دکتر سرگلزایی drsargolzaei
38.4K subscribers
1.85K photos
101 videos
167 files
3.32K links
Download Telegram
#افسردگی_یک_کلمه_چند_معنا 
قسمت ششم

کشف وضعیت «افسردگی مزاجی» بر اساس ثبت تغییرات هیجانی در یک «جدول تقویمی» میسر می شود. فرد می تواند تاریخ را براساس روزهای ماه بر ستون افقی و وضع هیجانی خود را براساس  درجه بندی «نشاط» یا «غم» بر محور عمودی رسم می کند:

(نمونه ای از #نمودار پایش ماهانهٔ خُلق در ادامه پیوست شده است)

مثلا اگر چنین  نموداری نشان  دهد که این فرد دوره های 5- 4 روزهٔ غم، دوره های 2-1 روزهٔ خنثی، دوره های 3-7 روزهٔ نشاط را  بدون محرّک مشخص می گذراند و اگر او این نمودار را در چند ماه متوالی رسم کند قادر است پیش بینی کند که روزهای اول تا چهارم، سیزدهم تا شانزدهم و بیست و سوم تا بیست و ششم هر ماه بیشترین نشاط و تحرک را دارد بنابراین مهمترین و پیچیده ترین فعالیتهای خود را در آن روزها انجام دهد. اما اگر فرد مقهور این تغییرات هیجانی خود باشد و نتواند برنامه زندگی خود را با برنامه ضرباهنگ درونی اش هماهنگ کند، شاید بهتر باشد این تغییرات را تجربه نکند و ثبات خلق داشته باشد. چگونه؟ از آنجا که این تغییرات وابسته به مزاج فرد (Temperamental) 
هستند، درمان های روانشناختی در کنترل آنها بی اثرند و تنها درمان هایی دارویی می توانند بر آن اثر گذار باشند. داروهای تثبیت کننده خلق، ضدافسردگی های جدید، آنتاگویست های دوپامین-سروتونین و بلوک کننده های کانال کلسیم از داروهایی هستند که برای کنترل بی ثباتی هیجانی پیشنهاد شده اند. بحث درباره نحوه تجویز این داروها از موضوع مقاله خارج است و در درسنامه های روانپزشکی بطور جامع مورد بحث قرار می گیرند. 

4- افسردگی بعنوان منش 

این نوع افسردگی از یک نظر شبیه به «افسردگی بعنوان مزاج» است و آن الگوی «مزمن» آن است. یعنی نمی توان همچون «افسردگی بعنوان واکنش» و «افسردگی بعنوان سوگواری» آن را پاسخی به یک «رویداد» در زندگی دانست و نمی توان برای آن «زمان شروع» مشخص کرد. اما از سوی دیگر این نوع افسردگی بر خلاف افسردگی مزاجی، اساس زیست شناختی
 (Biologic)
 ندارد و به هیچ وجه به درمان دارویی نیز پاسخ نمی دهد! چرا؟ به این دلیل که این نوع افسردگی نه یک تغییر در ناقلین عصبی مغز که یک «نقش انتخاب شده» است و ما نمی توانیم با دارو «انتخاب های» انسان ها را تغییر دهیم. چگونه یک فرد افسردگی را بعنوان یک «نقش» انتخاب می کند؟! هر یک از ما براساس «تأییدی» که از سایرین دریافت می کنیم به تدریج یاد می گیریم که چه «تعریفی» از «خود» به دیگران ارائه دهیم. در یک محیط به فرد «جاه طلب»، «رقابت جو» و «موفقیت طلب» تأیید و پاداش داده می شود، طبعاً افراد زیادی یاد می گیرند که در این محیط خود را با این ویژگی ها تعریف کنند. اما در یک محیط دیگر افراد «ضعیف» و «ناتوان» بیشتر مورد توجه و محبت قرار می گیرند. در چنین محیطی هیچ بعید نیست که افراد خود را «بیچاره»، «گرفتار» و «افسرده» نشان دهند و به تدریج آنقدر با این نقش، خو می گیرند که خودشان را برای خود هم این چنین تعریف می کنند! آنگاه خودشان باور می کنند افسرده اند و حتی در محیط هایی هم که این نقش تأیید و توجهی ایجاد نمی کند به آن ادامه می دهند چرا که خود را این چنین باور کرده اند! #اریک_برن در کتاب های #بازیها و #بعد_از_سلام_چه_میگویید؟ به تفصیل راجع به این «نقش ها» توضیح می دهد.

 گذشته از تشریح ماجرایی که منجر به «انتخاب نقش افسرده» می شود، تکلیف درمانگر در مورد چنین مراجعانی چیست؟ پس از اینکه درمانگر به این اطمینان خاطر رسید که با چنین موردی مواجه است، درمان دو مرحله دارد. مرحله اول این است که مراجع را به این آگاهی برساند که او بیمار نیست بلکه او خود چنین نقشی را انتخاب کرده و می کند. این کار، چندان آسان نیست چرا که ابراز این ایده به مراجع تأثیر مثبتی ایجاد نمی کند، درمانگر لازم است کمک کند که او به این ایده «برسد». «شنیدن» نظر درمانگر به تنهایی دردی را دوا نمی کند، مهم است که مراجع بتواند با نگاه درمانگر زندگی را «ببیند». گاهی اوقات لازم است درمانگر ماه ها با حوصلگی و تأنی و با سؤالات هدفدار زیرکانه-که به آنها سؤالات سقراطی می گوییم ـ مراجع را به نقطه نظر خود «برساند» و گاهی بر عکس مراجع نیاز به «تلنگر» فوری و گاهی شدید دارد تا «تکان بخورد». 

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

@drsargolzaei
Drsagolzaei.com
#مقاله
#افسردگی_یک_کلمه_چند_معنا
قسمت هفتم (آخر)

تنها «تجربۀ درمان» می تواند #درمانگر را به این نقطه برساند که تشخیص دهد کجا لازم است با تأنی و مدارا پیش رود و کجا باید  «ضربه بزند». #هرمان_هسه در داستان «محرم راز» در کتاب #سه_قصه به زیبایی این حقیقت را توصیف می کند که گروهی از انسان ها برای تغییر نیاز به «قاطعیت» دارند و برخی دیگر نیاز به «لطافت».
مرحله دوم درمان زمانی اتفاق می افتد که مراجع با «سناریویی» که تاکنون بازی کرده است آشنا می شود و در می یابد که مسئول تغییر دادن این نمایش خود اوست؛ در اینجا نقش درمانگر کمی تغییر می کند و به جای نقش اکتشافی (explorative) اولیه و رویکرد سقراطی (Socratic approach)، لازم است درمانگر در موضع طراح و کارگردان سناریوی جدید (Designer) قرار گیرد و روابط جدید مراجع را با جهان پیرامونش سازماندهی کند. گاهی لازم است برای خو کردن مراجع به نقش جدید، این نقش در فضای درمان تمرین شود، فرایندی که به آن playing Role می گوییم. اغلب لازم است که برای ایفای نقش جدید، به درمانجو تکالیفی را برای انجام در فواصل جلسات درمان «حکم» کنیم و به اجرای آنها پافشاری کنیم و از او گزارش بگیریم و هرگاه مراجع با خزیدن به «لاک ناتوانی» شانه از زیر تکالیف خالی می کند مجدداً به او کمک کنیم تا «ببیند» که این کار نیز شکلی است از بازی «ننه من غریبم» و «کار من با این چیزا درست نمی شه، باید یه فکر اساسی کنیم»!
 
5- افسردگی بعنوان بیماری
 
بالاخره افسردگی در بعضی از بیماران نه واکنش است، نه سوگ، نه مزاج و نه منش بلکه واقعاً یک بیماری است، همانگونه که «کم کاری تیروئید» ، «گلوکوم»، «بیماری کرون»، و «لوپوس»! 
فردی که پیش از این «فاقد علائم افسردگی» بوده دچار علائمی می شود همچون احساس غم و یأس، بی حوصلگی، ناتوانی در لذت بردن از چیزهایی که قبلاً برایش لذت بخش بوده اند، خستگی و ضعف، اشکال در تمرکز و حافظه، اشکال در عملکردهای پایه بدنی همچون خواب، اشتها، میل جنسی و تحرک و انرژی، کم شدن اعتماد به نفس، بی علاقگی به زندگی، افکار مرگ و حتی اشتغال ذهنی با خودکشی. 
گرچه ممکن است یک عامل ناخوشایند محیطی(stressor) در شروع بیماری نقش داشته باشد اما این عامل تنها همچون یک شعله ور کننده عمل می کند در واقع مثل این است که کسی را که کاملاً لب چاه بوده را هول داده باشد. پس اگر استرسور، فقط نقش تسریع کننده دارد پس عاملی اصلی چیست؟ به نظر می رسد شناخته ترین عامل، وجود زمینه ارثی است. لازم است بدانیم که افسردگی بعنوان بیماری هم الگوهای مختلفی دارد. فقط فهرست وار ذکر می کنم که این افسردگی می تواند الگوی دو قطبی داشته باشد (یعنی اینکه انتظار رخداد «مانیا» Mania  که شکل متضادی با افسردگی دارد را نیز در بیمار داریم) و می تواند الگوی یک قطبی داشته باشد. الگوی دو قطبی شامل اختلال دو قطبی تیپ I ، II و III است و الگوی یک قطبی شامل اختلال افسردگی ماژور، اختلال افسردگی مینور، اختلال افسردگی راجعۀ گذرا، اختلال ملال پیش قاعدگی، افسردگی پس از زایمان، اختلال عاطفی فصلی و فرم های طبقه بندی نشده دیگر است. گاهی نیز «بیماری افسردگی» ثانوی به بیماری های دیگر (همچون پرکاری تیروئید، پارکینسون، مولتیپل اسکلروزیس، بدخیمی ها و ........) یا ثانوی به مصرف داروها (همچون کورتیکوستروئیدها، اینترفرون و .....) یا مواد (ترکیبات تریاک، الکل و ....) رخ می دهد . 
در هر صورت، چه «بیماری افسردگی» یک قطبی باشد، چه دو قطبی؛ چه اولیه باشد و چه ثانوی به یک اختلال طبی یا دارو یا مواد، این «بیماری» یک مسأله طبی است و نیاز به اقدامات دارویی دارد. طبعاً موضوع درمان دارویی این بیماری از موضوع این مقاله خارج است. درمان روانشناختی در این بیماری به هیچوجه جایگزین درمان دارویی نیست بلکه دانش روانشناسی درمانگر باید صرف این شود که ارتباط پزشک بیمار (Rapport) با ثبات شود، همکاری بیمار با درمان دارویی
(compliance)
بیشتر گردد و بیمار آموزش صحیح و کاربردی راجع به سیر بیماریش پیدا کند و با اطمینان بخشی درمانگر، دوران انتظار بین شروع دارو و احساس بهبودی را امیدوارانه تر تحمّل نماید. 

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#پرسش_و_پاسخ

*پرسش:

با سلام خدمت استاد ارجمند جناب دکتر سرگلزایی و تشکر از مطالب بسیار مفید شما بزرگوار. 

لطفاً در مورد " تفاوت و افتراق درد از افسردگی از دیدگاه روانپزشکی و فلسفه و الهیات " مطلبی بنویسید یا رفرنس معرفی بفرمایید. ممنون.

دستیار روانپزشکی 


*پاسخ #دکترسرگلزایی :

سلام و احترام
در چند روز اخیر مقاله ای با عنوان #افسردگی_یک_کلمه_چند_معنا در کانال گذاشته شده است. در ادامه هم #فایل_صوتی کلاسی از من با عنوان #افسردگی_از_دیدگاه_زیستی_روانی_اجتماعی_معنوی که حدود ده سال پیش ارائه کرده ام در کانال گذاشته خواهد شد. امیدوارم پاسخ سؤالتان را در این مقاله و کلاس بیابید.

سبز باشید

T.me/drsargolzaei
#پرسش_و_پاسخ

*پرسش:

سلام و عرض احترام خدمت استاد ارجمند جناب اقاى دكتر سرگلزايى عزيز
پيشاپيش بابت مطالب مفيدى كه در كانال تلگرامتان به اشتراك ميذاريد بسيار سپاسگزارم.

بنده ٢٣ سال دارم و پسر اخر خانواده هستم.
١ برادر و ٢ خواهر بزرگتر از خودم دارم.
مشكل بنده این است كه به طور دوره اى هر از گاهى احساس پوچى و بى معنايى در زندگى ميكنم.
گاهى احساس ميكنم كه چيزى مثل سابق خوشحالم نميكنه.
در زندگى ام احساس سر در گمى ميكنم
چيزهايى كه در زندگى دارم خوشحالم نميكنه

از شما استاد گرامى خواهشمندم كه بنده رو راهنمايى كنيد.



*پاسخ #دکترسرگلزایی :

سلام و احترام

حالات ناخوشایند ذهنی مثل احساس سردرگمی، پوچی و بی معنایی می توانند دلیل زیستی (طبّی) داشته باشند، دلیل روان شناختی (نگرشی) داشته باشند یا دلیل اجتماعی (موقعیّتی). بسته به این که کدام دسته از دلایل ایجاد کنندهٔ احوال ناخوشایند ما باشند نوع مداخلهٔ مورد نیاز هم متفاوت خواهد بود.

در مقالهٔ #افسردگی_یک_کلمه_چند_معنا و در #فایل_صوتی کلاس #افسردگی_از_دیدگاه_زیستی_روانی_اجتماعی_معنوی به طور مفصّل به این موضوع پرداخته ام.

ممنونم که نوشته هایم را می خوانید.

T.me/drsargolzaei
#پرسش_و_پاسخ


*پرسش:

سلام
تقریبا چهار ماه است که با شما از طریق اینترنت اشنا شدم و مطالب شما را می‌خوانم و گوش می‌دهم از شما بسیار اموختم از این بابت بسیار سپاسگزارم.

در کلاس #افسردگی_و_اضطراب در مورد #بتهوون مطالبی را گفتید که برای من سوالاتی را ایجاد کرد؛

اشاره کردید که در سایتی گفتگویی بین دو پزشک را خواندید.
پزشک اول می‌پرسد که اگر زنی حامله به تو مراجعه کند که رخت‌شور است و شوهرش مبتلا به سفلیس باشد و ۵ فرزند عقب‌مانده و بیمار داشته باشد به او چه می‌گویی؟
پزشک دوم پیشنهاد سقط جنین می‌دهد.
پزشک اول می‌گوید در این صورت تو دنیا را از وجود بتهوون محروم می‌کردی.

داستان بسیار تاثیرگذار و تکان ‌دهنده‌ای بود اما من شک کردم و با کمی جستجو در اینترنت متوجه شدم که بتهوون فرزند اول مادرش بوده فرزندان قبلی مادرش فوت کرده بودند.  شغل او کار در آشپزخانه یک قصر بوده و هیچ کدام از فرزندانش عقب‌مانده، کر یا... نبودند حزییات را در #لینک1 می‌توانید بخوانید.

داستانی که نقل کردید افسانه‌ای است که توسط کاتولیکی به نام موریس مارینگ برای مخالفت با سقط جنین ساخته شده است و تا کنون توسط افرادی همچون ریچارد داوکینز و پیتر مداور نقد شده است.
داوکینز نهایت حماقت در این داستان را تنها دلیل برای ایراد یک اتهام نادرست و دزدیدن حق حیات یک انسان توسط سقط جنین می‌داند و سپس به دروغ بودن قسمت‌های مختلف ان اشاره می‌کند.
پیتر مداور هم به سست بودن نتیجه‌گیری در این داستان اشاره می‌کند و می‌گوید حتی اگر فرض کنیم ارتباطی بین یک پدر مبتلا به سفلیس و تولد نابغه‌ای موسیقی در جهان وجود دارد در این صورت دنیا بیشتر توسط جلوگیری از بارداری از داشتن بتهوون محروم می‌شود تا سقط جنین.

جزییات بحث‌های پیرامون این افسانه را می‌توانید از طریق #لینک2 مطالعه کنید.

چرا شما در این داستان شک نکردید و در کلاس نقلش کردید؟ 
ایا روایت‌های تاریخی را نبایستی از چند منبع مختلف و موثق بررسی کرد؟
شما بر چه اساسی به منابعی که می‌خوانید اعتماد می‌کنید؟

با تشکر


*پاسخ #دکترسرگلزایی :

سلام و احترام
از تذکر شما سپاسگزارم
در این زمینه بی دقتی کرده ام
تذکرتان را در کانال به اشتراک خواهم گذاشت.

#لینک1 :
http://www.classicfm.com/composers/beethoven/guides/maria-magdalena-beethoven-mother/

#لینک2 :
https://rationalwiki.org/wiki/Great_Beethoven_fallacy

T.me/drsargolzaei
#پرسش_و_پاسخ

*پرسش:

سلام
خیلی ممنونم بابت مطالبی که به صورت کتاب، مقاله و فایل صوتی منتشر می‌کنید.

در کلاس #افسردگی_و_اضطراب توضیح دادید که انسان گرسنه ساختار است. و مثال‌های متعددی از مراجعینی زدید که با تغییر ساختار فکری احساس متفاوتی را تجربه کردند.

ایا درست است که نتیجه بگیریم کسی همانند #ویکتور_فرانکل در #اشویتس معنا را در زندگی پیدا نمی‌کند بلکه معنا را با ساختار فکری که انتخاب می‌کند می‌سازد؟

بنابراین آیا مفاهیم انتزاعی همچون معنا، پوچی، خوشبختی، بدبختی و ... صرفا تعابیری ذهنی نیستند که انسان با توجه به ساختار فکری که خود انتخاب کرده برای خود می‌سازد؟

با تشکر


*پاسخ #دکترسرگلزایی :

با سلام و احترام
طرفداران اصالت تجربه (empiricism) با شما موافقند که این مفاهیم انتزاعی مخلوق «تفکّر زبانی» انسان هستند که به گفتهٔ #جان_استوارت میل از طریق «شیمی ذهن» انبوهی از مفاهیم انتزاعی را خلق می کند بدون این که هیچ متناظری در دنیای بیرون داشته باشند. ولی طرفداران اصالت خِرَد (rationalism) همچون #رنه_دکارت باور دارند که این مفاهیم انتزاعی متناظری در جهان فراحسّی و فرامادّی دارند که «عقل محض» یا intuition ما قادر به «کشف» آنهاست. بنده در مقالهٔ #ذهن_زبان_مند_و_کهن_الگوها به موضوع زبان و ذهن پرداخته ام. خلاصهٔ نظرات و نقدهای این دو گروه را می توانید در کتاب #تاریخ_روانشناسی_هرگنهان- ترجمهٔ یحیی سید محمّدی- انتشارت ارسباران بخوانید.

شادکام باشید

T.me/drsargolzaei
پرسش و پاسخ

#پرسش_و_پاسخ

#افسردگی_و_شرطی_سازی


پرسش:

سلام آقای دکتر با تشکر از توجهتون. من تمام وُیس‌های شما مربوط به افسردگی رو گوش کردم. می‌خواستم بپرسم شرطی‌شدگی هم باعث افسردگی میشه؟ و اگر جواب مثبت است. آیا شرطی‌شدگی و متعاقب آن افسردگی ناشی از آن درمان دارد؟


پاسخ #دکترسرگلزایی:

با سلام و احترام

خیر، شرطی‌سازی کلاسیک و شرطی‌سازی عامل نمی‌توانند به تنهایی فرایند شکل‌گیری اختلال افسردگی باشند،

از منظر رفتارگرایی «درماندگی آموخته‌شده» و «همانند‌سازی اجتماعی» می توانند موجب اختلال افسرده‌خویی شوند که در سمینار «افسردگی، یک کلمه، چند معنا» در مرکز مشاورهٔ آرامینتا راجع به آن صحبت کرده‌ام.

فایل های صوتی و اسلایدهای این کلاس را می‌توانید از این مرکز خریداری نمایید.

 تلفن های این مرکز ۲۲۱۱۵۱۷۹ و ۸۸۶۸۷۱۲۶ هستند.

سبز باشید.
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#کلاس_آنلاین
#افسردگی

"توضیحات صوتی دکتر‌ سرگلزایی در رابطه با کارگاه افسردگی، یک کلمه چند معنا"

@drsargolzaei
#فایل_صوتی
#افسردگی و #اضطراب

برای استفاده از فایل‌های صوتی کلاس افسردگی و اضطراب دکتر سرگلزایی می‌توانید به لینک زیر در وب‌سایت دکتر سرگلزایی مراجعه فرمایید:

از اینجا کلیک کنید

#دکتر_سرگلزایی
#drsargolzaei

@drsargolzaei