت است. شرایط برای همه آماده است فقط خودت باید بتونی راهت رو پیدا کنی. من اگه هدف نداشتم و تلاش نمیکردم الان یه کارگر ساده بودم…»
نرگس هنوز با انگشتش ور میرفت. تهمانده برچسب «فروشی» از دستش پاک نمیشد. از یک هفته پیش این سومینبار بود که این حرفها را میشنید. البته دوبار قبل را آقای تهیهکننده پشت تلفن به او گفته بود…
نرگس احساس میکرد آقای «د» این حرفها را به او میزند. نرگس فکر کرد دیگران هم احتمالا میدانند که بیشتر نظر تهیهکننده به نرگس است. احتمالا همه اکنون دارند به نرگس فکر میکنند. به آینده درخشان او در سینما. اگر روزی معروف و محبوب شد شاید بتواند از دست این تهیهکننده هم خلاص شود. و از دست خوابهایی که مدام به سراغش میآمد. این خوابها چون سکانسهای فیلم تبلیغاتی بارها و بارها تکرار میشد. حتی در بیداری؛ حتی وقتی برای لحظهای چشم روی هم میگذاشت. کارگردان تازهکار و تازه فارغالتحصیل از دانشکده هنر، با آن زلفهای درهم و ریشهای مجعّد، مدام کات میداد. نرگس از داخل یک کمپوت هلو بیرون میپرید و آقای «د» با یک لباس رکابی و پشمهایی که مثل سیم ظرفشویی از شانههایش بیرون زده بود، با یک چنگال به نرگس نزدیک میشد و بعد کات…. گویی دیگر به خوابهایی از این دست معتاد شده بود…..
کتاب منارههای وارونه مجموعهای است از چند داستان کوتاه که با شعری سپید گشوده میشوند، سبکی که یاسر فراشاهینژاد از ادبیات کلاسیک ایران به ادبیات مدرن آورده است. بیشتر داستانهای این کتاب حول محور دغدغههای وجودی (اگزیستانسیال) میگردند و محتوایی سورئال دارند. داستانهای «از رؤیا تا رؤیا»، «تا پایان وقت اداری» و «پنجره» از عشق و تنهایی میگویند. ...
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
برای مطالعه متن کامل مطلب بالا لطفا به لینک زیر در وبسایت دکتر سرگلزایی مراجعه فرمایید:
از اینجا بخوانید
#drsargolzaei
@drsargolzaei
نام کتاب: #مناره_های_وارونه
نویسنده: #یاسر_فراشاهی_نژاد
ناشر: طرح نو
مرکز پخش: کتابسرای دشتی- ۰۲۱۶۶۴۹۰۶۶۰
«….. ما هم فیلمهای تبلیغاتی تولید میکنیم. هرچه بیشتر میسازیم و بیشتر پول میسازیم. کار ما هنر-صنعت است. اصلا هنر غیرصنعتی به درد لای جرز هم نمیخورد. این را یک منتقد در شبکه چهار میگفت که الان نامش را بهخاطر ندارم.
این وعده را به شما میدهم که خبرهای خوبی در راه است. میخواهم به یاری دوستان یک سریال را کلید بزنیم. بعد از آن هم کارهای سینمایی و شهرت و ثروت و… اما خوب هرچیزی هزینه دارد…یکی باید وقتش را هزینه کند، یکی مثل من پول و اعتبارش را و دیگری… دوستان عزیز؛ همینطور که میدونید من از صفر شروع کردم. از کارگری؛ دنیای ما دنیای پیشرفت است. شرایط برای همه آماده است فقط خودت باید بتونی راهت رو پیدا کنی. من اگه هدف نداشتم و تلاش نمیکردم الان یه کارگر ساده بودم…»
نرگس هنوز با انگشتش ور میرفت. تهمانده برچسب «فروشی» از دستش پاک نمیشد. از یک هفته پیش این سومینبار بود که این حرفها را میشنید. البته دوبار قبل را آقای تهیهکننده پشت تلفن به او گفته بود…
نرگس احساس میکرد آقای «د» این حرفها را به او میزند. نرگس فکر کرد دیگران هم احتمالا میدانند که بیشتر نظر تهیهکننده به نرگس است. احتمالا همه اکنون دارند به نرگس فکر میکنند. به آینده درخشان او در سینما. اگر روزی معروف و محبوب شد شاید بتواند از دست این تهیهکننده هم خلاص شود. و از دست خوابهایی که مدام به سراغش میآمد. این خوابها چون سکانسهای فیلم تبلیغاتی بارها و بارها تکرار میشد. حتی در بیداری؛ حتی وقتی برای لحظهای چشم روی هم میگذاشت. کارگردان تازهکار و تازه فارغالتحصیل از دانشکده هنر، با آن زلفهای درهم و ریشهای مجعّد، مدام کات میداد. نرگس از داخل یک کمپوت هلو بیرون میپرید و آقای «د» با یک لباس رکابی و پشمهایی که مثل سیم ظرفشویی از شانههایش بیرون زده بود، با یک چنگال به نرگس نزدیک میشد و بعد کات…. گویی دیگر به خوابهایی از این دست معتاد شده بود…..
کتاب منارههای وارونه مجموعهای است از چند داستان کوتاه که با شعری سپید گشوده میشوند، سبکی که یاسر فراشاهینژاد از ادبیات کلاسیک ایران به ادبیات مدرن آورده است. بیشتر داستانهای این کتاب حول محور دغدغههای وجودی (اگزیستانسیال) میگردند و محتوایی سورئال دارند. داستانهای «از رؤیا تا رؤیا»، «تا پایان وقت اداری» و «پنجره» از عشق و تنهایی میگویند. ...
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
برای مطالعه متن کامل مطلب بالا لطفا به لینک زیر در وبسایت دکتر سرگلزایی مراجعه فرمایید:
از اینجا بخوانید
#drsargolzaei
@drsargolzaei
#چشم_تاریخ
#صلح_يك_مبارز
«هيچ ويتكنگی مرا كاكا سياه خطاب نمیكند.»
جملهی كوتاهی كه محمدعلی كلی در سال ۱۹۶۶ به زبان آورد و به خوبی در چهارچوب قابليتهای او به عنوان يك قهرمان میگنجد:
به سرعت درك میشود؛ دقتی به برندگی تيغ دارد؛ گفتنش شهامت میخواهد و قدرت ضربهی آن سهمگين است.
با اينكه آمريكا درگير جنگی طولانی در كشوری دور دست يعنی ويتنام
بود، معترضان هم در داخل درگير مبارزهی بیخشونتی بودند كه هدف آن
ويران كردن بنيادهای تبعيض نژادی بود كه نوعی آپارتايد آمريكایی محسوب
میشد. تكجمله علی، تناقض جنگيدن برای آزادی در خارج از مرزها، و
سركوب و ضرب و جرح كسانی كه به دنبال حقوق اوليهی خود در داخل
كشور بودند را به نمايش گذاشت.
علی ۲۵ ساله، قهرمان سنگينوزن بوكس جهان، شخصيتی بسيار جنجالی
بود. سخنرانی قوی بود و میدانست كه حرفش به گوش دنيا میرسد، چرا كه
از خبرسازترين مردان جهان بود. وی در اوج زندگی حرفهایی خود دست به
فداكاری جالب توجهی زد؛ در بهار ۱۹۶۷ برای خدمت به نظام وظيفه احضار
شد؛ او میتوانست با شركت در مسابقات نمايشی، دورهی خود را به پايان
رساند و در عمليات نظامی شركت نكند. اما او مردی پايبند به اصول بود. وی
با اشاره به زادگاهش «لوئيزويل كنتاكی» پرسيد: چرا آنها بايد از من بخواهند
كه يونيفورم بپوشم و ده هزار مايل دورتر از وطن بر سر ويتنامیها بمب بريزم يا آنها را به رگبار ببندم، در حالی كه با سياهپوستان لوئيزويل مانند سگان رفتار میشود و آنها را از حقوق اوليهی انسانی خود محروم كردهاند؟ نه، من ده هزار مايل دور از وطن نمیروم كه به كشتار و سوزاندن ملت فقير ديگری كمك كنم تا تسلط بردهداران سفيد، بر ديگر رنگينپوستان دنيا ادامه پيدا كند.
در ۲۸ آوريل ۱۹۶۷ وقتی نام علی را در مركز مقدماتی ارتش خواندند، از
انجام دادن مراحل اوليهی پذيرش امتناع كرد. او میدانست ممكن است به
زندان بيفتد و آيندهی حرفهايش نيز در خطر قرار بگيرد، ولی در عين حال
میخواست الگويی برای ديگران باشد.
علی بازداشت شد. عنوان قهرمان جهان
را از او پس گرفتند و از شركت در مسابقات بوكس نيز محروم شد. او برای
امتناع از خدمت سربازی، به حداكثر مدت حبس، يعنی پنج سال ـ كه البته
دادگاه تجديدنظر آن را نقض كرد ـ و پرداخت ده هزار دلار جريمه محكوم
شد. مدت محروميت او از بوكس، سه سال طول كشيد؛ زمانی كه میتوانست
بهترين دوران زندگی حرفهای او باشد.
تصوری كه اكنون از علی داريم در گذر زمان دستخوش تغيير شده است.
اما قدرت شخصيت و بيانيههای تحريكآميز و نيز تصميمگيریهای بحثانگيز او، جامعهی آمريكا را به چالش كشيد.
ريچارد هريس هنرپيشهی معروف سينما، مقايسهی سادهای دارد. هر بوكسوری در دنيا حاضر است روحش را بفروشد تا قهرمان سنگينوزن جهان شود؛ علی چه كرد؟ او با رها كردن عنوان قهرمانی جهان، روحش را مجدداً به دست آورد.
برگرفته از کتاب کنشهای کوچک ایستادگی
علی محمدی
#drsargolzaei
@drsargolzaei
#صلح_يك_مبارز
«هيچ ويتكنگی مرا كاكا سياه خطاب نمیكند.»
جملهی كوتاهی كه محمدعلی كلی در سال ۱۹۶۶ به زبان آورد و به خوبی در چهارچوب قابليتهای او به عنوان يك قهرمان میگنجد:
به سرعت درك میشود؛ دقتی به برندگی تيغ دارد؛ گفتنش شهامت میخواهد و قدرت ضربهی آن سهمگين است.
با اينكه آمريكا درگير جنگی طولانی در كشوری دور دست يعنی ويتنام
بود، معترضان هم در داخل درگير مبارزهی بیخشونتی بودند كه هدف آن
ويران كردن بنيادهای تبعيض نژادی بود كه نوعی آپارتايد آمريكایی محسوب
میشد. تكجمله علی، تناقض جنگيدن برای آزادی در خارج از مرزها، و
سركوب و ضرب و جرح كسانی كه به دنبال حقوق اوليهی خود در داخل
كشور بودند را به نمايش گذاشت.
علی ۲۵ ساله، قهرمان سنگينوزن بوكس جهان، شخصيتی بسيار جنجالی
بود. سخنرانی قوی بود و میدانست كه حرفش به گوش دنيا میرسد، چرا كه
از خبرسازترين مردان جهان بود. وی در اوج زندگی حرفهایی خود دست به
فداكاری جالب توجهی زد؛ در بهار ۱۹۶۷ برای خدمت به نظام وظيفه احضار
شد؛ او میتوانست با شركت در مسابقات نمايشی، دورهی خود را به پايان
رساند و در عمليات نظامی شركت نكند. اما او مردی پايبند به اصول بود. وی
با اشاره به زادگاهش «لوئيزويل كنتاكی» پرسيد: چرا آنها بايد از من بخواهند
كه يونيفورم بپوشم و ده هزار مايل دورتر از وطن بر سر ويتنامیها بمب بريزم يا آنها را به رگبار ببندم، در حالی كه با سياهپوستان لوئيزويل مانند سگان رفتار میشود و آنها را از حقوق اوليهی انسانی خود محروم كردهاند؟ نه، من ده هزار مايل دور از وطن نمیروم كه به كشتار و سوزاندن ملت فقير ديگری كمك كنم تا تسلط بردهداران سفيد، بر ديگر رنگينپوستان دنيا ادامه پيدا كند.
در ۲۸ آوريل ۱۹۶۷ وقتی نام علی را در مركز مقدماتی ارتش خواندند، از
انجام دادن مراحل اوليهی پذيرش امتناع كرد. او میدانست ممكن است به
زندان بيفتد و آيندهی حرفهايش نيز در خطر قرار بگيرد، ولی در عين حال
میخواست الگويی برای ديگران باشد.
علی بازداشت شد. عنوان قهرمان جهان
را از او پس گرفتند و از شركت در مسابقات بوكس نيز محروم شد. او برای
امتناع از خدمت سربازی، به حداكثر مدت حبس، يعنی پنج سال ـ كه البته
دادگاه تجديدنظر آن را نقض كرد ـ و پرداخت ده هزار دلار جريمه محكوم
شد. مدت محروميت او از بوكس، سه سال طول كشيد؛ زمانی كه میتوانست
بهترين دوران زندگی حرفهای او باشد.
تصوری كه اكنون از علی داريم در گذر زمان دستخوش تغيير شده است.
اما قدرت شخصيت و بيانيههای تحريكآميز و نيز تصميمگيریهای بحثانگيز او، جامعهی آمريكا را به چالش كشيد.
ريچارد هريس هنرپيشهی معروف سينما، مقايسهی سادهای دارد. هر بوكسوری در دنيا حاضر است روحش را بفروشد تا قهرمان سنگينوزن جهان شود؛ علی چه كرد؟ او با رها كردن عنوان قهرمانی جهان، روحش را مجدداً به دست آورد.
برگرفته از کتاب کنشهای کوچک ایستادگی
علی محمدی
#drsargolzaei
@drsargolzaei
#تحلیل_فیلم
گروه هماندیشیهای بهسوی سیمرغ تقدیم میکند:
تحلیل فیلم سینمایی
* "آینه"*
کارگردان: آندره تارکوفسکی
محصول ۱۹۸۵
حضور در این همایش برای همراهان وفادار هماندیشیهای بهسوی سیمرغ رایگان است.
دیگر علاقمندان میتوانند با پرداخت یکصدهزار تومان در این همایش شرکت کنند.
تحلیل فیلم از سه دیدگاه روانشناسی، فلسفه و ….
*دکتر محمدرضا سرگلزایی
*دکتر محسن یارمحمدی
* دکتر حسین محمودی
زمان: *جمعه بیستم اسفندماه*
ساعت ۱۸ تا ۲۱:۳۰
(سه ساعت و نیم)
لینک ثبت نام:
https://cafephilo.ir/30morgh-10
#drsargolzaei
@drsargolzaei
گروه هماندیشیهای بهسوی سیمرغ تقدیم میکند:
تحلیل فیلم سینمایی
* "آینه"*
کارگردان: آندره تارکوفسکی
محصول ۱۹۸۵
حضور در این همایش برای همراهان وفادار هماندیشیهای بهسوی سیمرغ رایگان است.
دیگر علاقمندان میتوانند با پرداخت یکصدهزار تومان در این همایش شرکت کنند.
تحلیل فیلم از سه دیدگاه روانشناسی، فلسفه و ….
*دکتر محمدرضا سرگلزایی
*دکتر محسن یارمحمدی
* دکتر حسین محمودی
زمان: *جمعه بیستم اسفندماه*
ساعت ۱۸ تا ۲۱:۳۰
(سه ساعت و نیم)
لینک ثبت نام:
https://cafephilo.ir/30morgh-10
#drsargolzaei
@drsargolzaei
Khake Khasteh
Dariush
#آهنگ
#خاک_خسته
خواننده: #داریوش
ترانه سرا: #ایرج_جنتی_عطائی
آهنگ: #بابک_افشار
تنظیم: زاره کشیشیان
@drsargolzaei
#خاک_خسته
خواننده: #داریوش
ترانه سرا: #ایرج_جنتی_عطائی
آهنگ: #بابک_افشار
تنظیم: زاره کشیشیان
@drsargolzaei
#تأملات
#زخمی
زخمها را میکنم تا فراموش نکنم
جنگی را که من سربازش بودم و تو شطرنج باز!
#دکترمحمدرضاسرگلزایی
برای دانلود مجموعه تأملات دکتر سرگلزایی لطفا به لینک زیر در وبسایت دکتر سرگلزایی مراجعه فرمایید:
از اینجا کلیک کنید
#drsargolzaei
@drsargolzaei
#زخمی
زخمها را میکنم تا فراموش نکنم
جنگی را که من سربازش بودم و تو شطرنج باز!
#دکترمحمدرضاسرگلزایی
برای دانلود مجموعه تأملات دکتر سرگلزایی لطفا به لینک زیر در وبسایت دکتر سرگلزایی مراجعه فرمایید:
از اینجا کلیک کنید
#drsargolzaei
@drsargolzaei
#تأملات
#گندم_زار
مترسکها
کلاغها
جنگ، پیروزی، شرافت ملی!
گندمها؟
یاد من، تو را فراموش!
#دکترمحمدرضاسرگلزایی
برای دانلود مجموعه تأملات دکتر سرگلزایی لطفا به لینک زیر در وبسایت دکتر سرگلزایی مراجعه فرمایید:
از اینجا کلیک کنید
#drsargolzaei
@drsargolzaei
#گندم_زار
مترسکها
کلاغها
جنگ، پیروزی، شرافت ملی!
گندمها؟
یاد من، تو را فراموش!
#دکترمحمدرضاسرگلزایی
برای دانلود مجموعه تأملات دکتر سرگلزایی لطفا به لینک زیر در وبسایت دکتر سرگلزایی مراجعه فرمایید:
از اینجا کلیک کنید
#drsargolzaei
@drsargolzaei
Forwarded from Hamid Akhavein
📐🦠🧨روز مهندس در روزگار اومیکرونی _ اوکراینی
ساقی ارباده به "اندازه" خورد نوشش باد
ورنه اندیشه ٔ این کار فراموشش باد*
🖋واژه انگلیسی Geometry ( هندسه ) از زبان یونانی ریشه گرفته است. این کلمه از دو کلمه «Geo»ٍ به معنای زمین و «metry» به معنای اندازه گیری تشکیل شده است. بنابراین هندسه، دانش اندازه گیری زمین است و اولین بار توسط مصریان باستان برای تعیین مرزها و حدود و ثغور زمین های کشاورزی بکار میرفت تا مانع جنگ و نزاع بر سر مرزهایی شود که با هر بار بالا و پایین رفتن رود نیل دستخوش تغییر میشدند.
در فارسی این واژه در اصل در زبان پهلوی "هندَچَک.... handaĉak" یا "هنداچک" بوده که در پارسی دری «اندازه» شده است و در واقع مشتمل بر دو بخش بوده...."هندَ" به معنای ساختن، ترکیب کردن، یکپارچه کردن و "چَک" به معنای جستجو و کاوش است و روی هم رفته، "هندَچک" یا "هندسه" به معنی "یکپارچه کردن دستاورد جستجو" می باشد.
بعدها همین کلمه "اندازه" فارسی، به زبان عربی وارد میشود و به اصطلاح مُعرَّب شده و تبدیل به هندسه میشود.
هندسه، از اصول علوم ریاضی است و علمی است که در آن از احوال مقدارها و اندازه ها بحث شود. هندسه دانستن اندازه ها و مهندس به معنای هندسه دان و به مفهوم اندازه دان است.
هندسه آن رشته از ریاضیات است که مطالعه در فضا و اشکال و اجسام قابل تصور در این فضا می نماید.
دنیا پر از اشکال و اندازه های ثابت هندسی است. تمام اشیاء دست ساز انسان که در خانه ها و زندگی هاست حاصل هندسه ی مثلث، مربع، دایره و سایر چند ضلعی هایی ست که به انسان احساس ثبات بدهند.
دنیای امروز، از اندازه ها و ساختارهایی که به انسان ثبات بدهد خارج شده است.
اشکال موزون اجتماعی که برمبنای عدل و تعادل و اندازه باشند جای خود را به بی قوارگی و ناموزونی و اشکال خارج از اندازه داده اند. جهان روز به روز ناموزون تر و بی ثبات تر میگردد و علایمی چون گسترش اختلافات طبقاتی، فقر، ظلم، گرسنگی، بیماری های نو ظهور و جنگ از نشانه های این گسیختگی و بی نظمی اندازه ای و ساختاری هستند.
از دیدگاه "اریک برن"، جهان امروز شاید بیش از گرسنگی غذا و گرسنگی نوازش، از گرسنگی ساختار و بی امنیتی رنج میبرد.
احساس امنیتی که از شناخته بودن و قابل پیشبینی بودن اتفاقات و رویدادها سرچشمه میگیرد.
دنیای امروز بیشتر از همیشه به مهندسان اندازه دان و اندازه ساز شجاع و شریف نیرومندی نیاز دارد که به رهبران خارج از قواره و اندازه رهبری امروز جهان یاد بدهند که.....
مگوی و منه تا توانی قدم
زاندازه بیرون زاندازه کم **
اندازه نگهدار که اندازه نکوست
هم لایق دشمن است و هم لایق دوست**
📐روز مهندس مبارک
*حافظ
**سعدی
😷رشت.دکترحمیداخوین.۱۴۰۰/۱۲/۵.ایام اومیکرونی_اوکراینی.😷
#روز_مهندس
#اوکراین
#اومیکرون
Https://Telegram.me/HypnoseChannel
Insta: Instagram.com/Hamid_akhavein
ساقی ارباده به "اندازه" خورد نوشش باد
ورنه اندیشه ٔ این کار فراموشش باد*
🖋واژه انگلیسی Geometry ( هندسه ) از زبان یونانی ریشه گرفته است. این کلمه از دو کلمه «Geo»ٍ به معنای زمین و «metry» به معنای اندازه گیری تشکیل شده است. بنابراین هندسه، دانش اندازه گیری زمین است و اولین بار توسط مصریان باستان برای تعیین مرزها و حدود و ثغور زمین های کشاورزی بکار میرفت تا مانع جنگ و نزاع بر سر مرزهایی شود که با هر بار بالا و پایین رفتن رود نیل دستخوش تغییر میشدند.
در فارسی این واژه در اصل در زبان پهلوی "هندَچَک.... handaĉak" یا "هنداچک" بوده که در پارسی دری «اندازه» شده است و در واقع مشتمل بر دو بخش بوده...."هندَ" به معنای ساختن، ترکیب کردن، یکپارچه کردن و "چَک" به معنای جستجو و کاوش است و روی هم رفته، "هندَچک" یا "هندسه" به معنی "یکپارچه کردن دستاورد جستجو" می باشد.
بعدها همین کلمه "اندازه" فارسی، به زبان عربی وارد میشود و به اصطلاح مُعرَّب شده و تبدیل به هندسه میشود.
هندسه، از اصول علوم ریاضی است و علمی است که در آن از احوال مقدارها و اندازه ها بحث شود. هندسه دانستن اندازه ها و مهندس به معنای هندسه دان و به مفهوم اندازه دان است.
هندسه آن رشته از ریاضیات است که مطالعه در فضا و اشکال و اجسام قابل تصور در این فضا می نماید.
دنیا پر از اشکال و اندازه های ثابت هندسی است. تمام اشیاء دست ساز انسان که در خانه ها و زندگی هاست حاصل هندسه ی مثلث، مربع، دایره و سایر چند ضلعی هایی ست که به انسان احساس ثبات بدهند.
دنیای امروز، از اندازه ها و ساختارهایی که به انسان ثبات بدهد خارج شده است.
اشکال موزون اجتماعی که برمبنای عدل و تعادل و اندازه باشند جای خود را به بی قوارگی و ناموزونی و اشکال خارج از اندازه داده اند. جهان روز به روز ناموزون تر و بی ثبات تر میگردد و علایمی چون گسترش اختلافات طبقاتی، فقر، ظلم، گرسنگی، بیماری های نو ظهور و جنگ از نشانه های این گسیختگی و بی نظمی اندازه ای و ساختاری هستند.
از دیدگاه "اریک برن"، جهان امروز شاید بیش از گرسنگی غذا و گرسنگی نوازش، از گرسنگی ساختار و بی امنیتی رنج میبرد.
احساس امنیتی که از شناخته بودن و قابل پیشبینی بودن اتفاقات و رویدادها سرچشمه میگیرد.
دنیای امروز بیشتر از همیشه به مهندسان اندازه دان و اندازه ساز شجاع و شریف نیرومندی نیاز دارد که به رهبران خارج از قواره و اندازه رهبری امروز جهان یاد بدهند که.....
مگوی و منه تا توانی قدم
زاندازه بیرون زاندازه کم **
اندازه نگهدار که اندازه نکوست
هم لایق دشمن است و هم لایق دوست**
📐روز مهندس مبارک
*حافظ
**سعدی
😷رشت.دکترحمیداخوین.۱۴۰۰/۱۲/۵.ایام اومیکرونی_اوکراینی.😷
#روز_مهندس
#اوکراین
#اومیکرون
Https://Telegram.me/HypnoseChannel
Insta: Instagram.com/Hamid_akhavein
Telegram
🍀🍀 ( یادداشت های یک پزشک/روانشناس.....دکتر اخوین☘)
دغدغه ها ، اندیشه ها ، خاطرات و دل نوشته ها..
دکتر اخوین..."پزشک و روانشناس"
دکتر اخوین..."پزشک و روانشناس"
#پرسش_و_پاسخ
❓پرسش:
با سلام و احترام
سوالی دارم درباره نیاز انسان به قدرت و کنترل.
در برخی نظریههای روانشناسی گفته میشود که نیاز به قدرت یک نیاز اساسی در هر انسان است، آیا شما هم طرفدار این نظریه هستید؟
در سلسله مراتب نیازهای مزلو این نیاز دیده نمیشه. من این نیاز را در خودم و افراد نزدیک به خودم هم زیاد نمیبینم.
منظور از نیاز به قدرت چیست؟
آیا قدرت در این مقوله ترجمه درستی است برای واژه power ؟
و یک سوال کلی: رویکردهای مختلف روانشناسی نیازهای اساسی انسان را یکسان تعریف نمیکنند، مثلاً گلسر، مزلو و TA هر کدام این را جور دیگری میبینند، آنچه در اکثر نظریهها مشترک است یک نیاز است که با واژه ها و ترجمههای مختلف تعریف میشه: ارتباط، احساس تعلق، نوازش یا محبت. بقیه نیازهای اساسی در هر رویکردی جور دیگریست.
برای خودشناسی چطور میشه نیازهای اساسی را مطالعه کرد و کدام نظریه را باید قبول کرد؟
ممنون اگر پاسخ بدهید.
با احترام
✍ پاسخ #دکترسرگلزایی:
با سلام و احترام
۱- من پدیدههای روانشناختی را آن طوری میبینم که سنایی غزنوی در تمثیل فیل در شهر نابینایان بیان کرده و مولانا نیز در تمثیل فیل در تاریکی تکرار کرده است؛ به این معنا که نظریهپردازان روانشناسی هر کدام بخشی از انسان را مشاهده کردهاند و شناختهاند و شرح دادهاند بنابراین من به جای این که به این فکر کنم که کدامیک درست گفتهاند به تجمیع نظریات فکر میکنم، به این که در این لحظۀ خاص کدام نظریه به فهم این فرد یا این جمع خاص، بیشتر کمک میکند. به تعبیر میلان کوندرا راجع به هیچ پدیدهای نمیتوان دو نظریۀ متناقض را پذیرفت به جز در مورد انسان، راجع به انسان دو نظریۀ متناقض میتوانند درست باشند.
۲- نیاز به قدرت که ابتدا آلفرد آدلر و سپس تئودور آدورنو و اخیراً ویلیام گلسر به آن پرداختهاند در تحقیقات زیستشناسی و روانشناسی تکاملی و نیز در پژوهشهای روانشناسی اجتماعی به اثبات رسیده است، ولی همانطور که کمیّت و اولویت نیاز به غذا یا نیاز به سکس یا نیاز به معنا در افراد مختلف متفاوت است، کمیّت نیاز به قدرت نیز در افراد مختلف متفاوت است؛ این تفاوت هم ریشۀ ژنتیک-بایولوژیک دارد، هم ریشۀ فرهنگی-تربیتی.
سرسبز باشید
#قدرت #نیاز_به_قدرت #دکتر_سرگلزایی
#drsargolzaei
@drsargolzaei
❓پرسش:
با سلام و احترام
سوالی دارم درباره نیاز انسان به قدرت و کنترل.
در برخی نظریههای روانشناسی گفته میشود که نیاز به قدرت یک نیاز اساسی در هر انسان است، آیا شما هم طرفدار این نظریه هستید؟
در سلسله مراتب نیازهای مزلو این نیاز دیده نمیشه. من این نیاز را در خودم و افراد نزدیک به خودم هم زیاد نمیبینم.
منظور از نیاز به قدرت چیست؟
آیا قدرت در این مقوله ترجمه درستی است برای واژه power ؟
و یک سوال کلی: رویکردهای مختلف روانشناسی نیازهای اساسی انسان را یکسان تعریف نمیکنند، مثلاً گلسر، مزلو و TA هر کدام این را جور دیگری میبینند، آنچه در اکثر نظریهها مشترک است یک نیاز است که با واژه ها و ترجمههای مختلف تعریف میشه: ارتباط، احساس تعلق، نوازش یا محبت. بقیه نیازهای اساسی در هر رویکردی جور دیگریست.
برای خودشناسی چطور میشه نیازهای اساسی را مطالعه کرد و کدام نظریه را باید قبول کرد؟
ممنون اگر پاسخ بدهید.
با احترام
✍ پاسخ #دکترسرگلزایی:
با سلام و احترام
۱- من پدیدههای روانشناختی را آن طوری میبینم که سنایی غزنوی در تمثیل فیل در شهر نابینایان بیان کرده و مولانا نیز در تمثیل فیل در تاریکی تکرار کرده است؛ به این معنا که نظریهپردازان روانشناسی هر کدام بخشی از انسان را مشاهده کردهاند و شناختهاند و شرح دادهاند بنابراین من به جای این که به این فکر کنم که کدامیک درست گفتهاند به تجمیع نظریات فکر میکنم، به این که در این لحظۀ خاص کدام نظریه به فهم این فرد یا این جمع خاص، بیشتر کمک میکند. به تعبیر میلان کوندرا راجع به هیچ پدیدهای نمیتوان دو نظریۀ متناقض را پذیرفت به جز در مورد انسان، راجع به انسان دو نظریۀ متناقض میتوانند درست باشند.
۲- نیاز به قدرت که ابتدا آلفرد آدلر و سپس تئودور آدورنو و اخیراً ویلیام گلسر به آن پرداختهاند در تحقیقات زیستشناسی و روانشناسی تکاملی و نیز در پژوهشهای روانشناسی اجتماعی به اثبات رسیده است، ولی همانطور که کمیّت و اولویت نیاز به غذا یا نیاز به سکس یا نیاز به معنا در افراد مختلف متفاوت است، کمیّت نیاز به قدرت نیز در افراد مختلف متفاوت است؛ این تفاوت هم ریشۀ ژنتیک-بایولوژیک دارد، هم ریشۀ فرهنگی-تربیتی.
سرسبز باشید
#قدرت #نیاز_به_قدرت #دکتر_سرگلزایی
#drsargolzaei
@drsargolzaei