#پرسش_و_پاسخ
❓پرسش:
عرض ادب و احترام.
دکتر با توجه به سوابق شما در زمینه روانشناسیخانواده، یک سوال از خدمتتون داشتم.
مدتی است که شاهد یک امر عجیب در بین زوج های جوان شدم.
کشوری مثل ما که چندین سال هست فرهنگ مردسالار در اون حاکمه، امروزه زوجهاییرو میبینیم (که البته تعداد کمی هم نیست) که خانومها تسلطی بیش از حد اعتدال بر همسران خود پیدا کردهاند.
مردهایی که در اونها دیگه ذرهای از اقتدار مردسالارانه، که حتی پدران اونها داشتند، دیده نمیشود. زنهایی که عرصه رو بر این مردها تنگ کردهاند و به نوعی حتی خشونتی پنهان علیه مردان خود اعمال میکنند.
من به شخصه شاهد زوجهایی هستم که در اونها شوهر حتی به صورت مخفیانه سیگار میکشد، از خانوادهی خود فاصله گرفته و به سمت خانوادهی همسر متمایل شده. واقعا بسیار زیاد میبینم اینگونه زوجهارو.
در کل میخواستم ببینم چطور این فرهنگ مردسالار، به این سرعت به سمتی کشیده شده که حتی از فمنیسم و برابری زن و مرد گذشته.
زیاد مطالب خشونت علیه زنان رو دیدم ، ولی آیا این به واقع نوعی خشونت علیه مردان نیست؟
سپاس از پاسخگویی همیشگیتون.
✍ پاسخ #دکتر_سرگلزایی:
با سلام و احترام
در جوامع توسعهنیافته معمولاً به جای برخورد ریشهای (رادیکال) و سازمانی (سیستمی) با مسائل، برخوردها واکنشی، عاطفی و شخصی هستند.
جامعهٔ ما نیز یک جامعهٔ توسعهنیافته است، موضوعاتی همچون ازدواج، عدالت، اقتدار و غیره معمولاً در بستر سنّتهای کشاورزی-دامپروری تحلیل میشوند و تحلیلها و واکنشها، عاطفی و شخصی هستند. من در مقالات «فمینیسم شترمرغی»، «آیا فمینیسم بدون سوسیالیسم ممکن است؟» و سخنرانی «زنانگی، مردانگی، سرشت یا نقش؟» که در کانال تلگرامم موجود هستند به موضوع جنسیّت، جنسیّتباوری و فمینیسم پرداختهام.
متأسفانه کمسوادی عمومی در جامعهٔ توسعهنیافتهٔ ما باعث میشود که بخش بزرگی از مروّجان و منتقدان فمینیسم هم تعریفی بسته و شخصی از این مفهوم داشته باشند و مردستیزی یا اعطای غیرعادلانهٔ قدرت به زنان را معادل فمینیسم بدانند، گویی که هر اشتباهی را اگر برعکس کنیم تبدیل به درست میشود!
حتی بخش بزرگی از تحصیلکردههای دانشگاهی ما نیز فاقد نگاهتاریخی و فلسفی هستند، مثلاً من به کرّات خانمهای روانشناسی را میبینم که همزمان مدافع روانکاوی فرویدی یا یونگی و فمینیسم هستند، یعنی همزمان از دو گفتمان مانعةالجمع دفاع میکنند، گویی که چون روانشناسی خواندهاند باید فرویدی یا یونگی باشند و چون زن هستند باید فمینیست باشند!
گمان میکنم مهمترین مسؤولیت روشنفکران این است که گفتمان نقّاد، تاریخمحور و چندلایهای را جایگزین گفتمان بستهٔ رایج در جامعه کنند.
سبز باشید.
Drsargolzaei.com
@drsargolzaei
❓پرسش:
عرض ادب و احترام.
دکتر با توجه به سوابق شما در زمینه روانشناسیخانواده، یک سوال از خدمتتون داشتم.
مدتی است که شاهد یک امر عجیب در بین زوج های جوان شدم.
کشوری مثل ما که چندین سال هست فرهنگ مردسالار در اون حاکمه، امروزه زوجهاییرو میبینیم (که البته تعداد کمی هم نیست) که خانومها تسلطی بیش از حد اعتدال بر همسران خود پیدا کردهاند.
مردهایی که در اونها دیگه ذرهای از اقتدار مردسالارانه، که حتی پدران اونها داشتند، دیده نمیشود. زنهایی که عرصه رو بر این مردها تنگ کردهاند و به نوعی حتی خشونتی پنهان علیه مردان خود اعمال میکنند.
من به شخصه شاهد زوجهایی هستم که در اونها شوهر حتی به صورت مخفیانه سیگار میکشد، از خانوادهی خود فاصله گرفته و به سمت خانوادهی همسر متمایل شده. واقعا بسیار زیاد میبینم اینگونه زوجهارو.
در کل میخواستم ببینم چطور این فرهنگ مردسالار، به این سرعت به سمتی کشیده شده که حتی از فمنیسم و برابری زن و مرد گذشته.
زیاد مطالب خشونت علیه زنان رو دیدم ، ولی آیا این به واقع نوعی خشونت علیه مردان نیست؟
سپاس از پاسخگویی همیشگیتون.
✍ پاسخ #دکتر_سرگلزایی:
با سلام و احترام
در جوامع توسعهنیافته معمولاً به جای برخورد ریشهای (رادیکال) و سازمانی (سیستمی) با مسائل، برخوردها واکنشی، عاطفی و شخصی هستند.
جامعهٔ ما نیز یک جامعهٔ توسعهنیافته است، موضوعاتی همچون ازدواج، عدالت، اقتدار و غیره معمولاً در بستر سنّتهای کشاورزی-دامپروری تحلیل میشوند و تحلیلها و واکنشها، عاطفی و شخصی هستند. من در مقالات «فمینیسم شترمرغی»، «آیا فمینیسم بدون سوسیالیسم ممکن است؟» و سخنرانی «زنانگی، مردانگی، سرشت یا نقش؟» که در کانال تلگرامم موجود هستند به موضوع جنسیّت، جنسیّتباوری و فمینیسم پرداختهام.
متأسفانه کمسوادی عمومی در جامعهٔ توسعهنیافتهٔ ما باعث میشود که بخش بزرگی از مروّجان و منتقدان فمینیسم هم تعریفی بسته و شخصی از این مفهوم داشته باشند و مردستیزی یا اعطای غیرعادلانهٔ قدرت به زنان را معادل فمینیسم بدانند، گویی که هر اشتباهی را اگر برعکس کنیم تبدیل به درست میشود!
حتی بخش بزرگی از تحصیلکردههای دانشگاهی ما نیز فاقد نگاهتاریخی و فلسفی هستند، مثلاً من به کرّات خانمهای روانشناسی را میبینم که همزمان مدافع روانکاوی فرویدی یا یونگی و فمینیسم هستند، یعنی همزمان از دو گفتمان مانعةالجمع دفاع میکنند، گویی که چون روانشناسی خواندهاند باید فرویدی یا یونگی باشند و چون زن هستند باید فمینیست باشند!
گمان میکنم مهمترین مسؤولیت روشنفکران این است که گفتمان نقّاد، تاریخمحور و چندلایهای را جایگزین گفتمان بستهٔ رایج در جامعه کنند.
سبز باشید.
Drsargolzaei.com
@drsargolzaei
معرفی کتاب
#معرفی_کتاب
نام کتاب: #اقتصاد_به_زبان_خودمان (بنیانهای نظام سرمایهداری)
نویسنده: #جیم_استنفورد
ترجمه: مریم بیرمی
انتشارات: نشر پژواک
اقتصاد آنقدر مهم است که فهم آن را فقط به دست اقتصاددانان تربیتشده در یک نظام خاص اقتصادی-سیاسی نسپاریم، زیرا که معمولا خواسته یا ناخواسته تعریف ما از اقتصاد شامل آن چیزی هست که رسانههای گوناگون به ما ارائه میدهند. رسانههایی که اغلب تحت سلطه همان نظام فکری هستند که در ابتدا به آن اشاره شد.
«جیم استنفورد» در این کتاب بهصورت ساده و مختصر سازوکار نظامهای اقتصادی سرمایهداری را برای خوانندگانی که به صورت غیرتخصصی این مباحث را دنبال میکنند توضیح میدهد.
کتاب سعی میکند نقش پادزهر را در مورد سیستم آموزشی حاکم یا مسلط بر اقتصاد جهانی و همچنین کاربرد این اقتصاد در ذهن خواننده بازی کند. کتاب مفاهیمی مثل تولید، رقابت، کارِ مُزدی و اهمیتی که این مفاهیم در زندگی روزمره ما دارند را بهصراحت با ما درمیان میگذارد. مفاهیمی که شاید خواندنشان در ظاهر خستهکننده بهنظر بیایند اما مطمئنم بعد از آشنایی با این مفاهیم و دانستن اینکه چقدر هر روزه در زندگی معمول درگیر آن هستیم باعث شگفتی کسانی که برای اولین بار با این مفاهیم آشنا میشوند خواهد شد.
#علی_محمدی
دانشجوی دکترای روانشناسی
برای مطالعه متن کامل مطلب بالا لطفا به لینک زیر در وبسایت دکتر سرگلزایی مراجعه بفرمایید:
از اینجا کلیک کنید
#معرفی_کتاب
نام کتاب: #اقتصاد_به_زبان_خودمان (بنیانهای نظام سرمایهداری)
نویسنده: #جیم_استنفورد
ترجمه: مریم بیرمی
انتشارات: نشر پژواک
اقتصاد آنقدر مهم است که فهم آن را فقط به دست اقتصاددانان تربیتشده در یک نظام خاص اقتصادی-سیاسی نسپاریم، زیرا که معمولا خواسته یا ناخواسته تعریف ما از اقتصاد شامل آن چیزی هست که رسانههای گوناگون به ما ارائه میدهند. رسانههایی که اغلب تحت سلطه همان نظام فکری هستند که در ابتدا به آن اشاره شد.
«جیم استنفورد» در این کتاب بهصورت ساده و مختصر سازوکار نظامهای اقتصادی سرمایهداری را برای خوانندگانی که به صورت غیرتخصصی این مباحث را دنبال میکنند توضیح میدهد.
کتاب سعی میکند نقش پادزهر را در مورد سیستم آموزشی حاکم یا مسلط بر اقتصاد جهانی و همچنین کاربرد این اقتصاد در ذهن خواننده بازی کند. کتاب مفاهیمی مثل تولید، رقابت، کارِ مُزدی و اهمیتی که این مفاهیم در زندگی روزمره ما دارند را بهصراحت با ما درمیان میگذارد. مفاهیمی که شاید خواندنشان در ظاهر خستهکننده بهنظر بیایند اما مطمئنم بعد از آشنایی با این مفاهیم و دانستن اینکه چقدر هر روزه در زندگی معمول درگیر آن هستیم باعث شگفتی کسانی که برای اولین بار با این مفاهیم آشنا میشوند خواهد شد.
#علی_محمدی
دانشجوی دکترای روانشناسی
برای مطالعه متن کامل مطلب بالا لطفا به لینک زیر در وبسایت دکتر سرگلزایی مراجعه بفرمایید:
از اینجا کلیک کنید
دکتر محمدرضا سرگلزایی - روانپزشک
اقتصاد به زبان خودمان (بنیانهای نظام سرمایهداری)
اقتصاد به زبان خودمان (بنیانهای نظام سرمایهداری) - نویسنده: جیم استنفورد - اقتصاد آنقدر مهم است که فهم آن را فقط به دست اقتصاددانان تربیتشده در یک نظام
چشم تاریخ
#چشم_تاریخ
#مائو_تسه_تونگ
در سال ۱۹۱۱ دودمان چینگ (خاندان سلطنتی چین) سرنگون میگردد و ملیگراها حکومت چین را بهدست میگیرند.
در سال ۱۹۲۱ حزب کمونیست در چین تشکیل میشود و مائوی جوان نیز یکی از موسسان آن است. ظرف سه دهه که بخشی از آن مصادف با جنگ جهانی بود حاکمیت چین بهدست کمونیستها میافتد و «مائو تسهتونگ» میانسال تبدیل به رهبری کاریزماتیک میشود.
پس از بهقدرت رسیدن:
پس از بهقدرت رسیدن، استبداد مائو شکوفا میشود. تمایل درونی مائو به «کیش شخصیت» (به قول فروید توتمیسم) از یک سو و مدح و ثنای دائمی وی از سوی افراد متملق یا وابسته از سوی دیگر باعث شد که مائو محور اصلی آئینی شود که گرچه خود را به کمونیسم منتسب میکرد اما هیچ شباهتی به افکار بنیانگذاران اصلی مارکسیسم-کمونیسم نداشت! بهزودی کتاب سرخ مائو (خلاصهای از رهنمودهای او) تبدیل به یک کتاب مقدس شد و قاب عکس او در تمام ادارات حتی منازل نصب شد.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
برای مطالعه متن کامل مطلب بالا لطفا به لینک زیر در وبسایت دکتر سرگلزایی مراجعه بفرمایید:
از اینجا کلیک کنید
#چشم_تاریخ
#مائو_تسه_تونگ
در سال ۱۹۱۱ دودمان چینگ (خاندان سلطنتی چین) سرنگون میگردد و ملیگراها حکومت چین را بهدست میگیرند.
در سال ۱۹۲۱ حزب کمونیست در چین تشکیل میشود و مائوی جوان نیز یکی از موسسان آن است. ظرف سه دهه که بخشی از آن مصادف با جنگ جهانی بود حاکمیت چین بهدست کمونیستها میافتد و «مائو تسهتونگ» میانسال تبدیل به رهبری کاریزماتیک میشود.
پس از بهقدرت رسیدن:
پس از بهقدرت رسیدن، استبداد مائو شکوفا میشود. تمایل درونی مائو به «کیش شخصیت» (به قول فروید توتمیسم) از یک سو و مدح و ثنای دائمی وی از سوی افراد متملق یا وابسته از سوی دیگر باعث شد که مائو محور اصلی آئینی شود که گرچه خود را به کمونیسم منتسب میکرد اما هیچ شباهتی به افکار بنیانگذاران اصلی مارکسیسم-کمونیسم نداشت! بهزودی کتاب سرخ مائو (خلاصهای از رهنمودهای او) تبدیل به یک کتاب مقدس شد و قاب عکس او در تمام ادارات حتی منازل نصب شد.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
برای مطالعه متن کامل مطلب بالا لطفا به لینک زیر در وبسایت دکتر سرگلزایی مراجعه بفرمایید:
از اینجا کلیک کنید
دکتر محمدرضا سرگلزایی - روانپزشک
مائو تسهتونگ
مائو تسه تونگ - ظرف سه دهه که بخشی از آن مصادف با جنگ جهانی بود حاکمیت چین بهدست کمونیستها میافتد و «مائو تسهتونگ» میانسال تبدیل به رهبری کاریزماتیک می
Khaneh sorkh
Ebi
#آهنگ
#خانه_سرخ
خواننده: #ابی
ترانهسرا: #ایرج_جنتی_عطایی
آهنگساز: #آندرانیک
Drsargolzaei.com
@drsargolzaei
#خانه_سرخ
خواننده: #ابی
ترانهسرا: #ایرج_جنتی_عطایی
آهنگساز: #آندرانیک
Drsargolzaei.com
@drsargolzaei
#تأملات
#موانع_تاریخی
بزرگراهها قفل شدهاند، تونلها مسدودند
بین من و تو، مدیریت ناکارآمد شهری فاصله انداخته است
همانگونه که بین لیلی و مجنون شتر چموش قبیلهی بنی عامر!
#دکترمحمدرضاسرگلزایی
برای دانلود مجموعه تأملات دکتر سرگلزایی لطفا به لینک زیر در وبسایت دکتر سرگلزایی مراجعه بفرمایید:
از اینجا کلیک کنید
@drsargolzaei
#موانع_تاریخی
بزرگراهها قفل شدهاند، تونلها مسدودند
بین من و تو، مدیریت ناکارآمد شهری فاصله انداخته است
همانگونه که بین لیلی و مجنون شتر چموش قبیلهی بنی عامر!
#دکترمحمدرضاسرگلزایی
برای دانلود مجموعه تأملات دکتر سرگلزایی لطفا به لینک زیر در وبسایت دکتر سرگلزایی مراجعه بفرمایید:
از اینجا کلیک کنید
@drsargolzaei
#تأملات
#تطهیر
شهر آلوده است
به نجابتکپکزده، بکارتترمیمی، شرافتسفارشی!
صدا را خاموش کن
سیما را تیره کن
بگذار نفس بکشیم!
#دکترمحمدرضاسرگلزایی
برای دانلود مجموعه تأملات دکتر سرگلزایی لطفا به لینک زیر در وبسایت دکتر سرگلزایی مراجعه بفرمایید:
از اینجا کلیک کنید
@drsargolzaei
#تطهیر
شهر آلوده است
به نجابتکپکزده، بکارتترمیمی، شرافتسفارشی!
صدا را خاموش کن
سیما را تیره کن
بگذار نفس بکشیم!
#دکترمحمدرضاسرگلزایی
برای دانلود مجموعه تأملات دکتر سرگلزایی لطفا به لینک زیر در وبسایت دکتر سرگلزایی مراجعه بفرمایید:
از اینجا کلیک کنید
@drsargolzaei
مقاله
#مقاله
#یونگ_و_خدا_انگارهها
«کارل گوستاو یونگ» در کتاب «پاسخ به ایوب» موضوع خدا-انگاره «عهد عتیق» را مورد بحث قرار میدهد.
اغلب ما هنگامیکه راجع به خداوند و یا «الوهیت» گفتگو میکنیمابتدا این گزاره را میگوییم که خداوند برای ذهن ما تعریفنشدنی و غیرقابل فهم و در نتیجه غیرقابل وصف است؛ در متون مذهبی و ادبی نیز بارها به وصفناشدنی بودن الوهیت اشاره شدهاست:
«سبحانه و تعالی عما یصفون» (سوره انعام, آیه ۱۰۰) خداوند از وصفهای شما منزه و برتر است.
«و لم یکن له کفوا احد» (سوره اخلاص، آیه ۴) او شبیه و مانند هیچ چیز دیگری نیست.
«تائوی جاودان وقتی به زبان آید دیگر تائو نیست» (لائوتزو، کتاب تائوته چینگ)
«آنکه در اندیشه ناید آن خداست!» (مولانا، مثنوی، دفتر دوم)
ذهنی که تلاش میکند «خداوند ازلی-ابدی آفرینندهی ذهن» را بشناسد حتی قادر به شناسایی خودش نیز نیست. بنابراین قدم اول شناخت، که شناسایی «ابزار شناخت» (سوژه) است برای ذهن دشوار و بلکه ناممکن است، چه رسد به شناسایی خالق ذهن یا آنچه مقدم بر ذهن است.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
برای مطالعه متن کامل مقاله بالا لطفا به لینک زیر در وبسایت دکتر سرگلزایی مراجعه بفرمایید:
از اینجا بخوانید
#مقاله
#یونگ_و_خدا_انگارهها
«کارل گوستاو یونگ» در کتاب «پاسخ به ایوب» موضوع خدا-انگاره «عهد عتیق» را مورد بحث قرار میدهد.
اغلب ما هنگامیکه راجع به خداوند و یا «الوهیت» گفتگو میکنیمابتدا این گزاره را میگوییم که خداوند برای ذهن ما تعریفنشدنی و غیرقابل فهم و در نتیجه غیرقابل وصف است؛ در متون مذهبی و ادبی نیز بارها به وصفناشدنی بودن الوهیت اشاره شدهاست:
«سبحانه و تعالی عما یصفون» (سوره انعام, آیه ۱۰۰) خداوند از وصفهای شما منزه و برتر است.
«و لم یکن له کفوا احد» (سوره اخلاص، آیه ۴) او شبیه و مانند هیچ چیز دیگری نیست.
«تائوی جاودان وقتی به زبان آید دیگر تائو نیست» (لائوتزو، کتاب تائوته چینگ)
«آنکه در اندیشه ناید آن خداست!» (مولانا، مثنوی، دفتر دوم)
ذهنی که تلاش میکند «خداوند ازلی-ابدی آفرینندهی ذهن» را بشناسد حتی قادر به شناسایی خودش نیز نیست. بنابراین قدم اول شناخت، که شناسایی «ابزار شناخت» (سوژه) است برای ذهن دشوار و بلکه ناممکن است، چه رسد به شناسایی خالق ذهن یا آنچه مقدم بر ذهن است.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
برای مطالعه متن کامل مقاله بالا لطفا به لینک زیر در وبسایت دکتر سرگلزایی مراجعه بفرمایید:
از اینجا بخوانید
دکتر محمدرضا سرگلزایی - روانپزشک
یونگ و خدا-انگارهها
یونگ و خدا-انگارهها - «کارل گوستاو یونگ» در کتاب «پاسخ به ایوب» موضوع خدا-انگاره «عهد عتیق» را مورد بحث قرار میدهد. اغلب ما هنگامیکه راجع به خداوند و یا
#پرسش_و_پاسخ
❓پرسش:
با سلام حضور استاد عزیز و دانا جناب آقای دکتر سرگلزایی
ممنون از اینکه وقت و دانش وسیع خود را با ما به اشتراک میگذارید.
سوالی در مورد ازدواج بعنوان یک نهاد اجتماعی دارم. مشاهدات من و اطرافیانم بیانگر آنست که خیانت در میان مردان متاهل بسیار شیوع دارد و بنظر میرسد میزان خیانت در خانمهای متاهل نیز اخیرا شیوع زیادی یافته است. احتمالا خواهید گفت که چون آماری در این زمینه نداریم نمیتوان در مورد آن اظهار نظر کرد.
اجازه دهید مثالی از کشورهای غربی بیاورم که در همه چیز آمار دارند. در یک نظرسنجی بدون نام که توسط شبکه MSNBC آمریکا انجام شده ۶۱/۳ درصد مردان متاهل گفتهاند که در محیط کارشان با خانمی رابطه دارند و اتفاقا این رابطه باعث بهبود کارشان شده است! و مجری برنامه میگفت که احتمالا عدد واقعی بیش از این است و گروهی از پرسششوندگان از بیان واقعیت حتی بدون نام ترسیدهاند.
چگونه است که اگر ۶۱ درصد محصولات یک کارخانه خراب باشد ما آنرا افتضاح میدانیم اما کماکان به سیستم فعلی ازدواج پایبندیم؟ آیا ازدواج بشکل تکهمسری ذاتا مشکلدار است؟
متاسفم که شما را در موقعیتی قرار میدهم که پاسختان ممکن است به مذاق گروهی از مخاطبانتان خوش نیاید. کمااینکه وقتی استاد ملکیان پیشنهاد کردند که لازم است قوانین ازدواج بشکلی تغییر کند که نیاز به تمدید هر ۴ سال آن باشد برخورد بسیار بدی با ایشان شد. اما ممنون میشوم اگر نظر خود را در این خصوص بفرمایید.
✍ پاسخ #دکترسرگلزایی:
با سلام و احترام
هر کدام از نهادهای انسانی و اجتماعی بسته به شرایط خاصّ تاریخی، اقتصادی و سیاسی ایجاد شدهاند و کارآییشان محدود به همان شرایط است؛ پس
با تغییر شرایط، باید آن نهادها هم مورد بازنگری قرار گیرند. هر مدلی از ارتباطجنسی یا زناشویی نیز در شرایط محدودی کارآیی بیشتر دارد.
ازدواج تکهمسری بهترین مدل را برای مراقبت از فرزندان در شرایط خانوادهٔ هستهای فراهم میسازد ولی در شرایط خانوادهٔگسترده، در شرایط زندگیکمونی، و در شرایطی که قرار به فرزندآوری در زندگی زناشویی نباشد و بهداشتآمیزشی به طور کامل رعایت شود، ازدواج تکهمسرانه ترجیحی به سایر مدلهای رابطهٔجنسی یا زناشویی ندارد.
Drsargolzaei.com
@drsargolzaei
❓پرسش:
با سلام حضور استاد عزیز و دانا جناب آقای دکتر سرگلزایی
ممنون از اینکه وقت و دانش وسیع خود را با ما به اشتراک میگذارید.
سوالی در مورد ازدواج بعنوان یک نهاد اجتماعی دارم. مشاهدات من و اطرافیانم بیانگر آنست که خیانت در میان مردان متاهل بسیار شیوع دارد و بنظر میرسد میزان خیانت در خانمهای متاهل نیز اخیرا شیوع زیادی یافته است. احتمالا خواهید گفت که چون آماری در این زمینه نداریم نمیتوان در مورد آن اظهار نظر کرد.
اجازه دهید مثالی از کشورهای غربی بیاورم که در همه چیز آمار دارند. در یک نظرسنجی بدون نام که توسط شبکه MSNBC آمریکا انجام شده ۶۱/۳ درصد مردان متاهل گفتهاند که در محیط کارشان با خانمی رابطه دارند و اتفاقا این رابطه باعث بهبود کارشان شده است! و مجری برنامه میگفت که احتمالا عدد واقعی بیش از این است و گروهی از پرسششوندگان از بیان واقعیت حتی بدون نام ترسیدهاند.
چگونه است که اگر ۶۱ درصد محصولات یک کارخانه خراب باشد ما آنرا افتضاح میدانیم اما کماکان به سیستم فعلی ازدواج پایبندیم؟ آیا ازدواج بشکل تکهمسری ذاتا مشکلدار است؟
متاسفم که شما را در موقعیتی قرار میدهم که پاسختان ممکن است به مذاق گروهی از مخاطبانتان خوش نیاید. کمااینکه وقتی استاد ملکیان پیشنهاد کردند که لازم است قوانین ازدواج بشکلی تغییر کند که نیاز به تمدید هر ۴ سال آن باشد برخورد بسیار بدی با ایشان شد. اما ممنون میشوم اگر نظر خود را در این خصوص بفرمایید.
✍ پاسخ #دکترسرگلزایی:
با سلام و احترام
هر کدام از نهادهای انسانی و اجتماعی بسته به شرایط خاصّ تاریخی، اقتصادی و سیاسی ایجاد شدهاند و کارآییشان محدود به همان شرایط است؛ پس
با تغییر شرایط، باید آن نهادها هم مورد بازنگری قرار گیرند. هر مدلی از ارتباطجنسی یا زناشویی نیز در شرایط محدودی کارآیی بیشتر دارد.
ازدواج تکهمسری بهترین مدل را برای مراقبت از فرزندان در شرایط خانوادهٔ هستهای فراهم میسازد ولی در شرایط خانوادهٔگسترده، در شرایط زندگیکمونی، و در شرایطی که قرار به فرزندآوری در زندگی زناشویی نباشد و بهداشتآمیزشی به طور کامل رعایت شود، ازدواج تکهمسرانه ترجیحی به سایر مدلهای رابطهٔجنسی یا زناشویی ندارد.
Drsargolzaei.com
@drsargolzaei
Ketabe akhlagh va azadi
drsargolzaei
#فایل_صوتی
#اخلاق_و_آزادی
"نسخه کم حجم شده"
کتاب اخلاق و آزادی:
نوشته #دکترمحمدرضاسرگلزایی (1389)
خوانش و تنظیم: باشو لشکریزاده
Drsargolzaei.com
@drsargolzaei
#اخلاق_و_آزادی
"نسخه کم حجم شده"
کتاب اخلاق و آزادی:
نوشته #دکترمحمدرضاسرگلزایی (1389)
خوانش و تنظیم: باشو لشکریزاده
Drsargolzaei.com
@drsargolzaei
Ketabe akhlagh va azadi
drsargolzaei
#فایل_صوتی
#اخلاق_و_آزادی
"نسخه اصلی"
کتاب اخلاق و آزادی:
نوشته #دکترمحمدرضاسرگلزایی (1389)
خوانش و تنظیم: باشو لشکریزاده
Drsargolzaei.com
@drsargolzaei
#اخلاق_و_آزادی
"نسخه اصلی"
کتاب اخلاق و آزادی:
نوشته #دکترمحمدرضاسرگلزایی (1389)
خوانش و تنظیم: باشو لشکریزاده
Drsargolzaei.com
@drsargolzaei
#پرسش_و_پاسخ
❓پرسش:
با سلام خدمت جناب دکتر سرگلزایی
فرصتی پیش آمد که کتاب ۲۱ درس برای قرن ۲۱ نوح هراری را بخوانم. سوالی را خواستم با شما مطرح کنم. در انتهای کتاب هراری تاکید بر مراقبه ویپاسانا دارد که میتواند مورد توجه خوانندگان کتاب قرار بگیرد بدون هیچ دیدگاه انتقادی، البته خودم هیچ اطلاع و تجربهای از این موارد ندارم اما اگر یک هموطن خودمون همین موضوع رو تحت عنوان حلقه کنترل ذهن مطرح کند که باز شخصا اطلاعات دقیقی در این مورد ندارم مورد نقد شدید و بیمهری قرار میگیرد. محبت کنید تحلیل خودتان را در قبال این دو رویکرد بیان کنید؟
با تشکر
✍ پاسخ #دکترسرگلزایی:
با سلام و احترام
کارآیی مراقبههایی که با تمرکز روی حسهای بدنی صورت میگیرند بر رشد شناختی و مدیریت هیجانی به اثبات رسیده است.
تکنیک مراقبه در ویپاسانای گوئنکا و مراقبهٔ فعال اوشو تمرکز بر بدن است بنابراین از حیث تکنیکال اثربخشی مثبتی دارند، امّا باورهایی که این مکاتب راجع به جهان و انسان، بدایت و غایت، فضیلت و رذیلت به پیروانشان میدهند داستانی جدا از تکنیک مراقبهای که ارائه میدهند دارد، لذا باید این دو ماجرا را از هم تفکیک کنیم.
سبز باشید.
Drsargolzaei.com
@drsargolzaei
❓پرسش:
با سلام خدمت جناب دکتر سرگلزایی
فرصتی پیش آمد که کتاب ۲۱ درس برای قرن ۲۱ نوح هراری را بخوانم. سوالی را خواستم با شما مطرح کنم. در انتهای کتاب هراری تاکید بر مراقبه ویپاسانا دارد که میتواند مورد توجه خوانندگان کتاب قرار بگیرد بدون هیچ دیدگاه انتقادی، البته خودم هیچ اطلاع و تجربهای از این موارد ندارم اما اگر یک هموطن خودمون همین موضوع رو تحت عنوان حلقه کنترل ذهن مطرح کند که باز شخصا اطلاعات دقیقی در این مورد ندارم مورد نقد شدید و بیمهری قرار میگیرد. محبت کنید تحلیل خودتان را در قبال این دو رویکرد بیان کنید؟
با تشکر
✍ پاسخ #دکترسرگلزایی:
با سلام و احترام
کارآیی مراقبههایی که با تمرکز روی حسهای بدنی صورت میگیرند بر رشد شناختی و مدیریت هیجانی به اثبات رسیده است.
تکنیک مراقبه در ویپاسانای گوئنکا و مراقبهٔ فعال اوشو تمرکز بر بدن است بنابراین از حیث تکنیکال اثربخشی مثبتی دارند، امّا باورهایی که این مکاتب راجع به جهان و انسان، بدایت و غایت، فضیلت و رذیلت به پیروانشان میدهند داستانی جدا از تکنیک مراقبهای که ارائه میدهند دارد، لذا باید این دو ماجرا را از هم تفکیک کنیم.
سبز باشید.
Drsargolzaei.com
@drsargolzaei
Moarefiye ketab
drsargolzaei
#فایل_صوتی
#معرفی_کتاب
پیشنهاد دکتر سرگلزایی: "کتاب برای تعطیلات"
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
#معرفی_کتاب
پیشنهاد دکتر سرگلزایی: "کتاب برای تعطیلات"
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
#چشم_تاریخ
#خسرو_گلسرخی
خسرو گلسرخی (زاده ۲ بهمن ۱۳۲۲ در رشت - درگذشت ۲۹ بهمن ۱۳۵۲) شاعر و نویسنده مارکسیست بود. او در سال ۱۳۴۷ سردبیر بخش هنری روزنامه کیهان بود. گلسرخی به همراه گروهی دیگر در سال ۱۳۵۱ به اتهام طرح ترور ولیعهد بازداشت شدند. گلسرخی در دادگاهی که از تلویزیون ملی پخش شد از عقاید مارکسیستی و انقلابی خود دفاع کرد. با حکم دادگاه او و کرامتالله دانشیان اعدام شدند. گلسرخی در قطعه ۳۳ بهشت زهرا دفن شده است. پس از انقلاب مجموعه اشعاری از او با نام «خستهتر از همیشه» و «ای سرزمین من» منتشر شدند.
Drsargolzaei.com
@drsargolzaei
#خسرو_گلسرخی
خسرو گلسرخی (زاده ۲ بهمن ۱۳۲۲ در رشت - درگذشت ۲۹ بهمن ۱۳۵۲) شاعر و نویسنده مارکسیست بود. او در سال ۱۳۴۷ سردبیر بخش هنری روزنامه کیهان بود. گلسرخی به همراه گروهی دیگر در سال ۱۳۵۱ به اتهام طرح ترور ولیعهد بازداشت شدند. گلسرخی در دادگاهی که از تلویزیون ملی پخش شد از عقاید مارکسیستی و انقلابی خود دفاع کرد. با حکم دادگاه او و کرامتالله دانشیان اعدام شدند. گلسرخی در قطعه ۳۳ بهشت زهرا دفن شده است. پس از انقلاب مجموعه اشعاری از او با نام «خستهتر از همیشه» و «ای سرزمین من» منتشر شدند.
Drsargolzaei.com
@drsargolzaei
Forwarded from زمانهٔ برخورد
⚫️ رهایی جمعی
✍🏻 علی ورامینی/
🔲 از آن لحظه که کارتنهایم به ترمینال جنوب رسید تا به دست نفر آخری که آنها را برای من بیاورد برسد سه بار برونسپاری شد. برای همین هم کرایه حمل کارتنها از دشتیاری بلوچستان تا تهران، تقریباً هماندازه با کرایه ترمینال تا خانه شد. آخرین پیمانکار شماره پیک را با نام "احمد تاکسی" برایم فرستاد. احمد آقا که رسید، تا مقدمات دم در رفتن را آماده کنم نزدیک 10 دقیقهای زمان برد. این زمان صرفِ زدن ماسک، دستکش، ابزای برای فشار دادن دگمه آسانسور و پوشیدن کفش و لباس مخصوص دم در رفتن شد. بدون اغراق برای من که در ده روز گذشته حتی تا دم در هم نرفته بودم، این حس پدیدار شده بود که وقتی در را باز میکنم با صحنهای مانند سریال «واکینگ دِد» روبهرو خواهم شد. چند لحظه بعد از این که صورتم با باد سرد بیرونِ در اُخت شد، پیرمردی را دیدم که احتمالاً احمد آقا بود.
احمد آقا دو در تاکسیاش را باز گذاشته بود تا از اولی هوا بخورد و از دومی من کارتنهایم را بردارم. او که از پدر من سن بیشتری داشت؛ انگار از جهانی آمده بود که در آن اسم کرونا هم شنیده نشده؛ چنان در حین گوش دادن به موسیقی سیگار دود میکرد که آدم هوس میکرد بنشیند کنارش و کامی بگیرد. احمد آقا خلاف من و البته نمایندگان مجلس نمیتواند کارش را تعطیل کند و در خانه بشیند. برای او که معاشاش و در واقع سفرهاش به کارِ صبح تا شب وابسته است، اینکه در خانه بنشیند محال است. آدمی که ناناش گرو مزد روزانه نباشد، در این سن و در بحبوحهی شیوع این ویروس لعنتی به یکی از آلودهترین مناطق تهران نخواهد رفت تا باری بزند و اندک دستمزدی بگیرد.
🔲 اما نکتهای که وجود دارد این است که در این هنگامهی بلا دیگر تئوریهای شیکی که احمد آقا را مستحق این زندگی و این وضعیت معاش میداند برای خیرِ فردی طرفدارانش هم جواب نمیدهد. حتی اگر احمد آقا مثال همان نظریههای دست راستی باشد که از سر تنبلی و بیاستعدادی به این وضعیت افتاده است دیگر باید متوجه شده باشیم که آن نظریههای فردی، آن نظریههایی که معتقدند شما تنها وظیفه داریدکه گلیم خود را از آب بیرون بکشید در بزنگاه بحران جواب نمیدهد.
به چیزی ورای آن سخنرانیهای انگیزشیای نیاز است، دیگر عربدههایِ مرد سیاهپوست(TD Jakes) برای تحریکمان چندان کارساز نیست تا به {موفقیت} برسیم.
احمد آقا اگر ناقل شود من هم ناقل میشوم، من هم ناقل شوم یکی دیگر و این دومینو آنقدر ادامه پیدا میکند که دیگر هیچ کس، حتی آن {مستعدانی} که وزیر و وکیل هم شدهاند از آن در امان نیستند.
🔲 اگر به این سخن باور نداشتیم که خوشبختی فردی نیست دیگر لااقل باید باور کنیم رهایی از بحران کرونا تنها با بیرون کشیدن گلیم خود از آب امکانپذیر نیست. هرچقدر از نظر تئورسینهای بازار آزاد آنهایی که ماسک، ژل و الکل احتکار کردند و به چندین برابر قیمت فروختند باهوش و زرنگ باشند، آنها هم تنها با فکر کردن به خود از این بحران نمیتوانند بیرون بیایند. همانهایی که از فرط گرانی توانایی خرید وسایل ضدعفونی پیدا نمیکنند و نمیتوانند ماسک بزنند بالاخره یک جا، هرچقدر هم که در برج و باروهایتان ایزوله باشید با شما برخورد میکند و بحراناش، بحران شما هم میشود. آنها که به رهایی فردی خود میاندیشند اگر ذرهای هوش داشته باشند متوجه میشوند که در وضعیتی که سوپ خوردن یک نفر در ووهان چین باعث مریض شدن یک نفر در قم میشود، برای هیچ فردی راهی به رهایی نیست، مگر اینکه جمع رها شود. امروز دیگر رهایی جمعی نه یک امر اخلاقی که از قضا امری مصلحتاندیشانه است.
🗞 منتشرشده در ستون #تکلیف_و_واقعه، روزنامه شرق
✍🏻 علی ورامینی/
🔲 از آن لحظه که کارتنهایم به ترمینال جنوب رسید تا به دست نفر آخری که آنها را برای من بیاورد برسد سه بار برونسپاری شد. برای همین هم کرایه حمل کارتنها از دشتیاری بلوچستان تا تهران، تقریباً هماندازه با کرایه ترمینال تا خانه شد. آخرین پیمانکار شماره پیک را با نام "احمد تاکسی" برایم فرستاد. احمد آقا که رسید، تا مقدمات دم در رفتن را آماده کنم نزدیک 10 دقیقهای زمان برد. این زمان صرفِ زدن ماسک، دستکش، ابزای برای فشار دادن دگمه آسانسور و پوشیدن کفش و لباس مخصوص دم در رفتن شد. بدون اغراق برای من که در ده روز گذشته حتی تا دم در هم نرفته بودم، این حس پدیدار شده بود که وقتی در را باز میکنم با صحنهای مانند سریال «واکینگ دِد» روبهرو خواهم شد. چند لحظه بعد از این که صورتم با باد سرد بیرونِ در اُخت شد، پیرمردی را دیدم که احتمالاً احمد آقا بود.
احمد آقا دو در تاکسیاش را باز گذاشته بود تا از اولی هوا بخورد و از دومی من کارتنهایم را بردارم. او که از پدر من سن بیشتری داشت؛ انگار از جهانی آمده بود که در آن اسم کرونا هم شنیده نشده؛ چنان در حین گوش دادن به موسیقی سیگار دود میکرد که آدم هوس میکرد بنشیند کنارش و کامی بگیرد. احمد آقا خلاف من و البته نمایندگان مجلس نمیتواند کارش را تعطیل کند و در خانه بشیند. برای او که معاشاش و در واقع سفرهاش به کارِ صبح تا شب وابسته است، اینکه در خانه بنشیند محال است. آدمی که ناناش گرو مزد روزانه نباشد، در این سن و در بحبوحهی شیوع این ویروس لعنتی به یکی از آلودهترین مناطق تهران نخواهد رفت تا باری بزند و اندک دستمزدی بگیرد.
🔲 اما نکتهای که وجود دارد این است که در این هنگامهی بلا دیگر تئوریهای شیکی که احمد آقا را مستحق این زندگی و این وضعیت معاش میداند برای خیرِ فردی طرفدارانش هم جواب نمیدهد. حتی اگر احمد آقا مثال همان نظریههای دست راستی باشد که از سر تنبلی و بیاستعدادی به این وضعیت افتاده است دیگر باید متوجه شده باشیم که آن نظریههای فردی، آن نظریههایی که معتقدند شما تنها وظیفه داریدکه گلیم خود را از آب بیرون بکشید در بزنگاه بحران جواب نمیدهد.
به چیزی ورای آن سخنرانیهای انگیزشیای نیاز است، دیگر عربدههایِ مرد سیاهپوست(TD Jakes) برای تحریکمان چندان کارساز نیست تا به {موفقیت} برسیم.
احمد آقا اگر ناقل شود من هم ناقل میشوم، من هم ناقل شوم یکی دیگر و این دومینو آنقدر ادامه پیدا میکند که دیگر هیچ کس، حتی آن {مستعدانی} که وزیر و وکیل هم شدهاند از آن در امان نیستند.
🔲 اگر به این سخن باور نداشتیم که خوشبختی فردی نیست دیگر لااقل باید باور کنیم رهایی از بحران کرونا تنها با بیرون کشیدن گلیم خود از آب امکانپذیر نیست. هرچقدر از نظر تئورسینهای بازار آزاد آنهایی که ماسک، ژل و الکل احتکار کردند و به چندین برابر قیمت فروختند باهوش و زرنگ باشند، آنها هم تنها با فکر کردن به خود از این بحران نمیتوانند بیرون بیایند. همانهایی که از فرط گرانی توانایی خرید وسایل ضدعفونی پیدا نمیکنند و نمیتوانند ماسک بزنند بالاخره یک جا، هرچقدر هم که در برج و باروهایتان ایزوله باشید با شما برخورد میکند و بحراناش، بحران شما هم میشود. آنها که به رهایی فردی خود میاندیشند اگر ذرهای هوش داشته باشند متوجه میشوند که در وضعیتی که سوپ خوردن یک نفر در ووهان چین باعث مریض شدن یک نفر در قم میشود، برای هیچ فردی راهی به رهایی نیست، مگر اینکه جمع رها شود. امروز دیگر رهایی جمعی نه یک امر اخلاقی که از قضا امری مصلحتاندیشانه است.
🗞 منتشرشده در ستون #تکلیف_و_واقعه، روزنامه شرق
Telegram
#تأملات
#هیولا
این روزها
زندگی است که میترساندم نه مرگ!
پشت هر درخت، پشت هر ستون کمین میکند
و تا مرا غافل میبیند
پیش رویم میجهد
لحظهای مرا با خودم تنها بگذارد
کاش!
#دکترمحمدرضاسرگلزایی
برای دانلود مجموعه تأملات دکتر سرگلزایی لطفا به لینک زیر در وبسایت دکتر سرگلزایی مراجعه بفرمایید:
از اینجا کلیک کنید
#هیولا
این روزها
زندگی است که میترساندم نه مرگ!
پشت هر درخت، پشت هر ستون کمین میکند
و تا مرا غافل میبیند
پیش رویم میجهد
لحظهای مرا با خودم تنها بگذارد
کاش!
#دکترمحمدرضاسرگلزایی
برای دانلود مجموعه تأملات دکتر سرگلزایی لطفا به لینک زیر در وبسایت دکتر سرگلزایی مراجعه بفرمایید:
از اینجا کلیک کنید
#تأملات
#ققنوس
واژهها فریبکار
سجادهها آلوده
دستها خالی
چشمها بیفروغ
سرما بیداد میکند
امّا
خاطرهی ازلی
در آتشکدهی قلبم
ققنوس میزاید همچنان
#دکترمحمدرضاسرگلزایی
خوشنویسی: محمدحسین صائبی
@drsargolzaei
#ققنوس
واژهها فریبکار
سجادهها آلوده
دستها خالی
چشمها بیفروغ
سرما بیداد میکند
امّا
خاطرهی ازلی
در آتشکدهی قلبم
ققنوس میزاید همچنان
#دکترمحمدرضاسرگلزایی
خوشنویسی: محمدحسین صائبی
@drsargolzaei
Forwarded from Cafe sz
وحید که زنگ زد توی حموم بودم. حولهم رو تن نکرده پریدم بیرون که ببینم تونسته برنامهرو اوکی کنه یا نه. همینکه رسیدم به گوشی قطع شد. بلافاصله بهش زنگ زدم. بوق اول برداشت. پرسیدم:«چی شد؟»
گفت:«اوکیه. فردا ظهر میام دنبالت بریم پیششون.»
چند شب قبل از این تماس نشسته بودیم با وحید پای آتیش که وحید گفت یه رفیقی داره که روی سگ جنگی قمار میکنه و اون هم یه رفیقی داره که سگ جنگی تربیت میکنه برای جنگ. بلافاصله به پر و پای وحید پیچیدم که هماهنگ کنه یه روز بریم پیششون برای عکاسی. اولش میگفت نمیشه و اجازه نمیدن و کارشون غیر قانونیه ولی کم کم نرم شد و گفت:«بذار یه زنگ بزنم ببینم چی میشه.»
خونهی صاحب سگها ، نیم ساعت بیرون تر از تهران ، توی جادهی ساوه بود. قبلا هم توی اون محلهها برای عکاسی رفته بودم و هر بار سوپرایز شده بودم از اینکه به فاصلهی دو ساعت از تجریش چه دنیای وحشی و ترسناکی در جریانه! اطراف ساعت سه بود که رسیدیم به خونهی پرورش دهندهی سگهای وحشی. یه خونهی بدنمای قدیمی بود با دیوار کوتاه آجری. کنار در، یک پیکان اوراقی افتاده بود که تبدیل شده بود به خونهی مرغ و خروس ها. در فلزی زنگ زده رو که انگار زمانی روش یک لایه رنگ سفید بوده رو با سوییچ ماشین کوبیدیم. منتظر دیدن یک هیولای بی شاخ و دم بودم که از فرط شیطان صفتیش سگها رو توی تاریکی نگه میداره، خمارشون میکنه، کتکشون میزنه تا تبدیلشون کنه به یک ماشین کشتار توی رینگ مبارزه! اما یک مرد افتاده و خمیده با یک لبخند بی رمق در رو باز کرد که شبیه هیچکدوم از فکرهای من نبود. چشمهای ریزِ چروکیدهای داشت و گوشههای سرش کاملا سفید شده بود. یک رعیت مآبی ذاتی توی رفتارش بود که از سالها کارگری خودش و خانوادهش سرچشمه میگرفت. مدام خم و راست میشد و ما رو "آقا" یا "آقای مهندس" صدا میکرد. اولین چیزی که توی حیاطش توجهم رو جلب کرد پسر بچهی پنج یا شش سالهای بود که توی یک باغچهی خشک ، برهنه، مشغول بازی با یک گربهی شل و زخمی بود! بوی فاضلاب شهری توی کل محلهشون پیچیده بود و به سختی میشد نفس کشید. توی حیاط روی یک صندلی پلاستیکی نشستیم و آقا حسن رفت تا چای بیاره. از بند رختی که گوشهی حیاط، کنار تانکر آب وصل بود و سر و صدای توی خونه ، میشد حدس زد بچههای برهنهی زیادی از کروموزومهای پاپتی و سرشکستهی آقا حسن ، به وجود اومدن! از پشت خونه صدای پارس سگ های خشمگین و گرسنه که خودشون رو به درهای فلزی میکوبیدن میومد اما برای هیچکسی بجز ما آزاردهنده نبود! زل زدم به پسرک برهنه تا ببینم اصلا صداشون رو میشنوه و فهمیدم همونقدر که صدای پاندول یک ساعت دیواری قدیمی توی خونه برای من عادیه ، صدای سگهای گرسنه و زخمی برای پسرک عادیه. آقا حسن با دو لیوان چای کم رنگ و بیرمق برگشت و عذرخواهی کرد که چیز بیشتری برای پذیرایی نداره. چند دقیقه بعد رو به روی یک سگ آلابای عصبانی وایستاده بودم که روی صورتش پر از زخمهای چرک کردهای بود که خونهی مگس شده بود. حسن آقا پوزهی پت و پهنش رو با پوزه بند بسته بود که ما رو تیکه و پاره نکنه. گفت:«این طوفانه! قهرمانه هفت مسابقهی پشت سر همه. دوتا مسابقهی دیگه ببره میفروشمش.» روال کار به این صورته که حسن یک سگ ارزون میخره و تربیتش میکنه برای جنگ. اگر سگ بتونه توی جنگها زیادی برنده بشه قیمتش بالا میره و حسن توی فروشش سود میکنه! حسن همونقدری که جلوی ما رعیت مآب بود ، جلوی سگها ارباب بود. تمام سگهای جنگجوی قهرمان جلوش به بچه سگهای کتک خوردهای تبدیل میشدن که مزهی لگدها و زنجیرهای حسن رو چشیده بودن. حسن احساس بد من رو فهمیده بود. آخرین سگ رو که نشونم داد و برش گردوند به سلولش اومد و یک سیگار تیر تعارفم کرد. دو تا پک زدیم که گفت:«آقا من همین کار رو بلدم!»
با دستش پسرک برهنه رو نشون داد و ادامه داد:«با همین کار اون توله رو سیر میکنم. یه مدتی بیخیال سگ شدم. اما دوباره مجبور شدم. دیگه با کارگری نمیشه شکم اینها رو سیر کرد. دنیای ما با مال شما فرق داره. ما باید دریده بشیم تا دریده نشیم.»
بعد از اون روز مدتها راجع به اخلاق فکر کردم. به اینکه خیلی از ماها که ادعای اخلاق داریم توی تنگنا نبودیم که دریده بشیم. به این فکر کردم که شاید هر روزی که بیشتر مصرف میکنم و لوکستر میپوشم ، دارم یک حسن رو مجبور میکنم یک سگی رو وحشی کنه! به این جمله که میگه:«هرجا کاخی ساخته شده، کوخی ویران شده!»
📸📝سهیل سرگلزایی
@szcafe
https://t.me/joinchat/AAAAADu0ycAlNL-9TnwPxA
گفت:«اوکیه. فردا ظهر میام دنبالت بریم پیششون.»
چند شب قبل از این تماس نشسته بودیم با وحید پای آتیش که وحید گفت یه رفیقی داره که روی سگ جنگی قمار میکنه و اون هم یه رفیقی داره که سگ جنگی تربیت میکنه برای جنگ. بلافاصله به پر و پای وحید پیچیدم که هماهنگ کنه یه روز بریم پیششون برای عکاسی. اولش میگفت نمیشه و اجازه نمیدن و کارشون غیر قانونیه ولی کم کم نرم شد و گفت:«بذار یه زنگ بزنم ببینم چی میشه.»
خونهی صاحب سگها ، نیم ساعت بیرون تر از تهران ، توی جادهی ساوه بود. قبلا هم توی اون محلهها برای عکاسی رفته بودم و هر بار سوپرایز شده بودم از اینکه به فاصلهی دو ساعت از تجریش چه دنیای وحشی و ترسناکی در جریانه! اطراف ساعت سه بود که رسیدیم به خونهی پرورش دهندهی سگهای وحشی. یه خونهی بدنمای قدیمی بود با دیوار کوتاه آجری. کنار در، یک پیکان اوراقی افتاده بود که تبدیل شده بود به خونهی مرغ و خروس ها. در فلزی زنگ زده رو که انگار زمانی روش یک لایه رنگ سفید بوده رو با سوییچ ماشین کوبیدیم. منتظر دیدن یک هیولای بی شاخ و دم بودم که از فرط شیطان صفتیش سگها رو توی تاریکی نگه میداره، خمارشون میکنه، کتکشون میزنه تا تبدیلشون کنه به یک ماشین کشتار توی رینگ مبارزه! اما یک مرد افتاده و خمیده با یک لبخند بی رمق در رو باز کرد که شبیه هیچکدوم از فکرهای من نبود. چشمهای ریزِ چروکیدهای داشت و گوشههای سرش کاملا سفید شده بود. یک رعیت مآبی ذاتی توی رفتارش بود که از سالها کارگری خودش و خانوادهش سرچشمه میگرفت. مدام خم و راست میشد و ما رو "آقا" یا "آقای مهندس" صدا میکرد. اولین چیزی که توی حیاطش توجهم رو جلب کرد پسر بچهی پنج یا شش سالهای بود که توی یک باغچهی خشک ، برهنه، مشغول بازی با یک گربهی شل و زخمی بود! بوی فاضلاب شهری توی کل محلهشون پیچیده بود و به سختی میشد نفس کشید. توی حیاط روی یک صندلی پلاستیکی نشستیم و آقا حسن رفت تا چای بیاره. از بند رختی که گوشهی حیاط، کنار تانکر آب وصل بود و سر و صدای توی خونه ، میشد حدس زد بچههای برهنهی زیادی از کروموزومهای پاپتی و سرشکستهی آقا حسن ، به وجود اومدن! از پشت خونه صدای پارس سگ های خشمگین و گرسنه که خودشون رو به درهای فلزی میکوبیدن میومد اما برای هیچکسی بجز ما آزاردهنده نبود! زل زدم به پسرک برهنه تا ببینم اصلا صداشون رو میشنوه و فهمیدم همونقدر که صدای پاندول یک ساعت دیواری قدیمی توی خونه برای من عادیه ، صدای سگهای گرسنه و زخمی برای پسرک عادیه. آقا حسن با دو لیوان چای کم رنگ و بیرمق برگشت و عذرخواهی کرد که چیز بیشتری برای پذیرایی نداره. چند دقیقه بعد رو به روی یک سگ آلابای عصبانی وایستاده بودم که روی صورتش پر از زخمهای چرک کردهای بود که خونهی مگس شده بود. حسن آقا پوزهی پت و پهنش رو با پوزه بند بسته بود که ما رو تیکه و پاره نکنه. گفت:«این طوفانه! قهرمانه هفت مسابقهی پشت سر همه. دوتا مسابقهی دیگه ببره میفروشمش.» روال کار به این صورته که حسن یک سگ ارزون میخره و تربیتش میکنه برای جنگ. اگر سگ بتونه توی جنگها زیادی برنده بشه قیمتش بالا میره و حسن توی فروشش سود میکنه! حسن همونقدری که جلوی ما رعیت مآب بود ، جلوی سگها ارباب بود. تمام سگهای جنگجوی قهرمان جلوش به بچه سگهای کتک خوردهای تبدیل میشدن که مزهی لگدها و زنجیرهای حسن رو چشیده بودن. حسن احساس بد من رو فهمیده بود. آخرین سگ رو که نشونم داد و برش گردوند به سلولش اومد و یک سیگار تیر تعارفم کرد. دو تا پک زدیم که گفت:«آقا من همین کار رو بلدم!»
با دستش پسرک برهنه رو نشون داد و ادامه داد:«با همین کار اون توله رو سیر میکنم. یه مدتی بیخیال سگ شدم. اما دوباره مجبور شدم. دیگه با کارگری نمیشه شکم اینها رو سیر کرد. دنیای ما با مال شما فرق داره. ما باید دریده بشیم تا دریده نشیم.»
بعد از اون روز مدتها راجع به اخلاق فکر کردم. به اینکه خیلی از ماها که ادعای اخلاق داریم توی تنگنا نبودیم که دریده بشیم. به این فکر کردم که شاید هر روزی که بیشتر مصرف میکنم و لوکستر میپوشم ، دارم یک حسن رو مجبور میکنم یک سگی رو وحشی کنه! به این جمله که میگه:«هرجا کاخی ساخته شده، کوخی ویران شده!»
📸📝سهیل سرگلزایی
@szcafe
https://t.me/joinchat/AAAAADu0ycAlNL-9TnwPxA
Telegram
Cafe sz
این خاک مال ماست :عکسها و سفرنامه های سهیل و دوربینش ، موسیقی و ادبیات🌿☮️
instagram: soheil.sz
ارتباط با من:
@soheil_sargolzayi
instagram: soheil.sz
ارتباط با من:
@soheil_sargolzayi
Forwarded from آفتاب مهر
همراهان عزیز آفتاب مهر درود،
تعداد محدودی از مجموعه شش جلدی کتاب های مهارت های زندگی ( دکتر محمدرضا سرگلزایی، روانپزشک) موجود است .
☎️88109349
@aftabemehr
insta: aftabemehr_
تعداد محدودی از مجموعه شش جلدی کتاب های مهارت های زندگی ( دکتر محمدرضا سرگلزایی، روانپزشک) موجود است .
☎️88109349
@aftabemehr
insta: aftabemehr_
مقاله
#مقاله
#پنکهای_که_فقط_خودش_را_خنک_میکند
گیر کردهام که چه کاری درست است! وقتی روزنامهنگارها و اصحاب رسانه برای مصاحبه به سراغم میآیند، نمیدانم وظیفه من چیست. میدانم که حرفهایم را سانسور میکنند. از یکطرف به خودم میگویم حتی اگر نصف حرفهایم را به گوش مخاطب برسانند باید راضی باشم چرا که سایت شخصی و کانال تلگرام من که بیش از چند هزار نفر خواننده ندارد؛ خوانندگان سایت و کانال من هم که خودشان افراد تحصیلکرده و فرهنگی هستند. اما این هفتهنامه ها و روزنامهها صدها هزار خواننده دارند، آن هم از اقشار مختلف. این گونه خودم را راضی میکنم که با آنها مصاحبه کنم.
لطفا سانسور نکنید!
معمولا بر سر اینکه «لطفا سانسور نکنید!» با آنها حرف میزنم. پاسخشان این است که اگر سانسور نکنیم تعطیلمان میکنند، تعطیلی یک رسانه مستقل بهنفع فرهنگ ملی ماست؟! شما راضی به بیکار شدن دهها مطبوعاتی و روزنامهنگار هستید؟!
این گونه است که کوتاه میآیم. من آنچه بر حق میدانم و »«داروی فرهنگ بیمار» است نسخه میکنم و میپذیرم که یک پاراگراف از مقاله یا مصاحبه من هم حذف شود. چاره چیست؟! من که نباید صفر یا صد باشم! اما گاهی وقتی مقاله یا مصاحبه در میآید میبینم فقط حذف نکردهاند، تحریفش هم کردهاند! آنطور تحریفشده که نه تنها مخاطب پیام من را نمیگیرد که گاهی پیام معکوس از آن میگیرد!
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
برای مطالعه متن کامل مقاله بالا لطفا به لینک زیر در وبسایت دکتر سرگلزایی مراجعه بفرمایید:
از اینجا بخوانید
#مقاله
#پنکهای_که_فقط_خودش_را_خنک_میکند
گیر کردهام که چه کاری درست است! وقتی روزنامهنگارها و اصحاب رسانه برای مصاحبه به سراغم میآیند، نمیدانم وظیفه من چیست. میدانم که حرفهایم را سانسور میکنند. از یکطرف به خودم میگویم حتی اگر نصف حرفهایم را به گوش مخاطب برسانند باید راضی باشم چرا که سایت شخصی و کانال تلگرام من که بیش از چند هزار نفر خواننده ندارد؛ خوانندگان سایت و کانال من هم که خودشان افراد تحصیلکرده و فرهنگی هستند. اما این هفتهنامه ها و روزنامهها صدها هزار خواننده دارند، آن هم از اقشار مختلف. این گونه خودم را راضی میکنم که با آنها مصاحبه کنم.
لطفا سانسور نکنید!
معمولا بر سر اینکه «لطفا سانسور نکنید!» با آنها حرف میزنم. پاسخشان این است که اگر سانسور نکنیم تعطیلمان میکنند، تعطیلی یک رسانه مستقل بهنفع فرهنگ ملی ماست؟! شما راضی به بیکار شدن دهها مطبوعاتی و روزنامهنگار هستید؟!
این گونه است که کوتاه میآیم. من آنچه بر حق میدانم و »«داروی فرهنگ بیمار» است نسخه میکنم و میپذیرم که یک پاراگراف از مقاله یا مصاحبه من هم حذف شود. چاره چیست؟! من که نباید صفر یا صد باشم! اما گاهی وقتی مقاله یا مصاحبه در میآید میبینم فقط حذف نکردهاند، تحریفش هم کردهاند! آنطور تحریفشده که نه تنها مخاطب پیام من را نمیگیرد که گاهی پیام معکوس از آن میگیرد!
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
برای مطالعه متن کامل مقاله بالا لطفا به لینک زیر در وبسایت دکتر سرگلزایی مراجعه بفرمایید:
از اینجا بخوانید