دکتر سرگلزایی drsargolzaei
38.3K subscribers
1.9K photos
114 videos
176 files
3.39K links
Download Telegram
ادامه مصاحبه #اتحادیه_خودشیفتگان (قسمت اول)

معمولا توانمندی ها، استعدادها و دستاوردهای خودشان را به شکل اغراق آمیز می بینند. برای مثال اگر در یک رشته دانشگاهی قبول شود، آن را بهترین رشته می داند یا اگر متولد شهر یا کشور خاصی باشد، آن شهر یا کشور را بهترین می داند، خودش را زیباترین فرد می داند. چنین فردی بر عکس دستاوردهای دیگران را تحقیرآمیز دست کم می گیرد، زیرا در واقع بسیار حسود است و از این که دیگری از او پیشی بگیرد، ناراحت و عصبانی می شود. در نتیجه توانمندی های دیگران را تحقیر می کند و نادیده می گیرد. چنین فردی در برابر هر انتقادی به شدت به هم می ریزد و در مقابل فرد منتقد، موضع خصمانه می گیرد و او را دشمن می پندارد و تلاش می کند که آن فرد را تخریب و تحقیر کند و حتی در صورت امکان از میان بردارد. فرد خودشیفته تنها کسانی را می تواند در اطراف خود تحمل کند که در حال تمجید دائمی او باشند و وقتی او در حال شکوه و جلال خودش سخن می گوید، مرتب او را تایید کنند یا این که به او خدمت کنند. چنین فردی برای خودش حقوق ویژه و اختصاصی قائل است و حاضر نیست که همراه با دیگران به نوبت در صف بایستد و همواره خود را نوعی VIP در نظر می گیرد و با او مواجهه ویژه ای کنند و اگر دیگران با او طوری رفتار کنند که گویی مثل آنهاست، آنها را افراد نادانی در نظر می گیرد که توان این را ندارند، جایگاه او را درک کنند. بنابراین تنها در صورتی دیگران را آدم های فهمیده ای می داند که در حال تمجید و تقدیر از او باشند. چنین فردی به راحتی حقوق دیگران را زیر پا می گذارد و آنها را استثمار می کند و حقی برای آنها قائل نیست.

@drsargolzaei
#پرسش_و_پاسخ

پرسش:

عرض سلام و احترام خدمت شما

سوال من این است که علت رفتار (عاقبت اندیشی) نامحدود در انسان چیست؟ چرا در بقیه جانداران این عاقبت اندیشی بسیار محدود است؟


پاسخ #دکترسرگلزایی:

با سلام و احترام

تفکر استراتژیک، تفکر انتزاعی، تفکر نقّاد و خودآگاهی محصول عملکرد لوب پره فرونتال در مغز گونهٔ ما (هموساپینس ساپینس) است. در کتاب های «تکامل و رفتار انسان» جان کارترایت (انتشارات جهاد دانشگاهی مشهد) ، «روان شناسی زبان» جین اچسون (انتشارات امیرکبیر) و «انسان خدای گونه» (نشر فرهنگ نشر معاصر) می توانید در زمینهٔ تکامل و تفکر انسان بیشتر مطالعه فرمایید.

سبز باشید

T.me/drsargolzaei
#معرفی_کتاب

نام کتاب: #قلب_فروزان_دانکو

نویسنده: #ماکسیم_گورکی

مترجم : صادق سرابی

انتشارات گوتنبرگ، چاپ پیش از انقلاب

نسخۀ PDF کتاب ضمیمه است. 

« دانکو به کسانی که برای آن ها متحمّل آن همه زحمت و سختی شده بود، به دقت نگریست و دید که آن ها همچون جانورانند. بسیاری از مردم به دور او حلقه زده بودند اما بر چهره آن ها از حق شناسی اثری نبود و انتظاری هم  از آن ها نمی رفت.

آنگاه در قلب او آتش خشم شعله ور شد اما در اثر مهر و محبتی که نسبت به مردم داشت، فوراً خاموش گردید، او مردم را دوست می داشت و فکر می کرد شاید بدون او، مردم نابود شوند. از این رو آرزوی نجات بخشیدن آن ها همچون آتش مقدسی در قلبش شعله کشید. میل نجات بخشیدن و راه بخشیدن به مردم، ناگهان فروغی از آتش را در چشمان او نمایان ساخت. »

"آلکسی ماکسیموویچ پِشکوف" همان "ماکسیم گورکی " معروف، ادیب و فعال سیاسی روسی است. 

سعید نفیسی تاریخ نگار ، شاعر و مترجم ایرانی در شرح و حالی از این نویسنده  می گوید: گورکی در ادبیات روس به معنای « تلخ » است و گویی ماکسیم پشکوف نام گورکی را در آغاز نویسندگی برای خود انتخاب کرده است تا به این وسیله وجه تلخ و تراژیک جهان را برای همیشه با خودش به یدک بکشد. "گورکی " پژواک خشم خروشان یک شاعر از تلخی حقیقت دوران روسیه تزاری و سال های پس از انقلاب است.

افسانۀ "قلب فروزان دانکو" در ابتدا کتابی ساده به نظر می رسد، اما مطالعۀ آن در کنار بیوگرافی و فعالیت های اجتماعی و سیاسی نویسنده اش،  خواننده را به این نتیجه می رساند:

"روایت های ماکسیم گورکی افسانه نیست، بلکه واگویی خود فراروی مبارزان و آزادیخواهانی است که میل آنها به تغییر و رهایی از شرایط استبداد و تحقیر، جبر زمانه را مغلوب می سازد . چیزی شبیه به افسانه ها و چیزی شبیه به اسطوره.

 در داستان "دانکو" قهرمان جوان و سلحشور به آغوش مرگ می رود تا جماعتی را به سعادت برساند. در این افسانه، دانکو برای نجات هم قبیله ای هایش از گستره سیاهی و ظلمت، قلب سوزانش را از قفس تن جدا می کند، از آن مشعلی می سازد  تا راهی روشن شود. در پایان داستان دانکو ، جانش را بر سر آرمانش فدا می کند و روایت ایثار او در اشعار و آهنگ های ملّی و افسانه ها جاودان می ماند و حماسی می شود .

ماکسیم گورکی اگرچه یک ادیب و نویسنده بود اما به ادبیات  بیشتر به شکل بستری برای تغییر جهان و قوانین مستبدانه و زورگویانۀ اجتماعی نگاه می کرد. نام و آوازۀ  گورکی از آن جهت نیک و جاودان ماند که همچون قهرمان کتاب نامبرده، در شرایطی پر از تاریکی و  تحقیر و تبعیض، چراغی در دل نا امید دردمندان بر افروخت، ادبیات را از حصار شعارهای رنگین و دخیل بستن به خرافه رهایی بخشید  و رسالتش را که عینیت بخشیدن به کنش های سیاسی و اعتراضات مدنی از طریق ادبیات بود، عیان کرد و به تصویر کشید .

افسانۀ " قلب فروزان دانکو " جهان پر از ترس و وحشت مردمانی که در میان غل و زنجیر استبداد، روزمرگی های شان را می گذرانند، به تصویر می کشد، گورکی از حربۀ داستان نویسی برای محکم کردن فرهنگ مبارزه در میان مردمان خواب زده و مسخ شده از جادوی سلطه بهره برده است. این رئالیسم آمیخته به رمانتیسیزم را به نوعی می توان کنش نویسنده در کوران حوادث دانست. چرا که "افسانه قلب فروزان دانکو " بن مایۀ مشترک سرگذشت مبارزانی است که از دلبستگی ها و عشق ورزی های خام دستانه و غریزی عبور کرده و آزادگی و شجاعت را با عمیق ترین مفاهیم انسانی پیوند و طرح و نقشی ماندگار به هم زده اند.

ماکسیم گورکی در رمان "مادر" که یکی از ارزشمندترین نمونه های ادبیات مبارزه است می نویسد:

"به خاطر همین ترس بی‌معنی است که ما داریم هلاک میشیم؛  حاکمان از این ترس ما سوء استفاده می‌کنن، اونها خوب میدونن که مردم تا وقتی که بترسن مثل درخت‌های غان در مرداب خواهند پوسید"

https://drsargolzaei.com/images/mbooks/Screenshot_20180912-114112_Drive.jpg
"دوره تئوری تیپ شناسی یونگی"

کهن الگو و اسطوره در روانکاوی

مدرس: دکتر محمدرضا سرگلزایی

۲۲ و ۲۳ شهریور
۱۰ ساعت
ثبت نام: ۲۲۲۲۵۲۸۱ و ۰۹۲۰۵۲۱۲۳۷۰

@drsargolzaei
#مصاحبه
#اتحادیه_خودشیفتگان

خودشیفتگی جمعی ما در گفتگو با دکتر محمدرضا سرگلزایی (هفته نامه کرگدن) قسمت دوم

برای مطالعه قسمت اول روی لینک زیر کلیک کنید:
https://t.me/drsargolzaei/2875

قسمت دوم

- چرا این خودشیفتگی ایجاد می شود؟

دو دیدگاه در این زمینه وجود دارد که علی رغم تفاوت، مکمل یکدیگر هستند. یعنی ممکن است در مورد برخی افراد یکی از این دیدگاه ها درست باشد و در مورد شمار دیگری دیدگاه دوم صادق باشد. نخست دیدگاه روانکاوی است که می گوید افراد خودشیفته کسانی هستند که احساس حقارت بسیار قوی دارند و چون این احساس در آنها زیاد است، نمی توانند آن را تحمل کنند و در نتیجه ناخودآگاه آن را سرکوب می کنند و شیوه سرکوب یا به تعبیر روانکاوانه، مکانیسم دفاعی شان این است که از شیوه وارونه سازی(reaction formation) استفاده می کنند. وارونه سازی یعنی وقتی فرد نمی تواند حقیقتی را تحمل کند، برای انکار آن از بر عکس و وارونه آن صحبت می کند. مثلا فردی که حس می کند خیلی حقیر و ناچیز و پست است، مرتب راجع به دستاوردهای بزرگ و جایگاه کبیر و متعالی خودش صحبت می کند. بنابراین از دید روانکاوی، افراد خودشیفته، افرادی تحقیرشده ای هستند که از مکانیسم دفاعی وارونه سازی استفاده می کنند و علت این که هر انتقاد یا سرزنشی آنها را به شدت به هم می ریزد، این است که هر انتقادی زره و مکانیسم دفاعی آنها را می شکند و در نتیجه آنها یکباره آن احساس حقارت دردناک به یکباره به آنها هجوم می آورد و حال شان خیلی بد می شود و در نتیجه سعی می کنند هر منتقدی را سرکوب کنند.

- دیدگاه بعدی چیست؟
این دیدگاه رفتاری است و می گوید افراد خودشیفته با یک الگوی خودشیفتگی همانندسازی پیدا کرده اند. این دیدگاه بر اساس نظریه یادگیری است و می گوید افراد خودشیفته فرزندان خانواده هایی هستند که خودشیفته اند و خودشان را از دیگران برتر می دانند. مثل همین فرایند آقازادگی که در جامعه ما وجود دارد و آقازاده ها خودشان را ژن خوب می دانند و از «آقاها» که پدران شان هستند یاد گرفته اند که ما از دیگران به لحاظ دنیوی و اخروی برتر هستیم و بنابراین حق بالاتری نسبت به دیگران داریم. همانندسازی(role modeling) به تعبیر رفتارگرایان یعنی ما همان چیزی می شویم که به ما یاد می دهند و بابتش پاداش می گیریم. مثلا فرزند خانواده ای را در نظر بگیرید که مدت هاست آرزوی فرزند داشتند و حالا این فرزند برایشان بسیار عزیز است و به او می گویند که تو خدادادی و از سایر بچه ها بهتری و با آنها فرق می کنی و تو را خدا به ما عطا کرده است و نظر کرده ای و ... این فرزند به تدریج این حرف ها را باور می کند.

- به چه معنا دو دیدگاه روانکاوانه و رفتارگرایانه مکمل یکدیگر هستند؟
به این معنا که ممکن است در یک نفر خودشیفتگی همان حقارت سرکوب شده ای باشد که روانکاوان به آن اشاره می کنند و در دیگری خودشیفتگی ناشی از یادگیری باشد، آن طور که رفتارگرایان به آن اشاره می کنند. مثلا شاهزاده ها، خانزاده ها و کسانی که اشراف تلقی می شدند و بعضا معتقد بودند که خون شان از بقیه رنگین تر است. بنابراین اشراف زادگی یا اریستوکراسی نوعی خودشیفتگی بر اساس نظریه رفتارگرایانه و یادگیری است.

- به نظریه هایی درباره علل پدید آمدن خودشیفتگی اشاره کردید. انواع خودشیفتگی به چه صورت است؟
دو نوع خودشیفتگی داریم. یک دسته را خودشیفته های ضداجتماعی(anti social Narcissistic) می خوانیم و دسته دوم را خودشیفته های نمایشی(histrionic Narcissistic ) می خوانیم. ویژگی دسته اول آن است که باور محکمی دارند مبنی بر این که از دیگران بهتر هستند و آن قدر در این باور راسخ و قاطع هستند که نیازی به تایید دیگران احساس نمی کنند. بنابراین نسبت به نظرات دیگران بی تفاوت هستند و آدم های احساساتی نیستند، یعنی احساسات شان تحت تاثیر نظرات دیگران قرار نمی گیرد. یعنی نه تمجید دیگران می تواند آن ها را از آنچه هستند، خوشحال تر کند و نه انتقاد دیگران آنها را ناراحت می کند. اما خودشیفته های نمایشی کسانی هستند برای این که خودشیفتگی شان دوام یابد و باورهای خودشیفتگی شان تداوم یابد، نیازمند تایید دیگران هستند. این ها خودشیفته های احساساتی هستند، یعنی اگر از آنها تعریف شود، خیلی لذت می برند و خوشحال می شوند و اگر از ایشان انتقاد شود، خیلی ناراحت می شود. این افراد خیلی نیاز به نمایش خودشیفتگی دارند و مدام می خواهند راجع به دستاوردهایشان صحبت کنند ودیگران نیز آنها را تایید کنند.

@drsargolzaei
ادامه مصاحبه #اتحادیه_خودشیفتگان

بنابراین ظهور و بروز علائم خودشیفتگی که به آن اشاره کردم، بسته به این که فرد خودشیفته نمایشی باشد یا خودشیفته ضداجتماع، متفاوت است. مثلا دیکتاتورها را در نظر بگیرید. ژوزف استالین را می توان یکی از خودشیفتگان ضداجتماعی تلقی کرد که با کمال خونسردی و بدون این که برایش اهمیت داشته باشد دیگران چه نظری راجع به او به عنوان یک دژخیم خونخوار دارند، تمام رقبای سیاسی اش را یا کشت یا تعبید کرد. ما از سوی دیگر معمر قذافی یک خودشیفته نمایشی بود، به همین خاطر رفتارهای بسیار دراماتیک و نمایشی داشت، از گارد محافظش که همه زن بودند گرفته تا این که در نیویورک خیمه زد و وارد هتل نشد و یا لباس های عجیب و غریبی که طراحان ایتالیایی برایش تهیه می کردند و جراحی های زیبایی که انجام می داد و سخنرانی های نمایشی طولانی که آخرینش در سازمان ملل بود و منشور سازمان ملل را پاره کرد و دو ساعت صحبت کرد.

@drsargolzaei
#چشم_تاریخ
#دشمن!

در سال ۱۹۵۸، مائو تسه دونگ (رهبر مستبد انقلاب چین) بعنوان بخشی از سیاست «یک گام بزرگ رو به جلو» علیه گنجشک‌ها اعلانِ جنگ داد. طبق عقیدهٔ مائو، گنجشک‌ها غلات مزرعه‌ها را می‌خورند و مردم را از حاصل کار و زحمت شان محروم می‌کنند. پس در کنار موش ها، پشه ها و مگس ها، گنجشک ها هم یکی از چهار گونه‌ای هستند که باید نابود شوند. به فرمان رهبر، مبارزه علیه گنجشک‌ها تبدیل به یک مبارزهٔ ملّی شد. هزاران نفر شروع به شلیک به گنجشک‌ها در آسمان کردند. لانه‌های گنجشک‌ها ویران شد، تخم‌هایشان شکسته شد و جوجه‌هایشان کشته شدند. کودکان نیز با شکار گنجشک‌ها با تیرکمان به مبارزات کمک می‌کردند. همچنین برای جلوگیری از فرود گنجشک‌ها به مزرعه‌ها، تمام اهالی شهر درحالی‌که ناقوس‌هایی را به صدا درمی‌آوردند و بر طبل‌های عظیمی می‌کوبیدند و فشفشه به هوا می‌فرستادند، به‌سوی حومه‌ها رژه میرفتند. 

آمار باشکوه موفقیت‌های عظیم مبارزات مردمی علیه گنجشک‌ها، بلافاصله به اقامتگاه مائو در شهر ممنوعه ارسال می شد. تنها در عرض یک روز، مردم شانگهای نزدیک به «دویست هزار»  گنجشک را کشتند و در عرض یک‌ سال  میلیون ها گنجشک کشته شدند. عاقبت در سراسر چین گنجشک‌ها به مرز انقراض رسیدند. در همین زمان، ناگهان خطای مائو آشکار شد؛ معلوم شد گنجشک‌ها دقیقاً به اندازهٔ غلات، از حشراتی چون ملخ نیز تغذیه می‌کنند. وقتی در سال‌های ۱۹۶۰، ملخ‌ها شروع به نابودی محصولات کشاورزی کردند،  گنجشک‌ها بخشوده شدند و ساس ها جای آن‌ها را در لیست دشمنان مردم گرفتند، امّا تا چند سال یکی از واردات چین از اتحاد شوروی گنجشک زنده بود تا دوباره تعادل را به طبیعت برگردانند و جمعیت حشرات را با افزایش تعداد گنجشکها کنترل کنند.

https://drsargolzaei.com/images/mbooks/72_3709089588622.jpg
#مصاحبه
#اتحادیه_خودشیفتگان

خودشیفتگی جمعی ما در گفتگو با دکتر‌ محمدرضا سرگلزایی (هفته نامه کرگدن) قسمت سوم

برای مطالعه قسمت دوم روی لینک زیر کنید:
https://t.me/drsargolzaei/2881

قسمت سوم:

- آیا می توان گفت این خودشیفته هایی که در شبکه های اجتماعی می بینیم، از این دسته دوم هستند؟

شاید بتوان چنین گفت. کسانی که هر روز از خودشان و کارهای روزانه شان و چهره شان و لباس شان و ژست شان فیلم می گذارند و راجع به خودشان صحبت می کنند و خودشان را خیلی مهم می دانند و خودشان را در مرکز همه دانش ها می دانند و راجع به همه چیز از سیاست و هنر و فلسفه و معنویت و ... صحبت می کنند. این ها خودشیفته های نمایشی هستند و علت این که این اندازه پست می گذارند و از خودشان تبلیغ می کنند و فیلم می گذارند، به این دلیل است که خودشیفتگی لرزان شان دوام یابد و نیازمند این هستند که «لایک» بخورند و «کامنت» بگیرند و ... . اما خودشیفتگان ضداجتماعی به سادگی کارشان را می کنند و میلیاردها تومان اختلاس می کنند و حقوق میلیون ها نفر را می خورند و ما اسم آنها را تنها زمانی که یک رسوایی سیاسی رخ می دهد، می شنویم و پیش تر اصلا اسم شان را نمی دانیم. این ها هیچ احساس عذاب وجدان یا ناراحتی از پایمال کردن حقوق دیگران احساس نمی کنند و اگر از آنها بپرسی که چرا حقوق کارگران را نمی دهی، می گویند مگر این ها آدم هستند که من دغدغه آنها را داشته باشم. این خودشیفتگان دیده نمی شوند و به نظر من خطرناک تر نیز هستند.

- آیا پدیده خودشیفتگی صرفا پدیده ای فردی است؟

اتفاقا می توان خودشیفتگی را به دو شکل فرد و جمعی مورد بررسی قرار دارد. در اولی یک شخص و فرد دچار خودشیفتگی است و خودشیفتگی برای او یک گفتمان شخصی و فردی (individual) است و مربوط به یک فرد خاص است. اما یک خودشیفتگی نیز ناشی از یک مایی است که خودشان را نسبت به دیگران برتر می دانند. مثلا فرض کنید ملت ایران، خودشان را ملتی تلقی می کنند که برتر از دیگران است. مثلا می نویسند هنر نزد ایرانیان است و بس! در حالی که می دانیم ما ایرانی ها بیش از سایر ملت ها دستاورد هنری و صنعتی و علمی نداشته ایم، نه از هندی ها و نه از آلمانی ها و ایتالیایی ها و چینی ها و ... . اما با کمال افتخار می گوییم هنر نزد ایرانیان است و بس. این نشان دهنده نوعی خودشیفتگی فرهنگی و جمعی در ما است. یا به راحتی می گوییم IQ ما ایرانی ها از آی کیو بیشتر مردم جهان بیشتر است. عامیانه اش به این صورت است که می گوییم ما آی کیو اول جهان هستیم یا آن را تعدیل می کنیم و می گوییم ما جزو ده آی کیو برتر در جهان هستیم. در حالی که آمارهای جهانی و تنها کتاب هایی که راجع به مقایسه آی کیو در بین ملت های مختلف هست، نشان می دهد که رتبه هوش ایرانیان بین 60 تا 70 در دنیا نشان می دهد.

- این کمتر از متوسط است.

خیلی کمتر از متوسط است. در این رده بندی هوش، میانگین هوش ایرانیان را 89 طبقه بندی کرده اند که از هوش نرمال پایین تر است، یعنی هوش مرزی است. یعنی مرز بین هوش نرمال و عقب ماندگی ذهنی است. به هوش پایین 90، هوش مرزی می گویند، یعنی هوشی که بدون حمایت و کمک نمی تواند زندگی اش را بگذراند. کسانی که این رده بندی را انجام داده اند، نه آمریکایی بوده اند، نه صهیونیست. رشته های تخصصی شان انسان شناسی و روان شناسی بوده است و در رده بندی، رتبه کشور خودشان را برتر از سایر کشورها طبقه بندی نکرده اند و به این رده بندی زیاد ارجاع می شود. بنابراین ما مدام خودمان را برتر می انگاریم و وقتی مثال می زنیم، به المپیادی ها اشاره می کنیم. مثلا به پروفسور حسابی یا انوشه انصاری اشاره می کنیم، در حالی که معادل پروفسور حسابی در آلمان ده ها نفر هستند یا معادل انوشه انصاری (که یک توریست فضایی است، نه یک فضانورد) در دنیا ده ها نفر هستند. المپیادی های ما حاصل یک تبعیض در آموزش و پرورش ست. یعنی نوعی نخبه گرایی در آموزش و پرورش هست که به اندازه صد نفر دانش آموز که در طبقه متوسط شهری زندگی می کنند و به اندازه هزار دانش آموز که در منطقه محروم زندگی می کنند، برای یک دانش آموز المپیادی هزینه می شود تا بتواند وارد المپیاد شود و مدال بگیرد.

@drsargolzaei
ادامه مصاحبه #اتحادیه_خودشیفتگان (قسمت سوم)

هیچ وقت در کشورهایی مثل نروژ، دانمارک، فنلاند، ژاپن و ... این اجازه وجود ندارد که برای یک دانش آموز نخبه هزار برابر یک دانش آموز دیگر هزینه شود. در نتیجه مدال هایی که ما هر سال می گیریم، هیچ ثمره ای برای ما ندارد و 90 درصد المپیادی های ما مهاجرت می کنند و به جای دیگر می روند. بنابراین این مدالها نشانگر میزان هوش ایرانی نیست، بلکه نشانه آن است که ما برای یک نمایش سیاسی به نخبگان خودمان بهای خیلی زیادی می دهیم تا سیاستمدارهای ما بگویند که ما کار بزرگی انجام می دهیم و آموزش و پروش ما سالم است و کشورمان برجسته است و ما در سطح بالایی در دنیا هستیم و در نتیجه می خواهند، عملکرد و دستاوردهای ضعیف شان را با ویترینی که از مدال های طلای المپیاد یا قهرمانان ورزشی می چینند، چراغانی کنند و عدم کارایی خودشان را در عرصه های مختلف اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی پشت این تابلوی پشت و زرق و برق پنهان کنند. بنابراین مثال هایی که برای اثبات برتری خودمان بر سایر ملل می زنیم، قابل چالش است، درحالی که به راحتی باور داریم که هنر نزد ایرانیان است و بس، یا آی کیوی ما از دیگران بالاتر است. در عرصه دینی نیز ما یک خودشیفتگی داریم و خودمان را نسبت به همه ادیان دنیا بهتر و برحق تر می دانیم. بخش بزرگی از مردم دنیا را گمراه و مغضوب خداوند می دانیم. خودمان را در جایگاهی می دانیم که باید جلو بیافتیم و مردم دنیا را هدایت کنیم. در حالی که هر نوع شاخصی که راجع به سلامت زندگی روانی و معنوی در نظر بگیریم، از آمار خشونت گرفته تا آمار جرم و جنایت و آمار آفت های اجتماعی مثل اعتیاد، می بینیم که اصلا اوضاع خوبی نسبت به مردم دنیا نداریم. با این حال خودمان را از دیگران معنوی تر، الهی تر و روحانی تر می دانیم. این ها خودشیفتگی های جمعی است که خیلی بیشتر از خودشیفتگی های فردی خطرناک است.

@drsargolzaei
#شعر
#روح_القدس_گربه_یهودا

من نشسته ام
بازنشسته ام
دست شسته ام
از عشق، از ایمان، از باور، از یقین، از روح القدسی که شب ها بر بالینم قصه می بافد و روزها زخم های جهان را
پشت گل های کاغذی پنهان می کند!
من نشسته ام
به زندگی نشسته ام
به قهوه خانه ها، به قهوه ها، به گربه ها، به نان و شراب شام آخر
شرابی به سلامتی یهودا
یهودایی به وسعت یک امت!

#دکترمحمدرضاسرگلزایی

@drsargolzaei
#شعر
#خانواده_ی_خوشبخت

روز جهانی زن
ورساچه، منگو، بوتاکس!
روز جهانی مادر
شیرخشک نستله!
روز جهانی کودک
آیفون، آیپد، جاستین بیبر!
روز جهانی مرد
لارجر باکس، ویاگرا، جین سینگ
گردآفرید؟ موسی؟ بابک؟ روز جهانی موزه!

#دکترمحمدرضاسرگلزایی

@drsargolzaei
#شعر
#فاصله_ی_مقدّس

چه قدر این فاصله زیباست
از این فاصله است که شعر و شور و خیال زاده می شوند
این آغاز آفرینش است
همین جا باش
نه دورتر، نه نزدیک تر!
آغاز و انجام عشق همین فاصله است

#دکترمحمدرضاسرگلزایی

@drsargolzaei
#مصاحبه
#اتحادیه_خودشیفتگان

خودشیفتگی جمعی ما در گفتگو با دکتر محمدرضا سرگلزایی (هفته نامه کرگدن) قسمت چهارم

برای مطالعه قسمت سوم روی این لینک کلیک کنید:
https://t.me/drsargolzaei/2884

قسمت چهارم:

- کدام شکل از خودشیفتگی، فردی یا جمعی، نگران کننده تر است؟

قطعا خودشیفتگی جمعی، زیرا فرد خودشیفته، در یک جمع سالم یا به راحتی ایزوله می شود و یا مجبور به تغییر خودش می شود. به عبارت دیگر ممکن است در یک دوره زمانی خاصی فرد خودشیفته بتواند به دلیل هوش بالا و شرایط اجتماعی قدرتی را به دست بیاورد و فسادی را ایجاد کند، اما در جامعه ای که دچار خودشیفتگی جمعی نیست، چنین فردی خیلی راحت ایزوله می شود. بنابراین اگر می بینید در آلمان قرن بیستم فردی چون آدولف هیتلر توانست چنین فاجعه ای ایجاد کند، زیرا بر یک خودشیفتگی جمعی سوار شد و آن خودشیفتگی جمعی، بر این اساس بود که مثلا نژاد ژرمن را از سایر نژادها برتر می دانست و می گفت ما آلمانی ها باید مردم دنیا را هدایت کنیم و انسان ها را غربال کنیم و آنهایی که ناسالم هستند را حذف کنیم. یعنی در واقع خودشیفتگی جمعی در آلمان ناشی از آن بود که پیش از هیتلر برخی نظریه پردازان حتی در عرصه فلسفه، راجع به برتری های ملت آلمان صحبت کرده بودند و این خودشیفتگی جمعی سبب شد که این فرد خودشیفته فاجعه به این بزرگی را ایجاد کند. اما وقتی ملتی دچار خودشیفتگی جمعی نباشد، یک فرد خودشیفته در درازمدت نمی تواند گفتمان خودشیفتگی را ادامه بدهد و لااقل نمی تواند فساد و فتنه گسترده ای را ایجاد کند. بنابراین وقتی این خودشیفتگی جمعی را داریم، این خطر هم هست که یک فرد خودشیفته سوار بر این بازی خودشیفتگی شود، و در نتیجه جامعه از آن فرد حمایت می کند و برای او دست می زند. برای مثال به خاطر داریم که آقای احمدی نژاد از این تعبیر ملت بزرگ ایران یاد می کرد یا بر این گفتمان سوار می شد که کوروش کبیر اولین قانون حقوق بشر در جهان را ایجاد کرده است و با همه گردنکشان تاریخ متفاوت است و با اسکندر و چنگیز فرق می کند. یکی از نمایش های او این بود که از لوح سفالی کوروش کبیر پرده داری کند و چفیه بر گردن سرباز هخامنشی بندازد و بگوید ما جزو ده کشور بزرگ هسته ای جهان هستیم و جزو چند کشور بزرگ فضایی جهان هستیم و ... آدم های زیادی هم برای او کف می زدند و از این که او ملت های دیگر را تحقیر می کرد و به آنها پوزخند می زد، خوش شان می آمد.

- آیا می توان این را یک بیماری جمعی خواند؟

دقیقا این طور است. بیشتر از آن که یک سلبریتی که دچار خودشیفتگی هست، به ما آسیب بزند، خودشیفتگی فرهنگی به ما آسیب می زند. کسانی که در سطح سیاسی سوار خودشیفتگی های جمعی ما می شوند، به ما بیش از فردی آسیب می زنند که هر روز مثلا در فیس بوک و اینستاگرام عکس خودش را بگذارد و جنبه سرگرمی دارد. در مقابل کسانی که در عرصه قدرت و سیاست سوار بر خودشیفتگی فرهنگی ما می شوند، خطر بیشتری دارند.

- به دو نظریه در تبیین خودشیفتگی فردی یعنی دیدگاه روانکاوانه و دیدگاه رفتارگرایانه اشاره کردید. در زمینه علل و عوامل بروز خودشیفتگی جمعی چه می توان گفت؟

باز هم از آن دو مکانیسم می توان استفاده کرد. یعنی بر اساس دیدگاه روانکاوانه گاهی ملتی به این علت که تحقیر می شود،ممکن ست دچار از خودشیفتگی شود. مثلا ملتی که حق انتخاب لباس خودش را ندارد و به راحتی بابت نحوه پوشش ممکن است مجازات شود و تحقیر شود و برای ورود یک مکان عمومی به خاطر مدل مو یا لباسش با شماتت و ممانعت مواجه شود، ممکن است دچار خودشیفتگی شود. از این تحقیر بزرگ تر وجود ندارد که هر سال چهل هزار نفر از نخبگان یک ملت به جاهای دیگر بروند و تقاضا کنند که لطفا اجازه دهید، ما اینجا زندگی کنیم و تمام سرمایه فرهنگی مان را اینجا خرج کنیم. سه و نیم میلیون پرونده تقاضای مهاجرت ایرانیان فقط در کانادا هست و این نشان می دهد که اوضاع ما خیلی خراب است. این که خود قوه قضائیه اعلام می کند که تعداد پرونده های قضایی که در سال در ایران تشکیل می شود، دو برابر پرونده هایی است که در هند تشکیل می شود، در حالی که جمعیت هند، دوازده برابر جمعیت ایران است! این نشان دهنده آن است که ما 24 برابر یک هندی مرتکب جرم می شویم. ما رتبه اول مصرف مواد مخدر در جهان را داریم یا رتبه اول تصادفات جاده ای در دنیا را داریم یا آمار زندانیان ما دو برابر سرانه زندانیان دنیا باشد.

@drsargolzaei
ادامه مصاحبه #اتحادیه_خودشیفتگان (قسمت چهارم)

این که رتبه هشتم زندانیان دنیا را داشته باشیم. این که در چهل سال اخیر جمعیت ما دو برابر شده باشد، اما جمعیت زندانیان ما ده برابر شده است. تازه این ها آمار رسمی است که چندان مورد اعتماد نیست و همیشه در آنها نوعی کوچک کردن بحران ها از سوی رسانه های رسمی است. چنین شرایطی نشان می دهد که ملتی در حال تحقیر شدن است و رایش حساب نمی شود و انتخاب هایش ارزشی ندارد و همیشه باید برای عضویت در شبکه اجتماعی و داشتن ماهواره و نوع پوشش مجرم است و هر لحظه ممکن است یک نفر جلویش را بگیرد و او را تخریب کند و به او توهین کند، همین وضعیت رخ می دهد. بنابراین فردی که تحقیر می شود، خوشش می آید که مثلا در واکنش به یک مسابقه فوتبال که با گل به خودی تیم مقابل برنده شده است، به خیابان بیاید و اعلام کند که ما خیلی توانمند هستیم. یا از دور مقدماتی حذف شود اما با افتخار بگوید که چیزی از ارزش های ما کم نشده است، چون توانسته ایم با یک تیم خوب برابر کنیم. یعنی جیغ زدن و در خیابان ریختن برای یک امری که کاملا مشخص است در آن حوزه حرفی برای گفتن نداریم، جبران آن ماجراست که آن قدر تحقیر شده ایم که نمی توانیم انتخاب کنیم که چطور در خیابان راه برویم. این حقارت سرکوب شده را نشان می دهد.

@drsargolzaei
#یادداشت_هفته
#تنهایی_ات_را_بپذیر

مصاحبه ی دکتر فاطمه علمدار (جامعه شناس) از مجلّه ی ادبی «الف-یا» با دکتر محمّدرضا سرگلزایی (روانپزشک) درباره ی کتاب «سیر عشق» آلن دو باتن:

قسمت هفدهم

جامعۀ مدنی یعنی احترام به قراردادها و در همان حال نقد و بازنگری قراردادهای مدنی؛ در نتیجه اگر در این قرارداد نوشته باشیم مثلا قرار است ما دو نفر فقط با همدیگر رابطۀ جنسی داشته باشیم، حالا اگر به آن قرارداد مدنی بی‌وفایی کنم می‌شود خیانت و نه تنها خیانت به همسر، بلکه خیانت به تعهدات مدنی و در نتیجه خیانت به جامعه ی مدنی؛ و آن‌جا آن آدم به آن معنا زخم نمی‌خورد که احساس کند همسرش دیگری را به او ترجیح داده، بلکه فکر می‌کند همسرش به قراردادش وفاداری نمی‌کند، پس علیه او شکایت حقوق مدنی دارد نه شکایت عاطفی ؛ مثلا همان‌طور که به دادگاه می‌رود و می‌گوید لوله آب این همسایه سقف خانۀ ما را خراب کرده، می‌رود دادگاه می‌گوید ما در این قرارداد نوشته بودیم که کس دیگری نباید در این اتاق خواب بخوابد؛ اما همسرم فرد دیگری را وارد این اتاق خواب کرده، در واقع اینجا هم بی‌وفایی جریمه پیدا می‌کند، ولی همان معنایی را پیدا می‌کند که وقتی همسایه به قلمرو ما تجاوز می‌کند. بعد هم وقتی قاضی حکم را صادر می‌کند که مثلا خسارتش ۵۰۰ هزار تومان می‌شود، خسارتمان را که می‌گیریم قضیه حل می‌شود. مثل وقتی ماشین‌ها در خیابان تصادف می‌کنند قدیم‌ها رسم بود با قفل فرمان و پنجه بوکس پیاده می‌شدند و هم‌دیگر را کتک می‌زدند و مردم جمع می‌شدند کارشناسی می‌کردند تا پلیس بیاید. این‌ها اینقدر زد و خورد می کردند که علاوه بر افسر کارشناس نیاز به آمبولانس پیدا می‌کردند. الآن برای ما خیانت مثل تصادف رانندگی در آن زمان معنای توهین و تحقیر دارد و ما بیشتر از این که خواهان جبران خسارت باشیم دنبال انتقام هستیم. الآن دیگر موقع تصادف همدیگر را نمی زنیم، کسی فریاد نمی زند و فحّاشی هم نمی کند، می‌گوییم بیمه دارید، بیمه‌نامه را بده، کوپن را بکن، زنگ بزن به ۱۱۰. وقتی عشق را قداست زدایی کنیم و ازدواج تبدیل به یک نهاد مدنی شود وقتی کسی از همسرش خیانت می‌بیند مثل وقتی است که تصادف کرده، چه می کند؟ می‌گوید مثل این است که فردی از سهم من برداشت کرده و تو به تعهدت بی توجهی کرده ای، این که دوماه است که میل نداشتی به آمیزش با من به خاطر این بود که جای دیگری سرگرم بودی. خب طبق آنچه در قراردادمان ذکر کرده بودیم باید خسارت را جبران کنی؛ یعنی باز هم خیانت مفهوم پیدا می‌کند؛ ولی خیانت دیگر آدم‌ها را زخمی نمی‌کند، کینه نمی‌گیرند. همان‌طور که بعد از اینکه از همسایه خسارت سقف را گرفتیم کینه نمی‌گیریم؛ چون ماجرا را شخصی نمی‌کنیم. به خاطر اینکه آن را خیلی عاطفی نکردیم؛ اما اگر این سقف خانه محراب نماز من بوده باشد و اگر مثلا محراب خانه‌مان را همسایه به قصد توهین به باورهای من با فاضلاب خراب کرده، این جوری نیست که فقط خسارت را بگیریم و تمام بشود، چیزی بوده که دیگر نیست. غیر قابل جبران می‌شود. این که اکنون در قرارداد مدنی ازدواج، خسارت متعهّد نبودن ذکر نمی شود به این معناست که اینقدر این نهاد مدنی را مقدّس کرده ایم که نمی خواهیم حتی به خسارت های آن فکر کنیم، فکر می کنیم ذکر این احتمالات وهن نسبت به این نهاد مقدّس است!

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

@drsargolzaei
#پرسش_و_پاسخ

پرسش:

سلام آقای دکتر. بسیار مایلم که شما رو از نزدیک ببینم و خسته نباشید بهتون بگم. یه سوال؟؟ آیا بین اعتقادات مان و نیاز های ما ارتباطی وجود دارد؟؟


پاسخ #دکترسرگلزایی:

با سلام و احترام

از محبت تان ممنونم.

بله، بسیاری از باورهای ما مبتنی بر شواهد (evidence-based)  نیستند، بلکه تفکر آرزومندانه و خوش باشانه (wishful thinking) هستند، این نوع تفکر باعث می شود که  ما جهان را آنچنان که دوست داریم باشد ببینیم نه آنچنان که  شواهد نشان می دهند.

سبز باشید

T.me/drsargolzaei
#پرسش_و_پاسخ
#خودشناسی_و_تفکر_نقاد

پرسش:

ضمن عرض سلام و خسته نباشيد

بنده يه مدتي  هست كه احساس نياز كردم  بخشي از افكار، باورها و اعتقاداتم مطالعه نشده و تحت تاثير چيزي هست كه  از خانواده و بر اساس گفته هاي آنها بوده شكل گرفته و نياز به بازبيني و يك سنجش درست و راست آزمايي داره كه بخش هاي خوبش حفظ بشه و بخش مورد نياز اصلاح و بازبيني بشه قبل از اينكه اشتباه بودن يا غير قابل دفاع بودن اون اعتقادات و باورها باعث شكست و مشكلات متعدد  تو زندگيم بشه و توي صحبت هايي كه با يكي از دوستان داشتم راهنماييم كرد اول پيش فرض ذهني و تيپ شخصيت و مهارهاي خودتو شناسايي كن و مطالعه به منظور خودشناسي داشته باش و مسائل پيش روت رو يادداشت برداري و اولويت گذاري كن و با صبر و حوصله بهش رسيدگي كن.

حالا  مي خواستم شما راهنماييم كنيد براي اين خودشناسي، شناسايي پيش فرض ذهني و تيپ شخصيتيم و مهارها و اصلاحات لازم چيكار بايد بكنم و از كجا شروع كنم چه مطالعات و اقداماتي لازم داره.


پاسخ #دکترسرگلزایی:

با سلام و احترام

فرایند شناخت خود و فرایند به آزمون گذاشتن باورها گرچه در مواردی با هم همپوشانی دارند ولی اصولاً دو فرایند متفاوت هستند.

برای شناخت خود می توانید از روش های تیپ شناسی و خودکاوی استفاده کنید، ولی برای سنجش افکارتان باید تفکر نقّاد را بیاموزید.

بین کتاب های بنده کتاب «خودت را دوست داری؟» (انتشارات همنشین) مربوط به خودشناسی است و کتاب های «زندگی، فکر و دیگر هیچ» ، «ده سؤال بی جواب» (انتشارات همنشین) و «حرف هایی برای امروزی ها» (انتشارات بهارسبز) مربوط به تفکّر نقّاد هستند.

علاوه بر کتاب های خودم، برای فرایند خودشناسی تان کتاب های «زندگی برازندهٔ من» کارل پیرسون (انتشارات بنیاد فرهنگ زندگی) و «بعد از سلام چه می گویید؟» اریک برن (نشر پیکان) و برای تفکّر نقّاد کتاب «درس های درست اندیشیدن» ادوارد دو بونو (نشر اختران) و «مغلطه» جمی وایت (نشر ققنوس) و «تفکر سریع و کند» دانیل کانمن (انتشارات دُرّ دانش بهمن) را بخوانید.

سبز باشید

T.me/drsargolzaei
#پرسش_و_پاسخ
#پول

پرسش:

دکتر سرگلزایی بزرگوار

با درود فراوان و سپاس بیکران برای نوشته هایتان در کانال

مطلبی از رضا بابایی خواندم که می گفت:

انسان دو بار به زمین هبوط کرد: بار اول در زمان آدم و حوا، و بار دوم در زمان کپرنیک. بار نخست، زشتی خود را با برگ درختان پوشاند و بار دوم با اسکناس...

نظریه پردازان زندگی روزمره برآنند که زندگی روزمره همچون جنگ پارتیزانی است که افراد در آن از تاکتیکهای مختلف بهره می برند.در کاری میدانی دریافتم که برای برخی زنان "پول به مثابه سنگر" است. از سویی دیگر "پول درآوردن"عنصر مهمی در استقلال زنان و هویت یابی است که پایگاه اجتماعی اقتصادی آنان را بالاتر می برد.

امّا پرسش اصلی این است:

این نیازمندی به پول، ذهنی است یا ما به ازای بیرونی کاملی دارد؟ (ترس، عدم امنیت و... )

چقدر پول برای زندگی خوب و خوش لازم است؟


پاسخ #دکترسرگلزایی:

با سلام و تجدید ارادت

کتاب «روان شناسی پول» نوشتهٔ مایکل آرگایل و آدریان فرنهام (ترجمهٔ شهلا یاسایی - نشر جوانه رشد)به طور مستقیم به موضوع جنبه های روان شناختی پول می پردازد ولی به عقیدهٔ من کتاب های «انسان خردمند» و «انسان خدای گونه» یووال نوح هراری (انتشارات فرهنگ نشر معاصر) هم که از منظر تاریخی نیازهای انسان را پیش و پس از شکل گیری فرهنگ سرمایه داری مرور می کنند پاسخ های دقیق و عمیقی برای شما فراهم می آورند.

تندرست و سربلند باشید

T.me/drsargolzaei
#مصاحبه
#اتحادیه_خودشیفتگان

خودشیفتگی جمعی ما در گفتگو با دکتر محمدرضا سرگلزایی (هفته نامه کرگدن) قسمت پنجم

برای مطالعه قسمت چهارم روی این لینک کلیک کنید:
https://t.me/drsargolzaei/2890

قسمت پنجم:

- از جنبه رفتارگرایی چطور می توان این خودشیفتگی جمعی را تببین کرد؟

این همان بحث همانندسازی است. یعنی به ما گفته می شود که ما برتر هستیم و ما نیز باور می کنیم که برتر هستیم. مثلا می بینیم که مترجمین ایران وقتی می خواهند به آیه سوم در سوره جمعه را که می گوید: «وَآخَرِينَ مِنْهُمْ لَمَّا يَلْحَقُوا بِهِمْ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ» می خواهند ترجمه کنند، در پرانتز می نویسند، منظور ایرانی ها است که بعدا به مسلمانان ملحق می شوند اما جزو مقربین یا پیشتازان محسوب می شوند. هیچ مفسر غیرایرانی چنین نمی کند. یا مثلا وقتی به آیاتی از قرآن راجع به صابئین (که پیروان حضرت یحیی(ع) هستند) ، به عنوان یکی از ادیان الهی در کنار مسیحیت و یهودیت و اسلام صحبت می کند، در ترجمه فارسی، صابئین را زرتشتی ها ترجمه می کنند تا به این صورت بگویند قرآن ایرانیان قبل از اسلام را نیز تایید کرده است. این نشان می دهد که حتی مفسرین قرآن، معنای آن را دگرگون می کنند تا بگویند ما ایرانیان برتر از دیگران هستیم. وقتی بزرگان فرهنگی ملتی با خودشیفتگی صحبت می کنند، ملت نیز همانندسازی می کنند. در کتاب های تاریخ مدرسه های نقشه ایران در عصر هخامنشی و ساسانی را می کشند تا به ما نشان بدهند که از مصر تا هند متعلق به ایران بوده است. این نوعی خودشیفتگی فرهنگی است. در حالی که در زمان هخامنشیان و ساسانیان، کشور به معنای امروزی نداشتیم که بگوییم این ایران است. یک فرد توانمند از نظر سیاسی و نظامی لشکرکشی می کرده است، جاهایی را می گرفته و سرکوب می کرده و از آنها خراج می گرفته است. ایرانی وجود نداشته است. مثلا در یک دوره خاص مثل 50 سال در دوره هخامنشی، جایی مثل مصر به ایران خراج می داده است، اما بعد از آن که چنین نبوده است. اسکندر مقدونی کل ایران را گفت. بنابراین این ابرایرانی عصر هخامنشی یا اَبَرایران عصر ساسانی و ابرایرانی عصر غزنوی در طول تاریخ نداریم. اما آموزش و پرورش ما این را در کتاب درسی بچه ها قرار می دهد. ما این را به فرزندان مان یاد می دهیم و یک حق بیش از دیگران داشتن را که انگار همه این ها مال ما بوده، به او یاد می دهیم. مثلا گرجستان مال ما نبوده است که روس ها با قرارداد ترکمنچای از ما بگیرند. آقامحمد خان قاجار فردی زورگو و از نظر نظامی توانمندی بود که تفلیس گرجستان را تصرف کرده است. در حالی که نه نژاد گرجی ها با نژاد مردمان فلات ایران یکی است، نه مذهب و زبان یکسانی دارند. آقا محمدخان قوی بود، اما بعدا که جانشینانش ضعیف بودند، روس ها به گرجی ها کمک گرفتند و برای بازپس گیری منطقه اقدام کردند و ما به شکل احمقانه با آنها وارد جنگ شدیم و در آن جنگ نیز شکست خوردیم. در حالی که همچنان فکر می کنیم گرجستان و تفلیس و باکو برای ما است، در حالی که چنین نیست. بنابراین وقتی ما به دلیل فهم غلطی از تاریخ که به ما آموزش داده شده است، چنین حق هایی برای خودمان قائل هستیم، باعث می شود که وقتی همسایه های شرقی مان مثل اهالی افغانستان را می بینیم، با تحقیر با آنها برخورد کنیم و به آنها بگوییم «افغانی» و فکر می کنیم افغانستان متعلق به ما بوده و آنها رعایایی ما بوده اند. همسایه های غربی را نیز «عرب سوسمارخور» می خوانیم، زیرا فکر می کنیم که مدائن و بین النهرین متعلق به ما بوده است و آنها این سرزمین ها را غصب کرده اند. در نتیجه ما نمی توانیم با اطرافیان مان کنار بیاییم و خودمان را از نظر فرهنگی و جایگاه تاریخی نسبت به دیگران برتر می دانیم. بنابراین ما ایرانیان از کودکی حس می کنیم انسان های متفاوتی هستیم و نمی توانیم با ملل دیگر تعامل داشته باشیم و از آن ها چیز یاد بگیریم.

- به تعریف خودشیفتگی، علل و عوامل آن و انواعش اشاره کردید. شما روان درمان گر هستید. معمولا در مواجهه برای درمان چنین افرادی به چه مشکلاتی بر می خورید؟

اگر به حوزه بالینی بازگردیم، یکی از ویژگی های اختلالات شخصیت این است که فرد تمایلی برای مراجعه جهت درمان ندارد. چنین افرادی خودشان را کاملا قبول دارند و همیشه دیگران را زیر سوال می برند و می گویند باید آنها باید تغییر کنند. بنابراین این افراد از خودشان راضی هستند و می خواهند دیگران را دستکاری کنند.

@drsargolzaei