#شعر
#اقتصاد
نقابها را بیافکنید
دوربینها خاموشند
بگذارید کفتارها بیرون بیایند
مرد سادهدلی امروز به بازار آمده!
#محمدرضاسرگلزایی
اینستاگرام:
http://Instagram.com/drsargolzaei
وبسایت:
http://drsargolzaei.com
#اقتصاد
نقابها را بیافکنید
دوربینها خاموشند
بگذارید کفتارها بیرون بیایند
مرد سادهدلی امروز به بازار آمده!
#محمدرضاسرگلزایی
اینستاگرام:
http://Instagram.com/drsargolzaei
وبسایت:
http://drsargolzaei.com
Forwarded from Cafe sz
دست تکون میدم و راننده وایمیسته.
میگه:«کجا میری؟» میگم:«اونجا.» میگه:«تا اونجا نمیرم. یه دو راهی قبل از اونجا برمیگردم.» میگم:«تا دوراهیه قبل اونجا میتونم باهات بیام؟» میگه:«بیا بالا.» سیگار تعارف میکنه و میگم ترک کردم! خودش روشن میکنه. از این سیگار جدیدها که باریکن و کاغذ های سیاه دارن! اصلا به سیبیل و تیپ مشتیش نمیاد. دلم میخواست سیگار وینستون عقابی میکشید. تو این حالتها که یه گوشهی پاکت رو سوراخ میکنن و چند تا ضربه میزنن به پاکت تا یک نخ در بیاد. اینطور بیشتر به دلم مینشست! تو دلم میگم راننده کامیون هم راننده کامیونهای قدیم!
میگه:«اونجا چه خبر هست که میری؟» میگم:«اینجا چه خبر هست که بمونم؟» دستی به سیبیلش میکشه و بهم یه اشاره میکنه که یعنی تکیه بده و از جلوی آینه بغل برو کنار!
ادامه میده:«شنیدم اونجا خیلی خبره!» میگم:«ما از خبرهاش بی خبریم. دلت میخواد خوب بیا اونجا رو ببین.» میگه:«چند بار دلم خواسته از دور برگردون دور نزنم و تا اونجا برم. ولی ترسیدم. میترسم اونجا گیر گربه نره و روباه بیفتیم و چیز خورمون کنن و بجای خر بفروشنمون! دیدی که با پینوکیو چه کار کردن.» میگم:«دایی یه دست به گوشهات کشیدی؟ اینجا که خیلی وقته بجای خر فروختنمون!» 📝سهیل سرگلزایی
.
در انتظار یک رانندهی مقید به وینستون عقابی،خانوم هایده و فلاکس قرمز رنگ و رو رفته!
@szcafe
https://t.me/joinchat/AAAAADu0ycAlNL-9TnwPxA
میگه:«کجا میری؟» میگم:«اونجا.» میگه:«تا اونجا نمیرم. یه دو راهی قبل از اونجا برمیگردم.» میگم:«تا دوراهیه قبل اونجا میتونم باهات بیام؟» میگه:«بیا بالا.» سیگار تعارف میکنه و میگم ترک کردم! خودش روشن میکنه. از این سیگار جدیدها که باریکن و کاغذ های سیاه دارن! اصلا به سیبیل و تیپ مشتیش نمیاد. دلم میخواست سیگار وینستون عقابی میکشید. تو این حالتها که یه گوشهی پاکت رو سوراخ میکنن و چند تا ضربه میزنن به پاکت تا یک نخ در بیاد. اینطور بیشتر به دلم مینشست! تو دلم میگم راننده کامیون هم راننده کامیونهای قدیم!
میگه:«اونجا چه خبر هست که میری؟» میگم:«اینجا چه خبر هست که بمونم؟» دستی به سیبیلش میکشه و بهم یه اشاره میکنه که یعنی تکیه بده و از جلوی آینه بغل برو کنار!
ادامه میده:«شنیدم اونجا خیلی خبره!» میگم:«ما از خبرهاش بی خبریم. دلت میخواد خوب بیا اونجا رو ببین.» میگه:«چند بار دلم خواسته از دور برگردون دور نزنم و تا اونجا برم. ولی ترسیدم. میترسم اونجا گیر گربه نره و روباه بیفتیم و چیز خورمون کنن و بجای خر بفروشنمون! دیدی که با پینوکیو چه کار کردن.» میگم:«دایی یه دست به گوشهات کشیدی؟ اینجا که خیلی وقته بجای خر فروختنمون!» 📝سهیل سرگلزایی
.
در انتظار یک رانندهی مقید به وینستون عقابی،خانوم هایده و فلاکس قرمز رنگ و رو رفته!
@szcafe
https://t.me/joinchat/AAAAADu0ycAlNL-9TnwPxA
Telegram
Cafe sz
این خاک مال ماست :عکسها و سفرنامه های سهیل و دوربینش ، موسیقی و ادبیات🌿☮️
instagram: soheil.sz
ارتباط با من:
@soheil_sargolzayi
instagram: soheil.sz
ارتباط با من:
@soheil_sargolzayi
Forwarded from کلینیک روانشناسی دانا
*تحلیل رویا در روان کاوی
*نوروفیزیولوژی رویا
*رویا و زبان
مکانیزم های رویا
*فروید، یونگ و اختلاف نظر پیرامون رویا
*تاریخ برگزاری:
چهارشنبه و پنجشنبه
۱۰ و ۱۱ مهر ماه 1398
*زمان 9 الی 14
*هزینه ثبت نام تا پایان شهریور ماه 6،800،000
هزینه ثبت نام در مهر ماه 7،500،000
*با ارائه مدرک معتبر از کلینیک روانشناسی دانا
*تلفن تماس :
02188695157
09196600444
*نوروفیزیولوژی رویا
*رویا و زبان
مکانیزم های رویا
*فروید، یونگ و اختلاف نظر پیرامون رویا
*تاریخ برگزاری:
چهارشنبه و پنجشنبه
۱۰ و ۱۱ مهر ماه 1398
*زمان 9 الی 14
*هزینه ثبت نام تا پایان شهریور ماه 6،800،000
هزینه ثبت نام در مهر ماه 7،500،000
*با ارائه مدرک معتبر از کلینیک روانشناسی دانا
*تلفن تماس :
02188695157
09196600444
مقاله
#مقاله
#هوش_کافی_نیست!
جوانی را که وارد مطبم شد، بلافاصله شناختم. چند هفته پیش او را سر کلاس درسم دیده بودم. او دانشجوی پزشکی بود و چند هفته پیش سر کلاس درسی بود که من در آن، راجعبه اختلال کمبود تمرکز (ADD) صحبت میکردم. یادم آمد که سر کلاس درس از رفتارش خوشم نیامده بود؛ چون مرتبأ در جایش وول میخورد و گویا اصلأ به درس گوش نمیداد. گاهی با موبایلش ورمیرفت و گاهی با وسایل دم دستش بازی میکرد. رفتارش در من این فکر را به وجود آورد که به درس و کلاس و استاد بیتوجه است و برداشتم این بود که او جوان بیادبی است. اما اکنون که شروع به صحبت کرد، متوجه شدم که چقدر برداشتم اشتباه بوده است. همه ما وقتی اطلاعاتمان ناکافی باشد گرفتار برداشتهای نادرست میشویم.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
برای مطالعه متن کامل مقاله لطفا به لینک زیر در وبسایت دکتر سرگلزایی مراجعه بفرمایید:
از اینجا بخوانید
#مقاله
#هوش_کافی_نیست!
جوانی را که وارد مطبم شد، بلافاصله شناختم. چند هفته پیش او را سر کلاس درسم دیده بودم. او دانشجوی پزشکی بود و چند هفته پیش سر کلاس درسی بود که من در آن، راجعبه اختلال کمبود تمرکز (ADD) صحبت میکردم. یادم آمد که سر کلاس درس از رفتارش خوشم نیامده بود؛ چون مرتبأ در جایش وول میخورد و گویا اصلأ به درس گوش نمیداد. گاهی با موبایلش ورمیرفت و گاهی با وسایل دم دستش بازی میکرد. رفتارش در من این فکر را به وجود آورد که به درس و کلاس و استاد بیتوجه است و برداشتم این بود که او جوان بیادبی است. اما اکنون که شروع به صحبت کرد، متوجه شدم که چقدر برداشتم اشتباه بوده است. همه ما وقتی اطلاعاتمان ناکافی باشد گرفتار برداشتهای نادرست میشویم.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
برای مطالعه متن کامل مقاله لطفا به لینک زیر در وبسایت دکتر سرگلزایی مراجعه بفرمایید:
از اینجا بخوانید
دکتر محمدرضا سرگلزایی - روانپزشک
هوش، کافی نیست!
هوش، کافی نیست! جوانی را که وارد مطبم شد، بلافاصله شناختم. چند هفته پیش او را سر کلاس درسم دیده بودم. او دانشجوی پزشکی بود و چند هفته پیش سر کلاس درسی بود که من در آن، راجعبه اختلال کمبود تمرکز (ADD) صحبت میکردم. یادم آمد که سر کلاس درس از رفتارش خوشم نیامده…
پرسش و پاسخ
#پرسش_و_پاسخ
#تعادل_و_انحراف_جنسی
❓پرسش:
سلام و وقتبخیر
سوالی داشتم از محضرتون. آیا افراد طیف LGBT رو باید به عنوان افرادی با اختلال روانی – زیستی در نظر بگیریم یا گرایش این افراد رو به عنوان سبک زندگی طبیعی بپذیریم؟
✅ پاسخ #دکترسرگلزایی:
با سلام و احترام
پیشنهاد میکنم فایلهای صوتی و اسلایدهای درسگفتار بنده با عنوان «زندگی جنسی، تعادل و انحراف» را از مرکز مشاورهٔ آرامینتا تهیه و گوش کنید. شاخصهای رفتار جنسی بیمارگونه را در آن درسگفتار بحث کردهام.
سبز باشید.
#پرسش_و_پاسخ
#تعادل_و_انحراف_جنسی
❓پرسش:
سلام و وقتبخیر
سوالی داشتم از محضرتون. آیا افراد طیف LGBT رو باید به عنوان افرادی با اختلال روانی – زیستی در نظر بگیریم یا گرایش این افراد رو به عنوان سبک زندگی طبیعی بپذیریم؟
✅ پاسخ #دکترسرگلزایی:
با سلام و احترام
پیشنهاد میکنم فایلهای صوتی و اسلایدهای درسگفتار بنده با عنوان «زندگی جنسی، تعادل و انحراف» را از مرکز مشاورهٔ آرامینتا تهیه و گوش کنید. شاخصهای رفتار جنسی بیمارگونه را در آن درسگفتار بحث کردهام.
سبز باشید.
دکتر محمدرضا سرگلزایی - روانپزشک
تعادل و انحراف جنسی
تعادل و انحراف جنسی - پیشنهاد میکنم فایلهای صوتی و اسلایدهای درسگفتار بنده با عنوان «زندگی جنسی، تعادل و انحراف» را از مرکز مشاورهٔ آرامینتا تهیه و گوش
پرسش و پاسخ
#پرسش_و_پاسخ
#ژاک_لکان
❓پرسش:
سلام آقای دکتر عزیز،
مرسی برای مطالب و فایل های مفیدتون.
کنجکاو شدم نظرتون رو در باره لکان بپرسم. هیچ جا اشارهای بهش نمیکنین، بعید فرض کردم که نشناسیناش.
جای تفکر داره یا به نظر شما هم شارلاتانه؟
مرسی.
✅ پاسخ #دکترسرگلزایی:
با سلام و احترام
دانش من در زمینهٔ نظرات ژاک لکان اندک است،
با این وجود فیلم «جادهٔ مالهالاند» «دیوید لینچ» را «لکانی» تحلیل کردم.
ویدئوی این سخنرانی در کانال تلگرام و یوتیوب بنده موجود است.
#پرسش_و_پاسخ
#ژاک_لکان
❓پرسش:
سلام آقای دکتر عزیز،
مرسی برای مطالب و فایل های مفیدتون.
کنجکاو شدم نظرتون رو در باره لکان بپرسم. هیچ جا اشارهای بهش نمیکنین، بعید فرض کردم که نشناسیناش.
جای تفکر داره یا به نظر شما هم شارلاتانه؟
مرسی.
✅ پاسخ #دکترسرگلزایی:
با سلام و احترام
دانش من در زمینهٔ نظرات ژاک لکان اندک است،
با این وجود فیلم «جادهٔ مالهالاند» «دیوید لینچ» را «لکانی» تحلیل کردم.
ویدئوی این سخنرانی در کانال تلگرام و یوتیوب بنده موجود است.
دکتر محمدرضا سرگلزایی - روانپزشک
ژاک لکان
پرسش و پاسخ: ژاک لکان - با این وجود فیلم «جادهٔ مالهالاند» دیوید لینچ را «لکانی» تحلیل کردم. ویدئوی این سخنرانی در کانال تلگرام و یوتیوب بنده موجود است.
همراهان عزیز
دکتر سرگلزایی صرفا "فعالیت آموزشی و فرهنگی" دارند و مطب و کلینیکی ندارند، لذا خواهشمندیم برای دریافت مشاوره و درمان، ایمیل و پیام ارسال نفرمایید.
@drsargolzaei
دکتر سرگلزایی صرفا "فعالیت آموزشی و فرهنگی" دارند و مطب و کلینیکی ندارند، لذا خواهشمندیم برای دریافت مشاوره و درمان، ایمیل و پیام ارسال نفرمایید.
@drsargolzaei
Forwarded from آفتاب مهر
پنجشنبه ۱۱ مهر سفر عرفان در ایران ساعت ۱۶ تا ۲۰ مدرس: دکتر محسن یارمحمدی ، دکترای زبان و ادبیات فارسی.
جمعه ۱۲ مهر سفرقهرمانی و اسطوره ساعت ۹ صبح تا ۱۳ مدرس: دکتر محمدرضا سرگلزایی، روانپزشک
ثبت نام: 021-88109349
@aftabemehr
insta: aftabemehr_
جمعه ۱۲ مهر سفرقهرمانی و اسطوره ساعت ۹ صبح تا ۱۳ مدرس: دکتر محمدرضا سرگلزایی، روانپزشک
ثبت نام: 021-88109349
@aftabemehr
insta: aftabemehr_
معرفی کتاب
#معرفی_کتاب
نام کتاب: #نغمههایی_از_پشت_دیوار (داستان هایی از درون زندان )
نویسنده: #آرش_رمضانی
با مقدمه #دکترمحمدرضاسرگلزایی
نشر: روزنه
جایی خوانده بودم، مردهشورها زندگی را بهتر میفهمند. وقتی کتاب آرش رمضانی را خواندم فکر کردم شاید این زندانی باشد که بتواند جهان را با تمام نمیدانمهایش دور بزند و به جای خلق زیستنهای ویترینی، تلخی آن را کشف کند و غرقش شود.
کتاب ”نغمههای آن سوی دیوار” از فراموششدگانی میگوید که تقدیرشان از همان کودکی با رنج و ریاضت رقم میخورد و تا آخرین روزهای عمرشان بر پیچ و تاب پلی معلق که سلول را به آن سوی میلهها وصل میکند، سردرگم و حیران در حال رفت و آمدند .
در پاراگرافهای کوتاه اما عمیق ”آرش رمضانی” خبری از ژست و نقابهایی که میخواهند قهرمانهای سر بر آورده از دل محرومیتها را به رخ عوام بکشند نیست، خبری از آنهایی نیست که در کارتنهای کنار خیابان به دنیا میآیند، نبوغشان کشف میشود، بر گردنشان مدال قهرمانی میاندازند، مردم برایشان کف میزنند و مبهوت از این همه معجزهگری هستی امیدوارتر از گذشته پای جعبه جادو و امیدهایش مینشینند.
رمضانی همان چیزی را روایت میکند که باید باشد و همانی را به تصویر میکشد که هست، وجود دارد، اما نمیبینیم، نمیخواهیم که ببینیم.
#مریم_بهریان
دانشجوی دکترای روانشناسی
برای مطالعه متن کامل مطلب بالا لطفا به لینک زیر در سایت دکتر سرگلزایی مراجعه بفرمایید:
از اینجا بخوانید
#معرفی_کتاب
نام کتاب: #نغمههایی_از_پشت_دیوار (داستان هایی از درون زندان )
نویسنده: #آرش_رمضانی
با مقدمه #دکترمحمدرضاسرگلزایی
نشر: روزنه
جایی خوانده بودم، مردهشورها زندگی را بهتر میفهمند. وقتی کتاب آرش رمضانی را خواندم فکر کردم شاید این زندانی باشد که بتواند جهان را با تمام نمیدانمهایش دور بزند و به جای خلق زیستنهای ویترینی، تلخی آن را کشف کند و غرقش شود.
کتاب ”نغمههای آن سوی دیوار” از فراموششدگانی میگوید که تقدیرشان از همان کودکی با رنج و ریاضت رقم میخورد و تا آخرین روزهای عمرشان بر پیچ و تاب پلی معلق که سلول را به آن سوی میلهها وصل میکند، سردرگم و حیران در حال رفت و آمدند .
در پاراگرافهای کوتاه اما عمیق ”آرش رمضانی” خبری از ژست و نقابهایی که میخواهند قهرمانهای سر بر آورده از دل محرومیتها را به رخ عوام بکشند نیست، خبری از آنهایی نیست که در کارتنهای کنار خیابان به دنیا میآیند، نبوغشان کشف میشود، بر گردنشان مدال قهرمانی میاندازند، مردم برایشان کف میزنند و مبهوت از این همه معجزهگری هستی امیدوارتر از گذشته پای جعبه جادو و امیدهایش مینشینند.
رمضانی همان چیزی را روایت میکند که باید باشد و همانی را به تصویر میکشد که هست، وجود دارد، اما نمیبینیم، نمیخواهیم که ببینیم.
#مریم_بهریان
دانشجوی دکترای روانشناسی
برای مطالعه متن کامل مطلب بالا لطفا به لینک زیر در سایت دکتر سرگلزایی مراجعه بفرمایید:
از اینجا بخوانید
Forwarded from آفتاب مهر
🍁🍁🍁🍁🍁🍁
برنامه های آموزشی پاییز دکتر سرگلزایی در آفتاب مهر:
🔸مهر ماه: سفری در جستجوی معنا :
🍀سفر عرفان در ایران( دکتر محسن یارمحمدی ، دکترای زبان و ادبیات فارسی)
پنجشنبه ۱۱ مهر ساعت ۱۶ تا ۲۰
🍀سفر قهرمانی و اسطوره ) دکتر محمدرضا سرگلزایی، روانپزشک) جمعه ۱۲ مهر ساعت ۹ صبح تا ۱۳
🔸 آبانماه : یونگ ، اسطوره و معنای زندگی
پنجشنبه و جمعه ۹ و ۱۰ آبان ساعت ۹ صبح تا ۱۳
🔸 آذر ماه : روانشناسی عشق و ازدواج :
🥀 انواع عشق و اجزاءعشق در نظریات روانشناسی جمعه ۸ آذر ساعت ۹ صبح تا ۱۳
🥀 سلامت و بیماری در ساختار ازدواج جمعه ۲۲ آذر ساعت ۹ صبح تا ۱۳
🍁🍁🍁🍁🍁🍁
☎️۸۸۱۰۹۳۴۹
@aftabemehr
insta: aftabemehr_
برنامه های آموزشی پاییز دکتر سرگلزایی در آفتاب مهر:
🔸مهر ماه: سفری در جستجوی معنا :
🍀سفر عرفان در ایران( دکتر محسن یارمحمدی ، دکترای زبان و ادبیات فارسی)
پنجشنبه ۱۱ مهر ساعت ۱۶ تا ۲۰
🍀سفر قهرمانی و اسطوره ) دکتر محمدرضا سرگلزایی، روانپزشک) جمعه ۱۲ مهر ساعت ۹ صبح تا ۱۳
🔸 آبانماه : یونگ ، اسطوره و معنای زندگی
پنجشنبه و جمعه ۹ و ۱۰ آبان ساعت ۹ صبح تا ۱۳
🔸 آذر ماه : روانشناسی عشق و ازدواج :
🥀 انواع عشق و اجزاءعشق در نظریات روانشناسی جمعه ۸ آذر ساعت ۹ صبح تا ۱۳
🥀 سلامت و بیماری در ساختار ازدواج جمعه ۲۲ آذر ساعت ۹ صبح تا ۱۳
🍁🍁🍁🍁🍁🍁
☎️۸۸۱۰۹۳۴۹
@aftabemehr
insta: aftabemehr_
Forwarded from اتچ بات
#چشم_تاریخ
#میرزا_محمد_فرخی_یزدی
میرزا محمد فرخی یزدی (۱۲۶۸- ۱۳۱۸ خورشیدی) شاعر و روزنامهنگار آزادیخواه و دموکرات صدر مشروطیت است. وی سردبیر نشریات مختلفی از جمله روزنامه طوفان و همچنین نماینده مردم یزد در دوره هفتم مجلس شورای ملی بود.
فرخی شاعری را از کودکی آغاز کرد. خودش معتقد بود که طبع شعرش برخاسته از مطالعه اشعار سعدی است. او علاوه بر اشعار سیاسی، در سرودن غزلیات عاشقانه نیز تبحر داشته است. وی از هواداران جدی حزب دموکرات در شهر یزد بود. در نوروز سال ۱۳۲۷ قمری، فرخی برخلاف سایر شعرای شهر که معمولاً قصیدهای در مدح حاکم و حکومت وقت میساختند شعری در قالب مسمط ساخت و در مجمع آزادیخواهان یزد خواند. در پایان این مسمط ضمن بازخوانی تاریخ ایران، خطاب به ضیغمالدوله قشقایی، حاکم یزد چنین گفت:
خود تو میدانی نی ام از شاعران چاپلوس
کز برای سیم بنمایم کسی را پای بوس
لیک گویم گر به قانون مجری قانون شوی
بهمن و کیخسرو و جمشید و افریدون شوی
به همین خاطر حاکم یزد دستور داد دهانش را با نخ و سوزن دوختند و به زندان افتاد. تحصن مردم یزد در تلگرافخانه شهر و اعتراض به این امر موجب استیضاح وزیر کشور وقت از طرف مجلس شد؛ ولی وزیر کشور بهکلی منکر وقوع چنین واقعهای شد.
در اواخر سال ۱۳۲۸ قمری فرخی به تهران کوچ کرد و در آنجا مقالات و اشعار مهیجی را دربارهٔ آزادی در روزنامهها منتشر میکرد. در دوران نخستوزیری وثوقالدوله با قرارداد ۱۹۱۹ مخالفت کرد و به همین سبب مدتها در زندان شهربانی محبوس شد. با وقوع کودتای سوم اسفند، همراه با بقیه آزادیخواهان باز هم مدتی را در باغ سردار اعتماد زندانی گردید.
فرخی در سال ۱۳۰۰ شمسی در تهران روزنامه طوفان را منتشر کرد. طوفان در طول مدت انتشار بیش از پانزده مرتبه توقیف و باز منتشر شده است. گاه نیز به سبب زندانی شدن فرخی، انتشارروزنامه دچار وقفه گردیدهاست. در مواقعی که روزنامه طوفان توقیف میشد، فرخی با در دست داشتن مجوز و امتیاز سایر روزنامهها همچون پیکار، قیام، طلیعه، آیینه افکار و ستاره شرق مقالات و اشعار خود را منتشر میکرد.
در سال ۱۳۰۷ خورشیدی، فرخی یزدی به عنوان نماینده مجلس شورای ملی در دوره هفتم قانونگذاری، از طرف مردم یزد انتخاب گردید و به همراه محمدرضا طلوع، تنها نمایندگان بازمانده در جناح اقلیت را تشکیل دادند. با توجه به اینکه تمامی بقیه وکلا حامی دولت رضاشاه بودند، فرخی مرتباً از سایر وکلا ناسزا میشنید و حتی یکبار در مجلس توسط حیدری، نماینده مهاباد مورد ضرب و شتم نیز قرار گرفت. از آن پس با اظهار اینکه حتی در کانون عدل و داد نیز امنیت جانی ندارد، ساکن مجلس شد و پس از چند شب، مخفیانه از تهران فرار کرد.
وی از طریق شوروی به آلمان رفت و مدتی درنشریهای به نام «پیکار» که صاحب امتیاز آن غیرایرانی بود، افکار انقلابی خود را منتشر ساخت. در ملاقاتی با عبدالحسین تیمورتاش فریب وعده او را خورد و از طریق ترکیه و بغداد به تهران بازگشت و بلافاصله تحت نظر قرار گرفت. اندکی بعد به بهانه بدهی به یک کاغذفروش، ابتدا به زندان ثبت و سپس به زندان شهربانی افتاد. همزمان پروندهای با اتهام «اسائه ادب به مقام سلطنت» برای وی تشکیل گردید. ابتدا به ۲۷ ماه و پس از تجدید نظر به سی ماه زندان محکوم شد و به زندان قصر منتقل گردید.
بنا به اظهار دادستان محاکمه عمال شهربانی، فرخی در مهرماه سال ۱۳۱۸ خورشیدی در بیمارستان زندان قصر، به وسیله تزریق آمپول هوا توسط پزشک احمدی کشته شد، اگرچه گواهی رئیس زندان حاکی از فوت فرخی بر اثر ابتلا به مالاریا و نفریت است. مدفن فرخی نامعلوم بوده، ولی احتمالاً در گورستان مسگرآباد به طور ناشناس دفن شدهاست.
در سال ۱۳۸۴ بنابر اظهارات علی اصغر مونسان، مدیر عامل شرکت توسعه فضاهای فرهنگی شهر تهران، در زمان مرمت زندان قصر به سلولی برخوردند که بر دیوارهایش اشعار فرخی یزدی نقش بسته بوده و با توجه به این موضوع، اتاق مذکور را به عنوان سلول فرخی یزدی شناسایی کرده و آن را مرمت و بازسازی کرده در معرض بازدید عموم قرار دادهاند.
به انتخاب: #سروش_سرگلزایی
@drsargolzaei
#میرزا_محمد_فرخی_یزدی
میرزا محمد فرخی یزدی (۱۲۶۸- ۱۳۱۸ خورشیدی) شاعر و روزنامهنگار آزادیخواه و دموکرات صدر مشروطیت است. وی سردبیر نشریات مختلفی از جمله روزنامه طوفان و همچنین نماینده مردم یزد در دوره هفتم مجلس شورای ملی بود.
فرخی شاعری را از کودکی آغاز کرد. خودش معتقد بود که طبع شعرش برخاسته از مطالعه اشعار سعدی است. او علاوه بر اشعار سیاسی، در سرودن غزلیات عاشقانه نیز تبحر داشته است. وی از هواداران جدی حزب دموکرات در شهر یزد بود. در نوروز سال ۱۳۲۷ قمری، فرخی برخلاف سایر شعرای شهر که معمولاً قصیدهای در مدح حاکم و حکومت وقت میساختند شعری در قالب مسمط ساخت و در مجمع آزادیخواهان یزد خواند. در پایان این مسمط ضمن بازخوانی تاریخ ایران، خطاب به ضیغمالدوله قشقایی، حاکم یزد چنین گفت:
خود تو میدانی نی ام از شاعران چاپلوس
کز برای سیم بنمایم کسی را پای بوس
لیک گویم گر به قانون مجری قانون شوی
بهمن و کیخسرو و جمشید و افریدون شوی
به همین خاطر حاکم یزد دستور داد دهانش را با نخ و سوزن دوختند و به زندان افتاد. تحصن مردم یزد در تلگرافخانه شهر و اعتراض به این امر موجب استیضاح وزیر کشور وقت از طرف مجلس شد؛ ولی وزیر کشور بهکلی منکر وقوع چنین واقعهای شد.
در اواخر سال ۱۳۲۸ قمری فرخی به تهران کوچ کرد و در آنجا مقالات و اشعار مهیجی را دربارهٔ آزادی در روزنامهها منتشر میکرد. در دوران نخستوزیری وثوقالدوله با قرارداد ۱۹۱۹ مخالفت کرد و به همین سبب مدتها در زندان شهربانی محبوس شد. با وقوع کودتای سوم اسفند، همراه با بقیه آزادیخواهان باز هم مدتی را در باغ سردار اعتماد زندانی گردید.
فرخی در سال ۱۳۰۰ شمسی در تهران روزنامه طوفان را منتشر کرد. طوفان در طول مدت انتشار بیش از پانزده مرتبه توقیف و باز منتشر شده است. گاه نیز به سبب زندانی شدن فرخی، انتشارروزنامه دچار وقفه گردیدهاست. در مواقعی که روزنامه طوفان توقیف میشد، فرخی با در دست داشتن مجوز و امتیاز سایر روزنامهها همچون پیکار، قیام، طلیعه، آیینه افکار و ستاره شرق مقالات و اشعار خود را منتشر میکرد.
در سال ۱۳۰۷ خورشیدی، فرخی یزدی به عنوان نماینده مجلس شورای ملی در دوره هفتم قانونگذاری، از طرف مردم یزد انتخاب گردید و به همراه محمدرضا طلوع، تنها نمایندگان بازمانده در جناح اقلیت را تشکیل دادند. با توجه به اینکه تمامی بقیه وکلا حامی دولت رضاشاه بودند، فرخی مرتباً از سایر وکلا ناسزا میشنید و حتی یکبار در مجلس توسط حیدری، نماینده مهاباد مورد ضرب و شتم نیز قرار گرفت. از آن پس با اظهار اینکه حتی در کانون عدل و داد نیز امنیت جانی ندارد، ساکن مجلس شد و پس از چند شب، مخفیانه از تهران فرار کرد.
وی از طریق شوروی به آلمان رفت و مدتی درنشریهای به نام «پیکار» که صاحب امتیاز آن غیرایرانی بود، افکار انقلابی خود را منتشر ساخت. در ملاقاتی با عبدالحسین تیمورتاش فریب وعده او را خورد و از طریق ترکیه و بغداد به تهران بازگشت و بلافاصله تحت نظر قرار گرفت. اندکی بعد به بهانه بدهی به یک کاغذفروش، ابتدا به زندان ثبت و سپس به زندان شهربانی افتاد. همزمان پروندهای با اتهام «اسائه ادب به مقام سلطنت» برای وی تشکیل گردید. ابتدا به ۲۷ ماه و پس از تجدید نظر به سی ماه زندان محکوم شد و به زندان قصر منتقل گردید.
بنا به اظهار دادستان محاکمه عمال شهربانی، فرخی در مهرماه سال ۱۳۱۸ خورشیدی در بیمارستان زندان قصر، به وسیله تزریق آمپول هوا توسط پزشک احمدی کشته شد، اگرچه گواهی رئیس زندان حاکی از فوت فرخی بر اثر ابتلا به مالاریا و نفریت است. مدفن فرخی نامعلوم بوده، ولی احتمالاً در گورستان مسگرآباد به طور ناشناس دفن شدهاست.
در سال ۱۳۸۴ بنابر اظهارات علی اصغر مونسان، مدیر عامل شرکت توسعه فضاهای فرهنگی شهر تهران، در زمان مرمت زندان قصر به سلولی برخوردند که بر دیوارهایش اشعار فرخی یزدی نقش بسته بوده و با توجه به این موضوع، اتاق مذکور را به عنوان سلول فرخی یزدی شناسایی کرده و آن را مرمت و بازسازی کرده در معرض بازدید عموم قرار دادهاند.
به انتخاب: #سروش_سرگلزایی
@drsargolzaei
Telegram
attach 📎
این همه
علی سورنا
#آهنگ
#این_همه
خواننده: #علی_سورنا
برای دانلود یا شنیدن آهنگ بالا و مشاهده متن آهنگ لطفا به لینک زیر در سایت دکتر سرگلزایی مراجعه بفرمایید:
از اینجا کلیک کنید
@drsargolzaei
#این_همه
خواننده: #علی_سورنا
برای دانلود یا شنیدن آهنگ بالا و مشاهده متن آهنگ لطفا به لینک زیر در سایت دکتر سرگلزایی مراجعه بفرمایید:
از اینجا کلیک کنید
@drsargolzaei
#شعر
#از_کفر_من_از_دین_تو!
جدی نمیگیرد هیچکس جز خودش را
و میپندارد که جدی است زندگی، شعر و خدا!
جدی میگیرد همه کس را، درد را، زندگی را و مرگ را
و خندهی تلخش پر از حسرت و مویه و اشک است!
این دو تن، این دو کس، این دو اسطوره!
اینیک به راه مرگ، آنیک به پای زندگی!
یک خندهی تلخ، یک جدی مضحک!
#دکترمحمدرضاسرگلزایی
برای دانلود مجموعه اشعار دکتر سرگلزایی لطفا به لینک زیر در سایت دکتر سرگلزایی مراجعه بفرمایید:
از اینجا کلیک کنید
@drsargolzaei
#از_کفر_من_از_دین_تو!
جدی نمیگیرد هیچکس جز خودش را
و میپندارد که جدی است زندگی، شعر و خدا!
جدی میگیرد همه کس را، درد را، زندگی را و مرگ را
و خندهی تلخش پر از حسرت و مویه و اشک است!
این دو تن، این دو کس، این دو اسطوره!
اینیک به راه مرگ، آنیک به پای زندگی!
یک خندهی تلخ، یک جدی مضحک!
#دکترمحمدرضاسرگلزایی
برای دانلود مجموعه اشعار دکتر سرگلزایی لطفا به لینک زیر در سایت دکتر سرگلزایی مراجعه بفرمایید:
از اینجا کلیک کنید
@drsargolzaei
#شعر
#ابراهیم_در_آشویتز
من، ابراهیمی که هم در آتش نمرود سوخت، هم در آتش عذاب الهی!
هیچ آتشی بر من گلستان نشد، هیچ پرندهی مردهای از فراز هیچکدام از چهار قلّه
به پرواز درنیامد، کارد کند نشد، و خون از گلوی اسماعیل بیرون جهید!
#دکترمحمدرضاسرگلزایی
اینستاگرام:
http://Instagram.com/drsargolzaei
وبسایت:
http://Drsargolzaei.com
#ابراهیم_در_آشویتز
من، ابراهیمی که هم در آتش نمرود سوخت، هم در آتش عذاب الهی!
هیچ آتشی بر من گلستان نشد، هیچ پرندهی مردهای از فراز هیچکدام از چهار قلّه
به پرواز درنیامد، کارد کند نشد، و خون از گلوی اسماعیل بیرون جهید!
#دکترمحمدرضاسرگلزایی
اینستاگرام:
http://Instagram.com/drsargolzaei
وبسایت:
http://Drsargolzaei.com
#شعر
#تابآوری
تو باش
تا تاب بیاورم
این جهان را
با سکوت سرد و سنگیاش
تو باش گلسنگ
حائلی میان این سر
و آن سنگ!
#دکترمحمدرضاسرگلزایی
اینستاگرام:
http://Instagram.com/drsargolzaei
وبسایت:
http://Drsargolzaei.com
#تابآوری
تو باش
تا تاب بیاورم
این جهان را
با سکوت سرد و سنگیاش
تو باش گلسنگ
حائلی میان این سر
و آن سنگ!
#دکترمحمدرضاسرگلزایی
اینستاگرام:
http://Instagram.com/drsargolzaei
وبسایت:
http://Drsargolzaei.com
Forwarded from Cafe sz
از خواب که بیدار شد، همه جا رو مه گرفته بود! هیچ چیز آشنایی اطرافش نمیدید. داخل یه کلبهی قدیمی بود که روی دیوارهاش عکس هایی از خودش و یه پیرزن ناشناس بود! هیچ چیزی به خاطرش نمیومد. تلاش میکرد که اسمش رو بخاطر بیاره اما نتونست! ترسیده بود. نه میدونست کیه! نه میدونست کجاست! رو به روش بخاری هیزمی قدیمیای داشت میسوخت و صدای ترق و توروق هیزم توی آتیش ، کلبه رو پر کرده بود. در باز شد و پیرزن با شال بلند پشمی ای که دور کمرش بسته بود و یه کاسه سوپ ظاهر شد. لبخند گل و گشادی زد که تمام دندون های با فاصله و کج و کولهش رو نشون میداد. گفت:«سلام آدم.» آدم با تردید جواب داد:«سلام. اسم من آدمه؟» پیرزن با لبخند صادقانهای جواب داد:«آره. خوش اومدی. من مادرتم.» آدم گیج و حیرون پرسید:«مادر؟! مادر یعنی چی؟» پیرزن گفت:«یعنی کسی که باعث اومدن تو به این روستا شده! من باید ازت نگهداری کنم تا بتونی با اینجا خودت رو وفق بدی! بعدش تو باید از من نگهداری کنی!» آدم خشمگین و سردرگم گفت:«برای چی به این روستا آوردیم؟! برای چی باید ازت نگهداری کنم؟ من که نخواستم به اینجا بیام!» پیرزن گفت:«قانونش همینه. من تو رو به اینجا آوردم تا فراموش کنم یک نفر من رو به اینجا آورد! تا فراموش کنم هیچ چیزی راجع به این روستا نمیدونم! تا کمتر به دلیل بودنم فکر کنم! تا فکر کنم برای اومدنم به روستا دلیلی بوده! آدم تو هم اینکار رو خواهی کرد و ازش افسانههای مقدسی خواهی ساخت تا فراموش کنی! حالا خفه شو و سوپت رو بخور!» 📸سهیل سرگلزایی 📝سهیل سرگلزایی
@szcafe
https://t.me/joinchat/AAAAADu0ycAlNL-9TnwPxA
@szcafe
https://t.me/joinchat/AAAAADu0ycAlNL-9TnwPxA
Telegram
Cafe sz
این خاک مال ماست :عکسها و سفرنامه های سهیل و دوربینش ، موسیقی و ادبیات🌿☮️
instagram: soheil.sz
ارتباط با من:
@soheil_sargolzayi
instagram: soheil.sz
ارتباط با من:
@soheil_sargolzayi
"جلسه گفتگوی کتاب به انتخاب دکتر محمدرضا سرگلزایی"
این جلسه: کتاب Populism: A very Short Introductions
سه شنبه ۱۶ مهر - ساعت ۴ تا ۷ بعد از ظهر
شرکت در این جلسه رایگان است.
@drsargolzaei
این جلسه: کتاب Populism: A very Short Introductions
سه شنبه ۱۶ مهر - ساعت ۴ تا ۷ بعد از ظهر
شرکت در این جلسه رایگان است.
@drsargolzaei