دکتر سرگلزایی drsargolzaei
38.3K subscribers
1.76K photos
97 videos
153 files
3.24K links
Download Telegram
#آهنگ
#We_Shall_Overcome

We shall overcome.
We shall overcome.
We shall overcome some day.
Deep in my heart,
I do believe.
That we shall overcome,
Someday.

And we’ll walk hand in hand,
we’ll walk hand in hand,
we’ll walk hand in hand one day.
Deep in my heart,
I do believe.
That we will walk hand in hand,
One day.

And we’ll break down the prison walls.
We will tear down those prison walls.
Together we will tear down the prison walls on that day.
Deep in my heart,
I do believe.
That we will tear down all those prison walls,
on that day.

And the truth will set us free,
The truth will set us free,
The truth will set us all free,
On that day.

@drsargolzaei
#یادداشت_هفته
#واکاوای_حریم‌خصوصی_به‌لحاظ_‌روانشناسی
گفت و گوی علی ورامینی (ماهنامه مدیریت ارتباط) با #دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
بخش پنجم
(قسمت اول)

· نتیجه این تعارض چه می­ شود؟
مرزهای حریم خصوصی‌مان برای خودمان مرزهای نامشخص است و منجر به این می‌شود که ‌استانداردهای دوگانه داشته باشیم، هم بخواهیم همه برای ما کف بزنند و ما را تماشا کنند و هم بخواهیم که وقتی یک کاری انجام دادیم که ممکن است برای ما سرزنش ایجاد کند هیچ کس ما را نبیند و هیچکس نظر ندهد! هم بخواهیم که راجع به همه بپرسیم که چه کسی با چه کسی مثلاً رابطه‌شان چطوری شد، هم اینکه وقتی خودمان رابطه‌مان جوری می‌شود که دوست نداریم کسی راجع به آن صحبت کند، دلمان می‌خواهد که هیچ کس راجع به آن حرف نزند. مشکل ما در حوزه‌ی حریم خصوصی ناشی از این است که اولاً یک گیجی فرهنگی داریم، ثانیاً یک perfectionist و کمال طلبی داریم که دوست داریم همه چیز را همزمان با هم داشته باشیم و متوجه محدودیت انتخاب‌ها نمی‌شویم و ثالثاً به اینکه مهم‌ترین نیازمان چه هست خودآگاهی نداریم و در عین حال که می‌خواهیم نیاز آزادی‌مان تامین بشود، می‌خواهیم نیاز امنیت‌مان هم تامین بشود و برعکس.

· در رابطه با سلبریتی ها و رفتار متناقض شان در رابطه با حریم خصوصی و به خصوص در شبکه های مجازی صحبت کردید، اما از دیگر سو می بینیم که جامعه هم میل زیادی به سرک کشیدن در حریم خصوصی این افراد دارد. علت این میل چیست؟

ببینید اساساً خود سینما و خود رسانه‌های نظام سرمایه‌داری این میل را ایجاد می‌کنند؛ این میل در مردم وجود ندارد، این میل را خود رسانه ها ایجاد می‌کنند زیرا مرتب ذهن مردم را با تصاویر اینها بمباران می‌کنند. می‌خواهند کاپشن بفروشند عکس یکی از اینها را می‌گذارند، می‌خواهند مسواک بفروشند، عکس یکی از اینها را می‌گذارند، می‌خواهند چایی بفروشند عکس یکی از اینها را می‌گذارند. ما مرتب در بیلبوردها داریم با تصاویر اینها بمباران می‌شویم. ما مرتب در شبکه‌های اجتماعی با تصاویر و فیلم‌ها و صدای اینها بمباران می‌شویم. شما اگر به کیوسک‌های مطبوعاتی بروید اگر پنجاه تا مجله چیده شده، روی جلد چهل تاشان عکس اینهاست، بقیه‌اش هم عکس سیاستمدارها است و دو تایش عکس دو تا آدم نظریه پرداز، ادیب و فیلسوف است. خب ما داریم بمباران می‌شویم؛ مثل این می‌ماند که مثلاً به فردی غذای چرب بدهیم و بعد بگوییم تو چرا چاقی؟! خب چربی وارد بدنش کرده ایم دیگر! درنتیجه رسانه‌های نظام سرمایه‌داری، رسانه‌های نظام‌های توتالیتر و رسانه‌های نظام‌های فاشیستی مغز مردم را که به حال خود نمی‌گذارند. ما غریزه‌های طبیعی نداریم، غریزه‌های دستکاری‌شده داریم. آدم‌ها نمی‌توانند به celebrity ها فکر نکنند چون همه‌اش دارند اینها را می‌بینند و با آنها همانندسازی می‌کنند، درنتیجه وقتی فرد دارد به آنها فکر می‌کند، انگار دارد به خودش فکر می‌کند. آنها تبدیل به آرمان آدم‌ها می‌شوند، آنها تبدیل به بُت آدم‌ها می‌شوند. درنتیجه وقتی یکی از آنها یک کاری در زندگی‌اش می‌کند انگار یک بخشی از ما دارد آن کار را می‌کند.
ژان بودریلار یک اصطلاحی تحت‌عنوان «هایپر رئالیتی» دارد که به فارسی به «ابرواقعیت» یا «واقعیت افزوده» ترجمه‌اش می‌کنند. در آنجا می‌گوید رسانه یک واقعیتی را خلق می‌کند که از واقعیت فیزیکی دنیا قوی‌تر است، چرا؟ برای اینکه شما آنقدر که آقای x یا خانم y را در طول روز دارید در رسانه ها می‌بینید، آنقدر پسرعمویتان یا دخترخاله‌تان و یا رفیق دانشگاهی‌تان را نمی‌بینید. خب وقتی نمی‌بینید، مغزتان آن را می‌گذارد عقب و این را می‌گذارد جلو و با اینکه شما ممکن است که هیچ وقت با این آدم یک چایی هم نخورید، ولی آن واقعیت افزوده یا ابرواقعیتی که رسانه ایجاد کرده باعث می‌شود شما در طول روز این آدم را سر میزتان ببینید چون دارید عکسش را در روزنامه و مجله می‌بینید و یا تلویزیون روشن است و دارید او را می‌بینید. در نتیجه مغز ما فریب می‌خورد و او را سر میز خودش می‌بیند و در حالی که کسی که خانه‌ی بغلی است را نمی‌شناسد.

@drsargolzaei
#یادداشت_هفته
#واکاوای_حریم‌خصوصی_به‌لحاظ_‌روانشناسی
گفت و گوی علی ورامینی (ماهنامه مدیریت ارتباط) با #دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
بخش پنجم
(قسمت دوم)

درنتیجه اگر می پرسید مردم چرا اینگونه هستند؟! پاسخ این است که رسانه‌های نظام سرمایه‌داری و رسانه‌های نظام‌های توتالیتر و فاشیست اینگونه هستند پس مردم این گونه می‌شوند. اگر یک جامعه‌ای به شکل سوسیال‌دموکراسی اداره شود، شما حتماً در آن جامعه می‌بینید که مردم آنقدر به زندگی celebrity ها کنجکاو نیستند. نمونه‌اش هم وجود دارد. شما می توانید به کشورهای سوسیال‌دموکراسی در شمال اروپا بروید و یک ارزیابی کنید که چقدر مردم مثلا خبر طلاق یک celebrity را به اشتراک می گذارند، بعد بروید در آمریکای کاپیتالیست همین را ارزیابی کنید؛ من مطمئن هستم که در کشورهای سوسیال‌دموکراسی شما فرآیند سلبریتی- محوری را نمی‌بینید و این اندازه کنجکاوی مردم را هم نمی‌بینید. اریک فروم (همان کسی که بحثمان را با نظرات او شروع کردیم) می‌گوید وقتی شما ژنوم یا نقشه ی ژنتیکی موجودی را به من بدهید، من همه‌ی قابلیت‌های آن موجود زنده را می‌توانم به شما بگویم، امّا درباره‌ی انسان شما علاوه‌ بر ژنوم، باید یک چیز دیگر را هم به من بگویید تا قابلیت‌های او را به شما بگویم، آن هم این که او در چه عصر و زمانه‌ای زندگی می‌کند، در چه نظام سیاسی و اقتصادی‌ای زندگی می‌کند. شما نمی‌توانید بگویید اگر مردم جامعه‌ی سرمایه داری جاه‌طلب و پرمصرف هستند پس این غریزه‌ی انسان است؛ بلکه این غریزه‌ی انسانی است که دارد در یک جامعه‌ی سرمایه‌داری زندگی می‌کند. من هم فکر می‌کنم این کنجکاوی نسبت به زندگی سلبریتی ها اصلاً چیزی نیست که شما به‌عنوان یک غریزه در روان شناسی فردی بخواهید به آن برسید. این دقیقاً ماجرایی است که شما می‌توانید از منظر روان شناسی اجتماعی بررسی‌اش بکنید، این قابلیت این زمانه و این نظام اجتماعی است که سلبریتی- محور است. سلبریتی ها بزرگ می‌شوند برای اینکه ازشان استفاده‌ی ابزاری شود. چه وقتی می‌خواهیم لباس بفروشیم و چه وقتی می‌خواهیم رأی جمع کنیم، آن وقت می‌رویم با یک سلبریتی فیلم می‌گیریم. شکل مضحک آن هم همین ملاقات آقای رئیسی و آقای تتلو بود. این برای ما مضحک بود، ولی این بازی جدیدی نیست، سال‌هاست که نیکسون با الویس پریسلی عکس می‌گیرد و ریگان با مایکل جکسون می‌رقصد (قبلاً یادداشتی با عنوان ریچارد نیکسون، الویس پریسلی و غسل تعمید نوشته ام). در نتیجه حالا اگر مردم کنجکاو باشند راجع به الویس پریسلی و مایکل جکسون یا امیر تتلو بدانند، شما نمی‌توانید بگویید مردم! شما چرا اینقدر فضول هستید؟! ‌خب این مردم را کلّی طناب و ریسمان به گردن شان انداخته ایم و آنها را به این موقعیت کشانده ایم که نسبت به اینها فضول و کنجکاو باشند؛ اساساً این علامت سؤال را نباید روی مردم گذاشت بلکه باید روی رسانه و نهادهای قدرت گذاشت.

@drsargolzaei
#پرسش_و_پاسخ

پرسش درباره تصاویر قربانیان سقوط هواپیما:

با سلام خدمت استاد بزرگوار
اولاً عذرخواهی میکنم که مزاحم اوقات شریف جنابعالی میشوم. اما در حال حاضر برای مشکلات و دغدغه های اجتماعی مرجعی مناسب تر از شما که ارتباط با بطن جامعه دارید سراغ ندارم. بدلیل شغلم در جمعیت هلال احمر با خبرنگاران این حوزه مراودات زیادی داریم و تا حد امکان سعی می کنیم نگرش هایی ایجاد شود که حداقل در این فضای پر از حادثه کمی بتوان از تألّم آسیب دیدگان کاست. این روزها حتماً در جریان اخبار مربوط به سقوط هواپیما قرار گرفته اید، تمام تلاش ما بر این بود که حداقل عکاسان و یا خبرگزاری ها عکسی از اجساد و یا تصاویر آسیب رسان پخش نکنند. اما برخی از این دوستان اصرار بر انجام این کار دارند و در مواردی عدم پخش عکس ها را مغایر مستند سازی می دانند. میخواستم نظر حضرتعالی را در این خصوص بدانم و در صورت امکان نشر دهم. با تشکر فراوان

پاسخ #دکترسرگلزایی:

با سلام و احترام
از اعتمادی که به بنده دارید سپاسگزارم.
در فلسفهٔ اخلاق، ما با دو نظام اخلاقی بزرگ روبرو هستیم، فلسفهٔ اخلاق مطلق گرای «امانوئل کانت» و فلسفهٔ اخلاق نتیجه گرای «جان استوارت میل». در فلسفهٔ اخلاق امانوئل کانت، تقریر حقیقت و تقلیل مرارت هر دو فضائل اخلاقی هستند و در مواردی از این دست که این دو فضیلت مانعة الجمع هستند ما درمی مانیم که کدامیک را بر دیگری ارجحیت دهیم. «ویلیام دیوید راس» با طرح کردن موضوع «اولویت های اخلاقی» و «اخلاق حرفه ای» این مسأله را اینگونه حل کرده است که چون وظیفهٔ حرفه ای خبرنگاران و خبرگزاری ها انعکاس اخبار است پس طبق قرارداد تلویحی که با مخاطب خود دارند در کارشان تقریر حقیقت بر تقلیل مرارت اولویت دارد. امّا اگر به اخلاق نتیجه گرای جان استوارت میل باور داشته باشیم پرسش شما را تنها با پژوهش میدانی می توان پاسخ داد، پژوهشی که تأثیر پخش تصاویر دردناک را بر مخاطب بسنجد و ارزیابی کند که بر مبنای «بیشترین نفع برای بیشترین افراد» کدام گزینه نتیجهٔ بهتری برای جامعه دارد. احتمالاً در کشورهای توسعه یافته پژوهش های میدانی در این خصوص انجام گرفته اند که می تواند الگویی برای پژوهش های میدانی مشابه و بومی سازی اطلاعات مربوطه در ایران باشد. تا دسترسی به نتایج چنین پژوهش هایی نداشته باشیم نمی توانیم از منظر اخلاق فایده گرا به این پرسش پاسخ دهیم. این دو نظام اخلاقی را در کتاب «اخلاق و آزادی» مورد بحث قرار داده ام که نسخهٔ پی دی اف این کتاب در کانال تلگرامم موجود است.
تندرست باشید

T.me/drsargolzaei
#پرسش_و_پاسخ

پرسش:

سلام آقاي دكتر سرگلزايي
مطالب ارزشمند شما رو مطالعه مي كنم.
يادم هست در يكي از مطالبتون در مورد رمان برادران كارامازوف اثر ارزشمند داستايوفسكي مطالب بسيار زيبايي رو نوشته بوديد كه دريچه اي نو به روي من خواننده رمان گشود.
اخيرا رمان ابله رو از اين نويسنده روسي خوانده ام و سخت محتاج نظر شما هستم. ممنون ميشم نظرتون رو بفرمایید.

پاسخ #دکترسرگلزایی:

با سلام و احترام
در یک فایل صوتی به تفصیل راجع به این رمان صحبت خواهم کرد.
ممنونم که مباحث کانال را دنبال می کنید.

T.me/drsargolzaei
#مقاله
#دست_نگه‌دارید_این‌کشتی_دارد_غرق_می‌شود!

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

فیلم سینمایی «تایتانیک» را به خاطر دارید؟ در صحنه ای از این فیلم در حالی که کشتی عظیم تایتانیک در اثر برخورد با کوه یخ دچار صدمه ی جدی شده بود، گروهی نوازنده در عرشه ی کشتی مشغول اجرای قطعات برگزیده از موسیقی کلاسیک بودند! آنان کار خود را به بهترین نحو اجرا می کردند و دقت می کردند که کیفیت کارشان تحت تاثیر شرایط نامناسب موجود قرار نگیرد! اما در یک کشتیِ درحالِ غرق شدن و در میان مسافرانی که از هول و وحشت در حال سراسیمه دویدن به این سو و آن سوهستند، چه اهمیتی دارد که موسیقی کلاسیک با بهترین کیفیت اجرا شود؟! 
                         * * *
نمی دانم کتاب «قلعه ی حیوانات» نوشته ی #جورج_اورول را خوانده اید یا نه. ماجرای این کتاب، داستان حیوانات یک مزرعه علیه اربابِ زورگوست.
حیوانات دست به دستِ هم می دهند و ارباب و خانواده اش را از مزرعه بیرون می کنند و خود، مدیریت مزرعه را به دست می گیرند. اولین کار آن ها پس از پیروزی انقلابشان تنظیم عهد نامه ای ست که طبق آن همه ی حیوانات با هم برابرند و هیچ کس حق ندارد خود را ارباب و مالک دیگران بداند اما چیزی نمی گذرد که خوکی که مدیریت مزرعه را به دست گرفته است، آرام آرام عهدنامه را تغییر می دهد و برای خود و اطرافیانش حقوق و امتیازات ویژه ای وضع می کند در این میان، اسبی در این مزرعه زندگی می کند به نام «باکستر» که به لحاظ خوش خلقی، صبوری و پشتکار، مورد احترام همه ی حیوانات است. حیوانات از او می خواهند کمک شان کند تا در مورد شرایط جدید تصمیم بگیرند اما «باکستر» سخت مشغول کار است و به اطرافش توجه ای ندارد. 
شعار او این است: «من کار می کنم!» و احساس می کند که باید کار خود را به بهترین شکل انجام دهد و کاری به کار دیگری نداشته باشد! 
گرچه «باکستر» می توانست از اتفاق وحشتناکی که در «قلعه ی حیوانات» رخ می داد جلوگیری کند ولی چنان سرش به کارش گرم بود که فقط هنگامی از «تغییرات» باخبر شد که خوک حاکم، او را به یک سلاخ فروخت!
                         * * *
اولویت بندی از مهم ترین مهارت های زندگی است. شما هرچقدر زیبا ویولن بنوازید، در یک قایق در حال غرق شدن، ویولن نواختن دراولویت قرار ندارد. 

شما هرچقدر کشاورز قابلی باشید، در یک مزرعه ی در حال سوختن، سم پاشی و آفت زدایی در اولویت قرار ندارد. 

شما هر چقدر آرایشگر قابلی باشید، اصلاح کردن سر و صورت فردی که دچار حمله ی قلبی شده است و باید بلافاصله به بیمارستان انتقال یابد را عاقلانه نمی دانید. 
  
#کارل_مارکس، فیلسوف آلمانی، یکی از افسون های جامعه ی سرمایه داری را «تخصصی شدن» می داند. هرکس چنان سرش به کار و تخصص خود گرم است که فراموش می کند کل این جامعه به کدام سو حرکت می کند! 
باهوش ترین و سختکوش ترین آدم ها گرفتار الگوی «باکستر» می شوند و وضع کلان اجتماعی را از یاد می برند.

آیا در جامعه ای که رسانه های فراگیر به آلوده کردن روان مردم مشغولند و هر روز میلیون ها نفر را بیمار می کنند، من باید فقط در مطب روان پزشکی ام بنشینم و وقتم را با ویزیت یکی یکی بیماران پر کنم؟! آیا این تنها وظیفه ی من است؟!

@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#پرسش_و_پاسخ

پرسش:

سلام آقای دکتر

در ابتدا از مطالب بسیار خوبتان تشکر می‌کنم.
در مقاله ای که در کمتر از یک ساعت پیش با عنوان #دست_نگه‌دارید_این‌کشتی_دارد_غرق_می‌شود، اشاره بسیار خوبی به تعهد اجتماعی نمودید. اما در انتهای مقاله به گفته ای از مارکس در مورد آفت تخصصی شدن اشاره کردید. این سوال رو هم بیشتر جهت عدم سوء تفاهم به مارکس پرسیدم. آیا منظور مارکس از تخصصی شدن دقیقا همین رشته های تخصصی ست که در همه علوم وجود دارد؟ یعنی مثلاً وجود تخصصی به نام روانپزشکی یا قلب و مغز و ... یک اشتباه است و ما باید با همان طب سنتی که یک طبیب همه دردها رو تشخیص می‌داد، برگردیم؟

البته مفهمومی‌ که من از مثال کشتی تایتانیک و قلعه حیوانات دریافت کردم، تعهد اجتماعی بود و چندان ارتباطی با تخصصی شدن ندارد.
با تشکر از شما و کارل مارکس بزرگ

پاسخ #دکترسرگلزایی:

با سلام و احترام
ممنونم که مطالب کانال را مطالعه می فرمایید.
منظور #کارل_مارکس از تخصصی شدن در #نظام_کاپیتالیسم این است که هر فرد چنان با حرفه و تخصص خود همذات پنداری می کند که راجع به آنچه به رشتهٔ تخصصی و حرفه اش مربوط نیست بی اعتنا و بی توجه می شود. همانندسازی با حرفه و شغل، با حرفه ای بودن تفاوت دارد، کسی که با حرفه اش همانندسازی می کند هیچ نقش و تکلیفی جدا از نقش و تکالیف تخصصی شغلی اش برای خود قائل نیست.
پیروز باشید

T.me/drsargolzaei
#پرسش_و_پاسخ

پرسش:

با سلام و عرض ادب و با تشكر از مطالب بسيار مفيد و آموزتده تان،
در مورد مقاله اي كه تحت عنوان #دست_نگه‌دارید_این‌کشتی_دارد_غرق_می‌شود
منتشر كرديد، مي خواستم بگويم اين حس و شايد نياز براي انجام كاري در راستاي جلوگيري از آلوده شدن رواني جامعه، مدتهاست كه حس ميشود ،،، ولي متاسفانه اغلب كساني كه سررشته اي در زمينه روانشناسي و روانپزشكي دارند يا با اصطلاحات تخصصي در حال لكچر دادن هستند و يا در مورد زمينه هاي عوام پسند، از جمله چگونه موفق شويم؟! چگونه رابطه خوبي بسازيم؟! و چندين و چند از اين ارائه راهكارها، همگان را به پيمودن راه موفقيت در يك شب دعوت مي كنند.
خلا بزرگي كه وجود دارد، نخست تعريفي جامع است از آنچه مخاطره و آلودگي براي روان انسان به حساب مي آيد، و دوم تشكيل تيمي تا چگونگي مقابله با اين مخاطرات را نخست در مورد خويش و سپس در مورد افرادي كه با آنها در ارتباط اند (چه در دنياي مجازي چه حقيقي) اجرا نمايند.
در همين جا بابت اطناب ايجاد شده در ايميلم پوزش مي طلبم و به عنوان حرف آخر از شما تقاضا دارم كه در صورت امكان براي جنابعالي كارگاه هايي را براي آشنايي با اين مخاطرات و نحوه مقابله با آنها تنظيم نماييد تا ما هم با مشاركت در آنها و به پيروي از شما استاد ارجمند، اين حس وظيفه خود در قبال جامعه را به مرحله عمل برسانيم.
با نهايت سپاس و احترام

پاسخ #دکترسرگلزایی:

با سلام و احترام
ممنونم که مباحث کانال را دنبال می فرمایید.
دغدغهٔ شما در کانال به اشتراک گذاشته خواهد شد.
بنده و جمعی از دوستانم مدّتی است با تشکیل «کارگاه نقد» به همفکری و تربیت نقدکنندگان حرفه ای با هدف
پل زدن بین فضای آکادمیک و عموم جامعه پرداخته ایم.
امیدوارم سایر همکارانم نیز فعالیت های خود را در این زمینه گسترش دهند.
پیروز باشید

T.me/drsargolzaei
Forwarded from آفتاب مهر
🔸۲جلسه ۳ ساعتی
جمعه ۱۱ و ۱۸ اسفند
ساعت ۱۷ تا ۲۰
شهریه ۱۸۰۰۰۰تومان
ثبت نام : ۸۸۱۰۹۳۴۹
@aftabemehr
Forwarded from اتچ بات
#معرفی_کتاب

نام کتاب: #آدم_اول
نویسنده: #آلبر_کامو
ترجمه: منوچهر بدیعی
انتشارات: نیلوفر

                      *             *            *

"آلبر کامو" نویسنده و اندیشمندی که نامش با مفاهیمی چون عصیان و #اگزیستانسیالیسم پیوند خورده است، در هفتم نوامبر ۱۹۱۳ در الجزایر متولد شد، در ۴۴ سالگی جایزه ادبیات نوبل را از آن خود کرد و سه سال پس از آن در یک سانحه رانندگی جان سپرد. کامو در زندگی کوتاهش رمان، داستان، نمایشنامه و مقاله نوشت، فلسفه ورزید و نمایش به صحنه برد.

آلبر کامو هنوز در حال نوشتن "آدم اول" بود که زندگی اش به طور ناگهانی در حادثه ی تصادف ماشین به پایان رسید. با بهره گیری از یادداشتها و دست نوشته هایی که او بر جای گذاشته بود کتابی در سال  ۱۹۹۴، سی و چهار سال پس از مرگ کامو، منتشر شد. این کتاب که کامو شخصاً اعتقاد داشت می‌تواند بهترین اثرش باشد، در حقیقت زندگی‌نامه‌ی خودنوشته‌ی نویسنده است که متاسفانه با مرگ نابهنگام او نیمه تمام باقی ماند.

شخصیت اصلی رمان "آدم اول" مردی به نام "ژاک" است که در چهل سالگی برای اولین بار بر مزار پدرش می‌رود. پدری که هیچ خاطره‌ای از او ندارد چرا که زمانی که او هنوز یک سال نداشت در جنگ کشته شده است. در گورستان او متوجه می‌شود که تاکنون به پدرش فکر نکرده است و اینکه زمانی که پدرش کشته شده بیست و نه سال داشته است یعنی بسیار جوانتر از خود او. ژاک تصمیم می‌گیرد راجع به شخصیت پدرش تحقیق کند. در واقع کامو، ژاک را آدم اوّل می‌داند زیرا او ناچار است بدون پدر رشد کند، یاد بگیرد و پرورش یابد.

کامو در ضمن روایت دوران کودکی و مدرسه‌ی ژاک و همچنین جست و جوی او برای پدرش، بحث‌های فلسفی ظریفی را پیش می‌کشد. او همچنین در خلال این کتاب از وضعیت استعماری الجزایر نیز حرف می‌زند و به طور کلی رابطه‌ی کشورهای مستعمره با کشور مادر و همچنین از حرکت‌های انقلابی برای استقلال الجزایر دفاع می‌کند. و در مورد تجربه تلخ جنگ و میراث‌ نامبارکی که برای نسل‌های بعدی به یادگار می‌گذارد حرف‌هایی برای گفتن دارد. آدم اوّل هر چند ناقص است، اما بسیار قوی است و احساسی که پس از خواندنش بر جای می‌گذارد اصلاً شبیه به یک کتاب ناتمام نیست.

و در پایان نقل قولی از #ویل_دورانت در مورد "کامو":
کامو در وسیع ترین معنای کلمه انسان‌گرا بود. کامو اندیشه خود را از آسمان به امور انسانی هدایت کرد. تلاش می‌کرد که میراث فرهنگی انسان را حفظ کند، و انسان‌تر از آن بود که ایدئولوژی‌هایی را بپذیرد که به انسان فرمان می‌دهد تا انسان را بکشد. در کتاب "طاعون" از زبان "تارو" می‌گوید: "من در دنیای امروز جایی ندارم. هنگامی که قاطعانه از کشتن سر باز زدم، خود را به انزوایی محکوم کردم که هرگز پایانی ندارد."


#علی_محمدی
کارشناس ارشد روان‌شناسی

@drsargolzaei
Forwarded from اتچ بات
#چشم_تاریخ
#محمدعلی_جمال‌زاده

محمّدعلی جمال‌زاده نویسنده و مترجم 
معاصر ایرانی بود. او را پدر داستان کوتاه زبان فارسی و آغازگر سبک واقع‌گرایی در ادبیات فارسی می‌دانند. او نخستین مجموعهٔ داستان‌های کوتاه ایرانی را با عنوان یکی بود و یکی نبود در سال ۱۳۰۰ خورشیدی در برلین منتشر ساخت.
جمالزاده در سال ۱۹۶۵ نامزد جایزه نوبل ادبیات گردید. وی تا به امروز در کنار زین العابدین رهنما، حسین قدس نخعی و ابوالقاسم اعتصام‌زاده به عنوان تنها فارسی زبانان نامزد جایزه نوبل ادبیات شناخته می شوند. داستان‌های وی انتقادی، ساده، طنزآمیز و آکنده از ضرب‌المثل‌ها و اصطلاحات عامیانه است.
جمال‌زاده فرزند سید جمال‌الدین واعظ اصفهانی بود. جمال‌زاده حدود دوازده سال داشت که پدرش او را برای تحصیل به بیروت فرستاد. در دوران اقامت او در بیروت اوضاع سیاسی ایران تغییر کرد، #محمدعلی_شاه_قاجار مجلس را به توپ بست و آزادی‌خواهان و مشروطه طلبان با مشکلاتی مواجه شدند.
پدر جمال‌زاده خود را به همدان رساند تا از آنجا به عتبات فرار کند، ولی در آن‌جا دستگیر شد و به بروجرد برده شد. امیر افخم، حاکم بروجرد دستور اعدام او را صادر کرد.
جمال‌زاده در بیروت با ابراهیم پور داود و مهدی ملک‌زاده فرزند ملک المتکلمین چندین سال هم دوره بود. در سال ۱۹۱۰ تصمیم گرفت برای ادامه تحصیل به فرانسه برود. در آنجا ممتاز السلطنه سفیر ایران به وی پیشنهاد کرد که برای تحصیل به لوزان سوئیس برود. سید محمدعلی تا سال ۱۹۱۱ در لوزان بود، پس از آن به شهر دیژون در فرانسه رفت و دیپلم حقوق خود را از دانشگاه آن شهر گرفت.
همزمان با جنگ جهانی اوّل کمیته‌ای به نام کمیتهٔ ملّیّون به رهبری سید حسن تقی‌زاده برای مبارزه با روسیه و انگلیس در برلین تشکیل شد. این کمیته سید محمدعلی جمال‌زاده را به همکاری دعوت نمود. جمال‌زاده در سال ۱۹۱۵ به برلین رفت و تا سال ۱۹۳۰ در آن جا اقامت داشت. پس از اقامت کوتاهی در برلین، برای مأموریت از طرف کمیته ملیون به بغداد و کرمانشاه رفت و مدت شانزده ماه در آنجا اقامت داشت. در بازگشت به برلین، مجله کاوه وی را به همکاری دعوت کرد و تا تعطیلی مجله (۳۰ مارس ۱۹۲۲) به همکاری خود با تقی‌زاده ادامه داد.پس از تعطیلی مجله کاوه، سرپرستی محصّلین ایرانی در سفارت ایران در برلین را به عهده گرفت. او به مدت هشت سال این مسئولیت را بر عهده داشت، تا اینکه در سال ۱۹۳۱ به دفتر بین‌المللی کار وابسته به جامعه ملل در ژنو پیوست. وی پس از بازنشستگی از آنجا در سال ۱۹۵۶ تا پایان عمر همچنان در ژنو اقامت داشت. جمال‌زاده بیشتر عمر خود را در خارج از ایران سپری کرد. اما می‌توان گفت که تمام تحقیقاتش دربارهٔ ایران و فرهنگ و زبان فارسی بود. علی‌رغم اینکه در رشتهٔ حقوق تحصیل کرد ولی دربارهٔ حقوق مطلبی ننوشت.

محمّد علي جمالزاده طبق موافقت نامه اي كه در تاريخ ۲۳ مهرماه ۱۳۵۵ با دانشگاه تهران به امضا رسانيد، تمام حقوق ناشي از چاپ آثار خود را كه تا كنون نزديك به پنجاه جلد كتاب و رسالات و مقالات متعدد است به دانشگاه تهران واگذار كرده تا به شیوهٔ زیر به مصرف برسد:

الف: يك ثلث آن درآمد به مصرف خريد كتاب های مفيد برسد و با مجموعه كتابهای اهدايی خود وی در اختيار كتابخانهٔ مركزی و مركز اسناد دانشگاه تهران قرار گيرد. 

ب: يك ثلث ديگر آن درآمد به دانشجويان ايراني علاقه مند و بي بضاعتي تعلق خواهد گرفت كه به تحقيقات ادبی و تاريخی مشغول خواهند بود خواه در ايران ويا در خارج از ايران به تشخيص هيأت امنا و با عنوان بورس تحصيلی.

ج: يك ثلث ديگر به يك مؤسسهٔ خيريه  از قبيل يتيم خانه و يا خانهٔ مساكين سالخورده داده خواهد شد، به شرط آن كه آن در شهر اصفهان كه زادگاه جمالزاده است واقع باشد.
همچنين جمال زاده كتابخانهٔ خود را به كتابخانهٔ مركزي و مركز اسناد دانشگاه تهران بخشيد و كليهٔ سهام شركت سيمان را كه مالك بود براي كارهاي خير به دانشگاه تهران واگذار نمود.

@drsargolzaei
شرکت در جلسه رایگان است، ولی با توجه به محدودیت فضای کلاس، قبلاً حضورتان را به آموزشگاه آریا اعلام فرمایید.
#یادداشت_هفته
#واکاوای_حریم‌خصوصی_به‌لحاظ_‌روانشناسی
گفت و گوی علی ورامینی (ماهنامه مدیریت ارتباط) با #دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
بخش ششم

·  به‌نظر می‌رسد که به هر حال ساختار روانی انسان به شکلی هست که میل به سرک کشیدن به حریم خصوصی و زندگی‌های شخصی دیگران داشته باشد. به‌نظر شما میل وافر به عضو شدن در شبکه‌های اجتماعی مخصوصاً در کشور ما برای ارضاء این میل روانی نیست ؟

اساساً در روان شناسی اجتماعی ما نباید به دنبال یک علّت واحد باشیم. همه چیز مولتی فاکتوریال است. این که ما علّیّت را فرو بکاهیم و بگوییم علت فلان پدیده فلان چیز است باعث می‌شود که بخش زیادی از علل را از دست بدهیم، عللی که ممکن است آنها هم به اندازه‌ی همین علّت، اساسی باشند. این پیش‌فرض که شما فرمودید که میل به سرک کشیدن به حریم خصوصی دیگران ذاتی و غریزی انسان است، من در هیچ پژوهش روان شناختی ندیده ام. به هر حال انسان کنجکاو هست، ولی این کنجکاوی می‌تواند کنجکاوی نسبت به این باشد که آیا در کهکشان‌های دیگر حیات هوشمند وجود دارد یا وجود ندارد. کنجکاوی ذاتی انسان است، ولی این شکل کنجکاوی که من دلم می‌خواهد بدانم همسایه‌ام ارتباطش با همسرش چگونه است این ذاتی انسان نیست. شبیه این که میل به غذا خوردن یک میل ذاتی است، اما میل به کوکوسبزی خوردن دیگر میل ذاتی نیست، این یک شکل تقویت‌شده از آن میل ذاتی است. بنابراین در این مورد، من نمی توانم با شما موافقت کنم که انسان‌ها ذاتاً دوست دارند که به حریم خصوصی دیگران سرک بکشند. میل آدم‌ها در ایران به این که در شبکه‌های اجتماعی فعال باشند دلایل مختلفی دارد. یکی از دلایل این است که  آدم‌ها اجازه‌ی ایجاد تشکّل و حرکت‌های جمعی مستقل را در جامعه‌ی ما ندارند ولی به‌عنوان یک سوپاپ امکان تشکیل دادن تشکل‌های مجازی (که از توی آن هیچ حرکت جمعی درنمی‌آید) را دارند، درنتیجه  کشش آدم ها به این که اقدامی بکنند و چیزی را تغییر بدهند و حرفی بزنند، آنها را به فضای مجازی می کشاند و آنها فکر می‌کنند که دارند یک کاری می‌کنند، فکر می‌‌کنند اگر یک پُستی را به اشتراک بگذارند دارند حرکت اجتماعی انجام می‌دهند، فکر می‌کنند اگر راجع به کسی انتقاد می‌کنند دارند حرکت اجتماعی انجام می‌دهند! من فکر می‌کنم که اگر یک چیزی خاصّ جامعه‌ی ما باشد که الآن باعث شده که آدم‌ها معتاد به شبکه‌های اجتماعی باشند، آن چیز خاص همین سانسور رسانه های رسمی و اجازه نداشتن مردم برای تشکیل تشکّل‌ها و حرکت‌های جمعی «مستقل» است. یعنی ما اجازه نداریم با همدیگر تصمیم بگیریم یک چیزی را تحریم بکنیم، با همدیگر تصمیم بگیریم یک جایی تحصّن بکنیم، با همدیگر تصمیم بگیریم یک اعتراض جمعی بکنیم، اینها همه منع می‌شوند. آدم‌ها یک اسباب‌بازی‌هایی را پیدا می‌کنند که نیازهای واقعی شان را به شکل نمادین ارضاء کنند، مثل بچه‌ها که اجازه‌ی رانندگی ندارند و ماشین‌بازی می‌کنند، تفنگ دستشان نیست و تفنگ‌بازی می‌کنند. من به‌نظرم ما با آن اسباب‌بازی داریم خودمان را ارضا می‌کنیم و درواقع در فضای مجازی یک جوری دسته‌جمعی  «خودارضایی اجتماعی» انجام می‌دهیم . 

قسمت آخر این مصاحبه را شنبه ی آینده در همین کانال خواهید خواند.

@drsargolzaei
#پرسش_و_پاسخ

پرسش:

با عرض سلام و خسته نباشید خدمت استاد ارجمندم

تفاوت وحی و دریافت شهودی و تجربه دینی چیست؟ با تکیه بر شهود، انسان چقدر میتواند دست به آفرینش بزند؟

آیا دین روند تکاملی داشته و به مرور زمان این تخیلات یا اسطوره سازی تکمیل تر شده است؟ 

پاسخ #دکترسرگلزایی:

با سلام و احترام

از محبّتی که به بنده دارید سپاسگزارم.

اوّل این که از حیث روان شناسی دین تجربهٔ دینی، تجربهٔ وحیانی، الهام، اشراق و کشف و شهود یکی هستند.

دوّم این که جایگاه تجربهٔ شهودی در آفرینش هنری جایگاهی ارزشمند و مولّد است ولی در سایر حوزه ها استفاده از شمّ و شهود ضریب خطای بسیار بالایی دارد.

سوّم این که نظام های دینی جزئی از تفکّر بشری هستند بنابراین با تکامل ذهنی و اجتماعی بشر تحوّل و تکامل می یابند. 

در نظام های دینی اوّلیه، اسطوره و آئین سهم بزرگتری داشتند در حالی که در نظام های دینی جدیدتر، اخلاق و حقوق سهم بیشتری دارند.

تندرست باشید

T.me/drsargolzaei
#پرسش_و_پاسخ

پرسش:

با سلام و وقت بخیر 

با توجه به تاثیر زیست محیط و بافت اجتماعی بر هیجانات صفات و رفتارهای انسان، آیا رویکرد امروزی روانشناسی برای درمان موثر واقع خواهد شد؟ برای مثال درمان افسردگی فردی در فرودست ترین طبقه ی یک نظام نئولیبرال با جایگزینی باورهای کارامد بک و افزایش تقویت رفتارهای مفید و ... قابل قبول است؟ اصلاح این درخودماندگی رواندرمانی با رویکردهای پست مدرن و نیروی چهارم امکان پذیرست؟ 
متشکرم 

پاسخ #دکترسرگلزایی:


با سلام و احترام

بنده با شما موافقم که خوشبختی، یک امرجمعی است و در جامعه ای که سرشار از فساد و خشونت و فقر است نمی توان با آموزه های روان شناسی به خوشبختی رسید. در #مصاحبه_مجله_موفقیت که در کانال تلگرام بنده گذاشته شده هم به تفصیل به موانع مختلف خوشبختی پرداخته ام. امّا این مسأله نباید باعث شود که دستاوردهای روان شناسی شناختی-رفتاری را نادیده بگیریم چرا که حتی در جوامع توسعه یافته و نظام های سوسیال دموکراسی نیز خطاهای شناختی و افکار ناکارآمد باعث احوال ناخوشایند افراد می شوند و نمی توان به صرف مشروعیّت و کارآمدی نهادهای اجتماعی خودمان را از آموزه های آلبرت اِلیس، اریک برن، آئورن بک و جفری یانگ بی نیاز بدانیم. در باب #روانشناسی_پسامدرن مقاله ای در کانال گذاشته ایم. در باب موج چهارم روان شناسی نیز مقالهٔ «برداشتی از روان شناسی فرافردی» در تاریخ دوّم مهرماه 1393 در سایت بنده گذاشته شده است.

تندرست باشید

T.me/drsargolzaei
Forwarded from آفتاب مهر (F Tayebnama)
اهداف: برون ریزی پیش نویس زندگی-طرحواره ها-رانشگرها و بازدارنده های ناخودآگاه >> خودآگاهی بیشتر
یکشنبه ها ۱۵تا۱۷ _ ۱۷/۳۰ تا۱۹/۳۰
شروع ۱۹ فروردین (۱۰ جلسه) .
شهریه ۶۵۰۰۰۰تومان
☎️۸۸۱۰۹۳۴۹
@aftabemehr
#مقاله
#روانشناسی_پسامدرن
قسمت اول

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

با گذار انديشه ی بشري از عصر مدرن (مدرنيته) به عصر پسامدرن (پُست مدرنيزم) روان شناسي نيز دچار دگرگوني مي گردد. اين دگرگوني هم درجايگاه "اصول" و هم در جايگاه «فنون» متجلي مي شود. در اين مقاله به كنكاش در اين تحول مي پردازيم:

الف- پُست مدرنيزم چيست؟

گرچه در تعريف پُست مدرنيزم همچون هر اصطلاح ديگر نظرات متنّوعي وجود دارند، نگارنده اساس پُست مدرنيزم را در جريان زير مي داند:

1-جنبش «سورئاليزم» در هنر
2-جريان «پديدارشناسي» در فلسفه
3-جنبش «ساختار زدايي» درزبان شناسي
4-جريان «فيزيك كوانتومي» در علم

از «سورئاليزم» تا «ساختار زدايي»

«پابلو پيكاسو» هنر را دروغي مي داند كه از حقيقت قدرتمندتر است. «ژاك مورنو» هنر را دروغي مي داند كه به آشكار شدن حقيقتي منجر مي شود. «فردريك شيلر» هنر را «نگهبان تبار جهان ايده آل» مي داند و عقيده دارد حقيقت تنها به پشتوانه توّهم هنر دوام مي آورد. از تعريف كه بگذريم در هر عصري رسالت متفاوتي براي هنر قائل شده اند. 
«رئاليست ها» رسالت هنر را انتقال  مو به موي واقعيت دانسته اند.
در حالي كه «رومانتيسيست ها» ترسيم جهاني زيباتر را وظيفه هنر می دانستند، 
«ناتوراليست ها» وظيفه هنر را تلنگر زدن به وجدان هاي خفته و به درد آوردن انسان هاي بي درد و بي تفاوت دانسته اند.
ديدگاه فيلسوفاني چون امانوئل كانت و ديويد هيوم راجع به واقعيت باعث شد كه در ميانه عصر نوگرايي «مدرنيته» اين ايده قوت بگيرد كه ذهن هميشه وبلاانقطاع واسطه ی بين ما و جهان است و تا ذهن را نشناسيم نمي توانيم حدس هاي صائب تري درباره جهان داشته باشيم. 
چنين ديدگاهي باعث شد كه هنر رسالتي جديد بيابد: «بازنمايي هرچه روشن تر ذهن»
اين رسالت جديد باعث تولد سبك هاي جديد چون «اكسپرسيونيسم» و «امپرسيونيسم» در نقاشي و «سورئاليزم» در ادبيات شد. 
«آندره برتون» پايه گذار «سورئاليزم»، هنر  را راه رفتن در مرز خيال و واقعيت دانسته است. جنبش سورئاليزم ظرف چند دهه منجر به ايجاد «ساختار زدايي»
(Deconstructivism)
در زبان شناسي شد. بزرگاني چون «ژاك دريدا» ساختار قبلي زبان شناسي را در هم شكستند و زبان را نه تنها به عنوان محتواي ذهن (Content) بلكه به معناي بستر و زمينه ذهن (Context) معرفي نمودند. 
انسان با «زبان» حقيقت را «توصيف» نمي كند بلكه آن را «خلق» مي كند!
چنين نگرشي موج جديدي از «بلورالیسم» (تكثر گرايي) ايجاد كرد، موجي كه ديگر به كمرنگ كردن مرز بين «درست و نادرست» محدود نمي شد بلكه مرز بين «واقعي و غير واقعي» و « هست و نيست» را نيز كمرنگ نمود. 

زلزله آلماني

دانشمندان و فيلسوفان آلماني قرن بيستم زلزله اي بي مانند را در قلمرو هستي شناسي (آنتولوژي) ايجاد كردند. از يك سو «هاينزنبرگ» فيزيكدان برجسته آلماني با اصل عدم قطعیت (تعيين ناپذيري) فهم ناپذيري جهان را به اثبات رساند و از سويي «بوهر» و «بوهم» متخصصان شيمي فيزيك آلماني به «غير ماّدي» بودن اجزاي سازنده «ماده» پي بردند. 
جريان پديدار شناسي نيز كه نطفه ی آن توسط «گئورگ ويلهلم فريدريش هگل» آلماني در قرن نوزدهم بسته شد در قرن بيستم توسط «ادموند هوسرل» و «مارتين هايدگر» آلماني به بار نشست.
چكيده سخن پديدار شناسان (Phenomenologists)
نقد «عینیت گرایی»
(Objectivity)
و «تحليل گرايي»
(Analyticalthinking)
به عنوان پايه هاي «عقلانیت» (Rationality) بود.

@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#مقاله
#روانشناسی_پسامدرن
قسمت دوم

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

بيچاره روانشناس پُست مدرن!

آن چه گذشت به طور بسيار مختصر نشان مي دهد كه در تفكر پسامدرن مرز بين خيال و واقعيت، عقلاني و غير عقلاني، وجود و نيستي محو شده است. در چنين تفكّري تكليف روانشناسي كه در عصر مُدرن مراجعان خود را به سوي «عينيت گرايي» ، «تحليل»، «زندگي عاقلانه» و «تفكر استراتژيك» پيش مي برد چه مي شود؟ وقتي بنا به گفته «ميشل فوكو» فيلسوف تاريخدان فرانسوي در كتاب «ديرينه شناسي جنون»، تعريف سلامت روانی بيش از آن كه يك موضوع علمي باشد يك مساله فرهنگي- تاريخي است، تكليف «تشخيص گذاري» روانپزشكي چه خواهد شد؟!

كشيشان بي دين!

«زيگموند فرويد » پايه گذار روانكاوي در ابتداي قرن بيستم در يك پيش بيني نبوغ آميز نقش روانكاوان را با عبارتي توصيف كرده است كه بيشتر توصيف جايگاه آنان در يك نظام فكري پسامدرن است: «Secular Priests»
متخصصان بهداشت رواني در عصر پسامدرن قرار است نقشي متناقض (پارادوكسيكال) بازي كنند، از يك سو كشيش باشند و از سوي ديگر سكولار!
«کارل گوستاويونگ» روانپزشك سوئيسي و پايه گذار روانشناسي تحليلي، رواندرمانگران را بيچارگاني مي داند كه ضمن اين كه به «نمي دانم مطلق» رسيده اند قرار است بر جايگاه «داناي مطلق» تكيه زنند. 
به نظر مي رسد در چنين شرايطي، روان درمانگري چاره اي جز اين ندارد كه به رويكرد اومانيستي كارل راجرز بازگردد: "Therapeutic use of self"
اين رويكرد مبتني بر استفاده از ظرفيّت هاي بالقوه بشري همچون همدلي (empathy)، صميميت (intimacy) و داشتن «دردمشترك» است. 
بديهي است كه در چنين شرايطي انقلابي بزرگ در آموزش رواندرمانگران ايجاد خواهد شد. 

منابع:
1-معماري شادماني: آلن دوباتن
2-عصر دسترسي: جرمي ريفكين
3- لاكان: دارين ليدر-جودي گروز
4- فرويد به عنوان فيلسوف: ريچارد بوبتي
5-سمينار يونگ درباره زرتشت نيچه: ترجمه دكتر سپيده حبيب

@drsargolzari
drsargolzaei.com
Forwarded from اتچ بات
#معرفی_کتاب

نام کتاب: #جان_شیفته
نویسنده: #رومن_رولان
ترجمه: #محمود_اعتمادزاده (م.ا.به آذین)
انتشارات: نیلوفر

"جان شیفته" یکی از بهترین آثار قرن بیستم و از برترین نوشته‌های "رومن رولان" نویسنده‌ی فرانسوی است. این رمان زندگی زنی را نشان می‌دهد که در دورانی که استقلال برای یک زن آبروریزی تلقی می‌شد به دنبال آزادی و اهدافی بالاتر بود.

جان شیفته داستان یکی از اولین زنان مدرن است. زنی که در مقابل کوته‌فکری و افکار غلط و کهنه‌ی مردمان خویش می‌ایستد تا زندگی مستقل داشته باشد. او فکر و روح خود را اسیر مردانی که او را درک نمی‌کنند نمی‌کند. این زن "آنت ریوی‌یر" است. رمان در ابتدای سده بیستم و در پاریس اتفاق می‌افتد. در شروع داستان با آنت آشنا می‌شویم که پدر خود را که بی‌نهایت برایش عزیز بوده از دست داده. او که پیشتر مادر خود را نیز از دست داده است در جست‌وجو بین مدارک و نامه‌های پدر، والدین خود را بیشتر می‌شناسد... در این میان آنت عشق و شور جوانی را می‌چشد. او با "بریسو" در محفل‌های بورژوایی پاریس آشنا می‌شود. آنت، بریسو را دوست دارد اما می‌داند که نمی‌توانند با هم بسازند...

اما آنت نمی خواست به احساسش اجازه دهد که در وجود کس دیگر محو شود. او دوست نداشت خودش را در وجود دیگری ذوب کند. می دانست یکی کردن زندگی ها و پیوند بین افراد به معنای آن نیست که او یا دیگری حذف شود. هر کس دنیایی دارد که سراسر متعلق به خودش است. آنت هم برای خود دنیایی داشت. دنیایی که پس از آشنایی با خانواده "بریسو" از او خواستند که نادیده اش گیرد. از خود می پرسید آیا این خانواده او را آزاد می پذیرند؟ آیا او را در تمامی اش می خواهند؟ 

"روژه از سر احتیاط می گفت: آزاد؟ در فرانسه پس از ۱۷۸۹ همه کس آزاد است. آنت لبخند می زند: دل خوش کنک."

قهرمان رولان نمی خواهد وارد پیوندهای انحصاری و بندگی وار شود: " اگر خودم را تفویض کنم، زیاده از آنچه باید از خودم مایه می گذارم و آن وقت می بینم که خفه می شوم، انگار که سنگی بر گردنم بسته اند و در حال غرق شدنم."
در واقع او قهرمانی است که  نوعی معنویت را با استفاده از خودشناسی که متناسب با عصر خودش هست خلق می کند و جسورانه به رقیبش می گوید: "من طعمه تو نیستم."
و در نهایت در میابد که اگر چه آزادی در بیرون امری حیاتی است اما آزادی درونی آرمان انسان های اصیل است. آزادی که به واسطه تبدیل انسان ها به افرادی کلیشه ای و قالبی، که در خدمت سیستم  حاکم بر جهانی هستند که در آن زندگی می کنیم از آن ها سلب شده است و جان شیفته ای می خواهد تا از این تله رهایی یابد چرا که کاپیتالیسم همواره سر عقل آمده و ترفندهای خود را تغییر می دهد: "من جز آن که زنجیرم را به قیمت زخمی شدن خودم عوض کنم کاری نکرده ام. زنجیرها بی شمار است. اگر از برخی شان رها شوی، برای آن است که زیر فشار برخی دیگر بروی."

در انتها باید به ترجمه خوب این اثر توسط "محمود اعتماد زاده" اشاره کرد. او نخستین فصل این اثر را در زندان قصر ترجمه کرد و درباره آن گفته است: "ترجمه این اثر پیرم کرد. چه سال ها که قطره قطره آب شدم و فروریختم."

#علی_محمدی
کارشناس ارشد روان شناسی

@drsargolzaei