دکتر سرگلزایی drsargolzaei
38.3K subscribers
1.89K photos
112 videos
174 files
3.37K links
Download Telegram
"دوره تئوری تیپ شناسی یونگی"

کهن الگو و اسطوره در روانکاوی

مدرس: دکتر محمدرضا سرگلزایی

۲۲ و ۲۳ شهریور
۱۰ ساعت
ثبت نام: ۲۲۲۲۵۲۸۱ و ۰۹۲۰۵۲۱۲۳۷۰

@drsargolzaei
#پرسش_و_پاسخ
#اسطوره_و_مذهب

پرسش:

سلام آقای دکتر

یه مطلب جدید پیدا کردم. خیلی از اصول اخلاقی مذهبی را می شود به یکی از تفکرات راز آلود انسان اولیه برگرداند و ترجمه کرد. مثلا این گزاره که « احترام به پدر و مادر روزی را زیاد می کند» یا « بدخلق بودن باعث تنگی معیشت می شود»، می تواند ترجمان تفکر راز آلود باشد. آنها از صاعقه می ترسیدند. صاعقه را نماد خشم زئوس در نظر گرفتند.

حالا بسته به این که باور ایمانی کجای زندگی ما باشد، برداشت متفاوتی خواهیم داشت. از یک طرف می شود گفت تفکر اسطوره ای پیش متن تفکر دینی است و اگر آن نبود، این هم قابل درک نبود. ادیان جایگشت های اسطوره ها هستند.

از یک طرف می شود زیر آب دین و اسطوره را یکجا زد و گفت اینها نگاه پیشا علمی است و سیر تکاملی تفکر را نشان می دهد.

اما سوال: ما به اسطوره و دین بیشتر نیاز داریم در شرایط حاضر یا به تفکر انتقادی و نگاه علمی یا ترکیبی از هر دو؟

یه مطلب دیگه هم به ذهنم رسید. در اسطوره ی گیل گمش، انکیدو یه فردی بود که وحشی بود و سبعیت داشت. برای این که رام بشود و انسانهای دیگر از دستش در امان باشند، یکی از دخترانی که خودش را وقف معبد کرده بود داوطلب می شود که با انکیدو وارد رابطه بشود تا او را با خلق و خوی انسانی آشنا کند. جواب هم می دهد این فرایند. 

یعنی در آن زمان فاحشه ها زیر نظر معبد بودند و کاملا رفتارشون آیینی بوده. 

مطلب آخر این که تفکر راز آلود فقط مربوط به تاثیر افکار بر دنیای بیرون نمی شود. بلکه تأثیر رفتاری خاص بر کل طبیعت را هم در بر می گیرد. مثل تأثیر رفتار جنسی انسان آن عصر بر تنظیم رفتار طبیعت و باروری گیاهان و جانورانی که آنها ازش تغذیه می کردند. 

ممنون که ایمیل هامو می خونید. روزتون به خیر


پاسخ #دکترسرگلزایی:

با سلام و احترام

بله، راجع به ریشه های اسطوره و دین با شما موافقم و میرچا ایلیاده هم در مجموعه کتاب های مُفصّل خود از جمله «رؤیا، راز، اسطوره» همین را توضیح می دهد. همچنین فریزر در کتاب «شاخهٔ زرّین» ، فروید در کتاب «موسی و یکتاپرستی» ، لویی برول در کتاب «کارکردهای ذهنی در جوامع عقب افتاده» و اریک فروم در کتاب «زبان از یاد رفته».

دربارهٔ پرسش تان، اگر به دترمینیزم تاریخی باور داشته باشیم مسیر رشد بشر، حرکت از مرحلهٔ پیش مدرن (جادو/اسطوره/مذهب) به مرحلهٔ مدرن (علم/تکنولوژی) و سپس پسامدرن (هنر) است. جامعهٔ ما که در مرحلهٔ پیش مدرن است برای حرکت به سمت مدرنیته نیاز به تفکّر نقّاد و فلسفهٔ تحلیلی دارد. در این زمینه در کتاب «حرف هایی برای امروزی ها» (انتشارات بهار سبز) و مقالات «همبستگی اجتماعی» ، «عبور از نوستالژی» و «ساختار جامعهٔ تکامل یافته» (که همه را می توانید در سایتdrsargolzaei.com سِرچ نمایید) توضیح داده ام. 

تندرست و پیروز باشید

T.me/drsargolzaei
#پرسش_و_پاسخ
#عشق_و_تکرار

پرسش:

با سلام و ارادت

استاد، راه حل تغییر سناریوی زندگی آدم هایی که مدام عاشق می شوند و همیشه هم طرد می شوند چه چیزی است؟

اگر معنایی برای بودن پیدا کنند یا چیز با ارزشی کشف کنند و بتوانند به تنهایی از زندگی لذت ببرند مشکلات شان حل می شود؟

به نظرم اکثراً آدم هایی هستند که خودشان را دست کم می گیرند. در کودکی یا نوجوانی محرومیت عاطفی داشته اند و دقیقا جذب آدم هایی می شوند که کوچکترین علاقه ای به آنها ندارد تا دوباره ناکامی های گذشته شان را بازسازی کنند. 

تحلیلم درست است؟

ممنون


پاسخ #دکترسرگلزایی:

با سلام و احترام

رولو می در کتاب «عشق و اراده» ، اروین یالوم در کتاب «دژخیم عشق» و آلن دو باتن در کتاب «سیر عشق» به پرسش تان پاسخ داده اند. 

بنده هم در در کتاب «ماجراهای عاشقانه» (انتشارات بهار سبز) و در تحلیل فیلم سینمایی «درخشش ابدی یک ذهن پاک» (که در تاریخ دوّم اکتبر 2016 در کانال تلگرام گذاشته ایم) به این پرسش پرداخته ام. 

سبز باشید

T.me/drsargolzaei
#برنامه_تدریس

"برنامه تدریس دکتر‌ سرگلزایی در‌ مهر ۱۳۹۷"


1- دوره روان شناسی تحلیلی یونگ

پنج شنبه و جمعه: 5-6-12-13-19-20 مهر


2- گروه درمانی بر مبنای قصه گویی خلاق

هر یکشنبه از 18 تا 20:30

تهران- موسسه آفتاب مهر- تلفن 88109349


3- دوره تربیت روان درمانگر

هر دوشنبه- انجمن هیپنوتیزم بالینی


4- دوره بازخوانی روانپزشکی کاپلان/سادوک (شروع از علوم اعصاب)

سه شنبه ها از 15 تا 19- انجمن هیپنوتیزم بالینی


5- گروه درمانی بر مبنای سایکودرام

دوشنبه ها و سه شنبه ها از 19 تا 21

تهران- شیخ بهائی شمالی- انجمن هیپنوتیزم


6- دوره تحلیل رفتار متقابل

پنج شنبه و جمعه: 26 و 27 مهرماه

تهران- تلفن 22115179

@drsargolzaei
Forwarded from آفتاب مهر
۶ جلسه،۴ساعتی(۲۴ ساعت)
پنجشنبه ها و جمعه ها
۵ و ۶ -۱۲ و ۱۳- ۱۹ و ۲۰ مهر ساعت ۹صبح تا ۱۳
ثبت نام : ۸۸۱۰۹۳۴۹
@aftabemehr
#پرسش_و_پاسخ
#تفاوت_شخصیت

پرسش:

سلام اقای دکتر خسته نباشید. من درگیر یک رابطه عاشقانه شدم وطرف مقابل من چه نوع ریتم کلامش و چه درگیرهای فکریش تقریبا با من متفاوت است. من درگیر مسائل تئوریک و گره خوردن اون به مسائل روزمره ام ولی اون خیلی روتین درگیر مسائل روزمره است ولی بنا به کلامش احساس میکنم پروسه ی خودکاوی داشته . بودن با اون احساس میکنم ریتم زندگیم و درگیریم با مسائل تقریبا هشتاد درصد عوض شده ولی نمیدونم چرا احساس نگرانی میکنم.
 هیچوقت تصور نمیکردم یک انسان میتونه آنقدر راحت با مسائل برخورد کنه.


پاسخ #دکترسرگلزایی:

با سلام و احترام

از دیدگاه تیپ شناسی شخصیتی «کاترین کوک بریگز» و «ایزابل بریگز مایر» که MBTI نامیده می شود افرادی که «حسّی-پذیرنده» باشند با روزمرّه های زندگی ارتباط می گیرند در حالی که افرادی که «شمّی-حُکمی» باشند به دنبال معنای پدیده ها هستند. تفاوت شما و دوست تان ناشی از تفاوت در تیپ شخصیتی است. به طور مختصر در یک فصل کتاب «یونگ شناسی کاربردی» رابین رابرتسون (ترجمه ساره سرگلزایی- بنیاد فرهنگ زندگی) دربارهٔ این نوع طبقه بندی شخصیت توضیح داده شده است. کتاب زیر نیز توضیح جامع این طبقه بندی شخصیت است: 

GIFTS DIFFERING

Understanding Personality Type

 BY ISABEL BRIGGS MYERS & PETER B. MYERS (DAVEIS-BLACK PUBLIHING)

T.me/drsargolzaei
#مصاحبه
#اتحادیه_خودشیفتگان

خودشیفتگی جمعی ما در گفتگو با دکتر محمدرضا سرگلزایی

"اتحادیه خودشیفتگان"

قسمت اول

محسن آزموده ؛ هفته نامه کرگدن- 13 مرداد 1397

درآمد: خودشیفتگی را یکی از چارچوب‌های اصلی شخصیتی و رفتاری انسان متجدد از نیمه‌های قرن بیستم به این سو دانسته‌اند و برای ظهور و بروز پر رنگ آن علل و عوامل متنوع اجتماعی و فرهنگی و فلسفی ارائه کرده‌اند. یک نمود بارز و آشکار آن که از رهگذر امکانات فضای جدید پدیدار شده است، پرگویی و نمایش‌گری بی‌حد و حصر آدم‌ها درباره خودشان است. به دیگر سخن، شبکه‌های اجتماعی جدید، این فرصت را برای همگان پدید آورده‌اند که مدام از خودشان بگویند، از خودشان عکس بگیرند و لاینقطع احساسات و عواطف و خواسته‌ها و باورهایشان در مورد درونی‌ترین و خصوصی‌ترین وجوه وجودشان برای دیگران عرضه کنند. محمدرضا سرگلزایی البته از منظر روان‌شناسانه به تحلیل و بررسی این پدیده می‌پردازد. او خودشیفتگی را در چارچوب روان‌شناسی دانشگاهی، نمونه‌ای بارز از اختلالات شخصیتی معرفی می‌کند که هم به شکل فردی آشکار می‌شود و هم گریبانگیر جوامع انسانی می‌شود. دکتر سرگلزایی همچنین با برشمردن انواع و اقسام خودشیفتگی، صورت جمعی و در عین حال مضمر آن را خطرناک‌تر می‌داند و معتقد است، خودشیفتگی در شکل اجتماعی و فرهنگی، بارها نگران‌کننده‌تر است از نارسیسیسمی که به شکل «پست» گذاشتن در شبکه‌های اجتماعی از قبیل اینستاگرامی و ... جلوه‌گر می‌شود. او در گفت‌وگوی حاضر او با ذکر نمونه‌هایی جالب، واسازی گفتمان فرهنگ خودشیفته و آشکار کردن ریشه‌های آن را که با رویکرد انتقادی و گفت‌وگوی سقراط‌وار امکان‌پذیر است، توصیف می‌کند. بیان این روانپزشک در توصیف خودشیفتگی ایرانیان صریح و سرراست و بی تعارف و مجامله است. محمدرضا سرگلزایی(متولد 1349، زابل)، عضو هیات علمی انجمن علمی هیپنوتیزم بالینی ایران، سالها به تدریس و تحقیق و درمان در حوزه روان پزشکی و روان کاوی مشغول است و مقالات و کتاب های فراوانی در این زمینه پدید آورده است:

- در ابتدا بفرمایید آیا در روان شناسی و روان شناسی اجتماعی مفهوم «خودشیفتگی» یک اصطلاح شناخته شده و علمی است و به چه معناست؟

بله، در روان شناسی اصطلاح (term) اختلال شخصیت خودشیفته در طبقه بندی انجمن روان پزشکی آمریکا که DSM خوانده می شود و مخفف Diagnostic and Statistical Manual است، یعنی «راهنمای تشخیصی آماری»، «خودشیفتگی» سالهاست که وجود دارد و امر جدیدی نیست. بنابراین خودشیفتگی یکی از اختلالات شخصیت است. اختلالات شخصیت یعنی ویژگی هایی در شخصیت فرد که باعث محدودیت خلاقیت و انعطاف او می شود و به نوعی الگویی متصلب و سخت در یک سبک زندگی است که در آن انعطاف وجود ندارد. البته انواع اختلالات شخصیت وجود دارد که یکی از آنها شخصیت خودشیفته است.

- ویژگی های اختلال شخصیت خودشیفته چیست؟

در این اختلال مرکز توجه و دغدغه و اشتغال ذهنی فرد، شکوه و شهرت و قدرت و توانمندی های خودش هست یعنی فرد بیش از هر چیز دغدغه خودش را دارد. البته در همه ما تمایل به صیانت، یکی از تمایلات بنیادی است. اما معمولا تمایل به صیانت نفس زمانی فعال می شود که ما در معرض خطر اعم از خطر فیزیکی یا اجتماعی قرار بگیریم. به عبارت دیگر غریزه صیانت نفس، یک غریزه بنیادی هست، زیرا تا زمانی که ما زنده نباشیم، نمی توانیم علاقه و دغدغه ای نسبت به چیز دیگر یا موضوع دیگر داشته باشیم. بنابراین همه ما وقتی در خطر قرار می گیریم، مهم ترین چیز برایمان صیانت نفس است. اما کسانی که خودشیفته هستند، فقط در شرایط خطر و تهدید دغدغه صیانت نفس نمی یابند، بلکه در هر شرایطی مهم ترین چیز برایشان این است که چقدر مورد توجه هستند و چه میزان محبوب اند و در چه جایگاهی قرار دارند و همیشه در حال مقایسه خودشان با دیگران هستند.

@drsargolzaei
ادامه مصاحبه #اتحادیه_خودشیفتگان (قسمت اول)

معمولا توانمندی ها، استعدادها و دستاوردهای خودشان را به شکل اغراق آمیز می بینند. برای مثال اگر در یک رشته دانشگاهی قبول شود، آن را بهترین رشته می داند یا اگر متولد شهر یا کشور خاصی باشد، آن شهر یا کشور را بهترین می داند، خودش را زیباترین فرد می داند. چنین فردی بر عکس دستاوردهای دیگران را تحقیرآمیز دست کم می گیرد، زیرا در واقع بسیار حسود است و از این که دیگری از او پیشی بگیرد، ناراحت و عصبانی می شود. در نتیجه توانمندی های دیگران را تحقیر می کند و نادیده می گیرد. چنین فردی در برابر هر انتقادی به شدت به هم می ریزد و در مقابل فرد منتقد، موضع خصمانه می گیرد و او را دشمن می پندارد و تلاش می کند که آن فرد را تخریب و تحقیر کند و حتی در صورت امکان از میان بردارد. فرد خودشیفته تنها کسانی را می تواند در اطراف خود تحمل کند که در حال تمجید دائمی او باشند و وقتی او در حال شکوه و جلال خودش سخن می گوید، مرتب او را تایید کنند یا این که به او خدمت کنند. چنین فردی برای خودش حقوق ویژه و اختصاصی قائل است و حاضر نیست که همراه با دیگران به نوبت در صف بایستد و همواره خود را نوعی VIP در نظر می گیرد و با او مواجهه ویژه ای کنند و اگر دیگران با او طوری رفتار کنند که گویی مثل آنهاست، آنها را افراد نادانی در نظر می گیرد که توان این را ندارند، جایگاه او را درک کنند. بنابراین تنها در صورتی دیگران را آدم های فهمیده ای می داند که در حال تمجید و تقدیر از او باشند. چنین فردی به راحتی حقوق دیگران را زیر پا می گذارد و آنها را استثمار می کند و حقی برای آنها قائل نیست.

@drsargolzaei
#پرسش_و_پاسخ

پرسش:

عرض سلام و احترام خدمت شما

سوال من این است که علت رفتار (عاقبت اندیشی) نامحدود در انسان چیست؟ چرا در بقیه جانداران این عاقبت اندیشی بسیار محدود است؟


پاسخ #دکترسرگلزایی:

با سلام و احترام

تفکر استراتژیک، تفکر انتزاعی، تفکر نقّاد و خودآگاهی محصول عملکرد لوب پره فرونتال در مغز گونهٔ ما (هموساپینس ساپینس) است. در کتاب های «تکامل و رفتار انسان» جان کارترایت (انتشارات جهاد دانشگاهی مشهد) ، «روان شناسی زبان» جین اچسون (انتشارات امیرکبیر) و «انسان خدای گونه» (نشر فرهنگ نشر معاصر) می توانید در زمینهٔ تکامل و تفکر انسان بیشتر مطالعه فرمایید.

سبز باشید

T.me/drsargolzaei
#معرفی_کتاب

نام کتاب: #قلب_فروزان_دانکو

نویسنده: #ماکسیم_گورکی

مترجم : صادق سرابی

انتشارات گوتنبرگ، چاپ پیش از انقلاب

نسخۀ PDF کتاب ضمیمه است. 

« دانکو به کسانی که برای آن ها متحمّل آن همه زحمت و سختی شده بود، به دقت نگریست و دید که آن ها همچون جانورانند. بسیاری از مردم به دور او حلقه زده بودند اما بر چهره آن ها از حق شناسی اثری نبود و انتظاری هم  از آن ها نمی رفت.

آنگاه در قلب او آتش خشم شعله ور شد اما در اثر مهر و محبتی که نسبت به مردم داشت، فوراً خاموش گردید، او مردم را دوست می داشت و فکر می کرد شاید بدون او، مردم نابود شوند. از این رو آرزوی نجات بخشیدن آن ها همچون آتش مقدسی در قلبش شعله کشید. میل نجات بخشیدن و راه بخشیدن به مردم، ناگهان فروغی از آتش را در چشمان او نمایان ساخت. »

"آلکسی ماکسیموویچ پِشکوف" همان "ماکسیم گورکی " معروف، ادیب و فعال سیاسی روسی است. 

سعید نفیسی تاریخ نگار ، شاعر و مترجم ایرانی در شرح و حالی از این نویسنده  می گوید: گورکی در ادبیات روس به معنای « تلخ » است و گویی ماکسیم پشکوف نام گورکی را در آغاز نویسندگی برای خود انتخاب کرده است تا به این وسیله وجه تلخ و تراژیک جهان را برای همیشه با خودش به یدک بکشد. "گورکی " پژواک خشم خروشان یک شاعر از تلخی حقیقت دوران روسیه تزاری و سال های پس از انقلاب است.

افسانۀ "قلب فروزان دانکو" در ابتدا کتابی ساده به نظر می رسد، اما مطالعۀ آن در کنار بیوگرافی و فعالیت های اجتماعی و سیاسی نویسنده اش،  خواننده را به این نتیجه می رساند:

"روایت های ماکسیم گورکی افسانه نیست، بلکه واگویی خود فراروی مبارزان و آزادیخواهانی است که میل آنها به تغییر و رهایی از شرایط استبداد و تحقیر، جبر زمانه را مغلوب می سازد . چیزی شبیه به افسانه ها و چیزی شبیه به اسطوره.

 در داستان "دانکو" قهرمان جوان و سلحشور به آغوش مرگ می رود تا جماعتی را به سعادت برساند. در این افسانه، دانکو برای نجات هم قبیله ای هایش از گستره سیاهی و ظلمت، قلب سوزانش را از قفس تن جدا می کند، از آن مشعلی می سازد  تا راهی روشن شود. در پایان داستان دانکو ، جانش را بر سر آرمانش فدا می کند و روایت ایثار او در اشعار و آهنگ های ملّی و افسانه ها جاودان می ماند و حماسی می شود .

ماکسیم گورکی اگرچه یک ادیب و نویسنده بود اما به ادبیات  بیشتر به شکل بستری برای تغییر جهان و قوانین مستبدانه و زورگویانۀ اجتماعی نگاه می کرد. نام و آوازۀ  گورکی از آن جهت نیک و جاودان ماند که همچون قهرمان کتاب نامبرده، در شرایطی پر از تاریکی و  تحقیر و تبعیض، چراغی در دل نا امید دردمندان بر افروخت، ادبیات را از حصار شعارهای رنگین و دخیل بستن به خرافه رهایی بخشید  و رسالتش را که عینیت بخشیدن به کنش های سیاسی و اعتراضات مدنی از طریق ادبیات بود، عیان کرد و به تصویر کشید .

افسانۀ " قلب فروزان دانکو " جهان پر از ترس و وحشت مردمانی که در میان غل و زنجیر استبداد، روزمرگی های شان را می گذرانند، به تصویر می کشد، گورکی از حربۀ داستان نویسی برای محکم کردن فرهنگ مبارزه در میان مردمان خواب زده و مسخ شده از جادوی سلطه بهره برده است. این رئالیسم آمیخته به رمانتیسیزم را به نوعی می توان کنش نویسنده در کوران حوادث دانست. چرا که "افسانه قلب فروزان دانکو " بن مایۀ مشترک سرگذشت مبارزانی است که از دلبستگی ها و عشق ورزی های خام دستانه و غریزی عبور کرده و آزادگی و شجاعت را با عمیق ترین مفاهیم انسانی پیوند و طرح و نقشی ماندگار به هم زده اند.

ماکسیم گورکی در رمان "مادر" که یکی از ارزشمندترین نمونه های ادبیات مبارزه است می نویسد:

"به خاطر همین ترس بی‌معنی است که ما داریم هلاک میشیم؛  حاکمان از این ترس ما سوء استفاده می‌کنن، اونها خوب میدونن که مردم تا وقتی که بترسن مثل درخت‌های غان در مرداب خواهند پوسید"

https://drsargolzaei.com/images/mbooks/Screenshot_20180912-114112_Drive.jpg
"دوره تئوری تیپ شناسی یونگی"

کهن الگو و اسطوره در روانکاوی

مدرس: دکتر محمدرضا سرگلزایی

۲۲ و ۲۳ شهریور
۱۰ ساعت
ثبت نام: ۲۲۲۲۵۲۸۱ و ۰۹۲۰۵۲۱۲۳۷۰

@drsargolzaei
#مصاحبه
#اتحادیه_خودشیفتگان

خودشیفتگی جمعی ما در گفتگو با دکتر محمدرضا سرگلزایی (هفته نامه کرگدن) قسمت دوم

برای مطالعه قسمت اول روی لینک زیر کلیک کنید:
https://t.me/drsargolzaei/2875

قسمت دوم

- چرا این خودشیفتگی ایجاد می شود؟

دو دیدگاه در این زمینه وجود دارد که علی رغم تفاوت، مکمل یکدیگر هستند. یعنی ممکن است در مورد برخی افراد یکی از این دیدگاه ها درست باشد و در مورد شمار دیگری دیدگاه دوم صادق باشد. نخست دیدگاه روانکاوی است که می گوید افراد خودشیفته کسانی هستند که احساس حقارت بسیار قوی دارند و چون این احساس در آنها زیاد است، نمی توانند آن را تحمل کنند و در نتیجه ناخودآگاه آن را سرکوب می کنند و شیوه سرکوب یا به تعبیر روانکاوانه، مکانیسم دفاعی شان این است که از شیوه وارونه سازی(reaction formation) استفاده می کنند. وارونه سازی یعنی وقتی فرد نمی تواند حقیقتی را تحمل کند، برای انکار آن از بر عکس و وارونه آن صحبت می کند. مثلا فردی که حس می کند خیلی حقیر و ناچیز و پست است، مرتب راجع به دستاوردهای بزرگ و جایگاه کبیر و متعالی خودش صحبت می کند. بنابراین از دید روانکاوی، افراد خودشیفته، افرادی تحقیرشده ای هستند که از مکانیسم دفاعی وارونه سازی استفاده می کنند و علت این که هر انتقاد یا سرزنشی آنها را به شدت به هم می ریزد، این است که هر انتقادی زره و مکانیسم دفاعی آنها را می شکند و در نتیجه آنها یکباره آن احساس حقارت دردناک به یکباره به آنها هجوم می آورد و حال شان خیلی بد می شود و در نتیجه سعی می کنند هر منتقدی را سرکوب کنند.

- دیدگاه بعدی چیست؟
این دیدگاه رفتاری است و می گوید افراد خودشیفته با یک الگوی خودشیفتگی همانندسازی پیدا کرده اند. این دیدگاه بر اساس نظریه یادگیری است و می گوید افراد خودشیفته فرزندان خانواده هایی هستند که خودشیفته اند و خودشان را از دیگران برتر می دانند. مثل همین فرایند آقازادگی که در جامعه ما وجود دارد و آقازاده ها خودشان را ژن خوب می دانند و از «آقاها» که پدران شان هستند یاد گرفته اند که ما از دیگران به لحاظ دنیوی و اخروی برتر هستیم و بنابراین حق بالاتری نسبت به دیگران داریم. همانندسازی(role modeling) به تعبیر رفتارگرایان یعنی ما همان چیزی می شویم که به ما یاد می دهند و بابتش پاداش می گیریم. مثلا فرزند خانواده ای را در نظر بگیرید که مدت هاست آرزوی فرزند داشتند و حالا این فرزند برایشان بسیار عزیز است و به او می گویند که تو خدادادی و از سایر بچه ها بهتری و با آنها فرق می کنی و تو را خدا به ما عطا کرده است و نظر کرده ای و ... این فرزند به تدریج این حرف ها را باور می کند.

- به چه معنا دو دیدگاه روانکاوانه و رفتارگرایانه مکمل یکدیگر هستند؟
به این معنا که ممکن است در یک نفر خودشیفتگی همان حقارت سرکوب شده ای باشد که روانکاوان به آن اشاره می کنند و در دیگری خودشیفتگی ناشی از یادگیری باشد، آن طور که رفتارگرایان به آن اشاره می کنند. مثلا شاهزاده ها، خانزاده ها و کسانی که اشراف تلقی می شدند و بعضا معتقد بودند که خون شان از بقیه رنگین تر است. بنابراین اشراف زادگی یا اریستوکراسی نوعی خودشیفتگی بر اساس نظریه رفتارگرایانه و یادگیری است.

- به نظریه هایی درباره علل پدید آمدن خودشیفتگی اشاره کردید. انواع خودشیفتگی به چه صورت است؟
دو نوع خودشیفتگی داریم. یک دسته را خودشیفته های ضداجتماعی(anti social Narcissistic) می خوانیم و دسته دوم را خودشیفته های نمایشی(histrionic Narcissistic ) می خوانیم. ویژگی دسته اول آن است که باور محکمی دارند مبنی بر این که از دیگران بهتر هستند و آن قدر در این باور راسخ و قاطع هستند که نیازی به تایید دیگران احساس نمی کنند. بنابراین نسبت به نظرات دیگران بی تفاوت هستند و آدم های احساساتی نیستند، یعنی احساسات شان تحت تاثیر نظرات دیگران قرار نمی گیرد. یعنی نه تمجید دیگران می تواند آن ها را از آنچه هستند، خوشحال تر کند و نه انتقاد دیگران آنها را ناراحت می کند. اما خودشیفته های نمایشی کسانی هستند برای این که خودشیفتگی شان دوام یابد و باورهای خودشیفتگی شان تداوم یابد، نیازمند تایید دیگران هستند. این ها خودشیفته های احساساتی هستند، یعنی اگر از آنها تعریف شود، خیلی لذت می برند و خوشحال می شوند و اگر از ایشان انتقاد شود، خیلی ناراحت می شود. این افراد خیلی نیاز به نمایش خودشیفتگی دارند و مدام می خواهند راجع به دستاوردهایشان صحبت کنند ودیگران نیز آنها را تایید کنند.

@drsargolzaei
ادامه مصاحبه #اتحادیه_خودشیفتگان

بنابراین ظهور و بروز علائم خودشیفتگی که به آن اشاره کردم، بسته به این که فرد خودشیفته نمایشی باشد یا خودشیفته ضداجتماع، متفاوت است. مثلا دیکتاتورها را در نظر بگیرید. ژوزف استالین را می توان یکی از خودشیفتگان ضداجتماعی تلقی کرد که با کمال خونسردی و بدون این که برایش اهمیت داشته باشد دیگران چه نظری راجع به او به عنوان یک دژخیم خونخوار دارند، تمام رقبای سیاسی اش را یا کشت یا تعبید کرد. ما از سوی دیگر معمر قذافی یک خودشیفته نمایشی بود، به همین خاطر رفتارهای بسیار دراماتیک و نمایشی داشت، از گارد محافظش که همه زن بودند گرفته تا این که در نیویورک خیمه زد و وارد هتل نشد و یا لباس های عجیب و غریبی که طراحان ایتالیایی برایش تهیه می کردند و جراحی های زیبایی که انجام می داد و سخنرانی های نمایشی طولانی که آخرینش در سازمان ملل بود و منشور سازمان ملل را پاره کرد و دو ساعت صحبت کرد.

@drsargolzaei
#چشم_تاریخ
#دشمن!

در سال ۱۹۵۸، مائو تسه دونگ (رهبر مستبد انقلاب چین) بعنوان بخشی از سیاست «یک گام بزرگ رو به جلو» علیه گنجشک‌ها اعلانِ جنگ داد. طبق عقیدهٔ مائو، گنجشک‌ها غلات مزرعه‌ها را می‌خورند و مردم را از حاصل کار و زحمت شان محروم می‌کنند. پس در کنار موش ها، پشه ها و مگس ها، گنجشک ها هم یکی از چهار گونه‌ای هستند که باید نابود شوند. به فرمان رهبر، مبارزه علیه گنجشک‌ها تبدیل به یک مبارزهٔ ملّی شد. هزاران نفر شروع به شلیک به گنجشک‌ها در آسمان کردند. لانه‌های گنجشک‌ها ویران شد، تخم‌هایشان شکسته شد و جوجه‌هایشان کشته شدند. کودکان نیز با شکار گنجشک‌ها با تیرکمان به مبارزات کمک می‌کردند. همچنین برای جلوگیری از فرود گنجشک‌ها به مزرعه‌ها، تمام اهالی شهر درحالی‌که ناقوس‌هایی را به صدا درمی‌آوردند و بر طبل‌های عظیمی می‌کوبیدند و فشفشه به هوا می‌فرستادند، به‌سوی حومه‌ها رژه میرفتند. 

آمار باشکوه موفقیت‌های عظیم مبارزات مردمی علیه گنجشک‌ها، بلافاصله به اقامتگاه مائو در شهر ممنوعه ارسال می شد. تنها در عرض یک روز، مردم شانگهای نزدیک به «دویست هزار»  گنجشک را کشتند و در عرض یک‌ سال  میلیون ها گنجشک کشته شدند. عاقبت در سراسر چین گنجشک‌ها به مرز انقراض رسیدند. در همین زمان، ناگهان خطای مائو آشکار شد؛ معلوم شد گنجشک‌ها دقیقاً به اندازهٔ غلات، از حشراتی چون ملخ نیز تغذیه می‌کنند. وقتی در سال‌های ۱۹۶۰، ملخ‌ها شروع به نابودی محصولات کشاورزی کردند،  گنجشک‌ها بخشوده شدند و ساس ها جای آن‌ها را در لیست دشمنان مردم گرفتند، امّا تا چند سال یکی از واردات چین از اتحاد شوروی گنجشک زنده بود تا دوباره تعادل را به طبیعت برگردانند و جمعیت حشرات را با افزایش تعداد گنجشکها کنترل کنند.

https://drsargolzaei.com/images/mbooks/72_3709089588622.jpg
#مصاحبه
#اتحادیه_خودشیفتگان

خودشیفتگی جمعی ما در گفتگو با دکتر‌ محمدرضا سرگلزایی (هفته نامه کرگدن) قسمت سوم

برای مطالعه قسمت دوم روی لینک زیر کنید:
https://t.me/drsargolzaei/2881

قسمت سوم:

- آیا می توان گفت این خودشیفته هایی که در شبکه های اجتماعی می بینیم، از این دسته دوم هستند؟

شاید بتوان چنین گفت. کسانی که هر روز از خودشان و کارهای روزانه شان و چهره شان و لباس شان و ژست شان فیلم می گذارند و راجع به خودشان صحبت می کنند و خودشان را خیلی مهم می دانند و خودشان را در مرکز همه دانش ها می دانند و راجع به همه چیز از سیاست و هنر و فلسفه و معنویت و ... صحبت می کنند. این ها خودشیفته های نمایشی هستند و علت این که این اندازه پست می گذارند و از خودشان تبلیغ می کنند و فیلم می گذارند، به این دلیل است که خودشیفتگی لرزان شان دوام یابد و نیازمند این هستند که «لایک» بخورند و «کامنت» بگیرند و ... . اما خودشیفتگان ضداجتماعی به سادگی کارشان را می کنند و میلیاردها تومان اختلاس می کنند و حقوق میلیون ها نفر را می خورند و ما اسم آنها را تنها زمانی که یک رسوایی سیاسی رخ می دهد، می شنویم و پیش تر اصلا اسم شان را نمی دانیم. این ها هیچ احساس عذاب وجدان یا ناراحتی از پایمال کردن حقوق دیگران احساس نمی کنند و اگر از آنها بپرسی که چرا حقوق کارگران را نمی دهی، می گویند مگر این ها آدم هستند که من دغدغه آنها را داشته باشم. این خودشیفتگان دیده نمی شوند و به نظر من خطرناک تر نیز هستند.

- آیا پدیده خودشیفتگی صرفا پدیده ای فردی است؟

اتفاقا می توان خودشیفتگی را به دو شکل فرد و جمعی مورد بررسی قرار دارد. در اولی یک شخص و فرد دچار خودشیفتگی است و خودشیفتگی برای او یک گفتمان شخصی و فردی (individual) است و مربوط به یک فرد خاص است. اما یک خودشیفتگی نیز ناشی از یک مایی است که خودشان را نسبت به دیگران برتر می دانند. مثلا فرض کنید ملت ایران، خودشان را ملتی تلقی می کنند که برتر از دیگران است. مثلا می نویسند هنر نزد ایرانیان است و بس! در حالی که می دانیم ما ایرانی ها بیش از سایر ملت ها دستاورد هنری و صنعتی و علمی نداشته ایم، نه از هندی ها و نه از آلمانی ها و ایتالیایی ها و چینی ها و ... . اما با کمال افتخار می گوییم هنر نزد ایرانیان است و بس. این نشان دهنده نوعی خودشیفتگی فرهنگی و جمعی در ما است. یا به راحتی می گوییم IQ ما ایرانی ها از آی کیو بیشتر مردم جهان بیشتر است. عامیانه اش به این صورت است که می گوییم ما آی کیو اول جهان هستیم یا آن را تعدیل می کنیم و می گوییم ما جزو ده آی کیو برتر در جهان هستیم. در حالی که آمارهای جهانی و تنها کتاب هایی که راجع به مقایسه آی کیو در بین ملت های مختلف هست، نشان می دهد که رتبه هوش ایرانیان بین 60 تا 70 در دنیا نشان می دهد.

- این کمتر از متوسط است.

خیلی کمتر از متوسط است. در این رده بندی هوش، میانگین هوش ایرانیان را 89 طبقه بندی کرده اند که از هوش نرمال پایین تر است، یعنی هوش مرزی است. یعنی مرز بین هوش نرمال و عقب ماندگی ذهنی است. به هوش پایین 90، هوش مرزی می گویند، یعنی هوشی که بدون حمایت و کمک نمی تواند زندگی اش را بگذراند. کسانی که این رده بندی را انجام داده اند، نه آمریکایی بوده اند، نه صهیونیست. رشته های تخصصی شان انسان شناسی و روان شناسی بوده است و در رده بندی، رتبه کشور خودشان را برتر از سایر کشورها طبقه بندی نکرده اند و به این رده بندی زیاد ارجاع می شود. بنابراین ما مدام خودمان را برتر می انگاریم و وقتی مثال می زنیم، به المپیادی ها اشاره می کنیم. مثلا به پروفسور حسابی یا انوشه انصاری اشاره می کنیم، در حالی که معادل پروفسور حسابی در آلمان ده ها نفر هستند یا معادل انوشه انصاری (که یک توریست فضایی است، نه یک فضانورد) در دنیا ده ها نفر هستند. المپیادی های ما حاصل یک تبعیض در آموزش و پرورش ست. یعنی نوعی نخبه گرایی در آموزش و پرورش هست که به اندازه صد نفر دانش آموز که در طبقه متوسط شهری زندگی می کنند و به اندازه هزار دانش آموز که در منطقه محروم زندگی می کنند، برای یک دانش آموز المپیادی هزینه می شود تا بتواند وارد المپیاد شود و مدال بگیرد.

@drsargolzaei
ادامه مصاحبه #اتحادیه_خودشیفتگان (قسمت سوم)

هیچ وقت در کشورهایی مثل نروژ، دانمارک، فنلاند، ژاپن و ... این اجازه وجود ندارد که برای یک دانش آموز نخبه هزار برابر یک دانش آموز دیگر هزینه شود. در نتیجه مدال هایی که ما هر سال می گیریم، هیچ ثمره ای برای ما ندارد و 90 درصد المپیادی های ما مهاجرت می کنند و به جای دیگر می روند. بنابراین این مدالها نشانگر میزان هوش ایرانی نیست، بلکه نشانه آن است که ما برای یک نمایش سیاسی به نخبگان خودمان بهای خیلی زیادی می دهیم تا سیاستمدارهای ما بگویند که ما کار بزرگی انجام می دهیم و آموزش و پروش ما سالم است و کشورمان برجسته است و ما در سطح بالایی در دنیا هستیم و در نتیجه می خواهند، عملکرد و دستاوردهای ضعیف شان را با ویترینی که از مدال های طلای المپیاد یا قهرمانان ورزشی می چینند، چراغانی کنند و عدم کارایی خودشان را در عرصه های مختلف اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی پشت این تابلوی پشت و زرق و برق پنهان کنند. بنابراین مثال هایی که برای اثبات برتری خودمان بر سایر ملل می زنیم، قابل چالش است، درحالی که به راحتی باور داریم که هنر نزد ایرانیان است و بس، یا آی کیوی ما از دیگران بالاتر است. در عرصه دینی نیز ما یک خودشیفتگی داریم و خودمان را نسبت به همه ادیان دنیا بهتر و برحق تر می دانیم. بخش بزرگی از مردم دنیا را گمراه و مغضوب خداوند می دانیم. خودمان را در جایگاهی می دانیم که باید جلو بیافتیم و مردم دنیا را هدایت کنیم. در حالی که هر نوع شاخصی که راجع به سلامت زندگی روانی و معنوی در نظر بگیریم، از آمار خشونت گرفته تا آمار جرم و جنایت و آمار آفت های اجتماعی مثل اعتیاد، می بینیم که اصلا اوضاع خوبی نسبت به مردم دنیا نداریم. با این حال خودمان را از دیگران معنوی تر، الهی تر و روحانی تر می دانیم. این ها خودشیفتگی های جمعی است که خیلی بیشتر از خودشیفتگی های فردی خطرناک است.

@drsargolzaei
#شعر
#روح_القدس_گربه_یهودا

من نشسته ام
بازنشسته ام
دست شسته ام
از عشق، از ایمان، از باور، از یقین، از روح القدسی که شب ها بر بالینم قصه می بافد و روزها زخم های جهان را
پشت گل های کاغذی پنهان می کند!
من نشسته ام
به زندگی نشسته ام
به قهوه خانه ها، به قهوه ها، به گربه ها، به نان و شراب شام آخر
شرابی به سلامتی یهودا
یهودایی به وسعت یک امت!

#دکترمحمدرضاسرگلزایی

@drsargolzaei
#شعر
#خانواده_ی_خوشبخت

روز جهانی زن
ورساچه، منگو، بوتاکس!
روز جهانی مادر
شیرخشک نستله!
روز جهانی کودک
آیفون، آیپد، جاستین بیبر!
روز جهانی مرد
لارجر باکس، ویاگرا، جین سینگ
گردآفرید؟ موسی؟ بابک؟ روز جهانی موزه!

#دکترمحمدرضاسرگلزایی

@drsargolzaei
#شعر
#فاصله_ی_مقدّس

چه قدر این فاصله زیباست
از این فاصله است که شعر و شور و خیال زاده می شوند
این آغاز آفرینش است
همین جا باش
نه دورتر، نه نزدیک تر!
آغاز و انجام عشق همین فاصله است

#دکترمحمدرضاسرگلزایی

@drsargolzaei