Forwarded from اتچ بات
#معرفی_کتاب
نام کتاب: #همنوایی_شبانه_ارکستر_چوبها
نویسنده: #رضا_قاسمی
انتشارات: #نیلوفر
چو تیره شود مرد را روزگار همه آن کند کش نیاید به کار
کتاب با این بیت از فردوسی آغاز می شود که بسیار هوشمندانه انتخاب شده است. "همنوایی شبانه ارکستر چوب ها" بى شک یکی از بهترین رمان های ایرانى در بیست سال اخیر است.
"رضا قاسمى" در سال ١٩٩۶ این رمان را در آمریکا به چاپ رساند که با چند سال تاخیر در سال ٨٠ به ایران راه یافت و جوایز بزرگ و متعددى را از آن خود کرد. از جمله این جایزه ها:
برنده جایزه بهترین رمان اول سال ۱۳۸۰ بنیاد گلشیری
رمان تحسین شده سال ۱۳۸۰ جایزه مهرگان ادب
برنده بهترین رمان سال ۱۳۸۰ منتقدین مطبوعات
رمان در عین بررسى روابط ایرانیان مهاجر در فرانسه به ویژه ایرانیان ساکن این طبقه، عوالم روحى و روانى آن ها و همینطور مسائل شخصى و غیر شخصى را بررسى مى کند. رمان در گوشه هایى به روابط جنسى، سیاست و زندگى اجتماعى آنها اشاره مى کند. قاسمى راوى را از لحاظ روانى و روحى موشکافى مى کند.
قاسمى رمان را بصورت پازلى آغاز می کند که با گذشت داستان پازل کامل و کاملتر می شود.
رمان در مورد مردى چهل ساله به اسم “یدالله” است که در زیر شیروانى طبقه ششم ساختمانى در فرانسه زندگى می کند که اکثر ساکنان آن طبقه ایرانى هستند.
راوى معتقد است بر اثر اتفاقى که در چهارده سالگى برایش افتاده سایه اش به درونش حلول کرده و حالا هیچ چیز از او نمانده جز همان سایه که مبتلایش کرده به خودویرانگرى، ناپدید شدن تصویرش در آینه و وقفه هاى زمانى.
وقفه های زمانی: "شده بود که وقت دوش گرفتن ده ها بار سرم را بشویم، چون هر بار در میانه کار دچار وقفه های زمانی شده ام و چون نفهمیده ام سرانجام سرم را شسته ام یا نه نتیجه گرفته ام روزه شک دار نگیرم و از نو دست به کار شوم." طبیعی است که ما ایرانی ها از لحاظ تاریخی با این بیماری غریبه نیستیم! و شده که بارها یک مسیر را از نو شروع کنیم بدون آنکه بدانیم قبلاٌ این مسیر را رفته ایم.
اما بیماری آینه: به نسبت دو بیماری دیگر این یکی تمثیلی تر و البته بدیع تر است. راوی خود را در آینه نمی تواند ببیند و فقط قادر است که در آینه اشیاء بی جان را ببیند!
راوی دچار تعدد شخصیت نیز هست و البته این باز هم مختص راوی نیست باقی هم دچارند:
اگر او (رعنا) سه شخصیت داشت تعداد شخصیت های من بی نهایت بود. من سایه ای بودم که نمی توانست قائم به ذات باشد. پس دائم باید به شخصیت کسی قائم می شدم. دامنه انتخاب هم بی نهایت بود. گاه "ماکس فن سیدو" می شدم, گاه "ژرار فیلیپ" گاه "ژان پل سارتر"، گاه "داستایوسکی" و گاهی هم "جان کاساویتس".... حالا تصور کنید در آن ده روزی که من و رعنا با هم بودیم چه کسی با چه کسی عشق بازی می کرد!
از نکات دیگر این داستان به این مورد می توان اشاره کرد که خواننده گاهی اوقات نمی تواند به صورت قطعی مطمئن باشد که آیا اتفاقی که روایت می شود به واقع رخ داده است یا خیر و یا از این هم بالاتر برخی اشخاص اساسا وجود خارجی دارند یا زاییده توهم راوی هستند.
ممکن است تا اینجا با این توضیحات کسانی که می خواهند این کتاب را بخوانند تصویر آشفته ای از این داستان در ذهن شان متبادر شده باشد اما باید اذعان کرد که کلمه اول رمان به خوبی سیر کلی داستان را تداعی میکند، "همنوایی". این پاره های مختلف زمانی در کنار هم به یک همنوایی دلنشین رسیده است.
#علی_محمدی
کارشناس ارشد روان شناسی
@drsargolzaei
نام کتاب: #همنوایی_شبانه_ارکستر_چوبها
نویسنده: #رضا_قاسمی
انتشارات: #نیلوفر
چو تیره شود مرد را روزگار همه آن کند کش نیاید به کار
کتاب با این بیت از فردوسی آغاز می شود که بسیار هوشمندانه انتخاب شده است. "همنوایی شبانه ارکستر چوب ها" بى شک یکی از بهترین رمان های ایرانى در بیست سال اخیر است.
"رضا قاسمى" در سال ١٩٩۶ این رمان را در آمریکا به چاپ رساند که با چند سال تاخیر در سال ٨٠ به ایران راه یافت و جوایز بزرگ و متعددى را از آن خود کرد. از جمله این جایزه ها:
برنده جایزه بهترین رمان اول سال ۱۳۸۰ بنیاد گلشیری
رمان تحسین شده سال ۱۳۸۰ جایزه مهرگان ادب
برنده بهترین رمان سال ۱۳۸۰ منتقدین مطبوعات
رمان در عین بررسى روابط ایرانیان مهاجر در فرانسه به ویژه ایرانیان ساکن این طبقه، عوالم روحى و روانى آن ها و همینطور مسائل شخصى و غیر شخصى را بررسى مى کند. رمان در گوشه هایى به روابط جنسى، سیاست و زندگى اجتماعى آنها اشاره مى کند. قاسمى راوى را از لحاظ روانى و روحى موشکافى مى کند.
قاسمى رمان را بصورت پازلى آغاز می کند که با گذشت داستان پازل کامل و کاملتر می شود.
رمان در مورد مردى چهل ساله به اسم “یدالله” است که در زیر شیروانى طبقه ششم ساختمانى در فرانسه زندگى می کند که اکثر ساکنان آن طبقه ایرانى هستند.
راوى معتقد است بر اثر اتفاقى که در چهارده سالگى برایش افتاده سایه اش به درونش حلول کرده و حالا هیچ چیز از او نمانده جز همان سایه که مبتلایش کرده به خودویرانگرى، ناپدید شدن تصویرش در آینه و وقفه هاى زمانى.
وقفه های زمانی: "شده بود که وقت دوش گرفتن ده ها بار سرم را بشویم، چون هر بار در میانه کار دچار وقفه های زمانی شده ام و چون نفهمیده ام سرانجام سرم را شسته ام یا نه نتیجه گرفته ام روزه شک دار نگیرم و از نو دست به کار شوم." طبیعی است که ما ایرانی ها از لحاظ تاریخی با این بیماری غریبه نیستیم! و شده که بارها یک مسیر را از نو شروع کنیم بدون آنکه بدانیم قبلاٌ این مسیر را رفته ایم.
اما بیماری آینه: به نسبت دو بیماری دیگر این یکی تمثیلی تر و البته بدیع تر است. راوی خود را در آینه نمی تواند ببیند و فقط قادر است که در آینه اشیاء بی جان را ببیند!
راوی دچار تعدد شخصیت نیز هست و البته این باز هم مختص راوی نیست باقی هم دچارند:
اگر او (رعنا) سه شخصیت داشت تعداد شخصیت های من بی نهایت بود. من سایه ای بودم که نمی توانست قائم به ذات باشد. پس دائم باید به شخصیت کسی قائم می شدم. دامنه انتخاب هم بی نهایت بود. گاه "ماکس فن سیدو" می شدم, گاه "ژرار فیلیپ" گاه "ژان پل سارتر"، گاه "داستایوسکی" و گاهی هم "جان کاساویتس".... حالا تصور کنید در آن ده روزی که من و رعنا با هم بودیم چه کسی با چه کسی عشق بازی می کرد!
از نکات دیگر این داستان به این مورد می توان اشاره کرد که خواننده گاهی اوقات نمی تواند به صورت قطعی مطمئن باشد که آیا اتفاقی که روایت می شود به واقع رخ داده است یا خیر و یا از این هم بالاتر برخی اشخاص اساسا وجود خارجی دارند یا زاییده توهم راوی هستند.
ممکن است تا اینجا با این توضیحات کسانی که می خواهند این کتاب را بخوانند تصویر آشفته ای از این داستان در ذهن شان متبادر شده باشد اما باید اذعان کرد که کلمه اول رمان به خوبی سیر کلی داستان را تداعی میکند، "همنوایی". این پاره های مختلف زمانی در کنار هم به یک همنوایی دلنشین رسیده است.
#علی_محمدی
کارشناس ارشد روان شناسی
@drsargolzaei
Telegram
attach 📎
Forwarded from آفتاب مهر (F Tayebnama)
چهار جلسه ۳ ساعتی یکشنبه ها
ساعت ۱۰ صبح تا ۱۳
۹ ، ۱۶ ، ۲۳، ۳۰ اردیبهشت
شهریه : ۳۳۰۰۰۰ تومان
ثبت نام : ۸۸۱۰۹۳۴۹
@aftabemehr
ساعت ۱۰ صبح تا ۱۳
۹ ، ۱۶ ، ۲۳، ۳۰ اردیبهشت
شهریه : ۳۳۰۰۰۰ تومان
ثبت نام : ۸۸۱۰۹۳۴۹
@aftabemehr
Forwarded from اتچ بات
#چشم_تاریخ
#ابولقاسم_لاهوتی
ابوالقاسم الهامی متخلص به لاهوتی یا لاهوتی خان (۱۲۶۴ کرمانشاه - ۱۳۳۶ مسکو) شاعر، روزنامهنگار، نظامی و فعال سیاسی انقلابی در دوران #انقلاب_مشروطه بود. لاهوتی از اعضای حزب کمونیست ایران در دهه ۱۹۲۰ میلادی بود؛ و در دوران رضاشاه تحت تعقیب قرار گرفت و غیاباً محکوم به اعدام شده ولی موفق به فرار به شوروی شد. لاهوتی دوران کودکی و جوانی خود را غالباً در ایران سپری کرد و در زمان انقلاب مشروطه (۱۹۰۵ تا ۱۹۱۱) و بعد از آن از پیشاهنگان شورشها و مبارزات کارگری علیه استبداد بود. ابوالقاسم لاهوتی در سال ۱۹۰۷ میلادی و ۱۲۸۶ هجری خورشیدی اقدام به انتشار روزنامهای با نام «بیستون» کرد که نخستین روزنامهٔ رسمی در شهر کرمانشاه به شمار میآمد. او در سال ۱۹۲۱ میلادی رهبری شورشی در تبریز را که به نام «شورش لاهوتی خان» مشهور است، به عهده داشت و بعد از سرکوب شدن این شورش به اتحاد شوروی پناه برد. مدتی را در قفقاز و مسکو به سر برد و در سال ۱۹۲۵ به تاجیکستان سفر کرد و از پایه گزاران ادبیات نوین در این جمهوری سابق شوروی تبدیل شد. وی علاوه بر فارسی به زبانهای فرانسوی، روسی، ترکی و انگلیسی مسلط بود و مدتی در ترکیه به چاپ نشریات ترکی و فرانسوی پرداخت. وی مدتی سمت وزیر فرهنگ و هنر تاجیکستان شوروی را برعهده داشت. در تاجیکستان تئاتر و اپرا را پایهگذاری کرد. وی همچنین معاون ماکسیم گورگی در هیئت رئیسه کانون نویسندگان شوروی بود. وی مدت ۳۶ سال خارج از ایران زندگی کرد و هرگز به ایران بازنگشت و عاقبت در فروردین ماه سال ۱۳۳۶ خورشیدی در مسکو درگذشت. وی درگورستان نووودویچی مدفون گشتهاست. لاهوتی برای مردم تاجیکستان اهمیت و احترام ملی بالایی دارد و خانه وی در یکی از محلههای خوب شهر دوشنبه که در جنگ جهانی دوم از بمب باران در امان بوده به آثارخانه یا موزه لاهوتی تبدیل شده و بر ورودی آن نوشتهاست «یک نفس در زندگانی فارغ از کوشش نبودم». جایزه سالانه اتحادیه خبرنگاران تاجیکستان نیز به نام لاهوتی نامگذاری شده است و مجسمه وی در کنار میرزا تورسونزاده بر روی ساختمان اتحادیه نویسندگان تاجیکستان قرار دارد.
@Drsargolzaei
#ابولقاسم_لاهوتی
ابوالقاسم الهامی متخلص به لاهوتی یا لاهوتی خان (۱۲۶۴ کرمانشاه - ۱۳۳۶ مسکو) شاعر، روزنامهنگار، نظامی و فعال سیاسی انقلابی در دوران #انقلاب_مشروطه بود. لاهوتی از اعضای حزب کمونیست ایران در دهه ۱۹۲۰ میلادی بود؛ و در دوران رضاشاه تحت تعقیب قرار گرفت و غیاباً محکوم به اعدام شده ولی موفق به فرار به شوروی شد. لاهوتی دوران کودکی و جوانی خود را غالباً در ایران سپری کرد و در زمان انقلاب مشروطه (۱۹۰۵ تا ۱۹۱۱) و بعد از آن از پیشاهنگان شورشها و مبارزات کارگری علیه استبداد بود. ابوالقاسم لاهوتی در سال ۱۹۰۷ میلادی و ۱۲۸۶ هجری خورشیدی اقدام به انتشار روزنامهای با نام «بیستون» کرد که نخستین روزنامهٔ رسمی در شهر کرمانشاه به شمار میآمد. او در سال ۱۹۲۱ میلادی رهبری شورشی در تبریز را که به نام «شورش لاهوتی خان» مشهور است، به عهده داشت و بعد از سرکوب شدن این شورش به اتحاد شوروی پناه برد. مدتی را در قفقاز و مسکو به سر برد و در سال ۱۹۲۵ به تاجیکستان سفر کرد و از پایه گزاران ادبیات نوین در این جمهوری سابق شوروی تبدیل شد. وی علاوه بر فارسی به زبانهای فرانسوی، روسی، ترکی و انگلیسی مسلط بود و مدتی در ترکیه به چاپ نشریات ترکی و فرانسوی پرداخت. وی مدتی سمت وزیر فرهنگ و هنر تاجیکستان شوروی را برعهده داشت. در تاجیکستان تئاتر و اپرا را پایهگذاری کرد. وی همچنین معاون ماکسیم گورگی در هیئت رئیسه کانون نویسندگان شوروی بود. وی مدت ۳۶ سال خارج از ایران زندگی کرد و هرگز به ایران بازنگشت و عاقبت در فروردین ماه سال ۱۳۳۶ خورشیدی در مسکو درگذشت. وی درگورستان نووودویچی مدفون گشتهاست. لاهوتی برای مردم تاجیکستان اهمیت و احترام ملی بالایی دارد و خانه وی در یکی از محلههای خوب شهر دوشنبه که در جنگ جهانی دوم از بمب باران در امان بوده به آثارخانه یا موزه لاهوتی تبدیل شده و بر ورودی آن نوشتهاست «یک نفس در زندگانی فارغ از کوشش نبودم». جایزه سالانه اتحادیه خبرنگاران تاجیکستان نیز به نام لاهوتی نامگذاری شده است و مجسمه وی در کنار میرزا تورسونزاده بر روی ساختمان اتحادیه نویسندگان تاجیکستان قرار دارد.
@Drsargolzaei
Telegram
attach 📎
متن آهنگ #خانه_سرخ_است:
خانه سرخ و کوچه سرخ است و خیابان سرخ است
باری از خون ، پهنه ی برزن و میدان سرخ است
ده به ده ، پرچم خشم است که بر می خیزد
مزرعه زرد و چپر سبز و بیابان سرخ است
تا گل خونی فریاد در این باغستان
ساقه از ضربه ی شلاق زمستان سرخ است
وحشتی نیست از انبوه مسلسل داران
تا در این دشت ، غرور کینه داران سرخ است
روسیاه است اگر این شب مردم کش بد
تا دم صبح وطن ، سینه ی یاران سرخ است
با تو سرسبزی از ایثار سیه پوشان است
ای مسلط دستت از خون شهیدان سرخ است
ترانه سرا: #ایرج_جنتی_عطائی
خواننده: #ابی
@drsargolzaei
خانه سرخ و کوچه سرخ است و خیابان سرخ است
باری از خون ، پهنه ی برزن و میدان سرخ است
ده به ده ، پرچم خشم است که بر می خیزد
مزرعه زرد و چپر سبز و بیابان سرخ است
تا گل خونی فریاد در این باغستان
ساقه از ضربه ی شلاق زمستان سرخ است
وحشتی نیست از انبوه مسلسل داران
تا در این دشت ، غرور کینه داران سرخ است
روسیاه است اگر این شب مردم کش بد
تا دم صبح وطن ، سینه ی یاران سرخ است
با تو سرسبزی از ایثار سیه پوشان است
ای مسلط دستت از خون شهیدان سرخ است
ترانه سرا: #ایرج_جنتی_عطائی
خواننده: #ابی
@drsargolzaei
#شعر
#بتکده
بیا بتی نو بتراشیم!
بت کهنه ی خانه ی ما را
موریانه ها از درون خورده اند
دیگر هیچ دعایی را مستجاب نمی کند!
#دکترمحمدرضاسرگلزایی
@drsargolzaei
#بتکده
بیا بتی نو بتراشیم!
بت کهنه ی خانه ی ما را
موریانه ها از درون خورده اند
دیگر هیچ دعایی را مستجاب نمی کند!
#دکترمحمدرضاسرگلزایی
@drsargolzaei
#یادداشت_هفته
#سبک_زندگی
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
مصاحبه با روزنامهٔ همشهری - زندگی
بخش دوّم: #زندگی_آنیمایی_و_آنیموسی
انسانها گرایش مطلق به یکی از این دو نوع زندگی دارند و یا نه ترکیبی از هر دو زندگی در همهی انسانها وجود دارد؟
زندگی عاطفی، زندگی عاشقانه، زندگی هنرمندانه، زندگی شاعرانه سبک زندگی های آنیمایی هستند. هیچ کس از آدمها نیست که بهطور مطلق آنیموسی زندگی کند و هیچ کس هم نیست که بهطور مطلق آنیمایی زندگی بکند. طبیعتا هر آدمی هم که آپولونی زندگی میکند، وقتی گرسنهاش میشود نمیگوید که هنوز ساعت ناهار من نرسیده. بالاخره یک لقمه غذا میخواهد. آن آدمی هم که دیونیزوسی زندگی میکند وقتی که مثلا ساعت ۶ بعد از ظهر پرواز دارد ساعت ۶ به فرودگاه نمیرود و بگوید که دلم خواست الان بیایم!
اما با اینکه ما همهمان هر دو سبک زندگی را یک جاهایی تجربه میکنیم، ولی آدمها را میشود بر مبنای اینکه به کدام سر طیف نزدیک باشند طبقهبندی کرد. آدمهایی که منظم، مستقل، قانونمند و وقتشناس هستند، وقتی یک پدیده را شناسایی میکنند با کمیتها راجع به آن پدیده صحبت میکنند، از آمار صحبت میکنند، با تحلیل ریاضی و مهندسی با پدیدهها برخورد میکنند، این آدمها سبک زندگی آپولونی – آنیموسی دارند. آدمهایی که تکلیف شان با خودشان و دیگران روشن نیست، وقتشناس نیستند، همزمان کارهای زیادی را شروع میکنند، کارهای ناتمام زیادی دارند و ارتباطشان با دیگران کاملا ارتباط عاطفی است بنابراین حساب و کتاب شان با خیلیها نامشخص است این ها سبک زندگی آنیمایی و دیونیزوسی دارند.
به نظر شما کدامیک از این دو رویکرد بیشتر به درد زندگی ما میخورد؟
هیچ کدام از اینها را نمیشود گفت خوب یا بد است؛ فقط میشود گفت که کدام یک از این سبک زندگیها برای چه مقصودی خوب و برای چه مقصودی بد است. مثلا شما اگر قرار باشد که جراح شوید، طبیعتا سبک زندگیتان باید به طیف آنیموسی نزدیکتر باشد چون در کار جراحی دقت، سرعت و توجه به عینیات خیلی مهم است. ولی اگر قرار باشد روانکاو باشید آن وقت به طیف آنیمایی میتوانید نزدیکتر باشید؛ چون در کار روانکاوی سکوت، صبر، عجله نداشتن، گوشدادن، پذیرش و خیلی وقتها تسلیم در برابر تراژدیهایی که در زندگی خیلی غیرقابل هضم هستند کمک کننده است. بنابراین ما وقتی نقطهی تعادل را تعریف میکنیم، یک نقطهی تعادلی است که بستگی دارد که از یک آدم چه تکالیفی انتظار میرود و آن آدم از زندگیاش چه توقعی دارد. نقطهی تعادل یک جراح ، یک خلبان ، یک مهندس سازه و یک مهندس مکانیک خیلی بیشتر باید به آن سر آپولونی-آنیموسی نزدیک باشد و نقطهی تعادل یک روانکاو، یک پرستار کودک، یک شاعر و یک نمایشنامه نویس به آن سر آنیمایی نزدیکتر باشد.
@drsargolzaei
#سبک_زندگی
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
مصاحبه با روزنامهٔ همشهری - زندگی
بخش دوّم: #زندگی_آنیمایی_و_آنیموسی
انسانها گرایش مطلق به یکی از این دو نوع زندگی دارند و یا نه ترکیبی از هر دو زندگی در همهی انسانها وجود دارد؟
زندگی عاطفی، زندگی عاشقانه، زندگی هنرمندانه، زندگی شاعرانه سبک زندگی های آنیمایی هستند. هیچ کس از آدمها نیست که بهطور مطلق آنیموسی زندگی کند و هیچ کس هم نیست که بهطور مطلق آنیمایی زندگی بکند. طبیعتا هر آدمی هم که آپولونی زندگی میکند، وقتی گرسنهاش میشود نمیگوید که هنوز ساعت ناهار من نرسیده. بالاخره یک لقمه غذا میخواهد. آن آدمی هم که دیونیزوسی زندگی میکند وقتی که مثلا ساعت ۶ بعد از ظهر پرواز دارد ساعت ۶ به فرودگاه نمیرود و بگوید که دلم خواست الان بیایم!
اما با اینکه ما همهمان هر دو سبک زندگی را یک جاهایی تجربه میکنیم، ولی آدمها را میشود بر مبنای اینکه به کدام سر طیف نزدیک باشند طبقهبندی کرد. آدمهایی که منظم، مستقل، قانونمند و وقتشناس هستند، وقتی یک پدیده را شناسایی میکنند با کمیتها راجع به آن پدیده صحبت میکنند، از آمار صحبت میکنند، با تحلیل ریاضی و مهندسی با پدیدهها برخورد میکنند، این آدمها سبک زندگی آپولونی – آنیموسی دارند. آدمهایی که تکلیف شان با خودشان و دیگران روشن نیست، وقتشناس نیستند، همزمان کارهای زیادی را شروع میکنند، کارهای ناتمام زیادی دارند و ارتباطشان با دیگران کاملا ارتباط عاطفی است بنابراین حساب و کتاب شان با خیلیها نامشخص است این ها سبک زندگی آنیمایی و دیونیزوسی دارند.
به نظر شما کدامیک از این دو رویکرد بیشتر به درد زندگی ما میخورد؟
هیچ کدام از اینها را نمیشود گفت خوب یا بد است؛ فقط میشود گفت که کدام یک از این سبک زندگیها برای چه مقصودی خوب و برای چه مقصودی بد است. مثلا شما اگر قرار باشد که جراح شوید، طبیعتا سبک زندگیتان باید به طیف آنیموسی نزدیکتر باشد چون در کار جراحی دقت، سرعت و توجه به عینیات خیلی مهم است. ولی اگر قرار باشد روانکاو باشید آن وقت به طیف آنیمایی میتوانید نزدیکتر باشید؛ چون در کار روانکاوی سکوت، صبر، عجله نداشتن، گوشدادن، پذیرش و خیلی وقتها تسلیم در برابر تراژدیهایی که در زندگی خیلی غیرقابل هضم هستند کمک کننده است. بنابراین ما وقتی نقطهی تعادل را تعریف میکنیم، یک نقطهی تعادلی است که بستگی دارد که از یک آدم چه تکالیفی انتظار میرود و آن آدم از زندگیاش چه توقعی دارد. نقطهی تعادل یک جراح ، یک خلبان ، یک مهندس سازه و یک مهندس مکانیک خیلی بیشتر باید به آن سر آپولونی-آنیموسی نزدیک باشد و نقطهی تعادل یک روانکاو، یک پرستار کودک، یک شاعر و یک نمایشنامه نویس به آن سر آنیمایی نزدیکتر باشد.
@drsargolzaei
#پرسش_و_پاسخ
❓پرسش:
با سلام و سپاس خدمت جناب سرگلزایی عزیز و همچنین تشکر بابت پاسخ های قبلی شما
جناب دکتر رابطه بین حق طلبی و اخلاق چگونه است ؟ اگر ابتدائا تا حد ممکن تعریفی از این دو موضوع بدهید ممنون میشم پیشاپیش سپاسگزاری میکنم.
✅پاسخ #دکترسرگلزایی:
با سلام و احترام
بنده کتاب کوچکی نوشته ام با نام «اخلاق و آزادی» که اجازهٔ انتشار نگرفته و فایل PDF آن را در کانال تلگرام قرار داده ام.
می توانید نظرات من در این زمینه را در آن کتاب بخوانید.
تندرست باشید.
T.me/drsargolzaei
❓پرسش:
با سلام و سپاس خدمت جناب سرگلزایی عزیز و همچنین تشکر بابت پاسخ های قبلی شما
جناب دکتر رابطه بین حق طلبی و اخلاق چگونه است ؟ اگر ابتدائا تا حد ممکن تعریفی از این دو موضوع بدهید ممنون میشم پیشاپیش سپاسگزاری میکنم.
✅پاسخ #دکترسرگلزایی:
با سلام و احترام
بنده کتاب کوچکی نوشته ام با نام «اخلاق و آزادی» که اجازهٔ انتشار نگرفته و فایل PDF آن را در کانال تلگرام قرار داده ام.
می توانید نظرات من در این زمینه را در آن کتاب بخوانید.
تندرست باشید.
T.me/drsargolzaei
Telegram
دکتر سرگلزایی drsargolzaei
Psychiatrist ,Social activist
Email: isssp@yahoo.com
drsargolzaei.com
Instagram.com/drsargolzaei
https://twitter.com/drsargolzae
https://youtube.com/@sargolzaei
https://m.facebook.com/drsargolzaei
First Post:
https://t.me/drsargolzaei/7
@drsargolzaei
Email: isssp@yahoo.com
drsargolzaei.com
Instagram.com/drsargolzaei
https://twitter.com/drsargolzae
https://youtube.com/@sargolzaei
https://m.facebook.com/drsargolzaei
First Post:
https://t.me/drsargolzaei/7
@drsargolzaei
Forwarded from دکتر سرگلزایی drsargolzaei
اخلاق و آزادی (3).pdf
465.2 KB
#پرسش_و_پاسخ
❓پرسش:
درود وقت بخیر جناب دکتر
سوالی داشتم در مورد ادامه فعالیتتون در تلگرام در صورت فیلتر شدنش. که آیا ادامه میدین تو همین اپ؟ حقیقتن اگه جوابتون مثبت باشه به شخصه خیلی خوشحال خواهم بود.
✅ پاسخ #دکترسرگلزایی:
با سلام و احترام
سایت drsargolzaei.com را ارتقاء داده ایم و تمام مطالب کانال در سایت بارگذاری شده و خواهد شد، بنابراین در صورت فیلتر شدن تلگرام می توانید از سایت استفاده بفرمایید.
تندرست و شادکام باشید
T.me/drsargolzaei
❓پرسش:
درود وقت بخیر جناب دکتر
سوالی داشتم در مورد ادامه فعالیتتون در تلگرام در صورت فیلتر شدنش. که آیا ادامه میدین تو همین اپ؟ حقیقتن اگه جوابتون مثبت باشه به شخصه خیلی خوشحال خواهم بود.
✅ پاسخ #دکترسرگلزایی:
با سلام و احترام
سایت drsargolzaei.com را ارتقاء داده ایم و تمام مطالب کانال در سایت بارگذاری شده و خواهد شد، بنابراین در صورت فیلتر شدن تلگرام می توانید از سایت استفاده بفرمایید.
تندرست و شادکام باشید
T.me/drsargolzaei
Telegram
دکتر سرگلزایی drsargolzaei
Psychiatrist ,Social activist
Email: isssp@yahoo.com
drsargolzaei.com
Instagram.com/drsargolzaei
https://twitter.com/drsargolzae
https://youtube.com/@sargolzaei
https://m.facebook.com/drsargolzaei
First Post:
https://t.me/drsargolzaei/7
@drsargolzaei
Email: isssp@yahoo.com
drsargolzaei.com
Instagram.com/drsargolzaei
https://twitter.com/drsargolzae
https://youtube.com/@sargolzaei
https://m.facebook.com/drsargolzaei
First Post:
https://t.me/drsargolzaei/7
@drsargolzaei
#پرسش_و_پاسخ
❓پرسش:
با عرض سلام خدمت استاد دکتر سرگلزایی و تشکر بابت مطالب بسیار مفید کانال تلگرامیتون
جناب استاد من دچار یک تعارض هستم. من به حجاب به مفهوم مذهبی اون اعتقاد ندارم و در خارج از کشور اصراری به داشتن حجاب به همسرم ندارم. ولی از نگاههای هیز مردان (عموما هموطن) به همسرم ناراحت میشم و به او اصرار میکنم لباسهای باز یا تنگ و چسبان نپوشه. آیا اصولا چنین حقی دارم که او رو وادار به پوشش خاصی کنم؟ چطور میتونم این تعارض رو حل کنم؟
ممنون از وقتی که برای ما صرف میکنید.
✅ پاسخ #دکترسرگلزایی:
با سلام و احترام
اصولاً یکی از اجزای روانی ازدواج «در نظام تک همسری» ، احساس تملّک جنسی است، چه زن و چه مرد نسبت به داد و ستد جنسی همسرشان نسبت به دیگران حسّاس هستند ولی تعریف داد و ستد جنسی و آستانهٔ این حسّاسّیت را فرهنگ، تربیت و تیپ شخصیتی آنها تعیین می کنند. بنابراین هنگامی که میزان این حسّاسیّت با عُرف فرهنگی هماهنگ باشد مسأله را در حوزهٔ جامعه شناسی فرهنگی و روان شناسی اجتماعی بررسی می کنیم ولی هنگامی که میزان این حسّاسیّت با عُرف متناسب نباشد مسأله را در حوزهٔ روان شناسی شخصیت بررسی می کنیم. امّا مسألهٔ «حق دارم وادار کنم؟» یک موضوع حقوقی است نه روان شناسی. حقوقدانان در مبحث «منابع حقوق» به این موضوع می پردازند.
تندرست و شادکام باشید
T.me/drsargolzaei
❓پرسش:
با عرض سلام خدمت استاد دکتر سرگلزایی و تشکر بابت مطالب بسیار مفید کانال تلگرامیتون
جناب استاد من دچار یک تعارض هستم. من به حجاب به مفهوم مذهبی اون اعتقاد ندارم و در خارج از کشور اصراری به داشتن حجاب به همسرم ندارم. ولی از نگاههای هیز مردان (عموما هموطن) به همسرم ناراحت میشم و به او اصرار میکنم لباسهای باز یا تنگ و چسبان نپوشه. آیا اصولا چنین حقی دارم که او رو وادار به پوشش خاصی کنم؟ چطور میتونم این تعارض رو حل کنم؟
ممنون از وقتی که برای ما صرف میکنید.
✅ پاسخ #دکترسرگلزایی:
با سلام و احترام
اصولاً یکی از اجزای روانی ازدواج «در نظام تک همسری» ، احساس تملّک جنسی است، چه زن و چه مرد نسبت به داد و ستد جنسی همسرشان نسبت به دیگران حسّاس هستند ولی تعریف داد و ستد جنسی و آستانهٔ این حسّاسّیت را فرهنگ، تربیت و تیپ شخصیتی آنها تعیین می کنند. بنابراین هنگامی که میزان این حسّاسیّت با عُرف فرهنگی هماهنگ باشد مسأله را در حوزهٔ جامعه شناسی فرهنگی و روان شناسی اجتماعی بررسی می کنیم ولی هنگامی که میزان این حسّاسیّت با عُرف متناسب نباشد مسأله را در حوزهٔ روان شناسی شخصیت بررسی می کنیم. امّا مسألهٔ «حق دارم وادار کنم؟» یک موضوع حقوقی است نه روان شناسی. حقوقدانان در مبحث «منابع حقوق» به این موضوع می پردازند.
تندرست و شادکام باشید
T.me/drsargolzaei
Telegram
دکتر سرگلزایی drsargolzaei
Psychiatrist ,Social activist
Email: isssp@yahoo.com
drsargolzaei.com
Instagram.com/drsargolzaei
https://twitter.com/drsargolzae
https://youtube.com/@sargolzaei
https://m.facebook.com/drsargolzaei
First Post:
https://t.me/drsargolzaei/7
@drsargolzaei
Email: isssp@yahoo.com
drsargolzaei.com
Instagram.com/drsargolzaei
https://twitter.com/drsargolzae
https://youtube.com/@sargolzaei
https://m.facebook.com/drsargolzaei
First Post:
https://t.me/drsargolzaei/7
@drsargolzaei
Forwarded from دکتر سرگلزایی drsargolzaei
#مقاله
#روز_جهانی_کارگر (اول ماه می)
انتخاب اوّل ماه مِی به عنوان روز کارگر به این لحاظ بوده است که در چهارم ماه مه سال ۱۸۸۶، و در چهارمین روز اعتصاب و تجمع کارگران آمریکایی در شهر شیکاگو، پلیس به روی آنان آتش گشود که شماری کشته، عدهای مجروح و بعداً چهارتن نیز اعدام شدند. کارگران اعتصابی خواستار تعدیل شرایط کار و کاهش ساعات روزانه کار از ده ساعت به هشت ساعت بودند. قرار بود که اوّل ماه می ۱۸۸۶ در آمریکا کاهش ساعات کار به هشت ساعت در روز، به اجرا درآید که چنین نشد و در نتیجه، کارگران در گوشه و کنار این کشور دست به تظاهرات زدند و در یکهزار و دویست کارخانه و کارگاه، اعتصاب صورت گرفت.
این اعتراضات نتیجهٔ فوری دریافت نکردند، اما بعدها در سطح وسیع مؤثر واقع شدند. پس از آن، هشت ساعت کار در روز عُرف بسیاری از کشورها در سراسر جهان شد. از این رو این روز به عنوان روز تظاهرات، راهپیمایی، و سخنرانی انتخاب شد. در هند این روز همچنین روز معترضان سیاسی نیز هست.
در سال ۱۹۵۵ در کلیسای کاتولیک رومی، ۱ می به عنوان روز «قدیس یوسف کارگر»، نامزد مریم مقدس نامگذاری شد.
به مناسبت این روز مهم می خواهم به بحث « ارزش افزوده ، فاصلهٔ طبقاتی و جنگ های ملّی-مذهبی » بپردازم.
طبقه کارگر (یا پرولتاریا) شامل کسانی است که از طریق کار کردن ارتزاق می کنند، در مقابل، طبقه سرمایه دار (یا بورژوا) کسانی هستند که سرمایه شان درآمد ایجاد می کند و مجبور نیستند برای ارتزاق کار کنند.
تولید، هم نیاز به سرمایه دارد، هم نیاز به کار. وجود منابع ثروت (همچون زمین کشاورزی، نفت، معدن، باغ و ...) و ابزار تولید (همچون تراکتور، دکل، ژنراتور و...) برای تولید ضروری اند اما منابع ثروت و ابزار تولید بدون نیروی کار نمی توانند منجر به تولید محصول شوند. وقتی نیروی کار (چه کار بدنی- چه کار فکری) خودش صاحب منابع ثروت و ابزار تولید نباشد و برای کسی کار کند که صاحب منابع ثروت و ابزار تولید است طبقه پرولتاریا محسوب می شود.
تولید کالا منجر به ایجاد ارزش افزوده می شود. مثلا خاک تبدیل به آجر می شود و ارزش آن چند برابر می گردد، یا نفت خام تبدیل به بنزین می شود و ارزش آن چند برابر می شود. اگر نیروی کار و صاحب سرمایه از ارزش افزوده (سود) سهم برابری داشته باشند به تدریج نیروی کار تبدیل به سهامدار می شود و فاصله طبقاتی کمتر می شود. اما اگر صاحب سرمایه، صاحب سود باشد و صرفا ساعت کاری نیروی کار را به حداقل بها خریداری نماید نه تنها نیروی کار هیچگاه سهامدار نخواهد شد که فاصله طبقاتی روز به روز بیشتر خواهد شد. افزایش شکاف طبقاتی باعث ایجاد احساس تبعیض و حقارت در طبقه فرودست می شود و طبقه فرودست انباشته از خصم و خصومت نسبت به طبقه فرادست می گردد. نتیجه این که طبقه فرادست روی یک بمب ساعتی زندگی می کند که هر روز ممکن است منفجر شود. در این حالت طبقه سرمایه دار مجبور است بخش بزرگی از سود خود را صرف ایجاد و حفظ سیستم های امنیتی و پلیسی کند تا جلوی انفجار اجتناب ناپذیر را بگیرد که در این صورت نفعی از سهمی که از کارگران دریغ کرده است نبرده است، یا طبقه فرادست با تعریف یک "دشمن ساختگی" و ایجاد جنگ های ملی و مذهبی سعی می کند انرژی و خشم و کینه فرودست را به دوردست ترین جای ممکن هدایت کند!
فصل "تابستان ۱۹۱۴" از کتاب #خانواده_تیبو نوشته روژه مارتین دوگار و فیلم های سینمایی Hunger Game و In Time با چیره دستی این فرایند دردناک را به تصویر کشیده اند.
وقتی "سرمایه داری" را نقد می کنم برخی دوستان به اشتباه تصوَر می کنند علیه "سرمایه داران ثروت آفرین و کارآفرین" صحبت می کنم، در حالی که سرمایه داری یک "طبقه" است که در جوامع صنعتی شده شکل گرفته است و در جوامع پیش صنعتی همچون کشور ما هنوز چنین "طبقه" ای شکل نگرفته است؛ چنین نیست که هرجا گروهی سرمایه دار دور هم جمع شوند "طبقه" شکل بگیرد، طبقه آگاهی مشترک, تحلیل مشترک و هویت مشترک دارد. در جامعه ای که اقتصاد دولتی و رانتی دارد نقد سرمایه داری، نقد نهادهای سیاسی است که مسئول تولید و تکثیر تبعیض در کشور ما هستند.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#روز_جهانی_کارگر (اول ماه می)
انتخاب اوّل ماه مِی به عنوان روز کارگر به این لحاظ بوده است که در چهارم ماه مه سال ۱۸۸۶، و در چهارمین روز اعتصاب و تجمع کارگران آمریکایی در شهر شیکاگو، پلیس به روی آنان آتش گشود که شماری کشته، عدهای مجروح و بعداً چهارتن نیز اعدام شدند. کارگران اعتصابی خواستار تعدیل شرایط کار و کاهش ساعات روزانه کار از ده ساعت به هشت ساعت بودند. قرار بود که اوّل ماه می ۱۸۸۶ در آمریکا کاهش ساعات کار به هشت ساعت در روز، به اجرا درآید که چنین نشد و در نتیجه، کارگران در گوشه و کنار این کشور دست به تظاهرات زدند و در یکهزار و دویست کارخانه و کارگاه، اعتصاب صورت گرفت.
این اعتراضات نتیجهٔ فوری دریافت نکردند، اما بعدها در سطح وسیع مؤثر واقع شدند. پس از آن، هشت ساعت کار در روز عُرف بسیاری از کشورها در سراسر جهان شد. از این رو این روز به عنوان روز تظاهرات، راهپیمایی، و سخنرانی انتخاب شد. در هند این روز همچنین روز معترضان سیاسی نیز هست.
در سال ۱۹۵۵ در کلیسای کاتولیک رومی، ۱ می به عنوان روز «قدیس یوسف کارگر»، نامزد مریم مقدس نامگذاری شد.
به مناسبت این روز مهم می خواهم به بحث « ارزش افزوده ، فاصلهٔ طبقاتی و جنگ های ملّی-مذهبی » بپردازم.
طبقه کارگر (یا پرولتاریا) شامل کسانی است که از طریق کار کردن ارتزاق می کنند، در مقابل، طبقه سرمایه دار (یا بورژوا) کسانی هستند که سرمایه شان درآمد ایجاد می کند و مجبور نیستند برای ارتزاق کار کنند.
تولید، هم نیاز به سرمایه دارد، هم نیاز به کار. وجود منابع ثروت (همچون زمین کشاورزی، نفت، معدن، باغ و ...) و ابزار تولید (همچون تراکتور، دکل، ژنراتور و...) برای تولید ضروری اند اما منابع ثروت و ابزار تولید بدون نیروی کار نمی توانند منجر به تولید محصول شوند. وقتی نیروی کار (چه کار بدنی- چه کار فکری) خودش صاحب منابع ثروت و ابزار تولید نباشد و برای کسی کار کند که صاحب منابع ثروت و ابزار تولید است طبقه پرولتاریا محسوب می شود.
تولید کالا منجر به ایجاد ارزش افزوده می شود. مثلا خاک تبدیل به آجر می شود و ارزش آن چند برابر می گردد، یا نفت خام تبدیل به بنزین می شود و ارزش آن چند برابر می شود. اگر نیروی کار و صاحب سرمایه از ارزش افزوده (سود) سهم برابری داشته باشند به تدریج نیروی کار تبدیل به سهامدار می شود و فاصله طبقاتی کمتر می شود. اما اگر صاحب سرمایه، صاحب سود باشد و صرفا ساعت کاری نیروی کار را به حداقل بها خریداری نماید نه تنها نیروی کار هیچگاه سهامدار نخواهد شد که فاصله طبقاتی روز به روز بیشتر خواهد شد. افزایش شکاف طبقاتی باعث ایجاد احساس تبعیض و حقارت در طبقه فرودست می شود و طبقه فرودست انباشته از خصم و خصومت نسبت به طبقه فرادست می گردد. نتیجه این که طبقه فرادست روی یک بمب ساعتی زندگی می کند که هر روز ممکن است منفجر شود. در این حالت طبقه سرمایه دار مجبور است بخش بزرگی از سود خود را صرف ایجاد و حفظ سیستم های امنیتی و پلیسی کند تا جلوی انفجار اجتناب ناپذیر را بگیرد که در این صورت نفعی از سهمی که از کارگران دریغ کرده است نبرده است، یا طبقه فرادست با تعریف یک "دشمن ساختگی" و ایجاد جنگ های ملی و مذهبی سعی می کند انرژی و خشم و کینه فرودست را به دوردست ترین جای ممکن هدایت کند!
فصل "تابستان ۱۹۱۴" از کتاب #خانواده_تیبو نوشته روژه مارتین دوگار و فیلم های سینمایی Hunger Game و In Time با چیره دستی این فرایند دردناک را به تصویر کشیده اند.
وقتی "سرمایه داری" را نقد می کنم برخی دوستان به اشتباه تصوَر می کنند علیه "سرمایه داران ثروت آفرین و کارآفرین" صحبت می کنم، در حالی که سرمایه داری یک "طبقه" است که در جوامع صنعتی شده شکل گرفته است و در جوامع پیش صنعتی همچون کشور ما هنوز چنین "طبقه" ای شکل نگرفته است؛ چنین نیست که هرجا گروهی سرمایه دار دور هم جمع شوند "طبقه" شکل بگیرد، طبقه آگاهی مشترک, تحلیل مشترک و هویت مشترک دارد. در جامعه ای که اقتصاد دولتی و رانتی دارد نقد سرمایه داری، نقد نهادهای سیاسی است که مسئول تولید و تکثیر تبعیض در کشور ما هستند.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
Forwarded from اتچ بات
باسلام و احترام
به اطلاع مخاطبین عزیز کانال می رساند که "تمام" مطالب کانال تلگرام دکتر سرگلزایی (از ابتدای راه اندازی تاکنون)، پیاده گردیده و به صورت یک محصول در اختیار علاقه مندان قرار می گیرد.
این محصول شامل ۲ حلقه DVD با محتوای ذیل می باشد:
✅ مجموعه مقالات و یادداشت ها نوشتهی دکتر سرگلزایی
✅ مجموعه فایل های صوتی (کلاس ها، تحلیل فیلم ها، گفتارها، و...) دکتر سرگلزایی
✅ مجموعه داستان "قصه ها و غصه های اتاق درمان" نوشتهی دکتر سرگلزایی
✅ مجموعه اشعار دکتر سرگلزایی
✅ مجموعه آهنگ های هفته
🔹هزینه: ۳۰.۰۰۰ تومان
🔹تهیه در تهران:
88109349 (آفتاب مهر)
تهیه در سایر استان ها: 09120431399
به اطلاع مخاطبین عزیز کانال می رساند که "تمام" مطالب کانال تلگرام دکتر سرگلزایی (از ابتدای راه اندازی تاکنون)، پیاده گردیده و به صورت یک محصول در اختیار علاقه مندان قرار می گیرد.
این محصول شامل ۲ حلقه DVD با محتوای ذیل می باشد:
✅ مجموعه مقالات و یادداشت ها نوشتهی دکتر سرگلزایی
✅ مجموعه فایل های صوتی (کلاس ها، تحلیل فیلم ها، گفتارها، و...) دکتر سرگلزایی
✅ مجموعه داستان "قصه ها و غصه های اتاق درمان" نوشتهی دکتر سرگلزایی
✅ مجموعه اشعار دکتر سرگلزایی
✅ مجموعه آهنگ های هفته
🔹هزینه: ۳۰.۰۰۰ تومان
🔹تهیه در تهران:
88109349 (آفتاب مهر)
تهیه در سایر استان ها: 09120431399
Telegram
attach 📎
با سلام و احترام
دوستان عزیز در صورت فیلتر شدن تلگرام می توانید از طریق وبسایت drsargolzaei.com نیز مطالب کانال را دنبال بفرمایید.
@drsargolzaei
دوستان عزیز در صورت فیلتر شدن تلگرام می توانید از طریق وبسایت drsargolzaei.com نیز مطالب کانال را دنبال بفرمایید.
@drsargolzaei
مخاطبان عزیز همچنین می توانند مطالب را از طریق اینستاگرام و فیس بوک با آدرس های زیر پیگیری نمایند:
Facebook.com/mohammadreza.sargolzaee.5
Instagram.com/drsargolzaei
Facebook.com/mohammadreza.sargolzaee.5
Instagram.com/drsargolzaei
Forwarded from دکتر سرگلزایی drsargolzaei
#SIXTEEN_TONS (M. Travis)
performed by Tennessee Ernie Ford (1955)
transcribed by Mark Albert
#آهنگ #شانزده_تن توسط مرل ترویس سروده شده
در 1955 توسط ارنی فورد خوانده شده
متن این آهنگ با ترجمه #دکترسرگلزایی:
Some people say a man is made out of mud
A poor man's made out of muscle and blood
Muscle and blood and skin and bones
A mind that's weak and a back that's strong
مردم میگن آدمیزاد از خاک درست شده
اما بیچاره مرد فقیری که از عضله و خون ساخته شده
عضله و خون و پوست و استخون
ذهنش ضعیفه، پشتش قویه
You load sixteen tons what do you get
Another day older and deeper in debt
Saint Peter don't you call me 'cause I can't go
I owe my soul to the company store
تو شونزده تن بار می زنی، عوضش چی گیرت میاد؟
یه روز پیرتری و بیشتر تو قرض فرو رفتی!
آهای سنت پیتر منو صدا نزن، تو نمی تونی روح منو به بهشت ببری
وقتی که من پیشاپیش روحم رو به فروشگاه کمپانی فروخته ام
I was born one morning when the sun didn't shine
I picked up my shovel and I walked to the mine
I loaded sixteen tons of number nine coal
And the straw boss said well a bless my soul
من صبح روزی به دنیا اومدم که خورشید تابشی نداشت
بیلم رو برداشتم و رفتم معدن زغال سنگ
شونزده تن زغال نمره نه بار زدم
و رئیس کذاییم گفت ای وللا، خوشم اومد
You load sixteen tons what do you get
Another day older and deeper in debt
Saint Peter don't you call me 'cause I can't go
I owe my soul to the company store
تو شونزده تن بار می زنی، عوضش چی گیرت میاد؟
یه روز پیرتری و بیشتر تو قرض فرو رفتی!
آهای سنت پیتر منو صدا نزن، تو نمی تونی روح من رو به بهشت ببری
وقتی که من پیشاپیش روحم رو به فروشگاه کمپانی فروخته ام
I was born one morning it was drizzling rain
Fighting and trouble are my middle name
I was raised in the canebreak by an old mama lion
Ain't no high tone woman make me walk the line
روزی که من به دنیا اومدم بارون ریزی می بارید
اسم میانی من جنگ و مشکلاته
من تو مزرعه نیشکر توسط یه ماده شیر پیر بزرگ شدم
پس جیغ و هوار هیچ زنی نمی تونه منو سر به راه کنه
You load sixteen tons what do you get
Another day older and deeper in debt
Saint Peter don't you call me 'cause I can't go
I owe my soul to the company store
تو شونزده تن بار می زنی، عوضش چی گیرت میاد؟
یه روز پیرتری و بیشتر تو قرض فرو رفتی!
آهای سنت پیتر منو صدا نزن، تو نمی تونی روح من رو به بهشت ببری
وقتی که من پیشاپیش روحم رو به فروشگاه کمپانی فروخته ام
If you see me coming better step aside
A lot of men didn't a lot of men died
One fist of iron the other of steel
If the right one don't get you then the left one will
اگه دیدی دارم میام بهتره از جلوی راهم بری کنار
مردای زیادی که سر راه من وایستادن مرده اند
یه مشتم آهنه یه مشتم فولاد
اگه مشت راستم بهت نخوره مشت چپم بهت خواهد خورد
You load sixteen tons what do you get
Another day older and deeper in debt
Saint Peter don't you call me 'cause I can't go
I owe my soul to the company store
تو شونزده تن بار می زنی، عوضش چی گیرت میاد؟
یه روز پیرتری و بیشتر تو قرض فرو رفتی!
آهای سنت پیتر منو صدا نزن، تو نمی تونی من به بهشت ببری
وقتی که من روحم رو به فروشگاه کمپانی فروخته ام
@drsargolzaei
performed by Tennessee Ernie Ford (1955)
transcribed by Mark Albert
#آهنگ #شانزده_تن توسط مرل ترویس سروده شده
در 1955 توسط ارنی فورد خوانده شده
متن این آهنگ با ترجمه #دکترسرگلزایی:
Some people say a man is made out of mud
A poor man's made out of muscle and blood
Muscle and blood and skin and bones
A mind that's weak and a back that's strong
مردم میگن آدمیزاد از خاک درست شده
اما بیچاره مرد فقیری که از عضله و خون ساخته شده
عضله و خون و پوست و استخون
ذهنش ضعیفه، پشتش قویه
You load sixteen tons what do you get
Another day older and deeper in debt
Saint Peter don't you call me 'cause I can't go
I owe my soul to the company store
تو شونزده تن بار می زنی، عوضش چی گیرت میاد؟
یه روز پیرتری و بیشتر تو قرض فرو رفتی!
آهای سنت پیتر منو صدا نزن، تو نمی تونی روح منو به بهشت ببری
وقتی که من پیشاپیش روحم رو به فروشگاه کمپانی فروخته ام
I was born one morning when the sun didn't shine
I picked up my shovel and I walked to the mine
I loaded sixteen tons of number nine coal
And the straw boss said well a bless my soul
من صبح روزی به دنیا اومدم که خورشید تابشی نداشت
بیلم رو برداشتم و رفتم معدن زغال سنگ
شونزده تن زغال نمره نه بار زدم
و رئیس کذاییم گفت ای وللا، خوشم اومد
You load sixteen tons what do you get
Another day older and deeper in debt
Saint Peter don't you call me 'cause I can't go
I owe my soul to the company store
تو شونزده تن بار می زنی، عوضش چی گیرت میاد؟
یه روز پیرتری و بیشتر تو قرض فرو رفتی!
آهای سنت پیتر منو صدا نزن، تو نمی تونی روح من رو به بهشت ببری
وقتی که من پیشاپیش روحم رو به فروشگاه کمپانی فروخته ام
I was born one morning it was drizzling rain
Fighting and trouble are my middle name
I was raised in the canebreak by an old mama lion
Ain't no high tone woman make me walk the line
روزی که من به دنیا اومدم بارون ریزی می بارید
اسم میانی من جنگ و مشکلاته
من تو مزرعه نیشکر توسط یه ماده شیر پیر بزرگ شدم
پس جیغ و هوار هیچ زنی نمی تونه منو سر به راه کنه
You load sixteen tons what do you get
Another day older and deeper in debt
Saint Peter don't you call me 'cause I can't go
I owe my soul to the company store
تو شونزده تن بار می زنی، عوضش چی گیرت میاد؟
یه روز پیرتری و بیشتر تو قرض فرو رفتی!
آهای سنت پیتر منو صدا نزن، تو نمی تونی روح من رو به بهشت ببری
وقتی که من پیشاپیش روحم رو به فروشگاه کمپانی فروخته ام
If you see me coming better step aside
A lot of men didn't a lot of men died
One fist of iron the other of steel
If the right one don't get you then the left one will
اگه دیدی دارم میام بهتره از جلوی راهم بری کنار
مردای زیادی که سر راه من وایستادن مرده اند
یه مشتم آهنه یه مشتم فولاد
اگه مشت راستم بهت نخوره مشت چپم بهت خواهد خورد
You load sixteen tons what do you get
Another day older and deeper in debt
Saint Peter don't you call me 'cause I can't go
I owe my soul to the company store
تو شونزده تن بار می زنی، عوضش چی گیرت میاد؟
یه روز پیرتری و بیشتر تو قرض فرو رفتی!
آهای سنت پیتر منو صدا نزن، تو نمی تونی من به بهشت ببری
وقتی که من روحم رو به فروشگاه کمپانی فروخته ام
@drsargolzaei
Forwarded from اتچ بات
#معرفی_کتاب
نام کتاب: #غول_مدفون
نویسنده: #کازوئو_ایشی_گورو
ترجمه: #امیر_مهدی_حقیقت
انتشارات: #چشمه
کتاب "غول مدفون" اثر "کازئو ایشی گورو" نویسندهی نامدار معاصر است که آخرین جایزه ادبی نوبل را نیز از آن خود کرده است. داستان در حدود قرن ششم در بریتانیا روایت میشود. در ابتدا با شرایط حاکم بر کتاب آشنا میشویم، دوران پس از شاه آرتور که "ساکسونها" و "برایتونها" در صلحی ظاهری در جوار یکدیگر زندگی میکنند.
کتاب، داستان زندگی دو زوج به نام های "بئاتریس" و "اكسل" است و به زودی متوجه چیز عجیبی در بین مردم میشویم و آن یک فراموشی مداوم است. مردم خاطره تاریخی ندارند و با بازدم اژدهایی رو به مرگ دچار فراموشی شده اند. رمان روایت گر سفر و تلاش این زن و مرد سالخورده در پی كشف گذشته خود و دیگران است. و این سفر آغاز یک سری ماجراهاست که به علت پدید آمدن مه فراموشی در بین مردم و از بین بردن آن ختم میشود. در طول داستان صحنههایی از خاطرات ناقص برای اکسل و بئاتریس زنده میشود که برخی از آنها بیانگر لحظاتی تلخ و تاریک هستند. آن ها نمیدانند که در طول این سالها چه بر رابطهشان گذشته است یا اینکه جرئت رویارویی با واقعیتها را دارند یا خیر و اگر تمام خاطرات خود را به یاد بیاورند هنوز هم یکدیگر را دوست خواهند داشت؟
"برایتون ها" چون نیروی غالب و فاتح اند می خواهند مه حاصل از بازدم اژدها همچنان مردم را در حالت نیمه هوشیاری نگه دارد تا "ساکسون ها" كشتار مردم خود را به دست برایتون ها به یاد نیاورند و صلح موجود تداوم بیابد. اما جنگجوی جوان ساكسون مامور است تا حیوان را بكشد و به این طریق ساکسون ها بتوانند گذشته را به یاد بیاورند و انتقام بگیرند. شوالیه پیر رمان نیز مامور حفظ جان اژدها و در واقع حفظ صلحی است كه حاصل فراموشی گذشته است.
عنوان "غول مدفون" در واقع استعارهای برای مسائل بزرگ و مهم فراموششده و خفته است. این غولهای مدفون هم در رابطه بین اکسل و بئاتریس وجود دارند و هم در رابطه بین ساکسونها و برایتونها، در پایان متوجه میشویم که عدهای اصرار به مدفون ماندن غول دارند و عدهای دیگر با عزمی جزم به سوی بیدار کردن این غول میروند.
ایشی گورو در این باره میگوید همیشه سعی کردهام در کتابهایم درگیری انسانها با خاطرات شخصیشان را به تصویر بکشم و همچنین اینکه آنها نمیدانند چه زمانی باید از گذشته فرار کنند و چه زمانی باید با آنها روبرو شوند. اما چیزی که همیشه میخواستم انجام بدهم صحبت از این کشمکشها در سطح جامعه بوده است، تقریباً تمام کشورها غولهایی مدفون دارند. وی می گوید:
حالا همین را به چند کشور تعمیم دادهام؛ چطور یک ملت تصمیم میگیرد که بهتر است چه چیزی را درباره گذشته تیرهاش فراموش کند؟ بعضی مواقع یک کشور برای جلو رفتن، برای متحد ماندن، برای جلوگیری از جنگ داخلی یا در مواقعی که خشونت پیش میآید باید فراموش کند چون نمیتواند از خاطراتش حقیقتا این را پاک کند که چه اتفاقهایی در گذشته افتاده است. بنابراین بعضی مواقع فراموش کردن ضروری است، اما از سوی دیگر، آیا واقعا وقتی به بیعدالتیهای بزرگی که به وقوع پیوستهاند بیتوجهی شده است میتوان یک جامعه باثبات و دموکراتیک ساخت؟ به نظرم کشورها هم همان سوالهایی را دارند که افراد دارند. فراموش کردن در چه زمانی بهتر است؟ و در چه زمانی آدم باید به یاد بیاورد؟ بنابراین این تمها از همان ابتدا تا به حال ذهن من را درگیر خود کردهاند.
#علی_محمدی
کارشناس ارشد روان شناسی
نام کتاب: #غول_مدفون
نویسنده: #کازوئو_ایشی_گورو
ترجمه: #امیر_مهدی_حقیقت
انتشارات: #چشمه
کتاب "غول مدفون" اثر "کازئو ایشی گورو" نویسندهی نامدار معاصر است که آخرین جایزه ادبی نوبل را نیز از آن خود کرده است. داستان در حدود قرن ششم در بریتانیا روایت میشود. در ابتدا با شرایط حاکم بر کتاب آشنا میشویم، دوران پس از شاه آرتور که "ساکسونها" و "برایتونها" در صلحی ظاهری در جوار یکدیگر زندگی میکنند.
کتاب، داستان زندگی دو زوج به نام های "بئاتریس" و "اكسل" است و به زودی متوجه چیز عجیبی در بین مردم میشویم و آن یک فراموشی مداوم است. مردم خاطره تاریخی ندارند و با بازدم اژدهایی رو به مرگ دچار فراموشی شده اند. رمان روایت گر سفر و تلاش این زن و مرد سالخورده در پی كشف گذشته خود و دیگران است. و این سفر آغاز یک سری ماجراهاست که به علت پدید آمدن مه فراموشی در بین مردم و از بین بردن آن ختم میشود. در طول داستان صحنههایی از خاطرات ناقص برای اکسل و بئاتریس زنده میشود که برخی از آنها بیانگر لحظاتی تلخ و تاریک هستند. آن ها نمیدانند که در طول این سالها چه بر رابطهشان گذشته است یا اینکه جرئت رویارویی با واقعیتها را دارند یا خیر و اگر تمام خاطرات خود را به یاد بیاورند هنوز هم یکدیگر را دوست خواهند داشت؟
"برایتون ها" چون نیروی غالب و فاتح اند می خواهند مه حاصل از بازدم اژدها همچنان مردم را در حالت نیمه هوشیاری نگه دارد تا "ساکسون ها" كشتار مردم خود را به دست برایتون ها به یاد نیاورند و صلح موجود تداوم بیابد. اما جنگجوی جوان ساكسون مامور است تا حیوان را بكشد و به این طریق ساکسون ها بتوانند گذشته را به یاد بیاورند و انتقام بگیرند. شوالیه پیر رمان نیز مامور حفظ جان اژدها و در واقع حفظ صلحی است كه حاصل فراموشی گذشته است.
عنوان "غول مدفون" در واقع استعارهای برای مسائل بزرگ و مهم فراموششده و خفته است. این غولهای مدفون هم در رابطه بین اکسل و بئاتریس وجود دارند و هم در رابطه بین ساکسونها و برایتونها، در پایان متوجه میشویم که عدهای اصرار به مدفون ماندن غول دارند و عدهای دیگر با عزمی جزم به سوی بیدار کردن این غول میروند.
ایشی گورو در این باره میگوید همیشه سعی کردهام در کتابهایم درگیری انسانها با خاطرات شخصیشان را به تصویر بکشم و همچنین اینکه آنها نمیدانند چه زمانی باید از گذشته فرار کنند و چه زمانی باید با آنها روبرو شوند. اما چیزی که همیشه میخواستم انجام بدهم صحبت از این کشمکشها در سطح جامعه بوده است، تقریباً تمام کشورها غولهایی مدفون دارند. وی می گوید:
حالا همین را به چند کشور تعمیم دادهام؛ چطور یک ملت تصمیم میگیرد که بهتر است چه چیزی را درباره گذشته تیرهاش فراموش کند؟ بعضی مواقع یک کشور برای جلو رفتن، برای متحد ماندن، برای جلوگیری از جنگ داخلی یا در مواقعی که خشونت پیش میآید باید فراموش کند چون نمیتواند از خاطراتش حقیقتا این را پاک کند که چه اتفاقهایی در گذشته افتاده است. بنابراین بعضی مواقع فراموش کردن ضروری است، اما از سوی دیگر، آیا واقعا وقتی به بیعدالتیهای بزرگی که به وقوع پیوستهاند بیتوجهی شده است میتوان یک جامعه باثبات و دموکراتیک ساخت؟ به نظرم کشورها هم همان سوالهایی را دارند که افراد دارند. فراموش کردن در چه زمانی بهتر است؟ و در چه زمانی آدم باید به یاد بیاورد؟ بنابراین این تمها از همان ابتدا تا به حال ذهن من را درگیر خود کردهاند.
#علی_محمدی
کارشناس ارشد روان شناسی
Telegram
attach 📎