دکتر سرگلزایی drsargolzaei
38.3K subscribers
1.89K photos
112 videos
174 files
3.37K links
Download Telegram
#پرسش_و_پاسخ
#اسکیزوفرنی_فرهنگی

پرسش:

سلام آقای دکتر 

اگر اکنون به این نتیجه رسیده باشم که با عقل مدرن می‌توان هزار و یک مسئله را حل کرد از حوزه سیاست و اقتصاد تا بهداشت و آموزش همچون کشورهای اروپای شمالی، اما همین عقل از محدودیت‌های جوهری خودش هم آگاه باشد و اکنون به این نتیجه رسیده باشم که تنها یک مسئله را نمی‌توان با عقل فهمید و حل کرد و آن مسئله الوهیت  و خدا باشد که نمی‌توان به قواره عقل درآورد و تجربه شخصی خودم به من بگوید با عشق‌ورزی می‌توان خدارا حس کرد و از آموزه‌های مولانا و محی‌الدین هم بهره ببرم و هم‌زمان این باور چیزی از مسئولیت اجتماعی من نکاهد و همچنان مرا در جایگاه شهروندی خودم قرار دهد و دیدگاه انتقادی مرا تحت شعاع قرار ندهد آیا به‌نظر شما چنین شخصیتی دچار چند پارگی و اسکیزوفرنی فرهنگی است؟ آیا تنها راه رهایی از اسکیزوفرنی فرهنگی آن است که جهان را به قواره عقل مدرن درآوریم؟ آیا می‌توان در حالی‌که در حوزه سیاسی و اجتماعی از آموزه‌های پوپر و آرنت و آیزایا برلین بهره می‌برم در حوزه خصوصی و معنوی هم همزمان از ‌آموزه‌های مولانا و ابوسعید و محی‌الدین استفاده کنم؟ آیا هم این و هم آن البته هر کدام در جایگاه خودش نشانه اسکیزوفرنی فرهنگی است؟

از تلاش‌های شما در جهت توسعه فرهنگی سپاس‌گزارم.


پاسخ #دکترسرگلزایی:

با سلام و احترام

کسی که همچون مولانا باور داشته باشد که «عقل عقلند اولیاء و عقل‌ها/ بر مثال اشتران تا انتها» و نیز باور دارد که ولیّ خدا اجازه دارد هم قانون‌گذار باشد، هم مجری، هم قاضی (حکیم الهی مثنوی) چگونه می‌تواند اومانیسم روسو و سارتر، لیبرالیسم آدام اسمیت و کارل پوپر و نظریهٔ سیاسی مونتسکیو و جان لاک را نیز بپذیرد؟ و جایگاه خدایی که با عشق ادراک می‌شود در سازمان کار و اجماع اجتماعی شفاف و نقاد یک جامعهٔ چند فرهنگی کجا خواهد بود؟ فراموش نکنید که مولانا و محی‌الدین نظریهٔ سیاسی هم دارند و شما نمی‌توانید هستی‌شناسی و منظومهٔ شناختی آن‌ها را به شکل دلبخواهی بردارید و گمان کنید آن‌ها را شناخته‌اید. از نظر من پذیرش همزمان گفتمان‌هایی که اصول موضوعه (پارادایم‌های) مانعة‌الجمع و ناهمخوانی دارند فرد را دچار دوپارگی‌شخصیتی و جامعه را دچار اسکیزوفرنی‌فرهنگی می‌کند.

سبز باشید

drsargolzaei.com

@drsargolzaei
دوره آموزشی “سرک کشیدن به مغز”

مدرس: دکتر محمدرضا سرگلزایی

سرفصل ها: مغز و مفاهیم‌ انتزاعی
مغز و حافظه
مغز و توجه انتخابی
توان‌بخشی شناختی

💢زمان برگزاری: ۲۷ دی‌ماه ۱۳۹۸

💢ساعت ۹ الی ۱۳

🌐اطلاعات بیشتر و ثبت نام:
☎️ 02188687126
☎️ 02122115179
📱09909456386

@drsargolzaei
معرفی کتاب

#معرفی_کتاب

نام کتاب: #جنون_قدرت_و_قدرت_نامشروع

نویسنده: #دکترمحمدرضاسرگلزایی

نشر: قطره


در باب «فاشیسم»، «توتالیتاریسم» و «کاپیتالیسم»

ممکن است واژه‌هایی چون «فاشیسم»، «توتالیتاریسم» و «کاپیتالیسم» برای فارسی‌زبانان بیگانه و غریبه بنظر برسند ولی خواندن این کتاب به خواننده‌ی ایرانی نشان می‌دهد که سال‌هاست این واژه‌ها را در زندگی خود لمس کرده است و به قول پروین اعتصامی «این گرگ سال‌هاست که با گله آشناست» دانستن این که نهادها و افراد چگونه صاحب قدرت نامشروع می‌شوند و چگونه ما را به بازی‌ای می‌کشانند که در آن نصیبی جز باخت نداریم، برای همه‌ی ما ضروری است.
مجموعه‌ای که تقدیم شما می‌گردد شامل مقالات مستقلی است که وجه مشترک آن‌ها شناخت و نقد قدرت نامشروع و فرایندهای شکل‌گیری و دوام آن است. این مقالات نگاهی میان‌رشته‌ای دارند و از اسطوره‌شناسی و فلسفه گرفته تا روان‌شناسی‌اجتماعی برای درک این‌که چگونه نهادهای قدرت نامشروع بر زندگی ما اعمال سلطه می‌کنند بهره برده‌ام. نگاه چندوجهی این مجموعه از یک سو نقطه‌ی قوّت آن است و از سوی دیگر نقطه‌ی ضعف آن. قوّت از این حیث که گستره‌ی وسیعی از نظریه‌ها و اندیشمندان را به خواننده معرفی می‌کند و خواننده بر اساس علاقه و رشته‌ی خود هر نظریه‌ای را که انتخاب کند پیگیری خواهد کرد. ضعف از این جهت که نتوانسته‌ام هیچ یک از نظریه‌ها را آن‌گونه که کارشناس آن حوزه در یک کتاب تخصصی به آن می‌پردازد وسیع و عمیق بشناسانم. از آن‌جا که انگیزه‌ی اصلی من در فراهم آوردن این مجموعه دغدغه‌ی اجتماعی بوده نه هدف آکادمیک، با اذعان به ضعف فوق تصمیم به ارائه‌ی آن به هم‌وطنانی که دغدغه‌ی مشابه دارند گرفتم با این امید که دغدغه‌های مشترک ما تبدیل به برنامه و اقدام جمعی شوند.

برای مطالعه متن کامل مطلب‌ بالا لطفا به لینک زیر در و‌ب‌سایت دکتر سرگلزایی مراجعه بفرمایید:

از اینجا کلیک‌ کنید
Forwarded from مردمک
🔸رویداد پخش و نقد فیلم
♦️ویژهٔ نوجوان‌ها

نمایش فیلم
اتاق معمّا
و تحلیل فیلم
با حضور دکتر محمدرضا سرگلزایی(روانپزشک)


🔅پنج‌شنبه ۳ بهمن
ساعت ۱۵:۳۰ تا ۱۹:۳۰
مجموعه فرهنگی آفتاب مهر

☎️ ثبت‌نام: ۸۸۱۰۵۸۳۵
@mardomak_tlh
@aftabemehr
#چشم_تاریخ
#احمد_کسروی

سیداحمد حکم‌آبادی که بعدها نام خانوادگی کَسرَوی را برگزید، تاریخ‌نگار، زبان‌شناس، پژوهش‌گر، حقوق‌دان و اندیشمند ایرانی بود. وی استاد رشته حقوق در دانشگاه تهران و وکیل دعاوی  بود. سید احمد #کسروی در خانواده‌ای شیعهٔ مذهبی و معتقد در حکم آباد  تبریز به دنیا آمد. نیاکانش همه روحانی و پیش‌نماز بودند. احمد در سال ۱۲۸۹ خورشیدی و در سن ۲۰ سالگی به اصرار خانواده به لباس روحانیون شیعه درآمد و بر منبر مسجد آبا و اجدادی‌اش نشست ولی پس از آن‌که به گناه هواداری از جنبش مشروطه مورد ناسزاگویی روحانیون قرار گرفت در سال ۱۲۹۱ خورشیدی از لباس روحانیون خارج شد. پس از آن کسروی به تدریس زبان عربی و تحصیل حقوق، تاریخ، ستاره شناسی، گیاه شناسی، زبان انگلیسی، زبان روسی، زبان پهلوی و زبان اسپرانتو پرداخت. آثار احمد کسروی بالغ بر ۷۰ جلد کتاب به زبان‌ های فارسی و عربی است. از مهم‌ترین آثار کسروی می‌توان به دو کتاب تاریخ مشروطهٔ ایران و تاریخ هجده سالهٔ آذربایجان اشاره کرد که از مهم‌ترین آثار مربوط به تاریخ جنبش مشروطه ‌خواهی ایران می‌شوند و تا به امروز مرجع اصلی محققان دربارهٔ جنبش مشروطیت ایران بوده است. احمد کسروی خواستار مبارزه با «واپس‌ماندگی فکری و علمی» بود و از آن چه «اوضاع زندگی، خرافه‌گرایی و آداب اجتماعی» مردم ایران می‌دانست انتقاد داشت، همچنین خواستار «پالایش زبان فارسی» از هر گونه واژه عربی و سره‌ نویسی در زبان پارسی بود. موضع‌گیری‌های احمد کسروی در برابر  نهادهای مذهبی و ارزش‌های سنتی باعث شد که سید مجتبی میرلوحی (معروف به #نواب_صفوی) تصمیم به قتل او بگیرد. ابتدا نواب صفوی شخصاً به تهیه تپانچه و شلیک به کسروی اقدام کرد ولی گلوله در لوله تپانچه گیر کرد و نواب به کتک زدن و زخمی کردن کسروی بسنده کرد. سپس نواب با جمع کردن تعدادی جوان مذهبی و برانگیختن آن ها جریان قتل کسروی را مدیریت کرد. پیروان نواب صفوی که خود را فدائیان اسلام نامیدند در تاریخ ۲۰ اسفند ۱۳۲۴ و  در اتاق بازپرسی ساختمان کاخ دادگستری تهران  احمد کسروی را در سن ۵۷ سالگی به ضرب «گلوله و ۲۷ ضربه چاقو» به قتل رساندند آن ها در این حمله حدادپور منشی کسروی را نیز به قتل رساندند. قاتلین کسروی با میانجی گری #آیت_الله_کاشانی از زندان آزاد شدند.

برای دانلود مجموعه کامل چشم‌ تاریخ لطفا به لینک زیر در وب‌سایت دکتر سرگلزایی مراجعه بفرمایید:

از اینجا کلیک کنید

@drsargolzaei
"فرزندپروری انسان‌محور"

مدرس: دکتر‌ محمدرضا سرگلزایی - روان‌پزشک

۱۷ و ۱۸‌ بهمن‌ماه - قزوین
۰۲۸ - ۳۳۶۵۴۳۳۱

@drsargolzaei
#تأملات
#آئین_تو

هنوز نقّاره‌ها به صدا در می‌آیند
هر بامداد و هر بیگاه
در پیشواز و بدرقه‌ی میترای مهر
و تو نمی‌دانی که کدام آئین ریشه‌هایت را به تپش می‌دارد
با سرنای خراسانی

#دکترمحمدرضاسرگلزایی

برای دانلود مجموعه تأملات دکتر سرگلزایی لطفا به لینک زیر در وب‌سایت دکتر سرگلزایی مراجعه بفرمایید:

از اینجا کلیک‌ کنید

@drsargolzaei
#تأملات
#گور_دسته_جمعی

هوا چسبناک است و جاذبه‌ی زمین چون جاذبه‌ی برجیس!
واژه‌ها در فاصله‌ی بین لب‌های من و گوش‌های تو زمین‌گیر می‌شوند
سکوت، گور دسته‌جمعی کلمات پرپر شده است
باز لاله خواهد دمید در گورستان؟

#دکترمحمدرضاسرگلزایی

برای دانلود مجموعه تأملات دکتر سرگلزایی لطفا به لینک زیر در وب‌سایت دکتر سرگلزایی مراجعه بفرمایید:

از اینجا کلیک‌ کنید

@drsargolzaei
Forwarded from Cafe sz
میگن شبونه شبیخون زدن به دژ! بعد از ماه‌ها محاصره. شب مهتابی و آروم بود و صدای جیرجیرک‌ها هر دسیسه‌ای رو محال به نظر میاورد! چشم‌های سرباز‌ها گرم شده بود که دشمن عین مور و ملخ از تونل آذوقه ریخت بیرون. تونلی که راه مخفی مردم از داخل دژ به بیرون بود تا آب و آذوقه رو به دژ و روستا برسونن و محاصره رو تاب بیارن. تونلی که هیچکس ازش خبر نداشت. تازه چشمهای سرباز‌ها داشت گرم می‌شد که فولاد سخت و آبدیده از گوشت و پوست گذشت، رگ‌ها و شاهرگ‌ها رو پاره کرد و حیاتشون رو گرفت. صدای جیرجیرک‌ها‌ جاشون رو به جیغ و وحشت دادن و بوی سرب و دود و خون روستا رو پر کرد.
دختر خیره شده بود به هم‌قبیله‌هایی که سلاخی میشدن و باور نمیکرد خودش اینکار رو باهاشون کرده! باور نمیکرد خودش بوده که نقشه‌ی تونل رو روی پوست ماهی کشیده و به معشوقه‌ای از قبیله‌ی دشمن داده! باور نمیکرد معشوق زیباش بتونه با قبیله‌ش این کار رو بکنه! باور نمیکرد اینقدر احمق بوده!
حالا من اینجا وایستادم. هزار سال بعد. روی ویرانه‌های دژی که قربانی عشق دخترکی از این قبیله شده! حالا من اینجا وایستادم و نقشه‌ی فتحم‌ رو ساده لوحانه برایت با چاپاری مطمئن میفرستم و باز دژی رو قربانیت میکنم. چقدر ما احمقیم! ای عشق! ای قبیله‌ی غمگین من!
📝سهیل سرگلزایی
📸سهیل سرگلزایی
پ.ن:چیزی که راجع به این قصه جالبه اینه که این قصه‌ بین محلی‌ها‌ باعث شده سال‌ها اجازه‌ی تحصیل به دختر‌ها ندن! چون باور داشتن دختری که سواد داشته باشه قبیله رو نابود خواهد کرد!
@szcafe

https://t.me/joinchat/AAAAADu0ycAlNL-9TnwPxA
مقاله

#مقاله

#سانسور_شایعه_و_سرمایه_اجتماعی

توان اقتصادی یک فرد تنها بستگی به مقدار اموال و املاک او ندارد، بلکه این که یک فرد چقدر در جامعه اعتبار و نفوذ دارد هم جزئی از توان اقتصادی است. به این بخش از توان اقتصادی، سرمایه اجتماعی (Social Capital) می‌گوییم.
همان‌طور که یک فرد علاوه بر سرمایه اقتصادی، سرمایه اجتماعی دارد یک جامعه هم دارای سرمایه اجتماعی است. ایران از حیث سرمایه اقتصادی کشوری ثروتمند است اما از حیث سرمایه اجتماعی کشوری ضعیف است! ما کشوری داریم که جزو بزرگترین مخازن نفت و گاز طبیعی دنیاست، کشوری که از حیث اقلیمی و تاریخی پتانسیل‌های مهّمی برای گردشگری دارد و از حیث جغرافیایی پل بین آسیایِ‌میانه و آب‌های آزاد و پل بین خاورمیانه و شبه‌قاره هند است. اگر به رده بندی‌های جهانی “توسعه” نگاه کنید شگفت‌زده می‌شوید که چرا کشوری که با این پتانسیل‌ها باید در یک ‌سوم بالای جدول قرار داشته‌باشد، در یک سوم انتهایی جدول قراردارد. پاسخ را باید در پایین بودن “سرمایه اجتماعی” این کشور دانست.
مهم‌ترین عنصر در سرمایه اجتماعی “اعتماد عمومی” است. وقتی فضای اجتماعی سرشار از اعتماد است، آفرینش شغل و ثروت بالا می‌رود. چه وقت مردم یک جامعه به هم اعتماد دارند؟ وقتی که به صحت اخباری که از یکدیگر دریافت می‌کنند، باور داشته‌باشند. بنابراین وقتی در روابط بین فردی مان فرض را بر دروغ بودن اخباری که از هم می‌شنویم، بگذاریم می‌توان گفت سرمایه اجتماعی‌مان از دست رفته‌است. سانسور و شایعه، دو فرایندی هستند که سرمایه اجتماعی ما را به آتش می‌کشند. در فرایند سانسور، ما بخشی از واقعیت را انکار و کتمان می‌کنیم و در فرایند شایعه چیزی که واقعیت ندارد را به جای واقعیت می‌گذاریم.

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روان‌پزشک

برای مطالعه متن کامل‌ مقاله بالا لطفا به لینک زیر در وب‌سایت دکتر‌ سرگلزایی مراجعه بفرمایید:

از اینجا بخوانید
مقاله

#مقاله

#صداقت_دروغ_و_سیاست

گرچه از منظر «اخلاق مطلق‌گرا» (که «امانوئل کانت» مدافع آن است) دروغ‌گفتن به‌طور مطلق یک رذیلت است و هیچ شرایط و منافعی توجیه‌کننده دروغ نیست، از دیدگاه روانی – اجتماعی می‌توانیم دروغ‌ها را به دو دسته تقسیم‌کنیم:
گروه اول دروغ‌هایی هستند که ناشی از رانش‌گر (Driver) «دیگران را راضی‌کن» (Please others) هستند. از دیدگاه تحلیل رفتار متقابل (Transactional Analysis) هرکدام از ما در جریان تربیت «اوامر و مناهی» خاصی را از محیط دریافت‌می‌کنیم. این «امر و نهی‌ها» در سراسر زندگی، تعیین‌کننده تصمیمات ما هستند.
هنگامی‌که خانواده، آموزش و پرورش و رسانه دستور «دیگران را راضی‌کن» را در پیش‌نویس زندگی ما نوشته‌باشند ما در سراسر عمر تلاش‌می‌کنیم «به‌هر‌قیمتی» دیگران را خشنود کنیم. در‌نتیجه، هنگامی که حدس‌می‌زنیم گفتنِ حقیقت باعث رنجش‌خاطر دیگران شود دروغ را جایگزین حقیقت می‌کنیم.
بارها پیش‌آمده‌است که در پاسخ سؤالات «این لباس به‌من میاد؟»، «این رنگ مو به‌من میاد؟»، «از غذا راضی بودین؟ نمکش خوب‌ بود؟ خوب جاافتاده بود؟» پاسخ داده‌ایم: «بله، کاملاً، خیلی!» در حالی‌که نه آن رنگ لباس و رنگ مو به دوست‌مان می‌آمده و نه این غذا طعم رضایت بخشی داشته‌است. خیلی اوقات خودِ سؤال‌کننده هم به‌جای شنیدن حقیقت تلخ، توقع دارد دروغ شیرین را بشنود! انگار که او از شما می‌خواهد که «لطفاً به‌من دروغ بگویید، خواهش می‌کنم!». گرچه او در سطح خودآگاه و آشکار (Explicit) از شما تقاضای دروغ نمی‌کند اما در سطح ناخودآگاه و تلویحی (implicit) از شما تمنای دروغ می‌کند و زبان بدن (Body Language) و لحن کلام (Prosody) او پر از این التماس است: «عزیزم، مرا با دروغ شیرین نوازش‌کن».
کسانی که با گفتن چنین دروغ‌های شیرینی مخاطب خود را خشنود می‌کنند دچار دستورالعمل روانی «همه‌ را خشنودکن» هستند. آن‌ها از این‌که دیگران را برنجانند وحشت‌‌دارند. این نوع دروغ‌گفتن نه با طراحی قبلی صورت‌می‌گیرد و نه با قصد سوء‌استفاده از مخاطب، تنها تصمیمی است ناشی از آموزه‌های غلط تربیتی و ترس از رنجاندن دیگران.
اما در مقابل چنین دروغ‌هایی دسته دومی از دروغ ها وجود‌دارند. دروغ‌هایی که طراحی شده‌اند و گوینده آن‌ها، نه به‌قصد نوازش‌کردن مخاطب بلکه به‌منظور فریب‌دادن و سوءاستفاده از او این دروغ‌های نظام‌مند را طراحی کرده‌است.
در کتاب 1984، «جورج اورول» جامعه‌ای را ترسیم می‌کند که در آن وزارت‌‌خانه‌ای وجود‌دارد به‌نام «وزارت حقیقت» که بر خلاف نامش، وظیفه‌اش پنهان‌کردن حقیقت و انتشار دروغ است، دروغ‌هایی که باعث فریب ملت و اقتدار و ثبات حکومت شوند. چنین دروغ‌هایی ریشه در «کیش قدرت» دارند، مذهبی که محور آن حفظ قدرت است.
جورج اورول در همان کتاب به «مرام‌نامه» سازمانی که دروغ‌های نهادینه و سازمان‌مند تولید می‌کند می‌پردازد: «حفظ قدرت به‌هر بهایی!». هنگامی‌که در جامعه‌ای نهاد‌های قدرت دچار چنین مذهبی شوند، گفتن حقیقت و پرده‌برداری از دروغ تبدیل به‌یک «عمل سیاسی» می‌شود و شما با «نه‌گفتن» به دروغ‌های بزرگ و «کلان‌روایت‌ها» یک «اپوزیسیون» محسوب‌می‌شوید!
«هانا آرنت» فیلسوف آلمانی در مقاله «حقیقت و سیاست» می‌نویسد:

«هنگامی‌که جامعه‌ای به دروغ‌گویی سازمان‌یافته روی‌آورد و دروغ گفتن تبدیل به اصل کلی شود و به دروغ‌گفتن در موارد استثنایی و جزئی اکتفا‌نکند، صداقت به‌خودی‌خود تبدیل به یک عمل سیاسی می‌شود و گوینده حقیقت حتی اگر به‌دنبال کسب قدرت یا هیچ منفعتی دیگر هم نباشد یک کنش‌گر سیاسی محسوب می‌شود!»

در چنین شرایطی شما نمی‌توانید از سیاست کناره‌بگیرید و راه خود را بروید، شما ناچارید یکی از این دو‌ راه را انتخاب‌کنید: یا به وزارت دروغ می‌پیوندید، یا یک مخالف سیاسی محسوب‌می‌شوید!

پی‌نوشت:

درباره موضوع «تقریر حقیقت و تقلیل مرارت» در فصل اول کتاب «راهی به رهایی» استاد «مصطفی ملکیان» بحث مفصلی با دیدگاه «فلسفه اخلاق» آمده است. این کتاب را انتشارات نگاه معاصر منتشر کرده‌است.

 کتاب 1984 «جورج اورول» با ترجمه «صالح حسینی» توسط انتشارات نیلوفر منتشر شده‌است. بنده نیز یادداشتی تحت عنوان:
«جورج اورول، فروید و توتالیتاریسم» نوشته‌ام که مبتنی بر ماجرای این کتاب است.

 درباره «هانا آرنت» مقاله‌ای با عنوان «هانا آرنت – کارل یاسپرز و مسئولیت سیاسی» نوشته‌ام. برای مطالعه درباره آرای آرنت می‌توانید کتاب «هانا آرنت» نوشته «دیوید واتسن» را با ترجمه «فاطمه ولیانی» از انتشارات هرمس بخوانید.

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روان‌پزشک

@drsargolzaei
#پرسش_و_پاسخ

پرسش:

سلام و درود و وقت‌بخیر خدمت شما دکتر عزیز امیدوارم خوب و سلامت باشید.

به تازگی موفق شدم کتاب شیرین شخصیت‌سالم را مطالعه کنم، در این کتاب صحبت از هماهنگی با طبیعت و پذیرش و تسلیم در مورد زن هست.

سوال من این هست وقتی از پذیرش صحبت می‌کنیم متعلَّق آن چیست؟ 

از سوی دیگر در ویدئویی، از استعداد ازدواج و مادر بودن سخن گفتید که بنا به آن همه زنان استعداد آن را ندارند.

با توجه به دو مطلب بالا؛ آیا بخشی از طبیعت زن که نیاز به پذیرش دارد، تن‌دادن به ازدواج و زندگی‌مشترک و پس از آن فرزندآوری هست؟ و این‌که در سیر واکاوی درونی چه سوالی را باید از خودم بپرسم تا متوجه شوم عدم‌تمایل من به ازدواج به شکل متعارف و داشتن فرزند متاثر از تاریخچه تربیتی من و با روان درمانی ممکن است تغییر کند یا این‌که مربوط به استعداد در این زمینه هست و یا این‌که مساله انتخاب میان دو سبک زندگی هست؟

البته متوجه درهم‌تنیدگی مفهوم تربیت و استعداد هستم.

سپاس فراوان برای هم‌عصر بودن با شما.


پاسخ #دکترسرگلزایی:

با سلام و احترام

آن‌چه در کتاب «شخصیت‌سالم» در باب زنانگی و مردانگی نوشته بودم بسیار مختصر و یک‌جانبه (بر اساس نظریات پایه‌گذاران روان‌کاوی) بود، لذا در چاپ بعدی آن کتاب این فصل را حذف کرده‌ام و فصول جدیدی را جایگزین آن کرده‌ام. 

کتاب بازبینی‌شده منتظر مجوز ارشاد است.

در سخنرانی مفصلی که در همین ماه خواهم داشت در این زمینه به تفصیل صحبت خواهم کرد. فایل صوتی آن در کانال تلگرام قرار خواهد گرفت و اگر سرعت اینترنت پایین نباشد لایو آن هم برای مدت 24 ساعت در صفحهٔ اینستاگرام بنده باقی خواهد بود.

سبز باشید

drsargolzaei.com

@drsargolzaei
"نگاه فلسفی"

مدرس: دکتر محمدرضا سرگلزایی

جایگاه فلسفه و نسبت آن با مذهب، علم و هنر
۱، ۲، ۸ و ۹ اسفند‌ماه
ساعت ۹ تا ۱۳
@drsargolzaei
Forwarded from آفتاب مهر
بدلیل استقبال فراوان شما نمایش فیلم" ژوکر " ساعت ۳ تا ۷ عصر پنجشنبه ۲۶ دیماه نیز برگزار میشود .
با تحلیل دکتر محمدرضا سرگلزایی، روانپزشک .
ثبت نام : 88109349
@aftabemehr
insta: aftabemehr_
Forwarded from آفتاب مهر
ظرفیت جلسه نمایش و تحلیل فیلم ژوکر در روز پنجشنبه تکمیل است و ثبت نام نداریم.
@aftabemehr
insta: aftabemehr_
#پرسش_و_پاسخ
#نقد_یونگ

نقد:

آقای دکتر سرگلزایی من بعد از خواندن آثار اصلی یونگ و نقدهای منتقدین مطرح به نتایج زیر رسیده‌ام که خدمت‌تان عرض می کنم:

یونگ، به علت مشاهده‌ی افسردگی پدرش که در نهایت منجر به ناامیدی و مرگش شد، از دست دادن ایمان مذهبی را با مرگ پیود زده بود و از بی‌خدایی در هراس بود. 

یونگ آنیمای مرد را تجلی سایه مادرش می‌دانست، با توجه به شرحی که از اوضاع روحی مادر یونگ در دست داریم می.دانیم که زن متعارفی نبود و احتمالا از آشفتگی‌روانی رنج می‌برد.

در جای‌جای کتاب‌های یونگ ترس از جنون و اسکیزوفرنیا موج می‌زند و او آن را به افراد مشهور دوران خود منتسب (فرافکنی) می‌کرد از نیچه و هایدگر تا جیمز جویس و تمام روان‌پزشکان!

او سعی داشت تا چیزی را که در اصطلاح شرقی‌ها عرفان نام دارد به زبان علم درآورد تا بتواند ایمان مذهبی کودکی‌اش را نجات دهد و شخصیت ناهنجار خود را در محیط علمی زمانه‌اش توجیه نماید.  

چون شاه کلید گشایش روان ‌رنجوری را در پذیرش و مال خود کردن سایه می‌دانست باید بگویم  او هرگز نتوانست صادقانه با خود مواجه شود و همین باعث می‌شود که خودش از توهمات بیرون نیاید. کتاب قرمز موید این ادعا است. 

یونگ بدون هیچ‌گونه توجیه عقلانی‌- علمی واقعیت ((خود)) را نه در (( اینجا)) به عنوان بخشی که از دسترس ((من)) گریخته بلکه در ((آنجا)) می‌داند. هدف بازگشت به عرفان است. برای او اساطیر واقعیت‌های هستند که خدا از طریق آن خود را متجلی می‌کند. اسمش را آرکی‌تایپ می‌گذارد در صورتی که اگر کمی رویکرد علمی داشت می‌توانست از عنوان ایده‌آل‌تایپ استفاده کند و کاملا روشن و بدون کش و قوس رفتن بگوید که این‌ها برساخت‌های انسانی خالص از پدیده‌های مشخص هستند. 

هدف شما از تدریس یونگ و نقب‌زدن به اساطیر یونانی این است که اسطوره‌های خودمان را مورد نقادی قرار دهید، امّا این رویکرد می تواند به ضد خودش بدل شود! چون کتاب‌های یونگ از جانب مرادی پریشان برای مریدهایی سرگشته نوشته شده‌اند! 

سپاس از گشودگی شما. 


پاسخ #دکترسرگلزایی:

با سلام و احترام

۱- تحلیل‌تان راجع به یونگ جالب و منسجم بود ولی نمی‌توانم دربارهٔ درست و غلط بودن این تحلیل نظر دهم زیرا در روان‌کاوی ترازویی عینی و مستقل از ذهن تحلیل‌گر برای اثبات و انکار وجود ندارد و اغلب پذیرش یک تحلیل، منوط بر غرق شدن در نظام زبانی روان‌کاوی و پذیرش اتوریتی (اقتدار) تحلیل‌گر است، به این دلیل است که کارل پوپر که مهم‌ترین شاخص گفتمان‌علمی را «ابطال پذیری» گزاره‌ها می‌داند، گفتمان روان‌کاوی (چه فرویدی، چه آدلری و چه یونگی) را «شبهِ علم» می.نامد.

۲- این که من یونگ درس می‌دهم به معنای ارادت من به یونگ و تأیید نظریات او نیست، من در ابتدا و انتهای درس‌گفتار یونگ توضیح می‌دهم که «من یونگی نیستم» و تصریح می‌کنم که بخش بزرگی از نظریات یونگ غیرعلمی هستند و من تنها به این دلیل یونگ درس می‌دهم که گمان می‌کنم دقیق و عمیق آثار یونگ را خوانده‌ام و می‌توانم توضیح کافی دهم که یونگ چه می‌گوید و چرا می‌گوید. تعلق خاطر «عاطفی» من به نظریات چپ بیش از دیدگاه‌های فردمحور روان‌کاوانه است و علاقهٔ «علمی» من به نوروساینس (علوم اعصاب) بیش از همهٔ نحله‌های روان‌کاوی است. به فهرست درس‌گفتارهای بنده التفات بفرمایید، بنده هر مطلبی  که «خوب خوانده‌ام» را درس می‌دهم و در عین حال نقد می‌کنم، از بنیان‌های فلسفی روان‌شناسی گرفته تا درس‌نامهٔ روان‌پزشکی کاپلان/سادوک، از مثنوی‌مولوی گرفته تا رفتار جنسی.

سبز باشید

drsargolzaei.com

@drsargolzaei
معرفی کتاب

#معرفی_کتاب

نام کتاب: #مهمان_ناخوانده
نویسنده: #اریک_امانوئل_اشمیت
مترجم: #تینوش_نظم‌جو
ناشر: نشر نی

فروید: «انسان توی یه زیرزمینه، توی تونل، تنها نورش مشعلیه که با تیکه‌های پارچه درست‌کرده، انسان مؤمن توی این تونل جلو می‌ره و فکر‌می‌کنه، ته تونل یه روزنه است و دری وجود داره که پشتش نوره…. اما انسان خدانشناس می‌دونه این همون نوری هست که خودش با دست‌های خودش درست‌کرده، پس طبیعیه که وقتی به دیوار نزدیک می‌شه دردش بیشتره، همه چیز براش تهی می‌شه….»
ناشناس: «انسان خدا‌نشناس شما تنها یک انسان ناامیده.»
فروید: «من اسم این رو شهامت می‌ذارم.»
ناشناس: «تو زیادی عاشق شهامتت هستی‌!»
نمایشنامه «مهمان‌ناخوانده» (Le Visiteur)، زنجیره‌ای از دیالوگ‌های فلسفی و روان‌شناختی است که یکی از اهداف نویسنده از به‌تحریر‌ در‌آوردن آن‌را می‌توان عادت‌زدایی اندیشه‌ها، باورها و درهم‌شکستن چارچوب‌های ایدئولوژیک انسان دانست.
مهمان ناخوانده «اریک امانوئل اشمیت»، نویسنده و نمایشنامه‌نویس فرانسوی، وین سال 1938 را به‌تصویر می‌کشد. دوره ای از تاریخ که نازی‌ها با تسخیر اتریش، رعب و وحشت را به یهودیان این کشور نیز تسری‌دادند.
«زیگموند فروید» و دخترش «آنا»، دو شخصیت اصلی این نمایشنامه را تشکیل‌می‌دهند. امانوئل اشمیت در آثار خود از شخصیت‌های تاریخی و زندگی‌نامه آن‌ها کمک‌می‌گیرد تا مضامین داستان‌هایش برای مخاطب‌ها جذاب‌تر و تاثیرگذار‌تر شود.

#مریم_بهریان (دانشجوی دکتری‌ روان‌شناسی)

برای مطالعه متن کامل مطلب‌ بالا لطفا به لینک زیر در و‌ب‌سایت دکتر سرگلزایی مراجعه بفرمایید:

از اینجا کلیک‌ کنید
چشم تاریخ

#چشم_تاریخ

#هاینریش_هیملر

«هاینریش هیملر» از نزدیک‌ترین یاران «آدولف هیتلر» بود. او فرماندهی سپاه اس.اس (ارتش موازی ارتش آلمان) و گشتاپو (پلیس مخفی آلمان‌نازی) را به‌عهده داشت. علاوه‌بر‌این هیملر در طرح اردوگاه‌های کار اجباری که هزاران یهودی، لهستانی و رومانیایی در آن‌ها جان‌سپردند نیز نقش تعیین‌کننده‌ای داشت.
هیملر فردی تحصیل‌کرده (مهندس صنایع غذایی) و به‌شدت مذهبی بود! در همان روزهایی که هزاران‌ تن به‌دلیل تصمیمات هیملر تحت اسارت و شکنجه بودند هیملر در یک پیک‌نیک خانوادگی در هیئت پدری مهربان با فرزندانش عکس یادگاری می‌گیرد.

برای مطالعه متن کامل مطلب‌ بالا لطفا به لینک زیر مراجعه بفرمایید:

از اینجا بخوانید

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روان‌پزشک

@drsargolzaei
#تأملات
#روز_تو

پرچم ما سرخ است، سرخ
این سرخی عشق است نه کین
و سرشار از ناقوس‌هایی که برای میلاد به صدا در می‌آیند
آیینه‌ی جهان اما هر چیز را واژگونه می‌نمایاند
تقدیری که خدایان حسود کوه المپ بر ما نوشته‌اند!

#دکترمحمدرضاسرگلزایی

برای دانلود مجموعه تأملات دکتر سرگلزایی لطفا به لینک زیر در وب‌سایت دکتر سرگلزایی مراجعه بفرمایید:

از اینجا کلیک‌ کنید